جمع بندی دلایل درس نخواندن و امی بودن پیامبر

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلایل درس نخواندن و امی بودن پیامبر

دلایل "امی"بودن و درس نخواندن پیامبر چیست؟مستند وعلمی

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد محراب

[=arial]

220591043;657034 نوشت:
دلایل "امی"بودن و درس نخواندن پیامبر چیست؟مستند وعلمی

با سلام
عرض ادب و احترام

واژه ي امي از ماده امّ به معناي مادر يا از امت به معناي جمعيت گرفته شده است. دانشمندان درباره معناي امّي اختلاف دارند. جمعي آن را به معناي درس نخوانده مي‌دانند. يعني امي كسي است كه به همان حالتي كه از مادر متولد شده باقي مانده و مكتب و استادي را نديده است. بعضي آن را به معناي كسي دانسته است كه از ميان امت و توده برخاسته است نه از ميان اشراف، ثروتمندان.

اما معناي مناسب براي امي همان معناي اول است كه با موارد استعمال اين كلمه نيز سازگارتر مي‌باشد.(1)
زيرا يكي از نكات روشن زندگي رسول اكرم(ص)اين است كه آن حضرت به مكتب نرفته و درس نخوانده و نزد هيچ استاد و معلمي، تلمذ و شاگردي نكرده است و با هيچ نوشته و كتابي آشنا نبوده است و احدي از مورخان مسلمان و غيرمسلمان مدعي نشده است
كه آن حضرت در دوران كودكي يا جواني، چه رسد به دوران كهولت و پيري كه دوره رسالت است، نزد كسي خواندن يا نوشتن آموخته است و همچنين احدي ادعا نكرده و موردي را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته باشد.

مردم عرب و بالاخص عرب حجاز در آن عصر، به طور كلي بي‌سواد بودند و افرادي از آنها كه مي‌توانستند بخوانند و بنويسند انگشت شمار و انگشت‌نما بودند ممكن نيست كه شخصي در آن محيط اين فنّ را بياموزد و در ميان مردم به اين صفت معروف نشود.»(2)

قرآن كريم نيز امي بودن پيامبر اكرم (ص) يعني درس نخواندن وي قبل از بعثت را تأييد مي‌كند. در سورة عنكبوت مي‌فرمايد: و ماكنت تتلوا من قبله من كتابٍ و لاتخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون(3) .
يعني تو هرگز پيش از اين كتابي نمي‌خواندي، و با دست خود چيزي نمي‌نوشتي، مبادا كساني كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.

زماني كه پيامبر اكرم (ص) در مكه مي‌زيست تعداد باسوادان آن سرزمين بسيار اندك و انگشت‌شمار بودند. بر اساس آنچه در تاريخ آمده است، تعداد مرداني كه خواندن و نوشتن را مي‌دانستند فقط 17 نفر و تعداد زناني كه با خواندن و نوشتن آشنا بودند فقط يك نفر بود و اسامي آنها در تاريخ آمده است، پيامبر جزء آن عده نيست.

مسلماً در چنين محيطي اگر پيامبر اكرم خواندن و نوشتن مي‌دانست كاملاً معروف و مشهور مي‌شد. و سخن صريح قرآن كريم كه وي را «امي»(4) خوانده است، مورد اعتراض مردم قرار مي گرفت، در حالي كه چنين حادثه ي رخ نداد. اين نيز خود تأييدي بر اين مطلب است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ با خواندن و نوشتن آشنايي نداشته است.

اين مطلبي بود كه نسبت به دوران قبل از بعثت پيامبر اكرم (ص) بيان شد. اما نسبت به دوران بعد از رسالت او (چه دوران سيزده ساله‌اي كه در مكه زندگي كرد و چه دوران ده ساله زندگي كه در مدينه بود) نيز هيچ‌يك از مورخان ننوشته‌اند كه پيامبر خواندن و نوشتن را از كسي فراگرفته باشد. بنابراين، پيامبر (ص) به همان حال امي بودن تا پايان عمر باقي مانده است.

پی نوشت:[=arial]
1. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 6، ص 395.
2. مطهري، مرتضي، پيامبر امي، ص 9.
3. عنكبوت: 48.
4. اعراف: 157.
[=arial]

[=arial]باز سلام
عرض ادب و احترام

اما نكته ي قابل توجه اين است كه درس نخواندن غير از بي‌سواد بودن است رسول گرامي اسلام احتمالا توانايي بر خواندن و نوشتن از طريق تعليمات الهي داشت، بدون آنكه نزد انساني آن را فرا گرفته باشد.

هر چند در هيچ تاريخي ديده نشده است كه او از اين علم و دانشش استفاده كرده باشد، چيزي را از رو بخواند و يا با دست خود نامه اي بنويسد، و شايد پرهيز پيامبر (ص) در تمام عمرش از اين كار باز براي اين بود كه دستاويزي به دست بهانه جويان ندهد.(1)

[=arial]بنابراين پيامبر اسلام چه در مدينه و چه در مكه نزد هيچ انساني به فراگيري خواندن و نوشتن نپرداخته است.
زيرا تعداد افراد باسواد مكه، در زماني كه پيامبر اكرم(ص)در آن محيط زندگي، مي‌كرد فقط 17 نفر مرد و يك نفر زن بوده است و تعداد افراد باسواد مدينه از ميان دو قبيله اوس و خزرج كه دو قبيله معروف ساكنان مدينه بودند، فقط يازده نفر بود كه بلاذري در تاريخ خود نام آن ها را بيان نموده است
[=arial]

و نيز نام كساني را كه سمت دبيري پيامبر اكرم(ص)را داشتند بيان مي كند و مشخص و روشن مي شود كه خط و فن خواندن و نوشتن تازه وارد حجاز گرديده بوده است و از آن جهت اگر كسي خواندن و نوشتن مي دانست معروف و زبانزد خاص و عام مي شد.

و از اينكه اسم آن حضرت جزء افراد با سواد مدينه ثبت نشده است روشن مي‌شود كه آن حضرت در مدينه هم خواندن و نوشتن را فرا نگرفته است.(2)

[=arial]از مجموع قرائن به دست مي‌آيد كه آن حضرت در دوران رسالت نيز نه خواند و نه نوشت و اين مطلب مورد اتفاق تمام دانشمندان شيعه و سني مي‌باشد.

و از نصوص تاريخي معتبر به دست مي‌آيد كه رسول خدا در مدينه گروهي به نام دبير داشته است. دبيران پيامبر وحي الهي، سخنان پيامبر اكرم، عقود و معاملات مردم، عهدها و پيمان نامه‌هاي رسول خدا با مشركين و اهل كتاب، دفاتر صدقات و ماليات و خمس، و نامه‌هاي فراوان آن حضرت به سران قبايل و كشور هاي هم جوار، را، مي‌نوشتند. [=arial]

امروزه علاوه بر وحي و سخنان حضرت، كه نوشته شده و باقي است، عهدنامه‌ها و بسياري از نامه‌هاي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز در متن تاريخ ثبت شده و باقي است كه محمد بن سعد در طبقات‌الكبري در حدود صدنامه را ذكر كرده است.(3)

[=arial]نكته قابل دقت اين است كه از اين همه نامه و سخنان حضرت كه در تاريخ آمده است هيچ كدام به خط خود وي نوشته نشده است و اگر حضرت در دوران بعد از رسالت به فراگيري خواندن و نوشتن پرداخته بود لااقل يك نامه يا يك آيه يا سخن از خود حضرت، به خط خود آن حضرت نوشته مي‌شد. [=arial]

نتيجه اين كه مراد از امي بودن پيامبر (ص) كه در قرآن كريم يا در احاديث آمده است همان درس نخوانده و مكتب نديده است و بين درس نخواندن با بي‌سوادي فرق وجود دارد.

[=arial]پی نوشت:
1- تفسير نمونه، ج 16، ص 305.
2- طباطبائي، سيد محمد حسين، ترجمه الميزان، ج 1، ص 337.
3- پيامبر امي، ص 18-21.
[=arial]

[=arial]با سلام

عرض ادب و احترام
دلایل قرانی و صاحب نظران بر امی بودن پیامبر

[=arial]1) الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ...(اعراف/ 157)؛ «(همان) كسانى كه از فرستاده‏ى (خدا)، پيامبر درس‏نخوانده، پيروى مى‏كنند؛ آن (پيامبرى) كه (صفات) او را نزدشان در تورات و انجيل نوشته مى‏يابند ....».
[=arial] [=arial]بيشتر مفسران در تفسیر نوشته‌اند:
[=arial] [=arial]«امّی» از ماده «امّ» به معنی مادر یا امت به معنی جمعیت گرفته شده، لذا برخی آن را به معنی درس نخوانده و استاد ندیده می‌دانند؛ یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده، باقي مانده است برخی هم به معنی کسی مي‌دانند که از میان امت و توده مردم برخاسته است؛ نه از میان اشراف، مرفهان و جباران و عده‌اي به مناسبت این که مکه را «امّ القری» می‌گویند، این واژه را مرادف مکّی دانسته‌اند؛ البته هیچ مانعی ندارد که اين واژه اشاره به هر سه مفهوم باشد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 6، ص 396 و 397).


[=arial] [=arial]آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه مي‌نويسد:
[=arial] [=arial]«این واژه کنایه از آن است که آن حضرت با این که مکتب نرفته و درس نخوانده، آموزگار صد مدرس شد وگرنه خود این صفت نشان کمال نیست (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 5، ص 299).


[=arial] [=arial]2) هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ (جمعه/ 2)؛ «او كسى است كه در ميان درس‏ناخواندگان فرستاده‏اى از خودشان برانگيخت؛ كه آياتش را بر آنان مى‏خواند [و پيروى مى‏كند] و رشدشان مى‏دهد [و پاكشان مى‏گرداند] و كتاب [خدا] و فرزانگى به آنان مى‏آموزد؛ درحالى كه قطعاً، از پيش در گمراهى آشكارى بودند». علامه‌طباطبایی امّیین را به معنای کسانی می‌داند که نمی‌خواندند و نمی‌نوشتند (طباطبایی، حسین، همان، ج19، ص455)

و منظور از این افراد هم قوم عرب است. طوسی و طبرسی همین معنا را از مجاهد و قتاده نقل کرده‌اند (طوسی، التبیان، ج10، ص4؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ص 284).

[=arial] [=arial]آيت الله مكارم در تفسير نمونه امّیین را جمع امّی، به معنی درس نخوانده مي‌داند و تأکید می‌کند که امّی منسوب به امّ است؛ یعنی شخصی که مکتبی جز مکتب دامان مادرش ندیده است. وي (مکارم شیرازی، همان، ج24، ص106) نمی‌‌پذیرد که مراد از امّیین در این آیه، اهل مکه باشند؛ چرا که نه پیامبر اسلام تنها براي اهل مکه مبعوث شد و نه سوره جمعه در مکه نازل شد.


[=arial] [=arial]در بین مفسران اهل سنّت، طبری و فخررازی و بعضی دیگر آورده‌اند که مراد از امّیین در این آیه، قوم عرب است که نمی‌توانستند چیزی بخوانند یا بنویسند (فخر رازي، مفاتیح الغیب، ج 30، ص538).


[=arial] [=arial]3) وَمَا كُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (عنکبوت/ 48)؛ «و پيش از اين (قرآن) هيچ كتابى نمى‏خواندى [و پيروى نمى‏كردى‏] و با دست راستت آن را نمى‏نوشتى؛ در صورتى كه (اگر مى‏خواندى و مى‏نوشتى) حتماً، باطل‏گرايان شك مى‏كردند».

[=arial] [=arial]اکثر مفسران شیعی معتقدند منظور آیه این است که تو پیش از نزول قرآن، نمی‌خواندی و نمی‌نوشتی؛ زیرا اگر می‌‌خواندی و می‌نوشتی، آنان که در پي تشکیک در صحت وحیانی بودن قرآن‌اند، با استناد به این پیشینه تو، درباره مطالب قرآن به شک می‌افتادند و می‌‌گفتند که این آیات ساخت توست (فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج4، ص119؛ طباطبایی، ترجمه‌المیزان، ج 16، ص 207).


