نقد مسیحیت: آیا پروتستانیسم یک مکتب اصلاحگر است؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد مسیحیت: آیا پروتستانیسم یک مکتب اصلاحگر است؟

سلام

یکی عواملی که منجر به فرار مسیحیان غرب از دین و بیدار شدن دیو سکولاریسم شد، زورگوییهایی بود که به اسم دین حضرت مسیح(ع) در حق مردم روا میشد. لیستهای بلند و بالای آدمسوزیها و یهودکشی و مسلمان کشی که در کارنامۀ مسیحیان قرون وسطی جای گرفته است، که در نهایت با ظهور پروتستانیسم و کشتارهای فراوان بر سر مذهب به حال روز امروزین رسید که در غرب دین فقط در داخل کلیسا تعریف میشود و مردم غرب هیچ تمایلی به اینکه حکومتی دینی داشته باشند ندارند. بدون شک میزان تمایل به مسیحیت هم در میان مردمی که با تاریخ سیاه قرون وسطی آشنا هستند،بسیار پایین است.
در این میان مسیحیان پروتستان، سعی میکنند با ابراز انزجار از پاپ و کلیسای کاتولیک و ارتدوکس، که گاهی به فحاشی به پاپ نیز منجر میشود، مسیحیت را دینی سراسر محبت و انسانیت جلوه دهند. لازم به ذکر است که مسیحیت پروتستانی فرق زیادی با سکولاریسم ندارد در ان خبری از احکام سخت کلیسای کاتولیک نیست و با این شعار محبت بسیاری از جوانان ما را به سوی خود جلب میکند. آنها میخواهند بگویند پرتستانیسم ک مکتب اصلاحی است و حقیقت مسیحیت را نشان داده است!!!! این ادعای اینها بسیار غلط است، مکتب پروتستانیسم یک مکتب التقاطی است و سر خود و بدون هیچ دلیلی به دگرگونی در احکام مسیحیت پرداخته است و در واقع وضعیتی مثل بهائیت نسبت به اسلام را نسبت به مسیحیت دارد. در واقع این شعارهای محبت پروتستانیسم که مشابه آن را از دهان بهائیان میشنویم، تنها تلاشی برای پیدا کردن پیرو و نفوذ در قلوب مردم است.


گوشه ای از عقاید و افکار مارتین لوتر بنیانگذار پروتستانتیزم که پیروان او امروزه گوش دنیا را با ادعاهایی همچون محبت و بشر دوستی و .... کر کرده اند.
1- خروج 22 : 18 “زن جادو گر را زنده مگذار.
لوتر و كالون از تصميم پاپ اينوكنتيوس هشتم به آزار و كشتار جادوگران پشتياني كردند .لوتر ميگفت:((من به اين جماعت جادوگران هيچگونه ترحمي ندارم و حاضرم همگي آنها را بسوزانم.))
مصلحان ديني طبعا براي به پا ساختن اين آتشبازيها مجوزي از كتاب مقدس داشتند، همچنانكه تبعيت محض پروتستانها از نص كتاب مقدس ضرورت اجراي آيه 18 از باب 22 سفر(بالای صفحه) خروج را برايشان واجب میشود.
2- خروج 28:22 رئیس قوم خود را لعنت مكن.
او در عصيان خود بيشتر از هوس پيروي كرد تا از مشي تازه اي، لوتر نيز مانند آنان كتاب مقدس را تنها راهنماي ايمان ميدانست و نقش پاپها، و شوراها، و سلسله مراتب كليسايي را نفي ميكرد; مانند آنان پاپ را ضد مسيح ميخواند و مانند آنان از حمايت دولت محلي برخوردار بود.
3- لوتر توصيه ميكرد كودكاني را كه در نتيجه آميزش ديوها با زنان به دنيا ميآيند در آب خفه كنند.
با نشئت و گسترش نهضت پروتستان، بيشتر مواريث تمدن روزگار قبل از مسيح مسيحيت را ترك گفت; جنبه‌هاي يهودي مسيحيت بر جنبه‌هاي يوناني آن چيره شدند; پيامبران يهودي بر ارسطوي فيلسوفان مدرسي و افلاطون اومانيستها غالب آمدند; پولس سرنوشت عيسي را به كفاره گناهان حضرت آدم مبدل كرد كه اين كاري است كه بيشتر در خط پيامبران است تا حواريون. خدا را آنچنان ميشناخت كه پيامبران يهود تصوير كرده بودند. گرچه وي با آب و تاب از فيض و رحمت الاهي سخن ميگفت، از نظر او آفريدگار همان خداي انتقامجوي يهود بود، و مسيح نيز داور نهايي وي همچنين عقيده داشت كه ((خداوند تنها معدودي از مردم را براي رستگاري برگزيده و بيشتر آنان را به لعنت ابدي گرفتار كرده است.))همچنانكه پولس حواري، با اشاره به اينكه خداوند فرعون را براي اعمال ظلم و ستم برانگيخت، گفته است:((بنابراين، هر كه را ميخواهد رحم ميكند، و هر كه را ميخواهد سنگدل سازد))

