جمع بندی خواستگار کوچک تر و عذاب وجدان

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خواستگار کوچک تر و عذاب وجدان

سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم
چند روز پیش یکی از همکلاسی هام بهم گفت که به من علاقه مند شده.حالا من نمیدونم چیکار کنم چون:
من خودم از اول چون خیلی پسر خوب معتقد باغیرت معدب و ....بود ازش خیلی خوشم اومده بود.کلا تمام معیار هایی که من میخواستم رو داشت
ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف.مسئله ی مهمتر اینکه اون شماره ی منو گیر اورده
و الان با هم صحبت میکنیم که من بابت این موضوع واقعا عذاب وجدان دارم.چون هم میدونم دارم گناه میکنم هم میدونم مادر و پدرم راضی نیستن و اگه بفهمن من از چشمشون میفتم
در حال حاضرم نمی تونیم مسئله ی ازدواج رو مطرح کنیم چون سن هردومون کمه20واصلا امادگی تشکیل خانواده رو نداریم.در ضمن اگه الان همچین موضوعی رو به خانوادم بگم خلاصه خیلی بد میشه
هر کسم این موضوع رو میدونه اعتقاد داره که من خیلی سرترم و باید منتظر یه مورد بهتر بمونم ولی معیار های من خیلی متفاوته و مطمئنم کسی رو مثل این اقا دوست نخواهم داشت
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امین

سلام

عذاب وجدان یک علامت هشدار است و به شما نشان می دهد کاری که انجام می دهید درست نیست. هر چند برای از بین بردن آن می شود این علامت را به طور کلی نابود کرد تا دیگر هشدار ندهد؛ منتها این کار عاقلانه نیست. مثل این است که وقتی چراغ بنزین ماشین هشدار می دهد، به جای پر کردن باک، سیم چراغش را قطع کنیم!

بنابراین تنها راه مقابله با این مسئله این است که بر امیال و احساسات خود غلبه کنید و کاری را که عقل شما نمی پسندد انجام ندهید. ادامه دادن این رابطه به این شکل به صلاح هیچ کدام از شما نیست؛ چون جدای از اینکه کوله بار گناه شما سنگین شده و بعد از مدتی انجام گناه و معصیت برای شما عادی خواهد شد، کم کم بین شما وابستگی شدیدی هم ایجاد می شود؛ در حالی که هیچ ضمانتی برای وصال وجود ندارد. اگر این رابطه به وصال ختم نشود هر دو طرف ضربه روحی شدیدی را متحمل خواهید شد. البته این بخشی از عواقب کار است. اگر این رابطه لو برود، از دست دادن اعتماد پدر و مادر؛ سخت شدن ازدواج با فرد دیگر و ... هم از عواقب اجتناب ناپذیر آن خواهد بود.

لذا بهترین کاری که شما می توانید انجام دهید این است که به طرف این مسئله را بگویید که ادامه رابطه به این شکل درست نیست. ممکن است بعد از گذشت چند سال و فراهم شدن شرایط و اقدام ایشان، خانواده ها مخالفت کنند! برای همین اصلا عاقلانه نیست دل به چیزی ببندیم که آینده مشخصی ندارد. اگر گفت نمی توانم از تو جدا شوم بگویید دو راه بیشتر نیست. یا باید همین الان رنج جدایی را تحمل کنیم تا از عواقب این رابطه جلوگیری کنیم و یا اینکه شما همین الان رسما اقدام کنی و مسئله علنی شود. اگر گفت فعلا شرایط ازدواج را ندارم بگویید اقدام اولیه برای ازدواج شرایط خاصی لازم ندارد. قرار نیست ما بلافصله عروسی کنیم. می توانید همین الان اقدام کنید تا اصل قضیه بین خانواده های بررسی شود. اگر آنها موافق این ازدواج باشند می توانیم چند سالی را در عقد بمانیم تا شرایط فراهم شود و بعد عروسی کنیم. اگر گفت خانواده ام با این شرایط حاضر به اقدام نمی شود بگویید برای راضی کردن آنها با مشاور مشورت کن. می توانید آدرس همین سایت را به او بدهید تا در این باره با ایشان صحبت شود و راهکارهای لازم گفته شود.

در هر صورت شما باید رابطه را به طور کلی قطع کنید. بعد از این کار، یا ایشان تلاشش را برای راضی کردن خانواده اش و در نتیجه اقدام رسمی انجام خواهد داد و تکلیف شما مشخص می شود و یا اینکه از تصمیم که گرفته منصرف شده و عقب نشینی می کند. در هر دو حالت ضرری متحمل شما نخواهد شد. نهایتش این است که در صورت عقب نشینی ایشان برای فراموش کردنش باید کمی سختی را متحمل شوید که این طبیعی و جور هندوستان است! در عوض گرفتار عشق بی سرانجام و ضربه های روحی؛ روانی؛ تحصیلی و ... نمی شوید.

در مورد اختلاف سنی هم باید عرض کنم این مقدار اختلاف سن مشکل ساز نیست. البته به شرطی که علاوه بر تناسب های لازم در دیگر زمینه ها، در زمینه سلایق و علایق و خواست ها، اختلاف شدیدی وجود نداشته باشد.

در مورد دوری راه هم به خود شما بستگی دارد. اگر وابستگی شما به خانواده شدید نباشد مشکلی ایجاد نخواهد شد.

در مورد گفتن به خانواده هم بنا نیست شما چیزی از رابطه و علاقه و ... بگویید. شما دخترید و برای دختر هم هر آن ممکن است خواستگار بیاید. اگر ایشان بتواند خوانواده اش را راضی کند، شما صرفا به خانواده کلیت قضیه را می گوید که کسی در دانشگاه از شما خواستگاری کرده و شما هم گفته اید در این باره باید با خانواده ام صحبت کنید و ...

در مورد اینکه بعضی می گویند شما سرتر هستید و ... هم بستگی به ملاک ها و معیارهای شما دارد. چیزی که مهم است داشتن تناسب در زمینه های فکری، اعتقادی، اخلاقی و رفتاری است.

