جمع بندی غیب شدن جسد همجنس بازان بعد از سه روز!

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غیب شدن جسد همجنس بازان بعد از سه روز!

بر طبق این روایت بسیاری از قبر هایی که در آمریکا و اروپا و کشورهایی که همجنس بازی در آنها قانونی است باید تو خالی باشند!!!!
این روایت از آن دروغهای شاخدار است.

أبو القاسم الكوفي والقاضي النعمان في كتابيهما قالا: رفع إلى عمر ان عبدا قتل مولاه فأمر بقتله فدعاه علي فقال له: أقتلت مولاك ؟ قال نعم، قال: فلم قتلته ؟ قال: غلبني على نفسي واتاني في ذاتي، فقال لاولياء المقتول: أدفنتم وليكم ؟ قالوا: نعم، قال: ومتى دفنتموه ؟ قالوا الساعة، قال لعمر: احبس هذا الغلام فلا تحدث فيه حدثا حتى تمر ثلاثة ايام، ثم قال لاولياء المقتول: إذا مضت ثلاثة ايام فاحضرونا، فلما مضت ثلاثة ايام حضروا فأخذ علي عليه السلام بيد عمر وخرجوا ثم وقف على قبر الرجل المقتول فقال علي لاوليائه: هذا قبر صاحبكم ؟ قالوا نعم، قال احفروا، فحفروا حتى انتهوا إلى اللحد فقال: اخرجوا ميتكم، فنظروا إلى اكفانه في اللحد ولم يجدوه فأخبروه بذلك فقال علي: الله اكبر الله اكبر والله ما كذبت ولا كذبت سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: من يعمل من امتي عمل قوم لوط ثم يموت على ذلك فهو مؤجل إلى ان يوضع في لحده فإذا وضع فيه لم يمكث اكثر من ثلاث حتى تقذفه الارض إلى جملة قوم لوط المهلكين فيحشر معهم.(مناقب ابن شهر آشوب ج2 ص 186 و بحارالانوار ج40 ص 231)

غلامى را نزد عمر آوردند، غلام ، مولاى خود را كشته بود، عمر دستور داد او را بكشند. اميرالمومنين عليه السلام از قضيه خبردار گرديده غلام را به حضور طلبيد و به او فرمود: آيا مولايت را كشته اى ؟
غلام : آرى .
اميرالمومنين عليه السلام : چرا؟
غلام : با من عمل خلاف نمود.
على عليه السلام از اولياى مقتول پرسيد؛ آيا كشته خود را به خاك سپرده ايد؟
گفتند: آرى .
فرمود: چه وقت ؟
گفتند: همين الان .
حضرت امير به عمر رو كرده و فرمود: غلام را بازداشت كن و او را عقوبت نده و به اولياى مقتول بگو پس از سه روز ديگر بيايند.
چون پس از سه روزه آمدند، على عليه السلام دست عمر را گرفت و به اتفاق اولياى مقتول به جانب گورستان رهسپار شدند، و چون به قبر آن مرد رسيدند، آن حضرت به اولياى مقتول فرمود: اين قبر كشته شماست ؟ گفتند: آرى .
فرمود: آن را حفر كنيد! آن را حفر كردند تا به لحد رسيدند آنگاه به آنان فرمود: ميت خود را بيرون بياوريد، آنها هر چه نگاه كردند جز كفن ميت چيزى نديدند. جريان را به آن حضرت عرضه داشتند.
اميرالمومنين عليه السلام دوبار تكبير گفت و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه كسى كه به من خبر داده است ، شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: هر كس از امتم كه كردار قوم لوط را مرتكب شود، پس از مردن سه روز بيشتر در قبر نمى ماند و زمين او را به قوم لوط كه به عذاب الهى هلاك شدند مى رساند، و در روز قيامت با آنان محشور مى گردد.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

عصران;652148 نوشت:
بر طبق این روایت بسیاری از قبر هایی که در آمریکا و اروپا و کشورهایی که همجنس بازی در آنها قانونی است باید تو خالی باشند!!!!
این روایت از آن دروغهای شاخدار است.
أبو القاسم الكوفي والقاضي النعمان في كتابيهما قالا: رفع إلى عمر ان عبدا قتل مولاه فأمر بقتله فدعاه علي فقال له: أقتلت مولاك ؟ قال نعم، قال: فلم قتلته ؟ قال: غلبني على نفسي واتاني في ذاتي، فقال لاولياء المقتول: أدفنتم وليكم ؟ قالوا: نعم، قال: ومتى دفنتموه ؟ قالوا الساعة، قال لعمر: احبس هذا الغلام فلا تحدث فيه حدثا حتى تمر ثلاثة ايام، ثم قال لاولياء المقتول: إذا مضت ثلاثة ايام فاحضرونا، فلما مضت ثلاثة ايام حضروا فأخذ علي عليه السلام بيد عمر وخرجوا ثم وقف على قبر الرجل المقتول فقال علي لاوليائه: هذا قبر صاحبكم ؟ قالوا نعم، قال احفروا، فحفروا حتى انتهوا إلى اللحد فقال: اخرجوا ميتكم، فنظروا إلى اكفانه في اللحد ولم يجدوه فأخبروه بذلك فقال علي: الله اكبر الله اكبر والله ما كذبت ولا كذبت سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: من يعمل من امتي عمل قوم لوط ثم يموت على ذلك فهو مؤجل إلى ان يوضع في لحده فإذا وضع فيه لم يمكث اكثر من ثلاث حتى تقذفه الارض إلى جملة قوم لوط المهلكين فيحشر معهم.(مناقب ابن شهر آشوب ج2 ص 186 و بحارالانوار ج40 ص 231)

با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب
پرسشگر گرامی این روایت در کتب « شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج‏2، ص: 320، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص: 364، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏40، ص: 230 و بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏76، ص: 71، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏14، ص: 345، جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏25، ص: 762» در نرم افزار نور 3 آمده است که همگی از مناقب ابن شهر آشوب روایت را نقل کرده اند.
امّا در ذیل بحث در مورد شخصیت « أبو القاسم الكوفي» مطالبی عرض می گردد:
ابوالقاسم کوفي (د. جمادي الاول 352ق)، دانشمند امامی بسيار برجسته نيمه نخست سده چهارم است که کتاب الاستغاثة چاپی به او منسوب است(1) و بنابر گواهی رجاليانی مانند نجاشی، شيخ طوسی و ابن غضائری تمايلات غاليانه بسيار قوی داشته و حتی افکار و "مقاله" ويژه خودش را در اين باره داشته و بر خلاف آن که خود وی و عمده آثارش به شدت از سوی رجاليان امامی مورد انتقاد قرار گرفته، از ديگر سو سخت مورد احترام شاخه ای از غلات بوده است و حتی برای او دعاوی عجيبی قائل بوده اند. شيخ طوسی حتی عقايد غاليانه او را مبتنی بر مذهب مخمسه می داند که می دانيم ريشه تفکرات نصيريان بوده است(2) با اين همه ابوالقاسم البته چنان که از عناوين آثارش بر می آيد، دانشمندی ذو الفنون و عالمی ممتاز بوده است(3) همين جا اين توضيح را اضافه کنم که ابوالقاسم کوفي، در ناحيه کرمی از نواحی فسا درگذشته که از نواحی شيراز بوده است. به گواهی نجاشی، قبر او هم در همين ناحيه کرمی بوده است(4) بدين ترتيب ظاهرا شاخه ای از غلات امامی مذهب در همين نواحی ميان کرمان تا اهواز در سده های چهارم و پنجم زندگی و فعاليت می کرده اند که تعاليم ابوالقاسم کوفی را ترويج می کرده اند. به دليل فاصله جغرافيايی، اطلاعات نويسندگان بغداد از ابوالقاسم کوفی ظاهرا چندان زياد نبوده و آثار او هم به دليل انتقاداتی که از او می شده، متأسفانه مورد اهمال قرار گرفته و از ميان رفته است. در اين ميان کتاب« تثبيت المعجزات» او هم البته باقی نمانده، اما از توضيح کتاب « عيون المعجزات» پيداست که آن کتاب تنها شامل بحث های کلامی معجزات انبياء و امامان بوده و در دنباله تنها شامل نقل معجزات پيامبر اکرم بوده، بدون اين که شامل نقل معجزات امامان باشد. نويسنده عيون المعجزات (يا منبع او؟) که ظاهرا شناخت خوبی از کتاب های ابوالقاسم کوفی داشته با مراجعه به ساير کتاب های ابوالقاسم کوفي، و با ملاحظه اين که وی کتاب ديگری هم به نقل معاجز و دلائل امامان اختصاص نداده بوده، کتاب عيون المعجزات را در تکميل ثبيت المعجزات می نويسد. در اينجا مناسب است دو مطلب ديگر را متذکر شوم، يکی اين که نويسنده عيون المعجزات، ابوالقاسم کوفي را با نسب علوی اش نام می برد که می دانيم تنها مورد ادعای ابوالقاسم کوفي بوده و اين ادعا از سوی رجال شناسان(5) و نسب شناسان رد شده بوده و با ديده ترديد بدان نظر می شده است. اما جالب اين که ميان نسبی که او نقل می کند با نسبی که کتاب های نسب عموما به نقل از ابوالقاسم کوفي و ادعای او می آورند، آشکارا تفاوت وجود دارد. دليل اين امر اين بوده که نسب شناسان گزارش کرده اند که ابوالقاسم کوفي برای خود نسب های متعدد و متفاوتی را ادعا می کرده است و به همين دليل اين اختلاف ناشی از دروغ پردازی خود ابوالقاسم بوده است(6) نکته دوم اين که از طريق نجاشی می دانيم که ابوالقاسم کتابی هم درباره دلائل و معجزات داشته است(7)


