چگونه عشق خود را بدست بیاوریم؟ آیا شکست عاطفی درمان دارد؟

تب‌های اولیه

69 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه عشق خود را بدست بیاوریم؟ آیا شکست عاطفی درمان دارد؟

بسم الله الرحمن الرحیم...سلام...یکی از دوستان من یک سوالی داره که بمن گفت مطرح کنم....متن ابی رنگ گفته های ایشون هست لطفا کمکش کنید خدا خیرتون بده چون من که نتوستم کمکش کنم...

پسر جوانی هستم 25 ساله...مجرد...حدود 6 سال هست که عاشق دختری هم سن و سال خودم شدم در دانشگاه و تمام شب و روزم شده فکر به این دختر....و این دختر به هیچ صراطی مستقیم نیست برای ازدواج با من.....من 9 سال هست نماز شب می خوانم و دقیقا عین 6 سال اشنایی من با دختر مورد علاقم عین 6 سال رو از خداوند زار زدم زجه زدم خون گریه کردم در نماز شبهام و تمام روز و شبم که بهم بدش...و بیش از یک میلیون بار علاقم رو بهش نشون دادم و بیش از یک میلیون بار جواب رد شنیدم..

.همه جوره اقدام کردم...خانوادمم فرستادم رد کردن حتی اجازه امدن خواستگاری نمیدن...حاضرم قسم بخورم اگر اشک هایی که من ریختم رو جمع کنیم کاملا یک استخر بزرگ پر خواهد شد...ایت الله بهجت فرمودند اگر اندازه بال مگسی به درگاه خدا برای حاجتت اشک بریزی تمومه می رسی و اگه نرسی خدا بهترشو میده....من یک استخر اشک ریختم 6 سال تموم در نماز شب نه اونو داده نه بهترشو...ما سه تا برادر کافر همسایمونه هر سه تاشونم به دخترایی که خواستن رسیدن و ازدواج کردن...اما منی که انقدر مومنم هیچ و هیچ و درد و غم...تمام و کمال جوانیم گذشت و همش در راه خدا گذشت همش نماز اول وقت...6 سال نماز جماعت می خوندم بعد کم کم ترک شد جماعت شد فرادا....

بعد حدود یک ساله نماز شبم رو فقط یک رکعت وتر رو می خوندم بعد حدود یکساله که دیگه کلا نماز شب نمی خونم.....تا الان از سن تکلیف تا الان همه نمازام اول وقت بوده اما الان حدود یکی دو هفته هست نمازام داره دو ساعت بعد از اذان میشه....من هیچ یک از اعمالم رو بخاطر اون دختر انجام ندادم بلکه واقعا عشقی خالص بین و منو الله تعالی بوده و نماز شبامم سه سال قبل اشنایی با این دختر می خوندم...این حاجت من واسطه ای شد بین من و خدا و نزدیک شدن عجیب من بخدا....انقدر زجه زدم به دست و پای خدا افتادم....طوری بهش نزدیک شدم که بهم اسم اعظم یاد که دو حرف بیشتر هم نبود...شاید باور نکنید چنین فرد اشفته ای به درجه یقین بی شک خدا رسیده باشه و اسم اعظم بلد باشه...ولی من واقعا بدرجه یقین الهی رسیدم و هیچ گونه شکی در وجود خدا و اخرت ندارم...ولی با نگرفتن حاجتم یقینم بخوره تو سرم دارم همه چیزمو از دست میدم...اگه به درجه یقین نرسیده بودم که کلا قید دین و خدا رو می زدم و یقین پیدا میکردم خدایی وجود نداره...اما چون بدرجه یقین رسیدم دیگه محاله ممکنه به همچین چیزی برسم اما سوالی دارم...باشه من خیلی بخدا نزدیک شدم و بدرجه یقین رسیدم...که چی.....دارم میمیرم از درد عشق..

.چرا خدا کاری نمیکنه برام....الان دیگه موهام شروع شده بسفید شدن خدایا پس کی میدی...جوانی تموم شد عزیز من....مگه من چه کار کردم...زنا کردم نه....به نامحرم نگاه کردم...اره کردم ولی زنا نکردم که مگه چقدر بزرگه...نمیگم گناه کار نیستم نمی خوام کوچک بشمرم گناهام رو اما اون سه همسایه کافرمونو چی میگی که اصلا حسابتم نمیدن و بهشون زن دادی...حالا شاید اونا عاشق نشده باشن و الکی زن دادی بهشون..چرا بمن نمدی عشقم رو....ادم لاغری هستم اما با این حال تمام روزه هامو گرفتم....چی میخوای الله....خودت میدونی این تنها حاجت کل عمرم بوده ازت و ندادی...سوختن و ساختنم حدی داره.....مردم از تشنگی...پرخاشگر شدم....دیگه هیچ خونه کسی نمیرم با همه قطع رابطه کردم با همه قهرم تک و تنهام....

دیروز از یک کودک 6 ساله پرسیدم.....اگر یک انسانی رو بدونی ده سال تشنه هست و اب نخورده....هر قدرم بدی کرده باشه بهت حاظری حداقل یک لیوان اب بهش بدی یا نمیدی بهش...گفت می دم.......یک گوسفند رو می خوان بکشن بهش اب میدن....چرا حالا خدا ده ساله منو تشنه نگه داشته جوونیمم تموم شده....عشقم فنا داره میشه.....بله همین طوری بیریم جلو کم کم نمازم نمیخونم کم کم کم کم چشم باز می کنم می بینم با لبان تشنه اتش جهنم رو می نوشم بجای اب....:Ghamgin: الطافی که خدا بمن کرده خیلی خیلی زیاده و قابل شمارش نیست چقدر بهم خوبی کرده....انقدر دوستش دارم خدا رو که حالم از خودم بهم می خوره اینطوری گلایه می کنم ازش اما سر همین یه ندادن حاجتم یه جوری خوردم زمین که انگار هیچ چیز ندارم....پسر من نمی تونم به هیچ دختر دیگه ای نگاه کنم....گناهم چیه...بابا بده دیگه اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالله تا کی ستم بر عاشقان:hamdel:

خب حرفای این دوست بدبخت منو شنیدید امیدوارم بتونید کمکش کنید از من کمک خواست اما من هنگ کردم چون که من خودمم شکست عشقی خوردم:ok: اصلا نمی تونم کمکش کنم...

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما و پرسشگر محترم
عشق شديد همراه با هيجانات زيادي است كه انسان را آشفته مي كند و خود عاشق خبر ندارد در چه وضعيتي است مانند وقتي كه فردي دو خودش مي چرخد و بعد كه گوشه اي مي نشيند تصور مي كند دنيا دور او مي چرخد. هر فردي در روابطش نياز به كسي انرژي و آرامش دارد و عشق شديد اگر چه از دنياي عاشق مثبت تلقي مي شود ولي براي ديگران و حتي معشوق ممكن است اضطراب زا باشد چون عاشقي به دنبال خود مشخصاتي همراه دارد مانند چسبده بودن، نگراني، وابستگي، احساس حسادت يا حتي انتقام نسبت به افرادي كه به معشوق ممكن است توجه داشته باشند و..بنابراين با توجه به اين عطش و تجاربم توصيه مي كنم شما ابتدا با روان پزشكي مشورت كنيد و اگر لازم دانستند داروهايي مصرف كنيد تا آرامش و قرارتان بيشتر شود و بعد از آن با آرامش بيشتري كه حاصل كرده ايد خواستگاري كنيد.
اما دوست بزرگوار ار واقعا عاشق هستيد نبايد عشق تان محدود كننده باشد و آزادي و حق انتخاب را از طرف مقابل سلب كند. يعني عاشق واقعي خودخواه نيست حاضر است طرف مقابلش در آرامش باشد و خود در سختي. بنابراين شما درخواست كرديد اجازه بدهيد ايشان آزادانه انتخاب كنند در مثال مناقشه نيست مانند فروشندگان نباشيد كه به زور و اصرار و حتي تخفيف زياد مي خواهد مشتري را قانع كنند تا او چيزي را بخرد. اگر فروشنده اي اين طور عمل كند به جاي جذب مشتري او را به احتمال زياد از دست مي دهند و مشتري نيز تصور مي كند حتما كاسه اي زير نيمه كاسه است و گرنه اين همه اصرار براي چه؟
باباطاهر شاعر محبوب ما مي گويد:
چه خوش بي مهربوني هر دو سر بي**** كه يك سو مهربوني دردسر بي

معناي استجابت
معناي استجابت چيزي نيست كه حتما مطابق مصالح ما باشد اگر فرزندي به پدرش گفت به من عيدي مي دهي او گفت بله به معناي اين نيست كه هر چيزي او خواست دريافت كند. تبلت و گوشي همراه با امكانات عالي مورد علاقه و درخواست يك كودك است ولي پدر مي داند كه اين گوشي جذاب بلاي موفقيت فرزندش خواهد شد و از روي مهرورزي گوشي را به او نمي دهد ولي به جاي آن چيزي در همان حد يا بهتر جايگزين مي كند ممكن است آن فرزند دلخور شود ولي بعدا خواهد فهميد اين پدر براساس مصلحت او كار كرده است.

يك تجربه
دو سال قبل يكي از اقوام نزديك عاشق دختري شد طوري كه شبانه روز در عطش وصال مي سوخت و تنها شعر و شعارش اين بود كه ما براي هم هستيم و براي رسيدن به او با خانواده در افتاد و براي كاهش اضطراب و فشار غم و بي خوابي خود به تنهايي و شب بيداري و سيگار پناه برد. وقتي پدر مخالفت كرد و دعاهايش مستجاب نشد و مشخص شد كه اين وصلت به انجام نمي رسد او نماز خواندن را كنار گذاشت. بعد هم دختر حاضر نشد قرض و هديه هاي گران قيمتي را كه پسر داده بود پس دهد. با اين حال او دعا مي كرد كه به ان دختر برسد وقتي سربازي رفت با ديدن يكي از دختران اقوام هم خدمتي خود به طور كلي قبلي را فراموش كرد چند روز قبل مي گفت لطف خدا بود كه مورد قبلي به ازدواج ختم نشد
بله گاهي ما وقتي دعا مي كنيم اصرار داريم به خواسته خود برسيم و به خاطر مستجاب نشدن از خداوند شاكي هستيم ولي بعد كه متوجه مي شويم مصلحت ما در ان ازدواج نبوده از خداوند تشكر مي كنيم.
وظيفه ما
وظيفه ما در مشكلات زندگي دعا، تلاش و مشورت و راضي به قضاي الهي است بايد بپذيريم كه اين طور نيست كه براساس خواست ما همه دعاهايمان مستجاب شود ائمه بزرگوار بر حسب وظيفه دعا مي كردند كه ظالمي نباشد ولي واقعيات زندگي است كه برخي هم عمدا برخلاف مسير دلخواه آن بزرگواران چاه را بر راه گزينش مي كردند و گمراهي را بر هدايت. پيامبر گريه مي كردند كه خدايا قوم من را هدايت كن اينها نمي دانند ولي راه و نشانه هاي هدايت بود ولي چون مشيت و اراده خداوند براين است كه افراد با اختيار خود مسير حق را انتخاب كنند.اگر خداوند مي خواست مي توانست به اجبار ديگران را هدايت مي كرد ولي اين هدايت اجباري لطفي نداشت. يعني دنياي انسان هايي در كار نبود و همه ما مانند فرشتگان بوديم.

nothing;652188 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم...سلام...یکی از دوستان من یک سوالی داره که بمن گفت مطرح کنم....متن ابی رنگ گفته های ایشون هست لطفا کمکش کنید خدا خیرتون بده چون من که نتوستم کمکش کنم...