پیروز و سربلند

My God;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم
چند روز پیش یکی از همکلاسی هام بهم گفت که به من علاقه مند شده.حالا من نمیدونم چیکار کنم چون:
من خودم از اول چون خیلی پسر خوب معتقد باغیرت معدب و ....بود ازش خیلی خوشم اومده بود.کلا تمام معیار هایی که من میخواستم رو داشت
ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف.مسئله ی مهمتر اینکه اون شماره ی منو گیر اورده
و الان با هم صحبت میکنیم که من بابت این موضوع واقعا عذاب وجدان دارم.چون هم میدونم دارم گناه میکنم هم میدونم مادر و پدرم راضی نیستن و اگه بفهمن من از چشمشون میفتم
در حال حاضرم نمی تونیم مسئله ی ازدواج رو مطرح کنیم چون سن هردومون کمه20واصلا امادگی تشکیل خانواده رو نداریم.در ضمن اگه الان همچین موضوعی رو به خانوادم بگم خلاصه خیلی بد میشه
هر کسم این موضوع رو میدونه اعتقاد داره که من خیلی سرترم و باید منتظر یه مورد بهتر بمونم ولی معیار های من خیلی متفاوته و مطمئنم کسی رو مثل این اقا دوست نخواهم داشت
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عجب روزگاری شده. ازدواج که نمیتونیم بکنیم تا یه قدم برداریم باید به هزار نفر جواب پس بدیم و هزار تا سند رو کنیم.موجودی حساب بانکی و فیش حقوق ماهیانه و مدرک دانشگاهی و کارت پایان خدمت و ...
دوستی هنم که عذاب وجدان میاره. بریم بمیریم دیگه

امین;651055 نوشت:
فعلا شرایط ازدواج را ندارم بگویید اقدام اولیه برای ازدواج شرایط خاصی لازم ندارد. قرار نیست ما بلافصله عروسی کنیم. می توانید همین الان اقدام کنید تا اصل قضیه بین خانواده های بررسی شود. اگر آنها موافق این ازدواج باشند می توانیم چند سالی را در عقد بمانیم تا شرایط فراهم شود و بعد عروسی کنیم. اگر گفت خانواده ام با این شرایط حاضر به اقدام نمی شود بگویید برای راضی کردن آنها با مشاور مشورت کن.

حتی اگه ایشونم بخوان من نمیخوام که مطرح بشه چون امادگی ندارم و مطمئنم که خواستگارم هر کی باشه خانوادم مخالفت میکنن

my god;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم

تو که میدونی چرا میپرسی.جواب همونه که میدونی.

My God;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم
چند روز پیش یکی از همکلاسی هام بهم گفت که به من علاقه مند شده.حالا من نمیدونم چیکار کنم چون:
من خودم از اول چون خیلی پسر خوب معتقد باغیرت معدب و ....بود ازش خیلی خوشم اومده بود.کلا تمام معیار هایی که من میخواستم رو داشت
ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف.مسئله ی مهمتر اینکه اون شماره ی منو گیر اورده
و الان با هم صحبت میکنیم که من بابت این موضوع واقعا عذاب وجدان دارم.چون هم میدونم دارم گناه میکنم هم میدونم مادر و پدرم راضی نیستن و اگه بفهمن من از چشمشون میفتم
در حال حاضرم نمی تونیم مسئله ی ازدواج رو مطرح کنیم چون سن هردومون کمه20واصلا امادگی تشکیل خانواده رو نداریم.در ضمن اگه الان همچین موضوعی رو به خانوادم بگم خلاصه خیلی بد میشه
هر کسم این موضوع رو میدونه اعتقاد داره که من خیلی سرترم و باید منتظر یه مورد بهتر بمونم ولی معیار های من خیلی متفاوته و مطمئنم کسی رو مثل این اقا دوست نخواهم داشت
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوست خوبم سلام

حرفای کارشناس محترم رو به شدت جدی بگیر

این رابطه هرچی طولانی تر بشه فقط به ضرر جفتتون تموم میشه

نگران نباش اگه نتونید هم ازدواج کنید بعد یک مدت از جدایی فراموشش می کنی (من این نوع رابطه ها رو زیاد دیدم)

اینکه میگم فراموش می کنی نه اینکه اون آقا رو فراموش کنی چون آدم هیچ آدمی از ذهنش پاک نمیشه ولی عشقی که بهش داشتی کم کم محو میشه

این یک وابستگی هست که به عشق و علاقه تعبیر میشه (می دونم الان این حرفم رو درک نمی کنی:Cheshmak: )

هرچه زودتر فقط رابطه رو قطع کن و مطمئن باش وقتی بخاطر خدا کاری بکنی، خدا هم سرنوشتت رو به بهترین شکل رقم می زنه چه با این آقا چه با هرشخص دیگه ای

My God;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم
چند روز پیش یکی از همکلاسی هام بهم گفت که به من علاقه مند شده.حالا من نمیدونم چیکار کنم چون:
من خودم از اول چون خیلی پسر خوب معتقد باغیرت معدب و ....بود ازش خیلی خوشم اومده بود.کلا تمام معیار هایی که من میخواستم رو داشت
ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف.مسئله ی مهمتر اینکه اون شماره ی منو گیر اورده
و الان با هم صحبت میکنیم که من بابت این موضوع واقعا عذاب وجدان دارم.چون هم میدونم دارم گناه میکنم هم میدونم مادر و پدرم راضی نیستن و اگه بفهمن من از چشمشون میفتم
در حال حاضرم نمی تونیم مسئله ی ازدواج رو مطرح کنیم چون سن هردومون کمه20واصلا امادگی تشکیل خانواده رو نداریم.در ضمن اگه الان همچین موضوعی رو به خانوادم بگم خلاصه خیلی بد میشه
هر کسم این موضوع رو میدونه اعتقاد داره که من خیلی سرترم و باید منتظر یه مورد بهتر بمونم ولی معیار های من خیلی متفاوته و مطمئنم کسی رو مثل این اقا دوست نخواهم داشت
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به نظرم مهمترین مشکلتون سن کم آقا پسره. آدم از 20 تا 25 سالگی کلی متحول میشه. دیدم که میگم:khandeh!:

صبر کنین یکی بیاد یکم پخته تر باشه با اون دوست بشین. :Nishkhand:

امین;651055 نوشت:
اگر گفت خانواده ام با این شرایط حاضر به اقدام نمی شود بگویید برای راضی کردن آنها با مشاور مشورت کن. می توانید آدرس همین سایت را به او بدهید تا در این باره با ایشان صحبت شود و راهکارهای لازم گفته شود.

