آيا موسيقي مي‌تواند ما را به خدا نزديك كند؟

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا موسيقي مي‌تواند ما را به خدا نزديك كند؟

[="darkred"]این مطلب جالب بود گذاشتم،در واقع سوال خودم بود.حتما بخونید.[/]

[="red"]آيا موسيقي و اشعار عرفاني مي‌تواند ما را به خدا نزديك كند؟[/]
انسان يك بخش بينش و علم دارد و يك بخش گرايش. از نظر بينش و علم، امكان دارد بسياري از افراد ترقي كنند؛ يعني اين استعداد در ما هست كه مي‌توانيم خوب و بد را بفهميم. اين استعداد با درس و بحث بيشتر شكوفا مي‌شود كه اين به بينش و دانش ما مربوط است. ما در فهميدن بد و خوب، در يك مرز مشترك هستيم؛ يعني هم بدها را به خوبي تشخيص مي‌دهيم و هم خوب‌ها را. اما در حوزه گرايش اين طور نيست كه ما در برابر بد و خوب گرايش يكسان داشته باشيم؛ يعني در درون ما گرايش به بد و خوب يكسان نيست. پس بينش ما به بد و خوب يكسان است؛ اما گرايش ما اينگونه نيست؛ براي مثال ما غذاي خوب و بد و سودمند و زيانبار را يكسان تشخيص مي‌دهيم. تشخيص ما درباره هر دو نوع غذا يكسان است؛ اما گرايش دستگاه گوارشي به هر دو نوع غذا يكسان نيست. دستگاه گوارش، غذاي خوب را به راحتي هضم و جذب مي‌كند و غذاي مسموم را تحمل نكرده، با تهوع پس مي‌زند؛ مگر آنكه با بدآموزي و تربيت غيرصحيح كسي خود را به غذاهاي بد معتاد كند.
اين پديده در روح هم وجود دارد. روح ما اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خيانت و صدق و كذب را يكسان تشخيص مي‌دهد؛ ولي به اينها يكسان گرايش ندارد. گرايش روح به سوي عدل، امانت و صدق است. بدين سبب، وقتي كودكي مي‌خواهد براي نخستين بار دروغ بگويد، بدنش مي‌لرزد؛ ولي هنگام راست گفتن باشجاعت حرف مي‌زند.
براي آنكه دستگاه بينش و دانش (عقل نظري) ما تنظيم شود، بايد راه‌هاي برهاني نظير فلسفه، رياضي، حكمت، كلام و عرفان را بپيماييم؛ و براي آنكه بخش گرايش ما (عقل عملي) تنظيم شود، بايد سراغ كارهاي عملي برويم.
عقل عملي كه كارش گرايش است، تمام تصميم‌گيري‌ها را بر عهده دارد و كارهايي نظير عزم، اراده، محبت، اخلاق، نيت و غيره را مديريت مي‌كند. اگر ما اين مدير عامل را نرم‌خو كرديم، ديگر گريزپا نيست و در برابر فتواهاي عقل نظري خاضع مي‌شود؛ يعني هر كاري كه مي‌خواهد انجام دهد، از عقل نظري فتوا مي‌گيرد. ولي اگر اين مديرعامل خودسر شد، از مركز فرهنگي خود كه عقل نظري و دانش است، استفتا نمي‌كند؛ از زير مجموعه خود كه شهوت و غضب است، نظر مي‌خواهد و بر اساس ميل آنها عمل مي‌كند. آن وقت ديگر عقل عملي مدير عامل نيست، مدير عامل شيطنت است. براي آنكه اين مدير عامل را نرم كنيم، راه‌هاي فراواني وجود دارد. يكي از اين راه‌ها همان است كه [="magenta"]در دعاي شريف كميل آمده است: "وسلاحه البكاء". اسلحه بيروني مؤمن در برابر دشمن آهن است و اسلحه دروني‌اش آه و گريه و اشك.[/]
بنابراين، اگر باطن مؤمن به سلاح اشك و ناله مسلح باشد، در مقابل خواست‌هاي غضب و شهوت مي‌ايستد و از آنها پيروي نمي‌كند؛ ولي اگر مسلح نباشد، تسليم مي‌شود و طبق ميل خشم و شهوت تصميم مي‌گيرد. گروهي مي‌گويند: من هر كار بخواهم انجام مي‌دهم و به كسي كاري ندارم. اين بدان معنا است كه انسان از مركز فرهنگي روح پيروي نمي‌كند و در پي ارضاي خواسته‌هاي شهوت و غضب است.
موسيقي و خوانندگي مي‌تواند بر عقل عملي (مدير عامل روح) اثر بگذارد. آنكه با دعا و مناجات و گريه و آه و ناله سر و كار دارد، عقل عملي‌اش، نرم‌خو مي‌شود؛ از عقل نظري پيروي مي‌كند و بر خلاف رضاي خدا هيچ كاري انجام نمي‌دهد. خواندن و گفتن شعر يا نثرهاي دلپذير در نرمي عقل عملي بسيار مؤثر است. ما بايد بكوشيم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شويم؛ [="magenta"]چون در نواختن احياناً‌ نرمش و اشك كاذب پيدا مي‌شود. همانگونه كه خنده صادق و كاذب داريم، گريه صادق و كاذب نيز وجود دارد.[/]
گاه طنز ادبي ظريفي گفته مي‌شود و انسان مي‌خندد. اين خنده صادق است. گاه قلقلك مي‌دهند و شخصي مي‌خندد. اين خنده، كاذب و بي‌ارزش است. گريه هم اينگونه است. گاه انسان براي مظلوميت امام‌حسين(ع) گريه مي‌كند و گاه مارش عزا مي‌زنند و بي‌آنكه متوفا را بشناسد، مي‌گريد. اين اشك، كاذب است. آهنگ‌ها ممكن است چنين اثري در پي داشته باشند؛ يعني اشك و نرمش كاذب پديد مي‌آورند و ما خيال مي‌كنيم در عقل عملي ما نرمش ايجاد كرده، ولي در واقع چنين نيست. اين مشكل موسيقي‌هاي به اصطلاح عرفاني است. ساير موسيقي‌ها كه مسلماً اثر مخرب و مخدر دارند، موجب نافرماني عقل عملي از عقل نظري مي‌شوند و انسان را در دام گناه و سقوط مي‌افكنند.
مرحوم الهي قمشه‌اي مي‌فرمود كه من شعري درباره نيازردن مور سرودم كه برخي آن را از شعر جناب فردوسي ظريف‌تر مي‌دانند. فردوسي فرموده است:
ميازار موري كه دانه‌كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است
مرحوم الهي قمشه‌اي مي‌فرمايد:
هر كس كه دلي دارد يك مور نيازارد كان مور هم از دلبر دارد اثري بر دل
بعد فرمودند: زماني به خراسان رفته بودم و انجمن ادبي خراسان نزدم آمدند. من دو غزل از غزل‌هاي خود را به آنها تقديم كردم تا داوري كنند كدام غزل به دوران جواني من مربوط است و كدام به دوران پيري. آنها كاملاً وارونه داوري كردند. گفتم: شما كاملاً به عكس قضاوت كرديد. گفتند: پس چطور شوق و عشق در سروده‌ ايام پيري شما بيشتر است. گفتم: بايد همينگونه باشد؛ شاعر هر چه پيرتر مي‌شود، عاشق‌تر مي‌گردد. در جواني شور و عشق خام دارد؛ وقتي پير شد مي‌فهمد معشوق حقيقي‌اش ديگري بوده است.
[="magenta"]هر چه انسان بالاتر مي‌رود، حرف‌هايش عاشقانه‌تر و شورانگيزتر مي‌شود. آنگاه همان‌ طور كه نواختن را در قدم اول رها كرد، خواندن را هم در قدم دوم رها مي‌كند. خواندن اگر غنا نباشد، از بهترين نعمت‌ها است. اگر مي‌خواهيد در بهشت از صوت خوش داوود (قاري بهشت) برخوردار شويد، بايد از گوش خود مواظبت كنيد تا هر چيزي را نشنود. در قدم سوم به جايي مي‌رسيد كه وقتي اشعار يا مطالب اخلاقي -عرفاني را مطالعه مي‌كنيد، اشك از ديدگانتان جاري مي‌شود. اين مرحله، از نواختن و خواندن با صوت، بسيار بالاتر است.[/]

: آيت الله جوادي آملي (برگرفته از كتاب«توصيه‌ها، پرسشهاوپاسخها»، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، دفتر نشر معارف.)

شکي نيست که همه نعمت‌هايي که خداي متعال در اين عالم به انسان عطا فرموده مي‌تواند در راه تکامل انسان مورد استفاده قرار گيرد و از جمله نعمت صداي خوب و آهنگين (موسيقي به معناي عام) چنان که استفاده از زيبايي‌هاي طبيعت مي‌تواند انسان را در راه خداشناسي و پي بردن به جلال و جمال الهي کمک کنند؛ ولي از آن‌جا که معمولاً نعمت‌هاي مادي ابزاري دو سويه و شمشيري دو لبه است و ممکن است در راه سقوط انسان به کار گرفته شود، خداي متعال به وسيله انبيا حدود و شرايط استفاده از نعمت‌ها را به صورت احکام ديني بيان فرموده است. بنابراين استفاده از صداي خوش و آهنگين در صورتي که در مسير تکامل حقيقي انسان قرار گيرد مطلوب است؛ چنان که آواز حضرت داوود يکي از مزاياي بزرگ آن حضرت به شمار مي‌رود، و خواندن قرآن به صوت خوش و هم‌چنين ساير چيزهايي که در توجه انسان به خدا مؤثر است، مانند دعاها و مناجات‌ها، مورد تأکيد قرار گرفته است.
اما آوازهايي که معمولاً غرايز حيواني را تحريک مي‌کند و موجب غفلت انسان از خدا و آخرت مي‌شود مورد نهي قرار گرفته است
.

پاسخگو : حضرت آیت الله مصباح یزدی حفظه الله

[=Arial Black]سلام / ببخشید منظورتون از موسیقی چه نوع موسیقی هستش تا اونجایی که ما می دونیم موسیقی چیز خوبی نبوده من خودم وقتی دوست دارم موسقی گوش بدم صوت قرآن رو ترجیح می دم یا صدای اذان شجریان یا همین ربنا ماه رمضان خیلی آرومم می کنه اینا برای من یه موسیقی محسوب می شه خیییییییییییییلی قشنگن:hamdel:

حکم موسیقی در اسلام چیست‌؟

غنا و موسیقی‌، و گوش دادن آن به اجماع فقهای شیعه حرام است‌، و در قرآن‌کریم آیاتی هست که مسلمانان را از غنا و موسیقی نهی می‌فرماید: "و من الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل‌ّ عن سبیل‌الله...;(لقمان‌، 6) بعضی از مردم سخنان بیهوده را می‌خرند تا مردم را از روی نادانی‌، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزأ گیرند. برای آنان عذابی خوار کننده است‌." یکی از مصادیق لهوالحدیث ـ که حرام است ـ موسیقی و غناست‌.( تفسیر نمونه‌، آیت‌الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 17، ص 20، دارالکتب الاسلامیة‌. )
و همچنین در آیة 30 سوره حج می‌فرماید: "فاجتنبوا الرجس من الأوثَن واجتنبوا قول الزّور...; از بت‌های پلید اجتناب کنید و از سخن باطل بپرهیزید" این‌جا هم یکی از موارد قول زور (سخن باطل‌) که حرام است موسیقی و غناست‌;( همان‌، ج 14، ص 91 ـ 92، دارالکتب الاسلامیة‌. )
آهنگ‌ها و آوازها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف‌) آهنگ‌ها و آوازهایی که به شیوة مجالس‌ِ عیش و عشرت و محافل‌ِ رقص و پایکوبی اجرا می‌شود و انسان را از حالت‌ِ اعتدال‌ِ فکری و ذهنی دور می‌سازد و به بی‌بند و باری‌، لاقید بودن و بی‌تعهّد زیستن دعوت و تشویق می‌کند که اصطلاحاً به آن "ساز و آوازهای مبتذل‌" می‌گویند.
ب‌) آنهایی که هم از نظر محتوا (مضمون اشعار) دارای معنایی با شکوه و زیباست و هم از نظر اجرا، خوب و زیبا اجرا می‌شود و در عین حال تناسب و شباهتی با ساز و آوازهای مجالس لهو، عیش و عشرت و فساد ندارد. گوش دادن به نوع اوّل حرام است‌; امّا نوع دوم اشکال ندارد.( جامع‌المسائل "استفتائات‌، آیت‌الله فاضل لنکرانی‌، ص 252 مطبوعاتی امیر، چاپ دوم‌، بهمن 1375. )
ج‌) ساز و آوازهایی که نسبت به آن شک داریم و نمی‌دانیم آیا از نوع اوّل است تا از آن پرهیز کنیم و یا از نوع دوم است تا پرهیز لازم نباشد. گوش دادن به موارد مشکوک (نوع سوم‌) اشکال ندارد; امّا بهتر است که به این نوع آهنگ‌ها هم گوش نکنیم‌.

باسلام و تشکر از دوستانی که در مورد موسیقی مطالبی را بیان کردنند موسیقی در نظر اکثر مراجع به دونوع (لهوی و غیر لهوی ) تقسیم شده است که تشخیص آن هم برعهده عرف است

حضرات آیات عظام : امام ؛ خامنه ای ، مکارم شیرازی ، سیستانی ،تبریزی ، فاضل لنکرانی ، اراکی ، نوری همدانی : این بزرگواران موسیقی لهوی را حرام میدانند

حضرات آیات عظام :بهجت و وحید خراسانی : موسیقی لهوی را حرام و غیر لهوی را هم به احتیاط واجب حرام می دانند

حضرات آیات عظام : گلپایگانی و صافی گلپایگانی موسیقی را مطلقاً حرام میدانند

منبع : استفتاءات موجود در مر کز ملی پاسخگویی :Gol::Gol::Gol:

با سلام وقدرداني از دوستان . البته كساني كه موسيقي غير لهوي را جايز مي دانند به اين معني نيست كه گوش كردن موسيقي لازم و واجب است بلكه در شرايط خاص شنيدن ان جايز است . يعني در پرورش روح وروان ومعرفت باعث پيشرفت نمي شود چه بسا باعث تنزل هم ميشود

به نام یگانه خالق زیبایی ، هو الجمیل

سلام و درود

خود کلمه ی موسیقی از زبان یونانی گرفته شده است و در فرهنگ لغت عمید به

معنای فن اواز و نواختن ساز تعریف شده است که موجب حزن یا شادی می شود

موسیقی که نا سالم باشد خب معلوم است که مضر است چون انسان برای تکامل

نیاز به سالم بودن دارد و ناسالمی با کمال رابطه ضد دارند و به همین دلیل باعث

پست رفت انسان می شود

در ادامه خواهیم گفت که موسیقی نا سالم را چگونه تشخیص بدهیم و به چه علت

باعث پست رفت انسان می شود

اما موسیقی سالم یعنی اینکه کوچکترین ضرری در ان نباشد

در ادامه خواهیم گفت که موسیقی سالم را چگونه تشخیص بدهیم و به چه علت

کمک به ترقی معنوی انسان دارد

این دنیا بر حسب عدل افریده شده است و به همین دلیل دارای تعادل می باشد

میدانیم که تمامی موجودات نوعی انرژی هستند حتی بدن مادی ما نیز حالتی از

انرژی می باشد و انرژی دارای موج می باشد

شاید شنیده باشید که می گویند دایره ی هستی ، دایره ی تکامل و ...

تا حالا از خود پرسیده اید چرا این ها را با لفظ دایره همراه می کنند

بدین دلیل که امواج هستی در حالت تعادل بصورت دایره می باشد

برای تکامل باید با امواج هستی همسو شد و امواج هستی به شکل دایره وار می باشد

اگر توجه بفرمایید مدار چرخش سیارات به دور ستاره ی خورشید تقریبا حالتی بین دایره و بیضی است

و مواردی بسیار دیگری که با تامل بدان واقف خواهیم شد

در امواج دایره وار هستی امواج دیگری نیز موجود می باشند و ان امواج درونی از

موجودات درون هستی می باشد

هر موجودی تا زمانیکه بر حسب تعادل ادامه ی حیات کند امواجش به شکل دایره وار

خواهد بود و هرگاه از تعادل به هر دلیلی خارج شود امواجش به غیر از دایره می شود مانند مثلث و مستطیل و ...

این مقدمات را عرض کردم تا برسیم به موضوع موسیقی

موسیقی نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد

در بین سبک های مختلف موسیقی و همچنین دستگاه ها و نواهای موسیقی بعضی از این قاعده پیروی می نمایند و بعضی خیر

انهاییکه از قاعده ی تعادل پیروی می کنند دائما از خود امواج دایره وار تولید می کنند

انسان برای تکامل نیاز دارد به تعادل و انسان در حالت تعادل امواجش به صورت دایره وار می باشد

اینگونه موسیقی کمک به تعادل ادمی می کند و در حقیقت باعث ترقی معنوی انسان می شود و هم جسم و هم روح را جلا می دهد و برای تکامل نیاز به جسم و روح سالمی داریم

این نوع موسیقی را سالم می گویند چون کمک به تعادل انسان می کند و انسان در تعادل است که به

سلامت می رسد و سلامت و سالم با هم همخونی دارند

حال چگونه تشخیص دهیم موسیقی سالم است؟

موسیقی که باعث برهم خوردن تعادل جسمی و روانی ادمی نشود و انسان را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به یاد خدا بیاندازد موسیقی سالم می باشد

بطور مستقیم یعنی انسان بلافاصله با شنیدن ان به یاد خدا میافتد مانند : تلاوت قران مجید و کریم یا اذان و یا اوازی که اشعارش از عارفان می باشد والبته نوای الات موسیقی همراهش نیز گوش خراش نیست

و یا بگونه ای نیست که باعث تشنج اعصاب و روان و جسم شود زیرا گاهی اشعار سالمند اما نوای الات به طور سالم نواخته نمی شوند و گاهی نیز نوای الات موسیقی سالم نواخته می شوند ولی اشعار نا سالمند

و گاهی هم هردو سالم و یا هر دو ناسالمند

و موسیقی سالم حتما اشعار نیازی ندارد یعنی موسیقی بی کلام هم قادر است انسان را بطور مستقیم به یاد افریننده ، خدای مهربان بیاندازد

بطور غیر مستقیم یعنی در قالب موضوعی باشد که ما اگر در ان موسیقی تامل کنیم بواسطه ی ان میتوانیم به یاد خدا بیافتیم به طور مثال موسیقی که درباره ی طبیعت خوانده و یا نواخته می شود مثلا

می گویند که این طبیعت زیبا را ببین عجب اسراری دارد چه گلهای زیبایی دارد و ...

حال این سوال پیش میاید که چگونه ما به یاد خدا میتوانیم بیافتیم؟

اگر ما در این موسیقی تامل کنیم برای ما سوال پیش میاید خب این همه زیبایی و اسرار و ... چگونه به موجودیت رسیده اند حتما علتی دارد چون تمامی موجودات معلولند پس حتما خالقی دارد

حتی انسانیکه دینی ندارد ممکن است با گوش دادن به ان بدین فکر کند حتما نیروی برتری وجود دارد که این ها را خلق کرده و انها را بدین زیبایی اداره می کند و این فکر می تواند بسط پیدا کند و اگر فرد

پیگیری و مطالعه و تحقیق کند شاید به دینی الهی روی اورد

البته گاهی ممکن است ما هر دو نوع موسیقی سالم مستقیم و غیر مستقیم را گوش کنیم ولی به یاد خدا نیافتیم ان دیگر مشکل از موسیقی نیست

موسیقی نا سالم مانند موجودی مریض و نا متعادل است که از خود امواج غیر دایره وار تولید می کند و بدلیل اینکه با هستی تضاد دارد این نوع موسیقی علاوه بر اینکه سبب کمک در کمال نمی شود بلکه باعث پست رفت مقام انسانی نیز می شود زیرا هم با امواج متعادل هستی و هم امواج انسان در حالت تعادل که دایره وار است تضاد دارد و دو چیز متضاد تا زمانیکه متضادند نمیتوانند با هم همسو شوند و به همین دلیل گاهی موسیقی ناسالم میتواند حتی انسان در حالت تعادل را با خود همسو

کرده و هر دو دارای امواج غیر متعادل شوند و بدین صورت تضاد بین خود را از بین می برند

حال چه موسیقی اینگونه هستند؟

موسیقی ای که ما را از یاد خدا دور یا غافل کند

این نوع موسیقی هم انواع مختلفی دارند

موسیقی ای که اشعار ناپسند دارند و این اشعار یا متون(بعضی سبکها اصلا شعر ندارند بلکه متونی بی قافیه و وزن هستند) چون نامتعادلند باعث اشکال در تعادل و تکامل انسان می شود

و بعضی از این موسیقی ها شعر و یا متن مناسبی دارند اما نحوه ی نواختن الات ان ناسالم است که ان نیز باعث این حالات می شود

موسیقی سالم موسیقی است که ما را از یاد خدا غافل و دور نگرداند

موفق باشید

در پناه خدای مهربان

بسم الله الرحمن ارحیم

سلام

موسیقی لهوی و غیر لهوی نداره ، موسیقی موسیقیه !

فکر میکنم نظرات مختلف در مورد تحریم موسیقی هم واسه اینکه زیاد شیعه رو درگیر این قضیه نکنه والا

یه عده که گفتن کاملاً حرامه

یه عده ای گفتن بنا بر احتیاط واجب حرامه

یه عده هم گفتن غیر لهوی اش حرام نیست ولی مستحب هم نیست !

( یادمون باشه حکم دین چند تا نیست ، بلکه یکیه )

نتیجتاً اینکه چیزی با این شرایط تحریم ، اگر زیان نداشته باشد ( که دارد ) سودی هم ندارد و وقت تلف کردن است !

بعداً اگر خواستید به این بحث ادامه بدید تجربیاتی دارم که میدونم به دردتون میخوره !

فعلاً

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

مخلوق اریایی;36193 نوشت:
به نام یگانه خالق زیبایی ، هو الجمیل سلام و درود خود کلمه ی موسیقی از زبان یونانی گرفته شده است و در فرهنگ لغت عمید به معنای فن اواز و نواختن ساز تعریف شده است که موجب حزن یا شادی می شود موسیقی که نا سالم باشد خب معلوم است که مضر است چون انسان برای تکامل نیاز به سالم بودن دارد و ناسالمی با کمال رابطه ضد دارند و به همین دلیل باعث پست رفت انسان می شود در ادامه خواهیم گفت که موسیقی نا سالم را چگونه تشخیص بدهیم و به چه علت باعث پست رفت انسان می شود اما موسیقی سالم یعنی اینکه کوچکترین ضرری در ان نباشد در ادامه خواهیم گفت که موسیقی سالم را چگونه تشخیص بدهیم و به چه علت کمک به ترقی معنوی انسان دارد این دنیا بر حسب عدل افریده شده است و به همین دلیل دارای تعادل می باشد میدانیم که تمامی موجودات نوعی انرژی هستند حتی بدن مادی ما نیز حالتی از انرژی می باشد و انرژی دارای موج می باشد شاید شنیده باشید که می گویند دایره ی هستی ، دایره ی تکامل و ... تا حالا از خود پرسیده اید چرا این ها را با لفظ دایره همراه می کنند بدین دلیل که امواج هستی در حالت تعادل بصورت دایره می باشد برای تکامل باید با امواج هستی همسو شد و امواج هستی به شکل دایره وار می باشد اگر توجه بفرمایید مدار چرخش سیارات به دور ستاره ی خورشید تقریبا حالتی بین دایره و بیضی است و مواردی بسیار دیگری که با تامل بدان واقف خواهیم شد در امواج دایره وار هستی امواج دیگری نیز موجود می باشند و ان امواج درونی از موجودات درون هستی می باشد هر موجودی تا زمانیکه بر حسب تعادل ادامه ی حیات کند امواجش به شکل دایره وار خواهد بود و هرگاه از تعادل به هر دلیلی خارج شود امواجش به غیر از دایره می شود مانند مثلث و مستطیل و ... این مقدمات را عرض کردم تا برسیم به موضوع موسیقی موسیقی نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد در بین سبک های مختلف موسیقی و همچنین دستگاه ها و نواهای موسیقی بعضی از این قاعده پیروی می نمایند و بعضی خیر انهاییکه از قاعده ی تعادل پیروی می کنند دائما از خود امواج دایره وار تولید می کنند انسان برای تکامل نیاز دارد به تعادل و انسان در حالت تعادل امواجش به صورت دایره وار می باشد اینگونه موسیقی کمک به تعادل ادمی می کند و در حقیقت باعث ترقی معنوی انسان می شود و هم جسم و هم روح را جلا می دهد و برای تکامل نیاز به جسم و روح سالمی داریم این نوع موسیقی را سالم می گویند چون کمک به تعادل انسان می کند و انسان در تعادل است که به سلامت می رسد و سلامت و سالم با هم همخونی دارند حال چگونه تشخیص دهیم موسیقی سالم است؟ موسیقی که باعث برهم خوردن تعادل جسمی و روانی ادمی نشود و انسان را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به یاد خدا بیاندازد موسیقی سالم می باشد بطور مستقیم یعنی انسان بلافاصله با شنیدن ان به یاد خدا میافتد مانند : تلاوت قران مجید و کریم یا اذان و یا اوازی که اشعارش از عارفان می باشد والبته نوای الات موسیقی همراهش نیز گوش خراش نیست و یا بگونه ای نیست که باعث تشنج اعصاب و روان و جسم شود زیرا گاهی اشعار سالمند اما نوای الات به طور سالم نواخته نمی شوند و گاهی نیز نوای الات موسیقی سالم نواخته می شوند ولی اشعار نا سالمند و گاهی هم هردو سالم و یا هر دو ناسالمند و موسیقی سالم حتما اشعار نیازی ندارد یعنی موسیقی بی کلام هم قادر است انسان را بطور مستقیم به یاد افریننده ، خدای مهربان بیاندازد بطور غیر مستقیم یعنی در قالب موضوعی باشد که ما اگر در ان موسیقی تامل کنیم بواسطه ی ان میتوانیم به یاد خدا بیافتیم به طور مثال موسیقی که درباره ی طبیعت خوانده و یا نواخته می شود مثلا می گویند که این طبیعت زیبا را ببین عجب اسراری دارد چه گلهای زیبایی دارد و ... حال این سوال پیش میاید که چگونه ما به یاد خدا میتوانیم بیافتیم؟ اگر ما در این موسیقی تامل کنیم برای ما سوال پیش میاید خب این همه زیبایی و اسرار و ... چگونه به موجودیت رسیده اند حتما علتی دارد چون تمامی موجودات معلولند پس حتما خالقی دارد حتی انسانیکه دینی ندارد ممکن است با گوش دادن به ان بدین فکر کند حتما نیروی برتری وجود دارد که این ها را خلق کرده و انها را بدین زیبایی اداره می کند و این فکر می تواند بسط پیدا کند و اگر فرد پیگیری و مطالعه و تحقیق کند شاید به دینی الهی روی اورد البته گاهی ممکن است ما هر دو نوع موسیقی سالم مستقیم و غیر مستقیم را گوش کنیم ولی به یاد خدا نیافتیم ان دیگر مشکل از موسیقی نیست موسیقی نا سالم مانند موجودی مریض و نا متعادل است که از خود امواج غیر دایره وار تولید می کند و بدلیل اینکه با هستی تضاد دارد این نوع موسیقی علاوه بر اینکه سبب کمک در کمال نمی شود بلکه باعث پست رفت مقام انسانی نیز می شود زیرا هم با امواج متعادل هستی و هم امواج انسان در حالت تعادل که دایره وار است تضاد دارد و دو چیز متضاد تا زمانیکه متضادند نمیتوانند با هم همسو شوند و به همین دلیل گاهی موسیقی ناسالم میتواند حتی انسان در حالت تعادل را با خود همسو کرده و هر دو دارای امواج غیر متعادل شوند و بدین صورت تضاد بین خود را از بین می برند حال چه موسیقی اینگونه هستند؟ موسیقی ای که ما را از یاد خدا دور یا غافل کند این نوع موسیقی هم انواع مختلفی دارند موسیقی ای که اشعار ناپسند دارند و این اشعار یا متون(بعضی سبکها اصلا شعر ندارند بلکه متونی بی قافیه و وزن هستند) چون نامتعادلند باعث اشکال در تعادل و تکامل انسان می شود و بعضی از این موسیقی ها شعر و یا متن مناسبی دارند اما نحوه ی نواختن الات ان ناسالم است که ان نیز باعث این حالات می شود موسیقی سالم موسیقی است که ما را از یاد خدا غافل و دور نگرداند موفق باشید در پناه خدای مهربان

ببین دوست من ، خیلی اوقات علوم تا حدی جلو میرن و یکدفعه به بن بست میرسن چون تو انتخاب فرضیه اشتباه کرده بودن ! یا رد میشن یا اصلاح میشن اونم بنیادی !

