محاکمه ابن کثیر

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
محاکمه ابن کثیر

بسم الله الرّحمن الرّحيم

محاکمه ابن کثير حضرت فاطمه را


قبل از تشکيل جلسه دادگاه ذکر سه مقدمه لازم است:

1- حضرت زهراء (سلام الله عليها) يک امر مختص به خود دارند که در هيچ يک از اهل بيت (عليهم السلام) نيست و البته رمز آن بتقدير من الله تعالي کوتاهي عمر حضرت پس از رحلت پدرشان (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و آن اينکه سائر اهل بيت زندگي آنها طوري بوده است که سريعا شخص مسلمان را الزام به انتخاب نميکند و وجه آن هم در روايات آمده است اما رفتار حضرت فاطمه طوري است که ميگويند من با ديگران تفاوت دارم من علي نيستم (پرسش و پاسخ) که پس از چهارده قرن بعض بزرگان علماء اسلام واقعا باورداشته باشند که حديث اختلاف علي با شيخين از جعل کذّابين است بلکه من فاطمه به سرعت شخص را الزام ميکنم که يا من را انتخاب کن يا غير من را و چاره اي نداري جز انتخاب! و لذا از سر همين ناچاري است که ابن کثير محاکمه ايشان را بر ميگزيند.

2- در ذکر دو دسته روايات است که نه تنها ابن کثير بلکه مشايخ و شارحين صحيحين را نيز متحير و سرگردان کرده است و آن اين است:

دسته اوّل دالّ بر حرمت هجر است:
صحيح البخاري ج5/ص2255
62 باب الهجرة وقول النبي صلى الله عليه وسلم لا يحل لرجل أن يهجر أخاه فوق ثلاث
5725 حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن الزهري قال حدثني عوف بن مالك بن الطفيل هو بن الحارث وهو بن أخي عائشة زوج النبي صلى الله عليه وسلم لأمها أن عائشة حدثت أن عبد الله بن الزبير قال في بيع أو عطاء أعطته عائشة والله لتنتهين عائشة أو لأحجرن عليها فقالت أهو قال هذا قالوا نعم قالت هو لله علي نذر أن لا أكلم بن الزبير أبدا فاستشفع بن الزبير إليها حين طالت الهجرة فقالت لا والله لا أشفع فيه أبدا............ ويقولان إن النبي صلى الله عليه وسلم نهى عما قد علمت من الهجرة فإنه لا يحل لمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاث ليال فلما أكثروا على عائشة من التذكرة والتحريج طفقت تذكرهما وتبكي وتقول إني نذرت والنذر شديد فلم يزالا بها حتى كلمت بن الزبير وأعتقت في نذرها ذلك أربعين رقبه وكانت تذكر نذرها بعد ذلك فتبكي حتى تبل دموعها خمارها

« بخاري در صحيح خود در باب حرمت قهر بيش از سه روز با برادر مومن نقل ميکند که: عبدالله زبير به علت بخششهاي بي حد و حساب عايشه تهديد کرد که اگر او دست از اسرافهايش برندارد ، او را ممنوع التصرف خواهد نمود . وقتي اين خبر به عايشه رسيد ، نذر کرد که ديگر با ابن زبير سخن نگويد . هنگامي که قهر او به طول انجاميد ، ابن زبير چند واسطه فرستاد تا نزد عايشه از او شفاعت کنند ولي او زير بار نرفت تا اين که اين حديث پيامبر را به يا او آوردندکه ( قهر بيش از سه روز با برادر مومن جائز نيست ) عايشه ميگريست ومي گفت : با نذرم چه کنم؟ تا اينکه بالاخره با دادن کفاره با ابن زبير آشتي نمود »

صحيح البخاري ج5/ص2256
5727 حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالك عن بن شهاب عن عطاء بن يزيد الليثي عن أبي أيوب الأنصاري أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا يحل لرجل أن يهجر أخاه فوق ثلاث ليال يلتقيان فيعرض هذا ويعرض هذا وخيرهما الذي يبدأ بالسلام

