جمع بندی بررسی روایت توسل ابوایوب انصاری به قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی روایت توسل ابوایوب انصاری به قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

[=&amp]این موارد رو از وبلاگ یک وهابی نقل میکنم ایشان قائل اند که این احادیث ضعیف است؛
آیا واقعا ضعیف است؟؟؟
چه دلیلی برای اثبات وثوق حدیث داریم؟ در واقع بنده نیاز دارم به قول بزرگانی از اهل سنت که این احادیث و رجالش را قبول داشته باشند تا موضوع احادیث را اثبات کنم.

حدیث اول

حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا العباس بن محمد بن حاتم الدوري ثنا أبو عامر عبد الملك بن عمر العقدي ثنا كثير بن زيد عن داود بن أبي صالح قال أقبل مروان يوما فوجد رجلا واضعا وجهه على القبر فأخذ برقبته وقال أتدري ما تصنع قال نعم فأقبل عليه فإذا هو أبو أيوب الأنصاري رضي الله عنه فقال جئت رسول الله ? ولم آت الحجر سمعت رسول الله ? يقول لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله ولكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله».[/]


[=&amp]
ترجمه: مروان حَكَم شخصى را ديد كه كنار قبر پيامبر (ص) نشسته و صورت خود را روى قبر قرار داده است، گردن او را گرفت و گفت: آيا مى‏دانى چه كار مى‏كنى؟ ديد ابو ايّوب انصارى است .گفت آرى، مى‏فهمم چه كار مى‏كنم، آمده‏ام به زيارت رسول خدا و به ديدن سنگ قبر نيامده‏ام، از آن حضرت شنيدم كه مى‏فرمود: زمانى كه انسان‏هاى شايسته، متولّى امور دينى مردم باشند، بر دين خود گريان نباشيد، ولى اگر افراد نالايق زمام امور را به دست گرفتند، بر دينتان هراسان باشيد و اشك بريزيد.

نقد آن وهابی

[/]

[=&amp]شیخ آلبانی در سلسله احادیث ضعیفه شماره 373 این روایت را ذکر کرده است و روایت مذکور را ضعیف میداند.[/]

[=&amp]همچنین هیتمی در حاشیه الایضاح این حدیث را ضعیف میداند«الحديث المذكور (يعني حديث أبي أيوب) ضعيف. فما قاله النووي- أي حكايته الإجماع على النهي عن مس القبر- صحيح لا مطعن فيه». حاشية الإيضاح ص 219[/]

[=&amp]یعنی حدیث مذکور ضعیف است و اجماع بر نهی مس قبر صحیح است که مورد طعن نیست.[/]

[=&amp]در این روایت داود بن ابی صالح و کثیر بن زید وجود دارند.[/]

[=&amp]در شش کتاب حدیثی اهل سنت (کتب سته) از داود بن ابی صالح الحجازی روایتی نشده است[/]

[=&amp]قال الحافظ في تهذيب التهذيب 3 / 188 : قرأت بخط الذهبى : لا يعرف .[/]

[=&amp]حافظ ابن حجر در تهذیب التهذیب میگوید با خط ذهبی خواندم: او را نمیشناسم.[/]

[=&amp]و قال فى " الميزان " : لم يرو عنه غير الوليد بن كثير (و انما هو کثیر بن زید.) ميزان الاعتدال 2617[/]

[=&amp]. در المیزان میگوید غیر از ولید بن کثیر کسی دیگر از او روایت نکرده است.[/]

[=&amp]غیر از این راوی مجهول کثیر بن زید نیز توسط نسائی تضعیف شده است.[/]

[=&amp]در رواه التذهبین 5611 آمده است[/]

[=&amp]قال النسائى : ضعيف .[/]

[=&amp]و قال أبو زرعة : صدوق فيه لين .[/]

[=&amp]و قال أبو حاتم : صالح ، ليس بالقوى ، يكتب حديثه .[/]

[=&amp]قال ابن حجر صدوق یخطیء[/]
[=&amp][/]

آیا واقعا این نقدهایی که این شخص وهابی کرده از نظر اهل سنت درست است؟؟
آیا دلایلی برای اثبات وثوق احادیث ذکر شده از کتب خودشان داریم؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

نگاهی به روایت ابوایوب انصاری در توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله


با سلام و عرض ادب

1) حدیث ابوایوب انصاری که یکی از روایات دال برسیره ی صحابه بر توسل و تبرک به وجود مبارک پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد، روایتی است که با مشرب سلفیون سازگاری نداشته؛‌ لذا آنان در صدد تضعیف این روایت بر آمده؛ همچنان که در مورد روایات دیگر توسل و تبرک چنین نموده اند.