من بحث علمی شما رو رد نمی کنم و از اینکه این مسئله رو علمی بحث کردید خیلی متشکرم ، اما !

ما نمی تونیم برخی از موسیقی ها رو در ردیف قرآن یا کلام ائمه ( ادعیه و زیارات ) بیاریم ، و بگیم این نوع موسیقی ها بعلاوه قرآن و . . . انسان را تعالی میدهند !

قرآن به ذات ، تعالی بخش انسان است ، حالا اگر با صوت زیبا و دلنشین خوانده شود اثر بخشی آن بیشتر خواهد بود !

این داستان در مورد ادعیه و زیارات هم به همین شکل است !

ولی حکایت موسیقی ( ساز و آواز ) یه حکایت دیگه اس !

بنده هفت سال از عمر خودم رو صرف فراگیری موسیقی کردم ( بصورت کاملاً حرفه ای ) ، هر زمانی که ساز میزدم احساس میکردم که دارم به خدا نزدیک میشم ! در حالی که الان میفهمم اینطوری نبوده ! اصلاً ساز و آواز چه سنتی چه پاپ چه راک جاز رپ و هر کوفت و زهر مار دیگه ای که باشه همچین ظرفیتی نداره که تعالی بخش باشه ، بلکه باعث تنزل انسان میشه ، حتی اگه اشعارش فوق العاده مثبت باشن !

مثل اینه که یه فضانورد ماهر رو سوار اتومبیل کنی بخوای بفرستی کره ماه ، اصلاً امکان نداره ، حتی اگه اون فضانورد بهترین باشه ، حتی اگه اتومبیل بوگاتی ویرون باشه ، اصلاً امکان پذیر نیست !

یعنی اون ظرفیت که شرط لازم هست وجود نداره !

لذا کسی نمیاد در مورد حرمت مثلاً استمناء که یه فعل حرامه بحث علمی کنه !( نیم گم بحث علمی بی فایده است ! نه ! )

چون درسته یه زمانی کسی از لحاظ علمی نمی دونست که چرا استمناء مشکل داره ولی تنها و تنها به این دلیل که دستور صریح دین بوده ترک شده !

به نظر من موسیقی ( متشکل از ساز و آواز و شعر و . . . ) هم همین حکم رو داره یعنی چه بحث علمی بکنیم چه نکنیم در حرمتش تغییری روی نمی ده !

بعدش هم اگه موسیقی تعالی بخش بود ابتدا پیامبر صلوات الله علیه و آله سپس ائمه از هر کسی سزاوار تر بودن ، اونا میبایست بهترین آهنگسازان میشدن ، چرا نشدن ؟؟؟؟؟

امیدوارم یه تفکیکی بین قرآن و بعضی موسیقی های مثبت نما قائل بشید !

با تشکر فراوان از نظرات شما

بنده هم با نظر celyanic موافقم
دینی که در ریزترین مسائل ما رو راهنمایی کرده و برای کوجکترین مسائل آداب و احکام داره، اگر موسیقی فایده قابل توجهی داشت، حتما به ما توصیه می کرد که دنبالش بریم، علمش رو بدست بیاریم، بریم یاد بگیریم و ...
چرا ما این همه روایات در نهی از موسیقی داریم (حالا لهوی و غیر لهوی اش بماند) اما یک روایت در باب توصیه به گوش دادن موسیقی نداریم؟

به نام یگانه خالق حکیم

سلام و درود

خواهش میکنم دوست خوب و بزرگوارم نظر لطف شماست

نظرات شما و سایر دوستان جدا از صحیح یا غیر صحیح بودنش برای بنده بسیار قابل احترام می باشد

دوست خوبم علم هیچگاه دچار خطا نمی شود و ان انسان ها هستند که گاهی به علت اطلاعات ناکافی از علم به خطا می روند

علت اینکه عرض کردم علم هیچگاه خطا نمی کند بدین دلیل است که علم همان قوانینی می باشد که

خدای حکیم بنا به حکمتش معین نموده است و چیزی که از خدا سر بزند هیچگاه اشتباه نمی کند

بله هیچ کلام و موسیقی ای به پای کلام کتب الهی نمی رسد و در اصل عمل به فرمایشات خداست که

می تواند ما را به کمال برساند

در مورد اینکه موسیقی به تنهایی نمیتواند کمال انسانی را تضمین کند بله در واقع همینگونه می باشد و

اگر کسی ادعا کند که بدون عمل به فرمایشات خدا می شود به کمال رسید معلوم است که نظر ایشان

صحیح نمی باشد

اما منظور از این که گفته می شود موسیقی سالم میتواند تعالی بخش روح ادمی باشد این است که در

سایه ی اطاعت به خدا و عمل به دستورات او تحقق می یابد بله اصل عمل به خواست خداست اما در فرع

موسیقی را نمیتوانیم رد کنیم

و هیچ موسیقی ای به پای صوت دلنشین کلام خدا نمی رسد شکی نیست

در مورد فعل حرام سخن فرمودید اما موسیقی سالم فعل حرام نیست

بستگی به طرز استفاده دارد چاقو بسیار فایده دارد اما یکی از پرکاربردترین وسایل در قتل می باشد یا

میوه ی پر فایده انگور اما از ان شراب الکلی هم می شود تولید کرد ما نمیتوانیم به خاطر امکان سوء

استفاده کلا از استفاده ی سالم ان خود داری کنیم شاید عرض شود موسیقی سالم به غیر از قران و اذان

و ... که سودی ندارد اما در ادامه خواهیم گفت که بسیار سودمند می باشد

خیلی موارد و کارهای مفید موجود است اما چون پیامبر خدا احتمالا بدان اشاره نکرده نمی توان از انها

غافل شد

در زمان خود پیامبران در جنگ ها از موسیقی استفاده میشد از شیپورها و طبل ها و ...

اگر در قران ایه ی محکمی موجود است لطفا ارائه بفرمایید ، و در ان ایه سخن از کلام بیهوده و باطل گفته

شده و حرفی از موسیقی زده نشده است حال می فرمایید در مورد موسیقی گفته شده بالفرض بگوییم

اری اینگونه است اما اگر توجه بفرمایید عرض شده سخن بیهوده به نظر شما اشعار عارفان سخن بیهوده

می باشد!
در مورد بزرگانی که به موسیقی روی اوردند و همچنین فایده موسیقی :

یکی از این بزرگان حضرت داوود(ع) می باشد که دارای اوایی بسیار خوش بوده است که از طرف خدای

منان به او مرحمت و عطا شده بود

به قدری صدای اواز ایشان زیبا و طنین انداز بود که حتی حیوانات نیز جذب ایشان می شدند اگر امری

بیهوده بود از پیامبر خدا سر نمی زد

ابونصر فارابی ملقب به معلم دوم(ثانی) جز بزرگترین فلاسفه ی جهان ، ریاضی دان ، ستاره شناس و ...

خود یکی از بزرگترین موسیقیدانان بوده است

ابونصر فارابی صاحب "الموسیقی الکبیر" میان فطرت انسان و موسیقی پیوند قائل است و پیدایش

موسیقی را معلول سرشت آدمی می شناسد.

از بوعلی سینا آورده شده: «آهنگ خوش، آن مقدار که حکمت لازم می شمارد، جوهر نفس آدمی را تقویت

می کند و قوای باطنی او را تمرکز می بخشد; نه آن آهنگی که امور شهوانی را در انسان تحریک می

کند»

آهنگی از ابن سینا که از روی نت باقیمانده آن همین شوشتری است که امروز نیز شناخته و نواخته می

شود.

افلاطون می گوید: "نغمه و وزن موسیقی تأثیر فوق العاده ای در روح انسان دارد و اگر درست به کار رود

می تواند زیبایی را در رویاهای روح جایگزین کند". موسیقی تأثیری شگرف بر روح آدمی دارد و می تواند

لطیف ترین احساسات انسانی را برانگیزد.

دکتر حسین الهی قمشه ای، درباره مرحوم پدرش، می گوید: «به خاطر دارم که روزی یکی از اشعار

باباطاهر را در 12 لحن مختلف برای ما اجرا کرد و نام هر لحن را فرمود . از آن جمله: داد، بیداد، بلند، کوتاه،

بیابانی و غیره . مرحوم الهی قمشه ای صدایی خوش داشت با مقامات و دستگاه ها و گوشه ها و الحان

مختلف موسیقی ایران آشنا بود . قرآن را در بیات ترک و دیگر مقامات با شور و احساس می خواند . دعا و

نماز خویش را با لحن خوش می خواند . به طوری که لحن نماز ایشان، خود یکی از عوامل مشوق ما در

کودکی به نماز بود» .

از این رو، به خوبی آشکار می شود روی آوری بزرگان به موسیقی به گونه آمیختگی علم و هنر و در راستای حفظ شریعت بوده است .

به گفته دکتر حسین نصراز فلاسفه معاصر اسلامی نیز به ارتباط تنگاتنگ موسیقی و شعر اشاره دارد و می گوید:" به طور کلی در تمدن اسلامی موسیقی بسیار با شعر آمیخته بوده است. شعر شکل مطلوب هنر در جهان اسلام است و این توجه به شعر مستقیماً ناشی از ساختار شاعرانه وحی قرآن است.

هیچ ملت مسلمانی را نمی یابید که سنت شعری بسیار غنی نداشته باشد. برخی از بزرگترین شاعران در جهان اسلام، نوازندگان و موسیقیدانان بزرگی نیز بوده اند، بنابراین شعری آفریده اند که بسیار موسیقایی است.

نمونه بارز چنین شعرایی، مولانا جلال الدین محمد بلخی است. مهارت مولانا در علم موسیقی، سبب شد که وی بتواند در 55 بحر از بحور مختلف، شع بسراید.

وی هم در موسیقی علمی تبحر داشت و هم در موسیقی عملی. او به خوب وزن شناسی را می دانست و در جای جای دیوان غزلیات کبیر می توان نشانه هایی از آگاهی گسترده او از موسیقی را یافت.

ابوریحان بیرونی نیز یک موسیقیدان بود و خیلی افراد بزرگ دیگر

در زمان جنگ ها در هر مللی پخش موسیقی حماسی است که شور می انگیزد و افراد را تقویت به دفاع از وطن خود می کند

طی تحقیقات دانشمندان و پزشکان اثرات مثبت موسیقی به اثبات رسیده که مقدار اندکی از انها را ذکر می نمایم :
موسیقی سالم کمک شایانی به رشد و تقویت گیاهان می کند
موسیقی سالم شیردهی گاوان را افزایش می دهد
موسیقی سالم می تواند سلامت قلب را بهبود بخشد و کلسترل خون را پایین بیاورد تحقیقات پزشکان

حاکی از این است که اگر بیماری به مدت 30 دقیقه به موسیقی مورد علاقه اش گوش دهد باعث انبساط

رگها و پاکسازی ان می شود و این کار را روی افراد زیادی انجام دادند و متوجه شدند بواسطه ی موسیقی

اسید نیتریک در خون ازاد شد و این باعث جلوگیری از لخته شدن خون و جلوگیری از کلسترول مضر شد

موسیقی سالم حس مقاومت انسان را افزایش می دهد

موسیقی سالم بر فعالیت مغز تاثیر گذاشتهو قدرت تمرکز را بالا می برد باعث ایجاد انگیزه مثبت می شود

موسیقی سالم حدود 7 درجه هوش انسان را افزایش می دهد اثر مثبت بر فعالیت دو نیمکره ی مغز دارد

باعث می شود در هنگام ترس ماده ای در بدن ترشح شود که باعث کاهش ترس می شود

و خیلی موارد دیگر ...

بنده که هرگاه به ترانه های اساتید محمد رضا شجریان ، شهرام ناظری ، علیرضا افتخاری ، شادروان ایرج

بسطامی و ... گوش فرا می دهم یاد خدا میافتم و خیلی وقت ها اینجانب را بلافاصله ترغیب به عملی

خیر کرده اند

مولانا و موسیقی :

ولانا تا پیش از دیدار شمس، چندان به موسیقی نمی پرداخت. او فقیه بود و فقها را میانه ای با موسیقی نبود و نیست. تا اینکه شمس بر وی طلوع کرد و مولانایی دیگر پدید آمد. شمس، مولانای نو را به سماع خواند؛ کاری که او پیش از آن هرگز انجام نداده بود.

نزد مولانا (مولانای پس از دیدار با شمس!) موسیقی از جایگاه و اعتبار ویژه ای برخوردار بود. وی مانند بسیاری از حکمای اسلامی، موسیقی را طنین گردش افلاک می دانست.

در واقع مولانا با نظریه «فیثاغورث» در باب موسیقی موافق بود و عقیده داشت که اصول موسیقی از نغمات کواکب و افلاک اخذ شده است. همانطور که ضمن داستان ابراهیم ادهم (دفتر چهارم مثنوی) می گوید:

پس حکیمان گــفتـه اند این لحـن ها از دوار چــرخ بــگــرفــتـیــم مــا

چنین معروف است که فیثاغورث با ذکاوت قلبی و روشن بینی خود نغمه های افلاک را می شنید و سپس

اصول موسیقی را بر اساس آن استخراج کرد. در واقع او موسیقی را که پیش از آن نیز وجود داشت با

ریاضیات درآمیخت و قواعد و اصول دقیقی برای آن تنظیم کرد.

خود فیثاغورث می گوید: "من صدای اصطکاک افلاک را شنیدم و از آن علم موسیقی را نوشتم".

همچنین مولانا بر این عقیده بود که تاثیر نغمات و اصوات موزون بر روان آدمی از آن روست که نغمات

آسمانی و ملکوتی جهان پیشین را در ما می انگیزد. چرا که به اعتقاد مولانا روح آدمی پیش از آن که به

جهان فرودین هبوط کند، در عالم لطیف الهی سیر می کرده و نغمات آسمانی را می شنیده است. بنابراین موسیقی زمینی، تذکار و یادآور موسیقی آسمانی است:

در بهشت، آن لحن ها بشنوده ایم گرچه برما ریخت آب و گل شکل یادمــان آمــد از آنــها چــیزکی همچنین او در جایی دیگر نیز تصریح می کند: عارف در صدای رباب، آواز باز و بسته شدن دروازه بهشت را می شنود.

اما علی رغم این که موسیقی این جهانی را یادآور موسیقی آن جهانی می دانست.

موسیقی؛ زبان عشق مولانا عقیده داشت که هیچ زبانی توان تعریف عشق را ندارد، مگر نوا و موسیقی. مولانا از ناله نی، حدیث راه پرخطر عشق را می شنود و از بانگ رباب، ناله جانسوز عاشق سوخته ای را که از دوست و محبوب دور افتاده است:

هیچ می دانی چه می گوید رباب؟ زاشک چشم و از جگرهای کباب؟

و اما سماع؛ ره آورد شمس برای مولانا و توصیه اکیدش به وی. این سماع که فوق العاده نزد مولانا ارزشمند بود چیست و ارمغانش چیست؟

مولانا ابیات بسیاری در مثنوی و دیوان غزلیات خود در مورد سماع دارد و حتی چند غزل هم با ردیف سماع سروده است:

سماع از بهر جان بی قرار است سبک برجه چه جای انتظار است سماع آرام جام زندگانیست در مثنوی

شریف نیز ضمن داستان هجرت ابراهیم ادهم از ملک خراسان می گوید: پس عذای عاشقان آمد سماع که

در او باشد خـیـال اجـتمـاع قوتی گــیــرد خـیـالاتِ ضــمـیـر

بل که صورت گردد از بانگ و صفیر

از این رو مولانا سماع را غذای روح عاشقان می داند و محرک خیال وصل و جمعیت خاطر. منظور از خیال

اجتماع(اجتماع خیال) و یا جمعیت خاطر این است که سالک، خاطر خود را از ما سوی الله منقطع کند و تنها

در یاد حضرت حق متمرکز شود (نقطه مقابلِ پریشانی خاطر و خیال). جمعیت خاطر سبب می شود که

قوای جسمی و روحی انسانِ سالک ذخیره شود. چرا که پریشان خاطری و افکار مشوش، همچون رخنه

ای است که ذخایر جسمانی و روانی آدمی از آن طریق به هدر می رود.رقص که در طی سماع، صورتی از

وجد و هیجان صوفیانه را نشان می دهد، در نظر مولانا، نوعی رهیدگی از جسم و خرسندی در هوای

عشق حضرت دوست محسوب می شود: و بنابراین معتقد است که سماع و رقص خالصانه، انسان را از بار

شهوات مزاحم و انانیت می رهاند.

و همچنین از آن رو که عشق را در همه هستی جاری و ساری می داند هستی را یک سره در رقص و

سماعی شکوهمند می داند.

رقص مولانا، به تعبیر دکتر زرین کوب، یک دعای مجسم و یک نماز بی خودانه بود؛ ریاضت نفس و مراقبت

قلبی. در نظر مولانا، انسان با التزام به سماع، از اتصال به خودی و تعلقات آن می رهد بنابراین سماع در

نظر وی هم پایه عبادت اهمیت داشت.

موفق باشید

در پناه خدای مهربان

سلام
موسیقی انواع مختلفی دارد مثل : سنتی ، رپ ، پاپ ، کلاسیک و غیره ولی موسیقی عرفانی تا حالا ندیدم و نشنیدم.یعنی فکر کنم تاحالا پیش نیومده کسی از عرفای بزرگوار میکروفن بگیرن دستشون شعر بخونن.:Khandidan!:

البته شعر یه بحث دیگه هستش که عرفا غالباً شاعران خوبی بودن.

یا حق:Gol:

سلام!:Gol:
با تشكر از ريحانه عزيز بابت ايجاد اين مطلب ،بد نديدم اين مقاله را اينا قرار بدم شايد كمي بيشتر با خود مبحث موسيقي ارتباط برقرار بشه ! ديگه ايجاد حس نزديك شدنش با خدا:Kaf:

حواس وسیله ارتباط آدمی با عالم خارج است.تحریکات محیط توسط گیرنده های حسی به صورت پیامهای الکترمغناطیسی به مرکز عصبی انتقال می یابد.پیام عصبی وقتی از گیرنده های حسی مانند چشم،گوش و پوست به مرکز عصبی یعنی کرتکس مغز (قشرمغز) منتقل می شود فرایند احساس شکل می گیرد.اصوات موسیقی از طریق گوش به مغز می رسد و حواس و عواطف را تحریک می کندو با ایجاد انرژی موجب انگیزه و فعالیت می شوند.

نغمه های موسیقی بر حسب ترکیب فواصل و ریتم دارای ارتعاشات خاصی هستند که با تحریک ارتعاشات سلولهای عصبی،احساس و انگیزه ای را تقویت و یا منتقل می سازد.بطور کلی موسیقی از طریق تحریک تخیل و تداعی و تهیج عواطف در روحیه شنونده اثر می گذارد.وقتی یک قطعه موسیقی را تجزیه و تحلیل می کنیم به اجزا و ارکانی می رسیم که هر کدام به نوعی در تاثیر گذاری نقش دارند.ریتم و ملودی دو رکن اساسی موسیقی می باشند. ریتم در موسیقی به صورت ضرب آهنگهای منظمی احساس می شود.با موسیقی می توان ریتمهای متنوعی را بوجود آورد وانرژیهای مختلفی را در شنونده تحریک کرد.

از فعالیتهای ریتمیک در تحریک بسیاری از قوای حسی و حرکتی و کاهش و افزایش انرژی اشخاص استفاده می شود. کار اصلی ریتم،تحریک و تهییج احساسات است که انرژی روانی را تولید می کند وانرژی این تحریک با کمک ملودی به جریان می افتد.ملودی در ایجاد نوع احساس و ریتم در شدت و سرعت و یا سستی و رخوت آن نقش موثری دارد.ریتم و ملودی از هم جدا نیستند.ریتم ضربان و نظم هر آهنگ و ملودی محتوا و خود آهنگ است که از ترکیب اصوات به وجود می آید.

هر ملودی بر حسب ترکیب اصوات و فواصل موجود در آن احساسات خاصی را به شنونده منتقل می سازد.برخی از ملودی های غمگین و حزین،برخی ملایم و آرام بخش،تعدادی هیجانی و بی قرار و بعضیشاد و فرحبخش هستند که این احساسات بستگی به فواصل فیزیکی و ترکیب اصوات دارد.بطور کلی اگر فواصلی که در اهنگ به کار می رود بزرگ باشد و ترکیب اصوات با پرش توام گرددانبساط و نشاط بیشتری را القاء می کند و اگر فواصل بزرگ توام با ریتم تند باشد شدت نشاط بیشتر می گردد.
به حدی که به قسمت نا آرامی و بی تابی سوق می یابد.اگر فواصل آهنگ کوتاه و فشرده و ریتم کند باشد،احساسات کند و گرفته تر خواهد بود. این مسئله به طول موج اصوات و تاثیر آن بر واسطه های شیمیایی مغز بستگی دارد. چنتنچه ریتم با حال شنونده هماهنگ باشد انرژی روانی و احساسی بهتر تحریک می شود و ملودی بهتر به جریان می افتد.

طبقه بندی تمهای موسیقی:
تمهای موسیقی به پنج دسته تمهای شیدایی،حزین،هیجانی ،شاد و فرحبخش و آرامبخش تقسیم می شوند.

1-تمهای شیدایی:
واژه شیدا در روانشناسی معرف سرخوشی و شور و نشاط بیش از حد است.سر خوشی،هیجان بخشی احساس مدهوشی از خصوصیلت تمهای شیدایی است.جنبه مدهوشی و جذبه آن آرامبخش افراد بی قرار و شیداست.
بعضی از چهار مضرابها و ضربیهای موسیقی ایرانی استعداد القاء چنین حالتی را به خوبی دارا هستند.افراد مستعد با شنیدن چنین تمهایی احساس سر خوشی و وجد می یابند.شیدا صفتان اغلب با سیر در این تمها احساس نشاط ، تخیل و حالت جذبه پیدا می کنند.از تمهای شیدایی می توان برای تحریک خلق های خموده استفاده کرد.

2-تمهای حزین:
لحن تمهای حزین غم انگیز است و شکوه و شکایت دارد و در شنونده احشاش ناکامی را تداعی می کند. این تمها بر انتقال دهنده های عصبیافراد مستعد تاثیر میکند و باعث کاهش ترشح واسطه های شیمیایی در مغز شده که در نتیجه ء انباشته شدن این عناصر حیاتی،حزن و اندوه احساس می گردد.
ارتعاشات این تم اغلب تداعی کننده خاطراتی از ناملایمات گذشته است.ملودیهایی که فواصل فشرده و نزدیک به هم و ریتم کند دارند،حزن را بهتر منتقل می سازند.تمهای حزین درحالت ملایم درد را تسکین می بخشند و در ایام سوگ و فراق تحمل تالمات را آسان تر می سازند.احساس ناکامی را تعدیل و غربت و تنهایی را از دل بیرون می کنند و انرژی و هیجان خون را تخلیه می سازند.
استفاده بیش از حد از این تم باعث رکود و کاهش انرژی شده و روحیه را خسته و حزین می سازد.بسیاری از نغمات حزین موسیقی مشرق زمین حاصل همدردی با با وقایع دشوار و گرفتاریهای اجتماعی مردم بوده و این قطعات تا حدودی تالمات مردم را تسکین داده است.

