جمع بندی از دیدگاه اهل سنت چه جرح هایی سبب ضعف شدید و خفیف بر راوی می شود؟

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
از دیدگاه اهل سنت چه جرح هایی سبب ضعف شدید و خفیف بر راوی می شود؟

السلام علیک یا فاطمه الزهراء س


سلام علیکم و عرض ادب

حقیر سخنانی را در زیر می زنم اگر اشتباه بود لطفا تذکر بدهید و اگر درست بود به سوال حقیر جواب بدهید :{زیرا منبعی برای سخنم ندارم !!}

همان طور که می دانیم ضعیف در علم رجال اهل سنت به دو دسته تقسیم می شود ضعیف شدید و ضعیف خفیف

حال می خواستم بدانم راوی باید دارای چه مجروحاتی باشد که مثلا ان حدیث ما در دسته ضعیف شدید قرار بگیرد ؟؟

و راوی ما چه مجروحاتی داشته باشد که ان حدیث مورد نظر ما جزء ضعیف خفیف قرار بگیرد ؟؟

با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام و عرض ادب

بزرگان علم حدیث اهل سنت(ائمه ی جرح و تعدیل)، هر کدام مراتبی را برای سنجش حال راویان از توثیق و یا تجریح بیان نموده اند که تفصیل آن در کتب جرح و تعدیل همچون کتاب:«الرفع والتکمیل فی الجرح و التعدیل»،[1] و...آمده است. ما در این میان به بیان ابن حجر در دو کتاب «نزهة‌النظر»،‌و مقدمه ی کتاب:«تقریب التهذیب»،‌ابن حجر می پردازیم تا با برخی از اصطلاحات و مراتب آشنا گردیم. مقدمتا به عرض می رسد که برخی از اصطلاحات این دو کتاب با یکدیگر متفاوت می باشد.

الف: مراتب جرح و خدشه ی بر راویان و بیان الفاظ آن در کتاب :«نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر»

ابن حجر در کتاب نزهة النظر در مبحث خدشه و طعن بر راوی و اسباب آن بیان می دارد که خدشه ی بر راوی یا به واسطه ی خدشه و اشکال بر عدالت راوی است و یا به واسطه ی خدشه و ایراد بر قوه ی ضبط راوی است. وی در این کتاب مجموعا به ده سبب اشاره می نماید که موجب خدشه ی بر راوی می گردند که پنج مورد آن مربوط به ضعف در ناحیه ی عدالت راوی است و پنج مورد آن مربوط به ضعف در ناحیه ی قوه ی ضبط راوی است.[2] که ابن حجر بدون تفکیک میان آنها ده سبب را ذکر نموده که از مرحله ی جرح شدید آغاز می گردد و به مرحله ی جرح خفیف ختم می گردد.

این اسباب به ترتیب عبارتند از:

1. اشکال بر خبر به واسطه ی دروغگو بودن راوی خبر، به اینکه راوی سخنی را به دروغ به پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت دهد و به صورت روایتی با ذکر سند بیان نماید.

حکم این روایت: خبری که دروغگو بودن یکی از راویانش ثابت شده باشد اصطلاحا موضوع(ساختگی، دروغین) نامیده می شود، که بطلان چنین روایتی مشخص می باشد؛[3] البته چنین حکمی بنابر ظن غالب است و نه به شکل قطع و یقین؛‌ زیرا چه بسا دروغگو در مواردی راست بگوید، ولی در هر حال روایت وی مردود می باشد.

2. اشکال بر خبر به واسطه ی متهم بودن راوی به دروغگویی، همچنین اشکال بر روایت به واسطه ی دروغگو بودن راوی در غیر حدیث نبوی صلی الله علیه وآله، به اینکه راوی در غیر روایت معروف به دروغگویی است ولی در نقل روایت چنین امری از او دیده نشده باشد. این مرتبه خفیف تر از مرحله ی قبل می باشد؛ زیرا در اینجا دروغگویی راوی در نقل روایت ثابت نشده ولی با این حال راوی متهم به دروغگویی است.