جناب امین سلام و عرض ادب

بنده از وقتی که یکی از مشاوران تلفنی مرکز شما، به مادرم گفت که تا دو سال دیگر پسرتان را در ظرف ترشی نگه دارید(=نقل به مضمون)، جسارتا اعتمادم سلب شده است،

چقدر طلبه و روحانی می شناختم که می گفتند حاضریم شخصا به شهرستان بیاییم و پدرتان را متقاعد کنیم که آستین بالا بزند، اما از بخت بد من یک طلبه ای به مادرم مشاوره داد که مشکلات من را ده برابر کرد

التماس دعا

یا علی

My God;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین......

سلام

نگران این نیستید که در آینده به شما بدبین شود،
داشتن ارتباط قبل از ازدواج، ممکن است در آینده باعث وسواس فکری و ظن بد شود!!

در نهایت:

خوش به حال اون آقا پسر که یکی رو پیدا کرده که دوستش داره
سعی کنید از اینجا به بعد عاقلانه پیش برید و به توصیه های جناب امین گوش کنید،

نگران هم نباشید، اگر واقعا شما را بخواهد که از راه درست وارد می شود:khejalat:، اگر هم خدای ناکرده، زبانم لال، خیلی جدی نیست که حق ندارد با احساس دختر مردم بازی کند:jangjoo:

My God;650868 نوشت:


ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.

خواهرم،اینو شما از کجا اوردی؟واقعا چرا فکر میکنی 6 ماه اختلاف میتونه مشکل ایجاد کنه؟
واقعا فکر میکنید سن شناسنامه ای میتونه ملاک سنجش پختگی و توانایی یه مرد باشه؟؟؟؟؟؟:no:
سن شناسنامه ای نشان دهنده ی پختگی افراد نیست،نشانه ی قابل اتکا بودن افراد نیست:ghati::geristan::god:

با یاد خدا

عرض سلام

1 . شما الان مهمترین کاری که باید انجام بدید اینه که درستون رو بخونید

2 . هر گونه رابطه باید با اطلاع خانواده و در کنترل پدر و مادر باشد ( در صورت ضرورت و به قصد ازدواج )

3. قسمت حوادث روزنامه ها رو اگر یه نگاهی بندازید پر است از حوادثی که با یک رابطه ی ساده تبدیل به سرنوشت مبهم و تلخ شده اند .

4. سعی کنید تصمیمی که میگیرید با منطق و به دور از عواطف و احساسات باشد

5. / زندگی همیشه جریان دارد / پس بهترین زندگی در گرو تصمیم با منطق و با چشم باز هست

My God;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم
چند روز پیش یکی از همکلاسی هام بهم گفت که به من علاقه مند شده.حالا من نمیدونم چیکار کنم چون:
من خودم از اول چون خیلی پسر خوب معتقد باغیرت معدب و ....بود ازش خیلی خوشم اومده بود.کلا تمام معیار هایی که من میخواستم رو داشت
ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف.مسئله ی مهمتر اینکه اون شماره ی منو گیر اورده
و الان با هم صحبت میکنیم که من بابت این موضوع واقعا عذاب وجدان دارم.چون هم میدونم دارم گناه میکنم هم میدونم مادر و پدرم راضی نیستن و اگه بفهمن من از چشمشون میفتم
در حال حاضرم نمی تونیم مسئله ی ازدواج رو مطرح کنیم چون سن هردومون کمه20واصلا امادگی تشکیل خانواده رو نداریم.در ضمن اگه الان همچین موضوعی رو به خانوادم بگم خلاصه خیلی بد میشه
هر کسم این موضوع رو میدونه اعتقاد داره که من خیلی سرترم و باید منتظر یه مورد بهتر بمونم ولی معیار های من خیلی متفاوته و مطمئنم کسی رو مثل این اقا دوست نخواهم داشت
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه جوری 6 ماه رو نوشتی که فکر کردم 6 سال از شما بزرگتر هستش من الا 2 سال اختلاف سن با همسرم دارم و اصلا یک بار هم به خاطر این موضوع به مشکل بر نخوردیم.من خودم 21 سالم بود ازدواج کردم و باز هم مشکل خاصی نداشتم.شما اگه فکر می کنید که خیلی بهش علاقه مندید و اون هم پسر خوبی است وقت و تلف نکن.دوری شهر رو هم معمولاً مردها تحمل می کنند شما شرط کن بیاد شهر شما زندگی کنه.لازم هم نیست الان تشکیل خانواده بدید می تونید چند سال تا اتمام درستون نامزد بمونید.از خانواده ات هم چیزی رو قایم نکن.این به صلاح خودت است.اصلاً به پسره بگو خانواده اش خودش با خانواده ات تماس بگیره و موضوع رو بهشون بگه.و الا اگر قصد ازدواج نداری بهتره که اصلاً باهاش ارتباط نداشته باشی.و همین جا ارتباط رو قطع کنی تا کار به جای باریک و علاقه شدید نکشیده.:ok::ok::ok:

ابوالفضل;651154 نوشت:
1 . شما الان مهمترین کاری که باید انجام بدید اینه که درستون رو بخونید

البته با احترام
چه مشکلی داره که هم درس بخونه هم ازدواج کنه. من خودم خانمم بعد ازدواج 2 سال تمام از کاشان هر هفته به قم می اومد برای ادامه تحصیل.

mohammad2023;651132 نوشت:
صبر کنین یکی بیاد یکم پخته تر باشه با اون دوست بشین

اصلا از حرفتون خوشم نیومد.....
ما هر دومون قصدمون ازدواجه ولی موقعیتشو نداریم از طرفی هم نمیتونیم نسبت به هم بی تفاوت باشیم........ولی دوستان من نفهمیدم نظر کلیتون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

My God;651209 نوشت:
اصلا از حرفتون خوشم نیومد.....
ما هر دومون قصدمون ازدواجه ولی موقعیتشو نداریم از طرفی هم نمیتونیم نسبت به هم بی تفاوت باشیم........ولی دوستان من نفهمیدم نظر کلیتون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوستی رو شوخی کردم. البته همونم که مد نظر شماست یه نوعی از دوستیه :khandeh!:
من نظری ندارم. خودم نیاز به راهنمایی دارم در این مورد Fool

یا‌رقیه;651146 نوشت:
نگران این نیستید که در آینده به شما بدبین شود،
داشتن ارتباط قبل از ازدواج، ممکن است در آینده باعث وسواس فکری و ظن بد شود!!

