جمع بندی تکامل در برزخ، نقض مبانی فلسفی در مورد حرکت

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تکامل در برزخ، نقض مبانی فلسفی در مورد حرکت

سلام
آیا تکامل در برزخ و آخرت این مبنای فلسفی را که حرکت و تغییر مختص ماده است را نقض نمیکند؟ و همچنین وجود عالم مجرد را..؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

با عرض سلام

حرکت در عرف فلسفی عبارت است از خروج تدریجی از قوه به فعل.
در این رویکرد و تعریف، نایز به ماده ای است که قوه و استعداد رسیدن به فعلیت را داراست.
حرکت همین سیر تدریجی از نقطه الف به سمت نقطه ب است.
این حرکت فقط در عالم ماده و تنها در مورد موجوداتی محقق میشود که دارای ماده هستند.(1)

اما یک حرکت دیگر نیز داریم.
اما یک نحوه حرکت دیگر نیز داریم که با حرکت قبلی تفاوت ماهوی دارد، هرچند آن نیز نوعی خروج ازقوه به سمت فعل است.
در آن حرکت نیز، قابلیت هایی وجود دارد که آن قابلیت ها در اثر یک سری امور تبدیل به فعلیت میشود.
این حرکت که تکامل خوانده میشود، مربوط به عالم ماده و دربین مادیات نیست، بلکه مربوط به امور مجردی است که تجرد تام ندارند.
این موجودات، از یک سو مادی نیستند بنابراین حرکت نوع اول در آنها نادرست است(چون حرکت نوع اول متوقف بر داشتن ماده است که اینها ندارند)،
از سوی دیگر، مانند مجردات تام که عقول یابه تعبیری فرشتگان(یا حداقل برخی فرشتگان مقرب) نیز نیستندکه به دلیل تام بودن تجردشان، امکان بالا رفتن و ارتقای وجودی را نداشته باشند.

تکامل، عبارت است از ارتقای وجودی موجودات مجردی که قابلیت ارتقا را دارند یا به عبارت بهتر تجرد ناقص دارند.
نفس از جمله این موجودات است.
نفس انسان، به واسطه یک سری عوامل کمال بخش از یک مرتبه به مرتبه بالاتر یا حتی پائین تر میرود.
این عوامل گاه عملی است وگاه علمی.
کمال عملی، تکاملی است که در پرتو اعمال اختیاری انسان حاصل میشود و از آنجا که اعمال اختیاری تنها در دنیا امکان پذیر است، بنابراین، این قسم از تکامل تنها مربوط به دنیاست. البته صدقات جاریه که همان نتیجه غیر مستقیم اعمال اختیاری انسان در همین دنیاست، نیز از این قبیل است.
کمال علمی، تکاملی است که در پرتو ارتقای علمی انسان و معرفت او به دست می آید. در این قسم از تکامل، نفس انسان به واسطه دست یابی به شناختهایی به سمت تجرد پیش میرود.
قسم دوم از تکامل که تکامل علمی است، هم در دنیا صورت میگیرد و هم بعد از دنیا و تنها زمانی این مسیر متوقف میشود که تمام قابلیت های نفس انسان به فعلیت برسد و به نهایت درجه مربوط به خودش برسد.

با این توضیح، روشن شد که تکامل علمی، مربوط به ساحت نفس است و ربطی به بدن ندارد و به همین جهت از همین دنیا شروع میشود.
پس می بینیم که تکامل که نوعی حرکت(خروج از قوه به فعل) است، مربوط به عالم مجردات است نه مادیات.
همین نفس، در این دنیا به علومی که کسب میکند، اشتداد یا ضعف وجودی می یابد و این اشتداد یا ضعف، نوعی حرکت برای او محسوب میشود.
حرکتی به نظر عرفا، کنار گذاردن حجابها یا یافتن محبت به ذات مقدس خداوند است(2)

البته در این حرکت نیز، نفس همانند حرکت نوع اول که مربوط به مادیات بود، نیاز به بدن دارد.
یعنی همانطور که در حرکت نوع اول، قوه و استعداد رسیدن به مرحله بعد، در ماده آن یا هیولای آن قرار دارد، در این حرکت نیز، قوه و استعداد بر روی بدنی است که این موجود مجرد ناقص(نفس) آن را به خدمت گرفته است و متعلق به ان است.
این بدن در این دنیا، مستقیما یا غیر مستقیم، مادی است و همین بدنی است که آنرا می بینیم ولی در سرای برزخ و آخرت، بدن مثالی است و همانند خود نفس، تجرد ناقص دارد.(3)

موفق باشید.

ــــــــــــــــــ
1.علامه طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، مرحله 10، فصل 2و 3
2. خمینی، روح الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص ۱۷۰- ۱۷۱، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)؛ معاد از دیدگاه امام خمینی (تبیان آثار موضوعی) دفتر سی ام، ص ۳۷۱، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول، ۱۳۷۸ و رخ شاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبائی، پرسشها و پاسخها، ص ۱۶۰، چاپ اول، آل علی علیه السلام، قم، ۱۳۸۱.
3. صدر الدین محمد شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ص 112-113، چاپ اول، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، تهران، ۱۳۸۲.

صدیق;669786 نوشت:
با عرض سلام

حرکت در عرف فلسفی عبارت است از خروج تدریجی از قوه به فعل.
در این رویکرد و تعریف، نایز به ماده ای است که قوه و استعداد رسیدن به فعلیت را داراست.
حرکت همین سیر تدریجی از نقطه الف به سمت نقطه ب است.
این حرکت فقط در عالم ماده و تنها در مورد موجوداتی محقق میشود که دارای ماده هستند.(1)

اما یک حرکت دیگر نیز داریم.
اما یک نحوه حرکت دیگر نیز داریم که با حرکت قبلی تفاوت ماهوی دارد، هرچند آن نیز نوعی خروج ازقوه به سمت فعل است.
در آن حرکت نیز، قابلیت هایی وجود دارد که آن قابلیت ها در اثر یک سری امور تبدیل به فعلیت میشود.
این حرکت که تکامل خوانده میشود، مربوط به عالم ماده و دربین مادیات نیست، بلکه مربوط به امور مجردی است که تجرد تام ندارند.
این موجودات، از یک سو مادی نیستند بنابراین حرکت نوع اول در آنها نادرست است(چون حرکت نوع اول متوقف بر داشتن ماده است که اینها ندارند)،
از سوی دیگر، مانند مجردات تام که عقول یابه تعبیری فرشتگان(یا حداقل برخی فرشتگان مقرب) نیز نیستندکه به دلیل تام بودن تجردشان، امکان بالا رفتن و ارتقای وجودی را نداشته باشند.

تکامل، عبارت است از ارتقای وجودی موجودات مجردی که قابلیت ارتقا را دارند یا به عبارت بهتر تجرد ناقص دارند.
نفس از جمله این موجودات است.
نفس انسان، به واسطه یک سری عوامل کمال بخش از یک مرتبه به مرتبه بالاتر یا حتی پائین تر میرود.
این عوامل گاه عملی است وگاه علمی.
کمال عملی، تکاملی است که در پرتو اعمال اختیاری انسان حاصل میشود و از آنجا که اعمال اختیاری تنها در دنیا امکان پذیر است، بنابراین، این قسم از تکامل تنها مربوط به دنیاست. البته صدقات جاریه که همان نتیجه غیر مستقیم اعمال اختیاری انسان در همین دنیاست، نیز از این قبیل است.
کمال علمی، تکاملی است که در پرتو ارتقای علمی انسان و معرفت او به دست می آید. در این قسم از تکامل، نفس انسان به واسطه دست یابی به شناختهایی به سمت تجرد پیش میرود.
قسم دوم از تکامل که تکامل علمی است، هم در دنیا صورت میگیرد و هم بعد از دنیا و تنها زمانی این مسیر متوقف میشود که تمام قابلیت های نفس انسان به فعلیت برسد و به نهایت درجه مربوط به خودش برسد.

با این توضیح، روشن شد که تکامل علمی، مربوط به ساحت نفس است و ربطی به بدن ندارد و به همین جهت از همین دنیا شروع میشود.
پس می بینیم که تکامل که نوعی حرکت(خروج از قوه به فعل) است، مربوط به عالم مجردات است نه مادیات.
همین نفس، در این دنیا به علومی که کسب میکند، اشتداد یا ضعف وجودی می یابد و این اشتداد یا ضعف، نوعی حرکت برای او محسوب میشود.
حرکتی به نظر عرفا، کنار گذاردن حجابها یا یافتن محبت به ذات مقدس خداوند است(2)

البته در این حرکت نیز، نفس همانند حرکت نوع اول که مربوط به مادیات بود، نیاز به بدن دارد.
یعنی همانطور که در حرکت نوع اول، قوه و استعداد رسیدن به مرحله بعد، در ماده آن یا هیولای آن قرار دارد، در این حرکت نیز، قوه و استعداد بر روی بدنی است که این موجود مجرد ناقص(نفس) آن را به خدمت گرفته است و متعلق به ان است.
این بدن در این دنیا، مستقیما یا غیر مستقیم، مادی است و همین بدنی است که آنرا می بینیم ولی در سرای برزخ و آخرت، بدن مثالی است و همانند خود نفس، تجرد ناقص دارد.(3)

موفق باشید.

ــــــــــــــــــ
1.علامه طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، مرحله 10، فصل 2و 3
2. خمینی، روح الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص ۱۷۰- ۱۷۱، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)؛ معاد از دیدگاه امام خمینی (تبیان آثار موضوعی) دفتر سی ام، ص ۳۷۱، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول، ۱۳۷۸ و رخ شاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبائی، پرسشها و پاسخها، ص ۱۶۰، چاپ اول، آل علی علیه السلام، قم، ۱۳۸۱.
3. صدر الدین محمد شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ص 112-113، چاپ اول، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، تهران، ۱۳۸۲.