حکم این روایت: به چنین خبری اصطلاحا متروک و راوی آن در صورت تعدد چنین نقلهایی «متروک الحدیث»،‌ نامیده می شود، و این خبر همچون قسم اول مردود بوده و به آن اعتنائی نمی گردد.

سؤال: چگونه متهم بودن راوی تشخیص داده می شود؟
جواب: اگر روایت تنها از طریق راوی مورد اتهام نقل شده باشد و شخص دیگری در طبقه ی وی آنرا نقل ننموده باشد، و روایت نیز مخاف با قواعد معلومه باشد، خبر متروک خواهد بود.[4] دو مورد فوق مربوط به به خدشه در عدالت راوی بودند.

3. اشکال بر راوی به واسطه ی کثرت غلطهای وی در نقل روایت.(اشکال بر سوء حفظ راوی).[5]

4. کثرت غفلت راوی به گونه ای که اهل اتقان نمی باشد.(اشکال به سوء حفظ).[6]

5. اشکال به واسطه ی فاسق بودن راوی؛ به گونه ای که فسق وی منجر به کفر نگردد.(اشکال به عدالت راوی).[7]

حکم سه صورت فوق:
ابن حجر بیان می دارد که به روایت این سه گروه منکر اطلاق می گردد و روایات این سه گروه پذیرفته نمی گردد.

6. اشکال بر راوی به سبب وهم وی به اینکه از روی توهم روایت کند به اینکه حدیث منقطع را به شکل متصل بیان نماید و یا اینکه روایتی را داخل در روایت دیگری نماید و یا اینکه راوی ضعیفی را با راوی موثقی خلط نماید و...که روایات این راوی نیز پذیرفته نمی گردد.(اشکال به سوء حفظ راوی).[8]

7. مخالفت نقل راوی با نقل راویان ثقه که خود دارای صور مختلفی است که احکام مختلفی نیز دارد. (اشکال به سوء حفظ راوی).[9]


8. اشکال به واسطه ی جهالت راوی. چه جهالت در عین باشد، به اینکه شخصیت راوی شناخته شده نیست و چه جهالت در وصف باشد، به اینکه عدالت راوی ثابت نشده باشد.(اشکال به عدالت راوی)[10] حکم صور فوق: روایتی که یکی از راویان آن مجهول العین باشد مورد پذیرش نیست؛ اما در مورد روایتی که مجهول الوصف باشد(مستور بنا بر قول مشهور)، مبانی مختلف است که نظر مشهور در عدم پذیرش روایت چنین شخصی است.

9. اشکال به اهل بدعت بودن راوی.(اشکال به عدالت).[11]

حکم این صورت: بدعت فی نفسه نمی تواند مانع از پذیرش روایت شخص صدوق گردد؛ مخصوصا زمانی که شخص از جهت حفظ نیز اشکالی نداشته باشد. لذا روایت شخص راستگوی مبتدع بنا بر نظر ابن حجر مورد پذیرش است.

10. اشکال به واسطه ی سوء حفظ راوی.[12]


این صورت خود دارای صوری است که روایت این شخص در مواردی مورد قبول می باشد؛ همچنین وجود شواهد و توابع ضعف این روایت را بر طرف می سازد.

سؤال: جبران ضعف در چه صورتی خواهد بود؟

جواب: اگر ضعف روایتی بخاطرعدالت راوی نباشد؛ بلکه ضعف از ناحیه ی ضعف راوی در ضبط حدیث باشد، در صورتی که این خبر به واسطه ی اخبار هم مضمون(متابعات و شواهد) خود تائید گردد، در این صورت ضعف روایت جبران می گردد و حدیث از رتبه ی ضعیف به خبر «حسن لغیره» ارتقاء می یابد. و این قسم از خبر همان است که در باره ی آن گفته می شود که «مجموعهای یقوی بعضها بعضا».