3-تمهای هیجانی:
هیجان،واکنش انفعالی،شدید و فوری است که غالبا با تظاهرات بارز اعصاب خودکار و واکنشهای فیزیولوژیک توام است و میل به جنبش و حرکت را به وجود می آورد.از تمهای هیجانی می توان با ایجاد انرژی روانی،رغبت و انگیزه در کاهش حالات افسردگی و غمگینی بهره جست.
بعضی از سازندگان موسیقی از این گونه برای تحریک و تحرک بدنی سود می جویندکه مورد استقبال جوانان نیز قرار می گیرد.بسیاری از این تمها ملودی های زیبایی دارند که اگر با متانت ارائه شوند و ارکستراسیون (ساز آرائی) مناسبی پیدا نمایند اثرات ارزنده ای خواهند داشت.

4-تمهای شاد و فرحبخش:
تمهایی هستند که شادمانی و نشاط را توام با آرامش و متانت منتقل می سازند.این تمها باعث انبساط خاطر و سرزندگی می شوند.تمهای فرحبخش احساس سرزندگی و شادمانی را برای کار و فعالیت افزایش می دهند.برای تقویت روحیه افراد یک اجتماع و سرزندگی و نشاط آنها مخصوصا کودکان و نوجوانان تمهای شاد و فرحبخش بسیار مفید و سازنده هستند.

5-تمهای آرامبخش:
تمهای مطبوعی هستند که نه تحریک کننده ،نه غم انگیز،نه هیجانی و نه وجد آورند.متن ملایم و یکنواخت ارتعاشات آنها احساس آرامش را منتقل می کند.تمهای آرامبخش به خاطر ریتم ملایم در فواصل وسیع و ارتعاشات موافق آن با استعداد مغز باعث احساس ملایمت و آرامش می شود.
استفاده از این تمها برای آرامش و تمرکز،بسیار مناسب است.این تمها توازن عواطف،تعادل تخیل و وحدت فرآیندهای ذهنی را تقویت می کنند و از آنها می توان در کاهش بسیاری از تنش ها استفاده کرد.

موسیقی همچون دارو هر حالت روانی دارای ارتعاشات موجی خاصی است که بر حسب میزان و شدت آن احساس به وجود می آید.اصوات موسیقی می توانند ارتعاشات متنوعی ایجاد کنند و بر ترشحات و ارتعاشات سلولهای عصبی تاثیر بگذارند.همانطور که در تاثیر دارو و میزان و ترکیب عناصر اهمیت دارد، در موسیقی نیز نوع ارتعاش و میزان آن در تناسب با حالات روانی مطرح است.با پیشرفت بشر در علوم پزشکی و کامپیوتر ، تاثیر ارتعاش موسیقی بر بدن و سلولهای مغز قابل بررسی است.بررسی تغییرات حاصله کمک می کندتا ملودیهای خاص برای ایجاد احساسات مختلف پیش بینی شود.

علی ایرانپور

بسمه تعالي

درود. جناب قضاوت اينكه شما فرموديد مقامها يا دستگاههاي موسيقي هستند.
موسيقي عرفاني به موسيقي هايي گفته مي شود كه در آن اشعار عرفاي بزرگي چون مولانا خوانده مي شود .
عرفان به معني شناخت چيزي است .
و به طور كلي همه عوامل يك موسيقي عرفاني به معرفت و شناخت انسان نسبت به حضرت حق تعالي مي افزايد.
و نمونه هاي اينگونه موسيقي ها در موسيقي اصيل و سنتي ما ايرانيها كه در آن از اشعار عارفاني چون مولانا و خيام و عطار و ... و از سازهاي مقدسي چون ني و تار و... استفاده مي شود بسيار مشهود است .

بنده كه ميليونها سال نوري با خدا فاصله دارم با شنيدن اينگونه موسيقي ها احساس مي كنم كه كمي به خدا نزديك تر شدم و به معرفت و ايمان من مي افزايد . مثلا موسيقي موسي و شبان با صداي استاد شهرام ناظري را صدها بار گوش كردم و هر بار احساس مي كنم كه به معرفت بنده افزوده مي شود و با اين معرفت به دنبال كارهاي خير بيشتري مي روم و يك بدي را از خود دور مي كنم . ومن الله توفيق.

یا حق
سلام و درود

در زمان گذشته میکروفون موجود نبود که عرفای ان زمان میکروفون دستشان بگیرند بخوانند بعد فکر نکنم صداشونم به درد اواز خوندن می خورد
اما از شوخی گذشته ، عرض کردم حضرت داوود صدای خوشی داشتند ، ابونصر فارابی و ابوعلی سینا جزء نوازنده های زبردست و ماهری بودند
موسیقی عرفان یمنظور از ان این نیست که موسیقی جداگانه ای بهنام موسیقی عرفانی داریم بلکه اکثر ترانه های سنتی ما همان موسیقی عرفانی هستند چرا می گویند عرفانی بخاطر اینکه اشعار عارفان در ان خوانده می شود و یا اهنگش نوایی عرفانی دارد موسیقی عرفانی یعنی این نه اینکه یک عارف حتما بیاید و بخواند عارفان توصیه به جهاد با دشمنان خدا می کردند و می کنند اما گاهی در زمان خودشان جنگ بدنی رخ نمی داد حال ما بگوییم پس چون انها انجام ندادند پس ما هم اگر جنگی اتفاق افتاد جهاد نکنیم
یا بعضی اوقات در زمانشان جنگی رخ می داد اما انها توان مبارزه جسمی و شمشیر به دست گرفتند نداشتند ان وقت ما بگوییم پس ما هم فلان ...
موفق باشید
در پناه خدای مهربان و حکیم

Aviny;36461 نوشت:

بنده كه ميليونها سال نوري با خدا فاصله دارم با شنيدن اينگونه موسيقي ها احساس مي كنم كه كمي به خدا نزديك تر شدم و به معرفت و ايمان من مي افزايد . مثلا موسيقي موسي و شبان با صداي استاد شهرام ناظري را صدها بار گوش كردم و هر بار احساس مي كنم كه به معرفت بنده افزوده مي شود و با اين معرفت به دنبال كارهاي خير بيشتري مي روم و يك بدي را از خود دور مي كنم . ومن الله توفيق.


سلام دوست عزیز:Gol:
می دونم راه های رسیدن به خدا کم نیست. ولی بزرگوار چرا از راه های کوتاه تر برای نزدیکتر شدن به خداوند استفاده نکنیم.
اگر این موسیقی ها آدم رو به خدا نزدیک می کنه الان خواننده ای که فرمودید عارف کامل بود؟

راستی کنسرت های زنده ی این موسیقی ها رو ملاحظه بفرمایید واقعاً جو روحانی و نورانی حکمفرماست؟

یاحق:Gol:

مخلوق اریایی;36521 نوشت:

موسیقی عرفان یمنظور از ان این نیست که موسیقی جداگانه ای بهنام موسیقی عرفانی داریم بلکه اکثر ترانه های سنتی ما همان موسیقی عرفانی هستند موفق باشید


سلام و درود:Gol:
قبل از انقلاب که موسیقی پاپ نبود فتاوی مراجع کدام موسیقی ها رو در بر می گرفت.؟
حالا شما چطور به این نتیجه رسیدید که اکثر موسیقی ها ی سنتی عرفانی هستن ؟

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

در ادامه بحثتون لطفاً پرده از مسائل زیر بردارید تا خیل از مسائل روشن بشه :

1 . عرفان واقعی چیه ؟ نزد کیه ؟

2 . آیا کسانی همچون مولانا ، ابونصر فارابی ، ابن سینا و . . . عارفان و سالکان حقیقی اند یا خیر ؟

3 . آیا عرفان واقعی را میتوان با موسیقی در آمیخت ( یا اصلاً موسیقی ظرفیت پذیرش عرفان واقعی را دارد ) و از ترکیب این دو گوهر تعالی انسان بوجود بیاید ؟

4 . آیا موسیقی قرآن و همان موسیقی های عرفانی مد نظر دوستان با هم سنخیت دارند ؟

با تشکر - منتظرم

یا خدا

سلام و درود

عرض ادب و احترام خدمت تمامی دوستان :Gol:

در پاسخ به دوستان عزیز قضاوت محترم و celyanic گرامی:Gol:

چطور به این نتیجه رسیدم که اکثر ترانه های سنتی عرفانی هستند؟

با گوش فرا دادن به اکثر انها چون اشعار عرفانی دارند و نواخت های به یاد خدا ار دارند

منظور بنده از سنتی صرفا فقط ترانه هایی نیست که در دستگاه های سنتی خوانده می شوند بلکه انهایی که علاوه

بر این دارای اصالت اند یعنی اشعار و اهنگ های ناسالم ندارند

ان ترانه هایی که در دستگاه سنتی خوانده می شوند و احیانا در شعر یا اهنگ مشکل دارند را سنتی نمی دانم شاید

به لفظ عامیانه بدان ها گفته شود سنتی اما منظور بنده از سنتی در درجه ی اول اصیل بودن را در بر می گیرد

که اکثر ترانه های سنتی ما اینگونه اند و شماری که الان نیستند بلکه در قبلتر ها یا به قول شما قبل از انقلاب

مشکل داشتند نسبت به ترانه های سنتی کم بودند

نخیر در قبل از انقلاب موسیقی پاپ کم نبود و در ضمن موسیقی پاپ که همه ی ترانه هایش نا سالم نیستند در

همین موسیقی پاپ بسیار ترانه درباره ی خدا و رسولان و امامان خوانده شده است

همه ی ما سهمی از عرفان داریم منظورم از همه تمامی انسان ها می باشد

برای چه این را عرض کردم برای اینکه عرفان مراحلی دارد که نهایت ان به درک (نه شناخت) خدا می رسد

مثلا خود شناسی مرحله ای از عرفان است ، کشف علوم مرحله ای از عرفان است ، اختراع و نواوری و ...

همه درچه ای از عرفان است زیرا عرفان از ریشه عرف به معنی شناخت برگرفته شده است و این شناخت نهایت

به درک خدا اگر خود تلاش کنیم به امید خدا خواهد رسید همه ی ما در سطحی از این مراحل هستیم

عمل هرکسی نشان دهنده ی او می باشد ایا شما در اثار انها سخن غیر خدایی شنیده اید؟ بنده که نشنیده و نخوانده ام البته تا به الان

اما ان مقدار که خواندم تعریف از قران بوده مثلا حافظ می فرماید هرچه کردم از دولت قران کردم

بزرگان بسیاری انها را تمجید و تعریف می کنند

اما اگر میخواهیم یقین پیدا کنیم باید ابتدا خودمان را به خوبی بشناسیم تا بتوانیم دیگران را بشناسیم

برای ان باید به درجات بالای عرفان برسیم فکر نمیکنم تا به الان خیلی از ما به ان درجات رسیده باشیم

اما در کل در اثار این بزرگواران مخصوصا مولانا و حافظ و عطار حکمتهای عظیمی نهفته است این بزرگواران از مرز شریعت عبور کرده و وارد وادی طریقت شده اند اما خیلی از ما مخصوصا بنده و حتی خیلی از افراد به

اصطلاح والا مقام هنوز در شریعت دچار مشکلیم

موسیقی نیز سطحی از شناخت است و سطحی از عرفان

برای درک خدا باید مرحله به مرحله پیش رفت و موسیقی نیز سطحی از شناخت می باشد

از موسیقی قران والاتر نداریم اما برای شناخت ان باید از مراحل پایین تر شناخت عبور کنیم تا به سطح شناخت قران برسیم این ایراد ندارد اما اشکال انجاست که در سطح پایین بمانیم و به سطوح والاتر صعود نکنیم

عیب ان است که موسیقی را بدون توجه به موسیقی قرانی دنبال کنیم یعنی فقط بچسبیم به موسیقی سالم غیر قرانی و به موسیقی قرانی نپردازیم اما چه خوب است در کنار اولویت اصلی که کلام خداست به موسیقی سالم عرفانی و یا هر

موسیقی سالم دیگر نیز بپردازیم شاید بتوان گفت همه ی موسیقی های سالم عرفانیند زیرا همانطور که پیشتر گفتم عرفان مراحلی دارد و موسیقی سالم در این دنیا هرکدام به وسع خود ، ما را به سطحی از شناخت می رسانند

و موسیقی که اشعار عرفا را در برمیگیرد در حقیقت با قران تا اندازه ی زیادی هماهنگ است البته هیچ کلامی به ارزش کلام خدا نمی رسد اما برای بهتر فهمیدن قران از موسیقی عرفا می توان کمک گرفت مگر ما از تفاسیر قران بهره

نمی گیریم بسیاری از بزرگان مثنوی معنوی را بهترین نوع تفسیر قران می دانند

مثنوی انقدر ارزشمند بود که شادروان علامه محمد تقی جعفری کلی از وقت خود را صرف تفسیر ان کردند

موفق و سربلند باشید:Gol:

در پناه خدای مهربان:Gol::Gol:

به نام خداوند هستی بخش

سلام و درود

دوست عزیز درباره ی مولانا و حافظ و ... :

برگرفته شده از hawzah.net

هرچه کردم، همه از دولت قرآن کردم( قسمتی از گفتگو با سرکار خانم الهی قمشه ای)

خانم الهی قمشه ای متولد 1316 هجری شمسی ـ متخلص به آتش ـ را می توان یکی از کسانی شمرد که در شناخت مولوی، تلاش و مطالعه قابل توجهی داشته است و حاصل مطالعات و نیز تلاش در شناخت ادبیات عرفانی را در جلسات در معرض استفاده و داوری علاقه مندان گذاشته است. وی که از سن 5 سالگی در خدمت پدر حکیم و فرزانه خود مرحوم آیت اللّه الهی قمشه ای بوده، پیش از آنکه حرف زدن را کاملاً بیاموزد، به شعر و ادب علاقه مند شده و پیش از صحبت کردن شعر می خوانده است. ایشان در هفت سالگی با مثنوی الاطفال آشنا شده و در این راه علاوه بر محضر پدر از محضر اساتیدی چون «جلال همایی»، «شهابی»، «صدرالدین محلاتی»، «دکتر شفق» و «علامه جعفری» بهره برده و اکنون سالهاست که با تحقیق و تفحص در مثنوی مولوی به تحلیل و تفسیر اشعار مثنوی و تطبیق آن با موضوعات قرآن کریم می پردازد و حدود 6000 بیت از ابیات مثنوی را در سینه سپرده و حفظ است، و این افزون بر طبع شعری و ذوق ادبی است که خود ایشان دارد.

آثار دکتر حسین الهی عبارتند از هفت شهر عشق، در معرفی عطار، با گزیده منطق الطیر؛ فیه ما فیه؛ گلشن راز شیخ محمود شبستری (تصحیح، پیشگفتار و توضیحات)؛ ترجمه غزلیات شکسپیر؛ کتابی به نام مقالات و همچنین مقالات زیادی در مطبوعات کشور که منتشر شده است و این اواخر نیز مجموعه سخنرانیهای ایشان از تلویزیون پخش می شود که اکثر علاقه مندان از آن استفاده می کنند.

* خانم الهی! می شود گفت شما

علاقه خاصی به دیوان حافظ و مثنوی دارید. لطفا در مورد حافظ و مولانا برایمان بگویید.

ـ مثنوی مولانا تجلی قرآن است و ما تمام ظرایف دلبری شاعران را در کلام قرآن می بینیم.

مثنوی یا شاهنامه پیش تو

همچو قرآن است از جهل عدو

ما همه خاکیم و احمد کیمیاست

گرچه می ماند به ما او کی ز ماست

و یا می خوانیم:

مثنویِ معنویِ مولوی

هست قرآن در زبان پهلوی

«حافظ» عصاره اندیشه مولاناست و وقتی که مولانا را بشناسیم، می توانیم حافظ را هم بشناسیم. شعر حافظ زبان گویای جامعه ایرانی است و دیوان حافظ مجموعه ای از شعر خوب فارسی است. حافظ کُد ادب فارسی است:

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهنِ خانه خمار داشت

دیوان حافظ شامل مجموعه لطایف قرآنی، ادب، فصاحت، بلاغت، استعاره و کنایه است:

چون جمع شد معانی

گوی بیان توان زد

حافظ یک شاعر آسمانی بوده است.

* پس حس شعرگویی رابطه

مستقیم با عرفان و قرآن دارد؟

ـ اصلاً زیربنای ادبیات ما قرآن است و تا با قرآن آشنایی نداشته باشیم، ادبیات را نمی فهمیم. آن قدر در قرآن زیبایی و طراوت و جمال به کار رفته که تا وقتی آنها را نخوانده ای و درک نکرده ای، نمی توانی از ادبیات و شعر

حرف بزنی. مولانا و حافظ نیز ارتباط نزدیکی با قرآن داشته اند و همان طور که همه می دانند حافظ از آن رو حافظ شد که قرآن را حفظ بود.

و من نیز هر چه کردم، همه از دولت قرآن کردم.

من در آن بخشی که مرتبط با کارم است، آشنایی خوبی با قرآن دارم. ما تجلی قرآن را در ادبیات به صورت مستقیم، تمثیل، داستان و یا اشاره کوتاه می بینیم.

آشنایی با قرآن و آیات الهی موجب بینایی و تلطیف روح و ذوق هنری می شود و شعر و سخنی که از قرآن و لطایف آن بی بهره باشد، کلماتی است بی جان و بی معنا.

حافظ فرمود:

دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی

آری، آری سخن عشق نشانی دارد

آیات الهی هر کدام منشأ هزاران الهام و ذوق هنری است و هیچ شاعری نیست که بدون بهره بردن از این گنجینه فیاض کلام دلنشینی عرضه کند، زیرا نه تنها الهامات مفاهیم معنوی آن به قرآن بستگی دارد، بلکه از نظر زیبایی و فصاحت و بلاغت کلام و ظرایف و لطایف لفظی هم از این کتاب الهی بهره می گیریم. رسالت همه شاعران بزرگ این است که آن آب حیات و مائده آسمانی (قرآن) را گرفته و با ذوق هنری خود آمیخته و بر عاشقان عرضه کنند. به مصداق این سخن است شعری که در ستایش از پروین اعتصامی و شعر او سروده ام:

پروین گهر تاج درخشان ادب

در کشور دل شمع فروزان ادب

از «اُدع الی سبیل ربک» همه عمر

بنهاده طعام وحی بر خوان ادب

عرفان نیز درس عشق و خودشناسی و بازگشت به فطرت سالم است و برای رسیدن به این دو، گفته اند که اولین قدم صیقلی کردن آینه وجود است که مولانا از زبان پیامبر اکرم(ص) به حضرت علی(ع) می فرماید:

گفت پیغمبر به مولایم علی

صیقلی کن، صیقلی کن، صیقلی

گر تن خاکی غلیظ و تیره است

صیقلی کن زان که صیقل گیره است

صیقلی کردن، یعنی پاک کردن آینه از زنگار حسادتها، دشمنیها، کینه توزیها و تیرگیها. دکارت می گفت: «اگر می خواهی آب زلال معرفت و عرفان در جوی وجود تو جاری گردد، اول آن را لایروبی کن و پاک و پاکیزه گردان تا بتوانی از آب زلال صفا و معرفت برخوردار شوی.»

مولانا در جای دیگر می گوید:

آنیت دانی چرا غماز نیست

زان که زنگار از رخش ممتاز نیست

رو تو زنگار از رخ او پاک کن

بعد از آن نور را ادراک کن

عرفان از خودخواهی به دیگرخواهی رسیدن است و عشق ورزیدن به عالم هستی. سعدی می گوید:

به جهان خُرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

باز مولانا می گوید:

گر تو باشی خوش به کام دوستان

این جهان بنمایدت چون گلستان

پس حقیقت عرفان از خود رهیدن است، که حافظ می گوید:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

* تأثیر ادبیات و شعر در میان

جوانان را چگونه می بینید؟

ـ ارائه سخن حافظ، مولانا، فردوسی، و ... باعث می شود که جوانها بیدار شوند. شعر آنها افسردگی را از بین می برد و آرامش روحی و روانی را جایگزین می کند. من هر وقت سراغ مثنوی می روم، یادم می افتد: «گفت مثنوی که

صیقل ارواح شد.» و این احساس در همه انسانها هست. شعر روح جوان را صیقل می دهد؛ شفاف می کند و در این بیان مطمئنا رسانه های گروهی به خصوص تلویزیون نقش بسیار مهمی داشته و دارند. در زمینه برنامه های شعرخوانی، مشاعره، انجمنهای ادبی هر چه کار بشود، کم است و یک نمونه بارز آن سخنرانیهای برادرم است که از کودک ده ساله تا پیرمرد هفتاد ساله جذب آن می شوند:

دلنشین شد سخنم تا تو قبولش داری

آری، آری سخن عشق نشانی دارد

* شما جایگاه زن را در اشعار شعرا

چگونه می بینید؟

ـ در شعر، مرد به طور کلی تجلی عاشق است، مثل بلبل و گل تجلی معشوق است، و معشوق در این عالم زن است و معشوق را با زن مقایسه می کنند: بالابلند، عشوه گر و نقش باز. من جنبه معشوقی و جمال و زیبایی را در ادبیات به زبان شعر می بینیم:

عطار آن زلیخا از سپندان تا به عود

نام جمله چیز، یوسف کرده بود

گر بگفتیم موم ز آتش نرم شد

این بُدی کان یار با ما گرم شد

ور بگفتیم چه همایون است بخت

ور بگفتی که برافشانید رخت

صدهزاران نام اگر بر هم زدی

قصد او و خواه او یوسف بُدی

* تفأل زدن بر دیوان حافظ از

دیرباز در میان مردم موسوم بوده است. شما چه نظری در این باره دارید؟

ـ حافظ آیینه است. همه خواستهای ما ایرانیها در کلام حافظ متجلی است و موقع برقراری ارتباط، حافظ آیینه تمام نمای فارسی است و اگر ما پیام فال را در همه ادبیات نگیریم، در یک بیت به طور یقین می گیریم.

* کمی هم از دیوان شعرتان بگویید.

چند سال روی آن کار کردید؟

ـ ابتدا باید بگویم که شعر کاری ارادی نیست، بلکه هنری است که باید الهام شود. گاهی شعری را احساس می کنم که گفته ام، ولی شش ماه طول می کشد تا آن را بنویسم و این دیوان حاصل 45 سال از زندگی من است و در واقع زبان حالم. علاوه بر این کتابی که خلاصه دیوان پدرم است، به همراه خاطراتم زیر چاپ است. کتاب دیگری در دست دارم به نام نغمه حسینی با عنوان وادی عشق که زندگی حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) است. همچنین کتاب پدرم را که در وصف مخزن الاسرار گفته اند، من با وزن مثنوی برگردانده ام که زیر چاپ است.

* لطفا در مورد کتاب نغمه حسینی

بیشتر توضیح دهید.

ـ پدرم همیشه می خواست فرصتی فراهم شود تا وزن «نغمه حسینی» را تغییر دهد و آن را به وزن مثنوی برگرداند و عقیده داشت که این وزن زیباتر و کاربردی تر است، اما این فرصت متأسفانه برای ایشان فراهم نشد. یعنی تا آنجا که می دانم، این کار عشق و حوصله زیادی طلب می کرد. خدا را شکر که توانستم این مهم را به پایان ببرم. من بیش از هر چیز به اجر و تأثیر معنوی این کتاب دلبسته ام.

پدیدآورنده: مریم حقیقت گو

موفق و پیروز باشید

در پناه خدای مهربان

من خودم با این مطلب موافقم
مثلا در سفری که به مناطق جنگی داشتم در پادگان میشداغ موسیقی هایی پخش میشد که خارق العاده بوددند و من همهی آنها را دارم انها واقعا مرا یاد خوبیهای هستی میاندازد و از این موسیقی ها در جهان هر چند کم ولی وجود دارد

باسلا وتشکر از همه دوستان که مطالب خوبی در مورد موسیقی بیان کردنند ولی باید دانست که هیچ کسی ازطریق موسیقی به عرفان نرسیده است چرا که اگر اینطور بود و موسیقی راه عرفان وبندگی بود پیامبران خدا و ائمه معصوم علیهم السلام اینهمه در مورد مذمت موسیقی مطلب نمی فرمودنند

به عنوان نمو نه بنده به چند حدیث اشاره میکنم : از امام صادق علیهم السلام روایت شده که فر مود :
1): غنا و آواز شهوت انگیز موجب فقر و احتیاج میگردد

2):غنا و آواز شهوت انگیز نفاق و دورنگی ایجاد کرده و یگانگی را می برد

3): گوشدادن به لهو موسیقی قصاوت قلب می آورد

4): خانه ای که در آن غنا و آواز شهوت انگیز با شد از درد و بلا ایمن نباشد

5): خانه و محلی که در آن غنا با شد دعا مستجاب نمی گردد

6): در خانه ای که در آن دف و دایره و طنبور و وسایل موسیقی باشد بر کت نیست

7): در خانه و اجتماعی که چهل روز صدای بر بط موسیقی بلند شود . اهل آن خانه بی حیا گردیده و گفتن و شنیدن حرفهای زشت پروا ندارند

8): کسی که به مو سی قی و لهویات گو ش بدهد در روز قیامت سرب را داغ کرده و به گوشش میریزند

9): مجلس موسیقی مجلسی است که خداوند با خشم و غضب با آن مجلس نظر می کند

10): خانه ای که چهل روز صدای مو سیقی از آن شنیده شود ، حیا و غیرت اهل آن کم میشود میل به طر ف خود فروشی و لهویات مینمایند فساد و تبه کاری در نظر شان سهل و آسان شده و بدان افتخار میکنند و با اندک تحریکی به سوی گناه کشیده میشوند ود ر روز محشر کور و کر ولال محشور خواهند شد

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میفرمایند :

کسی که ساز و آواز میخواند روز قیامت کور و کر و لال محشور میشود و کسی که طنبک و نی میزند مانند اوست

منابع برگرفته از آیات قرآن و وسایل الشیعه ص 125

{تو خود مفصل بخوان از این مجمل : خواه پند گیر و خواه ملال}

به نام خدای مهربان

سلام و درود

ممنونم از تمامی دوستان عزیز : celyanic ، امین ، RAZSAEED و دیگر عزیزان

دوست خوبم celyanic پاسخ سوالات را عرض کردم اما یکبار دیگر سوال شما را عرض میکنم و مقابلش پاسخ را می گویم

1 . عرفان واقعی چیه ؟ نزد کیه ؟

همه ی ما سهمی از عرفان داریم منظورم از همه تمامی انسان ها می باشد

برای چه این را عرض کردم برای اینکه عرفان مراحلی دارد که نهایت ان به درک (نه شناخت) خدا می رسد

مثلا خود شناسی مرحله ای از عرفان است ، کشف علوم مرحله ای از عرفان است ، اختراع و نواوری و ...

