روش شناخت اسلام

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روش شناخت اسلام

از منظر استاد علی شریعتی


برگی از یک نوشته:


هدف ما((تجدید تولد اسلام))
،از چه راه؟
((بازگشت به قرآن))،کدام قرآن؟((قران علی))،چگونه؟
با چه راه و روشی؟مکتب حسین (ع)

مسئولیت اصلی و اصیل ما، تنها یک چیز است؛
و ان در یک جمله،((تجدید بنای مکتبی و مسلکی
اسلام با بینش شیعی،براساس کتاب،سنت،علم وزمان)).

شریعتی

گزیده نکات این بخش:

برای شناخت اسلام ، نمیتوان منحصرا" یک متد انتخاب کرد؛ زیرا که اسلام یک دین یک بعدی نیست.
اسلام دینی نیست که فقط مبتنی بر احساس عرفانی انسان،و محدود به رابطه ی انسان وخدا باشد؛
این یکی از ابعاد اسلام است که برای آن باید متد فلسفی را پیش گرفت.
رابطه ی انسان و خدا در فلسفه_به معنای اندیشه ی آزاد کلی ماوراء علمی_است.
بعد دیگر این دین ، مسأله ی زیستن و زندگی کردن انسان بر روی خاک است.
بعد دیگر قرآن مسائل فلسفی و اعتقادی آن است، که متکلمین و فلاسفه ی امروز، باید در باره اش بیندیشند.
بعد دیگر قرآن که از همه مجهولتر متنده است، بعد انسانی و مسائل تاریخی ،جامعه شناسی وروانشناسی آن است.
برای شناخت اسلام از پنج متد باید استفاده نمود.(که در زیر اشاره شده است)
مذهب یک کارخانه ی انسان سازی است.

متن کامل:

برای شناخت اسلام ، نمیتوان منحصرا" یک متد انتخاب کرد؛ زیرا که اسلام یک دین یک بعدی نیست.
اسلام دینی نیست که فقط مبتنی بر احساس عرفانی انسان،و محدود به رابطه ی انسان وخدا باشد؛بلکه این یکی از ابعاد دین اسلام است.
برای شناخت این بعد ، باید متد فلسفی را پیش گرفت؛چرا که رابطه ی انسان و خدا در فلسفه_به معنای اندیشه ی آزاد کلی ماوراء علمی_مطرح شده است.
؛ که برای تحقیق در این بعد باید از متدهایی که در علوم انسانی امروز مطرح است استفاده نمود.
اسلام ، دین تکالیف فرد در زندگی کردن است . از طرفی ، اسلام ، دین جامعه ساز و تمدن ساز نیز هست؛ که برای شناخت این بعدش، لازم است متدهایی را که در جامعه شناسی و تاریخ مطرح است ، به کار برد.
پس اگر به اسلام،فقط از یک زاویه نگاه کنیم،تنها یک بعد ازین منشور چند پهلو را نگیرسته ایم؛و اگر درست هم نگریسته باشیم، برای شناخت آن کافی نیست. خود قرآن ، یک نمونه اش، این کتاب ، ابعاد گوناگون دارد ، که علمای بزرگ در طول تاریخ ، بعضی از ابعاد آن را بررسی کرده اند . مثلا" یک بعد مسایل لغوی و ادبی قران است، که ادبا و هنرمندان بسیاری آن را حلاجی کرده اند.
بعد دیگر قرآن مسائل فلسفی و اعتقادی آن است، که متکلمین و فلاسفه ی امروز، باید در باره اش بیندیشند.
بعد دیگر قرآن که از همه مجهولتر متنده است، بعد انسانی و مسائل تاریخی ،جامعه شناسی وروانشناسی آن است.
علت مجهولبودن این بعد این است که جامعه شناسی ، روانشماسی، علوم انسانی از علوم طبیعی جدید تر است ؛ و همچنین تاریخ و علم تاریخ ، جدید ترین علمی است که در دنیا پیدا شده است.
من(استاد علی شریعتی) از نظر اینکه رشته ی تحصیلی و تخصصی ام تاریخ و جامعه شناسی است ، به خود حق میدهم که انچه در این مورد به نظرم رسیده به عنوان یک طرح بیان کنم.
من دو متد عوان میکنم : و این دو تنها از یک زاویه است ، و ان زاویه ی تاریخی علوم اجتماعی و علوم انسانی است . برای اینکه سخنم کاملا" روشن شود ، مذهب را به یک فرد انسان تشبیه مینمایم.
برای شناخت یک شخصیت بزرگ ، دو راه اساسی وجود دارد ، که جبرا" و قطعا" باید طی شود:
اول ، تحقیق و تفکر در اندیشه های او ؛ دوم: بررسی شرح حال او از اغاز تا انجام .
یک مذهب هم مانند یک شخصیت است : افکار و آثار یک مذهب ، کتاب ان است ؛ یعنی متن کتبی که مردم را به ان دعوت میکند .بیوگرافی و شرح حال یک مذهب هم ، تاریخ ان است .
بنابراین ، برای اینکه اسلام را درست و دقیق و با متد امروزی بشناسیم ، دو راه اصلی وجود دارد : اول قران به عنوان مجموعه اندیشه ها و اثار علمی ، فکری و شخصیتی به نام اسلام ؛ دوم ، تاریخ اسلام یعنی شرح تحولاتی که از آغاز بعثت تا بهع امروز ، بر آن گذشته است . بنابراین ، شناختن قران ، به عنوان متن اندیشه های اسلام ، و شناختن تاریخ اسلام ف به عنوان شرح حوادث گوناگون اسلام در مراحل مختلف ، دو راه اصلی است ، که منجر به شناخت علمی و دقیق اسلام میشود .
یک متد دیگر برای شناخت اسلام وجود دارد ؛ و ان متد ((تیپ شناسی )) است . در جامعه شناسی ، تیپ بندی مسائل و مقایسه ی ان با یکدیگر ، یک متد است ، که بسیاری از دانشمندان ، جامعه شناس ، به این متد که ((تیپیولوژی)) نام دارد ، معتقدند.
برای شناخت اسلام ، من از این متدی که در اروپا جهت تحقیق بعضی از علوم انسانی به کار میرود ، استفاده نموده ؛ و متدی استنباط کردم ، که در مورد هر مذهبی میتوان آن را به کار برد ؛ و آن ، شناخت پنج وجه یا چهره ی مشخص هر مذهب ، و مقایسه ی آنها با چهره های مشابه در مذاهب دیگر است:

1- خدا یا خدایان هر مذهب (1) یعنی کسی که به وسیله پیروان این مذهب پرستیده میشود.
2- پیغمبر هر مذهب ، یعنی کسی که رسالت این مذهب را عنوان میکند.
3- کتاب هر مذهب ، یعنی بنیاد قانونی که این مذهب می آورد ، و مردم را با اعتقاد و و عمل به آن میخواند.
4- شکل ظهور و مخاطب پیغمبر هر مذهب ؛ زیرا که هر پیغمبر بعثت خودش را به شکلی عنوان میکند: یکی مخاطبش را ((ناس)) قرار میدهد ؛ و دیگری امرا و اشراف ؛ و یکی دیگر علما و فلاسفه و خواص . بنا بر این ، گاه یک پیغمبر به صورت تقرب به یک قدرت موجود ظهور میکند ؛ و پیغمبر دیگری به صورت مدعی و مخالف قدرت موجود قیام میکند.
5- دست پروردگان زبده ی هر مذهب ، یعنی نمونه تیرین و نماینده ترین چهره هایی که این مذهب تربیت کرده ، به جامعه و تاریخ عرضه داشنه است.زیرا همانطور که برای شناخت درست هر کارخانه و یا زمین کشاورزی ، بهترین راه این است ، که کالای صادره از ان کارخانه یا محصول به دست آمده از زمین را مطالعه کنیم ؛ در مورد مذهب نیز انسانهای تربیت شده ی آن مذهب ، کالایی هستند که در این کارخانه ی انسان سازی پرورده شده اند.

