جمع بندی منشا و علت اصلی تفاوت تصمیم گیری در انسان های مختلف

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منشا و علت اصلی تفاوت تصمیم گیری در انسان های مختلف

سلام
سوالی به شدت ذهنم رو مشغول کرده،امیدوارم بتونم درست منتقلش کنم
سوال اینه:
علت تفاوت تصمیم گیری ها در انسان ها چیست؟لابد عده ای در جواب میگویند:اختیار!!!
سوال من مستقیما در مورد اختیار نیست،میخوام بدونم دلیل اینکه بعضی ها با اختیار خودشون راه درست رو انتخاب میکنن و بعضی دیگه راه غلط رو چیه؟چرا باید اینجوری باشه؟لابد عده ای در جواب میگویند:نفس اماره یا شیطان آن ها را وسوسه میکند،یا اینکه شرایط و محیط روی اونا تاثیر میذاره!!! سوال من یک پله اساسی تر از این جواب هاست؛منظورم اینه که منشا و دلیل اصلی تفاوت در تصمیم گیری ها چیست؟؟؟
مثلا برگردید به زمان حضرت آدم،هابیل و قابیل هردو پیغمبر زاده بودند،از این مهم تر هردو مخلوق خدا بودند و دارای فطرت پاک،هر دو هم شرایط یکسانی داشتند .چرا هابیل با خلوص نیت خواست برای خدا قربانی کند(تصمیم حق)ولی قابیل اینگونه تصمیم نگرفت(تصمیم ناحق)
چرا عده ای راه قرب الی الله رو در انتخاب میکنن و عده ای راه اشتباه؟عده ای به من اینگونه جواب دادند که چون دسته دوم محو دنیا و زیبایی های فانی اون میشن(خب سوال هنوز بیجوابه،دارم میپرسم چرا دسته دوم به جای اینکه راه درست رو انتخاب کنن راه غلط رو انتخاب میکنن،)

دلیل اینکه انسان های مختلف با اختیار خودشون تصمیم های متفاوت میگیرند چیست؟؟؟چرا بر سر دوراهی ها (حق و باطل/صحیح و غلط)انسان های مختلف تصمیم های متفاوت میگیرن؟

خدا کمک کنه منظورمو درست متوجه بشید،در ضمن من خیلی دنبال جواب بودم،کتاب عدل الهی و انسان و سرنوشت شهید مطهری رو خوندم،از افراد زیادی هم سوال کردم،به جواب نرسیدم!!!

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

باسلام خدمت شما

ممنونم بابت پرسش زیبایی که مطرح کردید.
بحث در مورد اختیار و اراده آزاد همواره یکی از دغدغه های بشر بوده است.

نکته ای که نباید مورد غفلت واقع شود این است که اختیار گاه در مقام عمل مورد توجه است و گاه در مقام نظر.
نباید این دو مقام را با هم خلط کرد.
اختیار در مقام عمل، تقریبا هیچ ایرادی ندارد.
هر کسی میداند که در مقام عمل دارای اختیار است.
هر کسی میداند که در مقام عمل اختیار دارد.
وقتی گرسنه میشود، میداند که مختار است که سراغ غذا برود و برای غذا خوردن در حالت عادی، هیچ جبری در کار نیست.
بیشتر ادله ای که برای اختیار از سوی متکلمین و متشرعین اقامه میشود از این قبیل است و ناظر به مقام عمل است.
اینکه ما از ارسال پیامبران از سوی خداوند میفهمیم که اختیار داریم(وگرنه نقض غرض و کار لغوی از سوی خداوند میشد)،
اینکه فرزندان خود را تربیت میکنیم و برای داشتن آینده ای بهتر، به آنان آموزش میدهیم،
اینکه هر روز به دنبال به دست آوردن کار بهتر و روزی از خواب بیدار میشویم و تلاش میکنیم.
همه و همه نشان دهنده این است که ما میدانیم که مختار هستیم.
به قول شاعر:

اینکه گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم
تا اینجا معلوم شد که ما اختیار داریم و از این طریق دغدغه اختیار داشتن برطرف میشود.

ادامه دارد...

اما در بُعد نظری، مسئله اختیار ای این جهت مورد بحث قرار میگیرد که این اختیاری که در وهله قبل گفتیم همگی داریم، چگونه قابل توجیه و تفسیر است.
چگونه از جهت نظری میتوانیم وجود اختیار را اثبات کنیم.
در این جنبه، دیگر کاری با جنبه های عملی و کارکردی نداریم، میخواهیم فرایند اراده و انجام اعمال ارادی راتوضیح دهیم.
مهمترین بحثی که در این زمینه وجود دارد، مبادی اختیار و فرایند اختیار است.
در یک نگاه کلان، فرایند اختیار بدین صورت است:
مرحله اول: تصور و تصدیق یک کار
مرحله دوم: تصور و تصدیق فایده داشتن یا مضر بودن آن کار
مرحله سوم: میل به انجام یا ترک ان کار
مرحله چهارم: شدت گرفتن شوق برای انجام یا ترک آن کار
مرحله پنجم: عزم جدی بر انجام یا ترک ان کار
مرحله ششم: تغییراتی در مغز روی می­دهد و مغز از طریق سلسله اعصاب، عضلات را به حرکت بر می­انگیزد(1) و به شرط عدم وجود موانع و کافی بودن نیرو، عمل خارجی انجام می­گیرد. (2)
تحریک عضلات یا عدم تحرک آنها جهت انجام یا ترک ان کار.