یکی از چهره های شاخص معاصر وهابیت در علم حدیث محمد ناصر الدین البانی است؛ وی بعد از حکم به ضعف این روایت در کتاب:«سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة»، ‌می نویسد: «وقال الحاكم: صحيح الإسناد،[1] ووافقه الذهبي! وهو من أوهامهما فقد قال الذهبي نفسه في ترجمة داود هذا: حجازي لا يعرف».[2]

حاکم نیشابوری بعد از ذکر این روایت می نویسد: این روایت صحیح الاسناد می باشد و ذهبی نیز با وی موافقت نموده و حکم به صحت روایت نموده است. واین امر از اوهام و اشتباهات این دو می باشد؛ زیرا ذهبی خود در جای دیگری در ترجمه ی:«داود ابن ابی صالح»، نوشته است که وی حجازی ای است که شناخته شده نیست.

2) البانی همچنین می نویسد: ابن حجر در کتاب:«تهذیب التهذیب»، با قول ذهبی در کتاب:«میزان الاعتدال»،‌موافقت نموده است، پس چگونه می توان حکم به صحت خبر نمود؟! اما حافظ هیثمی از این امر غفلت نموده ودر مجمع الزوائد گفته: این روایت را احمد و طبرانی در«المعجم الکبیر» و «المعجم الاوسط»، نقل نموده و در سند این خبر«کثیر بن زید» است که احمدبن حنبل و دیگران وی را توثیق نموده و نسائی و غیر او آنرا تضعیف نموده اند.

3) البانی سپس در مورد نظر خویش می نویسد: من بعد از رجوع به معجم کبیر و اوسط طبرانی مشاهده نمودم که در سند آن:«داود بن ابی صالح»، وجود ندارد و «هیثمی» به واسطه ی وجود «کثیر بن زید»، در آن مناقشه نموده است.[3]

اما آیا اشکالات البانی بر این روایت وارد می باشد؟

در پاسخ اشکالات البانی می گوئیم:

1) اینکه البانی در بیان وضعیت«داود بن ابی صالح» از نظر ابن حجر به کتاب:«تهذیب التهذیب»،‌اشاره نموده و از بیان نظرنهایی ابن حجر که در کتاب«تقریب التهذیب»، است جای تعجب دارد؛ زیرا ابن حجر در «تقریب التهذیب»، در مورد وی می نویسد:

1792« داود بن أبي صالح حجازي مقبول من الثالثة تمييز»؛[4]

که در این عبارت وی به مقبولیت و پذیرش خبر این راوی تصریح نموده که این حکم نظر نهایی ابن حجر خواهد بود.

2) امااینکه البانی می نویسد ابن حجر در این کتاب با نظر ذهبی در «میزان الاعتدال» موافقت نموده سخنی نادرستی است؛ بلکه ابن حجر در مورد وی می نویسد: «من می گویم: به خط ذهبی خواندم که این راوی شناخته شده نیست و ذهبی در میزان در مورد وی گفته غیر از «ولید بن کثیر» کسی از وی روایت ننموده است. و من می گویم: حدیثی که وی به آن اشاره می نماید احمد بن حنبل[5] و حاکم نیشابوری[6] از طریق «عقدی»،‌ از«کثیر بن داود»، از «ابی ایوب انصاری»، روایت نموده اند.

ومن در گفتار ذهبی خوف دارم که بگویم وی دچار اشتباه شده است و همانا وی کثیر بن زید است و خدا اعلم است. بنابراین ابن حجر تنها سخن ذهبی را خاطر نشان ساخته و متعرض اشتباه وی در مورد کثیر بن زید شده است.

