جمع بندی ازلی و ابدی؟ یا خالق زمان؟ یا هر دو؟

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازلی و ابدی؟ یا خالق زمان؟ یا هر دو؟

با سلام.
1- خدا خالق زمان است.
2- خدا ازلی و ابدی است.
چگونه هر دو اینها امکان پذیر است؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

divoone1985;662675 نوشت:
با سلام.
1- خدا خالق زمان است.
2- خدا ازلی و ابدی است.
چگونه هر دو اینها امکان پذیر است؟

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت با اندک توجه این مسله قابل درک است چون خداوند ازلیت ذاتی وابدیت ذاتی دارد .
واین مسله قبل از زمان است که در نشئه طبیعت مطرح است .
در توضیح مسله باید گفت ازلی ذاتی تنها ذات حق تعالى است. هیچ موجود دیگر دارای ازلیت ذاتی نیست. همان طور که حق تعالى دارای ازلیت ذاتی است، دارای ابدیت ذاتی است، از این رو در قرآن کریم فرمود:
«هُوَ الأوّلُ والآخِرُ؛ (1) اول و آخر هستی است».
سایر موجودات گرچه ازلی نیستند، ولی ابدی ممکن است باشند، یعنی وقتی وجود یافتند، نابود و معدوم نمی‌شوند، بلکه پیوسته در حال تبدیل و انتقال از یک نشئه به نشئه دیگراند. بالاخره چون قطرات در هستی بی‌کران الهی محو و فانی می‌شوند، نه این که معدوم و نابود شوند.
مثلا انسان وقتی از خداوند فیض وجود دریافت کرد و موجود شد ،هیچ‌گاه معدوم و نابود نمی‌شود، بلکه با مرگ از نشئه دنیا به عالم دیگر منتقل می‌شود، پس به یک معنا ابدی است ،ولی ابدیت او ذاتی نیست؛ بلکه بالغیر است؛ یعنی در پرتو وجود مطلق به عنوان فیض فعلی خداوند وجودش استمرار دارد، گرچه عوالم و نشئه‌های او تغییر می‌کند و از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می‌شود.
گفتنی است که در نگاه متکلمین عدم ازلیت جهان خلقت به معنای این است که زمانی بود که عالم نبود ،بعد خلق شد، پس عالم ازلیت زمانی ندارد و قدیم زمانی نیست و روزی هم متلاشی شده و از بین می‌رود.
ولی فلاسفه معتقدند که عدم ازلیت عالم به معنای نفی ازلیت ذاتی و قدیم ذاتی است، نه نفی قدیم و ازلیت زمانی ،چون زمان جزو عالم است و ازلیت ذاتی ندارد.
ابدی بودن جهان بدین معنا است که هرگاه موجودی وجود یافت، دیگر معدوم نمی‌شود، بلکه از یک نشئه و صورت به نشئه و صورت دیگر تبدیل می‌شود و همواره رو به تکامل است. و این فرایند گر چه در سایر مجودات امکانی شاید برای ما زیاد محسوس نباشد ولی در خصوص انسان بسیار روشن و به آسانی قابل درک است، زیرا راه برای تکامل انسان تا جایی که در توان دارد، باز است. انسان در فرایند تکاملی و ترقی معنوی خود به جایی نمی رسد که در آن جا آخرین منزل و توقفگاه او تلقی شود، از این روست که دقیق‌ترین بیان در این باره در کلام مولوی آمده که با اشاره به فرایند تکاملی و سیر صعودی انسان می‌گوید:
از جمادی مردم و نامی شدم
:Gol: و ز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
:Gol: پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
:Gol: تا بر آدم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
:Gol: کل شی هالک الا وجهه
باردیگر از ملک قربان شوم
:Gol: آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون
:Gol: گویدم که انا الیه راجعون (2)
بنا بر این سیر تکاملی انسان توقفگاه نخواهد داشت. چه این که سخن از انعدام و نابودی نیز در کار نیست. گفتنی است اگر مراد پرسشگر محترم از عدم ابدیت نابودی صور اشیا است ؟ باید گفت:
اولا : در بحث ازلی و ابدی مدار بحث وجود اشیا است؛ فارغ از صور مختلف آن ها که ناگزیر پیوسته در حال تغییر است.
ثانیا : بر اساس دید گاه دقیق فلسفی صور اشیا نیز معدوم نمی شود؛ بلکه صور مختلف به طور لبس بعد از لبس و روی هم بر موجودات می آید و نه به طور خلع و نابودی صورت قبل و آمدن صورت جدید.
بنا بر این در هر حال انعدام مطلق و نابودی محض بر موجودات عارض نخواهد شد و تبدیل و تغییرات در حد تغییر نشئه ها و تجدید صورت ها پشت سر هم خواهد بود؛ از این رو همه موجودات ابدی محسوب می شود.
در مجموع گرچه عالم ازلی و قدیم نیست، حال یا ازلیت زمانی ندارد یا ازلیت ذاتی، ولی بالاخره به فنای مطلق می‌رسد. و هر گز وجودش معدوم مطلق نخواهد شد. پس چنان چه در پرسش اشاره شده ممکن است موجودات از یک طرف نا متناهی باشند، ولی در غیر حق تعالی عدم تناهی موجودات از طرف ابدیت نامتناهی بالعرض است و نه بالذات و نامتناهی بالذات مخصوص وجود بی مثال حق تعالی است.
در باره کتاب های فلسفی آثار ذیل مفید است:
1. در آمدی بر فلسفه اسلامی . تالیف عبدالرسول عبودیت. نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم 1380 ش.
2. آموزش فلسفه تالیف محمدتقی مصباح. نشر بین الملل تهران 1382 ش.
3. رحیق مختوم . تالیف ایت الله جوادی آملی. نشر مرکز اسرا ء، قم 1389 ش.

