جمع بندی امام علی (ع) از دیدگاه ابن سینا

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام علی (ع) از دیدگاه ابن سینا

با سلام و عرض ادب. نمیدونم تاپیک رو دارم تو بخش مناسبش ایجاد می کنم یا نه! بهرحال با عرض پوزش مطلبی که ذهن مرا بسیار مشغول کرده است این است که طبق برخی اسناد (که البته ضد و نقیض هم دارند) گویا ابن سینا عمر بن خطاب را نسبت به امیرالمومنین امام علی ع اعقل می داند!!! آیا این موضوع صحت دارد؟ که اگر اینگونه بوده باشد اکنون می بایست ابن سینا از دید شیعیان (ایران) شخص منفوری باشد!
متن زیر:

ابن سینا در فصلی از کتاب فلسفی شفاء در باره خلیفه و امام، میزان درک و عمق عقلانی خود را در امر سیاست و بلکه دیانت و پیروی از رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از خود، تنصیص و تصریح فرموده بودند، نشان داده و عمر بن خطاب را در امر حکومت ، اعقل و خردمند تر از امیرالمؤمنین علیه السلام و طبعا شایسته تر برای امر خلافت دانسته است. ابن سینا چنین می نویسد:«لازم است سنت گذار و حاکم، طاعت جانشین خود را واجب گرداند و تعیین جانشین یا از سوی حاکم باشد و یا به طریق اجماع سابقون بر کسی باشد که به طور اشکار و نزد مردم توانایی او را در امر سیاست و استواری عقل او و واجد اخلاق شریف بودنش مثل شجاعت و عفت و حسن تدبیر را اعلام و تایید کنند و نیز بر عالم بودن او به شریعت و این که کس دیگری عالم تر از او وجود ندارد، صحت بگذارند به گونه ای که عموم مردم بر تبعیت از او متففق شوند و نیز حاکم باید بر مردم حکم کند که اگر متفرق شوند و بر اساس هوای نفس با یکدیگر در مورد خلیفه و جانشین تنازع کنند و یا بر فردی غیر شایسته اجماع نمایند، قطعا به خدا کفر ورزیده اند.البته تعیین جانشین بر اساس نص (از سوی حاکم) به صواب نزدیکتر است چرا که منجر به تفرقه و اختلاف نخواهد شد. سپس بر حاکم لازم است اعلام نماید که هر کس به دلیل قدرت مالی و یا غیر مالی بی جهت ادعای خلافت کند، بر همه مردم واجب است که با او جنگیده و وی را نابود کنند. اگر مردم بر این امر قادر باشند اما انجام ندهند بدون شک خدا را معصیت کرده و به او کفر ورزیده اند و ریختن خون هر کس که در این موضوع ـ با فرض تمکن ـ اقدام نکند، مباح است … و واجب است حاکم اعلام نماید که بعد از ایمان به پیامبر اعظم علیه السلام هیچ عملی نزد خداوند محبوبتر از نابودی این فرد مدعی دروغین خلافت نیست.حال اگر این فرد مدعی خلافت ادعا می کرد که متولی خلافت، شایسته این منصب نیست و این که مبتلا به نقصی است که این نقص در او نیست، پس سزاوار این است که مردم با او همراه شوند و آنچه در این میان بیش از هر چیز قابل اتکا و معیار شایستگی است، قدرت عقلی و توانایی در سیاست ورزی است. اگر کسی در این دو ویژگی سرآمد و در باقی ویژگی ها متوسط ـ و البته نه فاقد و بیگانه ـ بود، بر اعلم از این دو ( مدعی خلافت) لازم است که با دیگری که اعقل و خردمندتر است، همکاری و معاضدت کند و بر اعقل نیز لازم است که از کمک اعلم بهره ببرد و عند اللزوم به او (برای مشورت و اخذ کمک) مراجعه نماید، همان گونه که عمر و علی (علیه السلام) چنین می کردند. [یعنی عمر اعقل و علی علیه السلام اعلم بود! / در موارد بسیاری خلفای غاصب من جمله عمر از مشورت با حضرت امیرالمومنین علیه السلام بهره ها جستند و از مهلکه های بسیاری گریختند تا جایی که از عمر نقل شده : لو لا علی لهلک عمر](کتاب شفاء، ص ۴۵۲)

این مطلب پارادوکس هم دارد.
عقل! کسی که علم پایین تری داره، عقلش چه جوری بیشتره؟
عقل یعنی قوه ادراک و عقل از علم، ناشی می شود.
عاقل بیسواد؟؟؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

باسلام خدمت تمامی دوستان
در مورد این سوال و سوالاتی مشابه این، ابتدا باید به چند نکته توجه کرد.

نکته اول: نظریاتی که دانشمندان و اندیشوران مختلف علوم انسانی بیان میکنند، بیشتر مواقع متاثر و ناشی از ساختارها و قالبهایی است که به عنوان چارچوبهای نظری برای خود چیده اندو مباحث خود را بر اساس آن می چینند. راه رسیدن به این مبانی نیز گاه استدلالهای عقلی به دست آمده است یا در اثر استقراء و بررسی در جامعه و یا حتی شاید گاهی چیزی که نام آنرا الهام میگذارند.(درست یا نادرست)
اما هم در خود این مبانی احتمال اشتباه وجود دارد و هم در پلی که از این مبانی برای رسیدن به آن نتایج زده شده است. زیرا در بیشتر اوقات، مبانی ای که از طریق استدلال عقلی به دست آمده است، مواد استفاده شده در آن، به جای یقینیات از ظنیات و مشهورات است. در سایر راه ها که احتمال اشتباه واضح است.
با توجه به این نکته، مباحثی که در فلسفه سیاسی در مباحث فیلسوفان ما مطرح بوده است، هیچ یک ناشی ازاستدلال عقلی نیست. به همین جهت شما هیچ استدلال عقلی ای را پشتوانه نظریات آنها نمی بینید.
اینکه اعقل باید حاکم باشد و اعلم مشاور، نه از اولیات است و نه از وجدانیات. صرفا یک قضیه مشهور است که عقلای عالم، ممکن است بر روی آن صحه بگذارند.
بنابراین نتیجه نکته اول اینکه، نباید به نظریاتی که دانشمندان علوم انسانی مطرح میکنند، انتظار خطاناپذیری را داشت. کماکان احتمال اشتباه در نظریات آنان وجود دارد.