بنابراین برای شناخت اسلام از این متد ، ابتدا باید خدا یا ((الله)) را شناخت.((خداشناسی از منظر امام علی(ع)))
برای شناخت ((الله)) ، راه های مختلفی وجود دارد ؛ از قبیل توجه به کائنات و تفکر در آن ، یا روشهای فلسفی یا اشراقی و عرفانی و یا آزمایش در جزئیات و ... .
اما متدی که من عرض میکنم ، متد ((تیپیولوژی )) است ؛ و آن به این شکل است ، که ما تیپ ، سنخ ، سیما ، مفهوم و خصوصیاتی را که از ((الله)) در اسلام مطرح شده ، بررسی نماییم ؛ که مثلا" آیا قهار است؟ رحیم است؟ مافوق همه ی هستی است ؟ آمیخته شده با انسان است؟(شبیه انسان) آیا با انسان نزدیک است ؟یا دور است؟ جنبه ی رحمانیت اش بر قهاریت اش غلبه دارد؟ و خلاصه تیپ اش چگونه تیپی است؟ چه جور خدایی است؟

برای شناخت درست این خصوصیات باید به قرآن و سخنان پیغمبر یا تربیت شدگان خاص پیامبر مراجعه کرد ؛ زیرا که این صفات در قرآن به خوبی مقایسه شده است، و در سخنان پیغمبر یا تربیت شدگان او ، به انها اشاره شده است. و آن گاه مقایسه ی ((الله)) با چهره ای که مذاهب دیگر از خدا تصویر میکنن ، از قبیل
اهورا مزدا ، یهود ، زئوس ، بعل ، و ... .
مرحله ی دوم برای شناخت اسلام ، شناخت کتاب این دین ، یعنی قرآن است .در مورد قرآن نیز باید فهمید که این چه نوع کتابی است؟ در باره ی چه مسائلی حرف میزند ؟ گرایشش بیشتر به چه مسائلی است؟ از زندگی بیشتر میگوید یا آخرت ؟ از مسائل فردی یا اخلاقی بیشتر صحبت میکند ، یا مسائل اجتماعی؟ بیشتر به مادیات توجه دارد یا معنویات؟ بیشتر به طبیعت پرداخته است یا به انسان؟ و خلاصه اینکه به چه مسائلی و چگونه پرداخته است.
مثلا" برای اثبات خدا ، آیا میگوید برویم تزکیه ی نفس کنیم ، تا خدا را بشناسیم؟ یا با مطالعه در جزئیات و آفاق و انفس ، به خدا میرسیم ؟ یا از هر طریق؟ یا راه های مختلف دیگری را مطرح میکند ؟ شکل زندگی کردن فرد ، شکل زندگی کردن جامعه ، فرم جامعه و روابط افراد را چگونه تعیین میکند؟ و نیز مقایسه ی قرآن با دیگر متون مذهبی از قبیل : انجیل ، تورات ، ودا ، اوستا و ... .
مرحله ی سوم برای شناخت اسلام ، شناخت حضرت محمد بن عبد الله (صلی الله الیه و آله وسلم) ، به عنوان پیغمبر این دین است . شناخت پیغمبر اسلام ، برای یک مورخ اهمیت بسیاری دارد ؛ زیرا که از نظر یک مورخ ، نقشی را که پیغمبر اسلام در تاریخ بشر داشته است ، هیچ کس دیگری نداشته است .نقش شخصیت پیامبر اسلام ، در حوادثی که پدید آورده ، یک نقش بینهایت مثبت و نیرومند است . و قتی از شخصیت پیغمبر اسلام سخن میگوئیم ، منظورمان هم جهات بشری اوست ، و هم ارتباط نیروی معنوی خاصی که دارا بوده است ؛ یعنی هم بعد بشری اش را در نظر میگیریم ، هم بعد نبوت اش را .