[=arial] [=arial]برخی نیز می‌گویند: مراد آیه این است که تو پیش از نزول قرآن نمی‌توانستی بخوانی یا بنویسی؛ زیرا اگر می‌توانستی بخوانی و بنویسی، اهل باطل در صحت مطالب قرآن به شک می‌افتادند؛ به عبارتی ديگر برخی از این آیه، نفی عادت پیامبر بر خواندن و نوشتن، پیش از نزول را فهمیده‌اند و برخی نیز عدم توانایی بر این امر را برداشت كرده‌اند (طوسی، التبیان، ص216؛ شبر، صفوه‌التفاسیر، ص605).


[=arial] [=arial]فخر رازی می‌نویسد: این یکی از معجزات پیامبر است که با وجود این که پیش از نزول قرآن، کتابی نخوانده و چیزی ننوشته بود، این کتاب آسمانی پر محتوا را آورد (فخر رازي، مفاتیح الغیب، ج 9، ص 64).
[=arial]

با سلام
البته احتمال خلاف یعنی اینکه پیامبر در خفا خواندن و نوشتن را آموخته هم وجود داره(عقلا) هرچند احتمال ضعیفی باشه.آیا با ورود این احتمال به استدلال خدشه وارد نمیشه؟
و در ثانی ایا فقط کسانی که سواد داشتند یعنی فقط آن17 نفر اهل شعر وادب و خطابه بودند؟

عرض سلام و ادب
یک سوال هم برای من پیش اومد.
شنیدم که پیامبر روزهایی از سال را در غار حرا به سر می بردند. آیا احتمالش نیست که ایشون در اون زمان ها مشغول علم آموزی بودند؟ (چه خواندن و نوشتن و چه علوم دیگر مثل نجوم که در قرآن نیز اشاراتی از علم نجوم وجود دارد)

[=arial]

محمد132;657739 نوشت:
البته احتمال خلاف یعنی اینکه پیامبر در خفا خواندن و نوشتن را آموخته هم وجود داره(عقلا) هرچند احتمال ضعیفی باشه.آیا با ورود این احتمال به استدلال خدشه وارد نمیشه؟

با سلام
عرض ادب و احترام
چند نکته خدمتتان

- این که می فرمایید احتمال خلاف ان هم عقلی این نظر عقلی باید به وسیله سند و مدرک معتبر تایید شود در صورتی که هیچ سندی تاریخی مبنی بر علم آموزی ایشان در تاریخ بیان نشده است که برخلاف ان هم بیان شده است که گذشت.

- هر علمی باید به وسیله فردی تدریس شود ولی برای این بحث هم سندی تاریخی مبنی بر این که کسی استاد پیامبر اسلام (ص) باشد هم در تاریخ بیان نشده است.
در صورتی که کفار و مشرکین و یهود دنبال سند ومدرکی بودند تا حرفهای پیامبر را نقض نمایند اگر چنین اتفاقی می افتاد قطعا ان را در تاریخ علم می کردند.

-پیامبری که به وحی متصل است و علم لدنی دارد و در طول تاریخ 23سال نبوت هم به سبب معجزات فراوانی این ادعا ثابت شده است و قبل از آن هم به عنوان محمدامین در جامعه ان روز عرب معروف بود چه نیازی نعوذبالله به دروغ گفتن دارد؟؟ چه نیازی دارد تا دروغ بگوید ؟؟


محمد132;657739 نوشت:
و در ثانی ایا فقط کسانی که سواد داشتند یعنی فقط آن17 نفر اهل شعر وادب و خطابه بودند؟

در تاریخ که چنین ثبت شده است
شما عزیز صحبت کردن و شعر گفتن را به معنای علم داشتن ندانید
مثلا همه فارسی زبانان می توانند فارسی صحبت بکنند ولی تا سواد نداشته باشند نمی توانند بنویسند و بخوانند
مثلا اگر شنیده اید که عرب زبانان در معرکه نبرد و جنک شعر می سرودند نه به معنای باسواد بودن که به معنای دانستن زبان عربی بودمثلا فارسی زبانی شعر چند بیتی می گوید بدون این که خواندن و نوشتن بداند

چرا سال های آخر عمرش سواد یاد نگرفت و بی سواد از دنیا رفت؟

ratebookinfo;657801 نوشت:
چرا سال های آخر عمرش سواد یاد نگرفت و بی سواد از دنیا رفت؟

جواب از متون فوق
[=arial]اما نكته ي قابل توجه اين است كه درس نخواندن غير از بي‌سواد بودن است رسول گرامي اسلام احتمالا توانايي بر خواندن و نوشتن از طريق تعليمات الهي داشت، بدون آنكه نزد انساني آن را فرا گرفته باشد.

هر چند در هيچ تاريخي ديده نشده است كه او از اين علم و دانشش استفاده كرده باشد، چيزي را از رو بخواند و يا با دست خود نامه اي بنويسد، و شايد پرهيز پيامبر (ص) در تمام عمرش از اين كار باز براي اين بود كه دستاويزي به دست بهانه جويان ندهد.(1)

Darkness;657758 نوشت:
عرض سلام و ادب
یک سوال هم برای من پیش اومد.
شنیدم که پیامبر روزهایی از سال را در غار حرا به سر می بردند. آیا احتمالش نیست که ایشون در اون زمان ها مشغول علم آموزی بودند؟ (چه خواندن و نوشتن و چه علوم دیگر مثل نجوم که در قرآن نیز اشاراتی از علم نجوم وجود دارد)

به استناد به فرمایشات استاد
با صداقت محمد ص همه اینها پاسخ داده میشن وقتی شکی در صداقتشون نباشه همه ادعاهاشو از جمله ادعای نبوتشون پذیرفته است
و صداقت ایشون هم زبانزد خاص و عام بود زمانی که مشرکان به پیامبر افترا زدند قرآن اینجوری از زبان حضرت جواب میده که من عمری بین شما بودم یعنی شما دارید چیزی رو میگید که دلتون اونو قبول نداره و بهش اعتقاد ندارید!
و نکته ای که اینجا هست ما در صدد حل مسئله ریاضی نیستیم که باید به یقینی چون حاصل ضرب 2در2 برسیم بلکه اگه وجدان سالمی داشته باشیم وقتی ببینیم کسی به صداقت یا امانتداری بین همه به شهرتی مشهور شده که عمری نقض نشده ، احتمال دروغ وفریبکاری را روا نمیدانیم

ratebookinfo;657801 نوشت:
چرا سال های آخر عمرش سواد یاد نگرفت و بی سواد از دنیا رفت؟

ضمن تشکر از آقا محمد به خاطر جوابشان، بنده هم 1 نکته به نظرم رسید عرض می کنم:
ما خواندن و نوشتن را برای رسیدن به علم می خواهیم خوب
پیامبری که متصل به علم لایزال الهی بودند و هر گاه اراده می کردند به خواست خدا عالم به هر آن چه اراده می کرد می شد و خود معلم حضرت علی علیه السلام بودندچه نیازی به علم و سواد آموزی داشتند؟؟چرا باید وقت خود را صرف یادگیری خواندن و نوشتن کنند؟

[=arial]

Darkness;657758 نوشت:
شنیدم که پیامبر روزهایی از سال را در غار حرا به سر می بردند. آیا احتمالش نیست که ایشون در اون زمان ها مشغول علم آموزی بودند؟ (چه خواندن و نوشتن و چه علوم دیگر مثل نجوم که در قرآن نیز اشاراتی از علم نجوم وجود دارد)

با سلام

عرض ادب و احترام
بزرگوار در مورد اتفاقات تاریخی هر احتمالی می شود داد
مثلا من همین الان احتمال بدهم کشتی حضرت موسی(ص) از طلا بود یا احتمال بدهم غار اصحاب کهف در چین بود یا احتمال بدهم حضرت عیسی(ع) در امریکا بود و هزاران احتمال دیکر
ولی انچه مهم است
تایید این احتمالات و گفته ها به مستندات تاریخی است
به عبارتی احتمال باید به مستندات تاریخی کارشناسان و اهل فن نزدیک باشد و هر کسی که احتمالی می دهد باید به گفته های خود مدرک و استدلال و برهان ارائه دهد
والا اعتنایی به این احتمالات نمی شود

[=arial]

ratebookinfo;657801 نوشت:
چرا سال های آخر عمرش سواد یاد نگرفت و بی سواد از دنیا رفت؟

با سلام

عرض ادب و احترام
این هم دیکه از اون سوالهاست

بزرگوار انسانها در عالم ماده علم یاد می گیرند که جهل به امورات دنیوی و اخروی نداشته باشند و به سبب علم مشکلی از مشکلات شان را حل بکنند
و به عبارت واضح تر جاهل نباشند و علم به امورات مختلف داشته باشند

پیامبر اسلام که متصل به علم الهی و مخازن علم لایتناهی است چه سوالی است این سوال؟؟؟
وقتی کسی 100 داشته باشد ایا از او سوال می شود که چرا 10 را به دست نمی اوری؟؟ یا به او می گویند وقتی که 100 را دارد قطعا 10 را هم دارد؟؟
کدام سوال را در مقابل چنین کسی می پرسند؟؟:ok:

چه سوالی است این سوال در مورد فردی که عالم به غیب و علم لدنی است؟؟؟

نیاز داشته وگرنه قرآن مکتوب نمی شد و من هنوز قانع نشدم

[=arial]

ratebookinfo;657906 نوشت:
نیاز داشته وگرنه قرآن مکتوب نمی شد و من هنوز قانع نشدم

با سلام

عرض ادب و احترام

خب نیازش چه بوده؟؟
توضیح بفرمایید؟؟ منظور خودتان را واضح بفرمایید در خدمتیم

در ثانی چه ربطی به مکتوب شدن و مکتوب نشدن قران دارد؟؟
متوجه هستید علم غیب یعنی چه؟؟
متصل به وحی الهی شدن یعنی چه؟؟

به چه چیزی قانع نشدید بفرمایید
در خدمتیم

پیامبر برای اتحاد بین قبایل و جذب اعتمادشون از هر قبیله ای دختری به ازدواج خودشون درآوردن.
چطور ممکنه برای بررسی و مذاکرات و نشر و فهم تعلیمات و آیات نیازی به سواد نوشتن و خواندن نداشته باشه؟

[=arial]

ratebookinfo;657966 نوشت:
چطور ممکنه برای بررسی و مذاکرات و نشر و فهم تعلیمات و آیات نیازی به سواد نوشتن و خواندن نداشته باشه؟

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار عرض شد خدمتتان که پیامبر اکرم(ص) متصل به وحی بود و توسط وحی از همه اتفاقات و نیات و اعمال کفار و مشرکین در اینده باخبر می شد
نمونه ان را می توان در لیلت المبیت که قرار بود پیامبر را به قتل برسانند یا در مورد مسجد ضرار یا فتح مکه و .........همه و همه حاکی از علم پیامبر است

خب وقتی که فردی عالم به امورات است چه نیازی به خواندن و نوشتن دارد؟؟؟

دقت نمایید
علم آموزی اصل است و خواندن و نوشتن ابزاری است برای رسیدن به این اصل
به عبارتی هدف علم است و خواندن ونوشتن وسیله

خواندن و نوشتن وسیله ای است تا انسانها بتوانند به سبب ان علم یاد بگیرند و خواندن و نوشتن ابزاری بیش نیست
البته راههای دیگری غیر از خواندن ونوشتن برای علم آموزی است که وحی نام دارد که فردی بدون نیاز به استاد و خواندن و نوشتن علم را می آموزد

وقتی که فردی بدون نیاز به خواندن ونوشتن و از راه دیگری چون وحی علم را به دست می اورد به عبارت واضح تر وقتی انسان به سبب ابزار دیگری به علم دست می یابد چه نیازی است که اصرار بکنیم و بگوییم فقط از این وسیله باید استفاده بکند؟؟؟
چه نیازی به خواندن و نوشتن دارد؟؟؟

محمد132;657837 نوشت:
هر چند در هيچ تاريخي ديده نشده است كه او از اين علم و دانشش استفاده كرده باشد، چيزي را از رو بخواند و يا با دست خود نامه اي بنويسد
سلام به همه
در منابع اهل سنت دیدم که در مورد نامه نوشتن پیامبر(ص) مطالبی گفته شده

1 - نمیدونم اون منبع ، از نظر شیعه تایید شده ست یا خیر

2 - نمیدونم در منابع شیعی ، مطلبی درمورد این موضوع آمده یا خیر

(سعی میکنم منابع رو پیدا کنم و برای بررسی ارائه بدم)

نوشتن وصیت نامه پیامبر ص به دست خودشان و ممانعت كردن عمر بن خطاب

منظور قضیه رزیه الخمیس هست که در کتب اهل سنت به کرات امده است

الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْوَفَاةُ قَالَ: " [HL]هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ [/HL]" وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمِ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ. قَالَ: فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: يَكْتُبُ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَوْ قَالَ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالاخْتِلافَ، وَغُمَّ (1) رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: " قُومُوا عَنِّي ". فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ، مِنَ اخْتِلافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ (2)
__________
(1) في (ظ9) : وغُمر، وفي (ظ14) : وعُمق، وأشير في هامشها إلى أنه في نسخة أخرى: وغُمِرَ.
(2) إسناده صحيح على شرط الشيخين.