نکته دوم: در مورد بررسی دیدگاه های یک فرد و ارتباط ان با مذهب آن شخص، باید تمام جوانب و زمینه ها و شرایط را در نظر گرفت. هم شرایط زمانی و مکانی که آن فرد در آن زندگی میکند و هم شرایط علمی که در آن اظهار نظر میکند. اینکه کسی مثل بوعلی چنین نظری را داده است نمیتواند به معنای سنی بودن وی قلمداد شود. بیشتر علماء او را شیعه میدانند و تنها اختلاف در امامی بودن یا اسماعیلی بودن وی است.(1)
تعابیری که خود وی دارد نیز شاهدی بر این گفته است که او شیعه بوده است. اینکه او منزلت امام علی(ع) نسبت به صحابه را نسبت معقول به محسوس میداند گواهی براین مطلب است.(2)
البته، به صرف یک نظر نمیتوان در مورد شخصیت یک فرد و مذهب وی قضاوت کرد و همانطور که جمله اخیر دلالت تام بر شیعه بودن وی ندارد و در نهایت ارادت او به ساحت امیر مومنان علی(ع) را نشان میدهد، جمله ای که در سوال از وی در مورد خلافت نقل شد نیز ربطی به سنی یا شیعه بودن وی ندارد.

نکته سوم: تعبیر اعقل با توجه به بافتی که این متنی در ان به کار رفته است باید بررسی شود. از انجا که بحث در اینجا مربوط به سیاست و حکمرانی است، منظور ابن سینا این است که خلیفه اول نسبت به حضرت امیر(ع) از بینش سیاسی بیشتر و زکاوت بیشتری در این زمینه برخوردار است. به اصطلاح، حضرت سیاست مدار نیست و خلیفه اول از سیاست بیشتری برخوردارد است.
توضیح اینکه، عقل دارای دو قوه نظری و عملی است. قوه نظری مربوط به ادراک اموری است که هدف از کسب آنها دانستن و فهمیدن یک سری امور است و قوه عملی ناظر به ادراکهایی است که هدف اصلی از کسب آنها و فهمشان، عمل کردن است نه صرفا فهمیدن.
عقل نظری و حکمت نظری بر سه شاخه مابعد الطبیعه، ریاضیات و علوم طبیعی و حکمت عملی نیز بر سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است.(3)
بنابراین تعبیر اعقل در علوم سیاسی و مباحث مربوط به حکمرانی، ناظر به عقل عملی است بدین معنا که یک فرد سیاست بهتری دارد. هرچند کاملا محتمل است که این فرد، از قوه عقل نظری کمی بهره مند باشد و این دو منافاتی با هم ندارد.

حال با توجه به این نکات، پاسخ سوال واضح میشود.
آنچه که ابن سینا مطرح کرده است صرفا یک نظریه در فلسفه سیاست است که هیچ پشتوانه عقلی و برهانی ندارد و صرفا بر اساس ساختاری است که او به نظرش درست به نظر میرسیده.
بنابراین، گرچه صرفا بحث او در مورد خلافت است، به وضوح خطا است. به قول بزرگان، خطای انسانهای بزرگ نیز مثل خودشان بزرگ است.
البته کماکان احتمال تقیه در آن روزگار به کلی منتفی نیست.

موفق باشید.
ـــــــــــــــ
1. خامنه ای، محمد، مقدمه ای بر صدر المتالهین،‏ المظاهر الالهیة فى اسرار العلوم الکمالیة، ص 225، بیناد حکمت صدرا، تهران، چاپ اول، 1387ش؛ اعیان الشیعة، ج 6، ص 72؛ راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، ج 10، ص 373، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دوم، ‏1382ش.
2. در این زمینه تاپیک زیر نیز مفید است:
سؤال در مورد مذهب ابن سینا.
3. ابن سینا، الاهیات شفا، قم، کتابخانه ایت الله مرعشی، 1404ق.

با سلام مجدد و تشکر از پاسخ شما
کسی که حکومت امیرالمومنین را ندیده و از دنیا برود شاید خیلی به درایت و کفایت امام ملتفت نشود اما کسی که چندین سال بعد خود را به تحقیق وا می دارد به وضوح شاهکارهای امیرالمومنین را می بینید و ناخودآگاه او را می ستاید
قضاوت های امام بی بدیل است. قضاوت هایی که هیچکس جز او نمی توانست اینگونه نظر دهد و حق را به حق دار برساند.
از طرف دیگر بگوییم فردی پیش خود می گفت امام فکر و تدبیر کافی دارد اما استراتژی جنگاوری ندارد و یا شجاعت جنگیدن ندارد! این که اصلاً مورد مضحکی است چه اینکه همه می گفتند فرار از امام علی ع هیچ ایرادی ندارد و کشته شدن به دست امام علی و اصلاً مایه ننگ نمی دانستند. ماجرای برهنه شدن عمروعاص را همه می دانند!
همه اینها به کنار، خود عمر بارها می گفت اگر علی نبود عمر هلاک می شد

صدیق;659893 نوشت:
البته کماکان احتمال تقیه در آن روزگار به کلی منتفی نیست.