پسر جوانی هستم 25 ساله...مجرد...حدود 6 سال هست که عاشق دختری هم سن و سال خودم شدم در دانشگاه و تمام شب و روزم شده فکر به این دختر....و این دختر به هیچ صراطی مستقیم نیست برای ازدواج با من.....من 9 سال هست نماز شب می خوانم و دقیقا عین 6 سال اشنایی من با دختر مورد علاقم عین 6 سال رو از خداوند زار زدم زجه زدم خون گریه کردم در نماز شبهام و تمام روز و شبم که بهم بدش...و بیش از یک میلیون بار علاقم رو بهش نشون دادم و بیش از یک میلیون بار جواب رد شنیدم..

.همه جوره اقدام کردم...خانوادمم فرستادم رد کردن حتی اجازه امدن خواستگاری نمیدن...حاضرم قسم بخورم اگر اشک هایی که من ریختم رو جمع کنیم کاملا یک استخر بزرگ پر خواهد شد...ایت الله بهجت فرمودند اگر اندازه بال مگسی به درگاه خدا برای حاجتت اشک بریزی تمومه می رسی و اگه نرسی خدا بهترشو میده....من یک استخر اشک ریختم 6 سال تموم در نماز شب نه اونو داده نه بهترشو...ما سه تا برادر کافر همسایمونه هر سه تاشونم به دخترایی که خواستن رسیدن و ازدواج کردن...اما منی که انقدر مومنم هیچ و هیچ و درد و غم...تمام و کمال جوانیم گذشت و همش در راه خدا گذشت همش نماز اول وقت...6 سال نماز جماعت می خوندم بعد کم کم ترک شد جماعت شد فرادا....

بعد حدود یک ساله نماز شبم رو فقط یک رکعت وتر رو می خوندم بعد حدود یکساله که دیگه کلا نماز شب نمی خونم.....تا الان از سن تکلیف تا الان همه نمازام اول وقت بوده اما الان حدود یکی دو هفته هست نمازام داره دو ساعت بعد از اذان میشه....من هیچ یک از اعمالم رو بخاطر اون دختر انجام ندادم بلکه واقعا عشقی خالص بین و منو الله تعالی بوده و نماز شبامم سه سال قبل اشنایی با این دختر می خوندم...این حاجت من واسطه ای شد بین من و خدا و نزدیک شدن عجیب من بخدا....انقدر زجه زدم به دست و پای خدا افتادم....طوری بهش نزدیک شدم که بهم اسم اعظم یاد که دو حرف بیشتر هم نبود...شاید باور نکنید چنین فرد اشفته ای به درجه یقین بی شک خدا رسیده باشه و اسم اعظم بلد باشه...ولی من واقعا بدرجه یقین الهی رسیدم و هیچ گونه شکی در وجود خدا و اخرت ندارم...ولی با نگرفتن حاجتم یقینم بخوره تو سرم دارم همه چیزمو از دست میدم...اگه به درجه یقین نرسیده بودم که کلا قید دین و خدا رو می زدم و یقین پیدا میکردم خدایی وجود نداره...اما چون بدرجه یقین رسیدم دیگه محاله ممکنه به همچین چیزی برسم اما سوالی دارم...باشه من خیلی بخدا نزدیک شدم و بدرجه یقین رسیدم...که چی.....دارم میمیرم از درد عشق..

.چرا خدا کاری نمیکنه برام....الان دیگه موهام شروع شده بسفید شدن خدایا پس کی میدی...جوانی تموم شد عزیز من....مگه من چه کار کردم...زنا کردم نه....به نامحرم نگاه کردم...اره کردم ولی زنا نکردم که مگه چقدر بزرگه...نمیگم گناه کار نیستم نمی خوام کوچک بشمرم گناهام رو اما اون سه همسایه کافرمونو چی میگی که اصلا حسابتم نمیدن و بهشون زن دادی...حالا شاید اونا عاشق نشده باشن و الکی زن دادی بهشون..چرا بمن نمدی عشقم رو....ادم لاغری هستم اما با این حال تمام روزه هامو گرفتم....چی میخوای الله....خودت میدونی این تنها حاجت کل عمرم بوده ازت و ندادی...سوختن و ساختنم حدی داره.....مردم از تشنگی...پرخاشگر شدم....دیگه هیچ خونه کسی نمیرم با همه قطع رابطه کردم با همه قهرم تک و تنهام....

دیروز از یک کودک 6 ساله پرسیدم.....اگر یک انسانی رو بدونی ده سال تشنه هست و اب نخورده....هر قدرم بدی کرده باشه بهت حاظری حداقل یک لیوان اب بهش بدی یا نمیدی بهش...گفت می دم.......یک گوسفند رو می خوان بکشن بهش اب میدن....چرا حالا خدا ده ساله منو تشنه نگه داشته جوونیمم تموم شده....عشقم فنا داره میشه.....بله همین طوری بیریم جلو کم کم نمازم نمیخونم کم کم کم کم چشم باز می کنم می بینم با لبان تشنه اتش جهنم رو می نوشم بجای اب....:Ghamgin: الطافی که خدا بمن کرده خیلی خیلی زیاده و قابل شمارش نیست چقدر بهم خوبی کرده....انقدر دوستش دارم خدا رو که حالم از خودم بهم می خوره اینطوری گلایه می کنم ازش اما سر همین یه ندادن حاجتم یه جوری خوردم زمین که انگار هیچ چیز ندارم....پسر من نمی تونم به هیچ دختر دیگه ای نگاه کنم....گناهم چیه...بابا بده دیگه اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالله تا کی ستم بر عاشقان:hamdel:

خب حرفای این دوست بدبخت منو شنیدید امیدوارم بتونید کمکش کنید از من کمک خواست اما من هنگ کردم چون که من خودمم شکست عشقی خوردم:ok: اصلا نمی تونم کمکش کنم...

یاد دورانی افتادم که برادرم میخواست زن بگیره، سجده های طولانی و اشک و زاری و التماس و دعا
که خدا بده به من معشوقم رو!!!!

حالا که چند ساله بهم رسیدن همش میخوان همو تیکه پاره کنن، داداشم میگه غلط کردم، میگه هیچ وقت به زور از خدا چیزی رو نخواید
میگه هر چی خواستی بگو اگه مصلحت در اون هست بده والا نده،
این داداش ما از عشق مریض شده بود قبل از ازدواجش ، بارها با ماهایی که بهش هشدار میدادیم دعوا میکرد

شما از کجا میدونی این خانم عشق واقعی هست ؟ مطمئنی هوس نیست؟

ولی استاد حامی یه چیزی
اون پسر اقوام شما نماز رو گذاشت کنار حتی ولی خدا بهش لطف کرد و همسر خوبی بهش داد
ما که اینکارها رو نکردیم و فقط دعا میکنیم خدا اون همسری که به صلاحمه نصیبم کنه هرچه دعا میکنیم مستجاب نمیشه
از یه طرف واسطه ها میگن موردی سراغ ندارن برای من
از یه طرف خانواده که فعلا مخالف ازدواجن میگن تا تخصص نگیری برات نمیریم خواستگاری

حامی;656893 نوشت:
يك تجربه
سلام...متن شما رو کامل خوندم....اما تجربه این فرد دلیل نمیشه هرکس عاشق شده قطعا می شه بعد از مدتی به یکی بهتر برسه...اگه شما چنین تجربه ای دیدید...منم بهتره دل خون دیده ام رو کنم.....پسری 21 ساله کوچه کناری ما چند سال عاشق دختری بود....دخترم می خواستش...انقدر پدر مادر هر دو طرف مخالفت کردن....پسره خودشو از پشت بوم پرت کرد پایین...خدا حافظ همگی:ok: همه جور حالت پیدا میشه واقعا هیچ کس نمی دونه درد عشق چگونه درمان میشه جز خدا...اما دوستم در اثر شکست عشقی خود کشی نکرده البته یه سری بهم گفت یه روز بقدری حرص خوردم اگه اون لحظه چاقویی کنارم بود خودم رو می کشتم.... پس معلومه خیلی وعضش خرابه و خیلی عاشق و دلباختس.....

اگر امکان داره کسانی که تجربه دارند از تجربیاتشون بگن وقتی که کلی زجه زدن و حرص خوردن و اخر بعد از چند سال رسیدن به عشقشون...اگه چنین تجربیاتی هست افرادی که چنین تجربیاتی دارن بگن چه چیز باعث میشده که نرسن بهم و چه چیز چه عملی باعث شد بهم برسن.....برای مثال همین دوستمون که گفت داداشم رسیده و الان می خواد جدا بشه...داستانشو تعریف کنه

اصلا این تناقض است. نمازشب بخونی و تا این حد کشته و مرده ی یک دختر باشی. ای کاش به جای نماز شب خوندن کتاب می خوندی شاید می فهمیدی هیچ دختری ارزش عاشق شدن ندارد. آدمی که نمازشب می خواند باید برای خودش اون قدر ارزش قائل باشد که اگر دختره یا خانواده اش جواب منفی بهش دادند باید ولش کنه. اصلا شاید خدا مخصوصا بهت نمی ده دختره رو که یادبگیری سن 25سالگی سن بزرگ شدن است نه سن عاشق شدن. اگر عشقی خالص بین تو و خداست خوب دختره رو ولش کن وقتی بهت نمی دنش. مصلحت خدا رو پس قبول کن اگه عشقی خالص داری. واقعا برای یک دختر اشک ریختی؟!!!! زجه زدی که خدادختره رو بهت بده؟!!!!!!!! بابا تو دیگه کی هستی؟ اگه اسم اعظم بلدی خوب به کار ببر تا دختره رو بهت بدن.دیگر چه نیازی به زجه زدن داری.:Nishkhand: اگه به یقین رسیده بودی که با نگرفتن حاجتت یقینت بهم نمی خورد.یقین بدانی هر کار خدا انجام داده درست است. اگه عشقت رو بهت نمی ده حتما درست کار کرده است. حالا یقینت از کدوم یقینا بوده؟علم الیقین یا عین الیقین یا حق الیقین. :Khandidan!:اون روایت از پیغمبر رو خوندی که روزی از کنار جوانی می گذشت به جوان گفت که در چه حالی؟جوان گفت:در حال یقین.پیغمبر گفت:علامت یقینت چیست؟جوان گفت:این که بهشت وجهنم را همین جا می بینم و شبها خواب ندارم. آیا شبها خواب نداری؟ اصلا کسی که اسم اعظم بلد باشه که نمیاد بگه من بلدم که؟ اصلا می دونی اسم اعظم رو با کدوم ز می نویسند؟ من هرچه این متن شما رو می خونم نمی تونم قسمت اسم اعظم و قسمت یقینش را درک کنم. حالا نمی گم طلبکار خدا برای گرفتن حاجاتتون نباشید اما دیگه ادعا های به این شکل هم نکنید.

اگر کسی عاشق شود شکست عشقی یکی از بزرگترین نعمت هایی است که بهش داده می شود تا بلکه بزرگ شود.

nothing;652188 نوشت:
بهم اسم اعظم یاد که دو حرف بیشتر هم نبود...شاید باور نکنید چنین فرد اشفته ای به درجه یقین بی شک خدا رسیده باشه و اسم اعظم بلد باشه...ولی من واقعا بدرجه یقین الهی رسیدم و هیچ گونه شکی در وجود خدا و اخرت ندارم...ولی با نگرفتن حاجتم یقینم بخوره تو سرم دارم همه چیزمو از دست میدم...اگه به درجه یقین نرسیده بودم که کلا قید دین و خدا رو می زدم و یقین پیدا میکردم خدایی وجود نداره...اما چون بدرجه یقین رسیدم دیگه محاله ممکنه به همچین چیزی برسم اما سوالی دارم......

1.اسم اعظم را بلدی!کوکااا لاف نیا... یکی از اساتید میگفت کسی که اسم اعظم را بلده اولن نمیاد بگه بعدش اگه بلد باشه هر کاری میتونه انجام بده.2.من که خودمو ادم زیاد دین داری نمیدونم همون چند باری که نماز شب خونده بودم فرداش اصلا به چیزای دنیای دختر پول و... این چیزا اصلا فکر نمیکردم و فقط خدا برام مهم بود شما که 9ساله میخونی دیگه چرا!!!3.سن رفته بالا عقلت بچه مونده.منم قبلن عاشق شدم و خیلی هم از خدا خاستم منو برسونه بهش.ولی همیشه گفتم به خدا هرچی صلاحمه برام در نظر بگیر.اگه نرسوندی خیالی نیست.الان واقعا خوشحالم که به اون عشقم نرسیدم.هرچند هنوز تنهایی را احساس میکنم.میدونم موقعیتهای بهتری برام پیدا میشه.چرا اینقدر گیر میدین به خدا.طلبکارین مگه.نمازها را که برای خودت خوندی مگه برا خدا خوندی.به این دوستت بگو بچه بازی در نیار.فرض کن الان به عشقش رسید:دختره همچین سواره رفیقت میشه که به غلط کردن میافته.اصلن زندگیشون نمیشه وقتی دختره نخاد.

nothing;652188 نوشت:
حاضرم قسم بخورم اگر اشک هایی که من ریختم رو جمع کنیم کاملا یک استخر بزرگ پر خواهد شد

شما مطمئنین کیستان رو درست انتخاب کرده اید ؟
ایا تاحالا نشده یک حاجتی رو از خدا زورکی بگیرین و بعدا برین بفهمین صلاحتون نبوده .
این فکرو خیال ها رو کنار بزارین و خودتون رو راحت کنید و برین با یکی دیگه ازدواج کنین

ابوالبرکات;657336 نوشت:
اصلا این تناقض است. نمازشب بخونی و تا این حد کشته و مرده ی یک دختر باشی. ای کاش به جای نماز شب خوندن کتاب می خوندی شاید می فهمیدی هیچ دختری ارزش عاشق شدن ندارد. آدمی که نمازشب می خواند باید برای خودش اون قدر ارزش قائل باشد که اگر دختره یا خانواده اش جواب منفی بهش دادند باید ولش کنه. اصلا شاید خدا مخصوصا بهت نمی ده دختره رو که یادبگیری سن 25سالگی سن بزرگ شدن است نه سن عاشق شدن. اگر عشقی خالص بین تو و خداست خوب دختره رو ولش کن وقتی بهت نمی دنش. مصلحت خدا رو پس قبول کن اگه عشقی خالص داری. واقعا برای یک دختر اشک ریختی؟!!!! زجه زدی که خدادختره رو بهت بده؟!!!!!!!! بابا تو دیگه کی هستی؟ اگه اسم اعظم بلدی خوب به کار ببر تا دختره رو بهت بدن.دیگر چه نیازی به زجه زدن داری.:Nishkhand: اگه به یقین رسیده بودی که با نگرفتن حاجتت یقینت بهم نمی خورد.یقین بدانی هر کار خدا انجام داده درست است. اگه عشقت رو بهت نمی ده حتما درست کار کرده است. حالا یقینت از کدوم یقینا بوده؟علم الیقین یا عین الیقین یا حق الیقین. :Khandidan!:اون روایت از پیغمبر رو خوندی که روزی از کنار جوانی می گذشت به جوان گفت که در چه حالی؟جوان گفت:در حال یقین.پیغمبر گفت:علامت یقینت چیست؟جوان گفت:این که بهشت وجهنم را همین جا می بینم و شبها خواب ندارم. آیا شبها خواب نداری؟ اصلا کسی که اسم اعظم بلد باشه که نمیاد بگه من بلدم که؟ اصلا می دونی اسم اعظم رو با کدوم ز می نویسند؟ من هرچه این متن شما رو می خونم نمی تونم قسمت اسم اعظم و قسمت یقینش را درک کنم. حالا نمی گم طلبکار خدا برای گرفتن حاجاتتون نباشید اما دیگه ادعا های به این شکل هم نکنید.

منم یه چیزی توی همین مایه ها میخواستم بگم ولی یادم رفت الان شما اشاره کردید یادم اومد.
برادر عزیز،دوست جناب nothing!! به قول خودت شما یک میلیون بار دختر مذکور بهت جواب منفی دداده.خوب شما رو نمی پسنده و نمیتونه یک عمر در کنار شما بعنوان همسر زندگی کنه. به زور میخوای خودت رو بهش بقبولانی؟ اینجوری نهایت خودخواهیه که فقط فکر آروم گرفتن خودت بواسطه حضور اون دختر در کنارت هستی و فکر آرامش داشتن اون نیستی.
و درمورد بقیه صحبتهای جناب ابوالبرکات هم راست میگن ایشون اگه اسم اعظم بلدی که باید راحت دعات مستجاب بشه.اگه خونده باشی در کتابهاحتی ابلیس هم اسم اعظم رو بگه دعاش مستجاب میشه. مثلا در یه کتاب خوندم ابلیس اسم اعظم رو بر یه انگور خوند و اون رو تبدیل به یاقوت کرد.
شما میتونی این کار رو بکنی؟

mohsen1990;657362 نوشت:
1.اسم اعظم را بلدی!کوکااا لاف نیا... یکی از اساتید میگفت کسی که اسم اعظم را بلده اولن نمیاد بگه بعدش اگه بلد باشه هر کاری میتونه انجام بده.2.من که خودمو ادم زیاد دین داری نمیدونم همون چند باری که نماز شب خونده بودم فرداش اصلا به چیزای دنیای دختر پول و... این چیزا اصلا فکر نمیکردم و فقط خدا برام مهم بود شما که 9ساله میخونی دیگه چرا!!!3.سن رفته بالا عقلت بچه مونده.منم قبلن عاشق شدم و خیلی هم از خدا خاستم منو برسونه بهش.ولی همیشه گفتم به خدا هرچی صلاحمه برام در نظر بگیر.اگه نرسوندی خیالی نیست.الان واقعا خوشحالم که به اون عشقم نرسیدم.هرچند هنوز تنهایی را احساس میکنم.میدونم موقعیتهای بهتری برام پیدا میشه.چرا اینقدر گیر میدین به خدا.طلبکارین مگه.نمازها را که برای خودت خوندی مگه برا خدا خوندی.به این دوستت بگو بچه بازی در نیار.فرض کن الان به عشقش رسید:دختره همچین سواره رفیقت میشه که به غلط کردن میافته.اصلن زندگیشون نمیشه وقتی دختره نخاد.
سلام...میگه اره بلدم اسم اعظم ولی توانایی استفاده ازش رو ندارم....میگه اگه یه فرد بی سوادی که حتی بلد نیست قران رو بخونه اگه نیتش پاک باشه و ادم خالصی باشه هم می تونه مثلا بگه قل هو الله صمد الله اهد....بازم گره از کارش باز بشه اما منی که اسم اعظم بلدم صدبار هم بگم چیزی نشه...خودش قبول داره زیاد گناه کبیره کرده....بمن گفت ده ساله گناه کبیره ای رو ترک نکرده...من همینطوری بذهنم رسید بهش گفتم خود ارضایی....گفت نه بد تر از خود ارضایی:khandeh!: دیگه روش نشد بگه...بهش گفتم چطوری بدتر از خودارضایی انجام دادی اونم ده سال بعد اسم اعظم بلدی و غیره......گفت بهمون دلیلی که فرعون هم ادم کثیفی بود و خدا کلی دل براش سوزوند بهش نزدیک بود و کلی معجزه بهش نشون میداد تا غرق نشه. اما غرق شد..دوستم واقعا خودشو مقصر می دونه و می خواد پاک بشه از گناهی که کوچک شمرده و باعث شده به این هلاکت بیافته...همین دیروز اینارو بهم اعتراف کرد که همه چیز از گناهان کبیره بوده:Moteajeb!:...نکنید بابا گناه کبیره رو جدی بگیرید طرف چند ساله نماز شب خون بوده اسم اعظم بلد بوده خورده زمین

بپاخیزیم;657380 نوشت:
شما مطمئنین کیستان رو درست انتخاب کرده اید ؟
ایا تاحالا نشده یک حاجتی رو از خدا زورکی بگیرین و بعدا برین بفهمین صلاحتون نبوده .
این فکرو خیال ها رو کنار بزارین و خودتون رو راحت کنید و برین با یکی دیگه ازدواج کنین

میگه حتی حاضرم بدترین اتفاقات پشتش بیافته اما هرچیه من بهش برسم و از این تب راحت بشم بعدش مهم نیست....میگه وقتی بفرض بعد ازدواج طلاق گرفتیم و مثلا زندان برم تا ابد بازم از حال الانم بهتره.....الان چی دارم.... عاقبت تلخ بهتر از تلخی دائمی هست

اولا خیلی از دوستان عزیزی که نظر دادن حال این داداشمون رو درک نمیکنن،بعضی ها تیکه میندازن،بعضی ها با لحنشون مسخره میکنن
من خودم همدرد این آقای پرسشگر هستم،ولی قضیه هنوز کامل مشخص نیست،دوبار اقدام کردم،جواب رد داده(من داغون داغونم:Ghamgin:)
خیلی برام مهمه که بهش برسم،هر کاری هم حاضرم انجام بدم،ولی :
انقدر دوستش دارم که حاضر نیستم با حضورم در کنارش اذیتش کنم،خب اگه اون از بودن در کنار من خوشحال نشه،من چطور میتونم از بودن کنار اون لذت ببرم؟
انقدر دوستش دارم که خوش حالی اونو به خوش حالی خودم ترجیح میدم،من حتی اگه بهش نرسم هم بازم همین قدر دوستش خواهم داشت،چون اون لیاقت عشق پاک منو داره،ولی شاید من لیاقت اونو نداشته باشم
به نظرم وقتی کسی عاشق کسی میشه،باید اونو توی هر چیزی به خودش ترجیح بده،هر چیزی؛اگه نمیتونه این کارو بکنه پس این عشق واقعی نیست

برادر nothing
شما به دوستت همینو بگو،بگو آیا حاضری به اون برسی و اون از بودن کنار تو احساس رضایت نکنه یا حتی عذاب بکشه؟؟؟اگه گفت نه که خب باید بیخیال خانم بشه دیگه،اگه گفت آره بهش بگو پس اسم این اتفاق رو نمیشه عشق گذاشت،شاید هوسه،شاید امتحان خداست یا هر چیز دیگه ای هم میتونه باشه،پس هی نگو خدا منو به عشقم نمیرسونه
جان کلام اینه که برای یه عاشق واقعی،معشوق بر خودش ارجحیت داره(درمورد عشق حقیقی-عشق به خدای مهربان-هم صادقه)

والسلام علی من اتبع الهدی
یا "حق"

nothing;657524 نوشت:
می تونه مثلا بگه قل هو الله صمد الله اهد....

قرانو تحرف کردی چرا:) "قل هو الله احد الله صمد" یه لحظه شک کردم گفتم شاید تا الان اشتباه میخوندم.مگه دختره چجوریه؟خوب نیست اینقدر خودشو کوچیک کنه واسه یه دختر.الان دانشگاه را تموم کرده دیگه.نمیبینش؟فراموش میکنه کم کم.خونه زندگی شغل چی داره رفیقت؟شرط میبندم نداره.تو این دوره زمونه طرف هویجم باشه پول دار باشه.تو همون بار اول بهش میدن دخترو.

من و پسر داييم چهار سأله بهم علاقه داريم ولي خانواده ها مخالفن
خيلي سخته هر جفتمون تصميم گرفتيم اگه قسمت نشد ازدواج كنيم أصلا ازدواج نكنيم
ولي من يه مسكن براي دوستتون. دارم چيزي كه اين چهار سال من رو اروم كرد

برنامه ريزي براي حفظ قران به همراه خوندن تفسير ايات
من از وقتي شروع كردم تمام نگاهم به معقوله عشق تغيير كرد
فقط با جايگزين كردن يه عشق بزرگتر دل آدم اروم ميشه
مگه ميشه قران بخوني و تو اياتش تدبر كني .... و همچنان درگير عشق زميني بموني ؟

mohsen1990;657545 نوشت:
قرانو تحرف کردی چرا:) "قل هو الله احد الله صمد" یه لحظه شک کردم گفتم شاید تا الان اشتباه میخوندم.مگه دختره چجوریه؟خوب نیست اینقدر خودشو کوچیک کنه واسه یه دختر.الان دانشگاه را تموم کرده دیگه.نمیبینش؟فراموش میکنه کم کم.خونه زندگی شغل چی داره رفیقت؟شرط میبندم نداره.تو این دوره زمونه طرف هویجم باشه پول دار باشه.تو همون بار اول بهش میدن دخترو.

نه گفتم که از قصد اون طوری نوشتم....منظورو نگرفتی میگه اگه کسی بی سواد باشه و اینطوری که نوشتم مثلا بنویسه یا تلفظ کنه ولی خالص باشه و بی گناه کارش درسته...دوستم خونه داره ماشین داره کار داره...ولی شهرستان تهرانه.....اما دختره تهرانه....کمی کلاس میذاره مسخره...حدود4 ساله ندیدش بدتر شده که بهتر نشده....

ريحانه سادات;657559 نوشت:
ولي من يه مسكن براي دوستتون. دارم چيزي كه اين چهار سال من رو اروم كرد

برنامه ريزي براي حفظ قران به همراه خوندن تفسير ايات
من از وقتي شروع كردم تمام نگاهم به معقوله عشق تغيير كرد
فقط با جايگزين كردن يه عشق بزرگتر دل آدم اروم ميشه
مگه ميشه قران بخوني و تو اياتش تدبر كني .... و همچنان درگير عشق زميني بموني ؟

دستتون درد نکنه بحث مسکن نیست بحث علاقه دخترس که فقط جواب نه هست نه دلیلی نه چیزی فقط نه و نگمه:Cheshmak: درسته خدا عشق واقعیه ولی عشق جنس مخالف هم وجود داره و باید باشه....کسی لایق خدا نیست و لیاقت عشقشو نداره ما باید با هم کفو خودمون عشق بازی کنیم ....عسق به جنس مخالف هم در راستای عشق بخداست زن بگیری نصف دینت حفظ شده پس عشق بخدا ورزیدی.....من خودم 4 یا 5 ساله دختری رو می خوام اونم خاک بر سر منو نمی خواد تقریبا من 4 عدد دوست دیگه دارم همین بدبختی رو دارن....هرچی بدبخته دوست هم شدیم هممونم شکست عشقی خوردیم...واگیر داره اول هم از من شروع شد بعد سرایت کرد به بقیه دوستام....اما این دوستم که گفتم خیلی زندگیش شبیه منه هرکی کمکمون کنه جفتمونو کمک کرده.....لطفا از تجربه بگید.....یعنی در این عالم هستی کسی نیست یکی رو خواسته باشه بعد از کلی دنگ و فنگ و نخواستن دختره بهش رسیده باشه و راهی بگه....ای کاش هر انسانی حداقل یک ارزوی صد در صدی داشت که تا بخدا می گفت براورده میشد....خدایا اتش جهنمت رو بجون میخریم بده بر عاشقان عشق را....:Nishkhand:

به نظر من مجرد جاهل کسی که برای دختر بخاد گریه کنهحتی برای ازدواج کردن هم حیف آدم بخاد گریه کنهچه برسه برای دختر

دیوانه;657544 نوشت:
برادر nothing
شما به دوستت همینو بگو،بگو آیا حاضری به اون برسی و اون از بودن کنار تو احساس رضایت نکنه یا حتی عذاب بکشه؟؟؟اگه گفت نه که خب باید بیخیال خانم بشه دیگه،اگه گفت آره بهش بگو پس اسم این اتفاق رو نمیشه عشق گذاشت،شاید هوسه،شاید امتحان خداست یا هر چیز دیگه ای هم میتونه باشه،پس هی نگو خدا منو به عشقم نمیرسونه
جان کلام اینه که برای یه عاشق واقعی،معشوق بر خودش ارجحیت داره(درمورد عشق حقیقی-عشق به خدای مهربان-هم صادقه)

قربونت عشق پاکت....حرفت درسته من خودم بشخصه ترجیح میدم تا اخر عمر تنها باشم تا اینکه بزور بگیرمش....اما غیرتم نمی ذاره دست کسی دیگه بهش اثابت کنه.....ترکش خمپاره بسی اسان تر از این ننگ هست....اگه با پسر دیگه ای ازدواج کنه و خوشحالیش در این باشه می خوام سر به تنش نباشه:khandeh!: با هر خوشحالی معشوق خوشحال شدن دیوانگیست....من به این نتیجه رسیدم اول باید علاقه رو بهش برسونی بعد اگه رد شدی نباید ذلیل بشی باید سنگین برخورد کنی و فریاد بزنی....یادمه دوران دانشگام دختر مورد علاقم رو مث چی بی محل گرفتم و با یه ترفندی کاملا مستقیم با جمله ای بهش گفتم دیگه برام مهم نیستی....چنان می افتاد دنبالم که نگو......البته بازم خر شدم علاقم فوران کرد و ذلیلش شدم و کلی فحش شنیدم و اخر سر گفت تو خیلی علاقه داری این غیر طبیعیه تو بیماری....دیگه نفهمیدم چه گلی بریزم سرش....خدایا اگر واقعا صلاح ما عاشقان را در نرسیدن به معشوق می بینی لطفا نبین....عشق رو نابود نکن بلکه صلاحت رو عوض کن...امین یا رب العاشقین:hamdel:

pzahra;657628 نوشت:
به نظر من مجرد جاهل کسی که برای دختر بخاد گریه کنهحتی برای ازدواج کردن هم حیف آدم بخاد گریه کنهچه برسه برای دختر
عالی بود...مرسی

pzahra;657628 نوشت:
به نظر من مجرد جاهل کسی که برای دختر بخاد گریه کنهحتی برای ازدواج کردن هم حیف آدم بخاد گریه کنهچه برسه برای دختر
با حال گفتی!

nothing;657619 نوشت:
عسق به جنس مخالف هم در راستای عشق بخداست زن بگیری نصف دینت حفظ شده پس عشق بخدا ورزیدی.
عشقی که به همسر باشه نه به یه نامحرم

nothing;657619 نوشت:
من خودم 4 یا 5 ساله دختری رو می خوام اونم خاک بر سر منو نمی خواد
بهش میگید خاک بر سر بعد میگید دوستش دارم؟؟؟:Moteajeb!:

nothing;657619 نوشت:
من 4 عدد دوست دیگه دارم همین بدبختی رو دارن....هرچی بدبخته دوست هم شدیم هممونم شکست عشقی خوردیم...واگیر داره اول هم از من شروع شد بعد سرایت کرد به بقیه دوستام....اما این دوستم که گفتم خیلی زندگیش شبیه منه هرکی کمکمون کنه جفتمونو کمک کرده.
یکیتون هم حرف گوش نمیدید! بابا ما هم چندبار رفتیم خواستگاری جواب منفی بهمون دادن دیگه تاپیک های متعدد من رو که دیدی! ولی نرفتم هی اصرار کنم که نه چرا جواب منفی دادی باید جواب مثبت بدی! خوب وقتی دختر نمی پسنده به زور میخوای چطور خودت رو مورد پسندش کنی؟

nothing;657619 نوشت:
دختری رو می خوام اونم خاک بر سر منو نمی خواد

nothing;657631 نوشت:
امین یا رب العاشقین

خدا خدای عالمینه نه اونایی که ادعای عشق میکنن
غیرت نیست خودخواهیه وگرنه عشق واقعی به اینایی شما توصیف کردید نمیگن

pzahra;657628 نوشت:
به نظر من مجرد جاهل کسی که برای دختر بخاد گریه کنهحتی برای ازدواج کردن هم حیف آدم بخاد گریه کنهچه برسه برای دختر

چه برسه برای دختر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه دارید درمورد درخت حرف میزنید؟دختر هم آدمه خب،یعنی چی حیفه برای دختررررررر گریه کرد؟(البته من نمیگم باید گریه کرد؛لحنتون خیلی تحقیرکننده بود )

nothing;657631 نوشت:
با هر خوشحالی معشوق خوشحال شدن دیوانگیست

عشق همان دیوانگی است عزیز جان،قرار نیست تو تعیین کنی کدوم خوش حالی برای اون قابل قبوله،تو باید راضی باشی به رضای معشوق:Moteajeb!:

nothing;657632 نوشت:
نوشته اصلی توسط pzahra
به نظر من مجرد جاهل کسی که برای دختر بخاد گریه کنهحتی برای ازدواج کردن هم حیف آدم بخاد گریه کنهچه برسه برای دختر
عالی بود...مرسی

اصلا هم عالی نبود:khandeh!:این جمله پایین عالی بود:Gig::

ريحانه سادات;657559 نوشت:
فقط با جايگزين كردن يه عشق بزرگتر دل آدم اروم ميشه

یا "حق"

این درد بی درمون یه درمون بیشتر نداره اونم اینه که اون دختره ازدواج کنه اونوقت این دوستتون عاشقی از سرش میپره ولی احتمالا تا چند ماه کافر شه شایدم کافر از دنیا بره:khaneh:
ولی بعضی از دوستان به این دوستمون خرده گرفتن که عشق زمینی!! نماز شب!!!! این همه پارادوکس
منم یه زمانی فکر میکردم خیلی خدا رو دوست دارم نماز شبم میخوندم ..از این حرفا هم زیاد میزدم که عشق زمینی کیلویی چنده؟؟ ولی گرفتار عشق شدم اون موقع تازه فهمیدم دوست داشتن یعنی چی!!!! تنها خیری هم که از عشق به من رسید این بود که فهمیدم خدا رو دوست نداشتم!!!!!!!!!!

nothing;657619 نوشت:
نه گفتم که از قصد اون طوری نوشتم....منظورو نگرفتی میگه اگه کسی بی سواد باشه و اینطوری که نوشتم مثلا بنویسه یا تلفظ کنه ولی خالص باشه و بی گناه کارش درسته...دوستم خونه داره ماشین داره کار داره...ولی شهرستان تهرانه.....اما دختره تهرانه....کمی کلاس میذاره مسخره...حدود4 ساله ندیدش بدتر شده که بهتر نشده....

دستتون درد نکنه بحث مسکن نیست بحث علاقه دخترس که فقط جواب نه هست نه دلیلی نه چیزی فقط نه و نگمه:Cheshmak: درسته خدا عشق واقعیه ولی عشق جنس مخالف هم وجود داره و باید باشه....کسی لایق خدا نیست و لیاقت عشقشو نداره ما باید با هم کفو خودمون عشق بازی کنیم ....عسق به جنس مخالف هم در راستای عشق بخداست زن بگیری نصف دینت حفظ شده پس عشق بخدا ورزیدی.....من خودم 4 یا 5 ساله دختری رو می خوام اونم خاک بر سر منو نمی خواد تقریبا من 4 عدد دوست دیگه دارم همین بدبختی رو دارن....هرچی بدبخته دوست هم شدیم هممونم شکست عشقی خوردیم...واگیر داره اول هم از من شروع شد بعد سرایت کرد به بقیه دوستام....اما این دوستم که گفتم خیلی زندگیش شبیه منه هرکی کمکمون کنه جفتمونو کمک کرده.....لطفا از تجربه بگید.....یعنی در این عالم هستی کسی نیست یکی رو خواسته باشه بعد از کلی دنگ و فنگ و نخواستن دختره بهش رسیده باشه و راهی بگه....ای کاش هر انسانی حداقل یک ارزوی صد در صدی داشت که تا بخدا می گفت براورده میشد....خدایا اتش جهنمت رو بجون میخریم بده بر عاشقان عشق را....:Nishkhand:

بله عشق به جنس مخالف بأيد باشه در قالب شرعي و ازدواج ولي اين عشق نبايد أنقدر پر رنگ بشه كه اگه خدا بنا بر مصلحتش صلاح ندونست باعث نااميدي و افسردگي آدم بشه

nothing;657619 نوشت:
نه گفتم که از قصد اون طوری نوشتم....منظورو نگرفتی میگه اگه کسی بی سواد باشه و اینطوری که نوشتم مثلا بنویسه یا تلفظ کنه ولی خالص باشه و بی گناه کارش درسته...دوستم خونه داره ماشین داره کار داره...ولی شهرستان تهرانه.....اما دختره تهرانه....کمی کلاس میذاره مسخره...حدود4 ساله ندیدش بدتر شده که بهتر نشده....

اوکی.ببخشید.اشتباه متوجه شدم.پس ایرادی که به رفیقتون میگیرن چیه؟شما یه لحظه از زندگیه این دو نفر را با این وضعیتی که دارن تصور کن.ببین اصلن زندگیشون میشه؟یکیشون عاشق اون یکی اصلا دوسش نداره.شاید دختره هم کس دیگه ای را دوست داره.دوستتون تا حالا سعی کرده به جای اینکه دعا کنه به عشقش برسه .دعا کنه این عشق را فراموش کنه.یا حداقل سعی کنه فراموش کنه.این بیشتر به صلاحشه به نظرم.با این شرایطی هم که داره دخترای زیادی حاضرن بهش جواب مثبت بدن.

دیوانه;657658 نوشت:
عشق همان دیوانگی است عزیز جان،قرار نیست تو تعیین کنی کدوم خوش حالی برای اون قابل قبوله،تو باید راضی باشی به رضای معشوق

ببین این یکی رو دیگه بخاطر خودت گفتم...منم فکر میکردم باید فقط بهش بگی دوستت دارم و هرچی اون گفت اما بعدا خودش مستقیم بهم گفت ادم ذلیلی هستی و علاقت غیر طبیعیه بمن و من از دوست داشتن زیاد بدم میاد....طوری شد که اون منو با پیامک ناسزا میداد و من چیزی بهش نمیگفتم البته من بخاطر خدا نگفتم...البته خدا هم طرف اون بود و مزد جواب ندادنمو نداد:khandeh!: بهشم گفتم ببین بخاطر تربیتم و بخاطر خدا جوابتو نمیدم که یکی مث تو نباشم....دیدم گفت اییییی چندش بی غیرت:Khandidan!: اره باید همون قدر که خوب باشی باهاش تند هم رفتار کنی...پاشدم رفتم با بدبختی خونشونو پیدا کردم رفتم جلو درشون گفتم بیاد بیرون می خوام حرف بزنم...از ترس نیومدن:khaneh: خواهرش گفت بابا دوستت نداره....من گفتم بابا اون منو دوست نداره من که دوستش دارم...گفتم من که نمی خوام تا ابد باهاش زندگی کنم اگه دوستم نداره فقط همین دو رزوه زندگی دنیاست:ok:

nothing;657712 نوشت:
ببین این یکی رو دیگه بخاطر خودت گفتم...منم فکر میکردم باید فقط بهش بگی دوستت دارم و هرچی اون گفت اما بعدا خودش مستقیم بهم گفت ادم ذلیلی هستی و علاقت غیر طبیعیه بمن و من از دوست داشتن زیاد بدم میاد....طوری شد که اون منو با پیامک ناسزا میداد و من چیزی بهش نمیگفتم البته من بخاطر خدا نگفتم...البته خدا هم طرف اون بود و مزد جواب ندادنمو نداد بهشم گفتم ببین بخاطر تربیتم و بخاطر خدا جوابتو نمیدم که یکی مث تو نباشم....دیدم گفت اییییی چندش بی غیرت اره باید همون قدر که خوب باشی باهاش تند هم رفتار کنی...پاشدم رفتم با بدبختی خونشونو پیدا کردم رفتم جلو درشون گفتم بیاد بیرون می خوام حرف بزنم...از ترس نیومدن خواهرش گفت بابا دوستت نداره....من گفتم بابا اون منو دوست نداره من که دوستش دارم...گفتم من که نمی خوام تا ابد باهاش زندگی کنم اگه دوستم نداره فقط همین دو رزوه زندگی دنیاست

داداش جان راستش من هم حرفاتو قبول دارم،هم انگار قبول ندارم،اصلا خودم نمیدونم چیو قبول دارم چیو قبول ندارم،حال عاشق بدبخت همینه دیگه،خودش نمیدونه باید چیکار کنه:vamonde::vamonde::cry::cry:
ببخشید میگم میشه یه کم بیشتر از تجربت بگی؟اون دختره مذهبی و سنگین و با حجاب بود؟آیا؟
من چه کنم؟:dar:؟

سلام
توی این تاپیک همه ی جورایی خودخواه هستن!
حتی کسانی که ادعای عشق میکنن باز هم فقط به خودشون فکر میکنن!!
اگر آدم واقعاً عاشق بشه دیگه خودش رو اصلاً نمیبینه و همه چیزش میشه معشوق اون.
فقط به این فکر میکنه که به اون برسه.همه چیزو اون میبینه ، توی خواب و بیداری فقط با اون حرف میزنه و خیال اونو با هم صحبتی با دیگران همیشه ترجیح میده.فقط از این نظر به خودش میرسه که بدونه مثلاً معشوقش اونو این مدلی بیشتر دوست داره.
تصور اینکه که معشوقت کنار کس دیگه ای باشه خیلی سخت و دیوانه کننده است ولی اینو بگم که یک عاشق واقعی حسود هم نیست.اگر این بنده ی خدا واقعاً طرفش رو دوست داشته باشه اونو راضی و خوشحال میخواد و حاضر نمیشه قلبش رو غصه دار کنه حتی اگر بهش بگه با رفتن و نبودن تو من راضی و خوشبختم!
یک عاشق هیچ وقت دردها و غصه های خودش رو به معشوق انتقال نمیده بلکه همین سختی ها رو برای خودش نعمت میدونه و وجود یاد معشوق رو در زندگی برای خودش برکت.
کسانی که میگن ی زمانی عاشق بودن ولی حالا نه! اینها حتی همون زمان هم فقط به خودشون فکر میکردن!
دردی که این آقا میکشه اصلاً برای آدمهای عادی و کسانی که میگن نباید عاشق ی آدم شد قابل درک و حتی قابل تصور هم نیست.
عشق اگر واقعی باشه اتفاقاً عاشق همه ی نقص های معشوق رو میبینه و انقدر اونو میخواد که حاضر میشه همه ی اونها رو تحمل کنه و خیلی بالاتر از این ، عشق واقعی به آدم بصیرت میده اینطوری که تو میدونی اون کاستی هایی داره که در حالت عادی نمیشه باهاش ساخت ولی حاضری اونو با همه چیزش بخوای اصلاً شرط زندگی تو همین میشه.اینکه من تو رو با همه ی خوبی ها و بدی هات میخوام.
خلاصه اینکه تنها چیزی که باعث میشه تو سراغی از اون نگیری اینه که بدونی بدون تو خوشبخته که در اینصورت اگر واقعاً عاشق باشی همیشه هم عاشقش میمونی چون عاشق وفاداره.
من راهی برای این دوستمون ندارم ولی فقط برای اینکه زیاد زجر نکشه میتونم چندتا راه بهش بدم که فکر و خیال کمتر اذیتش کنه.
اول اینکه نمازهاشو شروع به خوندن کنه و توی قنوتهاش با خدا حرف بزنه.از اون دختر،از خودش.شاید اولش به خاطر وصال این کارو بکنه که فکر میکنم با این نیت نماز خوندن بهتر از نخوندنش باشه.
به هیچ عنوان آهنگ های عاشقانه و غمگین گوش نده که من میگم کلاً دور هر چی آهنگ و هدفونه خط بکشه.
شبها اصلاً تنها نخوابه.ترجیحاً توی فضای بزرگ بخوابه،مثلاً هال و تا قبل از خواب خودشو با مطالعه یا حل جدول یا کارای این مدلی مشغول کنه.
اگر بتونه بره مسافرت حتی در حد یکی دو روز هم خیی خوبه.
بهتره به کارهایی که علاقمنده بپردازه با این خیال که روزی به معشوقش میرسه برای زندگی خودش تلاش کنه چون قطعاً اون طرف ی آدم بی هنر رو دوست نداره.(این طرز تفکر خیلی میتونه برای پیشرفت خودش توی زندگی کمک کننده باشه)

اینایی که گفتم شاید بتونه ی کم از فکر و خیال دورش کنه .اگر کمتر خیالبافی کنه کم کم منطقش فعال میشه.شما هم اصلاً نصیحتش نکنید.