« بخاري در صحيح خود از ابوايوب انصاري نقل کرده که : رسول خدا فرمودند: جائز نيست براي کسي که بيش از سه روز با برادر مومن خود قهر کند به طوريکه هر گاه يکديگر را ببينند ، روي از هم برگردانند . و بهترينشان کسي است که زودتر آشتي کند. »

صحيح مسلم ج4/ص1984
8 باب تحريم الهجر فوق ثلاث بلا عذر شرعى
2560 حدثنا يحيى بن يحيى قال قرأت على مالك عن بن شهاب عن عطاء بن يزيد الليثي عن أبي أيوب الأنصاري أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا يحل لمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاث ليال يلتقيان فيعرض هذا ويعرض هذا وخيرهما الذي يبدأ بالسلام

(ترجمه اش مانند حديث قبلي است)

دسته دوم دال بر هجر حضرت فاطمه است ابو بکر را:
صحيح البخاري ج4/ص1549
فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبي صلى الله عليه وسلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها

« بخاري در صحيح خود ميگويد : (بعد از آنکه ابوبکر ادعاي فاطمه را درباره فدک قبول نکرد ) فاطمه بر او غضب و با او قهر کرد و تا زنده بود با ابوبکر سخن نگفت . پس از شش ماه که وفات کرد ، همسرش علي بر او نماز گزارد و او را دفن کرد و ابوبکر را براي مراسم با خبر نساخت »

صحيح البخاري ج3/ص1126
فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم فهجرت أبا بكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت وعاشت بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم ستة أشهر قالت وكانت فاطمة تسأل أبا بكر نصيبها مما ترك رسول الله صلى الله عليه وسلم

« هنگامي که فاطمه نصيب خود از ارث حضرت رسول را از ابوبکرطلب نمود واو از دادن آن امتناع کرد ، فاطمه بر او غضب کرد و تا آخر عمر با او قهر بود »

صحيح البخاري ج6/ص2474 قال فهجرته فاطمة فلم تكلمه حتى ماتت
« فاطمه با ابوبکر قهر نمود و تا هنگام وفات با او سخن نگفت »

صحيح مسلم ج3/ص1380
فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك قال فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي بن أبي طالب ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها علي وكان لعلي من الناس وجهة حياة فاطمة فلما توفيت استنكر علي وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن بايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبي بكر

« مسلم در صحيح خود نقل ميکند که : فاطمه بعد از امتناع ابوبکر از دادن ارث او ، با ابوبکر قهر نمود و شش ماهي که بعد از پدرش زنده بود ، با او سخن نگفت و چون وفات نمود همسرش علي بر او نماز گزارد و او را بدون اطلاع ابوبکر به خاک سپرد و تا فاطمه زنده بود علي نزد مردم موقعيتي داشت ولي بعد از وفات او مردم از علي رويگردان شدند و او ناچار شد با ابوبکر بيعت کند! »

3- در ذکر تلاش براي اينکه اصلا دادگاهي تشکيل نشود
عمدة القاري ج23/ص233
قوله فهجرته فاطمة رضي الله تعالى عنها أي هجرت أبا بكر يعني انقبضت عن لقائه وليس المراد منه الهجران المحرم من ترك الكلام ونحوه وهي ماتت قريبا من ذلك بستة أشهر بل أقل

« صاحب عمده القاري (هجران حضرت زهرا با ابوبکر را اينگونه توجيه ميکند که) : منظور از هجران خودداري از رودررو شدن است نه اينکه مراد قهر حرام و ترک سخن باشد! سپس ميگويد:حضرت زهرا کمتر از شش ماه بعد از اين قضيه وفات نمود. »