این فرایند در تمام اعمال اختیاری ما انسانها صورت میگیرد.
وقتی ما تصمیم میگیریم که نماز بخوانیم یا غذا بخوریم، تمام این مراحل یک به یک سپری میشود.
هرچند برخی از این مراحل آنقدر برای ما ملکه شده است و به صورت عادی آنرا انجام میدهیم که کسی فکر نمیکند در انجام آن کار این همه مراحل سپری میشود ولی وقتی انسان سراغ یک کار جدید میرود، بیشتر این مراحل را و سیر آنها را درک میکند.

مراحلی که ذکر شد، تا قبل از عزم جدید، بر اساس شرایط محیط، شرایط فیزیولوژی، علاقمندی ها و سایر امور در انسان شکل میگیرد.
شخصی که فکرش مدام در یاد خداست، با کسی که مدام در فکر گناه و فریب دیگران و نفع بردن خودش است، در شرایط یکسان به دو صورت عمل میکنند.
به همین جهت است که در روایات و کلام بزرگان، اینقدر بر روی نطفه پاک و بی مشکل، لقمه پاک، مراقبتهای مادر در ایام بارداری، سفارشها در مورد ایام شیردهی،آموزش مناسب خصوصا از کودکی، دوستان خوب، همنشینی با خوبان و صالحان و اموری از این دست تکیه و تاکید شده است.
البته هرچند تمام این امور در انجام یک عمل موثر هستند، ولی تمام علت نیستند.
به عبارت دیگر، درست است که شخص بزرگ شده در یک محیط ناسالم و گناه آلود، به سمت گناه تمایل مییابد، اما اینطور نیست که کاملا جلوی اختیار او گرفته شود.
نشانه آن هم وجود شواهد خلاف بسیار زیاد است.
یوسف و زلیخا در یک کاخ بودند و در یک ناز ونعمت، اما یکی به سمت گناه و دیگری به سمت خدا.
هر شخص نیز در شرایط نسبتا یکسان، به یک صورت عمل نمیکند.
گاه انسان به جهت تامل وتفکر در یک موقعیت گناه قرار میگیرد ولی روز دیگر در برابر همان گناه و در همان شرایط، خودش را در معرض گناه قرار میدهد.
بنابراین، وقتی یک شخص با وجود اینکه شرایط و محیط زندگی، خانواده، دوستان، آموزش و تعلم و تربیت یکسان و شرایط بدنی یگانه ای دارد، ولی در موقعیت مشابه دو نوع عملکرد را از خود بروز میدهد، این امر نشان دهنده آن است که وجود تمام این شرایط، تعیین کننده نیست، به صورتی که قدرت انتخاب را از انسان بگیرد.

از این گذشته، انسان قدرت این را دارد که حتی تصورات خودش را تحت اراده خودش قرار بدهد.
در سفارش های علمای اخلاق به شاگردان خویش بارها بر این مسئله تاکید شده است که یک سالک راه حق، باید تصورات و خطورات ذهنی خودش را نیز در اختیار داشته باشد و عنان آن را در کف خود بگیرد.
بنابراین، حتی تصور که اولین مرحله از فرایند اراده و اختیار و تقریبا غیر ارادی ترین بخش آن است، را نیز میتوان در اختیار گرفت.(3)
ولی با این حال، حتی اگر تصور و تصدیق به یک کار و فایده آن، تحت تاثیر شرایط غیر ارادی انسان باشد، باز هم اختیار از انسان سلب نمیشود و انسان توان دارد که برخلاف شرایط و مقتضیات گذشته خودش عمل کند.

بنابراین، اینکه چرا انسان ها در شرایط یکسان به یک صورت عمل نمیکنند، به واسطه یک سری شرایط و مقتضیات است که برخی خود خواسته اوست و برخی ناخواسته که البته شرایط ناخواسته تنها بخشی از علت انجام یک کار است و جلوی اراده و اختیار وقدرت انتخاب او را نمیگیرد.
هرچند بشر هنوز نتوانسته حتی در یک کار جزیی، به صورت دقیق و علمی بفهمدکه تاثیر کدام یک از این عوامل بیشتر بوده است وکدام شرط در انجام یک عمل مشخص موثر بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــ
1. اسفار اربعه، 1354، ص 135(ملاصدرای شیرازی، المبدا و المعاد، تصحیح: سید جلال آشتیانی، تهران: انجمن حکمت و فلسفه اسلامی، 1354ش)
2. نهایه الحمکه، ص108(علامه طباطبایی، تصحيح و تعليق: عباس علي زاري سبزواري، قم: موسسه النشر الاسلامي طوسي، 1381ش)
3. ر.ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج6، صص 623-625 مجموعه آثار، ج6 (مطهری، مرتضی، تهران: انتشارات صدرا، چاپ پنجم)

