جمع بندی اثبات صفات واجب الوجود

تب‌های اولیه

101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات صفات واجب الوجود

سلام.
پس از اثبات واجب الوجود توسط برهانهایی نظیر برهان علیت،چگونه یگانگی واجب الوجود اثبات میشود؟
غیر از یگانگی چه صفاتی برای واجب الوجود اثبات میشود؟ و چگونه؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد
صادق

divoone1985;653123 نوشت:
سلام.
پس از اثبات واجب الوجود توسط برهانهایی نظیر برهان علیت،چگونه یگانگی واجب الوجود اثبات میشود؟
غیر از یگانگی چه صفاتی برای واجب الوجود اثبات میشود؟ و چگونه؟

باسلام وتشکر .
در این باب جای سخن بسیار است ولی به اختصار باید گفت :

برای اثبات یگانی ( توحید ) وبرخی صفات حق تعالی مثلا عدالت دلایل متعدد وجود دارد از جمله :
1) ـ دلیل اول کمال مطلق و نامحدودیت خداوند
مقدمه اصلی این دلیل آن است که ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است وهیچ‌گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود؛ زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ‌کمالی نباشد؛ چرا که فقدان کمال، مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب‌الوجود بودن سازگاری ندارد.
حال اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض کنیم،لازم است بین آن دو تمایز باشد؛ زیرا با انتفای هر گونه تمایزی، فرض «دو» بودن منتفی خواهد شد. در این صورت، با دو احتمال مواجهیم (و احتمال سومی تصور نمی‌شود):
احتمال اول آن است که یکی از دو خدای مفروض،‌کامل مطلق و نامحدود و دارای همه کمالات و دیگری ناقص و محدود و فاقد برخی کمالات خدای اول باشد. در این صورت، معلوم است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی‌تواند خدا باشد. بدین ترتیب، احتمال اول، به جای تعدد به توحید (وحدت خداوند) می‌انجامد.
اما احتمال دوم آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است. نتیجه این احتمال آن است که هیچ یک از آنها خدا نباشد و این خلاف فرض است. دلیل مطلب این است که بر اساس احتمال دوم، دو خدای مفروض، از وجود و عدم (عدم برخی کمالات وجودی) ترکیب می‌یابند؛ حال آن که ذات خداوند از هر گونه ترکیبی مبرّاست.
بدین ترتیب، فرض تعدد واجب الوجود در یک صورت به توحید می‌انجامد و در صورت دوم، مستلزم امری محال (ترکیب ذاتی واجب) است. در نتیجه فرض تعداد خدا فرض معقولی نخواهد بود.
ممکن است گفته شود که احتمال سومی نیز وجود دارد که در استدلال بالا مورد توجه قرار نگرفت و آن احتمال این است که دو خدای مفروض، هر دو دارای همه کمالات وجودی باشند.
در پاسخ به اعتراض بالا یادآور می‌شویم : همان گونه که در آغاز استدلال گفته شد، فرض تعدّد، مستلزم وجود نوعی فرق و تمایز است؛ بنابر این، اگر دو واجب الوجود مفروض هر دو دارای همه کمالات باشند، دیگر تمایزی بین آن دو نخواهد بود و این با فرض اولیه ما (یعنی فرض وجود دو خدا) سازگار نیست.
2) ـ دلیل دوم نفی ترکیب
اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض شوند در اصلِ وجوب وجود یا یکدیگر مشترک خواهند بود. از سوی دیگر، همان گونه که در دلیل قبلی اشاره شد، فرض تعدد مقتضی آن است که نوعی تمایز بین آن دو وجود داشته باشد. برای مثال، وقتی سخن از دو کتاب در میان است، باید آن دو علاوه بر این که در کتاب بودن با هم مشترکند، دست کم از یک جهت (مثلاً از جهت رنگ، مکان، حجم، محتوا و...) با هم متفاوت باشند. بنابر این، فرض وجود تعدد خدا بدین معناست که در خدای مفروض، در اصل خدا بودن (وجوب وجود) مشترک باشند و از جهت آن که دو خدا هستند از یکدیگر تمایزی داشته باشند.
نتیجه فرض بالا آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای وجه اشتراک و وجه امتیاز و فرق باشند؛ بنابر این لازم می‌آید که ذات آنها از دو جزء ترکیب یافته باشد:
1) جزء مشترک با خدای مفروض دیگر (اشتراک)
2) جزء مختص (فرق) و این به معنای ترکیب ذاتی آنهاست؛ در حالی که ثابت کردیم ذات الهی از هر گونه ترکیبی مبرّاست.
بدین ترتیب، خلاصه دلیل حاضر آن است که فرض تعدد واجب الوجود مستلزم ترکیب واجد الوجود است و چون ترکیب واجب محال است، تعدد واجب نیز (که مستلزم آن بود) محال خواهد بود.(1)
مسئله عدل نیز, همانند توحید, بیانگر یکى از اوصاف الهى است, ولى به دلیل اهمیت و صف ناپذیر آن, جایگاه ویژه اى در مباحث اعتقادى و کلامى یافته است.
این اهمیت تا آنجاست که گاه از عدل به عنوان یکى از اصول پنج گانه دین یا مذهب و در کنار اصولى, مانند نبوت و معاد, یاد مى شود.
بى تردید, این جایگاه رفیع معلول عواملى چند است که در این میان, دو عامل نقشى اساسى تر دارند:
اصل عدل الهى گستره وسیعى دارد: پذیرش یا رد این اصل, نقش مهمى در تصویر ما از خدا و به عبارت دیگر, در خداشناسى ما ایفا مى کند.
از سوى دیگر, این اصل با کل نظام تکوینى و تشریعى عالم در ارتباط است و قبول یا رد آن مى تواند کل جهان بینى ما را دگرگون سازد.
افزون بر این, عدل الهى یک از پیامدهاى مهم اثبات معاد و پاداش و کیفر اخروى است و سرانجام, این اصل فقط بُعد عقیدتى و نظرى ندارد, بلکه ایمان به دادورزى و عدالت پیشگى خداوند آثار تربیتى خاصى در رفتارهاى آدمى و گرایش او به تحقق عدل و ریشه کن ساختن ظلم در روابط اجتماعى و انسانى به جاى مى گذارد.
واژه عدل در معناى مختلفى به کار مى رود.
برخى از معانى مهم عدل عبارت‌اند از:
أ) رعایت تساوى و دوری از تبعیض: گاه مقصود از عدل و عدالت ورزى آن است که شخص هیچ گونه تفاوتى میان دیگران در نظر نمى گیرد و در روابط خود, به همگان به دیده یکسان مى نگرد و از تبعیض مى پرهیزد.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که مراعات مساوات تنها در صورتى پسندیده و مطلوب است که هیچ گونه تفاوتى در شایستگى ها و استحقاق ها نباشد.
اما اگر با مجموعه اى مواجه باشیم که از جهت شایستگى متفاوت اند, مراعات مساوات میان آنها کارر عادلانه نبوده, بلکه پای مال کردن حق اعضاى شایسته تر است.
براى مثال, اگر معلمى به قصد مراعات عدل و مساوات, به همه دانش آموزان خود نمره یکسانى دهد,کارى عادلانه انجام نداده است. بنابراین, باید به خاطر داشت که عدالت همواره ملازم با مساوات نیست .
ب) رعایت حقوق دیگران: در این معنا, عبارت است از آن که حقوق همه افراد مورد توجه و رعایت قرار گیرد (اعطاء کل ذى حق حقه) .

پ) قرار گرفتن افراد و اشیا در جایگاه شایسته خود: گاهى عدل در معناى جامع ترى به کار مى رود: نهادن هر چیز در جایگاه مناسب خود. این تعریف را مى توان در کلامى از امام على (ع) یافت:
«العدل یضع الامور مواضعها؛(2) عدالت هر چیزى را در جایگاه (مناسب) آن قرار مى دهد».
مبناى این سخن والا آن است که در جهان تکوین و تشریع, هر چیزى موقعیت و جایگاه مناسب و درخور خود دارد . عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیز در جاى مناسب خود قرار گیرد. این معنا, جامع ترین معناى عدل است و معانى پیشین را نیز در بر مى گیرد.
بنا بر آنچه گذشت, معناى اجمالى عدالت الهى آن است که خداوند با هر موجودى, چنان که شایسته آن است, رفتار کند؛ او را در موضعى که درخور آن است, بنشاند و چیزى را که مستحق آن است, به او عطا کند.
با توجه به حوزه هاى اصلى عدالت خداوند, مى توان عدل الهى را به اقسام کلى زیر تقسیم کرد:
1ـ عدل تکوینى: خداوند به هر موجودى به اندازه شایستگى هاى او از مواهب و نعمت ها عطا مى کند و هیچ استعداد و قابلیتى را, در این حوزه, بى پاسخ و رها نمى گذارد.
به دیگر سخن, خداوند متعال به هر یک از مخلوقات خویش, به اندازه ظرفیت وجودى آن می بخشد و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از کمالات بهره مند مى سازد.
2ـ عدل تشریعى: خداوند از یک سو, در وضع تکالیف و وضع قوانینى که سعادت و کمال انسان در گروه آن است, فرو گذار نمى کند و از سوى دیگر, هیچ انسانى را به عملى که بیش از توان اوست, مکلف نمى سازد. بنابراین, شریعت الهى به هر دو معناى یاد شده, عادلانه است .
3ـ عدل جزایى: خداوند در مقام پاداش و کیفر بندگان خود, جزاى هر انسانى را متناسب با اعمالش مقرر مى کند. بر این اساس, خداوند در مقابل اعمال نیک نیکوکاران, آنان را پاداش مى دهد و بدکاران را به سبب کارهاى زشتشان, کیفر کند.
همچنین, عدل جزایى خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانى به سبب تکلیفى که به او ابلاغ نشده است, مجازات نشود. بخشى از این پاداش و کیفر در دنیا و بخش دیگرى در آخرت واقع مى شود. البته با توجه به حقیقت مجازات اخروى و رابطه تکوینى آن با اعمال (که در ادامه به آن اشاره مى کنیم) عدل جزایى, در نهایت, به عدل تکوینى خداوند باز مى گردد.
مهم ترین مبناى عقلى عدل الهى این خواهد بود که: در نظر عقل, عدل کارى شایسته و ظلم عملى ناشایست است و خداوند حکیم از انجام کارهایى که عقل ناشایست مى شمارد, پیراسته است. پس, خداوند هیچ گاه مرتکب ظلم نمى شود و تمام افعال او عادلانه است .
البته, متکلمان طرفدار عدل, ادله دیگرى نیز ارائه کرده اند, ولى به نظر مى رسد که هیچ کدام بدون استفاده از اصل حسن و قبح عقلى تمام نیست.
براى نمونه گفته شده است: اگر فرض کنیم که خدا مرتکب ظلم مى گردد, با سه احتمال روبه رو خواهیم بود: یا این عمل ناشى از جهل است و یا از نیاز سرچشمه مى گیرد و یا مقتضاى حکمت است.
دو احتمال اول به روشنی باطل اند, زیرا خداوند واجب الوجود و داراى علم مطلق است ،از این رو جهل او نسبت به ظالمانه بودن فعلى که انجام مى دهد یا نیازمندى او به انجام آن محال است.
احتمال سوم نیز باطل است; زیرا حکمت, مقتضى اجتناب از فعل زشت و قبیح است و از این رو, ممکن نیست موجب ارتکاب ظلم شود.
بنابراین, تمام احتمالات ممکن در باب ارتکاب ظلم از سوى خداوند باطل اند و در نتیجه ثابت مى شود که تمام افعال او عادلانه است.
شایان ذکر است که در قرآن کریم, واژه عدل و مشتقات آن هیچ گاه درباره خدا به کار نرفته, بلکه عدل الهى عمدتاً در قالب «نفى ظلم» بیان شده ، براى مثال در برخى آیات آمده است که خداوند در حق هیچ انسانى ظلم روا نمى دارد:
«ان الله لا یظلم الناس شیئاً ولکن الناس انفسهم یظلمون؛(3) خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمى کند, لیکن مردم خود بر خویشتن ستم مى کنند». در برخى از آیات نیز, عدل الهى در حوزه گسترده ترى بیان شده ست.
«و ما الله یرید ظلماً للعالمین؛(4) و خداوند هیچ ستمى بر جهانیان نمى خواهد.»
مقصود از «عالمین» ممکن است موجودات عاقل, مانند انسانها, جن و فرشتگان باشد و این احتمال نیز وجود دارد که مقصود از آن, تمام موجودات عالم هستى باشد. در هر دو صورت آیه فوق عدالت ورزى خداوند را در حوزه اى گسترده تر از مجموعه انسان ها ثابت مى کند.
برخى آیات از عدالت تکوینى خداوند حکایت مى کنند:
«شهدا الله انه لا اله الا هو الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط؛(5) خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى دهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهى مى دهند.»
پاره اى آیات نیز ناظر به عدالت تشریعى خداست:
«ولا نکلف نفساً الا وسعها؛ (6)و هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمى کنیم.»
هم چنین برخى از آیات را مى توان گواهى بر عدل جزایى خداوند دانست . براى مثال «و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئاً؛ (7)و ترازوهاى عدل را در روز رستاخیز مى نهیم , پس هیچ کس ستمى نمى بیند.»
«فما کان لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون؛(8) خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند ولى آنان بر خود ستم روا مى داشتند.»
این آیه درباره عذاب هایى است که دامنگیر برخى اقوام طغیانگر و سرکش شد و قرآن با ذکر فرجام آنان, تاکید مى کند که کیفر الهى به هیچ وجه ظلم خداوند بر آنان نیست , بلکه نتیجه قهرى اعمال خودشان است و از این رو اگر پاى ظلمى در میان باشد , در واقع آنان بر خویش ستم کرده اند.
در کنار آیات قرآن کریم, احادیث فراوانى در بیان عدالت خداوند به ما رسیده است . در روایتى از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم : «بالعدل قامت السماوات و الارض؛ (9). آسمان ها و زمین براساس عدالت استوار شده است.»
امیر مومنان على (ع) در پاسخ شخصى که از معناى توحید و عدل پرسیده بود, فرمود:« التوحید ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه؛(10) .(حقیقت ) توحید آن است که خداوند را (در صورت مخلوقاتش ) در وهم و اندیشه در نیاورى و عدل آن است که او را (به آنچه شایسته آن نیست) متهم نسازى».
همچنین , در توصیف خداوند سبحان فرمود:« ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فى خلقه و عدل علیهم فى حکمه؛(11) (خداوند) برتر از آن است که بر بندگانش ظلم کند. او میان مخلوقاتش به قسط و عدل رفتار کرده و در حکمش عدالت را بر آنان جارى ساخته است».


پی‌نوشت‌ها:
1.آموزش کلام اسلامی ،ج1 ص79 نشر طه، قم،1377 ش
2. نهج البلاغه، حکمت، شماره 437.
3.یونس(10) آیه44.
4. آل عمران(3) آیه 108.
5. همان، آیه 18.
6. مؤمنون(23) آیه62.
7.انبیا(21)آیه 47.
8.توبه(9) آیه70.
9. عواملی‌اللئالی، ج4، ص 103.
10. بحارالانوار، ج5، ص 52.
11. همان،‌ج4، ص 261.

با سلام
با استناد به حدیث شریفی که نقل فرمودید:


« التوحید ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه؛(10) .(حقیقت ) توحید آن است که خداوند را (در صورت مخلوقاتش ) در وهم و اندیشه در نیاورى و عدل آن است که او را (به آنچه شایسته آن نیست) متهم نسازى».


استفاده می شود که استفاده از عبارت "واجب الوجود" و انتساب آن به خداوند صحیح نیست. چرا که واجب و ممکن، واجب بودن، واجب الوجود بودن و ... همه مفهومات و صورت های عقلی است که به خداوند در راستای تحلیل عقلی خداوند داده می شود.
در آیات قرآن و روایات وارده از ائمه هدی، هیچ گاه در مورد خداوند از اسم یا عبارت "واجب الوجود" استفاده نشده است.

seresht;653747 نوشت:
با سلام
با استناد به حدیث شریفی که نقل فرمودید:

« التوحید ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه؛(10) .(حقیقت ) توحید آن است که خداوند را (در صورت مخلوقاتش ) در وهم و اندیشه در نیاورى و عدل آن است که او را (به آنچه شایسته آن نیست) متهم نسازى».


استفاده می شود که استفاده از عبارت "واجب الوجود" و انتساب آن به خداوند صحیح نیست. چرا که واجب و ممکن، واجب بودن، واجب الوجود بودن و ... همه مفهومات و صورت های عقلی است که به خداوند در راستای تحلیل عقلی خداوند داده می شود.
در آیات قرآن و روایات وارده از ائمه هدی، هیچ گاه در مورد خداوند از اسم یا عبارت "واجب الوجود" استفاده نشده است.

باسلام وتقدیر .
این مسله در واقع بحث توقفیت ویا عدم توقفیت اسما الهی است در این باب باید گفت :
مسأله ای میان فقها از یک طرف و متکلمین و اهل معرفت از طرف دیگر مطرح است که آیا اسماء الله توقیفی است یا توفیقی نیست؟ یعنی آیا ما فقط آن اسمائی را می توانیم بر خدای متعال اطلاق کنیم که در قرآن یا سنت اجازه داده شده است یا اطلاق نام هایی که در این منابع نیامده هم ممکن و صحیح است ؟ مثلا اگر به خداوند می گوییم ''متکلم'' از باب این است که در قرآن کریم به او گفته اند ''متکلم''. یا اگر ما به خدا بگوییم ''شافی''، چون در سنت مثلا آمده است. اما اگر اسمی در کتاب و سنت نیامده باشد آیا ما می توانیم به خداوند اطلاق کنیم یا نه؟
استاد حکیم و فرزانه آیت الله حسن‌زاده آملی در این باب رسالة گرانسنگ به نام «کلمه العلیا در توقفیت اسماء» به نگارش درآورده ، دیدگاه‌های مختلف را در آن ذکر کرده ، مسئله را از نظرگاه کلامی، عرفانی، روایی و تفسیری به تفصیل بازکاوی و بیان فرموده ، گرچه بسیار از بزرگان نظرشان بر توقفیت اسما است و تصریح و تأکید دارند که باید تنها اسمایی را بر خداوند اطلاق نمود که در آموزه‌های دینی بر خدا اطلاق شده.
نظر شریف استاد این است که در عین توقیفیت اسما با حفظ ادب می‌تواند اسما و الفاظی را که بیانگر کمال و جلال و جمال است و ادب در آن رعایت شده، بر خدا اطلاق نمود، گرچه در آموزه‌های دینی نیامده باشد. از این رو تصریح نموده: هر نام نیکو که دلالت بر کمال و صفت کمالیه او کند، بر او اطلاق توان کرد.(1)
علامه طباطبایی نیز در بحث مبسوطی که در این زمینه ارائه میدهند میفرمایند :
« ... از آنچه گذشت روشن گرديد كه در قرآن هيچ دليلى بر توقيفى بودن اسماء خداى تعالى وجود ندارد بلكه دليل بر عدم آن هست... و اما روايات بسيارى كه از طرق شيعه و سنى وارد شده كه پيغمبر اكرم فرمود:" براى خدا نود و نه، يعنى صد منهاى يك اسم است، هر كس آنها را بشمارد داخل بهشت مى‏شود" و همچنين روايات ديگرى كه قريب به اين مضمون است هيچ يك دلالت بر توقيف ندارد، البته همانطورى كه گفتيم اين از نظر بحث تفسيرى است، نه بحث فقهى، احتياط اقتضا دارد كه در اسم بردن از خدا به همان اسمايى اكتفاء شود كه از طريق نقل رسيده باشد، همه اين حرفها راجع به اسم گذاردن است، و اما صرف اطلاق، بدون اينكه پاى اسم‏گذارى در ميان بيايد البته اشكالى نداشته و امر در آن آسان است. » (2)
در مجموع به نظر می رسد گرچه اطلاق نام‌هایی که شائبه نقصی و عیب ندارد بر خداوند، بی‌محذور باشد، ولی همه کس به آسانی نمی‌تواند تشخیص دهد که چه اسمی چنین ویژگی را دارد و مناسب شأن خداوند است، از این رو بهتر است که غیر از عالمان و حکیمان بزرگ، افراد دیگر به همان اسمائی که در آموزه‌‌های دینی آمده ،اکتفا کنند تا دچار محذوری نشوند.
امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه ضمن بیان معناداری، خطاب به کسی که چنین سؤالی داشته فرمود:
«فَانْظُرْ أَیهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّک الْقُرْآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَاسْتَضِیءْ بِنُورِ هِدَایتِهِ، وَمَا کلَّفَک الشَّیطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیسَ فِی الْکتَابِ عَلَیک فَرْضُهُ، وَلاَ فِی سُنَّةِ النَّبِی صلی الله علیه وآله وَأَئِمَّةِ الْهُدَی أَثَرُهُ، فَکلْ عِلْمَهُ إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ، فَإِنَّ ذلِک مُنْتَهَی حَقِّ اللهِ عَلَیک؛(3) ‏
ای پرسش کننده‏ که از صفات خدا سؤال کردی! درست‏ بنگر آنچه را که قرآن ‏از صفات او بیان می‏کند، به آن اقتدا کن و از نور هدایتش بهره گیر. شیطان تو را به مشقت‏ فرا گرفتن بیش از آنچه در کتاب خدا بر تو واجب است و در سنت پیامبر(ص)و ائمه هدی‏آمده است، نیفکند. چیزی را که از صفات او نمی‏دانی، به خدا واگذار ،چه این منتها حق‏ خداوند بر تو است».

پی‌نوشت:
1. حسن زاده آملی ، کلمه العلیا در توقفیت اسما ،نشر دفتر تبلیغات اسلامی ،قم، 1371 ش؛ ص 67.
2. طباطبايى سيد محمد حسين‏ ، الميزان فى تفسير القرآن‏ ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏ ، قم‏ ، 1417 ق، ج 8 ص 358-359
3. سید رضی ، نهج البلاغه، فیض الاسلام ، خطبه 91.

سلام.

صادق;653741 نوشت:
مقدمه اصلی این دلیل آن است که ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است وهیچ‌گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود؛ زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ‌کمالی نباشد؛ چرا که فقدان کمال، مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب‌الوجود بودن سازگاری ندارد.

البته در این بند بهتر بود میفرمودید "خدا یا خداها". چون هنوز وحدت اثبات نشده. این بند در مورد واجب الوجود یا مجموعه واجب الوجودهاست. بنابر این نمیتوانید به این بند استناد کنید برای اثبات وحدت.
صادق;653741 نوشت:
اما احتمال دوم آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است. نتیجه این احتمال آن است که هیچ یک از آنها خدا نباشد و این خلاف فرض است. دلیل مطلب این است که بر اساس احتمال دوم، دو خدای مفروض، از وجود و عدم (عدم برخی کمالات وجودی) ترکیب می‌یابند؛ حال آن که ذات خداوند از هر گونه ترکیبی مبرّاست.

صادق;653741 نوشت:
در حالی که ثابت کردیم ذات الهی از هر گونه ترکیبی مبرّاست.

صادق;653741 نوشت:
فرض تعدد واجب الوجود مستلزم ترکیب واجد الوجود است و چون ترکیب واجب محال است، تعدد واجب نیز (که مستلزم آن بود) محال خواهد بود.

در مورد اینکه ذات واجب الوجود از ترکیب مبراست اثباتی نفرمودید. در حالی که چند بار به آن استناد کردید.

صادق;653741 نوشت:
احتمال سوم نیز باطل است; زیرا حکمت, مقتضى اجتناب از فعل زشت و قبیح است و از این رو, ممکن نیست موجب ارتکاب ظلم شود.

و اما در مورد عدل
اینکه شما فرمودید به کسی ظلم نمیکند، بستگی مستقیم به تعریف شما از ظلم داره. صفات غیر مثبت هم برای خداوند اومده که بعضا معنای عملی زشت و قبیح دارند.

divoone1985;654086 نوشت:
سلام.

البته در این بند بهتر بود میفرمودید "خدا یا خداها". چون هنوز وحدت اثبات نشده. این بند در مورد واجب الوجود یا مجموعه واجب الوجودهاست. بنابر این نمیتوانید به این بند استناد کنید برای اثبات وحدت.
باسلام وتسلیت ایام سوگواری بی بی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها .
سخن شگفت آوری زده اید !!!!!!!!!!!!
نوشته تان دوباره بدقت بخوانید .

در مورد اینکه ذات واجب الوجود از ترکیب مبراست اثباتی نفرمودید. در حالی که چند بار به آن استناد کردید.

لطف کنید .مطلب بنده را مجدداً ملاحظه وبدقت باز خوانی نماید .

و اما در مورد عدل
اینکه شما فرمودید به کسی ظلم نمیکند، بستگی مستقیم به تعریف شما از ظلم داره. صفات غیر مثبت هم برای خداوند اومده که بعضا معنای عملی زشت و قبیح دارند.


مثلا کدام صفت او چنین تصوری برای شما بوجود آورده بیان کنید تا جواب تقدیم شود .

صادق;654129 نوشت:
سخن شگفت آوری زده اید !!!!!!!!!!!!
نوشته تان دوباره بدقت بخوانید .

سلام. دوباره به دقت فرمایشات شما و عرایض خودم رو مطالعه کردم و همچنان نظر بنده در مورد مقدمه شما تغییری نکرده. ممنون میشم اشکال صحبت من و چرایی شگفتی حرف من رو بفرمایید.

صادق;654129 نوشت:
لطف کنید .مطلب بنده را مجدداً ملاحظه وبدقت باز خوانی نماید .

ممنون میشم اون قسمت رو نقل قول کنید. شاید اشکال از بنده است که پیدا نمیکنم.

صادق;654129 نوشت:
مثلا کدام صفت او چنین تصوری برای شما بوجود آورده بیان کنید تا جواب تقدیم شود .

به عنوان مثال: الخافض ، ذو انتقام ، المذل ، الضار ، شدید العقاب
البته تفاسیر متفاوتی میشه از این نامها و صفات داشت. ولی معنای ظاهری و لغوی اونها مثبت نیست.

divoone1985;654086 نوشت:
"خدا یا خداها". چون هنوز وحدت اثبات نشده.

divoone1985;653123 نوشت:
چگونه یگانگی واجب الوجود اثبات میشود؟


با عرض سلام خدمت شما و کارشناس پاسخگو....

.
.
.

در قرآن "سوره توحید" آمده است :

«قل هو الله احد»

یعنی بگو اوست خدای یکتا و یگانه .

اگر قرآن می گفت :«قل هو الله واحد» معنی آن می شد بگو خدا یک (عدد) است .

در نتیجه خدا "یک" نیست خدا "یگانه" است .

یکی از فرق های یک و یگانه این است که "یک" رقیب دارد مثلا من در کلاس نفر اول (یک) هستم زیرا رقیب دارم ولی اگر یگانه باشم هیچ رقیبی ندارم .


چرا خدا همتا ندارد ؟!

خدا یگانه است و وجود یگانه رقیب ندارد پس خدا که یگانه است ، رقیب و همتایی ندارد و هیچ کس مثل او نیست «و لم یکن له کفوا احد» صدق الله العلی العظیم ...



divoone1985;654412 نوشت:
سلام. دوباره به دقت فرمایشات شما و عرایض خودم رو مطالعه کردم و همچنان نظر بنده در مورد مقدمه شما تغییری نکرده. ممنون میشم اشکال صحبت من و چرایی شگفتی حرف من رو بفرمایید.
باسلام وتشکر از شما .
آن تعبیر از جناب شما در باره حق تعالی موجب شگفتی است چون جناب تان از معرفت توحیدی بالای بر خوردار هستید .
اگر مجددا به بیان حود دقت نماید عرض بنده را تصدیق خواهید نمود .

ممنون میشم اون قسمت رو نقل قول کنید. شاید اشکال از بنده است که پیدا نمیکنم.
بند الف و بند ب ملاحظه فرماید .

به عنوان مثال: الخافض ، ذو انتقام ، المذل ، الضار ، شدید العقاب
البته تفاسیر متفاوتی میشه از این نامها و صفات داشت. ولی معنای ظاهری و لغوی اونها مثبت نیست.


این صفات چرا مثبت نیست ؟
البته باید معنای کلامی صفات یاد شده در نظر داشت ومعنای لغوی آن ربطی به مسله ندارد .مثلا انتقام ویا شدت عذاب الهی مثل امور مطرح در مسایل اجتماعی نیست بلکه نتیجه قهری وطبعی عمل افراد است .
برای درک معنای این کلمات به کتاب شرح اسما .

تالیف حکیم سزواری مراجعه شود .
اما در باره بحث توحید ویکتای حق تعالی در بیان دیگر باید گفت : چون درک مراتب توحید با رویکردی عمیق تر دشوار است و مقدمات علمی خاص لازم دارد، می‌توانید مراتب توحید را با رویکرد کلامی مطالعه و درک نمایید، مثلاً این گفته در باب تبیین توحید برای شما مفید است که گفته شده: اثبات آن که ذات خداوند یکتاست و وجود نظیر و همتایی برای او ممتنع است، در این باره براهین متعدد است که به چند تا اشاره می‌شود:
الف: کمال مطلق و نامحدودیت خداوند،
مقدمه اصلی این دلیل است که ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است و هیچ گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود، زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ کمال نباشد، چرا که فقدان کمال مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد. حال اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض شود، لازم است بین آن دو تمایز باشد، زیرا به انتفای هر گونه تمایزی، فرض دو بودن منتفی خواهد شد، در این صورت با دو احتمال مواجهیم (احتمال سومی تصور نمی‌شود):
احتمال اول: یکی از دو خدای مفروض، کامل مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات و دیگری ناقص و محدود و فاقد برخی کمالات خدای ازلی باشد،
در این صورت، معلوم است که خدای حقیقی همان اول است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی‌تواند خدا باشد، بدین ترتیب احتمال اول به جای تعدد به توحید (وحدت خداوند) می‌انجامد. اما احتمال دوم: هر یک از دو خدای مفروض دارای کمال باشد که دیگری فاقد آن است،
نتیجه این احتمال آن است که هیچ یک از آنها خدا نباشد و این خلاف فرض است. دلیل این مطلب این است که بر اساس احتمال دوم، دو خدای مفروض از وجود و عدم (عدم برخی کمالات وجودی) ترکیب می‌یابند در حالی که خدا از هر گونه ترکیبی منزّه است. بدین ترتیب فرض تعدد واجب الوجود و دو خدا در یک صورت به توحید می‌انجامد. در صورت دوم، مستلزم امری محال (ترکیبی ذاتی واجب) است، در نتیجه فرضی تعدد خدا فرض معقولی نخواهد بود.
ب: دلیل دیگر بر نفی تعدد خدا برهان تمانع است .
یکی از ادلة مشهور توحید، دلیلی است که به دلیل تمانع نام یافته است، از این دلیل تقریرها و روایت‌های گوناگون ارائه شده است که در ذیل به یکی از این تقریرها اشاره می‌شود:
هرگاه دو خداوند فرض شود، با سه احتمال رو به رو خواهیم بود:
1ـ تنها یکی از آن دو می‌تواند از تحقق اراده دیگری جلوگیری کند، ولی دیگری قادر به چنین کاری نیست، در این صورت روشن است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل مغلوب بودن اراده‌اش نمی‌تواند خدا باشد.
2ـ هر دو می‌توانند از تحقق ارادة دیگری جلوگیری کند.
3ـ هیچ کدام نمی‌توانند از تحقق ارادة دیگری جلوگیری کند.
دو احتمال اخیر نیز به نوعی با فرض اولیه ما، یعنی فرض وجود دو خدا سازگار نیست، زیرا احتمال دوم مستلزم مغلوب شدن ارادة خدایان مفروض و احتمال سوم مقتضی عجز و ناتوانی آنها از غلبه بر دیگری است و این دو معنا یعنی مغلوب شدن اراده و عجز از غلبه بر دیگری، با وجوب وجود منافات دارد. بنابر این احتمال دوم و سوم نیز نامعقول‌اند و چون احتمال دیگری در بین نیست ،فرض تعدد خدایان باطل می‌گردد.(3)
برهان یاد شده از این آیه گرفته شده :
«لو کان فیهما آلهةٌ إلاّ الله لفسدتا؛(4) اگر در آسمان و زمین غیر از خدای یکتا خدایی ‌بود ، جهان فاسد می‌شد».
بنابر این فرض دو خدا برای عالم شرعاٌ و عقلاٌ محال است. برای مطالعه در باب توحید و خداشناسی، کتاب «توحید در قرآن» تألیف استاد جوادی آملی و کتاب آموزش کلام اسلامی، ج 1، تألیف محمد سعیدی مهر، مفید و مناسب است.

اما درباره این فرض که دو واجب الوجود یا بیشتر از روی مصلحت و توافق با هم بسازند و در ادارة جهان با توافق هم عمل کنند، این فرض نیز مردود است، زیرا اولاً مصلحت‌اندیشی و سازش بر سر انجام یک کاری برخاسته از ذهن آدمیان و بعد از آفرینش جهان و در واقع بر گرفته از نظام اجتماعی است که برای به نتیجه رسیدن بر سر کاری بالاخره از در مصلحت‌اندیشی و سازش پیش آمده و بر سر یک مسئله به توافق‌می‌رسند.
به عبارت دیگر ، قانون و یا قوانینی بر نظام هستی حاکم است . انسان های عاقل و مختار یا هر موجود با این صفات بر اساس آن قوانین و نظاماتی که وجود دارد برای رسیدن به بیشترین خیر با هم توافق می کند ، اما سخن در مورد اصل آفرینش جهانی که هنوز قانونی از پیش تعیین شده ندارد و قانون و نظام با خود آفرینش ایجاد می شود و سخن در مورد خدایی که از هر گونه نیازی مبرا است و هیچ نقصی در وجودش نیست تا بخواهد به بیشترین خیر دست یابد ، فرض دو خدای سازگار در آفرینش معنا ندارد.
دوم: تزاحم اراده‌ها و سازش بر سر یک مسئله برای رفع تزاحم اراده‌ها یا ناشی از منفعت‌خواهی و خودپرستی است و یا ناشی از جهل و نادانی و عدم تشخیص امور. همه این گونه مسایل از ساحات قدسی الهی دور است.
سوم: اگر دو واجب الوجود یا بیشتر وجود داشته باشد، به حکم این که هر موجودی که امکان وجود پیدا می‌کند و شرایط وجودش تحقق می‌یابد، از طرف واجب افاضة وجود به او می‌شود، باید به این موجود افاضة وجود بشود . البته همة واجب‌ها در این جهت نسبت واحد دارند با او، و اراده همة آنها به طور مساوی به وجود او تعلق می‌گیرد، پس از طرف همة واجب‌ها باید به او افاضة وجود بشود، و از طرف دیگر به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است و چون معلول مورد نظر امکان پیش از وجود واحد ندارد، پس جز امکان انتساب به واحد ندارد،
در این صورت انتساب معلول به یکی از واجب‌ها با این که هیچ امتیازی و رجحانی میان آنها نیست ،ترجّح بلا مرجّح است، و انتساب او به همة آنها مساوی است با تعدد وجود آن معلول به عدد واجب الوجودها، این محال است، زیرا فرض این است چیزی که امکان وجود یافته و شرایط وجودش محقق شد ،یکی بیش نیست .
اگر فرض کنیم امکان وجودهای متعدد در کار است ،درباره هر یک از آنها این اشکال وجود شود و هم چنین هرگز به واحدهایی که متعدد نشوند منتهی نگردد، پس هیچ چیزی وجود پیدا نکند، به فرض تعدد وجود واجب الوجود و چند خدای لازم می‌آید که هیچ چیزی وجود پیدا نکند، زیرا وجود آن موجود محال می‌شود، پس صحیح است که اگر واجب الوجود متعدد بود ،جهان نیست و نابود می شد.

