جمع بندی مراد از این احادیث چیست؟ (احادیثی از نهج البلاغه که ظاهرا با توسل منافات دارند!)

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مراد از این احادیث چیست؟ (احادیثی از نهج البلاغه که ظاهرا با توسل منافات دارند!)

باسلام و خسته نباشید
کاربر محترم عقیل یکسری احادیث را که به زعم خودشان با توسل منافات داشت در اینجا نقل کردند؛ لطفا بفرمایید مراد امیرالمومنین علیه السلام در اینجا چه بوده و رابطه آن با
http://www.askdin.com/thread2265.html#post6900

مردگان، رفته گان همسايگاني هستند كه هر گاه آنان را بخوانند پاسخي نمي‌دهند و ظلم و ستمي را دفع نمي كنند و متوجه نوحه سرايي و مداحينمي‌شوند اگر در حق ايشان نيكي شود شاد نگردند و اگر قحطي شود نا اميدنمي‌‌شوند با هم هستند در حالي كه تنها هستند و همسايه اند در حالي كه ازهم دورند به زيارت يكديگر نمي روند. (نهج البلاغه خطبه111)
رفته گان، گورشان خانه هايشان شد و اموالشان به ميراث رفت كسي را كه بر سرگورشان مي آيد نمي شناسند و به كسي كه برايشان گريه مي كند توجهي ندارند وهر كس كه ايشان را بخواند جواب نمي دهند. (نهج‌البلاغه خطبه 235)

همچنین مراد از این احادیث را هم توضیح دهید:

حضرت علی علیه السلام: «فقط از خدا حاجتت را بخواه زیرا عطا کردن و محروم ساختن فقط به دست خداست، و فقط خداست که تو را از گرفتاری رهایی می بخشد پس باید تعبد و بندگیت فقط برای او و رغبت تو فقط به سوی او باشد». (نهج البلاغه نامه ۳۱)

حضرت علی خطاب به امام حسن: بدان، خداوندی که گنجهای آسمان و زمین در دست اوست به تو اجازه درخواست داده و اجابت آنرا به عهده گرفته است تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند. درخواست رحمت کنی تا ببخشاید و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری… (نهج البلاغه نامه ۳۱ در بازگشت از جنگ صفین).

حضرت علی پس از خواندن سوره تکاثر می فرماید: عجب مقصد دوری است و چه زیارت غافلانه ای اگر (قبور بزرگان) باعث عبرت باشد سزاوارتر از آن است که مایه فخر گردد و اگر با دیده فروتنی به قبر نگاه کنند خردمندانه تر از آن است که آنها را وسیله فخر قرار دهند بی درنگ که با دیده ای تار به آنها نگاه می کنند و بدین سبب به دریای جهل و نادانی فرو رفته اند. به اهل قبور جامی نوشانده اند که قوه گویایشان را به گنگی و شنوایشان را به کری و حرکاتشان را به سکون تبدیل کرده است. (نهج‌البلاغه خطبه ۲۲۱ )

حضرت علی علیه السلام: شایسته است کسی که جلال پروردگار بر خود بزرگ می بیند و مقام حق در دلش عظمت دارد همه چیز جز حق در نظرش به سبب عظمت الهی کوچک آید. و من نمی پسندم که از ذهن تان بگذرد که مدح و ستایش خویش و شنیدن ثنای خود را دوست دارم. سپاس آن خدایی را که چنین نیستم. (نهج البلاغه خطبه ۲۱۶)

ممنونم

با سلام و عرض ادب

1) در خصوص خطبه ی 111 نهج البلاغة و استفاده «عدم شنوایی اموات» از آن عرض می شود: این خطبه یکی از خطب اخلاقی حضرت امیر علیه السلام و مشتمل بر پرهیز از دنیا پرستی و عبرت از حال گذشتگان است؛ ‌همچنان که می فرمایند:

«مگر شما در جايگاه پيشينيان خود زندگى نمى‏ كنيد همانها كه عمرشان از شما طولانى‏ تر و آثارشان پا بر جاتر و آرزوهاى‏شان درازتر، نفراتشان فزونتر و لشكرهايشان انبوه‏تر بود؟ آنها دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى! و آن را بر همه چيز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنى!، اما سرانجام بدون زاد و توشه‏اى كه آنها را به منزلگاه (ابدى‏شان) برساند، و بدون مركبى كه با آن اين راه (پر خوف و خطر) را بپيمايند از آن كوچ كردند».[1]