سلام و تشکر
اولا بدون عمل و بدن مادی چگونه رشد علمی ممکن است؟
ثانیا کارایی بدن مثالی چیست؟ چگونه در برزخ بدن هست ولی عمل نیست؟

ثالثا شما در تاپیک《 معاد جسمانی یا برزخ جسمانی》 فرموده بودید عموم مردم از تجرد برزخی بالاتر نمیروند ولی الآن میگویید تکامل برای موجودات مجرد ناقص است
خب با این حساب اگر مجودات مجرد غیر تام، با حرکت و تکامل تام شوند دیگر معاد جسمانی چه معنایی دارد؟

ملاali;670640 نوشت:
اولا بدون عمل و بدن مادی چگونه رشد علمی ممکن است؟

رشد علمی ناشی از ادراک است و ادراک کار نفس نه بدن مادی.
البته با عدم وجود بدن مادی، ادراک مادی از بین میرود ولی ادراک تخیلی و ادراک عقلی باقی میماند.

ملاali;670640 نوشت:
ثانیا کارایی بدن مثالی چیست؟ چگونه در برزخ بدن هست ولی عمل نیست؟

از آنجا که نفس نمیتواند بدون بدن وجودداشته باشد(وگرنه انقلاب جوهری می یابد و تبدیل به عقل میشود که امری محال است)، بنابراین همیشه نیاز به بدن دارد.
این نفس همیشه کارهایش به کمک بدن انجام میدهد.
در دنیا با بدن مادی ودر برزخ و قیامت با بدن مثالی.
در برزخ نیز کارهایی که یک انسان انجام میدهد را نفس به کمک بدن مثالی انجام میدهد.
از یک جا به جای دیگر میرود.
سوال وجواب راپاسخ میدهد.
در بهشت وجهنم، نعمتها و عذابهای جسمانی مربوط به اوست و سایر کارهایی که در حیطه آگاهی و علم ما نیست.

ملاali;670640 نوشت:
شما در تاپیک《 معاد جسمانی یا برزخ جسمانی》 فرموده بودید عموم مردم از تجرد برزخی بالاتر نمیروند ولی الآن میگویید تکامل برای موجودات مجرد ناقص است

مجرد ناقص یعنی مجردی که تجردش در حد مثالی است و به تجرد عقلی دست نیافته است.
اما موجودی که تجردش به حد تمام رسیده باشد، دیگر حالت بالقوه ای ندارد تا بخواهد با تکامل آنرا به دست بیاورد.

البته این نگاه مشهور فلاسفه است که در تجرد تام، امکان ارتقا وجود ندارد، اما مطابق نظر برخی اساتید، بنده نیز معتقدم وقتی مقایسه بین تجرد تام مجردات تام و مرتبه فوق تجرد خداوند بشود، هیچ گاه ارتقای مقام حد ایستایی ندارد.
بنابراین فوق مرتبه بودن و دست نیافتنی بودن و غیر قابل تصور بودن مقام خداوند وکمال او، نشانه حد یقف نداشتن کمال است. بنابراین تا زمانی که ارتقای مقام امکان دارد، مقام انسان قابل ارتقا است.
این مسئله با توجه به علم آموزی در بهشت، ادراکات و عبادات ناشی ازشوق بندگان شایسته، حمد و ستایش آنان نسبت به نعمتهای الهی، که هر یک عاملی برای ارتقای مقام است، قابل قبول مینماید.

ملاali;670640 نوشت:
خب با این حساب اگر مجودات مجرد غیر تام، با حرکت و تکامل تام شوند دیگر معاد جسمانی چه معنایی دارد؟

بحث کاملا از مسیر خود خارج شد، اما برای پاسخ توجه شما را به این نکته جلب میکنم که همانطور که در آن تاپیک بیان شد، تجرد تام داشتن منافاتی با بدن مثالی داشتن ندارد. به عبارت دیگر، توجه نداشتن برخی انسانهای کامل به نعمتهای مادی(که متنعم شدن از آنها مستلزم داشتن بدن جسمانی است) غیر از این است که اصلا بدن جسمانی نداشته باشند.

صدیق;671396 نوشت:
رشد علمی ناشی از ادراک است و ادراک کار نفس نه بدن مادی.
البته با عدم وجود بدن مادی، ادراک مادی از بین میرود ولی ادراک تخیلی و ادراک عقلی باقی میماند.

از آنجا که نفس نمیتواند بدون بدن وجودداشته باشد(وگرنه انقلاب جوهری می یابد و تبدیل به عقل میشود که امری محال است)، بنابراین همیشه نیاز به بدن دارد.
این نفس همیشه کارهایش به کمک بدن انجام میدهد.
در دنیا با بدن مادی ودر برزخ و قیامت با بدن مثالی.
در برزخ نیز کارهایی که یک انسان انجام میدهد را نفس به کمک بدن مثالی انجام میدهد.
از یک جا به جای دیگر میرود.
سوال وجواب راپاسخ میدهد.
در بهشت وجهنم، نعمتها و عذابهای جسمانی مربوط به اوست و سایر کارهایی که در حیطه آگاهی و علم ما نیست.

مجرد ناقص یعنی مجردی که تجردش در حد مثالی است و به تجرد عقلی دست نیافته است.
اما موجودی که تجردش به حد تمام رسیده باشد، دیگر حالت بالقوه ای ندارد تا بخواهد با تکامل آنرا به دست بیاورد.

البته این نگاه مشهور فلاسفه است که در تجرد تام، امکان ارتقا وجود ندارد، اما مطابق نظر برخی اساتید، بنده نیز معتقدم وقتی مقایسه بین تجرد تام مجردات تام و مرتبه فوق تجرد خداوند بشود، هیچ گاه ارتقای مقام حد ایستایی ندارد.
بنابراین فوق مرتبه بودن و دست نیافتنی بودن و غیر قابل تصور بودن مقام خداوند وکمال او، نشانه حد یقف نداشتن کمال است. بنابراین تا زمانی که ارتقای مقام امکان دارد، مقام انسان قابل ارتقا است.
این مسئله با توجه به علم آموزی در بهشت، ادراکات و عبادات ناشی ازشوق بندگان شایسته، حمد و ستایش آنان نسبت به نعمتهای الهی، که هر یک عاملی برای ارتقای مقام است، قابل قبول مینماید.

بحث کاملا از مسیر خود خارج شد، اما برای پاسخ توجه شما را به این نکته جلب میکنم که همانطور که در آن تاپیک بیان شد، تجرد تام داشتن منافاتی با بدن مثالی داشتن ندارد. به عبارت دیگر، توجه نداشتن برخی انسانهای کامل به نعمتهای مادی(که متنعم شدن از آنها مستلزم داشتن بدن جسمانی است) غیر از این است که اصلا بدن جسمانی نداشته باشند.

1-ادراکات ما ناشی از قوای بدن مادی ماست

2-اگر در برزخ نیز ما بدن داریم پس چرا آنجا نیز تکلیف و یا به قول شما رشد عملی نیست؟ پس آن بدن مثالی به چه کاری می آید؟

3-اگر برزخ کانال ورودی همه انسانها به عالم تجرد تام است دیگر چه فرقی میکند که در نهایت آدمی بدن داشته باشد یا خیر و اصلا چه فرقی میکند که معاد جسمانی باشد یاخیر، چراکه انسان به مقامی میرسد که دیگر به مواهب مادی اعتنایی ندارد.

ملاali;671712 نوشت:
1-ادراکات ما ناشی از قوای بدن مادی ماست

2-اگر در برزخ نیز ما بدن داریم پس چرا آنجا نیز تکلیف و یا به قول شما رشد عملی نیست؟ پس آن بدن مثالی به چه کاری می آید؟

3-اگر برزخ کانال ورودی همه انسانها به عالم تجرد تام است دیگر چه فرقی میکند که در نهایت آدمی بدن داشته باشد یا خیر و اصلا چه فرقی میکند که معاد جسمانی باشد یاخیر، چراکه انسان به مقامی میرسد که دیگر به مواهب مادی اعتنایی ندارد.

به نام خدا

با سلام:

دنيا سكوي پرش انسان و نقطه استارت حركت جوهري اوست

شما دوندگاني را فرض كنيد كه ابتداي خط ايستاده اند و براي شروع مسابقه احتياج به تجميع نيرو و در حالتي قرار مي گيرند كه لازمه شروع حركت انان با شتاب است(مثل حالت نيم خيز)

حالا درست است كه كسي بگويد چرا تا خط پايان اين حالت را حفظ نمي كنند؟

در آنجا لازم بود ولي براي ادامه راه ديگه لازم نيست!

يك هيئت ديگر ،شاكله ديگري لازم است!

نظام برزخ و قيامت نظامي كاملا متفاوت با دنياست

براي اعمال تدبير نفس بدن مادي لازم است و در برزخ هم براي تدبير نفس بدن برزخي يا مثالي

و در قيامت هم بدن اخروي(به تعبير ملا صدرا)

نمي دانم چقدر با حكمت متعاليه اشنا هستيد؟

در عرفان و حكمت متعاليه انسان را (انسان كامل)كون جامع مي نامند

انسان در سير نزولي و صعودي وجودش (قوس نزول و صعود)همه مراتب وجود را طي مي كند و جامع همه اطوار وجود است

انسان خليفة الله و مظهر اسم ظاهر و باطن اوست

در همه عوالم سه گانه اين مظهريت را داراست(دنيا-برزخ-قيامت)

جسم مظهر اسم ظاهر و روح مظهر اسم باطن حق تعالي است

پس داشتن جسم در عالم برزخ و قيامت تنها براي برخورداري از مواهب ان عوالم نيست

بلكه لازمه مظهريت اسماء الهي براي خليفة الله است.