فتح الباري ج6/ص202
نعم روى البيهقي من طريق الشعبي أن أبا بكر عاد فاطمة فقال لها علي هذا أبو بكر يستأذن عليك قالت أتحب أن آذن له قال نعم فأذنت له فدخل عليها فترضاها حتى رضيت وهو وأن كان مرسلا فإسناده إلى الشعبي صحيح وبه يزول الاشكال في جواز تمادي فاطمة عليها السلام على هجر أبي بكر وقد قال بعض الأئمة إنما كانت هجرتها انقباضا عن لقائه والاجتماع به وليس ذلك من الهجران المحرم لأن شرطه أن يلتقيا فيعرض هذا وهذا وكأن فاطمة عليها السلام لما خرجت غضبى من عند أبي بكر تمادت في اشتغالها بحزنها ثم بمرضها ......فلما صمم على ذلك انقطعت عن الاجتماع به لذلك فإن ثبت حديث الشعبي أزال الاشكال وأخلق بالأمر أن يكون كذلك لما علم من وفور عقلها ودينها عليها السلام

« صاحب فتح الباري از بيهقي نقل ميکند کهابابکر خواست از فاطمه عيادت کند.علي به فاطمه گفت:آيا اجازه عيادت ميدهي؟فطمه گفت:آري.ابوبکر وارد منزل شد و از فاطمه حلاليت طلبيد و فاطمه رضايت داد.)سپس ميگويد:اين روايت اشکال قهر فاطمه با بوبکر را برطرف ميکند(چرا که اين قهر ادامه پيدا نکرد)از طرفي برخي از بزرگان گفته اند:قهر فاطمه خودداري از ملاقات با اوبکر بوده نه اينکه از باب قهر حرام باشد، چون تحقق قهر حرام به اين است که با هم روبرو شده و از هم روي برگردانند،در حاليکه فاطمه وقتي غضبناک از نزد ابوبکر خارج شد،به خانه رفت و حزن او به مريضيش متصل شد(و اصلا با ابوبکر روبرو نشد تا از او روي بگرداند) و اگر حديث شعبي(بيهقي) درست باشد که اشکال به کلي برطرف ميشود.و به نظر همينطور هم ميرسد يرا با عقل زياد و ايمان کاملي که فاطمه داشت بعيد است که قهر با ابوبکر را ادامه داده باشد »

ولي گويا چاره اي جز سپردن ميدان به ابن کثير نيست چرا که اينها خلاف عبارت صريح بخاري است که فلم تكلمه حتى توفيت و فلم تزل مهاجرته حتى توفيت و بگذريم که اتفاقا در نقل شيعه آمده که در آن عيادت حوّلت وجهها الي الحائط

فلم تكلمه حتى توفيت و فلم تزل مهاجرته حتى توفيتبا ابوبکر سخن نگفت و با او قهر بود تا اينکه از دنيا رفت) و بگذريم که اتفاقا در نقل شيعه آمده که در آن عيادت حوّلت وجهها الي الحائط(صورتش را به طرف ديوار برگرداند)

و اما اصل محاکمه:
البداية والنهاية ج5/ص286
وأما تغضب فاطمة رضي الله عنها وأرضاها على أبي بكر رضي الله عنه وأرضاه فما أدري ما وجهه فان كان لمنعه إياها ما سألته من الميراث فقد اعتذر اليها بعذر يجب قبوله وهو ما رواه عن أبيها رسول الله أنه قال لا نورث ما تركنا صدقة وهي ممن تنقاد لنص الشارع الذي خفي عليها قبل سؤالها الميراث كما خفي على أزواج النبي حتى أخبرتهن عائشة بذلك ووافقنها عليه وليس يظن بفاطمة رضي الله عنها أنها اتهمت الصديق رضي الله عنه فيما أخبرها به حاشاها وحاشاه من ذلك كيف وقد وافقه على رواية هذا الحديث عمر بن الخطاب وعثمان بن عفان وعلي بن أبي طالب والعباس بن عبد المطلب وعبد الرحمن ابن عوف وطلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام وسعد بن ابي وقاص وأبو هريرة وعائشة رضي الله عنهم أجمعين كما سنبينه قريبا ولو تفرد بروايته الصديق رضي الله عنه لوجب على جميع أهل الأرض قبول روايته والانقياد له في ذلك وإن كان غضبها لأجل ما سألت الصديثق إذ كانت هذه الأراضي صدقة لا ميراثا أن يكون زوجها ينظر فيها فقد اعتذر بما حاصله أنه لما كان خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم فهو يرى أن فرضا عليه أن يعمل بما كان يعمله رسول الله صلى الله عليه وسلم ويلي ما كان يليه رسول الله ولهذا قال وإني والله لا أدع امرا كان يصنعه فيه رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا صنعته قال فهجرته فاطمة فلم تكلمه حتى ماتت وهذا الهجران والحالة هذه فتح على الفرقة الرافضة شرا عريضا وجهلا طويلا وأدخلوا أنفسهم بسببه فيما لا يعنيهم ولو تفهموا الأمور على ما هي عليه لعرفوا للصديق فضله وقبلوا منه عذره الذي يجب على كل أحد قبوله ولكنهم طائفة مخذولة وفرقة مرذولة يتمسكون بالمتشابه ويتركون الأمور المحكمة المقدرة عند ائمة الاسلام من الصحابة والتابعين فمن بعدهم من العلماء المعتبرين في سائر الاعصار والأمصار رضي الله عنهم وأرضاهم أجمعين بيان رواية الجماعة لما رواه الصديق وموافقتهم على ذلك