پی‌نوشت ها:
1. حدید (57) آیه 3.
2. جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، نشر اقبال، تهران 1360 ش، ص 515.

سلام

۱- خدا مادی نیست
۲- زمان مختص ماده است
پس خدا ازلی و ابدیست!

زمان یک قرارداد انسانی برای نشان دادن تغییر است
تعییر معلول حرکت است(اگر حرکتی نباشد تغییری در کار نیست)
حرکت مختص ماده است چون تنها ماده است که مکان برایش متصور است(یعنی بعد فیزیکی دارد).

پس برای وجودی که فاقد بعد جسمانی(فیزیکی) است حرکت معنایی ندارد. و چون حرکت نمیکند تغییر هم نمیکند. پس حکم زمان در موردش ساقط است! پس ازلی و ابدی (یا همان عدم محدودیت در بعد زمان) است.

صادق;664114 نوشت:
در ابتدا باید گفت با اندک توجه این مسله قابل درک است چون خداوند ازلیت ذاتی وابدیت ذاتی دارد .

سلام.
خدمت شما و دوست عزیزمون عرض شود که ظاهرا دقت نفرمودید در عرایض بنده.
عرض بنده این بود که وقتی خدا خالق زمان بوده، پس تعاریفی که وابسته به زمان باشند معنایی نداره.

صادق;664114 نوشت:
ابدی بودن جهان بدین معنا است که هرگاه موجودی وجود یافت، دیگر معدوم نمی‌شود، بلکه از یک نشئه و صورت به نشئه و صورت دیگر تبدیل می‌شود و همواره رو به تکامل است.

با سلام
این یعنی ما در خلقت عکس ابداع را نداریم؟
این طوری مرتب به تعداد موجودات اضافه می شود. درست است؟

aminjet;664378 نوشت:
با سلام
این یعنی ما در خلقت عکس ابداع را نداریم؟
این طوری مرتب به تعداد موجودات اضافه می شود. درست است؟