نه ایشون خودشون گفتن که یکی از دلایلی که به من علاقه مند شدن نجیب و سنگین بودنمه:khejalati:در ضمن من بهشون گفتم که دوست ندارم با هم همچین ارتباطی داشته باشیم و اونم تاکید کرد که نیتش پاکه:Ghamgin:

[=Arial Black][=arial black]خواهر گرامی

تمام تلاش خود را بکنید که تا مطابق موازین اسلامی رفتار کنید. با توجیهات، خود را غافل نکنید.
شما بحمدالله می‌دانید که این نوع ارتباط صحیح نیست و دچار عذاب وجدان شده‌اید. پس به عنوان اولین قدم، از ادامه این ارتباط به شدت پرهیز کنید.
این که قصد شما ازدواج است و نمی‌توانید نسبت به هم بی‌تفاوت باشید، چیزی را تغییر نمی‌دهد. پس روی اینگونه توجیهات تکیه نکنید.

و اما توصیه بنده به شما (هر چند ممکن است بسیاری با آن مخالف باشند):
اختلاف سنی شما موضوعیتی ندارد و مانعی نخواهد بود.
سن شما و ایشان به هیچ عنوان برای ازدواج کم نیست. سعی کنید این تفکر را دور بریزید.
اگر تصمیم شما و ایشان واقعا ازدواج است، از ایشان بخواهید موضوع را رسماً از طریق خانواده‌هایتان پیگیری کنند و اگر شما هم خواهان ایشان هستید برای رسیدن به خواسته‌تان تلاش کنید.
در مسیر تعالی نیاز به تلاش هست. شما می‌خواهید در مسیر رشد باشید و از گناه دوری کنید اما بدون هیچ تلاشی؟ دینداری سختی دارد. باید تلاش کنید.
با خانواده خود صحبت کنید یا از کسانی که حرفشان نزد پدر و مادرتان خریدار دارد بخواهید تا با‌ آنها صحبت کنند. اگر شما در این سن با ایشان محرم شوید و همین روابط کنونی را (بلکه بیشتر از این را) داشته باشید چه می‌شود؟ بعداً عروسی می‌گیرید.
پایبندی به عرف تا زمانی خوب است که موجب تعطیلی احکام یا متضمن فساد نباشد. یکی از این عرفیات، سن ازدواج است. بالا رفتن سن ازدواج، قطعاً موجب افزایش فساد است. خود را به این عرف متعهد نکنید و سعی کنید دیگران را نیز متقاعد کنید.

و در پایان، تمامی این توصیه‌ها در صورتی است که طرف مقابل برای ازدواج با شما مناسب باشد.
به خدا توکل کنید و در این مسیر رضای او را بخواهید. زمانی که تمام درها را بسته یافتید، او دری به رویتان خواهد گشود.

والسلام علی من اتبع الهدی

My God;651215 نوشت:
اونم تاکید کرد که نیتش پاکه

سلام
ایشون نیتشون پاکه شما هم قصد ازدواج دارید اما....

اما اگر ادامه ارتباط منجر به ازدواج نشد
اگر وابستگی به حدی زیاد شد که دیگه امکان دل کندن نبود
اگر خانواده شما از ارتباط شما مطلع شدن چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج
اگر با همین آقا ازدواج کردید و بعد این سوال براتون مطرح شد که از کجا معلوم این آقا به افراد دیگه هم پیشنهاد دوستی نداده
اگر همین آقا بعد ازدواج به خاطر چراغ سبزی که الان به ایشون نشون دادید به شما مظنون شد

و خیلی اگر های دیگه ....
با اینها میخواید چیکار کنید؟؟
با دستور خدا که هر نوع ارتباط پیش از ازدواج رو ممنوع کرده می خواید چیکار کنید؟

My God;651215 نوشت:
نه ایشون خودشون گفتن که یکی از دلایلی که به من علاقه مند شدن نجیب و سنگین بودنمه:khejalati:در ضمن من بهشون گفتم که دوست ندارم با هم همچین ارتباطی داشته باشیم و اونم تاکید کرد که نیتش پاکه:Ghamgin:
ببخشید خواهر گرامی که اینطوری حرف میزنم من ایشون رو نمیشناسم نمیدونم نیتش چیه و چه جور پسریه. اما په نه په! میخواستید بیاد بگه من نیتم پاک نیست و قصد گناه دارم؟ خوب مسلمه اگه نگه من نیتم پاکه که شما مایل به ادامه ارتباط باهاش نیستید.اون کاربری هم که گفتن دوستی چندان بیراه هم نگفتن.نگفتن.شما اسم رابطه بین خودتون و ایشون رو چی میخواین بذارین؟