« ترجمه عبارت ابن کثير: من نميدانم علت غضب نمودن فاطمه بر ابوبکر چه بود؟زيرا اگربه جهت اين بود که ابوبکر او را از ارث پدري محروم کرده است،( وجهي ندارد) چرا که ابوبکر عذري آورد که قبولش لازم است: او از رسول خدا روايت کرد کهما پيامبران از خود ارثي نميگذاريم و آنچه از اموال ما باقي ميماند، صدقه است) دز حاليکه فاطمه تابع روايتي است که قبل از درخواست ارث بر او مخفي مانده بوده . و احتمال اين نميرود که فاطمه ابوبکرصديق را در نقل حديث متهم بداند/ و چگونه ميتواند ابوبکر را تکذيب کند؟ در حاليکه اين حديث را کساني غير از ابوبکر مثل عمربن خطاب و عثمان و علي و عباس و عبد الرخمان و طلحه و زبير و سعد ابوهريره و عائشه نيز نقل کرده اند.و ختي اگر تنها ناقل آن ابوبکر بود نيز بر تمام اهل کره زمين تصديق او واجب بود! و اگر غضب فاطمه به اين خاطر بود که وقتي فهميد اين زمينها صدقه است نه ارث، ميخواست شوهرش متولي و ناظر بر مصرف صدقات باشد، (وابوبکر قبول نکرد)، باز جاي غضب نبود؛ چرا که ابوبکر اين عذر را آورد که : چون من جانشين رسول خدا هستم، بر خود لازم ميدانم که عهده دار صدقات حضرت باشم و همانگونه عمل کنم که او عمل ميفرمود.لذا سوگند ياد کرد که هر کاري را که رسول خدا درباره صدقات انجام ميداد به همان نحو انجام دهد . ولي با اين حال فاطمه با او قهر کرد و تا زنده بود با او سخن نگفت و اين قضيه دستاويزي مغتنم براي طائفه رافضيها(شيعه)وبهانه اي براي شر به پا کردن و در جهل طولاني غوطه ور شدن گرديد ! در حاليکه اگر حقيقت امر را درست درک ميکردند، به فضيلت ابوبکر صديق معترف شده و عذر او را ميپذيرفتند؛چنانکهتمام صحابه و تابعين و علماي اعصار بعدي روايت ابوبکر را پذيرفته و با او موافقت کردند، ولي چه کنيم که رافضيها گروهي پست و رذل هستند که متشابهات را گرفته و محکمات را رها ميکنند.(منظور ابن کثير از محکمات راستگوئي ابوبکر و از متشابهات،قهر حضرت فاطمه ميباشد!) »

ما فعلا فقط يک کلمه در سلب اطمينان از اين دادگاه ميگوييم که اين خلاف صريح صحيحين است

كيف وقد وافقه على رواية هذا الحديث عمر بن الخطاب وعثمان بن عفان وعلي بن أبي طالب والعباس بن عبد المطلب
عبارت صحيح مسلم اين است :