با سلام وتشکر .
غیر از ذات حق تعالی که هم ازلی است وهم ابدی سایر موجودات گرچه ازلی نیستند، ولی ابدی ممکن است باشد، یعنی وقتی وجود یافتند، نابود و معدوم نمی‌شوند، بلکه پیوسته در حال تبدیل و انتقال از یک نشئه به نشئه دیگراند. بالاخره چون قطرات در هستی بی‌کران الهی محو و فانی می‌شوند، نه این که معدوم و نابود شوند.
انسان وقتی از خداوند فیض وجود دریافت کرد و موجود شد ،هیچ‌گاه معدوم و نابود نمی‌شود، بلکه با مرگ از نشئه دنیا به عالم دیگر منتقل می‌شود، پس به یک معنا ابدی است ،ولی ابدیت او ذاتی نیست بلکه بالغیر است، یعنی در پرتوی وجود مطلق به عنوان فیض فعلی خداوند وجودش استمرار دارد، گرچه عوالم ونشئه‌های او تغییر می‌کند و از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می‌شود.

rezaee;664124 نوشت:
زمان یک قرارداد انسانی برای نشان دادن تغییر است
تعییر معلول حرکت است(اگر حرکتی نباشد تغییری در کار نیست)
حرکت مختص ماده است چون تنها ماده است که مکان برایش متصور است(یعنی بعد فیزیکی دارد).

پس برای وجودی که فاقد بعد جسمانی(فیزیکی) است حرکت معنایی ندارد. و چون حرکت نمیکند تغییر هم نمیکند. پس حکم زمان در موردش ساقط است! پس ازلی و ابدی (یا همان عدم محدودیت در بعد زمان) است.

باسلام وتشکر .
مگر کسی در ازلیت وابدیت حق تعالی تردید دارد ؟

سلام
من پاسخ پرسشگر رو دادم که اصلا زمان وجود ندارد که بخواهد خالق داشته باشه....البته من اصطلاخات فلسفیشو دیگه بلد نیستم فقط خواستم بگم به لحاظ علمی زمان تنها یک قرارداد انسانی هستش و وجود مطلق نداره

rezaee;665127 نوشت:
سلام
من پاسخ پرسشگر رو دادم که اصلا زمان وجود ندارد که بخواهد خالق داشته باشه....البته من اصطلاخات فلسفیشو دیگه بلد نیستم فقط خواستم بگم به لحاظ علمی زمان تنها یک قرارداد انسانی هستش و وجود مطلق نداره


باسلام وتشکر .

بر خلاف تصور جناب تان زمان وجود دارد در این باب جای سخن بسیار است ولی
در میان فلاسفه بزرگ اسلامی صدرالمتألهین شیرازی در مسئله زمان، گوی سبقت را از همگان ربوده ، نظریه بسیار مهم و استواری را ارائه داده که می توان آن را سخن نهایی در مسئله دانست، نیز می‌توان این نظریه را پایه‌ای اساسی برای اثبات حرکت جوهری تلقی کرد که دست کم تبیین فلسفی آن از ابتکارات و نوآوری‌های این فیلسوف عظیم می باشد.
گرچه فلاسفه دیگر زمان را نوعی مقدار و کمیت متصل می دانند که ویژگی آن قرار ناپذیری است و به واسطة حرکت عارض بر اجسام می‌شود.
صدرالمتألهین بر آن است که زمان عبارت است از بُعد و امتداد گذرا که هر موجود جسمانی علاوه بر ابعاد مکانی ناگذرا (طول و عرض و ضخامت) دارا است.(1)

پی‌نوشت‌ها:
1. ر،ک: آموزش فلسفه، ج 2، ص ، 146.نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1366ش.

صادق;665145 نوشت:

باسلام وتشکر .