دیوانه;657722 نوشت:
داداش جان راستش من هم حرفاتو قبول دارم،هم انگار قبول ندارم،اصلا خودم نمیدونم چیو قبول دارم چیو قبول ندارم،حال عاشق بدبخت همینه دیگه،خودش نمیدونه باید چیکار کنه
ببخشید میگم میشه یه کم بیشتر از تجربت بگی؟اون دختره مذهبی و سنگین و با حجاب بود؟آیا؟
من چه کنم؟؟

ببین تجربه به من نشون داده با یک دختر باید رک و بی خجالت صحبت کنی و با اراده باشی و نترسی و حداقل یکبار مستقیم رو در رو محکم بهش بگی دوستت دارم اگه بازم ردت کرد چندین بار دیگه اقدام کنی از طریق دیگه اگه نشد دیگه ولش کن چون سعی خودتو کردی من خودم 4 سال پدرم در اومد تا تونستم بر ترسم غلبه کنم و کلا یک بار از روبهرو با هاش حرف زدم و یک کلمه تونستم بگم:Khandidan!: خودمو کشتم فقط تونستم بگم....من نمیتونم شما رو فراموش کنم..:khandeh!: یادمه داشتم میرفتم سمتش نگاهم به خورشید افتاد و یاد خدا کردم گفتم خدایا کمکم کن....چنان یخ کرده بودم نفسم بند اومده بود اما وقتی رسیدم پیشی همه چیز اروم و طبیعی شد و استرسم برطرف شد....از نظر من تا وقتی مجرده باید تلاش کنی و مدام بهش خودتو ثابت کنی و در این بین واقعا نباید بذاری ذلیل بشی و باید اگی تندی کرد با تندی جوابشو بدی نه اینکه حالت زن ذلیلی بخودت بگیری که بشدت بدش میاد...الان خودت یه بار رفتی بهش بگی دوستت دارم...یا بدبخت تر از منی:Nishkhand: من شخصی رو می شناسم که 35 ساله شه هنوزم بعد شکست عشقی نتونسته زن بگیره...الان معتاد مواد شده و نماز و روزه هم پریده ولی هنوز خدا رو دوست داره اما هیچ کاری نمیکنه....این درد سخترین درد روی کره زمین هست مراقب باشید بدبخت نشید....از هیچ کمبودی نترس...پول نداری خونه نداری هرچی نداری بخودت بگو الان که عشقمو ندارم این مهمه نه خونه و غیره بگو من که ممکنه تا اخر عمر تنها بمونم دل بزن به دریا و برو بهش بگو دوستت دارم بقیش درست میشه....راستی گفتی با حجابه....باید بگم میشه گفت نه مانتو می پوشه و کاکول می ذاره بیرون...:Ghamgin: من خودم دوست دارم چادری باشه اما چه کنم از چهره و اخلاقیاتش خیلی خوشم اومده.....هرچند دیگه از ما گذشت دیگه موهام داره سفید میشه ده بیست روز دیگه منم 25 سالم میشه از 18 سالگی زجر این دختر کشیدم....اره استخونای بدن هم بشکنه روز بعد خوب میشه اما شکستن قلب تلخی جاودانگی داره...اره روزگار با عشقم و خودت و هر چی عشقه برو یه گوشه بمیر نخواستیم نامرد...من خودم همه چیز برام بیهوده شده حتی اگه بهش برسم دیگه مثل اول نیست حسم....از بس زخم خوردم....بازم گلایه ای نیست بی خیال دنیا دو روزه.....اره دنیا مثل یک پیر زن ارایش کرده است...می شنوی دنیا من طلاقت دادم:Ealam: از من که گذشت خودت چون سنت هنوز کمتره اقدام....من فکر می کنم تلاشم رو کردم اگه فکر میکنی تلاش نکردی حتما اقدام کن بعد اگه نشد بی خیال شو...حتما تلاش کن و فرض کن هیچ کس جز تو او روی کره زمین نیست برو بهش بگو من دوستت دارم

من خودم همچین مورد هایی داشتم زمان دانشگاه واقعا 4 سال همین کارهایی رو کرد که شما می گین تا حدودی اما من انقدر مغرور بودم که باهاش دو کلمه بیشتر حرف نزدم و هر بار توسط خانوادم یا پدرم جواب رد می دادم. دلیلم هم این خورد کردن بیش از اندازه خودش در مقابل من بود و احساسات بیش از حدش واقعا نمیتونستم به همچین آدمی تکیه بکنم می ترسیدم با همین شدتی که میاد با همین شدت هم برگرده:khandeh!: دختر ها دوست دارن همسر آیندشون محکم و عقلانی باشه نه انقدر احساساتی. ایشون رفتن ازدواج کردن و اخیرا متوجه شدم که تاسفانه طلاق گرفتن.البته من هم چوب غرورم و خوردم و الان برای رفتارم متاسفم می تونستم منطقی باهاش صحبت بکنم و ایشون رو متقاعد بکنم. و از یک طرف خدای این دوست شما خدای دختر خانم هم هست و از ظاهر قضیه نمیشه گفت خدا طرف کیه.
من پسر نیستم و نمی دونم وقتی یک پشر عاشق میشه چطور هست ولی دیدم کسایی رو که استرس شدید می گیرن اما بعد از مدتی باز میشن همون سابق.
دوستتون سعی کنه عزت نفس خودش رو حفظ کنه سعی کنه مدتی بهش ظاهرا اهمیت نده و در عوض قابلیت هاش رو ببره بالا با یاد گرفتن مهارت های جدید هنر و حرفه یا ادامه تحصیل بعد بیاد و خیلی جدی و منطقی باهاش صحبت بکنه و علتش رو بپرسه. اگر خودش رو بتونه مشغول یک کاری بکنه یا یک موفقیت جدیدی بدست بیاره مطمئنا فراموشش میکنه.

سلام.
وای چقد عاشق تو این سایته و ما بی خبریم:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:
آقا ما پیش دانشگاهی بودیم یه روز با دوستامون جمع بودیم بحث عشق و اینا شد دوستان تز دادن که اره عشق واقعی اونه که دو طرف به هم نرسن و اینا و اینطوری خعلی رمانتیک میشه.
منم جو گرفتم گفتم آره و دعا کردم منم همچی عشقی نصیبم بشه{خاک تو سرم}:_loool:
خدا هم نذاشت دعا از دهنم بیرون بیاد سریع برآورده کرد.
خلاصه ما هم عاشق شدیم و به وصال نرسیدیم.:Ghamgin:
اما خب نا اُمیدی نداره که...خدا از مادرم به من مهربون تره...حتم دارم بهترینا رو واسم میخاد...حالا این بهترین میتونه یه مورد خعلی خوب تر باشه یا تنهایی تا ابد.
به دوستتون بگید اولا از خدا بخواد فراموشش کنه بعدم سرشو با هزارتا چیزی که دوست داره گرم کنه تا کم کم فراموش بشه.:ok:

میگم یه چیزی خطاب به همه تون بگم ناراحت نمیشید؟
شما مگر جوونهای مذهبی و معتقد نیستید؟
کدوم یکی از امامان رو دیدید که برای ازدواجش رفته باشه همسرش رو یه جا دیده باشه و بره بهش بگه من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن؟ کسی سراغ داره؟
خوب وقتی نیست چنین موردی یعنی از لحاظ دین مشکل دداره.وگرنه خود امامان نمیتونستن برن اینکار رو بکنن که یه الگویی برای سایرین هم بشن که در صورت علاقه چطور برن رفتار کنن؟
پس این چیزا که دارید روش بحث میکنید و به همدیگه راهکار میدید چطور برن با دختر نامحرم حرف بزنن از لحاظ شرعی درست نیست. اگه همسر میخواین از خدا بخواین.
یاد اون حرف امام علی بیفتید که ازشون میپرسن چرا به خانمهای جوان سلام نمیکنی میگه میترسم صداشون منو جذب کنه...حضرت علی که کاملترین ایمان به خدا رو داشته اینطوری میگه اونوقت ماها ....

این مطلب رو اولش میخواستم بنویسم گفتم شاید کمی دقیق نباشد .

یک استخر بزرگ اشک
بزرگان اینطور نبوده اند . بزرگان استخر که هیچ اقیانوس اشکشان را هیچ وقت یاد نمی ارند و هیچ وقت بهش فکر نمیکنن .
دلیلش اینه که اعمالشان را هیچ میدانند .
من گفتن اولین قدم هلاکت است فرقی هم نمیکند پیغمبر اسلام باشد یا ابلیس که خود را به فرشتگان رسانده بود .

این مطلب بنده درباره اصل موضوع تاپیک که حاجت نگرفتن ایشان است نیست بلکه در میان مطلب این موضوع برایم جای تامل بود

آه چه شود کسی یک استخر برای خدا اشک بریزد
آه چه شود کسی یک قطره برای خدا اشک بریزد
آه

mehrant;657845 نوشت:
میگم یه چیزی خطاب به همه تون بگم ناراحت نمیشید؟
شما مگر جوونهای مذهبی و معتقد نیستید؟
کدوم یکی از امامان رو دیدید که برای ازدواجش رفته باشه همسرش رو یه جا دیده باشه و بره بهش بگه من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن؟ کسی سراغ داره؟
خوب وقتی نیست چنین موردی یعنی از لحاظ دین مشکل دداره.وگرنه خود امامان نمیتونستن برن اینکار رو بکنن که یه الگویی برای سایرین هم بشن که در صورت علاقه چطور برن رفتار کنن؟
پس این چیزا که دارید روش بحث میکنید و به همدیگه راهکار میدید چطور برن با دختر نامحرم حرف بزنن از لحاظ شرعی درست نیست. اگه همسر میخواین از خدا بخواین.
یاد اون حرف امام علی بیفتید که ازشون میپرسن چرا به خانمهای جوان سلام نمیکنی میگه میترسم صداشون منو جذب کنه...حضرت علی که کاملترین ایمان به خدا رو داشته اینطوری میگه اونوقت ماها ....