3) نکته ی دیگر آنکه ابن ابی حاتم رازی در کتاب الجرح والتعدیل ترجمه ی این راوی را ذکر نموده است:«داود بن ابى صالح روى عن [ابى] ايوب روى عنه كثير بن [زيد] سمعت ابى يقول ذلك».[7]

ابن ابی حاتم رازی در ترجمه وی جرحی را ذکر ننموده و قاعده رجالی در مورد چنین افرادی این است که عدم ذکر جرح از سوی ابن ابی حاتم،به معنای تعدیل ضمنی(ومقبول بودن حدیث وی) از سوی ابن ابی حاتم خواهد بود؛ همچنان که حدیث شناس معاصر عبدالفتاح ابو غدة در حاشیه ی کتاب «الرفع و التکمیل» لکهنوی، ص130می نویسد:

«اذالم یذکر فی الراوی جرحا، ولا ذکر فیه غیره جرحا، فالبرائة من الجرح هی الاصل، ولا یثبت الجرح الا بجارح،ولم یذکر جارح، فلذا یعتبر سکوته عنه من باب التعدیل الضمنی له»؛ هنگامی که ابن ابی حاتم رازی در مورد راوی ای جرح و خدشه ای را ذکر نکند و غیر او نیز خدشه ای بر راوی ذکر نکرده باشند، اصل در چنین مواردی برائت از جرح خواهد بود، و جرح نیز ثابت نمی گردد مگر با شخصی که وی را جرح نموده باشد، و در این موارد نیز جارحی ذکر نشده است؛ لذا سکوت ابوحاتم رازی به عنوان تعدیل ضمنی در مورد چنین راوی ای مورد اعتبار خواهد بود.

بنابراین همچنان که ابن حجر گفت روایت وی مورد قبول می باشد؛ علاوه بر اینکه روایت ابوایوب انصاری از طریق:«مطلب بن عبدالله بن حنطب»،[8] نیز نقل شده[9] و چنین امری خود موجب تقویت روایت خواهد گردید.

4) نقد سخنان البانی راجع به سخن هیثمی در مجمع الزوائد

البانی می گوید: من بعد از رجوع به معجم کبیر و اوسط مشاهده نمودم که در سند آن:«داود بن ابی صالح»، وجود ندارد و «هیثمی» به واسطه ی وجود «کثیر بن زید»، در آن خدشه نموده است.

نقد: هیثمی در دو باب این روایت را ذکر نموده؛[10] که در هر دو نقل داود بن ابی صالح قرار گرفته(هر چند که طبرانی در دو نقل خویش[11] حدیث را از طریق «المطلب بن عبد الله بن حنطب» نقل نموده است).

هیثمی در حکم بر سند اول می نویسد احدی وی(داود بن ابی صالح) را تضعیف ننموده است.

«وَرَوَى عَنْهُ كَثِيرُ بْنُ زَيْدٍ كَمَا فِي الْمُسْنَدِ وَلَمْ يُضَعِّفْهُ أَحَدٌ». [12]

ودر سند دوم نیز می نویسد:

رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالطَّبَرَانِيُّ فِي الْكَبِيرِ وَالْأَوْسَطِ، وَفِيهِ كَثِيرُ بْنُ زَيْدٍ، وَثَّقَهُ أَحْمَدُ وَغَيْرُهُ، وَضَعَّفَهُ النَّسَائِيُّ وَغَيْرُهُ.

که وی در مورد:«کثیر بن زید»، گفته عده ای همچون احمد او را توثیق نموده اند و عده ای دیگر همچون نسائی او را تضعیف نموده اند، که در اینجا بنابر گفتار هیثمی در مورد یک راوی هم جرح و هم تعدیل وارد شده است که قاعده ی رجالی در این موارد اینگونه است که به خدشه ی مبهم و بدون دلیل اعتنایی نمی گردد؛ علاوه بر اینکه نسائی از ائمه ی جرح و تعدیلی است که سختگیر بوده ودر تعارض بین جرح نسائی و تعدیل احمد بن حنبل، به جرح نسائی توجهی نمی گردد.[13]

بنابراین این روایت از طریق««داود ابن ابی صالح»، و «المطلب بن عبد الله بن حنطب» از «ابوایوب انصاری»، نقل شده و تضعیف قابل قبولی متوجه راویان این خبر نیست و این سخن صرف نظر از نقل این روایت از سوی عبدالله از پدرش احمد بن حنبل در مسند می باشد که وجود چنین امری خود دلالت بر اعتبار این روایت دارد.

موفق باشید.