صحيح مسلم ج3/ص1378
فقال أبو بكر قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما نورث ما تركنا صدقة فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفي أبو بكر وأنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق

« (روزی امیرالمومنین و عباس بن عبدالمطلب برای گرفتن سهم ارث خود از اموال رسول الله به نزد عمر رفتند.عمر به آنها یادآوری نمود که: هنگامی که ابوبکر زنده بود و از او طلب میراث نمودید) و او در جواب حدیث{ مانورث،ماترکنا صدقه}را برایتان نقل کرد، شما دو نفر او را دروغگوی گنهکار نیرنگباز خیانتکار پنداشتید در حالیکه خدا میداند که او چقدر راستگو و نیکوکردارو تابع حق بود. وچون ابوبکر وفات کرد و خلافت به من رسید، مرا نیز مثل او دروغگو و گنهکار و نیرنگباز و خیانتکارمیپندارید...»

اما جواب اصلي که بعدا انشاء الله تعالي دنبال ميکنيم اين است که در کلام ابن کثير دو شق آمده و حال آنکه واقع مطلب شق ثالثي است که نياز دارد شواهد کثيره آنرا نقل کنيم تا بطور تکويني اطمينان قلبي براي ناظر بيطرف مثل کافر تازه مسلمان حاصل شود.
والحمد لله تعالي

ج: محاکمه ابن کثیرقسمت اول


[/HR] بسمه تعالي 2

آقاي قاضي ابن کثير دو احتمال در وجه هجر حضرت فاطمه (سلام الله عليها ) بيان کردند و هر دو را جواب دادند و گفتند:

وهذا الهجران والحالة هذه فتح على الفرقة الرافضة شرا
يعني اين هجران با اين وضعيت که دو وجه بيشتر ندارد و هر دو هم مقبول نبود فاتح شرّ عريض بر روافض شد ولي عرض كردم وجه سومي در بين است که خود ابن کثير در تفسيرش آورده و به طور جزم ردّ نکرده بلکه اشکال کرده و در نهايت گفته والله اعلم و چه خوب است اگر ممکن است اين وجه سوم با ذکر شواهد قطعي در انظار محققين به درايت تاريخي به توضيحي که در مقاله درايت تاريخي دو ارزشي نيست عرض کردم نزديک شود.

در ابتداء يک شاهد ذکر ميکنم و سپس به اشکال ابن کثير در تفسيرش ميپردازم و آن اينکه حضرت فاطمه براي ابوبکر شاهد آوردند به طوريکه اين امر سبب اختلاف فتوي در بين مذاهب چهارگانه اهل تسنن شده اين دو مورد را ملاحظه فرماييد:

الغرة المنيفة ج1/ص194 مسألة: لا تقبل شهادة أحد الزوجين للآخر عند أبي حنيفة رضي الله عنه وقال الشافعي رحمه الله تعالى تقبل حجة أبي حنيفة ......حجة الشافعي رحمه الله ما روى أن فاطمة رضي الله عنها ادعت فدكا بين يدي أبي بكر رضي الله عنه واستشهدت عليا رضي الله عنه وأم أيمن وكان بمحضر من الصحابة ولم ينكر عليها أحد
« ابوحنیفه معتقد است که:شهادت شور به نفع زن و بالعکس پذیرفته نیست. ولی شافعی گوید که : پذیرفته میشود؛... دلیل شافعی اینست که فاطمه در قضیه ادعای فدک علی و ام ایمن را به عنوان شاهد خود به ابوبکر معرفی کرد و هیچ یک از صحابه بر این کار او ایراد نگرفت.»

إيثار الإنصاف ج1/ص340 مسألة: لا يقبل شهادة أحد الزوجين للآخر وقال الشافعي رضي الله عنه يقبل ..... احتج بما روي أن فاطمة رضي الله عنها ادعت فدكا بين يدي أبي بكر رضي الله عنه واستشهدت عليا رضي الله عنه وامرأة فقال أبو بكر ضمي إلى الرجل رجلا وإلى المرأة امرأة وكان ذلك بمحضر من الصحابة من غير نكير فكان إجماعا
« (ترجمه اش شبیه حدیث قبلی است با این اضافه که):ابوبکر گفت:باید یک مرد یا زن دیگر هم به شهود خود اضافه کنی.»

