جمع بندی آزادی اندیشه از دید قرآن

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آزادی اندیشه از دید قرآن

قرآن بجای اینکه از آزادی اندیشه حمایت کند و ملاکش را برای جهنمی یا بهشتی بودن افراد اعمال آنها قرار دهد برعکس ملاکش را عقائد افراد قرار داده است و از هر عالم اسلامی که بپرسید اگر صداقت داشته باشد به شما میگوید یک کافر هرچقدر هم کار خوب کرده باشد جایگاه ابدیش جهنم است و یک مسلمان هرچقدر هم که کار بد کرده باشد جهنم جایگاه ابدیش نیست بلکه بعد از مدت زمان مشخصی از آن خارج میشود. (به غیر از قتل مسلمان دیگر)

1-در آیه 29 سوره کهف اول گفته شده هرکه میخواهد مسلمان شود و هرکه میخواهد نشود اما بعد از آن به مجازات کافران که آتش جهنم است اشاره شده است! پس مردم میتوانند اسلام را قبول کنند یا نکنند اما اگر نکنند یا باید جزیه بدهند (اهل کتاب) یا بمیرند (غیر اهل کتاب) و در آخرت هم همگی در کنار هم هستند و با هم مس گداخته میخورند! در این آیه گفته شده است که ستمگران اینچنین مجازات میبینند و شاید این سوال پیش بیاید که شامل حال کفار نمیشود اما منظور از ستمکار بودن همان قبول نداشتن اسلام است که در آیه مورد بعدی به وضوح این مسئله گفته شده است.

2-در آیه 93 سوره انعام مجازات کسانی را که بخواهند همانند قرآن بیاورند گفته شده است! از یک طرف محمد ادعا میکند که هیچکس نمیتواند مثل قرآن بیاورد و از طرف دیگر میگوید هرکس سعی در آوردن بکند به جهنم میرود!

3-در آیه 51 سوره حج گفته شده سعی در آیات قرآن برای عاجز کردن (یعنی همان رد و انکار و نقد) مجازاتش جهنم است! یعنی شما میتوانید در قرآن فکر کنید اما باید در نهایت قرآن را تایید کنید! خب اینکه دیگر فکر کردن نیست! شاید گفته شود قرآن بارها ما را به فکر کردن در آن دعوت کرده اما فکر کردن از دید قرآن فکر کردن واقعی نیست. این آیه مشخص میکند فکر کردن در قرآن باید به تایید بی چون و چرای آن بیانجامد. این دیگر تفکر نیست بلکه بردگی فکری و اطاعت محض و مسدود کردن آزادی اندیشه است.

4-در آیات 69 و 70 سوره صافات کسانی که پیروی کورکورانه از دین پدرشان میکنند مورد توبیخ قرار گرفته اند. این یک امر طبیعی است و بخاطر همین است که چندین قرن است که مردم خاورمیانه و شمال آفریقا مسلمان، مردم اروپا و آمریکا مسیحی و مردم هند هندو هستند اما این توبیخ کردن غلط نیست. اما ایراد اسلام این است که این انتظار غلط را با اینکه از کفار ندارد اما از مسلمانان دارد و طبق قانون اسلام کسی که پدرش مسلمان باشد و از اسلام برگردد مرتد است و حکمش مرگ است! یعنی محمد انتظار دارد نسبت به حرفهایش کورکورانه عمل شود اما از کفار انتظاری عکس دارد!

5-در آیه 8 سوره ص شکاکان به عذاب الهی تهدید شده اند! مشخص است که شک کردن یا نکردن از حوزه اختیار آدم خارج است و وقتی یک فردی بعد از مطالعه دلایل مثلا یک دین به یقین نمیرسد و در موضع شک میماند دست خودش نیست پس عذاب او بخاطر شک هم ناعادلانه است. وقتی دلایل کافی وجود نداشته باشد آدم شک میکند و این شک کردن دست خود آدم نیست و یک واکنش منطقی به عدم اقناع است. نکته دیگر این است که این نحوه استدلال خدا که میگوید "هنوز عذاب مرا نچشیدند" مثل صحبت کردن یک لات زورگو میماند که میگوید "هنوز کتک نخوردی! کتک که خوردی میفهمی!"

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد رئوف

پرسش:
طبق آیات 29 سوره کهف؛ 93 سوره انعام؛ 51 سوره حج؛ آیات 69 و 70 سوره صافات؛ 8 سوره ص؛ قرآن به جای این که از آزادی اندیشه حمایت کند و ملاکش را برای جهنمی یا بهشتی بودن افراد اعمال آن ها قرار دهد بر عکس ملاکش را عقائد افراد قرار داده است لطفا در این مورد توضیح بفرمایید.