گاهي نيز لوتر اين انديشه را در سر ميپرورانيد كه ما از خدا، جز اينكه وي را عقل كل بدانيم، آگاهي چنداني نداريم. روزي به عالم الاهي جوان و مصدعي كه از او پرسيده بود خداوند قبل از آفرينش كاينات چه ميكرد پاسخ داد ((سرگرم بناي دوزخ براي كسان گستاخ، خايف و فضولي چون تو بود.))او نيز، مانند توماس آكويناس، ارواح نيكوكار را باور داشت و آنان را موجوداتي بيجسم ميپنداشت. لوتر گاهي انسان را حد فاصل فرشتگان خوب و بد ميپنداشت و سرنوشت نهايي انسان را به اعمال و ستمگيري انسان در اين ميان نسبت ميداد; اين عقيده ظاهرا از آيين زردشت به الاهيات لوتر راه يافته بود. لوتر، چون مردم قرون وسطي، جهان را جولانگاه ديوان و اجنه و شياطين ميشمرد، معتقد بود كه اينان، با گرفتار ساختن بشر در دام وسوسه و گناه و نگونبختي، وي را به دوزخ سوق ميدهند:(( شياطين بسيار در بيشه‌ها، درون آبها، در بيابانها و در جاده‌هاي تاريك براي آزردن مردم كمين كردهاند... گروهي از آنان نيز در ميان ابرهاي انبوه سياه جاي دارند.))
گاهي براي خوشايند شيطان ني مينواخت، و زماني، براي ترساندن شيطان، وي را به باد دشنام ميگرفت!! انديشه‌هاي موهوم درباره شيطان چنان در ذهن وي جايگزين شده بودند كه هر گاه صداي انقباض ديوارهاي اطاقش در شبهاي سرد وي را از خواب بيدار ميكرد، با نسبت دادن اين صداها به شيطان دوباره به خواب آرام فرو ميرفت. او عوارض ناگوار و هراس انگيزي چون تگرگ، تندر، جنگ، و طاعون را به شيطان، و حوادث مطلوب را به خدا منتسب ميكرد. لوتر از آنچه ما امروز قوانين طبيعي ميناميم آگاه نبود و همه افسانه‌هاي كهن توتوني را درباره صداهاي آزار دهنده ارواح معتبر ميشمرد. او عقيده داشت كه شيطان بيشتر به صورت افعي و ميمون ظاهر ميشود. اين پندار كهن را كه ديوان ميتوانند با زنان همبستر شوند و آنان را باردار سازند قبول داشت.توصيه ميكرد كودكاني را كه در نتيجه آميزش ديوها با زنان به دنيا ميآيند در آب خفه كنند. لوتر به سحر و جادو نيز اعتقاد داشت و سوزاندن جادوگران را وظيفه مسيحيان ميدانست. اعتقاد لوتر به اينكه انسان ذاتا شرير و مستعد ارتكاب گناه است بيش از هر عاملي، فلسفه وي را تاريك و مبهم ساخت. وي معتقد بود كه انسان، در نتيجه نافرماني آدم و حوا،مشابهت خود را به پروردگار از دست داده و سرسپرده غرايز و تمايلات خويشتن شده است.((كسي بالفطره مسيحي و ديندار نيست.... جهان و توده‌هاي مردم آن مسيحي نيستند و هيچ گاه نيز مسيحي نخواهند بود... شريران هميشه بيش از پاكدلان و خداپرستانند.))


