من، مشکلات و آینده

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
من، مشکلات و آینده

سلام

دقیقا نمیدونم از کجا شروع کنم به گفتن. من یه آدمی بودم که تقریباً از زاهنمایی کلاً سرم تو کتاب بودم. از صبح تا شب درس می خوندم. طوری که همه دور و وری هام از دوست و آشنا و خانواده و ... همه و همه اعتقاد دارن زیاد درس میخونم. زیاد درس خوندن من هم علتی داره که شاید الان اوّلین باری هست که دارم تعریفش می کنم. من تو یه خانواده ای بزرگ شدم که از لحاظ مالی خیلی دستش باز نبود، طوری که باید از خیلی از چیزهایی که می دیدیم می زدیم تا پدرمون خیلی تو مشکلات مالی نیفته. از طرف دیگه هم خیلی به روی خودمون نمی آووردیم تا خدای نکرده پدرمون ناراحت نشه. هر چند که چند تا از فامیل های درجه یک مون به بهانه های مختلف کمک می کردن. از طرفی هم پدرم و هم مادرم تحصیلاتی تا حد راهنمایی و دیپلم دارن.
همه این مقدماتی که گفتم رو نگه دارین و از طرف دیگه هم تشویق دیگران برای درس خوندنم رو بهش اضافه کنین. از بچگی منو تشویق کردن که درس بخون درس بخون تا برای خودت کسی بشی، زندگی راحتی داشته باشی و هزار و یکی دلیل دیگه. منم برای اینکه زندگی بهتری داشته باشم دیوانه وار صبح تا شب درس میخوندم و از خیلی از تفریحات و دید و بازدیدها و ... زدم. تا اینکه الان دارم تو یکی از بهترین رشته ها و در یکی از بهترین دانشگاه ها تو مقطع ارشد با سن بیست و دو سه سالگی (بدون حتی یک سال پشت کنکور موندن) دارم درس میخونم ولی دیگه خسته شدم ...
تو این شونزده هفده سال درس خوندن با کم و بیش مدرسه و دانشگاه ساختیم، با هزارتا وعده و وعید تو خالی ساختیم، با هزار حرف های دلخوش کنک سپری کردیم ولی دیگه خسته شدم. الان دارم با این سن ارشد میخونم هنوز وضعیت کارم مشخص نیست، این همه حرفای قشنگی که می زدن و می گفتن بعد از درس خوندن همه چیز برات بهشت میشه خبری نیست. من زندگیم رو بابت درس دادم ولی هیچ چیزی هنوز دستم رو نگرفته. هنوز که هنوزه دارم از پدرم پول می گیرم (هرچند اگه تا هزارسال دیگه هم پدرم چیزی بهم نمیگه و خرجم رو میده). مثل کسی می مونم که زندگیش رو سر یه چیزی قمار کرده باشه. من سر درسم قمار کردم و الان احساس ضرر می کنم. اینجایی که الان هستم اونجایی نبود که انتظارش رو داشتم. فکر می کردم خیلی بهتر از این ها باشه ولی نشد. به همین خاظر انگیزه برای درس خوندن تقریباً به کمترین سطح خودش تو دوران تحصیلم رسیده...
از یه طرف مشکل کار دارم و از یه طرف نیاز شدید به ازدواج دارم. تا زمانیکه کار پیدا نکنم ازدواج نمیکنم. از یه طرفی هم کار نمیتونم پیدا کنم. از سمت دیگه هم به خاطر اینکه کل عمرم سر درس گذاشتم میشه گفت تو مهارت های زندگی صفر هستم! به جز درس خوندن کار دیگه ای بلد نیستم! واقعا هم بلد نیستم. به خاطر اینکه سرم همه ش تو دفتر و کتاب بوده بلد نیستم با مردم ارتباط برقرار کنم. هزار بار تمرین کردم، هزار بار تلاش کردم ولی وضعیتم خیلی بهتر نشد. بی تعارف میدونم که اگه ازدواج کنم یه شوهر و یه پدر بی عرضه خواهم بود چون حتی ساده ترین کارها رو بلد نیستم، حتی ساده ترین کارها رو! باور کنین اغراق نمی کنم!
گیر کردم بین همه چیز. از یه طرف نیاز به ازدواج دارم، از طرفی هم کار ندارم و بدون کار ازدواج نمی کنم، از طرف دیگه حتی اگه کار هم پیدا کنم باز هم به خاطر عدم توانایی تو اداره زندگی نمیتونم زندگیم رو جمع کنم و از یه طرف دیگه هم نیاز به ازدواج دارم ...........
این دور و تسلسل بالا رو بارها و بارها برای خودم تکرار کردم و الان دیگه دارم دیوانه میشم چون به آخرش نمی تونم برسم.
این فشار ازدواج و کار و درس و ... و نا امیدی از اینکه نتونستم بهشون برسم متاسفانه باعث شده رو به دیدن عکس های غیراخلاقی بیارم. من همون کسی بودم که تو دوران بچگی حتی تو کارتون هایی که پخش میشد سعی می کردم به صورت شخصیت های کارتونی جنس مخالف نگاه نکنم Sad ولی الان دیگه خیلی بریده م.
با این اوصاف الان نه من دنیا رو ندارم و نه آخرت رو ...