مسند احمد بن حنبل ج45ص24

که در کتب اهل سنت بسیار امده است

معني :؛ بشتابید تا برایتان نوشته اى بنویسم که پس از آن، گم راه نشوید. عمر گفت: «إن النبی قد غلب علیه الوجع و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله»!!! ؛ همانا بیمارى بر پیامبر، چیره شده است.!!! قرآن، نزد شما هست و کتاب خدا ما را بس است.!!!

دقت کنید اکتب امده است یعنی بنویسم!!

مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليه در معاني الأخبار مي‌نويسد :
عن جعفر بن محمد الصوفي قال : سألت أبا جعفر محمد بن علي الرضا عليهم السلام فقلت : يا ابن رسول الله لم سمي النبي صلى الله عليه وآله الأمي ؟ فقال : ما يقول الناس قلت : يزعمون أنه سمي الأمي لأنه لم يكتب . فقال عليه السلام : كذبوا ، عليهم لعنة الله ، أني ذلك والله عز وجل يقول في محكم كتابه : " هو الذي بعث في الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزيكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة " فكيف كان يعلمهم ما لا يحسن والله لقد كان رسول الله صلى الله عليه وآله يقرء ويكتب باثنين وسبعين - أو قال ، بثلاثة وسبعين - لسانا وإنما سمي الأمي لأنه كان من أهل مكة ومكة من أمهات القرى ، وذلك قول الله عز وجل " لتنذر أم القرى ومن حولها " .
معاني الأخبار - الشيخ الصدوق - ص 53 – 54
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 16 - ص 132 – 133

از امام جواد عليه السلام سؤال كردند :
اي فرزند رسول خدا ! چرا به پيامبر اسلام « امي » مي‌گفتند ؟ حضرت سؤال كرد : " مردم [مخالفين شيعه ] چه مي‌گويند ؟ گفتند : مردم فكر مي‌كنند كه آن حضرت به اين خاطر امي ناميده شده بود ؛ چون نمي‌توانست بنويسد . امام جواد در جواب فرمود :
دروغ مي‌گويند ! لعن بر آن‌ها باد . چطور نمي‌توانستند بنويسند ؛ در حالي كه خداوند در آيات محكم قرآنش مي‌فرمايد :
او خداي است كه رسولش را در ميان بي سوادان برانگيخت تا براي آن‌ها آيات خداوند را تلاوت و آن‌ها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت به آن‌ها بياموزد .
چطور كسي كه نمي‌تواند بنوسيد ، مي‌تواند كتاب را به ديگران بياموزد ؟ به خدا قسم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به هفتاد و دو يا هفتاد و سه زبان مي‌خواندند و مي‌نوشتند . به اين دليل به آن حضرت «امي » مي‌گفتند ؛ چون او از اهل مكه بود و مكه در آن زمان « ام القري » محسوب مي‌شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآّنش مي‌فرمايد :
ما تو را فرستاديم تا اهل «ام القري » [مكه ] را و كساني كه در اطراف آن زندگي مي‌كنند ، انذار كني

[=arial]

Reza-D;658289 نوشت:
سلام به همه
در منابع اهل سنت دیدم که در مورد نامه نوشتن پیامبر(ص) مطالبی گفته شده

1 - نمیدونم اون منبع ، از نظر شیعه تایید شده ست یا خیر

2 - نمیدونم در منابع شیعی ، مطلبی درمورد این موضوع آمده یا خیر

(سعی میکنم منابع رو پیدا کنم و برای بررسی ارائه بدم)



با سلام
عرض ادب و احترام
این بخش از مطالب جنبه تاریخی دارد
بنده از اساتید تاریخ درخواست کردم که اظهار نظر نمایند
تا بحث ادامه یابد


عبد الرحمن بن الحجاج از آقا امام صادق(ع) نقل مي‌كند که:
قال أبو عبد الله عليه السلام ان النبي صلى الله عليه وآله كان يقرأ ويكتب و يقرأ ما لم يكتب
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هم مي‌خواندند و هم مي‌نوشتند و حتي چيزهايي را كه هنوز نوشته نشده بود ، مي‌خواندند

بصائر الدرجات - محمد بن الحسن الصفار - ص 247

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

از علماي اهل سنت نيز ، عامر شعبي كه در نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌اي دارد در اين باره مي‌نويسد :
انه قد قرأ صحيفة لعيينة واخبر بمعناها
پيامبر اكرم نامة شخصي به نام عيينه را شخصاً مطالعه كرد و از آنچه در آّن نوشته شده بود ، خبر داد

المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز - ابن عطية الأندلسي - ج 4 - ص 322
تفسير القرطبي - القرطبي - ج 13 - ص 352
تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 151
مكاتيب الرسول - الأحمدي الميانجي - ج 1 - ص 96

بسياري از علماي اهل سنت اين روايت را نقل كرده‌اند :
رأيت ليلة أسرى بي على باب الجنة مكتوبا : الصدقة بعشر أمثالها . والقرض بثمانية عشر
متبادر از اين « رأيت » اين است كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قرائت فرموده‌اند نه اين كه مضمونش را از طريق خداوند فهميده باشند
سنن ابن ماجة - محمد بن يزيد القزويني - ج 2 - ص 812
المغني - عبد الله بن قدامه - ج 4 - ص 352 – 353
الشرح الكبير - عبد الرحمن بن قدامه - ج 4 - ص 352 – 353
كشاف القناع - البهوتي - ج 3 - ص 365
مسند الشاميين - الطبراني - ج 2 - ص 419
الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 5
كنز العمال - المتقي الهندي - ج 6 - ص 210
تفسير القرطبي - القرطبي - ج 3 - ص 240
تفسير الثعالبي - الثعالبي - ج 1 - ص 527 – 528
الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 4 - ص 153
الكامل - عبد الله بن عدي - ج 3 - ص 11
تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 3 - ص 110
السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 135

نگار من که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسله آموز صد مدرس شد

220591043;657034 نوشت:
دلایل "امی"بودن و درس نخواندن پیامبر چیست؟مستند وعلمی

باسلام
انچه مسلم وواضح است ورد کننده هردیدگاه باطلی است
این است که درمیان مردم حجاز خواندن ونوشتن مرسوم نبود که هیچ بی معنی بود
این احتمالات ورود به غار ویادگیری سواد اولا طبق قاعده ای که احتمال وارد استدلال شود استدلال باطل است رد میشود
چون هیچ منبع علمی ونقلی وقولیو...
چنین اظهاری درمورد سواد اموزی پیامبر ص غار نبوده پس چنین استدلالی به خودی خود باطل است
ثانیا انکسی که سواد اموخته انهم درغار چه کسی بوده؟؟وچه هدفی داشته؟!
کاملا واضحه سواد پیامبرص ازهمه اطرافیانش بالاتربوده وحتی حضرت علی ع که کودکی بودند وخود ایشان سواد رااز پیامبرص اموخته اندپس اگرهم کسی اموخته احتمالا سواد روبه پیامبرص یادداده بعد هم غیب شده !!
واضحه که کسی به پیامبرص جزخداوحی والهام نکرده وحتی به عنوان احتمال هم نمیشه این ادعا روتاییدکرد
یاحق

220591043;657034 نوشت:
دلایل "امی"بودن و درس نخواندن پیامبر چیست؟مستند وعلمی

من در کتابی که استناد به شواهد تاریخی داشت خوندم که پیامبر بی سواد نبوده چون بصورت یک بازرگان برای حضرت خدیجه کار میکردند و حضرت خدیجه هم وقتی دیدند که پیامبر بعد از یک سفر تجاری باسود بیشتری برگشتند پیشنهاد ازدواج دادند
یکم غیر منطقی که فکر کنیم حضرت کاملا بیسواد بوده منظور از بیسوادی اینه که پیامبر با اون سواد کم تونسته کتابی در این سطح بنویسه و ایه ایم هست که کافرها به پیامبر نسبت شاعر میدن و منظور از بیسوادی به نظرم همین بوده سوادی در این حد نداشته
احتمالا در حد کم بلد بودن خوندن و نوشتن
:hamdel:

[=arial]

piano;659431 نوشت:
من در کتابی که استناد به شواهد تاریخی داشت خوندم که پیامبر بی سواد نبوده چون بصورت یک بازرگان برای حضرت خدیجه کار میکردند و حضرت خدیجه هم وقتی دیدند که پیامبر بعد از یک سفر تجاری باسود بیشتری برگشتند پیشنهاد ازدواج دادند
یکم غیر منطقی که فکر کنیم حضرت کاملا بیسواد بوده منظور از بیسوادی اینه که پیامبر با اون سواد کم تونسته کتابی در این سطح بنویسه و ایه ایم هست که کافرها به پیامبر نسبت شاعر میدن و منظور از بیسوادی به نظرم همین بوده سوادی در این حد نداشته
احتمالا در حد کم بلد بودن خوندن و نوشتن

با سلام
عرض ادب و احترام

بزرگوار می توانید اسناد و شواهد تاریخی خود را بیان نمایید

اتفاقات تاریخی را با شاید حدس و کمان و احتمال نمی شود بیان کرد
اتفاقات تاریخی با سند و مدرک و دلیل و برهان موثق ومستند بیان می شود
نه حدس و کمان

محراب;661086 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام

بزرگوار می توانید اسناد و شواهد تاریخی خود را بیان نمایید

اتفاقات تاریخی را با شاید حدس و کمان و احتمال نمی شود بیان کرد
اتفاقات تاریخی با سند و مدرک و دلیل و برهان موثق ومستند بیان می شود
نه حدس و کمان

اینو در کتاب خدایی نیس جز خدا رضا اصلان خوندم

[=arial]

piano;664117 نوشت:
اینو در کتاب خدایی نیس جز خدا رضا اصلان خوندم

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
کتاب منبع ندارد؟؟
از کجا نقل می کند؟؟
نویسنده کتاب چه کسی است؟؟
این نویسنده مورخ اند؟؟؟
اطلاعات درستی بدهید تا بررسی شود

محراب;664228 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
کتاب منبع ندارد؟؟
از کجا نقل می کند؟؟
نویسنده کتاب چه کسی است؟؟
این نویسنده مورخ اند؟؟؟
اطلاعات درستی بدهید تا بررسی شود


اینم معرفی کامل
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D9%86

[=arial]

piano;664265 نوشت:
اینم معرفی کامل
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%...84%D8%A7%D9%86

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار شما عزیز
رزومه فرد را بیان کردید
خب مطلب این فرد را بفرمایید
منابعی که این مطلب را از ان نقل کرده است را بیان نماید
تا مورد بررسی قرار گیرد

محراب;664270 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار شما عزیز
رزومه فرد را بیان کردید
خب مطلب این فرد را بفرمایید
منابعی که این مطلب را از ان نقل کرده است را بیان نماید
تا مورد بررسی قرار گیرد


سلام:Gol:
عزیر من کتابو دانلود کردی تهش منابع رو قید کرده من الان در دسترسم نیست کتاب
فقط انتظار نداشته باشید که ایشونم از حدیث برای اثبات گفته هاشون استفاده کنن کتاب کاملا تاریخی هست و نه مذهبی

[=arial]

piano;664395 نوشت:
فقط انتظار نداشته باشید که ایشونم از حدیث برای اثبات گفته هاشون استفاده کنن کتاب کاملا تاریخی هست و نه مذهبی

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار

شما چگونه بین تاریخ و مذهب فرق قایلید؟؟؟
یعنی چه که تاریخی است و مذهبی نیست
از طرفی
مدرک و سند تاریخی مذهبی و غیر مذهبی ندارد
وقایع تاریخی را باید با سند و مدرک اثبات کرد

به نظر می رسد منظور از امی در قران فردی است که در صراط مستقیم الله نباشد و این فرد با ورود به صراط مستقیم دیگر امی نخواهد بود.

