نخستین مجتهدی که در جریان انقلاب لباس رزم پوشید

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
نخستین مجتهدی که در جریان انقلاب لباس رزم پوشید



در محضر اهل بيت (ع)

حاج شيخ عبدالرحمن حيدرى ايلامى به سال 1304 ش. در شهر ايلام متولد شد. تحصيلات را تا ششم نظام قديم ادامه داد و سپس در كسوت معلمى به تدريس مشغول شد؛ اما رؤيايى صادق مسير زندگى او را تغيير داد.
او در رؤيا، محضر دوازده امام معصوم (علیهم السلام) را در حالى درك مى كند كه وجود مقدس ائمه هدى با جمعى از مردم و دانش آموزان بر او وارد مى شوند؛ بقچه اى را كه به همراه داشته، بازكرده و قبايى را از آن خارج و بر تن او مى پوشانند و عصايى به دستش مى سپارند؛ آنگاه به او امر مى كنند كه اين جمله را به مردم بياموزد:
«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص: 170)
وى از خواب بر مى خيزد و چون قلم و كاغذ در دسترس نبود؛ زغالى را از بخارى بيرون مى آورد و اين جمله را بر ديوار منزل مى نگارد؛ جمله اى كه تاريخ هجرتش را رقم زده و سرآغاز راه ديگرى در زندگيش مى شود.
در بارگاه نور
شيخ عبدالرحمن با هجرت به كربلاى معلى چون كبوترى بر گرد مضجع شریف به طواف مى پردازد و واژه علم را با توسل و تعبد جهت مى بخشد.
طى دو سال، از ابتداى جامع المقدمات تا پايان شرح لمعه را نزد استادان به نام آن زمان چون: آيت الله سعيد تنكابنى، آيت الله جعفر رشتى، آيت الله محمد حسين مازندرانى، آيت الله يوسف بيارجمندى و والد آيت الله محمد هادى معرفت تلمّذ مى كند و با رحلت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى كربلا را به سوى سامرا ترك و در مدرسه ميرزاى شيرازى فصلى ديگر از علم و عمل را آغاز مى كند.
او در مدت اقامت هشت ساله خود در كنار مرقد امام على النقى (عليه السلام) و امام حسن عسكرى (عليه السلام) ضمن تحصيل رسائل و مكاسب در درس خارج فقه و اصول آيت الله حاج شيخ مجتبى لنكرانى، آيت الله حاج شيخ عبدالرسول اصفهانى و آيت الله حاج شيخ عبدالله اصفهانى (معروف به حاج شيخ) شركت كرده و از خرمن علم و ادب هر يك خوشه ها بر مى چيند.
پس از چندى عطش سيرى ناپذير علم و معرفت وى را به بارگاه اميرمؤمنان على (عليه السلام) و حوزه نجف اشرف مى كشاند و در درس خارج آيات عظام: سيد محسن حكيم، سيدابوالقاسم خويى، حاج سيد محمود شاهرودى، آقا ميرزا باقر زنجانى و آقا شيخ حسين حلى شركت كرده، در مقابل استادان تفسير، كلام، فلسفه و عرفان نيز زانوى ادب بر زمين مى زند.
آوازه علم و تقواى شيخ عبدالرحمن او را در زمره هيئت استفتاى برخى از مراجع قرار مى دهد؛ آوازه اى كه در همان روزهاى آغازين ورود به حوزه در كربلاى معلّى وِرد زبان عام و خاص بود. آيت الله محمد هادى معرفت مى گويد:
عبادت ايشان در حوزه علميه كربلا نمونه بود و همه ايشان را به پاكى و تعبد مى شناختند و چنان گرم تحصيل بود كه حتى يك لحظه را تلف نمى كرد.
در محفل انس
با آغاز نهضت روحانيت در ايران و تبعيد امام راحل به نجف اشرف، آيت الله حيدرى گمشدۀ خود را در وجود امام مى يابد و جاذبه روحانى اش او را به مدار و محفل انس ایشان مى كشاند.
وى ضمن شركت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث «ولايت فقيه» نيز شركت مى كند و همين درس افقى نو را فراروى او مى گشايد و انديشه سريان فقه در گستره جامعه و به عينيت رساندن احكام الهى در متن زندگى مردم را در باورش بارور مى كند.
در ركاب ولايت
در خواست كردهاى فيلى بغداد از او به سال 1350 ش. براى ارشاد و تبليغ در مسجد ابوسفيان، آية الله حيدرى را وارد مرحله تازه اى از حيات پربارش ‍ مى كند و او را به جرگه آنانى پيوند مى زند كه با كوله بارى از علم و عصاى تقوى، طلايه دار حركت هاى حماسه و عشق مى شوند.