بر اساس اصل سنخیت در علت ، در علت های حقیقی هر معلولی از علت خاص خود صادر می شود . علت با معلول خود تناسب خاصی دارد که علت دیگر با معلول خود آن نسبت را ندارد. بنابر این اصل معلول هر علتی تفاوت ذاتی با معلول علیت دیگر دارد.
حال اگر فرض کنیم که آفرینش عالم هستی یا حتی تدبیر نظام عالم ، به بیش از دو علت نسبت داشته باشد، هیچ گاه نظام عالم یکپارچه ایجاد نخواهد شد، زیرا با تعدد علت ذاتی و حقیقی (نه علت های مادی و صوری و یا علت های معدّه) معلول حقیقتاً و ذاتاً متعدد خواهد شد ، نه واحد و یکپارچه. هم چنین با تعدد اراده ها ، نظام عالم که مراد خواهد بود ،باید متعدد شده و نظام یکپارچه نخواهد شد .معنای بودن دو اله در جهان ، نتیجه نابودی و فساد عالم می دهد که در آیه فوق به آن اشاره شد.
تعدد واجب الوجود در تمام فرض‌ها محال است. معلوم می‌شود که خدای عالم خدای یکتا و بی‌همتا است و شریک ندارد.

پی‌‌نوشت‌ها:
1. اصول کافی، ج 1، ص 93، کتاب توحید، باب النهی عن الکلام فی الکیفیه.
2. همان.
3. ر،ک: آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 80، نشر طه، قم 1377ش.
4. انبیا (21) آیه 22.

ره روی فاطمه;654421 نوشت:
در قرآن "سوره توحید" آمده است :
«قل هو الله احد»

سلام.
ممنون از پاسخگویی شما. ولی مراد از بحث فعلی اثبات یگانگی خدا با استفاده از قرآن و روایات نیست.

صادق;654479 نوشت:
آن تعبیر از جناب شما در باره حق تعالی موجب شگفتی است چون جناب تان از معرفت توحیدی بالای بر خوردار هستید .
اگر مجددا به بیان حود دقت نماید عرض بنده را تصدیق خواهید نمود .

سلام.
شما فرض کنید بنده از آن معرفت توحیدی که فرموید برخوردار نیستم. فرض کنید بنده به یگانگی خدا اعتقادی ندارم. با این مفروضات پاسخ بدید. قصد بنده فهم بیشتر موضوع مورد بحث از طریق انکار اونه که مسلما این نیت برای شما واضحه.
لذا با توجه به این موارد فرمایش اولیه شما که فرمودید:
صادق;653741 نوشت:
) ـ دلیل اول کمال مطلق و نامحدودیت خداوند
مقدمه اصلی این دلیل آن است که ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است وهیچ‌گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود؛ زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ‌کمالی نباشد؛ چرا که فقدان کمال، مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب‌الوجود بودن سازگاری ندارد.

برای بنده قانع کننده نبوده و دلیل محکمی در این بند برای یگانگی خدا پیدا نمیکنم.
جملات بالا رو در مورد مجموعه واجب الوجودها میتونم بپذیرم اما اینکه در مورد هر کدام از اونها هم صادق باشه، نه. (دقت بفرمایید که فرض بنده تعدد واجب الوجودهاست)
در مورد اینکه واجب الوجود از ترکیب مبراست هم ممنون میشم بیشتر توضیح بدین. چون هنوز منظور شما رو متوجه نشدم و این گزاره برای بنده اثبات نشده باقی مونده. شما هم در چند مورد بهش اشاره و استناد کردید که این مساله پذیرفتن اونها رو هم برای بنده مشکل میکنه.

صادق;654479 نوشت:
الف: کمال مطلق و نامحدودیت خداوند،

این بند که قبلا هم فرموده بودید و باز هم به ترکیب ناپذیری واجب الوجود استناد کردید که قبلا هم در موردش عرض کردم.

صادق;654479 نوشت:
ب: دلیل دیگر بر نفی تعدد خدا برهان تمانع است .

در این مورد سه احتمال رو ذکر کردید که میشه احتمالات دیگری رو هم بهش اضافه کرد:
4- همونطور که خودتون فرمودید دو واجب الوجود با هم به توافق برسند.
5- دو واجب الوجود به صورت تصادفی یا نوبتی اعمال اراده کنند.
6- دو واجب الوجود هر کدام قدرتهای متفاوت و متمایز دشته باشند. یعنی هر کدام قادر به اعمال اراده در بخش خاصی باشند.
7- دو واجب الوجود با وجود داشتن اراده کافی و قدرت لازم، از قبل تقسیم وظایف کرده باشند و در محدوده قدرت یکدیگر دخالت نکنند.

صادق;654479 نوشت:
اما درباره این فرض که دو واجب الوجود یا بیشتر از روی مصلحت و توافق با هم بسازند و در ادارة جهان با توافق هم عمل کنند، این فرض نیز مردود است، زیرا اولاً مصلحت‌اندیشی و سازش بر سر انجام یک کاری برخاسته از ذهن آدمیان و بعد از آفرینش جهان و در واقع بر گرفته از نظام اجتماعی است که برای به نتیجه رسیدن بر سر کاری بالاخره از در مصلحت‌اندیشی و سازش پیش آمده و بر سر یک مسئله به توافق‌می‌رسند.

شما اسم این توافق دو واجب الوجود رو بگذارید "حکمت". که البته ما ازش سر در نمیاریم. مطابق قادر بودن بر هر چیز چس بر توافق بر سر هر چیز هم قادرند. و البته این توافق رو بر اساس حکمت الهی انجام میدن.

صادق;654479 نوشت:
پس از طرف همة واجب‌ها باید به او افاضة وجود بشود

چرا؟ اگر نشه چه اتفاقی میفته؟ موجود نمیشه؟ به نظرم میشه.

صادق;654479 نوشت:
و از طرف دیگر به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است

مجددا چرا؟ آیا امکان ترکیب دو ایجاد وجود نداره؟ موجود موردنظر، واجب الوجود نیست. پس مبرا از ترکیب نیست. چه ایجادش و چه وجودش.

divoone1985;654622 نوشت:
سلام.
شما فرض کنید بنده از آن معرفت توحیدی که فرموید برخوردار نیستم. فرض کنید بنده به یگانگی خدا اعتقادی ندارم. با این مفروضات پاسخ بدید. قصد بنده فهم بیشتر موضوع مورد بحث از طریق انکار اونه که مسلما این نیت برای شما واضحه.
لذا با توجه به این موارد فرمایش اولیه شما که فرمودید:

برای بنده قانع کننده نبوده و دلیل محکمی در این بند برای یگانگی خدا پیدا نمیکنم.
جملات بالا رو در مورد مجموعه واجب الوجودها میتونم بپذیرم اما اینکه در مورد هر کدام از اونها هم صادق باشه، نه. (دقت بفرمایید که فرض بنده تعدد واجب الوجودهاست)
در مورد اینکه واجب الوجود از ترکیب مبراست هم ممنون میشم بیشتر توضیح بدین. چون هنوز منظور شما رو متوجه نشدم و این گزاره برای بنده اثبات نشده باقی مونده. شما هم در چند مورد بهش اشاره و استناد کردید که این مساله پذیرفتن اونها رو هم برای بنده مشکل میکنه.

این بند که قبلا هم فرموده بودید و باز هم به ترکیب ناپذیری واجب الوجود استناد کردید که قبلا هم در موردش عرض کردم.

در این مورد سه احتمال رو ذکر کردید که میشه احتمالات دیگری رو هم بهش اضافه کرد:
4- همونطور که خودتون فرمودید دو واجب الوجود با هم به توافق برسند.
5- دو واجب الوجود به صورت تصادفی یا نوبتی اعمال اراده کنند.
6- دو واجب الوجود هر کدام قدرتهای متفاوت و متمایز دشته باشند. یعنی هر کدام قادر به اعمال اراده در بخش خاصی باشند.
7- دو واجب الوجود با وجود داشتن اراده کافی و قدرت لازم، از قبل تقسیم وظایف کرده باشند و در محدوده قدرت یکدیگر دخالت نکنند.

شما اسم این توافق دو واجب الوجود رو بگذارید "حکمت". که البته ما ازش سر در نمیاریم. مطابق قادر بودن بر هر چیز چس بر توافق بر سر هر چیز هم قادرند. و البته این توافق رو بر اساس حکمت الهی انجام میدن.

چرا؟ اگر نشه چه اتفاقی میفته؟ موجود نمیشه؟ به نظرم میشه.

مجددا چرا؟ آیا امکان ترکیب دو ایجاد وجود نداره؟ موجود موردنظر، واجب الوجود نیست. پس مبرا از ترکیب نیست. چه ایجادش و چه وجودش.

باسلام وتشکر .
خوب است به جای آن گونه بحث عرض نمایم .
که در خصوص توحید و یگانگی خداوند متعال دلایل زیادی از قبیل ادله عقلی ، نقلی ، فطری و... آورده شده لکن مهم ترین ادله ، عقلی هستندکه به برخی اشاره می کنیم :
از نظر عقل و ادله عقلی اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست که مثلا اگر دو خدا باشند، با یکدیگر نزاع و دعوا دارند، بلکه بحث برسر این است که اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممکن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانی نقل شده است، از جمله درکتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5»، شهید مطهری 5 برهان برای استحاله وجود دو خدا ذکر نموده که یکی از آن ها نیز به دو برهان مستقل تقسیم می‏ شود. این براهین عبارت است از:
1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگی مبدأ آن،
2- برهان عدم تناهی،
3- برهان صرافت و محوضت وجود،
4- برهان تمانع،
5- برهان فرجه،
6- برهان نبوت.
با توجه به این نکته اگر نحوه وجود خدا را چنان که قرآن و روایات (به ویژه روایات عمیقی که از حضرت علی(ع) در این زمینه وارد شده) و چنان که براهین عقلی و فلسفی تبیین می کنند، تعقل کنیم ،پی می بریم که عقلا تعدد خدا همانند جمع شدن 2 طرف نقیضین محال است. بنابراین نکته اساسی در مقام تصور و داشتن ادراک صحیح از خدا و واجب الوجود است . اگر در این زمینه به یک تصور درست از وجود حق نائل شویم، معلوم می شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانیت اوست ،به گونه ای که به هیچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد.
برداشت از مجموعه آیات و روایات و براهین عقلی در باره وجود خدا این است که او وجودی است اولا، نامتناهی .
ثانیا، کمال مطلق و دارای همه کمالات وجودی و ، واحد است به وحدت حقیقی، نه عددی ؛نیز، محض و صرف وجود است و هیچ شریکی در او راه ندارد . این نحوه وجود عقلا تعدد در او محال است. هر یک از مفاهیم چهارگانه فوق حد وسط یک برهانی است بر این مدعی که به صورت فشرده به بعضی اشاره می کنیم.
برهان اول از ملاصدرا است که استاد مطهری تقریر خوبی از این برهان دارند که به صورت خلاصه بیان می شود.
کثرت فرع بر محدودیت است. آن جا که محدودیت نیست، کثرت و تعدد معقول نیست. واجب الوجود وجود مطلق و بی نهایت است .همان طور که وجود دو عالم جسمانی غیرمتناهی که از نظر ابعاد غیر متناهی باشند تصور ندارد ،زیرا با نبودن حد و مرزی برای عالم جسمانی هر چه را به عنوان عالم دیگر فرض کنیم، عین همین عالم خواهد بود، نه عالمی دیگر ،هم چنین اگر وجودی را مطلق و غیرمتناهی تشخیص دادیم که وجود حق این گونه است- چون هرگونه حد و قید مساوی با مقهوریت است و حال آن که خدا« هو الله الواحد القهار» (1) - دیگر فرض وجود مطلق دیگر که در عرض او باشد و بتوان آن را دوم این وجود فرض کرد، امکان ندارد.
خلاصه بیان استاد این است :
همان طور که با فرض لا یتناهی بودن عالم جسمانی امکان کثرت و نفوذ منتفی است، با فرض وجود مطلق غیر متناهی نیز امکان وجود مطلق دیگری منتفی است ؛ بله وجودات متناهی که شأن و جلوه ای از خدا و در طول او و معلول هستند ،نه در عرض او اشکال ندارد ،زیرا کل عالم جلوه ذات حق است .
به همین شیوه فوق می توان کمال مطلق - محض الوجود بودن - را حد وسط قرار داد و اثبات کرد فرض تعدد در ذات حق محال است . برای رعایت اختصار صرف نظر کرده و فقط در باب واحد حقیقی و کمال مطلق بودن توضیح می دهیم :
وحدانیت و یکتایی خداوند در نظر بسیاری از مردم در قالب وحدت عددی تصور می شود ؛یعنی معنای یکی بودن خدا همان معنایی است که معمولا از عبارت یک خورشید مورد نظر است اما تأملات عمیق عقلانی و تعالیم عمیق قرآن و سنت اسلامی معنای عمیق تری از وحدت را به ما ارائه می کند که به وحدت حقیقی تعبیر می شود.
در وحدت عددی واحد به گونه ای است که وجود مصادیقی متعدد برای آن ممکن است ،از این رو می توان برای آن دوم و سوم فرض کرد اما واحد حقیقی به گونه ای است که فرض دو یا سه برای آن محال است.
شیخ اشراق به عنوان یک قاعده مهم فلسفی می فرماید:
«صرف الشیء لایثنی ولا یتکرر» و با تأمل در حقیقت ذات الهی که صرف و محض وجود است و هیچ ترکیبی در او راه ندارد، روشن می شود که وحدت خداوند از قبیل وحدت عددی نیست ،زیرا چنین نیست که به عنوان وجود یک یا چند خدای دیگر را در کنار خداوند واحد ممکن شمرد و گرنه هر یک قیدی برای تمیز از یکدیگر می خواهند که در این صورت دیگر محض و صرف نیستند.
پس خداوند واحد است به وحدت حقیقی که فرض وجود دیگری از این وجود محال نامعقول است.
علی(ع) فرمود :«واحد لا یعدد؛ خداوند یکتایی است که وحدتش عددی نیست» (2).
در جایی دیگر می فرماید: «... فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لایجوز لان مالا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد ؛ کسی که بگوید خدا یکی است و مقصودش وحدت عددی باشد ، این نوع وحدت شایسته او نیست زیرا آنچه دومی ندارد، در اعداد داخل نمی شود» (3).
خلاصه مطالب : عقلا فرض تعدد و وجود دو خدا محال است .دیگر جایی برای طرح این مسأله که خدایان با هم تفاهم کنند باقی نمی ماند.
اما برهان یا حد وسط کمال مطلق بودن خداوند بر محال بودن تعدد خدایان.
اگر دو خدا فرض کنیم ،باید بین آنها تمایز باشد ،زیرا با نبود هرگونه تمایز فرض دو بودن منتفی است.
در این صورت ما با دو احتمال مواجهه هستیم:
الف) یکی از آن دو خدا کامل مطلق و دیگری ناقص و فاقد بعضی کمالات است.در این صورت فقط همان کامل مطلق خداست و این احتمال به وحدت می انجامد.
ب) هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است.
در این صورت هیچ یک خدا نیستند. چون هر یک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکیب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکیب راه ندارد؛ یعنی هر خدا مرکب می شود از بخش دارای کمالات و بخش فاقد کمالات که این امر در خدا محال بوده ،بیانگر محدودیت و مشکلات عقلی دیگر است .
اگر بگوید احتمال سومی هم هست که هر یک دارای تمام کمالات باشد می گوییم :
دیگر دوئیت معنا ندارد چون تمایزی در بین نیست.برای توضیح بیشتر باید عرض کنیم :
امکان ندارد دو خدا داشته باشیم که عین هم در همه چیز باشند . برای دوتا بودن دو موجود لازم است که لااقل در یک چیز جزیی با هم تفاوتی داشته باشند ؛ فرضا شما می خواهید دو برادر دوقلو را در ذهن تصور کنید که در همه خصوصیات ظاهری وباطنی عین هم هستند وهیچ اختلافی حتی در لحظه ولادت و... در آنها وجود ندارد ؛ حتی در همین تصور ذهنی هم نیاز مند آن هستید که برای این دو نفر نوعی تمایز و تغایر گر چه اعتباری فرض کنید تا به یکی عنوان برادر اول و به دیگری عنوان برادر دوم بدهید ؛ مثلا یکی را در سمت چپ تصویر ذهنی خود می نهید و دیگری را در سمت راست .
اگر قرار باشد در همین امور هم تفاوتی بین این دو نباشد ،می بینید که تصور این دو نفر دچار مشکل می شود، یعنی نمی توانید دو نفر را تصور کنید که هر دو در سمت راست قرا داشته باشند یا هر یک در سمت چپ دیگری باشد .
مساله عینیت دو خدا در همه چیز دچار همین مشکل است ؛ تازه آنچه ذکر شد ،در خصوص امری ذهنی بود ،چه رسد به دو خدایی که در خارج فرض تحقق آنها شده ؛ پس فرض دوئیت بدون وجود اندک تفاوتی بی معناست . فرض وجود تفاوت هم چنان که ذکر شد باطل است . توجه ودقت در همین برهان ساده به روشنی محال بودن تعدد خدا را آشکار می سازد .

پی نوشت ها :
1 . زمر(39) آیه 4
2 . نهج البلاغه، خطبه 185
3 . التوحید، شیخ صدوق، باب 3، حدیث 3

سلام.

صادق;654927 نوشت:
از نظر عقل و ادله عقلی اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست که مثلا اگر دو خدا باشند، با یکدیگر نزاع و دعوا دارند، بلکه بحث برسر این است که اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممکن است یا محال؟

صادق;654927 نوشت:
خلاصه مطالب : عقلا فرض تعدد و وجود دو خدا محال است .دیگر جایی برای طرح این مسأله که خدایان با هم تفاهم کنند باقی نمی ماند.

ولی این استدلال شما بود در پستهای قبلی. و بنده در پاسخ به شما سوالاتی داشتم که پاسخ ندادید. در حقیقت شما به بیان کلیات اکتفا میکنید و نقل قولهایی از برخی منابع میارید. اما پاسخ سوالات بنده در مورد جزئیات اون بیانات رو نفرمودید.