با سلام خدمت استاد ارجمند و ممنون از پاسختون
متاسفانه سوال من رو هنوز جواب ندادید
گویا یکی دیگه از دوستان هم همین سوال براشون پیش اومده ولی با ادبیاتی دیگر مطرح کردند
در پاسخ به پست های شما از متنی که ایشون نوشتن استفاده میکنم:

rezaee;665959 نوشت:

ببینید شما میگید که انسان موجودی مختار است که میتواند از بین خوب و بد انتخاب کند! درست است؟
خب من میپرسم با چه ابزاری انسان میتواند از بین خوب و بد انتخاب کند؟ آیا آن ابزار مستقل از خداوند و مال خودش است؟ اگر نیست، پس خداوند ابزار محدودی به او داده که قدرت تمیر و تشخیصش همینقدر است، پس چرا او را به واسطه تشخیص اشتباه مجازات میکند؟!

انگار من یک بیل معیوب به کارگری بدهم و بگویم زمین را بکن! و کارگر طبیعتا نمیتواند با بیل معیوب به نتیجه خوب برسد! سپس من او را مواخذه کنم که چرا بد کنده ای؟ خب کارگر میگوید شما بیل معیوب در اختیار من گذاشتید که با آن بکنم!!
حالا من به او بگویم نه تو اختیار داشتی که خوب بکنی! خودت بد کندی!
باز او میگوید شما بیل خوب داده بودید خوب کنده بودم!
و تا ابد سر این قضیه بحث کنیم!!

حالا بحث من و خدا هم همین است!
من میگویم گناه میکنم چون خدا عقل معیوبی به من داده است!
شما میگویید نه تو اختیار داشتی که گناه نکنی !
من میگویم درست است که مختار بودم ولی ابزار استفاده از این اختیار در من معیوب بود!
شما میگید نه خداوند پیامبر فرستاده که تو را هدایت کنند!
باز من میگویم آخر من باید با این عقل معیوب تبعیت از آنها را تشخیص بدهم و به آن عمل کنم!
باز شما تکرار میکنید نه تو مختار بودی و اختیار داشتی!
و ما هم تا ابد بحث میکنیم و به نتیجه نمیرسیم!!

ببینید ما قبل از این بحث اول باید یک چیز را مشخص کنیم.... شما در توضیحاتتان عقل رو ممیز بین خوب و بد دانستید.درست؟
ولی من میگویم این تعریف شما از عقل ناقص است! چون شما فقط تا مرحله ی تشحیص را جزو عقل میدانید ولی من مرحله بعدی یعنی انتخاب را نیز جزو عقل بلکه قسمت اصلی عقل میدانم!

یعنی اینکه من تمیز دهم بین خوب و بد نشانه ی عقل کامل نیست! بلکه عقل وقتی کامل است که پس از تمیز، خوبی را برگزیند! وگرنه عقلی که تمیز دهد ولی در نهایت بد را انتخاب کند یعنی این عقل ناقص است و نتوانسته در مرحله انتخاب گزینه خوب را انتخاب کند!

اینکه دلیلش چیست بنظرم این است که ما در ظاهر میگوییم دروغ بد است ولی در باطن خیلی جاها میگوییم دروغ خوب است و برای همین دروغ میگوییم!! وگرنه اگر ما واقعا معتقد بودیم که دروغ بد است که دیگر دروغ نمیگقتیم! ولی چون فکر میکنیم برخی جاها به سودمان است و بهتر است دورغ بگوییم پس دروغ میگوییم! و این نشانگر از عقل ناقص ماست!

یعنی حتی ما مرحله تمیز و تصمیم هم نداریم و هردو اینها یک مرحله است! یعنی ما راست و دروغ را به عنوان خیر و شر مطلق قبول نداریم و برخی وقتها راست را خیر و برخی اوقات دروغ را خیر میدانیم! برای همین دروغ میگوییم!

من میگویم عاقل کسی نیست که تنها خوب و بد را تشخیص دهد، بلکه عاقل کسی است که پس از تشخیص، به خوب عمل کند!
اینکه ما بفهمیم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است نصف راه است! زمانی راه کامل میشود که ما خوب را برگزینیم و از بد دوری کنیم! و ما تا عقل کامل نداشته باشیم، نصفه ی دوم راه را نمیتوانیم برویم! و این عقل کامل را خدا باید به ما میداده که نداده ولی مثلا به معصومین داده!
خب حالا وقتی به من عقل کامل نداده خطا و گناهم نیز پای خودش است که عقل کامل نداده! و نباید مرا مواخذه کند! چون از این عقل ناقص بهتر از این انتظار نباید داشت(توجه کنید به قسمت تصمیم، نه تشخیص صرف)

در تکمیل صحبتای دوستمون:
به هر حال هر تصمیمی که میگیریم وابسته به شرایط ماس مثل محیط،پدر مادر،عقل،رسول و ....(خب اینا میشن داشته های ما)
حالا مشکل اینجاست:ما هر تصمیمی که میگیریم و به اون عمل میکنیم برآیندی از همه داشته های ماست(محیط،شرایط،عقل و ....)و وقتی مثلا در مورد موضوعی تصمیم گیری میکنیم(چه تصمیم درست رو بگیریم و چه تصمیم غلط)این تصمیم ما برآیند و نتیجه ی شرایط تصمیم گیری ماست
بنابراین نباید به خاطر تصمیمات(به اصطلاح اشتباه) که میگیریم از طرف خدا محاکمه بشیم چون عقلمون بر اساس شرایطمون تصمیم گیری کرده و کاری جز این از دستش ساخته نبوده!!!