البته شاید این مورد صحیح باشد اما با توجه به اینکه ابن سینا زاده 359 هجری است و سال های 132 الی 656 مربوط به حکومت خلفای عباسی است این مطلب هم چندان قابل قبول نمی باشد زیرا خلفای عباسی ضد شیخین بوده و به نام طلب حق پیامبر ص روی کار آمده بودند.

mousavi928;659941 نوشت:
کسی که حکومت امیرالمومنین را ندیده و از دنیا برود شاید خیلی به درایت و کفایت امام ملتفت نشود اما کسی که چندین سال بعد خود را به تحقیق وا می دارد به وضوح شاهکارهای امیرالمومنین را می بینید و ناخودآگاه او را می ستاید
قضاوت های امام بی بدیل است. قضاوت هایی که هیچکس جز او نمی توانست اینگونه نظر دهد و حق را به حق دار برساند.
از طرف دیگر بگوییم فردی پیش خود می گفت امام فکر و تدبیر کافی دارد اما استراتژی جنگاوری ندارد و یا شجاعت جنگیدن ندارد! این که اصلاً مورد مضحکی است چه اینکه همه می گفتند فرار از امام علی ع هیچ ایرادی ندارد و کشته شدن به دست امام علی و اصلاً مایه ننگ نمی دانستند. ماجرای برهنه شدن عمروعاص را همه می دانند!
همه اینها به کنار، خود عمر بارها می گفت اگر علی نبود عمر هلاک می شد

همه این حرفها درست. اما مسئله در آن دوران به صورتی بود که خلیفه اول که هیچ، معاویه را هم در سیاست با حضرت مقایسه میکردند و به جهت نیرنگهایی که به کار میبرد، او را سیاست مدارتر از حضرت میدانستند.
این مسئله زمانی روشن میشود که بر اساس آنچه ابن ابی الحدید بیان کرده، بدانیم سیاستمدار کارکشته در صورتی سیاست مدار خوبی است که بتواند با تدبیر خود انچه برای ملکش صلاحیت دارد را انجام داهد، حال موافق با شریعت باشد یا نباشد. در حالیکه امیرالمومنین چنین نبود و مقید به قیود شریعت بود. بنابراین مشخص بود که حضرت را متهم به بی سیاستی بکنند و دیگران را بر حضرت ترجیح بدهند.(1)
حضرت علی(ع) نیز در پاسخ همین شبهه می فرماید:
«[=Traditional Arabic]وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ ... »(2)
«به خدا سوگند معاویه سیاست مدارتر از من نیست. تنها او مکر و حیله میکند و اگر این کار بد و ناپسند نبود، من باهوشتر از بقیه در سیاست بود و سیاست مدارتر از بقیه مردم بودم. »
بنابراین این سخنان بر اساس جو آن دوران است که حق و باطل با هم مخلوط بود. هرچند حالا این حجابها تا حدودی مرتفع شده و حق تا حدودی معلوم است البته در جوامع شیعی وگرنه در کشورهایی که اهل سنت زندگی میکنند خصوصا در بین وهابی ها،تبلیغات تاحدی است که باز هم حق و باطل مخفی است و باطل به جای حق جلوه می نماید.

mousavi928;659941 نوشت:
البته شاید این مورد صحیح باشد اما با توجه به اینکه ابن سینا زاده 359 هجری است و سال های 132 الی 656 مربوط به حکومت خلفای عباسی است این مطلب هم چندان قابل قبول نمی باشد زیرا خلفای عباسی ضد شیخین بوده و به نام طلب حق پیامبر ص روی کار آمده بودند.

خلفای عباسی درست است که خود را با شعار محبت اهل بیت روی کار آوردند ولی با اینحال، به جهت اینکه اگثریت مردم اهل سنت بودند و نیز ترسی که غالبا از توسعه و رشد شیعیان داشتند، اجازه خودنمایی به آنان را نمیدادند. البته این قسمت را خوب است یک کارشناس تاریخ بررسی کند.
ولی به هر حال، ادعای تقیه صرف یک احتمال است که خیلی هم بیراه نیست.

ـــــــــــــــ
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص212(کتابخانه ایت الله مرعشی، 1404)
2. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص318

سلام
دقت کنید که از زمان حکومت امام علی، شورشها وجنگهای زیادی در گرفت! هر کی باشه عامل این اتفاقاتو بد حکومت کردن میدونه!(منظورم با بدی حکومت کردن نیست! چون همونطور که میدونید عمر که فرد خشنی بود در این جا به عنوان حاکم خردمند معرفی شده!)
در کل حکومت ضعیف بوده! چون هر حکومتی یه مشت کوبنده(مثل عمر!) لازم داره!

mousavi928;659941 نوشت:
با سلام مجدد و تشکر از پاسخ شما
کسی که حکومت امیرالمومنین را ندیده و از دنیا برود شاید خیلی به درایت و کفایت امام ملتفت نشود اما کسی که چندین سال بعد خود را به تحقیق وا می دارد به وضوح شاهکارهای امیرالمومنین را می بینید و ناخودآگاه او را می ستاید

سلام. ببخشید من تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که مگه حرفای ابن سینا وحی منزله ؟
ابن سینا کی باشه که بخواد در مورد امام علی (ع) نظر بده
یعنی نه فقط ابن سینا هر کسی که فرد برجسته ای و هرچقدرم از نظر علمی بالا باشه دلیلی داره هر حرفی زده درست باشه؟مگر اینکه بخواید ببینید ابن سینا با منطق خودش (درست یا غلط) چطوری به این نتایج رسیده.(بالفرض که بدون توجه به اسناد ضد و نقیض این حرفها واقعا واسه ابن سینا باشه)

Masood11;660266 نوشت:
دقت کنید که از زمان حکومت امام علی، شورشها وجنگهای زیادی در گرفت! هر کی باشه عامل این اتفاقاتو بد حکومت کردن میدونه!

باسلام
البته این بخش را لازم بود یک کارشناس تاریخ پاسخ بدهد اما بنده در حد بضاعتم به طور خلاصه عرض میکنم:

عامل جنگها، باج ندادن به امثال طلحه و زبیر(1) خشک مغزی برخی و مقابله با امام معصوم(2) و دوری کردن برخی خواص از سفارش های پیامبر اکرم(ص) در مقابله نکردن با حضرت علی(ع)(3) بوده است. نه بد حکومت کردن حضرت.
البته اگر منظور از خوب حکومت کردن، کوتاه آمدن از احکام الهی، باج دادن به هر شخص صاحب نفوذی برای به دست آوردن حمایت وی، برخورد خشن و به دور از منطق با همکان و خفه کردن صدای همگان باشد، در آن صورت، بله دیگران از حضرت سیاست مدار تر بودند.
اما حضرت علی اهل اینگونه رفتارها نیست. نه از اصول و مبانی متقن خویش دست میکشد و نه به خفه کردن صدای مخالف، راضی میشود.
حتی حضرت تا زمانی که خوارج دست به شمشیر نبردند، با آنها مقابله نکرد. حتی در مقابل توهین ها و کارشکنی های آنها برخورد فیزیکی نکرد و انان را از جامعه اسلامی بیرون نکرد.