سخن رجالیان در مورد ایشان

691 علي بن أحمد أبو القاسم الكوفي،
رجل من أهل الكوفة كان يقول: إنه من آل أبي طالب، و غلا في آخر أمره و فسد مذهبه و صنف كتبا كثيرة أكثرها على الفساد، كتاب الأنبياء، كتاب الأوصياء، كتاب البدع المحدثة، كتاب التبديل و التحريف، كتاب تحقيق اللسان في وجوه البيان، كتاب الاستشهاد، كتاب تحقيق ما ألفه البلخي من المقالات، كتاب منازل النظر و الاختيار، كتاب أدب النظر و التحقيق، كتاب تناقض أحكام المذاهب الفاسدة- تخليط كله، كتاب الأصول في تحقيق المقالات، كتاب الابتداء، كتاب معرفة وجوه الحكمة، كتاب معرفة ترتيب ظواهر الشريعة، كتاب التوحيد، كتاب مختصر في فضل التوبة، كتاب في تثبيت نبوة الأنبياء، كتاب مختصر في الإمامة، كتاب مختصر في الأركان الأربعة، كتاب الفقه على ترتيب المزني، كتاب الآداب و مكارم الأخلاق، كتاب فساد أقاويل الإسماعيلية، كتاب الرد على أرسطاطاليس، كتاب المسائل و الجوابات، كتاب فساد قول البراهمة، كتاب تناقض أقاويل المعتزلة، كتاب الرد على محمد بن بحر الرهني، كتاب الفحص عن مناهج الاعتبار، كتاب الاستدلال في طلب الحق، كتاب تثبيت المعجزات، كتاب الرد على من يقول إن المعرفة من قبل الموجود، كتاب إبطال مذهب داود بن علي الأصبهاني، كتاب الرد على الزيدية، كتاب تحقيق وجوه المعرفة، كتاب ما تفرد به أمير المؤمنين عليه السلام من الفضائل، كتاب الصلاة و التسليم على النبي و أمير المؤمنين عليهما السلام، كتاب الرسالة في تحقيق الدلالة، كتاب الرد على أصحاب الاجتهاد في الأحكام، كتاب في الإمامة، كتاب فساد الاختيار، رسالة إلى بعض الرؤساء، الرد على المثبتة، كتاب الراعي و المرعى، كتاب الدلائل و المعجزات، كتاب ماهية النفس، كتاب ميزان العقل، كتاب أبان حكم الغيبة، كتاب الرد على الإسماعيلية في المعاد، كتاب تفسير القرآن، يقال إنه لم يتمه، كتاب في النفس. هذه جملة الكتب التي أخرجها ابنه أبو محمد. توفي أبو القاسم بموضع يقال له كرمي من ناحية فسا. و بين هذه الناحية و بين فسا خمسة فراسخ، و بينها و بين شيراز نيف و عشرون فرسخا. توفي في جمادى الأولى سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة. و قبره بكرمي بقرب الخان و الحمام أول ما يدخل كرمي من ناحية شيراز. و آخر ما صنف مناهج الاستدلال. و هذا الرجل تدعي له الغلاة منازل عظيمة، و ذكر الشريف أبو محمد المحمدي رحمه الله أنه رءاه.(8)

6211- 54 علي بن أحمد الكوفي،
أبو القاسم، مخمس.
المخمس من الغلاة هم الذين يقولون ان سلمان الفارسيّ و المقداد و أبا ذر و عمّار و عمر بن امية الضمري هم الموكّلون بمصالح العالم من قبل الرب.(9)

[104]- 29- عليّ بن أحمد،
أبو القاسم، الكوفيّ، المدّعي العلويّة.
كذّاب، غال، صاحب بدعة و مقالة.
رأيت له كتبا كثيرة، لا يلتفت إليه. (10)

پی نوشت:
1) نام آن در رجال نجاشی، به صورت کتاب البدع المحدثة آمده است، نک: ص 265.
2) نک: نجاشی، ص 265-266؛ طوسی، الفهرست، ص 271-272؛ همو، الرجال، ص 434؛ رجال ابن غضائري، ص 82 ؛ نيز نک: ابن الصوفي، المجدي، ص 107-108؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 230.
3) نک: بخش ابوالقاسم کوفي در رساله دکتری من؛ برای او نيز نک: ابن نديم، الفهرست، ص 243؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 99؛ برای نقلهايی از او و کتاب التبديل والتحريف او، نک: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب،1/245، 346، 2/90، 186، 3/525. شايد وی به ابوالقاسم کوفي خديجی نيز شناخته می شده است؛ نک: ابن بابويه، کمال الدين، ص 443.
4) ظاهرا قبری برای او در ری ادعا می شده و مورد زيارت بوده (شايد از ناحيه غلات امامی ری) که نسب شناسان آن را نادرست می دانسته اند؛ نک: ابن الصوفي، المجدي، ص 107-108؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 230.
5) نک: همان جاها؛ نيز نک: رجال خلاصة الأقوال، ص 365.
6) ابن الصوفي، المجدي، ص 107-108؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 230.
7) نک: نجاشی، ص 266.
Dirol رجال النجاشي ؛ ؛ ص265.
9) رجال الطوسي ؛ ؛ ص434.
10) الرجال (لابن الغضائري) ؛ ؛ ص82.

عصران;652148 نوشت:
بر طبق این روایت بسیاری از قبر هایی که در آمریکا و اروپا و کشورهایی که همجنس بازی در آنها قانونی است باید تو خالی باشند!!!!

سلام
لطفا به روایت دقت لازم را مبذول فرمایید که روایت راجع به امت رسول الله می باشد و لاغیر.
من يعمل [HL]من امتي[/HL] عمل قوم لوط ...
سيد جعفر مرتضى العاملی به این اشکال اینگونه پاسخ می دهند
4 - ربما يسأل البعض عن حال من عرف عنهم ذلك من المسلمين وغيرهم ، فلعلنا نجد : أن أكثرهم في قبورهم .
فيجاب : بأن من تاب منهم يبقى في قبره . . وإلا فلا بد من أن يكون قد نقل منه .
وأما من يفعل ذلك من غير المسلمين ، فلعلهم يبقون في حفرهم لأن كفرهم أعظم من ذنبهم هذا ، وقبورهم هي من حفر النيران ، ومن حفر قوم لوط ؛ وهو يحشر مع قوم لوط ، وإن كان في بلاد أخرى ، فإنها جميعها من بلاد من يفعل هذا الفعل الشنيع ، فيلحقه العذاب الذي أعده الله تعالى لهؤلاء الناس . . وهو يحشر معهم ، وهم يكونون معه .
زد على ذلك : ان النبي « صلى الله عليه وآله » خص هذا الأمر بمن يفعل ذلك من أمته . .

الصحيح من سيرة الإمام علي ( ع )،ج12،ص:194

[/HR]سمعت رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يقول : من يعمل من أمتي عمل قوم لوط ، ثم يموت على ذلك فهو مؤجل إلى أن يوضع في لحده ، فإذا وضع [ فيه ] ( ( 6 ) ) لم يمكث أكثر من ثلاث حتى تقذفه الأرض إلى جملة قوم لوط المهلكين فيحشر معهم ( ( 1 ) ) .
قال المؤلف : قد يستنكر مستنكر ويستبعد مستبعد وقوع مثل هذا ، وما هو إلا استنكار لقدرة الله تعالى الذي جاء بعرش بلقيس من اليمن إلى فلسطين على يد آصف بن برخيا قبل أن يرتد إلى سليمان ( عليه السلام ) طرفه .
عجائب أحكام أمير المؤمنين ( ع )،ص:86

[/HR]پس به طور خلاصه و صرف نظر از سند حدیث
1-روایت اختصاص به امت پیامبر دارد یعنی افرادی که مسلمان هستند و مرتکب این عمل شنیع می شوند و ظاهر این روایت این عقوبت را برای غیر امت اسلام نمی داند.
2-ظاهرا روایت اشاره به این دارد که آن شخص در هنگام ارتکاب آن عمل و یا به خاطر آن عمل بمیرد یا کشته شود (من يعمل من أمتي عمل قوم لوط ، ثم يموت على ذلك، هركس از امت من كار قوم لوط را بكند و بر آن كار بميرد) و داستانی هم که در این مورد ذکر شده موید همین نظر است که غلام،مولای خود را به همین علت کشته است.(قال فلم قتلته قال غلبنى على نفسى وأتانى في ذاتى‏،حضرت فرمود: چرا او را كشتى؟ گفت: او به زور بر من مسلط شد و بر من آمد.) پس ظاهرا روایت شامل حال افرادی که به خاطر این عمل کشته نشده باشند و یا نمرده باشند نمی شود.
3- صرف نظر از مورد دوم به طور قطع این عقوبت زمانی است که پس از آن توبه حاصل نشده باشد و الا در صورت توبه عقوبتی شامل حال او نمی شود.
و الله الموفق