همه درچه ای از عرفان است زیرا عرفان از ریشه عرف به معنی شناخت برگرفته شده است و این شناخت نهایت

به درک خدا اگر خود تلاش کنیم به امید خدا خواهد رسید همه ی ما در سطحی از این مراحل هستیم

2 . آیا کسانی همچون مولانا ، ابونصر فارابی ، ابن سینا و . . . عارفان و سالکان حقیقی اند یا خیر ؟

عمل هرکسی نشان دهنده ی او می باشد ایا شما در اثار انها سخن غیر خدایی شنیده اید؟ بنده که نشنیده و نخوانده ام البته تا به الان

اما ان مقدار که خواندم تعریف از قران بوده مثلا حافظ می فرماید هرچه کردم از دولت قران کردم

بزرگان بسیاری انها را تمجید و تعریف می کنند

اما اگر میخواهیم یقین پیدا کنیم باید ابتدا خودمان را به خوبی بشناسیم تا بتوانیم دیگران را بشناسیم

برای ان باید به درجات بالای عرفان برسیم فکر نمیکنم تا به الان خیلی از ما به ان درجات رسیده باشیم

اما در کل در اثار این بزرگواران مخصوصا مولانا و حافظ و عطار حکمتهای عظیمی نهفته است این بزرگواران از مرز شریعت عبور کرده و وارد وادی طریقت شده اند اما خیلی از ما مخصوصا بنده و حتی خیلی از افراد به اصطلاح والا مقام هنوز در شریعت دچار مشکلیم

مثنوی انقدر ارزشمند بود که شادروان علامه محمد تقی جعفری کلی از وقت خود را صرف تفسیر ان کردند

4 . آیا موسیقی قرآن و همان موسیقی های عرفانی مد نظر دوستان با هم سنخیت دارند ؟

موسیقی نیز سطحی از شناخت است و سطحی از عرفان

برای درک خدا باید مرحله به مرحله پیش رفت و موسیقی نیز سطحی از شناخت می باشد

از موسیقی قران والاتر نداریم اما برای شناخت ان باید از مراحل پایین تر شناخت عبور کنیم تا به سطح شناخت قران برسیم این ایراد ندارد اما اشکال انجاست که در سطح پایین بمانیم و به سطوح والاتر صعود نکنیم

عیب ان است که موسیقی را بدون توجه به موسیقی قرانی دنبال کنیم یعنی فقط بچسبیم به موسیقی سالم غیر قرانی و به موسیقی قرانی نپردازیم اما چه خوب است در کنار اولویت اصلی که کلام خداست به موسیقی سالم عرفانی و یا هر

موسیقی سالم دیگر نیز بپردازیم شاید بتوان گفت همه ی موسیقی های سالم عرفانیند زیرا همانطور که پیشتر گفتم عرفان مراحلی دارد و موسیقی سالم در این دنیا هرکدام به وسع خود ، ما را به سطحی از شناخت می رسانند

و موسیقی که اشعار عرفا را در برمیگیرد در حقیقت با قران تا اندازه ی زیادی هماهنگ است البته هیچ کلامی به ارزش کلام خدا نمی رسد اما برای بهتر فهمیدن قران از موسیقی عرفا می توان کمک گرفت مگر ما از تفاسیر قران بهره

نمی گیریم بسیاری از بزرگان مثنوی معنوی را بهترین نوع تفسیر قران می دانند

مثنوی انقدر ارزشمند بود که شادروان علامه محمد تقی جعفری کلی از وقت خود را صرف تفسیر ان کردند

موفق باشید

در پناه خدای مهربان

به نام خدای مهربان

سلام و درود

ممنونم از دوست خوبم امین عزیز

در این نقل قول ها هم موسیقی ناسالم و یا به اصطلاح لهوی نکوهش شده اما منظور بنده این نوع موسیقی نیست

در طول تاریخ کم حدیث نبوده و نیستند که جعلی هستند و یا دستخوش تغییر شده اند حال راه شناخت ان تطابق با قران است
قران هر چیز ناپسندی را نکوهش می کند موسیقی ناپسند نیز از این قاعده مستثنی نیست اما شما یک ایه از قران را بیاورید که موسیقی سالم را رد کند ایه ای که محکم باشد

الات موسیقی لهو و باطل نیستند منتها گاهی ما انسانها هستیم که با کارهای لهو و باطل خودمان یعنی بد نواختن خود را پشت این الات پنهان میکنیم و الات بجای ما نکوهش می شوند

چه بسیارند که پشت سپر اسلام و به نام خدا چه جنایاتی که نمی کنند و عاقبت در بین اسلام ندانان اسلام نکوهش می شود اما اسلام در ذات خودش عیبی ندارد هرچه که اشکال است از به اصطلاح مسلمانی پر زخطای بعضی از انسان هاست

اما کسیکه اسلام یعنی ادیان الهی را بشناسد میداند از خدا چیز اشتباه و ناپسند سر نمیزند

و کسیکه موسیقی را بشناسد نه صرفا اطلاعتی که می شنود می داند که موسیقی در ذات خودش بد نیست و ان لهوی ها را بعضی از ما انسان ها می سازیم اصلا این نوع لهویات را نباید جزء موسیقی دانست

اما در مورد سازها همانطور که عرض کردم نمیتوانیم بطور مطلق انها را بد بدانیم بلکه همه چیز در این دنیا نسبیست چه خوبی و چه پستی و حتی شیطان و شیاطین نیز مطلق بد نیستند بلکه به قدری در این قاعده نسبییت پست و فرومایه شده اند که ما گمان میکنیم هیچ ارزشی ندارند

پستی فقدان ارزش نیست بلکه هرچه موجود شده است دارای ارزش است چون خالقش بیهوده نمی افریند اما گاهی مانند شیطان ارزش خود را به حد بسیار زیادی پست می کنند که ارزش ان فقط موجود بودنش است نه اعمالش چون شیطان جز پستی عملی نمی کند اما موجودیتش ارزش دارد
در مورد موسیقی نیز همین است اگر خوب استفاده کنیم خوب است و اگر غیر خوب استفاده کنیم به هر میزان کمبود خوبی به پستی می گراید
هیچ چیزی به طور مطلق زشت نیست ، بدی یعنی فقدان خوبی ان هم به نسبیت یعنی هر چه خوبی کمتر پستی بیشتر

در مورد اینکه فلان اجتماع یا خانواده فلان ساز را بشنود بی حیاء می شود اصلا اینگونه نیست تا بد نشنوی و نخوانی و ننوازی اصلا اینگونه نمی شود

جناب فارابی خود نوازنده قهاری بود ایا شما شنیده یا خوانده اید حرف زشتی بزنند یا در اثارشان مشهود باشد

یا ابن سینا که خود یک سازی را گسترش دادند یعنی کامل ترش کردند
یا ابوریحان بیرونی
یا مولانا

و ....

راستی خدا استاد محمد نوری را بیامرزد به تازگی وفات یافتند برای شادی ایشان یک فاتحه بخوانیم
خدایش بیامرزدش و بیامرزدمان

صدای نی هفت بند واقعا انسان را به یاد خدا می اندازد از این ساز نمیتوانید صدای لهو دربیاورید
در سریال حضرت یوسف نیز چه بسیار از صدای ان استفاده نمودند

امین;36732 نوشت:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میفرمایند :

کسی که ساز و آواز میخواند روز قیامت کور و کر و لال محشور میشود و کسی که طنبک و نی میزند مانند اوست

منابع برگرفته از آیات قرآن و وسایل الشیعه ص 125


سلام استاد امین:Gol:
جسارتاً عرض می کنم فکر نمی کنید که این حدیث کلی نیست.
چون با توجه به این حدیث همه نوع موسیقی حرام است.
و نوازندگی و خوانندگی هم حرام.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

بیاید یکبار دیگه سوالات رو مرور کنیم

celyanic;36541 نوشت:
. عرفان واقعی چیه ؟ نزد کیه ؟
2 . آیا کسانی همچون مولانا ، ابونصر فارابی ، ابن سینا و . . . عارفان و سالکان حقیقی اند یا خیر ؟
3 . آیا عرفان واقعی را میتوان با موسیقی در آمیخت ( یا اصلاً موسیقی ظرفیت پذیرش عرفان واقعی را دارد ) و از ترکیب این دو گوهر تعالی انسان بوجود بیاید ؟
4 . آیا موسیقی قرآن و همان موسیقی های عرفانی مد نظر دوستان با هم سنخیت دارند ؟

1 . عرفان در اصطلاح عام همان شناخت جایگاه و رضا و سخط خداونده و عارف حقیقی انسی لذت بخش با خدای خودش داره از این جهت که در راه شناخت او ( البته تسامحاً شناخت خداوند میگوییم بلکه شناخت جایگاه خداوند مد نظره ) به پیشرفت قابل ملاحظه ای دست پیدا کرده و مطمئناً هر کسی که با خدای خودش انس بگیره انیس دیگری اختیار نمی کنه ،

اما عارف واقعی کیه ؟
این سوال خیلی مهمه مطمئناً هر عقل سلیمی تأیید میکنه که عارف واقعی کسی است که خداوند را بهتر بشناسد و رضا و سخط او را بیشتر از سایرین بداند و رعایت کند ، آیا کسی در این مقام از انبیاء و اولیاء ( علی الخصوص محمد و آل او ) ( جمیعاً علیهم السلام ) پا جلو تر نهاده ؟
مطمئنآً خیر

شاید سخت باشه گفتن بعضی چیزها ، در ذهن امثال من و شما از افرادی چون مولانا شخصیتی ساخته شده که شنیدن برخی مسائل در مورد آنها و قبول کردن آنهاسخت به نظر میرسه ، ببینید دوستان من گفتن حرفهای خوب کار پسندیده ایه ولی زمانی که حرف و عملت در نزد خداوند یکی نباشه تو از هر کسی پیش خداوند پایین تری ، سیره عملی زندگی مولانا و . . . چیزی غیر از آنچه است که در ذهن شما دوستانه ، ( الان نمی شه گفت ولی اگر خواستید پستی با این عنوان کلید بزنید تا جزئیات بیان بشه ) ، ( نهایتاً حتی بدون قبول کردن این پیش فرض )
تا وقتی که عارف بزرگتر و دانا تری باشد کار غیر عقلی است که پیش کسی بروی که داناترین نیست ، کدامیک از ما مولانا را از ائمه مان برتر میدانیم ؟

3 . مطمئن باشید اگر عرفان واقعی با موسیقی آمیختنی بود پیش از هر کسی ائمه ما بر این کار سزاوارتر بودند و باید بگویم حکم تحریم موسیقی ( موسیقی مصنوع ) در اسلام حکمی مطلقه ( لهوی و غیر لهوی نداره )

4 . امکان داره بگید پس قرآن چه ؟ آواز پرندگان در طبیعت چه ؟
بله اینها موسیقی هستند اما موسیقی مصنوع نیستند ، موسیقی مصنوع چیزی نیست که از درون انسان و بعد الهی او سرچشمه گرفته باشد بلکه برداشتی نادرست از زیبایی جویی درون و سرچشمه گرفه از نفسانیات اوست

مثال ازاین سنخ مثال پرستش بت هاست ، بت پرستان با پرستش بت آرامش میافتند ولی آیا واقعاً خدا رو پرستش میکردند ؟
این پرستش برداشتی نادرست از حس پرستش در درونشان بوده و راهی که اولیایی غیر از اولیاء الله به آنها مینمایاندند!

متأسفانه دیگه فرصت ندارم باید برم جایی منتها بحث رو ادامه میدم

یا حق

سلام و درود

با تشکر از نظرات مورد احترام شما دوست خوبم

برای چه عرض میکنم از قران دلیل باید باشد بخاطر این نیست که احادیث اهمیت ندارند بلکه بخاطر اینکه سخت میشود به درست بودن احادیث اطمینان کرد یعنی اهل بیت اشتباه میکیردند نه منظور این است احادیث در طول تاریخ تعداد زیادی از ان مورد سوء استفاده ها قرار گرفته اند پس حدیثی قبول است که حرف قران را تایید کند در قران بنده ایه ای ندیدم که اواز و نواختن سالم را نهی کند

دلیل نمی شود چون مثلا ائمه کاری را انجام نداده اند ما دنبالش نرویم بله قبول دارم موسیقی قران والاترین است شاید ائمه بخاطر اینکه قران را خوب درک میکردند دیگر سراغ موسیقی های سالم دیگر انچنان نمیرفتند و یا اصلا نمی رفتند در ضمن احادیث که همه ی زندگی افراد را بازگو نمی کند

در مورد مولانا ایشان انسان خیلی والا مقامی بوده اند متاسفانه بعضی افراد افراطی که احتمال سنی بودن ایشان را می دهند بسیار تهمت بدیشان می زنند و حتی به راحتی لعنت می فرستند صرفا فلانی این حرف را می زند انها هم کور کورانه تبعیت می کنند

شما دوست بزرگوارم از روی چه عدله و تحقیقاتی این نوع موسیقی را خواسته نفس می دانید عرض نمودم شناخت احادیث صحیح بسیار دشوار است فلان امام شاید گفته باشد قلان عمل را با این شرایط نکنید اما افراد بطور سهوی و یا عمدی در طول تاریخ شرایط را گاهی حذف نموده و حتی متن را بکلی تغییر می دهند و ارائه می نمایند
دلیل نمی شود فلان محدث زحمت کش چون در کتابش نقل کرده حتما صحیح است
در زمان صفویه افرادی با پوشیدن لباس مثلا دین به نفع شاهان صفوی فتوا می دادند و یا حدیث جعلی درست می نمودند نمونه اش در تاریخ بسیار است اگر کتب تاریخی را مطالعه کنیم و همچنین در زمان های دیگر

بت پرستی کاملا از سوی قران رد شده و حکمش معلوم است بنده عرض نمودم که موسیقی سالم فلان امواج را تولید می کند کمک در فلان می کند و کمک به تعالی انسان می کند و ... اما بت پرستان چرا تعالی نیافتند
بنده کلی دلیل اوردم و موسیقی سالم و نا سالم را جدا کردم موسیقی ناسالم ارامش کاذب می دهد مانند بت پرستی اما موسیقی سالم اینگونه نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوست عزیز مخلوق اربابی

مخلوق اریایی;36874 نوشت:
برای چه عرض میکنم از قران دلیل باید باشد بخاطر این نیست که احادیث اهمیت ندارند بلکه بخاطر اینکه سخت میشود به درست بودن احادیث اطمینان کرد یعنی اهل بیت اشتباه میکیردند نه منظور این است احادیث در طول تاریخ تعداد زیادی از ان مورد سوء استفاده ها قرار گرفته اند پس حدیثی قبول است که حرف قران را تایید کند در قران بنده ایه ای ندیدم که اواز و نواختن سالم را نهی کند

ببین دوست عزیز من شیعه همواره به همراهی قرآن و عترت تأکید میکنه ! دلیلش هم کاملاً مشخصه !

مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (الحشر/7)

آیا در قرآن به همه جزئیات صراحتاً اشاره شده ؟ مطمئناً خیر

ببینید من و شما بهتر احادیث را میشناسیم یا فقهاء ؟
کسانی که علوم مختلف مثل علم درایه ، صرف و نحو ، علم رجال و . . .رو گذروندن و حدیث شناس هستن .

اگر شما به علوم مختلف این زمینه آشنایی دارید بسم الله !

نظر فقهاء در پستی از همین تایپیک اومده ، تازه آن بزرگوارانی که موسیقی غیر لهوی را جایز دانسته اند همگی از همعصران ما بوده اند ، اصلاً در بین مراجع اعصار پیشین ( تا آنجایی که دسترسی به نظراتشان است ) ما نداریم مرجعی را که حکم به تحریم موسیقی نداده باشد ،
دلیل حکم برخی از بزرگواران عصر ما هم تا حدی مشخص است ! اما جالب اینجاست با اینکه حکم به تحریم موسیقی غیر لهوی نداده اند به آن توصیه هم نکرده اند !

آیا شما قبل از پذیرش هر حدیثی میروید و سندش را بررسی میکنید؟
خیر بلکه به راویان مورد وثوق اطمینان میکنید !

میتوانید جزئیات حکم موسیقی را با یک استفتاء از دفتر مرجع خود بپرسید خدارو شکر همه سایت دارن و میشه به راحتی استفتاء گرفت ، حتماً تأکید کنید که میخواهید از اصل موضوع با خبر باشید و تنها حکم آنرا نمی خواهید !
ببینید مرجعتان چه پاسخی به شما میدهند !

مخلوق اریایی;36874 نوشت:
دلیل نمی شود چون مثلا ائمه کاری را انجام نداده اند ما دنبالش نرویم[/quote]

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يرْجُو اللَّهَ وَالْيوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا(الأحزاب/21)

آیا همین که ائمه با اینکه میتوانستد به دنبال موسیقی بروند به آن نپرداخته اند برای ما نیم تواند بهترین دلیل باشد ؟(به فرض آنکه نهی هایشان از موسیقی را نادیده بگیریم )

یه زمانی هست انجام یه کاری ظاهراً در زمان ائمه ممکن نبوده ، حال بوجود آمده ، این قضیه اش فرق میکنه ، ولی در زمان ائمه برخی ساز ها وجود داشته !

مخلوق اریایی;36874 نوشت:
در مورد مولانا ایشان انسان خیلی والا مقامی بوده اند متاسفانه بعضی افراد افراطی که احتمال سنی بودن ایشان را می دهند بسیار تهمت بدیشان می زنند و حتی به راحتی لعنت می فرستند صرفا فلانی این حرف را می زند انها هم کور کورانه تبعیت می کنند

گفتم یه پست با این عنوان کلید بزنید تا مطالب بحث بشه اما فعلاً علی الحساب رجوع کنید به حدیقة الشیعه نوشته مرحوم مقدس اردبیلی . ( باب صوفیگری )

مخلوق اریایی;36874 نوشت:
شما دوست بزرگوارم از روی چه عدله و تحقیقاتی این نوع موسیقی را خواسته نفس می دانید عرض نمودم شناخت احادیث صحیح بسیار دشوار است فلان امام شاید گفته باشد قلان عمل را با این شرایط نکنید اما افراد بطور سهوی و یا عمدی در طول تاریخ شرایط را گاهی حذف نموده و حتی متن را بکلی تغییر می دهند و ارائه می نمایند دلیل نمی شود فلان محدث زحمت کش چون در کتابش نقل کرده حتما صحیح است در زمان صفویه افرادی با پوشیدن لباس مثلا دین به نفع شاهان صفوی فتوا می دادند و یا حدیث جعلی درست می نمودند نمونه اش در تاریخ بسیار است اگر کتب تاریخی را مطالعه کنیم و همچنین در زمان های دیگر

ادله کافی رو در قسمت اول پُست آوردم

مخلوق اریایی;36874 نوشت:
بت پرستی کاملا از سوی قران رد شده و حکمش معلوم است بنده عرض نمودم که موسیقی سالم فلان امواج را تولید می کند کمک در فلان می کند و کمک به تعالی انسان می کند و ... اما بت پرستان چرا تعالی نیافتند بنده کلی دلیل اوردم و موسیقی سالم و نا سالم را جدا کردم موسیقی ناسالم ارامش کاذب می دهد مانند بت پرستی اما موسیقی سالم اینگونه نیست

آنچه شما فرمودید ، محترم اما !

چه بسیار نظریات مختلف علمی که در گذر زمان غلط بودنش به اثبات رسیده ، در ضمن در مورد بت پرستی من مثال زدم ،
یکبار دیگه همین مثال رو تکرار میکنم دقت کنید

بت پرستان اینگونه نبوده که بت را خدا بدانند بلکه احساس میکردند با پرستش بت ها به خداوند نزدیک میشوند ، چون آن بت ها از سنگ های خاصی ساخته میشد و آن سنگ ها انرژی خاصی از خود متصاعد میکرد آنها از پرستش بتها لذت میبردند و احساس میکردند که به خداوند نزدیک میشوند ! حال که اینگونه نبوده !

آیا نمیتوان اینچنین حالتی را برای موسیقی در نظر گرفت ، همه انسانها تا حدی تابع هیجانات خود هستند و با تحریک احساساتشان روحیه ای متفاوت پیدا میکنند ، اما سوال اینجاست آیا این تغییر در روحیه ، انسان را به خداوند نزدیک میکند ؟

قضاوتش با شما دوست عزیز و بقیه کاربران محترم سایت

یا حق

سلام و درود

ممنونم از شما دوست محترم

بنده همانطور که عرض کردم حدیث را محترم شمردم اما بنا به دلایلی که عرض کردم ممکن است دستکاری شده باشد باید با قران مطابقت داد
بله تمامی احکام نماز شاید در قران نباشد ولی این در سنت پیغمر محکم و تثبیت شده و جای اختلافی نیست

سنت قسمت عملی دین و قران قسمت تئوری دین است و تئوری دین یعنی قران با عمل کردن به سنت است که اعمال می شود ولی نماز به طور کاملا شفاف در قران عرض شده و در سنت عمل شده اما موسیقی چه
بله خدا هیچ چیز لهو و باطلی را نمی پسندد اما منظور موسیقی سالم است

نظرفقها محترم می باشد در ضمن اکثرا لهو را باطل می دانند و دلیل نمی شود اگر سفارش به موسیقی سالم نکرده اند ما سراغش نرویم انها نیز انسان هستند ما نیز انسانیم قبول دارم که از نظر فقهی مراحلی را گذرانده اند که شاید بعضی از ما نگذزاندیم اما دلیل نمی شود کورکورانه هرچه که هست را انجام دهیم علم این عزیزان نیز نسبی هست و
حد و حدودی دارد

علم را هیچ گاه کم ارزش ندانیم خود شما می فرمایید علم رجال و علم حدیث و ...

شما فرمودید که علم اشتباه می کند بنده عرض کردم علم چون همان قوانین الهی است اشتباه نمی کند بلکه گاهی

ما انسانها به علت اطلاعات ناکافی از علم اشتباه می کنیم

پس همه ی انسان ها ممکن الخطا هستند چون نفس اماره و ... دارند

اگر فقهای عزیز زحمت کشیده و فلان علوم را می خوانند ان هم اکثرا تئوری

دانشمندان نیز خیلی بیشتر و سخت تر علوم مختلف تری را هم تئوری و هم عملی می گذرانند

چطور امکان اشتباه در نظر اثبات شده ی دانشمندان هست ولی در نظر فقیهان نیست

اگر فلان دانشمند امکان اشتباه در به کار بردن فلان علوم دارد خب یک فقیه هم امکانش در او است او نیز انسان است به او وحی که نمی شود هرچند عرض کردم بسیار قابل احترامند

شاید عرض کنید نه یک فقیه اشراف کامل دارد خب یک دانشمند به نظر شما اشراف کاملتری در علوم خود ندارد یک دانشمند تئوری خود را با دلیل ثابت می کند و در اکثر موارد شک ها و تردید ها را با اثبات کردن فرضیه ی خود تبدیل به یقین می کند
بله تا زمانیکه فرضیه هست امکان اشتباه در اصل فرضیه است اما وقتی ثابت شد دیگر اشکالی نمیتوان بدان گرفت

در کل ممنونم از نظرات تمامی دوستان هرکسی نظری داشت ، خیلی از گفتنی ها گفته شد

به هر حال تصمیم گیری با خود دوستان ، به قران و عقلتان رجوع کنید و حدیثی را قبول دارید که با قران و عقل مطابقت داشته باشد

موفق و سربلند باشید

در پناه خدای مهربان

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

دوست عزیز من مخلوق اربابی دیگر قصد ادامه مطالب با شما را ندارم اما . . . .

مخلوق اریایی;36994 نوشت:
بنده همانطور که عرض کردم حدیث را محترم شمردم اما بنا به دلایلی که عرض کردم ممکن است دستکاری شده باشد باید با قران مطابقت داد بله تمامی احکام نماز شاید در قران نباشد ولی این در سنت پیغمر محکم و تثبیت شده و جای اختلافی نیست سنت قسمت عملی دین و قران قسمت تئوری دین است و تئوری دین یعنی قران با عمل کردن به سنت است که اعمال می شود ولی نماز به طور کاملا شفاف در قران عرض شده و در سنت عمل شده اما موسیقی چه بله خدا هیچ چیز لهو و باطلی را نمی پسندد اما منظور موسیقی سالم است

باز هم میگم من و شما به سنت واقف تریم یا فقهاء ؟؟؟؟

آیا شما به دنبال وضعیت موسیقی در سنت رفته اید ؟؟؟؟

تفکیک شما از موسیقی سالم و ناسالم در کجای قرآن و سنت است ؟ لطفاً پاسخ دهید !

مخلوق اریایی;36994 نوشت:
نظرفقها محترم می باشد در ضمن اکثرا لهو را باطل می دانند و دلیل نمی شود اگر سفارش به موسیقی سالم نکرده اند ما سراغش نرویم انها نیز انسان هستند ما نیز انسانیم قبول دارم که از نظر فقهی مراحلی را گذرانده اند که شاید بعضی از ما نگذزاندیم اما دلیل نمی شود کورکورانه هرچه که هست را انجام دهیم علم این عزیزان نیز نسبی هست و حد و حدودی دارد

میشه چند تا از این اکثراً ها را نام ببرید و درصدشان در بین مراجع را بگویید !!!!

وقتی از چیزی نهی بشه و به آن توصیه نشه منظور چیه ؟؟؟؟

تقلید یعنی پیروی بدون قید و شرط (و فقط در احکام جایزه آنهم اگر شخصی مجتهد نباشد ) تقلید یعنی واگذار کردن مسئولیت عملی به شخص دیگر !