دستگاه امنيتى عراق بيش از دو سال حضور وى را در پايتخت تحمل نمى كند و پس از دستگيرى در مرز بصره، او را به يكى از پاسگاه هاى ايرانى تحويل مى دهد. آيت الله حيدرى پس از آزادى از اردوگاه، راهى شهر جهاد و اجتهاد مى شود و نزديك به دو سال بر كرسى تدريس فقه و اصول مى نشيند. در اين ايام است كه با درخواست مردم و روحانيت در تبعيد ايلام به زادگاهش باز مى گردد. با ورود آيت الله حيدرى درسال 1354 ش به شهر ايلام، انقلاب و نهضت روحانيت در اين نقطه جلوه تازه اى به خود گرفته و روحانيت مبارزه ايلام شكل مى گيرد.
در آغاز ورود به شهر می گوید:من نماينده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفى خود به ساواك و يا شهربانى نيستم.
وی تهديد ساواك و شهربانى را تهديدى توخالى حساب كرده و اولين ضربه روحانيت را بر پيكر دستگاه حكومتى وارد مى كند.
آيت الله حيدرى در نخستين گام خود در احياى امر به معروف و نهى از منكر با هميارى مردم خدا جو بلندگوهايى را كه در ميادين شهر، موسيقى مبتذل پخش مى كنند، جمع آورى مى كند.
خنثى كردن تبليغات بهائيت در استان، دعوت از ده ها روحانى از حوزه علميه قم چون: آيت الله محمد رضا طبسى (ره)، حجت الاسلام كوشكى و...، تأسيس مدرسه علميه باقريه و تربيت طلاب، تأسيس بيش از 80 حسينيه و مسجد در سطح استان، تشكيل كلاس هاى تابستانى قرآن و احكام براى خواهران و برادران در مقاطع مختلف سنى و ترغيب و تشويق مردم برای هر چه با شكوهتر برگزار كردن ايام الله، خصوصاً نيمه شعبان، شهر ايلام را به شهرهاى مذهبى و انقلابى تبديل مى كند و استان را در قبضه قدرت روحانيت مبارز و تبعيدى شهر قرار مى دهد.
مبارزه با رژیم طاغوت
ترك شهر از سوى آيت الله حيدرى به هنگام ورود شاه معدوم به ايلام خشم دستگاه را نسبت به او دو چندان مى كند و از همين زمان است كه وى مشىِ تهاجمى خود را آغاز مى كند. اين روند به گونه اى پيش مى رود كه شش ماه قبل از پيروزى انقلاب اداره هاى دولتى و دستگاههاى امنيتى نظام ستم شاهى تنها حضورى نماد گونه را در منطقه ايلام ايفا مى كردند.
سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيتى كه ايلام را از دست رفته مى ديد طی نامه اى فریبکارانه، تحت این عنوان كه ايران تنها كشور شيعى است و بايد از آشوب حفظ شود، قرآنى را به همراه يك ميليون تومان براى او مى فرستد تا او را به سازش بكشاند. آيت الله حيدرى با عبارتى كوتاه و محتوايى رسا نامه سپهبد مقدم را زيرنويس مى كند:
بعد از سلام، كلام الله را بوسيده و بر ديده گذاشتم؛ ولى از قبول اين گونه پول هايى كه تاكنون از بركت و توجهات حضرت ولى عصر (عج) عادت ننموده ام، معذرت مى خواهم. خداوند متعال ما و شماها را به حق، حقيقت و اسلام واقعى راهنمايى و از ظلم و ستم و خيانت به مسلمانان و دين مبين اسلام نگهدارى (و) محافظت فرمايد.
تأسیس دادگاه عدل اسلامی قبل از انقلاب
آيت الله حيدرى نخستين كسى است كه دادگاه عدل اسلامى را به همين نام شش ماه قبل از پيروزى انقلاب در منزل خود بنيان نهاد و به شكايات و اختلافات مردم رسيدگى مى كرد. همچنین وی اولين كسى است كه حدود اسلامى را قبل از پيروزى انقلاب - بدون اعتنا به تهديدهاى ساواك و شهربانى وقت در مسجد جامع ايلام در برابر ديدگان مردم - جارى ساخت.
وى قبل و پس از انقلاب فرماندهى امنيتى و حراستى استان ايلام را به دست گرفت و با تشكيل ستادهاى مقاومت و هسته هاى ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجويان و ضد انقلابیون بست.
هشدار او به نيروهاى زرهى كرمانشاه و دستور او مبنى بر روشن كردن آتش ‍ بر قله ها وتپه ها در شبهاى انقلاب، رعب و وحشت را در دلهاى نيروهاى اعزامى از پادگان كرمانشاه دو چندان ساخت.