ممنون میشم اگه یه راه حلی پیش پام بذارین.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد راهنما

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
دقیقا نمیدونم از کجا شروع کنم به گفتن. من یه آدمی بودم که تقریباً از زاهنمایی کلاً سرم تو کتاب بودم. از صبح تا شب درس می خوندم. طوری که همه دور و وری هام از دوست و آشنا و خانواده و ... همه و همه اعتقاد دارن زیاد درس میخونم. زیاد درس خوندن من هم علتی داره که شاید الان اوّلین باری هست که دارم تعریفش می کنم. من تو یه خانواده ای بزرگ شدم که از لحاظ مالی خیلی دستش باز نبود، طوری که باید از خیلی از چیزهایی که می دیدیم می زدیم تا پدرمون خیلی تو مشکلات مالی نیفته. از طرف دیگه هم خیلی به روی خودمون نمی آووردیم تا خدای نکرده پدرمون ناراحت نشه. هر چند که چند تا از فامیل های درجه یک مون به بهانه های مختلف کمک می کردن. از طرفی هم پدرم و هم مادرم تحصیلاتی تا حد راهنمایی و دیپلم دارن.
همه این مقدماتی که گفتم رو نگه دارین و از طرف دیگه هم تشویق دیگران برای درس خوندنم رو بهش اضافه کنین. از بچگی منو تشویق کردن که درس بخون درس بخون تا برای خودت کسی بشی، زندگی راحتی داشته باشی و هزار و یکی دلیل دیگه. منم برای اینکه زندگی بهتری داشته باشم دیوانه وار صبح تا شب درس میخوندم و از خیلی از تفریحات و دید و بازدیدها و ... زدم. تا اینکه الان دارم تو یکی از بهترین رشته ها و در یکی از بهترین دانشگاه ها تو مقطع ارشد با سن بیست و دو سه سالگی (بدون حتی یک سال پشت کنکور موندن) دارم درس میخونم ولی دیگه خسته شدم ...

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
تو این شونزده هفده سال درس خوندن با کم و بیش مدرسه و دانشگاه ساختیم، با هزارتا وعده و وعید تو خالی ساختیم، با هزار حرف های دلخوش کنک سپری کردیم ولی دیگه خسته شدم. الان دارم با این سن ارشد میخونم هنوز وضعیت کارم مشخص نیست

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
من سر درسم قمار کردم و الان احساس ضرر می کنم. اینجایی که الان هستم اونجایی نبود که انتظارش رو داشتم. فکر می کردم خیلی بهتر از این ها باشه ولی نشد. به همین خاظر انگیزه برای درس خوندن تقریباً به کمترین سطح خودش تو دوران تحصیلم رسیده...