My God;650868 نوشت:
سلام به همه ی بچه های اسک دین........با اینکه میدونم میخواین چه جوابی به من بدید ولی تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم
چند روز پیش یکی از همکلاسی هام بهم گفت که به من علاقه مند شده.حالا من نمیدونم چیکار کنم چون:
من خودم از اول چون خیلی پسر خوب معتقد باغیرت معدب و ....بود ازش خیلی خوشم اومده بود.کلا تمام معیار هایی که من میخواستم رو داشت
ولی از طرفی 6ماه از من کوچکتره.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف.مسئله ی مهمتر اینکه اون شماره ی منو گیر اورده
و الان با هم صحبت میکنیم که من بابت این موضوع واقعا عذاب وجدان دارم.چون هم میدونم دارم گناه میکنم هم میدونم مادر و پدرم راضی نیستن و اگه بفهمن من از چشمشون میفتم
در حال حاضرم نمی تونیم مسئله ی ازدواج رو مطرح کنیم چون سن هردومون کمه20واصلا امادگی تشکیل خانواده رو نداریم.در ضمن اگه الان همچین موضوعی رو به خانوادم بگم خلاصه خیلی بد میشه
هر کسم این موضوع رو میدونه اعتقاد داره که من خیلی سرترم و باید منتظر یه مورد بهتر بمونم ولی معیار های من خیلی متفاوته و مطمئنم کسی رو مثل این اقا دوست نخواهم داشت
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به نظر من خب فکر کنید آخرش که باید بیاد خواستگاری..
و به نظر من میشه که شما شماره پدر رو بدین تا با پدرتون صحبت کنه. اگه سختش بود یه ایرانسل بگیره با اون زنگ بزنه! که دغدغه شناخته شدن رو نداشته باشه.....
و حتی اگه شرایط ازدواج الان مهیا نیست میتونید فعلا با اطلاع خانواده یه صیغه محرمیت بخونید تا ایشالا یه چند سال دیگه.
یا این که اگه بتونید ازدواج موقت هم هست..... یه دوستی حلال ... فقط باید پدرتون اجازه بده......اگه بشه
غیر از این دو تا راه که نیست.
میدونم ممکنه سختتون باشه ولی اگه خیلی هم رو میخواین و اصرار دارین... باید سختیش رو هم تحمل کنید دیگه...
فقط این دو تا راه درست هستن. مراقب باشیم....
ای كسانی كه ایمان آورده اید. گام های شیطان را پیروی نكنید و هر كس پیرو گام های شیطان شود پس به درستی كه او به فحشا و منكر فرمان می دهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هرگز هیچ یك از شما پاك نمی شد ولی خداوند هر كس را بخواهد پاك می سازد و خداوند شنوا و داناست ( قران کریم )

My God;651215 نوشت:
نه ایشون خودشون گفتن که یکی از دلایلی که به من علاقه مند شدن نجیب و سنگین بودنمهدر ضمن من بهشون گفتم که دوست ندارم با هم همچین ارتباطی داشته باشیم و اونم تاکید کرد که نیتش پاکه

:no:

الان که فصل بده بستان دل و قلوه است، اثار مخرب چند سال دیگر بروز می کند!!!
تصور کنید که به ایشان گفته اید که تمایل به هیچ رابطه ای ندارید ولی الان به صورت تلفنی با ایشان در ارتباط هستید، بعد از اینکه این آتش عشق و علاقه، کمی خاموش شود، با خود می گوید، اوکه با کمی تلاش حاضر شد با من ارتباط تلفنی داشته باشد، بعید نیست ......، و بلاخره از یک برهه زمانی، بدگمانی آغاز می شود!!

شما به حرف ها توجه نکنید، رفتار ها را بسنجید!!!
مثلا اگر ایشان می گوید از ارتباط با نامحرم بدم می آید، پس چرا با شما ارتباط تلفنی دارد!!، قبول کنید که راه درستی را انتخاب نکرده اید و ممکن است در آینذه مشکل ساز شود!!

عرض بنده همان پست قبلی من است که شما را به گوش دادن حرف استاد بحث توصیه نمودم

یا علی

My God;650868 نوشت:
.مسئله ی بعدی اینه که من تو یه شهر زندگی میکنم اون تو یه شهر دیگه با15 ساعت اختلاف

با سلام
خواهر گرامی 15 ساعت اختلاف رو مطمئنید؟
اینو یه توضیح کوتاه میدید تا دوستان بهتر بتونن کمکتون کنن
مثه این میمونه شما مثلا پاریس باشید با خوانوادتون ایشون خوانوادشون استرالیا باشه اونجا هم دانشگاهی هستید درسته؟
اگه اینطوره این مسئله بعدا مشکل ساز نمیشه در صورت سرگیری این وصلت

ماهانی;651252 نوشت:
با سلام
خواهر گرامی 15 ساعت اختلاف رو مطمئنید؟
اینو یه توضیح کوتاه میدید تا دوستان بهتر بتونن کمکتون کنن
مثه این میمونه شما مثلا پاریس باشید با خوانوادتون ایشون خوانوادشون استرالیا باشه اونجا هم دانشگاهی هستید درسته؟
اگه اینطوره این مسئله بعدا مشکل ساز نمیشه در صورت سرگیری این وصلت

15 ساعت اختلاف مسیر منظورشونه نه اختلاف ساعت زمانی! !

mehrant;651257 نوشت:
15 ساعت اختلاف مسیر منظورشونه نه اختلاف ساعت زمانی! !

آخه اسمی از مسیر نیاورده بودن دقت کنی نوشته 15 ساعت اختلاف من فکرکردم منظورش فاصله زمانی هست:Gig:
اگه نوشته بود 1500 کیلومتر فاصله شهرامونه مخاطب بهتر متوجه میشد
در کل ممنون که گفتی

ابوالفضل;651154 نوشت:
1 . شما الان مهمترین کاری که باید انجام بدید اینه که درستون رو بخونید

سلام جناب ابو الفضل:Gol:

بیا و درستش کن!!:geryeh:

آخر این چه فرمایشی است می فر مایید، درس و ازدواج که با هم منافاتی ندارد،

البته که بین این دو، ازدواج مهم تر بوده و به درس اولویت دارد:ok:

یا علی

:hamdel:به نام خدا:hamdel:

هرکس این سه صفحه را مطالعه کند میتواند به نتیجه ی کاملی برسد. شما یجور وابستگی همراه با علاقه به اون شخص دارید .
تا وابستگیتان بیشتر نشده بهتر است رابطه دوستی و تلفنی را کنار بگذارید و اگر همدیگر را می خواهید بهتر است در چارچوب شرع و قانون
پیگیر شود چرا که اگر یکسال یا دوسال با هم باشید ضمن وابستگی شدید اگر خانواده ی شما یا پسر با این ازدواج موافقت نکنند اون موقع
علاوه بر ضربه ی روحی که میخورید از نظر شرعی کلی هم گناه کردید بخواطر ارتباط تلفنی و پیامکی با نامحرم .. پسرها هرچقدر هم خوددار و مومن
باشند بعد یه مدت ارتباط با جنس مخالف از نوع دوستیش یجور احساس هوس بهشون دست میده . با عرض پوزش بخواطر اینکه مساله جدی هستش
و مخاطب ما فهمیده هستش این حرفها رو میزنم . ممکنه شما الان به اینجاها نرسیده باشید ولی در آینده ای نه چندان دور بالخره بهتون ابراز علاقه مثل
اینکه ممکنه بهتون بگه دوست دارم. یا حالا هرچی....پسر حتی وقتی به دوستش میگه دوست دارم از روی علاقه نیست...یجورایی هوسه ... بنظرم عشق
باید عرفانی باشه یعنی این عشق باید تو رو به خدا برسونه عشقی که آدمو از خدا دور کنه عشق نیست . یعنی اگر زن و شوهر به هم عشق می ورزن یجوری
دارن به خدا نزدیک میشن ((تو اسلام داریم که لبخند زن و شوهر به همدیگه براشون ثواب نوشته میشه یا خیلی چیزای دیگه)). انقدر عشقای تلفنی و پیامکی دیدم
که دلم پره فقط میتونم بگم ارتباطتون از طریق پیامک و تلفن نباشه در چارچوب خانواده و قانون و شرع عمل کنید... همین پوشوندن این مساله از خونواده ها خودش کلی حرف داره.
خیلی ممنون:Gol:

یا‌رقیه;651146 نوشت:
خوش به حال اون آقا پسر که یکی رو پیدا کرده که دوستش داره

واقعا

1234567890

یا‌رقیه;651271 نوشت:
سلام جناب ابو الفضل

بیا و درستش کن!!

آخر این چه فرمایشی است می فر مایید، درس و ازدواج که با هم منافاتی ندارد،

البته که بین این دو، ازدواج مهم تر بوده و به درس اولویت دارد

یا علی

(رهرو ولایت);651170 نوشت:
البته با احترام
چه مشکلی داره که هم درس بخونه هم ازدواج کنه. من خودم خانمم بعد ازدواج 2 سال تمام از کاشان هر هفته به قم می اومد برای ادامه تحصیل.

عرض سلام

نظر جنابان عالی هم محترم .

ولی این عملکرد شخصی بنده بود و هر کسی میتونه بنا به مصلحت شخصی خودش عمل کند اما با دقت بیشتر

.

بنده که به دانشگاه قدم نهادم هدف اصلی که داشتم کسب علم بود ( بر حسب علاقه به علم )

برای موارد بعدی ( ازدواج و .. ) وقت زیاد هست اما محیط دانشگاه تکرار شدنی نیست و باید حداکثر بهره را برد تا وقت تلف نشود .

تشکر

یا‌رقیه;651271 نوشت:
سلام جناب ابو الفضل:Gol:

بیا و درستش کن!!:geryeh:

آخر این چه فرمایشی است می فر مایید، درس و ازدواج که با هم منافاتی ندارد،

البته که بین این دو، ازدواج مهم تر بوده و به درس اولویت دارد:ok:

یا علی


سلام علیکم و رحمه الله.
بنده خم با شما موافقم که درس و ازدواج منافاتی باهم ندارند.
اما در روایات اومده که ازدواج رو به خاطر هیچ چیز عقب نندازید الا تحصیل علم و دانش.
البته بعضی از افراد که میگن ازدواج از راست میره علم از چپ من مخالفم.شخص درس میخونه که برسه به خدا دیگه علمی که به خدا نرسونه که درس نیست.اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع.
و ازدواج هم همین هست و ازدواج هم برای فرار از گناه هست در قدم اول.مثال الان علاقه هست اما اگر بخواد به گناه نیافته ازدواج میکنه درحالی که میتونه این دوستی رو ادامه بده اما اصل گناه نکردن و رضای خداست.
_________________
یک توصیه هم به استارتر کنم.سن شما الان برای ازدواج خوبه اگر بالاتر بره ذوق و شوق ازدواج هم کم میشه.

My God;651100 نوشت:
حتی اگه ایشونم بخوان من نمیخوام که مطرح بشه چون امادگی ندارم و مطمئنم که خواستگارم هر کی باشه خانوادم مخالفت میکنن

سلام

اگر فعلا قصد ازدواج ندارید خب راه درستی غیر از قطع رابطه باقی نمی ماند و هر راهی غیر از این، مشکلات عدیده ای برای شما ایجاد خواهد کرد.
اما اگر قصد ازدواج دارید و از مخالفت خانواده می ترسید، می توانید با راهکارهایی رضایت آنها در مورد اصل ازدواج و سپس ازدواج با فرد مورد نظر را جلب کنید.

یا‌رقیه;651136 نوشت:
جناب امین سلام و عرض ادب

بنده از وقتی که یکی از مشاوران تلفنی مرکز شما، به مادرم گفت که تا دو سال دیگر پسرتان را در ظرف ترشی نگه دارید(=نقل به مضمون)، جسارتا اعتمادم سلب شده است،

چقدر طلبه و روحانی می شناختم که می گفتند حاضریم شخصا به شهرستان بیاییم و پدرتان را متقاعد کنیم که آستین بالا بزند، اما از بخت بد من یک طلبه ای به مادرم مشاوره داد که مشکلات من را ده برابر کرد

التماس دعا

یا علی

سلام

خب این مسئله دو حالت بیشتر ندارد:

1- اینکه ایشان برای این حرفشان دلیل متقن و محکمی داشته اند و ازدواج را برای شما صلاح ندانسته اند که در این صورت عمل کردن به آن برای شما خالی از فایده نیست.

2- ایشان به هر دلیلی مثل جهت دار بودن اطلاعاتی که مادرتان در مورد شما داده اند یا خطای محاسباتی یا ... اشتباه کرده اند که در این صورت تکرار مشاوره می تواند شما را از این خطا آگاه کند. به هر حال هیچ کس از ما ادعای عصمت ندارد و احتمال خطا هم در همه ما وجود دارد. چنانچه یک پزشک یا یک راننده یا یک ... هم مرتکب اشتباه می شود؛ ولی هیچ وقت کلیت کار او زیر سوال نمی رود. چون احتمال خطا در برابر درست بودن کار او که متخصص در آن زمینه است خیلی کم است.

سلام خانومی ...
دیگه این تاپیک های ازدواج رو بخونی خودت جواب سوالاتت رو میگیری ...
ولی ب نظر من اومدی ما رو فیلم کنی؟ خب معلومه کارت کاملا اشتباهه ... ملت میان میگن واسه ازدواج رفیق شدیم کلی هممون دعواش میکنیم ک خطر داره حسن اون وقت شما اومدی میگی ما نه میخوایم ازدواج کنیم نه رابطه مونو قطع کنیم ... خب پس یه راه میمونه ک ب گناه تون ادامه بدین و نتیجه اش رو هم شونصد سال دیگه ب ملت اعلام کنین تا درس عبرتی بشه واسه سایرین ... :khaneh:
خواهر من میتونم ب جرات بهت بگم الان شاید شیرین باشه ولی تنها کسی ک یک ضرر مافوق تصور تویه این رابطه میکنه شخص شخیص خودت هستی چ با این بنده خدا ازدواج بکنی چ نکنی جفت اش واست ضرره ... و یقینا خودتم میدونی پس دیگه خسته ات نمیکنم :ajab:... موفق باشی ... :deldari:

امین;651387 نوشت:

سلام

خب این مسئله دو حالت بیشتر ندارد:

1- اینکه ایشان برای این حرفشان دلیل متقن و محکمی داشته اند و ازدواج را برای شما صلاح ندانسته اند که در این صورت عمل کردن به آن برای شما خالی از فایده نیست.

2- ایشان به هر دلیلی مثل جهت دار بودن اطلاعاتی که مادرتان در مورد شما داده اند یا خطای محاسباتی یا ... اشتباه کرده اند که در این صورت تکرار مشاوره می تواند شما را از این خطا آگاه کند. به هر حال هیچ کس از ما ادعای عصمت ندارد و احتمال خطا هم در همه ما وجود دارد. چنانچه یک پزشک یا یک راننده یا یک ... هم مرتکب اشتباه می شود؛ ولی هیچ وقت کلیت کار او زیر سوال نمی رود. چون احتمال خطا در برابر درست بودن کار او که متخصص در آن زمینه است خیلی کم است.

سلام

ممنون از راهنماییتان:Gol:

دلیلشان این بود که باید برای ازدواج پایان خدمت داشته باشی یا آخر خدمتت باشد، من از کسی که به نمایندگی از طرف دین صحبت می کرد، توقع دیگری داشتم

البته این مورد دومی هم که نوشتید قابل تامل است، چراکه مادرم نظر نمی پرسید و بیشتر می خواست بداند که باید چگونه حرف خودش را به کرسی بنشاند:Ghamgin:

باز هم ممنون

ان شا الله در فرصت های آینده شرح وضعیتم را خدمت شما ارسال کرده تا از رامنمایی های جنابعالی بهره مند گردم

یا علی

Mohamad Rez4;651384 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله.
اما در روایات اومده که ازدواج رو به خاطر هیچ چیز عقب نندازید الا تحصیل علم و دانش.

سلام علیکم و رحمه الله
باید دید تکلیف چیست، مثلا اگر کسی ترس از به گناه افتادن داشته باشد، تکلیفش ازدواج است و لا غیر
اما اگر کسی نگران این مسائل نباشد، دیگر تصمیم با خودش است

شاید درست ترین حرف این است که بگوییم نمی شود نسخه واحد پیچید،
بر کسی ازدواج واجب می شود و دیگری مخیر است یعنی بر وی واجب نیست

اللهم عجل عواقب امورنا خیرا:Cheshmak:

سلام
یعنی پسره همینجوری راضیه و خیال نداره تشریف ببره با پدر و مادرت صحبت کنه یا یه تلفن ناقابل بزنه؟تا کی میخواد اینجوری ادامه بده؟به نظر من که یه ثانیه هم نباید با اینجور پسرا تلفنی حرف زد اگه راست میگه پاشه بره با پدر و مادرت در میون بذاره قبولم نمیکنن نکنن در این حدم هنوز اثبات نکرده
اصلا بهش بگو باید بره با پدر و مادرت حرف بزنه وگرنه تلفن و اسمسم بی تلفن و اسمس
یه بار هم نمیخوای امتحانش کنی؟به همین راحتی به این جماعت مردا اعتماد میکنی؟حتی یه درصدم احتمال نمیدی به بازی گرفته باشدت؟
کلا این رابطتون مشکل داره حتما شرایط رو آماده کن بره خواستگاری
شمارتونو بده خودش زنگ بزنه با پدر و مادرتون حرف بزنه

سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

My God;651636 نوشت:
سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .
بهترین کار.
My God;651636 نوشت:
ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

با عرض شرمندگی بچه بودن از صحبتهاتون مشخصه.چون توی صحبتهاتون گفتین" چند روز پیش پیشنهاد داده پسره"... در خوش بینانه ترین حالت کمتر از 20 روزه رابطه دارین.و بهش وابسته شدی.تو ازون بره هایی که خدا بدادت برسه دست یه گرگ نیوفتی... امیدوارم داستانت نشه مثل هزاران داستان مشابه ....

My God;651636 نوشت:
سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

اللهم عجل عواقب امورنا خیرا

ترسناکه ؛نذارید از جفت طرف رونده بشه.شاید باید آخر مسیر غلط رو ببینه.الان هر چی بنویسیم یا هر چی بنویسه چون هنوز شیرینی و تلخی براش مشخص نیست
نمی شه بهش گفت که داری اشتباه می کنی.
می گن یکی داشت گوشت خر با ادویه به مردم با قیمت ارزون می فروخت تا از نزدیک ندیدن که گوشت خر هستش باور نکردن.

mohsen1990;651642 نوشت:
با عرض شرمندگی بچه بودن از صحبتهاتون مشخصه.چون توی صحبتهاتون گفتین" چند روز پیش پیشنهاد داده پسره"... در خوش بینانه ترین حالت کمتر از 20 روزه رابطه دارین.و بهش وابسته شدی.تو ازون بره هایی که خدا بدادت برسه دست یه گرگ نیوفتی... امیدوارم داستانت نشه مثل هزاران داستان مشابه ....[/quot]
من که قبلش گفته بودم از اول بهش علاقه داشتم.........من تو کرج زندگی میکنم یعنی از وقتی چشم باز کردم دور و برم پر از این رابطه ها بوده و برای خیلی ها خیلی عادیه.منم کم مورد توجه دیگران نبودم و ...
که شما فکر میکنید من عقده ای یا بچه ام که با چند روز حرف زدن وابسته ی کسی شدم.....یعنی عشق و علاقه برای شما معنی نداره؟؟؟؟؟؟؟

My God;651691 نوشت:

من که قبلش گفته بودم از اول بهش علاقه داشتم.........من تو کرج زندگی میکنم یعنی از وقتی چشم باز کردم دور و برم پر از این رابطه ها بوده و برای خیلی ها خیلی عادیه.منم کم مورد توجه دیگران نبودم و ...
که شما فکر میکنید من عقده ای یا بچه ام که با چند روز حرف زدن وابسته ی کسی شدم.....یعنی عشق و علاقه برای شما معنی نداره؟؟؟؟؟؟؟

میدونم چی میگین.واسه منم پیش اومده قبلا.با اینکه خودمم میدونم اینجور عاشق شدنها اخرعاقبت نداره.شما را سرزنش نمیکنم.ازین جهت.لازم دونستم بگم.بعد از چندسال فهمیدم زیاد به چشمم و دلم اعتماد نکنم.و بیشتر با عقلم تصمیم بگیرم.تصمیم با خودتونه.

My God;651636 نوشت:
همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم .

مکررات بهتر از مزخرفاته

یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه [1]

منابع

[1] کبوتر زن قرقی، " قهوه تلخ"، قسمت فک کنم 96.

My God;651636 نوشت:
سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

دوست خوبم بهترین کار رو کردی

حالتم کاملا عادی هست، فک نکن الان خیلی اتفاق خاصی افتاده و تو تنهایی و برای هیچ کس پیش نیومده و از این حرفا

عاشق تر و وابسته تر از شماها رو دیدم که با چه فلاکتی از هم جدا شدن و الان شکر خدا هردوشون دارن زندگی می کنن، زندگی که اگه بهم می رسیدن معلوم نبود داشته باشن

کم کم بهتر میشی عزیزم، فقط سعی کن خیلی رو در روی هم قرار نگیرید، هر وقتم دیدیش چندتا صلوات بفرست و از خدا کمک بخواد دلت رو آروم کنه و بدون هیچ حرف و نگاهی از کنارش رد شو

الان چون تازه جدا شدین ممکنه هم ایشون هم خودت بخواین دوباره برگردین، ولی آدم با ارادش هست که زندست، باید اراده ات رو اونقدر قوی کنی که نه تو بری طرفش نه اگه اون اومد دلت براش بسوزه یا از روی دلتنگی جوابش رو بدی

اول به خودت بعدم به اون و همه ثابت کن تو واقعا همون دختر نجیب و سنگینی هستی که به هیچ نامحرمی اجازه ورود به حریم شخصیت رو نمیدی :ok:

My God;651636 نوشت:
سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

کار خوبی کردی خانومی.هممون واست دعا میکنیم ولی مطمئن باش اگه دیرتر این کارو انجام میدادی داغون تر از اینم میشدی و شاید خیلی اشتباهات دیگه ای هم مرتکب میشدی ... فقط مهم ترک کردن نیس الان کارت سخت تر شده سعی کن کامل خودتو مجاب کنی ک سمت اش نری ها چون ممکنه دوباره شروع کنی خیلی مواظب باش و خودتو حفظ کن ... این برای آینده ات خیلی بهتره چ بهم برسین چ نه ... موفق باشی ...

یا‌رقیه;651417 نوشت:
سلام

ممنون از راهنماییتان:Gol:

دلیلشان این بود که باید برای ازدواج پایان خدمت داشته باشی یا آخر خدمتت باشد، من از کسی که به نمایندگی از طرف دین صحبت می کرد، توقع دیگری داشتم

البته این مورد دومی هم که نوشتید قابل تامل است، چراکه مادرم نظر نمی پرسید و بیشتر می خواست بداند که باید چگونه حرف خودش را به کرسی بنشاند:Ghamgin:

باز هم ممنون

ان شا الله در فرصت های آینده شرح وضعیتم را خدمت شما ارسال کرده تا از رامنمایی های جنابعالی بهره مند گردم

یا علی

والا به منی که سال 88 معافیت سربازی ام رو گرفتم هم میگن ازدواج برات زوده....

mehrant;651751 نوشت:
والا به منی که سال 88 معافیت سربازی ام رو گرفتم هم میگن ازدواج برات زوده....

سلام اگه شما 88 معافی گرفتی من قبل ازلیسانس سال85 رفتم خدمت با این حال تا پارسال میگفتند زودت
ولی به نظرم سن پسرباید 3-4 بیشترباشه

یا هو

سلام

نظر بنده این هست که یه دختر نیاز به یه مرد داره که بهش تکیه کنه ............ شخصی که همسن دختر باشه هرگز نمیتونه اون غرور مردونه رو داشته باشه و اگه دعوایی بشه اون هیبت مردونش

به خاطر سن پایینش میره زیر سوال

من خودم که شخصا حاضر نیستم بچه بزرگ کنم .

یه بار برا خودت التماس کنی و جلوی احساساتتو رو بگیری بهتر از اینه که هزار بار برای دیگران التماس کنید و به خودتون فحش بدین .

My God;651636 نوشت:
سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

سلام
بهترین کار ممکن رو انجام دادین
ان شاالله که هر چی خیر و صلاحتونه واستون پیش بیاد
ولی کم کم رو خانوادتون کار کنید که بیخیال ازدواج شما نشن

*شیوا*;651808 نوشت:
یا هو

سلام

نظر بنده این هست که یه دختر نیاز به یه مرد داره که بهش تکیه کنه ............ شخصی که همسن دختر باشه هرگز نمیتونه اون غرور مردونه رو داشته باشه و اگه دعوایی بشه اون هیبت مردونش

به خاطر سن پایینش میره زیر سوال

من خودم که شخصا حاضر نیستم بچه بزرگ کنم .

یه بار برا خودت التماس کنی و جلوی احساساتتو رو بگیری بهتر از اینه که هزار بار برای دیگران التماس کنید و به خودتون فحش بدین .

اینا کلا یعنی چی؟
خطاب به کی گفتید؟

My God;651215 نوشت:
نه ایشون خودشون گفتن که یکی از دلایلی که به من علاقه مند شدن نجیب و سنگین بودنمه:khejalati:در ضمن من بهشون گفتم که دوست ندارم با هم همچین ارتباطی داشته باشیم و اونم تاکید کرد که نیتش پاکه:Ghamgin:

اگر ازدواجی در کار نباشد در این رابطه نیت پاکی هم وجود نخواهد بود.

موضوع قفل شده است