ملاali;669163 نوشت:
سلام
آیا تکامل در برزخ و آخرت این مبنای فلسفی را که حرکت و تغییر مختص ماده است را نقض نمیکند؟ و همچنین وجود عالم مجرد را..؟

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم
وقتی وجود را ذومراتب و تشکیکی بدانید دیگر روح و ماده دو وجود مستقل از یکدیگر نخواهند بود ... حقیر سواد زیادی ندارم ولی تا جایی که از مجموع مطالبی که خوانده‌ام برداشت کرده‌ام تمامی موجودات حرکت جوهری دارند، برخی با اراده‌ی خود می‌توانند حرکت کنند و برخی به خودشان حرکتی ندارند مگر آنکه عاملی خارجی سبب حرکت ایشان شود، مثل اینکه حتی فرشتگان مقرب خدا که در فلسفه مقام تجرد تام برایشان قائل هستند پای درس حضرت آدم علیه‌السلام نشستند و چیزی یاد گرفتند که نمی‌دانستند و این یعنی حرکت، در واقع از نظر حقیر تنها مجرد حقیقی خداست و جز خدا هیچ مجردّ تامّی وجود ندارد، چنانکه جز خدا هیچ موجود بسیطی با تعریف دقیق بسیط نداریم ... ظاهراً اطلاق عنوان ماده و مجرد از ماده و غیره تا حدودی اصطلاحی هستند و نسبت به یکدیگر است که چنین جایگاه‌هایی را می‌یابند.
یا علی علیه‌السلام

باء;671876 نوشت:

بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم
وقتی وجود را ذومراتب و تشکیکی بدانید دیگر روح و ماده دو وجود مستقل از یکدیگر نخواهند بود ... حقیر سواد زیادی ندارم ولی تا جایی که از مجموع مطالبی که خوانده‌ام برداشت کرده‌ام تمامی موجودات حرکت جوهری دارند، برخی با اراده‌ی خود می‌توانند حرکت کنند و برخی به خودشان حرکتی ندارند مگر آنکه عاملی خارجی سبب حرکت ایشان شود، مثل اینکه حتی فرشتگان مقرب خدا که در فلسفه مقام تجرد تام برایشان قائل هستند پای درس حضرت آدم علیه‌السلام نشستند و چیزی یاد گرفتند که نمی‌دانستند و این یعنی حرکت، در واقع از نظر حقیر تنها مجرد حقیقی خداست و جز خدا هیچ مجردّ تامّی وجود ندارد، چنانکه جز خدا هیچ موجود بسیطی با تعریف دقیق بسیط نداریم ... ظاهراً اطلاق عنوان ماده و مجرد از ماده و غیره تا حدودی اصطلاحی هستند و نسبت به یکدیگر است که چنین جایگاه‌هایی را می‌یابند.
یا علی علیه‌السلام

با سلام و ادب

اصطلاح مجرد به معناي عاري بودن از ماده است و در مقابل آن قرار دارد

در واقع مجرد را مي توان غير جسماني هم تعريف نمود و در ميان فلاسفه چنين تعريفي براي ان وجود دارد.

اما تشكيك وجود باعث نمي شود كه ما ماده (جسم) و روح را يكي بدانيم

وجود طبق اين نظر ذو مراتب است و مرتبه پايين تر با مرتبه بالاتر رابطه طولي دارند

جسم و روح دو مفهوم مستقل از هم هستند گرچه در عالم واقع و خارج شما نمي توانيد آنها را از هم تفكيك كنيد

و با اشاره حسي بگوييد اين روح من است و اين جسم من.

اما در حقيقت و حتي در ذهن مستقل از هم هستند

با عرض معذرت از حضور حضرتعالي.

حبيبه;671897 نوشت:
با سلام و ادب

اصطلاح مجرد به معناي عاري بودن از ماده است و در مقابل آن قرار دارد

در واقع مجرد را مي توان غير جسماني هم تعريف نمود و در ميان فلاسفه چنين تعريفي براي ان وجود دارد.

اما تشكيك وجود باعث نمي شود كه ما ماده (جسم) و روح را يكي بدانيم

وجود طبق اين نظر ذو مراتب است و مرتبه پايين تر با مرتبه بالاتر رابطه طولي دارند

جسم و روح دو مفهوم مستقل از هم هستند گرچه در عالم واقع و خارج شما نمي توانيد آنها را از هم تفكيك كنيد

و با اشاره حسي بگوييد اين روح من است و اين جسم من.

اما در حقيقت و حتي در ذهن مستقل از هم هستند

با عرض معذرت از حضور حضرتعالي.


بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
بله شما مطابق علمی که دارید صحبت کردید ولی حقیر علمی در این زمینه‌ها ندارم و جمع‌بندی شخصی خودم را بیان کردم، البته مطلبی که فرمودید را هم پیشتر از نوشته‌های علمای دیگری خوانده بودم ولی برایم قانع‌کننده نبود که باز هم به کم‌سوادی خودم بر می‌گردد. در این میان برخی از علما هم مطلب را طور دیگری برای حقیر تشریح کرده‌اند که از جمله‌ی آن مطالب همین ارتباط طولی است که شما هم به آن اشاره فرمودیدو همچنین ارتباط لفّ و نشر. برای مثال در یک مرتبه از نفس وقتی نگاه این نفس به بالا و به عالم اسماء و صفات باشد راحت است و این می‌شود مبنای نامگذاری آن به روح و همان مرتبه از نفس اگر نگاهش به عالم جسم در پایین باشد عقال می‌گیرد و همان مرتبه از نفس اسمش می‌شود عقل ... اما روح که یک مرتبه ندارد ... برای مثال در کلام معصومین ما روحی داریم که از جنس ماده باشد، مثل روح ظاهراً بقاء که از جنس «دم» است و بسیار رقیق و احتمال می‌دهم منظور از آن همان ماده‌ی اولی باشد ... روحی که درچهار ماهگی در جنین در داخل رحم مادر دمیده می‌شود و روحی که در هنگام مرگ از جسم توفی می‌شود ولی همراه با آن می‌ماند و به قبر می‌رود و برزخ را تجربه می‌کند و ظاهرش شبیه جسم دنیاست که در خواب می‌شود روح گذشتگان را دید همین روح است، ظاهراً ... نفس مراتبی دارد و هر مرتبه برای مرتبه‌ی بالایی خود جسم (صورت و ظاهر) است و برای مرتبه‌ی پایینی خود روح (سیرت و باطن) است ... اینکه ظاهراً در فلسفه‌ی صدرایی هم داریم که حرکت جوهری از جسم به سمت روح و از ظاهر به سمت باطن است هم شاید مؤید همین حرف باشد ... اینکه قبل از تولد انسان در دنیا، در عالم ذر، بحث خلقت از طین پیش می‌آید و این طین نیز هم‌مصدر با طینت است و اصحاب یمین و اصحاب شمال از همین جا متمایز می‌شوند و غیره و غیره همگی نشان می‌دهد که جسم و روح دو وجود مستقل نیستند گرچه ما در ذهن خود آنها را جدای از هم بدانیم ... در وحدت وجود قائل هستیم که وجودی جز وجود خدا نیست چرا که خداوند هیچ چیزی را تولید نکرده است (لم یلد) و اگر کسی قائل باشد که دو چیز هست که حقیقتاً مستقل از یکدیگر هستند اینجا شبهه‌ی شرک پیش می‌آید ... تفاوت‌ها اینجا اعتباری است با این توضیح اضافه که اعتبار نسبت به هر مرتبه در مرتبه‌ای پایین‌تر رنگ حقیقی به خود می‌گیرد و متحقق می‌شود، حال آنکه در مراتب بالاتر همچنان اعتباری است ... همچنین تمام موجودات هم زمان‌مند هستند و هم مکان‌مند و تنها باید دقت کنیم که خود زمان و مکان هم در هر مرتبه‌ای از وجود معنای خود را دارد ... با این حساب تعریف ماده به عنوان موجودی محدود به زمان و مکان که وزن دارد و غیره و غیره تنها یک تعریف اعتباری است به اعتبار تعریف ما از زمان و مکان و وزن و صفات دیگری که برای آن قائل شدیم ... اما موجودات در مراتب دیگر وجود هم ماده هستند و تنها معنای زمان‌مند بودنشان متفاوت است ... تعریف ما از ماده اگر دقیق باشد مشخص می‌شود که منظور از «مجرد از ماده» تنها مجرد از ماده با تعریف مورد نظر ما از ماده را می‌رساند و نه اینکه به واقع غیر از خداوند موجودی به کل مجرد از ماده باشد ...
با این حساب تمام موجودات حرکت دارند و همین که من لا شیء خلق شدند همین یعنی حرکت ... بود شدن بعد از آنکه نبودند این حرکت است ... ولی گاهی این حرکات به صورت اعتباری به اراده‌ی خودشان گذاشته می‌شود که در این صورت هم باز «لا حول و لا قوة الا بالله»، گاهی هم بر عهده‌ی خودشان نیست و بر عهده‌ی دیگری است و یا بر عهده‌ی فقط خود خداست مثلاً شاید در مورد صادر اول ... فرشتگان حرکتی ندارند یعنی با اراده‌ی خودشان و با عباداتی که می‌کنند مقامشان ثابت است ولی خداست که هر چه را بخواهد می‌افزاید یا از آن می‌کاهد و خداست که می‌تواند فرشته‌ای را که هم‌رتبه با فرشته‌ی دیگری بوده است به حکمتی بر دیگران برتری دهد، «الْحَمْدُ لِلَّـهِ فَاطِرِ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُ‌سُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَ رُ‌بَاعَ ۚ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌»، و یا همگان را با آموختن علم‌الأسماء توسط خلیفه‌اش بر زمین رشد دهد «قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» ...
شاید هم اشتباه می‌کنم :Gol:
یا علی علیه‌السلام