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
از یه طرف مشکل کار دارم و از یه طرف نیاز شدید به ازدواج دارم. تا زمانیکه کار پیدا نکنم ازدواج نمیکنم. از یه طرفی هم کار نمیتونم پیدا کنم. از سمت دیگه هم به خاطر اینکه کل عمرم سر درس گذاشتم میشه گفت تو مهارت های زندگی صفر هستم!

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
این فشار ازدواج و کار و درس و ... و نا امیدی از اینکه نتونستم بهشون برسم متاسفانه باعث شده رو به دیدن عکس های غیراخلاقی بیارم

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
با این اوصاف الان نه من دنیا رو ندارم و نه آخرت رو ...


با عرض سلام و ادب خدمت شما برادر گرامی امیدوارم نکاتی را که خدمت شما عرض میکنم راهگشا باشد
در ابتدا این را در نظر بگیرید شما در دس خواندن خود موفق باشید و طبق حرف خودتون در یکی از بهترین رشته ها در یکی از بهترین دانشگاهها در مقطع ارشد درس می خونید و این بسیار ارزشمند است .
شاید از خیلی از علایق خود تاکنون برای رسیدن به هدف صرف نظر نموده اید ولی شما الات توشه چون درس و علم را در اختیار دارید در حالیکه الگر وقت خود را صرف تفریحات و...می کردید دیگر الان همین توشه را نیز نداشتید.
البته تفریحات سالم در حد مناسب خود باید باشد.
در نتیجه شما به اولین هدف از درس که همان موفقیت در تحصیل است رسیده اید و این نشان از اراده قوی و پشتکار عالی شما دارد که بسیاری از همسنان شما آنها را ندارند پس به ویژگیهای مثبت خود بیاندیشید
در مورد کار نیز چون بنابر نظر خود که در یکی از بهتری رشته ها درس میخونید مسیر طولانی در یافتن کار مناسب ندارید و البته خداوند به شما کمک خواهد کرد و موفق خواهید شد
در مورد مهارتهای زندگی هرجند فرصتهایی را برای کسب آنها از دست داده اید ولی براحتی و تنها با برنامه ریزی و جدیت و اراده ای که شما دارید می توانید به مرور زمان آنها را بدست آورید تنها نیاز به مطالعه و آگاهی و اراده شما دارد
تنها موردی که در اینجا سبب این سوال شده است و اینگونه تفکر شما ،این است که شما از ابتدا با فکر و تامل و مشورت راه خود را انتخاب نکرده اید و از روی احساس و با توجه به تشویقهای اطرافیان تصمیم گرفته اید و آینده آن را کامل در نظر نگرفته اید که این را باید با شناخت و آینده نگری مناسب جبران نمایید گذشته را فراموش نمایید و تجربه ای که از گذشته اندوخته اید در مسیر آینده بکار بریدبا سرمایه ای که از علم و دانش و اراده و جدیت و تعهد و...دارید و آینده نگری و دوراندیشی برای خود برنامهریزی نمایید و بدانید که با این سرمایه و برنامه ریزی به سرعت می تونید بر مشکلات غلبه کرده و روحیه خود را باز یابید
شناخت خود را از رشته تحصیلی خود بیشتر و واقع بینانه نمایید و موقعیت های کاری که ممکن است برای شما اکنون و در آینده ایجاد شود را بررسی نمایید و با دوراندیشی برای خود برنامه ریزی های کوتاه و مدت و بلند مدت تدوین نمایید و با توجه به آن سعی کنید به اهداف خود برسید
با انجام و اجبات و ترک محرمات و نزدیکی بیشتر به خداوند متعال و تدبیر و دوراندیشی سعی کنید که آرامش خود را حفظ نموده و در مسیر پیشرفت های مادی و معنوی پیش روید
دعا و توسل به اهلبیت را فراموش نکنید
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
این دور و تسلسل بالا رو بارها و بارها برای خودم تکرار کردم و الان دیگه دارم دیوانه میشم چون به آخرش نمی تونم برسم.
این فشار ازدواج و کار و درس و ... و نا امیدی از اینکه نتونستم بهشون برسم متاسفانه باعث شده رو به دیدن عکس های غیراخلاقی بیارم. من همون کسی بودم که تو دوران بچگی حتی تو کارتون هایی که پخش میشد سعی می کردم به صورت شخصیت های کارتونی جنس مخالف نگاه نکنم Sad ولی الان دیگه خیلی بریده م.
با این اوصاف الان نه من دنیا رو ندارم و نه آخرت رو ...