باسلام

دیوانه;666050 نوشت:
خب من میپرسم با چه ابزاری انسان میتواند از بین خوب و بد انتخاب کند؟ آیا آن ابزار مستقل از خداوند و مال خودش است؟ اگر نیست، پس خداوند ابزار محدودی به او داده که قدرت تمیر و تشخیصش همینقدر است، پس چرا او را به واسطه تشخیص اشتباه مجازات میکند؟!

ابزار انتخاب برای انسان، عقل اوست.
اما این عقل، همانطور که در پست قبل گفتم، برای انتخاب نیاز به یک سری تصورات و تصدیقات دارد.
تصوراتی که اولین جرقه انتخاب انجام یا ترک یک عمل را در ذهن انسان میزند.
این تصورات، تحت تاثیر اموزش های قبلی و برخوردهای قبلی و داشته های قبلی است.
پس عقل مشکلی ندارد، آنچه مشکل دارد داشته های قبلی عقل است.
این داشته ها گاه کار را برای عقل مشکل میکنند و انتخاب کار برخلاف آنها سخت تر میشود.
کسی که در محیط ناسالم بزرگ شده است، تمایلش بیشتر به انتخابهایی از همان از سنخ است.
پس عقل کسی ناقص یا کامل نیست. خداوند قدرت تشخیص را به همه داده است. اگر کسی قدرت تشخیصش مشکل داشته باشد، به همان اندازه از مواخذه معاف است. اما معمول انسانها که قدرت تشخیص دارند، در تصورات و تشخیص منفعت خود، گاه به جای منفعت دراز مدت به منفعت کوتاه مدت فکر میکنند.

دیوانه;666050 نوشت:
شما میگویید نه تو اختیار داشتی که گناه نکنی !
من میگویم درست است که مختار بودم ولی ابزار استفاده از این اختیار در من معیوب بود!

در نتیجه صحبتهای بخش قبلی، عقل ما معیوب نیست. چون اگر باشد که مواخذه ای در کار نیست.
اما اگر عقل ما معیوب نباشد، که نیست، قدرت تشخیص داریم اما نمیتوانیم درست از آن استفاده کنیم.
بگذارید با یک مثال بحث را ادامه دهیم.
فرض کنید، در یک خانواده با محیط زندگی مساوی ومشابه، ابزارها و کمک های مساوی، دو فرزند وجود دارد.
هر دو از بهره هوشی نسبتا یکسانی برخوردارند و به خاطر تحصیلات و علاقمندی ها، به سمت رایانه و نرم افزار کشیده میشوند.
هر دو در دانشگاه مهندس نرم افزار میشوند.
اما یکی از این استعداد خود استفاده و اختراع و اکتشاف جدید میکند و دیگری به سمت هک کردن و خلاف کردن پیش میرود.
خب در هر دوی این بچه ها شرایط و ورودی ها یکسان هست.
پس نتیجه اولی که میتوانیم از این نمونه بگیریم این است که ورودی های ذهن ما گرچه تاثیر گذار هستند ولی مانع اختیار ما نمیشوند.
هر دو بهره هوشی بالایی دارند. نشانه اش هم امتحانات دانشگاه و توانایی هر دو در عرصه کاری خود است.
اما یکی با انتخاب درست، به خاطر اینکه به عواقب خلاف کردن توجه میکند و از فکر خود درست استفاده میکند و دیگری به خاطر منافع کوتاه مدت و راحت طلبی، نفع را در خلاف کردن می بیند و نتیجه اش همانی میشود که میدانیم.
بنابراین، قدرت انتخاب در همه هست(چرا که اگر نباشد که اصلا مواخذه ای در کار نیست و اصلا بحثی ندارد)
اگر قدرت انتخاب هست و قدرت تشخیص وجوددارد، مشکل انتخاب های نادرست ما، این است که عقل ما تحت تاثیر تمایلات نفسانی و هوا و هوس ما قرار گرفته است.

دیوانه;666050 نوشت:
بینید ما قبل از این بحث اول باید یک چیز را مشخص کنیم.... شما در توضیحاتتان عقل رو ممیز بین خوب و بد دانستید.درست؟
ولی من میگویم این تعریف شما از عقل ناقص است! چون شما فقط تا مرحله ی تشحیص را جزو عقل میدانید ولی من مرحله بعدی یعنی انتخاب را نیز جزو عقل بلکه قسمت اصلی عقل میدانم!