باء;671925 نوشت:

بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما،
بله شما مطابق علمی که دارید صحبت کردید ولی حقیر علمی در این زمینه‌ها ندارم و جمع‌بندی شخصی خودم را بیان کردم، البته مطلبی که فرمودید را هم پیشتر از نوشته‌های علمای دیگری خوانده بودم ولی برایم قانع‌کننده نبود که باز هم به کم‌سوادی خودم بر می‌گردد. در این میان برخی از علما هم مطلب را طور دیگری برای حقیر تشریح کرده‌اند که از جمله‌ی آن مطالب همین ارتباط طولی است که شما هم به آن اشاره فرمودیدو همچنین ارتباط لفّ و نشر. برای مثال در یک مرتبه از نفس وقتی نگاه این نفس به بالا و به عالم اسماء و صفات باشد راحت است و این می‌شود مبنای نامگذاری آن به روح و همان مرتبه از نفس اگر نگاهش به عالم جسم در پایین باشد عقال می‌گیرد و همان مرتبه از نفس اسمش می‌شود عقل ... اما روح که یک مرتبه ندارد ... برای مثال در کلام معصومین ما روحی داریم که از جنس ماده باشد، مثل روح ظاهراً بقاء که از جنس «دم» است و بسیار رقیق و احتمال می‌دهم منظور از آن همان ماده‌ی اولی باشد ... روحی که درچهار ماهگی در جنین در داخل رحم مادر دمیده می‌شود و روحی که در هنگام مرگ از جسم توفی می‌شود ولی همراه با آن می‌ماند و به قبر می‌رود و برزخ را تجربه می‌کند و ظاهرش شبیه جسم دنیاست که در خواب می‌شود روح گذشتگان را دید همین روح است، ظاهراً ... نفس مراتبی دارد و هر مرتبه برای مرتبه‌ی بالایی خود جسم (صورت و ظاهر) است و برای مرتبه‌ی پایینی خود روح (سیرت و باطن) است ... اینکه ظاهراً در فلسفه‌ی صدرایی هم داریم که حرکت جوهری از جسم به سمت روح و از ظاهر به سمت باطن است هم شاید مؤید همین حرف باشد ... اینکه قبل از تولد انسان در دنیا، در عالم ذر، بحث خلقت از طین پیش می‌آید و این طین نیز هم‌مصدر با طینت است و اصحاب یمین و اصحاب شمال از همین جا متمایز می‌شوند و غیره و غیره همگی نشان می‌دهد که جسم و روح دو وجود مستقل نیستند گرچه ما در ذهن خود آنها را جدای از هم بدانیم ... در وحدت وجود قائل هستیم که وجودی جز وجود خدا نیست چرا که خداوند هیچ چیزی را تولید نکرده است (لم یلد) و اگر کسی قائل باشد که دو چیز هست که حقیقتاً مستقل از یکدیگر هستند اینجا شبهه‌ی شرک پیش می‌آید ... تفاوت‌ها اینجا اعتباری است با این توضیح اضافه که اعتبار نسبت به هر مرتبه در مرتبه‌ای پایین‌تر رنگ حقیقی به خود می‌گیرد و متحقق می‌شود، حال آنکه در مراتب بالاتر همچنان اعتباری است ... همچنین تمام موجودات هم زمان‌مند هستند و هم مکان‌مند و تنها باید دقت کنیم که خود زمان و مکان هم در هر مرتبه‌ای از وجود معنای خود را دارد ... با این حساب تعریف ماده به عنوان موجودی محدود به زمان و مکان که وزن دارد و غیره و غیره تنها یک تعریف اعتباری است به اعتبار تعریف ما از زمان و مکان و وزن و صفات دیگری که برای آن قائل شدیم ... اما موجودات در مراتب دیگر وجود هم ماده هستند و تنها معنای زمان‌مند بودنشان متفاوت است ... تعریف ما از ماده اگر دقیق باشد مشخص می‌شود که منظور از «مجرد از ماده» تنها مجرد از ماده با تعریف مورد نظر ما از ماده را می‌رساند و نه اینکه به واقع غیر از خداوند موجودی به کل مجرد از ماده باشد ...
با این حساب تمام موجودات حرکت دارند و همین که من لا شیء خلق شدند همین یعنی حرکت ... بود شدن بعد از آنکه نبودند این حرکت است ... ولی گاهی این حرکات به صورت اعتباری به اراده‌ی خودشان گذاشته می‌شود که در این صورت هم باز «لا حول و لا قوة الا بالله»، گاهی هم بر عهده‌ی خودشان نیست و بر عهده‌ی دیگری است و یا بر عهده‌ی فقط خود خداست مثلاً شاید در مورد صادر اول ... فرشتگان حرکتی ندارند یعنی با اراده‌ی خودشان و با عباداتی که می‌کنند مقامشان ثابت است ولی خداست که هر چه را بخواهد می‌افزاید یا از آن می‌کاهد و خداست که می‌تواند فرشته‌ای را که هم‌رتبه با فرشته‌ی دیگری بوده است به حکمتی بر دیگران برتری دهد، «الْحَمْدُ لِلَّـهِ فَاطِرِ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُ‌سُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَ رُ‌بَاعَ ۚ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌»، و یا همگان را با آموختن علم‌الأسماء توسط خلیفه‌اش بر زمین رشد دهد «قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» ...
شاید هم اشتباه می‌کنم :Gol:
یا علی علیه‌السلام
با سلام و ادب

مطالبي كه شما زحمت كشيديد به دليل

نداشتن خط مشي مشخص قابل بحث و بررسي نسيت

چراكه نه مي توان گفت مطلقا يك بحث فلسفي است

يا قراني

كلامي
يا حديثي

ياووووو

عذر مي خواهم

ابتدا در بحث يك روش مشخص را تعيين بفرماييد تا بشود

ادامه داد

متن شما شبيه يك ظرف آجيل است از هر نوع يك مشت

در شيمي به ان مخلوط مي گويند(جسارتا)

مشكل اينجاست كه شما از هر كس چيزي شنيده

و به هر كتابي سري زده ايد

و از همه انها كمي در اين پست گنجانده ايد

موضوعات را تفكيك بفرماييد ببينيم

چه مي شود

در ضمن علم بنده بسيار قليل و مصداق :لم يكن شيئا مذكورا است.

حبيبه;671934 نوشت:
با سلام و ادب

مطالبي كه شما زحمت كشيديد به دليل

نداشتن خط مشي مشخص قابل بحث و بررسي نسيت

چراكه نه مي توان گفت مطلقا يك بحث فلسفي است

يا قراني

كلامي
يا حديثي

ياووووو

عذر مي خواهم

ابتدا در بحث يك روش مشخص را تعيين بفرماييد تا بشود

ادامه داد

متن شما شبيه يك ظرف آجيل است از هر نوع يك مشت

در شيمي به ان مخلوط مي گويند(جسارتا)

مشكل اينجاست كه شما از هر كس چيزي شنيده

و به هر كتابي سري زده ايد

و از همه انها كمي در اين پست گنجانده ايد

موضوعات را تفكيك بفرماييد ببينيم

چه مي شود

در ضمن علم بنده بسيار قليل و مصداق :لم يكن شيئا مذكورا است.


بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته،
بله حق با شماست ... حقیر علاقه‌ام به بررسی «موضوع» است فارق از محدودیت تمسک به یک رشته‌ی خاص و به دلیل نداشتن تخصص در تک‌تک رشته‌هایی که فرمودید برایم تا کنونی اهمیت تعیین‌کننده‌ای هم نداشته است که از چه اسلوبی به بررسی یک مسأله بپردازم، راستش خوب شد در این پست پای ریاضی و فیزیک را به میان نکشیدم چون گاهی این کار را هم می‌کنم! :Gig:
همین که حوصله کردید و متن آش‌مانند حقیر را خواندید از شما تشکر می‌کنم، اگر بخواهم تک‌تک آنها را باز کنم تا شما یا کارشناس محترم جناب صدیق پاسخم را بدهید احتمالاً حق جناب ملاali ضایع می‌شود که شاید به پاسخ هیچ کدام از این سؤالها یا بحث بر روی آنها علاقه‌ای نداشته باشند ...
تنها دفاعی که برای پست قبلیم دارم در یک پاراگراف این است که بحث‌های قرانی و روایی و بحث‌های فلسفی و عرفانی و علمی باید در طول هم باشند و نه در کنار هم، فلسفه تا جایی درست است که مطابق ثقلین باشد و عرفان هم همینطور و سایر علوم هم همینطور ... اگر تعریف ما از تجرد و ماده بودن با قرآن و حدیث سازگار نباشد دیگر صرفاً اصطلاحاتی است درون علمی که کاربردش برای تفکیک موضوعات درون همان علم است و نیازی ندارد ظاهرش منطبق بر واقع هم باشد، همانطور که مثلاً مطلقه در ولایت مطلقه‌ی فقه یک اصطلاح علمی است و از آن حقیقتاً برداشت مطلق بودن نمی‌شود، بلکه در چهارچوب خود این علم معنا و مفهوم پیدا می‌کند، ماده هم به زعم حقیر همینطور است، تفکیک اشیاء به ماده و مجرد از ماده بستگی به تعریف ما از ماده دارد که این تعریف هم در یک چهارچوب علمی بیان شده است یا باید بشود، اما به زعم حقیر اگرچه حتماً ماده و مجرد از ماده تعریفی در چهارچوب یک علم خاص دارند و اصطلاحی هستند با این وجود فراموش شده است که قیودی که در تعریفشان هست را باید ذکر کرد تا در غیر محل درست آن اشتباهی استفاده نشود ... برای یافتن حدود این تعاریف سپس حقیر استفاده از قرآن و حدیث را پیشنهاد دادم ... و البته حقیر نه تخصصی در قرآن و حدیث دارم و نه در کلام و نه در فلسفه و نه در زبان عربی و نه احیاناً اکثر علوم دیگر ... تنها چیزی که دارم ظاهراً جسارت است که با وجود نداشتن علم و با اعتراف به نداشتن علم (که در امضایم هم هست) باز سعی در مباحثه با کارشناسان و سایر بزرگواران صاحب علم در این زمینه‌ها دارم :Nishkhand: ان شاء الله قبل از اینکه عادت کنید خسته نشوید و در سایت باقی بمانید، دیگران تحملم کردند ان شاء الله شما هم تحمل کنید :Gol:
یا علی علیه‌السلام