وقتی میگوییم مراجع در احکام ولایت دارند یعنی چه ؟ یعنی هرچه گفتند چشم ! ( اما در احکام فقط و فقط احکام )

فقیه یعنی کسی که نظر ائمه رو در مورد مسائل فقهی از دین استخراج میکنه ، پس وقتی میگن نظر فلان مرجع اینه یعنی تسامحاً نظر او اینست بلکه مفهوم این است که برداشت این آقا از دین در این مسئله حکم اوست آنچه که در اثر تحقیق دریافته !

مخلوق اریایی;36994 نوشت:
چطور امکان اشتباه در نظر اثبات شده ی دانشمندان هست ولی در نظر فقیهان نیست

فقیهان در امور جزئی با یکدیگر اختلاف دارند والا در مطالب کلی و اصلی با یکدیگر متفق النظر هستند ، ضمن اینکه باید خدمت حضرتعالی عرض کنم که اجماع یکی از منابع استخراج احکام فقهی است !

نهایتاً اینکه قضاوت با همه دوستان

یا حق

سلام و درود

دوست خوبم االبته بنده مخلوق اریایی هستم نه اربابی:Gol:

دوست عزیز چون شما قصد ادامه مطلب را ندارید فایده ای ندارد بنده نظر بدهم زیرا مسائل و سوال های بسیار دیگر ایجاد می شود
فقط عرض کنم ا احترام زیادی که نسبت به فقها دارم و شخصا از کتب ایشان استفاده میکنم اما جاییکه قانع نشدم بدون دلیل هرگز نمیپذیرم همه ی انسانها ممکن الخطا هستند به هر میزان سوادی که میخواهند داشته باشند

این طور هم نیست که کسیکه حوزه نرفته است نمی تواند تجزیه و تحلیل صحیح انجام دهد

در قران عرض کردم اگر ایه ای محکم بر رد موسیقی سالم دارید بیاورید بنده از نظر علمی عرض کردم اگر شما دلیل قرانی دارید بیاورید

بنده علت نظراتم را عرض کردم و شما هم لطف فرمودید عرض کردید
تبادل نظر فکر کنم تا همینجا کافی باشد چون مسائل دیگر مطرح می شود که جایش در این نوشتار نیست

به هر حال برای شما و سایر دوستان ارزوی موفقیت دارم حال با هر نوع نگرش و طرز تفکری که هستید

موفق و سربلند باشید:hamdel:

در پناه خدای مهربان:Gol::Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوست عزیز مخلوق اریابی

اگر احساس میکنید ادامه صحبت ها میتواند سود مند باشد بنده در خدمتم ، منتها !

لطف کنید و به سوالات مطرح شده از طرف بنده صراحتاً پاسخ دهید !

با تشکر از شما دوست عزیز

راستی ، یه پیشنهاد

ما معتقدیم امروز حضرت حجة بن الحسن علیه السلام همان نور خدایی است که در ظلمات جهل هدایت گر است و همان حجتی است که خداوند بوسیله ایشان احتجاج میکند و همان گنجینه علوم زمان ماست و همان پدر مهربانی است که نسبت به فرزندانش بسیار رئوف و مهربان و دستگیر است ، به سراغ ایشان بروید و از او بخواهید اگر آنچه در ذهنتان است درست است شما را به استدلالی مجهز نماید که احدی توانایی رد آنرا نداشته باشد و اگر آنچه در ذهن شما ست اشتباه است ، پذیرش آن اشتباه را بر شما سهل و آسان سازد ، و مطمئناً او توانایی این امر را دارد !
براستی بیاییم با مراجعه به امام عصرمان ذره ای از غربت آن بزرگوار را در دوران غیبت از ساحت مقدس شان بزداییم !

اللهم عجل لولیک الفرج
آمین . . . .

بسم الله الرحمن الرحیم

سپاسگذارم از ریحانه71 من باب مطرح نمودن مبحث موسیقی و سیرو سلوک و ارائه نظریات فقهای بزرگواری چون جناب آملی

در موسیقی عرفانی مطلبی هست که این مسئله را با دیگر مسائل که ذکر فرمودید متمایز می گرداند.

همانطوریکه ذکر فرمودید موسیقی در ایجاد حسی کاذب می نماید مانند صدای مارش عزا که گریه کاذب را سبب می شود.

لذا موسیقی شوق معرفتی کاذب می آورد شوقی که حاصل و فایده روحانی ندارد که این مطلب کاملا صحیح است.

دیده ایم و دیده اند کسانی با صوت جمیل برای امام حسین علیه السلام مداحی می کنند که اشک در چشمان یهودی ضعیف الدین هم جمع می گردد من حتی کودکی را دیدم 1 ساله که با ناله این مرد گریه می کرد.

حال بگذریم که مدام ذکر میکنند گریه بر حسین ع در هر شکل صواب دارد که همانطوریکه فرمودید این مسئله شوقی کاذب است.
در حالیکه وقتی انسان به آنچه حسین بن علی علیه السلام انجام داد که جمیع خلق را الگو گردید را بخواهد بشناسد و شناخته او را پیروی نماید مرام و صراطش را که حق است بجان می خرد ( البته انسان مومن را عرض می کنم کسی که شاما صفت مومن و وفی است) بهنگام مداحی و مدح حرکت او و معرفت او حمد خدایتعالی و شکر و سپاس او را می گوید صلوات بر محمد و آلش می فرستد و هرجا کلمه حل من ناصر ینصرنی از دهان هر مظلومی بشنود به حکم قرآن کلکم راء و کلکم مسئول و تفسیر این آیه که همانا حل من ناصر ینصرنی است و لبیک به یاد حسین بن علی علیه السلام بگوید و به یاری مظلوم بشتابد.
این است راه مداحی و مدح حسین بن علی علیه السلام
اگر اشک از دیده مستمع با ایمان جاری می گردد بر اساس عشق است به خالق عشق و آنانکه عاشقانه عمل کردند و او نیز چون طالب این عشقبازی است پس خواهد گریست که نه فقط به غم دوری از وصال بلکه هم به عشق طلب وصال.

[="red"]در باب موسیقی در عرفان برعکس آنچه که تا کنون از عارفان دروغین و ظاهرنما دیده ایم[/] که با صدای دف و نی ( همانطور که ذکر فرمودید) کاذبانه به شوق در می آیند در عرفان موسیقی نیست که ذکر را بتحرک وا می دارد بلکه تعدد در ذکر اذکار تبدیل به موسیقی شده و سماع می گردد.
جهد در ذکر و تکرار قلبی اذکار و جلای نفس باعث شوق می گردد انسانی که حق رالمس می کند از سر شوق ذکرش موسیقیائی می گردد و از سر شوق وصال سماع می کند.

این بامسئله نخستین کاملا فرق می کند چراکه در مرتبت نخستین موسیقی باعث شوق وصال نمی گردد و کاذب است.

یا من هو کبیر متعال

یاحق

به نام خدای مهربان

سلام و درود

خدا همه ی ما را اگاه بفرماید

خواهش میکنم دوست خوبم

نغمه های روحانی و دل انگیزی كه تأثیری عمیق بر روح شنوندگان داشته است در لابه لای صفحات تاریخ دیده می شود. ابن ابی الحدید در باره صدای حضرت داوود(ع) می نویسد:

به حضرت داوود نغمه خوش و دلپذیری عنایت شده بود به گونه ای كه پرندگان, هنگام نغمه سرایی وی در محراب عبادت وی, جمع می شدند و حیوانات بیابان نیز به مجرد شنیدن صدای وی به اونزدیك می شدند و از شدت تأثیر جذبه صدای خوش او حضور مردم [و خطرهای ناشی از آن] را فراموش می كردند

حضرت داوود جدای از نغمه خوش مزماری معروف داشته است. حضرت علی (ع) وی را صاحب (مزامیر) وقاری اهل بهشت معرفی كرده است

از نظر فقهی موسیقی نا سالم یعنی موسیقی که ما را از یاد خدا غافل می کند نهی شده است چند نظر فقهی از نظر عده ای از کارشناسان فهی :
مسئله539ـ موسيقی ، هنر وفنی است از هنرهاو فنون بشری و در زمان های اخير رواج بيشتری دارد. برخی از انواع آن حلال است و می توان به آن گوش داد و برخی ديگر حرام می باشد و گوش دادن به آن جايز نمی باشد.
مسئله540ـ موسيقی حلال، آن است که با مجالس لهو و لعب تناسب ندارد و به عکس آن،موسيقی حرام به موسيقی ای گفته می شودکه با مجالس لهو و لعب هماهنگی دارد.
مسئله541ـ مقصود از جمله((متناسب با مجالس لهو و لعب)) اين نيست که آن موجب آرامش روحی و تغييرحال و وضع انسان می شود که چنان چيزی خوب است و احياناً موسيقی و آواز حلال نيز آن وضع را به وجودمی آورد بلکه مقصود ازآن ، اين است که شنونده آن خصوصاً اگر باهنر و فن موسيقی آشناباشد می داند که کداميک با مجالس لهو و لعب ومشابه آنها،تناسب داردوآنها يک ندراد.
مسئله542ـ رفت و آمد به جاهايی که درآنها موسيقی حلال پخش می شود،جايز است وگوش دادن به آن حتی مدت طولانی ،مادام که به حرام نينجامد بی اشکال می باشد.
مسئله543ـ به اماکن عمومی که در آنها موسيقی حرام پخش می شود،می توان رفت و آمد کرد به شرط آنکه به آن موسيقی از روی عمدو قصد، گوش ندهند مانند سالن هااستقبال و بدرقه مسافران،پاويون ها، پارک های عمومی ،رستوران ها،قهوه خانه ها،و امثال آنها،زيراگوش دادن به موسيقی حرام،ممنوع است نه کشيدن هر صدايی هر چندکه از روی عمد گوش ندهيم،حرام باشد.

یا ستار العیوب

سلام و درود

اشاره: مقاله ی حاضر گفتاری است از دکتر بهشتی درباره ی موسیقی که در سال های حضور وی در مرکز اسلامی هامبورگ (1343 تا 1349) ایراد شده است برگرفته شده از سایت atcce.com

این گفتار نشان می دهد بهشتی حتی پیش از تاسیس جمهوری اسلامی تا چه اندازه به بصیرت های لازم نسبت به شناسایی زمانه ی خویش و استفاده از اجتهاد در تطبیق احکام با مشورت این عصر دست یافته بود.
قبل از این که نظر اسلام را درباره موسیقی توضیح بدهم ، لازم است این نکته را یادآوری کنم که در آیات قرآن کریم و همچنین در روایات ، کلمه ی موسیقی یا موزیک یا معادل آن از کلمات عربی سراغ ندارم ؛ در قرآن کریم که قطعاً نیست و در روایات هم تا آنجا که در خاطرم هست ، سراغ ندارم . فقهای ما وقتی می خواستند درباره حکم موسیقی در اسلام صحبت کنند، مطلب را تحت عنوان حکم «غنا» در اسلام از یک طرف و همچنین حکم «آلات لهو» از طرف دیگر مطرح کردند. در کتاب های فقهی ، یک جا بحث درباره غنا و در کنار آن بحث درباره آلات لهو دیده می شود.
کلمه ی «لهو» در چند جای قرآن کریم آمده است ، از جمله در سوره جمعه :

«و اذا رأوا تجاره أو لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً(1)»
روش گروهی از مسلمان های سست ایمان ، این بود که در هنگام نماز جمعه و موقعی که پیامبر(ص ) مشغول خطبه بود، اگر صدای ساز و نوا در بیرون از مسجد بلند می شد یا صدای طبل کاروان تجارتی که از بیرون مکه رسیده بود، به گوششان می رسید برای تماشای بساط طربی که آنجا بود یا برای این که فرصت معامله با کاروان از دستشان نرود، قبل از این که دیگران به این قافله و کاروان تجاری برسند از پای خُطبه ی پیامبر(ص) که در نماز جمعه ایراد می کرد، برمی خاستند و می رفتند. در این آیه از این افراد انتقاد شده است :
«قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره والله خیر الرازقین .»
«شما نباید به عنوان تجارت و کارهای تجارتی یا به عنوان تفریح و سرگرمی از پای خطبه پیامبر در نماز جمعه بلند شوید و بروید؛ زیرا سودی که خدا در سنت های خود برای مردم با ایمان و درستکار مقدر و مقرر کرده ، به مراتب از سودی که شما از حضور در مراسم شادی و طرب و یا لهو و سرگرمی یا پیشدستی در تجارت با کاروان تازه رسیده نصیبتان می شود، بیشتر است .»

مفسران غالباً این طور گفته اند که منظور از لهو در اینجا همان صدای شیپور و نقاره و طبل و این قبیل چیزها بوده که کاروان های تجارتی معمولا وقتی از بیرون وارد شهر می شدند، می زدند تا مردم با خبر بشوند که این قافله تجارتی وارد شهر شده و برای معامله با قافله ، بیایند. عده ای از مردم برای تماشا و سرگرمی می رفتند و خود این سروصداها و علاوه بر این ، اصلا دیدن و تماشای قافله یک سرگرمی بود. یک عده هم برای تجارت و معامله می رفتند. این همان چیزی است که حتی امروز هم هست . می دانید که هنوز هم در جاهای کوچک وقتی می خواهند چیزهای کهنه را بخرند، زنگ می زنند تا نشان بدهند که برای خرید آمده اند.
می شود گفت که آیه درصدد این است که بگوید چرا این ها نماز پیامبر را ترک کردند و رفتند! اما از این آیه نمی شود برای حرام بودن موسیقی و حرام بودن لهو استفاده کرد. همین طور که با استفاده از این آیه نمی شود گفت که تجارت حرام است .
در چند آیه ی دیگر از قرآن کریم از لهو به صورت کنایه نکوهش شده است. نمی شود گفت که از هیچ یک از این آیات حرمت و حرام بودن لهو استفاده می شود. در چند آیه ی دیگر از قرآن کلمه «اللغو» آمده و بعضی از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معنی کرده اند و در آن آیات هم از لغو نکوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نمی شود.
در آیه ی سوم سوره مومنون در صفات مومنان گفته می شود:
«والذین هم عن اللغو معرضون .»

آن ها کسانی هستند که از لغو یعنی از لهو اعراض می کنند. لغو یعنی بیهوده و لهو یعنی سرگرمی . «مومنان کسانی هستند که از بیهوده روی می گردانند».
در آیه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاک گفته می شود:
«والذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراماً.»
آن ها که به باطل شهادت نمی دهند و یا در مجالس باطل شرکت نمی کنند و وقتی که از کنار لغو می گذرند با بزرگواری از کنار آن می گذرند.
یا در آیه 55 از سوره قصص :
«و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه»
«وقتی که لغو به گوش آن ها می خورد اعراض می کنند و روی می گردانند.»
این آیات ، خواه «لغو» به معنی «لهو» و خواه «لغو» به معنی «لغو» باشد و یا اصلا معنی مستقلی داشته باشد، ظاهر مطلب این است که از این آیات در اثبات حرمت موسیقی نمی توان استفاده کرد.
بنابراین می توان گفت که در آیات قرآن کریم ، آیه ای که بتوانیم از آن حرمت موسیقی و به طور کلی حتی حرمت لغو و حتی حرمت غنا را استفاده کنیم ، موجود نیست . این درباره ی آیات.
اما درباره ی روایات : روایات بسیاری درباره غنا هست که از این روایات کم و بیش برای حرمت غنا استفاده می شود. روایاتی هم درباره ی ساز زدن ، تنبور زدن و این جور چیزها هست که به آن ها آلات طرب و آلات لهو گفته می شود. این روایات هم کم و بیش بر حرام بودن استفاده از این وسایل دلالت می کند و این روایات هم در میان کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت موجود می باشد. درباره ی این روایات ، باید اجمالا گفت که برحرام بودن غنا دلالت می کنند، اما علما و فقها دو جور این روایات را فهمیده اند. عده ی زیادی این طور فهمیده اند که این روایات می خواهد بگوید: غنا و همچنین استفاده از آلات طرب از قبیل ویلن و انواع دیگر سازها مانند تار و تنبک ، حرام است .
بعضی از فقها این طور استنباط کرده اند که این روایات نمی خواهد بگوید که موسیقی به طور کلی حرام است بلکه این ها می خواهند بگویند: این بساط مجالس لهو و لعب ، این بساط مجالس خوشگذارنی که در زمان امامان معصوم (ع ) و در زمان پیشوایان اسلامی در خانه های ثروتمندان ، حکام ، فرمانداران ، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده ، مجموعاً حرام است . در حقیقت این روایات درصدد بیان حرمت آن سبک موسیقی و آن سبک مجالس عیاشی که در زمان پیشوایان دینی ما در خانه ها و در محل زندگی بسیاری از اشراف و ثروتمندان معمول بوده ، می باشد. و این مجالس ، مجالسی بوده که در آن ، خوانندگی به عنوان نمک آش استفاده می شده ، یعنی خوانندگی و نوازندگی برای تشویق شرکت کنندگان به گناهان دیگر بوده است . اصلا این نوع خوانندگی و نوازندگی به این معنا که در آن مجالس زنان با مردان شرکت می کردند و مجالس ، مجالس عیاشی ، هوسرانی ، هرزگی ، زنا، فسق و فجور بوده و ترانه هایی که تشویق کننده به این کار بوده ، حرام است .

بنابراین خلاصه مطلب چنین است : هر آوازه خوانی حرام نیست و هر نوازندگی حرام نیست . آن نوع از آوازه خوانی و آن نوع از نوازندگی که شنونده یا حاضران در یک مجلس را به گناه می کشاند و اهتمام آن ها را به رعایت قوانین پاکی و تقوا ضعیف می کند و اراده ی آن ها را برای گناه نکردن و به گناه آلوده نشدن سست می کند و آن ها را به شرکت در فساد و گناه تشویق می کند، این نوع موسیقی حرام است . اما اگر آوازه خوانی یا حتی موسیقی هست که این اثر را ندارد، حرام نیست . این رأی برخی دیگر از دانشمندان و فقهاست که این روایات را این طور فهمیده اند. بنابراین درباره موسیقی در اسلام می توان این طور گفت که هر نوع آوازه خوانی و هر نوع موسیقی که شنونده را به شهوترانی و مخصوصاً به بی پروایی در گنه کاری می کشاند و شنونده را برای ارتکاب فسق و فجور و کارهای خلاف عصمت و پاکی و تقوی بی پروا می کند و انگیزه های شهوت را در او چنان برمی انگیزد تا در ارتکاب گناه ، خدا، قانون ِ خدا، تعالیم پیامبران ، رعایت پاکی و تقوی و رعایت ارزش های عالی انسانی را «ولو موقتاً» فراموش کند در اسلام حرام است . این قدر مسلم است . اما نمی شود گفت که آوازه خوانی ها و موسیقی های دیگر به طور مسلم در اسلام حرام شده است .
حالا توجه می کنید به این که حتی کلمه ی لهو و به خصوص کلمه لغو هم چقدر با این نوع موسیقی متناسب است . در کلمات فقها گفته می شود:
«اللهو ما ینهی عن ذکرالله » «لهو آنی است که آدمی را از یاد خدا غافل کند».
این «از یاد خدا غافل کردن »، می خواهد مرحله خاصی از غفلت از یاد خدا را بیان کند و آن مرحله ی خاص این است که آدم با ایمان ، هر وقت با گناهی و لغزشی روبه رو می شود، خودبه خود به یاد خدا می افتد. چون این کار حرام است و خدا گفته نکن ، پس نکنم . این حالت که برای یک انسان با ایمان در برخورد با گناه دست می دهد یکی از ضامن های موثر در حفظ پاکی و فضیلت در مردم است .

اصلا یکی از مهم ترین ارزش های ایمان این است که ایمان ، پلیس ِ باطن است . وقتی انسان تک و تنها هم نشسته و با گناهی روبه رو می شود، ایمان درونی و وجدان الهی بر او نهیب می زند که خدا ناظر اعمال توست « نکن» این نوع توجه به خدا از مهم ترین ارزش های تربیت دینی است .
بنابراین خودبه خود آن نوع موسیقی و آن نوع آوازه خوانی که در آدمی این توجه را ضعیف کند تا آن حد که انسان وقتی با گناه روبه رو می شود اصلا دیگر یادش نباشد که خدایی هست و بی پروا گناه کند و حتی با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است . من فکر می کنم که اگر هیچ آیه و هیچ روایتی هم در این باره نبود و فقط ما بودیم و تعالیم اسلام و بلکه تعالیم ادیان درباره ی ارزش ایمان ، استنباط می کردیم که این نوع موسیقی حرام است .
خلاصه کنم : بسیاری از ترانه هایی که مخصوصاً زن های ترانه خوان می خوانند، وقتی در مجلسی خوانده می شود و عده ای را در ارتکاب گناه بی اختیار می کند، این نوع آوازه خوانی و ترانه خوانی حرام است . این نوع موسیقی، آن نوع ترانه ها، نوازندگی ها و خوانندگی ها که در شنونده این اثر را بگذارد که او را در ارتکاب گناه بی پروا کند به طوری که در برخورد با گناه ، اصلا یاد خدا نباشد! یا یاد خدا برایش آنقدر ضعیف شده باشد که او را نتواند از گناه باز بدارد و این ضعف و این تضعیف یاد خدا، نتیجه ی این خوانندگی و نوازندگی باشد، چنین خوانندگی و چنین نوازندگی که این اثر تضعیف کننده ی ایمان و پروای از گناه را داشته باشد، حرام است .
این را می توان به عنوان نظر قطعی اسلام درباره موسیقی گفت . اما آیا هر نوع خواندن و هر نوع نواختن که این اثر را نداشته باشد، به صرف این که خوانندگی است ، می توان گفت حرام است ؟ یا نه ! مورد تردید است . قدر مسلم این است که از مسلّمات اسلام نیست و آن را به حساب رأی همه علمای اسلام و فقهای اسلام و حتی رأی همه فقهای شیعه هم نمی شود گذاشت . این ها مطالبی است که فعلا تا این حد درباره موسیقی می توانم بگویم .

بنام خداوند جان و خرّد کز این برتر اندیشه بر نگذرد



سلام و درود

مطالب را در چندین پست ارسال میکنم

برگرفته شده از zendagi.com

موسیقی، رقص و سماع در طریق عرفانی مولانا





سماع چیست؟



سماع، شنیدن، شنوایی، آواز، سرود وجد و پایکوبی و دست افشانی صوفیان منفردأ و جمعأ با آداب و تشریفات خاص. سماع در اصطلاح عارفانه حالتی است که بر اثر هیجانات عاطفی، و غلیان و خروش درونی، و شور و وجد باطنی به عارفان راه معرفت، و سالکان طریق حقیقت، و واصلان به کعبهء وحدت، دست می داده و گاه و بی گاه آنها را وامی داشته که از خواست خود برخاسته و بی خود از خود خویشتن، در هر زمان و هر مکان، بی پروا از قعر و طعن بدخواهان و لعن و شتم دشمنان، همچون مولانا جلال الدین محمد دست بیفشاند و تن بچرخانند و پای بر زمین بکوبند.
جنید گفت: بر این طایفه در سه مورد رحمت حق نازل میشود: یکی هنگام طعام چه آنان جز به ضرورت غذا نخورند و دیگر هنگام گفتگو و مذاکره چه آنان پیوسطه متذکر احوال انبیاء و مقامات صدیقینند. سوم هنگام سماع چه سماع را آنان به وجد شنوند و حق را در آن مشاهده کنند.
سماع، حالی است که بر اثر آوازی خوش و یا نغمه ای دلکش، صوفی را دست میدهد. در این حال بعضی حرکات ناخودآگاه از وی سر میزند که ممکن است بیننده آن را نوعی رقص پندارد، این است سماع غیر ارادی با سماع راست، که مولوی در باره اش گوید:

بر سماع راست هر تن چیره نیست طعمهء هـــر مرغکی انجیر نیست



اما سماع ارادی، مجلسی است که صوفیان با حضور پیر تشکیل میدهند. قوال، اشعاری را به آواز گرم می خواند که گاهی با نغمهء دف و نی توأم است و صوفیان به ذکر قلبی می پردازند و بیتی، مصرعی یا کلامی را تکرار میکنند. در این مجلس وجد و حالی به آنها دست میدهد که آن را سماع گویند و مجلس یا حلقهء سماع خوانند. حافظ گوید:

مطرب چو پرده ساخت که در پردهء سماع بر اهل وجد و حال دَر ِ هــای و هو ببست



عطار گوید:

در حلقهء سماع که دریای حالت است از آتش ســماع دلی بیقرار کــــــو؟



در رقص و در سـماع ز هستی فنا شده اندر هوای دوست دلی زره دار کــو؟



در شرح تعرّف آمده است :
متقدمان نفس را بسیار قهر کردند و چندان ریاضت دادند که ترسیدند از کار فروماند و برای تقویت نفس چیزی طلب کردند و با دو بیتی سماع میکردند، البته بیتی موافق حال. حافظ گوید:

یار ما چون سـازد آهنگ ســـــماع قدسیان در عرش دست افشانی کنند



تا آنکه به وجد می آمدند و از خود بی خود می شدند و در مرحلهء سکر خود را توانستند نگهدارند و به رقص در می آمدند.