یعنی اینکه من تمیز دهم بین خوب و بد نشانه ی عقل کامل نیست! بلکه عقل وقتی کامل است که پس از تمیز، خوبی را برگزیند! وگرنه عقلی که تمیز دهد ولی در نهایت بد را انتخاب کند یعنی این عقل ناقص است و نتوانسته در مرحله انتخاب گزینه خوب را انتخاب کند!


بله کار انتخاب نیز با عقل است اما این عقل به نتهایی کاری را انجام نمیدهد.
بلکه عقل به کمک ورودی های که از جانب هواس و قوه وهم و خیال یافته است توان انتخاب را می یابد.
البته اینکه عقل را به عقل کامل و ناقص تقسیم کردید، کار نسبتا خوبی است.
در ادبیات دینی نیز چنین تعابیری داریم، اما نه با نتیجه گیری ای که شما دارید.
عقل ناقص و کامل مربوط به خود ماست.
ما هستیم که با کارهایمان باعث کمال عقل یا برعکس نقصان آن میشویم.
وگرنه خداوند به همه انسانهایی که دیوانه و سبک مغز نیستند، قدرت تشخیص خوبی وبدی در سطح مورد نیاز داده است.
این مسئله هم ربطی به بهره هوشی ندارد و تشخیص خوبی و بدی جزء حداقل های عقل است که یا با وجدانش مصداق خوبی و بدی برایش تعیین شده یا با نقل و از جانب دیگران.

دیوانه;666050 نوشت:
این عقل کامل را خدا باید به ما میداده که نداده ولی مثلا به معصومین داده!
خب حالا وقتی به من عقل کامل نداده خطا و گناهم نیز پای خودش است که عقل کامل نداده! و نباید مرا مواخذه کند! چون از این عقل ناقص بهتر از این انتظار نباید داشت(توجه کنید به قسمت تصمیم، نه تشخیص صرف)

این مدعایی بدون دلیل است.
اگر این حرف شما درست است، در همین دنیا نیز نباید کسی که خلاف کرد را دستگیر ومجازات کنند. چون هر کسی میتواند مدعی شود که عقل من ناقص است و خدا چنین عقل ناقصی را به من داده است.

دیوانه;666050 نوشت:
به هر حال هر تصمیمی که میگیریم وابسته به شرایط ماس مثل محیط،پدر مادر،عقل،رسول و ....(خب اینا میشن داشته های ما)
حالا مشکل اینجاست:ما هر تصمیمی که میگیریم و به اون عمل میکنیم برآیندی از همه داشته های ماست(محیط،شرایط،عقل و ....)و وقتی مثلا در مورد موضوعی تصمیم گیری میکنیم(چه تصمیم درست رو بگیریم و چه تصمیم غلط)این تصمیم ما برآیند و نتیجه ی شرایط تصمیم گیری ماست
بنابراین نباید به خاطر تصمیمات(به اصطلاح اشتباه) که میگیریم از طرف خدا محاکمه بشیم چون عقلمون بر اساس شرایطمون تصمیم گیری کرده و کاری جز این از دستش ساخته نبوده!!!

اولا: همانطور که عرض شد این ورودی ها گرچه تاثیر زیادی بر انتخاب ما دارند اما قدرت انتخاب را از ما سلب نمیکنند.
نمونه اش نیز موارد زیادی است که هر یک از ما در موارد متعدد یا خودمان تجربه کرده ایم یا از دیگران دیده و شنیده ایم.
ثانیا: خیلی از این ورودی های ما نتیجه انتخاب های خود ماست. یعنی اگرچه مثلا محیط تولد و پدر و مادر و کارهای آنها دست ما نبوده و نیست، اما کارهایی که بعدا در سن تشخیص انجام میدهیم و موثر در کارهای بعدی ماست، نتیجه انتخاب های خود ماست.
اینکه با کارهای خود دیگران را اذیت کنیم، پدر و مادرمان را آزار دهیم و عاق والدین شویم، اینکه مظلومی را بیازاریم و کارهایی از این دست، خودش باعث عدم توفیق در کارهای بعدی و انتخاب های بعدی خواهد بود.

با تشکر از شما استاد عزیز بابت پاسخگویی
وضعیت بحث ما از دو حال خارج نیست:یا حقیر سوالات احمقانه و نابجایی میپرسم یا جناب عالی متوجه اصل سوال حقیر نمیشوید

صدیق;666422 نوشت:
معمول انسانها که قدرت تشخیص دارند، در تصورات و تشخیص منفعت خود، گاه به جای منفعت دراز مدت به منفعت کوتاه مدت فکر میکنند.