محراب;664639 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار

شما چگونه بین تاریخ و مذهب فرق قایلید؟؟؟
یعنی چه که تاریخی است و مذهبی نیست
از طرفی
مدرک و سند تاریخی مذهبی و غیر مذهبی ندارد
وقایع تاریخی را باید با سند و مدرک اثبات کرد

اقا ما در گذشتیم شما راست میگین حق با شماست

[=arial]

piano;664687 نوشت:
اقا ما در گذشتیم شما راست میگین حق با شماست

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار مولفه های دینی امری علمی و عقلی و منطقی و مستدل و برهان محور است
و لذا بحث از مولفه های دینی کارشناس دین می خواهد

همچنان که انسانها در مورد یک بیماری عادی جسمی به متخصص و کارشناس مراجعه می نمایند و به افرادی که در کوشه و کنار جهان حرفی زده اند اعتنا نمی کنند
باید در مورد مولفه های دینی هم به کارشناس مراجعه کرد و نظر دین را از کارشناس خبره و اهل فن جویا شد و به نظریات نادر و بدون دلیل سند و مدرک معتبر و موثق اعتنا نکرد و این حکم قطعی عقل است

مگر با دلیل و سند و مدرک حرف خود را اثبات نماید که در ان صورت کارشناسان اهل فن نظرات ایشان را تایید می کنند

از طرفی چرا شما بین هر مولفه ای و مذهب فرق قایل می شوید ؟؟
چرا فکر می کنید تاریخ از مذهب جداست؟؟
این تفکر از کجا ناشی می شود که مذهب را در مقابل هر مساله و مولفه ای قرار می دهید که اشتباه محض است
باز جواب ندادید که یعنی چه که تاریخی است و مذهبی نیست؟؟؟
اصلا می دانید حدیث چیست؟؟؟
روایت چیست؟؟
مستندات ایات قرانی چیست؟؟؟

به نظر بی اطلاعی در مورد مولفه های دینی و بدون علم در مورد معرفت دینی صحبت کردن و حرف زدن کار معقلولی است؟؟؟
و وقتی هم که سخنی منطقی نداشته باشیم و پاسخی حتی برای حرف های گفته خود نیاوریم این گونه بحث را به اتمام برسانیم

[=arial]

piano;664687 نوشت:
اقا ما در گذشتیم شما راست میگین حق با شماست

محراب;664764 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار مولفه های دینی امری علمی و عقلی و منطقی و مستدل و برهان محور است
و لذا بحث از مولفه های دینی کارشناس دین می خواهد

همچنان که انسانها در مورد یک بیماری عادی جسمی به متخصص و کارشناس مراجعه می نمایند و به افرادی که در کوشه و کنار جهان حرفی زده اند اعتنا نمی کنند
باید در مورد مولفه های دینی هم به کارشناس مراجعه کرد و نظر دین را از کارشناس خبره و اهل فن جویا شد و به نظریات نادر و بدون دلیل سند و مدرک معتبر و موثق اعتنا نکرد و این حکم قطعی عقل است

مگر با دلیل و سند و مدرک حرف خود را اثبات نماید که در ان صورت کارشناسان اهل فن نظرات ایشان را تایید می کنند

از طرفی چرا شما بین هر مولفه ای و مذهب فرق قایل می شوید ؟؟
چرا فکر می کنید تاریخ از مذهب جداست؟؟
این تفکر از کجا ناشی می شود که مذهب را در مقابل هر مساله و مولفه ای قرار می دهید که اشتباه محض است
باز جواب ندادید که یعنی چه که تاریخی است و مذهبی نیست؟؟؟
اصلا می دانید حدیث چیست؟؟؟
روایت چیست؟؟
مستندات ایات قرانی چیست؟؟؟

به نظر بی اطلاعی در مورد مولفه های دینی و بدون علم در مورد معرفت دینی صحبت کردن و حرف زدن کار معقلولی است؟؟؟
و وقتی هم که سخنی منطقی نداشته باشیم و پاسخی حتی برای حرف های گفته خود نیاوریم این گونه بحث را به اتمام برسانیم

[=arial]

من نمیدونم تعریف شما از مذهب چیه مذهب اگه همون دین باشه(شاید من معنی اصلیشو ندونم منظورم اما دین هست)چه سنخیتی با تاریخ داره؟مذهب راهی برای رسیدن به خداست اما تاریخ که ربطی به این نداره
چون همدیگرو درک نکردیم خواستم این بحث بی فایده رو که تهش نتیجه ای ندار ببندم:Gol:

[=arial]

piano;664807 نوشت:
من نمیدونم تعریف شما از مذهب چیه مذهب اگه همون دین باشه(شاید من معنی اصلیشو ندونم منظورم اما دین هست)چه سنخیتی با تاریخ داره؟مذهب راهی برای رسیدن به خداست اما تاریخ که ربطی به این نداره

با سلام
عرض ادب و احترام
اتفاقا مذهب و تاریخ رابطه ای نزدیک به هم دارند
شما برای اثبات خیلی از مولفه های دینی به تاریخ نیاز دارید
مگر می شود اتفاقی در تاریخ 1400سال قبل جهان افتاده باشد و برای اثبات صحت و سقم ان به تاریخ نیازمند نبود؟؟
شما برای اثبات این که فردی به نام محمدبن عبدالله 1400سال قبل در عربستان ادعای نبوت کرده و دینی تازه اورده به تاریخ نیازمند هستید؟

برای اثبات معجزه که این معجزه در زمان پیامبر اتفاق به تاریخ نیازمندید؟؟مثل شق القمر و مسجدضرار و.....
برای اثبات پیمان پیامبر با اهل یثرب
برای اثبات هجرت پیامبر از مکه به مدینه
برای اثبات حضور در مدینه و نزول قران

برای اثبات شان نزول ایات الهی مثلا ایات جنک ها و احکام و حجاب و شراب و نماز و ...................
برای اثبات جنک های پیامبر از احد و بدر و خندق و خیبر و .....
برای اثبات ماجرای فتح مکه وماجرای غدیر و وفات پیامبر و غصب خلافت و خلیفه اول و دوم و سوم و
ماجرای امامت امامان و جنک های امام علی و امامت امام حسن و امام حسین و ....................یک به یک امامان تا زمانم غیبت و وقایع غیبت و.....

بزرگوار مگر شما می توانید از دین صحبت بکنید و از تاریخ صحبت نکنید
همین بحث امی بودن پیامبر بحث تاریخی است
وقایع قبل از نبوت پیامبر اسلام(ص) را باید در تاریخ صدر اسلام گشت و با سند و مدرک اثبات کرد
نمی شود که دلبخواهی بگوییم پیامبر امی بوده یا نبوده؟؟
متوجه شدید

piano;664807 نوشت:
چون همدیگرو درک نکردیم خواستم این بحث بی فایده رو که تهش نتیجه ای ندار ببندم

اگر اندکی وجهه علمی به بحث هایمان بدهیم با مدرک و دلیل و برهان و مستند صحبت بکنیم
خیلی راحت زبان همدیکر را پیدا میکنیم
زبان علم را کسانی می فهمند که اهل علم باشند و در این صورت هم مباحث مفید فایده خواهد بود و هم بحث ها به جنجال و حاشیه کشیده نخواهد شد

به هر حال بنده برای ادامه حث در خدمتم

محراب;664819 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
اتفاقا مذهب و تاریخ رابطه ای نزدیک به هم دارند
شما برای اثبات خیلی از مولفه های دینی به تاریخ نیاز دارید
مگر می شود اتفاقی در تاریخ 1400سال قبل جهان افتاده باشد و برای اثبات صحت و سقم ان به تاریخ نیازمند نبود؟؟
شما برای اثبات این که فردی به نام محمدبن عبدالله 1400سال قبل در عربستان ادعای نبوت کرده و دینی تازه اورده به تاریخ نیازمند هستید؟

برای اثبات معجزه که این معجزه در زمان پیامبر اتفاق به تاریخ نیازمندید؟؟مثل شق القمر و مسجدضرار و.....
برای اثبات پیمان پیامبر با اهل یثرب
برای اثبات هجرت پیامبر از مکه به مدینه
برای اثبات حضور در مدینه و نزول قران

برای اثبات شان نزول ایات الهی مثلا ایات جنک ها و احکام و حجاب و شراب و نماز و ...................
برای اثبات جنک های پیامبر از احد و بدر و خندق و خیبر و .....
برای اثبات ماجرای فتح مکه وماجرای غدیر و وفات پیامبر و غصب خلافت و خلیفه اول و دوم و سوم و
ماجرای امامت امامان و جنک های امام علی و امامت امام حسن و امام حسین و ....................یک به یک امامان تا زمانم غیبت و وقایع غیبت و.....

بزرگوار مگر شما می توانید از دین صحبت بکنید و از تاریخ صحبت نکنید
همین بحث امی بودن پیامبر بحث تاریخی است
وقایع قبل از نبوت پیامبر اسلام(ص) را باید در تاریخ صدر اسلام گشت و با سند و مدرک اثبات کرد
نمی شود که دلبخواهی بگوییم پیامبر امی بوده یا نبوده؟؟
متوجه شدید

اگر اندکی وجهه علمی به بحث هایمان بدهیم با مدرک و دلیل و برهان و مستند صحبت بکنیم
خیلی راحت زبان همدیکر را پیدا میکنیم
زبان علم را کسانی می فهمند که اهل علم باشند و در این صورت هم مباحث مفید فایده خواهد بود و هم بحث ها به جنجال و حاشیه کشیده نخواهد شد

به هر حال بنده برای ادامه حث در خدمتم

اقا شما صحیح میفرمایید شما از من منبع خواستید من هم گفتم در انتهای کتابی که گفتم منابع ذکر شده دیگه این بحث ها برای چیه؟!

220591043;657034 نوشت:
دلایل "امی"بودن و درس نخواندن پیامبر چیست؟مستند وعلمی

سلام

در روزگار قبل از بعثت پیامبر لا اقل پنج طیف عقیدتی موجود بود که به نامهاییهود ، نصارا ، صابئین، مجوس وامیین شهرت داشتند.شاید وجه تسمیه امی ازآن رو باشد که امیها بر دین مادر زادی و آباء و اجدادی خود بودند و هیچ یک از کتابهای آسمانی معاصر خود را پیروی نمی کردند. قرآن کریم تصویر درخور کنکاشی از دو طیف صائبین و مجوس نشان نمی دهد اما تا حدود زیادی ماهیت یهودیان، نصرانیان و امیین را مشخص می سازد. از یهود و نصارا که بگذریم ، امیین کسانی بودند که خداوند را به عنوان یگانه خالق هستی باور داشتند و معتقد بودندملائکه دختران او و واسطه های بین الله و خلق او هستند. لات و منات و عزی به طوری که ازاسمهایشان پیداست ، نام سه تن از این ملائکه دختر بودند که درسوره نجم ثبت گردیده است. آنها با وجود اینکه از دختر گریزان بودند وکراهت داشتند معلوم نیست چرا دختران را برای خداوند می گذاشتندو پسران رابرای خود برمی داشتند!
پیامبر در میان چنین قومی متولد گردید و با خلق و خوی آنان انس گرفت و از نظر عقیده و دین مانند آنها بود. بر خلاف باورهای فرقه ای،اینکه وی قبل از بعثت یک امی بوده هیچ چیزی از ارزشهای او نمی کاهد بلکه بیانگر این است که وی باعنایت پروردگار و جهد خویش توانسته خودرا از دین مادر زادیش و آئینی باطل نجات دهد و به اسلام بپیوندد.
هرچند این به ارزشهای پیامبر چیزی اضافه می کند که کم نمی کند، اما بعضی باورها و ارزشهای فرقه ای را مورد هجوم قرار می دهد، ارزشهای غلطی که دراصل بنیانها و قواعد همین مذاهب و فرقه ها بوده اند.
در فرهنگ قرآن امی معنی بی سواد نمی دهد بلکه به کسی اطلاق می شودکه دین الهی ندارد و پیرو کتاب آسمانی نیست بلکه تابع آئین وعقایدی است که در چنبره آنها از مادر زاده شده است.

