جایگاه تولی و تبری در اسلام

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جایگاه تولی و تبری در اسلام

با سلام و خسته نباشید
عرض تبریک بابت فرارسیدن سال نو و تسلیت بابت ایام فاطمیه
میخواستم بدانم جایگاه تولی و تبری در اسلام تا چه حد هست؟مثلا ما دشمنان خدا و رسول و ائمه را دشمن میداریم و ابراز برائت میکنیم.از اعمالی که مخالف دستور دین هستند متنفریم ولی از طرف دیگر در سیره حضرت رسول (ص) میخوانیم که ایشان برای به کمال رسیدن اخلاق مبعوث شدند رفتار ایشان حتی با بدترین دشمنانشان نیز با مهربانی و عطوفت صورت میگرفت.به عیادت دشمنان اسلام میرفتند.با اینکه بر سر و صورت مبارک و پاکشان خاک و آشغال میریختند باز هم کینه ای به دل نمیگرفتند و برایشان دعا میکردند به طوریکه در قرآن نیز بخاطر اخلاق نیکشان ستوده شدند و چنانچه اخلاق بدی داشتند مردم کافر اصلا به طرف ایشان نمی آمدند و ایمان نمیاوردند.ممنون میشم جایگاه تولی و تبری و برخورد و وظیفه مسلمانان در عصر حاضر را توضیح دهید.
مثلا شیعیان باید کجا از دشمنان اسلام و شیعه ابراز برائت کنند؟
یک شیعه میتواند در دلش از عمر بخاطر رفتارش با حضرت فاطمه زهرا (ع) کینه داشته باشد یا باید نسبت به این فرد کینه داشته باشد؟نوع و برخورد امام علی (ع) با عمر پس از شهادت همسر گرامیشون چطور بود؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا

با سلام وعرض ادب

1) شکی نیست که یکی از شاخصه ها ی ایمان حب و بغض در راه خدا می باشد. قرآن كريم در این رابطه مى ‏فرمايد: «لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ»؛[1] هيچ گروهى را كه ايمان به ‏خدا و روز قيامت دارند نمى ‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند؛ هر چند پدران يا فرزندان يا برادران و يا خويشان آنها باشند.

در روايات اسلامى اين ويژگى به عنوان تمام حقيقت وجودى دين و ايمان شمرده شده است؛ چنانكه در حديثى از امام صادق علیه السلام مى‏ خوانيم كه از حضرتش سؤال كردند، آيا حبّ و بغض از ايمان است؟ در جواب فرمود:«و هل الايمان الا الحب و البغض».[2] مشابه همین روایات را در منابع اهل سنت مشاهده می نمائیم که به دو مورد اشاره می گردد.

ابوداود به سند خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت می نماید که آنحضرت فرمودند:«أَفْضَلُ الأَعْمَالِ الْحُبُّ فِى اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِى اللَّهِ »؛[3] افضل اعمال محبت و بغض در راه خداست.

در روایت دیگری از آنحضرت نقل شده که آنحضرت فرمودند:«...يا بن مسعود أي عرى الإيمان أوثق؟ قلت الله ورسوله أعلم قال أوثق عرى الإسلام الولاية في الله والحب في الله والبغض في الله...»،[4] ای ابن مسعود کدام دستگیره ی ایمان محکمتر می باشد؟ عرض نمودم خدا ورسولش عالم می باشند، فرمود محکمترین دستگیره ی اسلام ولایت در (راه) خدا و محبت وبغض در راه خداست.

2) بدیهی است که وظیفه ی اصلی همه ی انبیاء علیهم السلام ودر راس آنان وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هدایت انسانها بوده است و در این راستا آنان از هیچ تلاشی فروگذار ننمودند؛ اما این امر برای کفار و مشرکین تا زمانی بوده که اتمام حجت بر آنان تمام نبوده باشد؛ لذا در قرآن کریم می بینیم که اقوامی به واسطه ی تمرد و اصرار بر انحراف خویش دچار عذاب الهی گردیدند و در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز همین امر به شکل قتال و جنگ با کفار و مشرکین بیان شده است، که البته این امر بعد از هجرت آنحضرت از مکه به سوی مدینه بوده است؛[5]

همچنان که قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ...»؛[6] (اين آيات) اعلام بيزارى (و نسخ پيمان و رفع امان) است از جانب خداوند و فرستاده او، به سوى كسانى از مشركان كه با آنها پيمان بسته‏ايد؛ پس (اى مشركان) چهار ماه (از زمان اعلام برائت) در روى زمين (آزادانه) گردش كنيد و بدانيد كه شما ناتوان‏كننده خدا نيستيد (از چنگ او نتوانيد گريخت) و خداوند خواركننده كافران است.

«وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُم‏...»؛[7] و هر جا به آنها (به مشركين مكه) دست يافتيد آنها را بكشيد، و از جايى كه شما را بيرون راندند (از مكه) بيرون رانيد.

بنابراین در مجموعه ی تعالیم و معارف الهی که انبیاء و اولیای الهی بدان آراسته اند؛ همچنان که رافت الهی وجود دارد شدت و حدّت نیز وجود دارد؛ همچنان که قرآن کریم می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير»؛[8] اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند.

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏»؛[9] محمّد فرستاده خداست، و كسانى كه همراه اويند در برابر كفّار نيرومند و سرسخت و در ميان خودشان مهربانند.

3) یکی از واجبات مسلمانان که اجر و مزد رسالت برشمرده شده وجوب محبت عترت علیهم السلام می باشد؛ همچنان که قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏...»؛[10]بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى ‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏].

بدیهی است کسی که محبت عترت را نداشته باشد واجبی از واجبات الهی را انکار نموده است و کافر می باشد و کسی نیز که به حسب ظاهر بر آن اقرار نماید؛ اما در باطن منکر آن بوده باشد منافق می باشد؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر آن بسیار تاکید فرموده و دشمنی خویش را با دشمنان عترت بیان داشتند؛ چنانچه در روایات متعددی چنین مضمونی موجود است:

«عن زيد بن أرقم : أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال لعلي و فاطمة و الحسن و الحسين أنا حرب لمن حاربتم وسلم لمن سالمتم»؛[11] زید بن ارقم می گوید همانا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرمودند: من با کسانی که با شما دشمند دشمن هستم و با کسانی که با شما در صلح و دوستی باشند، در صلح و دوستی می باشم.

4) همچنین یکی از آموزه های دینی مسلمانان که همه ی آنان بر آن اتفاق نظر دارند مساله ی لعن بر ظالمین است.

خداوند متعال در قرآن كريم 37 بار «لعن» را با انتساب به خویش و يك بار با انتساب به مردم به كار برده است؛ همچنان که با مراجعه به سنت نبوى مشاهده می گردد که پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تعبير «لعن» و مشتقات آنرا در موارد بسيارى، حتى در خصوص مسلمانان و برخى از صحابه ی خویش بکار برده اند.

5) محل نزاع در بحث لعن نسبت به مصادیق برخی از صحابه است که شیعه معتقد است آنان به اهل بیت علیهم السلام ظلم نمودند و مسیر هدایت را از مسیر خویش منحرف ساختند؛ در حالی که اهل سنت مدعی آنند که چنین امری به وقوع نپیوسته و خلفا بهترین رابطه را با اهل بیت علیهم السلام داشته اند.

6) بدیهی است که شیعه هیچگاه دوستدار برخی از صحابه ی محبوب در نزد اهل سنت نبوده و نخواهد بود؛ اما چنین امری هیچگاه نباید موجب آن گردد که روابط میان مسلمانان مخدوش گشته و سبب دشمنی میان پیکره ی امت اسلامی گردد؛ زیرا سیره و دستور اهل بیت علیهم السلام همواره بر این تعلق یافته که شیعه با مخالفین خویش رفتاری شایسته داشته و با عملکرد خویش قلوب مخالفین خود را به سوی عترت علیهم السلام جلب نمایند.

7) در روایات متعددی[12] که مربوط به سیمای اعتقادی شیعه است علاوه بر لعن دشمنان آنها که با عنوانی کلی آمده است، لعن بر برخی از مصادیق و نیز ابراز برائت از آنان نیز مشاهده می گردد که ائمه علیهم السلام شیعه را بدان دستور می دادند؛ اما نکته آنجاست که چنین امری از امامانی صادر گشته که خود در میان اهل سنت زندگی نموده و با آنان حسن معاشرت داشته و محل رجوع آنان بوده اند. براستی اگر امام صادق علیه السلام چنین رویه ای می داشتند که برخی از مصادیق مورد اعتقاد و محبوب اهل سنت را به شکل غیر تقیه ای و در غیر خفا لعن می نمودندو از آنان برائت آشکار می جستند؛ چگونه می توانستند مرجع و ماوای علمی و هدایتی عام و خاص گردند؟

از این روی بدست می آید که چنین دستوراتی مربوط به اعتقادات مورد تقیه ی شیعه بوده و اهل بیت علیهم السلام خود دستور بر حفظ چنین تقیه ای را داده اند و به عبارتی دیگر روح تقیه حاکم بر پیکره ی اعتقادی و فقهی تشیع در طول تاریخ حیات شیعه بوده است؛ البته باید توجه داشت چنین تقیه ای مربوط به بنی امیه نمی باشد؛ زیرا ظلم و جنایت آنان امری آشکار بر همگان بوده است.

بنابراین برائت و بیزاری از غاصبین حقوق عترت علیهم السلام امری است که باید در نهاد و اعتقادات هر شیعه ای جای داشته باشد و چنین امری نیز به واسطه ی ادله ی قطعی در نزد شیعه می باشد؛ منتهی سخن بر سر آن است که شیعه با این حال از اموری که موجب افتراق میان پیکره ی مسلمین می گردد پرهیز می نماید؛ لذا از آشکار نمودن چنین اعتقادی در فضای عمومی اجتماع مسلمین نهی شده است.

در پایان توجه شما را به قسمتی از سخنان حضرت آیت الله وحید خراسانی (دام ظله العالی) را که در دیدار دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی بیان داشته شده می نمایم:

«دین اسلام، دین رحمت و رسول اسلام، رسول رحمت است، این دین، آن رفتار پیغمبر و امیرالمؤمنین جایی برای حرکت‏ های تکفیری و این تندی‏ها باقی نمی گذارد، فقاهت در این گونه جریانها از بین رفته است، سب و لعن علنی جایز نیست و دستور خود ائمه بر خلاف این است.

ایشان افزودند: در روایات دو مطلب آمده یکی نفی و دیگری اثبات. نفی این که نباید با اتباع مذاهب دیگر دشمنی کرد و به مقدسات آنها توهین نمود و لعن وسبّ بزرگان آنها جایز نیست، زیرا موجب دور کردن آنها از اهل بیت علیهم السلام و معارف آنها می‏ شود، دیگر این که فرمودند در نمازهای جماعت آنها شرکت و به آنها محبت کنید، از مرضای آنها عیادت و سخنان و معارف مارا برای آنها بیان کنید.[13]


[/HR] [1] . المجادله،22.

[2] . الكافى، ج 2، ص 124، حديث 5.

[3] . سنن ابی داود، ح4601، دار الكتاب العربي ـ بيروت.

[4] . المعجم الصغیر، الطبرانی، ج1، ص372، ح: 624؛ المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری، ج2،ص 522، ح:3790، دارالکتب العلمیة و..

[5] . شرایط مکه بواسطه اقلیت مسلمانان اینگونه اقتضاء می نمود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به گونه ی تقیه ای عمل نموده باشند.

[6] . التوبه، 2-1.

[7] . البقره،192-191.

[8] . التوبه، 73.

[9] . الفتح، 29.

[10] . الشوری، 23.

[11] . سنن الترمذی، ح:3870،باب فضل فاطمه علیها السلام.

[12] .هرچند که مصادر این قبیل روایات معمولا ضعیف و مرسل ودر برخی موارد غیر قابل قبول می باشد؛ اما مجموعا و به لحاظ محتوایی دلالت بر تبری از افراد خاصی می نمایند. در مقابل این روایات امر به تقیه با اسنادی قطعی بدست ما رسیده که حاکم بر دسته ی نخست روایات می باشد.

[13] . http://www.tasnimnews.com/Home/Single/381048.

zarif razavi;655426 نوشت:

نوع و برخورد امام علی (ع) با عمر پس از شهادت همسر گرامیشون چطور بود؟

با سلام و عرض ادب

بدیهی است که رابطه ی حضرت امیر علیه السلام با خلیفه ی دوم رابطه ای دوستانه نبوده است؛ هر چند آنحضرت بر اساس مصالح مسلمین در مواردی به وی مشورت داده اند.

در صحیح بخاری و مسلم به شکل اجمال کراهت آنحضرت بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و حضرت صدیقه ی طاهره علیها السلام از دیدار خلیفه ی دوم بیان داشته شده؛ آنجا که بیان گردیده بعد از شهادت حضرت صدیقه علیها السلام مردم توجهی به امام علی علیه السلام نمی نمودند؛ لذا آنحضرت کسی را بدنبال ابوبکر فرستاد که تو بیا و کسی را به همراه خویش نیاور و این امر بخاطر کراهت حضرت امیر علیه السلام از دیدار با عمر بن خطاب بوده است:

«وَلَمْ يَكُنْ بَايَعَ تِلْكَ الأَشْهُرَ فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِى بَكْرٍ أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا مَعَكَ أَحَدٌ - كَرَاهِيَةَ مَحْضَرِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ - فَقَالَ عُمَرُ لأَبِى بَكْرٍ وَاللَّهِ لاَ تَدْخُلْ عَلَيْهِمْ وَحْدَكَ».[1]

موفق باشید.



[/HR] [1]. صحیح مسلم، باب قَوْلِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم- « لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ »،ح:4679، دارالجیل.

تولی بود عشق اهل یمن
که چون لاله پر پر شده در چمن
تبری بود لعن آل سعود
یمن را نموده پر از خون ودود

با سلام مجدد و تشکر بخاطر پاسختون
ببخشید پس چرا حضرت علی (ع) اسم فرزنداشون ابوبکر و عمر گذاشتند و یکی از دخترانشون به عقد عمر درآوردند؟
سوال بعدیم اینه که الان یک مسلمان در برخورد با کافر باید رفتار قهری داشته باشد یا با برخورد همراه با عطوفت و اخلاق او را به خود جذب کند تا شانس شناختش نسبت به اسلام افزایش یابد؟

السلام علیک یا فاطمه الزهراء س


zarif razavi;658273 نوشت:
ببخشید پس چرا حضرت علی (ع) اسم فرزنداشون ابوبکر و عمر گذاشتند و یکی از دخترانشون به عقد عمر درآوردند؟

این مساله را اساتید بسیار این جا جواب دادند و ما هم بسیار با وهابیت در این جا در این مورد بحث کردیم وان چه محفوظ است برای این شبهه حداقل 10 جواب یک نفری خوب کار کرده بود
این قضیه این جور نبوده است و و اهل سنت می گند{البته با زبان بی زبونی
:ok:حالا متن زیر را بخوانید متوجه می شود این که اسم فرزند حضرت علی ع ابوبکر وعمر بوده است کذب است

اولا ابوبکر اسم نیست بلکه کنیه است ::

ابن اثیر :
تحت عنوان [HL]کتاب الکنی [/HL]اسم ابوبکر را می آورد اسد الغابه ج6ص3
5737- أبو بكر الصديق
ب: أبو بكر الصديق رضي الله عَنْهُ واسمه: [HL]عبد الله بن عثمان[/HL]، وقد تقدم ذكره ونسبه ومناقبه فِي ترجمة اسمه، وقد ذكرنا هناك الاختلاف فِي اسمه، وأمه سلمى بنت صخر بن عَامِر بن كعب، وهي ابنة عم أبيه.
2846 روى حبيب بن الشهيد، عن ميمون بن مهران، عن يزيد بن الأصم، أن النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لأبي بكر: " من أكبر، أنا أو أنت؟ " قَالَ: أنت أكبر، وأكرم وخير مني، وأنا أسن منك.
وهذا لا يعرف إلا بهذا الإسناد، وَالَّذِي عَلَيْهِ أهل العلم، أن سن أبي بكر يكمل مع مدة خلافته بمقدار سن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أبو عمر.

اسد الغابه ج6 ص 34

ابن اثیر از علمای بزرگ اهل سنت اسم ابوبکر خلیفه اول را در کتاب کنیه ها می آورد ومیگوید اسم او عبدالله بن عثمان بوده است

هم چنین اختلاف است در اسم ابوبکر عبدالکعبه هم به عنوان اسم امده است همانطور که در کتب اهل سنت هم امده است :


أَبُو بَكْر الصِّدِّيق، خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. اسمه عبد الله - ويقال: عتيق - بن أبي قُحافة عُثْمَانَ بْن عَامِرِ بْن عَمْرِو بْنِ كَعْبِ بْنِ سَعْدِ بْنِ تَيْمِ بْنِ مُرَّةَ بْن كعب بْن لؤي القرشي التَّيْميّ رضي الله عنه

تاریخ السلام ج2ص60

در مورد اسم فرزند حضرت علی ع دو نقل امده است
محمد بن علي قيل هو أبو بكر بن علي (عليه السلام)
واسمه محمد الأصغر أو عبد الله وأمه ليلى بنت مسعود بن خالد بن مالك بن ربعي بن سلمى بن جندل... بن زيد مناة بن تميم قتله رجل من بني أبان بن دارم.
انظر مقتل الحسين لأبي مخنف: ١٨٦ - ١٨٧ هامش رقم ١ نقلا عن إبصار العين: ٣٦ ط النجف. وانظر تاريخ الطبري: ٤ / ٣٤٣ بلفظ: محمد بن علي، والفتوح: ٣ / ١٢٨

عبدالله یا محمد اصغر حالا اینکه اگه محبتی بین حضرت علی ع و ابوبکر بود حداقل باید می گذاشتند اسمی مثل عتیق نه اسم رایجی مثل عبدالله

در مورد اسم عمر شیعه و سنی همه نقل کردند که عمرو بوده است نه عمر ::


36023 - خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: «أَوَّلُ مَنْ دُفِنَ بِالْبَقِيعِ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ ثُمَّ اتَّبَعَهُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

مصنف ابن ابی شیبه ج7ص273
از شیعه :

1128 - عمرو بن علي بن أبي طالب ى ( جخ ) معروف .
رجال بن داوود ص145



هم چنین کتب دیگر هم ذکر کرده اند :

- محمد بن عمرو بن علي بن أبي طالب أخرج له الترمذي عن جده عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم حديث إذا عملت أمتي خمس عشرة خصلة حل
جامع التحصیل ج1ص267

در طبقات ابن خیاط امده است :
ص 417 : المدنيون في الطبقة الثانية من المهاجرين ثم من قريش ثم من بني هاشم . . . حسن بن حسن بن علي . المدنيون في الطبقة الثانية من المهاجرين ثم من قريش ثم من بني هاشم . . . محمد بن عمرو بن علي بن أبي طالب .