گهی اندر ســـماع شــــوق جـــانان شده بی پا و سر چون چرخ گردان



و آن را ممدوح و از جهت تقویت نفس لازم میدانستند و می گفتند: هر که از آواز خوش لذت نیابد، نشان آن است که دل او مرده است یا سمع باطنش کر گردیده است.
ابن عربی، سماع را به سه قسم تقسیم کرده است: اول سماع طبیعی که بوسیلهء قوای انسانی و آلات موسیقی و اصوات حسی حاصل میشود و باعث طرب و شوق ظاهری میگردد. دوم سماع روحانی که سالک دارای نفس ملکوتی به وسیلهء آن حال و ذوق نماید و از آن در صریر، قلم صنع را بر لوح محفوظ شنود و علامت آن القاء معانی و معارف غریبه است در دل که صاحب آن را به خشوع و خضوع و رکوع و سجود وا دارد. سوم سماع الهی است بلاواسطه و علامتش حیرت سامع است. 1
سماع از قرن سوم هجری، در بین متصوفه و عرفای اسلام مرسوم و معمول بوده و شیخ ابوسعید ابوالخیر میهنه ای ( 356 تا 440 هجری) با شنیدن شعری یا کلامی یا پیامی، از پیر و عارفی، یا به وقت خواندن آیه ای از آیات کلام الله مجید، یا به هنگام نقل حدیثی از سید المرسلین منقلب می شده. یا چنانکه « منور ابن سعید» از نوادگان شیخ ابوسعید، از قول جدش می نویسد:
« … از آن ساعت درها در سینهء ما گشادند، و به سماع این کلمه ما را از ما بستدند، و حال بر من دیگر شد».
شیخ در چنین حالاتی به وجد می آمد، بر پای می خاست، و به دست افشانی و چرخ و پای کوبی می پرداخت، و اطرافیان و حاضران نیز به تبیعت از او به سماع برمی خاستند.
« گاهی به هنگامی که شیخ مجلس میگفت، سخن او در یکی از مستمعان درمی گرفت، شحقه ای می زد و بی اراده، و بی اجازه به سماع و چرخ می پرداخت و غالبأ آتش او در مجلسیان هم در می گرفت و آنها نیز به دست افشانی و پای کوبی می پرداختند، و شیخ را نیز اگر وجدی و حالی دست میداد، یاران و مریدان را همراهی و هم پایی و هم چرخی میکرد.»
تاریخچهء پیدایش سماع

در سرشت و فطرت آدمی، رقص و موسیقی حک شده و بقول عارف بزرگ، امیر خسرو بلخی، روح پاک آدمی بواسطهء موسیقی داخل بدنش گردیده است :

رباعی



آنروز کــــه روح پاک آدم به بدن گفتند درآ نمی شــد از ترس به تن



خواندند مــــلایکان به لحن داوود در تن در تن درآ درآ در تن در تن



پس، این موسیقی است که در وجود آدمی ، هیجان، شادی، حزن، رقص و مستی را سبب میشود. و یا بقول دیگر همین موسیقی است که شادی و طرب را به پرواز می آورد. بدین معنی که سماع، رقص و موسیقی همزمان با ظهور انسان پا به عرصهء وجود گذاشته است.
اسرار حروف سماع

هر کلام صورتی دارد و معنایی ، صورت آن لفظ، صوتی است که شنیده میشود و معنای آن حقیقتی است که فهمیده میشود . و همان گونه که در شنوایی و تعقل و بینایی و قوای دیگر مناسب و ارتباطی موجود است ، در کلمات نیز میان لفظ و معنی یک نوع مناسبت طبیعی و ذاتی وجود دارد چنان که غزالی برای عشق و سماع این مهم را بیان کرده می نویسد : " سین و میم سماع اشارت است به " ســم " یعنی سر( SER ) سماع مانند " سم " است و شخص را از تعلقاتی که به اغیار دارد می میراند و به مقامات عینی میرساند " عین و میم " اشاره است به " مع " یعنی سماع شخص را به معیت ذات الهی می برد . پیامبر "ص" فرمود : " لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل " .
و سین و میم و الف ، سماع اشاره است به سما ( آسمان ) یعنی شخص را علوی و آسمانی می گرداند و از مراتب سفلی خارج میکند . و الف و میم سماع اشاره است به ام ( مادر ) و منظور این است که صاحب سماع مادر هر چیز دیگر است و از پرتو روحانیت خود از غیب مدد میگیرد و حیات علمی را که کلمه " ماء " ( آّ ب ) بدان اشاره می کند به همه چیز می بخشد . و عین و میم سماع اشاره است به " عم " ( فراگیری ) یعنی سماع کننده با روحانیت خود علویات را و باحیات قلب خود، انسانیت را و با نور نفس پاک خود، جسمانیت و احوال دیگر را فر امیگیرد.
فواید سماع

از جملهء مستحسنات متصوفه که محل انکار بعضی از علما ظاهر است، یکی اجتماع ایشان است از برای سماع و موسیقی و استحضار قوال از بهر آن. و وجه انکار شان آنک این رسم بدعت است. چه در عهد رسالت و زمان صحابه و تابعین و علما و مشایخ سلف معهود نبوده است، و بعضی از مشایخ متأخر آن را وضع کرده اند و مستحسن داشته و جواب آن است که هر چند بدعت است، ولکن مزاحم سنتی نیست، پس مذموم نبود خصوصأ که مشتمل باشد بر فواید.
و از جمله فواید یکی آن است که اصحاب ریاضات و ارباب مجاهدات را از کثرت معاملات، گاهگاه اتفاق افتد که ملالتی و کلالتی در قلوب و نفوس حادث شود و قبضی و یأسی که موجب فتور اعمال و قصور اعمال و قصور احوال بود، طاری گردد.
پس مشایخ متأخر از بهر رفع این عارضه و دفع این حادله، ترکیبی روحانی از سماع اصوات طیبه و الحان متناسبه و اشعار مهیجهء مشوقه به وجهی که مشروع بود نموده اند، و ایشان را بر تناول آن بوقت حاجت تحریض فرموده، تا بدان واسطه کلالت و ملالت از ایشان مرتفع شود و دیگر باره از سر شدت شوق وحدت شعف روی به معاملات آرند.
فایدهء دوم، آنک سالکان را در اثناء سیر و سلوک، به سبب ظهور و استیلای صفات نفوس و قفات و حجبات، بسیار افتد که بدان سبب مدتی طریق مزید احوال بر ایشان مسدود گردد و به طول فراق، سورت اشتیاق نقصان پذیرد. پس ممکن بود که مستمع را در سماع الحان لذیذ یا غزلی که وصف الحال او بود، حالی غریب که تحریک دواعی شوق و تهییج نوازع محبت کند روی نماید و آن وقفه و حجبه از گیش برخیزد و باب مزید مفتوح شود.
فایدهء سوم، آنک اهل سلوک را که حال ایشان هنوز از سیر به طیر، و سلوک به جذبه و محبی به محبوبی نینجامیده باشد، در اثناء سماع ممکن بود که سمع روح مفتوح گرددو لذت خطاب ازل و عهد اول یاد آید و طایر روح به یک نهضه و نقضه غبار هستی و نداوت حدوث از خود بیفشاند، و از غواشی قلب و نفس و جملهء اکوان مجرد گردد و آنگاه در فضای قرب ذات در طیران آید، و سیر سالک به طیر مبدل شود و سلوکش به جذبه، و محبی به محبوبی، و یک لحظه چندان راه قطع کند که سالها به سیر و سلوک در غیر سماع نتواند کرد. اگر منکر سماع این فواید را به آفات که در سماع متوقع بود مقابله کند،گوییم دفع آن آفات واجب آید و به امکان وقوع آن ترک سماع لازم نگردد

به نام خدای عزیز و حکیم

سلام و درود

ادامه ...
توصیف سماع مولانا در غزلی دیگر از دیوان کبیر، سماع را چنین توصیف می کند:

سماع چیست؟ ز پنهــــانیان به دل پیغــــام دل غریب بباید ز نامـــــــه شـــــان آرام


شکفته گـــــردد از این باد شاخه​های خرد گشاده گردد از این زخمه در وجود مسام


حـــــــــلاوتی عــــجبی در بدن پدید آید که از نی و لب مطرب شکر رســید به کام


ز هـــــر طرف بجهــــد بیقـــــرار یعقوبی کــــه بوی پیرهن یوســـــفی بیافت مشام


تن و دلی که بنوشید از این رحیق حـــلال بر آتش غم هجــــران حرام گشت حرام


سماع گــــرم کن و خاطـــر خران کم جو کــــه جان جان ســـــماعی و رونق ایام


..


و یا در غزلی دیگر سماع را پنجره ای به سوی گلستان دل میداند و میگوید که:

پنجره ای شــــد ســــماع سوی گلستان دل چشــــم دل عاشــــقان بر ســــــر این پنجره


آه که این پنجـــــره، هســـت حجابی عظیم رو که حجابی خوش است هیچ مگو ای سره


مولانا جانی بیقرار داشت و سماع را قراربخش جان میدانست، او میگفت که:

سماع از بهــــــــر جان بیقرار است سبک برجــه چـه جای انتظار است


مشین اینجا تو با اندیشـــهء خویش اگــــر مردی برو آنجا که یار است


مگو، باشد که او مــــــا را نخواهد که مرد تشنه را با این چه کار است


کــــــه پروانه نیندیشــــــد ز آتش که جان عشق را اندیشه عـــار است


در غزلی دیگر، و بی تردید چرخ زنان، سروده است که:
یار شـــدم، یار شـــدم، با غم تو یار شدم تا که رســــــیدم بر تو، از همه بیزار شدم

گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو گفتم این نقطه مــــرا کرد که پرگار شدم


زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشـه شدم کار تو را دید دلـــــم عاقبت از کار شدم


..


در غزلی زیر عشق را خطاب میکند و یا او به سئوال و جواب می پردازد و از « جهیدن » و « دور زدن » و « چرخ » و « سجده کردن » که معمول صوفیان و سماع کنندگان بوده است، دم می زند:

گفـــــتم عشق را شبی، راست بگــــو تو کیستی؟


گفــــت: حیات باقیم، عمر خـــوش مکـــــــررم


گفتمش ای برون ز جا، خانهء تو کجاست؟ گفت


همــــرهء آتش دلــــــم، پهــــلــــوی دیدهء ترم


غازهء لالـــــه هـــــــا منم، قیمت کال هـــــا منم


لذت نالــــــــــه هــــا منم، کاشف هــــر مستترم


او به کمینه شــــیوه ای، صد چو مــــــرا ز ره برد


خواجه مـــــرا توره نمــــا، من بچه از رهش برم؟


چــــــرخ نداش می کند، کز پی اوست گردشم


مـــــاه نداش می کــــند، کـــــــز رخ تو منورم


سماع آرام جان و راه وصال به جانان است، جای سماع در عروسی و به هنگام شادی است، نه در ماتم و به وقت فغان و زاری:

سمــــاع آرام جان زندگـــــان است کسی داند کـــــه او را جان جانست


کسی داند کـــــه او بیدار گـــــردد که او خفــــــته میان بوســــــتانست


ولیک آنکو به زندان خفــــــته باشد اگر بیدار گــــــــردد در زیان است


کسی کو جوهـــر خـود را ندیدست کسی کان ماه از چشمش نهان است


چنین کس را سمــاع و دف چه باشد سماع از بهر وصل دوســــتان است


سماع آنجا بکن کانجا عــروسی ست نه در ماتم، که آن، جای فغان است


سرود شادی شب عروسی

مولانا، فاطمه خاتون دختر صلاح الدین، خلیفه و محبوب خود را، به عقد پسرش سلطان ولد در آورد. در روز عقد، سماع برپا شد و مولانا سماع کنان به آهنگ دف و دهل غزل زیر را سرود:
بادا مبارک در جهان، سور و عروسی های ما سور و عروسی را خـــــــدا ببرید بر بالای ما
و در شب زفاف سلطان ولد با فاطمه خاتون هم، مولانا که بیش از همه شادمان شده بود، به سماع برخاست و غزلی را ساخت که مطلع آن این است:
مبارکی که بود در همه عروسی ها در این عروسی ما باد ای خدا تنها
« .... مولانا در ضمن سماع شعر می سرود و از شوق سرودن اشعار به رقص می پرداخت و گاهی در ضمن سماع و در حالت وجد میگفت، که در هر چیز خداوند را می بیند و به اطرافیانش میفرمود تا نور خداوند را در درون چشم های من ببینید..... هنوز از گرمابه درنیامده به سماع می پرداخت. از شدت شوق گاهی نیمه شب در حالت رقص و چرخ زدن سماع میکرد.... زمانی دیگر پابرهنه و سماع کنان به مدرسه می آمد و سماعی را که در بیرون آغاز کرده بود در داخل مدرسه هم ادامه میداد..... با زدن یک نعره به سماع وارد می شد و با ادای لفظ ( هِی ) به سماع بر می خاست، و در ضمن سماع فتوی می نوشت و به پرسش ها با شعر پاسخ می گفت....... در حین سماع به کنار نوازندگان و خوانندگان می آمد و بر آنها تعظیم میکرد و عذر میخواست.... بعد از سماع به حمام می رفت و گاهی به هنگام نشر معارف الهی به وجد می آمد و به سماع مشغول می شد.
« صبح، همین که یاران می آمدند به سماع می پرداخت و از افراط در سماع بیمار می شد. در حین سماع در دف مطربان پول می ریخت....... گاهی از زیر آب سرد بیرون می آمد و سماع میکرد و مدت مدیدی بدون آنکه غذا بخورد ( الجوع، الجوع، ثم الرجوع ) گویان به سماع می پرداخت ».
...... بعد از سماع سینه اش را مالش میدادند ..... گاهگاهی در مراسم عروسی نیز به سماع می پرداخت ... »

رقص آن نبود که هــــــر زمان برخیزی وز زیر دو پای خویش گــــــرد انگیزی


رقص آن باشد که چون در آیی به سماع جــان دربازی وز دو جهــــــان برخیزی


مولانا بعد از غیبت همیشگی شمس نیز به سماع پرداخت، سماعی که روز و شب ادامه داشت و مولانا لحظه ای آسودگی نداشت، شور و شیدایی او که گاه پنهان و گه هویدا بود، غلغله در شهر افکند، در شهر نه، که در زمانه و دهر.
این شوریده حالی و بقراری ها را پسر مولانا، سلطان ولد، در ابتدا نامه چنین وصف میکند:

یک نفس بی سماع و رقص نبود روز و شب لحظه ای نمی آسـود


تا حدی که نمـــــاند قــــــوالی کـــو ز گفتن نگشت چون لامی

به نام خدای رحیم و مهربان


سلام و درود


وجد و جهیدن در حال سماع


مولانا، رقص و سماع را از توابع و نتایج ظهور وجد میدانست، و چون با شنیدن نغمه یا نوایی یا سخن موزونی، به وجد می آمد، زمان و مکان را از یاد می برد، در شب و روز، در حجره یا در مدرسه، در کوچه یا در بازار « هِی » میگفت و پای بر زمین میکوفت و به هوا می جهید و چرخ زنان غزل می سرود. گاه در حال سماع یارانش را به آغوش می کشید. و به چرخ و سماع وامیداشت ( چنانکه با صلاح الدین زرکوب در بازار زرگران کرد)، و گاه به تنهایی چرخ می زد، و اگر آنها که در اطرافش بودند و به وجد می آمدند، او را همراهی میکردند.
هر دل که پیوسطه حاضر بود و القاء سمع کند، از هر آوازی که بدو رسد خطاب الهی فهم کند. پس سماع او موقوف نبودبر نغمات و الحان آدمی چنانکه ابو عثمان سعید بن سلام مغربی، صوفی بزرگ سدهء چهارم گوید: من ادعی السماع ولم یسمع من صوت الطیور و صریر الباب و تصفیق الریاح فاعلم ان دعواه افتراء و باطل. ( هر کس دعوی سماع کند، و به آواز پرندگان و صفیر باد و نالهء در، سماع نکند، دعویش دروغ و باطل است.)
پس واضح است که سماع مولانا جلو دکان صلاح الدین زرکوب این حقیقت را به کرسی می نشاند که حضرت مولانا از آواز کوبیدن زر، خطاب الهی را فهم میکرد و به وجد می آمد.
مولانا، در یکی از این حالات و شاید به هنگامی که بر هوا می جهیده است، غزل زیر را سروده:

سماع آمــــد هــــــلا ای یار برجه مسابق باش و وقت کــــــار برجه


هـــــــزاران بار خفتی همچو لنگر مــــثال بادبان این بار بـــــــــرجه


بسی خفتی تو مست از ســرگرانی چو کــــردندت کنون بیدار، برجه


هـــــــلا ای فـــــکرت طیار بر پر تو نیز ای قــــالب ســـــــیار برجه


هلا، صوفی چو ابن الوقت باشـــد گـــــــــذر از پار و از پیرار، برجه


به عشق اندر نگنجد شرم و ناموس رها کن شــــــرم و استکبار، برجه


وگر کاهل بود قــوال عــــــارف بدوده خــــرقه و دســــــتار، برجه


چو زلفین، از فرو سو می کشندت تو همچون جعــد آن دلدار، برجه


صــــــلایی از خیال یار آمـــــــد خیالانه تو هـــــم ز اســـرار برجه


بسی در غــدر و حیلت بر جهیدی یکی از عــــالم غـــــــدار، برجه


تأثیر آواز خوش در سماع

شک نیست که آواز خوش از جملهء نعمت های الهی است و روح انسانی را به سماع اصوات طیبه و نغمات متناسبه التذاذی و استرواحی بود، و حال آنست که روح بعضی از حیوانات از آن لذت یابد. چنانکه اشتر به نغمهء حدا بار های گران به آسانی بکشد و به یک منزل چندین منازل از سر نشاط طی کند.
حکایت است از ابوبکر محمد بن داوود دینوری معروف به دقی از بزرگان صوفیه در قرن چهارم: وقتی در بادیه به قبیله ای از قبایل عرب برسیدم، یکی از ایشان مرا بخانهء خود فرو آورد و ضیافت کرد و پیش از احضار طعام، غلامی را دیدم سیاه در آن خانه بند برنهاده و اشتری چند مرده بر در خیمه افتاده. آن غلام مرا گفت: تو امشب مهمانی و مولای من مهمان را سخت گرامی دارد. توقع چنان است که شفاعت کنی تا مرا از این بند خلاص دهد. چون طعام حاضر کرد، گفتم: نخورم تا این بنده را خلاص دهی. گفت: این غلام مال مرا همه تلف کرد و مرا بر خاک فقر نشاند. گفتم: به چه سبب؟ گفت: تعیش من از منافع این اشتران بودی و این غلام آوازی بغایت خوش دارد. بار های گران بر ایشان حمل کرد و به نغمهء حدا ایشان را گرم براند تا راه سه روزه به یک روز قطع کردند. چون به منزل رسیدند و بار ها بینداختند همه بیفتادند و جان بدادند. اکنون او را بتو بخشیدم . روز دیگر خواستم که آواز او را بشنوم و حال هیمان اشتر ا تستماع نغمات او مشاهده کنم. مضیف غلام را بفرمود تا نغمهء حدا آغاز کرد. اشتری آنجا بسته بود، چون آواز او بشنید بر سر بگردید و ریسمان بگسست و من نیز از غایت خوشی آواز او بیهوش گشتم و بیفتادم تا مضیف اشارت کرد به غلام که بس.
وقتی شافعی در راهی میگذشت، یکی با او همراه شد. به جایی رسید که قوالی نغمه ای میکرد، بایستاد و با آن همراه گفت: که تو از این سماع در خود هیچ طرب می یابی؟ گفت: نه. گفت: پس معلوم شد که حس باطن نداری. از جنید پرسیدند که سبب چیست که شخصی آرمیده با وقار، ناگاه آوازی میشنود، اضطراب و قلق در نهاد او می افتد و از وی حرکات غیر معتاد صادر میشود؟ گفت: حق تعالی در عهد ازل و میثاق اول با ذرات ذریات بنی آدم خطاب الست بربکم کرد. حلاوت آن خطاب و عذوبت آن کلام در مسامع ارواح ایشان بماند. لاجرم هرگاه که آوازی خوش بشنوند، لذت آن خطاب شان یاد آید و به ذوق آن در حرکت آیند. این معنی مطابق قول ذوالنون مصری است که: الاصوات الطیبه مخاطبات و اشارات الهیه استودعها عند کل طیب و طیبه. (آواز خوش، مخاطبات و اشارات الهی است که حق تعالی در مردان و زنان خوب به ودیعت نهاده است.)

یا الله

سلام و درود

سماع از نظر عارفان

خواجه عبدالله انصاری معروف به پیر هرات ( متوفی 481 هجری) در توصیف سماع گوید:
« بنده سماع همی کند تا وقت وی خوش گردد، جان وی فراسماع آید، دل وی فرانشاط آید، سرِ وی فراکار آید، از تن زبان ماند و بس، جان در وجد واله شود، دل در شهود مستهلک شود، جان در وجود مستغرق گردد، دیده آرزوی دیدار ذوالجلال کند، دل آرزوی ظهور کند، جان آرزوی سماع حق کند، رب العزه پردهء جلال بردارد، دیدار نماید، بنده را به جام شراب بنوازد، حال بنده آنگه به حقیقت در سماع آید»
ملک داد شمس تبریزی در بارهء سماع میگوید:
« این تجلی و رؤیت خدا، مردان خدا را در سماع بیشتر باشد. ایشان از عالم هستی خود بیرون آمده اند، از عالم های دیگر برون آرد شان سماع، و بلقای حق پیوندد».
« فی الجمله سماعی است که حرام است. او خود بزرگی کرد که حرام گفت. کفر است آنچنان سماع. دستی که بی آن حالت برآید، البته آن دست به آتش دوزخ معذب باشد، و دستی که با آن حالت برآید. البته به بهشت رسد. و سماعی است که مباح است و آن سماع اهل ریاضت و زهد است که ایشان را آب دیده و رقت آید. و سماعی است که فریضه است و آن سماع اهل حال است، که فرض عین است، چنانکه پنج نماز و روزهء رمضان ، و چنانکه آب و نان خوردن به وقت ضرورت، فرض عین است اصحاب حال را، زیرا حیات ایشان است. اگر اهل سماعی را به مشرق سماع است، صاحب سماع دیگر را به مغرب سماع باشد، و ایشان را از حال همدیگر خبر باشد».
هم او گوید:
« رقص مردان خدا لطیف باشد و سبک، گویی برگ است که بر روی آب میرود، اندرون کوه و صد هزار کوه، و برون چون کاه».
از جنید بغدادی ( متوفی 297 هجری) که از عرفای بزرگ و اصلش از نهاوند بود و در بغداد درگذشت، پرسیدند که : « چه حالت است که مرد آرمیده باشد، چون سماع شنود اضطراب در وی پدید آید» ؟ گفت: « حق تعالی ذرّیت آدم را در میثاق خطاب کرد که : « الست بربک» ؟ ( یعنی من خدای شما نیستم)؟ همهء ارواح مستغرق لذت آن خطاب شدند. چون در این عالم سماع شنوند در حرکت و اضطراب آیند.»
ذوالنون مصری ( متوفی 245 هجری) عقیده داشت که « سماع وارد حق است که دل ها بدو برانگیزد و بر طلب وی حریص کند. هر که آن را به حق شنود به حق راه یابد، و هرکه به نفس شنود اندر زندقه افتد.»
شاعران عارف در بارهء سماع اشعاری سروده اند که نمونه ای از آنها در زیر نقل میشود:
خاقانی شروانی ( متوفی 565 هجری) در قصیده ای گوید:
اشک من در رقص و دل در حال و ناله در سماع من دریده خــــــرقهء صبر و فغــــان آورده ام
شیخ عطار ( متوفی 618 هجری) در الهی نامه میگوید:

چنین باید ســــــــماع نی شنودن ز نی کشته شـدن در خون غنودن


چــو نام دوست بنیوشی چنین شو به یک یک ذره مجری آتشین شو


شیخ سعدالدین حموی از اصحاب شیخ نجم الدین کبری و مصاحبین محیی الدین ابن العربی و صدرالدین قونیوی که جمله گی از عرفای بزرگ بوده اند و در قرن هفتم هجری می زیسته اند، میگوید:
دل وقت سماع بوی دلدار برد جان را به سرا پردهء اسرار برد
شیخ فخرالدین عراقی ( متوفی 688 هجری) که در شش سال آخر عمر مولانا در قونیه می زیسته است میگوید:
چو در سماع، عراقی حدیث دوست شنید به جای خــرقه به قوال جان توان انداخت
و هم او در عشاق نامه گوید:

تا من اندر ســـــــــماع عشق آیم مجلس عـــــــــاشــــــقان بیارایم


چون که پی گم کنم از این هستی راه یابم به عــــــــالــــــــم مستی


همچو مســــــتان ســـماع برگیرم نعــــــرهء شــوق دوست درگیرم


و شیخ سعدی علیه الرحمه در باب سوم بستان ( در عشق و مستی) میگوید:

اگر مرد عشقی کــــــم خویش گیر وگــــــرنه ره عــــــــافیت پیش گیر


مترس از محبت کـــــه خاکت کند که باقی شوی گــــــــر هلاکت کند


نروید نبات از حبوب درســـــــــت مگـــــر حــــال بروی بگردد نخست


تو را با حق آن آشــــــنایی دهــــد که از دست خویشت رهــــــایی دهد


که تا با خودی در خودت راه نیست وز این نکته جز بی خــود آگاه نیست


نه مطــــــرب که آواز پای ســــتور ســــماع است اگر عشق داری و شور


مگس پیش شـــــــوریده دل پر نزد کــــه او چون مگس دست بر سر نزد


نه بم داند آشفته ســــامـــــان نه زیر به آواز مــــــــــــرغی بنالـــــد فقیر


سراینده خود می‌نگـــــردد خموش ولیکن نه هــــــر وقت بازست گوش


چو شـــــوریدگان می پرستی کنند بـــــر آواز دولاب مســــــــتی کنند


به چــــــــرخ اندر آیند دولاب وار چو دولاب بر خــــود بگـــــریند زار


به تسلیم ســــر در گــــــریبان برند چو طاقت نمـــــــاند گــــریبان درند


مکن عیب درویش مـدهوش مست که غرق است از آن می‌زند پا و دست


نگویم ســـماع ای برادر که چیست مگــــــــر مستمع را بدانم که کیست


گــــــــر از برج معـــنی پرد طیر او فـــــــرشته فـــــرو مــــــاند از سیر او


وگــــــر مرد لهوست و بازی و لاغ قوی تر شــــــود دیوش اندر دمــــاغ


چه مرد سماع است شهوت پرست؟ به آواز خــــوش خفته خیزد، نه مست


پریشـــــان شـــــود گل به باد سحر نه هیزم کــــــــه نشکافــــدش جز تبر


جهان پر سماع است و مستی و شـور ولیکن چه بیند در آیــــینه کــــــور؟


نبینی شـــــتر بر نـــوای عـــــــرب کـــه چونش به رقص اندر آرد طرب؟


شتر را چو شور و طرب در سر است اگـــــر آدمی را نباشــــــــد خر است


و این هم سه بیت از سه غزل حافظ شیرازی:

مطرب چه پرده ساخت که در پردهء سـماع


بر اهل وجد و حال در ِ هــای و هوی ببست


.....................................................