مثلا در بعد بشری او ، باید طرز حرف زدن ، کار کردن ، زندگی کردن ، فکر کردن ، خندیدن ، نشستن و خوابیدن اش را مطالعه کرد؛ و بر چگونگی روابط اش با بیگانه ، دشمن ، دوست و خانواده ، آشنایی یافت؛ و همچنین شکست هایش را ، پیروزی هایش را و برخوردهایش را با مسائل بزرگ اجتماعی مورد بررسی قرار داد.
پس به این ترتیب ، یکی از راه های اساسی و اصلی شناخت حقیقت و روح واقعیت اولیه ی اسلام ، شناخت پیغمبر آن است ؛ و سپس مقایسه ی او با دیگر بنیانگذاران و پیامبران ادیان تاریخ از قبیل : موسی، عیسی، زرتشت ، بودا ... .
مرحله ی چهارم ، بررسی کیفیت ظهور پیغمبر اسلام است ؛ که مثلا" آیا بی مقدمه ظهور میکند؟ کسی منتظر اوست ؟ خودش بر ظهورش آگاهی داشته؟ میدانسته بعثت چیست؟ یا ناگهان یک ضربه ی قوی به روحش وارد شده است و یک جریان غیر عادی در اندیشه اش شکل گرفته ، وحرف زدن و شخصیت اش را عوض کرده ؛ به طوری که تحمل اش در ابتدا برای خودش مشکل بوده؟ جبهه گیری اش هنگام ظهور به چه شکل بوده است ؟ به کدام طبقه گرایش داشته است ، وبا کدام طبقه به مبارزه برخواسته است؟ اینها مسائلی است که ما را در شناخت پیغمبر اسلام و کیفیت ظهورش کمک میکند .
اگر کیفیت ظهور پیغمبر اسلام را ، با چگونگی ظهور پیغمبران دیگر _حق یا باطل _ مثلا" مسیح ، ابراهیم ، موسی ،نوح ،(ع) و زرتشت ، کنفسیوس ، بودا ، لائوتسو ، مهاویرا و ... مقایسه کنیم ، به این نتیجه شگفت انگیز میرسیم ؛ و آن اینکه ، تمام پیغمبران غیر از سلسله ی ابراهیمی ، تا ظهور میکنند ، متوجه قدرت بزرگ موجود میشند ، که به او تقرب جویند ، و به وسیله ی او ، دین و رسالت خودشان را در جامعه تحقق بخشند.
بر عکس ، تمام انبیای سلسله ی ابراهیمی ، از خود ابراهیم تا پیغمبر اسلام (ص) ، ظهورشان به شکل طغیان علیه قدرت موجود است . ابراهیم تا وارد میشود ، با تبر به شکستن بتها میپردازد ، و تبر را بر گردن بت بزرگ میگذارد تا مخالفت خود را با بتهای زمانه ، به این شکل اعلام کند . موسی اولین نمایش ظهورش ، با لباس و عصای چوپانی و واردشدن به دستگاه فرعونی ، و اعلام مبارزه ی بین توحید و فرعونیت است . عیسی با قدرت موجود ، که قدرت روحانیت یهود است ، به مبارزه میپردازد ؛ زیرا که این روحانیت با استعمار روم پیوند دارد .