چرا فقط عمر بن خطاب ؟؟؟مگر عمر دیگر در ان زمان نداریم بالعکس قرینه ی خیلی قوی تر وجود دارد که اگر ما طبق اینگونه تفکر بریم جلو می بینیم که سخن زیر به شدت قوی تر است ::
یکی از اصحاب پیامبر عمر بن ابی سلمه است که نرم افزار وهابیت مکتبه شامله به صحابی بودن این شخص بزرگوار اقرار کرده است ::

الاسم : عمر بن أبى سلمة : عبد الله بن عبد الأسد القرشى المخزومى ، أبو حفص المدنى ( ربيب النبى ; أمه أم سلمة زوج النبى )
المولد : 2 هـ بـ الحبشة
الطبقة : 1 : صحابى
الوفاة : 83 هـ على الصحيح بـ المدينة
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صحابى
رتبته عند الذهبي : صحابى

این شخص کسی بود که در جنگ جمل با حضرت علی ع شهید و هم چنین ولی حضرت علی ع در بحرین بود :

همانطور که دو کتب معتبر اهل سنت اقرار کرده اند

(1882) عمر بْن أَبِي سَلَمَة بْن عبد الأسود بن هلال بن عبد الله بن عمر بْن مخزوم القرشي الْمَخْزُومِيّ،
ربيب رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، أمه أم سلمة المخزومية أم المؤمنين، يكنى أَبَا حفص. ولد فِي السنة الثانية من الهجرة بأرض الحبشة.
وقيل: إنه كَانَ يَوْم قبض رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ابْن تسع سنين، وشهد مع علي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الجمل، واستعمله علي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ على فارس والبحرين.
وتوفي بالمدينة فِي خلافة عَبْد الْمَلِكِ بْن مَرَوَان سنة ثلاث وثمانين. حفظ عَنْ رسول الله صلى الله عليه وسلم، وروى عَنْهُ أحاديث. وروى عَنْهُ سَعِيد بْن المسيب، وَأَبُو أمامة بْن سَهْل بْن حنيف، وعروة بن الزبير.

الاستيعاب في معرفة الأصحاب ج3 ص 1158-1159
در جای دیگر هست :
5756- عمر بن أبي سلمة:
بن عبد الأسد «2» ، ابن عمّ الّذي قبله، وهو ربيب النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم.
أمه أمّ سلمة أم المؤمنين، ولد بالحبشة في السنة الثانية، وقيل قبل ذلك، وقبل الهجرة إلى المدينة، ويدلّ عليه قول عبد اللَّه بن الزبير: كان أكبر منه بسنتين.
وكان يوم الخندق هو وابن الزبير في الخندق في أطم حسان بن ثابت.
وروى عن النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم أحاديث في الصحيحين وغيرهما، وعن أبيه.
روى عنه ابنه محمّد، وسعيد بن المسيّب، وعروة، وأبو أمامة بن سهل، ووهب بن كيسان، وغيرهم.
ومن حديثه ما رواه عمرو بن الحارث، عن عبد ربه بن سعيد، عن عبد اللَّه بن كعب الحميري، عن عمر بن أبي سلمة، قال: سألت النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم عن قبلة الصائم، قال: «سل هذه- لأمّ سلمة» . فقلت: «غفر اللَّه لك» . قال: «إنّي أخشاكم للَّه وأتقاكم» .
أخرجه مسلم.
وفي «الصّحيحين» من رواية وهب بن كيسان عنه أنّ النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم، قال له: «ادن يا بني فسمّ اللَّه وكل بيمينك وكل ممّا يليك» .
قال الزّبير: وولي البحرين زمن علي، وكان قد شهد معه الجمل
الاصابه ج4ص487

خوب الان من می گم این شخص خیلی قوی تر است که حضرت علی ع اسم ان فرزند را به اسم ایشون گذاشته است نه ابوبکر وعمری که از بس رابطه دوستان داشتند اون دومی و اولی میاند فرزندش را سقط می کنند در خانه را می شکنند حضرت زهرا س طی این قضیه به شهادت می رسد عجب محبتی بوده است !!!

حالا در این قضیه جواب های مختلفی داده شده است در سایت های مختلف که به دلایلی بسیار کم اشاره کردیم
zarif razavi;658273 نوشت:
یکی از دخترانشون به عقد عمر درآوردند؟

این قضیه هم اهل سنت جور دیگر نقل کردند که ان دختر دختر ابوبکر بوده است نه دختر حضرت علی ع

ام کلثومی که همسر عمر بوده است دختر ابوبکر بوده است اقای در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات ج 2ص 630 می گوید :
ام کلثوم دختر ابوبکر بوده است وام کلثوم هذه تزوج عمر بن خطاب

zarif razavi;658273 نوشت:
ببخشید پس چرا حضرت علی (ع) اسم فرزنداشون ابوبکر و عمر گذاشتند و یکی از دخترانشون به عقد عمر درآوردند؟
سلام به همه
درست یا غلط بودن این موضوع رو که دوست عزیزم "ammarshia" توضیح دادند

اما به فرض اینکه این موضوع صحیح باشه ، باز هم دلیل کاملی برای اثبات وجود تفاهم در بین افراد مورد بحث نیست

همین الان افراد خلافکار و قاتلی پیدا میشن که نام محمد دارن ، آیا معناش اینه که این افراد با پیامبر(ص) تفاهم دارن؟!!
یا افراد خوب و مؤمنی پیدا میشن که نام افراد منفی در تاریخ رو دارن (مثلاً کسی نام چنگیز داره هم اسم چنگیزخان مغول)
آیا معناش اینه که این افرادِ مؤمن با چنگیز خان مغول تفاهم دارن؟!!

مشکل هرگز با اسم نبوده و نیست
اگر می بینید مثلاً در ایران تمایلی برای گذاشتن اسامی مثل ابوبکر ، عمر یا..... بین شیعیان نیست دو دلیل داره

1 - تا اسامی مثل محمد ، علی ، حسن ، حسین و..... هست ، شیعه سراغ اسم دیگه ای نمیره

2 - یک سری اعتقادات بین شیعیان وجود داره که باعث میشه تمایلی به گذاشتن این اسامی نداشته باشن

اما نکته اینه که هیچکدوم از دو دلیل بالا ، ارتباطی با بد بودن خود این اسامی نداره و وقتی اسمی بد نیست ، ممکنه شخصی به دلیل علاقه به اون اسم ، برای فرزندش انتخابش کنه

zarif razavi;658273 نوشت:
سوال بعدیم اینه که الان یک مسلمان در برخورد با کافر باید رفتار قهری داشته باشد یا با برخورد همراه با عطوفت و اخلاق او را به خود جذب کند تا شانس شناختش نسبت به اسلام افزایش یابد؟
در برخورد با کدوم کافر؟

یک روز شما دارید از جایی رد میشید و می بینید کسی داره مواد مخدر استفاده میکنه
اینجا شما باید با برخورد همراه با مهربانی ، اون فرد رو به راه درست راهنمایی کنید

یک روز هم دارید با همسرتون از جایی رد میشید. یه خلافکار با قمه به شما و همسرتون حمله میکنه
اینجا شما چکار میکنید؟

ammarshia;658377 نوشت:
السلام علیک یا فاطمه الزهراء س



این مساله را اساتید بسیار این جا جواب دادند و ما هم بسیار با وهابیت در این جا در این مورد بحث کردیم وان چه محفوظ است برای این شبهه حداقل 10 جواب یک نفری خوب کار کرده بود
این قضیه این جور نبوده است و و اهل سنت می گند{البته با زبان بی زبونی
:ok:حالا متن زیر را بخوانید متوجه می شود این که اسم فرزند حضرت علی ع ابوبکر وعمر بوده است کذب است

اولا ابوبکر اسم نیست بلکه کنیه است ::

ابن اثیر :
تحت عنوان [HL]کتاب الکنی [/HL]اسم ابوبکر را می آورد اسد الغابه ج6ص3
5737- أبو بكر الصديق
ب: أبو بكر الصديق رضي الله عَنْهُ واسمه: [HL]عبد الله بن عثمان[/HL]، وقد تقدم ذكره ونسبه ومناقبه فِي ترجمة اسمه، وقد ذكرنا هناك الاختلاف فِي اسمه، وأمه سلمى بنت صخر بن عَامِر بن كعب، وهي ابنة عم أبيه.
2846 روى حبيب بن الشهيد، عن ميمون بن مهران، عن يزيد بن الأصم، أن النَّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لأبي بكر: " من أكبر، أنا أو أنت؟ " قَالَ: أنت أكبر، وأكرم وخير مني، وأنا أسن منك.
وهذا لا يعرف إلا بهذا الإسناد، وَالَّذِي عَلَيْهِ أهل العلم، أن سن أبي بكر يكمل مع مدة خلافته بمقدار سن رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أبو عمر.

اسد الغابه ج6 ص 34

ابن اثیر از علمای بزرگ اهل سنت اسم ابوبکر خلیفه اول را در کتاب کنیه ها می آورد ومیگوید اسم او عبدالله بن عثمان بوده است

هم چنین اختلاف است در اسم ابوبکر عبدالکعبه هم به عنوان اسم امده است همانطور که در کتب اهل سنت هم امده است :


أَبُو بَكْر الصِّدِّيق، خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. اسمه عبد الله - ويقال: عتيق - بن أبي قُحافة عُثْمَانَ بْن عَامِرِ بْن عَمْرِو بْنِ كَعْبِ بْنِ سَعْدِ بْنِ تَيْمِ بْنِ مُرَّةَ بْن كعب بْن لؤي القرشي التَّيْميّ رضي الله عنه

تاریخ السلام ج2ص60

در مورد اسم فرزند حضرت علی ع دو نقل امده است
محمد بن علي قيل هو أبو بكر بن علي (عليه السلام)
واسمه محمد الأصغر أو عبد الله وأمه ليلى بنت مسعود بن خالد بن مالك بن ربعي بن سلمى بن جندل... بن زيد مناة بن تميم قتله رجل من بني أبان بن دارم.
انظر مقتل الحسين لأبي مخنف: ١٨٦ - ١٨٧ هامش رقم ١ نقلا عن إبصار العين: ٣٦ ط النجف. وانظر تاريخ الطبري: ٤ / ٣٤٣ بلفظ: محمد بن علي، والفتوح: ٣ / ١٢٨

عبدالله یا محمد اصغر حالا اینکه اگه محبتی بین حضرت علی ع و ابوبکر بود حداقل باید می گذاشتند اسمی مثل عتیق نه اسم رایجی مثل عبدالله

در مورد اسم عمر شیعه و سنی همه نقل کردند که عمرو بوده است نه عمر ::


36023 - خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: «أَوَّلُ مَنْ دُفِنَ بِالْبَقِيعِ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ ثُمَّ اتَّبَعَهُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

مصنف ابن ابی شیبه ج7ص273
از شیعه :

1128 - عمرو بن علي بن أبي طالب ى ( جخ ) معروف .
رجال بن داوود ص145



هم چنین کتب دیگر هم ذکر کرده اند :

- محمد بن عمرو بن علي بن أبي طالب أخرج له الترمذي عن جده عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم حديث إذا عملت أمتي خمس عشرة خصلة حل
جامع التحصیل ج1ص267

در طبقات ابن خیاط امده است :
ص 417 : المدنيون في الطبقة الثانية من المهاجرين ثم من قريش ثم من بني هاشم . . . حسن بن حسن بن علي . المدنيون في الطبقة الثانية من المهاجرين ثم من قريش ثم من بني هاشم . . . محمد بن عمرو بن علي بن أبي طالب .

چرا فقط عمر بن خطاب ؟؟؟مگر عمر دیگر در ان زمان نداریم بالعکس قرینه ی خیلی قوی تر وجود دارد که اگر ما طبق اینگونه تفکر بریم جلو می بینیم که سخن زیر به شدت قوی تر است ::
یکی از اصحاب پیامبر عمر بن ابی سلمه است که نرم افزار وهابیت مکتبه شامله به صحابی بودن این شخص بزرگوار اقرار کرده است ::

الاسم : عمر بن أبى سلمة : عبد الله بن عبد الأسد القرشى المخزومى ، أبو حفص المدنى ( ربيب النبى ; أمه أم سلمة زوج النبى )
المولد : 2 هـ بـ الحبشة
الطبقة : 1 : صحابى
الوفاة : 83 هـ على الصحيح بـ المدينة
روى له : خ م د ت س ق ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صحابى
رتبته عند الذهبي : صحابى

این شخص کسی بود که در جنگ جمل با حضرت علی ع شهید و هم چنین ولی حضرت علی ع در بحرین بود :

همانطور که دو کتب معتبر اهل سنت اقرار کرده اند

(1882) عمر بْن أَبِي سَلَمَة بْن عبد الأسود بن هلال بن عبد الله بن عمر بْن مخزوم القرشي الْمَخْزُومِيّ،
ربيب رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، أمه أم سلمة المخزومية أم المؤمنين، يكنى أَبَا حفص. ولد فِي السنة الثانية من الهجرة بأرض الحبشة.
وقيل: إنه كَانَ يَوْم قبض رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ابْن تسع سنين، وشهد مع علي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الجمل، واستعمله علي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ على فارس والبحرين.
وتوفي بالمدينة فِي خلافة عَبْد الْمَلِكِ بْن مَرَوَان سنة ثلاث وثمانين. حفظ عَنْ رسول الله صلى الله عليه وسلم، وروى عَنْهُ أحاديث. وروى عَنْهُ سَعِيد بْن المسيب، وَأَبُو أمامة بْن سَهْل بْن حنيف، وعروة بن الزبير.

الاستيعاب في معرفة الأصحاب ج3 ص 1158-1159
در جای دیگر هست :
5756- عمر بن أبي سلمة:
بن عبد الأسد «2» ، ابن عمّ الّذي قبله، وهو ربيب النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم.
أمه أمّ سلمة أم المؤمنين، ولد بالحبشة في السنة الثانية، وقيل قبل ذلك، وقبل الهجرة إلى المدينة، ويدلّ عليه قول عبد اللَّه بن الزبير: كان أكبر منه بسنتين.
وكان يوم الخندق هو وابن الزبير في الخندق في أطم حسان بن ثابت.
وروى عن النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم أحاديث في الصحيحين وغيرهما، وعن أبيه.
روى عنه ابنه محمّد، وسعيد بن المسيّب، وعروة، وأبو أمامة بن سهل، ووهب بن كيسان، وغيرهم.
ومن حديثه ما رواه عمرو بن الحارث، عن عبد ربه بن سعيد، عن عبد اللَّه بن كعب الحميري، عن عمر بن أبي سلمة، قال: سألت النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم عن قبلة الصائم، قال: «سل هذه- لأمّ سلمة» . فقلت: «غفر اللَّه لك» . قال: «إنّي أخشاكم للَّه وأتقاكم» .
أخرجه مسلم.
وفي «الصّحيحين» من رواية وهب بن كيسان عنه أنّ النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم، قال له: «ادن يا بني فسمّ اللَّه وكل بيمينك وكل ممّا يليك» .
قال الزّبير: وولي البحرين زمن علي، وكان قد شهد معه الجمل
الاصابه ج4ص487

خوب الان من می گم این شخص خیلی قوی تر است که حضرت علی ع اسم ان فرزند را به اسم ایشون گذاشته است نه ابوبکر وعمری که از بس رابطه دوستان داشتند اون دومی و اولی میاند فرزندش را سقط می کنند در خانه را می شکنند حضرت زهرا س طی این قضیه به شهادت می رسد عجب محبتی بوده است !!!

حالا در این قضیه جواب های مختلفی داده شده است در سایت های مختلف که به دلایلی بسیار کم اشاره کردیم

این قضیه هم اهل سنت جور دیگر نقل کردند که ان دختر دختر ابوبکر بوده است نه دختر حضرت علی ع

ام کلثومی که همسر عمر بوده است دختر ابوبکر بوده است اقای در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات ج 2ص 630 می گوید :
ام کلثوم دختر ابوبکر بوده است وام کلثوم هذه تزوج عمر بن خطاب

ممنون بخاطر مطالبتون
در مورد قسمت دوم (ازدواج نکردن دختر امام علی با عمر) آیا منابع معتبر بیشتری از اهل سنت دارین؟ممنون بیشتر منابع بیشتری اینجا بگذارین :Gol:

Reza-D;658463 نوشت:
سلام به همه
درست یا غلط بودن این موضوع رو که دوست عزیزم "ammarshia" توضیح دادند

اما به فرض اینکه این موضوع صحیح باشه ، باز هم دلیل کاملی برای اثبات وجود تفاهم در بین افراد مورد بحث نیست

همین الان افراد خلافکار و قاتلی پیدا میشن که نام محمد دارن ، آیا معناش اینه که این افراد با پیامبر(ص) تفاهم دارن؟!!
یا افراد خوب و مؤمنی پیدا میشن که نام افراد منفی در تاریخ رو دارن (مثلاً کسی نام چنگیز داره هم اسم چنگیزخان مغول)
آیا معناش اینه که این افرادِ مؤمن با چنگیز خان مغول تفاهم دارن؟!!

مشکل هرگز با اسم نبوده و نیست
اگر می بینید مثلاً در ایران تمایلی برای گذاشتن اسامی مثل ابوبکر ، عمر یا..... بین شیعیان نیست دو دلیل داره

1 - تا اسامی مثل محمد ، علی ، حسن ، حسین و..... هست ، شیعه سراغ اسم دیگه ای نمیره

2 - یک سری اعتقادات بین شیعیان وجود داره که باعث میشه تمایلی به گذاشتن این اسامی نداشته باشن

اما نکته اینه که هیچکدوم از دو دلیل بالا ، ارتباطی با بد بودن خود این اسامی نداره و وقتی اسمی بد نیست ، ممکنه شخصی به دلیل علاقه به اون اسم ، برای فرزندش انتخابش کنه

درست میفرمایین که اگر کسی اسمش اسم پیامبر باشه دلیل نداره خودش پیامبر قبول داشته باشد ولی جسارتا اشتباهتون در مورد والدین هست بخاطر اینکه کسی که اسمش اسم پیامبره لااقل والدین این شخص به پیامبر ارادت دارن و سوال منم این بود که امام علی رو فرزندش اسم ابوبکر و عمر گذاشت.البته جناب عمار شیعه پاسخ مناسبی دادن که اساسا اسمشون ابوبکر نبود

Reza-D;658471 نوشت:
در برخورد با کدوم کافر؟

یک روز شما دارید از جایی رد میشید و می بینید کسی داره مواد مخدر استفاده میکنه
اینجا شما باید با برخورد همراه با مهربانی ، اون فرد رو به راه درست راهنمایی کنید

یک روز هم دارید با همسرتون از جایی رد میشید. یه خلافکار با قمه به شما و همسرتون حمله میکنه
اینجا شما چکار میکنید؟

مطمئنا با کافری که قصد حمله به مسلمین داشته باشه نمیتوان به قصد هدایت مهربان بود .منظورم افرادی هستند که اعتقادی به اسلام ندارند یا بنا به دلایلی مثل برخوردهای اشتباه مسلمانان در جامعه از این دین گریزان شده اند

zarif razavi;658676 نوشت:
ممنون بخاطر مطالبتون
در مورد قسمت دوم (ازدواج نکردن دختر امام علی با عمر) آیا منابع معتبر بیشتری از اهل سنت دارین؟ممنون بیشتر منابع بیشتری اینجا بگذارین

سلام عليكم و عرض ادب

ابتدا خدمت شما عرض کنم این فقط یک جواب بود که به نظر حقیر جواب خیلی خوبی بود ولکن برای این شبهه 10 ها جواب داده شده است از اساتید و علما

شما به لینک زیر رجوع کنید لینک مفیدی است::
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83
واقعیتش نمی دانم در این مورد که ایا منابع بیشتری وجود دارد یا خیر؟؟

ولکن از قدیم گفته اند در خانه کس است یک حرف هم بس است !!!