ـــــــــــــــــــــ
1. هنگامی که ایشان به خلافت رسید، طلحه و زبیر نزد ایشان آمدند و سهم خواهی کردند ولی وقتی برخورد ایشان و دقتشان در حفظ بیت المال را دیدند، متوجه شدند که اینجا جای باج خواهی نیست. به همین جهت جنگ جمل را راه انداختند.
2. هنگامی که حضرت با فشار یاران، مجبور به پذیرش حکمیت شدند، خوارج خشک مغز و بی منطق شروع به مخالفت با ایشان کردند و بدون اینکه بهره ای از علم و دانش دینی برده باشند، صرفا با تمسک به یک آیه شریفه، شروع به مخالفت کردند و جنگ نهروان را راه انداختند.
3. طلحه و زبیر و عایشه که سفارش پیامبر نسبت به علی ع را دیده بودند، به بهانه خون خواهی از حضرت به مقابله با ایشان پرداختند.

صدیق;661585 نوشت:
باسلام
البته این بخش را لازم بود یک کارشناس تاریخ پاسخ بدهد اما بنده در حد بضاعتم به طور خلاصه عرض میکنم:

عامل جنگها، باج ندادن به امثال طلحه و زبیر(1) خشک مغزی برخی و مقابله با امام معصوم(2) و دوری کردن برخی خواص از سفارش های پیامبر اکرم(ص) در مقابله نکردن با حضرت علی(ع)(3) بوده است. نه بد حکومت کردن حضرت.
البته اگر منظور از خوب حکومت کردن، کوتاه آمدن از احکام الهی، باج دادن به هر شخص صاحب نفوذی برای به دست آوردن حمایت وی، برخورد خشن و به دور از منطق با همکان و خفه کردن صدای همگان باشد، در آن صورت، بله دیگران از حضرت سیاست مدار تر بودند.
اما حضرت علی اهل اینگونه رفتارها نیست. نه از اصول و مبانی متقن خویش دست میکشد و نه به خفه کردن صدای مخالف، راضی میشود.
حتی حضرت تا زمانی که خوارج دست به شمشیر نبردند، با آنها مقابله نکرد. حتی در مقابل توهین ها و کارشکنی های آنها برخورد فیزیکی نکرد و انان را از جامعه اسلامی بیرون نکرد.

ـــــــــــــــــــــ
1. هنگامی که ایشان به خلافت رسید، طلحه و زبیر نزد ایشان آمدند و سهم خواهی کردند ولی وقتی برخورد ایشان و دقتشان در حفظ بیت المال را دیدند، متوجه شدند که اینجا جای باج خواهی نیست. به همین جهت جنگ جمل را راه انداختند.
2. هنگامی که حضرت با فشار یاران، مجبور به پذیرش حکمیت شدند، خوارج خشک مغز و بی منطق شروع به مخالفت با ایشان کردند و بدون اینکه بهره ای از علم و دانش دینی برده باشند، صرفا با تمسک به یک آیه شریفه، شروع به مخالفت کردند و جنگ نهروان را راه انداختند.
3. طلحه و زبیر و عایشه که سفارش پیامبر نسبت به علی ع را دیده بودند، به بهانه خون خواهی از حضرت به مقابله با ایشان پرداختند.


سلام
صلح طلبی همیشه با جنگیدن در تضاد نیست! مثلا وقتی کسی ممکنه خیانت کنه(مثل طلحه و زبیر یا خوارج) درایت به اینه که در نطفه خاموش بشن! نه بعد از مرگ افراد زیادی! خیلی اوقات جنگیدن صلح آمیزتر از نجنگیدنه!
و البته خشونت با دشمنان لازمه!(دشمن متجاوز و بدون حق!)
واقعیت سیاست بیشتر اوقات هموناییه که گفتید!

Masood11;661707 نوشت:
صلح طلبی همیشه با جنگیدن در تضاد نیست! مثلا وقتی کسی ممکنه خیانت کنه(مثل طلحه و زبیر یا خوارج) درایت به اینه که در نطفه خاموش بشن! نه بعد از مرگ افراد زیادی! خیلی اوقات جنگیدن صلح آمیزتر از نجنگیدنه!
و البته خشونت با دشمنان لازمه!(دشمن متجاوز و بدون حق!)
واقعیت سیاست بیشتر اوقات هموناییه که گفتید!

سلام
احسنت، این مطلب همونی هست که حضرت علی خود را قادر به انجام آن نمیداند.
نه به خاطر اینکه معاویه توان فکری بیشتری از حضرت دارد، بلکه همانطور که خود ایشان تصریح دارد، سیاست همراه با نیرنگ و فریب و خدعه، در منظومه فکری و عملی ایشان جایی ندارد چون برخلاف دستور خداوند است.