دوست خوب جسارته
ما همیشه تو زندگی روزمره با انتخاباتی مواجهیم که هریک میتونن تو آیندمون تاثیر گذار باشن پیشنهادم اینه که به تصمیمات گذشته فکرنکنین
و باز جسارتا من از متنی که نوشته اید و خودرا ناامید دانسته اید یا این که گفته اید این فکرا رو مسلسل وار تکرار میکنید برداشت کردم کهشاید یخورده افسرده شده باشین براهمین رفتن به روانپزشک گزینه خوبیه
درپناه خدا:Gol:

منم خیلی خسته شدم.اگه بخاطر درجه ی سربازی نبود دیگه ارشدو ادامه نمیدادم.بزرگترین اشتباه زندگیم این بود که نرفتم دندون پزشکی یا داروسازی این دوتا رشته توشون پوله.نه بقیه رشته ها.اگه مطمئنی 100درصد میتونی این رشته ها قبول بشی راهتو عوض کن.یه استا داریم الان دکترا مهندسیه.میگه اون موقع که ارشد میخوندیم با یه رفیقام گفتیم مهندسی فایده نداره بریم پزشکی.رفتن کنکور دادن و جفتشون دندونپزشکی اوردن.استادمون بیخیال شد ولی رفیقش رفت دندون پزشکی.استادمون میگفت حالا درامد اون رفیقش کجا و خودش کجا....اینقدر ادم هست دست چپ و راستشم بلد نیست رفته زن گرفته.میدونی چی داشته اعتماد به نفس.شما هم تنها مشکلت نداشتن اعتماد به نفسه.حداقل یه تدریس خصوصی یا توی موسسه غیرانتفاعی ها که میتونی بری.اصلا تا حالا دنبال کار گشتی.توقعتو بیار پایین.یه جا باشه که فقط بیمه هم بکنه.بره جز سابقت.البته همه ی اینها در صورت نبودن مشکل بزرگ سربازی امکان پذیره.

سلام
من واقعا مشتاقم ببینم چه جوابایی به این تاپیک داده میشه

با سلام
كمي صبر سحر نزديك است. شما تا الان تلاش كردين و دقيقا كمي مونده به ديدن نتايج زحمات چندين ساله تون خسته شدين. شما بعد از اتمام دوره ارشد مي تونين موقعيت هاي كاري خوبي بدست بيارين( در يكي از بهترين دانشگاهها ارشد مي خونين) و بعد هم به مساله ازدواج بپردازين. از خدا بخواهين بهتون صبر بده و براي اينكه سراغ عكس هاي مبتذل و... نرين اوقات فراغت رو به تفريحات سالم بگذرونين و از تنهايي دوري كنين.
اميدوارم موفق باشيد

سلام
متشکر از کارشناس محترم و همه دوستان به خاطر پست ها و راهنمایی هاشون.

راهنما;656563 نوشت:
در مورد مهارتهای زندگی هرجند فرصتهایی را برای کسب آنها از دست داده اید ولی براحتی و تنها با برنامه ریزی و جدیت و اراده ای که شما دارید می توانید به مرور زمان آنها را بدست آورید تنها نیاز به مطالعه و آگاهی و اراده شما دارد

میخواستم بپرسم به عنوان چند راه کار عملی چه مواردی رو پیشنهاد می کنید؟ چون من خیلی تو این زمینه سعی و تلاش کردم و خیلی هم به در بسته خوردم. سعی کردم خودم رو اجتماعی تر کنم، روابطم رو بیشتر کنم و ... ولی مشکلم اینجاست که حتی نمیتونم خوب حرف بزنم، کارهای جدید رو برای اوّلین بار انجام بدم و ...