ابوحنیفه، نعمان بن محمد
ابن خلّکان در بیان ویژگی های اسمی او می نویسد:« ابوحنیفه النعمان بن ابی عبداللّه محمد بن منصور بن احمد بن حیّون.» (1)
چنان که از این عبارت و عبارت های شماری دیگر از شرح حال نگاران استفاده می شود، کنیه او، ابوحنیفه و جدّ اعلایش، شخصی به نام (حیّون) است.
ولی عبارت های شماری دیگر از صاحبان تراجم، با این تعبیر، همخوانی ندارد، از جمله صاحب کشف الظنون که او را (جیون) و صاحب امل الامل او را (حیوان) و صاحب تأسیس الشیعه، وی را (حیران) ثبت کرده اند. (2،3،4)
به احتمال زیاد، همان وجه نخست درست باشد؛ زیرا در بیش تر جاهایی که از وی نامی به میان آمده، این تعبیر آمده، حتی بعضی مانند زرکلی در الاعلام، شرح حال نویسنده این کتاب را زیر عنوان:(ابن حیّون) آورده است.
به هر حال، نعمان بن محمد، در مغرب آفریقا ، به دنیا آمده است؛ از این روی، شماری او را نعمان بن محمد مغربی نامیده اند و شماری برای جلوگیری از اشتباه شدن این شخصیت با ابوحنیفه معروف، وی را ابوحنیفه شیعی ثبت کرده اند.
وی برهه ای از عمر خود را در سمت قاضی مصر انجام وظیفه کرده، بدین جهت، نام او در پاره ای از آثار، قاضی نعمان مصری ، آمده است.
سال ولادت او چندان روشن نیست، شماری آن را سال ۲۵۹ و شماری دیگر آن را در دهه پایانی قرن سوم دانسته اند. (5،6) وفات او را بیش تر صاحبان تراجم، در سال ۳۶۳ دانسته اند؛ (9،8،7) امّا صاحب کشف الظنون و تأسیس الشیعه، وفات او را سال۳۶۷ (11،10) و برخی از شرح حال نگاران، سال ۳۵۱ نوشته اند. (12)
قاضی نعمان، جایگاه ویژه ای در دولت فاطمیون داشته و همین سبب شهرت وی شده است. همکاری قاضی نعمان با دولت فاطمی، از آغاز تأسیس آن به دست عبداللّه مهدی ، شروع می شود و تا پایان زندگی وی، یعنی سال ۳۶۳، ادامه می یابد. پس از درگذشت مهدی، جانشین او، یعنی قائم بامراللّه، او را در سمت قاضی طرابلس ، بر می گمارد و در عهد منصور فاطمی ، این سمت تقویت می گردد و او به عنوان قاضی القضاة بلاد آفریقا، شناخته می شود و آن گاه که خلیفه دیگر فاطمی، یعنی المعزّ لدین اللّه، به مصر می آید، نعمان را به عنوان قاضی القضاة مصر، بر می گمارد.(13)
مقام و اعتبار علمی قاضی نعمان
می توان فراوانی و گونه گونی آثار این شخصیت را، از نشانه های نبوغ علمی و گستردگی دانسته های او دانست. آن چه از مطالعه آثار در دسترس و چاپ شده او، مانند دعائم الاسلام، الاقتصار فی الفروع، اختلاف الفقهاء، ابتداء الدعوة للعبیدیین، به دست می آید، روانی، شیوایی و نظمی است که بر مطالب آنها، حاکم است.
ابن خلّکان درباره او می نویسد:« احد الائمة الفضلاء المشار الیهم ذکره الامیر المختار المسبحی فی تاریخه فقال:کان من اهل العلم والفقه والدین والنبل علی ما لامزید علیه» (14)
او، از پیشوایان علمی و فاضلانی است که مقام آنان، مورد اشاره است. امیر مختار مسبحی در تاریخ خود، از او یاد کرده و در باره اش گفته است: « او در مرتبه ای بلند از علم و فقه بود و شخصیتی دیندار و با نجابت و شرف به شمار می آمد.»
بنابر آن چه در وفیات الاعیان آمده، ابن زولاق در شرح حال علی بن نعمان، فرزند قاضی نعمان نوشته است:« کان ابوه النعمان بن محمد القاضی فی نهایة الفضل من اهل القرآن والعلم بمعانیه وعالما بوجوه الفقه وعلم اختلاف الفقهاء واللغة والشعر… مع عقل و انصاف» (15)
پدرش، قاضی نعمان بن محمد، در نهایت درجه فضل و آگاه به قرآن و معانی آن و عالم به مسائل فقهی و اختلاف فقیهان و لغت و شعر… همراه با عقل و انصاف ، بود.
زرکلی، می نویسد:«کان واسع العلم بالفقه والقران والادب والتاریخ… وصفه الذهبی بالعلامة المارق» (16)
قاضی نعمان در فقه و قرآن و ادب و تاریخ ، دانشِ گسترده داشت… ذهبی او را به علامه خارج شده {از مذهب مالکی به تشیع} توصیف کرده است.
دکتر محمد کامل حسین، او را از بزرگ ترین دانشمندانی دانسته است که مصر قرن چهارم به خود دیده است. (17)
آیت اللّه خویی در یکی از مباحث کتاب طهارت، پس از نقل روایتی از کتاب دعائم الاسلام، می نویسد: « ان روایات دعائم الاسلام غیر قابلة للاعتماد للارسال وان کان مؤلفه جلیل القدر و کبیر الشأن» (18)
روایت های کتاب دعائم الاسلام، به سبب ارسال درخور اعتماد نیستند، گرچه نویسنده این کتاب، شخصی جلیل القدر و بزرگ مرتبه است.
همو ضمن یکی دیگر از مباحث فقهی خود می گوید: « ابوحنیفه نعمان، مردی امامی و اثناعشری مذهب، فاضل، فقیه، و از جمله نابغه های عصر خود، بلکه یگانه روزگارش بوده است… تردیدی در مقام بلند ابوحنیفه نعمان صاحب کتاب دعائم الاسلام و کتابهای فراوان دیگر نیست. همچنین شبهه ای در نبوغ و دانش و فضل او در فقه و حدیث نیست، چنانچه کتابهای تاریخ و رجال و همین کتاب دعائم الاسلامِ او بر این حقیقت، گواه است.»(19)
مذهب قاضی نعمان
همان گونه که اشاره شد، مهم ترین انگیزه فقیهان ما، در اعتماد نورزیدن به روایات کتاب دعائم الاسلام، به دست نیاوردن دوازده امامی بودن نویسنده و شبهه اسماعیلی بودن اوست؛ از این روی، شایسته می نماد در این زمینه، به کندوکاو پرداخت، تا مسأله روشن شود.
از مجموعه گفته ها و نوشته ها درباره وی چنین به نظر می رسد که او نخست سنّی مذهب بوده، سپس به تشیع گراییده است. در بروز این دگرگونی در مذهب او، بیش تر کسانی که درباره او سخن گفته اند، اتفاق نظر دارند و تنها برخی مانند ابن شهر آشوب ، این امر را انکار کرده اند. (20)
آن چه درباره مذهب او، مورد اختلاف است، یکی این که پیش از تغییر عقیده، پیرو کدام یک از مذهب های چهارگانه معروف اهل سنت بوده است و دیگر این که وی پس از دست برداشتن از مذهب پیشین خود، به مذهب شیعه درآمده، یا به فرقه اسماعیلیه ، پیوسته است؟
مذهب نخستین نعمان
در مورد پرسش نخست، بسیاری او را پیش از تغییر مذهب، مالکی دانسته اند، ازجمله ابن خلّکان که می نویسد:«کان مالکی المذهب ثم انتقل الی مذهب الامامیه» (21)
قاضی نعمان، در آغاز مالکی مذهب بود، سپس به مذهب امامیه ، منتقل شد.
ابن حجر عسقلانی می نویسد: «کان مالکیا ثم تحوّل امامیا و ولّی القضاء للمعزّ العبیدی صاحب مصر فصنّف لهم التصانیف علی مذهبهم، وفی تصانیفه مایدل علی انحلاله» (22)
او، مالکی مذهب بود و سپس امامی شد و در زمان معزّ عبیدی، حاکم مصر، قاضی مصر گردید و برای حاکمان عبیدی و برابر مذهب آنان، کتاب هایی نگاشت و در این کتاب ها، مطالبی یافت می شود که دلالت بر دگرگونی در مذهب او دارد.
شیخ حرّ عاملی نیز در امل الآمل، نوشته است:« کان مالکی المذهب ثم انتقل الی مذهب الامامیه» (23)
زرکلی نیز در الاعلام می نویسد: «… تفقه بمذهب المالکیة وتحول الی مذهب الباطنیه» (24)
قاضی نعمان، فقه را بر طبق مذهب مالکیه فرا گرفت، و سپس به مذهب باطنیه ، گروید.
سید بحرالعلوم می نویسد:« النعمان بن محمد بن منصور قاضی مصر، و قد کان فی بدو امره مالکیا ثم انتقل الی مذهب الامامیه، وصنّف علی طریق الشیعه کتبا» (25)
نعمان، در آغاز کار، مالکی بود، سپس به مذهب امامیه در آمد و بر طریق شیعه، کتابهایی نگاشت.
بعضی او را پیش از تغییر عقیده، پیرو مذهب ابوحنیفه دانسته اند. زرکلی در همین زمینه از النجوم الزاهره، چنین نقل می کند: «کان فی اول امره حنفی المذهب لان الغرب کان یوم ذاک غالبه حنفیه» (26)
نعمان، در آغاز امر، حنفی مذهب بود؛ زیرا مذهب غالب بر آفریقا در آن زمان، این مذهب بود.
از عبارت مصطفی قسطنطنی درکشف الظنون، در معرفی الاقتصار فی الفروع، استفاده می شود او در آغاز، شافعی مذهب بوده است: « ابن حنیفه نعمان بن ابی عبدالله الشافعی الشیعی المتوفی سنة ۳۶۳» (27)
ولی چنان چه پیدا است، دلیلی که از کتاب النجوم الزاهره، درباره حنفی بودن قاضی نعمان نقل شده است، اطمینان بخش، بلکه گمان آور هم نیست. سخن کشف الظنون نیز با گفته بیش تر کسانی که شرح حال قاضی نعمان را نوشته اند، ناسازگار است.
آیت الله خویی در همین زمینه گفته است: « تردیدی در این واقعیت نیست که قاضی نعمان، امامی مذهب بوده است؛ زیرا او در اصل، مالکی مذهب بوده و پس از بصیرت یافتن، شیعی و امامی شده است، چنان چه سخنان بیش تر کسانی که در شرح حال و تاریخ او قلم زده اند، بر این نکته، اتفاق دارد؛ از این روی، این گفته ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلماء، که او امامی مذهب نبوده، درست نیست.» (28)
افزون بر آن چه شرح حال نویسان درباره قاضی نعمان نوشته اند، نکته دیگری که به خوبی امامی مذهب بودن او را تایید می کند، به بزرگی یاد کردن از ائمه علیهم‌السلام است. وی در کتاب های گوناگون خود، ازائمه اطهار علیهم‌السلام به بزرگی یاد می کند و آنان را می ستاید. حتی نام هایی که بر کتاب های خود نهاده، گویای این واقعیت است: « شرح الاخبار فی فضائل النبی المختار وآله المصطفین الاخیار من الائمة الاطهار، الاختیار فی فقه الشیعه، الرد علی ابن حنیفه، الرد علی الشافعی، الرد علی مالک و….»
دگرگونی و تغییر در مذهب
آن چه جست و جوی بیش تر می طلبد، یافتن پاسخی درست برای پرسش دوم است.
در این مورد، شماری به روشنی او را شیعه دوازده امامی دانسته اند، مانند صاحب اعیان الشیعه که می نویسد:« هو اثنی عشری لا اسماعیلی» (29)
از نظر شماری دیگر، با وجود آن که قاضی نعمان، دوازده امامی بوده، در کتاب دعائم الاسلام از امامان دیگر پس از امام صادق علیه‌السلام نقل حدیث نکرده و سبب این کار او، تقیه از حاکمان اسماعیلی مذهب بوده است. چنان چه دیدیم، مرحوم بحرالعلوم ، این قول را از صاحب تاریخ مصر، نقل کرد.
صاحب سفینة البحار نیز، زیر ماده حنف می نویسد: « بیش تر اخبار کتاب دعائم الاسلام، با روایاتی که در کتاب های مشهور ما آمده، هماهنگی دارند، ولی قاضی نعمان در این کتاب، از امامان پس از امام صادق علیه‌السلام روایت نکرده و این، به سبب ترس از خلفای اسماعیلی بوده است؛ زیرا او به سمت قاضی مصر، از سوی آنان گمارده شده بود. با این حال، او زیر پوشش تقیه، حق را آشکار ساخت و این نکته، برای کسی که در کتاب او، ژرف بنگردد، نمایان است.) (30)
در مقابل، برخی او را دوازده امامی ندانسته اند، از جمله زرکلی که در الاعلام، زیر عنوان (ابن حیّون) می نویسد:« من ارکان الدعوة للفاطمیین و مذهبهم بمصر.» (31)
قاضی نعمان، از اشخاص مهمی بودکه مردم را به سوی فاطمیون و مذهب آنان، دعوت می کرد.
دکتر مصطفی غالب، که (اختلاف اصول المذاهب) نوشته قاضی نعمان را تحقیق کرده، در مقدمه خود بر این اثر، از او به عنوان:(فقیه بزرگ اسماعیلی) یاد می کند و درباره اش می نویسد:« لقد عرف مؤسس أسرة (النعمان) بأنه کان من أشهر فقهاء المذهب الفاطمی، ومن اکثرهم تصنیفا وتألیفا، حتی ان مؤلفاته اعتبرت من الأسس التی بنی علیها من جاء بعده من علماء المذهب الاسماعیلی، ولاتزال کتبه حتی الیوم من أبرز وأشهر وأعمق المؤلفات الاسماعیلیة المذهبیة» (32)
تأسیس کننده خاندان نعمان (یعنی قاضی نعمان) به این شناخته شده است که او از مشهورترین فقیهان مذهب اسماعیلی و پرتألیف ترین آنان است، به حدی که نوشته های او، پایه های نوشته های دانشمندان اسماعیلی پس از او به حساب می آید. همیشه در گذشته و حتی امروز، کتاب های او از آشکارترین، مشهورترین و ژرف ترین کتاب های مذهب اسماعیلی، به شمار آمده است.
بررسی مذهب از روی آثار
احتمال دوازده امامی بودن
با جست وجویی که در چند کتاب او، از جمله کتاب دعائم الاسلام انجام گرفت، روشن شد او در این کتابها، هیچ نامی از اسماعیل بن جعفر به میان نمی آورد و در پاره ای جاها نیز، که نام بردن از امامان، تناسب دارد، به بیانی سربسته و اجمالی، بسنده می کند. از باب نمونه در کتاب دعائم، روایتی از امام باقر علیه‌السلام نقل می کند که بخشی از آن چنین است: « فی کل زمان امام منا یهدیهم الی ما جاء به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فاوّل الهداة بعده علی بن ابی طالب علیه‌السلام ثم الاوصیاء من بعده علیهم افضل السلام واحد بعد واحد» (33)
در هر زمانی از ما، امامی است که مردم را به سوی آن چه رسول خدا آورده، رهنمون می شود. نخستین هدایت گر پس از آن حضرت، علی بن ابی طالب است و پس از او اوصیای آن حضرت که بعد از او آمدند، بر آنان باد برترین درودها، یکی پس از دیگری.
چنان چه پیش از این اشاره شد، قاضی نعمان در دوران تسلط و حاکمیت اسماعیلیه می زیسته و وی در دستگاه حکومت آنان، از اقتدار و جایگاهی ویژه برخوردار بوده به گونه ای که برای مدتی، سمت قاضی القضات مغرب و برای مدتی دیگر، همین سمت در مصر ، به او واگذار شده است. با این ویژگی، کسانی که به اسماعیلی بودن او اعتقاد دارند، باید به این پرسش پاسخ دهند که او به چه انگیزه، مذهب خود را پنهان داشته است؟ با این که در طول تاریخ تشیع، همیشه اکثریت با مذهب اثناعشری بوده و عقاید این گروه، رواج بیش تری داشته و بسیار طبیعی است که شخص مخالف با اکثریت، آن گاه که در رأس قدرت باشد و هیچ ترسی از اکثریت نداشته باشد، عقیده خود را درباره امامان، به گونه روشن و زلال، بیان کند. در جایی دیگر از کتاب یاد شده، آن گاه که بحث از امامت و ولایت می کند، می نویسد: « قد ذکرنا توقیف رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله الناس علی امامة علی ‌علیهالسلام‌ و نصبه ایّاه وکذلک فعل علی بالحسن والحسن بالحسین والحسین بعلی بن الحسین وعلی بن الحسین بمحمد بن علی و محمد بن علی بجعفر بن محمد وکذلک من بعدهم من الائمة اماما اماما بعده» (34)
می بینیم در این عبارت، وی امامان را یکی پس از دیگری نام می برد، ولی همین که جای حسّاس و موضع اختلاف می رسد، از بردن نام لب بر می بندد و به اجمال گویی رو می آورد.
با توجه به این عبارت ها، ممکن است احتمال دوازده امامی بودن او را بسیار نزدیک به واقع بدانیم و اجمال گویی او را نیز حمل بر تقیه از حاکمان اسماعیلی مذهب کنیم.
وی، در خطبه آغازین کتاب نیز، بسان یک شیعه دوازده امامی، می نویسد: «… و صلی اللّه علی محمد رسوله وعبده و علی الأئمة الطاهرین من اهل بیته اجمعین.»
هم چنین در بخشی از این کتاب که به بیان عقاید اختصاص دارد، بابی با عنوان:« ذکر ولایة الأئمة من اهل بیت رسول اللّه صلی اللّه علیه وعلیهم اجمعین» دارد.
احتمال اسماعیلی بودن
ولی نگاهی به برخی دیگر از کتاب های او این احتمال را سست و شبهه اسماعیلی بودن او را نیرومند می سازد.