بر خلاف تصور جناب تان زمان وجود دارد در این باب جای سخن بسیار است ولی
در میان فلاسفه بزرگ اسلامی صدرالمتألهین شیرازی در مسئله زمان، گوی سبقت را از همگان ربوده ، نظریه بسیار مهم و استواری را ارائه داده که می توان آن را سخن نهایی در مسئله دانست، نیز می‌توان این نظریه را پایه‌ای اساسی برای اثبات حرکت جوهری تلقی کرد که دست کم تبیین فلسفی آن از ابتکارات و نوآوری‌های این فیلسوف عظیم می باشد.
گرچه فلاسفه دیگر زمان را نوعی مقدار و کمیت متصل می دانند که ویژگی آن قرار ناپذیری است و به واسطة حرکت عارض بر اجسام می‌شود.
صدرالمتألهین بر آن است که زمان عبارت است از بُعد و امتداد گذرا که هر موجود جسمانی علاوه بر ابعاد مکانی ناگذرا (طول و عرض و ضخامت) دارا است.(1)

پی‌نوشت‌ها:
1. ر،ک: آموزش فلسفه، ج 2، ص ، 146.نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1366ش.

دوست عزیز نوشته های شما مخالفتش با اینی که من قبلا نوشته بودم چیه؟

زمان یک قرارداد انسانی برای نشان دادن تغییر است
تعییر معلول حرکت است(اگر حرکتی نباشد تغییری در کار نیست)
حرکت مختص ماده است چون تنها ماده است که مکان برایش متصور است(یعنی بعد فیزیکی دارد).

پس برای وجودی که فاقد بعد جسمانی(فیزیکی) است حرکت معنایی ندارد. و چون حرکت نمیکند تغییر هم نمیکند. پس حکم زمان در موردش ساقط است! پس ازلی و ابدی (یا همان عدم محدودیت در بعد زمان) است.

صادق;665051 نوشت:
با سلام وتشکر .
غیر از ذات حق تعالی که هم ازلی است وهم ابدی سایر موجودات گرچه ازلی نیستند، ولی ابدی ممکن است باشد، یعنی وقتی وجود یافتند، نابود و معدوم نمی‌شوند، بلکه پیوسته در حال تبدیل و انتقال از یک نشئه به نشئه دیگراند. بالاخره چون قطرات در هستی بی‌کران الهی محو و فانی می‌شوند، نه این که معدوم و نابود شوند.
انسان وقتی از خداوند فیض وجود دریافت کرد و موجود شد ،هیچ‌گاه معدوم و نابود نمی‌شود، بلکه با مرگ از نشئه دنیا به عالم دیگر منتقل می‌شود، پس به یک معنا ابدی است ،ولی ابدیت او ذاتی نیست بلکه بالغیر است، یعنی در پرتوی وجود مطلق به عنوان فیض فعلی خداوند وجودش استمرار دارد، گرچه عوالم ونشئه‌های او تغییر می‌کند و از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می‌شود.

یعنی وقتی توی این نشئه هستند می بینن که همه یکی یکی در طول زمان میان وقتی از این نشئه رفتن به نشئه خارج از زمان می بینن که یکی یکی بی معنیه همشون با هم هستن؟

aminjet;665181 نوشت:
یعنی وقتی توی این نشئه هستند می بینن که همه یکی یکی در طول زمان میان وقتی از این نشئه رفتن به نشئه خارج از زمان می بینن که یکی یکی بی معنیه همشون با هم هستن؟

لطفا این سخن را بشتر توضیح دهید مفهوم نشد

rezaee;665148 نوشت:
دوست عزیز نوشته های شما مخالفتش با اینی که من قبلا نوشته بودم چیه؟

زمان یک قرارداد انسانی برای نشان دادن تغییر است
تعییر معلول حرکت است(اگر حرکتی نباشد تغییری در کار نیست)
حرکت مختص ماده است چون تنها ماده است که مکان برایش متصور است(یعنی بعد فیزیکی دارد).

پس برای وجودی که فاقد بعد جسمانی(فیزیکی) است حرکت معنایی ندارد. و چون حرکت نمیکند تغییر هم نمیکند. پس حکم زمان در موردش ساقط است! پس ازلی و ابدی (یا همان عدم محدودیت در بعد زمان) است.


باسلام .
چرا پرسش مفید مطرح نمی کنید تا جواب تقدیم شود این بحث به اندازه کافی تبیین شده است .