صادق;654927 نوشت:
با توجه به این نکته اگر نحوه وجود خدا را چنان که قرآن و روایات (به ویژه روایات عمیقی که از حضرت علی(ع) در این زمینه وارد شده) و چنان که براهین عقلی و فلسفی تبیین می کنند، تعقل کنیم ،پی می بریم که عقلا تعدد خدا همانند جمع شدن 2 طرف نقیضین محال است.

صادق;654927 نوشت:
برداشت از مجموعه آیات و روایات و براهین عقلی در باره وجود خدا این است که

صادق;654927 نوشت:
اما تأملات عمیق عقلانی و تعالیم عمیق قرآن و سنت اسلامی معنای عمیق تری از وحدت را به ما ارائه می کند

البته آیات و روایات به جای خود صحیح. ولی وقتی هنوز یگانگی خدا برای کسی اثبات نشده چطور میتونه روایات و آیات رو بپذیره؟ ممنون میشم روی همون براهین عقلی که فرمودید تمرکز کنید.

صادق;654927 نوشت:
کثرت فرع بر محدودیت است. آن جا که محدودیت نیست، کثرت و تعدد معقول نیست. واجب الوجود وجود مطلق و بی نهایت است .همان طور که وجود دو عالم جسمانی غیرمتناهی که از نظر ابعاد غیر متناهی باشند تصور ندارد ،زیرا با نبودن حد و مرزی برای عالم جسمانی هر چه را به عنوان عالم دیگر فرض کنیم، عین همین عالم خواهد بود، نه عالمی دیگر ،هم چنین اگر وجودی را مطلق و غیرمتناهی تشخیص دادیم که وجود حق این گونه است- چون هرگونه حد و قید مساوی با مقهوریت است و حال آن که خدا« هو الله الواحد القهار» (1) - دیگر فرض وجود مطلق دیگر که در عرض او باشد و بتوان آن را دوم این وجود فرض کرد، امکان ندارد.

1- در فیزیک و ریاضی دو بینهایت متمایز امکان پذیره.
2- استناد شما به آیه مورد اشاره رو به دلیلی که در بالا عرض کردم نمیپذیرم.
3- همونطور که قبلا هم گفتم بینهایت بودن و غیرمتناهی بودن (در تمام جهات) رو میتونم در مورد مجموعه واجب الوجودها بپذیرم اما در مورد هر کدوم از اونها نه.

صادق;654927 نوشت:
در وحدت عددی واحد به گونه ای است که وجود مصادیقی متعدد برای آن ممکن است ،از این رو می توان برای آن دوم و سوم فرض کرد اما واحد حقیقی به گونه ای است که فرض دو یا سه برای آن محال است.

میشه مثالی در این زمینه بفرمایید؟

صادق;654927 نوشت:
ب) هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است.
در این صورت هیچ یک خدا نیستند. چون هر یک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکیب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکیب راه ندارد؛ یعنی هر خدا مرکب می شود از بخش دارای کمالات و بخش فاقد کمالات که این امر در خدا محال بوده ،بیانگر محدودیت و مشکلات عقلی دیگر است

بحث بنده در مورد همین احتمال است.
1- اینکه فرمودید :"ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد" کدام فرض؟ اینکه واجب الوجود ناقص نیست؟ این فرض از کجا آمده؟ البته همانطور که عرض کردم در مورد مجموعه واجب الوجودها پذیرفتنیه. اما در مورد هر کدام نه.
2- اینکه فرمودید: "اما در خدا ترکیب راه ندارد" این رو قبلا هم فرمودید. اما سوال بنده مبنی بر اثبات این گزاره رو پاسخ ندادید.

صادق;654927 نوشت:
باسلام وتشکر .

با سلام مجدد.
جهت یادآوری به حضرت عالی نقل قول کردم.
چون در تاپیک دیگری هم ظاهرا فراموش کردید به سوال بنده پاسخ بدید و تاپیک حالا بسته شده و عرایض بنده بدون پاسخ مونده.

divoone1985;660689 نوشت:
با سلام مجدد.
جهت یادآوری به حضرت عالی نقل قول کردم.
چون در تاپیک دیگری هم ظاهرا فراموش کردید به سوال بنده پاسخ بدید و تاپیک حالا بسته شده و عرایض بنده بدون پاسخ مونده.

با سلام وسپاس .
مسله ی مورد سوال تان چه بود ؟
مجددا مطرح نماید تا پاسخ در سبدی از گل تقدیم محضر گردد .

صادق;660732 نوشت:
با سلام وسپاس .
مسله ی مورد سوال تان چه بود ؟
مجددا مطرح نماید تا پاسخ در سبدی از گل تقدیم محضر گردد .

سلام. در مورد تاپیک دیگه که چون خیلی وقته ازش گذشته و برای مخلوط نشدن بحث ها فعلا سوالی نیست. در فرصت مناسب و در تاپیک جاگانه ای حتما صحبت میکنیم.
اما ممنون میشم مروری بر همین تاپیک داشته باشید و فرمایشاتتون رو ادامه بدین.

divoone1985;660875 نوشت:
سلام. در مورد تاپیک دیگه که چون خیلی وقته ازش گذشته و برای مخلوط نشدن بحث ها فعلا سوالی نیست. در فرصت مناسب و در تاپیک جاگانه ای حتما صحبت میکنیم.
اما ممنون میشم مروری بر همین تاپیک داشته باشید و فرمایشاتتون رو ادامه بدین.

باسلام وتشکر .
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تاز ه تری میرسد
پس چرا جناب تان در فکر پرسش های قدیم بوده از طرح پرسش جدید خود داری می فرماید ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

صادق;660879 نوشت:
پس چرا جناب تان در فکر پرسش های قدیم بوده از طرح پرسش جدید خود داری می فرماید ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام.
متوجه منظور حضرتعالی نشدم. ممنون میشم بیشتر توضیح بدین.
پرسش های بنده دو-سه پست بالاتر و در همین صفحه موجوده. بنده درخواست کردم جهت یادآوری مروری بر مباحث مطرح شده در این تاپیک بفرمایید و سوالات آخر بنده رو پاسخ بدین.
ممنون.

divoone1985;660915 نوشت:
سلام.
متوجه منظور حضرتعالی نشدم. ممنون میشم بیشتر توضیح بدین.
پرسش های بنده دو-سه پست بالاتر و در همین صفحه موجوده. بنده درخواست کردم جهت یادآوری مروری بر مباحث مطرح شده در این تاپیک بفرمایید و سوالات آخر بنده رو پاسخ بدین.
ممنون.


باسلام مجدد .
سوالی
نو ویا سوالت نو مطرح نماید تا جواب بهاری تقدیم گردد .

صادق;660921 نوشت:
سوالی نو ویا سوالت نو مطرح نماید تا جواب بهاری تقدیم گردد .

بله. سوالات نو هم دارم. اما مسلما بهتر از بنده اطلاع دارید که برای اونها باید تاپیک جداگانه ای ایجاد بشه. ان شا الله در اون تاپیکها در مورد سوالات جدید گفتگو میکنیم.
اما در مورد موضوع این تاپیک سوالات بنده همینها بود که ظاهرا جنابعالی پاسخی بیش از اونچه که فرمودید ، ندارید.
به هر حال ممنون از پاسخگویی شما.

divoone1985;661153 نوشت:
بله. سوالات نو هم دارم. اما مسلما بهتر از بنده اطلاع دارید که برای اونها باید تاپیک جداگانه ای ایجاد بشه. ان شا الله در اون تاپیکها در مورد سوالات جدید گفتگو میکنیم.
اما در مورد موضوع این تاپیک سوالات بنده همینها بود که ظاهرا جنابعالی پاسخی بیش از اونچه که فرمودید ، ندارید.
به هر حال ممنون از پاسخگویی شما.

باسلام وسپاس .
چرا از طرح مجدد پرسش تان خود داری می کنید ؟
یادم نیست که سوال قبل تان چه بود چون کمی شلوغ است وفرصت پیدا کردن اندک .
پس اگر لطف نماید پرسش بی پاسخ تان را مجددا طرح نماید تا در سبدی بهاری لبریز گل پاسخ شود .

صادق;661199 نوشت:
یادم نیست که سوال قبل تان چه بود چون کمی شلوغ است وفرصت پیدا کردن اندک .

سلام مجدد.
divoone1985;653123 نوشت:
پس از اثبات واجب الوجود توسط برهانهایی نظیر برهان علیت،چگونه یگانگی واجب الوجود اثبات میشود؟

divoone1985;654086 نوشت:
در مورد اینکه ذات واجب الوجود از ترکیب مبراست اثباتی نفرمودید. در حالی که چند بار به آن استناد کردید.

divoone1985;654622 نوشت:
ب: دلیل دیگر بر نفی تعدد خدا برهان تمانع است .
در این مورد سه احتمال رو ذکر کردید که میشه احتمالات دیگری رو هم بهش اضافه کرد:
4- همونطور که خودتون فرمودید دو واجب الوجود با هم به توافق برسند.
5- دو واجب الوجود به صورت تصادفی یا نوبتی اعمال اراده کنند.
6- دو واجب الوجود هر کدام قدرتهای متفاوت و متمایز دشته باشند. یعنی هر کدام قادر به اعمال اراده در بخش خاصی باشند.
7- دو واجب الوجود با وجود داشتن اراده کافی و قدرت لازم، از قبل تقسیم وظایف کرده باشند و در محدوده قدرت یکدیگر دخالت نکنند.

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
اما درباره این فرض که دو واجب الوجود یا بیشتر از روی مصلحت و توافق با هم بسازند و در ادارة جهان با توافق هم عمل کنند، این فرض نیز مردود است، زیرا اولاً مصلحت‌اندیشی و سازش بر سر انجام یک کاری برخاسته از ذهن آدمیان و بعد از آفرینش جهان و در واقع بر گرفته از نظام اجتماعی است که برای به نتیجه رسیدن بر سر کاری بالاخره از در مصلحت‌اندیشی و سازش پیش آمده و بر سر یک مسئله به توافق‌می‌رسند.

شما اسم این توافق دو واجب الوجود رو بگذارید "حکمت". که البته ما ازش سر در نمیاریم. مطابق قادر بودن بر هر چیز چس بر توافق بر سر هر چیز هم قادرند. و البته این توافق رو بر اساس حکمت الهی انجام میدن.

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
پس از طرف همة واجب‌ها باید به او افاضة وجود بشود

چرا؟ اگر نشه چه اتفاقی میفته؟ موجود نمیشه؟ به نظرم میشه.

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
و از طرف دیگر به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است

مجددا چرا؟ آیا امکان ترکیب دو ایجاد وجود نداره؟ موجود موردنظر، واجب الوجود نیست. پس مبرا از ترکیب نیست. چه ایجادش و چه وجودش.

divoone1985;656474 نوشت:
البته آیات و روایات به جای خود صحیح. ولی وقتی هنوز یگانگی خدا برای کسی اثبات نشده چطور میتونه روایات و آیات رو بپذیره؟ ممنون میشم روی همون براهین عقلی که فرمودید تمرکز کنید.

divoone1985;656474 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
کثرت فرع بر محدودیت است. آن جا که محدودیت نیست، کثرت و تعدد معقول نیست. واجب الوجود وجود مطلق و بی نهایت است .همان طور که وجود دو عالم جسمانی غیرمتناهی که از نظر ابعاد غیر متناهی باشند تصور ندارد ،زیرا با نبودن حد و مرزی برای عالم جسمانی هر چه را به عنوان عالم دیگر فرض کنیم، عین همین عالم خواهد بود، نه عالمی دیگر ،هم چنین اگر وجودی را مطلق و غیرمتناهی تشخیص دادیم که وجود حق این گونه است- چون هرگونه حد و قید مساوی با مقهوریت است و حال آن که خدا« هو الله الواحد القهار» (1) - دیگر فرض وجود مطلق دیگر که در عرض او باشد و بتوان آن را دوم این وجود فرض کرد، امکان ندارد.

1- در فیزیک و ریاضی دو بینهایت متمایز امکان پذیره.
2- استناد شما به آیه مورد اشاره رو به دلیلی که در بالا عرض کردم نمیپذیرم.
3- همونطور که قبلا هم گفتم بینهایت بودن و غیرمتناهی بودن (در تمام جهات) رو میتونم در مورد مجموعه واجب الوجودها بپذیرم اما در مورد هر کدوم از اونها نه.

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
در وحدت عددی واحد به گونه ای است که وجود مصادیقی متعدد برای آن ممکن است ،از این رو می توان برای آن دوم و سوم فرض کرد اما واحد حقیقی به گونه ای است که فرض دو یا سه برای آن محال است.

میشه مثالی در این زمینه بفرمایید؟

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
ب) هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است.
در این صورت هیچ یک خدا نیستند. چون هر یک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکیب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکیب راه ندارد؛ یعنی هر خدا مرکب می شود از بخش دارای کمالات و بخش فاقد کمالات که این امر در خدا محال بوده ،بیانگر محدودیت و مشکلات عقلی دیگر است

بحث بنده در مورد همین احتمال است.
1- اینکه فرمودید :"ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد" کدام فرض؟ اینکه واجب الوجود ناقص نیست؟ این فرض از کجا آمده؟ البته همانطور که عرض کردم در مورد مجموعه واجب الوجودها پذیرفتنیه. اما در مورد هر کدام نه.
2- اینکه فرمودید: "اما در خدا ترکیب راه ندارد" این رو قبلا هم فرمودید. اما سوال بنده مبنی بر اثبات این گزاره رو پاسخ ندادید.

divoone1985;661222 نوشت:
سلام مجدد.


باسلام وتشکر .
گرامی !
از قدیم گفته اند :
حُسن سوال نصف الجواب .
یک نمونه سوال تان را برجسته وروشن مطرح نماید تا پاسخ بهاری تقدیم گردد .
من چه دانم این معما ها چه است ؟

سلام.
البته بهتر بود برای جلوگیری از تکرار برخی پاسخها و صرفه جویی در وقت گرانبهای شما، مروری بر بحث انجام شده میفرمودید.
اما سوال اصلی این بود:

divoone1985;661222 نوشت:
پس از اثبات واجب الوجود توسط برهانهایی نظیر برهان علیت،چگونه یگانگی واجب الوجود اثبات میشود؟

سپس با توجه به پاسخهای شما، این سوال مطرح شد:

divoone1985;661222 نوشت:
در مورد اینکه ذات واجب الوجود از ترکیب مبراست اثباتی نفرمودید. در حالی که چند بار به آن استناد کردید.

و در پاسخ به آخرین فرموده شما که فرموده بودید:

صادق;654927 نوشت:
ب) هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است.
در این صورت هیچ یک خدا نیستند. چون هر یک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکیب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکیب راه ندارد؛ یعنی هر خدا مرکب می شود از بخش دارای کمالات و بخش فاقد کمالات که این امر در خدا محال بوده ،بیانگر محدودیت و مشکلات عقلی دیگر است .

عرض کردم:
divoone1985;656474 نوشت:
بحث بنده در مورد همین احتمال است.
1- اینکه فرمودید :"ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد" کدام فرض؟ اینکه واجب الوجود ناقص نیست؟ این فرض از کجا آمده؟ البته همانطور که عرض کردم در مورد مجموعه واجب الوجودها پذیرفتنیه. اما در مورد هر کدام نه.
2- اینکه فرمودید: "اما در خدا ترکیب راه ندارد" این رو قبلا هم فرمودید. اما سوال بنده مبنی بر اثبات این گزاره رو پاسخ ندادید.

از این خلاصه تر نشد.
اگر خلاصه کاملتری خواستید به پست قبلی بنده رجوع کنید و اگر کاملتر از این مد نظر بود چاره ای جز مرور دو صفحه گذشته نیست.

باسلام وسپاس .
قبل از هر چیز تذکر این مطلب ضروری است که موجودات عالم را نمی توان از دو حال خارج دانست، یا امکان و یا وجوب؛ در واقع همه موجودات یا ممکن الوجودند و یا واجب الوجود؛ واجب الوجود موجودى است كه وجود آن ضرورى است، یعنی بودن برای او ضرورت دارد و با نبودنش محال لازم می آید. ولی ممكن الوجود موجودى است كه وجود يا عدم آن ضرورى نيست و از نبودنش محال لازم نمی آید. (1)
عقل حکم می کند که تا در مجموعه عالم هستی موجودی که بودن برای او ضرورت دارد نباشد نمی توان تصور وجود موجودات دیگر یا همان موجودات امکانی را نمود؛ بر این اساس اگر در عالم موجودی هست عقل حکم می کند که باید واجب الوجودی هم در عام باشد.
و واجب الوجود بودن اين موجود كه هستي اقتضائاتي دارد كه يكي از آنها توحيد و يگانگي است كه در ادامه به توضيح آن خواهيم پرداخت :
فرض چنين خدايي ما را به حقیقت وجودی که از منظر عقل لازم است در راس هرم عالم وجود قرار داشته باشد نمی رساند و در نهایت نمی تواند واجب الوجودی که وجود او را در عالم ضروری است برای ما تصویر نماید ؛ زیرا بدون وجود آن وجود محض و بی نقص و بی نیاز، وجود هیچ موجود دیگری در عالم ممکن نیست.
در تصویر شما همه این خدایان در حقیقت نیازمندند در نتیجه در اصل وجود خود نیازمند دیگری محسوب می شوند. زیرا موجود ناقص و نیازمند به کمک دیگری نمی تواند واجب الوجود باشد پس ضرورتا ممکن الوجود است و ممکن الوجود هم نیاز به علت دارد. (2) به علاوه تک تک این موجودات در کنار هم نیز نیازمندند. زیرا از کنار هم قررا گرفتن چند جزء نیازمند یک کل بی نیاز شکل نمی گیرد. بلکه آن کل هم نیاز به تک تک اجزاء خود دارد و در نتیجه ممکن الوجود است.
به عبارت روشن تر طرح این قبیل پرسش ها ناشی از عدم ادراک صحیح حقیقت خدا و موجودی است که عنوان خدا را بر آن می نهیم؛ در واقع تصور شما از خدا همانند موجود برتری است که در حال مدیریت عالم است و در نتیجه می توان تصور کرد که چند خدا با همکاری هم چنین مدیریتی را انجام دهند؛ در حالی که اصولا چنین تصوری از خداوند نادرست است.
ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است و هیچ گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود، زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ کمال نباشد، چرا که فقدان کمال مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد. با این بیان روشن است که اصولا آنچه محدود تصور می شود نمی تواند خدا باشد و تصور دو خدای نامحدود و بدون هرگونه محدودیت نیز محال است. (3) بنابر این فرض دو یا چند خدا برای عالم عقلاٌ محال است.
برای مطالعه در باب توحید و خداشناسی، کتاب «توحید در قرآن» تألیف استاد جوادی آملی و کتاب آموزش کلام اسلامی، ج 1، تألیف محمد سعیدی مهر، مفید و مناسب است.