پاسخ:
مطالب مختلفی را تحت عنوان بحث از آزادی بیان مطرح کردید که برخی در این مجال نمی گنجد و باید به صورت مستقل مورد بحث قرار گیرد. (به طور مثال بحث از شرایط فرد مرتد) با این حال بنده به مدعای اصلی شما پاسخ می دهم.

قرآن مدافع آزادی اندیشه است و مواردی که در بالا ذکر کردید، صحیح نیست و این مسئله بر اموری استوار است:

- اولا کسی از این سخن نمی گوید که فرد الف حتما به بهشت می رود یا حتما به جهنم می رود بلکه بحث از استحقاق رفتن به بهشت یا جهنم است و در نهایت تصمیم گیر خداوند است.

- این چنین نیست که در اسلام ملاک استحقاق برای بهشت رفتن، صرفا عقیده باشد بلکه باور صحیح باید در کنار عمل خوب قرار بگیرد تا مفید باشد و این است که قرآن در آیات بسیار "آمنوا" را در کنار "و عملوا الصالحات" به کار می برد.

- علمای اسلامی نمی گویند که هر کافری در جهنم است. بلکه کافری که استحقاق رفتن به جهنم را دارد، کسی است که حق به وی عرضه شده و با علم به حقانیت آن، از روی عناد یا لجاجت آن را انکار کرده است. معنای کافر در قرآن نیز همین است. به عبارت دیگر، قرآن کریم به همه نمی فرماید که یا ایمان بیارید یا در عذاب خواهید بود بلکه این سخن به کسانی است که حقانیت این دین را می دانستند ولی از روی عناد و لجاجت، آن را رد کردند. بنا بر این اگر کسی کافر باشد به جهت این که پیام اسلام به او نرسیده است، این فرد مستحق عذاب نیست.

_ در مورد آیه نخست:
«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَ إِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءتْ مُرْتَفَقًا»؛ بگو : اين سخن حق از جانب پروردگار شماست هر که بخواهد ايمان بياوردو، هر که بخواهد کافر شود ما برای کافران آتشی که دود آن همه را در برمی گيرد ، آماده کرده ايم و چون به استغاثه آب خواهند از آبی چون مس گداخته که از حرارتش چهره ها کباب می شود بخورانندشان، چه آب بدی و چه آرامگاهی بد.(1)

همان طور که پیش از این بیان شد، مراد از کافر صرفا کسی نیست که درستی این پیام اسلام را نفهمیده است بلکه مراد کسی است که آن را دریافته ولی به جهاتی غیر موجه آن را رد می کند و به جهت هوای نفس، اشرافیت، عناد و .. حقیقت نازل شده از سوی خدا را منکر می شود.

این مدعا هنگامی کامل تر می شود که شان نزول این آیه را بخوانیم:
جمعى از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيدند، و در حالى كه اشاره به مردان با ايمانى همچون سلمان، ابوذر، صهيب، و خباب و مانند آن ها مى ‏كردند گفتند: اى محمد! اگر تو در صدر مجلس بنشينى ، و اين گونه افراد كه بوى آن ها مشام انسان را آزار مى ‏دهد، و لباس هاى خشن و پشمينه در تن دارند، از خود دور سازى (و خلاصه مجلس تو مجلسى در خور اشراف و شخصيت ها! بشود) ما نزد تو خواهيم آمد، در مجلست خواهيم نشست و از سخنانت بهره مى ‏گيريم، ولى چه كنيم كه با وجود اين گروه جاى ما نيست! در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به پيامبر (صلي الله عليه و آله) دستور داد كه هرگز تسليم اين سخنان فريبنده تو خالى نشود و همواره در دوران زندگى با افراد با ايمان و پاك دلى چون سلمان ها و ابوذرها باشد هر چند دستشان از ثروت دنيا تهى و لباسشان پشمينه است.
و به دنبال نزول آيات پيامبر (صلي الله عليه و آله) به جستجوى اين گروه برخاست (گويا با شنيدن اين سخن ناراحت شدند و به گوشه‏ اى از مسجد رفتند و به عبادت پروردگار پرداختند) سرانجام آن ها را در آخر مسجد در حالى كه به ذكر خدا مشغول بودند، يافت، فرمود: حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه با امثال شما باشم. آرى زندگى با شما و مرگ هم با شما خوش است! "معكم المحيا و معكم الممات‏".

