امام روح الله و اهمیت فلسفه در نظر ایشان

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام روح الله و اهمیت فلسفه در نظر ایشان

بسمه تعالی

حضرت امام خمینى فیلسوفى کامل و متضلع بود، که تبّحر و خبرویت او در حکمت متعالیه زبانزد خاص و عام بوده است.
در (آینه دانشوران، ص152) آمده است: از متخصصین علوم فلسفه و عرفان و علاقه مندان به مطالعه کتب صدرالمتألهین ـ در حوزه علمیه قم در روزگار تألیف این کتاب [آینه دانشوران] دانشمند عالى مقام آقاى حاج آقاى روح اللّه خمینى بودند).
وقتى که امام در 27 سالگى دست به تألیف (شرح دعاى سحر) زدند, کاملاً به فلسفه آشنا بوده و کتاب هاى فلسفى را به دقت خوانده بودند و حتى نظرات و مبانى جدید خاص خود را اتخاذ نموده بودند.
امام خمینى ـ رضوان اللّه علیه ـ فلسفه را نزد مرحوم آیة اللّه رفیعى قزوینى و مرحوم حاج میرزا على اکبر حکیم فرا گرفته است.
حضرت امام علاوه بر تحصیل فلسفه سالیان متمادى به تدریس آن در حوزه علمیه قم اشتغال داشته است. استاد آشتیانى در مقدمه خود بر مصباح الهدایه ایشان، می گوید: (امام پانزده سال کتاب شرح منظومه و اسفار را تدریس نموده است).
گستردگى شخصیت علمى حضرت امام خمینى به پهنا و گستردگى همه علوم اسلامى است, امّا برخى آن حضرت را تنها از زاویه فقه و اصول مى نگرند و به نوآورى ها و ابتکارات او در حوزه مسائل فرعى پرداخته اند و بعضى از منظر اندیشه سیاسى یا از مرصد علوم قرآنى و تفسیر به مطالعه ابعاد وجودى امام پرداخته اند. ولى کمتر کسى به اندیشه هاى فلسفى حضرت امام پرداخته است, همچنان که دید جامعى نیز نسبت به او وجود ندارد.
معروف است که هر کس فلسفه را بدون استاد بخواند به عمق آن پى نخواهد برد و چه بسا به اشتباهات فکرى و اعتقادى نیز مبتلا شود. حضرت امام خمینى نیز چند بار به طلاب سفارش نموده است که: فلسفه را باید از اهل آن فرا بگیرید; مثلاً در (مصباح الهدایه) پس از نقل کلامى از (اثولوجیا) فرموده:
هر کس مى خواهد به آن کتاب رجوع نماید باید آن را از اهلش فراگیرد, زیرا براى هر علمى استادى خاص به خود آن علم وجود دارد و : (ایاک و الرجوع الیه و الى مثله بانانیتک و نفسیتک فانه لا یفیدک شیئاً بل لا یزیدک الا حیرة و ضلالة) یعنى هرگز خودت به تنهایى سراغ این کتاب و امثال آن مرو که در این صورت نه فقط چیزى به دست نمى آورى, بلکه موجب حیرت و ضلالت تو نیز مى شود.
سپس کلام ابن سینا را نقل مى کند که مى گوید: من طبیعیات و ریاضیات و طب را نزد خود فراگرفتم و زحمت زیادى برایم نداشت, اما الهیات (فلسفه) را نزد خود نتوانستم فرا بگیرم, مگر پس از آنکه مدت ها توسّل به خداى متعال داشتم حتى گاهى در یک مسأله آن چهل بار به کتاب مراجعه مى کردم, اما هیچ چیزى از آن متوجه نمى شدم.
سپس امام خمینى گوید:
وقتى ابن سینا که نابغه بزرگ و اعجوبه روزگار که کسى در قوّت و مدّت ذهن به او نمى رسد چنین است وضعیت دیگران روشن است, با آنکه اشتباهات ابن سینا در این علم کم نیست, و این نصیحت من است بر برادران مؤمن خود که خود را به هلاکت نیندازند.
حضرت امام خمینى از صدرالمتألهین ملاصدرا نیز با عنوان (صدرالحکماء المتألهین و شیخ العرفاء الکاملین) و نیز عنوان (شیخ العرفاءالسالکین) و یا (شیخ العرفاءالشامخین) یاد مى کند.
یک بار نیز در مقام تمجید از عظمت ملاصدرا فرموده است: ملاصدرا و ما ادریک ما ملاصدرا.
حال به ذکر برخی از مطالبی که از حضرت امام در جاهای گوناگون در مورد فلسفه نگاشته یا بیان فرموده اند می پردازیم:

فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی
حکمت و عرفان اسلامى از یونان و یونانیّین نیست، بلکه اصلًا شباهت به آن ندارد. بلى، بعضى از حکماى اسلام به منوال حکمت یونانى مشى نموده، مثل شیخ الرّئیس؛ ولى حکمت شیخ در بازار اهل معرفت در باب معرفة الرّبوبیّه و مبدأ و معاد رونقى ندارد و در پیشگاه اهل معرفت ارزشى از براى آن نیست.
بالجمله، فلسفه امروز حکماى اسلام را و معارف جلیله اهل معرفت را به حکمت یونان نسبت دادن، از بى‏اطلاعى بر کتب قوم است- مثل کتب فیلسوف عظیم الشأن اسلامى، صدر المتألّهین قدّس سرّه، و استاد عظیم الشأنش محقق داماد قدّس سرّه، و تلمیذ بزرگوار او، فیض کاشانى قدّس سرّه، و تلمیذ عظیم الشّأن فیض، عارف جلیل ایمانى، قاضى سعید قمى قدّس سرّه- و نیز از بى‏اطّلاعى به معارف صحیفه الهیّه و احادیث معصومین سلام اللَّه علیهم است؛ پس، هر حکمتى را به یونان نسبت داده و حکماى اسلامى را تابع حکمت یونان انگاشته‏اند. آداب الصلوة(آداب نماز) متن 304
و در جای دیگر:
فلسفه ارسطو با فلسفه‏اى که بعد از اسلام پیدا شده است فاصله‏اش زمین تا آسمان است در عین حالى که بسیار ارزشمند است در عین حالى که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو مى‏گوید که تا کنون کسى نتوانسته در او خدشه‏اى بکند یا اضافه‏اى بکند، در عین حال فلسفه را وقتى که ملاحظه مى‏کنیم فلسفه اسلامى با آن فلسفه قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد. صحیفه امام، ج‏18، ص: 263

اهمیت فلسفه
برهان وسیله است. برهان وسیله این است که شما به حسب عقلتان یک مسأله‏اى را ادراک کنید و با مجاهده ایمان به آن بیاورید.
فلسفه، وسیله است، خودش مطلوب نیست. وسیله است براى اینکه‏ شما مسائل را، معارف را با برهان به عقلتان برسانید، هنرش همین قدر است. «پاى استدلالیان چوبین بود» تفسیر سوره حمد،صص 109-110

امام در مقابل جسوران به فلسفه اسلامی
تو عقلت نمى‏رسد به فلسفه و ما فوق فلسفه، چرا جسارت به اصحابش مى‏کنى؟ عقلت نمى‏رسد به آن. صحیفه امام، ج‏3، صص 231-230
برای مطالعه بیشتر بنگرید به:
آیینه پژوهش، شماره 79 و نیز شماره 58

شکی نیست که حصولیات مانع و حجاب حضوریات می باشند، بدین معنی که نفس فکر کردن موجب غفلت می شود، سرو کار علوم حصولی با مفاهیم و صورت های ذهنیست و این علوم حضوری هستند که متن واقع و امور وجودی سروکار دارند، فلسفه و عرفان نظری و هر علم رسمی همه با مفاهیم سرو کار دارند و تنها عارف است که توانست با آزاد شدن از تعلقات، به متن واقع راه پیدا کند و حقایق اشیاء را به اندازه سعه وجودی خود، دریابد.
با فلسفه ره به سوى او نتوان یافت/با چشم علیل کوى او نتوان یافت
این فلسفه را بِهِل که با شهپر عشق/اشراقِ جمیل روى او نتوان یافت

لذا می توان علم حقیقی را علم حضوری دانست، و علوم حصولی را سایه و حکایتی از آن علوم حضوری به شمار آورد.
حضرت امام هم در مواردی که به نکوهش فلسفه پرداخته و سخن از سد راه بودن آن به میان می آورد، ناظر به آن است که نباید در حجاب الفاظ و مفاهیم باقی ماند و باید از باتلاق مفاهیم به آسمان حقایق جهش نمود.

شواهدی در بیانات حضرتش وجود دارد، که از جمله آنها در نامه ایست که به سید احمد آقا نگاشته اند:

...فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت مى‏کنند حضور حق تعالى را در هر جا، لکن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورند، و آنان که حضور حق تعالى را به دل رساندند و ایمان به آن آورده‏اند گرچه با برهان سر و کار نداشته باشند ادب حضور به جا آورند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب کنند. پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظتر و افزون‏تر گردد.
و چنانچه مى ‏دانیم و مى‏ بینیم لسان دعوت انبیاء- علیهم السلام و اولیاى خُلَّص سلام اللَّه علیهم لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج‏ براهین را به قلب بندگان خدا مى‏ رسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مى‏ نمایند. و مى‏خواهى بگو: فلاسفه و اهل براهین حجاب‏ها را افزون کنند و انبیاء- علیهم السلام- و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیت‏ شدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیت‏ شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.
و آنچه گفتم به آن معنى نیست که به فلسفه و علوم برهانى و عقلى نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلکه به آن معنى است که فلسفه و استدلال راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نباید تو را از مقصد و مقصود و محبوبْ محجوب کند، یا بگو این علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نیستند و دنیا مزرعه آخرت است و علوم رسمى مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نیز عبورگاه به سوى او- جلّ و علا- است، نماز بالاترین عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوى اوست. مى‏ خواهى بگو: تمامى معروف‏ها پله ‏هایى است از نردبان وصول به او- جلّ و علا- و همه منکرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جمیل اویند.
صحیفه امام، ج‏16، ص 220-219

و در آداب الصلوة اشاره می کنند که :
بدان که اهل سلوک را در این مقام و سایر مقامات مراتب و مدارجى است بى‏ شمار، و ما به ذکر بعض از آن مراتب به طور کلّى مى‏ پردازیم...یکى از آن مراتب مرتبه «علم» است. و آن، چنان است که به سلوک‏ علمى و برهان فلسفى ثابت نماید ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت را. و این یکى از لباب معارف است که در علوم عالیه و حکمت متعالیه به وضوح پیوسته ...پس، اگر سالک راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوک علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانیّت نائل شود، و لکن این حجاب از حجب غلیظه است که گفته‏ اند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر.
و باید سالک در این حجاب باقى نماند و آن را خرق کند. و شاید به این مقام اگر قناعت کند و قلب را در این قید محبوس نماید، در استدراج واقع شود. و استدراج در این مقام آن است که به تفریعات کثیره علمیّه پرداخته و به جولان فکر براى این مقصد براهین کثیره اقامه کند و از منازل دیگر محروم ماند، و قلبش به این مقام علاقه‏ مند شود و از نتیجه مطلوبه که وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید؛ و هر چه کثرت فروع بیشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقیقت افزون گردد. پس، سالک نباید گول شیطان را در این مقام خورده از حق و حقیقت به واسطه کثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سیر در طلب بازماند؛ و دامن همّت به کمر زند و از جدّیّت در طلب مطلوب حقیقى غفلت نورزد و خود را به مقام دیگر که مقام دوم است برساند.
و آن، چنان است که آنچه را عقل با قوّت برهان و سلوک علمى ادراک کرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقیقت ذلّ عبودیّت و عزّ ربوبیّت را به قلب برساند و از قیود و حجب علمیّه فارغ گردد.
(آداب الصلوة، ص12-10)

و نیز در نامه به عروسشان (خانم طباطبایی) می فرمایند"
دخترم! «در رفع حُجُب کوش نه در جمع کُتب»، گیرم کتب عرفانى و فلسفى را از بازار به منزل و از محلى به محلى انتقال دادى یا آنکه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردى و در مجالس و محافل آنچه در چَنته داشتى عرضه کردى و حضار را فریفته معلومات خود کردى و با فریب شیطانى و نفس اماره خبیثتر از شیطان محموله خود را سنگین‏تر کردى و با لُعبه ابلیس مجلس آرا شدى و خداى نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد که خواهد آمد، آیا با این محموله ‏هاى بسیار به حُجُب افزودى یا از حجب کاستى؟ خداوند- عزّ و جلّ- براى بیدارى علما آیه شریفه مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْریة را آورده تا بدانند انباشتن علوم- گرچه علم شرایع و توحید باشد- از حُجُب نمى‏کاهد، بلکه افزایش دهد، و از حُجُب صغار او را به حُجُب کبار مى‏ کشاند.
نمى‏ گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران، که این انحراف است، مى‏ گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزهْ الهى و براى دوست باشد و اگر عرضه کنى، براى خدا و تربیت بندگان او باشد نه براى ریا و خودنمایى که خداى نخواسته جزء علماى سوء شوى که بوى تعفّنشان اهل جهنم را بیازارد. صحیفه امام، ج‏18، ص: 451-450

کوتاه سخن آنکه :
اشعار و کلماتى که در آنها حضرت امام و حتی دیگر اهل معرفت، از فلسفه مذمت نموده اند, هرگز به معناى اشتباه بودن برهان هاى فلسفى یا باطل بودن سخن فیلسوفان نیست, بلکه معناى تمام این اشعار آن است که: (در راه شناخت معارف نباید تنها به فلسفه قناعت نمود). انسان در هر مرتبه اى که از علم و دانش قرار گیرد, باز باید این احتمال را بپذیرد که هنوز علوم و دانش هاى بالاتر و مهمترى وجود دارند که از آن خبر است. عرفان سرشار از نکته هاى ذوقى و مکاشفات روحى است که با فلسفه قابل وصف و بیان نیستند و دست فیلسوف به آنها نمى رسد. به هر حال حضرت امام مى خواهد با این سخنان بگوید: (بالا بیایید) و به یک علم قناعت و بسنده ننمایید و همیشه در حال ترقى و تکامل روحى و معنوى باشید. و فوق کل ذى علم علیم.

و در پایان، سخن حضرت امام را در صحیفه متذکر می شوم که:
...در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزه ‏اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى‏ گفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى ‏یافت، وضع روحانیت و حوزه ‏ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مى‏ شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه‏ ها را حفظ نمود.
صحیفه امام، ج‏21، ص: 279

برگرفته از مقاله ای از جناب محمد هادی توکلی

فلسفه ملاصدرا متاثر از فلسفه یونان نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

درثانی میگن حضرت امام در اواخر عمر از این رایشون برگشتن وسندش رو هم نامه ای که به عروسشون نوشتن رو قرار میدن