دوستت دارم خدا!;654010 نوشت:
سلام

دقیقا نمیدونم از کجا شروع کنم به گفتن. من یه آدمی بودم که تقریباً از زاهنمایی کلاً سرم تو کتاب بودم. از صبح تا شب درس می خوندم. طوری که همه دور و وری هام از دوست و آشنا و خانواده و ... همه و همه اعتقاد دارن زیاد درس میخونم. زیاد درس خوندن من هم علتی داره که شاید الان اوّلین باری هست که دارم تعریفش می کنم. من تو یه خانواده ای بزرگ شدم که از لحاظ مالی خیلی دستش باز نبود، طوری که باید از خیلی از چیزهایی که می دیدیم می زدیم تا پدرمون خیلی تو مشکلات مالی نیفته. از طرف دیگه هم خیلی به روی خودمون نمی آووردیم تا خدای نکرده پدرمون ناراحت نشه. هر چند که چند تا از فامیل های درجه یک مون به بهانه های مختلف کمک می کردن. از طرفی هم پدرم و هم مادرم تحصیلاتی تا حد راهنمایی و دیپلم دارن.
همه این مقدماتی که گفتم رو نگه دارین و از طرف دیگه هم تشویق دیگران برای درس خوندنم رو بهش اضافه کنین. از بچگی منو تشویق کردن که درس بخون درس بخون تا برای خودت کسی بشی، زندگی راحتی داشته باشی و هزار و یکی دلیل دیگه. منم برای اینکه زندگی بهتری داشته باشم دیوانه وار صبح تا شب درس میخوندم و از خیلی از تفریحات و دید و بازدیدها و ... زدم. تا اینکه الان دارم تو یکی از بهترین رشته ها و در یکی از بهترین دانشگاه ها تو مقطع ارشد با سن بیست و دو سه سالگی (بدون حتی یک سال پشت کنکور موندن) دارم درس میخونم ولی دیگه خسته شدم ...
تو این شونزده هفده سال درس خوندن با کم و بیش مدرسه و دانشگاه ساختیم، با هزارتا وعده و وعید تو خالی ساختیم، با هزار حرف های دلخوش کنک سپری کردیم ولی دیگه خسته شدم. الان دارم با این سن ارشد میخونم هنوز وضعیت کارم مشخص نیست، این همه حرفای قشنگی که می زدن و می گفتن بعد از درس خوندن همه چیز برات بهشت میشه خبری نیست. من زندگیم رو بابت درس دادم ولی هیچ چیزی هنوز دستم رو نگرفته. هنوز که هنوزه دارم از پدرم پول می گیرم (هرچند اگه تا هزارسال دیگه هم پدرم چیزی بهم نمیگه و خرجم رو میده). مثل کسی می مونم که زندگیش رو سر یه چیزی قمار کرده باشه. من سر درسم قمار کردم و الان احساس ضرر می کنم. اینجایی که الان هستم اونجایی نبود که انتظارش رو داشتم. فکر می کردم خیلی بهتر از این ها باشه ولی نشد. به همین خاظر انگیزه برای درس خوندن تقریباً به کمترین سطح خودش تو دوران تحصیلم رسیده...
از یه طرف مشکل کار دارم و از یه طرف نیاز شدید به ازدواج دارم. تا زمانیکه کار پیدا نکنم ازدواج نمیکنم. از یه طرفی هم کار نمیتونم پیدا کنم. از سمت دیگه هم به خاطر اینکه کل عمرم سر درس گذاشتم میشه گفت تو مهارت های زندگی صفر هستم! به جز درس خوندن کار دیگه ای بلد نیستم! واقعا هم بلد نیستم. به خاطر اینکه سرم همه ش تو دفتر و کتاب بوده بلد نیستم با مردم ارتباط برقرار کنم. هزار بار تمرین کردم، هزار بار تلاش کردم ولی وضعیتم خیلی بهتر نشد. بی تعارف میدونم که اگه ازدواج کنم یه شوهر و یه پدر بی عرضه خواهم بود چون حتی ساده ترین کارها رو بلد نیستم، حتی ساده ترین کارها رو! باور کنین اغراق نمی کنم!
گیر کردم بین همه چیز. از یه طرف نیاز به ازدواج دارم، از طرفی هم کار ندارم و بدون کار ازدواج نمی کنم، از طرف دیگه حتی اگه کار هم پیدا کنم باز هم به خاطر عدم توانایی تو اداره زندگی نمیتونم زندگیم رو جمع کنم و از یه طرف دیگه هم نیاز به ازدواج دارم ...........
این دور و تسلسل بالا رو بارها و بارها برای خودم تکرار کردم و الان دیگه دارم دیوانه میشم چون به آخرش نمی تونم برسم.
این فشار ازدواج و کار و درس و ... و نا امیدی از اینکه نتونستم بهشون برسم متاسفانه باعث شده رو به دیدن عکس های غیراخلاقی بیارم. من همون کسی بودم که تو دوران بچگی حتی تو کارتون هایی که پخش میشد سعی می کردم به صورت شخصیت های کارتونی جنس مخالف نگاه نکنم Sad ولی الان دیگه خیلی بریده م.
با این اوصاف الان نه من دنیا رو ندارم و نه آخرت رو ...