حبيبه;671780 نوشت:
به نام خدا

با سلام:

دنيا سكوي پرش انسان و نقطه استارت حركت جوهري اوست

شما دوندگاني را فرض كنيد كه ابتداي خط ايستاده اند و براي شروع مسابقه احتياج به تجميع نيرو و در حالتي قرار مي گيرند كه لازمه شروع حركت انان با شتاب است(مثل حالت نيم خيز)

حالا درست است كه كسي بگويد چرا تا خط پايان اين حالت را حفظ نمي كنند؟

در آنجا لازم بود ولي براي ادامه راه ديگه لازم نيست!

يك هيئت ديگر ،شاكله ديگري لازم است!

نظام برزخ و قيامت نظامي كاملا متفاوت با دنياست

براي اعمال تدبير نفس بدن مادي لازم است و در برزخ هم براي تدبير نفس بدن برزخي يا مثالي

و در قيامت هم بدن اخروي(به تعبير ملا صدرا)

نمي دانم چقدر با حكمت متعاليه اشنا هستيد؟

در عرفان و حكمت متعاليه انسان را (انسان كامل)كون جامع مي نامند

انسان در سير نزولي و صعودي وجودش (قوس نزول و صعود)همه مراتب وجود را طي مي كند و جامع همه اطوار وجود است

انسان خليفة الله و مظهر اسم ظاهر و باطن اوست

در همه عوالم سه گانه اين مظهريت را داراست(دنيا-برزخ-قيامت)

جسم مظهر اسم ظاهر و روح مظهر اسم باطن حق تعالي است

پس داشتن جسم در عالم برزخ و قيامت تنها براي برخورداري از مواهب ان عوالم نيست

بلكه لازمه مظهريت اسماء الهي براي خليفة الله است.


سلام
من سوالم فلسفیه اما شما دلی جواب دادید

ملاali;672039 نوشت:
سلام
من سوالم فلسفیه اما شما دلی جواب دادید
با سلام:

دلي؟؟؟؟؟

دل ما را با اين حرفها چه نسبتي است؟؟؟

از طريق حكمت و عرفان پاسخ دادم

سؤال شما سر فايده بدن مثالي و اخروي بود

وقتي تكاملي وجود نداشته باشد

بنده هم عرض كردم اين ابدان مظهر اسم ظاهر

خداوند هستند و لازمه كمال انسان در مظهريت اسماء الهي

مثال ابتداي بحث هم براي تقريب به ذهن همين مطلب بود.

باسلام

ملاali;671712 نوشت:
ادراکات ما ناشی از قوای بدن مادی ماست

همانطور که در بالا نیز عرض کردم، ادراکات حسی ناشی از قوای بدن مادی است اما ادراک عقلی اینطور نیست.

ملاali;671712 نوشت:
گر در برزخ نیز ما بدن داریم پس چرا آنجا نیز تکلیف و یا به قول شما رشد عملی نیست؟ پس آن بدن مثالی به چه کاری می آید؟

رشد عملی همانطور که عرض شد، مربوط به اعمال اختیاری است.
نه به این معنا که عملی در آنجا وجود ندارد، بلکه به این معناست که رشدی که ناشی از اعمال اختیاری در دار تکلیف است در انجا وجود ندارد.
اما این بدن در آن دنیا اعمال وحرکاتی دارد که دستورات آنرا از نفس میگیرد. البته این حرکات نیز متناسب با همان سراست.

ملاali;671712 نوشت:
گر برزخ کانال ورودی همه انسانها به عالم تجرد تام است دیگر چه فرقی میکند که در نهایت آدمی بدن داشته باشد یا خیر و اصلا چه فرقی میکند که معاد جسمانی باشد یاخیر، چراکه انسان به مقامی میرسد که دیگر به مواهب مادی اعتنایی ندارد.

توضیح این بخش نیز گفته شد:

صدیق;671396 نوشت:
البته این نگاه مشهور فلاسفه است که در تجرد تام، امکان ارتقا وجود ندارد، اما مطابق نظر برخی اساتید، بنده نیز معتقدم وقتی مقایسه بین تجرد تام مجردات تام و مرتبه فوق تجرد خداوند بشود، هیچ گاه ارتقای مقام حد ایستایی ندارد.
بنابراین فوق مرتبه بودن و دست نیافتنی بودن و غیر قابل تصور بودن مقام خداوند وکمال او، نشانه حد یقف نداشتن کمال است. بنابراین تا زمانی که ارتقای مقام امکان دارد، مقام انسان قابل ارتقا است.
این مسئله با توجه به علم آموزی در بهشت، ادراکات و عبادات ناشی ازشوق بندگان شایسته، حمد و ستایش آنان نسبت به نعمتهای الهی، که هر یک عاملی برای ارتقای مقام است، قابل قبول مینماید.

صدیق;671396 نوشت:
بحث کاملا از مسیر خود خارج شد، اما برای پاسخ توجه شما را به این نکته جلب میکنم که همانطور که در آن تاپیک بیان شد، تجرد تام داشتن منافاتی با بدن مثالی داشتن ندارد. به عبارت دیگر، توجه نداشتن برخی انسانهای کامل به نعمتهای مادی(که متنعم شدن از آنها مستلزم داشتن بدن جسمانی است) غیر از این است که اصلا بدن جسمانی نداشته باشند.

حبيبه;672064 نوشت:
با سلام:

دلي؟؟؟؟؟

دل ما را با اين حرفها چه نسبتي است؟؟؟

از طريق حكمت و عرفان پاسخ دادم

سؤال شما سر فايده بدن مثالي و اخروي بود

وقتي تكاملي وجود نداشته باشد

بنده هم عرض كردم اين ابدان مظهر اسم ظاهر

خداوند هستند و لازمه كمال انسان در مظهريت اسماء الهي

مثال ابتداي بحث هم براي تقريب به ذهن همين مطلب بود.

سلام
خب در دنیا مگر ابدان مظهر نیستند؟
وقتی آنجا بدن داریم پس عمل هم داریم

درحالی که فلاسفه میگویند دار عمل فقط دنیاست

ملاali;672359 نوشت:
سلام
خب در دنیا مگر ابدان مظهر نیستند؟
وقتی آنجا بدن داریم پس عمل هم داریم

درحالی که فلاسفه میگویند دار عمل فقط دنیاست

سلام

موردي را كه شما مي فرماييد

در حيطه مسائل فلسفي نيست

فلسفه بررسي موجود بما هو موجود است

و به اين جزئيات نمي پردازد

اين مطلب را بايد در قران

روايات

عرفان

و حكمت متعاليه كه

جمع اينها بعلاوه فلسفه است

بيابيد،اين يك نكته

بله شما درست مي فرماييد

در برزخ و قيامت هم عمل هست

ولي تكليف نيست

شما ان شاالله در برزخ و قيامت هم(در بهشت)

ذكر مي گوييد كه يك عمل است

"قالوا الحمد لله الذي صدقنا وعده....."(ذكر بهشتيان)

بهره مندي از لذايذ جسماني وجود دارد

گفتگوي بهشتيان با يكديگر هست و غيره

همه اينها عمل است

ولي الزاما تكليف نيست

چرا كه تكليف و عمل اختياري

ابتلاء و آزمايش دنيايي انسان است

و در برزخ و قيامت موطن آزمايش سپري شده

و محل تصفيه حساب است(پناه بر خدا)

صدیق;669786 نوشت:
با عرض سلام

حرکت در عرف فلسفی عبارت است از خروج تدریجی از قوه به فعل.

با سلام. نظر به اینکه بحث فلسفی است، من هم یک سؤال از محضرتان دارم. البته ارتباط مستقیم به تاپیک ندارد، ولی از آنجا که فکر نمی کنم بحثی طولانی را در پی داشته باشد، تاپیک جدید برایش ایجاد نمی کنم:

آیا این ادعا صحیح است که در منطق، اصل بر عدم وجود است، و لذا تا وجود شیء ثابت نشود، باید بگوییم آن شیء وجود ندارد؟

tazkie;673940 نوشت:
آیا این ادعا صحیح است که در منطق، اصل بر عدم وجود است، و لذا تا وجود شیء ثابت نشود، باید بگوییم آن شیء وجود ندارد؟

باسلام
چون بحث ازمسیر خودش دور میشود در پیام شخصی پاسخ شما را میدهم.

فلاسفه میگویند هرآنچه در عالم طبیعت هست اتم و کامل آن در عوالم برزخ و عقل نیز موجود است
سوال اینه که چرا در این میان حرکت و قوه و استعداد استثنا شده اند؟ طبق سخن بالا استعداد ، قوه و حرکت هم باید در عوالم برزخ و قیامت باشند
لذا به نظر میرسد تقسیم موجود به مادی و مجرد زیر سوال است و دنیا و آخرت را نمیتوان معادل آن قرار داد

فلاسفه میگویند هرآنچه در عالم طبیعت هست اتم و کامل آن در عوالم برزخ و عقل نیز موجود است
سوال اینه که چرا در این میان حرکت و قوه و استعداد استثنا شده اند؟ طبق سخن بالا استعداد ، قوه و حرکت هم باید در عوالم برزخ و قیامت باشند
لذا به نظر میرسد تقسیم موجود به مادی و مجرد زیر سوال است و دنیا و آخرت را نمیتوان معادل آن قرار داد

[=microsoft sans serif]

ملاali;686125 نوشت:
فلاسفه میگویند هرآنچه در عالم طبیعت هست اتم و کامل آن در عوالم برزخ و عقل نیز موجود است
سوال اینه که چرا در این میان حرکت و قوه و استعداد استثنا شده اند؟ طبق سخن بالا استعداد ، قوه و حرکت هم باید در عوالم برزخ و قیامت باشند

باسلام
با توجه به توضیحی که در پستهای قبل داده شد، میتوان گفت که این مسئله نیز استثنا ندارد.
یعنی همانطور که اصل وجود مادی در عالم برزخ و قیامت، تکامل مییابد و از حالت مادی به سمت تجرد پیش میرود، وجود حرکت نیز متناسب با عالم برزخ و قیامت میشود.
به این معنا که وقتی حرکت مادی به تبع نبودن ماده جسمانی در عالم بعد از دنیا، امکان تحقق ندارد، ولی خود وجودهایی که دارای تجرد مثالی هستند، حالتهای بالقوه ای دارند که با حرکت نفس به سمت کمال و قرب الهی تبدیل به فعلیت میشوند.
البته این حرکت و این وجود قابلیتها و امور بالقوه نیازمند ماده نیست بلکه نفس به کمک بدن مجرد مثالی در مسیر تکامل و رسیدن به قرب الهی حرکت میکند.
بنابراین حرکت نیز در جهان برزخ و آخرت وجود دارد اما حرکتی که به اصطلاح شما اتم و اکمل از حرکت در دنیاست.
قوه و استعداد نیز وجود دارد اما قوه و استعدادی که نیاز به ماده جسمانی به عناون حامل ندارد.

صدیق;694145 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
با توجه به توضیحی که در پستهای قبل داده شد، میتوان گفت که این مسئله نیز استثنا ندارد.
یعنی همانطور که اصل وجود مادی در عالم برزخ و قیامت، تکامل مییابد و از حالت مادی به سمت تجرد پیش میرود، وجود حرکت نیز متناسب با عالم برزخ و قیامت میشود.
به این معنا که وقتی حرکت مادی به تبع نبودن ماده جسمانی در عالم بعد از دنیا، امکان تحقق ندارد، ولی خود وجودهایی که دارای تجرد مثالی هستند، حالتهای بالقوه ای دارند که با حرکت نفس به سمت کمال و قرب الهی تبدیل به فعلیت میشوند.
البته این حرکت و این وجود قابلیتها و امور بالقوه نیازمند ماده نیست بلکه نفس به کمک بدن مجرد مثالی در مسیر تکامل و رسیدن به قرب الهی حرکت میکند.
بنابراین حرکت نیز در جهان برزخ و آخرت وجود دارد اما حرکتی که به اصطلاح شما اتم و اکمل از حرکت در دنیاست.
قوه و استعداد نیز وجود دارد اما قوه و استعدادی که نیاز به ماده جسمانی به عناون حامل ندارد.

سلام و تشکر
خب با این حساب چرا بعد از مرگ تکلیف و رشد عملی نیست؟!
فلاسفه تکلیف و رشد عملی را مرتبط با قوه و استعداد میدانند و آخرت را دار جزا میدانند از این جهت که عالم فعلیت است

اگه طبق سخن شما بعد از مرگ هم قایل به حرکت و استعداد باشیم انوقت نمی تونیم بگیم دنیا مزرعه است بلکه آخرت به مراتب بیشتر مزرعه است

این تناقض چگونه قابل حل است؟

صدیق;694145 نوشت:
البته این حرکت و این وجود قابلیتها و امور بالقوه نیازمند ماده نیست بلکه نفس به کمک بدن مجرد مثالی در مسیر تکامل و رسیدن به قرب الهی حرکت میکند.
بنابراین حرکت نیز در جهان برزخ و آخرت وجود دارد اما حرکتی که به اصطلاح شما اتم و اکمل از حرکت در دنیاست.
قوه و استعداد نیز وجود دارد اما قوه و استعدادی که نیاز به ماده جسمانی به عناون حامل ندارد.

با سلام
جایی که حرکت هست نباید زمان هم باشد؟
با تشکر

aminjet;694563 نوشت:
با سلام
جایی که حرکت هست نباید زمان هم باشد؟
با تشکر

با سلام:

زمان از مفاهيمي است كه تعريف آن در مكاتب فلسفي مختلف متفاوت است.

ولي معروف ترين آن:"كميتي قابل اندازه گيري است كه اتفاقات متوالي و پشت سر هم در آن رخ مي دهد"

که قسمت اخر آن ظاهرا با تعاریفی كه نيوتن از زمان ارائه كرده است مشترك است.

تعريف ديگر زمان نظريه معروف لاينيتس و امانوئل كانت است كه زمان را قابل اندازه گيري نمي دانند و صرفا آن را

حاصل سيستم ذهن بشر مي دانند در تعاريف ديگر هم گفته شده با تحليل حركت زمان به دست مي آيد

يعني زمان بدون حركتي كه عارض آن مي شود هويت مستقلي ندارد. بنابراین زمان هم طبق تعریف فلسفی آن

و هم طبق تعریف فیزیکی آن مربوط به عوالم ماده و تدریج است و اندازه گیری می شود .

برگسن زمان را توالي خاصي از حالات وجدان مي داند كه مستقل از انسان و خودآگاه انسان نیست طبق نظر او

زمان انتزاع ذهن انسان از حرکت است(جابجایی جسم ).ارسطو و پیروان او منکر وجود زمان هستند.

ملا صدرا حركت-زمان و انسان را از هم جدا نمي داند و دو گانگي بين زمان و حركت را رد مي كند. این تعریف از زمان

را از ملاصدرا ببینید متوجه خواهید شد که زمان امری کاملا مادی است:

ملا صدرا مي گويد:

فرض كنيد دو متحرك ،حركتي را اغاز مي كنند و با هم به پايان مي رسانند،اما مسافتي را كه طي كرده اند يكسان نيست

يكي 15 كيلومتر طي كرده است و ديگري 10 كيلومتر

باز فرض كنيد دو متحرك حركتي را شروع كرده و مسافت يكساني را بپيمايند اما شروع و اتمام حركت آنها متفاوت است

در اين دو فرض شاهد دو كميت يا مقدار هستيم1-كميت متصلي كه از آن بعنوان مسافت ياد كرديم

2-كميت متصل غير ثابتي كه همان زمان است و از تندي و كندي حركت استنتاج مي شود

بنا براین زمان به این معانی با توجه به توضیحات استاد محترم وجود نخواهد داشت.

حبیبه;694569 نوشت:
بنا براین زمان به این معانی با توجه به توضیحات استاد محترم وجود نخواهد داشت.

با سلام
شیء مجرد خاصی دارای وضعیت الف است و وضعیت ب را ندارد. با کمال به وضعیت ب می رسد. حرکت از وضعیت ناقص الف به وضعیت ب در ذهن زمان را متبادر می کند. مگر می شود در بیزمانی حرکت هم باشد ولو تکاملی. ضمناً اگر حرکت از نقص به کمال در مجرد جوهری نیست، پس چیست؟
ممنون

aminjet;694782 نوشت:
با سلام
شیء مجرد خاصی دارای وضعیت الف است و وضعیت ب را ندارد. با کمال به وضعیت ب می رسد. حرکت از وضعیت ناقص الف به وضعیت ب در ذهن زمان را متبادر می کند. مگر می شود در بیزمانی حرکت هم باشد ولو تکاملی. ضمناً اگر حرکت از نقص به کمال در مجرد جوهری نیست، پس چیست؟
ممنون

با سلام برادر بزرگوار

حتی در حرکات مادی هم که طی مسافت را داریم

بعضی مکاتب فلسفی زمان را اعتباری دانسته و قائل

به وجود حقیقی برای آن نیستند و آن را انتزاع ذهن، از

حرکت می دانند.

بعد از آنهم حرکت از قوه به فعل یک صیرورت است نه حرکت

و زمان در آن لحاظ نمی گردد.

البته این مثال خوبی نیست ولی برای درک مفهوم بی زمانی

شاید کمک کننده باشد.

طبق نظریه نسبیت خاص انشتین،اگر سرعت حرکت شما

در فضا به سرعت نور برسد یعنی با سرعت نور حرکت کنید

زمان برای شما اتساع می یابد یعنی متوقف می شود.

البته این فقط یک نظریه آزمایشگاهی است اما می تواند

برای شما حرکت بدون زمان را به تصویر بکشد حتی

در جهان مادی!!!!

ملاali;694500 نوشت:
خب با این حساب چرا بعد از مرگ تکلیف و رشد عملی نیست؟!
فلاسفه تکلیف و رشد عملی را مرتبط با قوه و استعداد میدانند و آخرت را دار جزا میدانند از این جهت که عالم فعلیت است

اگه طبق سخن شما بعد از مرگ هم قایل به حرکت و استعداد باشیم انوقت نمی تونیم بگیم دنیا مزرعه است بلکه آخرت به مراتب بیشتر مزرعه است

این تناقض چگونه قابل حل است؟


رشد که فقط لازم نیست عملی باشد. بلکه میتواند علمی باشد.
رشد معرفتی در آخرت و ارتقای رتبه وجودی انسان در عالم برزخ که ناشی از صدقات جاریه او یا هدایای معنوی دیگران به او ست، خودش نوعی حرکت است.
دقت کنید که قرار نیست حرکت عینا همان لوازمی را داشته باشد که در دنیا داشته.
وگرنه وجود دنیایی نیز باید در اخرت عینا باشد.
حرکت به معنای رشد و ارتقای وجودی هست.

[=microsoft sans serif]

aminjet;694563 نوشت:
با سلام
جایی که حرکت هست نباید زمان هم باشد؟

سلام
حرکت مادی نیاز به زمان دارد به عنوان میزان حرکت.
اما همه حرکتها اینچنین نیست.
مثلا حرکتی که در نفس در همین دنیا صورت میگرد آیا در بستر زمان صورت گرفته. مگر نفس مجرد نیست و مگر مجردات فرازمانی نیستند؟
پس ما حرکتی داریم که در زمان نیست و نیازی به زمان نیز ندارد. آن هم در همین دنیا.
البته دقت دارید که بحث ما در حرکت، نوعی توسعه در معنای آن است. وگرنه در اصطلاح رایج و مشهور، حرکت در مجردات روی نمیدهد.

حبیبه;694803 نوشت:
طبق نظریه نسبیت خاص انشتین،اگر سرعت حرکت شما

در فضا به سرعت نور برسد یعنی با سرعت نور حرکت کنید

زمان برای شما اتساع می یابد یعنی متوقف می شود.

البته این فقط یک نظریه آزمایشگاهی است اما می تواند

برای شما حرکت بدون زمان را به تصویر بکشد حتی

در جهان مادی!!!!

سلام
وقتی نظریه است که با آزمایش اثبات شده باشد وگرنه فرضیه بود. این نظریه اثبات شده است. البته اثبات تجربی نه عقلی. (با فرض این که آنچه از کانال محسوسات دریافت می کنیم همان واقعیت خارجی است و تفاوتی بین تصاویر ذهنی و جهان خارج نیست.)
ذرات نور برای ما مسافت و زمان دارند و زمان لازم است تا ذرات نور از منبع تا مقصد برسند اما برای خود ذرات نور مسافت و زمان صفر است و این بیانگر نسبی بودن زمان است. وقتی هم مسافت و هم زمان صفر است یعنی حرکت هم برای خود ذرات نور صفر است. برای ذرات نور منبع عین مقصد است و سایر نتایج ... .
اما در مسئله ما، نفس تغییر را حس می کند. مشاهده می کند که کمالاتی را نداشت و دارا شد. نمیتوانید بگویید دارا شدن عین ندار بودن است. از وضعی به وضع دیگر حرکت کرده است. زمانی بود که وضعیتی را نداشت و حالا دارد.

با تشکر

صدیق;694944 نوشت:
مثلا حرکتی که در نفس در همین دنیا صورت میگرد آیا در بستر زمان صورت گرفته. مگر نفس مجرد نیست و مگر مجردات فرازمانی نیستند؟
پس ما حرکتی داریم که در زمان نیست و نیازی به زمان نیز ندارد. آن هم در همین دنیا.
البته دقت دارید که بحث ما در حرکت، نوعی توسعه در معنای آن است. وگرنه در اصطلاح رایج و مشهور، حرکت در مجردات روی نمیدهد.

سلام
مثلا من معنایی را درک نمی کردم و بعدا به آن نائل شدم. این که زمانمند است. منظورتان را متوجه نشدم.
با تشکر

aminjet;695032 نوشت:
سلام
وقتی نظریه است که با آزمایش اثبات شده باشد وگرنه فرضیه بود. این نظریه اثبات شده است. البته اثبات تجربی نه عقلی. (با فرض این که آنچه از کانال محسوسات دریافت می کنیم همان واقعیت خارجی است و تفاوتی بین تصاویر ذهنی و جهان خارج نیست.)
ذرات نور برای ما مسافت و زمان دارند و زمان لازم است تا ذرات نور از منبع تا مقصد برسند اما برای خود ذرات نور مسافت و زمان صفر است و این بیانگر نسبی بودن زمان است. وقتی هم مسافت و هم زمان صفر است یعنی حرکت هم برای خود ذرات نور صفر است. برای ذرات نور منبع عین مقصد است و سایر نتایج ... .

سلام بزرگوار

مثال من فرض حرکت انسان به سرعت نور بود نه حرکت نور!!!!

و مسلما در ازمایشگاه یک الگوی فرضی ازمایش شده است و در عمل چنین اتفاقی نیفتاده است

حالا بحث سر این موارد نیست همانطور که در مثل مناقشه نیست.

اما همینطور که استاد محترم هم توضیح فرمودند و نظریات فلاسفه هم در باره زمان نشان میدهد

حرکت در ابعاد مکانی و طی مسافت با زمان اندازه گیری می شود،اگر برای زمان واقعیتی سوای حرکت قائل شویم!!!!

اما این صیرورت نفس است در عوالمی که اقتضای آن ماوراء زمان و مکان بودن است،فراموش که نکرده اید داریم راجع

به برزخ صحبت می کنیم.

فکر می کنم اگر اندکی صبر کنیم در بحث معرفت نفس استاد اویس هم این مبحث را باز کرده اند و با کمک این دو استاد

بزرگوار ان شاالله به نتیجه خواهیم رسید.

و یک نکته را هم اگر عنایت کنید شاید در تصور صیرورت نفس کمک کننده باشد:در حالات اهل الله خیلی شنیده

و خوانده ایم (در دست رس ترینش حکایت سید رشتی با امام زمان عج در مفاتیح)که مسافتهای بسیار طولانی

را در حالت ایستایی زمان طی کرده اند که اصطلاحا به آن طی الأرض می گوییم،یا معراج رسول خدا صلی الله

علیه و اله یا هزاران حکایت دیگر از شهودات باطنی و غیره.

همه اینها در اثر اتصال به عوالم مثال و ملکوت و غلبه اقتضائات و نظامات آن عوالم بر جسم اتفاق می افتد

البته داشتن دلیل عقلی برای آن بسیار خوب است ولی حرف این است که با تصوراتمان از قوانین مادی

این جهانی و تطبیق آن و قیاس آن با قوانین ماوراء الطبیعه نمی توانیم به درک درستی از وقایع برزخ و قیامت

برسیم و این نوع قیاسات از پایه و اساس ناقص است و اگر جایی هم استفاده شود فقط برای تقریب به ذهن است.

حبیبه;695077 نوشت:
ما این صیرورت نفس است در عوالمی که اقتضای آن ماوراء زمان و مکان بودن است،فراموش که نکرده اید داریم راجع

به برزخ صحبت می کنیم.


با سلام
من دنبال رفع تناقض و اثبات شدن این مسئله بصورت عقلی و فلسفی هستم. نه بصورت نقلی یا مشاهدات عرفا.
زمان امری است که اعتباری که از حرکت انتزاع می شود. کلا تغییر و حرکت نشان از سفر کردن از یک وضعیت است به وضعیتی جدید. و این برای من باعث اعتبار زمان می شود. من دنبال این هستم که بدانم بیزمانی در برزخ چگونه با حرکت رفع تناقض می شود.
اینکه بگوییم فقط حرکات مادی زمانمند است کافی نیست. سوال می شود چرا این هست و آن نیست؟

ممنون.

aminjet;695296 نوشت:
با سلام
من دنبال رفع تناقض و اثبات شدن این مسئله بصورت عقلی و فلسفی هستم. نه بصورت نقلی یا مشاهدات عرفا.
زمان امری است که اعتباری که از حرکت انتزاع می شود. کلا تغییر و حرکت نشان از سفر کردن از یک وضعیت است به وضعیتی جدید. و این برای من باعث اعتبار زمان می شود. من دنبال این هستم که بدانم بیزمانی در برزخ چگونه با حرکت رفع تناقض می شود.
اینکه بگوییم فقط حرکات مادی زمانمند است کافی نیست. سوال می شود چرا این هست و آن نیست؟

ممنون.

سلام و ادب:

به دلیل اختلاف آثار وجودی عالم طبیعت و مثال،مقتضیات،لوازم و ماهیت این عوالم با هم متفاوت است

قانون عقلی:با تفاوت ماهیات و مراتب وجودی اثار و لوازم هم متفاوت می شود(بسیار بدیهی است)

حبیبه;695460 نوشت:
سلام و ادب:

به دلیل اختلاف آثار وجودی عالم طبیعت و مثال،مقتضیات،لوازم و ماهیت این عوالم با هم متفاوت است

قانون عقلی:با تفاوت ماهیات و مراتب وجودی اثار و لوازم هم متفاوت می شود(بسیار بدیهی است)

با سلام . چه تفاوت هایی و هر کدام چرا؟
مثلا اگر زمان آنجا نیست ولی حرکت هست، چرا اینگونه است؟
مگر بگوییم تعریف دیگری از زمان هست. که باز هم باید ثابت شود.
وقتی زمان نباشد، حرکتی نیست مسیری هم پیموده نمی شود. ابتدای حرکت عین انتهای آن است و سایر نتایج عقلی.