شما نویسنده این کتاب تهذیب الاسماء را نگاه کنید سایت وهابیت در مورد او می گوید ::
هو الامام الحافظ شیخ الاسلام

http://articles.islamweb.net/media/index.php?page=article&id=178497

شیخ السلام به هر کسی در اهل سنت گفته نمی شود

السلام علیک یا فاطمه الزهراء س


zarif razavi;658680 نوشت:
درست میفرمایین که اگر کسی اسمش اسم پیامبر باشه دلیل نداره خودش پیامبر قبول داشته باشد ولی جسارتا اشتباهتون در مورد والدین هست بخاطر اینکه کسی که اسمش اسم پیامبره لااقل والدین این شخص به پیامبر ارادت دارن و سوال منم این بود که امام علی رو فرزندش اسم ابوبکر و عمر گذاشت.البته جناب عمار شیعه پاسخ مناسبی دادن که اساسا اسمشون ابوبکر نبود

خوب بیایم یک پله جلوتر فرض می کنیم حضرت علی ع اون اسامی رو گذاشته است
{یک حاشیه ::
اینکه انها میگویند حضرت علی ع نام گذاری کرده است هم طبق مبانی عرب مورد اشکال زیرا در میان عرب رسم است که اسم فرزند را مادر انتخاب می کنند و خودتان می دانید که دو تن از ائمه را چه کسانی به شهادت رساندند امام حسن ع را چه کسانی به شهادت رساندند و لذا همسر ائمه غیر از حضرت زهرا س معصوم نیستند
اهل سنت نقل کرده اند که حضرت علی ع فرموده اند ::

فقال على انا الذي سمتني أمي حيدره * كليث غابات كريه المنظره

حضرت علی ع می گوید : من کسی هستم که مادرم من را حیدر نامیده است
صحیح مسلم ج5 ص 195

نمونه بعدی :: حجاج بن یوسف ::

حجاج بن يوسف است ، که نام اصلي او کُلَيب بوده است و در کتب اهل سنت در کتاب المعارف ابن قطيبۀ جلد 1 صفحه 397 چاپ دارالمعارف قاهرۀ و همچنين در کتاب الحيوان آقاي جاهد جلد 1 صفحه 324 اين ماجرا را نقل کرده است که حجاج بن يوسف مريض شد و در بستر افتاده بود و حاکم برخي از بلاد اسلامي بود و منجمي پيش او آمد و حجاج رو به او کرد آيا با اين نگاهي که به ستاره ها کردي در ستاره ها مي بيني که پادشاهي بميرد ؟ گفت آري يک پادشاه امروز مي ميرد ولي تو نيستي و من مي بينم که پادشاهي مي ميرد که اسم او کليب است اما نام تو حجاج است و حجاج بن يوسف گفت قسم بخدا اين کليب من هستم که [HL]مادرم من را بنام کليب نام گذاري کرده بود[/HL] ولي مردم خبر نداشتند .

منبع سایت ولایت

نمونه ها فراوان است !!! باز هم می گویم این مطلب بسیار جواب دارد }
برادر شما نگاه کنید خود کبار علمای اهل وهابیت می گند اسم گذاری دلالت بر ارادت و محبت نمی کند نمی کند

ابن تیمیه می گوید :
وَكَذَلِكَ هَجْرُهُمْ لِاسْمِ أَبِي بَكْرٍ، وَعُمَرَ، وَعُثْمَانَ، وَلِمَنْ يَتَسَمَّى بِذَلِكَ حَتَّى [إِنَّهُمْ] يَكْرَهُونَ مُعَامَلَتَهُ، وَمَعْلُومٌ أَنَّ هَؤُلَاءِ لَوْ كَانُوا مِنْ أَكْفَرِ النَّاسِ لَمْ يُشْرَعْ أَنْ لَا يَتَسَمَّى الرَّجُلُ بِمِثْلِ أَسْمَائِهِمْ
اگر شخص کافرترین شخص باشد می شود اسم ان را گذارد (پس طبق ابن تیمیه اسم گذاری دلالت بر محبت نمی شود )
منهاج السنه ج1 ص 41 هم چین در صفحه بعد از این کتاب می گوید :
فَلَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَالْمُؤْمِنُونَ يَكْرَهُونَ اسْمًا مِنَ الْأَسْمَاءِ لِكَوْنِهِ قَدْ تَسَمَّى بِهِ كَافِرٌ مِنَ الْكُفَّار
ما نداریم که مسلمان ها نام گذاری را دلالت بر محبت کنند.

حالا بیایم یک سوال از اهل سنت بپرسیم ::

یکی از اسماء پسر عثمان چه بوده است عمرو:
551 - حَدَّثَنَا الْحُمَيْدِيُّ قَالَ: ثنا سُفْيَانُ قَالَ: ثنا الزُّهْرِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنٍ، عَنْ[HL]عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ[/HL]، عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَرِثُ الْمُسْلِمُ الْكَافِرَ، وَلَا الْكَافِرُ الْمُسْلِمَ»

مسند حمیدی ج1ص467

اسم پسر عثمان عمرو بوده است عمرو اسم دو تن از بزرگان کفار است عمرو بن عبدود و عمرو بن هشام (ابوجهل)

در مورد اسم ابی جهل به سایت اسلام ویب که از وهابیت است رجوع کنید:
http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=35405

حال ایا عثمان دو تن از بزرگان کفار را دوست داشته است که این اسم رو برای انها گذاشته است ؟؟؟

zarif razavi;658680 نوشت:
کسی که اسمش اسم پیامبره لااقل والدین این شخص به پیامبر ارادت دارن و سوال منم این بود که امام علی رو فرزندش اسم ابوبکر و عمر گذاشت

این فرمایش شما درسته ، اما به شرطی که هیچ سنخیتی بین شخص(یا والدین) و اسم مورد نظر وجود نداشته باشه. تنها در این صورته که میشه نتیجه گیری کرد که ، والدینی که هیچ تناسبی با فلان اسم ندارن ، پس حتماً ارادتی به اون اسم داشتن که برای فرزندشون انتخاب کردن

اما جایگاه یک اسم ، بین اقوام ، قبیله ها و کشورهای مختلف متفاوته. همچنین زمان ، عقاید و فرهنگ از عواملی هستن که در تعیین اسامی نقش دارن. برای مثال به این دو نکته توجه بفرمایید:

1 - تطبیق اسم با شرایط قومیتی
کوروش و داریوش اسامی ایرانی هستند. در ایران گذاشتن این اسامی کاملاً مرسوم هست ، اما مثلاً در یک کشور عربی کسی انتظار دیدن این اسامی رو نداره. لذا گذاشتن این اسامی بین اعراب بسیار خاص و عجیب خواهد بود
به همین نسبت اسامی مثل ابوبکر یا عمر ، در بین اعراب ، بخصوص اعراب زمان پیامبر(ص) کاملاً رایج بوده
و برعکس در ایران ، گذاشتن این اسامی بسیار عجیب خواهد بود

شما هم الان دارید از دید یک ایرانی ، که اسامی ابوبکر و عمر براش خیلی خاص هست ، به موضوع نگاه میکنید
و چون این اسامی برای شما خاص به حساب میاد فکر میکنید که اگر(در فرض) امام علی(ع) در اون زمان این اسامی رو روی فرزندانشون گذاشتن
کار خیلی خاص و عجیبی انجام شده. درحالیکه بین اعراب اون زمان ، گذاشتن این اسامی کاملاً عادی بوده

2 - تطبیق اسم با شرایط فرهنگی
در اسطوره های ایران اسامی وجود داره ، مثل:
رستم ، گرشاسب ، گیو ، سهراب ، بهرام و.....
ما 3 اسم
رستم ، سهراب و بهرام رو به وفور می بینیم ، اما 2 اسم گیو و گرشاسب تقریباً الان دیگه روی بچه ها گذاشته نمیشه. چرا که در شرایط فرهنگیِ این دوره ، 3 اسم اول رایج هستند ، اما 2 اسم بعدی با شرایط فرهنگی امروز سازگار نیست و اگر استفاده بشه ، بسیار خاص به چشم خواهد اومد

حالا به این نکته دقت کنید
اسکندر مقدونی به ایران حمله کرده و بنا بر اقوالی تخت جمشید رو به آتش کشیده
اما شما می بینید که والدین زیادی نام اسکندر رو برای فرزندانشون انتخاب می کنن و کسی هم به اونها ایراد نمیگیره
چون اسمی مثل اسکندر ، امروزه کاملاً رایجه

Reza-D;658844 نوشت:
1 - تطبیق اسم با شرایط قومیتی
کوروش و داریوش اسامی ایرانی هستند. در ایران گذاشتن این اسامی کاملاً مرسوم هست ، اما مثلاً در یک کشور عربی کسی انتظار دیدن این اسامی رو نداره. لذا گذاشتن این اسامی بین اعراب بسیار خاص و عجیب خواهد بود
به همین نسبت اسامی مثل ابوبکر یا عمر ، در بین اعراب ، بخصوص اعراب زمان پیامبر(ص) کاملاً رایج بوده
و برعکس در ایران ، گذاشتن این اسامی بسیار عجیب خواهد بود

شما هم الان دارید از دید یک ایرانی ، که اسامی ابوبکر و عمر براش خیلی خاص هست ، به موضوع نگاه میکنید
و چون این اسامی برای شما خاص به حساب میاد فکر میکنید که اگر(در فرض) امام علی(ع) در اون زمان این اسامی رو روی فرزندانشون گذاشتن کار خیلی خاص و عجیبی انجام شده. درحالیکه بین اعراب اون زمان ، گذاشتن این اسامی کاملاً عادی بوده

فرمایشتون درست هست :Kaf:
از جناب پاسخگوی محترم تقاضا دارم قسمت دوم سوالمو لطفا پاسخ بدین

[=arial]در روایات ال الله صلوات الله علیهم فرمودند سه حق فرزند به پدر ومادر دارد
1- اسم حسن
2- تربیت خوب
3- یاد دادن قران قریم
ودر بعض روایات مطلب چهارمی اضافه فرمودند وان " اسباب ازدواج فرزند را فرهم کردن
فردای قیامت فرزند حق دارد از والدینش در رابطه با این حقوق خاصه 3 حق اول سوال کند
لذا والدین حق ندارند هر اسمس رو خواستند روی فرزند خود به گذارند
وواضح است که بهترین اسمها اسماء ال الله است فما احلی اسمائکم
اسم نیکو در تکوین هم اثر داره و...........................
ودوستان محب ال الله اگر توفیق یارشان شد وبه جای امام علی علیه السلام نام مقدس امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهما صلوات الله رو بنویسند بهتر وسزاوارتره
چون دعوی دشمنان ال الله روی امیرالمومنینی علی علیه السلام است نه امام علی بودنش که وهابیها هم امام علی می گویند و......
وامرنا ان نسلم بامیرالمومنین
قصه صلح حدیبیه و جنگ صفین و....
...

و درباب نام گذاری فرزندانشان به اسمای مبارک ال الله بود که وقتی سوال کرد حضرت علیه السلام فرمود " هل الدین الا الحب
و هل الدین الا الحب والبغض

[=arial] تولی و تبری
[=arial]


[/HR][=arial] [=arial] بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العا لمین وصلی الله علی سیَدنا محمٌدوآ له الطیبن ا لطاهرین لا سیًما بقیة الله الأعظم حجةبن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین لا سیَما ا لجبت والطاغوت واللات والعزی .
قال الله سبحانه وتعالي : فأذنٌ مؤذن بینهم ان لعنةالله علي ا لظالمین . (سوره مبارکه اعراف آ یه شریفه 44)پس بانگ زد با نگ زننده ای مؤذني در میان ایشان که لعنت خدا بر ظالمین باد.
قال امیر المؤ منین : انا ذلک المؤذن .
مولا علیه اسلام فرمود : آن مؤذن منم .ودر بعض روایات فرمودند مراد از مؤذن امیر المؤ منین است وودر دسته ای از روایات فرمودند که مولا می فرمایند :الا لعنة الله علي الذین کذبوا بولایتي
واستخفوا بحقي .لعنت خدا بر کسانیکه تکذیب ولایت من را کردند وحق مرا سبک شمردند.
اصول کافی 1/426ح70کشف الیقین 384 معانی الاخبار58 مناقب ابن شهر آشوب3/236، روضة الواعظین 105 کشف الغمه 321 نور الثقلین ،تفسیر فرات262،عیاشي ، قمي ،برهان ، مجمع ؛ لوامع النورانیه ، تأویل الآیات و سایر تفاسیر ذیل آیه شریفه واز غیر شیعه شواهد التنزیل حاکم حسکانی ذیل آ یه شریفه و..........
قال الامام السلطان علي بن موسي الرضا صلوات الله علیه وعلي آبائه الطاهرین وأ بنائه المعصومین :کما ل ا لدین ولایتنا و ا لبرائة من اعدا ئنا .
کمال دین دوستی با ما ودشمنی وبیزاری از دشمنان ما ا ست .بحار 27/58ح19
قال الله تعالی :یا ابا عبدالله انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم الی یوم القیامة.
قال الله تبارک وتعالی : اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک...
ناموس خلقت در تمامی عوالم امکانیه وجود از ازل تا ابد بستگی به دو چیز دارد که قوام تمامی ذرات وجود به آن دو است .
1- تولي 2- تبری . که ایندو در هر جائی خود را متناسب با آن نشان می دهد .به شکل حب وبغض ، دوستی ودشمنی ، جذب ودفع ، جاذبه ودافعه ، رضا وغضب و....
تولي وتبري در کوچکترین ذرَا ت عالم مادی ذرٌا ت ا تم تا بزرگترین جماد یعنی کهکشانها سیٌا را ت و....به صورت جا ذبه و دا فعه خود نما ئی می کند .
هرگاه این تعا دل بین جا ذبه ودا فعه بهم خورد در اتم باعث ا نفجار هسته ای و در بین کرات و..باعث از هم پا شیده شدن عالم ما دی می شود .
بعد ا ز عا لم جما دی در عالم نبا تی و حیوانی تولی وتبری به شکل جذب ودفع خود نمائی می کند.
در ذرات سلول گیاهی و جانوری 2 حا لت وجود دارد 1- جذب ملا یما ت2 – دفع منا فرا ت .
ذرا ت سلول انچه برایش مفید است جذب می نماید و انچه برای او مضر ایت دفع می نما ید و هرگاه این حالت تعا دلش در سلول بهم خورد در گیاه آفت و در انسان باعث مرض می شود .کلیه بیما ریهای جسمی بشر از انواع سرطانها تا یک سرما خوردگی کوچک علتش بهم خوردن این تعادل است که بعضاً موجب مرگ می شود پس می بینیم در شراشر وجود حالت دوستی ودشمنی یا جنگ وصلح بر قرار است . واگر یکی از ایندونباشد نتیجه اش فنا ونابودی است.
روح وجان ودل وقلب آ دمی هم از این قانون کلی حاکم بر طبیعت وهستی استثناء نیست .
لذا انسان فطرتاً پاکیها وخوبیها را دوست دارد .هر چند ممکن است در تشخیص مورد وموضوع اشتباه کند.
نمی شود بشری پاک وراستگو وبا صداقت با شد و در عین حا ل ا ز نا پا کی و دروغ و کلک وحقه خوشش بیا ید . هر کس به اندازه ای که خوب است به هما ن ا ندازه از بدی بدش می آید و تنفر دارد .
لذا هر کس به اندا زه ا ی که خدا ورسول واهل بیتش را دوست دا رد بهمان ا ندا زه از دشمنا ن خدا ورسول واهل بیت او بدش می آید . بهمین دلیل ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین فرمودند :هل الدین الاٌ ا لحب وا لبغض . آیا دین به غیر ا زدوستی ودشمنی چیز دیگری هست ؟
وفرمودند : دروغ می گوید کسی که ادعای محبت ما را دارد و از دشمنان ما نفرت ندارد.
چون هر کس به اندازه محبتش نسبت به امیر المؤ منین علي علیه السلام از دشمنان مولا بد ش می آید و متنفر است . وهرکس برائت از دشمنان اهل البیت علیهم السلام ندا رد پایش در محبت می لنگد . وانسانی که دوستی ودشمنی او تعادل ندا رد این شخص روحاً بیمار وقلباً مرده است .
این مقدمه بحث ماست درباب تولی وتبری تا انشاءالله کم کم بحث را ادامه دهیم با آیات قرآ ن کریم وروایات ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین ولعنةالله علی اعدائهم اجمعین لا سیما ا لجبت وا لطاغوت واللات والعزی وابتیهما و اشیائهم واتبائهم وأولیائهم.

ج: ****تولی و تبری ******


[/HR] بسمه تبارک وتعالی وبحمده وصلی الله علی محمد واله ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین
یا علی ؛ وهو العلی العظیم
در روایات متعدد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود ند : یا علی دشمن تو نیست الا ٌ سه دسته 1-منافق 2- ولد الزنا 3-کسیکه اورا مادر در ایام حیض باردار شده .
واین مطلب از مسلمات است پیش اهل تسنن لذا حافظ جزری در أسنی المطالب ص8 بعد از نقل روایاتی که می گوید : هنگامیکه کسی علی بن ابی طالب را دوست ندارد می فهمیم مادر او فاحشه است . می گوید از قدیم تا به حال مشهور است که :ما یبض علیاً رضی الله عنه الاٌ ولد الزنا . دشمن علی نیست مگر ولد الزنا . متن روایات در این باب رجوع شود به آدرسهای ذیل . أسنی المطالب ص8 ،شرح حدیدی 1/373(4جلدی )نهایه ابن اثیر 1/118،لسلن العرب 5/154،تاج العروس 3/61،ریاض النضرة محب الدین طبری 2/189،صواعق ابن حجر هیتمی ص109و139،و174،الفصول المهمه ابن صباغ مالکی ص11،شرف المؤیدص103تاریخ بغداد خطیب بغدادی 2/290، الکفایة کنجی ص21،فرائد السمطین 1/365و2/40ینابیع المودة147و209و204و205ما یبغضه الا کافر از مودة القربی شافعی همدانی ، تاریخ خلفاء سیوطی 189شواهد التنزیل حسکانی 1/343،مناقب خوارزمی 324، مروج الذهب مسعودی2/51و... ومصادر شیعی فراوان .
یامرتضی علی مددی 1001اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت والطاغوت واللات والعزی وابنتیهما ومحبیهما بعدد ما احاط به علمک وبعدد فضائل امیر المؤمنین علیه السلام.