بنابراین در پاسخ این سوال که چگونه حضرت می فرمایند:«همسايگانى‏ كه هيچ ندايى را پاسخ نمى ‏گويند و در برابر هجوم ستمگران كمكى به همسايه خود نمى‏ كنند و به گريه‏ ها اعتنايى ندارند، نه از بارش باران خوشحال مى‏ شوند، نه از قحطى مأيوس و ناراحت، همه گِرد هم هستند ولى تنهايند همسايگان نزديكند ولى از هم دورند، در كنار همند ولى هيچ‏گاه به ديدار هم نمى‏روند نزديكند امّا با هم تماس نمى‏ گيرند...».[2] می توان گفت:

الف) روی سخن مربوط به فرجام کار دنیا پرستان و غافلان از آخرت است که بعد از مرگ هیچ بهره ای ندارند؛ می شنوند اما شنیدن نفعی بحال آنان ندارد؛‌ چنانچه در دنیا مورد وعظ قرار گرفتند اما بدان گوش فرا ندادند.

ب) در این خطبه فرجام بدن مادی که مورد توجه اهل دنیا است بیان شده است، که این بدن و خواسته های آن که مورد توجهتان بود چگونه در خاک و خانه ی تاریک قبر قرار گرفت و در آن از بین رفت، به گونه ای که هیچ ادراکی نداشته و چیزی به او نفع نرساند.

بدیهی است بر اساس آیات قرآن و صریح روایات وارده در متون شیعه و سنی شنوایی اموات امری قطعی بوده؛ که البته این شنوایی نیز مربوط به ادراکات روح بوده و نه جسم و انسان مؤمن از اعمال صالح فرستاده شده برای آنان شادمان می گردد و افراد کافر از این امور بی بهره اند.

2) در خصوص فقره ای از نامه ی سی ویکم[3] نیز عرض می شود:
این بیان حضرت منافاتی با توسل به اولیای الهی ندارد؛ زیرا سخن حضرت در نفی اجبار به توسل است و نه جواز و یا مطلوبیت آن، آنهم در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام که مشروعیت و مطلوبیت آن با ادله ی قطعی به اثبات رسیده است.[4]

نکته ی دیگر آن است که در توسل به اولیای الهی، ولی خدا، غایت و نهایت و یا حجاب و فاصل بین خدا و بنده ی خدا نخواهد بود؛ بلکه ولی خدا واسطه ای است که به واسطه ی وجود او فیض الهی مشمول حال بنده می گردد وموانع قابلیت او بر داشته می گردد؛ همچنان که قرآن کریم می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً»؛و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند، پيش تو مى‏ آمدند و از خدا آمرزش مى‏ خواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مى‏ كرد، قطعاً خدا را توبه‏ پذيرِ مهربان مى ‏يافتند.

3) در مورد خطبه ی 221 نیز عرض می شود:

اين خطبه ناظر به تفسير «أَلْهَاكُمْ التَّكَاثُرُ حَتَّى‏ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» است؛ که سه بخش ان عبارتند از:

در بخش اوّل سخن از بى‏ خبرى بازماندگان از سرنوشت خويش است كه‏ چگونه از وضع خفتگان در زير خاك پند و عبرت نمى‏ گيرند؛ همچنان که می فرمایند:

«شگفتا! چه هدف و مقصد بسيار دورى و چه زيارت كنندگان غافلى و چه افتخار موهوم و نفرت انگيزى (كه بر كنار قبور پيشينيان خود مى ‏آيند و به تعداد آنها بر يكديگر تفاخر مى‏ كنند) آنها به سراغ كسانى رفتند كه از دسترسشان دورند (و يك عالم ميان آنها فاصله است) آيا به گورها و محل سقوط اجساد پدرانشان افتخار مى‏ كنند يا با شمارش تعداد مردگان، فزونى مى‏ طلبند؟! گويى آنها مى‏ خواهند اجساد بى‏ جان و بدنهاى بى روح و از كار افتاده را باز گردانند (چه خيال باطل و فكر محالى)؛ ولى اگر آن (اجساد بى‏جان واستخوانهاى پوسيده) مايه عبرت گردد...».