ممنون میشم اگه یه راه حلی پیش پام بذارین.

سلام

متاسفم که تو این کشور افرادی مثل شما پس از سالها تلاش و درس خوندن باید بیکار بمونن. سر کارم برن فوقش با یه حقوق اندک زیر خط فقر زندگی کنند.

اینجا علم ارزشی نداره اگه میتونی از ایران برو. اگه همونطور که گفتی دانشگاه تاپی درس میخونی خودت باید راهشو بدونی با این حال اگه خواستی حاضرم راهنماییت کنم

تو این کشورم یا باید دلال و مفت خور باشی یا سر مردم کلاه بذاری یا شانس بیاری که بتونی به جایی برسی

برات آرزوی موفقیت دارم

به نظر منم پسرا بزرگترین اشتباهشون اینه که دنبال مدرک میرن بابا بگو یه دیپلم یا یه لیسانس گرفتین کافیه برین دنبال کار زندگیتون بسازین
تو ایران درس خوندن عمر تلف کردنه اینجا کسی برای مدرک شما هیچ ارزشی قائل نیست.
اخر واسه یه لقمه نون اینقدر باید بدبختی وسختی بکشی با همون مدرک که هر روز هی خودتو لعنت کنی چرا رفتم دانشگاه چرا این همه درس خوندم چرا عمرم هدر دادم.......
توی کشورای دیگه اینده شغلی کسی که میره دنبال درس کاملا تضمین شده است وارزش واقعا حتی دوران دانشجویی بخصوص دانشجویان دکترا مبلغی ماهیانه بهشون میدن تا تمام تمرکز دانشجو روی درس و تحقیقش باشه اینجا دانشجو فکرش همه جا میره الا دنبال درس فراگیری علم از بس مشکلات جور واجور دوروبرش ریخته شده نمیتونه تمرکز کنه روی درس. بعدش میگن مدرک داره ولی سواد نداره دیگه نمیدونن چرا!
باید به فکر کار و سربازی وازدواج هزینه های سر سام اور زندگی و اینده و نگرانی از افزایش سن همه اینا هست کنارش هم باید درس هم بخونه:grye:
تازه مدرک هم که گرفت حالا باید هفت خوان رستم رو رد کنه کفش اهنی پاش کنه وبره دنبال کار اونم اگه گیر بیاد وقتی هم رفت سر کار یه چندر قاز بخور نمیر بهش میدن که نمیدونه باید به کدوم درد زندگیش بزنه.
خلاصه یا باید مدرک رو با اون همه مشکلات وعوارض بعدش به جون بخرین یا عطای مدرک رو به لقاش ببخشید برین دنبال کار یه زندگی بی دغدغه داشته باشین.
توی کشور ما پره از مدرک داران بیکار بی علم در دانشگاها روباز کردن وهمینجور هر کسی از راه میرسه میره یه مدرک میگیره میاد بیرون تازه دکتراش بدون کنکور هم میرن
من نمیدونم این همه پول یا مفت وبی زبون حیف نیست بدی مدرک دکترای بگیری واسه حقوق ماهی مثلا 1تومن؟ اخه ادم عاقل 70 میلیون میده مدرک بگیره عمرش هدر میده جوونی واعصابش میزاره واسه اینکه بره سر یه کاری با حقوق یه تومن تازه اگه گیرش بیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:Narahat:
خیلیا هم بعد مدرکه یادشون میفته ای دل غافل من سنم رفته بالا بهترین دانشگاه درس خوندم بهترین مدرک دارم ولی نه کاری نه درامدی نه سربازی به شدت هم نیاز به ازدواج دارم چیکار کنم به من راهکار بدین!:god:

دوستت دارم خدا!;657185 نوشت:
میخواستم بپرسم به عنوان چند راه کار عملی چه مواردی رو پیشنهاد می کنید؟ چون من خیلی تو این زمینه سعی و تلاش کردم و خیلی هم به در بسته خوردم. سعی کردم خودم رو اجتماعی تر کنم، روابطم رو بیشتر کنم و ... ولی مشکلم اینجاست که حتی نمیتونم خوب حرف بزنم، کارهای جدید رو برای اوّلین بار انجام بدم و ...

سلام علیکم

دوست عزیز این حالت شما و سئوالات ذهنتان یک امر طبیعی برای هر جوانی است. فقط چند چیز را باید به خاطر داشته باشید و عمل کنید:

1- راهکار عملی در این آیه از قرآن برای خدادوستان آمده است:

اتقوالله یعلمکم الله (یعنی فقط تقوا داشته باش تا خداوند معلم خصوصی تو شود و در همه گردنه‌های زندگی راهنمایی‌ات کند)

2- این کید شیطان است که با ایجاد حزن و اندوه و نگرانی در مورد آینده، انسان را از خدا غافل و به سمت افسردگی، تنبلی، و ترس از حل مشکلات، و نهایتاً گناه کردن می‌کشاند.
3- شما باید به این درجه از تفقه در دین(دستور زندگی) برسید که برای هر کید شیطان و نفس خودت راه حلی داشته باشید.
4- با افراد متدین و موفق در رشته تحصیلی‌ات بسیار مشورت کنید. آیا با فوق لیسانس و دکتری جامعه به شما بیشتر احتیاج دارد یا لیسانس؟
5- از اجتماع مومنین دوری نکنید تا سوژه عملیات شیطان نشوید( نماز جماعت، ورزش، گردش، دعای کمیل، سخنرانی، و...).
6- همه‌ی شاغلینی که سربازی رفته‌اند می گویند اگر تقوا داشته باشید برکات مادی و معنوی زیادی دارد.
7- اگر در مشورت با اقوام یا دوستان به کاری با درآمد مکفی در غیر تخصص خود رسیدید اقدام کنید.
8- قرار نیست شما همه کاری بلد باشید. اولویتها را با مشورت یک مشاور متدین و متخصص پیدا کنید و به یادگیری آنها با مطالعه و پرسیدن و تمرین کردن بپردازید.
9- البته همه کارهای فوق را در اوقات فراغت انجام دهید و اتمام درس را در زمان خودش دنبال کنید(تحصیل، تهذیب، ورزش)
موفق باشید