در سماع آی و ز سر خرقه بر انداز و برقص


ور نه با گوشه رو و فرقهء مـــــــا در سرگیر


...............................


ببین کـه رقص کنان میرود بنالهء چنگ


کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع

یا کریم




سلام و درود



مولانا و سماع

مولانا در مکتب پدرش « سلطان العلما بهاءوالدین ولد » و در محضر خلیفهء پدرش، « برهان الدین محقق ترمذی » درس علم و عرفان آموخته بود و بعد از رحلت پدرش و برهان الدین ، به تدریس فلسفه و حکمت و معقول و منقول و علوم دینی و ظاهری و باطنی پرداخت تا آنجا که به نوشتهء پسرش سلطان ولد:
« مولانا بعد از مرگ برهان الدین بیش از ده هزار مرید گرد آورد. خاص و عام دست ارادت به مولانا دادند، و او به وعظ پرداخت و هر مریدی عارفی با تمکین و عالمی اندیشمند شد. »
و شمس تبریزی در بارهء او می گوید:
« مولانا، در علم و فضل دریاست ..... و همه دانند در فصاحت و فضل مشهور است.»
و در جایی دیگر در توصیف برتری علمی مولانا می گوید:
« مولانا؟ ......این ساعت، در ربع مسکون، مثل او نباشد. در همهء فنون: خواه اصول، خواه فقه، و خواه نحو، و در منطق.
با ارباب آن، به قوت معنی سخن گوید. به از ایشان، با ذوق تر از ایشان، و خوب تر از ایشان، اگرش بباید، و دلش بخواهد، و ملالتش مانع نیاید. و بی مزگی آنکه، من از سر خرد شوم، و صد سال بکوشم، ده یک علم و هنر او، حاصل نتوانم کردن».
و تقدیر چنین بود که :
این معلم بزرگ، و در علم و دانش و دین یگانهء روزگار خود، در سن 38 سالگی با کهنسال مردی شصت و چند ساله و گمنام، که کس ندانست که کیست، و از کجا آمده است، دیدار کند، و آنچنان شیفته و شیدای او گردد که در مکتب و منبر، و در کوی و برزن و بازار، در منظر محرم و نامحرم، با صدای چکشی، با آهنگ دف و نایی، پای برزمین بکوبد و به چرخ درآید:
« روزی مولانا از بازار زرگران می گذشت. از شنیدن صدای ضربهء چکش صلاح الدین به وجد آمد و سماع و چرخ زدن آغاز کرد، صلاح الدین کار را به شاگردان واگذاشت و خود بیرون آمد. مولانا او را در آغوش کشید و بر روی و موی او بوسه زد و سماع کرد. صلاح الدین سالخورده که به سبب ریاضت ناتوان شده بود، دریافت که در سماع، یارای برابری با مولانا را ندارد. عذر ها خواست و به دکان باز گشت و به شاگردان اشاره کرد که بی وقفه بر زر کوبند و لحظه ای دست از زدن برندارند. و مولانا از نیم روز تا غروب سماع کرد و چرخ زنان غزلی به مطلع زیر ساخت:

یکی گنجی پدید آمـــــــد، در آن دکان زرکوبی


زهی صورت، زهی معنی، زهی خوبی، زهی خوبی


روایتی دیگر می گوید:
« روزی مولانا به فریاد ترکی که پوست روباه می فروخت و فریاد می زد « دِلکو» ( دلکو و تولکی به ترکی قدیمی یعنی روباه )، نعره زنان به چرخ در می آید و می گوید: دل کو؟ و سماع زنان تا مدرسهء مبارک روان میشود، و غزلی با مطلع زیر می سراید:

دل کو؟ دل کو؟ دل از کجا؟ عاشق و دل؟


زرکو؟ زر کی؟ زر از کجا؟ مفلس و زر؟ »


« .... مولانا در حال سماع از خود بی خود می شد و قوالان را میگرفت و همچنان چرخ زنان و پای کوبان صلوات میداد......
فریدون سپهسالار در رساله می نویسد:
« خداوندگار ما ..... از ابتدای حال، به طریقه و سیرت پدرش مولانا بهاءالدین ولد، مشغول بودند.... اما سماع هرگز نکرده بودند.
چون مولانا، شمس را به نظر بصیرت دید..... عاشق او شد و به هر چه او فرمودی آن را غنیمت داشتی پس اشارت فرمودند که: در سماع درآ، که آنچه طلبی در سماع زیاده خواهد شدن.... بنابر این اشارت، ..... ایشان در سماع آمده.... آنچه فرموده بودند در حالت سماع معاینه دیدند و تا آخر عمر ، بر آن سیاق عمل کردند، و آن را طریق و آیین ساختند».
و سلطان ولد پسر مولانا، که او را پایه گذار طریقت مولویه می دانند و هنوز هم در مراسم سماع درویشان در قونیه، سه دور اول چرخیدن درویشان، به یاد او « دور ولدی» خوانده و انجام میشود، در جزو سوم مثنوی ولدی می گوید:

پیشتر از وصـــل شمس الدین ز جان بود در طــــاعت ز روزان و شــــبان


سال و ماه پیوسطه آن شــــــاه گزین بود مشغول علـــوم زهـــــــد و دین


چونکه دعوت کرد او را شمس دین در سماعی که بد پیشش گـــــــزین


چون درآمــــــــد در سماع از امر او حــــال خود را دید صد چندان ز هو


شد ســماعش مذهب و رایی درست از ســــماع اندر دلش صد باغ رست


ملک داد شمس تبریزی چنان آتشی در دل مولانا بر افروخت که ترک محراب و منبر گفت، در ِ دل بر خویش و بیگانه بست و آستین استغنا بر دو کون افشاند، سجاده نشین با وقار مسلمان، بازیچهء کودکان کوی شد و آن زاهد واعظ، سر حلقهء بزم باده جویان گردید.

زاهــــــد بودم ترانه گویم کردی سرحلقهء بزم و باده جویم کردی


ســـــجاده نشین باوقــــاری بودم بازیچهء کــــودکان کویم کردی


به جای اقامهء نماز و مجلس وعظ، به سماع نشست و چرخیدن و رقص بنیاد کرد. و بجای قیل و قال مدرسه، و جدال با اهل بحث، گوش به نغمهء پرشور نی و ترانهء دلنواز رباب نهاد.

در دست همیشه مصحفم بود در عشق گــــــرفته ام چغانه


اندر دهــنی کــــه بود تسبیح شــعر است و دو بیتی و ترانه 4


عبدالحسین زرینکوب در کتاب پله پله تا ملاقات خدا در مورد سماع عارفانهء مولانا چنین می نگارد:
« مولانا سماع را وسيله يي براي تمرين رهايي و گريز مي ديد. چيزي که به «روح» کمک مي کرد تا در رهاي از آنچه او را مقيد در عالم حس و ماده مي دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نمايد. اما فقيهان عصر، که از سماع تصوري حقير در خاطر مي پروردند، نظير آنچه در مجالس اهل لهو و لعب ديده بودند، يا آنچه به مترسمان صوفيه و مستأکله اوقاف و خانقاه ها منسوب بود، در آن به چشم ديگر نظر مي کردند، به همين سبب مولانا را در اصراري که بدين کار داشت در خور ملامت مي ديدند. خود سماع را هم متضمن بدعت و اقامه ي آن را از جانب مولانا موجب اشاعه ي باطل و ترويج فساد تلقي مي کردند.
اين اختلاف نظر غالباً موجب مي شد تا مخالفان، عوام تُرک و گاه ارباب قدرت، را بر ضد مولانا و ياران تحريک نمايند. مولانا هم مکرر در دفع ايراد يا رفع توهـّم مخالفان خود را به بحثهاي فقيهانه ناچار ديد.
سماع مولانا، چنانکه احوال او و يارانش نشان مي داد، از هيچ گونه انديشه ي خوشباشي و لذتجويي ناشي نمي شد و ذوق اشتغال به لهو يا فکر جستجوي آسايش و غفلت داعي و محرک آن نبود. اين سماع خود مبارزه و تلاش رياضت کشانه يي بود که جسم را تلطيف مي کرد، تبديل به روح مي کرد، و براي آن از ميان آنچه به آلودگي و گناه تعلق داشت راه ناشناخته يي به سوي خدا مي گشود. کشمکش و تقلايي جانکاه بود که استغراق در آن به انسان امکان مي داد تا جزء عنصري خود را با پر و بالي که روح، در آن لحظه هاي هيجان، به آن عاريه مي دهد به عالم مافوق عناصر ملحق نمايد. خيز و جهشي بود که سالک راه خدا را به اوج حيات انسان مي رسانيد، تبديل به ملايکه و روح مي کرد و از آنجا پله پله تا بام رفيع آسمانها مي برد.
مجلس سماع براي مولانا معبدي بي سقف و ستون و عاري از زيور و ثروت بود که در فضاي آگنده از قدس و طهارت آن هر چيز زميني آسماني مي شد. در آن همه چيز مقدس، همه چيز روحاني، و همه چيز الهي بود. کدام بدعت، کدام گناه، و کدام ابليس مي توانست در چنين جوّ پاک الهي مجال ورود بيابد؟ فقط خودبيني زاهد ظاهرنگر بود که اينجا را مي توانست به آينه يي براي مشاهده ي تيرگي هاي وجدان خود او تبديل کند، حالتي از تقديس و تسبيح روحاني را که در سراسر مجلس موج مي زد در آن مشاهده نکند و نام «الله» و «رسول» را که در سراسر آن دايم تکرار مي شد نشنود!
در اين سماع راست، ترانه يي که قوّال مي خواند و با دف و ني و رباب همراه مي شد تقديس و تحميدي بود که روح در آستانه ي خيز و جهش به آن سوي دنياي جسم تغني مي کرد. غير از قوّال و همکارانش که ساز و آواز پرشور آنها مجلس را غرق در امواج روح و دل مي کرد در سراسر اين مراسم سکوت پر وقاري دهانها را خاموش نگه مي داشت. در شور و هيجان قول و غزل فقط دستهايي که به هوا فشانده مي شد و پاهايي که زمين را زير لگد مي کوفت حرف مي زد. دهان هم اگر گه گاه باز مي شد آنچه از آن بيرون مي آمد خروشي بيخودانه يا نعره يي آتشناک بود که هيجان گريز و شور از خود رهايي روح را بدون آنکه بتواند آنها را در تنگناي لفظ و حرف بريزد به شکل فرياد در مي آورد. وقتي مولانا در اين رقص و وجد روحاني «سماع» دست به هوا مي افشاند به زبان رمز هر چه را براي او تعلقات خودي محسوب مي شد به هوا پرت مي کرد و از خود دور مي ساخت و چون پاي به زمين مي کوبيد «خودي» خود را که از پايبنديش به زمين رسته بود و او را هم به زمين پايبند مي داشت در اين پايکوبي زير لگد خرد مي کرد و راه تبتل تا فنا را در يک جست و خيز رمزي هر روز و هر شب بارها طي مي کرد و خود را در تمام اين حرکات مغلوب احوال گونه گون سلوک روحاني مي ديد. بدين گونه در طي سماع يارانش زمين و هر چه زميني بود در زيرِ لگدها خرد و له و پست و پيش پا افتاده مي شد و هوا که دستها از وراي آن به آسمان مي رسيد در تموج و ارتعاش حرکات اين دستها راه را براي عروج روح به ماوراي جسم مي گشود و هر چه جسم در طي اين حرکات بيشتر خسته مي شد، روح بيشتر احساس سبکي و بي وزني مي کرد و بيشتر خود را آماده ي عروج مي يافت

یا علیم

سلام و درود

طریق عرفانی مولانا

عرفان مولانا، عرفان عشق است.یعنی برعکس عرفان خوف و عدل و فضل. در دنیای عرفان و تصوف بعضی از عرفا و متصوفین با خوف و ترس زیسته اند و همیشه اوقات را به زهد و عبادات سپری نموده اند. عرفان عشقی عالیترین نوع عرفان است. در عرفان عشقی انسان به وحدت میرسد.
مولانا را عشق يار به جوشش آورده، و درد دوري و اشتياق غزلخوانش كرده است. او ادعاي شاعري ندارد، از شعر گفتن سود و بهره‏اي نمي ‏جويد؛ شعر مشغله ذهني او به معناي معمول امروزي نيست، شعر نمي‏ گويد تا شعري گفته باشد، بي‏ قراري روح و شرح مكاشفات و سرشار شدنهاي پياپي‏اش از سرچشمه‏هاي عالم خيال بي‏آن كه او خواسته باشد، بر زبانش به شيوه‏اي كه شعرش مي‏نامند، جاري مي‏شود.
او مسيل اين بارشهاي قدسي است. شعر او حاصل كوششهاي طاقت ‏فرساي شخصي در عرصه زبان، غوطه خوردن در توهم و گم شدن در بازي با الفاظ نيست، شعر او جوشش دل است؛ هديهء خداست؛ سرود غيبي است؛ خوراك فرشته است؛ چرا كه حاصل سماع روح در لطيفترين و سبكترين حالات اوج و پروازش به عالم برتر و به سوي مبدأ متعالي است:

سخنم خور فرشته ‏ست، من اگر سخن نگويم ملك گرسنه گويد كه بگو خمش چرايي



آنچه مسلم است اين كه وي اكثر آثارش را در اوج هيجانات روحي، طوفانهاي دروني، سماعهاي آني، حالها و جذبه‏هاي ناگهاني سروده است؛ يعني لحظاتي كه شاعر از خويش بر مي شده است؛ لحظاتي كه سينه‏اش گشاده‏ تر و گره‏هاي زميني از زبانش بازتر مي‏شده است؛ براي بيان دردهاي بزرگ و ارجمند، حالات و لحظات و مشاهدات ناب.

اساس مکتب تصوف و عرفان مولانا، عشق و سماع است.
شعر و عرفان مولانا در طول قرن‌ها جاذبه خود را از دست نداده است و تا به امروز هم در جهان محبوبيت دارد.
مولانا مي‌گويد:‌ غزل‌هاي من پس از صد قرن هم تازه مي‌ماند و استدلال مي‌كند: «تسيج را كه خدا بافت مي‌نفرسايد» يعني مي‌گويد شعر من پارچه‌اي است كه خدا آن را بافته است و مانند وحي است و از ميان نمي‌رود. در حقيقت هم درست مي‌گويد چون عرفاني كه مولانا به آن معتقد است وحدت وجودي است.
او همان كسي است كه مي‌گويد:

این همه آواز ها از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود
اما حكمت ماندگاري شعر و عرفان مولانا اين است كه بر پايه‌اي‌ترين و اساسي‌ترين نيازهاي بشر تكيه دار توانسته است با درك اين نيازها، اين ميراث را براي انسان‌هاي بعد از خود به جاي بگذارد.



يكي از پايه‌هاي شعر مولانا نيز بر شادي استوار است. مي‌گويد:

ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید



خمیر و نانوا دیوانه گــــردد تنورش بیت مستانه ســــــراید



مولانا حداقل هر چه استدلال مي‌كند، مي‌گويد همه بايد شاد باشند: «هر چه كه باشد تُرُشي زارم و بيزارم ازو». مردم از ترشرويي، ناراحتي، خشم، پرخاش، خروش‌هاي بيهوده، تبعيض و ... كه الان در جامعه ما كم نيست، آزرده‌اند و مولانا همه اينها را دوست ندارد.
او دوست دارد انسان سعادتمند باشد و شاد زندگي‌ كند. گمان مي كنم تفكر اين مرد اين است كه آدمي كه شاد نباشد، شكور نيست. كسي كه از هر مخلوقي ناراحت است، از خالق آن هم ناراحت است و كفر مي‌گويد. 7
بيان "مولانا" بياني عرفاني است كه به زباني دقيق و لطيف در آمده . ازنظر "مولانا" همه اوصاف كمال كه در عالم وجود داشته باشد، همه صفات خداوند هستند. از اين رو هر كاري كه انسان انجام مي دهد جلوه اي از خداست . مثلا زراعت هم كار خداست . زيرا خداوند در قرآن مي فرمايد :« آيا شما هستيد كه زراعت مي كنيد يا ما ؟» در واقع انسان هميشه نايب خدا در زمين است، در همه كارها هم از جانب خداوند نايب مي شود. همه صفات كمال صفات خداوند هستند، "مولانا" عشق را هم از اوصاف خداوند می داند. او عشق اصلي را نزد خدا و آن را بسان زرناب می داند. در حالي كه عشق انساني ما فقط زراندود است، "مولانا" مثالي مي زند مبني بر اينكه آتش سرخ است‌، نور آن سفيد است و چوب در حال سوختن هم منشا دود است. او معتقدست عشق ما دود دارد، در حالي كه عشق خدا پاك است.
در نظر "مولانا" زر انسان جنبه حقانيت دارد ( عشق انسان تنها زراندود زر اصلي يعني خداست .
"
مولانا" معني شناسي است كه به حقايق و اسراري پي مي برد كه به انسان اختصاص دارد، خدا خود گفته است كه به انسان همه اسرار را با قيد كل ها آموخته است.يعني حقايق همه اسرار الهي در انسان ظهور دارد.بنابراين او وجود جامع و الهي و مظهر اسم الله است.به گفته اعواني مراد "مولانا" اين است كه انسان نبايد به مرده و وجود فاني دل ببندد، بلكه بايستي به وجود ازلي حضرت حق دل ببندد.
از نظر حكما وجود مبتني بر عشق است خداوند در قرآن مي گويد:«همه موجودات زمين و آسمان در تسبيح خداوند هستند» . اين گفته ممكن است به نظر ما به زبان شعر نزديك باشد، ولي در حقيقت زبان وجود است، همه حكماي قديمي هم زبان وجود را مبتني بر عشق دانسته اند.
"
ارسطو" فيلسوفي استدلالي و واضح منطق است، او با اين وجه استدلالي خداوند را غايت همه اشياء و معشوق همه اشياء و موجودات گفته است
ديوان شمس او درياي مواجي از ضربان عشق الهي است كه حتي باعث به وجود آمدن عروض جديد در شعر فارسي شد. هيچ ديوان شعري از نظر تنوع درعروض و قافيه تنوع ديوان شمس را ندارد و اين امر گوياي خط وصال به جمال حق در نزد مولوي است تولد مولانا در سال 604 و از سعدی در سال 606 هجری قمری و وفات مولانا در سال 672 و از سعدی در سال 691 هجری قمری، اتفاق افتاده است. بدین معنی که مولانا با سعدی هم عصر بوده و سعدی با تنی چند به دیدار حضرت مولانا هم مشرف گردیده. در بوستان از مولانا یاد میکند:

شنیدم که مردی ست پاکیزه بوم شناسا و رهرو در اقصای روم



بروایت افلاکی : « ملک شمس الدین هندی که َملک ُملک شیراز بود رقعه ای بخدمت أعذب الکلام الطف الاتام شیخ سعدی اصدار کرده و استدعا نموده که غزل غریب که محتوی معانی عجیب باشد بفرستی تا غذای جان خود سازم، شیخ سعدی غزلی از آن مولانا که در آن ایام به شیراز برده بودند و او بکلی ربودهء آن شده بود، بنوشت و آن غزل اینست:

هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست ما به فلک میرویم عزم تماشا کراست



و سعدی در آخر رقعه اعلام کرد که در اقلیم روم پادشاهی مبارک قدم ظهور کرده است و این نفحات مر اوراست، از این بهتر غزلی نگفته اند و نیز نخواهند گفتن مرا هوس آنست که بزیارت آن سلطان بدیار روم روم و روم را بر خاک پای او بمالم تا معلوم ملک باشد، همانا که ملک شمس الدین آن غزل را مطالعه کرده از حد بیرون گریه ها کرد و تحسین ها داده مجمعی از این ساخته بدان غزل ها سماع کردند و تحف بسیار بخدمت سعدی شکرانه فرستاد و آن بود که عاقبت الامر شیخ سعدی به قونیه رسیده بدست بوس آن حضرت مشرف گشته ملحوظ نظر عنایت مردان شده» و اما مؤلف عجایب البلدان نوشته است:
« گویند که شیخ اهل طریقت مصلح الدین سعدی شیرازی در اوقات سیاحت به شهر مولانا رسید و در موضعی که میانهء آن و خانقاه مولانا مسافتی بود فرود آمد و روزی در صدد آن شد که بر طریقهء مولانا غزلی بسراید این مصراع بگفت: « سرمست اگر درایی عالم بهم برآید »
و راه سخن بروی بسته گشت و مصراع دوم را به نظم نتوانست آورد پس در مجلس سماع بخدمت مولانا رسید و اولین سخن که بر زبان مولانا گذشت این بود:

سرمست اگر درایی عالم بهم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید



تا به آخر غزل و شیخ سعدی دانست که آنچه مولانا میگوید از غلبهء حال است و عقیدت به صفای باطن وی بیفزاید

به نام خداوند جمیل


سلام و درود

موسیقی


موسیقی دو جنبه دارد، علمی و معنوی. جنبهء علمی موسیقی جزء علوم مستظرفه است مانند نقاشی، شعر، نویسندگی و غیره. این علوم ذوق خاصی می خواهد. از نظر علمی، موسیقی علم محترم و خوبی است. جنبهء معنوی موسیقی و ارتباط با روح، هر کس به علوم مستظرفه علاقمند شود، علامت این است که دارای روح ظریف و لطیفی است. کسیکه علاقه به این علوم دارد وقتی وارد عرفان شود، مثل کسی است که با هواپیما مسافرت کند و کسیکه علاقه به این علوم نداشته باشد، مثل این است که پیاده حرکت کند. از موسیقی نباید فقط استفادهء علمی کرد و تنها به جنبهء علمی آن نظر داشت، بلکه باید آن صدا های واقعی موسیقی را شنید. موسیقی را باید وسیلهء ارتباط معنوی قرار داد نه هدف اصلی. در تمام محافل عرفا از موسیقی استفاده میشود. در بعضی کتب مذهبی هم گفته شده که وقتی آدم خلق شد، روح به واسطهء موسیقی به دخول در جسد آدم وادار شد و به همین جهت آدمیزاد به موسیقی علاقه دارد. موسیقی را برای کیفیت معنوی باید استعمال کرد نه برای کیفیت مجازی و عیش و عشرت.10
اکثر مشکلات و معضله های روانی بواسطهء شنیدن موسیقی خوب حل میگردد.
داستان پیر چنگی در مثنوی مولانا، از آنجا که پیر چنگی توجه اش را بخدا معطوف میدارد و برای وی می نوازد، جالب است:
حضرت عمر (رض) خواب می بیند پیغمبر (ص) را که میفرماید: یا عمر از طرف خدا مأمورم ابلاغ کنم که دوستی از دوستان خدا در فلان قبرستان هست، احتیاجی دارد، از بیت المال احتیاجش را بر طرف کن. حضرت عمر (رض) میرود و در آنجا پیر چنگی را می بیند. به خود میگوید، چنگی که نمی تواند دوست خدا باشد و بر میگردد. دوباره خواب می بیند که پیغمبر خدا (ص) میفرماید، همان دوست خداست، نه فقط کسیکه نماز بخواند، تو چه میدانی دوست خدا کیست؟ حضرت عمر (رض) نزد چنگی میرود و از سرگذشت او می پرسد. چنگی میگوید: تا بحال که قدرت و جوانی داشتم برای مردم می زدم، حالا که پیر شده ام دیگر کسی به من توجه نمی کند، آمده ام برای خدا می نوازم. موسیقی وسیله ای است که ارتباط انسان را با خدا محکم میسازد و وقتی ارتباط ذریعهء موسیقی قایم شد، انسان به مقصود می رسد.

مولانا و موسیقی مولویه



موسیقی مولویه از ذوق و مشرب مولانا سرچشمه گرفته است، و سماع در ابتدا با ساز ها و مقام هایی انجام می شده که مورد پسند مولانا بوده است.
اتفاقي نيست كه روح پرفتوح مولانا كه هميشه با هنر و زيبايي همراه بوده منشا و سرچشمهء سنت ‌‏هاي مختلف موسيقي شده است. از جمله به موسيقي طريقه مولويه در عثماني و بسياري از سبك‏هاي ديگر مانند هندوستان مي‌‏توان اشاره كرد كه هر كدام سبكي خاص است براي نزديك تر شدن به قلب و درون ومنشاء آن روح پرفتوح او. سماع طريقه مولويه از زيباترين انواع سماع در موسيقي بود كه توانست بعد از او در همين سرزمين تركيه يا قونيه ادامه يافته و سراسر كشور عثماني را فرا بگيرد. ضمن اين كه طريق مولويه در قاهره و دمشق هنوز باقي است و به كلي از بين نرفته
مولانا در عقاید و افکار و تعلیمات خود به سه عنصر علم الجمال تکیه کرده بود. « عشق، موسیقی و سماع » و در تمام آثار خود، از موسیقی به عنوان « یک هنر متعالی » یاد میکند. او معتقد بود: « آنجا که سخن باز می ماند موسیقی آغاز می شود». زبان موسیقی زبان جهانی و زبان عاشقان است.
اساس موسیقی مولویه را سه عنصر : ریتم، صدا، مِلودی (نغمه) تشکیل میدهد. ساز های ریتم دار هر یک به تنهایی نواها و تاثیراتی دارند. صدا نیز، به تنهایی چنان است. اما نغمه واسطه و وسیله ای است که ساز و صدا را به هم می آمیزد و از مجموع آنها آهنگی خوش اما یکنواخت به گوش می رساند، و همین ترکیب آهنگ یکنواخت است که اساس موسیقی مولویه را تشکیل میدهد. و چنان تأثیری در شنونده میگذارد که او را به عالم خلسه و مراقبه می کشاند، و به خود ِ خویش متوجه می سازد.
گوش فرادادن به آهنگ یکنواخت موسیقی مولویه، اندیشه را به اعماق روح می کشاند، و تکرار نغمات، تمرکزی در فکر به وجود می آورد که جان انسان ها را به سوی کمال مطلق رهنمون می شود.
با نواختن نی و رباب و دف و بَربَط، و با دست افشانی و پای کوبی، و با متابعت از تعلیمات مولانا، شنوندهء محرم و درد آشنا، به جمع درویشان و مریدان و عاشقان مولانا می پیوندد، همراه با آنان بسوی عالم ملکوت پر می گشاید تا به حریم « هو» راه یابد و در «او» فنا گردد. ساز ها و مقام های که به هنگام سماع درویشان نواخته می شده و مولانا و مریدان را به وجد می آورده بدون تردید مایه ای و ریشه ای در موسیقی سرزمین خراسان و آسیای مرکزی داشته است. زیرا مولانا در بلخ که مرکز خراسان آن روزگاران بوده به دنیا آمده است، و دوران خرد سالی و نوجوانی خود را در آن سامان می زیسته است، و مثل همهء انسان ها، در تمام عمر تحت تاثیر آداب و رسوم و ذوق و سلیقه و حال و هوای زادگاهش بوده است.
نواهای مولویان، صلابت و عظمت کوه های سر به فلک برافراشته، و سکون و سکوت و خلوت دشت های ناپیدا کرانهء سرزمین شمال خراسان را در احساس و روح شنونده جلوه گر می سازد.