صادق;665200 نوشت:
لطفا این سخن را بشتر توضیح دهید مفهوم نشد

آخه من پرسیدم اگه هرچه موجود شد معدوم نمی شود.
و از طرفی قبلا فرموده بودید که یکی از انواع خلق ابداع است که موجود جدیدی بدون ماده قبلی خلق می شود.
من از مجموع این دو برداشت کردم که به تعداد موجودات مرتب افزوده می شود. چون موجوداتی از عدم می آیند ولی موجودی به عدم نمی رود.
شما پاسخ مبهمی دادید که برداشتم این بود که در خارج از عرصه زمان موجود جدیدی خلق نمی شود بلکه همه خلق ها صورت گرفته ولی در این نشئه به اقتضای زمان مند بودن یکی یکی می آیند.

با تشکر

aminjet;665238 نوشت:
آخه من پرسیدم اگه هرچه موجود شد معدوم نمی شود.
و از طرفی قبلا فرموده بودید که یکی از انواع خلق ابداع است که موجود جدیدی بدون ماده قبلی خلق می شود.
من از مجموع این دو برداشت کردم که به تعداد موجودات مرتب افزوده می شود. چون موجوداتی از عدم می آیند ولی موجودی به عدم نمی رود.
شما پاسخ مبهمی دادید که برداشتم این بود که در خارج از عرصه زمان موجود جدیدی خلق نمی شود بلکه همه خلق ها صورت گرفته ولی در این نشئه به اقتضای زمان مند بودن یکی یکی می آیند.

با تشکر


با سلام وتشکر .
بلی درست فهمیدید پیوسته بر موجودات افزوده می و فیض جریان دارد
جهان است مانند یک جوی بار
که پیوسته گل می کند در بهار
شمیم گل ناز آید از آن
بوجد آید از آن دل شهریار

صادق;665145 نوشت:
بر خلاف تصور جناب تان زمان وجود دارد

سلام.
حالا که زمان وجود داره، آیا اطلاق کلماتی مانند ازلی و ابدی که در تعریف وابسته به زمان هستند به واجب الوجود درسته؟
و یک سوال: آیا خدا خالق زمان است؟

صادق;665201 نوشت:
چرا پرسش مفید مطرح نمی کنید تا جواب تقدیم شود این بحث به اندازه کافی تبیین شده است
سلام
برادر "صادق" عزیز ، دوستمون پرسش مطرح نکردن ، بلکه میخواستن بگن پاسخ شما با حرف ایشون تفاوتی نداشت
(به نظر من هم تفاوت چندانی نداشت)

به نظرم ایشون بسیار عالی توضیح دادن:
rezaee;665148 نوشت:
زمان یک قرارداد انسانی برای نشان دادن تغییر است
تعییر معلول حرکت است(اگر حرکتی نباشد تغییری در کار نیست)
حرکت مختص ماده است چون تنها ماده است که مکان برایش متصور است(یعنی بعد فیزیکی دارد).

پس برای وجودی که فاقد بعد جسمانی(فیزیکی) است حرکت معنایی ندارد. و چون حرکت نمیکند تغییر هم نمیکند. پس حکم زمان در موردش ساقط است! پس ازلی و ابدی (یا همان عدم محدودیت در بعد زمان) است


اینکه زمان قرارداد انسانی است حرف کاملاًدرستیه. چون خدا ساعت رو که خلق نکرده!

خداوند حرکت و تغییر رو خلق فرموده ، نه زمان رو (به مفهومی که در اینجا مطرح شده)

حتی ازلی و ابدی هم کلماتی اختراع خود ما هستن برای نشان دادن فرا زمان
پیش از زمان رو بهش میگیم ازلی و بعد از زمان رو بهش میگیم ابدی (تعریف کلی عرض کردم ، جامع نیست)

اشکال کار اینجاست که استارتر محترم ، زمان رو مبنا قرار دادن و ازل و ابد رو میخوان بر این مبنا بسنجن
در حالی که درستش اینه که ازلی (به معنای قبل از زمان) و ابدی (به معنای بعد از زمان) اصلاً موضوعیت ندارن چون
قبل و بعد هم مخلوق خدا (بر مبنای تغییر) و قراردادهای ما برای شناخت تغییر و حرکت هستن

به نظرم باید ابتدا از استارتر عزیز پرسیده میشد:

divoone1985;662675 نوشت:
با سلام.
1- خدا خالق زمان است.
2- خدا ازلی و ابدی است.
چگونه هر دو اینها امکان پذیر است؟

سلام به استارتر عزیز
چرا نباید امکان پذیر باشه؟

شما ازلی و ابدی رو زیرمجموعهء زمان در نظر گرفتید
در واقع پرسش شما اینه:

چطور خداوند در چهارچوب چیزی که اختراع خودش است قرار میگیرد؟

پاسخ:
ازلی و ابدی در ذیل زمان قرار نمیگیرن
بلکه

زمان ، ازلی و ابدی ، هر سه تعاریف ما انسان ها هستند برای نشان دادن تغییر ماده در مقابل عدم تغییر غیر ماده (خدا)

Reza-D;669415 نوشت:
پیش از زمان رو بهش میگیم ازلی و بعد از زمان رو بهش میگیم ابدی (تعریف کلی عرض کردم ، جامع نیست)

سلام
اشتباه میگیا!:khandeh!:
ازلی یعنی از لحظه t​0(آغاز زمان)بوده و ابدیم...

Masood11;669550 نوشت:
سلام
اشتباه میگیا!
ازلی یعنی از لحظه t​0(آغاز زمان)بوده و ابدیم...
سلام
شما هم که داری همون اشتباه رو انجام میدی داداش
:ok:

اولاً که عرض کردم تعریفم جامع نیست چون اگه بخوایم تعریف کلی ارائه بدیم ، باید بحث ازلی بودن زمان و تناسب اون با ادعای معلول بودن زمان رو هم توضیح بدیم که فکر کنم خیلی طولانی بشه. لذا تعریف من بیشتر متوجه ازلی و ابدی بودن خداوند بود

اگر فرض شما رو بپذیریم ، این سؤال مطرح میشه که خداوند چطور از آغاز چیزی (زمان) بوده که مخلوق خود خداست؟!!!

اشتباه شما (که گفتم مثل دوستمون هست) اینه که باز هم زمان رو مبنا قرار دادید ، یعنی ازلی بودن خدا رو

از آغاز زمان معنا میکنید و ابدی بودن خدا رو تا همیشهء زمان

وقتی که بگیم خدا از

قبل بوده ، الان هم هست ، و بعداً هم خواهد بود ، یعنی خداوند رو مقید به زمان کردیم ، در حالی که زمان ویژگی موجودات مادی و متحرک است و میدونیم که مادیت و تحرک در ذات خداوند جایی ندارن

لذا ازلی و ابدی بودن خدا ، به این معناست که خداوند اصلاً در زمان نمیگنجد ، بلکه خود احاطه بر زمان دارد

[=arial]او جل جلاله خالق ازل وابد زمانی ورتبی است

[=arial]بمضادته بین الاشیاء عرف لا ضد له
وبتجهیر الجواهر عرف لا ضد له
توحید صدوق

Reza-D;669596 نوشت:
سلام
شما هم که داری همون اشتباه رو انجام میدی داداش
:ok:

اولاً که عرض کردم تعریفم جامع نیست چون اگه بخوایم تعریف کلی ارائه بدیم ، باید بحث ازلی بودن زمان و تناسب اون با ادعای معلول بودن زمان رو هم توضیح بدیم که فکر کنم خیلی طولانی بشه. لذا تعریف من بیشتر متوجه ازلی و ابدی بودن خداوند بود

اگر فرض شما رو بپذیریم ، این سؤال مطرح میشه که خداوند چطور از آغاز چیزی (زمان) بوده که مخلوق خود خداست؟!!!