_ در مورد آیه دوم:
«و مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ»؛ کيست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست يا گفت که به من وحی شده و، حال آنکه به او هيچ چيز وحی نشده بود و آن کس که گفت: من نيز همانند آياتی که خدا نازل کرده است، نازل خواهم کرد ? اگر ببينی آنگاه که اين ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آن ها دست گشوده اند که :جان خويش بيرون کنيد، امروز شما را به عذابی خوار کننده عذاب می کنند، و اين به کيفر آن است که در باره خدا به ناحق سخن می گفتيد و از آيات او سرپيچی می کرديد.(2)

در شان نزول این آیه می خوانیم: آيه در مورد شخصى به نام" عبد اللَّه بن سعد" كه از كاتبان وحى بود و سپس خيانت كرد و پيغمبر (صلي الله عليه و آله) او را طرد نمود و پس از آن ادعا كرد كه من مى ‏توانم همانند آيات قرآن بياورم، نازل گرديده است.

با توجه به شان نزول آیه، مجددا می توان دریافت که فردی که مورد عتاب قرآن قرار گرفته، نه از آن جهت که صرفا خواسته است در دعوت قرآن برای آوردن مثل آن شرکت کند، مورد مجازات قرار می گیرد بلکه از آن جهت که خود به حقانیت آن آگاه بوده است ولی به جهت پیروی از هوای نفس و مردود شدن از محضر پیامبر، دست به دشمنی زده است؛ مطلب آن است که کسی که از روی آگاهی حقیقت را نفی کند و به دشمنی با آن بپردازد، جزایش آتش خواهد بود.

_ در مورد آیه سوم:
«وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ»؛ و آنان که در رد آيات ما می کوشند و می خواهند ما را به عجز آورند ، اهل جهنمند.(3)
در مورد این آیه، توجه به توضیحات آیه قبلی کافی است.

_ در مورد آیه چهارم:
«إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ»؛ آن ها پدران خود را پيش از خود گمراه يافتندو بر پی ايشان شتابان، می روند.(4)

در مورد این آیات باید توجه کرد که آنچه قرآن مورد انتقاد قرار می دهد، صرف متابعت بدون دلیل است. یعنی این که باور و عقیده ای را صرفا به جهت اینکه آباء و اجداد قبول داشتند، بپذیریم. اما اگر باور صادق و موجهی در نزد پدران ما وجود داشت، نباید آن را بپذیریم؟ به طور مثال اگر پدران ما قائل بودند که 2 ضربدر 2 مساوی 4 می شود، ما باید انکار کنیم؟ مسلما خیر! آنچه که قرآن بدان نقد دارد، پیروی کورکورانه از گذشتگان است. بر همین اساس است که در نگاه ما، اصول دین تقلیدی نیست و هر کسی باید برای باور به آن ها به دنبال دلایل کافی باشد و نمی تواند صرفا به گفته دیگران اعتماد کند.

_ در مورد آیه پنجم:
«أُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذَابِ»؛ آيا از ميان همه ما وحی بر او نازل شده است? بلکه آن ها از وحی من در ترديدند، و هنوز عذاب مرا نچشيده اند.(5)

از این آیه هم مشخص است که به جهت انکار حق است. فرد پرسشگر نه در پی حقیقت است بلکه در پی شرافت های قومی است و این که چرا به من وحی نشده و به فرد دیگری وحی شده است. در حالی که اگر ما در پی حقیقت باشیم نباید قوم و قبیله ما مهم باشد بلکه باید پیام الهی را دریابیم. و در این آیه فرد علی رغم علم به حقانیت آن، به جهت مسائل غیر معرفتی، ابراز تردید می کند.
مسئله دیگر آن است که خداوند انسان را به جهت فعل غیر ارادی مجازات نمی کند و این از عدالت خداوند به دور است.

در پایان صرفا به یک از آیه قرآن اشاره می کنم:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»؛ بشارت باد بر آنان (کسانی) که به سخن گوش فرا مى ‏دهند و بهترين آن را پيروى مى ‏كنند؛ اينانند كه خدايشان راه نموده و اينان همان خردمندانند.(6)

_______
(1) زمر/ 17-18.
(2) انعام/ 93.
(3) حج/ 51.
(4) صافات/ 69-70.
(5) ص/ 8 .
(6) کهف/ 29.

موضوع قفل شده است