مخالفين مذهب شافعي ميگويند ابوبکر ردّ دعوي ارث کرد مي گوييم مي پذيريم اما سؤال ساده اي که ما را به يک درايت تاريخي مي رساند اين است که علي ايّ حال علي و ام ايمن آمدند، آيا آمدند شهادت بر وارث بودن فاطمه بدهند چه کسي شک داشت که او دختر پيامبر است آيا آمدند شهادت بر ارث بردن از پيامبر بدهند حکم شرعي شاهد نميخواهد بلکه دليل از کتاب و سنّت معتبر مي خواهد و تا آنجا که من ميدانم احدي نقل نکرده که علي و ام ايمن حديث ارث بردن نزد ابوبکر خوانده باشند پس ادعاي حضرت فاطمه چه بود که شاهد مي خواست؟

در يک کلمه ادعاي نحله و بخشش پدر بود به امر خدا در آيه شريفه و آت ذا القربي حقّه و اين شقّ ثالثي است که آقاي قاضي ذکر نکردند.

بلي پس از ردّ دعوي حضرت براي استنقاذ متوسل به ارث و پس از آن به حقّ ذوي القربي شدند

و عجيب است که ابن کثير در تفسيرش به طور قطع اين احتمال را رد نکرده است ملاحظه فرماييد:

تفسير ابن کثير ج3ص37
وقال الحافظ أبو بكر البزار 2223 حدثنا عباد بن يعقوب حدثنا أبو يحيى التيمي حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية عن أبي سعيد قال لما نزلت ( وآت ذا القربى حقه ) دعا رسول الله e فاطمة فأعطاها فدك ثم قال لا نعلم حدث به عن فضيل بن مرزوق إلا أبو يحيى التميمي وحميد بن حماد بن أبي الخوار وهذا الحديث مشكل لو صح إسناده لأن الآية مكية وفدك إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة فكيف يلتئم هذا مع هذا فهو إذا حديث منكر والأشبه أنه من وضع الرافضة والله أعلم
« ابن کثیر با چند واسطه از ابو سعید خدری نقل میکند که: وقتی آیه ی ( وآت ذا القربی حقه) نازل شد، پیامبر فاطمه را خواست و فدک را به او بخشید... سپس میگوید:قبول این حدیث مشکل است چراکه آیه مزبور مکّی و فتح خیبر و تسلط پیامبر بر فدک در مدینه (سال هفتم هجری) اتفاق افتاده است... به نظر میرسد که این حدیث از مجعولات رافضه(شیعه) باشد.»

فتح القدير ج3/ص224
وأخرج البزار وأبو يعلى وابن أبي حاتم وابن مردويه عن أبي سعيد الخدري قال لما نزلت هذه الآية وآت ذا القربى حقه دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فأعطاها فدك وأخرج ابن مردويه عن ابن عباس قال لما نزلت وآت ذا القربى حقه أقطع رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فدك قال ابن كثير بعد أن ساق حديث أبي سعيد هذا ما لفظه وهذا الحديث مشكل لو صح إسناده لأن الآية مكية وفدك إنما فتحت مع خيبر سنة سبع من الهجرة فكيف يلتئم هذا مع هذا انتهى
« در فتح القدیر نیز بعد از نقل حدیث اعطای فدک به فاطمه از دو طریق(ابوسعید و ابن عباس) استبعاد ابن کثیر را نقل کرده است.»