[/HR][1] . صحیح الاسناد در علم حدیث اهل سنت به این معنا است که روایت را افراد عادل ضابطی نقل نموده اند که سند آن به شکل اتصال به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می رسد. اگر حدیثی علاوه بر سه ویژگی فوق شاذ و مخالف با نقل افراد ثقه تر(من هو اوثق) نباشد و ایراد خفی سندی و یا متنی نیز نداشته باشد، خبر صحیح لذاته خواهد گردید. البته نکته ای که باید بدان توجه داشت آن است که اگر یکی از حافظان و بزرگان حدیثی همچون صاحبان کتب حدیثی چنین اطلاقی را بنماید و اشکالی بر آن ننماید صحیح الاسناد در حکم صحیح خواهد بود. الرفع والتکمیل، الکهنوی، ایقاظ4.

[2] . سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، الألباني (المتوفى: 1420هـ)،‌ج1، ص551، دار المعارف، الرياض - الممكلة العربية السعودية.

[3] . همان، ووافقه الحافظ ابن حجر في " تهذيب التهذيب " فأنى له الصحة؟ ! وذهل عن هذه العلة الحافظ الهيثمي فقال في " المجمع " (5 / 245) : رواه أحمد والطبراني في " الكبير " و" الأوسط "، وفيه كثير بن زيد وثقه أحمد وغيره، وضعفه النسائي وغيره. قلت: ثم تبين بعد أن تيسر الرجوع إلى معجمي الطبراني أنه ليس في سنده داود هذا، فأعله الهيثمي بكثير، فقد أخرجه في " الكبير " (4 / 189 / 3999) ، و" الأوسط " (1 / 18 / 1 / 282) بإسناد واحد، فقال: حدثنا أحمد بن رشدين المصري: حدثنا سفيان بن بشير وفي " الأوسط ": بشر، وزاد: الكوفي: حدثنا حاتم بن إسماعيل عن كثير بن زيد عن المطلب بن عبد الله قال: قال أبو أيوب لمروان بن الحكم، فذكر الحديث مرفوعا، وقال: لا يروى إلا بهذا الإسناد، تفرد به حاتم!

[4] . تقریب التهذیب، العسقلانی، ترجمه ی :1792.

[5] . حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا عبد الملك بن عمرو ثنا كثير بن زيد عن داود بن أبي صالح.

[6] . «حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا العباس بن محمد بن حاتم الدوري ثنا أبو عامر عبد الملك بن عمر العقدي ثنا كثير بن زيد عن داود بن أبي صالح قال ...».

[7] . الجرح والتعدیل، الرازی، ج3، ص416، ترجمه ی : 1901(این مجلد).

[8] . هیثمی وی را توثیق نموده است: مجمع الزوائد، الهیثمی، ج8، ص302، ح13543:«المطلب بن عبد الله بن حنطب وهو ثقة وفيه ضعف»؛ مطلب بن عبد الله بن حنطب القرشى المخزومى أبو الحكم مدينى، وقال بعضهم عبد الله بن المطلب روى عن عمر رضى الله عنه روى عنه [محمد بن] عباد بن جعفر سمعت ابى يقول ذلك.

[9] . المعجم الاوسط، الطبرانی، ح284، دارالحرمین؛ تاریخ مدینة دمشق، ج57، ص250.

[10] . بَابُ وَضْعِ الْوَجْهِ عَلَى قَبْرِ سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ح:5845؛ بَابُ وِلَايَةِ الْمَنَاصِبِ غَيْرَ أَهْلِهَا، ح: 9252.

[11] . المعجم الأوسط، الطبراني، ج1، ص94، ح:284؛ ج9، ص144، ح:9366.

[12] . رَوَاهُ أَحْمَدُ وَدَاوُدُ بْنُ أَبِي صَالِحٍ، قَالَ الذَّهَبِيُّ: لَمْ يَرْوِ عَنْهُ غَيْرُ الْوَلِيدِ بْنِ كَثِيرٍ. وَرَوَى عَنْهُ كَثِيرُ بْنُ زَيْدٍ كَمَا فِي الْمُسْنَدِ وَلَمْ يُضَعِّفْهُ أَحَدٌ.

[13] . الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، الکهنوی، ایقاظ 19:« قسم منهم متعنت في الجرح متثبت في التعديل يغمز الراوي بالغلطتين والثلاث فهذا اذا وثق شخصيا فعض على قوله بنواجذك وتمسك بتوثيقه واذا ضعف رجلا فانظر هل وافقه غيره على تضعيفه فان وافقه ولم يوثق ذلك الرجل احد من الحذاق فهو ضعيف.
موضوع قفل شده است