در بخش دوم چگونگى حال گذشتگان را بيان مى‏ كند كه چگونه در زير خاك و در قبرهاى سرد و خاموش آرميده ‏اند، كسى از آنها خبرى نمى‏ گيرد. خانه‏ هاى آنها خالى و زندگى آنان به فراموشى سپرده شده است؛ همچنان که می فرمایند:

«آنها پيش از شما به كام مرگ كه سرنوشت نهايى همه شماست فرو رفتند و قبل از شما به اين آبشخور وارد شدند. همانها كه صاحب مقامات عزّت و مركبهاى افتخار بودند؛ گروهى سلاطين و گروهى رعايا. (آرى!) آنها همه درون قبرها خزيده ‏اند و زمين در آنجا بر آنها مسلّط شد؛ از گوشتهايشان خورد و از خونهايشان نوشيد. در حفره‏ هاى گور خويش به صورت جمادى درآمده ‏اند كه هرگز نموّى ندارند و ناپيدايانى كه اميد يافت شدنشان نيست. حوادث هراس‏انگيز هرگز آنها را در وحشت فرو نمى ‏برد و دگرگونى حالات، آنان را اندوهگين نمى ‏سازد. به زلزله ‏ها و لرزه‏ها اعتنايى ندارند و به صداهاى وحشتناك گوش فرا نمى ‏دهند. غايبانى هستند كه انتظار بازگشتشان نيست و شاهدانى كه هرگز حضور ندارند...».

در بخش سوم گويا امام گفت‏گويى با آنها دارد و آنها با زبان حال پاسخهايى مى‏ گويند كه بسيار بيدارگر و تكان دهنده است که قسمتی از آن چنین است:

«هر چند آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته؛ ولى چشمان عبرت بين آنان را مى‏ بيند و گوشهاى عقل گفتارشان را مى‏ شنود. (آرى!) آنها سخن مى‏ گويند؛ ولى نه از طريق زبان، آنها (با زبان حال) مى‏ گويند: چهره‏ هاى خرم و زيباى ما زشت و پژمرده شد و بدنهاى نرم و نازك (كه در ناز و نعمت پرورش يافته بود) بر زمين افتاد و از هم متلاشى گشت، لباس كهنگى و فرسودگى بر تن پوشيديم و تنگى قبر، سخت ما را در فشار قرار داد. وحشت و ترس را از يكديگر به ارث برده ‏ايم و خانه‏ هاى خاموش قبر بر ما فرو ريخته است.

زيبايي هاى بدنهاى ما محو شده و نشانه‏ هاى شناسايى چهره ما دگرگون گشته، اقامت ما در اين خانه‏ هاى وحشت، طولانى شده نه از اين درد و رنج، فرجى يافته ‏ايم و نه از تنگى قبر، گشايشى. اگر با عقل خود آنها را در نظر خويش، مجسم سازى يا پرده‏ ها كنار رود و با چشم خود آنها را ببينى در حالى كه گوش هاى آنها را حشرات خورده‏ اند و از كار افتاده و بر چشمهايشان سرمه خاك كشيده شده و (در كاسه) فرو رفته، زبانهايى كه با سرعت و فصاحت سخن مى‏ گفتند پاره پاره شده، قلبها در سينه‏ هاى آنها پس از بيدارى خاموش گشته و در هر يك از اعضاى آنان پوسيدگى تازه‏اى آشكار شده و آن را زشت و بدمنظر ساخته و راه آفات را به سوى آن به آسانى گشوده در حالى كه همه آنها در برابر اين امور تسليمند...».

بنابراین روی سخن در این خطبه؛ همچون خطبه ی 111، مربوط به اهل دنیاو فرجام بدن مادی و عنصری خواهد بود ونه روح و مساله ی شنوایی و بهره مندی وی از خیرات بازماندگان.

4) در مورد خطبه ی 216، عرض می شود:

در اثنای یکی از خطب حضرت يكى از يارانش[5] به پا خاست و باگفتارى طولانى كه در آن مدح و ثناى فراوانى نسبت به امام عليه السلام بود آن حضرت را ستود و اطاعت كامل خود را در همه حال نسبت به آن حضرت اعلام كرد که امام عليه السلام در پاسخ او فرمود:

سزاوار است كسى كه(امام علی علیه السلام) جلال خدا در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش عظيم است- به موجب آن عظمت- همه چيز جز خدا در نظرش كوچك جلوه كند، و از همه سزاوارتر نسبت به اين امر، كسى است كه‏ نعمت خدا بر او بزرگ است و احسان او بر وى فراوان؛ زيرا هر قدر نعمت خدا بر كسى بيشتر شود حق وى بر او فزونتر مى‏گردد.