و حضرت رسول ، پیغمبر اسلام به مجرد بعثت ، مخالفت و مبارزه ی خویش با ((ملأ)) و اشراف و برده داران و باغداران طایف و تاجران قریش آغاز میکند .مقایسه ی بین اینها ، ما را در شناخت حقیقت و روح و جهت این مذاهب کمک میکند .
پنجمین مرحله شناخت اسلام ، شناختن نمونه بارز و کالای روشن و ممتازی است ، که این کارخانه ی انسانسازی ، به بشریت و جامعه و تاریخ عرضه کرده است .
مثلا" اگر هارون را در مذهب موسی و سن پل را در مذهب عیسی و علب(ع) یا حسین(ع) یا ابوذر را در مذهب اسلام ، به عنوان نمونه و پرورشیافتگان خاص این مذاهب انتخاب مو مطالعه کنیم ، شناخت مذاهب فوق برایمان آسان خواهد شد.(2)شناخت این نمونه ها به صورت دقیق و روشن از لحاظ علمی ، مانند شناخت کارخانه ای است که ما کالایش را بشناسیم ، و از کالایش پی به کیفیت کارخانه ببریم ؛ زیراکه مذهب یک کارخانه ی انسان سازی است.
امام حسین (ع) را به عنوان پرورده ی مشخص مذهب اسلام ، مثال میزنیم تا بفهمیم که اگر کسی به این ((الله)) و قران و پیغمبر معتقد باشد ، چگونه انسانی خواهد بود.
زندگی حسین معلوم است ؛ شعاری که برای زندگی مشخص نموده معلوم است ؛ زندگی خصوصی اش معلوم است ؛ حیثیت اش در جامعه معلوم است ؛ میزان کار و از خود گزشتگی اش معلوم است ؛ و معلوم است که وقتی حقیقت و هدف اش و آن چه که به آن معتقد است ، به خطر می افتد ، به چه سادگی ، از هر چه انسان در زندگی با ان پیوند دارد ، میگزرد . به این صورت است که میتوان نماینده ای برای شناختن یک نمونه بارز انسانی مثل حسین بن علی تعین کرد.
به جز شناخت زندگی ، افکار و خصوصیات حسین ، راه دیگری نیز وجود دارد ؛ و آن ، این است که مثلا" حسین را با ابو علی سینا و یا حسین بن منصور حلاج ، که مسلمان و پرورده ی فلسفه و تصوف ایران اند ، مقایسه کنیم . مقایسه ی این سه نفر ، مارا در شناخت اخلاق مکتب فلسفه و یا تصوف ، با مکتب اسلام و وجوه اشتراک این مکاتب ، به طور محسوس و سمعی و بصری واقف میکند.
بو علی ، یک مرد فیلسوف و نابغه ی بزرگ است ، که افتخار علم و فلسفه و تاریخ تمدن اسلامی است . اما این انسان بزرگ و عمیق ، که در بعد ادبی و فلسفی اش این همه بر جسته است ؛ در بعد اجتماعی اش ، به سادگی در خدمت منصب و زور قرار میگیرد ؛ و هیچ حساسیتی نسبت به سرنوشت بشر و سرنوشت جامعه اش نشان نمیدهد . اصولا" خودش را وابسته به سرنوشت دیگران نمیداند ؛ کارش فقط تحقیق در مسائل علمی است ؛ و زندگی او به هر شکلی که بگذرد ، فرقی نمیکند ، و هر کسی که پول و مقام به او بدهد ، برایش مساوی است ؛ هیچ گونه عقیده ی خاصی ندارد .و حسین بن منصور حلاج ، آتش گرفته است . آدم سوخته مسئولیت ندارد ، فقط باید بسوزد و فریاد بزند . حلاج از چه میسوزد؟ از عشق به خدا ، سرش را میان دو دست اش گرفته ، و در کوچه ی بغداد راه میرود و میگوید (( این سر را بشکافید ، که بر من عاصی شده است ؛ و مرا از این اتشی که در درونم میسوزد ، رها کنید ؛ من هیچ چیز نیستم من خدا هستم )) ، یعنی من نیستم ؛ یعنی هر چه هست خدا هست .
همواره قرق در سوختن از یاد خداست ، که البته در آن رشته و مقام عالی است . اما جامعه ی ایران را در نظر بگیرید که 25 میلیون نفر منصور حلاج داشته باشد ؛ یک دیوانه خانه درست میشود ، که همه به کوچه ها میریزند و فریاد میزنند که ((آی مرا بکشید ! من دیگر طاقت ندارم ! من هیچ ندارم ! و در جبه ام جز خدا ، نیست ! ))
این گونه سوختن ها و غرق شدنها ، یک نوع جنون معنوی و صوفیانه است . و بنا بر این اگر تمام افراد جامعه ای به شکل منصور حلاج یا ابو علی سینا در ایند ، موجب بدبختی و هلاکت آن جامعه خواهد شد.
اما تصور کنید که اگردر جامعه ای ، فقط یک ((حسین بن علی )) و یا چند ابوذر داشته باشیم ، هم زندگی خواهیم داشت ، و هم آزادی ، هم فکر و عقل خواهیم داشت ، هم محبت ، هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت ، و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا .

-----------------------------------------------------------

پا نوشت ها :
1. در اینجا صحبت از بر حق بودن و بر باطل بودن مذاهب نیست ، زیرا که برای شناخت مذهب حق ، باید مذاهب باطل را نیز مورد بررسی قرار داد.
2
. اما انچه اختصاصا" به اسلام مربوط است ، غیر از خدا ، کتاب ، پیغمبر ، جهت نهضت و نمونه ، باید اصل ششمی نیز به ان اضافه شود ؛ و آن ، جامعه (امت ، مدینه ) است . زیرا پیغمبر اسلام ، تنها پیامبری است که جامعه ی مذهبی خود را ، به دست خود ساخته است ؛ بر خلاف دیگر پیامبران ، که جوامع ساخته شده یی ، بعدها به آنها گرویده اند.

موضوع قفل شده است