ابن حجر در کتاب فتح الباری به واسطه ی همین قاعده حکم به داشتن اصلی برای حىيث غرانیق نموده است:« وكلها سوى طريق سعيد بن جبير إما ضعيف وإلا منقطع لكن كثرة الطرق تدل على أن للقصة أصلا ...».[13]

همچنین ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی، ج18،ص26، می نوسید: «فَإِنَّ تَعَدُّدَ الطُّرُقِ وَكَثْرَتَهَا يُقَوِّي بَعْضَهَا بَعْضًا حَتَّى قَدْ يَحْصُلُ الْعِلْمُ بِهَا وَلَوْ كَانَ النَّاقِلُونَ فُجَّارًا فُسَّاقًا فَكَيْفَ إذَا كَانُوا عُلَمَاءَ عُدُولًا». همانا تعدد طرق و کثرت آن موجب تقویت مجموع خواهد شد به گونه ای که گاهی بدان علم حاصل می شود ولو اینکه ناقلین حدیث را افراد بسیار فاجر و فاسقی تشکیل دهند، چه رسد به آنجا که ناقلین آنرا علمای عدول تشکیل دهند.

همچنین سخاوی در کتاب فتح المغیث در این رابطه می نویسد:
نووی در بعضی از احادیث گفته است: این حدیث هر چند سند مفردات(تک تک اسانید صرف نظر از اسناد دیگر) آن ضعیف می باشد؛ اما مجموع آنها یکدیگر را تقویت می نمایند و به واسطه ی چنین امری حدیث حسن می گردد و بدان احتجاج می گردد، و بیهقی قبل از نووی چنین امری را بیان نموده است.[14]

همچنین جمال الدین قاسمی در کتاب: «قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث»، درمطلب 26 بابی را با این عنوان باز نموده است:« بحث الضعيف إذا تعددت طرقه». وی در این باب می نویسد:

بدان که ضعف حدیثی که به واسطه ی درغگویی راوی آن و یا فسق او است به واسطه ی کثرت طرق متماثل جبران نمی گردد؛ زیرا در این صورت ضعف به حال خود باقی است و چنین جابری قدرت جبران ضعف را نخواهد داشت. بله در چنین صورتی مجموع طرق از منکر بودن(مراد موضوع بودن است) و عدم داشتن اصل خارج می گردد و چه بسا در چنین صورتی به واسطه ی کثرت طرق خبر به درجه مستور(مراد جهالت در وصف است:عدالت ظاهری مشخص است؛ اما عدالت باطنی احراز نشده)و سیی ء الحفظ برسد که اگر در چنین صورتی روایت دارای طریق دیگری باشد که دارای ضعف کمی باشد خبر با مجموع طرقش به درجه حسن برسد.[15]

جمال الدین قاسمی این سخن را از کتاب تدریب الراوی سیوطی نقل می نماید که وی نیز این کلام را به نقل از حافظ ابن حجر نقل می نماید.[16]

بنابراین اگر ضعف روایتی از جانب عدالت راویان نباشد؛ بلکه از ناحیه ی حفظ و ضبط بوده باشد و حدیث نیز دارای شواهد و توابع بوده باشد حدیث از مرحله ی ضعیف به مرتبه ی «حسن لغیره» ارتقاء می نماید.

ادامه دارد.


[/HR] [1]. تالیف عبدالحی الکهنوی.

[2]. نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، این حجر، ص68:« ثم الطَّعْنُ يكون بِعَشَرَةِ أشياء بعضُها أشدُّ في القدح من بعض: خمسةٌ منها تتعلق بالعدالة، وخمسةٌ تتعلق بالضبط».

[3]. الطعن إما أن يكون: لكذب الراوي في الحديث النبوي: بأن يروي عنه صلى الله عليه وسلم ما لم يَقُلْه،... فالقسم الأول: -وهو الطعن بكذب الراوي في الحديث النبويّ- هو الموضوع.

[4]. أو تُهمتِهِ بذلك: بأن لا يُرْوَى ذلك الحديث إلا من جهته، ويكونَ مخالفاً للقواعد المعلومة، وكذا مَن عُرِفَ بالكذب في كلامه، وإنْ لم يَظهر منه وقوعُ ذلك في الحديث النبويّ، وهذا دُونَ الأولِ...والقسم الثاني من أقسام المردود: -وهو ما يكون بسببِ تُهمة الراوي بالكذب- هو المتروك.

[5]. أو فُحْشِ غَلَطِهِ، أي: كثرته.