به نام خدابا سلاماولین کاری که شما باید انجام بدید ، تغییر نگرشتونه . دوست گرامی ، هیچ یک از ما انسان های کاملی نیستیم ، هر کدوم یه سری کمبودهایی داریم . همین که به کمبودهاتون ( نداشتن مهارت های کافی در زندگی ) پی بردید ، جای شکرش باقیه . وضعیتتونو بپذیرید و سعی کنید بهبودش بدید . با غصه خوردن و سرزنش کردن و دست روی دست گذاشتن و ناامیدی ، وضع از اینی هم که هست بدتر میشه . به نظرم شکرگزاری رو در برنامه ی روزانه تون قرار بدید . دیدتونو عوض میکنه و باعث میشه در کنار نواقص ، به جنبه های زیبای زندگیتون توجه کنید ، روحیه تون بهتر و بهترتر میشه و موتوری که برای ادامه ی زندگی و کار و تلاش برای پیشرفت نیاز دارید ، به راه میفته . از خدا تشکر کنید : بابت هر چیز کوچک و بزرگی که واقعا حس میکنید از داشتنشون لذت می برید . از خودتون تشکر کنید . مثلا بابت صبر و استقامت در درس خوندن ، تلاش ، درک شرایط پدر ! ، اینکه به فکر زندگیتون هستید ( باور کنید این خیلی مهمه ، خیلیا همین که مشکلی پیدا میکنند تسلیم میشن ولی سؤال و درخواست شما نشون دهنده ی امیده !!! امید به تغییر و بهبود که البته فقط از شخص خودتون برمیاد و نباید منتظر کس دیگه ای باشید ) و ...در مورد شغل و تحصیل : ارشدتونو تمام کنید و ضمنا در پروژه ی پایانیتون سنگ تمام بذارید . سعی کنید چند پروژه در کنار درستون انجام بدید . ببینید هنگام استخدام از چه چیزایی سؤال میشه مثلا معدل ؟ مدرک زبان ؟ محل تحصیل ؟ نرم افزار خاص ؟ پروژه ؟ و ... و تا جایی که امکان داره سعی کنید فاکتورهای لازمو کسب کنید . به هر کجا که فکرشو میکنید برای کار سر بزنید . اگه کسیو میشناسید : اقوام ، دوستان ، دوست دوستان ، اساتید و .. بسپرید بهشون ( واسه کار ) . یکی از دوستان هم پیشنهاد خوبی دادند : تدریس . به فکرش باشیددر مورد ازدواج : به نظرم با بزرگتراتون صحبتی داشته باشید . شاید الان که کار ندارید نتونید ازدواج کنید اما بتونید نامزد کنید ! و اگر هم خودتون تمایل ندارید قبل از استخدام ، ازدواج کنید پس همه جوره خودتونو قانع کنید که اول کار و بعد ازدواج!در مورد مهارت های زندگی : به چند تا مشاور کاربلد سر بزنید و ازشون مشورت بگیرید . به رفتار افرادی که قبولشون دارید ، توجه کنید . بیشتر توی جمع ها شرکت کنید ( البته نه هر جمعی ، تنهایی و انزوا و درس از بودن در یه سری جاها خیلی بهتره ) . اشکال نداره بلد نیستید صحبت کنید ، کم کم یاد می گیرید .موفق باشید

در مورد مهارت های زندگی و برقرار ارتباط باید بگم که منم مشکل شما رو داشتم و چه بسا بدترتر بودم!!
اوایل که رفته بودم دانشگاه حتی برقراری ارتباط با اساتید آقا که جای پدرم بودن برام سخت بود و توی حرف زدن باهاشون گیر میکردم
اصلا نمیتونستم سرکلاس حرفمو بزنم
کلا بلد نبودم چجوری با بقیه حرف بزنم، دوست پیدا کنم و اینا
و این موضوع باعث میشد که از درون حرص بخورم و خودمو سرزنش کنم
تا اینکه به این نتیجه رسیدم که فقط خودمم که میتونه به خودم کمک کنه
کتابای آداب معاشرت و ارتباط موثر خوندم و توی اینترنت درمورد آداب معاشرت سرچ کردم
کلی مقاله روانشناسی درمورد نحوه ارتباط با دیگران و جنس مخالف خوندم
توی اینترنت مطلب زیاده
فقط کافیه که آدم بخواد خودشو عوض کنه
خداروشکر من بعد از خوندن ی سری کتاب و مطالب و مقاله مناسب توی اینترنت درمورد برقراری ارتباط وضعیتم بهتر شد.
به شما هم همین روش ها رو پیشنهاد میدم
امیدوارم مفید باشه
موفق باشید.

موضوع قفل شده است