وقتی حرمله ملعون تیر سه شعبه به قلب سلطان عشق وخزانه سلطنت الهی زد حسین تیر را بیرون اورده وخون چون ناودان بیرون امد دستان مبارک یداللهی را پرا از خون فرمود وبر وجه الله اتم اکمل کشید
وفرمود می خواهم وقتی خدا را ملاقات می کنم بگویم قاتل من نیست مگر فلانی وفلانی ......و...........
الا لعنت الله علیهما وعلی اشیاعهما واتباعهما ومحبیهما ومسلمین لهما و.....
مقتل خوارزمی ج2ص 33و34

class: tborder width: 100% align: center

[TD="class: alt1"][=arial] اللهم العن ... ؟
[=arial]
[/HR][=arial] [=arial] بسم الله الرحمن الرحیم
ملعونین در قرآن کریم
سوره مبارکه بقره آیه 89-88
و قالوا قلوبنا غلف بل لعنه الله بکفرهم فقلیلا ما یومنون
ولما جاءهم کتاب من عندالله مصدق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوال کفروا به فلعنة الله علی الکافرین
آیه 159
ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیّناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم الله اللاعنون
إن الذین کفروا و ماتوا وهم کفار اولیک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس أجمعین آیه 161

آل عمران آیه شریفه 61

وفمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم وفقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و أنفسکم ثم نبتهل و نجعل لعنة الله علی الکاذبین
آیه 87
اولئک جزاءهم أن علیهم لعنةالله و الملائکة والناس أجمعین

آیه نساء آیه 46

........ ولکن لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون الا قلیلا
نساء آیه 47
.......أونلعنهم کما لعنّا أصحاب السبت و کان أمرالله مفعولا
آیه 52
اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا
آیه 93
ومن یقتل مومنا متعمدا و جزاوُء جهنم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعدّ له عذاباً عظیما
آیه 118
لعنه الله وقال لأتخذنّ من عبادک نصیباً مفروضا

مائده آیه13

فبما نقضهم میثقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن ومواضعه و نسوا حظّا ممّا ذکروا به .......
آیه 60
قل هل أَ نبئکم بشر من ذلک مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده والخنازیر و عبدالطاغوت آَولدک شر مکانا و أضل عن سواءِالسبیل
آیه 64
وقالت الیهود یدالله مغلولة غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء ٌ ولیزیدنّ کثیرا ........
آیه 78
لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی ابن مریم رلک بما عصوا و کانوا یعتدون
أعراف آیه 44
و نادی أصحب الجنه أصحب النار أن قد و جد نا ما وعد نا ربنا حقاً فهل وجدتم ما وعد ربکم حقاً قالوا نعم فأذّن موذن بینهم أن لعنه الله علی الظالمین
سوره توبه آیه 68
وعد الله المنافقین و المنافقات و الکفار نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم ولعنهمُ الله و لهم عذاب مقیم
سوره هود آیه 18
ومن أظلم ممن افتری علی الله کذبا أُولئک یعرضون علی ربهم و یقول الأشهد هولاءِ الذین کذبوا علی ربهم ألا لعنة الله علی الظالمین
آیه 60
وأَتبعوا فی هذه الدّنیا لعنةً و یوم القیامظ ألا إنّ عادا کفروا ربهم أ لا بعدا لِعاد قوم هود
آیه 99
وأَتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود
سوره رعد آیه 25
والذین ینقضون عهدالله من بعد میثقه و یقطعون ما أمرالله به أن یوصل و یفسدون فی الأرض أَولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار


[/TD]
[TD="class: alt2"][=arial]http://iranclubs.org/forums/showthread.php?t=4375[/TD]
[TD="class: alt1 align: left"][=arial] [/TD]

class: tborder width: 100% align: center

[TD="class: alt1"][=arial] ج: ******اللهم العن ...........؟؟؟؟؟*******
[=arial]
[/HR][=arial] [=arial]
سوره حجر آیه 35
وإن علیک اللعنة إلی یوم الدّین
سوره إسراء آیه 60
وإذ قلنا لک إن ربک أحاط بالناس و ما جعلنا الرءیا التی أرینک إلا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فی القران و نخوفهم فما یریدهم إلا طغینا کبیرا
سوره النور آیه 7
.......أن لعنت الله علیه ان کان من الکذبین
آیه 23
إن الذین یرمون المحضنات الغافلات المومنات لعنوا فی الدنیا و الاخرة و لهم عذاب عظیم
سوره قصص آیه 42
و أتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین
سوره عنکبوت آیه 25
.......و یلعن بعضکم بعضا و مأوئکم النار و ما لکم من ناصرین
سوره أحزاب ایه 57
إن الذین یوذون الله ورسوله لعنهم الله فی الدنیا والأخره و اعد لهم عذاباً مهینا
آیه 61
ملعونین آین ما ثقفواأُخذوا وقتّلوا تقتیلا
آیه 64
إن الله لعن الکافرین و أعد لهم سعیرا
آیه 68
ربنا ء اتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا
سوره ص آیه 78
و إن علیک لعنتی إلی یوم الدین
سوره غافر آیه 52
یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوءالدار
سوره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) آیه 23
أُ ولئک الذین لعنهم الله فأصمهم و أعمی أبصارهم
فتح آیه 6
و یعذب المانفقین والمنافقات و المشرکین والمشرکات الظاّنّین بالله ظن السّوء علیهم دائره السوء وغضب الله علیهم و لعنهم و أعدلهم جهنم و ساءَت مصیرا .


[=arial] [/TD]
[TD="class: alt2"][=arial] [/TD]
[TD="class: alt1 align: left"][=arial] [/TD]

[=arial] ج: ******اللهم العن ...........؟؟؟؟؟*******
[=arial]


[/HR][=arial] [=arial]
قال الله سبحانه وتعالي : فأذنٌ مؤذن بینهم ان لعنةالله علي ا لظالمین. (سوره مبارکه اعراف آ یه شریفه 44)

پس بانگ زد با نگ زننده ای مؤذني در میان ایشان که لعنت خدا بر ظالمین باد.

قال امیر المؤ منین : انا ذلک المؤذن.
مولا علیه اسلام فرمود :
آن مؤذن منم .ودر بعض روایات فرمودند مراد از مؤذن امیر المؤ منین است وودر دسته ای از روایات فرمودند که مولا می فرمایند :

الا لعنة الله علي الذین کذبوا بولایتي واستخفوا بحقي .
لعنت خدا بر کسانیکه تکذیب ولایت من را کردند وحق مرا سبک شمردند.

اصول کافی 1/426ح70کشف الیقین 384 معانی الاخبار58 مناقب ابن شهر آشوب3236 روضة الواعظین 105 کشف الغمه 321 نور الثقلین ،تفسیر فرات،عیاشي ، قمي ،برهان ،لوامع النورانیه ، تأویل الآیات و سایر تفاسیر ذیل آیه شریفه واز غیر شیعه شواهد التنزیل حاکم حسکانی ذیل آ یه شریفه و..........

قال الامام السلطان علي بن موسي الرضا صلوات الله علیه وعلي آبائه الطاهرین وأ بنائه المعصومین :

کما ل الدین ولایتنا و ا لبرائة من اعدا ئنا .
کمال دین دوستی با ما ودشمنی وبیزاری از دشمنان ما ا ست .(بحار 27/58ح19)

قال الله تعالی :
یا ابا عبدالله انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم الی یوم القیامة.
قال الله تبارک وتعالی :
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک...

ناموس خلقت در تمامی عوالم امکانیه وجود از ازل تا ابد بستگی به دو چیز دارد که قوام تمامی ذرات وجود به آن دو است .
1- تولي 2- تبری.
که ایندو در هر جائی خود را متناسب با آن نشان می دهد .به شکل حب وبغض ، دوستی ودشمنی ، جذب ودفع ، جاذبه ودافعه ، رضا وغضب و....
تولي وتبري در کوچکترین ذرَا ت عالم مادی ذرٌا ت ا تم تا بزرگترین جماد یعنی کهکشانها سیٌا را ت و....به صورت جا ذبه و دا فعه خود نما ئی می کند .
هرگاه این تعا دل بین جا ذبه ودا فعه بهم خورد در اتم باعث ا نفجار هسته ای و در بین کرات و..باعث از هم پا شیده شدن عالم ما دی می شود .
بعد ا ز عا لم جما دی در عالم نبا تی و حیوانی تولی وتبری به شکل جذب ودفع خود نمائی می کند.
در ذرات سلول گیاهی و جانوری 2 حا لت وجود دارد 1- جذب ملا یما ت2 – دفع منا فرا ت .
ذرا ت سلول انچه برایش مفید است جذب می نماید و انچه برای او مضر ایت دفع می نما ید و هرگاه این حالت تعا دلش در سلول بهم خورد در گیاه آفت و در انسان باعث مرض می شود .کلیه بیما ریهای جسمی بشر از انواع سرطانها تا یک سرما خوردگی کوچک علتش بهم خوردن این تعادل است که بعضاً موجب مرگ می شود پس می بینیم در شراشر وجود حالت دوستی ودشمنی یا جنگ وصلح بر قرار است . واگر یکی از ایندونباشد نتیجه اش فنا ونابودی است. روح وجان ودل وقلب آ دمی هم از این قانون کلی حاکم بر طبیعت وهستی استثناء نیست .لذا انسان فطرتاً پاکیها وخوبیها را دوست دارد .هر چند ممکن است در تشخیص مورد وموضوع اشتباه کند.نمی شود بشری پاک وراستگو وبا صداقت با شد و در عین حا ل ا ز نا پا کی و دروغ و کلک وحقه خوشش بیا ید . هر کس به اندازه ای که خوب است به هما ن ا ندازه از بدی بدش می آید و تنفر دارد .لذا هر کس به اندا زه ا ی که خدا ورسول واهل بیتش را دوست دا رد بهمان ا ندا زه از دشمنا ن خدا ورسول واهل بیت او بدش می آید . بهمین دلیل ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین فرمودند :

هل الدین الاٌ ا لحب وا لبغض .

آیا دین به غیر ا زدوستی ودشمنی چیز دیگری هست ؟

وفرمودند : دروغ می گوید کسی که ادعای محبت ما را دارد و از دشمنان ما نفرت ندارد.

چون هر کس به اندازه محبتش نسبت به امیر المؤ منین علي علیه السلام از دشمنان مولا بد ش می آید و متنفر است . وهرکس برائت از دشمنان اهل البیت علیهم السلام ندا رد پایش در محبت می لنگد . وانسانی که دوستی ودشمنی او تعادل ندا رد این شخص روحاً بیمار وقلباً مرده است

.

در سوره مبارکه هود آیه شریفه 18 :

الا لعنة الله علی الظالمین
فرمودند در روایات الا لعنة الله علی الظالمین ال محمد صلی الله علیه واله وسلم

[=arial]تفسیر قمی ذیل ایه شریفه ، نور الثقلین ج2ص347ح(50معانی 58روضة الواعظین 105کشف الغمه 32



[=arial]1مناقب شهر اشوب 3/236)

[=arial] ج: ******اللهم العن ...........؟؟؟؟؟*******
[=arial]


[/HR][=arial] [=arial] - امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
من لعن الجبت و طاغوت لعنة واحده كتب الله له سبعين الف الف حسنه محي عنه سبعين الف الف حسنه و رفع له سبعين الف الف درجه و من امسي يلعنهما لعنه واحده كتب له مثل ذلك.
كسي كه يكبار لعنت خدا كند جبت و طاغوت (…..و,…..لعنت الله عليهما) را خداوند تعالي هفتاد ميليون حسنه براي او مي نويسد و 70 ميليون گناه از پرونده اعمالش پاك مي كند و 70 ميليون درجه بر درجات او مي افزايد و هر آنكس كه عصر كند در حالي كه آن دو را لعنت كند همين ها براي او نوشته مي شود. ابو حمزه ثمالي گفت:بعد از شهادت حضرت علي بن الحسين (عليه السلام) خدمت مولايم امام باقر (عليه السلام) رسيدم و اين حديث را به محضرشان عرضه داشتم فرمودند: بله اين چنين است يا ثمالي . آيا دوست داري اضافه تر بگويم؟ عرض كردم بله يا مولاي.پس فرمودند : كسي كه يكبار لعنت كند آنها را در صبح تا عصر گناهي بر وي نوشته نشود و كسي كه در عصر لعن كند اين دو را گناهي براي او از شب تا صبح نوشته نمي شود و ابوحمزه گويد بعد از شهادت امام باقر (عليه السلام ) به محضر مقدس امام صادق(عليه السلام) رسيدم و حديث پدر و جد مكرمش را خدمتش عرضه داشتم پس فرمود: يا ابو حمزه مطلب حق است، پس فرمود براي لعنت كننده بالا مي برد يك ميليون درجه سپس فرمود: ان الله واسع كريم. (شفاء الصدور في شرح زيارت عاشورا ذيل فراز اللهم خص انت اول ظالم بلعن مني...).

2- قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
من تاثم ان يلعن من يلعنه الله فعليه لعنة الله.
كسي كه احساس گناه كند از لعن كردن شخصي كه خدا او را لعنت كرده پس لعنت خدا بر او باد.(رجال كشي ج 2 ص 811 رقم 1012).

3- قال الصادق (عليه السلام) :
نحن معاشر بني هاشم نامر كبارنا و صغارنا بسبهما و البرائة منهما.

[=arial]
4- شيخ ابوالحسن مرندي از شيخ حر عاملي(صاحب وسائل الشيعه) نقل نموده:
اميرالمومنين (عليه السلام) در حال طواف كعبه بود مردي پرده خانه كعيه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستاد. حضرت بر او سلام نمود. دفعه دوم حضرت او را ديدند ولي سلام نكردند. آن مرد عرض كرد يا اميرالمومنين چرا اين بار به من سلام ننموديد ؟ حضرت فرمود: نخواستم تو را از ذكر لعن كه اين بار مي گفتي باز دارم. چرا كه لعن از صلوات بر محمد و آل محمد بالاتر است . (مجمع النورين و ملتقي البحرذين ص 208).
در روايت ديگرآمده است : مرد خياطي دو پيراهن نزد امام صادق (عليه السلام ) آورد و عرض كرد : من هنگام دوختن يكي از اين دو پيراهن صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستادم و هنگام دوختن ديگري لعن بر دشمنان محمد و آل محمد مي فرستادم. شما كداميك را اختيار مي نماييد؟ امام صادق (عليه السلام) پيراهني را كه با ذكر لعن دوخته شده بود انتخاب نمود و فرمود: من اين پيراهن را بيشتر دوست دارم. (اماره الولايه ص 51 و تعليقه شفاء الصدور ج 2 ص 48).

5- امام صادق (عليه السلام ) بعد از هر نماز واجب چهار نامرد و چهار زن را لعن مي فرمود: زفر ابو فصیل ، نعثل ، معاويه، بنت حبتر ، هند، بنت زفر، ام حكم خواهر معاويه.(تهذيب ج 2 ص 321 كافي ج 3 ص 342 بحار ج 30 ص 397 از تهذيب و ... ).

6- امير المومنين (عليه السلام) فرمود: و الله اگر اين امت روي خاك بايستند با پاي برهنه در حالي كه بر سر خود خاكستر ريخته باشند و گريه و زاري كنند و لعنت بر كساني كنند (……و….. لعنة الله عليهما) كه آنها را گمراه كرده اند و راه خدا را بسته اند و مردم را به سوي جهنم خوانده اند و ... باز اين امت در لعن و بيزاري تقصير دارند.(بحار ج 30 ص 126 از اسرار آل محمد صلي الله عليه و اله وسلم).
بصائر الدرجات صفار جزء 10 باب 14 روايات متعددي است كه عوالمي هست كه عدد آنها بيش از تعداد جن و انس است و اهالي آن عوالم تماما لعنت مي كنند زفر و حبتر را.

7- قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :... ان من عظيم ما يتقرب به خيار املاك الحجب و سماوات ا لصلاة علي محبينا اهل البيت و اللعن لشانئينا. نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ... بدرستيكه بالاترين چيزي كه باعث تقرب به خداوند تعالي مي شود براي بهترين ملائكه حجب و سماوات درود بر محبين اهل بيت و لعن بر دشمنان اهل بيت است.(تفسير الامام ص 295 بحار ج 65 چ بيروت ص 37 ح 79).

[=arial]

[=arial] ج: ******اللهم العن ...........؟؟؟؟؟*******


[/HR][=arial] تولي و تبري:
1- قال الرضا عليه السلام :
كمال الدين ولايتنا و البرائه من عدونا(بحار جلد 27 صفحه 58 حديث 19).
علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود كمال دين ولايت ماست و برائت از دشمنان ما.

2- به امام صادق عليه السلام عرض شد كه شخصي شما را دوست دارد الا اين كه در برائت از دشمن شما ضعيف است. پس حضرت فرمود
هيهات كذب من ادعي محبتنا ولم يتبرء من عدونا.
هرگز، دروغ مي گويد هر كس كه ادعا كند دوست ماست و از دشمن ما بيزاري نجويد . (بحار ج27 ص 58 ح 18).

3- نبي اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم )) به اصحابش فرمود: اي بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار بخاطر خدا و دوست بگير به خاطر خدا و دشمن بگير به خاطر خدا پس بدرستي كه به ولايت خدا نمي رسد به كسي الا از اين راه و نمي چشد كسي طعم ايمان را اگر چه نماز و روزه زياد به جا آورد مگر از راه تولي و تبري و به تحقيق امروزه بيشترين دوستي ها و دشمني هاي مردم به خاطر دنياست و اين دوستي و دشمني بخاطر دنيا ذره اي پيش خداوند ارزش ندارد. راوي عرض كرد: كه چگونه بدانم دوستي و دشمني من به خاطر خداست و دوست خدا كيست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا كيسا تا او را دشمن بدارم.
پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم ) اشاره فرمود به سوي مولاي ما سوي اميرالمومنين علي بن ابيطالب (عليه السلام )و فرمود آيا علي را مي بيني؟ پس عرض كرد بله. پس فرمود: دوست بدار دوست علي(عليه السلام) را . چون او دوست علي(عليه السلام) ولي و دوست خداست (ولي الله است) و دشمن بدار دشمن علي(عليه السلام) را چون دشمن علي (عليه السلام ) عدوالله است و فرمود:

وال ولي هذا ولو انه قاتل ابيك و ولدك و عا عدو هذا ولو انه ابوك او ولدك.
دوست بدار دوست مولا را ولو آنكه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا را ولو او پدر و فرزندانت باشد.(علل الشرايع ج 1 باب 119).

5- قال الصادق (عليه السلام) :

حبتر و[=arial]

من شك في كفر اعدائنا و الظالمين لنا فهو كافر.
هر كس در كفر دشمنان ما و كساني كه به ما ظلم كردند شك داشته باشد پس خودش كافر است.(اعتقادات صدوق باب اعتقاد في الظالمين ص 103 بحار ج 8 ص 336 و ج 27 ص 62).

6- قال الصادق (عليه السلام):
من لم يعرف سوء ما اتي علينا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما ركبنا به فهو شريك من اتي الينا فيما ولينا به.
كسي كه نفهمد و نشناسد آنچه را كه بر ما وارد شد از ظلمي كه به ما شد و گرفتن حق ما و ... پس او شريك با ظالمين ماست.(عقاب الاعمال صدوق باب عقاب ناصب ح 6 بحار ج 8 ص 366 و ج 27 ص 55 ح 11).

7 – از ابي حمزه ثمالي سوال كرد از علي بن الحسين (عليه السلام) در مورد دو خبيث
فقال: كافران . كافر من تولاهما.
(تقريب المعارف ابي صلاح حلبي ص 244 به بعد و بحار ج 69 ص 128 باب 101 كفر مخالفين).