سرانجام رشادت هاى مردم و جوانان ايلامى با تقديم شهيدانى به پيشگاه انقلاب به بار نشست و آيت الله حيدرى همزمان با ورود امام در 12 بهمن با آمدن به خيابان و شليك چند گلوله از تفنگ خود پيروزى انقلاب را اعلام كرد و پس از تشكيل شوراى انقلاب و هماهنگى با شهيد مظلوم بهشتى ماه ها يكّه و تنها با تنى خسته انقلاب را در استان ايلام هدايت كرد.
حضور در مجلس خبرگان
آية الله حيدرى در سال 1358 ش. با 95000 رأى از سوى مردم به مجلس خبرگان قانون اساسى راه يافت و از آن پس تا زمان حيات پربارش دو دوره متوالى نمايندگى مردم در مجلس خبرگان را عهده دار بود.
در ستيز با ليبراليزم
نبرد با التقاط و ابتذال سر لوحه برنامه هاى آيت الله حيدرى به شمار مى رفت. او همان گونه كه شجاعانه در عصر ستم شاهى پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز در آورده بود در بحبوحه عصر سفسطه گرى گروهك هاى الحادى و التقاطى براى گمراهى جوانان، موضع خدا محورانه خويش را در سايه سار ولايت فقيه ادامه داد و شيرمردان شهر را در راستاى رويارويى با التقاط سازماندهى كرد.
اعزام جوانان ايلامى به كردستان در راستاى كمك رسانى به شهيد چمران در زمانى كه ايلام از سوى منافقين، «قلب كردستان» ناميده مى شد، از زيباترين حركت هاى سياسى اين فرزانه گمنام است كه تأثيرى بس شگرف در روحيه ياران انقلاب در منطقه غرب و شمال غرب بر جاى نهاد.
آية الله حيدرى حاكميت «قانون خدا» را در گرو حاكميت ولايت مطلقه فقيه مى دانست و سرافرازى در دنيا و آخرت را پيروى از ولايت مى دانست. همانگونه كه در وصيت نامه سياسى الهى خود مى نويسد:
خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قوۀ و قدرتى كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشأن - خمينى بت شكن روحى فداه - باشيد به او و فرامين آن حضرت عمل كنيد كه سرافرازى دنيا و آخرتتان در اين است.
آيت الله حيدرى در نگاه امام
عملكرد قاطعانه و شجاعانه آية الله حيدرى در مقابل خطوط انحرافى براى برخى خوشايند نبود آنان با به وجود آوردن جوى ناجوانمردانه در صدد به انزوا كشاندن آيت الله حيدرى از صحنه سياست برآمدند اينجا بود كه آيت الله حيدرى كه حفظ نظام و وحدت نيروهاى انقلاب را بر دفاع از موضع گيري هاى خود ترجيح مى داد به قم هجرى كرد تا مشغول تدريس و تحقيق شود.
شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضع گيري هاى خدا محورانه آيت الله حيدرى و همچنين وضعيت حساس منطقه موجب گشت كه امام (ره) با حكمى ديگر او را به استان بازگرداند تا تمام نقشه هاى ضد انقلاب نقش بر آب شود.

«جناب مستطاب حجت الاسلام شيخ عبدالرحمن حيدرى دامت افاضاته
مقتضى است جنابعالى در اين موقعيت حساس كه مردم احتياج بيشترى به راهنمايى و ارشاد دارند به ايلام برويد و همانند گذشته به ترويج شريعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشكلات مردم اشتغال ورزيد و با همكارى و كمك علماى اعلام (دامت افاضاتهم) و اهالى متدين و بالأخص جوانان عزيز جلو تبليغات سوء دشمنان اسلام و مملكت را بگيريد و وحدت و يگانگى را به خواست خداى متعال حفظ كنيد.
موفقيت و سعادت همگان را از خداى تعالى خواستارم». روح الله الموسوى الخمينى
در سنگر جهاد
آية الله حيدرى با پيروزى انقلاب اسلامى، عده اى را مأمور سركشى و ديده بانى مرز با عراق كرد. وى در چند نوبت بازديد از پاسگاه هاى مرزى وضعيت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساندند و كم كارى و عدم توجه از سوى مسئولين امنيتى را گزارش دادند.