و جواب اين است که مگر چقدر در کتب تفاسير احتمال داده شده که آيه اي دو مرتبه نازل شده باشد و يا تفکيک در سوره اي باشد و ما جواب را از زبان خود او و ابن تيميه مي دهيم:

تفسير ابن كثير ج1/ص372
وقد ذكر محمد بن إسحاق وغير واحد أن صدر سورة آل عمران إلى بضع وثمانين آية منها نزلت في وفد نجران وقال الزهري هم أول من بذل الجزية ولا خلاف أن آية الجزية نزلت بعد الفتح فما الجمع بين كتابة هذه الآية قبل الفتح إلى هرقل في جملة الكتاب وبين ما ذكره محمد بن إسحاق والزهري والجواب من وجوه أحدها يحتمل أن هذه الآية نزلت مرتين مرة قبل الحديبية ومرة بعد الفتح الثاني يحتمل أن صدر سورة آل عمران نزل في وفد نجران إلى هذه الآية وتكون هذه الآية نزلت قبل ذلك ويكون قول بن إسحاق إلى بضع وثمانين آية ليس بمحفوظ لدلالة حديث أبي سفيان الثالث يحتمل أن
« ابن کثیر در تفسیر خود میگوید: ... اختلافی نیست در اینکه آیه جزیه بعد از فتح مکه نازل شده ؛ در حالیکه پیامبر این آیه را در ضمن نامه ای که برای هرقل روم قبل از فتح نوشتند،ذکر کرده اند. وسپس گفته:از این اشکال چند جواب داده شده است : یکی اینکه احتمال دارد این آیه دو بار نازل شده باشد ؛ یکبار قبل از فتح و یکبار بعد از فتح . »

كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في التفسير ج13/ص340
وإذا عرف هذا فقول أحدهم نزلت فى كذا لا ينافى قول الآخر نزلت فى كذا اذا كان اللفظ يتناولهما كما ذكرناه فى التفسير بالمثال واذا ذكر أحدهم لها سببا نزلت لأجله وذكر الآخر سببا فقد يمكن صدقهما بأن تكون نزلت عقب تلك الاسباب أو تكون نزلت مرتين مرة لهذا السبب ومرة لهذا السبب
« ابن تیمیه میگوید:اگر روایتی بگوید:فلان آیه درباره فان موضوع نازل شده و روایتی دیگر موضوع دیگری را به عنوان شان نزول معرفی کند، و لفظ آیه هر دو را شامل شود، با هم منافاتی ندارد؛ چراکه ممکن است بعد از تحقق هر دو موضوع آیه ناظر به هر دو نازل شده باشد یا آیه دو بار نازل شده باشد و هر بار برای یک موضوع .»

و نزد شيعه واضح است که امر الهي در آيه مبارکه پشتوانه امامت است و فدک سمبل است و اصرار حضرت صدّيقه به همين جهت بود و لذا در نقل شيعه آمده که وقتي خليفه عباسي تعيين حدّ فدک را از امام شيعه خواست فرمود يک حدّ آن مشرق و حدّ ديگر مغرب است.

و واضح است که پس از اقطاع سهمي براي ديگري نمي ماند، در آيات ديگر بيان يک حکم کلي شرعي است با تعبير ولذي القربي يا لذوي القربي اما در اين آيه امر به ايتاء است از ناحيه خداوند متعال که شاهد آوردن حضرت هم بر يک موضوع شرعي بود نه يک حکم شرعي که معني ندارد استشهاد بر آن.
در نهج است که بلي کانت في ايدينا فدک الي آخر و گير افتادن ابوبکر در مقابل استدلال قوي امبر المومنين که ابوبکر چه کسي از ذو اليد طلب شاهد مي کند در نقل شيعه هست و سپس قضيه خالد ، ونيز بيرون کردن وکيل حضرت صديقه از فدک ، که پس از درايي شدن اصل شاهد آوردن بر فرض خواندن مقاله رمي اين حرف به کذب شيعه پيش داوري خواهد بود.
والحمد لله تعالي
__________________


اللهم صل علی محمد وآ ل محمد وعجل فرجهم والعن من عاداهم
اللهم صل علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها ان تصلی علی محمد وآل محمد
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن ابی طالب علیه السلام
یا مرتضی علی مددی" وهوالعلی العظیم "1001 ,اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وبعدد رذائل اعدائه

اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء

برچسب: