جمع بندی تعریف شیعه و عارف در احادیث

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعریف شیعه و عارف در احادیث

با تو جه به تعریف شیعه و محب در حدیت حضرت زهرا (س)

مردي به همسرش گفت : نزد فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلي اللّه عليه و آله برو و درباره من از او سوال كن كه آيا من شيعه شما هستم يا خير؟

همسرش نزد فاطمه عليها السلام رفت و از او سوال كرد.

حضرت فرمود: به او بگو: ان كنت تعمل بما امر ناك وتنتهي عما زجرناك عنه فانت من شيعتنا و الا فلا. اگر به آنچه تو را امر كرديم عمل مي كني و از آنچه نهي كرديم پرهيز مي كني تو از شيعيان ما هستي و گرنه شيعه ما نيستي .

زوجه آن مرد گويد: جواب فاطمه عليها السلام رابه شوهرم رساندم. او گفت : واي بر من چه كسي از گناهان و خطاها بدور است ! پس من در اين صورت براي هميشه در جهنم هستم زيرا هر كسي از شيعيان آنها نباشد هميشه درآتش جهنم است . همسرش دوباره به خدمت فاطمه عليها السلام مي رسد و سخن شوهرش را به آن حضرت مي رساند.

فاطمه عليها السلام مي فرمايد: به او بگو آنطور كه گمان كردي نيست ، شيعيان ما از بهترين افراد اهل بهشت هستند. و هر كس ما را دوست بدارد و دوستان ما را هم دوست بدارد و دشمن دشمنان ما باشد و با قلب و زبانش ايمان آورده است اگر مخالفت با امر و نهي ما كند شيعه ما نيست گرچه به بهشت مي رود اما بعد از آنكه بوسيله بلاها و سختي ها از گناهانشان پاك شوند يا با انواع سختي ها در عرصه هاي قيامت و يا ورود در طبقه بالاي جهنم كه عذاب مي شوند پاك گردند آنگاه بخاطر محبتي كه به ما دارند از جهنم نجاتشان مي دهيم و به نزد خود مي بريم.

آیا حدیثی در بیان فرق شیعه و عارف وجود داره اصلا فرقی بین شیعه و عارف هست؟؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: جناب استاد

دوستی;650101 نوشت:
با تو جه به تعریف شیعه و محب در حدیت حضرت زهرا (س)

مردي به همسرش گفت : نزد فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلي اللّه عليه و آله برو و درباره من از او سوال كن كه آيا من شيعه شما هستم يا خير؟

همسرش نزد فاطمه عليها السلام رفت و از او سوال كرد.

حضرت فرمود: به او بگو: ان كنت تعمل بما امر ناك وتنتهي عما زجرناك عنه فانت من شيعتنا و الا فلا. اگر به آنچه تو را امر كرديم عمل مي كني و از آنچه نهي كرديم پرهيز مي كني تو از شيعيان ما هستي و گرنه شيعه ما نيستي .

زوجه آن مرد گويد: جواب فاطمه عليها السلام رابه شوهرم رساندم. او گفت : واي بر من چه كسي از گناهان و خطاها بدور است ! پس من در اين صورت براي هميشه در جهنم هستم زيرا هر كسي از شيعيان آنها نباشد هميشه درآتش جهنم است . همسرش دوباره به خدمت فاطمه عليها السلام مي رسد و سخن شوهرش را به آن حضرت مي رساند.

فاطمه عليها السلام مي فرمايد: به او بگو آنطور كه گمان كردي نيست ، شيعيان ما از بهترين افراد اهل بهشت هستند. و هر كس ما را دوست بدارد و دوستان ما را هم دوست بدارد و دشمن دشمنان ما باشد و با قلب و زبانش ايمان آورده است اگر مخالفت با امر و نهي ما كند شيعه ما نيست گرچه به بهشت مي رود اما بعد از آنكه بوسيله بلاها و سختي ها از گناهانشان پاك شوند يا با انواع سختي ها در عرصه هاي قيامت و يا ورود در طبقه بالاي جهنم كه عذاب مي شوند پاك گردند آنگاه بخاطر محبتي كه به ما دارند از جهنم نجاتشان مي دهيم و به نزد خود مي بريم.

آیا حدیثی در بیان فرق شیعه و عارف وجود داره اصلا فرقی بین شیعه و عارف هست؟؟

سلام علیکم
شیعه ای که شما تعریفش را با ذکر روایت شریف آوردید لزوما نباید یک عارف مشهور باشد،هر چند کسی که به اوامر و نواهی الهی پایندی کامل داشته باشد درجات کمال را طی خواهد کرد و حتی اگر در ظاهر یک فرد معمولی باشد،نزد اهل آسمان عارف حقیقی شمرده خواهد شد چرا که حق را آنطور که باید شناخته و بدان عمل کرده است.
همچنین عارفی واقعا عارف است که التزام عملی به اوامر و نواهی الهی داشته باشد که از آن جمله حُب و دوستی آل محمد علیهم صلوات الله و دشمنی با دشمنان ایشان علیهم لعنة الله است.

ببخشید ابن عربی یک عارف سنی بود محبت اهل بیت درمورد ایشون قضیش چی میشود؟

دوستی;651501 نوشت:
آیا حدیثی در بیان فرق شیعه و عارف وجود داره اصلا فرقی بین شیعه و عارف هست؟؟
ببخشید ابن عربی یک عارف سنی بود محبت اهل بیت درمورد ایشون قضیش چی میشود؟

باسلام

این نوع شیعه ای که در روایت مذکور آمده محبان اهل البیت هستند نه شیعیان! البته بنظر بنده اینها محبان اهل البیت هم نیستند بلکه ارادتمندان اهل بیت هستند! اهل تسنن هم محبت اهل بیت دارند!

جناب محی الدین ابن عربی، ظاهرا سُنّی و باطنا شیعه حقیقی است! ما اصلا عارف سُنّی نداریم! و هر کس هم ظاهرا سنی بوده تقیه کرده است!
عین القضات همدانی و برخی دیگر را بخاطر برخی سخنان و گرایشات عرفانی و.. به قتل رساندند! حال اگر کسانی مانند مولانا و ابن عربی، ناگهان دین خود را تشیّع اعلام میکردند، آیا بقیه علمای سنّی، حکم به قتل آنها نمیدادند؟!

شیعیان خالص و حقیقی همان عرفا و اولیای الهی هستند! شیعیان خالص در احادیث هم بعضا با عنوان شیعه حقیقی صفاتشان ذکر شده و در احادیث دیگر مومن و عارف گفته شده! در واقع در غالب احادیث هر جا از مومن سخن گفتند منظور همین شیعیان حقیقی و اولیای الهی هستند!

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ

مؤمنين تنها كساني اند كه وقتى ياد خداوند به ميان مى ‏آيد دلهايشان از ترس مى‏ تپد و وقتى آيات او برايشان تلاوت مى‏شود ايمانشان زيادتر مى‏گردد و بر پروردگار خود توكل مى‏ كنند . همان كساني اند كه نماز بپا داشته و از آنچه كه روزيشان كرده ‏ايم انفاق مى‏كنند . ايشانند مؤمنين حقيقى، براى ايشان است درجاتى نزد پروردگارشان و مغفرتى و رزقى كريم

امام صادق عليه السلام : دوستداران ما سه طبقه اند : طبقه اى كه در ظاهر ما را دوست دارند ، اما در باطن دوستمان ندارند ؛ طبقه اى كه در باطن دوستمان دارند اما در ظاهر ما را دوست ندارند
و طبقه اى كه هم در باطن و هم در ظاهر ما را دوست دارند . اينان طراز اولند از آب گواراى زلال نوشيدند و علم تأويل كتاب و تشخيص حق و باطل به دست آوردند و ريشه اسباب را شناختند. اينان زبده ترين گروهند. نادارى و بينوايى و گرفتارى هاى گوناگون، شتابان تر از تاخت اسب به آنان هجوم آورد. سختى و تنگدستى آنان را فرا گرفت و تزلزل و فتنه زده شدند. تعدادى از آن ها مجروح و تعدادى سر بريده شدند و در شهرهاى دور افتاده پراكنده گرديدند. خداوند به واسطه آنان، بيمار را شفا مى دهد و نادار توانگر میشود. به وسيله آنها شما يارى مى شويد و باران بر سرتان مى بارد و روزى داده مى شويد. آنان هرچند تعدادشان كم است، اما در پيشگاه خداوند قدر و منزلت بزرگى دارند.
دوستداران باطنى و ظاهرى ما نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند. اولين خصلت آن است كه خداى يگانه را چنان كه بايد شناخته اند و علم توحيد او را خوب آموخته اند.

لَو عَرَفتُمُ اللّه َ حَقَّ مَعرِفتِهِ لَمَشَيتُم عَلَى البُحورِ ، و لَزالَت بِدُعائكُمُ الجِبالُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
اگر خدا را چنان كه بايد مى شناختيد، بر روى درياها راه مى رفتيد و با دعايتان كوهها از جا كنده مى شدند.

العارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فأعتَقَها ، و نَزَّهَها عَن كُلِّ ما يُبَعِّدُها و يُوبِقُها .
امام على عليه السلام : عارف كسى است كه نفس خود را شناخت و آزادش ساخت و آن را از هر آنچه [از خدا ]دورش مى كند و به هلاكتش در مى افكند، پاك و مبرّا داشت.

العارِفُ شَخصُهُ مَعَ الخَلقِ و قَلبُهُ مَعَ اللّه ِ تَعالى ، و لَو سَها قَلبُهُ عَنِ اللّه ِ تَعالى طَرفَةَ عَينٍ لَماتَ شَوقا إلَيهِ .
امام صادق عليه السلام : عارف، جسمش در ميان مردم است و دلش با خداوند متعال؛ اگر دل او چشم به هم زدنى از خداوند متعال غافل شود، از شوق او جان سپارد.

لِكُلِّ شَيءٍ مَعدِنٌ ، و مَعدِنُ التّقوى قُلوبُ العارِفينَ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر چيزى معدنى دارد و معدن تقوا، دلهاى عارفان است.

الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ لِنَوفٍ البَكاليِّ ـ : أ تَدرِي يا نَوفُ مَن شِيعَتي ؟ قالَ : لا وَ اللّه ِ ، قالَ : شِيعَتي الذُّبُلُ الشِّفاهِ، الخُمصُ البُطُونِ ، الذينَ تُعرَفُ الرَّهبانيَّةُ في وُجوهِهِم ، رُهبانٌ باللَّيلِ اُسْدٌ بالنَّهارِ .
امام على عليه السلام ـ به نوف بكالى ـ فرمود : اى نوف! آيا مى دانى شيعه من كيست؟ عرض كرد : نه ، به خدا . فرمود :
شيعيان من آنانند كه لبانشان [از تشنگى روزه دارى ]خشكيده است و شكمهايشان [از گرسنگى] به پشت چسبيده، آنان كه پارسايى در رخسارشان پيداست. راهبان شب اند و شيران روز .

إنّما شِيعَتُنا أصحابُ الأربَعةِ الأعيُنِ : عَينانِ فِي الرَّأسِ ، و عَينانِ فِي القَلبِ ، ألاَ و الخلائقُ كُلُّهُم كذلكَ إلاّ أنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ فَتَحَ أبصارَكُم و أعمى أبصارَهُم .
امام صادق عليه السلام : شيعيان ما داراى چهار چشم هستند : دو چشم در سر و دو چشم در دل . بدانيد كه همه مردمان چنينند جز اين كه خداوند عزّ و جلّ چشمان شما را باز و بينا كرده و چشمهاى آنان را كور ساخته است .

پیامبر خدا (صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم) فرمودند: «در روز قيامت گروهى مى‌آيند كه لباسى از نور بر ايشان است و بر صورتهايشان نورى است، آثار و نشانه‌هاى سجده در ايشان آشكار است و با آن شناخته مى‌گردند و صفوف را يكى پس از ديگرى پشت سر مى‌گذارند تا در مقابل پروردگار عالميان قرار مى‌گيرند. پيامبران و ملائكه و شهداء و صالحين به ايشان غبطه مى‌خورند. سپس حضرت فرمودند: ايشان شيعيان ما مى‌باشند و على امام و پيشواى ايشان است.»

از امام صادق عليه‌السّلام روايت مى‌نمايد: «شيعيان ما در روز قيامت نزديكترين خلق به عرش خداوند پس از ما مى‌باشند.»

أبو بصير نقل ميكند كه خدمت حضرت امام‌صادق عليه‌السّلام عرض كردم: «آيا شيعيان شما همراه و هم درجه با شما مى‌باشند؟»
حضرت فرمودند: آرى، اگر شيعيان از خداوند بترسند و او را در نظر گيرند و تقواى إلهى پيشه نموده و خداوند را اطاعت كنند و از گناهان بپرهيزند؛ اگر چنين كنند با ما و در درجه و مرتبه ما خواهند بود.»

پیامبر خدا (صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم) فرمودند: لا یَزالُ البَلاءُ فی المؤمنِ والمؤمنةِ فی جَسَدِهِ ومالِهِ وولدِهِ حَتّى یَلقَى اللّه‏َ وما علَیهِ مِن خطیئةٍ؛ زن و مـرد مـؤمن پـیوسته در جـان و مـال و فرزندشان گرفتار بلا مى‏شوند تا آن که بدون گناه ، خدا را دیدار کنند.

امام صادق عليه السلام : اَلمُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقٍّ وَاِذا رَضِىَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَالَّذى اِذا قَدَرَ لَم يَأخُذ اَكثَرَ مِمّا لَهُ؛ مؤمن چون خشمگين شود، خشمش او را از حق بيرون نبرد و چون خشنود شود، خشنوديش او را به باطل نكشاند و چون قدرت يابد بيش از حقّ خود نگيرد.

لَو أنَّ شيعَتَنا استَقامُوا لَصافَحَتهُمُ الملائكةُ ، و لأظَلَّهُمُ الغَمامُ ، و لأَشرَقُوا نَهارا ، و لأَكَلُوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ أرجُلِهِم، و لَما سَألُوا اللّه َ شيئا إلاّ أعطاهُم .
امام صادق عليه السلام : اگر شيعيان ما (محبان اهل بیتی منظور هست) راست و استوار بودند فرشتگان با آنان دست مى دادند و ابرها بر سرشان سايه مى انداختند و در روز مى درخشيدند و از بالاى سر و زير پاى خود، روزى مى خوردند (بركت از آسمان و زمين بر آنان مى باريد) و هر چه از خدا مى خواستند به آنها مى داد .

شِيعَتُنا ثلاثةُ أصنافٍ : صِنفٌ يَأكُلُونَ الناسَ بنا ، و صِنفٌ كالزُّجاجِ يَنُمُّ . ، و صِنفٌ كالذَّهَبِ الأحمَرِ كُلَّما اُدخِلَ النارَ ازدادَ جَودَةً .
امام باقر عليه السلام : شيعيان ما سه دسته اند : دسته اى به نام ما مردم را مى چاپند، دسته اى مانند آبگينه اند كه [هرچه را درونش هست] نمايان مى سازند و دسته اى مانند زر سرخ هستند كه هرچه بيشتر در آتش گداخته شود نابتر مى شود .

عنه عليه السلام : الشِّيعَةُ ثلاثةُ أصنافٍ : صِنفٌ يَتَزَيَّنُونَ بنا ، و صِنفٌ يَستَأكِلُونَ بنا ، و صِنفٌ مِنّا و إلَينا . امام باقر عليه السلام : شيعيان سه دسته اند : دسته اى به وسيله ما خود را مى آرايند (با انتساب خود به ما كسب آبرو مى كنند) و دسته اى با ما نان مى خورند و دسته اى از ما و با ما هستند .

دوستی;651501 نوشت:
ببخشید ابن عربی یک عارف سنی بود محبت اهل بیت درمورد ایشون قضیش چی میشود؟

سلام علیکم
برای یافتن پاسخ این سوال بهتر است متن زیر را که از علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی است مطالعه بفرمایید:

عرفاي ‌غير شيعه‌در طول‌ تاريخ‌ ،يا عارف‌ نبوده‌اند و يا از ترس‌ عامّه‌ تقيّه‌ مي‌نموده‌اند

تمام‌ افرادي‌ كه‌ در عالم‌، ارادۀ سير و سلوك‌ به‌ سوي‌ خدا و حقيقة‌الحقائق‌ و أصل‌ الوجود و علّة‌ العلل‌ و مبدأ هستي‌ و منتهاي‌ هستي‌ را دارند، چه‌ مسلمان‌ و چه‌ غير مسلمان‌، از يهود و نصاري‌ و مجوس‌ و تابع‌ بودا و كُنفُسيوس‌، و مسلمان‌ هم‌ چه‌ شيعه‌ و يا غير شيعه‌ از اصناف‌ و انواع‌ مذاهب‌ حادثه‌ در اسلام‌، از دو حال‌ خارج‌ نيستند:
اوّل‌: آنانكه‌ در نيّتشان‌ پاك‌ نيستند، و در سير و سلوك‌ راه‌ اخلاص‌ و تقرّب‌ را نمي‌پيمايند؛ بلكه‌ بجهت‌ دواعي‌ نفسانيّه‌ وارد در سلوك‌ مي‌شوند. اين‌ گروه‌ ابداً به‌ مقصود نميرسند، و در طيّ راه‌ به‌ كشف‌ و كرامتي‌ و يا تقويت‌ نفس‌ و تأثير در موادّ كائنات‌ و يا إخبار از ضمائر و بواطن‌ و يا تحصيل‌ كيميا و امثالها قناعت‌ مي‌ورزند، و بالاخره‌ دفنشان‌ در همين‌ مراحل‌ مختلفه‌ هر كدام‌ بر حسب‌ خودش‌ ميباشد.
دوّم‌: جماعتي‌ هستند كه‌ قصدشان‌ فقط‌ وصول‌ به‌ حقيقت‌ است‌، و غرض‌ ديگري‌ را با اين‌ نيّت‌ مشوب‌ نمي‌سازند. در اينصورت‌ اگر مسلمان‌ و تابع‌ حضرت‌ خاتم‌ الانبياءِ و المرسلين‌ و شيعه‌ و پيرو حضرت‌ سيّد الاوصياء أميرالمومنين‌ علَيهما أفضلُ صلواتِ الله‌ و ملٓئكتِه‌ المُقرَّبين‌ باشند، در اين‌ راه‌ ميروند و به‌ مقصود ميرسند. زيرا كه‌ راه‌ منحصر است‌، و بقيّۀ طرق‌ منفيّ و مطرود هستند.
و اگر مسلمان‌ نباشند و يا شيعه‌ نباشند، حتماً از مستضعفين‌ خواهند بود. زيرا كه‌ برحسب‌ فرض‌ غِلّي‌ و غِشّي‌ ندارند، و دربارۀ اسلام‌ و تشيّع‌ دستشان‌ و تحقيقشان‌ به‌ جاي‌ مثبتي‌ نرسيده‌ است‌؛ و گرنه‌ جزو گروه‌ اوّل‌ محسوب‌ مي‌شوند كه‌ حالشان‌ معلوم‌ شد.
اين‌ افراد را خداوند دستگيري‌ ميفرمايد؛ و از مراتب‌ و درجات‌، از راه‌ همان‌ ولايت‌ تكوينيّه‌ كه‌ خودشان‌ هم‌ مطّلع‌ نيستند عبور ميدهد، و بالاخره‌ وارد در حرم‌ الهي‌ و حريم‌ كبريائي‌ ميگردند و فناء در ذات‌ حقّ را پيدا مي‌نمايند. و چون‌ دانستيم‌ كه‌: حقّ واحد است‌، و راه‌ او مستقيم‌ و شريعت‌ او صحيح‌ است‌؛ اين‌ افراد مستضعف‌ كه‌ غرض‌ و مرضي‌ ندارند، خودشان‌ در طيّ طريق‌ و يا در نهايت‌ آن‌، به‌ حقيقت‌ توحيد و اسلام‌ و تشيّع‌ ميرسند و درمي‌يابند. زيرا كه‌ وصول‌ به‌ توحيد بدون‌ اسلام‌ محال‌ است‌، و اسلام‌ بدون‌ تشيّع‌ مفهومي‌ بيش‌ نيست‌ و حقيقتي‌ ندارد.
اينانند كه‌ با نور كشف‌ و شهود درمي‌يابند كه‌: ولايت‌ متن‌ نبوّت‌ است‌، و نبوّت‌ و ولايت‌ راه‌ و طريق‌ توحيد است‌. فلهذا اگر هزار قَسم‌ و يا دليل‌ هم‌ براي‌ آنان‌ اقامه‌ كنند كه‌: عليّ عليه‌السّلام‌ خليفۀ رسول‌ خدا نبود، و پيغمبر براي‌ خود خليفه‌اي‌ را معيّن‌ نكرد و وصيّي‌ را قرار نداد، قبول‌ نمي‌كنند و نمي‌توانند قبول‌ كنند؛ چونكه‌ در برابر خود، خدا را و جميع‌ حقائق‌ را بالشُّهود و العَيان‌ نه‌ بالْخَبَر و السَّماع‌ ادراك‌ مي‌كنند.
كسي‌ كه‌ خدا را يافت‌ همه‌ چيز را يافته‌ است‌، در اينصورت‌ آيا متصوّر است‌ كه‌ به‌ توحيد برسد و نبوّت‌ و ولايت‌ را كه‌ حقيقت‌ و عين‌ آنند نيابد؟! اين‌ امر، امر معقول‌ نيست‌.
بنابراين‌، جميع‌ عرفاي‌ غير اسلام‌ و يا عرفاي‌ مسلمان‌ غير شيعه‌ كه‌ نامشان‌ در تواريخ‌ مسطور است‌؛ يا در باطن‌ مسلمان‌ و شيعه‌ بوده‌اند، غاية‌ الامر بواسطۀ عدم‌ مساعدت‌ محيط‌ بواسطۀ حكومتها و قضات‌ جائره‌ و عوامّ النّاس‌ كالانعام‌ ـ كه‌ چه‌ بسيار از بزرگان‌ از عرفا را بواسطۀ عدم‌ كتمان‌ سرّ و ابراز امور پنهاني‌، به‌ قتل‌ و غارت‌ و نهب‌ و سوزاندن‌ و به‌ دار كشيدن‌ محكوم‌ كرده‌اند ـ از ابراز اين‌ حقيقت‌ خودداري‌ نموده‌اند، زيرا هيچ‌ عاقلي‌ كه‌ بر خودش‌ مطلب‌ مكشوف‌ شده‌ است‌، راضي‌ ندارد آنرا افشا كند و خود را طعمۀ سگان‌ درنده‌ و گرگان‌ آدميخوار قرار بدهد؛ و يا به‌ مقصد و مقصود نرسيده‌اند و ادّعاي‌ عرفان‌ و وصول‌ را دارند، و با كشف‌ امري‌، خود را فرعون‌ كرده‌، مردم‌ را به‌ سجدۀ خود فراخوانده‌اند.
محيي‌الدّين‌ عربي‌ و ابن‌ فارض‌ و ملاّ محمّد بلخي‌ صاحب‌ «مثنوي‌» و عطّار و أمثالهم‌ كه‌ در تراجم‌ و احوال‌، حالشان‌ ثبت‌ و ضبط‌ است‌، بدون‌ شكّ در ابتداي‌ امر خود سنّي‌ مذهب‌ بوده‌اند؛ زيرا در حكومت‌ سنّي‌ مذهب‌ و شهر سنّي‌نشين‌ و خاندان‌ سنّي‌ آئين‌ و حاكم‌ و مفتي‌ و قاضي‌ و امام‌ جماعت‌ و موذّن‌ تا برسد به بقّال‌ و عطّار و خاكروبه‌برِ سنّي‌ نشو و نما يافته‌اند. مدرسه‌ و مكتبشان‌ سنّي‌ بوده‌ و كتابخانه‌ و كتابهايشان‌ مملوّ از كتب‌ عامّه‌ بوده‌ و حتّي‌ يك‌ جلد كتاب‌ شيعه‌ در تمام‌ شهر ايشان‌ يافت‌ نمي‌شده‌ است‌.ولي‌ چون‌ روز بروز در راه‌ سير و تعالي‌ قدم‌ زدند، و با ديدۀ انصاف‌ و قلب‌ پاك‌ به‌ جهان‌ شريعت‌ نگريستند، كم‌ كم‌ بالشُّهود و الوجدان‌ حقائق‌ را دريافتند، و پردۀ تعصّب‌ و حميّت‌ جاهلي‌ را دريدند، و از مخلِصين‌ موحّدين‌ و از فدويّين‌ شيعيان‌ در محبّت‌ به‌ أميرالمومنين‌ عليه‌السّلام‌ شدند. غاية‌ الامر اسم‌ شيعه‌ و ابراز بغض‌ و عداوت‌ با خلفاي‌ غاصب‌ نه‌ تنها براي‌ آنها در آن‌ زمان‌ محال‌ بود، امروز هم‌ شما مي‌بينيد در بسياري‌ از كشورهاي‌ سنّي‌ نشين‌ مطلب‌ از اين‌ قرار است‌.
امروز هم‌ در هر گوشه‌ از مدينه‌: خانۀ رسول‌ الله‌ و بيت‌ فاطمه‌ و محلّ گسترش‌ جهاد و علوم‌ أميرالمومنين‌ عليهم‌السّلام‌، اگر كسي‌ در اذان‌ خود و يا غير اذان‌ علناً بگويد: أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيًّا أَمِيرُالْمُوْمِنِينَ وَ وَلِيُّ اللَهِ خونش‌ را ميريزند، و قبائل‌ و طوائف‌ خونش‌ و گوشتش‌ را براي‌ تبرّك‌ مي‌برند، و نمي‌گذارند جسد او باقي‌ بماند تا آنكه‌ وي‌ را دفن‌ كنند؛ ولي‌ اگر يك‌ ساعت‌ تمام‌ از عائشه‌ تمجيد و تعريف‌ كند ـ با آن‌ سوابق‌ شوم‌ و تاريخ‌ سياه‌ او ـ دور او جمع‌ مي‌شوند و نُقل‌ مي‌پاشند و هلهله‌ مي‌كنند.
بنابراين‌، آنچه‌ را كه‌ اين‌ بزرگان‌ در كتب‌ خود آورده‌اند، بر ما واجب‌ نيست‌ كه‌ بدون‌ چون‌ و چرا بپذيريم‌، بلكه‌ بايد با عقل‌ و سنّت‌ صحيحه‌ و گفتار ائمّۀ حقّه‌ تطبيق‌ كنيم‌. آنچه‌ را كه‌ درست‌ است‌ مي‌پذيريم‌ و استفاده‌ مي‌كنيم‌، و اگر أحياناً در كتابهايشان‌ چيزي‌ نادرست‌ به‌ نظر آمد قبول‌ نمي‌نمائيم‌، و آنرا حمل‌ بر تقيّه‌ و أمثالها مي‌كنيم‌؛ همانطور كه‌ دأب‌ و دَيْدن‌ ما در جميع‌ كتب‌ حتّي‌ كتب‌ شيعه‌ از اين‌ قرار است‌.
در «محاضرات‌» محيي‌الدّين‌ بسياري‌ از مطالب‌، خلاف‌ عقيدۀ ماست‌؛ آنها را قبول‌ نمي‌كنيم‌؛ آنچه‌ موافق‌ تاريخ‌ صحيح‌ است‌ و منافاتي‌ با اصول‌ ما ندارد البتّه‌ مي‌پذيريم‌. و مطلب‌ دربارۀ «فتوحات‌» او و سائر كتابهاي‌ او نيز از همين‌ قبيل‌ است‌.

روح مجرد/ص348

پرسش:
حضرت زهرا (سلام الله علیها): اگر به آنچه تو را امر كرديم عمل مي كني و از آنچه نهي كرديم پرهيز مي كني تو از شيعيان ما هستي و گرنه شيعه ما نيستي .
آیا طبق حدیث فرقی بین شیعه و عارف هست؟


پاسخ:
شیعه ای که شما تعریفش را با ذکر روایت شریف آوردید لزوما نباید یک عارف مشهور باشد،هر چند کسی که به اوامر و نواهی الهی پایندی کامل داشته باشد درجات کمال را طی خواهد کرد و حتی اگر در ظاهر یک فرد معمولی باشد،نزد اهل آسمان عارف حقیقی شمرده خواهد شد چرا که حق را آنطور که باید شناخته و بدان عمل کرده است.
همچنین عارفی واقعا عارف است که التزام عملی به اوامر و نواهی الهی داشته باشد که از آن جمله حُب و دوستی آل محمد (علیهم صلوات الله) و دشمنی با دشمنان ایشان (علیهم لعنة الله) است.

«عرفاي ‌غير شيعه‌ در طول‌ تاريخ‌، يا عارف‌ نبوده‌اند و يا از ترس‌ عامّه‌ تقيّه‌ مي‌نموده‌اند.

تمام‌ افرادي‌ كه‌ در عالم‌، ارادۀ سير و سلوك‌ به‌ سوي‌ خدا و حقيقة‌ الحقائق‌ و أصل‌ الوجود و علّة‌ العلل‌ و مبدأ هستي‌ و منتهاي‌ هستي‌ را دارند، چه‌ مسلمان‌ و چه‌ غير مسلمان‌، از يهود و نصاري‌ و مجوس‌ و تابع‌ بودا و كُنفُسيوس‌، و مسلمان‌ هم‌ چه‌ شيعه‌ و يا غير شيعه‌ از اصناف‌ و انواع‌ مذاهب‌ حادثه‌ در اسلام‌، از دو حال‌ خارج‌ نيستند:

اوّل‌: آنانكه‌ در نيّتشان‌ پاك‌ نيستند، و در سير و سلوك‌ راه‌ اخلاص‌ و تقرّب‌ را نمي‌پيمايند؛ بلكه‌ بجهت‌ دواعي‌ نفسانيّه‌ وارد در سلوك‌ مي‌شوند. اين‌ گروه‌ ابداً به‌ مقصود نميرسند، و در طيّ راه‌ به‌ كشف‌ و كرامتي‌ و يا تقويت‌ نفس‌ و تأثير در موادّ كائنات‌ و يا إخبار از ضمائر و بواطن‌ و يا تحصيل‌ كيميا و امثالها قناعت‌ مي‌ورزند، و بالاخره‌ دفنشان‌ در همين‌ مراحل‌ مختلفه‌ هر كدام‌ بر حسب‌ خودش‌ ميباشد.
دوّم‌: جماعتي‌ هستند كه‌ قصدشان‌ فقط‌ وصول‌ به‌ حقيقت‌ است‌، و غرض‌ ديگري‌ را با اين‌ نيّت‌ مشوب‌ نمي‌سازند. در اينصورت‌ اگر مسلمان‌ و تابع‌ حضرت‌ خاتم‌ الانبياءِ و المرسلين‌ و شيعه‌ و پيرو حضرت‌ سيّد الاوصياء أميرالمومنين‌ (علَيهما أفضلُ صلواتِ الله‌ و ملٓئكتِه‌ المُقرَّبين‌) باشند، در اين‌ راه‌ ميروند و به‌ مقصود ميرسند. زيرا كه‌ راه‌ منحصر است‌، و بقيّۀ طرق‌ منفيّ و مطرود هستند.

و اگر مسلمان‌ نباشند و يا شيعه‌ نباشند، حتماً از مستضعفين‌ خواهند بود. زيرا كه‌ برحسب‌ فرض‌ غِلّي‌ و غِشّي‌ ندارند، و دربارۀ اسلام‌ و تشيّع‌ دستشان‌ و تحقيقشان‌ به‌ جاي‌ مثبتي‌ نرسيده‌ است‌؛ و گرنه‌ جزو گروه‌ اوّل‌ محسوب‌ مي‌شوند كه‌ حالشان‌ معلوم‌ شد.
اين‌ افراد را خداوند دستگيري‌ ميفرمايد؛ و از مراتب‌ و درجات‌، از راه‌ همان‌ ولايت‌ تكوينيّه‌ كه‌ خودشان‌ هم‌ مطّلع‌ نيستند عبور ميدهد، و بالاخره‌ وارد در حرم‌ الهي‌ و حريم‌ كبريائي‌ ميگردند و فناء در ذات‌ حقّ را پيدا مي‌نمايند. و چون‌ دانستيم‌ كه‌: حقّ واحد است‌، و راه‌ او مستقيم‌ و شريعت‌ او صحيح‌ است‌؛ اين‌ افراد مستضعف‌ كه‌ غرض‌ و مرضي‌ ندارند، خودشان‌ در طيّ طريق‌ و يا در نهايت‌ آن‌، به‌ حقيقت‌ توحيد و اسلام‌ و تشيّع‌ ميرسند و درمي‌يابند. زيرا كه‌ وصول‌ به‌ توحيد بدون‌ اسلام‌ محال‌ است‌، و اسلام‌ بدون‌ تشيّع‌ مفهومي‌ بيش‌ نيست‌ و حقيقتي‌ ندارد.
اينانند كه‌ با نور كشف‌ و شهود درمي‌يابند كه‌:

ولايت‌ متن‌ نبوّت‌ است‌، و نبوّت‌ و ولايت‌ راه‌ و طريق‌ توحيد است‌. فلهذا اگر هزار قَسم‌ و يا دليل‌ هم‌ براي‌ آنان‌ اقامه‌ كنند كه‌: عليّ (عليه‌السّلام‌) خليفۀ رسول‌ خدا نبود، و پيغمبر براي‌ خود خليفه‌اي‌ را معيّن‌ نكرد و وصيّي‌ را قرار نداد، قبول‌ نمي‌كنند و نمي‌توانند قبول‌ كنند؛ چونكه‌ در برابر خود، خدا را و جميع‌ حقائق‌ را بالشُّهود و العَيان‌ نه‌ بالْخَبَر و السَّماع‌ ادراك‌ مي‌كنند.
كسي‌ كه‌ خدا را يافت‌ همه‌ چيز را يافته‌ است‌، در اينصورت‌ آيا متصوّر است‌ كه‌ به‌ توحيد برسد و نبوّت‌ و ولايت‌ را كه‌ حقيقت‌ و عين‌ آنند نيابد؟! اين‌ امر، امر معقول‌ نيست‌.
بنابراين‌، جميع‌ عرفاي‌ غير اسلام‌ و يا عرفاي‌ مسلمان‌ غير شيعه‌ كه‌ نامشان‌ در تواريخ‌ مسطور است‌؛ يا در باطن‌ مسلمان‌ و شيعه‌ بوده‌اند، غاية‌ الامر بواسطۀ عدم‌ مساعدت‌ محيط‌ بواسطۀ حكومتها و قضات‌ جائره‌ و عوامّ النّاس‌ كالانعام‌ ـ كه‌ چه‌ بسيار از بزرگان‌ از عرفا را بواسطۀ عدم‌ كتمان‌ سرّ و ابراز امور پنهاني‌، به‌ قتل‌ و غارت‌ و نهب‌ و سوزاندن‌ و به‌ دار كشيدن‌ محكوم‌ كرده‌اند ـ از ابراز اين‌ حقيقت‌ خودداري‌ نموده‌اند، زيرا هيچ‌ عاقلي‌ كه‌ بر خودش‌ مطلب‌ مكشوف‌ شده‌ است‌، راضي‌ ندارد آنرا افشا كند و خود را طعمۀ سگان‌ درنده‌ و گرگان‌ آدميخوار قرار بدهد؛ و يا به‌ مقصد و مقصود نرسيده‌اند و ادّعاي‌ عرفان‌ و وصول‌ را دارند، و با كشف‌ امري‌، خود را فرعون‌ كرده‌، مردم‌ را به‌ سجدۀ خود فراخوانده‌اند.

محيي‌الدّين‌ عربي‌ و ابن‌ فارض‌ و ملاّ محمّد بلخي‌ صاحب‌ «مثنوي‌» و عطّار و أمثالهم‌ كه‌ در تراجم‌ و احوال‌، حالشان‌ ثبت‌ و ضبط‌ است‌، بدون‌ شكّ در ابتداي‌ امر خود سنّي‌ مذهب‌ بوده‌اند؛ زيرا در حكومت‌ سنّي‌ مذهب‌ و شهر سنّي‌نشين‌ و خاندان‌ سنّي‌ آئين‌ و حاكم‌ و مفتي‌ و قاضي‌ و امام‌ جماعت‌ و موذّن‌ تا برسد به بقّال‌ و عطّار و خاكروبه‌برِ سنّي‌ نشو و نما يافته‌اند. مدرسه‌ و مكتبشان‌ سنّي‌ بوده‌ و كتابخانه‌ و كتابهايشان‌ مملوّ از كتب‌ عامّه‌ بوده‌ و حتّي‌ يك‌ جلد كتاب‌ شيعه‌ در تمام‌ شهر ايشان‌ يافت‌ نمي‌شده‌ است‌. ولي‌ چون‌ روز بروز در راه‌ سير و تعالي‌ قدم‌ زدند، و با ديدۀ انصاف‌ و قلب‌ پاك‌ به‌ جهان‌ شريعت‌ نگريستند، كم‌ كم‌ بالشُّهود و الوجدان‌ حقائق‌ را دريافتند، و پردۀ تعصّب‌ و حميّت‌ جاهلي‌ را دريدند، و از مخلِصين‌ موحّدين‌ و از فدويّين‌ شيعيان‌ در محبّت‌ به‌ أميرالمومنين‌ (عليه‌السّلام‌ ) شدند.

غاية‌ الامر اسم‌ شيعه‌ و ابراز بغض‌ و عداوت‌ با خلفاي‌ غاصب‌ نه‌ تنها براي‌ آنها در آن‌ زمان‌ محال‌ بود، امروز هم‌ شما مي‌بينيد در بسياري‌ از كشورهاي‌ سنّي‌ نشين‌ مطلب‌ از اين‌ قرار است‌.

امروز هم‌ در هر گوشه‌ از مدينه‌: خانۀ رسول‌ الله‌ و بيت‌ فاطمه‌ و محلّ گسترش‌ جهاد و علوم‌ أميرالمومنين‌ (عليهم‌السّلام‌)، اگر كسي‌ در اذان‌ خود و يا غير اذان‌ علناً بگويد: أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيًّا أَمِيرُالْمُوْمِنِينَ وَ وَلِيُّ اللَهِ خونش‌ را مي ريزند، و قبائل‌ و طوائف‌ خونش‌ و گوشتش‌ را براي‌ تبرّك‌ مي‌برند، و نمي‌گذارند جسد او باقي‌ بماند تا آنكه‌ وي‌ را دفن‌ كنند؛ ولي‌ اگر يك‌ ساعت‌ تمام‌ از عائشه‌ تمجيد و تعريف‌ كند ـ با آن‌ سوابق‌ شوم‌ و تاريخ‌ سياه‌ او ـ دور او جمع‌ مي‌شوند و نُقل‌ مي‌پاشند و هلهله‌ مي‌كنند.
بنابراين‌، آنچه‌ را كه‌ اين‌ بزرگان‌ در كتب‌ خود آورده‌اند، بر ما واجب‌ نيست‌ كه‌ بدون‌ چون‌ و چرا بپذيريم‌، بلكه‌ بايد با عقل‌ و سنّت‌ صحيحه‌ و گفتار ائمّۀ حقّه‌ تطبيق‌ كنيم‌. آنچه‌ را كه‌ درست‌ است‌ مي‌پذيريم‌ و استفاده‌ مي‌كنيم‌، و اگر أحياناً در كتاب هايشان‌ چيزي‌ نادرست‌ به‌ نظر آمد قبول‌ نمي‌نمائيم‌، و آنرا حمل‌ بر تقيّه‌ و أمثالها مي‌كنيم‌؛ همانطور كه‌ دأب‌ و دَيْدن‌ ما در جميع‌ كتب‌ حتّي‌ كتب‌ شيعه‌ از اين‌ قرار است‌.
در «محاضرات‌» محيي‌الدّين‌ بسياري‌ از مطالب‌، خلاف‌ عقيدۀ ماست‌؛ آنها را قبول‌ نمي‌كنيم‌؛ آنچه‌ موافق‌ تاريخ‌ صحيح‌ است‌ و منافاتي‌ با اصول‌ ما ندارد البتّه‌ مي‌پذيريم‌. و مطلب‌ دربارۀ «فتوحات‌» او و سائر كتابهاي‌ او نيز از همين‌ قبيل‌ است‌.»(1)

پی نوشت:
1. علامه
حسینی طهرانی، محمد حسین،روح مجرد/ص348.

موضوع قفل شده است