[6]. أو غفلتهِ عن الإِتقان.

[7]. أو فسقِهِ: أي: بالفعل أو القول، مما لم يَبْلُغ الكفر.

[8]. أو وَهْمِهِ: بأن يَرْوِي على سبيل التوهمِ.

[9] . أو مخالفتِهِ، أي للثقات.

[10]. أو جهالتِهِ: بأن لا يُعْرَفَ فيه تعديلٌ ولا تَجْرِيحٌ مُعَيَّنٌ.

[11]. أو بدعتِهِ: وهي اعتقاد ما أُحْدِثَ على خِلاف المعروف عن النبي صلى الله عليه(وآله)وسلم، لا بمعاندةٍ، بل بنوعِ شُبْهَةٍ.


[12]. أو سوءِ حفظِهِ: وهي عبارةٌ عمّن يكون غلطُهُ أقلَّ من إصابته.

[13] .فتح الباری، ج8،ص439، دارالمعرفة.

[14] . فتح المغيث شرح ألفية الحديث، السخاوی، دار الكتب العلمية، ج1،ص71:«...قال النووي رحمه الله في بعض الأحاديث وهذه وإن كانت أسانيد مفرداتها ضعيفة فمجموعها يقوى بعضه بعضا ويصير الحديث حسنا ويحتج به وسبقه البهيقي في تقوية الحديث بكثرة الضعيفة».

[15] . قواعد التحدیث، باب 26: «أعلم أن الضعيف لكذب راويه أو لفسقه لا ينجبر بتعدد طرقة المثاثلة له لقوة الضعف وتقاعد هذا الجابر نعم يرتقى بمجموعه عن كونه منكراً أو لا أصل له وربما كثرت الطرق حتى أوصلته إلى درجة المستور والسيىء الحفظ بحيث إذا وجد له طريق آخر فيه ضعف قريب محتمل ارتقى بمجموع ذلك درجة الحسن».

[16] . تدریب الراوی، السیوطی، ص11، دارالفکر.

ب) مراتب جرح و تعدیل در مقدمه ی کتاب:«تقریب التهذیب»

«تقریب التهذیب»، که خلاصه ی کتاب «تهذیب التهذیب»، ابن حجرعسقلانی(م:852) می باشد، بیانگر نظر نهایی ابن حجر در مورد راویان اخبار می باشد. ابن حجر در مقدمه ی این کتاب به بیان مراتب جرح و تعدیل پرداخته که برخی اصطلاحات آن با اصطلاحات کتاب اصول حدیث وی:«نزهة النظر..»، متفاوت می باشد.

وی مراتب تعدیل و جرح را در 12درجه قرار داده که از بالاترین مرتبه ی توثیق شروع گشته و به شدید ترین مرحله ی جرح ختم می گردد که 6 مرتبه مربوط به مراتب تعدیل و 6 مرتبه نیز مربوط به مراتب جرح می باشد.

بیان مراتب تعدیل بر حسب درجه:

1)‌ درجه ی صحابه. بدیهی است که عنوان صحابه در نزد اهل سنت از جایگاه بالایی برخوردار می باشد و کسی که در این جایگاه قرار دارد حائز بالاترین درجه ی عدالت و ضبط می باشد.[1]

2) درجه ی دوم کسانی هستند که از آنان با صیغه ی مدح تاکیدی یاد شده است. باید توجه داشت که صیغه ی تاکید باید به گونه ای باشد که حامل معنای عدالت و وثاقت باشد؛ همچون الفاظ:«اوثق الناس»؛ «ثقة ثقة»؛ «ثقة حافظ»و...[2]

3) درجه ی سوم کسانی که با صیغه ی بیانگر عدالت و ضبط از آنان یاد شده است: الفاظی همچون: «ثقة»؛‌ «متقن»؛‌ «ثبت»؛ «عدل».[3]

حکم این سه درجه:

عبدالفتاح ابو غدة، در حاشیه ی کتاب «الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل»، ص186، در بیان حکم این سه درجه می نویسد:
«والدرجات من بعد الصحابه فما کان من الثانیة والثالثة فحدیثه صحیح من الدرجة الاولی و غالبه فی الصحیحین».