در توضیح این فقره باید دانست آنکه صاحب کمالات استقلالیه است و منزه از هر گونه نقص و عیب، تنها ذات اقدس الهی است، و همه ی موجودات و در صدر آنان وجود نوری محمد و آل طاهرین او (صلی الله علیه و علی آله )، هر چه دارند از اوست؛ لذا ستایش کمالات آنان فی الواقع ستایش خداوند متعال می باشد.

نکته ی دیگر آنکه مقامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت طاهرینش دارند، قابل ادراک برای هیچ موجودی نخواهد بود؛ چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث «نورانيّت» به اباذر مى‏فرمايند: «أَنَا عَبْدُ اللّهِ- عَزَّوَجَلَّ- وَ خَليفَتُهُ عَلى عِبادِهِ، لا تَجْعَلُونا أَرْباباً، وَ قُولُوا في فَضْلِنا ما شِئْتُم؛ فَإِنَّكُمْ لاتَبْلُغُونَ كُنْهَ ما فينا وَلا نِهايَتَهُ ...»[6] - من بنده خداوند- عزّوجلّ- و جانشين او بر بندگانش هستم، ما را خدا قرار ندهيد؛ ولى در فضل ما هرچه مى‏خواهيد بگوييد، كه هرگز به ريشه و اصل فضائل ما نمى‏ رسيد.

موفق باشید.


[/HR] [1] . أَلَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَأَبْقَى‏ آثَاراً، وَأَبْعَدَ آمَالًا، وَأَعَدَّ عَدِيْداً، وَأَكْثَفَ جُنُوداً! تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعْبُّدٍ، وَآثَرُوهَا أَيَّ إِيثَارٍ، ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَلَا ظَهْرٍ قَاطِعٍ.

[2] . فَاعْلَمُوا- وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ- بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَاتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»: حُمِلُوا إلَى‏ قُبُورِهِمْ فَلَا يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً، وَأُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً، وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ، وَمِنَ التُّرَابِ أَكْفَانٌ، وَمِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ، فَهُمْ جِيرَةٌ لَايُجِيبُونَ دَاعِياً، وَلَا يَمْنَعُونَ ضَيْماً، وَلَا يُبَالُونَ مَنْدَبَةً. إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا، وَإِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا. جَمِيعٌ وَهُمْ آحَادٌ، وَجِيرَةٌ وَهُمْ أَبْعَادٌ. مُتَدَانُونَ لَايَتَزَاوَرُونَ، وَقَرِيبُونَ لَايَتَقَارَبُونَ.

[3] . «وَاعْلَمْ، أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّموَاتِ وَالاْرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ، وَتَكفَّلَ لَكَ بِالاْجَابَةِ،أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَتَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ، وَلَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ، وَلَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ، وَلَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ ، وَلَمْ يُعَاجِلْكَ بَالنِّقْمَةِ، وَلَمْ يُعَيِّرْكَ بِالاْنَابَةِ»؛ و بدان كه خزائن آسمانها و زمين در اختيار اوست، تو را اجازه ى دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته و از تو خواسته كه بخواهى تا عطايت كند و آمرزش طلبى تا ترا بيامرزد و ميان تو و خود هيچكس را حجاب قرار نداده و تو را به كسى وانگذارده كه در نزد او شفاعتت كند و اگر مرتكب گناهى شدى از توبه ات بازنداشته و در كيفرت شتاب نكرده و چون بازگشتى سرزنشت ننموده .

[4] . همچنان که حضرت در خطبه ی235، نهج البلاغة،‌ می فرمایند.«پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن و هميشه ما را به خاطر داشته باش»؛«بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ».

[5] . در اينكه اين شخص چه كسى بود؟ شارحان نهج‏البلاغه پاسخى به اين سؤال نداده‏اند؛ ولى مرحوم كلينى در كافى گفتگوى مشروح و مفصّل و بسيار پرمعنايى را كه ميان اين مرد و اميرمؤمنان على عليه السلام چند بار ردّ و بدل شده ذكر كرده است. سپس مى‏گويد: بعد از پايان اين كلام، كسى آن مرد را نديد. به همين دليل مرحوم علامه مجلسى احتمال مى‏دهد كه اين مرد حضرت خضر بوده كه در موارد حسّاسى به سراغ آن حضرت مى‏آمد و انجام وظيفه مى‏كرد و سپس از چشمها پنهان مى‏شد.(پیام امام، مکارم شیرازی، ج8،ص259).

[6] . بحار الانوار، ج 26، ص 2، از حديث 1.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

موضوع قفل شده است