علی را کس جز خدا ورسولش نشناخت


[/HR] بسم الله الحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی محمد وآله الطيبن الطاهرین لا سیما بقیة الله الأعظم حجةبن الحسن المهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین لا سیما الجبت والطاغوت واللات والعزی وابنتیهما ومحبیهما بعدد ما احاط به علمه وبعدد فضایل امیر المومنین علیه السلام .
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم : یا علي : ما عرف الله الاَ انا وانت ولا عرفنی الا الله وانت و لاعرفک الا الله وانا .
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسَلم فرمود: یا علي : نشناخت خداوند تبارک وتعالی را مگر من وتو ،ونشناخت مرا مگر خدا و تو ،ونشناخت ترا مگر خدا ومن .
تأویل الآیات سید شرف الدین اعلی الله مقامه الشریف ص227ذیل ایه شریفه 94سوره مبارکه یونس مد ینة المعاجز سید هاشم بحرانی اعلی الله مقامه الشریف ص163یک جلدی وچاپ جدید 2/439ح663،حسن بن سلیمان حلی از اعلام قرن نهم اعلی الله مقامه الشریف در کتاب مختصر البصایر (این کتاب مختصر بصائر سعد بن عبدالله اشعری است نه مختصر بصائر الدرجات کبری صفار )ص125و در کتاب محتضر ص38و165که به جای لا عرفنی ولا عرفک ؛ما عرفنی وما عرفک امده ومشارق ص112و.....
باز نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلَم فرمود :یا علي : ما عرف الله حق معرفته غیري وغیرک، و ما عرفک حق معرفتک غیر الله وغیري.
یا علی :حق تبارک وتعالی را به طور کامل کسی به جز من وتو نشناخت ، و تو را هم به طور کامل به جز خدا ومن نشناخت .مناقب ابن شهر اشوب 3/ 267 وبحار39/84.
باز خاتم صلی الله علیه واله وسلم فرمود : ما رآنی في هذه الدنیا علی الحقیقة التي خلقني الله علیها غیر علي بن ابي طالب
در این عالم فقط من را به طور کامل و آنطور که خدا خلق کرده علي علیه السلام می شناسد.قطره مسنبط جلد1 ص140حدیث142باب فضائل مولا علیه السلام
روزی عمر در راه مسجد ابوذر سلام الله علیه را دید،پرسید در مسجد چه کسی هست ؟ ابوذر فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم و رجل لا اعرفه ومردی که نمی شناسم او را .عمر به مسجد آمد دید حضرت امیر المؤمنین علي علیه السلام در کنار وجود مقدس خاتم صلی الله علیه واله وسلم نشسته . عرض کرد یا رسول الله شما دائماًمی فرمائید: آسمان سایه نیفکنده بر راستگو تر از ابوذر .از او می پرسم چه کسی در مسجد است می گوید : مردی است که نمی شناسم او را در حالی که علي علیه السلام پیش شماست . خاتم صلی الله علیه واله وسلم فرمود : ابوذر راست می گوید علي را به جز من وخدا کسی نشناخت .مشارق برسی ص 112وصحیفة الأبرارنیّر ج1ص137ح124از لوامع الأنواربرسی از بشائر .
در فضلیت ابوذر همین یک روایت بس که فخر رازی در تفسیرش در ذیل سوره مبارکه توحید قل هو الله احد روایتی نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم می فرمایند : روزی جبرئیل در خدمتم بود که ابي ذر از دور می آمد ،جبرئیل گفت : هذا اباذر قد اقبل. این ابوذر است که می آید .گفتم به جبرئیل آیا شما ابوذر را می شناسید ؟ عرض کرد یا رسول الله : اباذر در آسمانها مشهورتر از زمین است گفتم چرا گفت: لصغره فی نفسه وکثرة تلاوته قل هو الله احد.
یعنی به خاطر تواضعش وزیاد خواندن سوره مبارکه قل هو الله احد .
یامرتضی علی مددی 1001اللهم عجل لولیک الفرج

ج: ***علی را کس جز خدا ورسولش نشناخت***


[/HR] یا علی
الأمالي( للصدوق) ؛ النص ؛ ص361

1- حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ قَالَ حَدَّثَنَا عَمَّارُ بْنُ رَجَاءٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ مَا رَأَيْتَ فُلَاناً رَكِبَ الْبَحْرَ بِبِضَاعَةٍ يَسِيرَةٍ وَ خَرَجَ إِلَيَّ فَأَسْرَعَ الْكَرَّةَ وَ أَعْظَمَ الْغَنِيمَةَ حَتَّى قَدْ حَسَدَهُ أَهْلُ وُدِّهِ وَ أَوْسَعُ قَرَابَاتِهِ وَ جِيرَانِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَ‏
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 362
مَالَ الدُّنْيَا كُلَّمَا ازْدَادَ كَثْرَةً وَ عِظَماً ازْدَادَ صَاحِبَهُ بَلَاءً فَلَا تَغْبِطُوا أَصْحَابَ الْأَمْوَالِ إِلَّا بِمَنْ جَادَ بِمَالِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكِنْ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ هُوَ أَقَلُّ مِنْ صَاحِبِكُمْ بِضَاعَةً وَ أَسْرَعُ مِنْهُ كَرَّةً وَ أَعْظَمُ مِنْهُ غَنِيمَةً وَ مَا أُعِدَّ لَهُ مِنَ الْخَيْرَاتِ مَحْفُوظٌ لَهُ فِي خَزَائِنِ عَرْشِ الرَّحْمَنِ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص انْظُرُوا إِلَى هَذَا الْمُقْبِلِ إِلَيْكُمْ فَنَظَرْنَا فَإِذَا رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ رَثُّ الْهَيْئَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذَا لَقَدْ صَعِدَ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ إِلَى الْعُلْوِ مِنَ الْخَيْرَاتِ وَ الطَّاعَاتِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَكَانَ نَصِيبُ أَقَلِّهِمْ مِنْهُ غُفْرَانَ ذُنُوبِهِ وَ وُجُوبَ الْجَنَّةِ لَهُ قَالُوا بِمَا ذَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ سَلُوهُ يُخْبِرْكُمْ عَمَّا صَنَعَ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَالُوا لَهُ هَنِيئاً لَكَ مَا بَشَّرَكَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَمَا ذَا صَنَعْتَ فِي يَوْمِكَ هَذَا حَتَّى كُتِبَ لَكَ مَا كُتِبَ فَقَالَ الرَّجُلُ مَا أَعْلَمُ أَنِّي صَنَعْتُ شَيْئاً غَيْرَ أَنِّي خَرَجْتُ مِنْ بَيْتِي وَ أَرَدْتُ حَاجَةً كُنْتُ أَبْطَأْتُ عَنْهَا فَخَشِيتُ أَنْ تَكُونَ فَاتَتْنِي فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَأَعْتَاضَنَّ مِنْهَا النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِي وَ اللَّهِ عِبَادَةٌ وَ أَيُّ عِبَادَةٍ إِنَّكَ يَا عَبْدَ اللَّهِ ذَهَبْتَ تَبْتَغِي أَنْ تَكْتَسِبَ دِينَاراً لِقُوتِ عِيَالِكَ فَفَاتَكَ ذَلِكَ فَاعْتَضْتَ مِنْهُ النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ وَ أَنْتَ لَهُ مُحِبٌّ وَ لِفَضْلِهِ مُعْتَقِدٌ وَ ذَلِكَ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا كُلُّهَا لَكَ ذَهَبَةً حَمْرَاءَ فَأَنْفَقْتَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَتَشْفَعَنَّ بِعَدَدِ كُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّسْتَهُ فِي مَصِيرِكَ إِلَيْهِ فِي أَلْفِ رَقَبَةٍ يُعْتِقُهُمُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ بِشَفَاعَتِكَ.
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 363
ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، 1جلد، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.
یا علی یا الیا یا حیدر