اشتباه شما (که گفتم مثل دوستمون هست) اینه که باز هم زمان رو مبنا قرار دادید ، یعنی ازلی بودن خدا رو

از آغاز زمان معنا میکنید و ابدی بودن خدا رو تا همیشهء زمان

وقتی که بگیم خدا از

قبل بوده ، الان هم هست ، و بعداً هم خواهد بود ، یعنی خداوند رو مقید به زمان کردیم ، در حالی که زمان ویژگی موجودات مادی و متحرک است و میدونیم که مادیت و تحرک در ذات خداوند جایی ندارن

لذا ازلی و ابدی بودن خدا ، به این معناست که خداوند اصلاً در زمان نمیگنجد ، بلکه خود احاطه بر زمان دارد

سلام
در مورد خدا نظر نمیدم ولی این مطلب که ازلی یعنی از t0 از کارشناسا هم شنیدم! یعنی میگن ماده ازلیه! که نتیجه همونه!

Masood11;669686 نوشت:
در مورد خدا نظر نمیدم ولی این مطلب که ازلی یعنی از t0 از کارشناسا هم شنیدم! یعنی میگن ماده ازلیه! که نتیجه همونه!
آها... شما دارید معنای خود کلمه رو میفرمایید

البته نظران کارشناسان در مورد معنای ازل و ابد تا جایی که من میدونم تفاوته. اما قبول ، حرف شما رو می پذیریم که معنای ازلی میشه از ابتدای زمان

حالا یه جور دیگه میگم:
اگر صرفاً همین یک معنا رو برای ازلی بودن در نظر بگیریم ، اون وقت استفاده از لفظ ازلی(با معنایی که فرمودید) برای خداوند ،
اشتباست

Reza-D;669716 نوشت:
اگر صرفاً همین یک معنا رو برای ازلی بودن در نظر بگیریم ، اون وقت استفاده از لفظ ازلی(با معنایی که فرمودید) برای خداوند ، اشتباست

سلام.
سوال بنده هم معطوف به همین موضوع بود.
البته سوال بنده در مورد معنای دیگری که در مورد ازل و ابد فرمودین هم هست. تعاریف پیش از زمان و بعد از زمان هم مجددا همین مشکل رو ایجاد میکنن.

divoone1985;669894 نوشت:
البته سوال بنده در مورد معنای دیگری که در مورد ازل و ابد فرمودین هم هست. تعاریف پیش از زمان و بعد از زمان هم مجددا همین مشکل رو ایجاد میکنن
سلام
چرا مشکل ایجاد میکنه؟
توضیحاتی که عرض کردم مشکلی داشت؟

http://www.askdin.com/thread48154.html
سوال :