بعد از بعثت پیامبر ،امیین کم کم به مشرکین نیز معروف شدند و به این اسم مورد خطاب قرار می گرفتند. در قرآن کریم تقریباً در اکثر مواقع وقتی صحبت ازالمشرکینبه میان می آید منظور امیین و بت پرستان قوم پیامبرهستند نه کس دیگری.

از آیات زیر بخوبی می توان معنی حقیقی امی را دریافت . همه آیات همراه با عنوان سوره و شماره آیه هستند تا درصورت نیاز به ترجمه ، برادران و خواهران عزیز شخصاً به ترجمه آیه مورد نظر رجوع نمایند .

فَإِنْحَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّـهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ ۗ وَقُللِّلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ ۚ فَإِنْأَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا ۖ وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَالْبَلَاغُ ۗ وَاللَّـهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿آل عمران-٢٠

آیا آنجا که می گوید به امیها و آنان که کتاب به ایشان داده شده بگو، منظورش این است که به سواد داران و بی سوادان بگو؟!
یا به اهل کتاب و مشرکین بگو؟ بسیاری از مترجمین من جمله مکارم شیرازی، فولادوند، انصاریان و غیره امیین را مشرکین ( بت پرستان) معنا کرده اند.

یا آنجا که می فرمایند :

هُوَالَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْآيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنكَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿جمعه/٢

آیا منظور این است که از میان بی سوادان بیسوادی مثل خودشان را به رسالت برانگیخت یا از میان مشرکین یکی مثل خودشان؟ مگر همه قوم پیامبر مانند خودش بی سواد بوده اند؟!

یا آنجا که می گوید:

وَمِنْأَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَوَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَّا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّامَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَعَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِالْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿آلعمران /75﴾

آیا منظور اهل کتاب این است که چون آنها بی سواد بودند می توان مالشان را پس نداد یا چون بت پرست بودند؟ مسلماً چون مشرک بودند .
درواقع امین به این خاطر بی سواد معنا شده که صفت پاک و منزه و بی عیب بودن پیامبر زیرسئوال نرود و این ویژگی فوق بشری در کنار سایر ویژگیهایی که او را از بشربودن جدا می کند ، حفظ شود. والا بسیاری از مفسرین و مترجمین به معنای حقیقی امی اذعان داشته اند.

وقتی خداوند خطاب به پیامبر می فرمایند:

مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ

منظور این نیست که نمی توانستی کتاب بخوانی بلکه منظور این است که دین و ایمان سرت نمی شد

یا وقتی می گوید:

وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ۖ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ﴿٤٨عنکبوت﴾

منظور این نیست که قبلاً بی سواد بودی بلکه می گوید تو قبلاً کتاب آسمانی نخواندی و قرآن هم نوشته تو نیست
و الا در سوره فرقان می خوانیم:

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿فرقان/5﴾
یعنی قوم پیامبر می گفتند این قرآن اساطیر گذشتگان است که شب و روز بر او می خوانند و او می نویسد

یکی از روشهای ساده و در عین حال بسیار کار آمد شیطان یرای اغوای مردمان و به اسارت کشیدن آنها ، دقیقاً شبیه سازی عمل پروردگار در ارسال پیامبران و کتابهای آسمانی است.
این روش شیطان بسیار ظریف و زیرکانه است و از موفقیت آمیز بودن آن همین بس که تا کنون توانسته اکثریت انسانها را از محدوده توحید خارج نموده و بنده خود سازد.
عجب حقه کثیف ونا جوانمردانه ای!
تا زماني كه پيامبران در قيد حيات بودند ، براي بازداشتن مردمان از گرويدن به آنها و تخفیف کلام پروردگار اقدام به تخريب وجهه آنها نموده و انبياء را به عنوان انسانهايي خاكي : شاعر، كاهن، سفيه و ديوانه ، ساده لوح ، دروغگو ، گمراه ، فقير ، شياد ، جاه طلب و امثال اينها معرفي كرده است. و از طرف ديگر براي عمارت و ساخت ايدئولوژي خود ، فرشتگان و رسولان رده اول الهي را كه براي بشر قابل دسترسي، استنطاق و مشاهده نيستند و نيز پيامبران را بعد از مرگشان آنقدر ترفيع درجه داده و با صفات الهي مجهزشان كرده كه خود به خداياني براي مردمان نا آشنا با كلام وحي مبدل شده اند. بنابراين شيطان براي رسيدن به هدف نهايي خود كه همانا جلوگيري از بندگي خداوند و نيل انسان به جامعه آرماني يا بهشت دنيوي و در آخر بهشت اخروي است، همواره دو كار كرده است:

1- تخريب وجهه انبياء و نسبت دادن كلام خدا به آنها و آباء اولين
2- ترفيع رتبه آنها پس از مرگشان و نسبت دادن كلام خود به ايشان و ملائكه كه هيچكدام قابل تفتيش و استنطاق نيستند
.وقتی پیامبران و ملائکه، رسولان بلافصل پروردگار هستند با اندک تدابیری می توان حرفها و پیامهای غیر الهی و در اصل شیطانی را نیز به آنها بست بگونه ای که آب از آب تکان نخورد . در این راه یکی از خدعه های مهمی که بسیار مثمر ثمر واقع شده ، جعل صفت معصومیت و مصونیت برای پیامبران است. در اینصورت شریعت فقط مختص به کتاب آسمانی نمی شود و هر افترایی را در قالب احادیث و روایات و شأن نزولها می توان به رسول بست و چون او معصوم و مصون از هرگونه خطا و اشتباه است در نتیجه مجعولات خارج از کتاب نیز اعتبار پیدا می کنند و شیطان اگرچه از دستبرد مستقیم به کتاب الهی منع شده اما به روش تلبیس و تحریف نظری آیات، به نتیجه دلخواه خود که همانا متفرق سازی انسانها از راه مستقیم است ،نائل می شود.
من تا الآن که حدود ده روز است از آخرین پستم می گذرد صبر کردم تا ببینم آیا کسی نسبت به آن اعتراضی مستدل دارد یا خیر حالا می بینم اعتراضی وجود ندارد و ظاهراً اینکه پیامبر قبل از بعثت مشرک و بت پرست بوده پذیرفته شده است و این یعنی باطل بودن صفت معصومیت پیامبران که دست آویزی برای شیطان جهت تلبیس آیات الهی و دگرگون سازی معانی حقیقی آنهاست. و الا بر کسی پوشیده نیست که پیامبران از مقربترین، رستگارترین ، راستگو ترین ..... بندگان خداوند هستند و آنقدر از خود لیاقت نشان داده اند که خداوند ایشان را به رسالت خویش برگزیده است.
البته قرآن دهها مورد خطا، اشتباه و گناه از همین پیامبران نقل می کند ولی مذهبیون به انحاء مختلف و با توجیهات آبکی از قبیل ترک اولی و غیره از قبول آن سرباز می زنند تا مبادا صفت جعلی مافوق بشری عصمت خدشه دار شود و اعتبار احادیث و روایات بعنوان قرآنهای دیگر زیر سئوال رود.
در حالی که قرآن به صراحت تمام و بارها و بارها ابراز نموده که پیامبران بشری مثل سایر مردمان هستند و بشر بودن صرفاً به اندام بشری داشتن نیست بلکه به صفت و خوی بشری داشتن نیز هست.
آری نتنها پیامبر عزیز و نازنینمان، بلکه غالب پیامبران الهی قبل از بعثت به دین مادر زادی و موروثی خود بوده اند و بریدن از این دین مادر زادی و سنتهای آبائی ارزشی مضاعف به انبیاء می دهد نه اینکه از آنها چیزی بکاهد.
بت پرست به دنیا آمدن هیچ اشکالی ندارد بلکه بت پرست باقی ماندن دارای اشکال و ایراد است.

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب شاهد سلام علیکم
مبحث جالبی را مطرح فرمودید.از دقت نظر جنابعالی تشکر می کنم.
مطلب شما از چند جهت قابل بحث است.یکی بحث امی بودن پیامبر که موضوع این تاپیک است و دیگر بحث عصمت انبیاء که در جای خود بحث شده و پرداختن به آن موجب اطاله ی بحث می شود.
بخشی از آیاتی که فرمودید مستند به تفاسیر شیعه بود و فعلا از آن چشم پوشی می کنیم.خواستم در صورت امکان با توجه به مبنای بحث خود قسمت آخر آیه ی 48 سوره ی عنکبوت را توضیح دهید.در نوشته ی شما قسمت اول ترجمه شده اما انتهای آیه که به نظر مفسرین مربوط به ابتدای آیه است را توضیح ندادید.

shahed1;664964 نوشت:
وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ۖ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ﴿٤٨عنکبوت﴾

منظور این نیست که قبلاً بی سواد بودی بلکه می گوید تو قبلاً کتاب آسمانی نخواندی و قرآن هم نوشته تو نیست

ظاهرا آن گونه که بنده متوجه شدم شما بی سوادی پیامبر را نفی نمی کنید بلکه می گویید با سواد بوده اند ولی خوب کتاب آسمانی نخوانده(ولی شاید غیرآسمانی را خوانده)و نیز قرآن را خودش ننوشته(بلکه املا فرموده اند) خوب با این بیان چگونه کتاب آسمانی نخواندن و قرآن ننوشتن موجب خنثی شدن تردید مبطلین می شود؟
نکته: اینکه می فرمایید منظور از "کتاب" در آیه ی شریفه کتاب آسمانی است علی فرض صحت ، دلالت نمی کند که حضرت هیچ کتابی نخوانده اند.یعنی ممکن است کتاب های دیگری غیر از کتاب های آسمانی خوانده باشند و قرآن نعوذ بالله برگرفته از آن کتاب ها باشد.

با تشکر

قسمتی از تفسیر آیه 48 سوره ی عنکبوت از تفسیر المیزان مرحوم علامه طباطبایی:

معناى آيه اين است كه: عادت تو قبل از نزول قرآن چنين نبود كه كتابى را بخوانى، و نيز اين نبود كه كتابى را با دست خود بنويسى- خلاصه تو نه مسلط بر خواندن بودى، و نه مسلط بر نوشتن، چون امى و بى سواد بودى- و اگر غير اين بود يعنى بر خواندن و نوشتن مسلط مى‏ بودى، مبطلان كه همواره مى‏ خواهند حق را باطل معرفى كنند بهانه به دست آورده، براستى در حقانيت دعوت تو به شك مى‏ افتادند، ليكن از آنجايى كه خوب نمى‏ توانستى بخوانى و بنويسى، و سالها است كه مردم تو را به اين صفت مى‏ شناسند، چون با تو معاشرت دارند، ديگر هيچ جاى شكى برايشان باقى نمى‏ ماند، كه اين قرآن كتاب خدا است، و خدا آن را بر تو نازل كرده، از بافته‏ هاى خودت نيست، و چنين نيست كه از كتابهاى قديمى، داستانها و مطالبى اقتباس كرده، و به اين صورت درآورده باشى، و ديگر مبطلان نمى‏ توانند آن را ابطال نموده، و به اين عذر اعتذار جويند(و بگویند این کتاب و این آیات برداشت محمد(ص) است از کتبی که خوانده)

ترجمه المیزان.جلد 16 . صفحه: 207

رسول خدا ص احتیاجی به درس نداشت.
قال رسول الله ص : اول ما خلق الله العقل ؛اول ما خلق الله نوری...