در صفحه های نخست (رساله افتتاح الدعوة) هنگام بحث درباره ابوالقاسم حسن بن نوح، داعی یمن، می نویسد: « وکان ابتداء امر ابی القاسم صاحب دعوة الیمن فیما اخبرنا به اهل العلم والثقة من اصحابه انه کان من اهل الکوفه من اهل بیت علم و تشیع و کان قد قرأ القران و قوّمه وطلب الحدیث والفقه، وکان ممن یذهب الی مذهب الامامیة الاثنی عشریة اصحاب محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد الذین کانوا یرون أنه المهدی، وانه یظهر ویکون من امره مایکون علی ما جاءت به الاخبار عن رسول الله صلی الله علیه وسلم فنحلوه ذلک وتولّوه ولم یروه، وزعموا انه تغیّب عنهم، ثم بطل ذلک فی ایدیهم، وکانت له اخبار طویلة وحماقة عجیبة.» (35)
ابوالقاسم داعی یمن، چنان چه اهل علم وافراد مورد وثوق از یاران او به ماخبر دادند، در آغاز کار، اهل کوفه و از خاندان علم و تشیع بود. او، قرآن را فرا گرفت و دانش خود را در این زمینه استوار ساخت و به دنبال فراگیری حدیث و فقه برآمد. وی، در آغاز پیرو مذهب شیعه دوازده امامی، یعنی از اصحاب محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بود. این گروه معتقدند: محمد بن حسن، مهدی است که ظهور خواهد کرد و در باره او همان رخ خواهد داد که در اخبار رسیده از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است. اینان از محمد بن حسن پیروی کردند و ولایت او را پذیرفتند، در حالی که او را ندیدند و پنداشتند او از آنان پنهان شده است. سپس {که مهدی فاطمی حاکمیت یافت} باطل بودن عقیده ایشان روشن شد، آنان در این باره، اخبار طولانی و حماقت عجیبی دارند.
می بینیم در این عبارت، از شیعیان دوازده امامی و عقیده آنان درباره امام عصر حجة بن الحسن علیه‌السلام، به بدی یاد شده است.
در اثر دیگرش:(اختلاف اصول المذاهب) عبارتی دارد که آن نیز، نشانگر بی اعتقادی وی به غیبت امام عصر ، عجل اللّه تعالی فرجه، است. مراد وی از (مهدی) در این عبارت:(مهدی منتظر، ظهور کرده است) عبید اللّه مهدی، بنیانگذار دولت فاطمی در مغرب است. عبارت یاد شده که در زیر می آید، پس از نقل روایتی از امام صادق علیه‌السلام درباره علت اختلاف مردم پس از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است: « وفی هذه جملة من القول فی سبب اختلافهم الی ان قام مهدی الامة من اهل بیت الرحمة الذی جاءت الاخبار عن رسول الله بالبشری بقیامه وذکر ما یکون من اقامة دین الله علی یدیه و فی ایامه مایطول شرحه و یخرج عن حد هذا الکتاب، منها قوله:(المهدی من ولدی، یحیی سنتی، و یتممّ امری، و یطالب بثار اهل بیتی، ویملأ الارض عدلا وقسطا، کما ملئت ظلما وجورا و خبطا.) فقام المهدی فأحیی السنن، وأمات البدع، وأسکت المبطلین المختلفین فی الدین، فأقام مناره، ونصب اعلامه، وشرّع شرائعه وقوّم احکامه و….» (36)
در این روایت، تا اندازه ای به سبب اختلاف امت، اشاره شده است. اختلاف آنان، تا آن گاه که مهدی امت از اهل بیت رحمت، قیام کند؛ یعنی همان کسی که اخبار رسیده از رسول خدا بشارت آمدن او را داده است. ذکر و شرح روایات رسیده در این باره، به درازا می کشد و از حوصله این کتاب بیرون است. از جمله این اخبار این سخن حضرت است:(مهدی از فرزندان من است سنت مرا زنده می کند و کارم را به سر انجام می رساند. او، به خونخواهی از اهل بیتم بر می خیزد و زمین را پر از عدل و قسط می کند، همان گونه که از ظلم و جور و اشتباه، پر شده است.) پس مهدی قیام کرد و سنتها را زنده کرد و بدعت ها را نابود ساخت و طرفداران باطل و اختلاف کنندگان در دین را به سکوت واداشت و منار دین را استوار نمود و پرچم های آن را برافراشت و شریعت و احکام آن را استوار کرد.
شاهد روشن دیگری که می توان بر دوازده امامی نبودن وی یافت، روا نشمردن ازدواج موقت در اثر فقهی خود:(الاقتصار فی الفقه) است. (37)
وی در باب نکاح از کتاب دعائم الاسلام نیز، به گونه ای نه چندان روشن و آشکار، این گونه ازدواج را مردود دانسته است.
گرچه محدث نوری، در صدد توجیه برآمده و سبب این فتوا و دیگر فتاوای خلاف او را اموری مانند تقیه، منقح نبودن پاره ای از احکام در آن زمان و دوری قاضی نعمان از علما و فقهای شیعه دانسته است.(38) ولی باید گفت:قاضی نعمان می توانست با نیاوردن این فتوا در آثار خود، به این هدف برسد و به یقین این شیوه برای او از تقیه آسان تر بود. منقح نبودن احکام نیز در توجیه فتوای خلاف او در ازدواج موقت، پذیرفتنی نیست؛ زیرا روا بودن این قسم ازدواج، هیچ گاه مورد اختلاف و ابهام فقهای شیعه نبوده است، بلکه از امور مسلّم در میان ایشان به شمار می رفته است.
محدث یاد شده، برای تبرئه قاضی نعمان از وابستگی به فرقه اسماعیلی، به یاد کرد پاره ای از عقاید فاسد باطنیه، مبادرت ورزیده و بر این نکته پای فشرده که قاضی نعمان، نه تنها طرفدار این عقاید نبوده، بلکه آن ها را مردود نیز اعلام کرده است.
ولی چنان چه آیت اللّه خویی نیز گفته است (39)، پاک و بری بودن قاضی نعمان از این گونه عقاید، دلیل بر اسماعیلی نبودن او نیست؛ زیرا باطنیان، تنها گروهی از اسماعیلیان هستند و چنین نیست که هر اسماعیلی مذهبی، باطنی نیز باشد.
عبدالقاهر بغدادی می نویسد:« ان الاسماعیلیة ساقوا الامامة الی جعفر وزعموا ان الامام بعده اسماعیل و افترق هؤلاء فرقتین: فرقة منتظرة لاسماعیل بن جعفر مع اتفاق اصحاب التواریخ علی موت اسماعیل فی حیاة ابیه، وفرقة قال:کان الامام بعد جعفر سبطه محمد بن اسماعیل بن جعفر حیث ان جعفراً نصب ابنه اسماعیل للامامة بعده، فلما مات اسماعیل فی حیاة ابیه علمنا انه انما نصب ابنه اسماعیل للدلالة علی امامة ابنه محمد بن اسماعیل، والی هذا القول مالت الاسماعیلیه من الباطنیه.) (40)
اسماعیلیه، امامت را به جعفر می رسانند و بر این پندارند که: امام پس از او اسماعیل است. پیروان این عقیده به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی در انتظار اسماعیل بن جعفر هستند، با این که مورخان بر وفات اسماعیل در دوران حیات پدرش، اتفاق نظر دارند. گروهی نیز می گویند: امام پس از جعفر، نوه او محمد بن اسماعیل بن جعفر است؛ زیرا جعفر برای امامت پس از خود پسرش اسماعیل را برگمارده پس چون اسماعیل در حیات پدرش از دنیا رفت، دانسته می شود که جعفر فرزندش اسماعیل را به این منظور برگمارده که این کار، دلالتی باشد بر امامت پسر اسماعیل، محمد بن اسماعیل و به این قول، فرقه باطنیه اعتقاد دارند.
به حسب ظاهر در کتاب دعائم الاسلام، هیچ روایتی از امامان پس از امام صادق علیه‌السلام نقل نشده است. این امر نیز شبهه اسماعیلی بودن قاضی نعمان را تقویت می کند، گرچه محدث نوری تلاش ورزیده، با پیدا کردن چند روایت از دیگر امامان در این کتاب، به این شبهه پاسخ دهد، از جمله روایتی در کتاب وصایا که آن را از ابن ابی عمیر از امام ابی جعفر علیه‌السلام نقل کرده است از آن جا که ابن ابی عمیر، امام باقر علیه‌السلام را درک نکرده، بنابراین مقصود از ابی جعفر در این روایت، امام جواد علیه‌السلام است. (41)
آیت اللّه خویی، در پاسخ این سخن نوشته است:« محمد بن ابی عمیر، اسم دو شخص است:یکی از آن دو که در میان راویان شهرت دارد، امام کاظم و امام رضا و امام جواد علیه‌السلام را درک کرده و دیگری از اصحاب امام صادق علیه‌السلام است و مناقشه مزبور از محدث نوری، در صورتی پذیرفته است که مقصود از ابن ابی عمیر، شخص نخست باشد، در حالی که چنین چیزی ثابت نیست، بلکه به حسب ظاهر، مقصود از او، شخص دوم است؛ زیرا ابی جعفر به امام باقر علیه‌السلام، انصراف دارد، دست کم این جا، جای تردید و اجمال است.» (42)
ولی باید گفت: محمد بن ابی عمیر، انصراف به همان شخصی دارد که به همین نام شهرت دارد؛ زیرا شخصی که از اصحاب امام صادق علیه‌السلام به این نام است، شهرتی ندارد، تا جایی که برخی دانشمندان رجالی، هیچ شرح حالی از او ننوشته اند. از باب نمونه، نجاشی زیر عنوان:(محمد بن ابی عمیر) تنها اشاره به همان شخص معروف دارد:« محمد بن ابی عمیر:زیاد بن عیسی… بغدادی الاصل و المقام لقی اباالحسن موسی علیه السلام وسمع منه احادیث… و روی عن الرضا، علیه السلام… مات محمد بن ابی عمیر سنة سبع عشرة ومأتین.»
بنا به گفته نجاشی ، راوی یاد شده، در سال ۲۱۷ فوت کرده و احتمال این که او روایت مزبور را از امام جواد علیه‌السلام نقل کرده باشد، بسیار قوی به نظر می رسد؛ زیرا وفات آن حضرت در سال ۲۲۰ بوده است.
نیز محدث نوری در اثبات مدعای خود به روایتی در کتاب وقوف دعائم الاسلام، استناد می کند که آن را مشایخ سه گانه: ثقة الاسلام کلینی ، شیخ صدوق و شیخ طوسی ، به گونه مسند از علی بن مهزیار و او به گونه مکاتبه از ابی جعفر علیه‌السلام نقل نموده، به این بیان که راوی مزبور به یقین امام باقر علیه‌السلام را درک نکرده است، پس باید مقصود از او امام جواد علیه‌السلام باشد. (43)
صاحب معجم الرجال در رد این سخن می نویسد: « بی گمان، مقصود از ابی جعفر در روایت مشایخ سه گانه، امام جواد علیه‌السلام است، ولی این دلیل بر این نیست که مقصود از آن در روایت دعائم نیز همین امام باشد؛ زیرا شاید قصد تکرار شده باشد، یعنی همان گونه که علی بن مهزیار به امام جواد علیه‌السلام نوشته، شخصی دیگر همین مسأله را با نگاشتن نامه، با امام باقر علیه‌السلام در میان نهاده باشد. چنان چه امکان دارد، قصد یکی بیش نباشد ولی مشایخ سه گانه، آن را به امام جواد علیه‌السلام نسبت داده باشند و قاضی نعمان، آن را به امام باقر (علیه‌السلام.) (44)
پیداست، این گونه احتمال ها، چنگی به دل نمی زند؛ زیرا احتمال این که دو راوی، علی بن مهزیار و شخص دیگر، هر دو، یک پرسش را به گونه مکاتبه و با تعبیری یکسان ازدو امام بپرسند و پاسخ دو امام نیز، به یک عبارت باشد، بسیار دور به نظر می رسد. بنابر این، باید گفت:مقصود قاضی نعمان از ابی جعفر، همانند مشایخ سه گانه، امام جواد علیه‌السلام است. البته تعبیر این مشایخ، در رساندن این مقصود، صراحت دارد، زیرا در نقل آنان آمده است:«کتبت الی ابی جعفر الثانی، علیه السلام.» (45)
ولی در نقل قاضی نعمان قید (الثانی) نیامده و این می تواند به خاطر تقیه از حاکمان اسماعیلی مذهب باشد. و اما این احتمال که بگوییم:روایت مزبور، نقل شده از امام جواد علیه‌السلام بوده، ولی قاضی نعمان آن را از امام باقر علیه‌السلام نقل کرده باشد، پذیرفتنی نیست؛ زیرا این کار نوعی تدلیس در حدیث است که با جلالت قدر و مقام بلند قاضی نعمان که صاحب معجم الرجال نیز به آن اعتراف دارد، سازگار نیست.
به هر حال، محدث نوری، برای ادعای خود به روایت دیگری استناد می جوید که آن را صاحب دعائم در کتاب میراث، از حذیفة بن منصور از امام رضا علیه‌السلام نقل می کند: (مات اخ لی و ترک ابنته فأمرت اسماعیل بن جابر أن یسأل ابا الحسن علیا، صلوات الله علیه، عن ذلک، فسألته فقال:المال کله لابنته.) (46)
حذیفه می گوید:برادری از من در گذشت و از خود دختری بر جا نهاد، من از اسماعیل بن جابر خواستم درباره این موضوع از ابوالحسن علی، صلوات اللّه علیه، بپرسد. او نیز، چنین کرد و حضرت در پاسخ فرمود:همه مال او، از آنِ دخترش است.
به نظر محدث نوری ، مقصود از ابوالحسن در این روایت امام رضا علیه‌السلام است.
ولی صاحب معجم الرجال به این سخن نیز خرده گرفته و نوشته است: « در این روایت، هیچ قرینه ای که نشان دهد مقصود از ابوالحسن، امام رضا علیه‌السلام است، وجود ندارد و احتمال می رود مقصود از این کنیه، امیرالمؤمنین علیه‌السلام باشد و اسماعیل بن جابر، از اصحاب امام باقر علیه‌السلام است و به خاطر فاصله زمانی دور به نظر می رسد چنین شخصی از امام رضا علیه‌السلام، پرسش کرده باشد. چنان چه به همین دلیل روایت کردن او از امام علی علیه‌السلام نیز، دور به نظر می رسد. بنابراین، روایت یاد شده، فی نفسه، گرفتار اشکال است.) (47)
ولی می توان گفت اگر اسماعیل بن جابر، از اصحاب امام باقر و امام صادق علیه‌السلام باشد، آن گونه در رجال نجاشی ، آمده است(48)روایت کردن او از امام رضا علیه‌السلام احتمالی دور از واقع نیست؛ زیرا با توجه به شهادت امام صادق علیه‌السلام در سال ۱۴۸ و امام کاظم علیه‌السلام ۳۵ سال بعد؛ یعنی در سال ۱۸۳ و به امامت رسیدن امام رضا علیه‌السلام در همین سال، نقل جابر از امام رضا علیه‌السلام دور به نظر نمی رسد. تنها برای تحقق آن، یعنی روایت کردن جابر از این سه امام، عمری در حدود نود سال لازم است که می توان احتمال آن را داد.
سخن آخر
گرچه بعضی شخصیت مورد بحث را اسماعیلی مذهب و برخی نیز او را دوازده امامی دانسته اند، ولی چنان چه از بررسی چند کتاب او دیدیم، هیچ یک ازعبارت های او به روشنی نشانگر مذهب او نیست. هر چند به نظر می رسد قرینه های دوازده امامی بودن او از قبیل احساس تقیه در عبارت هایش نسبت به امامان، نقل روایت هایی از امامان پس از امام صادق علیه‌السلام به گونه ناپیدا و… بر شاهدهای اسماعیلی بودن او، برتری دارند.
وثاقت قاضی نعمان
کتاب ها و رساله های وی نیز چنان چه گفتیم، نشانه نبوغ و مقام بلند علمی او است و خالی بودن این آثار از ناهنجاری های فکری و عقیدتی، مانند غلو ، باطنی گری و… با وجود بسیاری و گوناگونی آن ها نیز می تواند تاییدی بر مورد اعتماد بودن او باشد. پذیرش وثاقت این شخصیت، با توجه به عبارتی که او در بخش آغازین کتاب دعائم الاسلام دارد، ارزش ویژه ای می یابد:
(نقتصر فیه علی الثابت الصحیح مما رویناه عن الائمة من اهل بیت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله من جملة ما اختلفت فیه الرواة عنهم.)(49)
دراین کتاب بسنده می کنیم بر نقل روایت های ثابت و صحیحی که از امامان از اهل بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به ما روایت شده است، در آن بخش که راویان در آن اختلاف کرده اند.
نتیجه این دو مقدمه:« یکی پذیرش ثقه بودن قاضی نعمان و دیگری تصریح وی به این که او در این کتاب تنها روایات صحیح و ثابت را گردآورده است.» پیدایش اعتماد و گمان خوب به روایات کتاب یاد شده و درستی استناد به آنها به گاه نیاز است.
وجود چند روایت بر خلاف باورهای شیعه در سرتاسر این کتاب نیز، از ارزش و جایگاه دیگر روایات آن نمی کاهد؛ چرا که در نقل این گونه روایات، احتمال تقیه می رود. افزون بر آن که در پاره ای از کتابهای روایی شیعه، که از درجه بالای اعتبار نیز برخوردارند، گاه به روایاتی این چنین بر می خوریم.