ازلی و ابدی؟ یا خالق زمان؟ یا هر دو؟

پاسخ :
در ابتدا باید گفت با اندک توجه این مسله قابل درک است چون خداوند ازلیت ذاتی وابدیت ذاتی دارد .
واین مسله قبل از زمان است که در نشئه طبیعت مطرح است .
در توضیح مسله باید گفت ازلی ذاتی تنها ذات حق تعالى است. هیچ موجود دیگر دارای ازلیت ذاتی نیست. همان طور که حق تعالى دارای ازلیت ذاتی است، دارای ابدیت ذاتی است، از این رو در قرآن کریم فرمود:
«هُوَ الأوّلُ والآخِرُ؛ (1) اول و آخر هستی است».
سایر موجودات گرچه ازلی نیستند، ولی ابدی ممکن است باشند، یعنی وقتی وجود یافتند، نابود و معدوم نمی‌شوند، بلکه پیوسته در حال تبدیل و انتقال از یک نشئه به نشئه دیگراند. بالاخره چون قطرات در هستی بی‌کران الهی محو و فانی می‌شوند، نه این که معدوم و نابود شوند.
مثلا انسان وقتی از خداوند فیض وجود دریافت کرد و موجود شد ،هیچ‌گاه معدوم و نابود نمی‌شود، بلکه با مرگ از نشئه دنیا به عالم دیگر منتقل می‌شود، پس به یک معنا ابدی است ،ولی ابدیت او ذاتی نیست؛ بلکه بالغیر است؛ یعنی در پرتو وجود مطلق به عنوان فیض فعلی خداوند وجودش استمرار دارد، گرچه عوالم و نشئه‌های او تغییر می‌کند و از یک نشئه به نشئه دیگر منتقل می‌شود.
گفتنی است که در نگاه متکلمین عدم ازلیت جهان خلقت به معنای این است که زمانی بود که عالم نبود ،بعد خلق شد، پس عالم ازلیت زمانی ندارد و قدیم زمانی نیست و روزی هم متلاشی شده و از بین می‌رود.
ولی فلاسفه معتقدند که عدم ازلیت عالم به معنای نفی ازلیت ذاتی و قدیم ذاتی است، نه نفی قدیم و ازلیت زمانی ،چون زمان جزو عالم است و ازلیت ذاتی ندارد.
ابدی بودن جهان بدین معنا است که هرگاه موجودی وجود یافت، دیگر معدوم نمی‌شود، بلکه از یک نشئه و صورت به نشئه و صورت دیگر تبدیل می‌شود و همواره رو به تکامل است. و این فرایند گر چه در سایر مجودات امکانی شاید برای ما زیاد محسوس نباشد ولی در خصوص انسان بسیار روشن و به آسانی قابل درک است، زیرا راه برای تکامل انسان تا جایی که در توان دارد، باز است. انسان در فرایند تکاملی و ترقی معنوی خود به جایی نمی رسد که در آن جا آخرین منزل و توقفگاه او تلقی شود، از این روست که دقیق‌ترین بیان در این باره در کلام مولوی آمده که با اشاره به فرایند تکاملی و سیر صعودی انسان می‌گوید:
از جمادی مردم و نامی شدم
:Gol: و ز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
:Gol: پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر
:Gol: تا بر آدم از ملایک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
:Gol: کل شی هالک الا وجهه
باردیگر از ملک قربان شوم
:Gol: آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون
:Gol: گویدم که انا الیه راجعون (2)
بنا بر این سیر تکاملی انسان توقفگاه نخواهد داشت. چه این که سخن از انعدام و نابودی نیز در کار نیست. گفتنی است اگر مراد پرسشگر محترم از عدم ابدیت نابودی صور اشیا است ؟ باید گفت:
اولا : در بحث ازلی و ابدی مدار بحث وجود اشیا است؛ فارغ از صور مختلف آن ها که ناگزیر پیوسته در حال تغییر است.
ثانیا : بر اساس دید گاه دقیق فلسفی صور اشیا نیز معدوم نمی شود؛ بلکه صور مختلف به طور لبس بعد از لبس و روی هم بر موجودات می آید و نه به طور خلع و نابودی صورت قبل و آمدن صورت جدید.
بنا بر این در هر حال انعدام مطلق و نابودی محض بر موجودات عارض نخواهد شد و تبدیل و تغییرات در حد تغییر نشئه ها و تجدید صورت ها پشت سر هم خواهد بود؛ از این رو همه موجودات ابدی محسوب می شود.
در مجموع گرچه عالم ازلی و قدیم نیست، حال یا ازلیت زمانی ندارد یا ازلیت ذاتی، ولی بالاخره به فنای مطلق می‌رسد. و هر گز وجودش معدوم مطلق نخواهد شد. پس چنان چه در پرسش اشاره شده ممکن است موجودات از یک طرف نا متناهی باشند، ولی در غیر حق تعالی عدم تناهی موجودات از طرف ابدیت نامتناهی بالعرض است و نه بالذات و نامتناهی بالذات مخصوص وجود بی مثال حق تعالی است.
در باره کتاب های فلسفی آثار ذیل مفید است:
1. در آمدی بر فلسفه اسلامی . تالیف عبدالرسول عبودیت. نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم 1380 ش.
2. آموزش فلسفه تالیف محمدتقی مصباح. نشر بین الملل تهران 1382 ش.
3. رحیق مختوم . تالیف ایت الله جوادی آملی. نشر مرکز اسرا ء، قم 1389 ش.

پی‌نوشت ها:
1. حدید (57) آیه 3.
2. جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، نشر اقبال، تهران 1360 ش، ص 515.

موضوع قفل شده است