حتي كارهاي ناپسند متقيان بر كارهاي پسنديده آنان غلبه دارند. زيرا انسان سرسپرده غرايز و تمايلات طبيعي خويشتن; است همان گونه كه بولس حواري گفت، ((هيچ انسان درستكاري نميتوان يافت، حتي يك تن.)) لوتر عقيده داشت كه((ما همگي فرزندان خشم و غضبيم... و اعمال و مقاصد و نيات ما، هر چند هم كه پاك و مطلوب باشند، در برابر گناهانمان ناچيزند.)) علي رغم تمام كارهاي نيك، همه ما مستحق عقوبتيم. منظور لوتر از((كارهاي نيك)) به جاي آوردن آن فرايضي بود كه كليساي كاتوليك از پيروانش انتظار داشت: روزه گرفتن، زيارت، گزاردن نماز براي قديسين، اجراي مراسم قداس براي مردگان، خريد آمرزشنامه، عزاداري و دادن اعانه به كليسا با وجود اين، او همه كارهاي انسان را، صرف نظر از نوع و ماهيت آنها، در نظر داشت لوتر مصرا از مسيحيان خواستار بود كه، به جاي اتكا به اعمال خويش، به تقويت ايمانشان همت گمارند. مطالبي كه وي در اين باره نوشت بسياري از عالمان الاهي را برآشفتند، ولي گناهكاران را دلداري دادند: عيسي مسيح سرفرود آورده است تا گناهكاران بار گناهان خويش را بر پشت وي نهند و بدين سان از مرگ رهايي يابند... براي متقيان چه دلداريي بالاتر از اين كه به اين ترتيب گناهان من و شما و همه جهانيان را بر دوش وي نهند تا او بار گناهان همه ما را برخود هموار سازد!... وقتي ببينيد كه وي بار گناهان شما را بر دوش ميكشد، آنگاه از گناه، مرگ، و دوزخ خواهيد رست. مسيحيت جز آن نيست كه شما در همان زمان كه دستتان به گناه آلوده است احساس كنيد كه از گناه مبرا گشتهايد و بار گناهانتان بر دوش مسيح نهاده شده است همين بس كه بدانيم بره خدا گناهان جهان را بر دوش كشيده است. گناه، گرچه روزي هزار بار مرتكب زنا يا جنايت شويم، ما را از او دور نخواهد ساخت. آيا مژدهاي خوشتر از اين هست كه وقتي كسي در منجلاب گناه غوطه ور است((انجيل)) به ياري وي شتابد و گويد:ايمان و اعتقاد داشته باش; آنگاه گناهانت آمرزيده خواهند شد چون انسان به او توكل كند، گناهانش بخشوده ميشوند و ديگر مشكلي نميماند كه انسان براي گشودن آن تلاش كند. در اثر اين سخنان بسياري از مسيحيان گناه را ناچيز ميگرفتند و((چون تتسل معتقد بودند كه ((چون سكه اي در صندوق به صدا درآيد، گناه پا به فرار مينهد.))
...

ميگفت كه هر گاه شيطان در وسوسه‌هاي خود سماجت ورزيد، بهتر آن است كه مرتكب يكي دو گناه بشويم.با ياران خوشگذران خويش معاشرت كنيد، بنوشيد، بازي كنيد، سخنان ركيك بر زبان رانيد و خوش باشيد، انسان گاهي ناگزير است، براي ابراز انزجار خويش از شيطان، دست به گناه بيالايد و به شيطان مجال ندهد كه او را به خاطر كارهاي ناچيز، مشوش و هراسان سازد. كسي كه بيش از اندازه از گناه هراسان باشد گمراه است... گروهي از پيروان لوتر ارتكاب فحشا، زنا، و آدمكشي را ناچيز و اغماض پذير پنداشتند. كاش ميتوانستم گناهي بيابم كه به ياري آن شيطان را گوشمالي دهم! اين عالم الاهي، كه روزي درباره ((آزادي مسيحيان)) آن گونه داد سخن ميداد، اين زمان (1525)، در رساله اسارت اراده، استدلال ميكرد كه اگر خدا در همه جا حاضر و از همه امور آگاه است، بايد منشا همه اعمال، از جمله اعمال انسان، باشد; و اگر از هر پيشامدي قبل از وقوع اطلاع دارد، بنابر اين هر اتفاقي بايد آنچنان كه وي پيش بيني و مقدر كرده است روي دهد. لوتر، مانند اسپينوزا، چنين نتيجه ميگرفت كه انسان، مانند ((قطعه چوب، پاره سنگ، كلوخ يا ستون نمك، از خود ارادهاي ندارد.)) شگفتآورتر آنكه همين پيش بيني الاهي نه تنها از فرشتگان بلكه از خود خدا نيز آزادي را سلب ميكرد، زيرا او نيز بايد آنچنان عمل كند كه قبلا پيش بيني و مقدر كرده است. پيش بيني او تقدير اوست.

برگرفته از جلد ششم کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت

موضوع قفل شده است