خب سوال همین جاست،عرض بنده اینه که چرا جای منفعت دراز مدت به منفعت کوتاه مدت فکر میکنند و منفعت کوتاه مدت رو انتخاب میکنن؟
به هر حال هر انتخابی که بکنن نتیجه و برآیند داشته های آن هاست
یعنی اگر منفعت کوتاه مدت رو انتخاب میکنن چون تشخیصشون این بوده که این کار درسته

صدیق;666422 نوشت:
اما یکی از این استعداد خود استفاده و اختراع و اکتشاف جدید میکند و دیگری به سمت هک کردن و خلاف کردن پیش میرود.
خب در هر دوی این بچه ها شرایط و ورودی ها یکسان هست.
پس نتیجه اولی که میتوانیم از این نمونه بگیریم این است که ورودی های ذهن ما گرچه تاثیر گذار هستند ولی مانع اختیار ما نمیشوند.
هر دو بهره هوشی بالایی دارند. نشانه اش هم امتحانات دانشگاه و توانایی هر دو در عرصه کاری خود است.
اما یکی با انتخاب درست، به خاطر اینکه به عواقب خلاف کردن توجه میکند و از فکر خود درست استفاده میکند و دیگری به خاطر منافع کوتاه مدت و راحت طلبی، نفع را در خلاف کردن می بیند و نتیجه اش همانی میشود که میدانیم.
بنابراین، قدرت انتخاب در همه هست(چرا که اگر نباشد که اصلا مواخذه ای در کار نیست و اصلا بحثی ندارد)
اگر قدرت انتخاب هست و قدرت تشخیص وجوددارد، مشکل انتخاب های نادرست ما، این است که عقل ما تحت تاثیر تمایلات نفسانی و هوا و هوس ما قرار گرفته است.

خب چرا یکی به سمت خلاف میرود اما دیگری در راه درست از استعدادش استفاده میکند؟چرا یکی بر خلاف دیگری منفعت کوتاه مدت را انتخاب میکند؟وجه تمایز بین این دو فرد چیست که دو انتخاب متفاوت میکنند؟
غیر از این است که چون با عقل خود به این نتیجه میرسد که هک کردن به نفع اوست،منفعت کوتاه مدت را انتخاب میکند؟

با تشکر

خیلی خوبه که کتاب های شهید مطهری رو مطالعه میکنین
به نظر من (اعتقاد شخصیمه و منبعی نداره جزء عقلم )
خیلی از انسان ها به درک پرتوی الهی که تو وجودشون هست نرسیدن و به خاطر همین تو شناخت راه صحیح و تلاش برای رسیدن به اون اشتباه میکنن
(تلاش انسان براى رسيدن به كمال و سعادت حقيقى و نايل شدن به لذت اون، مشروط به شناختنشه و تصدیق اینکه کمال حقیقی لذیذه. و چون اكثريت انسان ها، هدف اصلىِ آفرينش و كمال حقيقىِ خودشون رو چنان كه بايد و شايد، نمى‌شناسن و لذت رسيدن به اون رو نچشيدن پس تلاشی واسه پیدا کردن و رسیدن به اون نمیکنن ولى كمالات مادى و دنيوى را مى‌شناسن و لذت رسيدن به اون ها رو درك مى‌كنن و به همين علته تمام نيروهاى خودشونو صرف رسيدن به اون ها مى‌كنن)

دیوانه;666598 نوشت:
خب سوال همین جاست،عرض بنده اینه که چرا جای منفعت دراز مدت به منفعت کوتاه مدت فکر میکنند و منفعت کوتاه مدت رو انتخاب میکنن؟

دیوانه;666598 نوشت:
به هر حال هر انتخابی که بکنن نتیجه و برآیند داشته های آن هاست
یعنی اگر منفعت کوتاه مدت رو انتخاب میکنن چون تشخیصشون این بوده که این کار درسته

باسلام
مشکل بحث در اینجاست که شما به عرایض بنده دقت نمیکنید.
دوست عزیز
اینکه چطور یک انسان به یک چیز فکر میکند، برآیند داشته های اوست(تا اینجا را شما هم فرمودید)
این داشته ها، نتیجه لقمه، نطفه، آموزش، تربیت، محیط، کارهای قبلی است.
این امور، تصورات او را شکل میدهد و تمایلات او را جهت دهی میکنند.
یک سری از این امور، غیر ارادی و غیر اختیاری است و یک سری اختیاری او.
غیر از این امور، در حالت عادی عامل دیگری وجود ندارد، مگر اینکه کارهای قبلی که با اختیار شده، خودش باعث ایجاد عاملی جدید در شکل گیری تصمیمات بعدی بشود که یا توفیق انجام کارهای خوب است یا سلب توفیق.
کارهایی که یک انسان انجام میدهد، برآیند مجموعه امور اختیاری و غیر اختیاری است و به همین جهت جلوی اختیار را نمیگیرید.

بنابراین اینکه کسی به کار خوب تمایل دارد و دیگری کار بد، به خاطر این است که اولی به کارهای خوب فکر مکیند و دیگری به کارهای بد.
این فکر کردن ناشی از تصورات اوست.
تصورات نیز ناشی از داشته های اوست.
داشته ها نیز گاه اختیاری و گاه غیر اختیاری است.
مجموع داشته های اختیاری و غیر اختیاری، باعث ایجاد کار اختیاری از انسان میشود و هیچ گاه جلوی اراده آزاد انسان را نمیگرید؛

اما اینکه این امر چگونه صورت میگیرد، همانطور که عرض کردم از جهت نظری قابل اثبات نیست و نمیتوان به صورت واضح و جزیی مشخص کرد که هر عمل خاص به صورت مشخص ناشی از کدام عامل بوده است و این امر نیازمند علم ماوراء تجربی است(چون مربوط به قوای نفس است و نفس هم چون فوق تجربه است پس علم یافتن به جزئیات آن نیز نیازمند به علم فوق تجربی)

امیدوارم واضح شده باشد.

پرسش:
علت تفاوت انسان ها در انتخاب های خویش چیست؟ اگر اختیار است، چرا برخی راه خوب را انتخاب و برخی راه بد را انتخاب می کنند؟ اگر انتخاب بد ناشی از تاثیر شیطان و نفس اماره است، علت این تاثیر گذاری نفس اماره چیست؟ چرا عده ای راه قرب الی الله را انتخاب می کنند و عده ای راه اشتباه.؟

پاسخ:
بحث در مورد اختیار و اراده آزاد همواره یکی از دغدغه های بشر بوده است. نکته ای که نباید مورد غفلت واقع شود این است که اختیار گاه در مقام عمل مورد توجه است و گاه در مقام نظر. نباید این دو مقام را با هم خلط کرد.

اختیار در مقام عمل، تقریبا هیچ ایرادی ندارد. هر کسی می داند که در مقام عمل دارای اختیار است. هر کسی می داند که در مقام عمل اختیار دارد. وقتی گرسنه می شود، می داند که مختار است که سراغ غذا برود و برای غذا خوردن در حالت عادی، هیچ جبری در کار نیست. بیشتر ادله ای که برای اختیار از سوی متکلمین و متشرعین اقامه می شود از این قبیل است و ناظر به مقام عمل است. این که ما از ارسال پیامبران از سوی خداوند می فهمیم که اختیار داریم (و گرنه نقض غرض و کار لغوی از سوی خداوند می شد)، این که فرزندان خود را تربیت می کنیم و برای داشتن آینده ای بهتر، به آنان آموزش می دهیم، این که هر روز به دنبال به دست آوردن کار بهتر و روزی از خواب بیدار می شویم و تلاش می کنیم. همه و همه نشان دهنده این است که ما می دانیم که مختار هستیم. به قول شاعر:اینکه گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم.
تا این جا معلوم شد که ما اختیار داریم و از این طریق دغدغه اختیار داشتن برطرف می شود.

اما در بُعد نظری، مسئله اختیار از این جهت مورد بحث قرار می گیرد که این اختیاری که در وهله قبل گفتیم همگی داریم، چگونه قابل توجیه و تفسیر است. چگونه از جهت نظری می توانیم وجود اختیار را اثبات کنیم. در این جنبه، دیگر کاری با جنبه های عملی و کارکرد نداریم، می خواهیم فرایند اراده و انجام اعمال ارادی را توضیح دهیم. مهم ترین بحثی که در این زمینه وجود دارد، مبادی اختیار و فرایند اختیار است. در یک نگاه کلان، فرایند اختیار بدین صورت است:
مرحله اول: تصور و تصدیق یک کار.
مرحله دوم: تصور و تصدیق فایده داشتن یا مضر بودن آن کار.
مرحله سوم: میل به انجام یا ترک آن کار.
مرحله چهارم: شدت گرفتن شوق برای انجام یا ترک آن کار.
مرحله پنجم: عزم جدی بر انجام یا ترک آن کار.
مرحله ششم: تغییراتی در مغز روی می­ دهد و مغز از طریق سلسله اعصاب، عضلات را به حرکت بر می­ انگیزد(۱) و به شرط عدم وجود موانع و کافی بودن نیرو، عمل خارجی انجام می­ گیرد. (۲)
تحریک عضلات یا عدم تحرک آنها جهت انجام یا ترک آن کار.

این فرایند در تمام اعمال اختیاری ما انسان ها صورت می گیرد. وقتی ما تصمیم می گیریم که نماز بخوانیم یا غذا بخوریم، تمام این مراحل یک به یک سپری می شود. هرچند برخی از این مراحل آن قدر برای ما ملکه شده است و به صورت عادی آن را انجام می دهیم که کسی فکر نمی کند در انجام آن کار این همه مراحل سپری می شود ولی وقتی انسان سراغ یک کار جدید می رود، بیشتر این مراحل را و سیر آن ها را درک می کند.

مراحلی که ذکر شد، تا قبل از عزم جدید، بر اساس شرایط محیط، شرایط فیزیولوژی، علاقمندی ها و سایر امور در انسان شکل می گیرد. شخصی که فکرش مدام در یاد خداست، با کسی که مدام در فکر گناه و فریب دیگران و نفع بردن خودش است، در شرایط یکسان به دو صورت عمل می کنند. به همین جهت است که در روایات و کلام بزرگان، این قدر بر روی نطفه پاک و بی مشکل، لقمه پاک، مراقبت های مادر در ایام بارداری، سفارش ها در مورد ایام شیردهی، آموزش مناسب خصوصا از کودکی، دوستان خوب، همنشینی با خوبان و صالحان و اموری از این دست تکیه و تاکید شده است.

البته هرچند تمام این امور در انجام یک عمل موثر هستند، ولی تمام علت نیستند. به عبارت دیگر، درست است که شخص بزرگ شده در یک محیط ناسالم و گناه آلود، به سمت گناه تمایل می یابد، اما این طور نیست که کاملا جلوی اختیار او گرفته شود. نشانه آن هم وجود شواهد خلاف بسیار زیاد است. یوسف و زلیخا در یک کاخ بودند و در یک ناز و نعمت، اما یکی به سمت گناه و دیگری به سمت خدا. هر شخص نیز در شرایط نسبتا یکسان، به یک صورت عمل نمی کند.
گاه انسان به جهت تامل وتفکر در یک موقعیت گناه قرار می گیرد ولی روز دیگر در برابر همان گناه و در همان شرایط، خودش را در معرض گناه قرار می دهد. بنا بر این، وقتی یک شخص با وجود اینکه شرایط و محیط زندگی، خانواده، دوستان، آموزش و تعلم و تربیت یکسان و شرایط بدنی یگانه ای دارد، ولی در موقعیت مشابه دو نوع عملکرد را از خود بروز می دهد، این امر نشان دهنده آن است که وجود تمام این شرایط، تعیین کننده نیست، به صورتی که قدرت انتخاب را از انسان بگیرد. از این گذشته، انسان قدرت این را دارد که حتی تصورات خودش را تحت اراده خودش قرار بدهد. در سفارش های علمای اخلاق به شاگردان خویش بارها بر این مسئله تاکید شده است که یک سالک راه حق، باید تصورات و خطورات ذهنی خودش را نیز در اختیار داشته باشد و عنان آن را در کف خود بگیرد.

بنا بر این، حتی تصوّر این که اولین مرحله از فرایند اراده و اختیار و تقریبا غیر ارادی ترین بخش آن است، را نیز می توان در اختیار گرفت.(۳) ولی با این حال، حتی اگر تصور و تصدیق به یک کار و فایده آن، تحت تاثیر شرایط غیر ارادی انسان باشد، باز هم اختیار از انسان سلب نمی شود و انسان توان دارد که برخلاف شرایط و مقتضیات گذشته خودش عمل کند.

این که چطور یک انسان به یک چیز فکر می کند، برآیند داشته های اوست. این داشته ها، نتیجه لقمه، نطفه، آموزش، تربیت، محیط، کارهای قبلی است. این امور، تصورات او را شکل می دهد و تمایلات او را جهت دهی می کنند. یک سری از این امور، غیر ارادی و غیر اختیاری است و یک سری اختیاری او. غیر از این امور، در حالت عادی عامل دیگری وجود ندارد، مگر این که کارهای قبلی که با اختیار شده، خودش باعث ایجاد عاملی جدید در شکل گیری تصمیمات بعدی بشود که یا توفیق انجام کارهای خوب است یا سلب توفیق. کارهایی که یک انسان انجام می دهد، برآیند مجموعه امور اختیاری و غیر اختیاری است و به همین جهت جلوی اختیار را نمی گیرید.

بنا بر این این که کسی به کار خوب تمایل دارد و دیگری کار بد، به خاطر این است که اولی به کارهای خوب فکر می کند و دیگری به کارهای بد. این فکر کردن ناشی از تصورات اوست. تصورات نیز ناشی از داشته های اوست. داشته ها نیز گاه اختیاری و گاه غیر اختیاری است. مجموع داشته های اختیاری و غیر اختیاری، باعث ایجاد کار اختیاری از انسان می شود و هیچ گاه جلوی اراده آزاد انسان را نمی گیرد.

اما این که این امر در هر مورد جزپی چگونه صورت می گیرد، از جهت نظری قابل اثبات نیست و نمی توان به صورت واضح و جزیی مشخص کرد که هر عمل خاص به صورت مشخص ناشی از کدام عامل بوده است و این امر نیازمند علم ماوراء تجربی است (چون مربوط به قوای نفس است و نفس هم چون مجرد است پس علم یافتن به جزئیات عملکرد آن نیز نیازمند به علم فوق تجربی)

ـــــــــــــــــــــــــ ـ
(1) اسفار اربعه، ۱۳۵۴، ص ۱۳۵(ملاصدرای شیرازی، المبدا و المعاد، تصحیح: سید جلال آشتیانی، تهران: انجمن حکمت و فلسفه اسلامی، ۱۳۵۴ش).
(2) نهایه الحمکه، ص۱۰۸(علامه طباطبایی، تصحيح و تعليق: عباس علي زاري سبزواري، قم: موسسه النشر الاسلامي طوسي، ۱۳۸۱ش).
(3) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۶، صص ۶۲۳-۶۲۵ مجموعه آثار، ج۶(مطهری، مرتضی، تهران: انتشارات صدرا، چاپ پنجم).

موضوع قفل شده است