اینها رو که گفتم این رو هم بگم خودمم این حرفی که الان زدم رو قبلا بهش عمل نکرده بودم. قبلاً مثل شما فکر میکردم ولی بعد از این صحبتها دیدم اشتباه میکردم دیگه علاقه و ازدواج به اون شکل رو گذاشتم کنار و از خانواده و واسطه ها کمک خواستم که مورد مناسب برای ازدواج معرفی کنن....الانم هرچند موردی پیدا نشده تاحالا ولی حاضر نیستم به اون شیوه قبلی عمل کنم.
اینم اولین تاپیک من در همين سایت در فروردین پارسال که استاد حامی هم جواب دادند برای اثبات حرفم:
http://www.askdin.com/thread38103.html

mehrant;657845 نوشت:
میگم یه چیزی خطاب به همه تون بگم ناراحت نمیشید؟
شما مگر جوونهای مذهبی و معتقد نیستید؟
کدوم یکی از امامان رو دیدید که برای ازدواجش رفته باشه همسرش رو یه جا دیده باشه و بره بهش بگه من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن؟ کسی سراغ داره؟
خوب وقتی نیست چنین موردی یعنی از لحاظ دین مشکل دداره.وگرنه خود امامان نمیتونستن برن اینکار رو بکنن که یه الگویی برای سایرین هم بشن که در صورت علاقه چطور برن رفتار کنن؟
پس این چیزا که دارید روش بحث میکنید و به همدیگه راهکار میدید چطور برن با دختر نامحرم حرف بزنن از لحاظ شرعی درست نیست. اگه همسر میخواین از خدا بخواین.
یاد اون حرف امام علی بیفتید که ازشون میپرسن چرا به خانمهای جوان سلام نمیکنی میگه میترسم صداشون منو جذب کنه...حضرت علی که کاملترین ایمان به خدا رو داشته اینطوری میگه اونوقت ماها ....

گیر نده.جونن.اقتضای سنشونه.دست خودشون که نبوده.هرچند نباید جدی بگیرن و با کامنت بعدیتون موافقم.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

mehrant;657106 نوشت:
ولی استاد حامی یه چیزی
اون پسر اقوام شما نماز رو گذاشت کنار حتی ولی خدا بهش لطف کرد و همسر خوبی بهش داد
ما که اینکارها رو نکردیم و فقط دعا میکنیم خدا اون همسری که به صلاحمه نصیبم کنه هرچه دعا میکنیم مستجاب نمیشه
از یه طرف واسطه ها میگن موردی سراغ ندارن برای من
از یه طرف خانواده که فعلا مخالف ازدواجن میگن تا تخصص نگیری برات نمیریم خواستگاری

سلام
بين مردم مرسوم است مي گويند قسمت قسمت جنبان مي خواد واقعا دختران زيادتر هستند و براي پسرها يافتن دختر راحت تر است به اضافه اين كه آقايان بسياري از محدوديت هاي دختر خانم ها را ندارند.
واسطه ها را استيضاح كنيد:Nishkhand: و جايگزين امين قرار دهيد يا از واسطه هاي مختلفي كمك بگيريد
براي راضي كردن خانواده نيز بايد از افراد بانفوذ كمك بگيريد
البته اگر امسال مي خواهيد براي گرفتن تخصص اقدام كنيد پيشنهاد خانواده خوب است الان متمركز شويد روي درس تا تخصص بگيريد چون وقتي فاصله بگيريد براي شما دشوار تر مي شود مرور كتاب ها.[/]

mehrant;657845 نوشت:
میگم یه چیزی خطاب به همه تون بگم ناراحت نمیشید؟
شما مگر جوونهای مذهبی و معتقد نیستید؟
کدوم یکی از امامان رو دیدید که برای ازدواجش رفته باشه همسرش رو یه جا دیده باشه و بره بهش بگه من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن؟ کسی سراغ داره؟
خوب وقتی نیست چنین موردی یعنی از لحاظ دین مشکل دداره.وگرنه خود امامان نمیتونستن برن اینکار رو بکنن که یه الگویی برای سایرین هم بشن که در صورت علاقه چطور برن رفتار کنن؟
پس این چیزا که دارید روش بحث میکنید و به همدیگه راهکار میدید چطور برن با دختر نامحرم حرف بزنن از لحاظ شرعی درست نیست. اگه همسر میخواین از خدا بخواین.
یاد اون حرف امام علی بیفتید که ازشون میپرسن چرا به خانمهای جوان سلام نمیکنی میگه میترسم صداشون منو جذب کنه...حضرت علی که کاملترین ایمان به خدا رو داشته اینطوری میگه اونوقت ماها ....
نمی دونم شما خانومی یا اقا....ولی به احتمال زیاد کم سن و کم ترجبه هستید و یا اصلا عاشق نشدید... اولا خداوند ازدواج و علاقه بین همسر را افریده و دوست داشتن امری مقدس هست....ثانیا مگه پیامبر خدا صل الله علیه و اله نفرموده به زنان خود بگویید دوستت دارم...تا هرگز از قلبش بیرون نره و محکم بشه رابطتتون....ما که خلاف شرع انجام نمی دیم...قصد زندگی مشترک حلال داریم.... در ایران بین مسلمانان خیلی دین داره افراط میشه...من خودم انقدر از اسلام بهم بد یاد دادن انقدر شنیدم نامحرم نامحرم نبین نگاه نکن فلان نکن بهمان نکن....انقدر کم راجع به شناخت جنس مخالف و راه بدست اوردن حلالش شنیدیم....اولیین بار که خوشم اومد از طرف گفتم خدایا من هیچی بلد نیستم:khaneh:

nothing;657893 نوشت:
نمی دونم شما خانومی یا اقا....ولی به احتمال زیاد کم سن و کم ترجبه هستید و یا اصلا عاشق نشدید... اولا خداوند ازدواج و علاقه بین همسر را افریده و دوست داشتن امری مقدس هست....ثانیا مگه پیامبر خدا صل الله علیه و اله نفرموده به زنان خود بگویید دوستت دارم...تا هرگز از قلبش بیرون نره و محکم بشه رابطتتون....ما که خلاف شرع انجام نمی دیم...قصد زندگی مشترک حلال داریم.... در ایران بین مسلمانان خیلی دین داره افراط میشه...من خودم انقدر از اسلام بهم بد یاد دادن انقدر شنیدم نامحرم نامحرم نبین نگاه نکن فلان نکن بهمان نکن....انقدر کم راجع به شناخت جنس مخالف و راه بدست اوردن حلالش شنیدیم....اولیین بار که خوشم اومد از طرف گفتم خدایا من هیچی بلد نیستم:khaneh:

اصلا متوجه حرف من شدید؟
علاقه به همسر کاملاً پسندیده است اما به یه دختر نامحرم که همسر نیست مفسده داره.
نوشتم اگه مشکلی نداشت امامان هم میرفتن به یه دختر ابراز علاقه میکردن میگفتن دوستت دارم بیا با من ازدواج کن
مگه امامان جوان نبودن؟ مگر اونا مثل ما عواطف نداشتن؟
ضمنا دومین کامنت من تو این صفحه رو که توضیحاتی در ادامه حرفم دادم بخونید

mehrant;657845 نوشت:
میگم یه چیزی خطاب به همه تون بگم ناراحت نمیشید؟
شما مگر جوونهای مذهبی و معتقد نیستید؟

اگه خدا قبول کنه ظاهرا بچه های خوبی هستیم:khandeh!: هرچند کم کم دارم به خودم شک میکنم،شاید اصلا اگه خدا رو دوست داشتم همین جوری بیخود و بی دلیل بدون اینکه بفهمم چی شده یه دفعه نمیرفتم تو کف دختر مردم:Esteghfar:
بعدشم این اتفاقی که افتاده خارج از محدوده اختیارم بوده،منی که دوران 15-20 سالگی هیچ وقت و هرگز حتی به فکر برقراری ارتباط با دخترا نبودم،نمیدونم چی شد اصلا ،یه دفعه خودم را عاشق یافتم!!!شاید مکر شیطانه،شاید کار خدا،نمیدونم به خدا :please:

mehrant;657845 نوشت:
کدوم یکی از امامان رو دیدید که برای ازدواجش رفته باشه همسرش رو یه جا دیده باشه و بره بهش بگه من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن؟ کسی سراغ داره؟
خوب وقتی نیست چنین موردی یعنی از لحاظ دین مشکل دداره

اولا این درسته ما از خودمون در حد معصومین (علیهم السلام) انتظار داشته باشیم؟
دوما شما کدوم یکی از امامان رو دیدید که فوتبال بازی کنه؟؟؟چون نیست چنین مواردی یعنی فوتبال بازی کردن حرامه؟
mehrant;657845 نوشت:
اگه همسر میخواین از خدا بخواین

مشکل همینجاست،ما هرچه میخوایم و میگیم بده نمیده(بازم نوکرشم هستم)،دارم به خودم شک میکنم،به ایمانم،خدایی نکرده میترسم این ایمانی که دارم الکی باشه:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:
پناه بر خداوند بزرگ از این حیرانی و سرگردانی
التماس دعا

دیوانه;657901 نوشت:
اولا این درسته ما از خودمون در حد معصومین (علیهم السلام) انتظار داشته باشیم؟
بهرحال روش و سیره ائمه برای ما الگو هست.حرفا و صحبتهایی هم که کردن برای ما زدن دیگه

دیوانه;657901 نوشت:
وما شما کدوم یکی از امامان رو دیدید که فوتبال بازی کنه؟؟؟چون نیست چنین مواردی یعنی فوتبال بازی کردن حرامه؟
:khaneh::Khandidan!:اینو که خوندم کلی خندیدم!!
خوب این چه مقایسه ایه که میکنید؟ اون موقع فوتبال نبوده الان هست. ولی ازدواج اون موقع بوده الانم هست یکی از نیازهای اصلی انسان هم هست ولی آیا فوتبال بازی کردن نیاز اصلی انسانه؟

mehrant;657904 نوشت:
اینو که خوندم کلی خندیدم!!
خوب این چه مقایسه ایه که میکنید؟ اون موقع فوتبال نبوده الان هست. ولی ازدواج اون موقع بوده الانم هست یکی از نیازهای اصلی انسان هم هست ولی آیا فوتبال بازی کردن نیاز اصلی انسانه؟