8- ابن ادريس در سرائر از امام صادق (عليه السلام) نقل فرمود: فرداي قيامت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) از لب پرتگاه جهنم عبور مي نمايد همراه با اميرالمومنين و حسن و حسين (عليهما السلام) شخصي از داخل جهنم فرياد مي زند سه مرتبه استغاثه براي نجات خود به نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي كند و جواب نمي شنود و سه مرتبه استغاثه به اميرالمومنين (عليه السلام) پس جواب نمي شنود. پس ندا مي دهد يا حسين يا حسين يا حسين اغثني انا قاتل اعدائك. حسين مرا نجات بده. من دشمنان تو را كشتم. پس رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حسين (عليه السلام) مي فرمايد: قد احتج عليك . (دليل آورد براي تو ). پس حسين (عليه السلام) چون عقاب تيز پرواز داخل جهنم شده و او را نجات مي دهد. راوي پرسيد: آن شخص كيست ؟ حضرت فرمود: مختار است. سوال كرد: چرا با آتش عذاب مي شود. با اينكه از قاتلين حسين انتقام كشيد و فرمود: به خاطر اينكه در قلب مختار ذره اي از محبت اين دو نفر بود. به خدا قسم اگر جبرائيل ميكائيل اسرافيل در قلبشان چيزي از حب ايندو باشد از صورت داخل آتش افكنده مي شوند.(بحار ج 45 ص 339 ح 5).

[=arial]

[=arial]هَلِ الدّينِ الا الحُب و البُغض


[=arial] ج: اللهم العن ... ؟
[=arial]


[/HR][=arial] [=arial]
[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial]

الحمد لله رب العا لمین وصلی الله علی سیَدنا محمٌدوآ له الطیبن ا لطاهرینلا سیًما بقیة الله الأعظم حجةبن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ولعنةالله علی اعدائهم اجمعین لا سیَما ا لجبت والطاغوت واللات والعزی وابنتيهماومحبیهما.

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن المهدی صلواتک علیه وعلی آبایه فی هذهالساعة
وفی کلّ الساعة ولیّاً وحافظا وقائدا وناصرا و دلیلا وعینا حتی تسکنهارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا

اسلام تا ز ماني كه در مكه بود دو جبهه بيشتر وجودنداشت 1-اسلام 2-كفر وشرك
اما زماني كه رسول مكرم اسلام صلي اللله عليه اله وسلمبه مدينه هجرت فرمودند و مسلمين شروع به زياد شدن نمودن بحث نفاق شروع ميشود.
لذااياتي كه در باب نفاق ومنافقين است همه مدني است.
قران كريم كه قول اصح وصحيح انست كه زماننبي اكرم صلي الله عليه واله وسلم جمع اوري شد به شكل موجود وخالي از تحريف مي باشدطبق نزول زماني جمع اوري نشده
لذا اواخر قران كريم بيشتر سورهاي مباركات مكي است
اينكهمكي ومدني معنايش كدام است ؟ اقوالي است كه صحيح ان به دو قول رجوع مي كند .
1. مكيومدني بودن به لحاظ مكاني
2. به ملاحظه زمان

يعني ايات وسوره هايي كه در مكه نازل شدهمكي وايات وسوري كه در مدينه نازل شده مدني اين طبق ملاك مكاني

يا اياتوسوري كه قبل از هجرت نازل شده مكي است ولو مكانا خارج مكه نازل شده باشد .
و اياتو سوري كه بعد از هجرت نازل شده مدني است ولو در حجة الوداع در مكه نازل شده باشد . كه ما قول دوم را اصح مي دانيم
.
و طبق اجماع اهل قبله منافقين هر زمان كه عمر اسلامدر مدينه بيشتر مي شد وبر تعداد مسلمين افزوده مي شد وفتح وفتوحات بيشتر مي شدتشكيلات انها هم منسجم تر مي شد نمونه اش رم دادن شتر حضرت بعد از تبوك وبعدازواقعه غدير.

لذا نحوه برخورد خداوند تبارك وتعالي در قران كريم با انها شديدتر مي شد لذاطبق مصحف الازهر و ساير كتب سوره مباركه توبه 113 سوره اي است كه نازل شده( جزء دوايه ان كه مكي است) و سوره منافقين 109سوره وطبق بعضي مصحفها 104سور ه اي است كهنازل شده و بقيه سورهاي در اين بين مثل ممتحنه و.......سورهايي است كه اياتي درمورد منافقين دارد
.
وطبق اجماع اهل قبله تالحظه شهادت خاتم صلي الله عليه والهوسلم كار شكني مي كردند ونمونه اعلي ان تخلف از جيش اسامه

حال سوال اين است كه ريشه نفاق كيست ؟؟؟واين منافقين كه تا اخرين لحظات عمر رسول اكرم صلي الله
عليه واله وسلم كار شكني ميكردند كجا رفتند؟؟ وكارشان به كجا كشيد ؟؟



سوالی که مطرح است این است که منافقین کجا رفتند وچطور شدند آیا نفاق تمام شد ؟

[=arial] ج: اللهم العن ... ؟
[=arial]


[/HR][=arial] [=arial] اسلام ظاهری و تظاهر به کفر در مواقع مناسب :
سیره مستمره غاصبین خلافت نشاندهنده کفر و نفاق باطنی آنها ست گرچه غصب خلافت بالاترین کفر است اما مواردی که شمرده می شود جاهایی است که غاصبین خلافت کفر و نفاق باطنی خود را اظهار نمودند مثلا یزید لعنت الله علیه بعد از حادثه کربلا وقتی جسارت با لب ودندان سید الشهدا نمود اشعاری خواند که از آنهااست: لعبت هاشم بالملک فلا خبرجاءوحی نزل و.......................و.یا لیت آشیاخی به بدر .............

کاش بزرگان من که در بدر حاضر شدند و گزند تیرهای قبیله خزرج را دیدند امروز در چنین مجلسی حاضر بودند و شادمانی می کردند و می گفتند یزید دستت شل نباد به آل علی علیه السلام پاداش روز بدر را دادی و کین خود را از آنها گرفتی (سیره ابن هشام 3/97 و تاریخ ابن کثیر 8/192 و 204 ابن ابی الحدید 3/382 (چهار جلدی ).....................)
کفری که یزید اظهار کرد همان کفری است که پدرش در مجلس خصوصی به مغیرة بن شعبه اظهار کرد اصل مطلب را زبیر بن بکار در موفقیات آورده که ابن ابی الحدید در جلد پنج صفحه 129 مطلب را نقل نموده و در مورد زبیر بن بکار این چنین می گوید وهو غیر متهم علی معاویه و لا منصوب الی اعتقاد الشیعه لما هو معلوم من حاله من مجانبه و الانحراف عنه و باز در جلد سه صفحه 122 از قول ابوالفرج می نویسد که زبیر بن بکاء ناصبی است و دشمن امیرالمومنین علیه السلام مطرف پسر مغیرة بن شعبه می گوید:
(لازم به ذکر است که مغیرة بن شعبه از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام است و این شخص پلید در قصه احراق بیت و جسارت به صدیقه طاهره حاضر بود لذا امام حسن علیه السلام درمجلس یزید اشاره ای به دشمنی او با امیرالمومنین و همدستی او با غاصبین خلافت در جسارت به ساحت قدس صدیقه طاهره نمود و مغیرة بن شعبه همان است که به نقل الامامة السیاسة ابن قتیبه هنگامی که شنید معاویه لعنت الله علیه می خواهد اورا از حکومت کوفه بردارد به شام رفته و پیشنهاد ولایت عهدی یزید را به معاویه داد معاویه گفت مردم زیر بار نمی روند مغیره در جواب گفت کوفه با من و بصره با زیاد بن ابیه معاویه فهمید که مغیره میل به ماندن در حکومت را دارد لذا او را به حکومت کوفه ابقا نموده و ولایت عهدی یزید را اعلام کرد و مغیره و عمرو عاص کسانی هستند که معروفند به مکر و خدعه و فریب )
مطلبی که ذیلا نقل می شود از کفر معاویه چیزی است که مغیره با تمامی خباثت و کفر برایش قابل تحمل نبود لذااز این کلام معاویه ناراحت شد چون خباثت هم مراتبی دارد .

مطرف بن مغیرة بن شعبه گوید با پدرم به شام رفته هر شب هنگامی که پدرم از نزد معاویه بر می گشت از کیاست و عقل معاویه تعریف می نمود یک شب وقتی برگشت بسیار ناراحت بود به طوری که من خیال کردم من کار بدی کردم هنگامی که علت را سئوال کردم گفت پسرم جئت من عند اکفر الناس و اخبثهم از پیش کافرترین و خبیث ترین مردم می آیم و بعد شروع کرد به گفتن دلیلش
که به او گفتم تو که به خلافت رسیدی با پسر عموهایت بنی هاشم مدارا کن
((آنچه مسلم است امیه از قریش نیست بلکه امیه غلام رومی بود آزاد شده عبد الشمس چون با هوش بود عبد الشمس او را آزاد نموده و زنی برای او گرفت گرچه در بعضی کتب عامه است که خاص عمل لواته را با او انجام دهد و او حاضر نشد لذا عبدالشمس او را به پسر خواندگی خواند و او راضی شد و دلیل این مطلب که از قریشی نیست نامه 17 امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه که به معاویه خطاب کرد لیس الصریح کا لصیق کسی که در نسب معلوم است مانند کسی که چسبیده هست نیست؛ و خود را می چسباند به افرادی که از انها نیست و معاویه نتوانست انکار مطلب کند (بحار 33/107 و جلد 8 چاپ سنگی صفحه 361 ) ودلیل دیگرش روایاتی است که در ذیل آیه شریفه الم غلبت الروم وجود مقدس امیر المومنین علیه السلام فرمود که این آیه در رابطه با ما و بنی امیه است و امام صادق علیه السلام مراد از روم بنی امیه است (تاویل الآیات صفحه 428 برهان 3 /257 ذیل سوره مبارکه روم نورالثقلین 4/169 صافی 4/127 و بحار 8سنگی صفحه 356 .............) مطالبی است که اشاره دارد به اینکه بنی امیه از قریش نیستند .
امویان بعد از اینکه خلافت را بدست بگیرند روایات اسرائیلیات را وارد نمودند که عبدالشمس و هاشم دوقلو بودند و هنگامی که به دنیا آمدند پیشانی آنها به هم چسبیده بود و با شمشیر از هم جدا نموده لذا گفتند که همیشه بین فرزندان آنها خونریزی خواهد بود و متاسفانه این مطالب ساختگی دربعض کتاب های مومنین وارد شده ))
معاویه در جواب گفت عمر و ابابکر از دنیا رفتند نامشان هم تمام شد عثمان که پسر عموی ما بود نام او هم تمام شد.
( ( از این کلام معاویه معلوم میشود که تا آن زمان نامی از این سه ..... در بین مردم نبود و موید ان کلمات ابن ابی الحدید و دیگران از اهل تسنن که معاویه دستور داد آنچه فضیلت برای امیرالمومنین علیه السلام از قول نبی اکرم صلی الله علیه واله وسلم نقل شده همه این فضایل را برای عثمان گفته شود که بعد از مدتی بخشنامه دیگری صادر نموده و گفت دیگر بس است و در فضیلت عمر وابابکر حدیث نقل کنید لذا جاعلین حدیث و دین به دنیا فروختگان شروع به جعل احادیث در فضیلت عمر وابابکر کردند و با این کار به دستگاه حاکمه نزدیک شده و از بیت المال مسلمین ارتزاق نموده و جایزه دریافت می کردند که متاسفانه معاویه به همین کار بسنده نکرده نه تنها فضایل امیرالمومنین علیه السلام را به نام غاصبین خلافت گفته شد بلکه شروع نمود به جعل احادیثی در مذمت وجود امیر المومنین علیه السلام ابن ابی الحدید شرح ذیل خطبه203ج11ص45 )))
معاویه گفت و إن ابن ابی کبشه لیصاح به کل یوم خمس مرات اشهد ان محمد رسول الله فایعمل یبقی وای ذکر یدوم بعد هذا لا ابالک !! لا والله الا دفنا دفنا
گفت که اسم ابی کبشه
(لازم به تذکر است که مشرکین قریش و دشمنان پیامبراین نام را برای تحقیر آن حضرت می بردند و وجه تسمیه این بود که حلیمه سعدیه مادر رضاعی آن حضرت دختری داشت به نامه کبشه لذا همسر او را به ابو کبشه صدا می زدند واینجا به جای اینکه نام مقدس محمد صلی الله علیه و آله وسلم را ببرند به این نام می بردند . )
روزی پنج مرتبه شهادت به رسالت آن حضرت داده می شود پس چه کاری باقیمانده است و چه نامی باقی می ماند بعد از این ای بی پدر به خدا قسم از پا نمی نشینم الا اینکه این نام را دفن کنم واگر مشدد خوانده شود ومجهول و.....معنا می شود والا دفن می شود نام ما اگر دفن نکنیم نام حضرت را
هنگامی که عثمان به خلافت رسید ابوسفیان وقتی به خانه عثمان آمد سخنرانی کرد و سئوال کرد در خانه غریبه نیست گفتند نه گفت نه وحی نه عذابی و نه خدایی و نه حسابی و نه کتابی و ای بنی امیه با حکومت مثل گوی بازی کنید (جلد 9 ابن ابی الحدید مروج الذهب مسعودی جلد یک صفحه 699 مترجم که اضافه ای دارد که عمار سخنرانی را شنید و عثمان وقتی که دید کار خراب شد و عمار را دید به ابوسفیان برای حفظ ظاهر اعتراض نمود)
و باز ابن ابی الحدید در جلد 16 /136 می گوید که روزی ابوسفیان از کنار قبر حمزه خیر الشهدا رد شد با لگد شروع نمود به جسارت کردن ای حمزه آن اسلامی که روزی من و تو دعوا داشتیم امروز آلت دست بچه های ما شده و هر کار بخواهیم با او می کنیم و در همان صفحه آمده که وقتی سر مقدس سید الشهدا علیه السلام به مدینه اورده شد حاکم ملعون مدینه جسارت کرده و سر مقدس ابی عبدالله را به طرف قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرتاب نموده و گفت که انتقام خود را از روز بدر از تو گرفتیم ابن ابی الحدید بعد از نقل این ماجرا گوید که سر مقدس ابی عبداله علیه السلام در مدینه نبود بلکه حاکم مدینه این کلمات را خطاب به قبر پیامبر گفت .
( از بد بختی و بیچارگی مردم آن زمان همین بس که ابن ابی الحدید در جلد 12/82 الی 89 و90 کلاماتی از قول استادش ابوجعفر نقیب نقل نموده که اگر عمر وعثمان قبله را برمی گرداندند و نمازها را کم می کردند کسی اعتراض نمی کرد که مطالب خواندنی است رجوع شود و جالب این است که ابن ابی الحدید در آخر کلامش می گوید اینها حرفهای یک امامی نیست (شیعه ) نیست .)
مناقب خوارزمی صفحه 52 در بعضی از چاپها صفحه 98 حدیث 100 باب غزازةعلمه گوید:
روزی عمر سه مرتبه بالای منبر گفت اگر بخواهم شمارا از اسلام برگردانم به همان کفر و بت پرستی آیا کسی اعتراضی دارد مردم همه ساکت بودند تا مرتبه سوم مولا علیه السلام اورا امر به توبه نمود وفرمود و الا گردنت زده می شود آن ...... ازل و ابد از روی نفاق گفت ستایش خدای را که میان امت کسی را قرار داده که هر گاه ما کج شویم او مارا راست می کند که این ..... خواست علنا و رسما مردم را برگرداند به جاهلیت و بت پرستی و ابی بکر ......
ادامه بحث می اید انشا ء الله

[=arial] ج: اللهم العن ... ؟
[=arial]


[/HR][=arial] [=arial] ادامه اسلام ظاهری و اظهار کفر …..
زید بن علی علیه السلام فرمود : پیامبر را در نزد هشام بن عبدالملک , که من آنجا حاضر بودم ,ناسزا گفتند و هشام انکار نکرد .کشف الغمه2/352از دلائل حمیریو قاموس الرجال 4/270

درشرح زندگی خالد بن سلمه مخزومی معروف به الفأفاء گفته اند » او مرُجی و دشمن علی علیه السلام بوده ؛ این در حالی است که , صحا ح ششگانه (اهل سنت ) بغیر از بخاری همه از او نقل روایت می کنند بحوث مع اهل السنه و السلفیه ص 101 و دلائل الصدق از مظفر ج 1 ص 29

کما اینکه عمرو عاص , به تنبیه آن مرد نصرانی که پیامبر را دشنام داده بود , رضایت نمی داد .
الاستیعاب , حاشیه الاصابه ج 3 ص193 و الاصابه ج3 ص 195

مردی از امویین با مردی از انصار , بر یکدیگر تفاخر می کردند اموی , افرادی از کیش خود را که هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جزو کارگزاران وی بودند , ذکر می کند ؛ مرد انصاری در جواب می گوید « راست می گویی اما آنان( بعد از رحلت پیامبر ) با مرتدین , برای نابودی اسلام , هم سوگند شدند , فرد اموی , از این پاسخ دندان شکن , ساکت می شود .