پی‌‌نوشت‌ها:
1. رک : جمیل صلیبا و منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، انتشارات حکمت، ص 613.
1. صدر الدین شیراری ، اسفار اربعه ، دار احياء التراث‏، بيروت‏ 1981 م‏، ج 1، ص 130.
2. ر،ک: محمد سعیدی مهر ، آموزش کلام اسلامی، نشر طه، قم 1377ش، ج 1، ص 80.

سلام.

صادق;661589 نوشت:
به عبارت روشن تر طرح این قبیل پرسش ها ناشی از عدم ادراک صحیح حقیقت خدا و موجودی است که عنوان خدا را بر آن می نهیم؛ در واقع تصور شما از خدا همانند موجود برتری است که در حال مدیریت عالم است و در نتیجه می توان تصور کرد که چند خدا با همکاری هم چنین مدیریتی را انجام دهند؛ در حالی که اصولا چنین تصوری از خداوند نادرست است.

یعنی خداوند موجود برتر نیست؟ یا در حال مدیریت عالم نیست؟

صادق;661589 نوشت:
ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است و هیچ گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود، زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ کمال نباشد، چرا که فقدان کمال مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد. با این بیان روشن است که اصولا آنچه محدود تصور می شود نمی تواند خدا باشد و تصور دو خدای نامحدود و بدون هرگونه محدودیت نیز محال است.

فرمایشات شما در مورد واجب الوجود (مجموعه واجب الوجودها) پذیرفتنیه. بله. واجب الوجود کامل و مطلقه. اما اینکه واجب الوجود یگانه باشه از کجای این تعریف استخراج میشه؟

divoone1985;661692 نوشت:
سلام.

یعنی خداوند موجود برتر نیست؟ یا در حال مدیریت عالم نیست؟
باسلام .
نظر را نغز کن تا نغز بینی .......
دقت نماید :
چند خدا را در عرض هم تصور نمودن وخدایی را در بین آنها به عنوان خدای برتر ومدیر عالم تلقی نمودن نادرست است .

فرمایشات شما در مورد واجب الوجود (مجموعه واجب الوجودها) پذیرفتنیه. بله. واجب الوجود کامل و مطلقه. اما اینکه واجب الوجود یگانه باشه از کجای این تعریف استخراج میشه؟


برای وحدانیت و یکتایی خدا دلایل فراوانی می توان اقامه کرد که در ذیل به دو دلیل عقلی بسنده می کنیم:
1) کمال مطلق و نامحدودیت خداوند
ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است وهیچ‌گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود؛ زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ‌کمالی نباشد؛ چرا که فقدان کمال، مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب‌الوجود بودن سازگاری ندارد.
حال اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض کنیم،لازم است بین آن دو تمایز باشد؛ زیرا با انتفای هر گونه تمایزی، فرض «دو» بودن منتفی خواهد شد. در این صورت، با دو احتمال مواجهیم (و احتمال سومی تصور نمی‌شود):
احتمال اول : یکی از دو خدای مفروض،‌کامل مطلق و نامحدود و دارای همه کمالات اما دیگری ناقص و محدود و فاقد برخی کمالات خدای اول باشد. در این صورت، معلوم است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی‌تواند خدا باشد. بدین ترتیب، احتمال اول، به جای تعدد خداوند به توحید (وحدت خداوند) می‌انجامد.
اما احتمال دوم آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است. نتیجه این احتمال آن است که هیچ یک از آنها خدا نباشد و این خلاف فرض است. دلیل مطلب این است که بر اساس احتمال دوم، دو خدای مفروض، از وجود و عدم (عدم برخی کمالات وجودی) ترکیب می‌یابند؛ حال آن که ذات خداوند از هر گونه ترکیبی مبرّاست.
بدین ترتیب، فرض تعدد واجب الوجود در یک صورت به توحید می‌انجامد و در صورت دوم، مستلزم امری محال (ترکیب ذاتی واجب) است. در نتیجه فرض تعداد خدا فرض معقولی نخواهد بود.
ممکن است گفته شود که احتمال سومی نیز وجود دارد که در استدلال بالا مورد توجه قرار نگرفت و آن احتمال این است که دو خدای مفروض، هر دو دارای همه کمالات وجودی نامحدود باشند.
در پاسخ به اعتراض بالا یادآور می‌شویم : همان گونه که در آغاز استدلال گفته شد، فرض تعدّد، مستلزم وجود نوعی فرق و تمایز است؛ بنابر این، اگر دو واجب الوجود مفروض هر دو دارای همه کمالات باشند، دیگر تمایزی بین آن دو نخواهد بود و این با فرض اولیه ما (یعنی فرض وجود دو خدا) سازگار نیست.
2) ـ دلیل دوم نفی ترکیب
اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض شوند ،در اصلِ وجوب وجود یا یکدیگر مشترک خواهند بود. از سوی دیگر، همان گونه که در دلیل قبلی اشاره شد، فرض تعدد مقتضی آن است که نوعی تمایز بین آن دو وجود داشته باشد. برای مثال، وقتی سخن از دو کتاب در میان است، باید آن دو علاوه بر این که در کتاب بودن با هم مشترکند، دست کم از یک جهت (مثلاً از جهت رنگ، مکان، حجم، محتوا و...) با هم متفاوت باشند. بنابر این، فرض وجود تعدد خدا بدین معناست که در خدای مفروض، در اصل خدا بودن (وجوب وجود) مشترک باشند و از جهت آن که دو خدا هستند از یکدیگر تمایزی داشته باشند.
نتیجه فرض بالا آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای وجه اشتراک و وجه امتیاز و فرق باشند؛ بنابر این لازم می‌آید که ذات آنها از دو جزء ترکیب یافته باشد:
1) جزء مشترک با خدای مفروض دیگر (اشتراک)
2) جزء مختص (فرق) و این به معنای ترکیب ذاتی آنهاست؛ در حالی که ثابت کردیم ذات الهی از هر گونه ترکیبی مبرّاست.
بدین ترتیب، خلاصه دلیل حاضر آن است که فرض تعدد واجب الوجود مستلزم ترکیب واجد الوجود است و چون ترکیب واجب محال است، تعدد واجب نیز (که مستلزم آن بود) محال خواهد بود.(1)

پی نوشت ها:
1.آموزش کلام اسلامی ،ج1 ،ص79 ،نشر طه، قم،1377 ش

seresht;653747 نوشت:
با سلام
با استناد به حدیث شریفی که نقل فرمودید:

« التوحید ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه؛(10) .(حقیقت ) توحید آن است که خداوند را (در صورت مخلوقاتش ) در وهم و اندیشه در نیاورى و عدل آن است که او را (به آنچه شایسته آن نیست) متهم نسازى».

استفاده می شود که استفاده از عبارت "واجب الوجود" و انتساب آن به خداوند صحیح نیست. چرا که واجب و ممکن، واجب بودن، واجب الوجود بودن و ... همه مفهومات و صورت های عقلی است که به خداوند در راستای تحلیل عقلی خداوند داده می شود.
در آیات قرآن و روایات وارده از ائمه هدی، هیچ گاه در مورد خداوند از اسم یا عبارت "واجب الوجود" استفاده نشده است.


سلام دوستان گرامی
در تصدیق حرف این دوستمون باید عرض کنم:
امام صادق فرموده : ...... برای خدا نامهای نیکوست که به جز او بر کس دیگری نهاده نمی شوند و آنها همان هایی اند که در قرآن آمده اند و سپس در تصدیق حرف خود آیه ی (
[=Traditional Arabic]وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ 180 اعراف) ( و برای خدا نام های نیکوست او را بوسیله ی آنها بخوانید و کسانی که در نام های او شرک می ورزند رها کنید که به زودی به جزای کار که انجام می دهند می رسند) را آوردند ( توحید صدوق ص 507)
همچنین در روایت دیگری از امام رضا در حین بحث با سلیمان مروزی متکلم خراسانی آمده است که : سلیمان می گوید اراده یکی از نام های خداست امام به او می گوید ایا خودش خود را به این نام نامیده سلیمان جواب می دهد نه امام می گوید پس تو حق نداری او را به نامی که خودش نگفته بنامی.

صادق;661709 نوشت:
برای وحدانیت و یکتایی خدا دلایل فراوانی می توان اقامه کرد که در ذیل به دو دلیل عقلی بسنده می کنیم:

سلام. فرمایشات (پاسخ بهاری) شما تکرار فرمایشات قبلی (البته در سال گذشته) بود.
خوب بود که پاسخی نو میفرمودید.

اما در مورد دو دلیلی که فرمودید:
در واقع هر دو دلیلی که فرمودید در نهایت به یک گزاره میرسند که چند بار قبلا هم فرموده بودید:

صادق;661709 نوشت:
حال آن که ذات خداوند از هر گونه ترکیبی مبرّاست.

صادق;661709 نوشت:
در حالی که ثابت کردیم ذات الهی از هر گونه ترکیبی مبرّاست.

ممنون میشم روی همین گزاره کمی بیشتر صحبت کنید.
چون بنده ندیدم شما جایی ثابت کرده باشید که ذات خداوند از هر گونه ترکیبی مبراست.
البته واضحه که در اثبات این گزاره نمیشه به یگانگی خدا استناد کرد و یا از آن استفاده نمود.
پیشاپیش ممنون.

divoone1985;662477 نوشت:
سلام.
سلامی به سان گل نو بهار
بجوینده دانش و شهریار.

فرمایشات (پاسخ بهاری) شما تکرار فرمایشات قبلی (البته در سال گذشته) بود.
خوب بود که پاسخی نو میفرمودید.
نباشد تکرار در کار هیچ
پی کار تکرار هرگز مپیچ

اما در مورد دو دلیلی که فرمودید:
در واقع هر دو دلیلی که فرمودید در نهایت به یک گزاره میرسند که چند بار قبلا هم فرموده بودید:
ممنون میشم روی همین گزاره کمی بیشتر صحبت کنید.
چون بنده ندیدم شما جایی ثابت کرده باشید که ذات خداوند از هر گونه ترکیبی مبراست.
البته واضحه که در اثبات این گزاره نمیشه به یگانگی خدا استناد کرد و یا از آن استفاده نمود.
پیشاپیش ممنون.

گرچه ظاهراَ این بحث به حد نیاز بحث شده ولی در عین حال مجدداَ باید گفت :
وحدانیت و یکتایی خداوند در نظر بسیاری از مردم در قالب وحدت عددی تصور می شود ؛یعنی معنای یکی بودن خدا همان معنایی است که معمولا از عبارت یک خورشید مورد نظر است اما تأملات عمیق عقلانی و تعالیم عمیق قرآن و سنت اسلامی معنای عمیق تری از وحدت را به ما ارائه می کند که به وحدت حقیقی تعبیر می شود.
در وحدت عددی واحد به گونه ای است که وجود مصادیقی متعدد برای آن ممکن است ،از این رو می توان برای آن دوم و سوم فرض کرد اما واحد حقیقی به گونه ای است که فرض دو یا سه برای آن محال است.
شیخ اشراق به عنوان یک قاعده مهم فلسفی می فرماید:
«صرف الشیء لایثنی ولا یتکرر» و با تأمل در حقیقت ذات الهی که صرف و محض وجود است و هیچ ترکیبی در او راه ندارد، روشن می شود که وحدت خداوند از قبیل وحدت عددی نیست ،زیرا چنین نیست که به عنوان وجود یک یا چند خدای دیگر را در کنار خداوند واحد ممکن شمرد و گرنه هر یک قیدی برای تمیز از یکدیگر می خواهند که در این صورت دیگر محض و صرف نیستند.
پس خداوند واحد است به وحدت حقیقی که فرض وجود دیگری از این وجود محال نامعقول است.
علی(ع) فرمود :«واحد لا یعدد؛ خداوند یکتایی است که وحدتش عددی نیست» (2).
در جایی دیگر می فرماید: «... فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لایجوز لان مالا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد ؛ کسی که بگوید خدا یکی است و مقصودش وحدت عددی باشد ، این نوع وحدت شایسته او نیست زیرا آنچه دومی ندارد، در اعداد داخل نمی شود» (3).
خلاصه مطالب : عقلا فرض تعدد و وجود دو خدا محال است .دیگر جایی برای طرح این مسأله که خدایان با هم تفاهم کنند باقی نمی ماند.
اما برهان یا حد وسط کمال مطلق بودن خداوند بر محال بودن تعدد خدایان.
اگر دو خدا فرض کنیم ،باید بین آن ها تمایز باشد ،زیرا با نبود هرگونه تمایز فرض دو بودن منتفی است.
در این صورت ما با دو احتمال مواجهه هستیم:
ا) یکی از آن دو خدا کامل مطلق و دیگری ناقص و فاقد بعضی کمالات است.در این صورت فقط همان کامل مطلق خداست و این احتمال به وحدت می انجامد.
ب) هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است.
در این صورت هیچ یک خدا نیستند. چون هر یک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکیب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکیب راه ندارد؛ یعنی هر خدا مرکب می شود از بخش دارای کمالات و بخش فاقد کمالات که این امر در خدا محال بوده ،بیانگر محدودیت و مشکلات عقلی دیگر است .
اگر بگوید احتمال سومی هم هست که هر یک دارای تمام کمالات باشد می گوییم :
دیگر دوئیت معنا ندارد چون تمایزی در بین نیست :
امکان ندارد دو خدا داشته باشیم که عین هم در همه چیز باشند . برای دوتا بودن دو موجود لازم است که لااقل در یک چیز جزیی با هم تفاوتی داشته باشند ؛ فرضا می خواهید دو برادر دوقلو را در ذهن تصور کنید که در همه خصوصیات ظاهری وباطنی عین هم هستند وهیچ اختلافی حتی در لحظه ولادت و... در آن ها وجود ندارد ؛ حتی در همین تصور ذهنی هم نیاز مند آن هستید که برای این دو نفر نوعی تمایز و تغایر گر چه اعتباری فرض کنید تا به یکی عنوان برادر اول و به دیگری عنوان برادر دوم بدهید ؛ مثلا یکی را در سمت چپ تصویر ذهنی خود می نهید و دیگری را در سمت راست .
اگر قرار باشد در همین امور هم تفاوتی بین این دو نباشد ،می بینید که تصور این دو نفر دچار مشکل می شود، یعنی نمی توانید دو نفر را تصور کنید که هر دو در سمت راست قرا داشته باشند یا هر یک در سمت چپ دیگری باشد .
مساله عینیت دو خدا در همه چیز دچار همین مشکل است ؛ تازه آنچه ذکر شد ،در خصوص امری ذهنی بود ،چه رسد به دو خدایی که در خارج فرض تحقق آن ها شده ؛ پس فرض دوئیت بدون وجود اندک تفاوتی بی معناست . فرض وجود تفاوت هم چنان که ذکر شد باطل است . توجه ودقت در همین برهان ساده به روشنی محال بودن تعدد خدا را آشکار می سازد .

صادق;662496 نوشت:
گرچه ظاهراَ این بحث به حد نیاز بحث شده ولی در عین حال مجدداَ باید گفت :

سلام.
بله. بحث شده. ولی نه به اندازه کافی. حداقل برای اینجانب.
در حقیقت بحث ما به گونه ای بوده که تمام سوالات بنده با تکرار پاسخهای قبل از طرف شما (بدون یک کلمه اضافه یا کم) مواجه شده.
به نظر میرسه غیر از پاسخهایی که هر بار همونها رو کپی میفرمایید توضیح دیگه ای در این زمینه وجود نداره.
اما باز هم برای روشنتر شدن موضوع، مجبورم سوالات تکراری که از پاسخ تکراری شما ایجاد میشه بپرسم.
اینها رو قبلا در پاسخ به همین فرمایشات شما پرسیده بودم. جهت یادآوری و به امید گرفتن پاسخی تازه، دوباره میپرسم.

صادق;662496 نوشت:
وحدانیت و یکتایی خداوند در نظر بسیاری از مردم در قالب وحدت عددی تصور می شود ؛یعنی معنای یکی بودن خدا همان معنایی است که معمولا از عبارت یک خورشید مورد نظر است اما تأملات عمیق عقلانی و تعالیم عمیق قرآن و سنت اسلامی معنای عمیق تری از وحدت را به ما ارائه می کند که به وحدت حقیقی تعبیر می شود.

برای کسی که هنوز یگانگی خداوند رو قبول نکرده، چطور از قرآن و سنت اسلامی و ... برای بیان مساله استفاده میکنید؟ ممنون میشم روی همون عقل تمرکز کنید.

صادق;662496 نوشت:
شیخ اشراق به عنوان یک قاعده مهم فلسفی می فرماید:
«صرف الشیء لایثنی ولا یتکرر» و با تأمل در حقیقت ذات الهی که صرف و محض وجود است و هیچ ترکیبی در او راه ندارد، روشن می شود که وحدت خداوند از قبیل وحدت عددی نیست ،زیرا چنین نیست که به عنوان وجود یک یا چند خدای دیگر را در کنار خداوند واحد ممکن شمرد و گرنه هر یک قیدی برای تمیز از یکدیگر می خواهند که در این صورت دیگر محض و صرف نیستند.
پس خداوند واحد است به وحدت حقیقی که فرض وجود دیگری از این وجود محال نامعقول است.

مجددا بحث ترکیب که شما بعد از این همه مدت هنوز پاسخی ندادید و مدام بهش استناد میکنید.

صادق;662496 نوشت:
ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد

کدوم فرض؟ تنها فرضی که مطرح کردید وجود تمایز بود که ربطی به این جمله شما نداره.

صادق;662496 نوشت:
اما در خدا ترکیب راه ندارد

مجددا بحث ترکیب که همچنان شما اثباتش نمیکنید ولی بهش استناد میکنید.

divoone1985;662592 نوشت:
سلام.
بله. بحث شده. ولی نه به اندازه کافی. حداقل برای اینجانب.
در حقیقت بحث ما به گونه ای بوده که تمام سوالات بنده با تکرار پاسخهای قبل از طرف شما (بدون یک کلمه اضافه یا کم) مواجه شده.
به نظر میرسه غیر از پاسخهایی که هر بار همونها رو کپی میفرمایید توضیح دیگه ای در این زمینه وجود نداره.
اما باز هم برای روشنتر شدن موضوع، مجبورم سوالات تکراری که از پاسخ تکراری شما ایجاد میشه بپرسم.
اینها رو قبلا در پاسخ به همین فرمایشات شما پرسیده بودم. جهت یادآوری و به امید گرفتن پاسخی تازه، دوباره میپرسم.

برای کسی که هنوز یگانگی خداوند رو قبول نکرده، چطور از قرآن و سنت اسلامی و ... برای بیان مساله استفاده میکنید؟ ممنون میشم روی همون عقل تمرکز کنید.

مجددا بحث ترکیب که شما بعد از این همه مدت هنوز پاسخی ندادید و مدام بهش استناد میکنید.

کدوم فرض؟ تنها فرضی که مطرح کردید وجود تمایز بود که ربطی به این جمله شما نداره.

مجددا بحث ترکیب که همچنان شما اثباتش نمیکنید ولی بهش استناد میکنید.

باسلام بهاری بر کاربر نشسته بر دل هلال .
در این صورت اجازه دهید که از این در با شما سخن کنم :
خود می دانید همه شرایع آسمانی براساس توحید و یکتاپرستی استوار بوده ، بارزترین اصل مشترک در میان آن ها, اعتقاد به توحید است . همه متفکران الهی هم نیز به بیش از یک واجب بالذات معتقد نیستند. در مسئله خلقت ، ربوبیت و عبودیت اقوالی شرک آلود هست , ولی در اصل واجب , قولی که برای ذات واجب الوجود, ثانی و شریکی باشد، نقل نشده است .
بعضی هم که شبهه ای مطرح کرده اند ،خود و سایرین آن شبهه را ابطال کرده اند. (1) با توجه به این که اصل مسئله مربوط به توحید حق تعالی است , در ابتدا مطلبی را که مرحوم علامه طباطبایی در اثبات واجب الوجود دارند ، می آوریم که این مطلب علاوه بر اثبات واجب , یگانگی و غیر متناهی بودن او را نیز ثابت می کند, علاوه بر این , طبق این بیان اصل وجود واجب و وحدت وی بدیهی است، نه نظری و می رساند وجود حق تعالی قابل شک نیست .
علامه می نویسد: اصل واقعیت را که نقطه مقابل سفسطه است می پذیریم ; زیرا سفسطه انکار اصل واقعیت است . فلسفه اثبات اصل واقعیت . هر ذی شعوری را ناچار از پذیرش اصل واقعیت می یابیم و اصل واقعیت را نمی توان اثبات کرد, زیرا این اصل , بدیهی با لذات است . به هیچ وجه قابل اثبات نیست , چون اگربخواهیم این اصل را اثبات کنیم پیش از آن اعتراف کرده ایم که گوینده و شنونده ای هست و استدلال هست و رابطه ای بین دلیل و نتیجه هست , که همه این ها یک سلسله واقعیت هایی هستند که مفروض واقع شده اند, پس قهرا اصل واقعیت فی الجمله بدیهی است و قابل اثبات نیست . می دانیم که این واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم ،هرگز زوال پذیر نیست و ذاتا از قبول رفع و بطلان امتناع دارد; زیرا اگر این واقعیت تحت قید و شرطی و یا حالی و یا زمانی زوال پذیر ولاواقعیت شود, یک زمانی هست و یا مقطعی هست و یا حالت و شرطی هست که این واقعیت در آن مقطع زایل شده است. پس در کنار سلب واقعیت چندین واقعیت را ناچار اثبات کرده ایم حتی اگر قیود را هم طرح کنیم و بگوییم این واقعیت قابل زوال است و لا واقعیت می شود، باز ناچار حکم به وجود واقعیت کرده ایم ; زیرا اگر این واقعیت واقعا و حقیقتا زایل شده است، پس باز یک واقعیت و حقیقتی هست ;زیرا اگر آن واقعیت حقیقتا زایل نشود و توهم زوال کنیم ، پس اصل واقعیت محفوظ است اما اگر واقعا زایل شده ، پس زوال آن یک واقعیتی است .
بنابراین , اصل واقعیت هستی زوال پذیر نیست ; زیرا از فرض زوالش ثبوتش لازم می آید .چیزی که از فرض زوالش ثبوتش لازم آید، قهرا زوالش مستحیل بالذات است . اگر زوالش مستحیل بالذات باشد، ثبوت و تحققش ضروری بالذات خواهد بود. پس در اصل واقعیت یک واجب بالذات داریم که به نحو ضرورت ازلی واقعیت است .آن گاه که به سراغ هر یک از موجودات می رویم ،می بینیم هر یک از این یا سابقه زوال داشته اند ;یا لاحقه زوال ومی فهمیم که هیچ یک از این ها واجب بالذات و واقعیت مطلق نیستند, بلکه به آن واقعیت مطلق تکیه می کنند که آن واجب ازلی است .
بنابراین , مسئله اثبات واجب نیاز به هیچ مبدأ تصدیقی از مسائل فلسفی ندارد.اصل تحقق و وجود واجب بالذات برای هر انسانی بدیهی است .براهینی که برای اثبات واجب اقامه می شود ،به منظور احیای فطرت او است .در حقیقت به منزله تنبیه است، نه استدلال , حتی همین تقریر تنبیه است، نه استدلال ; زیرا اگر واجب همان واقعیت زوال ناپذیر است و برای انسان اصل واقعیت زوال ناپذیر ضروری است , پس با این بیان انسان متنبه می شود که آن اصل و واقعیت زوال ناپذیر واجب تعالی است و دیگر واقعیت های زوال ناپذیر به او متکی است , و اصل هستی و واقعیت زوال ناپذیر گذشته از این که واجب بالذات است ،یکی است و شریک هم نخواهد داشت ; زیرا ضرورت ازلی واقعیت و چیزی که با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود ،با اطلاق ذاتی و عدم تناهی او همراه است . اطلاق ذاتی و عدم تناهی مجالی برای فرض شریک و ضد و مانند آن نمی گذارد, پس دو فرض ندارد. این هم چنان که وجود واجب را ثابت می کند، توحید واجب را نیز به اثبات می رساند و مثبت غیر متناهی بودن واجب هم می باشد.(2)
بعد از بیان مرحوم علامه به یکی از ادله غیر متناهی بودن خداوند اشاره می کنیم :
1ـ واجب الوجود عین هستی و وجود است ;
2ـ غیر از هستی نیستی است , یعنی نقیض هستی نیستی است ;
3ـ بود و نبود, هستی و نیستی با هم جمع نمی شود (= اجتماع نقیضین محال است که ابده بدیهیات است و پایه همه استدلال ها است ) یعنی در یک آن و زمان نمی شود هم بود باشد هم نبود, مثلا نمی شود فلانی در روز شنبه هم زنده باشد، هم نباشد, فلان درخت الان هم سیب داشته باشد، هم نداشته باشد.
پس محال و ممتنع است که نقیض مقابل خود را پذیرا باشد,
4 = وجودی که ذاتا مقتضی هستی است ( واجب الوجود) ممتنع است که ذاتا اقتضای عدم داشته باشد,
5ـ محدودیت وجود, یعنی آلوده بودن به عدم , چرا که اگر پای عدم و نیستی در میان نباشد ،محدودیت مفهومی نخواهد داشت , معیار این کوه البرز و یا سبلان با آن بزرگی محدودیت این است که در اندازه گیری خود به نقطه ای می رسیم که در آن جا اثری از این دو کوه نیست .
هرگاه انسانی گستردگی عمر نوح را داشته باشد و یا جسمی از نظر حجم با بزرگ ترین سحابی ها رقابت کند، از آن جا محدود است که با نوار و مرز زمان و مکان احاطه شده ، در خارج از نوار مرزی از وجود آن خبری نیست . پس محدود بودن ملازم است با آمیختگی با عدم و نیستی .
با توجه به مطالب گذشته روشن می شود اگر محدودیتی در ذات واجب الوجود حاصل شود ،باید از بیرون وجود او باشد, چرا که محدودیت طبق مقدمات فوق معنای آلودگی به عدم است . چیزی که ذاتش اقتضای هستی دارد ;یعنی عین هستی است، هرگز مقتضی عدم و نیستی نخواهد بود, پس اگر محدودیتی در او باشد، باید یک عامل بیرونی داشته باشد .لازمه این سخن آن است که او واجب الوجود نباشد, چرا که از نظر حد وجودی خود مخلوق دیگر و معلول ذات دیگری است . پس لازمه محدودیت واجب این است که واجب , واجب نباشد.
بدون شک واجب الوجودی داریم (زیرا که سخن از توحید بعد از اثبات واجب الوجود است . البته برای کسانی که با ثبوت اصل واجب یگانگی او ثابت نشده باشد). حال اگر واجب الوجود نامحدود باشد، مدعا ثابت است .اگر محدود باشد، محدودیت هرگز مقتضای ذات او نیست , چون ذات او مقتضی وجود است و عین هستی است، نه آلودگی به عدم ,پس باید از بیرون بر آن تحمیل شده باشد . مفهوم سخن آن است که علتی در بیرون او وجود دارد و او معلول آن علت است , در این صورت واجب الوجود نخواهد بود.اگر متصور درستی از واجب الوجود داشته باشیم، قاطعانه می یابیم که واجب الوجود ضرورتا غیر متناهی است و ممتنع است نا محدود نباشد ; زیرا حقیقت و واقع محدودیت معلولیت است. وقتی خدا نامحدود و غیر متناهی شد، تعدد فرض ندارد ; زیرا تعدد و دوئیت فقط در صورتی است که چیزی با قیدی مانند قید مکان یا زمان یا کمیت یا کیفیت و یا قید دیگری محدود باشد, ولی وقتی توجه داشته باشیم که واجب الوجود مقید به مکان , زمان و سایر حدود و قیود نیست و وجود پاک او عین هستی و هستی محض و مطلق است , هرگز نمی توانیم تعددی برای او تصور کنیم , مثلا وجود خانه های متعدد در کره زمین در صورتی است که هر یک از خانه ها محدود باشد ،مقداری از سطح زمین را یک خانه فراگرفته , دیوار آن که تمام شد ،خانه دیگرشروع می شود. در سندخانه ها هم می نویسند فلان خانه از چهار طرف محدود است به ... اما اگر تمام کرده زمین را یک خانه فراگرفته باشد ،جایی برای خانه دوم باقی نمی ماند.
پس غیر متناهی بودن واجب الوجود مساوی است با یگانگی و وحدانیت او.(3)
از بیان گذشته روشن شد که اطلاق و نامحدودی ذاتی است برای واجب ; یعنی مقتضای واجب الوجود بودن نامتناهی بودن است، چنان که محدود بودن چیزی حاکی از ممکن الوجود بودن او است که محدود بودن از ناحیه غیرخودش برای او تحمیل شده است. این که گفته اید محدودیت مقتضای ذات واجب باشد، ناشی از درست تصورنکردن معنای واجب الوجود است . از این که گفته شد اجتماع نقیضین محال است و این پایه همه مسائل و استدلال ها است , معلوم می شود که چگونه چیزی مستلزم عدم خود نمی شود.
درست تصور کردن هر مسئله کمک زیاد برای حل آن مسئله می کند. گاهی اگر موضوع درست درک شود، ضرورت ثبوت محمول برایش روشن می شود و یکی از موضوعات مفهوم و معنای ممکن و واجب است .
شما که در مسائل خداشناسی کنجکاو شده اید، همه روزه در اطراف خود صدها موجود به نام انسان , ماه ,خورشید, ستاره , و... می بینید, چرا اصلا به فکرتان خطور نکرد که یکی از این ها ممکن است خدا باشد؟ مگر این هایی که در بیرون می بینید ،موجود نیستند؟ علتش این است که اجمالا می دانید همه این هایی که در منظر من و شما هستند، فاقد صلاحیت خدایی هستند, چنان که با تقسیم موجود به واجب و ممکن ضرورتاً به واجب الوجود می رسیم , با در نظر گرفتن خواص واجب الوجود به یگانگی او پی می بریم , یعنی اگر موجودی دارای این خواص نباشد، نمی تواند واجب الوجود باشد, بلکه ممکن الوجود است . واجب الوجودی که ذاتش مقتضی وجوداست، دارای پنج ویژگی است :
1- نمی تواند وجوب وجودش هم مقتضی ذاتش باشد ،هم مقتضی غیر از خودش , زیرا در این صورت با فرض ارتفاع آن غیر وجود واجب هم مرتفع می شود .
2ـ وجوب و وجودش زاید بر ذاتش نباشد و گرنه ذاتش محتاج می شود و هر محتاج ممکن است.وجود و وجوب عین ذاتش باشد.
3ـ واجب الوجود نباید مرکب باشد, یعنی باید ترکیب بر او ممتنع باشد; زیرا اگر مرکب شد، احتیاج به اجزا دارد و نیاز مستلزم امکان است ;
4- واجب نباید جزء غیر از خودش باشد و گرنه منفعل از این غیر خواهد بود و سر از امکان در می آورد ;
5- واجب موجودی است که دومی برایش ممتنع باشد . موجودی که دومی برایش قابل فرض نباشد، نمی تواند واجب الوجود لذاته باشد. رمزش هم این است که لازمه دوگانگی ترکیب است ; زیرا اگر دو واجب از تمام جهات مانند هم باشند و هیچ گونه تفاوتی نداشته باشند, معنا ندارد که دو تا باشد, حتما یکی خواهد بود.
دو چیز حتما در یک قسمت با هم اختلاف داشته باشند, مثلا می توانید انسانی مانند خودتان تصورکنید که شکل و قیافه و رنگ و ساختمان درونی و... همه چیز حتی پدر و مادر او و شما یکی باشد, ولی بالاخره جایی که او ایستاده ، غیر از مکانی است که الآن ایستاده اید .اگر مکان او عیناً همین مکانی است که الآن شما هستید ، شخص دیگر نیست .خود شما هستید.
خلاصه دو چیز متعدد باید لااقل در یک قسمت با هم اختلاف داشته باشند (= ما به الامتیاز).
از طرفی حتما یک جهت اشتراکی هم دارند (و لو در اصل هستی و وجود) بنابراین , هر کدام از آن ها به حکم ضرورت باید از دو قسمت ترکیب شده باشد، یکی جهت مشترک میان هر دو, دیگر جهت اختلاف , وقتی مرکب شدند ،ممکن می شود, چون چیزی که مرکب است، ضرورتاً و قطعاً ممکن الوجود است .
پس لازمه دوگانگی ترکیب است . ترکیب فقط در ممکنات امکان دارد, واجب الوجود ممتنع است دو تاباشد(4)
بنابراین , با در نظر گرفتن خواص واجب الوجود یگانگی او ثابت می شود.
اما این که گفته اید دو واجب عین هم باشند، فقط مکان شان جدا باشد, اشکالش با بیان گذشته روشن شد .مضافاً براین که مکان دار شدن از خواص اجسام است و خداوند جسم نیست .
در مورد علم و سایر صفات الهی , مانند حیات , قدرت , و... هم مطلب از این قرار است که خداوند واجد همه کمالات است , زیرا او سرچشمه همه کمالات است . ممکنات هر چه دارند، از او گرفته اند . اگر خداوند فاقد یکی ازکمالات , مانند علم باشد, لازمه اش این است که معطی شی , فاقد شی باشد و این هم محال است .

پی نوشت ها:
1. عبدالله جوادی آملی , شرح اسفار, ج 6 ،بخش 2 ،ص 31 .
2. محمد حسین طباطبایی , اصول فلسفه و روش رآلیسم , ج 5 ،ص 116ـ 127و ص 147؛ عبداله جوادی آملی , شرح اسفار اربعه ,ج 6 ،بخش 1 ،ص 177ـ 181 .
3. ناصر مکارم شیرازی , پیام قرآن , ج 3 ص 189ـ 191; خدا را چگونه بشناسیم , ص 40ـ 42؛ جعفر سبحانی , منشورجاوید, ج 2 ،ص 191 .
4. باب حادی عشر, ص 8؛ خدا را چگونه بشناسیم , ص 43.

صادق;662843 نوشت:
در ابتدا مطلبی را که مرحوم علامه طباطبایی در اثبات واجب الوجود دارند ، می آوریم

سلام.
این مطلب هم در مورد یگانگی واجب الوجود چندان بحث نکرده و بیشتر حول اثبات واجب الوجود هست.

صادق;662843 نوشت:
1ـ واجب الوجود عین هستی و وجود است ;

مشکل اصلی در بیان شما و بنده اینه که شما در فرضهایی که برای اثبات یگانگی واجب الوجود در نظر میگیرید واجب الوجود رو یگانه فرض میکنید و بر مبنای همون هم یگانگی واجب الوجود رو اثبات میکنید.
با همون مثال کره زمین و خانه سعی میکنم منظورم رو برسونم.
قبلا متوجه شدیم که همه کره زمین رو خونه پوشونده. ولی این دلیلی بر این نیست که فقط یک خونه وجود داره.
اگر فرض کنیم خونه نامحدوده. و بعد با این فرض اثبات کنیم خونه یکیه اثباتمون درست نیست.
در حقیقت فرض درست این نیست که خونه نامحدوده. بلکه فرض درست اینه که مجموعه خونه ها نامحدوده.
در مورد سایر مفروضات هم مشکل همینه.
البته بخشی از فرمایشات شما رو قبول میکنم و میپذیرم.
ولی در مورد برخی از مفروضات و فرمایشات شما همچنان مشکل دارم.

divoone1985;662874 نوشت:
سلام.
این مطلب هم در مورد یگانگی واجب الوجود چندان بحث نکرده و بیشتر حول اثبات واجب الوجود هست.

مشکل اصلی در بیان شما و بنده اینه که شما در فرضهایی که برای اثبات یگانگی واجب الوجود در نظر میگیرید واجب الوجود رو یگانه فرض میکنید و بر مبنای همون هم یگانگی واجب الوجود رو اثبات میکنید.
با همون مثال کره زمین و خانه سعی میکنم منظورم رو برسونم.
قبلا متوجه شدیم که همه کره زمین رو خونه پوشونده. ولی این دلیلی بر این نیست که فقط یک خونه وجود داره.
اگر فرض کنیم خونه نامحدوده. و بعد با این فرض اثبات کنیم خونه یکیه اثباتمون درست نیست.
در حقیقت فرض درست این نیست که خونه نامحدوده. بلکه فرض درست اینه که مجموعه خونه ها نامحدوده.
در مورد سایر مفروضات هم مشکل همینه.
البته بخشی از فرمایشات شما رو قبول میکنم و میپذیرم.
ولی در مورد برخی از مفروضات و فرمایشات شما همچنان مشکل دارم.



باسلام تشکر .
همین که بخشی از عرایض بنده را با بزرگواری قبول نمودید جای شکرش باقی ودلیل بر مُنصِف بودن آن جناب است .
اما نکته ی که در این نوبت باید اشاره شود :
فرض یاد شده شما مشکل دارد و خلاف واقعیت در باب واجب تعالی است چون تعدد واجب مساوی با نیاز است ونیاز مساوی با امکان وامکان مساوی با عدم وجوب ... است .
توجه داشته باشید که واجب تعالی یک مفهوم اعتباری نیست که بتوان آن را هر جور که بخواهید فرض نماید .
بلکه واجب تعالی یک حقیقت عینی شخصی (=ونه کلی) است در وحی نامه الهی از آن به :
الله تعالی یاد شده ودر فلسفه از آن به واجب تعالی تعبیر می شود .
که در مقام تحلیل واژه :
واجب هم جای بحث است چون این تعبیر غنای تعبیر وحیانی را ندارد مثلا موجب همان توهمی می شود که ذهن جناب شما را مشوش کرده است .
بر خلاف تعبیر : الله . که منزه از این گونه تصورات است .
چونکه کلمه الله عَلَم شخص است .
وپی آمدش آن گونه تصورات که یک کلی باشد که چندین وجود شخصی را زیر پوشش بگرد راه ندارد .

صادق;662925 نوشت:
چون تعدد واجب مساوی با نیاز است ونیاز مساوی با امکان وامکان مساوی با عدم وجوب

سلام.
چه نیازی؟

صادق;662925 نوشت:
واجب هم جای بحث است چون این تعبیر غنای تعبیر وحیانی را ندارد

به هر حال برای توضیح و تفسیر و نامیدن و ... تنها ابزار ما کلمات هستند.
چطور این مفهوم با کلمات در اختیار ما توضیح داده میشه تا توهمی ایجاد نکنه؟

divoone1985;662946 نوشت:
سلام.
سلام دو چندان بر آن شهریار
که گل از علم چون نوبهار

چه نیازی؟
روشن است تعدد منشا نیاز است این بحث در تبیین برهان تمانع مطرح شده ........

به هر حال برای توضیح و تفسیر و نامیدن و ... تنها ابزار ما کلمات هستند.
چطور این مفهوم با کلمات در اختیار ما توضیح داده میشه تا توهمی ایجاد نکنه؟


قبلا اشاره شد که تعبیر فلسفی ( واجب الوجود ) همین محظور را دارد . لذا تعبیر وحیانی : الله . بهتر از تعبیر ( : واجب الوجود) است

صادق;663193 نوشت:
روشن است تعدد منشا نیاز است این بحث در تبیین برهان تمانع مطرح شده ........

سلام.
در مورد برهان تمانع هم سوالاتی مطرح کردم که جنابعالی پاسخ ندادید.
مجددا عرض میکنم:
صادق;654479 نوشت:
یکی از ادلة مشهور توحید، دلیلی است که به دلیل تمانع نام یافته است، از این دلیل تقریرها و روایت‌های گوناگون ارائه شده است که در ذیل به یکی از این تقریرها اشاره می‌شود:
هرگاه دو خداوند فرض شود، با سه احتمال رو به رو خواهیم بود:
1ـ تنها یکی از آن دو می‌تواند از تحقق اراده دیگری جلوگیری کند، ولی دیگری قادر به چنین کاری نیست، در این صورت روشن است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل مغلوب بودن اراده‌اش نمی‌تواند خدا باشد.
2ـ هر دو می‌توانند از تحقق ارادة دیگری جلوگیری کند.
3ـ هیچ کدام نمی‌توانند از تحقق ارادة دیگری جلوگیری کند.

در این مورد سه احتمال رو ذکر کردید که میشه احتمالات دیگری رو هم بهش اضافه کرد:
4- همونطور که خودتون فرمودید دو واجب الوجود با هم به توافق برسند.
5- دو واجب الوجود به صورت تصادفی یا نوبتی اعمال اراده کنند.
6- دو واجب الوجود هر کدام قدرتهای متفاوت و متمایز دشته باشند. یعنی هر کدام قادر به اعمال اراده در بخش خاصی باشند.
7- دو واجب الوجود با وجود داشتن اراده کافی و قدرت لازم، از قبل تقسیم وظایف کرده باشند و در محدوده قدرت یکدیگر دخالت نکنند.

صادق;654479 نوشت:
احتمال دوم مستلزم مغلوب شدن ارادة خدایان مفروض و احتمال سوم مقتضی عجز و ناتوانی آنها از غلبه بر دیگری است و این دو معنا یعنی مغلوب شدن اراده و عجز از غلبه بر دیگری، با وجوب وجود منافات دارد.

چه منافاتی با وجوب وجود داره؟ در اثبات واجب الوجود اشاره ای به اراده اون نشده.

صادق;654479 نوشت:
اما درباره این فرض که دو واجب الوجود یا بیشتر از روی مصلحت و توافق با هم بسازند و در ادارة جهان با توافق هم عمل کنند، این فرض نیز مردود است، زیرا اولاً مصلحت‌اندیشی و سازش بر سر انجام یک کاری برخاسته از ذهن آدمیان و بعد از آفرینش جهان و در واقع بر گرفته از نظام اجتماعی است که برای به نتیجه رسیدن بر سر کاری بالاخره از در مصلحت‌اندیشی و سازش پیش آمده و بر سر یک مسئله به توافق‌می‌رسند.

شما اسم این توافق دو واجب الوجود رو بگذارید "حکمت". که البته ما ازش سر در نمیاریم. مطابق قادر بودن بر هر چیز چس بر توافق بر سر هر چیز هم قادرند. و البته این توافق رو بر اساس حکمت الهی انجام میدن.

صادق;654479 نوشت:
پس از طرف همة واجب‌ها باید به او افاضة وجود بشود

چرا؟ اگر نشه چه اتفاقی میفته؟ موجود نمیشه؟

صادق;654479 نوشت:
و از طرف دیگر به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است

مجددا چرا؟ آیا امکان ترکیب دو ایجاد وجود نداره؟ موجود موردنظر، واجب الوجود نیست. پس مبرا از ترکیب نیست. چه ایجادش و چه وجودش.

divoone1985;663309 نوشت:
سلام.
سلامی چو دریای از سلسبیل
بر آن مرد طوفنده چون رود نیل

در مورد برهان تمانع هم سوالاتی مطرح کردم که جنابعالی پاسخ ندادید.
مجددا عرض میکنم:

در این مورد سه احتمال رو ذکر کردید که میشه احتمالات دیگری رو هم بهش اضافه کرد:
4- همونطور که خودتون فرمودید دو واجب الوجود با هم به توافق برسند.
5- دو واجب الوجود به صورت تصادفی یا نوبتی اعمال اراده کنند.
6- دو واجب الوجود هر کدام قدرتهای متفاوت و متمایز دشته باشند. یعنی هر کدام قادر به اعمال اراده در بخش خاصی باشند.
7- دو واجب الوجود با وجود داشتن اراده کافی و قدرت لازم، از قبل تقسیم وظایف کرده باشند و در محدوده قدرت یکدیگر دخالت نکنند.

همه فروض یاد شده فروض مردود مسله است .
برای ابطال این فروض آن را طرح می کنند ونه برای تبیین .

چه منافاتی با وجوب وجود داره؟ در اثبات واجب الوجود اشاره ای به اراده اون نشده.

خدای که مغلوب اراده غیر قرار گیرد نمی تواند واجب الوجود باشد .

چون خدای واجب منزه از مغلوب شدن است .

شما اسم این توافق دو واجب الوجود رو بگذارید "حکمت". که البته ما ازش سر در نمیاریم. مطابق قادر بودن بر هر چیز چس بر توافق بر سر هر چیز هم قادرند. و البته این توافق رو بر اساس حکمت الهی انجام میدن.

چه ربطی به مسله دارد ؟

چرا؟ اگر نشه چه اتفاقی میفته؟ موجود نمیشه؟

مجددا چرا؟ آیا امکان ترکیب دو ایجاد وجود نداره؟ موجود موردنظر، واجب الوجود نیست. پس مبرا از ترکیب نیست. چه ایجادش و چه وجودش.



یعنی چه ؟؟

صادق;663567 نوشت:
همه فروض یاد شده فروض مردود مسله است .
برای ابطال این فروض آن را طرح می کنند ونه برای تبیین .

سلام.
بله. برای ابطال اونها رو طرح میکنند. ولی این روش استدلال که تنها فروض دلخواه رو مطرح کنیم و رد کنیم و بعد اون رو به کلیت ادعا تعمیم بدیم درست نیست. اون هم در حالی که بقیه احتمالات بررسی نشده باشند. برای تعمیم به کلیت ادعامون باید همه احتمالات رو رد کنیم و نه چند مورد دلخواه رو. قصد بنده از بیان این احتمالات هم این بود که بگم احتمالات بیشتری وجود داره که در این برهان نادیده گرفته شده.
بنابراین نمیشه تنها به همون چند مورد اکتفا کرد و ادعای برهان رو پذیرفت.
تصور میکنم واضح گفتم اما اگر نیاز به مثال برای توضیح این مطلب هست بفرمایید تا عرض کنم خدمتتون.

صادق;663567 نوشت:
خدای که مغلوب اراده غیر قرار گیرد نمی تواند واجب الوجود باشد .
چون خدای واجب منزه از مغلوب شدن است .

این صرفا یک ادعاست. البته ممکنه برای شما بدیهی باشه. ولی نیاز به اثبات داره. و در اثبات واجب الوجود اشاره ای به این مساله نشده.

صادق;663567 نوشت:
چه ربطی به مسله دارد ؟

شما فرمودید دو خدا از روی مصلحت با هم توافق میکنند و مصلحت اندیشی هم ساخته ذهن ماست و در مورد خدا صدق نمیکنه.
بنده عرض کردم توافق دو خدای موردنظر از رو حکمت الهیه که ما در موردش چیزی نمیدونیم. حکمت که در مورد خدا صادقه. پس دو خدا قادرند بر اساس حکمت الهی با هم توافق کنند. پس دلیل شما رد میشه.

صادق;663567 نوشت:
یعنی چه ؟؟

شما فرمودید برای موجود شدن یک ممکن الوجود باید از طرف همه خداها بهش افاضه وجود بشه.
بنده عرض کردم با افاضه وجود از طرف هرکدوم از خداها هم اون ممکن موجود میشه.
در واقع دلیل شما برای اون فرمایشتون رو پرسیدم.

در مورد بعدی هم شما فرمودید: به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است.
لطفا بیشتر توضیح بدین. سوال بنده این بود که معلول مورد نظر مبرا از ترکیب نیست. پس امکان ترکیب در ایجادش هم وجود داره.

divoone1985;663636 نوشت:
سلام.
سلامی به سان گل یاسمن
بر آن پهلوان و یل وپیلتن
که هی می خروشد در این انجمن
وگل کرده در نو بهار وچمن
بود در پی فکر ترکیب حق
نگیرد ز گفتار پند و سَبَق
بکوشد که اثبات نا حق کند
قمر را ز گفتار خود شَق کند

بله. برای ابطال اونها رو طرح میکنند. ولی این روش استدلال که تنها فروض دلخواه رو مطرح کنیم و رد کنیم و بعد اون رو به کلیت ادعا تعمیم بدیم درست نیست. اون هم در حالی که بقیه احتمالات بررسی نشده باشند. برای تعمیم به کلیت ادعامون باید همه احتمالات رو رد کنیم و نه چند مورد دلخواه رو. قصد بنده از بیان این احتمالات هم این بود که بگم احتمالات بیشتری وجود داره که در این برهان نادیده گرفته شده.
بنابراین نمیشه تنها به همون چند مورد اکتفا کرد و ادعای برهان رو پذیرفت.
تصور میکنم واضح گفتم اما اگر نیاز به مثال برای توضیح این مطلب هست بفرمایید تا عرض کنم خدمتتون.

این صرفا یک ادعاست. البته ممکنه برای شما بدیهی باشه. ولی نیاز به اثبات داره. و در اثبات واجب الوجود اشاره ای به این مساله نشده.

شما فرمودید دو خدا از روی مصلحت با هم توافق میکنند و مصلحت اندیشی هم ساخته ذهن ماست و در مورد خدا صدق نمیکنه.
بنده عرض کردم توافق دو خدای موردنظر از رو حکمت الهیه که ما در موردش چیزی نمیدونیم. حکمت که در مورد خدا صادقه. پس دو خدا قادرند بر اساس حکمت الهی با هم توافق کنند. پس دلیل شما رد میشه.

شما فرمودید برای موجود شدن یک ممکن الوجود باید از طرف همه خداها بهش افاضه وجود بشه.
بنده عرض کردم با افاضه وجود از طرف هرکدوم از خداها هم اون ممکن موجود میشه.
در واقع دلیل شما برای اون فرمایشتون رو پرسیدم.

در مورد بعدی هم شما فرمودید: به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است.
لطفا بیشتر توضیح بدین. سوال بنده این بود که معلول مورد نظر مبرا از ترکیب نیست. پس امکان ترکیب در ایجادش هم وجود داره.

گرچه با توجه به گذشته احتمال دارد این گفته هم به سر نوشت گفته های قبل گرفتار آید ولی چون اهتمام آن جناب وجود دارد تقدیم می شود :
اجازه دهید از این جا آغاز نمایم :
تمایز بین دو چیز هرچند که آن دو موجود همه کمالاتی که یکی دارد، دیگری هم داشته باشد، اجتناب ناپذیراست.
در سوال فرض شده است که دو واجب الوجود باشد و هر دو همه کمالات را داشته باشند ،ولی به این نکته توجه نشده است که داشتن همه کمالات یکدیگر به معنای این نیست که مثل و شبیه همه کمالاتی را که یکی از آن ها دارد ، دیگری داشته باشد، بلکه یعنی همان کمال را داشته باشد که دیگری دارد‌.
واجب الوجود موجودی است که همه کمالات را دارد . همه کمالات وجودی را هم به نحو کمال دارد( واجب الوجود واجب من جمیع الحیثیات )؛ بنابراین اگر واجب الوجود دومی فرض کنیم که او نیز همه کمالات را باید داشته باشد(چون واجب الوجود است) معنایش این است که هر چه واجب الوجود اولی دارد ،دومی هم داشته باشد ( نه مثل آن ها و شبیه آن ها را بلکه خود آن ها را ). چرا که اگر نداشته باشد، معنایش این است که در عالم وجود کمالاتی هستند که از آن دیگری است و این واجب الوجود آن کمالات را ندارد . این خلاف فرض ما از واجب الوجود است( که گفتیم واجب الوجود باید همه کمالات را داشته باشد وهمه آن ها را هم به نحو کمال داشته باشد)
در مثالی که زده اید ،مثال به کمالات مثل هم زده اید ،نه عین هم. مثلا اشکالی ندارد که دو کتاب داشته باشیم که هر دو در همه چیز مثل هم باشند. در جلد ، رنگ ،‌خط ، محتوا، کاغذ و........ این دو کتاب مثل هم هستند و هر کدام مثل صفات آن دیگری را دارد و چون در تعریف کتاب گفته نشده که کتاب چیزی است که باید تمام کمالات و وجودات را داشته باشد و به اصطلاح ممکن الوجود است ، نه واجب الوجود، تحقق این امر اشکالی ندارد و محذوری پیش نمی آید.
اما در مورد واجب الوجود این تعریف اخذ شده است . امکان ندارد که بگوئیم کمالی وجود دارد و آن کمال ( نه مثل آن را)واجب الوجود ندارد، چون این سخن به منزله این است که موجودی را که واجب الوجود فرض کرده ایم ،واجب الوجود نیست.
واجب الوجود موجودی است نامحدود . عقلا محال است که دو موجود نامحدود وجود داشته باشد. چرا که موجود نامحدود یعنی موجودی که حدی نخورده است. حال اگر واجب الوجود دیگری در نظر بگیریم، یعنی موجود نامحدود دیگری فرض کرده ایم که قلمرو وجودی هر کدام به دیگری حد خورده است و این با فرض نامحدود بودن واجب الوجود سازگار نیست.
فرض دو واجب الوجود کامل چیزی نیست جز فرض دو واجب الوجود ناقص.چرا که در فرض دو واجب الوجود ، اولی یا باید تمام کمالات را داشته باشد(چرا که واجب الوجود بودنش به این معناست . اگر این گونه نباشد، واجب الوجود نیست ) و این تملک شامل تمام آن چیزی که واجب الوجود فرضی دومی دارد نیز می شود ، در این صورت عملا یک واجب الوجود بیش تر نخواهیم داشت.مطلوب ما هم همین است (توحید ذاتی واجب الوجود) ویا باید برخی از تمام آنچه دومی دارد ،نداشته باشد تا جا برای دومی نیز باشد . دومی هم برخی از تمام آن چه که اولی دارد، نداشته باشد تا جا برای اولی باشد . در این صورت هیچ کدام واجب الوجود نخواهند بود چرا که هردو کمالاتی از کمالات وجود را ندارند.

با سلام

چرا واجب الوجود از جمیع جهات واجب است؟ چرا صرفاً در وجودش واجب نباشد و از سایر لحاظ نقص نداشته باشد؟ ما در تعریف واجب الوجود گفتیم که در وجودش نیازمند علتی نیست و با برهان اثبات کردیم که حداقل یک واجب الوجود ضروری است.
چگونه از تعریف واجب الوجود نتیجه می شود که از جمیع جهات واجب است و نیازی در او راه ندارد و نا محدود است؟

ممنون

صادق;663642 نوشت:
که گفتیم واجب الوجود باید همه کمالات را داشته باشد وهمه آن ها را هم به نحو کمال داشته باشد

سلام.
اگرچه مثل چند صفحه ای که گذشت، به سوالات بنده در مورد فرمایشات خودتون پاسخ ندادید و مطالب دیگه ای فرمودید، اما در مورد مبنای مطلبی که فرمودید، بنده مشکل دارم.
چطور اثبات میشه که واجب الوجود تمام کمالات رو به صورت نامحدود و نحو کمال داره؟
همونطور که میدونید تنها واجب بودن وجود واجب الوجود اثبات شده. از اسمش هم همین برمیاد.
البته دوست عزیزمون هم همین سوال رو پرسیدند.

*ضمنا طبع شعر خوبی دارید. اگرچه کمی مشکل وزنی داره، ولی به واسطه فی البداهه بودن قابل اعتناست.
البته اونچه که درباره بنده به زبان نظم فرمودید هم چندان منطبق بر واقعیت نیست.*

divoone1985;663839 نوشت:
سلام.
سلام مجدد برآن هوشمند
برآن پر سوال وبر آن ارجمند

اگرچه مثل چند صفحه ای که گذشت، به سوالات بنده در مورد فرمایشات خودتون پاسخ ندادید و مطالب دیگه ای فرمودید، اما در مورد مبنای مطلبی که فرمودید، بنده مشکل دارم.
چطور اثبات میشه که واجب الوجود تمام کمالات رو به صورت نامحدود و نحو کمال داره؟
اگر واجب الوجود تمام کمالات را دارا نباشد واجب الوجود نخواهد .
چه این که او معطی وجود وکمالات وجود پس همه کمالات را خود به نحو اکمل داراست .
دگرنه فاقد شی معطی شی نخواهد شد بود .

همونطور که میدونید تنها واجب بودن وجود واجب الوجود اثبات شده. از اسمش هم همین برمیاد.
از لازمه اثبات واجب اثبات کمالات او نیز است چون او وجود بیسط است وواجب تعالی واجب الوجود من جمیع الجهات است .
البته دوست عزیزمون هم همین سوال رو پرسیدند.

*ضمنا طبع شعر خوبی دارید. اگرچه کمی مشکل وزنی داره، ولی به واسطه فی البداهه بودن قابل اعتناست.
از این موزون بی وزنم چه گویم ؟
از این مضمون بی نظمم چه گویم ؟

البته اونچه که درباره بنده به زبان نظم فرمودید هم چندان منطبق بر واقعیت نیست.*


هر که خود را کم زند مردان بود
خود ندیدن شویه شیران بود

صادق;663991 نوشت:
از لازمه اثبات واجب اثبات کمالات او نیز است چون او وجود بیسط است وواجب تعالی واجب الوجود من جمیع الجهات است .

با سلام
این استدلال شما نمی تواند واجب من جمیع الجهات بودن را اثبات کند.
چون برای اثبات یگانگی از کامل بودن او استفاده نمودید. حال برای اثبات کامل بودن باید واجب من جمیع الجهات بودنش را ثابت کنید. برای اثبات این موضوع نمی توانید از قاعده معطی الشیء نمی تواند فاقد شیء باشد استفاده بفرمایید چون یگانه بودن را پیش فرض دارد.

یاد تاپیک زیر بخیر:
چرا واجب الوجود خداست؟

با تشکر

aminjet;663993 نوشت:
با سلام
باسلام وسپاس .
تشکر از آن قدر مند گزین
که بنهاد سر شاخه را بر زمین
نمود لطف واحسان به طرح سوال
کماندار شد او به سان هلال

این استدلال شما نمی تواند واجب من جمیع الجهات بودن را اثبات کند.
چون برای اثبات یگانگی از کامل بودن او استفاده نمودید. حال برای اثبات کامل بودن باید واجب من جمیع الجهات بودنش را ثابت کنید. برای اثبات این موضوع نمی توانید از قاعده معطی الشیء نمی تواند فاقد شیء باشد استفاده بفرمایید چون یگانه بودن را پیش فرض دارد.

یاد تاپیک زیر بخیر:
چرا واجب الوجود خداست؟

با تشکر

یکی از قاعده‌­های فلسفی راجع به واجب الوجود بالذات، این است که وجودِ همه جهات، صفات و ویژگی‌های او برایش ضروری است؛ یعنی صفاتِ واجب الوجود، برایش واجب (ضروری الوجود) هستند که این، به معنای آن است که هیچ جهت، صفت و ویژگی ممکنی در ذاتِ واجب الوجود نیست و هر جهت و ویژگی او، مانندِ ذاتش، دارای صفتِ وجوب است. [1]پس واجب الوجود از جمیع جهات واجب است.
برای اثبات این ادعا چند دلیل می‌توان اقامه کرد: 1. واجب بالذات اگر نسبت به صفت کمالی، جهت امکانى داشته باشد، ذات او به خودى خود، فاقد آن است و عدم آن صفت در ذاتش جاى گزین است؛ بنابر این او مرکب از وجود و عدم بوده، لازمه‌‏اش ترکب ذات است؛ لازمه ترکب، حاجت و لازمه حاجت، امکان مى‌‏باشد؛ در حالى‌که فرض، وجوب او بود و این خلاف فرض است. 2. ذات واجب الوجود، اگر به تنهایى در وجوب صفات کمالى خود که بدان متصف است کافى نباشد، ناگزیر در اتصاف به صفات خود به دیگرى نیازمند است. در این هنگام اگر ذات واجب را به تنهایى با قطع نظر از بود و نبود دیگرى اعتبار کردیم، حال اگر ذات، واجب است با وجود آن صفت، در این صورت علیت آن غیر، لغو است؛ در حالى‌که او را علت، فرض کرده‌‏ایم و این خلاف فرض است. اگر ذات، واجب باشد با عدم آن صفت، باز خلاف فرض پیش خواهد آمد. به بیان دیگر، اگر واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات نباشد، لازمه‌اش این است که در وجوب صفتى از صفات کمال، نیازمند به غیر باشد؛ یعنی آن غیر علت آن صفت است؛ لازمه این مطلب، اتصاف واجب به وجوب غیرى است؛ در حالی‌که و اجب بالذات محال است، واجب بالغیر باشد.[2]


[/HR] [1]. سبزواری؛ ملا هادی؛ شرح‏ المنظومة، ج ‏1، ص 377، نشر ناب، تهران، چاپ اول، 1369ش.
[2]. شرح نهایة الحکمة علامه سید محمد حسین طباطبائى، ج 1، ص 324 - 331، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1388ش

با سلام

صادق;663998 نوشت:
1. واجب بالذات اگر نسبت به صفت کمالی، جهت امکانى داشته باشد، ذات او به خودى خود، فاقد آن است و عدم آن صفت در ذاتش جاى گزین است؛ بنابر این او مرکب از وجود و عدم بوده، لازمه‌‏اش ترکب ذات است؛ لازمه ترکب، حاجت و لازمه حاجت، امکان مى‌‏باشد؛ در حالى‌که فرض، وجوب او بود و این خلاف فرض است.

1- البته عدم چیزی نیست که بخواهد در ذاتش جایگزین شود. من که نمی توانم قبول کنم که یکی از انواع ترکیب، ترکیب بین وجود و عدم باشد. پس ترکیب در کار نیست صرفاً محدودیت در کمالات است. این ترکیب وجود عدم مثل این است که ما تور ماهیگیری را ترکیبی از سوراخ ها و غیر سوراخ ها بگیریم. که این فقط یک تعبیر لفظی است و واقعیت این است که تور از نخ تشکیل شده نه از سوراخ.
2- چرا لازمه حاجت امکان است؟ شاید حاجتی در معلول باشد که واجب الوجود دیگری مکمل این واجب الوجود شود در خلقت یک معلول. نیاز واجب الوجود الف به واجب الوجود ب، برای خلق معلول اعتباری است زیرا در حقیقت نیاز مربوط به معلول بوده نه مربوط به علت. صرفاً یکی از علل نسبت کمالی محدودیت داشته است.
3- واجب الوجود در ذاتش وجوداً بی نیاز است. اما میتواند بسیاری از کمالات، عارض بر ذاتش نباشد و واجب الوجود دیگری تقبل کند.

صادق;663998 نوشت:
2. ذات واجب الوجود، اگر به تنهایى در وجوب صفات کمالى خود که بدان متصف است کافى نباشد، ناگزیر در اتصاف به صفات خود به دیگرى نیازمند است. در این هنگام اگر ذات واجب را به تنهایى با قطع نظر از بود و نبود دیگرى اعتبار کردیم، حال اگر ذات، واجب است با وجود آن صفت، در این صورت علیت آن غیر، لغو است؛ در حالى‌که او را علت، فرض کرده‌‏ایم و این خلاف فرض است. اگر ذات، واجب باشد با عدم آن صفت، باز خلاف فرض پیش خواهد آمد. به بیان دیگر، اگر واجب الوجود بالذات، واجب الوجود از جمیع جهات نباشد، لازمه‌اش این است که در وجوب صفتى از صفات کمال، نیازمند به غیر باشد؛ یعنی آن غیر علت آن صفت است؛ لازمه این مطلب، اتصاف واجب به وجوب غیرى است؛ در حالی‌که و اجب بالذات محال است، واجب بالغیر باشد.[2]

1-این اثبات یگانگی را پیشفرض گرفته است.
2- چرا اگر آن غیر علت آن صفت باشد لازمه اش این است که واجب الوجود به آن غیر متصف شود. آن صفت به آن غیر متصف می شود. احتمالا شما آن غیر را ممکن الوجود فرض کرده اید که خلاف عرض شبهه کننده است.

با تشکر

aminjet;664004 نوشت:
با سلام

1- البته عدم چیزی نیست که بخواهد در ذاتش جایگزین شود. من که نمی توانم قبول کنم که یکی از انواع ترکیب، ترکیب بین وجود و عدم باشد. پس ترکیب در کار نیست صرفاً محدودیت در کمالات است. این ترکیب وجود عدم مثل این است که ما تور ماهیگیری را ترکیبی از سوراخ ها و غیر سوراخ ها بگیریم. که این فقط یک تعبیر لفظی است و واقعیت این است که تور از نخ تشکیل شده نه از سوراخ.
2- چرا لازمه حاجت امکان است؟ شاید حاجتی در معلول باشد که واجب الوجود دیگری مکمل این واجب الوجود شود در خلقت یک معلول. نیاز واجب الوجود الف به واجب الوجود ب، برای خلق معلول اعتباری است زیرا در حقیقت نیاز مربوط به معلول بوده نه مربوط به علت. صرفاً یکی از علل نسبت کمالی محدودیت داشته است.
3- واجب الوجود در ذاتش وجوداً بی نیاز است. اما میتواند بسیاری از کمالات، عارض بر ذاتش نباشد و واجب الوجود دیگری تقبل کند.

1-این اثبات یگانگی را پیشفرض گرفته است.
2- چرا اگر آن غیر علت آن صفت باشد لازمه اش این است که واجب الوجود به آن غیر متصف شود. آن صفت به آن غیر متصف می شود. احتمالا شما آن غیر را ممکن الوجود فرض کرده اید که خلاف عرض شبهه کننده است.

با تشکر


باسلام وتشکر .
نظر نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست تا مغز بینی
بیان پیشین را بشتر دقت نماید مشکل حل است .

اگر خدا ( واجب الوجود ) دو تا یا بیشتر باشند، باید هر یک از دو هستی و وجودی داشته باشند که دیگری ندارد ؛زیرا اگر عینا و از تمام جهات یکی باشند، دو تا نخواهند بود.
اما اگر هر یک چیزی داشته باشد که دیگری نداشته باشد، پس وجود هر یک محدود به وجود دیگری خواهد بود و این با فرض وجود مطلق بودن خدا سازگار نیست.
هم چنین چنین خدایانی مرکب از وجود یک چیزی و عدم چیز دیگر خواهند بود، و ترکیب نشان نیاز است و خدا نمی تواند موجود نیازمند باشد.
هم چنین این خدایان در کمالاتی که ندارند ودیگری دارد ، نیازمند هستند و خدا نمی تواند موجود نیازمند باشد.

با تشکر

صادق;664013 نوشت:
نظر نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست تا مغز بینی

نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی

صادق;664013 نوشت:
اگر خدا ( واجب الوجود ) دو تا یا بیشتر باشند، باید هر یک از دو هستی و وجودی داشته باشند که دیگری ندارد ؛زیرا اگر عینا و از تمام جهات یکی باشند، دو تا نخواهند بود.

این درست.

صادق;664013 نوشت:
اما اگر هر یک چیزی داشته باشد که دیگری نداشته باشد، پس وجود هر یک محدود به وجود دیگری خواهد بود و این با فرض وجود مطلق بودن خدا سازگار نیست.

درست است. ولی اگر منظورتان از وجود مطلق بودن یگانه بودن است که ما در پی اثبات آن هستیم. اگر منظور وجودِ صرف بودنش هست چه ناسازگاری با محدود بودنش دارد؟

صادق;664013 نوشت:
هم چنین چنین خدایانی مرکب از وجود یک چیزی و عدم چیز دیگر خواهند بود، و ترکیب نشان نیاز است و خدا نمی تواند موجود نیازمند باشد.

عرض شد که ترکیب از عدم و وجود که ترکیب نیست. همش وجود است. عدم چیزی نیست که با وجود ترکیب شود.
درباره نیازمند بودن هم پست قبل من را مجدد دقیق بخوانید.

صادق;664013 نوشت:
هم چنین این خدایان در کمالاتی که ندارند ودیگری دارد ، نیازمند هستند و خدا نمی تواند موجود نیازمند باشد.

خدا که نمی تواند. ولی واجب الوجود موضوع بحث است. هنوز خدا اثبات نشده

ممنون

aminjet;664019 نوشت:
با تشکر

نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پوست کن تا مغز بینی
مجدد سلامی بر آن ناز مند
بر آن مرد هوشیار وسرو بلند

این درست.
جای شکرش باقی است که لا اقل این یکی را پذبرفتید .

درست است. ولی اگر منظورتان از وجود مطلق بودن یگانه بودن است که ما در پی اثبات آن هستیم. اگر منظور وجودِ صرف بودنش هست چه ناسازگاری با محدود بودنش دارد؟

در جای خود ثابت شده که وجود مطلق = با یگانگی است وگر نه مطلق نخواهد .

عرض شد که ترکیب از عدم و وجود که ترکیب نیست. همش وجود است. عدم چیزی نیست که با وجود ترکیب شود.
بر خلاف تصور جناب تان از نظر حکیم ملا صدرا بدترین ترکیب همین نوع ترکیب است که خداوند از آن منزه است وغیر همه بدان مبتلا اند .
درباره نیازمند بودن هم پست قبل من را مجدد دقیق بخوانید.
مرا به هیچ کتابی مکن حواله دیگر
که من حقیقت خود را کتاب می بینم

( البته جدی نگیرید )

خدا که نمی تواند. ولی واجب الوجود موضوع بحث است. هنوز خدا اثبات نشده
چه الزامی است که از کلمه واجب الوجود استفاده شود که کلی وپیامدش آن ها است چرا از الله = عَلَم شخص استفاده نمی کنید تا راحت شوید ؟

سلام

صادق;664026 نوشت:
در جای خود ثابت شده که وجود مطلق = با یگانگی است وگر نه مطلق نخواهد .

من ترجمه وجود مطلق را خواستم نه نتیجه آن را. اول ترجمه وجود مطلق را بفرمایید : یا ترجمه اش یگانگی است خوب پس حالا ثابت کنید که یگانه است. اگر ترجمه اش نیست و معنی دیگری دارد همان معنی را برایش اثبات کنید بعد از آن به یگانگی برسید. یا لینک بدهید. پست های قبلی یگانگی را با اندکی دور به خود یگانگی برمی گرداند.

صادق;664026 نوشت:
بر خلاف تصور جناب تان از نظر حکیم ملا صدرا بدترین ترکیب همین نوع ترکیب است که خداوند از آن منزه است وغیر همه بدان مبتلا اند .

خوب این منزه بودن را اثبات کنید. ولی عدم که چیزی نیست که با چیزی ترکیب شود. ایشان هم باید اثبات کنند فرقی نمی کند.

صادق;664026 نوشت:
چه الزامی است که از کلمه واجب الوجود استفاده شود که کلی وپیامدش آن ها است چرا از الله = عَلَم شخص استفاده نمی کنید تا راحت شوید ؟

می خواهیم این برابری بین اسامی را ثابت کنیم. چون خدا بودن ویژگی هایی را می طلبد که ما هنوز نتوانسته ایم برای واجب الوجود معروف اثبات کنیم.
هنوز قبول نداریم خدایی هست. برای اثبات آن ابتدا ثابت کردیم که موجودی هست که یکی از ویژگی های خدا را دارد. (واجب الوجود بودن)
حالا باید سایر ویژگی های خدا را به آن نسبت دهیم با استدلال. مثل یگانه بودن.

پس زود است که نام واجب الوجود را به خدا برگردانیم.

با تشکر

موضوع قفل شده است