4) درجه ی چهارم افرادی که درجه ی تعدیل آنان از مرتبه ی قبلی مقداری پائینتر است، و با الفاظی همچون«صدوق»؛ «لاباس به»؛[4] «لیس به باس»،‌یاد شده است.[5]

حکم این درجه:
ابوغده در حکم این درجه می نویسد:

«وما کان من الدرجة الرابعة فحدیثه صحیح من الدرجة الثانیة ،‌و هو الذی یحسنه الترمذی، و یسکت علیه ابوداود».(اصطلاح حسن در مورد ترمذی دو اطلاق دارد که در جای خود قابل بحث است).

5) درجه ی پنجم: کسانی که تعدیل آنها از درجه ی چهارم ضعیف تر می باشد و با الفاظی نظیر:« صدوق سيئ الحفظ»؛ «صدوق یهم»؛ «له اوهام»؛ «یخطیء»؛ « تغير بأخرة»،‌ ‌یاد می شود. همچنین افراد صدوقی که بواسطه ی نوعی از بدعت مورد اشکال واقع شده اند در این درجه قرار می گیرند؛ همانند:‌ شیعی و قدری و مرجئه و جهمیة.[6]

6) درجه ی ششم: کسانی که حدیث کمی از آنان نقل شده است و اشکالی هم در آنان یافتنشده که بواسطه ی آن به حدیثشان توجه نشود، که از این افراد با اصطلاح :«مقبول حیث یتابع؛ والا فلین الحدیث»، یاد می شود.[7]

حکم این درجه: تعدیل این دو درجه به تنهایی به درجه ای نیست که حدیث این افراد را دردرجه مقبول قرار دهد؛ مگر در زمانی که حدیث آنان از طرق دیگری نیز نقل شده باشد، که چنین تعددی حدیث آنان را از مرحله ضعف خارج ساخته و به مرحله «حسن لغیره»، ارتقا می بخشد و حدیثشان مورد قبول واقع می گردد.

ابوغدة در این رابطه می نویسد:«و ما بعدها(درجه چهارم) فمن المردود؛ الا اذا تعددت طرقه مما کان من الدرجة‌الخامسة و السادسة، فیقوی بذلک و یصیر حسنا لغیره».

بیان شش مرتبه جرح که از خفیفترین الفاظ آغاز گشته و به شدیدترین مرتبه ختم می گردد که روایت این افراد جزو روایات مردود به حساب می آید؛ البته با تفاوت شدت ضعفی که از ناحیه ی جرح بر آنان وارد می باشد.

7) درجه ی هفتم: کسانی که بیش از یک نفر از انان روایت نموده اند؛ اما با این حال مورد توثیق واقع نشده اند، که از این افراد با الفاظ «مستور»؛ یا «مجهول الحال»، یاد می شود.[8] حکم روایت این افراد مورد اختلاف است.

8) درجه ی هشتم: کسانی که کسی آنها را توثیق ننموده و با این حال اطلاق ضعف بر آنان شده است؛ ولو اینکه نسبت دادن ضعف به آنان مفسّر نبوده باشد و علت آن بیان نشده باشد؛ که از این افراد با لفظ:«ضعیف»، یاد می شود.[9]

9) درجه ی نهم: کسانی که تنها یک نفر از آنان حدیث نقل نموده و با این حال توثیق نیز نشده اند که از این افراد با لفظ:«مجهول»،‌یاد می گردد.[10]

10) درجه ی دهم: کسانی که توثیقی نداشته؛ بلکه مورد جرح و ضعف واقع شده اند به گونه ای که علت جرح و ضعف آنان نیز بیان گشته است، که از این افراد با الفاظ «متروک»؛ «متروک الحدیث»؛‌«واهی الحدیث»؛ «ساقط»، یاد می گردد.[11]

توضیح: ابن حجر در کتاب «نزهة‌النظر»، اصطلاح «متروک»و«متروک الحدیث»،‌را در مورد افرادی استعمال نموده که در متهم به دروغگویی می باشند که دومین درجه ی از جرح(از نظر شدت ضعف) را دارا می باشند.