موفق باشید

aminjet;695543 نوشت:
وقتی زمان نباشد، حرکتی نیست مسیری هم پیموده نمی شود. ابتدای حرکت عین انتهای آن است و سایر نتایج عقلی.

با سلام:

فرمایش شما کاملا عکس است

وقتی حرکت نباشد زمان نیست،این زمان است که از حرکت انتزاع می شود

بیشتر مکاتب فلسفی به این نکته تاکید دارند در پستهای قبلی چند تایی از آنها را ذکر کردم.

aminjet;695543 نوشت:
چه تفاوت هایی و هر کدام چرا؟

این که یک کتاب پاسخ می خواهد،باید این دو مرتبه از وجود شرح و مقایسه و اقتضائات هر یک بیان و تفاوتها ذکر گردد

ولی پاسخ مجمل آن همین است که این دو،دو مرتبه از وجود اند و عالم مثال علت مرتبه پایین تر و مفیض آن

می توان گفت علت و معلول در همه آثار وجودی یکسان هستند؟

اگر باشند که عین همند و تفاوت رتبه وجودی پیش نمی آید!!!(این هم یک دلیل عقلی دیگر)

حبیبه;695547 نوشت:
علت می تواند عین

معلول باشد؟اگر باشد که عین همند و تفاوت رتبه وجودی پیش نمی آید!!!

با سلام
اتفاقا علت عین معلول است به حمل حقیقت بر رقیقت.

حبیبه;695547 نوشت:
وقتی حرکت نباشد زمان نیست،این زمان است که از حرکت انتزاع می شود

خوب وقتی حرکت هست زمان هم انتزاع می شود.

aminjet;695549 نوشت:
اتفاقا علت عین معلول است به حمل حقیقت بر رقیقت.

پس خالق عین مخلوق است بنابر همان حملی که فرمودید!!!!!!!!

aminjet;695550 نوشت:
خوب وقتی حرکت هست زمان هم انتزاع می شود.

ببخشید:

این حرکتی که ما بحثش را می کنیم حرکت جوهری است!!!

باز برگشتیم سر خانه اول.

حبیبه;695552 نوشت:
پس خالق عین مخلوق است بنابر همان حملی که فرمودید!!!!!!!!

میگن اینطوریه !!
من یه تاپیک کامل سر همین با یکی از کارشناسان بحث کردم و آخرش هم ایشون گفتند شما بای فلسفه بخونید تا بفهمید و با این میزان اطلاعات نمی توانید بحث کنید.

http://www.askdin.com/thread42692.html

aminjet;695554 نوشت:
میگن !!
من یه تاپیک کامل سر همین با یکی از کارشناسان بحث کردم و آخرش هم ایشون گفتند شما بای فلسفه بخونید تا بفهمید و با این میزان اطلاعات نمی توانید بحث کنید.

بنده تا بحال عینیت خالق و مخلوق را هیچ کجا ندیده ام این کفر است.

ضمن اینکه "خدا علت است و جهان معلول"یک دیدگاه از میان دیدگاههای

موجود در باره رابطه جهان با خداست و بعضی بر آن اشکال کرده اند

که جای بحثش اینجا نیست.

حبیبه;695553 نوشت:
ببخشید:

این حرکتی که ما بحثش را می کنیم حرکت جوهری است!!!

باز برگشتیم سر خانه اول.

من هم حرکتی غیر جوهری نمی شناسم. ظاهرا این ارواح به دلیل نیاز به حرکت جوهری میان سراغ اجرام آسمانی!!

aminjet;695559 نوشت:
من هم حرکتی غیر جوهری نمی شناسم. ظاهرا این ارواح به دلیل نیاز به حرکت جوهری میان سراغ اجرام آسمانی!!

این بحث که مربوط به تاپیک معرفت نفس بود.(اجرام آسمانی)

بعضی بحثها فقط با مطالعه شخصی و تفکر خود انسان حل می شود به گمانم این از همان موارد است.

گرچه باید بگویم در خلال بحث با حضرتعالی و بحث با جناب ملا علی به طور ضمنی به طرح بحث

زمان در برزخ برخوردم اما به نظرم رسید بهتر است با مطالعه دقیق بررسی شود.این را گفتم که بدانید

ممکن است فرمایشات شما در باره زمان در برزخ وجهی داشته باشد و خودتان به دنبالش باشید.

با سپاس.

حبیبه;695558 نوشت:
که جای بحثش اینجا نیست.

سلام
من لینک محلی که بحث داشتیم رو تو ویرایش پست گذاشتم که شما زودتر نقل قول فرموده بودید.
موفق باشید

[=microsoft sans serif]پرسش:آیا تکامل در برزخ و آخرت این مبنای فلسفی را که حرکت و تغییر مختص ماده است را نقض نمیکند؟ و همچنین وجود عالم مجرد را..؟

پاسخ:
حرکت در عرف فلسفی عبارت است از خروج تدریجی از قوه به فعل. در این رویکرد و تعریف، نایز به ماده ای است که قوه و استعداد رسیدن به فعلیت را داراست.
حرکت همین سیر تدریجی از نقطه الف به سمت نقطه ب است.این حرکت فقط در عالم ماده و تنها در مورد موجوداتی محقق میشود که دارای ماده هستند.(1)

اما یک نحوه حرکت دیگر نیز داریم که با حرکت قبلی تفاوت ماهوی دارد، هرچند آن نیز نوعی خروج ازقوه به سمت فعل است.
در آن حرکت نیز، قابلیت هایی وجود دارد که آن قابلیت ها در اثر یک سری امور تبدیل به فعلیت میشود. این حرکت که تکامل خوانده میشود، مربوط به عالم ماده و دربین مادیات نیست، بلکه مربوط به امور مجردی است که تجرد تام ندارند. این موجودات، از یک سو مادی نیستند بنابراین حرکت نوع اول در آنها نادرست است(چون حرکت نوع اول متوقف بر داشتن ماده است که اینها ندارند)، از سوی دیگر، مانند مجردات تام که عقول یابه تعبیری فرشتگان(یا حداقل برخی فرشتگان مقرب) نیز نیستندکه به دلیل تام بودن تجردشان، امکان بالا رفتن و ارتقای وجودی را نداشته باشند.

تکامل، عبارت است از ارتقای وجودی موجودات مجردی که قابلیت ارتقا را دارند یا به عبارت بهتر تجرد ناقص دارند. نفس از جمله این موجودات است. نفس انسان، به واسطه یک سری عوامل کمال بخش از یک مرتبه به مرتبه بالاتر یا حتی پائین تر میرود. این عوامل گاه عملی است وگاه علمی.
کمال عملی، تکاملی است که در پرتو اعمال اختیاری انسان حاصل میشود و از آنجا که اعمال اختیاری تنها در دنیا امکان پذیر است، بنابراین، این قسم از تکامل تنها مربوط به دنیاست. البته صدقات جاریه که همان نتیجه غیر مستقیم اعمال اختیاری انسان در همین دنیاست، نیز از این قبیل است.
کمال علمی، تکاملی است که در پرتو ارتقای علمی انسان و معرفت او به دست می آید. در این قسم از تکامل، نفس انسان به واسطه دست یابی به شناختهایی به سمت تجرد پیش میرود.

قسم دوم از تکامل که تکامل علمی است، هم در دنیا صورت میگیرد و هم بعد از دنیا و تنها زمانی این مسیر متوقف میشود که تمام قابلیت های نفس انسان به فعلیت برسد و به نهایت درجه مربوط به خودش برسد. رشد علمی ناشی از ادراک است و ادراک کار نفس نه بدن مادی. البته با عدم وجود بدن مادی، ادراک مادی از بین میرود ولی ادراک تخیلی و ادراک عقلی باقی میماند.

با این توضیح، روشن شد که تکامل علمی، مربوط به ساحت نفس است و ربطی به بدن ندارد و به همین جهت از همین دنیا شروع میشود. پس می بینیم که تکامل که نوعی حرکت(خروج از قوه به فعل) است، مربوط به عالم مجردات است نه مادیات. همین نفس، در این دنیا به علومی که کسب میکند، اشتداد یا ضعف وجودی می یابد و این اشتداد یا ضعف، نوعی حرکت برای او محسوب میشود. حرکتی به نظر عرفا، کنار گذاردن حجابها یا یافتن محبت به ذات مقدس خداوند است(2)

البته در این حرکت نیز، نفس همانند حرکت نوع اول که مربوط به مادیات بود، نیاز به بدن دارد. یعنی همانطور که در حرکت نوع اول، قوه و استعداد رسیدن به مرحله بعد، در ماده آن یا هیولای آن قرار دارد، در این حرکت نیز، قوه و استعداد بر روی بدنی است که این موجود مجرد ناقص(نفس) آن را به خدمت گرفته است و متعلق به ان است. این بدن در این دنیا، مستقیما یا غیر مستقیم، مادی است و همین بدنی است که آنرا می بینیم ولی در سرای برزخ و آخرت، بدن مثالی است و همانند خود نفس، تجرد ناقص دارد.(3)

موفق باشید.
ــــــــــــــــــ
1.علامه طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، مرحله 10، فصل 2و 3
2. خمینی، روح الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص ۱۷۰- ۱۷۱، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)؛ معاد از دیدگاه امام خمینی (تبیان آثار موضوعی) دفتر سی ام، ص ۳۷۱، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول، ۱۳۷۸ و رخ شاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبائی، پرسشها و پاسخها، ص ۱۶۰، چاپ اول، آل علی علیه السلام، قم، ۱۳۸۱.
3. صدر الدین محمد شیرازی (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، ص 112-113، چاپ اول، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، تهران، ۱۳۸۲.

موضوع قفل شده است