احمدمنتظرالمهدی;668473 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب شاهد سلام علیکم
مبحث جالبی را مطرح فرمودید.از دقت نظر جنابعالی تشکر می کنم.
مطلب شما از چند جهت قابل بحث است.یکی بحث امی بودن پیامبر که موضوع این تاپیک است و دیگر بحث عصمت انبیاء که در جای خود بحث شده و پرداختن به آن موجب اطاله ی بحث می شود.
بخشی از آیاتی که فرمودید مستند به تفاسیر شیعه بود و فعلا از آن چشم پوشی می کنیم.خواستم در صورت امکان با توجه به مبنای بحث خود قسمت آخر آیه ی 48 سوره ی عنکبوت را توضیح دهید.در نوشته ی شما قسمت اول ترجمه شده اما انتهای آیه که به نظر مفسرین مربوط به ابتدای آیه است را توضیح ندادید.

ظاهرا آن گونه که بنده متوجه شدم شما بی سوادی پیامبر را نفی نمی کنید بلکه می گویید با سواد بوده اند ولی خوب کتاب آسمانی نخوانده(ولی شاید غیرآسمانی را خوانده)و نیز قرآن را خودش ننوشته(بلکه املا فرموده اند) خوب با این بیان چگونه کتاب آسمانی نخواندن و قرآن ننوشتن موجب خنثی شدن تردید مبطلین می شود؟
نکته: اینکه می فرمایید منظور از "کتاب" در آیه ی شریفه کتاب آسمانی است علی فرض صحت ، دلالت نمی کند که حضرت هیچ کتابی نخوانده اند.یعنی ممکن است کتاب های دیگری غیر از کتاب های آسمانی خوانده باشند و قرآن نعوذ بالله برگرفته از آن کتاب ها باشد.

با تشکر



سلام برادر

اول خدمت برادرم عرض کنم من چیزی را نفی نمی کنم بلکه دارم با آیات قرآن نشانتان می دهم قضیه ای را که به بی سواد بودن پیامبر عزیزمان ربطش می دهیم ، دارد درباره چیز دیگری صحبت می کند که توضیحش را مستند دادم.
درضمن اینکه پیامبر قبل از بعثت، کتاب آسمانی نخوانده حرف خداوند است که بنده فقط ناقلش بودم و این ادعا که می گوید قرآن را عده ای برایش املاء کرده اند و او نوشته است حرف قوم پیامبر و بنده هرگز چنین چیزی را از جانب خودم نگفته ام.

بطوری که عرض کردم؛ در آیه مورد بحث منظور از " من کتاب " درست همانگونه که در آیه زیر آمده است ، کتابهای آسمانی است.

وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِن كِتَابٍ
به هر کتابی که خدا نازل کرده است ایمان آوردم

و اما جواب سئوال شما:

اگر پیامبر قبلاً با محتوای کتابهای آسمانی آشنایی داشت قوم او شک می کردند که شاید او قرآن را از روی همین کتابها نوشته باشد ولی چون می دانستند قبلاً کتابی نخوانده بعضی شایعه می انداختند که اهل کتاب برایش می خوانند و او می نویسد.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

shahed1;668669 نوشت:
اول خدمت برادرم عرض کنم من چیزی را نفی نمی کنم بلکه دارم با آیات قرآن نشانتان می دهم قضیه ای را که به بی سواد بودن پیامبر عزیزمان ربطش می دهیم ، دارد درباره چیز دیگری صحبت می کند که توضیحش را مستند دادم.
درضمن اینکه پیامبر قبل از بعثت، کتاب آسمانی نخوانده حرف خداوند است که بنده فقط ناقلش بودم و این ادعا که می گوید قرآن را عده ای برایش املاء کرده اند و او نوشته است حرف قوم پیامبر و بنده هرگز چنین چیزی را از جانب خودم نگفته ام.

جناب شاهد عزیز در اینکه شما در صدد بیان مطلب با استناد به آیات قرآن هستید شکی نیست و اگر دقت کرده باشید بنده صراحتا بیان کردم که شما بی سوادی را نفی نمی کنید.
فقط اگر برداشت شما از آیات شخصی نیست لطف کنید بفرمایید این برداشت و تفسیر در کدام تفسیر بیان شده است که مستندتر باشد.

shahed1;668669 نوشت:
بطوری که عرض کردم؛ در آیه مورد بحث منظور از " من کتاب " درست همانگونه که در آیه زیر آمده است ، کتابهای آسمانی است.

وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِن كِتَابٍ
به هر کتابی که خدا نازل کرده است ایمان آوردم

در این آیه ای که شاهد آورده اید منظور از کتاب کتاب آسمانی است به قرینه ی قبل یعنی " ما انزل الله" که در واقع من بیانیه هست و " ما انزل الله " را بیان می کند و توضیح می دهد که منظور از آن چه خداوند نازل کرده کتاب آسمانی است نه دیگر موارد نازل شده.لذا من کتاب به عنوان تمییز از عائد محذوف موصول بیان شده یعنی آیه انزله الله بوده و من کتاب بیان آن مفعول محذوف است.(الجدول في إعراب القرآن، ج‏25، ص: 28)

اما در آیه ی مورد بحث ما یعنی آیه ی 48 سوره عنکبوت(وَ مَا كُنتَ تَتْلُواْ مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُون‏) قرینه ای وجود ندارد که مشخص کند منظور از "من کتاب" کتاب های آسمانی است که خداوند نازل کرده.چرا که قبل و بعد آن قرینه ای نیست و کتاب هم نکره آورده شده نه معرفه که بگوییم منظور کتاب مشخصی است.
در ادامه ی آیه هم املای پیامبر نفی نشده بلکه کلا نوشتن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شده.( لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ )

shahed1;668669 نوشت:
و اما جواب سئوال شما:

اگر پیامبر قبلاً با محتوای کتابهای آسمانی آشنایی داشت قوم او شک می کردند که شاید او قرآن را از روی همین کتابها نوشته باشد ولی چون می دانستند قبلاً کتابی نخوانده بعضی شایعه می انداختند که اهل کتاب برایش می خوانند و او می نویسد.

بنابر این که قرینه ای نیست که منظور از کتاب در آیه مذکور کتاب آسمانی باشد پس دلالت دارد بر مطلق کتاب چه آسمانی چه غیر آسمانی.پس می توان گفت منظور این است که حضرت اصلا کتاب نخوانده اند.(اینکه قدرت بر خواندن داشته اند یا خیر بحث دیگری است)

احمدمنتظرالمهدی;668948 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

جناب شاهد عزیز در اینکه شما در صدد بیان مطلب با استناد به آیات قرآن هستید شکی نیست و اگر دقت کرده باشید بنده صراحتا بیان کردم که شما بی سوادی را نفی نمی کنید.
فقط اگر برداشت شما از آیات شخصی نیست لطف کنید بفرمایید این برداشت و تفسیر در کدام تفسیر بیان شده است که مستندتر باشد.


سلام برادر

بطوری که در عنوان تاپیک قید شده ، درس نخواندن و امی بودن به معنای یکسان حمل گردیده است در حالی که بنده بوسیله آیات قرآن نشان دادم امی به معنای بی سواد نیست و همین مطلب است که محور اصلی سخن بنده است نه بی سواد بودن. منتهی چند آیه نیزاز قرآن آوردم که نشان می داد او بی سواد هم نبوده است که البته این بی سواد بودن یا نبودن تأثیری در معنای حقیقی امی ندارد.
بنده عرض کردم در تفاسیر و ترجمه های بسیاری من جمله المیزان ، کلمه امیین بصورت مشرکین معنا شده است. و همچنین عرض کردم علت تغییر معنای مشرک به بی سواد ، برای عبور از بت پرست بودن پیامبر قبل از رسالتش بوده است چرا که بنا بر مذهب پدران و مادرانمان(شیعه) پیامبر حتی قبل از رسالت کاملاً معصوم و مصون از خطا و گناه است و این طبیعی است که مفسرین در بعضی آیات مربوطه حق مطلب را به جا نیاورند و یا حتی خود را متقاعد کنند که ممکن است معنای آیه چیز دیگری باشد.
بنده در اینجا به حکم قرآن قول را می شنوم و می خوانم اما از قرآن که همانا احسن ترین قول است تبعیت می کنم و قول حقیقی را از قرآن برداشت می کنم نه از تفاسیر.

نقل قول:
در این آیه ای که شاهد آورده اید منظور از کتاب کتاب آسمانی است به قرینه ی قبل یعنی " ما انزل الله" که در واقع من بیانیه هست و " ما انزل الله " را بیان می کند و توضیح می دهد که منظور از آن چه خداوند نازل کرده کتاب آسمانی است نه دیگر موارد نازل شده.لذا من کتاب به عنوان تمییز از عائد محذوف موصول بیان شده یعنی آیه انزله الله بوده و من کتاب بیان آن مفعول محذوف است.(الجدول في إعراب القرآن، ج‏25، ص: 28)

اما در آیه ی مورد بحث ما یعنی آیه ی 48 سوره عنکبوت(وَ مَا كُنتَ تَتْلُواْ مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لاَّرْتَابَ الْمُبْطِلُون‏) قرینه ای وجود ندارد که مشخص کند منظور از "من کتاب" کتاب های آسمانی است که خداوند نازل کرده.چرا که قبل و بعد آن قرینه ای نیست و کتاب هم نکره آورده شده نه معرفه که بگوییم منظور کتاب مشخصی است.
در ادامه ی آیه هم املای پیامبر نفی نشده بلکه کلا نوشتن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شده.( لَا تخَُطُّهُ بِيَمِينِكَ )

بنابر این که قرینه ای نیست که منظور از کتاب در آیه مذکور کتاب آسمانی باشد پس دلالت دارد بر مطلق کتاب چه آسمانی چه غیر آسمانی.پس می توان گفت منظور این است که حضرت اصلا کتاب نخوانده اند.(اینکه قدرت بر خواندن داشته اند یا خیر بحث دیگری است)

قرینه ای وجود ندارد؟!
چگونه قرینه ای وجود ندارد در حالی که تا چند آیه قبل و بعد از آن صحبت بر سر کتاب آسمانی است . لطفاً در آیات قبل و بعد آن نظری بیندازید ببینید درباره چه سخن می گویند:

وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاء مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ

چرا اهل کتاب به آن ایمان می آورند؟ چون بسیاری از فرازهای آن را مشابه کتاب خود می بینند وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ ( و این در حالی است که تو قبلاً کتاب آسمانی نخوانده ای که شک کنند که شاید قرآن را از آنها برگزیده ای.
برادر جان همانگونه که خودت فرمودی بنده به دنبال نفی و یا اثبات بی سواد بودن پیامبر نیستم و محور بحث در باره امی بودن اوست و از شما برادر بزرگوارم خواهش می کنم بیشتر بر روی مفهوم امی تمرکز نمایند

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

shahed1;669067 نوشت:
بنده در اینجا به حکم قرآن قول را می شنوم و می خوانم اما از قرآن که همانا احسن ترین قول است تبعیت می کنم و قول حقیقی را از قرآن برداشت می کنم نه از تفاسیر.