هو الحق

سلام و درود

مولانا با موسیقی و با مقام های موسیقی زمانه اش آشنا بوده، مقام هایی که هنوز هم بعد از گذشت هفت قرن در خراسان زمین و در نزد مولویه، به همان نام نامیده می شوند و با همان ریتم و آهنگ نواخته می شوند.
به غزل زیر از دیوان کبیر توجه کنید:
ای چنگ پرده​هــــــای سپاهــــــانم آرزوست وی نای نالــــــه خــــوش ســـوزانم آرزوست

در پرده حجاز بگــــــــو خــــوش تـــــرانه​ای من هُدهُــــدم صفیر ســـــلیمـــــانم آرزوست

از پرده عـــــــــراق به عشــــــاق تحــــــفه بر چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست

آغــــــاز کن حسینی زیرا کــــه مــــایه گفت کان زیر خـــــــرد و زیر بزرگــــانم آرزوست

در خــــواب کـــــــرده​ای ز رَهاوی مرا کنون بیدار کن به زنگلــــــــه​ام کــــــانم آرزوست

این علــــم موسیقی بر من چون شـــــهادتست چون مومنم شهـــــادت و ایمـــــانم آرزوست

ای عشق عقـــــــل را تو پراکنده گــــوی کن ای عشق نکته​هــــــای پریشـــــــانم آرزوست

ای باد خــــوش کـــــه از چمن عشق می​رسی بر من گذر کـــــه بوی گلســـــتانم آرزوست

در نور یار صــــورت خـــــوبان همـــــی​نمود دیدار یار و دیدن ایشـــــــــــــــانم آرزوست
غزل های آهنگین دیوان کبیر شعری است با موسیقی به هم آمیخته، و اکسیری از عشق بر آن ریخته. خواندنش وجدآور است و شنیدنش به چرخ آور. و این هم چند نمونه :

ای شده غرّه در جهان ، دور مشو، دور مشو یار و نگـــــار در برت، دور مشو، دور مشو

خـــلق منم، خـــــانه منم، دام منم، دانه منم عـــــــاقل و دیوانه منم، دور مشو، دور مشو
و یا اشعار شور انگیزتر که قطعأ در حال سماع و در اوج نشهء عشق سروده شده است.

مرده بُدم زنده شدم گریه بُدم، خنده شدم دولت عشق آمـــد و من دولت پاینده شدم
ابیات از این دست، و این چنین وجد انگیز و عشق آفرین را جز با شور و حال و به وقت چرخ و سماع و به بانگ نای و ضربهء دف و آهنگ رباب نمی توان سرود.

امروز سماع اســــت و سماع است و سماع نو است و شعاع است و شعاع است و شعاع

این عشق مطاع اسـت و مطاع است و مطاع از عقـل وداع اســــت و وداع است و وداع
و غزلی دیگر که بیان حال عاشقی است دل باخته، در نیاز به دلبری شوخ و شنگ و آشفته:

دل من، دل من، دل من بـــــــر تو رخ تو، رخ تو، رخ با فـــــــــر تو

کف تو، کف تو، کف رحمت تو لب تو، لب تو لب شــــــــکــر تو

دم تو، دم تو، دم جــــــان وش تو می تو، می تو، می چـــــون زر تو

در تو، در تــــــــو، در بخشش تو گل او، گل تو، گل احمـــــــر تو
با شنیدن این چنین ابیات است که عارف اهل حال، و صوفی صافی خصال، و سالک طالب وصال به وجد می آید و ذره وار در نور « آن آفتاب» به رقص و چرخ می آید.
در غزل شور و وجد و چرخ آور زیر، مولانا کلماتی بر زبان می آورد که نمی توان مفهوم و معنای بر ایشان یافت، اما نشان از سرمستی و ناهشیاری عرفانی سراینده دارد:

من که مست از می جـــــــانم، تتناهو یا هو فـــــارغ از کـــــــون و مکانم تتناهو یا هو

چشم مستش چو بدیدم، دلم از دست برفت عـــــــــاشق چشم فــــــــلانم تتناهو یا هو

گاه در صومعـــــه با اهـــــل عبادت همدم گاه در دیر مغـــــــانم تتناهـــــــــــو یا هو

من به تقدیرم و تقدیر هـم از ذات من است نادر هـــــــر دو جهــــــــــانم تتناهو یا هو

تن به تن ذره به ذره همـــــــــه زانوار منند زانکه خورشــــــید نهــــــانم، تتناهو یا هو

شمس تبریز که تبریز از او معمـــــور است دوست نور دل و جــــــــــانم، تتناهو یا هو

«»«»«»«»««»«»«»«»«»«»

پیشـــتر آ، ای صــــــنم شنگ من ای صنم همــــــدل و همرنگ من

چند بپرسی: که رخت زرد چیست از غم تو، ای بت گلـــــــرنگ من

جان مـــــــرا، از تن من باز خــــر تا برهـــــــــد جان من از ننگ من
مولانا و آلات موسیقی مولویه

در بسیاری از اشعار و غزلیات مولانا، از « نای » و « رباب » و « چنگ » و « دف » و « دهل » و « سرنا » نام برده شده است، و پیداست که مولانا این ساز ها را می شناخته و شاید هم می نواخته، و با نوای آنها به سماع می پرداخته است.

گرچه با گذشت زمان از آلات موسیقی دیگر مانند: عود، تنبور، قانون، کمانچه، ویلن و پیانونیز گاهگاهی برای سماع استفاده شده، ولی این وسایل در نتیجه شامل آلات موسیقی ثابت سماع نگریده و مورد قبول قرار نگرفته است.

نی

ساز اصلی سماع درویشان « نی » بوده است و « نی » چنانکه میدانیم لوله مانندی است « ببریده از نیستان ». نیستانی در کنارهء آرام رودی و یا در گوشه ای ساکن و ساکت از مردابی. نی ها در نیزار ها با نوازش نسیمی، سر در گوش هم می نهند. و با وزش تند بادی به آغوش یکدیگر پناه می جویند. همراه با هم، در مقابل باد و طوفان، سر می شکنند، تسلیم می شوند، و سر بر بستر آبشان فرود می آورند، به برکت این تسلیم، حادثه را از سر می گذرانند، و بار دیگر بر پای می خیزند. سر بسوی آسمان می افرازند و نجوا و زمزمه از سر می گیرند.

نی را تا ننوازند « نوایی » ندارد. « نی » هر « لبی » را دمساز نیست. نی را لب دمساز می باید:

با لب دمساز خود گــر جفتمی همچو نی من گفتنی ها گفتمی

نی را از خود نوایی نیست، نوای او از « دمدمهء نایی» است:

نی بیچاره چه داند که رهء پرده چه باشد دم نایی است که بیننده و دانا است خدا

یا قهار

سلام و درود


مولانا و نی

حسام الدین چلبی، که مولانا، بعد از وفات صلاح الدین زرکوب، او را به عنوان مطلوب و خلیفهء خود برگزیده بود، فرصتی می جست، تا شبی مولانا را در خلوت دید و گفت که :

« دیوان غزلیات بسیار شد، اگر چنانکه کتابی به طرز « حدیقه» ی سنایی و به وزن منطق الطیر عطار تألیف شود، مونس جان عاشقان و دردمندان گردد. این بنده میخواهد که یاران توجه کلی به وجد کریم شما کنند و به چیز دیگری مشغول نشوند. مولانا فی الحال از سر دستار خود جزوی درآورد و به حسام الدین داد که در آن هجده بیت آغاز مثنوی نوشته شده بود و گفت: ای چلبی، اگر تو بنویسی من می سرایم. حسام الدین به جان و دل راضی شد. از آن روز دیگر حسام الدین از مولانا جدا نمی شد .... تقریر مثنوی آغاز شد. مولانا در حالت سماع، استحمام، قیام و قعود، مثنوی انشاد می فرمود و حسام الدین کاغذ و قلم و دوات از « جُلبند» در می آورد، و در حال وجد به تحریر می پرداخت. کار تحریر گاهی تا فجر می کشید ....» مولانا جلال الدین، تألیف عبدالباقی گولپینارلی، ترجمهء دکتر توفیق سبحانی، صفحات 202 و 203

مولانا در سرودن سرآغاز مثنوی خود را به « نی » تشبیه کرده و نوشته اند که قصد داشته است مثنوی را « نی نامه » بنامد.

در کهن ترین مثنوی خطی که چند سال بعد از وفات مولانا نوشته شده و امروز در داخل ویترینی در گوشه ای از تالار تربت مولانا در معرض دید دیدارکنندگان گذاشته شده است، مثنوی با بیت زیر آغاز می شود:

بشنو این نی چون شکایت میکند از جــــدایی ها حکایت می کند

وقتی دلیل این تغیر و اختلاف، از یکی از مریدان کهنسال مولانا سئوال شد جواب داد که :

« بشنو این نی » اشارت است به شخص مولانا که خود را به « نی » تشبیه کرده و وصف حال و اندیشه های خود را از زبان « نی » سروده است، اما دوستداران و مریدان و جانشینان مولانا را هیبت و اجازت این نبوده و نیست که در کسوت مولانا درآیند، و خود را به جای او گذارند، و از زبان او سخن گویند. ناگزیر بیت اول را از زبان « نی » می نویسند و می خوانند و به چاپ می رسانند بدین صورت:

بشنو از نی چون حکایت میکند از جـــــدایی ها شکایت میکند

مولانا ، در 18 خط اول مثنوی ناله سر میدهد که : تا او را به مثال « نی » از « نیستان اصل خود » ببریده اند از نفیرش مرد و زن نالیده اند. نفیری از درد جدایی، نفیری از غم عشق، نفیری از رنج بی نوایی و از بی همدمی:

کز نیستان تا مــرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند

مولانا سینه ای خواهد، پاره پاره همچو « نی » تا که گوید شرح درد اشتیاق.

سینه خواهم شرح شرح از فراق تا بگویم شـــــــرح درد اشتیاق

چون هر آنکس که از اصلش بدور افتد، و به درد فراق مبتلا آید، دوست میدارد که تا شرح دردش، و غم اشتیاقش، و آرزوی باز جستن اصلش را همه جا، همه وقت و با همه کس، باز گوید.

مولانا هم همچو « نی» در هر جمعی و محفلی، و برای هر خوش احوالی، ناله سر میدهد و دردش را باز می گوید. همه کس نالهء او را می شنود، اما هیچکس حال او، درد او، اسرار درون او را در نمی یابد، و هر کسی از ظن و از گمان خود، او را یار می شود:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جـــوید روزگار وصـــــل خویش

من بهـــــــر جمیعتی نالان شــــــــدم جفت خوش حالان و بد حــالان شدم

هــــــــر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجســـــت اســــــرار من

همچنانکه « سّر نی » از « نالهء نی » دور نیست، « سّر مولانا » هم از شعر و غزل و گفتهء مولانا دور نیست، اما گوش شنونده و چشم بیننده را آن نور و بینایی نیست تا بر درون غربت زده و خستهء او، بتابد و اسرار شور و شیدایی او را دریابد.

سِر من از نالـــــــــهء من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جـان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست

بانگه « نی » همچون آتشی است که شعله در خرمن سوخته دلان و شوریده حالان می افکند، اما در هیزم تر کج طبع جانوران، که نفرین بر آنان باد، در نمی گیرد.

« دم مولانا » هم، که فروزنده و سوزنده از آتش عشق است، همچون « بانگ نی »، شعله افکن در دل عاشقان و مشتاقان و طالبان و سالکان راه « دوست » است .. و به راستی که :

آتش است این بانگ نای و نیست باد هــــــر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کــــاندر نی فـــتاد جوشش عشق است کـــاندر می فتاد

مولانا چون « نی » یار و دمسازی است برای آنکه از یارش بریده، او زهر و تریاقی است، از بهر آنکس که مشتاقانه خار اشتیاق بر جان و دلش خلیده.

« نی » حدیث راه خونین عشق را باز می گوید، و مولانا هم افسانهء عشق مجنون و قصهء غصه های مشتاقان و عاشقان را می سراید:

نی حریف هـــــر کـه از یاری برید پرده هـــــایش پرده هـــای ما درید

همچو نی زهـری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی حأأأدیث راه پر خـــون می کند قصه هــــــای عشق مجنون می کند

« نی » دو سر و دو دهان دارد که یک دهان بر لب نی نواز جای میگیرد تا در آن بدمد، و دهان دیگر « نوا » و « ندا » در فضا می افکند.

مولانا را نیز همچون « نی » دو دهان است:

دهانی نهفته است در لب های « او » که در نی وجود مولانا، و در روح و جان مولانا، و در ذوق و حال و شور و شیدایی و اندیشهء مولانا می دمد. دهانی دیگر که در جسم خاکی مولانا است، و از دم های « او » شعر و غزل می سراید، و های و هوی و غلغله در عالم و آدم می افکند.

دو دهــــــان داریم گـــویا همچو نی یک دهان پنهانست در لب هـای وی

یک دهـــــان نالان شـــده سوی شما هـــــای و هـــــوی درفکنده در سما

لیک داند هــــــر که او را منظر است کاین فغان این سری هم زان سر است

دمدمه این نای از دم هــــــای اوست هــــای و هوی روح ار هیهای اوست

مولانا، در غزل های دیوان کبیر، به دفعات از « نی » و در بارهء « نی » شعر سروده است که از بین آنها غزلی را که به احتمال زیاد، در حال سماع و چرخ با آهنگ « نی » سروده است نقل می کنیم:

بشنو ز نی ســــــــــماعی، به زبان بی زبانی شده بی حروف گـــــــویا، به لسان ارمغانی

ز نی است مستی ما، نه ز می بزن زمــــــانی که حریف خوش نفس به، ز شراب ارغوانی

نفسی زنی روان شــــد، مدد حیات جان شد اثری نمــــــود آن، به از آب زندگـــــــانی

ز ســــمالع نی کسی را، خبری بود، که یابد نظـــــــری ز مهــــــربانان، اثری به مهربانی

به سماع چون درآیی، ز خیال خویش بگذر نفسی مگر نظر را، به جمــــــــال او رســانی

یا خدا

سلام و درود

مولانا و رباب

« نوشته اند که مولانا و سلطان ولد، هر دو رباب می نواختند و « اولو عارف چلبی» ( نوهء مولانا ) نیز به موسیقی علاقهء بسیار داشته. رباب از ارکان جدایی ناپذیر سماع به شمار می رفته است:
به روایت افلاکی، در مناقب العارفین:
« علاقهء مولانا به نی و رباب قونیه را از نوای موسیقی پر کرده بود. حتی در حال وضو گرفتن نیز بانگ رباب گوش درویشان را می نواخت و به نظ آنان دیگر بدعت به صورت سنت درآمده بود».
غزلی در وصف رباب

مولانا در دیوان کبیر غزل زیر را در وصف رباب سروده است، که تعبیر یا مکرری است از ابیات آغازین مثنوی:
هیچ مـــــیدانی چــــــه میگوید رباب زاشک چشـــــم و از جگر های کباب

پوستی ام، دور مـــــانده من ز گوشت چون ننالـــم در فــــــراق و در عذاب


چوب هم گوید، بُدم من شـــــاخ سبز زین من بشکست و بدرید آن نقــــاب


ما غـــــریبان فــــــراقیم ای شـــــهان بشـــــنوید از مــــــــــا: ال الله المأب


هــــم زحق رستیم اول در جهـــــــان هــــم بدو وامی رویم از انقــــــــلاب


بانگ مـــــا همچون جرس در کاروان یا چو رعـــــــدی وقت سیران سحاب


خوش کمــــانچه می کشد کان تیر او در دل عشـــــــاق دارد اضطــــــراب


ترک و رومی و عرب گر عاشق است همـــــــزبان اوست این بانگ صواب


از برون شش جهت این بانگ خاست کز جهت بگریز و رو از مــــــا متاب


مولانا و دف


مولانا در غزلیات دیوان کبیر، بار ها از دف یاد کرده و در غزلی می گوید:
یارکان رقص کنید اندر غــم خوش تر ازین کرهء عشقم رســــــید و نی لگامستم نه زین

پیش روی مــــاه، مســتانه یکی رقصی کنید مطربا بهر خــــــدا بر دف بزن ضرب حزین


رقص کن در عشق جانم، ای حریف مهربان مطربا دغ را بکوب و نیست بختت غیر از این


آن دف خوب تو اینجا هست مقبول و ثواب مطربا دف را بزن، بس مر تو را طاعت همین


مطربا این دف برای عشق شـــــاه دلبر است مفخر تبریز جان جان جان هــــا شمس دین


و در غزلی دیگر این بیت آمده است:
هین دف بزن، هین کف بزن، کاقبال خواهی یافتن پروانه باش و غم مخور ای غمگسار مرد و زن
بروی صندوقهء نهاده بر روی گور مولانا در قونیه، غزلی از دیوان کبیر کنده کاری شده که در ابیات آن، مولانا خود را « آفریده از می عشق» و « از اصل می عشق» میداند و میخواند. و میخواهد که « بی دف و غمگین» به زیارت مزارش نیایند.
فرزند مولانا و یا آن کس که از بین هزاران غزل دیوان کبیر این غزل را برای روی صندوقهء گور مولانا انتخاب کرده است، بخوبی از علاقه و عشق مولانا به موسیقی و دف و شادی آگهی درست و دقیق داشته است.
در همین غزل هست که میگوید: 11
میا بی دف به گور من برادر که در بزم خدا غمگین نشاید

سماع گران تاریخ


عارفان طبعا اهل دل و احساسات می باشند و به حکم تمایلات فطری سرو کارشان با عواطف و تخیلات زیباست و اگر چنین نبود به راه سیر و سلوک کشیده نمیشدند ، به همین لحاظ مذاق جانشان از شنیدن آواز خوش و نغمه دلکش متلذذ می شد . سماع گران تاریخ :
قرن سوم : عمرو بن عثمان مکی ، ذوالنون مصری ، سری سقطی ، جنید بغدادی ، ممشاد دینوری ، یحیی بن معاذ رازی ، البوالحسین دراج ، ابوالحسین نوری سمنون محب ابو سعید خراز ، ابو اسحاق شامی چشتی .
قرن چهارم : ابو عبدالله خفیف شیرازی ، ابو سعید ابوالخیر ، ابوعلی رودباری ، ابوالقاسم نصر آبادی ، عبدالله بن محمد راسبی بغدادی ، ابوبکر رودباری ، ابو عثمان مغربی ، ابوالحسن حصری ، ابوبکر شــبلی ، احمد بن یحیی .
قرن پنجم : ابو اسحاق کازرونی ، احمد غزالی ، ابویوسف چشتی
قرن ششم : اسماعیل قصری ( که نجم الدین کبری خرقه اصل از دست ایشان پوشیده است ) ، عین القضاه همدانی .
قرن هفتم : شیخ شهید نجم الدین کبری ، شیخ شهید مجد الدین بغدادی ، روزبهان بقلی شیرازی ( که با روزبهان وزان مصری دو شخصیت عالی رتبه جداگانه می باشند ) ، سیف الدین باخرزی ، بهاءالدین زکر باملتانی ، حمید الدین ناگوری ، سعد الدین حموی ، شمس تبریزی ،او حد الدین کرمانی ، رضی الدین علی لالا ، جمال الدین گیلی ، فرید الدین عطار نیشابوری ، سلطان العلما پدر مولانا جلال الدین ، بابا کمال جندی که تمامی از یاران و ناشران تفکر نجم الدین کبری بوده اند . فخرالدین عراقی ، نظام الدین اولیاء ، مولانا جلال الدین محمو مولوی خراسانی ، امیر خسرو دهلوی .
قرن هشــتم : رکن الدین احمد علاءالدوله سمنانی ، صفی الدبن اردبیلی ، محمد شیرین مغربی ، شاه نعمت الله ولی ؛
قرن نهم : خواجه مسافر خوارزمی ، شیخ محمد شمس الدین لاهیجی شارح گلشن راز

یا الله

سلام و درود

مقاله مذگور برگرفته شده از سایت : zendagi.com

که توسط مرحوم عبدالسمیع رفیع صافی گرد اوری شده است

از جمله پاورقی های مورد استفاده در این مقاله موارد زیر می باشند :

پاورقی ها

فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، دکتر گل بابا سعیدی

فرهنگ اصطلاحات عرفانی دکتر سجادی

سماع، دکتر قاسم تفضلی

پله پله تا ملاقات خدا، عبدالحسین زرینکوب

دکترعبدالکریم سروش

غلام رضا اعوانی

دکتر سید حسین نصر

مولانا: ارغنون شمس، عطاالله تدین

آثار الحق، نورعلی الهی

با عرض سلام

عزیزان عنایت بفرمائید
موضوع مطرح شده از طرف ریحانه 71 گرامی در باب موسیقی حلال و حرام نیست.

ایشان به نقلی صحیح از استاد جوادی آملی این تاپیک را درج نموده اند که مسئله مورد بحث در آن مسئله تحقیق در تعالی جوئی انسان بوسیله موسیقی است.

همانطوریکه نقل فرمودند موسیقی نمی تواند بار معنوی داشته باشد و تنها دارای شوری است که پوچ است و این کلامی صحیح است.

در مثال نیز مسئله گریستن از روی موسیقی مارش برای امام حسین ع را آوردند و ذکر فرمودند که اینن نوع گریستن نیز تحت تاثیر ساز است و نه معنای تعالی بخش در آن که معنای تعالی بخشی به تنهائی در طبل و دهل نمی توان یافت.

لذا متذکر شدند که این نوع شور شعور بهمراه ندارد .
که موضوع صحیحی است.
لذا
دوستان در این سایه و جهت مطلبی دارند در این مجال ذکر نمایند.
یاحق

[=arial,helvetica,sans-serif]هوالحق

سلام و درود

ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،
[/][=arial,helvetica,sans-serif] اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول مطرح نکرد ؛[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود :[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] (( قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند ![/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] روزه چیست ؟ هیچ ![/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] حج ؟ اصلا ندارد ![/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] زکات ؟ اصلا ![/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] « نماز نخوان » ، « روزه نگیر »‌ ، « حج نکن » ، و …. بودند[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] از همان مکه نمی گوید که[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] « آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] تا به توحید معتقد می شوید ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] ! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] محمد (ص) گفت :[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] ((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] آدم حرف او را گوش می دهد ؛[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد ![/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] ای کسی که می گویی « غنا» حرام است ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] اصلا تو می فهمی « غنا » چیست ؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] اصلا تو این را که این موزیک حماسی است[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟![/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] موسیقی هزار شعبه دارد ، تاریخ دارد ، نقش های گوناگون دارد ،[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !

زنده یاد دکتر علی شریعتی [/]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر جناب آوینی !

آقا یه سوال برای ما پیش اومده !

شما با نظر آقای شریعتی موافقی یا نه ؟ التبه شاید بفرمایید همین که مطلبی از ایشون نوشتید ، خب میتونه نشانه موافقت شما باشه ! اما دوست دارم از زبان خودتون بشنوم !

در ضمن اگر موافقید ، دلیل موافقتتون رو هم بگید

با تشکر ، حمید

سلام بچه ها من تازه عضو شدم. من می خوام پاک شم از گناه اگر کسی می تونه کمکم کنه ممنون میشم.

موسیقی ای که بتواند انسان را به خدا نزدیک کند باید حالت وحس عاشقانه داشته باشد.چنین موسیقی ای در حالیکه انسان را به یاد عشق خدا می اندازد(در انسان خدا شناس) در همان حال اورا به عشقهای زمینی که بالاخره مایه های شهوت انگیز دارد تحریک می کند.لذا برای انسان خدا شناس هم خطر آفرین است چه رسد به انسانهایی با ایمانهای متوسط وکم.
همان آیه قرآن که یکی از دوستان ذکر کردند اینجا مصداق دارد:ضررش بیشتر از نفعش است. یعنی قرآن هم منکر نفعش نیست!
قانونگذار برای وضع قانون وضع اکثریت مردم را در نظر می گیرد.وقتی می گوید موسیقی حرام است قبول دارد که ممکن است کسی از این موسیقی استفاده ای هم ببرد اما حتی آن فرد استثنایی! اولا خودش هم در معرض خطر قرار می گیرد ثانیا باید به قانون کلی خدا احترام بگذارد.
همین جاهاست که انسان مورد امتحان الهی قرار می گیرد.مثلا می گوید:
این قانون در مورد من صدق نمی کند چون من از این وسیله استفاده درست می کنم!
در حالیکه گناه اثر خودش را می گذارد واین نا فرمانی کم کم اورا از خدا دور می کند.
این هم که فلان اشخاص معروف وحتی انسانهای خوب یا عرفااین کار را می کرده اند پس درست است نمی تواند دلیل باشد.هر کس مسول اعمال خودش است.
همین افراد در قیامت از خودشان سلب مسولیت خواهند کرد!

موضوع قفل شده است