__________________ج: ***علی را کس جز خدا ورسولش نشناخت***
[/HR] الأمالي (للصدوق) / ترجمه كمره‏اى ؛ متن ؛ ص361

مجلس پنجاه و هشتم‏
سه شنبه نيمه ربيع الآخر 368 (4) 1- مردى خدمت رسول خدا آمد و گفت يا رسول اللَّه خبر دارى كه فلانى سفرى را كرده، كالاى اندكى برده و بچين رفته و زود برگشته و بهره فراوانى آورده كه دوستانش بر او حسد برند و بهمسايگان و خويشانش وسعت بخشيده رسول خدا فرمود مال دنيا هر چه بيشتر شود صاحبش‏
الأمالي (للصدوق) / ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 362
ببلا و گرفتارى نزديكتر گردد هرگز بمالداران رشك نبريد مگر بآن كه مالش را در راه خدا بخشيده باشد ولى ميخواهيد شما را آگاه كنم از كسى كه از اين رفيق شما سرمايه كمترى دارد و زودتر از او برگشته و بهره بيشترى آورده و هر چه خير براى او اندوخته است در خزينه خدا محفوظست؟
گفتند چرا يا رسول اللَّه فرمود باين مرديكه بسوى شما مى‏آيد بنگريد.
نگاه كرديم مردى از انصار كهنه پوش بود، رسول خدا فرمود از همين مرد امروز آنقدر خير و طاعت بالا رفته كه اگر بر همه اهل آسمانها و زمين پخش شود كمترين بهره‏مند آنست كه گناهان او آمرزيده و بهشت بر او واجب شود عرضكردند بچه يا رسول اللَّه؟ فرمود برويد از خودش بپرسيد تا بشما خبر دهد كه امروز چه كرده است، اصحاب رسول خدا باو رو آوردند و باو گفتند بر تو گوارا باد آنچه رسول خدا بتو مژده داده امروز چه كردى كه خدا اين همه ثواب براى تو نوشته آن مرد گفت نميدانم كارى كرده باشم جز آنكه از خانه بيرون آمدم دنبال كارى و تاخير افتاد و ترسيدم از دستم برود و با خود گفتم آن حاجت را با نگاه بروى على بن ابى طالب عوض ميكنم چون از رسول خدا شنيدم كه نگاه بروى على عبادتست، رسول خدا فرمود آرى بخدا عبادتست و چه عبادتى از آن بهتر است اى بنده خدا تو رفته بودى دينارى براى قوت عيالت بدست آرى و از دستت رفت و بعوض آن نگاه بروى على كردى با محبت و اعتقاد بفضل و اين بهتر از آنست كه همه دنيا پر از طلاى سرخ بود و از تو بود و همه را در راه خدا انفاق ميكردى و در هر نفسى كه در اين راه كشيدى حق شفاعت هزار گنهكار دارى كه خدا آن‏ها را در دوزخ بشفاعتت آزاد كند.
الأمالي (للصدوق) / ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 363
ابن بابويه، محمد بن على - كمره اى، محمد باقر، الأمالي (للصدوق) / ترجمه كمره‏اى، 1جلد، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.


یا علی یا الیا یا حیدر

__________________

اللهم صل علی محمد وآ ل محمد وعجل فرجهم والعن من عاداهم

اللهم صل علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها ان تصلی علی محمد وآل محمد
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن ابی طالب علیه السلام
یا مرتضی علی مددی" وهوالعلی العظیم "1001 ,اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وبعدد رذائل اعدائه
اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء


قال رسول الله
علی منی بمنزلتی من ربی
رابطه ومنزلت علی نسبت به من مثل رابطه ومنزلت من هست نسبت به رب وپروردگارم
مناقب خوارزمی و.....
بیست سال پیش یا بیشتر روزی عصر قبل از بحث فقه مرحوم ایت الله بهجت این روایت شریف ر و خواندند
بعد از اتمام درس وقتی خواستند وارد اطاقی که کتابخانه ایشان بود وحکم اندرونی به ایشان عرض کردم که این روایت که فرمودید در فضلیت مولا بالاتر است یا روایتی که فرمود علی منی مثل راسی من بدنی که خوارزمی وقندوزی وابن عساکر نقل فرمودند

ایشان با تعجب سوال فرمود ابن عساکر هم نقل کردند جواب عرض شد بله
فرمودند " اینکه من گفتم بالاتر است
ودر توضیح یک کلمه فرمودند "
که فاصله رسول الله با خدا چقدر است ؟(قاب قوسین او ادنی)
که اگر خداوند متعال بیش از این افاضه فیض می فرمودند حضرت واجب می شد وممکن نبود وخارج می شد از ممکنیت

__________________


اللهم صل علی محمد وآ ل محمد وعجل فرجهم والعن من عاداهم
اللهم صل علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها ان تصلی علی محمد وآل محمد
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن ابی طالب علیه السلام
یا مرتضی علی مددی" وهوالعلی العظیم "1001 ,اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وبعدد رذائل اعدائه
اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء

ج: علی را کس جز خدا ورسولش نشناخت


[/HR] بولس سلامه نویسنده شاعر ودانشمند مسیحی لبنانی اسم پسرش رو علی گذاشته
در نامه ای به فرزندش در زمان تحصیلش در اروپا می نویسد
پسرم اگر کسی از تو سوال کرد چطور بابات بااینکه مسیحی هستی نامت رو علی قرار داده
بگو بابام گفت من در این عالم نامی زیباتر از علی پیدا نکردم
و هوالعلی العظیم زهی به سعادتش
در خاطراتش نوشته شبی تا صبح بسیار گریه کردم برای دو چیز
1 مظلومیت علی
2 شهادت مظلومانه حسین

یا علی یا الیا یا حیدر
__________________


اللهم صل علی محمد وآ ل محمد وعجل فرجهم والعن من عاداهم
اللهم صل علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها ان تصلی علی محمد وآل محمد
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن ابی طالب علیه السلام
یا مرتضی علی مددی" وهوالعلی العظیم "1001 ,اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وبعدد رذائل اعدائه
اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء

class: tborder width: 100% align: center

[TD="class: alt1"] ج: علی را کس جز خدا ورسولش نشناخت

[/HR] بسمه تبارک وتعالی وبحمده وصلی الله علی محمد واله ولعنة الله علی اعدائهماجمعین
یا علی ؛ وهو العلی العظیم

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن المهدی صلواتک علیهوعلی آبایه فیهذهالساعة

وفیکلّ الساعة ولیّاً وحافظا وقائدا وناصرا و دلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیهاطویلا.

امّا بعد: قال الله سبحانه وتعالی: وهدوا الی الطیب من القول وهدواالی صراطالحمید.

سوره مبارکه حج ایه شریفه 24


قال الله تبارک وتعالی: کلمةلا اله الاّ الله حصنی فمن دخل حصنی امن ناری (منعذابی(
قال الله تبارکوتعالی: ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن ناری (منعذابی(

سلطان وجودعلی بنموسی الرضا علیهما السلام از اجداد طاهرینش صلوات الله علیهم اجمعین ازنبی اکرم صلّی الله علیه وآلهوسلّم ازجبرئیل از مکائیل از اسرافیل از لوح از قلم از حقتبارک وتعالی کهفرمود:

کلمه لا اله الا الله وکلمه توحید و ولایة علی بن ابیطالب قلعه و حصن من است پس هر کسداخل این قلعه گردد از آتش جهنم وعذاب من در امان است.

کلمةلااله الا الله :بحارج49ص127،کشف الغمهج2ص308.امالی طوسی مجلس 10ح536/74که لفظ(کلمة) رانداردولا اله الاّ الله حصنیاست.و...



ولایةعلی بن ابی طالب: معانی الاخبارص371عیون الاخبارج2ص136باب38امالی صدوق مجلس 41 ح9 ص195،امالی طوسی مجلس 12ح9 729/6(لفظ ولایةرانداردوعلي حصنی است) ؛جامع الاخبارفصل5ح4یارقم54/4،مناقب ابن شهر آشوب ج3ص101،تأویل الآیات ص 99ذیل آیه شریفه208سوره مبارکه بقرة،شواهد التنزیل ج 1 ص170رقم181ذیل آیهشریفه103سوره مبارکه آل عمران، دراکثر مصادر امن ناری است وبقیه امن من عذابی. بحارج39ص246و247و.....

پناهگاه وحصن یکی بیشتر نیست ظاهرتوحید وباطن ولایت و....


راه توحید منحصر در ولایت وراه ولایت منحصر در توحید و تسلیم وبندگی حق تعالیاست. ولایت از توحید، وتوحید ازولایت جدا نیست .

یامرتضی علی مددی 1001اللهم عجل لولیکالفرج

اللهم العن الجبت والطاغوت واللات والعزی وابنتیهما ومحبیهما بعدد مااحاط به علمک وبعدد فضائل امیر المؤمنین علیه السلام
یا علی
__________________

اللهم صل علی محمد وآ ل محمد وعجل فرجهم والعن من عاداهم
اللهم صل علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها ان تصلی علی محمد وآل محمد
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن ابی طالب علیه السلام
یا مرتضی علی مددی" وهوالعلی العظیم "1001 اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العنهم جمیعا بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وبعدد رذائل اعدائه
اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء

[/TD]
[TD="class: alt2"] [/TD]
[TD="class: alt1 align: left"] [/TD]

پرسش:
طبق برخی اسنادگویا ابن سینا عمر بن خطاب را نسبت به امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) اعقل می داند!
(کتاب شفاء، ص ۴۵۲) آیا این موضوع صحت دارد؟ این مطلب پارادوکس هم دارد.
عقل! کسی که علم پایین تری داره، عقلش چطوری بیشتر است.؟ عقل یعنی قوه ادراک و عقل از علم، ناشی می شود. عاقل بی سواد؟

پاسخ:
در مورد این سوال و سوالاتی مشابه این، ابتدا باید به چند نکته توجه کرد.

نکته اول: نظریاتی که دانشمندان و اندیشوران مختلف علوم انسانی بیان می کنند، بیشتر مواقع متاثر و ناشی از ساختارها و قالب هایی است که به عنوان چارچوب های نظری برای خود چیده اند و مباحث خود را بر اساس آن می چینند. راه رسیدن به این مبانی نیز گاه استدلال های عقلی به دست آمده است یا در اثر استقراء و بررسی در جامعه و یا حتی شاید گاهی چیزی که نام آن را الهام می گذارند. (درست یا نادرست) اما هم در خود این مبانی احتمال اشتباه وجود دارد و هم در پلی که از این مبانی برای رسیدن به آن نتایج زده شده است. زیرا در بیشتر اوقات، مبانی ای که از طریق استدلال عقلی به دست آمده است، مواد استفاده شده در آن، به جای یقینیات از ظنیات و مشهورات است. در سایر راه ها که احتمال اشتباه واضح است. با توجه به این نکته، مباحثی که در فلسفه سیاسی در مباحث فیلسوفان ما مطرح بوده است، هیچ یک ناشی ازاستدلال عقلی نیست. به همین جهت شما هیچ استدلال عقلی ای را پشتوانه نظریات آن ها نمی بینید.
این که اعقل باید حاکم باشد و اعلم مشاور، نه از اولیات است و نه از وجدانیات. صرفا یک قضیه مشهور است که عقلای عالم، ممکن است بر روی آن صحه بگذارند.
بنا بر این نتیجه نکته اول این که، نباید به نظریاتی که دانشمندان علوم انسانی مطرح می کنند، انتظار خطا ناپذیری را داشت. کما کان احتمال اشتباه در نظریات آنان وجود دارد.

نکته دوم: در مورد بررسی دیدگاه های یک فرد و ارتباط ان با مذهب آن شخص، باید تمام جوانب و زمینه ها و شرایط را در نظر گرفت. هم شرایط زمانی و مکانی که آن فرد در آن زندگی می کند و هم شرایط علمی که در آن اظهار نظر می کند. این که کسی مثل بوعلی چنین نظری را داده است نمی تواند به معنای سنی بودن وی قلمداد شود. بیشتر علماء او را شیعه می دانند و تنها اختلاف در امامی بودن یا اسماعیلی بودن وی است.(۱) تعابیری که خود وی دارد نیز شاهدی بر این گفته است که او شیعه بوده است. این که او منزلت امام علی (علیه السلام) نسبت به صحابه را نسبت معقول به محسوس می داند گواهی براین مطلب است.(۲) البته، به صرف یک نظر نمی توان در مورد شخصیت یک فرد و مذهب وی قضاوت کرد و همان طور که جمله اخیر دلالت تام بر شیعه بودن وی ندارد و در نهایت ارادت او به ساحت امیر مومنان علی (علیه السلام) را نشان می دهد، جمله ای که در سوال از وی در مورد خلافت نقل شد نیز ربطی به سنی یا شیعه بودن وی ندارد.

نکته سوم: تعبیر اعقل با توجه به بافتی که این متن در آن به کار رفته است باید بررسی شود. از آن جا که بحث در این جا مربوط به سیاست و حکمرانی است، منظور ابن سینا این است که خلیفه اول نسبت به حضرت امیر (علیه السلام) از بینش سیاسی بیشتر و زکاوت بیشتری در این زمینه برخوردار است. به اصطلاح، حضرت سیاست مدار نیست و خلیفه اول از سیاست بیشتری برخوردارد است.
توضیح اینکه، عقل دارای دو قوه نظری و عملی است. قوه نظری مربوط به ادراک اموری است که هدف از کسب آن ها دانستن و فهمیدن یک سری امور است و قوه عملی ناظر به ادراک هایی است که هدف اصلی از کسب آن ها و فهمشان، عمل کردن است نه صرفا فهمیدن. عقل نظری و حکمت نظری بر سه شاخه مابعد الطبیعه، ریاضیات و علوم طبیعی و حکمت عملی نیز بر سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است.(۳) بنا بر این تعبیر اعقل در علوم سیاسی و مباحث مربوط به حکمرانی، ناظر به عقل عملی است بدین معنا که یک فرد سیاست بهتری دارد. هرچند کاملا محتمل است که این فرد، از قوه عقل نظری کمی بهره مند باشد و این دو منافاتی با هم ندارد.
حال با توجه به این نکات، پاسخ سوال واضح می شود. آن چه که ابن سینا مطرح کرده است صرفا یک نظریه در فلسفه سیاست است که هیچ پشتوانه عقلی و برهانی ندارد و صرفا بر اساس ساختاری است که او به نظرش درست به نظر می رسیده. بنا بر این، گرچه صرفا بحث او در مورد خلافت است، به وضوح خطا است. به قول بزرگان، خطای انسانهای بزرگ نیز مثل خودشان بزرگ است.
این مسئله زمانی روشن می شود که بر اساس آن چه ابن ابی الحدید بیان کرده، بدانیم سیاستمدار کار کشته در صورتی سیاست مدار خوبی است که بتواند با تدبیر خود آن چه برای ملکش صلاحیت دارد را انجام دهد، حال موافق با شریعت باشد یا نباشد. در حالی که امیرالمومنین چنین نبود و مقید به قیود شریعت بود.
بنا بر این مشخص بود که حضرت را متهم به بی سیاستی بکنند و دیگران را بر حضرت ترجیح بدهند.(۴) حضرت علی (علیه السلام) نیز در پاسخ همین شبهه می فرماید:«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ ... »؛ به خدا سوگند معاویه سیاست مدارتر از من نیست. تنها او مکر و حیله می کند و اگر این کار بد و ناپسند نبود، من باهوش تر و سیاست مدارتر از بقیه مردم بودم.(5)

بنا بر این این سخنان بر اساس جو آن دوران است که حق و باطل با هم مخلوط بود. هرچند حالا این حجاب ها تا حدودی مرتفع شده و حق تا حدودی معلوم است البته در جوامع شیعی و گرنه در کشورهایی که اهل سنت زندگی می کنند خصوصا در بین وهابی ها، تبلیغات تا حدی است که باز هم حق و باطل مخفی است و باطل به جای حق جلوه می نماید. البته کماکان احتمال تقیه در آن روزگار به کلی منتفی نیست.

ـــــــــــــــ
(1) خامنه ای، محمد، مقدمه ای بر صدر المتالهین،‏ المظاهر الالهیة فى اسرار العلوم الکمالیة، ص 225، بیناد حکمت صدرا، تهران، چاپ اول، 1387ش؛ اعیان الشیعة، ج 6، ص 72؛ راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، ج 10، ص 373، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دوم، ‏1382ش.
(2) در این زمینه تاپیک زیر نیز مفید است:
سؤال در مورد مذهب ابن سینا.
(3) ابن سینا، الاهیات شفا، قم، کتابخانه ایت الله مرعشی، 1404ق.
(4) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص212(کتابخانه ایت الله مرعشی، 1404).
(5) نهج البلاغه، صبحی صالح، ص318.

موضوع قفل شده است