اینکه بنده عرض کردم منبع تفسیری خود را بیان کنید از این جهت است که چه شیعه و چه سنی برای فهم قرآن نیازمند احادیث است و بدون آن ها فهم و عمل به بعضی از آیات قرآن مشکل می شود.برای مثال در قرآن امر به اقامه نماز هست اما هیچ کجای قرآن چگونگی اقامه نماز،تعداد نمازها،رکعات و... بیان نشده و برای فهم آن نیازمند حدیث هستیم.لذا تفاسیر شیعه و سنی حتی تفاسیر قرآن با قرآن خود را بی نیاز از حدیث نمی دانند.علاوه بر اینکه خود تفسیر قرآن با قرآن نیازمند احاطه کامل بر آیات قرآن و تسلط بر زبان عربی آگاهی بر شان نزول و... دارد.البته در این موارد فرض ما این است که جنابعالی تسلط کافی دارید.

shahed1;669067 نوشت:
چگونه قرینه ای وجود ندارد در حالی که تا چند آیه قبل و بعد از آن صحبت بر سر کتاب آسمانی است . لطفاً در آیات قبل و بعد آن نظری بیندازید ببینید درباره چه سخن می گویند:

نکته ای که در این بحث حائز اهمیت هست و بنده از ابتدا عرض کردم بحث عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.این که در تفاسیر شیعه امیین در آیات مختلف به مشرکین تفسیر شده و در مورد پیامبرصلی الله علیه و آله به معنای درس نخوانده تفسیر شده(اگر فرض کنیم در ظاهر هیچ قرینه ای نیست)بر مبنای اعتقاد شیعه بر عصمت هست که با توجه به آیات و روایات مختلف اثبات شده.لذا اگر فرضا ظاهر امر بر برداشت چنین معنایی دلالت کند اما این ظاهر مخالف یک اصل کلی(عصمت) باشد ناچار به تاویل آن هستیم.البته اگر قبول کنیم در ظاهر هم چنین معنایی قابل برداشت نیست.مثلا آیه ای که می فرماید یدالله فوق ایدیهم در ظاهر به دست داشتن خدا دلالت دارد اما با توجه به اعتقاد شیعه که خداونند محدود به جسم نیست تاویل بر قدرت الهی شده است.لذا اگر اختللاف مبنا باشد بحث به نتیجه نمی رسد.
اما ظاهر آیه ی 48 عنکبوت دلالت دارد که حضرت هیچ کتابی نخوانده اند.چرا که کتاب را نکره ذکر کرده و اگر منظور کتاب آسمانی مذکور در آیه قبل بود آن را با "ال" ذکر می کرد.به آیه قبل دقت کنید 2مرتبه لفظ کتاب ذکر شده و هر دو معرفه به ال هستند.
اینکه بنده عرض کردم در ظاهر هم معنای امی درس نخوانده است و شما هم بر معنای امی تاکید دارید در لغت هم این معنا آمده است:

قيل له أُمِّيٌّ لأَنه على ما وَلَدَته أُمُّه عليه من قِلَّة الكلام و عُجْمَة اللِّسان، و قيل لسيدنا محمدٍ رسول الله، صلى الله عليه و سلم، الأُمِّي لأَن أُمَّة العرب لم تكن تَكْتُب و لا تَقْرَأ المَكْتُوبَ، و بَعَثَه الله رسولًا و هو لا يَكْتُب و لا يَقْرأُ من كِتاب، و كانت هذه الخَلَّة إحْدَى آياته المُعجِزة لأَنه، صلى الله عليه و سلم، تَلا عليهم كِتابَ الله مَنْظُوماً، تارة بعد أُخْرَى، بالنَّظْم الذي أُنْزِل عليه فلم يُغَيِّره و لم يُبَدِّل أَلفاظَه، و كان الخطيبُ من العرب إذا ارْتَجَل خُطْبَةً ثم أَعادها زاد فيها و نَقَص، فحَفِظه الله عز و جل على نَبيِّه كما أَنْزلَه، و أَبانَهُ من سائر مَن بَعَثه إليهم بهذه الآية التي بايَنَ بَينه و بينهم بها، ففي ذلك أَنْزَل الله تعالى: وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ الذين كفروا، و لَقالوا: إنه وَجَدَ هذه الأَقاصِيصَ مَكْتوبةً فَحَفِظَها من الكُتُب.(لسان العرب.ج12.ص34)

جناب ابن منظور با بیان این که امی به این خاطر گفته می شود که مثل ابتدای تولد از مادر،کلام و سخن کم وگنگی در زبان دارد.به امی بودن پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره می کند و می گوید دلیل آن این است که امت عرب نمی نوشته و نمی خوانده و سپس به معجزه بودن قرآن بر این اساس اشاره می کند.

جناب طریحی در مجمع البحرین در مورد امییون ابتدا می فرماید : هو جمع الأمي و الأمي في كلام العرب: الذي لا كتاب له من مشركي العرب. که همان معنایی است که شما فرمودید.سپس می فرماید: "قيل: هو نسبة إلى الأم، لأن الكتابة مكتسبة فهو على ما ولدته أمه من الجهل بالكتابة. و قيل: نسبة إلى أمة العرب لأن أكثرهم أميون، و الكتابة فيهم عزيزة أو عديمة، فهم على أصل ولادة أمهم‏." (محمع البحرین.6.ص 12)که این قسمت باز دلالت دارد بر معنایی که ما از امی برداشت کرده ایم.در هر صورت ظاهر این کلمه هم بر بی سواد دلالت دارد و این گونه نیست که ما کلا ظاهر را تغییر داده باشیم.

احمدمنتظرالمهدی;669075 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

اینکه بنده عرض کردم منبع تفسیری خود را بیان کنید از این جهت است که چه شیعه و چه سنی برای فهم قرآن نیازمند احادیث است و بدون آن ها فهم و عمل به بعضی از آیات قرآن مشکل می شود.برای مثال در قرآن امر به اقامه نماز هست اما هیچ کجای قرآن چگونگی اقامه نماز،تعداد نمازها،رکعات و... بیان نشده و برای فهم آن نیازمند حدیث هستیم.لذا تفاسیر شیعه و سنی حتی تفاسیر قرآن با قرآن خود را بی نیاز از حدیث نمی دانند.علاوه بر اینکه خود تفسیر قرآن با قرآن نیازمند احاطه کامل بر آیات قرآن و تسلط بر زبان عربی آگاهی بر شان نزول و... دارد.البته در این موارد فرض ما این است که جنابعالی تسلط کافی دارید.

سلام برادر

کسانی که قرآن را بدون عینک فرقه گرایی می خوانند نیک می دانند این کتاب معظم یک اصل اساسی دارد که مطالب آن حول محور همین اصل می گردند و آن اصل توحید است و توحید یعنی یکی را عبادت(= مطلقاً اطاعت) کردن است. قرآن به پازلی می ماند که با درک درست توحید ، اکثریت برگه های آن در جای خود قرار می گیرند آنگاه اگر کسی بخواهد برگه ای نا جور را به آن تحمیل کند کاملاً مشخص خواهد بود و این یکی از مزایای ارزشمند توحید است.






دین حق فقط و فقط آن چیزی است که در قرآن آمده و خداوند برای تشریع آن از هیچ چیزی فروگذار نکرده و همه چیز را مفصل ، دقیق و روشن بیان نموده است و اگر چیزی را نگفته یا نیازی به بیانش نبوده و یا اینکه اصلاً مد نظر پروردگار نبوده و فقط به قرآن تحمیل شده است. نکته مهم در باره احادیث و روایات این است که آنها بیشتر برای تشریع دین آمده اند تا تشریح آن . هرچند تشریح چیز بدی نیست و بعضی موارد می تواند رهگشا باشد ولی تشریع گناهی نا بخشودنی و اصل شرک نسبت به پروردگار است چرا که او احدی را در حکم شریعت شریک خود نمی سازد. بنابراین اگر در قرآن به رکعات نماز اشاره ای نشده بخاطر این است که مربوط به سنت الهی نیستند .


نقل قول:
نکته ای که در این بحث حائز اهمیت هست و بنده از ابتدا عرض کردم بحث عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.این که در تفاسیر شیعه امیین در آیات مختلف به مشرکین تفسیر شده و در مورد پیامبرصلی الله علیه و آله به معنای درس نخوانده تفسیر شده(اگر فرض کنیم در ظاهر هیچ قرینه ای نیست)بر مبنای اعتقاد شیعه بر عصمت هست که با توجه به آیات و روایات مختلف اثبات شده.لذا اگر فرضا ظاهر امر بر برداشت چنین معنایی دلالت کند اما این ظاهر مخالف یک اصل کلی(عصمت) باشد ناچار به تاویل آن هستیم.

صرف اعتقاد به چیزی نمی تواند ملاک استدلال قرار گیرد و جنابعالی خود این را بهتر از بنده متوجه هستید. چه بسیار عقایدی که افرادی کثیر در مدتهای مدیدی باورش داشته اند اما قرآن خط بطلان بر روی آنها می کشد . از این رو تنها آن عقیده ای راستین است که بر مبنای صدق و عدل باشد و ما می دانیم تنها کلام پروردگار است که از یک چنین ویژگی برخوردار است و به خاطر همین است که احدی قادر به آوردن کلامی مانند آن نیست چراکه هیچ کس جز خودش بر حقیقت اشیاء آگاهی ندارد. درضمن عصمت ریشه در احادیث و روایات دارد و هیچ آیه ای در قرآن نمی یابی که برای کسی عصمت ( به مفهوم مورد عقیده شیعه) تعریف کرده باشد.

نقل قول:
البته اگر قبول کنیم در ظاهر هم چنین معنایی قابل برداشت نیست.مثلا آیه ای که می فرماید یدالله فوق ایدیهم در ظاهر به دست داشتن خدا دلالت دارد اما با توجه به اعتقاد شیعه که خداونند محدود به جسم نیست تاویل بر قدرت الهی شده است.لذا اگر اختللاف مبنا باشد بحث به نتیجه نمی رسد.

در قرآن کريم، الفاظي وجود دارد كه در اصل، براي يك معني عام وضع شده است؛ مانند لفظ «دابة» كه از افراد آن، بعضي مانند مار روي شكم و بعضي مانند انسان بر روي دو پا و بعضي هم مانند اسب روي چهار پا راه مي روند. به اين الفاظ «مشترك معنوي» گفته مي شود. در اين ميان، الفاظي نيز وجود دارند كه ميان چند معني مشتركند؛ مانند لفظ «عين» كه هم به چشم گفته مي شود و هم به چشمة اب. به اين الفاظ، «مشترك لفظي» مي گويند. در مشتركات لفظي، الفاظي وجود دارند كه در اصل، براي يك معني خاص وضع شده اند، ولي معاني ديگري نيز از آنها انتزاع شده است؛ مانند لفظ «نور» كه به نور معمولي كه اجسام را براي ما رؤيت پذير مي كند، گفته شده و بعد معني علم و دانش نيز از آن انتزاع شده است. به همین خاطر به قرآن هم علم گفته شده و هم نور چرا که انسانها را از تاریکی های جهل و نادانی بیرون می آورد و به نور می برد و بنابر این نور و علم کاملاً با یکدیگر مرتبط هستند و نتیجه هر دوی آنها یک چیز است: بینش.
كلمة «يد» نيز از همين مقوله است كه به دست گفته مي شود و قدرت نيز از آن انتزاع شده است و خوب می دانید که دست و قدرت کاملاً با یکدیگر در ارتباط هستند و این قبیل چیزها در زبانهای مختلف مشترک بوده و به وفور یافت می شوند و درک معنای حقیقی آنها فرآیند پیچیده ای ندارد.


نقل قول:
اما ظاهر آیه ی 48 عنکبوت دلالت دارد که حضرت هیچ کتابی نخوانده اند.چرا که کتاب را نکره ذکر کرده و اگر منظور کتاب آسمانی مذکور در آیه قبل بود آن را با "ال" ذکر می کرد.به آیه قبل دقت کنید 2مرتبه لفظ کتاب ذکر شده و هر دو معرفه به ال هستند.

در آیه 15 شوری ( اشاره شده در بالا) نیز کتاب آسمانی بصورت نکره آمده و در آیه قبلش با الف و لام یعنی دقیقاً مثل اینجا و شما در آنجا قبول کردید منظور از کتاب همان کتاب آسمانی است. اما به شما توصیه می کنم این بحث را رها کنید چون اصل قضیه گفته شده و این جزئیات جز پراکندگی و تفرق غیر قابل اثبات ما را به جایی نمی رسانند .اگر شخص بنا داشته باشد مفهومی را نپذیرد حتی قول زیر را که پیامبر را به نوشتن مطالب پیشینیان (= اهل کتاب) متهم می کند نخواهد پذیرفت و برای کتابت و املاء معانی دیگری خلق خواهد کرد.
وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿فرقان/5﴾

یعنی قوم پیامبر می گفتند این قرآن اساطیر گذشتگان است که شب و روز بر او می خوانند و او می نویسد

نقل قول:
اینکه بنده عرض کردم در ظاهر هم معنای امی درس نخوانده است و شما هم بر معنای امی تاکید دارید در لغت هم این معنا آمده است:

قيل له أُمِّيٌّ لأَنه على ما وَلَدَته أُمُّه عليه من قِلَّة الكلام و عُجْمَة اللِّسان، و قيل لسيدنا محمدٍ رسول الله، صلى الله عليه و سلم، الأُمِّي لأَن أُمَّة العرب لم تكن تَكْتُب و لا تَقْرَأ المَكْتُوبَ، و بَعَثَه الله رسولًا و هو لا يَكْتُب و لا يَقْرأُ من كِتاب، و كانت هذه الخَلَّة إحْدَى آياته المُعجِزة لأَنه، صلى الله عليه و سلم، تَلا عليهم كِتابَ الله مَنْظُوماً، تارة بعد أُخْرَى، بالنَّظْم الذي أُنْزِل عليه فلم يُغَيِّره و لم يُبَدِّل أَلفاظَه، و كان الخطيبُ من العرب إذا ارْتَجَل خُطْبَةً ثم أَعادها زاد فيها و نَقَص، فحَفِظه الله عز و جل على نَبيِّه كما أَنْزلَه، و أَبانَهُ من سائر مَن بَعَثه إليهم بهذه الآية التي بايَنَ بَينه و بينهم بها، ففي ذلك أَنْزَل الله تعالى: وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ الذين كفروا، و لَقالوا: إنه وَجَدَ هذه الأَقاصِيصَ مَكْتوبةً فَحَفِظَها من الكُتُب.(لسان العرب.ج12.ص34)

جناب ابن منظور با بیان این که امی به این خاطر گفته می شود که مثل ابتدای تولد از مادر،کلام و سخن کم وگنگی در زبان دارد.به امی بودن پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره می کند و می گوید دلیل آن این است که امت عرب نمی نوشته و نمی خوانده و سپس به معجزه بودن قرآن بر این اساس اشاره می کند.

جناب طریحی در مجمع البحرین در مورد امییون ابتدا می فرماید : هو جمع الأمي و الأمي في كلام العرب: الذي لا كتاب له من مشركي العرب. که همان معنایی است که شما فرمودید.سپس می فرماید: "قيل: هو نسبة إلى الأم، لأن الكتابة مكتسبة فهو على ما ولدته أمه من الجهل بالكتابة. و قيل: نسبة إلى أمة العرب لأن أكثرهم أميون، و الكتابة فيهم عزيزة أو عديمة، فهم على أصل ولادة أمهم‏." (محمع البحرین.6.ص 12)که این قسمت باز دلالت دارد بر معنایی که ما از امی برداشت کرده ایم.در هر صورت ظاهر این کلمه هم بر بی سواد دلالت دارد و این گونه نیست که ما کلا ظاهر را تغییر داده باشیم.

اگر ما بیاییم و معنای قرآنی امی را رها کنیم و به فرضیات ونظریات بچسبیم ، رجم به غیب کرده ایم و چون در این باره می توان نظریات متعددی صادر کرد درنتیجه محال است به اتفاق نظر رسید. مثلاً می توان نظر داد: امی به کسی اطلاق می شود که دین مادر زادی خود را حفظ کرده باشد و این مفهوم خیلی بیشتر از مفهوم بی سواد به آن می خورد چون در قرآن کریم، امی در اغلب موارد مقابل اهل کتاب(= پیرو کتاب آسمانی) آمده است و بنابراین معرف کسی است که پیرو کتاب آسمانی نیست و پیامبر و قومش چنین بودند .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

shahed1;669182 نوشت:
دین حق فقط و فقط آن چیزی است که در قرآن آمده و خداوند برای تشریع آن از هیچ چیزی فروگذار نکرده و همه چیز را مفصل ، دقیق و روشن بیان نموده است و اگر چیزی را نگفته یا نیازی به بیانش نبوده و یا اینکه اصلاً مد نظر پروردگار نبوده و فقط به قرآن تحمیل شده است. نکته مهم در باره احادیث و روایات این است که آنها بیشتر برای تشریع دین آمده اند تا تشریح آن . هرچند تشریح چیز بدی نیست و بعضی موارد می تواند رهگشا باشد ولی تشریع گناهی نا بخشودنی و اصل شرک نسبت به پروردگار است چرا که او احدی را در حکم شریعت شریک خود نمی سازد. بنابراین اگر در قرآن به رکعات نماز اشاره ای نشده بخاطر این است که مربوط به سنت الهی نیستند .

نکاتی که فرمودید مورد قبول همه ی مسلمین بوده و هست چرا که ما به واسطه نص صریح قرآن اعتقاد داریم که قرآن تبیان لکل شیء است.لذا به این کلی گویی ها وارد نشوید بهتر است.هم من و هم شما می دانیم که به نص صریح قرآن قرآن و سنت در کنار یکدیگر هستند.(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)اگر قرار بود قرآن به تنهایی کفایت کند, پس امر به اطاعت حضرت رسول صلی الله علیه و آله چه معنایی داشت؟این دقیقا معنای تفسیر قرآن به قرآن و در نظر گرفتن آیات در کنار یکدیگر است.
مثال نماز هم به این خاطر ذکر کردم که روشن شود هم اهل تسنن هم شیعه که در واقع همه ی مسلمین هستند به واسطه ی سنت پیامبر به معنای نماز رسیده اند و این گونه نماز می خوانند و الا درقرآن اشاره ای به چگونگی اقامه نماز نشده و این نقص قرآن نیست چرا که اولا بنای قرآن ورود به جزئیات نیست ثانیا خود قرآن می فرماید پیامبر اسوه حسنه است واز پیامبراطاعت کنید.

shahed1;669182 نوشت:
صرف اعتقاد به چیزی نمی تواند ملاک استدلال قرار گیرد و جنابعالی خود این را بهتر از بنده متوجه هستید. چه بسیار عقایدی که افرادی کثیر در مدتهای مدیدی باورش داشته اند اما قرآن خط بطلان بر روی آنها می کشد . از این رو تنها آن عقیده ای راستین است که بر مبنای صدق و عدل باشد و ما می دانیم تنها کلام پروردگار است که از یک چنین ویژگی برخوردار است و به خاطر همین است که احدی قادر به آوردن کلامی مانند آن نیست چراکه هیچ کس جز خودش بر حقیقت اشیاء آگاهی ندارد.

بله اعتقاد نادرست ملاک استدلال نیست اما اعتقاد به عصمت یا عدم جسمانیت خدای متعال از نظر شیعه اعتقاد باطلی نبوده و نیست و به صرف ادعای شما نمی توان خط بطلان بر آن کشید.

shahed1;669182 نوشت:
درضمن عصمت ریشه در احادیث و روایات دارد و هیچ آیه ای در قرآن نمی یابی که برای کسی عصمت ( به مفهوم مورد عقیده شیعه) تعریف کرده باشد.

جناب شاهد قبلا عرض کردم بحث عصمت در تاپیک های دیگر بحث شده و دامن زدن به آن در اینجا مناسب نیست.بحث عصمت صرفا روایی نیست بلکه آیات قرآن هم برآن دلالت دارد.هرچند در قرآن لفظ عصمت نیامده باشد.بحث مفصل در تاپیک های مربوطه

shahed1;669182 نوشت:
كلمة «يد» نيز از همين مقوله است كه به دست گفته مي شود و قدرت نيز از آن انتزاع شده است و خوب می دانید که دست و قدرت کاملاً با یکدیگر در ارتباط هستند و این قبیل چیزها در زبانهای مختلف مشترک بوده و به وفور یافت می شوند و درک معنای حقیقی آنها فرآیند پیچیده ای ندارد.

همین که قبول دارید معنای ید در مورد خداوند به معنای قدرت است نه دست ظاهری نشانه ی نزدیکی در نظر و عقاید ماست.

shahed1;669182 نوشت:
اگر ما بیاییم و معنای قرآنی امی را رها کنیم و به فرضیات ونظریات بچسبیم ، رجم به غیب کرده ایم و چون در این باره می توان نظریات متعددی صادر کرد درنتیجه محال است به اتفاق نظر رسید. مثلاً می توان نظر داد: امی به کسی اطلاق می شود که دین مادر زادی خود را حفظ کرده باشد و این مفهوم خیلی بیشتر از مفهوم بی سواد به آن می خورد چون در قرآن کریم، امی در اغلب موارد مقابل اهل کتاب(= پیرو کتاب آسمانی) آمده است و بنابراین معرف کسی است که پیرو کتاب آسمانی نیست و پیامبر و قومش چنین بودند .

جالب است شما در همین تاپیک به الفاظ قرآن اشاره می کنید و مشترک لفظی و معنوی را از الفاظ قرآن بیان می کنید که مسلما ریشه در لغت دارد و بدون در نظر گرفتن نظر اهل لغت نمی توان به این مفاهیم دست یافت اما وقتی بنده نظر اهل لغت را می آورم می فرمایید فرضیه است؟؟
اشخاص غیر عرب اگر به ادبیات عرب و لغت آن آشنا نباشند چگونه می توانند به معنا و مفهوم پی ببرند؟؟؟

shahed1;669182 نوشت:
در آیه 15 شوری ( اشاره شده در بالا) نیز کتاب آسمانی بصورت نکره آمده و در آیه قبلش با الف و لام یعنی دقیقاً مثل اینجا و شما در آنجا قبول کردید منظور از کتاب همان کتاب آسمانی است. اما به شما توصیه می کنم این بحث را رها کنید چون اصل قضیه گفته شده و این جزئیات جز پراکندگی و تفرق غیر قابل اثبات ما را به جایی نمی رسانند .

قرآن به زبان عربی نازل شد به خاطر دقت خاص این زبان.لذا کلمه به کلمه ی آن و همه ی نشانه های زبان عربی که در قرآن آمده دلالت بر نکته ای دارد.این جزئیات که به نظر شما بیهوده است در زبان عربی معنا را دستخوش تغییر قرار می دهد.اگر این طور که شما می گویید جزئیات است و پراکندگی خوب در اعراب قرآن هم دقت نکنیم و هر طور دوست داریم قرائت کنیم!!این جزئیات قسمتی از زیبایی ها و اعجاز قرآن کریم و همان معنای فصاحت و بلاغت آن است.
در آیه ی سوره ی شوری عرض کردم کتاب تمییز است از ما انزل الله یعنی سوال می شود منظور از ما انزل الله چیست؟می فرماید من کتاب.منظور از نازل شده کتاب است نه غیر کتاب.و قبل آن کتابی ذکر نشده که این کتاب بخواهد معرف به ال ذکری باشد.خود آیه و کلمات دلالت بر کتاب آسمانی دارد.
اما در آیه ی سوره عنکبوت می فرماید ای پیامبر تو از قبل نخوانده بودی حال سوال این است که چه چیز نخواندی می فرماید: مِن کتابٍ یعنی هیچ کتابی را نخواندی.اگر منظورش کتاب آسمانی مذکور در آیه ی قبل بود که این کتاب را معرفه می آورد.
پس قرینه بر کتاب آسمانی بودن در آیه ی 15سوره شوری خود انزل الله است و نیازی به ذکر کتاب قبل از این نبوده اما در آیه ی 48 سوره عنکبوت قرینه ای نیست و اگر به کتاب مذکور در آیه قبل استناد شود باید این کتاب را معرفه می اورد.
جناب شاهد از علوم مقدماتی برای فهم قرآن تسلط و آشنایی با ادبیات و لغت عرب است.چطور می توان بدون آن به معنای قرآن پی برد؟(حتی خود اشخاص عرب زبان هم نیازمند آشنایی هستند چه برسد به فارسی زبانان!چرا که زبان قرآن عربی فصیح است)

یا علی

موضوع قفل شده است