پی نوشت:
1) وفیات الاعیان، ج۵، ص۴۱۵.
2) کشف الظنون، ج۶، ص۴۹۵، دارالفکر، بیروت.
3) امل الامل، ج۲، ص۳۳۵.
4) تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۳۰۳.
5) اختلاف اصول المذاهب، ص۹، مقدمه، دارالاندلس، بیروت.
6) اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۲۳.
7) اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۲۳.
Dirol وفیات الاعیان، ج۵، ص۴۱۶، به نقل از:اخبار قضاة مصر.
9) تنقیح المقال مامقانی، ج۳، ص۲۷۳.
10) کشف الظنون، ج۱، ص۳۳۵.
11) تأسیس الشیعه، ص۳۰۳.
12) اختلاف اصول المذاهب، مقدمه.
13) اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۲۳.
14) وفیات الاعیان، ج۵، ص۴۱۵.
15) وفیات الاعیان، ج۵، ص ۴۱۶.
16) الاعلام، ج۸، ص۴۱.
17) اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۲۳.
18) التنقیح، کتاب الطهارة، ج۴، ص۳۱۲.
19) مصباح الفقاهة، ج۱، ص۴۱.
20) تنقیح المقال، مامقانی، ج۳، ص۲۷۳.
21) وفیات الاعیان، ج۵، ص۴۱۵.
22) لسان المیزان، ج۶، ص۱۶۷، بیروت.
23) امل الامل، ج۲، ص۳۳۵، چاپ نجف.
24) الاعلام، ج۸، ص۴۱.
25) الفوائد الرجالیه، ج۴، ص۵.
26) اعلام، ج۸، ص۴۲، به نقل از (النجوم الزاهره)، ج۴، ص۱۰۶.
27) کشف الظنون، ج۱، ص۱۳۵.
28) مصباح الفقیه، ج۱، ص۴۲.
29) اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۲۳.
30) سفینة البحار، ج۱، ص۳۴۸، سنائی.
31) الاعلام، ج۸، ص۴۱.
32) اختلاف اصول المذاهب، ص۹.
33) دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۲.
34) دعائم الاسلام، ج۱، ص ۴۳.
35) رسالة افتتاح الدعوة، تحقق وداد القاضی، ص۳۴ -۳۳، دار الثقافه، بیروت.
36) اختلاف اصول المذاهب، ص۹، دارالاندلس، بیروت.
37) الاقتصار فی الفقه، تحقیق:محمد وحید میرزا، ص۱۰۹، چاپ دمشق.
38) مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۱۷، چاپ رحلی.
39) مستدرک الوسائل، ج۳، ص ۳۱۴.
40) مصباح الفقاهه، ج۱، ص۱۹.
41) الفرق بین الفرق، ص۳۹، نشر الثقافة الاسلامیة.
42) مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۱۴.
43) معجم الرجال، ج۱۹، ص۱۶۹.
44) مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۱۴.
45) معجم الرجال، ج۱۹، ص۱۷۰.
46) وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۳۰۴.
47) مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۱۴.
48) معجم الرجال، ج۱۹، ص۱۷۰.
49) رجال نجاشی، ص۳۲، انتشارات اسلامی. دعائم الاسلام، ج۱، ص۲.

ملاصدرا;652507 نوشت:
-روایت اختصاص به امت پیامبر دارد یعنی افرادی که مسلمان هستند و مرتکب این عمل شنیع می شوند و ظاهر این روایت این عقوبت را برای غیر امت اسلام نمی داند.
2-ظاهرا روایت اشاره به این دارد که آن شخص در هنگام ارتکاب آن عمل و یا به خاطر آن عمل بمیرد یا کشته شود (من يعمل من أمتي عمل قوم لوط ، ثم يموت على ذلك، هركس از امت من كار قوم لوط را بكند و بر آن كار بميرد) و داستانی هم که در این مورد ذکر شده موید همین نظر است که غلام،مولای خود را به همین علت کشته است.(قال فلم قتلته قال غلبنى على نفسى وأتانى في ذاتى‏،حضرت فرمود: چرا او را كشتى؟ گفت: او به زور بر من مسلط شد و بر من آمد.) پس ظاهرا روایت شامل حال افرادی که به خاطر این عمل کشته نشده باشند و یا نمرده باشند نمی شود.
3- صرف نظر از مورد دوم به طور قطع این عقوبت زمانی است که پس از آن توبه حاصل نشده باشد و الا در صورت توبه عقوبتی شامل حال او نمی شود.

سلام
یعنی قبر همجنس بازان مسلمان که حین عمل لواط می میرند باید توخالی باشد.اینکه مسئله توبه را مطرح کردید نمی تواند صحیح باشد زیرا بر طبق برداشت دومتان چگونه ممکن است شخصی که حین عمل لواط بمیرد در همان دم توبه کند؟!
اگر این روایت صحیح باشد این یک معجزه جاویدان حتی برتر از آوردن شتر از لای کوه است پس چرا از آن برای حقانیت اسلام یا حداقل برای ریشه کن کردن لواط از آن استفاده نکنیم.همانطور که حضرت ابراهیم برای تقویت ایمانش درباره ی معاد جسد پرندگان را پراکنده کرد چرا ما این کار را برای تقویت ایمانمان نکنیم؟

ملاصدرا;652507 نوشت:
و الله الموفق

خیلی عجیب است این که تکیه کلام جناب حامد بود.

با عقل جور در نمیاد این چیزا!!!چرا با این حرفا وجه دین رو خراب میکنید

ملاصدرا;652507 نوشت:

سلام
لطفا به روایت دقت لازم را مبذول فرمایید که روایت راجع به امت رسول الله می باشد و لاغیر.
من يعمل [HL]من امتي[/HL] عمل قوم لوط ...
سيد جعفر مرتضى العاملی به این اشکال اینگونه پاسخ می دهند
4 - ربما يسأل البعض عن حال من عرف عنهم ذلك من المسلمين وغيرهم ، فلعلنا نجد : أن أكثرهم في قبورهم .
فيجاب : بأن من تاب منهم يبقى في قبره . . وإلا فلا بد من أن يكون قد نقل منه .
وأما من يفعل ذلك من غير المسلمين ، فلعلهم يبقون في حفرهم لأن كفرهم أعظم من ذنبهم هذا ، وقبورهم هي من حفر النيران ، ومن حفر قوم لوط ؛ وهو يحشر مع قوم لوط ، وإن كان في بلاد أخرى ، فإنها جميعها من بلاد من يفعل هذا الفعل الشنيع ، فيلحقه العذاب الذي أعده الله تعالى لهؤلاء الناس . . وهو يحشر معهم ، وهم يكونون معه .
زد على ذلك : ان النبي « صلى الله عليه وآله » خص هذا الأمر بمن يفعل ذلك من أمته . .

الصحيح من سيرة الإمام علي ( ع )،ج12،ص:194

[/HR]سمعت رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يقول : من يعمل من أمتي عمل قوم لوط ، ثم يموت على ذلك فهو مؤجل إلى أن يوضع في لحده ، فإذا وضع [ فيه ] ( ( 6 ) ) لم يمكث أكثر من ثلاث حتى تقذفه الأرض إلى جملة قوم لوط المهلكين فيحشر معهم ( ( 1 ) ) .
قال المؤلف : قد يستنكر مستنكر ويستبعد مستبعد وقوع مثل هذا ، وما هو إلا استنكار لقدرة الله تعالى الذي جاء بعرش بلقيس من اليمن إلى فلسطين على يد آصف بن برخيا قبل أن يرتد إلى سليمان ( عليه السلام ) طرفه .
عجائب أحكام أمير المؤمنين ( ع )،ص:86

[/HR]پس به طور خلاصه و صرف نظر از سند حدیث
1-روایت اختصاص به امت پیامبر دارد یعنی افرادی که مسلمان هستند و مرتکب این عمل شنیع می شوند و ظاهر این روایت این عقوبت را برای غیر امت اسلام نمی داند.
2-ظاهرا روایت اشاره به این دارد که آن شخص در هنگام ارتکاب آن عمل و یا به خاطر آن عمل بمیرد یا کشته شود (من يعمل من أمتي عمل قوم لوط ، ثم يموت على ذلك، هركس از امت من كار قوم لوط را بكند و بر آن كار بميرد) و داستانی هم که در این مورد ذکر شده موید همین نظر است که غلام،مولای خود را به همین علت کشته است.(قال فلم قتلته قال غلبنى على نفسى وأتانى في ذاتى‏،حضرت فرمود: چرا او را كشتى؟ گفت: او به زور بر من مسلط شد و بر من آمد.) پس ظاهرا روایت شامل حال افرادی که به خاطر این عمل کشته نشده باشند و یا نمرده باشند نمی شود.
3- صرف نظر از مورد دوم به طور قطع این عقوبت زمانی است که پس از آن توبه حاصل نشده باشد و الا در صورت توبه عقوبتی شامل حال او نمی شود.
و الله الموفق

سلام علیکم

آیا دراینباره احادیثی که بتوان به آن اعتماد کرد هم آمده است؟

این هم یک سند تاریخی که نشان می دهد این روایت جعلی است.فکر نمی کنم کسی بخواهد بگوید که هویدا از همجنس بازی اش توبه کرده بود.