موقعی که ((عبدالله بن زبیر)) بر مکه و حجاز غالب آمد , عبدالملک بن مروان را می بینیم که , مردم را از رفتن به حج , باز میدارد ؛ مردم که به این کار اعتراض می کنند بر روی صخره مسجد جامع اقصی قبه ای می سازد تا از این راه قلوب مردم را بدست آورده و از رفتن به خانه خدا منع نماید , مردم در مقابل صخره می ایستادند و به همان شکل که بر کعبه طواف می کردند , اینجا نیز, طواف می نمودند ؛ و در روز عید قربان نیز , قربانی کرده و سرها را می تراشیدند .
((البدایه و النهایه ج 8 ص 280 – 281 تاریخ یعقوبی ج 2 ص 161 مآثر الاناقه فی معالم الخلافه ج 1 ص 129 حیات الحیوان دمیری ج 1 ص 66 و السنه قبل التدوین ص 502-506))


بعد از آن, همانطور که ((جاحظ)) تصریح کرده است , قبله را به سمت بیت المقدس , و به سوی صخره ای که قبله یهود بوده است , برگرداندند ؛ چنانکه مطالب گذشته نیز , دال بر این معنی است
جاحظ می گوید : ((....تا اینه , عبدالملک بن مروان و پسرش , ولید , و عامل آندو حجاج , و یاور آنان , یزید بن ابی مسلم , به حکومت رسیدند ؛ آنان , کعبه را ویران کرده , حمله به مسجدالنبی را جایز شمردند , و قبله شهر واسط را تغییر دادند ..)) بعد در ادامه مطلب می نویسد :
((فرض کن که تغییر دادن قبله غلط باشد و ویران نمودن خانه خدا هم توجیهی داشته باشد , وهمچنین آنچه که از هر طرف روایت شده , مبنی بر اینکه : آنان عقیده داشته اند که خلیفه شخص در خاندان خود , برتر از رسول او به سوی مردم است ....))وسائل الجاحظ ج 2 ص16

هموست که می گوید : ((هاشم افتخار می کند که کعبه را خراب نکرد , و قبله را تغییر نداد ورسول را , پائینتر از خلیفه ندانست .
آثار الجاحظ ص 205
از جمله دلائل صحت این امر , اینکه : قاضی شهر واسط , أسد بن عمرو , دریافت که قبله شهر درست نیست , آنگاه آن را تعدیل نمود , که بعد از آن , متهم به رافضی گشت .
المحاضرات ج 6 ص 36 و تاریخ بغداد ج 7 ص 16

احمد بن ابی طاهر در کتاب (اخبارالملوک ) روایت می کند (( وقتی معاویه شنید , موذن می گوید : أشهد أن محمدا رسول الله , گفت : مرحبا بر این پدر ای فرزند عبدالله تو همت و الائی داشتی و راضی نگشتی , بغیر اینکه اسم خود را کنار نام پروردگار جهانیان قراردهی . ))شرح ابن ابی الحدید 10/101

سلمه بن کهیل می گوید : بین من و ذر مرهبی – که از عباد کوفه ونیز , از راویان صحاح ششگانه است – درباره ایمان و کفر ((حجاج )) اختلاف پدید آمد ؛ من او را کافر می دانشتم , و او مومنش می خواند حاکم گفته است : دلیل بر کفر حجاج همان است که مجاهد بن جبیره از طریق ابو سهیل , احمد القطان , و او از اعمش در حق او آورده است که می گوید : به خدا سوگند از حجاج بن یوسف شنیدم که می گفت : از عبد هذیل که همان عبدالله مسعود اغست – تعجب می کنم ؛ او گمان کرده است , قرآنی که می خواند از طرف خداست به خدا قسم , قران چیزی غیر از رجزی از رجزهای عرب نیست ؛ سوگند به خدا , که اگر به عبد هذیل دست می یافتم ؛ گردنش را می زدم ... ابن عساکر و دیگران , اضافه کرده اند که حجاج گفت (( اگر قدرت داشتم , قرآن را از قرائت ابن مسعود خالی می نمود م ؛ اگر چه به وسیله دنده خودک ویا با دنده خوک انها را از قرآن می کندم ابن کثیر این کلام را زشت و شنیع شمرده است ؛ کسانی که مایل توضیح بیشتر این مساله اند , به کتاب (( بدایه و نهایه )) او مراجعه نمایند . مسترک حاکم 3/656ابن عساکر4/469الغدیر 10/51البدایه والنهایه6/128

http://iranclubs.org/forums/showthread.php?t=4375&page=2[=arial]

جاحظ آورده است : حجاج , در خطبه ای که در شهر کوفه می خواند , یاد آور کسانی شد که قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله را , در مدینه زیارت می کنند ؛ سپس گفت : مرگ بر آنان باد که چوبها و استخوانهای پوسیده را طواف می کنند چرا برگرد قصر امیرالمومنین , عبدالملک , نمی گردند آیا نمی دانند که جانشین و خلیفه انسان بهتر از رسول اواست

مبرد نیز در این باره , گفته است (( ... همین امر , باعث گشت که فقها , حکم به کفر حجاج دهند و حجاج , این حرف را در حالی گفته است که مردم در حال طواف بوده اند . بهر حال , قضیه , معروف و مشهور است ....))
النصایح لکافیه نوشته محمد بن عقیل ص 81 که از جاحظ و کامل مبرد ج 1 ص 222 چاپ النهضه مصر نقل میکند شرح ابن ابی الحدید ج 15 ص 242البدایه والنهایه ج 9 ص 131 و سنن ابی داوود ج 4 ص 209

[=arial]

حجاج , به عبدالملک می نویسد : خلیفه و جانشین آدمی در اهل خویش , از رسول و فرستاده اش به آنها , بهتر است ؛ همچنین ای امیر المومنین خلفا از انبیاء و مرسلین بالاترند .
العقد الفرید ج2ص354

خالدبن عبدالله قسری موقعی که نام پیامبر را ذکر کرد .., گفت : آیا رسول و فرستاده کسی که به دنبال حاجتی فرستاده شده با لاتر است یا جانشین وی در خانواده خودش و با طرح این سوال اظهار می دارد که هشام بهتر از پیامبر است .
الاغانی ج 19 ص 60

وهابیت که در عصر حاضر مروج سیاست اموی است , نیز , بر همین مسلک , مشی می کند ؛ از این روست اگر می بینیم ((محمد بن عبد الوهاب )) , رهبر آنان , درباره پیامبر می گوید (( او فقط یک فرستاده بود )) برخی از پیروانش نیز از قول او, و در حضور او می گویند و او می پذیرد که عصای من , بهتر از محمد صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا , به وسله آن می توان مار , یا سایر حیوانات حیوانات موذی را به قتل رساند ولی , محمد مرده است وا ز او نفعی باقی نیست ؛ او فقط پیکی بود برای ابلاغ یک حاجت .
کشف الارتیاب ص 139 که از خلاصه الکلام ص 230

خالد بن قسری که بعضی از تابعین را در منازل خاندان حضرمی ها به حبس کشیده بود و این کار بر مردم گران امده , او را نکوهش می کردند , خطاب بدانها , در شهر مکه در خطبه نماز می گوید : به من خبر رسیده است که چون دشمنان امیر المومنین و محاربین او را دستگیر کرده ام , مرا سرزنش می کنید به خدا سوگند اگر او دستور دهد که کعبه را ویران کنم , هر آینه آن را به پاره های سنگ تبدیل خواهم نمود . سوگند به پروردگار که امیر المومنین در نزد خدا از انبیا گرامیتر است مدائینی نیز در این باره می گوید : خالد گفته است , اگر امیر المومنین فرمان دهد کعبه را ویران کرده , سنگهایش را به شام می برم .الاغانی19/59و60
ابو عبیده می گوید : خالد قسر روزی بعد از خطبه خود چنین گفت وقتی ابراهیم خلیل علیه السلام از خداوند طلب آب نمود , خدا خدا او را از آب شور و تلخ سیراب کرد ولی هنگامی که امیر الومنین آب خواست خداوند از آب گوارا و زلال بهره مندش ساخت .
الاغانی ج 19ص 59-60
خالد قسری روزی از عاملش ابن امی پرسید آیا چاه ما مهمتر است یازمزم او در پاسخ گفت
ای امیر چه کسی است که آب زلال و گوارا را همانند آب شور و تلخ بداند خالد زمزم را مادر جعلان می نامید .
الاغانی ج 19 ص 59-60
عبد الرزاق از ثوری و او از مغیره و او نیز از پدرش روایت می کند که گفت حجاج را دیدم که می خواست پایش را بر مقام ابراهیم گذارد ولی پسر حنفیه مانع شده و او را از این کار نهی نمود
مصنف عبد الرزاثق ج 5 ص 49 طبقات ابن سعد ج5 ص 84 ؛ و ربیع الابرار ج 1 ص 843
مهمتر , و جسارت آمیزتر به ساحت قدس ربوبی اینکه حجاج در جنگ با ابن زبیر , به انداختن سنگ به سوی کعبه به وسیله منجنیق اکتفا نکرده بلکه مدفوع نیز به طرف خانه خدا پرتاب نمود (العیاذ بالله ) لعنت خدا بر او باد . عقلا ء المجانین ص 178 و الفتوح که از ابن اعثم ج 2 ص 486 نقل می کند
روزی ولید بن یزید لعنه الله علیه این آیه را خواند :
و استفتحوما , و خاب کل جبار عنید . من ورائه جهنم ... ابراهیم 15
طلب پیروزی کردند , و ناامید شد هر گردنکس کینه توز در پشت سر او جهنمی است ...
سپس قرآن را به وسیله تیر پرتاب کرده و گفت :
تهددنی بجبار عنید فها انا ذاک جبار عنید
اذا ما جئت ربک یوم حشر فقل یار رب خرقنی الولید
بهج الصباغه ج 5 ص 339 الحور العین ص 190 و مروج الذهب ج 3 ص 216
مرا به گردنکشی متهم کرده و می ترساند , پس بگیر که من , همان کینه توزم (ای قرآن ) هنگامی که
روز حشر فرا رسید بگو ای پروردگار ولید مرا پاره کرد .
همانطوری که همین ولید , از یک نفر زرتشی می خواهد که , برای او میکده ای بر روی کعبه بنا نهد . در عهد هشام نیز به مکه می رود و با خود قبه ای دیبا , به اندازه کعبه همراه برده تصمیم می گیرد که قبه را بر کعبه گذاشته و در ان بنشیند ؛ یارانش , او را از قیام مردم در قبال این کار می ترسانند , تا اینکه منصرف می گردد .
بهج الصباغه ج 5 ص 340که از طبری و الاغانی نقل می کند .
تاریخ خمیس آورده شده ولید بن یزید بن عبدالملک ...
إنه دخل یوما فوجد ابنته جالسة مع دایتهافبرکه علیها و ازاله بکارتها فقالت له دایتها هذا دین مجوس فانشد ..........
واذن لصبح مرة و عنده جاریة یشرب خمر معها فقام ووطاها و حلف لایصلی به الناس غیرها و خرجت و هی جنب سکرانة فلبست ثیابه و نکرت وصلیت بالناس
و نکح امهات أولاد أبیه
و قال سیوطی فی تاریخه ولید بن یزید کان فاسقاً شربیا الخمر متهتکاً حر مات الله أراد أ ن یشرب فوق ظهر کعبه فمقته الناس لفسقه و خرج علیه فقتل
الزام ناصب جلد یک ص 257
و بعد از قیام پسر حنظله غسیل الملائکة و بیعت اهل مدینه با او گفت علت اینکه قیام کردیم بر علیه یزید این است که می ترسیم از آسمان سنگی آید در حالی که خلیفه ما کسی است که ینکح الامهات و البنات
در تاریخ عبدالملک عصامی دررابطه با واقعه حره که لشگر یزید به مدینه حمله کرد :
إ ن رجل من اهل شام وقع أمراة فی مسجد النبی صلی الله علیه وآله وسلم و لم یجد خرقة یتنظف بها و وجد ورقه من القرآن المجید ونظف نفسه بها ... لعنت الله علیه وعلی من تمسک به
از ترجمه معذورم اما همینها قران سر نیزه کنندگانند.
وقران بدون عترت سرانجامش این است .
الزام الناصب جلد یک ص 253

و .............................
طالبین به الصحیح من السیره از جعفر مرتضی رجوع کنند

class: tborder width: 100% align: center

[TD="class: alt1"][=arial]
فصل دوم
اللهم انی استعدیک علی قریش فانهم اضمروا لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ضروبا من الشر والغدر فاعجزوا عنها فحلت بینهم و بینها فکانت الوجبت بی والدائرة علی اللهم احفظ حسنا و حسینا و لا تمکن فجره قریش منهما مادمت حیا فاذا توفیتنی فانت الرقیب علیهم و انت علی کل شی شهید .
شرح ابن ابی الحدید جلد 20 صفحه 298 کلمه 413
امیرالمومنین علیه السلام فرمود خدایا طلب می کنم از تو بر علیه قریش بدرستی که اینها پنهان کردند برای رسولت انواع شر و غدر پس عاجز شدند از انها وتو فاصله شدی بین آنها و حضرتش بعد تمامی آن مطالب بر من وارد شد و .........
یا امیرالمومنین ارایت لو کان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ترک ولدا ذکرا قد بلغ الحلم وانس منه الرشد کانت العرب تسلم الیه امرها؟
قال : لا بل کانت تقتله ان لم یفعل ما فعلته ان العرب کرهت امر محمد صلی الله علیه وآله وسلمو حسد ته علی ما اتاه الله من فضله واستطالت ایامه حتی قذفت زوجته و نفرت ناقته . مع عظیم احسانه کان الیها و جسیم منه عندها و اجتمعت مذکان حیا علی صرف الامر عنافل بیته بعد موته .
ولولا ان قریشا جعلت اسمه ذریعه الی الریاسه و سلما الی العز والثره لما عبدت الله تعلی بعد موته یوما واحدا و لارتدت فی حافرتها و عاد قارحها جذعا و بازلها بکرا .
ثم فتح الله علیها الفتوح فاثرت بعد الفاقه و تمولت بعد الجحد و مالمخمصه و حسن فی عیونها من الاسلام ما کان سمحا و ثبت فی قلوب کثیر منها من الدین ما کان مضطربا و قات : لولا انه حق لما کان کذا
ثم نسب تلک الفتوح الی آراء وللاتها و حسن تدبیر الامراء القائمین بها فتاکدعند الناس نبا هه قوم و خمول آخرین فکنا نحن ممن خمل ذکرا و خبت نارا و انقطع صوته وصیته حتی اکل الدهر علینا و شرب و مصضت السنون و الاحقاب بما فیها و مات کثیر ممن یعرف و نشا کثیر ممن لایعرف .
وما عسی ان یکون ولد لو لا کان ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم یقربتی ما یعلمونه من القرب للنسب و اللحمة بل للجهاد والنصیحة افتراه لو کان له ولد هل کان یفعل ما فعلت و کذاک یقرب ما قربت ثم لم یکن ذک عند قریش والعرب سببا للخطوه و المنزله بل للحرمان والجفوه.
اللهم انک تعلم انی لم ارد المره و لا علو الملک و الریاسة وانما اردت القیام بحدودک والداء بشرعک و وضع الامور فی موضعها و توفیر الحقوق علی اهلها والمضی علی منهاج نبیک و ارشاد اضال الی انوار هدایتک .
جلد 20 صفحه 298و299 کلمه 414
شخصی به امیرالمومنین عرض کرد یا علی ایا نمی بینی که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرزند پسری داشت و به رشد می رسید آیا عرب تسلیم امر او می شد ؟
حضرت فرمود نه بلکه می کشتند او را اگر نمی کرد آنچه را من انجام دادم بدرستی که عر ب کراهت داشت نبوت حضرتش را و حساد ت می ورزید بر او و قذف کرد به زوجه او (ماریه قبطیه ) و ناقه او را رم دادند و در زمان حیاتش جمع شدند بر اینکه خلافت را از اهل بیت او بعد از موت او برگردانند و اگر نبود این که اسم او را نردبان و وسیله قرار دادند برای ریاست و حکومت یک روز هم بعد از او اظهار توحید نمی کردند .....
قال لی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ان اجتمعوا علیک فاصنع ما امرتک و الا فالصق کلکلک بالارض فلما تفرقوا جررت علی المکروه ذیلی و اغضیت علی القذی جنبی و الصقت بالارض کلکلی
ابن ابی الحدید جلد 20 صفجه 326 کلمه 736
اگر جمع شدند بر تو قیام کن و حق خود را بگیر و الا صبر کن
اما ولذی فلق الحبة و برا النسمه انه لعهد النبی الامی و الی : ان الامة ستغدربک من بعدی
ابن ابی الحدید جلد 20 صفحه 326 کلمه 734
امام قسم به ان کسی که فلق الحبه شکافت دانه را و براالنسمه . بدرستی که عهد پیامبر با من این است که امت بعد از من امت با تو غدر میکنند و پیمان شکنی میکنند .
قیل لا مته فاطمه علیهاالسلام علی قعوده واطالت تعنیفه وهو ساکتن حتی اذن الوذن فلما بلغ الی قوله اشهد ان محمدا رسول الله

قال اتحبین ان تزول هذه الدعوه من الدنیا

قالت :لا قال فهو ما أقول ص628علم الیقین
ابن ابی الحدید جلد 20 صفحه 298 کلمه 735 و جلد 11 صفحه 113
هنگامی که موذن اذان می گفت و شهادت به رسالت خاتم داد حضرت فرمود به فاطمه سلام الله علیها آیا دوست داری که این ندا از بین برود فاطمه سلام الله علیها فرمود ند نه
علت صبرمان و خانه نشینی من همین است

ابن ابی الحدید جلد 20 صفحه 326 کلمه 733

کنت فی ایام رسول الله صلی الله علیه واله وسلم کجزء رسول الله صلی الله علیه واله وسلم ینظر الی الناس کما ینظر الی الکواکب فی افق السماء ثم غصی الدهر منی فقرن بی فلان و فلان
ثم قرنت بخمسة امثلهم عثمان فقلت و اذفراه
ثم لم یرض الدهر لی بذلک حتی ارذلنی فجعلنی نظیرا لابن هند و ابن النابغه لقد استنت الخصال حتی القری

در ایام پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم مثل جزئی از رسول الله صلی الله علیه واله وسلم بودم ومردم به من نگاه می کردنند مثل اینکه کوکبی را در اسمان نگاه می کردنند سپس روزگار ............تا با مثل عثمان .......

تا اینکه با ابن هند ونابغه ............. جلد 20 ص 326
امیر المومنین علیه السلام فرمودند
حتی اذا قبض الله رسوله رجع قوم علی اعقاب
هنگامی که پیامبر به شهاد ت رسید رجوع کردند قومی بر همان جاهلیت
قسمتی از خطبه 150 نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 9 صفحه 132 الی 137 توجیهات نامناسبی دارد

اللهم انی استعدیک علی قریش فانهم قطع رحمی و صغر عظیم منزلتی

نهج البلاغه خطبه 179 و 217
و قد قال قائل انک علی هذا الامر یابن ابی طالب بحریص فقلت له بل انتم والله لاحرص و أبعد و أنا أخص بأقرب
خطبه 173
ابن ابی الحدید گوید :
وأعلم أنه قد تواترت الخبار عنه علیه السلام بنحو من هذا القول نحو قوله (مازلت مظلوما منذ قبض اله رسوله حتی یوم الناس هذا )
اللهم أخز قریشا بانها منعتنی حقی و غصبتنی امری
وقوله : فجزی قریشا عنی الحوازی فانهم ظلمونی حقی واغتصبونی سلطان ابن امی

وقوله: وقد سمع صارخا یانادی : قلم فلنصرخ معا فانی مزلت مظلوما

وقوله : و انه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی

وقوله :أری تراثی نهبا

وقوله :أصغیا بانائنا و حملا الناس علی رقابنا

وقوله: إن لنا حقاإن نعطه ناأ0ذه

و إن نمنعه نرکب أعجاز البل ؛ و إن طال السری

وقوله :مازلت مستاثرا علی مدفوع عما استحقه و استوجیه

ابن ابی الحدید جلد 9 صفحه 306 و307 ذیل خطبه 173
ابن ابی الحدید در جلد 4 صفحه 106 گوید هنگامی که وجود مقدس علی علیه السلام خطبه می خواند عربی فریاد زد وا مظلمتا و دادخواهی کرد امیرالمومنین علیه السلام او را پیش خود خواند و فرمود به تو ظلم واحدی شده اما به من به عدد ریگ های بیابان و کرکها و موهای بدن حیوانات به من ظلم شده است . درجلد 10 صفحه 288 کلماتی نقل می کند از شکوه های امیرالمومنین علیه السلام
[=arial] [/TD]
[TD="class: alt2"][/TD]
[TD="class: alt1 align: left"][/TD]