منم که نوشتم کلی خندیدم!!!خوش حالم که خندوندمتون
به نیاز اصلی انسان اشاره کردید،مگه شرایط اونموقع با الان قابل مقایسه است؟مگه اونموقع ازدواج اینطوری بوده؟شرایط اجتماعی اینطوری بوده؟شرط و شروط ازدواج اینطوری بوده؟مگه اونموقه پسری که سن 10-14 سالگی بالغ میشده،مجبور بوده برای رفع نیازهای طبیعی اش 10-15 سال دندون رو جیگر بذاره؟واقعا درسته شرایط الان رو با اونموقع مقایسه کنیم؟بعدشم شما کجا دیدی که معصومین فرموده باشند برای ازدواج برید به این اون بسپارید؟بگید من زن میخوام؟کجا گفتن که مادرتون باید براتون زن پیدا کنه؟
بعدش هم معصومین درمورد خیلی از لغزش هایی که انسان دچار اونا میشه به ما هشدار دادن،مگه نه؟چرا نیومدن بگن حواستون باشه عاشق شخص دیگری نشوید!!!(البته درسته به طور کلی درمورد هوای نفس هشدار دادن،ولی بازم بعضی مصادیقش رو به طور واضح ذکر کردند؛مثلا شهوت،قدرت طلبی و .... چرا در مورد این کار نهی نفرمودند؟ )
اگر هست بگید ما هم مطلع بشیم
من واقعا به دنبال اینم که به جواب برسم نه اینکه فقط جواب پست های شما رو بدم!
یا"حق"

دیوانه;657909 نوشت:
منم که نوشتم کلی خندیدم!!!خوش حالم که خندوندمتون
به نیاز اصلی انسان اشاره کردید،مگه شرایط اونموقع با الان قابل مقایسه است؟مگه اونموقع ازدواج اینطوری بوده؟شرایط اجتماعی اینطوری بوده؟شرط و شروط ازدواج اینطوری بوده؟مگه اونموقه پسری که سن 10-14 سالگی بالغ میشده،مجبور بوده برای رفع نیازهای طبیعی اش 10-15 سال دندون رو جیگر بذاره؟واقعا درسته شرایط الان رو با اونموقع مقایسه کنیم؟بعدشم شما کجا دیدی که معصومین فرموده باشند برای ازدواج برید به این اون بسپارید؟بگید من زن میخوام؟کجا گفتن که مادرتون باید براتون زن پیدا کنه؟
بعدش هم معصومین درمورد خیلی از لغزش هایی که انسان دچار اونا میشه به ما هشدار دادن،مگه نه؟چرا نیومدن بگن حواستون باشه عاشق شخص دیگری نشوید!!!(البته درسته به طور کلی درمورد هوای نفس هشدار دادن،ولی بازم بعضی مصادیقش رو به طور واضح ذکر کردند؛مثلا شهوت،قدرت طلبی و .... چرا در مورد این کار نهی نفرمودند؟ )
اگر هست بگید ما هم مطلع بشیم
من واقعا به دنبال اینم که به جواب برسم نه اینکه فقط جواب پست های شما رو بدم!
یا"حق"

خوب زمان امامان خیلی قبل بوده؟
باشه امام خمینی. امام خامنه ای.آیت الله بهجت.ممراجع تقلید.
اصلا ازدواج پسر آیت الله خامنه ای با دختر حداد عادل که بارها تو همین سایت نوشتنش.
بهر حال یه الگویاسلامی باید داشته باشیم دیگه

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام دوستان
مراقب خطوط وسط جاده باشيد حاشيه نرويد كه جريمه سنگين داره:Nishkhand:
خب حيا و عفاف كه در دين اسلام مورد تأكيد است را دقت داشته باشيد
ببنيد حضرت خديجه با واسطه از پيامبر صلوات الله عليهما خواستگاري كردند
حضرت موسي خودشان به دختران حضرت شعيب حرفي نزدند و ان دو دوختر هم سراغ حضرت موسي نرفتند حضرت شعيب پيشنهاد دادند
حضرت علي (عليه السلام) با اين كه با حضرت زهرا فاميل بودند مستقيما از ايشان خواستگاري نكردند
اين نكاتي است كه بايد در حيا مورد دقت شود
البته خواستگاري محترمانه يك دانشجو از يك دختر با حفظ شئوون اسلامي هم بي حيايي نيست و البته بهتر است از ايشان بخواهد كه براي خواستگاري رسمي خانواده را در جريان بگذارد نه اين كه نام فرزند خود را هم انتخاب كنند و بعد بروند به خانواده ها بگويند ما مي خواهيم با هم ازدوا كنيم
متأسفانه اين روزها مانند باران بهاري يعني رگباري مي بنيم كه افراد با هم دوست مي شوند مدتي با هم هستند بعد از دو سه سال تازه به خانواده ها مطرح مي كنند در مواردي هر دو خانواده يا يكي از آنها مخالفت مي كنند
در موارد زيادي هم پسران مي گويند نمي دانم چرا من احساس مي كنم ما با هم تفاهم نداريم
حال كي؟
همين پسري غزل هاي زيادي درباره اين دختر مي سرود كه غيرتو در جهان كسي نيست كه من را خوشبخت كند تو را خدا به من هديه داده و....
قانون طبيعته
نو كه آمد به بازار كهنه ميشه دل آزار
براي همين بهتر است تعهدات به اضافه ارتباط باشد و در جريان گذاشتن خانواده ها گره اين تعهدات را محكم مي كند
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

دوستان لطف كنيد به نظرات ديگران حاشيه نزنيد نظر خودتان را بيان كنيد
تا بحث را جمع كنيم:Gol:
[/]

حامی;657929 نوشت:
دوستان لطف كنيد به نظرات ديگران حاشيه نزنيد نظر خودتان را بيان كنيد
تا بحث را جمع كنيم

استاد عزیز چشم ما دیگه نظر نمیدیم
امیدوارم منظورتون از جمع شدن بحث رسیدن به پاسخ قابل قبول و قابل اجرا باشه نه صرفا بستن تاپیک!
:Gol::Gol::Gol::Gol:

خداوند دارد شما را امتحان میکند و شما هم هر روز و هروز از او دور تر میشوید .
شاید به صلاح شما نباشد چرا اینقدر اصرار می ورزید
به نظر من فقط از خداوند بخواهید که آن چه به صلاح شما هست به شما بدهد
من از این همه دوری از خدا از یک بنده به این خوبی تعجب کردم
دوستان از شما معذرت می خواهم اگر مطلب تکراری نوشته آخه من فقط تاپیک اول را خواندم ونظرات را نخوانده ام

تو رو خدا این مباحثا جمع کنید این آقا همینجوری چشم بسته عاشق شده ولی خبرنداره که حتی خواستگاریم بره یه 1000 سکه مهریه میخاند آقایون ازدواج جز مسایل اصلی زندگیتون قرار ندین تو این اوضاعی که ایران از لحاظ معنویت واخلاقی سقوط کرده اکثریت مردم این کشور از اعراب جاهل زمان پیامبر جاهل ترند واقعا نفهمی تو این کشور بیداد میکنه ازدواج کردن ثمره ای نداره
امروزه احتمال ازدواج ما آقایون بسیار کم پس بپردازید به زندگیتون اگه ازدواجتون فراهم شد که فبها نشدم باید بتونید
همه نیازهاتونا سرکوب کنید و بندگی خدا کنید و اصلا برای ازدواج نکردن خودکشی نکنید

حامی;657891 نوشت:
[="Tahoma"][="DarkGreen"]

سلام
بين مردم مرسوم است مي گويند قسمت قسمت جنبان مي خواد واقعا دختران زيادتر هستند و براي پسرها يافتن دختر راحت تر است به اضافه اين كه آقايان بسياري از محدوديت هاي دختر خانم ها را ندارند.
واسطه ها را استيضاح كنيد:Nishkhand: و جايگزين امين قرار دهيد يا از واسطه هاي مختلفي كمك بگيريد
براي راضي كردن خانواده نيز بايد از افراد بانفوذ كمك بگيريد
البته اگر امسال مي خواهيد براي گرفتن تخصص اقدام كنيد پيشنهاد خانواده خوب است الان متمركز شويد روي درس تا تخصص بگيريد چون وقتي فاصله بگيريد براي شما دشوار تر مي شود مرور كتاب ها.

[/]

سلام مجدد بر استاد
والا بدون اینکه من چیزی بگم اعضای فاميل زیاد با پدر و مادرم صحبت کردن مخصوصا در همین چند روز ایام نوروز ولی نظرشون عوض نشد که نشد:Ghamgin:
در مورد تخصص گرفتن هم، امتحان پذیرش تخصص حدود یکماه دیگه است و باتوجه به اینکه بخاطر بی انگیزگی درس کم خوندم احتمال قبول شدنم ککمه.اگه قبول نشم و سال دیگه قبول بشم، بعد چهارسال هم دوره تخصص طول میکشه، یعنی من باید پنج سال دیگه باید صبر کنم برای اقدام به ازدواج؟ :Ghamgin:یعنی در 29 سالگی؟:hey:
یعنی با تمام وجود اعتراف میکنم پشیمونم از اینکه رشته پزشکی رو برای تحصیل انتخاب کردم....:dar:

ناتینگ جانم
ایششالا به عشقت برسی
به حرف بقیه هم زیاد کاری نداشته باش
ولی حساب شده جلو برو
بنده در دوران جهالت (متاسفانه) با دخترهای زیادی بودم بعضی ها بدجوری اولش دلم رو می بردند بعضی ها واسم معمول میزدن
آخرین موردی که با هم بودیم در عین حال که همدیگه رو دوس داشتیم از هم جدا شدیم !!
شما مذهبی ها رو نمیدونم ولی دوستای من یا خیلی سه پیچ میشدن و هر طوری بود مخش رو میزدن یا بی خیالش میشدن و میرفتند سراغ یکی دیگه
به هر حال زیاد سخت نگیر ، زندگی اینقدر ها هم سخت نیست
این نشد یکی دیگه:hamdel:

nothing;652188 نوشت:
اگر اشک هایی که من ریختم رو جمع کنیم کاملا یک استخر بزرگ پر خواهد شد

هيچ كس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود

سامان110;658170 نوشت:
این نشد یکی دیگه

[=times new roman]بدنامی حیات دو روزی نبود بیش،

آن هم -کلیم!- با تو بگویم چه سان گذشت:

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت! (کلیم کاشانی)

سلام و ادب
جناب حامی بزرگوار
مساله و معضل خیلی بزرگتر از این حرفاست. تعداد دختران بالای سی و شاید حدود چهل سال بسیاری را میشناسم که به تمام این اصول اعتقادی و اقدام خانواده و خواستگاری رسمی و ... معتقد بوده و احترام گذاشتن ولی تنها کاری که الان ازشون برمیاد تقوی و تنهاییه و البته به دوش کشیدن یک عمر تنهایی. مشکل کجاست؟ دوستی ها ایراد دارند البته کلام شما متین ولی این خانمهای مومن حسابشون جداست و کم هم نیستن. مشکل را چطور میشه حل کرد؟

موضوع قفل شده است