آیت الله صادق خلخالی اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب در کتاب خاطرات خود به مکان دفن مقام های اعدامی رژیم شاه از جمله هویدا اشاره می کند.

آیت الله خلخالی اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب در کتاب خاطرات خود نوشت: مردم جنازه های اعدامی را به بهشت زهرا راه نمی دادند، لذا به پشت کهریزک بردند و در آنجا دفن کردند.

بعد از مدتی خبر آوردند که جنازه ها را از آنجا خارج کرده اند، سرانجام تصمیم گرفته شد آنها را در دره های اطراف دفن کنند و به همین ترتیب هم عمل شد.

به نوشته خلخالی پس از اعدام هویدا بنا بود جنازه او به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند، ولی موضوع پیگیری نشد. جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند، جنازه او را با ایرفرانس به فرانسه فرستادند سپس به اسراییل و الخلیل منتقل و در کنار قبر پدرش دفن کردند.

عصران;652577 نوشت:
اینکه مسئله توبه را مطرح کردید نمی تواند صحیح باشد زیرا بر طبق برداشت دومتان چگونه ممکن است شخصی که حین عمل لواط بمیرد در همان دم توبه کند؟!

سلام
اینکه مسئله توبه ذکر شد ابتدای آن هم عرض نمودم که صرف نظر از مورد دوم یعنی در صورت صرف نظر کردن از توجیه شماره دو که پیشتر ذکر شد می توان مطلب دیگری هم ذکر نمود مضاف بر اینکه جناب سید جعفر مرتضی عاملی هم به اینکه این عقوبت در صورتی است که توبه ننموده باشد را مطرح کرده بودند که بنده هم کلام ایشان را نقل نمودم بأن من تاب منهم يبقى في قبره . . وإلا فلا بد من أن يكون قد نقل منه.
عصران;652577 نوشت:
اگر این روایت صحیح باشد این یک معجزه جاویدان حتی برتر از آوردن شتر از لای کوه است پس چرا از آن برای حقانیت اسلام یا حداقل برای ریشه کن کردن لواط از آن استفاده نکنیم.همانطور که حضرت ابراهیم برای تقویت ایمانش درباره ی معاد جسد پرندگان را پراکنده کرد چرا ما این کار را برای تقویت ایمانمان نکنیم؟

بنده اطلاعی از صحت یا ضعف روایت ندارم و در توضیحاتی هم که ذکر شد عرض کردم که صرف نظر از صحت روایت این اشکالاتی که شما وارد می کنید نمی تواند ناقض صحت روایت باشد هر چند که ممکن است روایت فی الواقع صحیح نباشد اما دلایل شما برای نقض صحت روایت کافی نیست.
عصران;652577 نوشت:
خیلی عجیب است این که تکیه کلام جناب حامد بود.

متوجه نشدم دقیقا منظورتان از تکیه کلام چیست به عنوان مثال کلمه بسمه تعالی و یا به نام خدا در ابتدای کلام و کلماتی از این قبیل در انتهای کلام ذکر می شود اگر این عبارت والله الموفق برای شما غریب است می توانید در نرم افزاری مثل مکتبه اهل بیت این عبارت را جستجو کنید می بینید 3269 بار این واژه در کتب مختلف ذکر شده است.
به عنوان نمونه
العلامة الحلي/ أجوبة المسائل المهنائية/ص:133
الشهيد الأول/ الألفية والنفلية/ص:67
الشهيد الثاني/ الحاشية الأولى على الألفية/شرح،ص:514
المقداد السيوري/التنقيح الرائع لمختصر الشرائع/شرح،ص:208
المحقق الكركي/جامع المقاصد/ج11،ص:92
الفاضل القطيفي/ السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعة اللجاج/ص:101

بنا بر این ذکر این عبارت پایان مطالب نه مطلب عجیبی است و نه مطلبی غریب و نه مطلب شاذی که در مکاتبات مستعمل نباشد.

عصران;653170 نوشت:
به نوشته خلخالی پس از اعدام هویدا بنا بود جنازه او به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند، ولی موضوع پیگیری نشد. جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند، جنازه او را با ایرفرانس به فرانسه فرستادند سپس به اسراییل و الخلیل منتقل و در کنار قبر پدرش دفن کردند.

این مطلب هم نمی تواند ناقض صحت روایت باشد زیرا
  • اولاً در روایت ذکر شده است که
ثمّ يموت على ذلك‏ فهو مؤجّل إلى أن يوضع في لحده فإذا وضع فيه لم يمكث أكثر من‏ ثلاث‏
و اگر بر آن كار بميرد به او مهلت داده مى ‏شود تا در لحدش گذارده شود و چون او را در لحد بگذارند بيش از سه روز نمى‏ ماند.

بنا بر این تا زمانی که در قبر او را نگذارند به او مهلت داده می شود طبق نص روایت یعنی حتی اگر یکسال هم دفن نشود به او مهلت داده می شود اما زمانی که دفن شد بیش از سه روز در قبر نمی ماند که مثال شما نمی تواند ناقض متن روایت باشد.

  • ثانیاً همانطور که قبلا هم این مطلب تذکر داده شد در روایت آمده است که آن شخص در هنگام ارتکاب آن عمل و یا به خاطر آن عمل بمیرد یا کشته شود
من يعمل من أمتي عمل قوم لوط ، ثم يموت على ذلك هركس از امت من كار قوم لوط را بكند و بر آن كار بميرد) و داستانی هم که در این مورد ذکر شده موید همین نظر است که غلام،مولای خود را به همین علت کشته است.(قال فلم قتلته قال غلبنى على نفسى وأتانى في ذاتى‏،حضرت فرمود: چرا او را كشتى؟ گفت: او به زور بر من مسلط شد و بر من آمد.) پس ظاهرا روایت شامل حال افرادی که به خاطر این عمل کشته نشده باشند و یا نمرده باشند نمی شود که هویدا به علل متعددی اعدام شد.

  • ثالثاً هویدا شرط اول را هم که در روایت ذکر شده ندارد یعنی از امت پیامبر (=مسلمان) نمی باشد با اينکه اسناد فراواني در خصوص بهائي بودن هويدا وجود دارد وي در ظاهر هيچ گاه به اعتقادات واقعي خود اعتراف نکرد و خود را مسلمان و شيعه قلمداد مي نمود. اما اين تظاهر در واقع دستوري بود که از سوي جامعه بهائيت صادر و در واقع ضامن انجام مأموريت هويدا بود. چرا که انتخاب هويدا به نخست وزيري به عنوان کسي که به بهائيت اشتهار داشت موجب اعتراضات مردم را فراهم مي آورد لذا هويدا مجبور بود با تظاهر به مسلماني مأموريت خود را انجام دهد.
می توانید برای مشاهده اسناد بهایی بودن هویدا به این لینک مراجعه نمایید.
و جمیع افراد فرقه ضاله بهایی هم محکوم به کفر و نجاست می باشند طبق فتوای مقام معظم رهبری بنا بر این هویدا به دلیل بهایی بودن محکوم به کفر بوده و شرط ذکر شده در روایت شامل حال او نمی شود.

بنا بر مجموع آنچه ذکر شد این مطالب شما هم نتوانست دلیلی محکم مبنی بر عدم صحت روایت ارائه دهد.

Serat;653106 نوشت:
آیا دراینباره احادیثی که بتوان به آن اعتماد کرد هم آمده است؟

سلام علیکم
ان شاء الله کارشناس محترم به سوال شما پاسخ خواهند داد اما عرض بنده در این تاپیک این بود که مطالبی که جناب عصران ذکر کرده اند نمی تواند ناقض صحت روایت باشد هر چند که ممکن است فی الواقع روایت صحیح نباشد.

ملاصدرا;653178 نوشت:
سلام علیکم
ان شاء الله کارشناس محترم به سوال شما پاسخ خواهند داد اما عرض بنده در این تاپیک این بود که مطالبی که جناب عصران ذکر کرده اند نمی تواند ناقض صحت روایت باشد هر چند که ممکن است فی الواقع روایت صحیح نباشد.

علیکم السلام

از پاسخ شما چنین برداشت میشد که احتمالا روایاتی که بتوان به آنها اعتماد کرد ، هم در دست میباشد. اگر هست ممنون میشم برای ما بیاورید. چون بعضا پاسخگویان سایت فقط به سوال استارتر تاپیک پاسخ میدهند نه بیشتر...

Serat;653106 نوشت:
سلام علیکم

آیا دراینباره احادیثی که بتوان به آن اعتماد کرد هم آمده است؟


با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم و رحمه الله
در کتاب« جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏25، ص: 746،باب11- تحريم اللّواط على الفاعل والمفعول به وما ورد في اخراج المخنّثين من البيوت والمساج
[=Traditional Arabic]د»[=Traditional Arabic] ابتدا به آیاتی که در این باب مطرح شده پرداخته وسپس 47 روایات را در این زمینه آورده که می توانید مراجعه فرمایید.
هم چنین در کتاب« مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏14، ص: 341 ،بَابُ 15- تَحْرِيمِ اللِّوَاطِ عَلَى الْفَاعِل‏» 16 روایت آمده و در « بَابُ16- تَحْرِيمِ اللِّوَاطِ عَلَى الْمَفْعُولِ بِه‏» 9 روایت آمده است.
و در کتاب« بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏76، ص: 62، باب 71 تحريم اللواط و حده و بدو ظهوره‏» که ابتدا به آیات این بحث در قرآن پرداخته وسپس 19 روایت در این زمینه مطرح کرده است.
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

مجید;653491 نوشت:
با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم و رحمه الله
در کتاب« جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏25، ص: 746،باب11- تحريم اللّواط على الفاعل والمفعول به وما ورد في اخراج المخنّثين من البيوت والمساج
[=Traditional Arabic]د»[=Traditional Arabic] ابتدا به آیاتی که در این باب مطرح شده پرداخته وسپس 47 روایات را در این زمینه آورده که می توانید مراجعه فرمایید.
هم چنین در کتاب« مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏14، ص: 341 ،بَابُ 15- تَحْرِيمِ اللِّوَاطِ عَلَى الْفَاعِل‏» 16 روایت آمده و در « بَابُ16- تَحْرِيمِ اللِّوَاطِ عَلَى الْمَفْعُولِ بِه‏» 9 روایت آمده است.
و در کتاب« بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏76، ص: 62، باب 71 تحريم اللواط و حده و بدو ظهوره‏» که ابتدا به آیات این بحث در قرآن پرداخته وسپس 19 روایت در این زمینه مطرح کرده است.
[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

سلام و عرض ادب و احترام و تشکر بابت پاسخگویی

پس در این روایات آمده است که پس از مرگ جسد آنها به قوم لوط میپیوندد و این روایات هم مورد اعتمادند. درست متوجه شدم؟

ملاصدرا;653178 نوشت:
سلام
اینکه مسئله توبه ذکر شد ابتدای آن هم عرض نمودم که صرف نظر از مورد دوم یعنی در صورت صرف نظر کردن از توجیه شماره دو که پیشتر ذکر شد می توان مطلب دیگری هم ذکر نمود مضاف بر اینکه جناب سید جعفر مرتضی عاملی هم به اینکه این عقوبت در صورتی است که توبه ننموده باشد را مطرح کرده بودند که بنده هم کلام ایشان را نقل نمودم بأن من تاب منهم يبقى في قبره . . وإلا فلا بد من أن يكون قد نقل منه.

سلام علیکم
پس قبول دارید که یکی از برداشت هایتان نادرست است.

ملاصدرا;653178 نوشت:
متوجه نشدم دقیقا منظورتان از تکیه کلام چیست به عنوان مثال کلمه بسمه تعالی و یا به نام خدا در ابتدای کلام و کلماتی از این قبیل در انتهای کلام ذکر می شود اگر این عبارت والله الموفق برای شما غریب است می توانید در نرم افزاری مثل مکتبه اهل بیت این عبارت را جستجو کنید می بینید 3269 بار این واژه در کتب مختلف ذکر شده است

خود عبارت را نگفتم عجیب است بلکه اینکه یکی از کاربران قدیمی سایت همیشه در پایان سخنش از آن استفاده کرد و شما هم از آن استفاده کردید. این برایم عجیب بود بگذریم...

ملاصدرا;653178 نوشت:
ین مطلب هم نمی تواند ناقض صحت روایت باشد زیرا

اولاً در روایت ذکر شده است که

ثمّ يموت على ذلك‏ فهو مؤجّل إلى أن يوضع في لحده فإذا وضع فيه لم يمكث أكثر من‏ ثلاث‏
و اگر بر آن كار بميرد به او مهلت داده مى ‏شود تا در لحدش گذارده شود و چون او را در لحد بگذارند بيش از سه روز نمى‏ ماند.
بنا بر این تا زمانی که در قبر او را نگذارند به او مهلت داده می شود طبق نص روایت یعنی حتی اگر یکسال هم دفن نشود به او مهلت داده می شود اما زمانی که دفن شد بیش از سه روز در قبر نمی ماند که مثال شما نمی تواند ناقض متن روایت باشد.


حق با شماست جنازه اش قبل از انتقال دفن نشده بود.

ملاصدرا;653178 نوشت:
ثانیاً همانطور که قبلا هم این مطلب تذکر داده شد در روایت آمده است که آن شخص در هنگام ارتکاب آن عمل و یا به خاطر آن عمل بمیرد یا کشته شود

بله جنازه هویدا نمی تواند ناقض روایت باشد ولی چون نمونه دیگری را می خواهم بیاورم به این اشکال پاسخ می گویم.خب سیئات و حسنات در تاخیر اجل افراد تاثیر می گذارند علاوه بر آنکه از نظر پزشکی هم همجنس بازی روی مدت عمر تاثیر گذار است.بنابراین این دلیل عام می شود و تمام همجنس بازان مسلمان را در بر می گیرد.

ملاصدرا;653178 نوشت:
ثالثاً هویدا شرط اول را هم که در روایت ذکر شده ندارد یعنی از امت پیامبر (=مسلمان) نمی باشد با اينکه اسناد فراواني در خصوص بهائي بودن هويدا وجود دارد وي در ظاهر هيچ گاه به اعتقادات واقعي خود اعتراف نکرد و خود را مسلمان و شيعه قلمداد مي نمود. اما اين تظاهر در واقع دستوري بود که از سوي جامعه بهائيت صادر و در واقع ضامن انجام مأموريت هويدا بود. چرا که انتخاب هويدا به نخست وزيري به عنوان کسي که به بهائيت اشتهار داشت موجب اعتراضات مردم را فراهم مي آورد لذا هويدا مجبور بود با تظاهر به مسلماني مأموريت خود را انجام دهد.

ممنون از این حرفتان چون این حرف خودش باطل کننده روایت است .بر طبق یک روایت دیگر هر کس دخول در همجنس کند کافر است.پس بنابر این هیچ همجنس باز مسلمانی وجود ندارد که بخواهد جسدش بعد از سه روز نا پدید شود:

وقال أبوعبدالله : قال أمير المؤمنين صلوات الله عليه : اللواط مادون الدبر وهو لواط والدبر هو الكفر(بحارالانوار ج 12 ص 167)

این هم یک نمونه ی دیگر

[SPOILER][h=1]چگونه شبکه من و تو از یک همجنس باز قدیس می سازد!؟[/h] من و تو سعی کرد تا به بهانه سالگرد مرگ ، فریدون فرخزاد مستندی با عنوان «شب بود» درباره زندگی وی پخش کند امری که دو سال است به حالت رپورتاژ برای این شبکه در آمده و به بهانه های مختلف صورت می پذیرد .
به گزارش فرهنگ نیوز ، چندی پیش جنازه فریدون فرخزاد از محل موقت دفن شده اش با تشریفاتی به گورستانی در شهر بن آلمان با حضور جمعی از ایرانیان و خانواده اش مجددا تشییع شد و همین بهانه ای تازه شد برای ساخت سری جدیدی از مستند های سریالی شبکه من و تو که در ابتدا جنبه هایی فرهنگی – علمی را دنبال میکرد اما با پیوستن فرح دیبا همسر بهائی شاه مخلوع ایران به گردانندگان این شبکه سعی شد تا با پیگیری سوژه های تاریخی – سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی به تطهیر برخی چهره های منفور در نظر مردم ایران نظیر رضاخان ؛شاپور بختیار یا شاه خائن بپردازد .در ادامه همین مستند های سریالی من و تو سعی کرد تا به بهانه سالگرد مرگ ، فریدون فرخزاد مستندی با عنوان «شب بود» درباره زندگی وی پخش کند امری که دو سال است به حالت رپورتاژ برای این شبکه در آمده و به بهانه های مختلف صورت می پذیرد در این مستند سعی شد تا با بهره گیری از رها اعتمادی چهره آشنای شبکه من و تو و مجری برنامه آکادمی موسیقی گوگوش برای روایت گری و با مصاحبه توسط چهره های جنجالی نظیر خواننده مرتد شاهین نجفی یا چند شخصیت ضد انقلاب مطرح به رنگ و لعاب آن بیش از قسمت اول اضافه شود .فریدون فرخزاد، شاعر موسیقی های منحرف و بنیانگذار شوی تلویزیونی ( میخک نقره‌ای) بود که با داشتن تحصیلات علوم سیاسی بیشتر ترجیح می داد وقت خود را برای پرورش خوانندگان زن صرف کند و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با فرار از کشور و از دست رفتن فضای هرزگی توسط این افراد در ایران سعی کرد با گریختن از کشور تشکیلاتی سیاسی را علیه نظام اسلامی طرح ریزی کند و با تبلیغات ضد فرهنگی و با ساختن شو های به ظاهر فرهنگی و با لایه های سیاسی به نوعی به مبارزه با انقلاب مردم ایران بپردازد .وی در زمان جنگ تحمیلی توانست با متصل شدن به جریان سازمان منافقین بارها و بارها به عراق سفر کند و ماموریت خود را که ایجاد تشکیک و دو دلی در میان اسرای ایرانی بود را به انجام برساند ولی هیچگاه به مقصد هدف های خود نرسید ؛ وی با حضور در اردوگاه های اسرای ایرانی سعی می کرد با اجرای شوهای منحرف یا برگزاری برنامه های سیاسی و ارائه وعده های زندگی در اروپا ذهن اسرای ایرانی را از هدف خود که پاسداری از انقلاب اسلامی بود منحرف سازد .همجنس گرايی و فريدون فرخزادفريدون فرخزاد هيچگاه صراحتاً به گرايش جنسی خود اشاره نکرد و احتمالا به دليل ترس از "حرف مردم" و نفرت عمومی تا پايان عمر به قول آمريکايی ها به صورت يک "همجنسگرای در پستو" باقی ماند تنها آمده است که در اوايل دهه ۵۰ يکی از مجلات هفتگی تهران به نقل از همسر او پرده از روابطش با مردان برداشت و اینچنین نوشت: امروز که فرخزاد ديگر در ميان ما نيست، اين وظيفه ی دوستداران و پژوهندگان شعر و موسيقی اوست که با انجام مصاحبه با خويشاوندان و دوست پسرهايش و کندوکاو در آثار و نامه هايش اين گرايش فريدون فرخزاد را که صحبت درباره ی آن تاکنون از پچ پچه و حرف درگوشی فراتر نرفته روشن کنند و به آن سنديت بخشند و بدين ترتيب خاطره ی او را به نحوی عميق و پرمعنا نه سطحی و پرهياهو گرامی بدارند این امر نه فقط از اين لحاظ اهميت دارد که همجنس گرايی نقش مهمی در آفرينش هنری فريدون داشت، بلکه همچنين از لحاظ نيازهای جامعه ی همجنس گرايان ايرانی و به رسميت شناختن حقوق انسانی اين اقليت جنسی حائز اهميت است![/SPOILER]

موضوع قفل شده است