[=Times New Roman]فصل سوم
[=Times New Roman] هنگامی که خداوند اختیار کرد امیرالمومنین علیه السلام را برای خلافت و امامت و بیعت گرفت برای او در روز غدیر همانطور که متواتر است در اخبار اهل قبله اما غلبه کرد بر اراذل عرب حب ریاست و هوا و مشتعل شد در قلوبشان مائره حسد و بغض پس برگشتند به جاهلیت اولی و مردم چند صنف گردیدند .
[=Times New Roman]صنفی اهل تبلیس و تلبیس و اینها کسانی هستند که محکم کردند ارکان این گمراهی را و صنفی جاهل و مقلد که مشتبه شد برای آنها پس داخل شدند در کاری که اطلاع نداشتند و صنفی طبعیت کردند خوفا و تقیتا پس مرتد شدند اکثر مردم به سبب ارتداد مدلسین و خارج شدند از زمره مسلمین مثل سنت خدا بر امم سایر انبیاء گذشته که امت یهود و نصاری مرتد شدند بعد از پیامبرشان .
[=Times New Roman]و هنگامی که تمام شد امر برای ابی بکر به منبر رفت و خطبه خواند پس جماعتی از مهاجرین و انصار انکار کردند بر او با شدت بسیار و تذکر دادند به او حدیث روز غدیر را پس ابوبکر گفت عقیلونی فلست بخیلکم و علی فیکم پس عمر ایستاد و گفت والله ما اقلناک ولایلی هذا الامر غیرک و از جمله کسانی که انکار کردند دراو مالک بن نویره هنگامی که داخل مدینه شد و دید ابوبکر را روی منبر تعجب کرده از اینکه اینها حدیث غدیر را زیر پا گذاشته و منکر شدند پس ابی بکر و اطرافیان او با شدت با او برخورد نموده و چون صاحب قبیله و از شجاعان عرب بود ابی بکر خالد بن ولید را همراه لشکری به بهانه اخذ زکا ت به نزد او فرستاد و به او گفت که به هرقیمتی هست باید مالک کشته شود پس هنگامی که لشکر خالد رسید با آنها غدر نموده که ما با شما جنگی نداریم و بعد از خلع سلاح انها شبانه مالک و اصحابش را خالد و لشگریانش به نامردی کشتند و همان شب خالد با همسر مالک بن نویره همبستر شده و ..................
[=Times New Roman]تفسیر کلام از کتب عامه در کتاب شریف الغدیر جلد 7 صفحه 158 به بعد
[=Times New Roman]علم الیقین صفحه 629
[=Times New Roman]فصل چهارم
[=Times New Roman]روایت کردند عامه در صحاحشان اینکه رسول الله فرمود اعتونی بدوات و بیاض اکتب لکم متابا لن تظلوا بعدی عمر گفت رها کنید اورا فانه لیهجر و حسبنا کتاب الله پس حضرت از ایشان اعراض فرموده قوموا أنی لاینبقی ان نبی تنازع
[=Times New Roman]رجوع بفرمایید به اسناد این حدیث و کلامی در اطرافش به کتاب شریف المراجعات مراجعه 86 و ما بعد آن
[=Times New Roman]سئوالی که مطرح است این است که چرا بعد از این مخالفت حضرت امر به نوشتن نفرمود جواب واضح است اگر چیزی هم نوشته می شد با نوشته آن حضرت می شد انچه که با کلام قول اوشد.
[=Times New Roman] بخاری روایت را درکتاب علم باب (کتابة العلم )و در کتاب مرض باب (قول المریض قوموا عنّي) ومسلم در کتاب وصیة باب (ترک الوصیة) اورده واحمد حنبل در مسندج1ص324و336 وابن سعد در طبقات2/37وباز بخاری در جهاد وسیر باب (هل یستشفع الی اهل الذمة)وباز ابن سعد در طبقات 2/36ومسند احمد 3/346وهیثمی در مجمع 9/33مطلب را آورده با ضافه (فکرهنا ذلک اشد الکراهة)ما از نوشتن حضرت ناراحت شدیم آن هم نهایت ناراحتی وکراهت وابن ابی الحدید در ج12ص21آورده از ابن عباس که عمر گفت ...ولقد اراد أن یصرح باسمه فمنعت من ذ لک
[=Times New Roman]اشفاقاً وحیطة علی الاسلام........وأبی الله الا امضاء ما حتم .
[=Times New Roman]خواست در مرض موتش تصریح به اسم علي علیه السلام بکند ومن بخاطر حفظ اسلام نگذاشتم و.....واین روایت را طبرانی در کتاب اوسط ومتقی هندی در کنز العمال 3/138
[=Times New Roman]اورده و دهها سند دیگر.

ج: اللهم العن ... ؟


[/HR] [=Times New Roman]و این مطالب بعد از این بود که قصد کردند جماعتی و اینها بود بعد از اینکه جماعتی قصد کردند حضرت را بکشند اماموفق نشدند کما اینکه شاهد این قصه عقبه هرشی و پرتاب کردن دواب از بلندی کما اینکه مشهور است و در کتب عامه مسطور که اشاره خواهد شد پس جمع شدند و نوشتند کتابی که خلافت را از اهل بیت او دور کنند که باز اشاره به آن خواهد آمد . کما اینکه اشاره شذه به او در آیات تبلیغ وصایت و ولایت به قوله والله یعصمک من الناس سوره مبارکه مائده آیه 67
[=Times New Roman]فصل پنجم :
[=Times New Roman]قال الغزالی الملقب به حجة الاسلام فی کتابی المسمی بالسر العالمین درمقاله چهارمی که نوشته است برای تحقیق اهل خلافت بعد از ابحاث و ذکر اختلافات عبارتی دارد این عین عبارت اوست لکن اسفرت الحجه وجهها واجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته یوم غدیر خم و هو یقول
[=Times New Roman]من کنت مولاه فعلی مولاه
[=Times New Roman]فقال عمر: بخ بخ لک یا ابالحسن لقد اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنة
[=Times New Roman]فهذا تسلیم و رضاء و تحکیم ثم بعد هذا غلب الهوی و حب الریاسه و حمل عمود الخلافه و عقود النبوذ فی خفقان الهواء فی قعقعه الرایات و اشتباک ازدحام الخیول و فتح الامصار و الامر والنهی .
[=Times New Roman]فعادوا الی الخلاف الاول فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبئس مایشترون .
[=Times New Roman]می گوید : حجت برای قوم در روز غدیر تمام شد که فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه و غاصبین خلافت تبریک به حضرت گفتند و تسلیم شدند اما بعد غلبه کرد هوا و حب ریاست و کردند انچه کردند و برگشتند به جاهلیت اولی فبئس مایشترون .

[=Times New Roman]و در هنگام شهادت حضرت ایشان فرمودند بیاورید برای من دوات و کاغذی تا گمراه نشوید عمر گفت فانه لیهجر.....................
[=Times New Roman]سپس گوید غزالی اجتهاد در مقابل نص کردید و مخالفت با نص کردید و ادعای اجماع کردید در حالی که کثیری از اصحاب مخالفت کردند مثل عباس و اولادش و امیرالمومنین علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها ...........
[=Times New Roman]محمد بن ابی بکر داخل شد بر پدرش برمرض موتش و گفت ای پسر به عمت عمر بگو بیاید تا وصیت کنم محمد گفت یا ابت کنت علی حق او باطل ؟ فقال علی حق فقال وص بها لاولادک ان کان حقا
[=Times New Roman]یعنی اگر راست می گویی برای اولادت وصیت کن و ابی بکر ساکت شد ..........و برمنبر گفت اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم
[=Times New Roman]سرالعالمین صفحه 20 الی 22
[=Times New Roman]البته در جای خود خواهیم گفت که قاتل ابی بکر عمر است و او این کار را کرد تا زودتر به خلافت برسد چون قرارشان بر این بود که دوسال ابی بکر خلیفه بوده و بعد عمر خلیفه گردد . بعد از اینکه دو سال گذشت رابطه تیره شد و بالاخره عمر ابوبکر را به قتل رساند و در همان روز طبیب مخصوص ابی بکر هم کشته شد و در همان روز فرماندار مکه هم کشته شد و جنازه ابی بکر شبانه دفن شد تا اثرات سم در بدن او را کسی نبیند و هنگامی که دخترش خواست در مراسم عزای او گریه کند عمر او را تازیانه زد و .............
[=Times New Roman]انشاء الله باذکر اسناد آن در جای خود می اید
[=Times New Roman]فصل ششم
[=Times New Roman]هنگامی که خداوند تبارک وتعالی اراده کرد تا کامل کند دینش را نازل شد روح الامین (جبرائیل ) بر رسول خدا در سال 10 هجری فقال السلام علیک یارسول الله العلی الاعلی یقرئک اسلام و یا مرک ان تحج و تحج بالناس و تلاعلیه هذه الایه : و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا وعلی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق
[=Times New Roman]سوره مبارکه حج آیه شریفه 27
[=Times New Roman]وخداوند می فرماید : تو ابلاغ کردی جمیع شرایع و فرائض را و من نمی گیرم هرگز نبی ای را از انبیا را مگر بعد از اکمال دینم و تاکید حجتم و به تحقیق باقیمانده است بر تو فریضه ابلاغ ولایت و اینکه تبلیغ کنی قومت را بدرستی که من خالی نمی گذارم زمینم را از حجت تا اینکه دینم را به پا کند و تبلیغ کند بندگانم را بعد از ارتحال رسولم .
[=Times New Roman]پس امر کرد رسول الله موذنین را پس آنها اعلام کردند در تمام بلاد تا به حج بیایند لذا مسلمین از بلاد مختلف در حجه الوداع با رسول الله حج کردند بعد از ایام حج حضرت اماده خروج از مدینه شد برای انجام حج در 5 ذی القعده و از مدینه و شهرهای اطراف هفتاد هزار نفر و بیشتر با حضرت بودند تا اینکه حضرت بیعت گرفت به خلافت امیر المومنین علیه السلام بر آنها .

[=Times New Roman]و در آن حج بود که مخالفت کردند با عمره با حضرتش در حالی که آیه شریفه
[=Times New Roman] فمن تمتع بالعمره الی الحج فما استیسرمن الهدی
[=Times New Roman]سوره بقره آیه مبارکه 196
[=Times New Roman]حضرت فرمود داخل شد عمره در حج این چنین و انگشتان دستش را در هم انداخت پس بعض از مردم همانجا گوش دادند و عده ای مخالفت کردند و از جمله مخالفت کنندگان عمر بود لذا حضرت فرمود انک لن تومن حتی تموت
[=Times New Roman]پس بخاطر همین در موقع غصب خلافت گفت ایها الناس متعتان کانت علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم حلالا و انا محرمها و معاقب علیهما متعه الحج و متعه النساء .

[=Times New Roman]عین الیقین صفحه 336 جلد دوم

گفت :متعتان کانتا علی عهد رسول الله و أنا أنهی عنهما

دو متعه در زمان رسول الله بود که حلال بود من حرام می کنم ؛متعه حج و متعه نساء. (المغنی ابن قدامة ج 7 ص 527. و المحلی ابنحزم ج7 ص 107 تفسیر قرطبی ج2 ص 167 و تفسیر رازی ج 3 ص 201 وکنزالعمال ج 8 ص 293 و البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 223و...).
دومتعه در زمان پيامبر بود ومن از ان نهي مي كنم .متعه حج ومتعه نساء .
وعلتش واضح است حرام كرد ايندو را تا حاجي زنش بهش حرام شود و متعه نساء تا زنا زياد شود ودشمن امير المومنين عليه السلام زياد بشود .لذا فخر رازي نقل كرد از مولا عليه السلام لولا نهي عمر عن المتعه ما زني الا شقي .اگر عمر متعه را حرام نكرده بود زنا نمي كرد مگر شقي

ج: اللهم العن ... ؟


[/HR] [=Times New Roman]فصل هفتم
[=Times New Roman]پس هنگامی که کامل کرد پیامبر حجش را و مناسکش تمام شد و انچه که از حج لازم بود به مردم اموخت و مقام ابراهیم را به حالت اولیه برگرداند و داخل مکه شده که در این هنگام جبرائیل خدمت حضرتش رسید و آیات اولیه سوره عنکبوت فقال یا محمد اقرا الم 1 احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا وهم لا یفتنون 2 ولقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین3
[=Times New Roman]سوره مبارکه عنکبوت از آیه 1 الی 3
[=Times New Roman]فقال له رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم
[=Times New Roman]یا اخی جبرئیل ما هذه الفتنه ؟
[=Times New Roman]فقال یا محمد العلی الاعلی یقرئک السلام و یقول لک : ما بعثت نبیا قبلک الا امرته عند انقضا ء اجله ان یستخلف علی امته من یقوم فیهم مقامه فالمطیعون لما امرهم به هم الصادقون والمخالفون عما امرهم به هم الکافرون.
[=Times New Roman]و قد آن لک یا محمد ان تصیر الی ربک , و هو یقول لک انصب لا متک من بعدک علی بن ابیطالب علیه السلام اماما فهو الوصی الموتمن علی امتک القائم فیهم بامرک و ان اطاعو و الا فهی الفتنه التی ذکرت لک وان الله تعالی یامرک ان تعلمه جمیع ما علمک من العلوم و تستودعه جمیع ما استودعک من اسرار النبوه و شرایسع الدین و ان تسلم الیه جمیع ما معک من آثار الانبیاء و السلاح و الالویه والرایات فانه الامین علی ذلک .
[=Times New Roman]و یقول لک انی نظرت الی عبادی فاخترتک رسولا و حبیبا و اخترت لک علی بن ابیطالب اخا و وصیا و خلیفه من بعدک . فقال یا جبرئیل ان قومی حدیث عهد بالجاهلیه و اخاف ان تتهمونی فی استخلافی لابن عمی و تتفرقوا عنی لما اعلم من بغضهم له فاذا قدمت المدینه اقمته اماما .
[=Times New Roman]خلاصه ترجمه این است که جبرائیل عرض نمود خداوند می فرماید علی را به عنوان وصی خود نصب کن
[=Times New Roman]پس رسول الله علی را خواست پس در ان روز وشب با علی خلوت کرد و تمامی علم و حکمت و شرایع انبیا گذشته و .... را به علی اموخت پس هنگامی که حضرت علی علیه السلام از پیش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم رفت عایشه داخل شده و عرض نمود امروز طولانی شد برمن خلوت تو و علی پس حضرت از او اعراض نمود پس عایشه گفت ای رسول خدا چرا از من اعراض می کنی امید است امری باشد که برای من در او صلاح وخیری حضرت فرمود برای تو در این امر صلاح وخیری نیست
[=Times New Roman]پس عایشه گفت خبر بده به من یا رسول الله پس حضرت فرمود هنگامی که خبر دادند به تو پس به احدی این خبر را نده و لئن اخبرت احدا لتکفرن
[=Times New Roman]عایشه گفت خبر نمی دهم و سر را فاش نمی نمایم
[=Times New Roman]پس حضرت فرمود جبرائیل امر کرد من را از جانب پروردگارم اینکه نصب کنم علی را امام برای خلقش و خلیفه من بر امت من است بعد از من و همه چیز را به او یاد دادم پس بپرهیز از این که خبر کنی احدی را فتحبط عملک فتکون من الخاسرین
[=Times New Roman]پس هنگامی که خارج شد از پیش حضرت نتوانست خبر را نگه دارد تا اینکه خبرداد به حفصه و او به پدرش خبر داد پس عمر به پیش ابی بکر آمد و ابی بکر را خبر کرد .
[=Times New Roman]پس عمر و ابی بکر جماعتی از قریش را خبر دادند پس به آنها گفتند ببینید چه کار باید کرد اگر خلافت و وراثت لوای بنی هاشم باشد تا آخرین دهر این چنین خواهد شد و اگر امر به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام برود خیری برای زندگانی نیست و بدان که محمد صلی الله علیه وآله وسلم برخورد می کرد باشما طبق ظاهر اما علی بن ابی طالب علیه السلام برخورد خواهد کرد باشما بر انچه می بیند درشما پس فکر کنید نشست آنها طول کشید و هرکس کلامی گفت تا اینکه تصمیم گرفته شد بر اینکه رم دهند شتر پیامبر را در عقبه هرشی و تصمیم گرفتند به قتل پیامبر و ترور و سم دادن ان حضرت پس کسانی که موافقت کردند با این کار 14 نفر بودند
[=Times New Roman]9نفر از قریش که عبارتند از
[=Times New Roman]ابوبکر, عمر, عثمان, طلحه, ابوعبیده جراح, عبدالرحمن بن عوف ,سعد بن وقاص, معاویه, عمروعاص و پنچ نفر از بقیه مردم که عبارت بودند از ابوموسی اشعری ,مغیره بن شعبه , اوس بن حدثان بصری ,ابوحریره ,ابوطلحه انصاری پس قسم خوردند بر این کار .
[=Times New Roman]جبرائیل خدمت حضرت رسید فقال یا محمد صلی الله علیه وآله وسلم
[=Times New Roman]و اذاسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و ارض عن بعض فلما نباها به قالت من انبأک هذا قال نبإنی العلیم الخبیر 3 ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل وصالح المومنین والملائکه بعد ذالک ظهیر 4
[=Times New Roman]سوره مبارکه تحریم آیه 3 و4
[=Times New Roman]پس رسول الله عایشه را خواست فرمود ایا افشا کردی سر مرا پس خداوند جزای عملت را به تو بدهد عایشه گفت انجام ندادم پس رسول الله آیات شریفه ذکر شده را تلاوت فرمودند و عایشه ساکت شد .
[=Times New Roman]وحضرت تصمیم گرفت هنگامی که وارد مدینه شد نصب کند علی را سپس از مکه حرکت کردند تا رسید به کراع الغمیم جبرائیل خدمت حضرت رسید و این آیات را تلاوت کرد
[=Times New Roman] فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک وضائق به صدرک
[=Times New Roman]سوره مبارکه هود آیه 12
[=Times New Roman]و بعد عرض کرد یا ایها الرسول بلغ انزل ما قبلک
[=Times New Roman]سوره مبارکه مائده ابتدای آیه 67
[=Times New Roman]از نصب علی علیه السلام اماما للناس
[=Times New Roman]حضرت فرمودند ای جبرئیل بدرستی که قوم من جدید الاسلام هستند و حدیث الاحد به جاهلیتند و من می ترسم که مرا تکذیب کرده در ابن عمم کنند .
[=Times New Roman]پس حضرت حرکت نمود در مسیر در حالی که تصمیم شد داخل مدینه شده و اعلام امامت کند پس هنگامی که رسید به غدیر خم جبرائیل خدمت حضرت رسید و این چنین عرض کرد یا محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)ان ربک یقراک السلام و یقول لک اقرا یا ایها الرسول بلغ انزل ما قبلک و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین حضرت بعد از این تصمیم گرفت تا اعلام کند ولایت را پس حضرت امر فرمود تا ندا داده شود در مردم به صلوة جامعه و امر فرمود کسانی که رفتند از حجاج برگردانده شوند و دیگران معطل ایستادند تاآنها بیایند تا اینکه اعلام کنند ولایت امیرالمومنین را و تاکید کند حجت را بر اینها .
[=Times New Roman]لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حیا عن بینه

ج: اللهم العن ... ؟


[/HR] [=Times New Roman]فصل دهم
[=Times New Roman]حذیفه فرمود بعد از اینکه با رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم نماز را خواندیم و امر فرمود به حرکت در ان روز و شب تااینکه مشرف شدیم بر عقبه هرشی که را باریکی بود که باید از آن را ه تک تک افراد عبود کنند پس غاصبین خلافت و اهل سقیفه از قبل زودتر خود را به عقبه رساندند و ظروفی را از سنگ پر کرده بودند پس پیامبر مرا خواست و عمار بن یاسر را و من در جلوی ناقه افسار ناقه در دستم بود و عمار پشت سر ناقه تا اینکه به راس عقبه رسیدیم و اینها ان دبابها را پرتاب کردند تا اینکه شتر پیامبر رم کند پس هنگامی که دیدند بعد از اینکه پیامبر به شتر اسکتی یا مبارکه فلیس علیک بأس حذیفه گوید به خدا قسم ناقه به لسان عربی مبین گفت والله یا رسول الله قدم از قدم بر نمی دارم در حالی که تو بر پشت من هستی و در این وقت وقتی اینها دیدند ناقه رم نمی کند پایین امدند و خواستند تا با دستانشان شتر حضرت را پرت کنند من وعمار شروع کردیم به زدن اینها پس اینها عقب رفتند و مایوس شدند .
[=Times New Roman]حذیفه گوید عرض کردم یا رسول الله آیا عده ای از اصحابت را نمی فرستی تا اینها را بکشند حضرت فرمود دوست ندارم بگویند دعوت کرد قومی را به دینش پس اجابت کردند او را و جنگ کردند با او و پس از انیکه بر دشمنانشان پیروز شدند عده ای را کشت و لکن رها کنید ایشان پس بدرستی که خداوند برای اینها بالمرصاد است و مهلت کمی به اینها خواهد داد سپس اینها را خواهد راند به سوی عذاب غلیظ گفتند یا رسول الله اینها چه کسانی هستند حضرت اسم تک تک اینها را برد پس رسول الله فرمود ای حذیفه آیا دوست داری که اینها را که اسم بردم به شخصه هم ببینی عرض کردم بله یارسول الله حضرت فرمود ارفع رأسک علی القوم پس نگاه کردم به بالا حضرت از خدا خواست برقی جهید و دور ما روشن شد پس نگاه کردم پس همانطور که رسول الله اینها را اسم برده بود همه اینها را به شخصه دیدم
[=Times New Roman]9نفر از قریش که عبارتند از
[=Times New Roman]ابوبکر, عمر, عثمان, طلحه, ابوعبیده جراح, عبدالرحمن بن عوف ,سعد بن وقاص, معاویه, عمروعاص و پنچ نفر از بقیه مردم که عبارت بودند از ابوموسی اشعری ,مغیره بن شعبه , اوس بن حدثان بصری ,ابوحریره ,ابوطلحه انصاری
[=Times New Roman]حذیفه گوید : از عقبه پایین امدیم حضرت وضو گرفت و منتظر اصحاب شد تا امدند و جمع شدند برای نماز صبح و اینها داخل نماز شدند پس هنگامی که پیامبر از نماز خارج شد ابابکر راخواست و گفت چرا بر عقبه ایستاده بودید آیا امر نکردم شمارا که احدی بر من مقدم نشود آیا می خواستید ناقه من را رم دهید .
[=Times New Roman]ابابکر گفت ای رسول خدا من نمی دانم برای چه ایستاده بودند و شما بین من و عمر برادری ایجاد کردی و امر کردید که من با او باشم پس اینها از من خواستند که بخاطر تنگی مکان زودتر برویم پس رسول الله به عمر فرمود چرا از ابابکر خواستی که مقدم شود عمر گفت والله من نخواستم او از من خواست حضرت فرمود بروید
[=Times New Roman] سپس عثمان راخواست فرمود چرا این کار را کردید عثمان همان جواب ابابکر را داد پس برادری ایجاد کردید بین من و عبدالرحمن و او از من خواست که زودتر بیایم . حضرت از عبدالرحمن سئوال کرد او گفت عثمان از من خواست . پس حضرت فرمود اما تو ای عثمان پس جیفه و مرداری که منافقین قدم هایشان را بر روی تو می گذارند و اما تو ای عبدالرحمن در قلبت اسلام نیامده و اسلام بری از توست.
[=Times New Roman] پس خواست طلحه را و سئوال کرد که چرا این کار را کردی عرض کرد یا رسول الله مسیر و موضع ذیق بود پس ما خواستیم زودتر برویم حضرت فرمود پس توای طلحه خسر الدنیا و الآخرة.
[=Times New Roman] سپس عمر وعاص را خواست و فرمود چرا این کار را کردید و گفت معاویه از من خواست پس پیامبر فرمود
[=Times New Roman]بار پروردگارا تو می دانی نفاق اینها و ظلم اینها و کفر اینها سپس مغیرة بن شعبه را خواست اما انت فراس المنافقین و اما اسلامک کان هضما فبش مسکنة جهنم
[=Times New Roman]سپس حرکت کردند ابابکر عمر ابوعبیده با هم در گوشی حرف می زدند حضرت نهی کردند از نجوا و اجتماع اینها باز با سالم سخنانی می گفتند که سالم گفت من هم با شما مخالفت در این کار نمی کنم به خدا قسم اهل بیتی مبغوض تر برای من از بنی هاشم نیست و در بنی هاشم احدی مبغوض تر از علی بن ابی طالب علیه السلام پس هرگاه بکنید من هم اماده ام حذیفه گوید اینها پیش پیامبر امدند .
[=Times New Roman]حضرت فرمودند چرا در گوشی حرف می زنید گفتند یا رسول الله ما غیر از این وقت در کنار هم نبوده ایم حضرت نگاه ملایمی کرد و فرمود و مالله بغافل عما تعملون

[=Times New Roman]سپس امر کرد پیامبر و داخل مدینه شدند پس اینها جمع شدند و صحیفه ای نوشتند که ما بیعت غدیر خم را می شکنیم و اینکه خلافت بعد از پیامبر از برای ابی بکر است و بعد از او برای عمر و بعد از او هر کدام از این دوشخص که زنده باشند ابوعبیده یا سالم (لذا هنگامی که عمر ضربت خورد و در بستر افتاده بود گفت لو کان سالم او ابوعبیده حیا لستخلفتته وماجعلته شورا استیعاب واسد الغابه ترجمه سالم جلد 2 صفجه 246 و طبقات ابن سعد جلد 3 صفحه 343 و تاریخ ابن کثیر جلد 2 صفحه 459 در ذکر شورا )
[=Times New Roman]و شاهد بودند و امضا ء کرد ند این صحیفه ملعونه را 34 نفر 14 نفر از اصحاب عقبه که ذکرشان گذشت
[=Times New Roman]وعبارتند از : ابوبکر, عمر, عثمان, طلحه, ابوعبیده جراح, عبدالرحمن بن عوف ,سعد بن وقاص, معاویه, عمروعاص و پنچ نفر از بقیه مردم که عبارت بودند از ابوموسی اشعری ,مغیره بن شعبه , اوس بن حدثان بصری ,ابوحریره ,ابوطلحه انصاری و 20 دیگر که اسامی انها این است :
[=Times New Roman]سعد بن العاص الاموی , واسامة بن یزید , والولید بن ابی ربیعة , وسعید بن زید بن نفیل , و معاذبن جبل , و بشر بن سعد الانصاری , و سهیل بن عمر , و حکیم بن حزام الاسدی , وصهیب بن سنان الرومی , والعباس بن مرداس السلمی و ابو مطیع بن اسد العبدی و قنفذ بن عمر و سالم مولی ابی حذیفه و سعید بن مالک , و خلد بن عرفط و مروان بن الحکم و الاشعث بن قیس .
[=Times New Roman] و اینها جزء منافقین بودند و در کتب متعدد غیر شیعه روایت شده که حذیفه کسی بود که منافقین را میشناخت و نماز بر منافقین نمی خواند . و حذیفه اصحاب عقبه را می شناخت وذکر عقبه و.....
[=Times New Roman](سیره حلبی جلد 3 صفحه 143 – کتاب دلائل النبوه از بیهقی جلد5 صفحه 260/265 – و مسلم در صفحه 50 کتاب عوان بن عثمان ) اینها قصه عقبه را واینکه شتر حضرت را خواستند رم دهند را مطرح کردند منتها اسم آنها را نیاوردند و بعضی از انها اسم ابوسفیان را اورده اند .
[=Times New Roman]برای دیدن مصادر اهل تسنن که قصه عقبه را و اصحاب عقبه را و اینکه حذیفه منافقین را می شناخت علاوه بر مصادر ذکر شده یه مصادر زیر هم رجوع شود
[=Times New Roman]مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر و ابن منظور جلد 6 صفحه 259
[=Times New Roman]کتاب مفاخرات زبیر بن دکار شرح حدیدی جلد 2 صفحه 103
[=Times New Roman]استیعاب جلد 2 صفحه 690
[=Times New Roman]المغازی النبویه جلد 3 صفحه 1042
[=Times New Roman] تفسیر ابن کثیر جلد 2 صفحه 602 و605
[=Times New Roman]کنز العمال متقی هندی جلد 14 صفحه 86
[=Times New Roman]محلی ابن هضم جلد 11 صفحه 225
[=Times New Roman] تاریخ یعقوبی جلد 2 صفحه 68 پ
[=Times New Roman]ابن کثیر در بدایة والنهایه جلد 5 صفحه 19
[=Times New Roman]دلائل النبوه البهقی جلد 5 صفحه 256
[=Times New Roman]اسد الغابة از ابن عسیر ترجمه حذیفه جلد 1 صفحه 468
[=Times New Roman]میزان الاعتدال جلد 4 صفحه 337 رقم 9362
[=Times New Roman]الجرح والتعدیل جلد 9صفحه 8
[=Times New Roman]الاصالة جلد 1 صفحه 454
[=Times New Roman]البدایة والنهایة جلد 4 صفحه 362 جلد 5 صفحه 310 جلد 6 صفحه 225
[=Times New Roman]صحیح مسلم جلد 3 صفحه 1414 حدیث 1787 -98
[=Times New Roman]استیعاب جلد 1 صفحه 278
[=Times New Roman]ابن عثیر جلد 1 صفحه 486
[=Times New Roman]بخاری جلد 7 صفحه 17
[=Times New Roman]مسلم جلد 7 صفحه 428
[=Times New Roman]ابن عساکر جلد 6صفحه 259 و 249
[=Times New Roman]کنزالعمال جلد 14 صفحه 68
[=Times New Roman]مسند احمد جلد 2 صفحه 436
[=Times New Roman]منتخب کنز العمال جلد 5 صفحه 234 و ...........................................

[=Times New Roman]حذیفه می گوید : که اسماء بنت عمیس زوجه ابی بکر که منافقین جمع شدند در خانه ابی بکر و مشورت کردند در غصب خلافت و اسماء می شنید کلام همه اینها را پس امر کردند سعید بن عاص را که بنویسد بر طبق موافقت همه این منافقین صحیفه ملعونه که صحیفه ملعونه این است مطالبش
[=Times New Roman]بسم الله الرحمن الرحیم
[=Times New Roman]هذا مااتفق علیه الملامن اصحاب رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم من المهاجرین و النصار , الذین مدحهم الله فی کتابه علی لسان نبیه , ابفقوا جمیعا بعد ان اجتهدوا فی آرائهم فکتبوا هذه الصحیفه نظرا منهم للاسلام و اهله , و لیقتدی بهم من جاء بعدهم :
[=Times New Roman]اما بعد: فان الله منه و کرمه بعث محمدا صلی الله علیه و اله و سلم رسولا الی الناس کافة بدینه الذی ارتضاه لعباده , فادی ما امر به , حتی اذا اکمل الدین و بین الفرایض والسنن اختارالله له ما عنده , فقبضه الیه مکرما من غیر ان یستخلف من بعده خلیفة ع و انما جعل الاختیار الی المسلمین فی رسول الله اسوة حسنة فی ترک الاستخلاف فانه صلی الله علیه و اله و سلم لم یستخلف علی الناس احدا لئلا یجری ذلک فی اهل بیت واحد فیکون ارثالهم دون سایر المسلمین , و لئلا یکون دولة بین الاغنیاء منهم الی یوم القیمة ع ولئلا یقول الذی یستخلفه هذا لی و لعقبی الی یوم القیمة .
[=Times New Roman]والذی یجب لعی المسلمین عند مضی کل خلیفظ ان یحتمع اهل العلم و المرأی و الفضل , فیتشاوروا فی أمرهم , فمن رأوه مستحقا للخلافظ بدینه و فضله و لوهم امرهم و جعلوه القیم علیهم لانه لایخفی علی اهل کل زمان من یصلح منهم للخلافة فان ادعی مدع من الناس : ان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم استخلف رجلا بعینه بحیث نصبه للناس باسمه و نسبه فقدا بطل دعویه و اتی بخلاف ما یعرفه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و خالف الجماعة .
[=Times New Roman]و ان ادعی مدع ان خلافظ رسول الله وراثة لاهل بیته فقدا بطل و احال لان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم قال :
[=Times New Roman]نحن معاشر الانبیاء لانورث ماترکناه صدقه .
[=Times New Roman]و ان ادعی مدع ان الخلافة لا تصلح الا لرجل واحد من جمیع الناس و انها مقصورة فیه و ولده لانها تتلوا النبوه فقد کذب لانه صلی الله علیه و اله و سلم قال :
[=Times New Roman]اصحابی کالنجوم , بایهم اقتدیتم اهتدیتم .
[=Times New Roman]و ان ادعی مدع انه یستحق الخلافة بقرابة من رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فلیس ذلک له . لان الله تعالی یقول:
[=Times New Roman]ان اکرمکم عندالله اتقیکم
[=Times New Roman]فمن رضی بما اجتمع علیه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فقد اهتدی و عمل بالصواب و من کره ذلک و خالف امرهم فقد عاند جمیع المسلمین فلیقاتلوه فان فی ذلک صلاح الامة فان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم قال :
[=Times New Roman]اجتماع امتی رحمة و ان یدالمسلمین ید واحدة علی من سواهم .
[=Times New Roman]و کتب سعید بن العاص علی اتفاق ممن ثبت اسمه و نسبه ذیل هذه الصحیفة فی المحرم سنة احدی عشرة من الهجرة . ثم انهم دفعوها الی ابی عبیده الجراح , و امروه أن یدفنها فی الکعبه , فلم تزل مدفونة حتی تولی عمر فاخرجها , وهی التی تمناها امیرالمومنین علیه السلام یوم وفاة عمر , فوقف ببابه ملتشحا بثوبه و قال : ما احب ان القی الله الا بصحیفة هذا المسجی .
[=Times New Roman]قال حذیفه :
[=Times New Roman]فلما فرغوا من ذلک اتوا رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و هو فی المسجد و جلسوا معه فالتفت رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم الی ابی عبیده و قال :
[=Times New Roman]بخ بخ لک با ابی عبیده من مثلک و قد اصبحت امین قوم فی هذه الامة علی باطلهم ثم قرأ:
[=Times New Roman]فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشترو به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون
[=Times New Roman]ولقد اصبح نفر من اصحابی ما هم فی فعلهم بدون مشرکی قریش لما کتبوا صحیفتهم و علقوها فی الکعبة ع ولولا ان الله امرنی بالاعراض عنهم لامرهم ابغیه لقد متهم و ضربت اعناقهم
[=Times New Roman]قال حذیفه :
[=Times New Roman]فو الله لقد رایت هولاء النفر قد استقلتهم الرعدة فلم یملک احد نفسه ع ولم یخف علی کل من حضر مع رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم من المهاجرین و الانصار ان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم ایاهم عنی .علم الیقن مرحوم فیض اعلی الله مقامه اشریف ج2ص659که انشاء الله ترجمه صحیفه ملعونه و وقابع بعد از ان می اید انشاء الله .
ج: اللهم العن ... ؟


[/HR] [=Times New Roman]خلاصه ای از ترجمه صحیفه ملعونه :

[=Times New Roman]پیامبری مبعوث شد و تمامی انچه که لازم بود بیان کرد پس از دینا رفت بدون اینکه احدی را برای خود جانشینی کند و اختیار این کار را به مسلمین واگذاشت تا مسلمین خود انتخاب کنند و این فعل رسول الله الگویی است تا اینکه خلافت در خانواده واحد نگردد و ارث نشود و آنچه که واجب است برمسلمین این است که اهل علم و رای و فضل جمع شوند و مشاوره کنند چون خود مردم تشخیص می دهند و اگر کسی ادعا کند که حضرت شخصی را به عینه تعیین کرده ادعای دروغی کرده و مخالفت اجماع کرده و اگر کسی ادعا کند که خلافت برای اهل بیت او است ...............و بعد جعل حدیث کردند از حضرت که نحن معاشر الانبیاء لامورث ماترکناه صدق (و این حدیث جعلی دقیقا خلاف فرمایش قرآن است که فرمود و ورث سلیمان داوود )
[=Times New Roman]و اگر کسی ادعا کند که خلافت فقط برای شخص واحدی است باز او را تکذیب باید کرد چون حضرت فرمود اصحاب من مثل ستارگان هستند و به هر کدام اقتدا کنید نجات می بابید که این حدیث هم جعلی است
[=Times New Roman]و باز گفتند اگر کسی ادعا کرد که قرابت به رسول الله دلیل خلافت است باز مخالفت کرده و می گوییم ان اکرمکم عندالله اتقیکم و اگر مسلمین با کسی بیعت کنند و کسی مخالفت کند پس باید او را کشت و بدرستی که صلاح امت در این است و تمسک کردند به حدیثی که جعل کردند از پیامبر که اجتماع امتی رحمة .....
[=Times New Roman]این صحیفه ملعونه که خلاصه ای از آن ذکر شد و در ان دروغ هایی نسبت به پیامبر دادند تا حادثه غدیر را به فراموشی بسپارند و نگذارند خلافت طبق فرمان خدا به امیرالمومنین علیه السلام برسد .
[=Times New Roman]این صحیفه ملعونه در محرم سال 11هجری نوشته شد و افرادی که ذکرشان گذشت کسانی هستند که شاهد ان بودند و امضاء کردند صحیفه را سپس صحیفه را به عبیداله جراح دادندو به او گفتند در کعبه دفن کند
[=Times New Roman]پس این صحیفه در کعبه مدفون بود تا زمان خلافت عمر پس صحیفه را از کعبه بیرون آورد و صحیفه ملعونه همان چیزی است که امیرالمومنین علیه السلام در روز مرگ عمر آرزو کرد و فرمود :
[=Times New Roman]چقدر دوست دارم که خدارا ملاقات کنم در حالی که این مرده با ان صحیفه باشد که از غیر شیعه حاکم در مستدرک این مطلب را بیان کرده و صدوق در آخرین صفحه معانی الاخبار بیان می فرماید حدیث شریفش را که وقتی از امام صادق علیه السلام پرسید ند که ان صحیفه ای که دوست داشت امیرالمومنین که عمر با آن صحیفه باشد چه صحیفه ای است حضرت فرمود همان صحیفه ملعونه
[=Times New Roman]حذیفه گوید:
[=Times New Roman]هنگامی که صحیفه را نوشته و وارد مسجد شدند پیامبر به ابوعبیده فرمود الان تو امین اینها شده ای سپس قرائت کرد:
[=Times New Roman]فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشترو به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون
[=Times New Roman]و بعد فرمود شماها همان کاری را کردید که مشرکین قریش کردند در نوشتن صحیفه و گذاشتن در کعبه و اگر نبود امر خداوند که مرا امر کرده است که از اینها اعراض کن بخاطر کارهایشان هر آینه گردن همه اینها را می زدم
[=Times New Roman]حذیفه گوید :
[=Times New Roman]همه اینها از ترس مثل بید برخود می لرزیدند و کسانی که از مهاجرین و انصار در خدمت ایشان بودند فهمیدند که مقصود رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم این منافقین و اصحاب عقبه و کسانی که صحیفه را نوشتند است
[=Times New Roman]فصل یازدهم

موضوع قفل شده است