به جرأت مى توان گفت: آيت الله حيدرى اولين مجتهدى است كه با به صدا در آمدن ناقوس جنگ به لباس رزم قامت بست. وى بى درنگ در ساعات آغازين جنگ و پس از سقوط شهر مهران، فرمان تشكيل خط پدافندى در تنگه «گنجانچم» را صادر كرد و با پوشيدن لباس رزم و فراخوانى مردم، جوانان و عشاير به مسجد جامع با سخنرانى پرشور خويش فرمان بسيج مردمى را صادر كرد. وی پس از پايان سخنرانى به همراه جوانان ايلامى به سمت مهران حركت كرد.
در اين هنگام نيروهاى ارتش كه با خيانت بنى صدر و عدم پشتيبانى او تا منطقه گلان عقب نشينى كرده بودند با آیت الله حيدرى و نيروهاى مردمى روبرو شدند. آيت الله حيدرى با تهديد نيروها به تشكيل دادگاه صحرايى در صورت عقب نشينى، خط پدافندى را به منطقه «گنجانچم» يعنى بيست كيلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند؛ آنگاه با مأمور كردن برخى در جهت ثبت نام و مسلّح كردن عشاير به جبهه حال و هوايى ديگر بخشيد كه همين جذب نيروهاى مردمى بناى آغازين لشكر مقتدرى به نام اميرالمؤمنين عليه السلام گشت كه در طول تاريخ دفاع مقدس حماسه هايى درخشان در دفتر مقاومت اين مرز و بوم به ثبت رساند.
وی در عمليات پيروزمند فتح ميمك كه نخستين عمليات نيروهاى اسلام به شمار مى رود و باهماهنگى ارتش و نيروهاى عشايرى ايلام صورت گرفت، فرماندهى محورى آن را بر عهده داشت. از اين رو مى توان او را يكى از پايه گذاران جنگ هاى چريكى دفاع مقدس برشمرد.
حمايتهاى مادى و معنوى آيت الله حيدرى از رزمندگان اسلام و شركت او در عمليات فتح المبين، بيت المقدس خاطره عالمان و بزرگانى را زنده مى كند كه در جنگ هاى ضد استعمارى در طول تاريخ تسبيحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضويشان خون رخسارشان بود.
همسطح مردم
در زندگى، روشى زاهدانه و عارفانه داشت و وقتى از دنيا رفت جز تفنگ، پوستين، عصا، ساعت و تعدادى كتاب از خود چيزى بر جاى ننهاد در وصيتنامه خود نوشت:
خانه گلين و تير كلافى قم هم از آنِ من نيست و بايد در خصوص تصرف در كتابها و خانه از امام امت (ره) و حضرت آيت الله گلپايگانى (ره) اجازه گرفت.
آيت الله حيدرى فردی متواضع و كم سخن بود؛ ناگفته هايش بيش از گفته هايش بود. كارهايش را خود انجام مى داد؛ غذايش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روى همه باز بود.
وی حلقه وصل ميان مسئولين و مردم به شمار مى رفت و اين از ويژگي هاى منحصر به فرد او به شمار مى رفت.
هرگاه با مسئولين مى نشست، دردمندانه مى گفت: از ياد نبريم اينها ولى نعمت هاى ما هستند. اينها ما را به اينجا رسانده اند.
از خودگذشتگى و به خدا پيوستگى، او را به مرزى رسانده بود كه از اهانت به خود مى گذشت اما اهانت به نظام و مسئولين را تحمل نمى كرد. اجازه نمى داد كسى باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگيرد.
امر به معروف، نهى از منكر، اقامه نماز، رسيدگى به اختلاف ها و شكايت هاى مردم، دستگيرى از مستمندان، حمايت از روحانيت و مسئولين نظام، پشتيبانى از حزب الله برنامۀ هر روز زندگى او بود.
در وادى رحمت
دوستان آيت الله حيدرى، زمانى او را در مسير لقاء خدا يافتند كه حضرت امام (ره) در عكس العمل خبر بيمارى ايشان با تأثر فرمود: «دوستان ما يكى يكى مى روند».

سرانجام اين مرد سنگر و محراب اين زاهد و همقدم امام در نيمه شب يازدهم دى ماه 1365 ش. از اين جهان رحلت نموده و استان ايلام، رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.
اصرار مردم براى انتقال پيكر مطهرش به ايلام با پا در ميانى حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى (ره) پايان يافت.
پيكر پاك و مطهرشان با تشيع با شكوه مردم ايلام و قم و نمايندگان بيت امام و رياست جمهورى به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (عليهاالسلام) منتقل و در جوار آن حضرت به خاک سپرده شد.
عارف برگ حضرت آيت الله بهاء الدينى در ملاقات با جمعى از مردم ايلام فرمود:
«بايد او را در قبرستان ايلام دفن مى كرديد تا خدا به يُمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور مى داشت».

منبع: گلشن ابرار جلد 2