11) درجه ی یازدهم: کسانی که متهم به دروغگویی بوده.[12]

12) درجه ی دوازدهم: کذابین و وضاعین، که شدیترین جرح بر راوی می باشد.[13]

با توجه به این مطالب مشخص می گردد روایت سه گروه مطلقا مورد قبول واقع نمی گردد:

الف) وضاعین و دروغ پردازان که به حدیث آنان «موضوع»، یاد می گردد.

ب) متهمین به دروغگویی، که به حدیث آنان «متروک» اطلاق می گردد و به چنین راویانی «متروک الحدیث» گفته می شود.

ج) در مورد اصطلاح«منکر»،‌ اطلاقات مختلفی در میان علمای جرح و تعدیل وجود دارد که احکام آن نیز متفاوت می باشد؛ اما در یک اصطلاح خبر منکر به خبر شخص ضعیفی اطلاق می گردد که خبر او مخالف با روایات ثقات می باشد که این خبر نیز مردود می باشد و به آن توجهی نمی گردد. همچنین کاربرد این لفظ در کتاب موضوعات، به معنای حدیث «موضوع»، خواهد بود که معنای آن همچون صورت «الف» می باشد.

البته باید توجه داشت که اطلاق این الفاظ از سوی بزرگان جرح و تعدیل به معنای قبول مطلق آن نخواهد بود؛ بلکه در صورتی که شخص دارای تعدیل باشد؛ بحث جرح و تعدیل شکل می یابد که بر اساس اصول و ضوابط در مورد این افراد قضاوت می گردد.

موفق باشید.



[/HR] [1]. فأما المراتب: فأولها: الصحابة، فأصرح بذلك لشرفهم.

[2]. الثانية: من أكد مدحه ب " أفعل " ك " أوثق الناس " أو بتكرير الصفة ك " ثقة ثقة " أو معنى ك " ثقة حافظ ".

[3]. الثالثة: من أفرد بصفة ك " ثقة " أو " متقن " أو " ثبت " أو " عدل ".

[4]. لکهنوی در ایقاظ نهم کتاب الرفع والتکمیل می نویسد:« في بيان مراد بن معين من قوله في الراوي لا باس به او ليس به باس.«كثيرا ما تجد في الميزان وغيره نقلا عن ابن معين في حق الرواة لا باس به فلعلك تظن منه انه ادون من ثقة كما هو مقرر عند المتاخرين وليس كذلك فانه عنده كثقة».

[5]. الرابعة: من قصر عن درجة الثالثة قلیلا، والیه الاشارة: بصدوق ، او لا باس به او لیس به باس.

[6]. الخامسة: من قصُر عن الرابعة قليلا، وإليه الاشارة ب " صدوق سيئ الحفظ " أو " صدوق يهم " أو " له أوهام " أو " يخطئ " أو " تغير بأخرة "، ويلتحق بذلك من رُمِيَ بنوع من البدعة: كالتشيع، والقدر، والنصب، والارجاء، والتجهّم، مع بيان الداعية من غيره.

[7]. السادسة: من ليس له من الحديث إلا القليل، ولم يثبت فيه ما يترك حديثه من أجله، وإليه الاشارة بلفظ " مقبول " حيث يتابع، وإلا فلين الحديث.

[8] . السابعة: من روى عنه أكثر من واحد ولم يوثق وإليه الاشارة بلفظ " مستور " أو " مجهول الحال ".

[9] . الثامنة: من لم يوجد فيه توثيق لمعتبر، ووجد فيه اطلاق الضعف ولو لم يفسّر، وإليه الاشارة بلفظ " ضعيف ".

[10] . التاسعة: من لم یرو عنه غیر واحد، و لم یوثق، والیه الاشارة بلفظ: مجهول.

[11] . العاشرة: من لم يوثق البتة، وضعّف مع ذلك بقادح، وإليه الاشارة ب " متروك " أو " متروك الحديث " او واهی الحدیث، او ساقط.

[12] . الحادية عشرة: من اتهم بالكذب.

[13] . الثانیة عشرة: من أطلق عليه اسم الكذب والوضع.
موضوع قفل شده است