جمع بندی روح حاکم بر جسم؟ یا جسم حاکم بر روح؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روح حاکم بر جسم؟ یا جسم حاکم بر روح؟

عرض سلام و ادب
سؤالی مدتیه ذهن منو مشغول کرده. قبل از طرح موضوع ، پیش فرضی رو در نظر میگیریم که از تمام دوستان خواهش میکنم درصورت امکان با همین پیش فرض وارد بشن
این پیش فرض به این شکل هست که ما وجود روح رو فعلاً پذیرفتیم ، اما اگر دلیلی بر غلط بودن ادعای وجود روح بود می پذیریم

میدونیم که روح یعنی "من" ، یعنی "ضمیر"
عده ای به اشتباه خیال میکنن که ما انسانها جسم هستیم و روح چیزی اضافه شده بر وجود ماست
مثلاً می بینیم که برخی افراد چنین جمله ای رو بکار میبرند:
فلانی روحش از اون جدا شد
یعنی هویت اون شخص رو جسمش میدونن و روح رو چیزی اضافه بر اون ، که از اون شخص جدا شده
درحالیکه جملهء درست اینه:
فلانی از جسمش جدا شد (یعنی فلانی روحه ، نه جسم)

با این توضیحات مشخصه که ما روح هستیم و در این جسم قرار گرفتیم
حالا سؤال من اینه:

در آموزه های دینی اینطور یاد گرفتیم که ، زمانی که روح به جسم وارد میشه ، همه چیز رو فراموش میکنه و این لازمهء سیر تکاملی ما در این جسم دنیایی هست

اما چرا در زمان به دنیا اومدن ما هیچی نمی فهمیم و هیچ درکی از محیط نداریم که به شناخت روحی مربوط بشه
از طرفی تنها راه پیشرفت و فهمیده شدن این روح چیه؟
رشد جسم

یعنی روحی که گفته میشه توانایی های بسیار زیادی داره و این روح (ما) هست که بر جسم تسلط داره ، در اینجا کاملاً بدون ادراکه و تمام یادگیری و ادراکش از طریق جسم انجام میگیره

آیا حقیقت اینه که ما جسم هستیم و کاملاً مادی رشد میکنیم و به ادراک می رسیم و اصلاً روحی وجود نداره؟
آیا روح از ابتدا بدون ادراک و فهم آنچنانی آفریده میشه و به همین شکل هم در کالبد قرار میگیره تا بوسیلهء جسم رشد کنه؟

آیا خداوند روح رو در کمال اونچه که باید باشه خلق میکنه اما در لحظهء فرستادن اون به جسم توانایی های اون رو میگیره؟

خلاصه اینکه انواع این سؤال و جواب ها توی ذهنم میاد ولی جواب درست و کاملی براشون پیدا نمیکنم
این مطلب رو که روح مسائل قبل از ورود به جسم رو فراموش کنه میتونم درک کنم ، ولی اینکه چرا روح در زمان تولد هیچ درکی نداره (یا درک بسیار کم و ناچیزی داره) رو نمیتونم متوجه بشم. لطفاً این مطلب رو برام توضیح بفرمایید

تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مشکور

Reza-D;649412 نوشت:
روح حاکم بر جسم؟ یا جسم حاکم بر روح؟

سلام و ادب:Gol:

با تشکر از طرح مسأله، در این خصوص لازم بذکر است بحث مذکور، گستره وسیعی دارد و سؤالات مطروحه به تفصیل در فرصت مقتضی قابل بررسی است اجمالاً در پاسخ سؤال کلی گفتنی است:

درباب حقیقت انسان اجمالا چهار تئوری و نظریه اصلی مطرح است:

اول: نظریه بدن انگارانه:
حقیقت انسان همین پیکره مشهود است که به آن بدن میگوییم. امروز تعبیر میکنند به نظریه فیزیکالیستی. چون این تئوری ها به شکل های دیگر در فلسفه نفس philosophy of mind احیا شده با شواهد تجربی و زیست شناختی. این از اون بخشهایی از کلام کهن ما است که امروز به اضعاف مضاعف داره روش کار میشه در هوش مصنوعی و... .

دوم: نظریه روح انگارانه.

حقیقت انسان روح انسان است. یعنی انسان غیر از پیکره ظاهری یک حقیقت مستقل دیگری دارد که آن حقیقت مستقل خصوصیات این جسم و این بدن را ندارد که اجمالا بهش میگویند روح.

سوم: جزء لایتجزی.

انسان نه این بدن است نه روح این بدن. شاید این نظر ریشه یونانی هم داشته باشد. حقیقت انسان یک موجود کوچکی است که آن موجود کوچک نه این بدن است و نه این روح. این دیدگاه هم دو تلقی دارد.

چهارم: نفس مجرد و مستقل از بدن
.
که ادله تجرد نفس مورد ادعای فلاسفه در جای خود بسیار مطرح و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. از نظر فلاسفه، روح سوار بر جسم است، حکم کشتیبان مسلط بر کشتی را داشته و جسم حکم قلم و ابزار را دارد.

پنجم: هم بدن است و هم روح.
(ترکیب روح و بدن)
این نظریه مورد ادعای امامیه است که البته امامیه هم در این نگاه دارای دو نظریه اند، نظریه ای مربوط به زمان غیبت(نظریه نظام) و نظریه ای مربوط به دوران حضور (هشام) که نظریه اصلی امامیه همان نظریه دوران حضور (هشام) است.

اما توضیح اجمالی دیدگاه پنجم یعنی ترکیب روح و بدن (نظریه هشام) که بعنوان دیدگاه برگزیده امامیه از ان یاد می کنیم:

برای شناخت نسبت جسم و روح به یکدیگر باید بین آن سه چیز تفکیک کنیم. یعنی بین کارکرد جسم و کارکرد روح و اصالت. وقتی میگوییم انسان، اشاره مان به هویت انسان است در همان زمانی که هست. بر اساس این دیدگاه، انسان در هویت این جهانی و در حالت عادی اش، ترکیبی حقیقی از روح و بدن است نه ترکیب انضمامی (چنانکه فلاسفه معتقدند). یعنی حقیقتا روح بدن را زنده میکند. بدن، بدون روح ممات است، مثل سنگ. کل این روح نباشد بدن، میشود جماد، یک لایه اش نباشد میشود نبات، لایه دیگر نباشد میشود حیوان، به میزانی که روح، حضور پیدا میکند در بدن، این بدن واجد خصوصیات روح می شود. یعنی ادراک، زندگی، اراده، حُرّیت، همه اینها اولا برای روح است اما وقتی با بدن ترکیب میشود بدن هم زنده می شود، نه اینکه روح زنده است و بدن مرده؛.

روح که در بدن آمد بدن را زنده می کند و حقیقتا بدن زنده است، بدن مُدرک می شود و حقیقتا مدرک است. دستی که در آن روح است همین انگشت ها در این نقطه ادراک دارند. وقتی میگوییم اراده دارد دست ارده دارد، انگشتان اراده دارند و اینها همه به تبع روح است. دست جزئی از من است که اراده دارد و حُرّیت هم دارد. در واقع به اندازه ای که حُرّیت به اجزا سرایت می کند حریت دارد. فرق بین دستی که مال انسان حرّ است با دستی که مال غیر حر است این است که دستی که رعشه دارد که در اختیار من نیست، اما آنکه سالم است حرّ است و در اختیار روح است. روح، جسم را عصا نمیکند بلکه جسم بخشی از هویت انسان است. حضور من است که دست من را حُر کرده. وقتی میگویم من حرّم تنها این مغز من حرّ نیست، بلکه من به تمام هویتم حرّم؛ حُرّیت تسری پیدا می کند در همه اعضاء و ارکان. به دلیل هویت اتحادیی که دارد.

مثال خوبی اینجا می شود طرح نمود، بنابه تشبیه معقول به محسوس: میگوید آهن را بگذارید در تنور که گداخته شود. یک مدتی آتش میگیرد، به یک جا میرسد که تمام آهن میشود آتش. این آهن است اما آتشین. روح در بدن، چنین حالتی دارد؛ یعنی حیات(روح) وقتی می آید در بدن، نه اینکه حیات منضم به بدن بشود. اینطور نیست که آهن باشد و آتش، میگوییم آهن آتشین.

اینجا هم وقتی روح می آید نمیگوییم روح و جسم. میگوییم بدن روحی، بدن شاعر، بدن نویسنده، بدن مرید، بدن زنده و ... روح، بدن را حقیقتاً زنده می کند، به او اراده می دهد به همان معنایی که دست میتواند اراده کند. فرض کنید اگر روح دست داشته باشد چطور میگویید این جزئش اراده دارد، به همان معنا بدن هم اراده دارد.

پس انسان در ترکیب حقیقی ای که روح و بدن پیدا میکنند تمام هویتش انسان است، انسان در این عالم دنیا همین است که دارد راه می رود. آن حقیقت اصلی و بنیادینش حتما روح است، و الان بدن عارض است و تابع. عنصر اصلی روح است. همه خصوصیات و مابه الامتیازات هم اول به روح داده می شود و از طریق روح به بدن می آید. حقیقت انسان می شود روح، روح مجرد است اما مجرد مفهوم نسبی است:(نه آن تجردی که مورد نظر فلاسفه است) پس آن روح، دارای بُعد است، دارای کمیت و کیفیت و حرکت است اما در کمیت و کیفیت و حرکت و نقل و انتقال از خصوصیات حرکتی که ما در عالم دنیا میشناسیم نیست. بُعد دارد اما نه بُعدی که ما داریم (لذا در آنجا تداخل راحت تر از این عالم دنیا است). زمان با این زمان متفاوت است (این است که بسیار پدیده های روحی را می شود توضیح داد)، حرکتش، نقل و انتقالش با این نقل و انتقال عالم دنیا متفاوت است. یعنی تمام خصوصیات چیزی که ما در تلقی اولمان میگوییم جسم را دارد اما نه با این ویژگی هایی که در اینجا وجود دارد.

موفق باشید ...:Gol:

حالا اگه یه تاپیک درمورد ازدواج یا اختلاف زن و مرد زده بودم ملّت ریخته بودن اینجا!!! :Gig:

مشکور;650565 نوشت:
پس انسان در ترکیب حقیقی ای که روح و بدن پیدا میکنند تمام هویتش انسان است، انسان در این عالم دنیا همین است که دارد راه می رود. آن حقیقت اصلی و بنیادینش حتما روح است، و الان بدن عارض است و تابع. عنصر اصلی روح است. همه خصوصیات و مابه الامتیازات هم اول به روح داده می شود و از طریق روح به بدن می آید. حقیقت انسان می شود روح، روح مجرد است اما مجرد مفهوم نسبی است:(نه آن تجردی که مورد نظر فلاسفه است) پس آن روح، دارای بُعد است، دارای کمیت و کیفیت و حرکت است اما در کمیت و کیفیت و حرکت و نقل و انتقال از خصوصیات حرکتی که ما در عالم دنیا میشناسیم نیست. بُعد دارد اما نه بُعدی که ما داریم (لذا در آنجا تداخل راحت تر از این عالم دنیا است). زمان با این زمان متفاوت است (این است که بسیار پدیده های روحی را می شود توضیح داد)، حرکتش، نقل و انتقالش با این نقل و انتقال عالم دنیا متفاوت است. یعنی تمام خصوصیات چیزی که ما در تلقی اولمان میگوییم جسم را دارد اما نه با این ویژگی هایی که در اینجا وجود دارد

ممنون از توضیحات خوب شما
(یک نکته توی پرانتز ، منظور از امامیه یعنی شیعیان؟)

اگر درست بگم دو نظر به اصل موضوع نزدیکتر بود. نظر فلاسفه و عقیدهء امامیه. اما این دو نظریه تفاوتی با هم دارند به این شکل که:

1 - فلاسفه ، جسم و روح رو ترکیبی مانند گرفتن چوب در دست میدونند. یعنی جسم رو صرفاً ابزاری میدونند که خودش جزء هویت انسان نیست و فقط به جسم اضافه شده تا مثل یک ابزار در اختیار روح باشه

2 - اما در عقیدهء امامیه ، جسم پس از الحاق به روح جان گرفته و زنده میشه و جزئی از هویت انسان میشه و دیگه نمیشه جسم رو صرفاً یک ابزار نامید. یعنی انسان همین ترکیب است اما با اصالت روح

امیدوارم درست توضیح داده باشم. خب حالا سوالات دیگه ای هم پیش میاد:

الف) آیا ابتدا روح خلق میشه؟ این خلق به چه صورت هست؟

ب) چه مدت تا رسیدن روح به جسم زمان میگذره؟

ج) آیا در زمان خلقت روح ، مشخص میشه که قراره کدوم جسم به این روح تعلق بگیره؟

د) اگر قراره که جسم پس از الحاق به روح ، جزء هویت انسان بشه ، چرا از ابتدا با هم ترکیب نمیشن؟ چرا بخشی از هویت انسان باید پس از مدتی بهش اضافه بشه؟

Reza-D;654299 نوشت:
ممنون از توضیحات خوب شما
(یک نکته توی پرانتز ، منظور از امامیه یعنی شیعیان؟)

سلام و ادب:Gol:

مكتب اماميه، همان شیعه اثني عشري است که در برابر مذاهب و فرق ديگر، امامت و جانشيني پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را به انتخاب افراد یا شورا نمي­داند. بلكه امامت را عهدي الهي براي علي بن ابي طالب و يازده فرزند ايشان مي­دانند و از اين رو مي­توان به مومنين به اين عقيده اماميه گفت.

Reza-D;654299 نوشت:
فلاسفه ، جسم و روح رو ترکیبی مانند گرفتن چوب در دست میدونند.

فلاسفه قائل به ترکیب جسم و روح نیستند بلکه روح را مستقل از جسم و مسلط بر آن می دانند بگونه ای که جسم حکم ابزار صرف را نسبت به روح دارد.

Reza-D;654299 نوشت:
اما در عقیدهء امامیه ، جسم پس از الحاق به روح جان گرفته و زنده میشه و جزئی از هویت انسان میشه

در عقیده امامیه این روح است که به جسم الحاق می شود نه بالعکس چنانکه فرمود: "فاذا سویته و نفخت فیه من روحی؛ پس چون اندام او را درست و آراسته كردم از روح خویش(اضافه تشریفی) در او دمیدم" این تصریح، نشان از قرار گرفتن و الحاق روح در کالبد جسم آدمی است و پس از این فرایند با آن ترکیب می شود.

Reza-D;654299 نوشت:
الف) آیا ابتدا روح خلق میشه؟ این خلق به چه صورت هست؟

بحث حدوث یا قدم نفس از کهن ترین مسائل علم النفس فلسفی است که بخش گسترده ای از مباحث این علم را به خود اختصاص داده است. هر موجودی یا حادث است یا قدیم؛ به گونه ای که اجتماع و ارتفاع آنها غیر ممکن است. دیدگاه های گوناگونی در باره حدوث یا قدم نفس بیان شده که به چند نمونه و دیدگاه برگزیده از منظر امامیه اشاره می کنیم:

اول. گروهی از حکما و متکلمان باستناد منابع نقلی معتقدند: نفوس همه انسانها دو هزار سال قبل از آفرینش بدن ها در حالی آفریده شده اند که عاری از ماده بوده اند و پس از آن دست کم سه بار به بدن تعلق می گیرند: در عالم ذر، در رحم مادر پس از شکل گیری بدن و در عرصه محشر.

دوم. ابن سینا و برخی حکما بر آنند که نفس هر انسانی زمانی آفریده می شود که بدن او به صورت کامل آفریده شود.

سوم. ملاصدرا بر اساس قاعده "جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء" معتقد است: نفس به عین حدوث بدن حادث می شود، نه پیش از آن یا حتی همراه آن. البته ایشان برای نفس وجودی عندالعله قائل است بدین معنا که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحله وجود عند العلة است، که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست؛ بلکه در آن مرتبه حتی محتاج بدن نیست. (صدرا، محمد بن ابراهیم، الاسفار الاربعة، ج 8، ص 346- 347، مصطفوی، قم، چاپ اول، 1368ش.)

چهارم. ابن عربی عارف، معتقد است: نفوس انسانهای کامل و عارف، ازلی اند و پس از آفرینش ابدان به آنها تعلق می گیرند؛ ولی نفوس جزئی و معمولی همراه با حدوث بدن، حادث می شوند و پیش از آن بهره ای از وجود ندارند.

دیدگاه های دیگری نیز در این باب مطرح است که از بیان آنها می گذریم برای مطالعه این اقوال رجوع کنید به: (درسنامه علم النفس فلسفی، استاد غلامرضا فیاضی، تحقیق محمد تقی یوسفی، صص 104 - 120)

چنانکه گذشت، همه فیلسوفان اسلامی، به رغم اختلاف نظرهای جزئی، بر آنند که تقدم نفس بر بدن محال است. ادله و براهینی نیز در اثبات مدعای خود ارائه داده اند که طبق بررسی ها همه آن ادله، نارسا بوده، در اثبات مدعا توفیقی نداشته است، بعلاوه لازم به ذکر است هرچند بحث از حدوث و قدم نفس صبغه ای عقلی و فلسفی دارد، لکن این بحث، فراتر از تیررس عقل و تجربه است و ادله ای که با نگاه عقلی به هر یک از اقوال پرداخته اند، بگونه ای مخدوش اند. از اینرو دست ما از ادله عقلی کوتاه است و باید به مضامین قرآن و گفتار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پناه ببریم تا مسأله آشکار شود.

آیاتی که قابل استدلال بر مدعا هستند بسیارند و نیز روایاتی که بر تقدم نفس بر بدن دلالت دارند پرشمارند؛ بگونه ای که به حد تواتر می رسند. در نتیجه می توان گفت: اعتقاد به این مسأله از ضروریات مذهب امامیه است. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: (همان منبع، صص 126 - 148)

ان شاء الله در پست بعدی، به چند نمونه از آیات و روایات وارده در اثبات تقدم نفس بر بدن اشاره خواهیم کرد. و در فرصت های بعدی به دیگر سؤالات تان خواهیم پرداخت. (لطفاً صبور باشید)

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;654408 نوشت:
ان شاء الله در پست بعدی، به چند نمونه از آیات و روایات وارده در اثبات تقدم نفس بر بدن اشاره خواهیم کرد. و در فرصت های بعدی به دیگر سؤالات تان خواهیم پرداخت. (لطفاً صبور باشید)

سلام مجدد:Gol:

در این مجال، به چند نمونه از آیات و روایاتی که قابل استدلال بر مدعا(حدوث نفس پیش از بدن) هستند اشاره می کنیم:

اول. آیات میثاق: در قرآن کریم آیات پرشماری پرده از حقیقتی شگرف، یعنی عهدالست و میثاقی که خداوند در عالم ذر از همه انسانها گرفته بر می دارد. در آیه ای می فرماید: " وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ؛(اعراف، 172) و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «چرا، گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم." (برای تفسیر آیه رجوع کنید به تفاسیر معتبر).

دوم. اسلام آوردن آسمانیان و زمینیان: چنانکه فرمود: "... وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ؛(آل عمران، 83) حال آنکه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه تسليم فرمان او هستند و به نزد او بازشان می گردانند " ظاهر آیه ناظر به همن دنیاست؛ ولی می دانیم که در اینجا همه ایمان نمی آورند و حتی بسیاری با اکراه هم ایمان نمی آورند از اینرو بر اساس روایتی که در تفسیر آیه آمده(ابوالحسن نیاطی فتونی، البرهان المسماه بمرآه الانوار و مشکوه الاسرار، ج 2، ص 63) مراد از آن روشن می شود که چنین واقعه ای در عالم ذر رخ داده است.

سوم. تکذیب نخستین: در آیه ای دیگر فرمود: وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ؛(اعراف، 101) در حقيقت، پيامبرانشان دلايل روشن برايشان آوردند. اما آنان به آنچه قبلًا تكذيب كرده بودند [باز] ايمان نمى‏ آوردند. اين گونه خدا بر دلهاى كافران مُهر مى‏ نهد." روایاتی به این مضمون موجود است. که بنا بر آنها گروهی از انسانها در عالم ذر با آنکه حقایق را شهود کردند به خدا ایمان نیاورده، راه تکذیب در پیش گرفتند و اکنون در این نشئه نیز ایمان نخواهند آورد.(حویزی، نورالثقلین، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، ج 2، ص 52؛ بنقل از علم النفس فلسفی، استاد فیاضی، ص 136)

آیات پر شمار دیگری نیز از حقایقی پرده بر می دارند که جز با آفرینش انسانها پیش از بدن ها پذیرای توجیه و تبیین نیستند. که به همین چند نمونه بسنده می کنیم.

روایات پرشماری نیز در اثبات حدوث نفس پیش از بدن وارد شده که رجوع به آنها جای هیچگونه تردیدی باقی نمی گذارند:

اول. تقدم دو هزار ساله ارواح بر اجساد: امام باقر (ع) در روایتی طولانی به این معنا اشاره فرموده اند: "... خداوند ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از ابدان آنان آفرید و رسول خدا و علی (ع) را به آنها شناساند و ما شیعیان خود را از لحن گفتارشان می شناسیم."(ابوجعفر صفار، بصائر الدرجات الکبری، تعلیق و تصحیح حاج میرزا محسن کوچه باغی، ص 109)

دوم. ایجاد اخوت بین ارواح: بر پایه این روایات، خداوند پیش از آفرینش بدن ها بین ارواح اخوت برقرار کرده است. برای نمونه: امام صادق (ع) فرمود: خداوند در اظلِّه(عالم مثال) دو هزار سال پیش از آفرینش اجساد، میان ارواح، پیمان برادری برقرار کرد.... (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تصحیح غفاری، ج 4، ص 352 ؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص 260)

سوم. اخبار هبوط ارواح: این اخبار بر هبوط ارواح و قرار گرفتن در ابدان دلالت دارند، این روایات نیز پرشمارند. بنا بر بعضی از این روایات، همه ارواح به ابدان هبوط می کنند؛ زیرا وقتی خداوند آنها را آفرید بسیاری از آنها ادعای ربوبیت می کردند از اینرو خداوند همه ارواح را هبوط داده، در این بدنها قرار داد تا ذلت و عبودیت خویش را دریابند. ابن فضل می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم: چرا خداوند ارواح را پس از اینکه در مکانی برتر و در ملکوت اعلا بودند در بدن ها قرار داد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: همانا خداوند می دانست که بیشتر ارواح در والایی و شرافتی که دارند، اگر به حال خود رها شوند در برابر خدا ادعای ربوبیت می کنند بر این اساس خداوند از باب لطف و رحمت، با قدرت خویش، آنها را در بدن هایی قرار داد که از آغاز، وجودشان را در انها مقدر فرموده بود ... (الخ)(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 58، ص 133 ؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 402 ؛ همو، علل الشرایع، ص 65)

بنابر آنچه گذشت، نتیجه می گیریم که آفرینش ارواح پیش از ابدان، قابل نفی عقلی نیست و ادله عقلی مخالف، ناتمام اند. از سویی، آیت و روایات پرشماری به خوبی و صراحت، تقدم افرینش ارواح بر ابدان را اثبات می کنند. (برای مطالعه بیشتر ر.ک: درسنامه علم النفس فلسفی، استاد فیاضی، تحقیق محمد تقی یوسفی، دروس هفتم و هشتم)

Reza-D;654299 نوشت:
ب) چه مدت تا رسیدن روح به جسم زمان میگذره؟

اگر مقصودتان این است که چه زمانی روح به جسم ملحق می شود روشن است پس از آنکه جسم فرایند طبیعی و تکوینی خود را در جنین کامل کرد روح به بدن ملحق می شود. اما اگر مقصودتان، مدت زمانی باشد که روح سیر می کند تا به بدن رسیده و ملحق شود، چنین زمانی مفروض نیست به عبارتی به محض تکمیل فرایند جسم، یعنی گذراندن مراحل شکل گیری انسان از نطفه، علقه، مضغه، شکل گیری استخوان، روح دمیده و به بدن ملحق می شود، اینطور نیست که پس از طی مراحل تکمیل و تکوین جسم، مقداری زمان بگذرد و جسم منتظر بماند تا روح، پس از طی کردن فاصله ای زمانی از راه برسد، بعبارت اخری می توان گفت: بین تکمیل فرایند جسم و فرایند الحاق و دمیده شدن روح، هیچ فاصله زمانی مفروض نیست یک معیت و همزمانی خاصی وجود دارد. در حقیقت، خداوند در آفرینش انسان دو بار اراده نمی کند، اینکه یکبار جسم آدمی را بیافریند و در مقطعی دیگر روحش را.(دقت کنید)

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;654499 نوشت:
اگر مقصودتان این است که چه زمانی روح به جسم ملحق می شود روشن است پس از آنکه جسم فرایند طبیعی و تکوینی خود را در جنین کامل کرد روح به بدن ملحق می شود. اما اگر مقصودتان، مدت زمانی باشد که روح سیر می کند تا به بدن رسیده و ملحق شود، چنین زمانی مفروض نیست به عبارتی به محض تکمیل فرایند جسم، یعنی گذراندن مراحل شکل گیری انسان از نطفه، علقه، مضغه، شکل گیری استخوان، روح دمیده و به بدن ملحق می شود، اینطور نیست که پس از طی مراحل تکمیل و تکوین جسم، مقداری زمان بگذرد و جسم منتظر بماند تا روح، پس از طی کردن فاصله ای زمانی از راه برسد
خیر سؤالم این نبود. شاید سؤالم رو بد نوشتم ، الان مجدد توضیح میدم

شما به حدوث نفس پیش از جسم اشاره فرمودید. سؤال بنده این نبود که روح چه زمانی را برای رسیدن به بدن سیر میکنه ، سؤالم اینه که بین آفرینش روح (که فرمودید مقدم بر جسمه) تا زمان آفرینش جسم (که فرمودید مؤخر بر نفسه) چه مدت طول میکشه و در طی این مدت که روح خلق شده اما هنوز جسم خلق نشده ، روح چکار میکنه و چه نقشی داره؟ در واقع سؤالم در مورد انتظار روح بود ، نه انتظار جسم

البته فرمودید که:

مشکور;654499 نوشت:
بین تکمیل فرایند جسم و فرایند الحاق و دمیده شدن روح، هیچ فاصله زمانی مفروض نیست یک معیت و همزمانی خاصی وجود دارد. در حقیقت، خداوند در آفرینش انسان دو بار اراده نمی کند، اینکه یکبار جسم آدمی را بیافریند و در مقطعی دیگر روحش را.(دقت کنید)
ولی درست متوجه نشدم. اگر هر دو با هم خلق میشن پس چطور میفرمایید آفرینش روح بر جسم تقدم داره؟! :Gig:

[SPOILER]در زمان شروع این تاپیک ، میدونستم بحثی هست که نیاز به گفتگوی بیشتری نسبت به بحث های معمول داره ، اما اصلاً فکر نمیکردم این بحث تا این حد گسترده باشه. چون هر توضیحی که شما میفرمایید سؤال دیگه ای پیش میاد. مثلاً درمورد حدوث روح پیش از جسم ، یکی از دلایل شما ، آیات میثاق بود که به بحث عالم ذر مربوط میشه و برای اثبات این دلیل باید بحث عالم ذر و عقاید مختلف درمورد اون هم مطرح بشه. چون تا جایی که من میدونم درمورد چگونگی همین آیات هم اختلاف نظرهایی بین بزرگان وجود داره. مثلاً آیت الله جوادی آملی به وجود عینی عالم ذر اعتقاد دارن در حالیکه علامه طباطبایی اون رو به شکل دیگه ای تفسیر میکنند

خلاصه اینکه میدونم شما مباحث دیگری هم دارید و میدونم چقدر وقتتون کمه ، اما ممنون میشم اگر مقداری بیشتر برای بنده وقت بذارید تا این بحث رو بیشتر باز کنیم. در عوض بنده هم قول میدم که در حد توان این اطلاعات رو بین دوستان نشر بدم تا علم افراد بیشتری درمورد این مسائل افزایش پیدا کنه تا شما وقتتون رو صرفاً برای یک نفر نذاشته باشید ، چون فکر میکنم ندانستن این مسائل ، میتونه افراد رو در برابر تفکراتی که از این ندانستن سوء استفاده میکنن آسیب پذیر کنه و برعکس دونستنش میتونه افرد رو در برابر تفکرات ضد دینی واکسینه کنه. این تنها کاریه که در جبران محبت شما از دست من برمیاد[/SPOILER]

بحث جالبی بود. مرسی

مشکور;654499 نوشت:
اول. آیات میثاق:

با سلام
شاید مقصود نوع انسان باشد نه افراد این نوع.

مشکور;654499 نوشت:
دوم. اسلام آوردن آسمانیان و زمینیان:

همه آسمان و زمین تسلیم هستند یعنی بنا به قاعده علی و معلولی کاملا تحت تدبیر و تسلیم علت العلل خویش هستند و نمی توانند سرپیچی کنند.

مشکور;654499 نوشت:
سوم. تکذیب نخستین:

اولا ضرورتی ندارد این تفسیر پذیرفته شود. چون ممکن است شخصی موضوعی را تکذیب کند و نیم ساعت بعد با وجود کلی ادله باز هم تکذیب کند. می شود مصداق این آیه.
اگر هم از قبل خلقتش منظور باشد مراد روح او در حالت بالقوه است. خدا می داند که این روح نهایتاً تکذیب خواهد کرد هر چند اختیار دارد.

مشکور;654499 نوشت:
ول. تقدم دو هزار ساله ارواح بر اجساد: امام باقر (ع) در روایتی طولانی به این معنا اشاره فرموده اند: "... خداوند ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از ابدان آنان آفرید و رسول خدا و علی (ع) را به آنها شناساند و ما شیعیان خود را از لحن گفتارشان می شناسیم."(ابوجعفر صفار، بصائر الدرجات الکبری، تعلیق و تصحیح حاج میرزا محسن کوچه باغی، ص 109)

منظور شاید نوع باشد نه افراد

مشکور;654499 نوشت:
وم. ایجاد اخوت بین ارواح: بر پایه این روایات، خداوند پیش از آفرینش بدن ها بین ارواح اخوت برقرار کرده است.

همه افراد یک نوع هستند خوب.

.
.
.
ممنون

Reza-D;654515 نوشت:
سؤالم اینه که بین آفرینش روح (که فرمودید مقدم بر جسمه) تا زمان آفرینش جسم (که فرمودید مؤخر بر نفسه) چه مدت طول میکشه و در طی این مدت که روح خلق شده اما هنوز جسم خلق نشده ، روح چکار میکنه و چه نقشی داره؟ در واقع سؤالم در مورد انتظار روح بود ، نه انتظار جسم

سلام مجدد:Gol:

اولاً لازم است بدانید انسان دو نفس دارد: نفس انسانی و نفس نباتی، زیرا انسان مرکب از روح و بدن است که روح همان موجود مجرد آگاه و تواناست و همه کارهای ادراکی و تحریکی اختیاری از اوست. بنابر این قوایی که در امور اختیاری ما کاربرد دارند به عین وجود نفس موجودند و به نوع وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت، با نفس اتحاد دارند. ولی قوای طبیعی و نباتی که از شئون اختیاری انسان به شمار نمی آیند، هیچگونه اتحادی با نفس ندارند بلکه از شئون نفس نباتی اند که صورت بدن و نوعی جسم نامی است.

چنانکه گفتیم طبق روایات، تقدم حدوث ارواح انسانی قبل از اجساد، دوهزار سال بوده است. و این تکون ارواح انسانی چنانکه گفتیم غیر از تکون نفس نباتی است که همراه با تکون جسم حادث می شود که صورت بدن و جسم نامی است. و همه اینها در قالب اراده تدریجی خدا بر خلقت انسان است.

این پرسش که :

Reza-D;654515 نوشت:
در طی این مدت که روح خلق شده اما هنوز جسم خلق نشده ، روح چکار میکنه و چه نقشی داره؟

در حقیقت این سؤال برگرفته از یکی دیگر از اشکالات جناب ملاصدرا به تقدم حدوث نفس بر بدن است، جناب ملا می گوید: اگر نفوس انسانی قبل از این جهان وجود داشته باشند،(یعنی حدوث شان قبل از بدن باشد) باید عمل همه قوای نفس، تعطیل شود و تعطیل در وجود، محال است. در جواب می توان گفت: بله، قوایی که فعلیت آن مربوط به داشتن بدن مادی است تعطیل می شود ولی این تعطیل در وجود نیست. چون در فرض مذکور، روح در جهان مادی، زندگی نمی کند و بدن مادی در کار نیست، پس شرایط تاثیر فراهم نیست. به علاوه نفس در عالم قبل از دنیا، از قوا و ادراکات و فعلیاتی برخوردار است، که ارفع از فعلیات و قوای مادی است (چون که صد آمد نود هم پیش ماست) .(مقاله تأملی در حدوث جسمانی نفس، مهدی افتخار، مجله کیهان فرهنگی، شماره 214)

بعبارتٌ اخری، تعطیل، بدین معناست که موجود نه کاری انجام دهد و نه از موجود دیگر تأثیر بپذیرد؛ حال آنکه نفس در مقام فعل، فی الجمله متعلق به ماده است، نه بالجمله. بر این اساس همه کارهای نفس به وسیله بدن انجام نمی شود. برای نمونه در علم حضوری به خودش و در تعقل، به ماده نیازی ندارد. بنابراین، نفس در افعالی که وابسته به ماده اند بدون بدن کاری نمی دهد؛ ولی در افعالی که نیازی به ماده ندارد، چنین نخواهد بود. ضمن آنکه، تعطیل مطلق محال است نه تعطیل محدود، بر این اساس همین که نفس پس از بیکاری طولانی، در بدن آید تا کار انجام دهد، برای خروج از تعطیل مطلق کافی است.(ر.ک: استاد فیاضی، درسنامه علم النفس فلسفی، تحقیق: محمد تقی یوسفی، ص118 و 119).

Reza-D;654515 نوشت:
ولی درست متوجه نشدم. اگر هر دو با هم خلق میشن پس چطور میفرمایید آفرینش روح بر جسم تقدم داره؟!

مقصود این است که خلق و آفرینش انسان،(که مرکب از جسم و روح است) به یک اراده خدا بوده (نه اینکه در زمانهای مختلف، چند بار اراده کند) و از آنجاییکه اراده خداوند بر آفرينش تدريجي تعلق گرفته، آن موجود، به صورت تدريجي تحقق مي يابد . چنانکه در باره خلقت جهان همین قاعده تدریجی حاکم است. «هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام؛ اوست كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد.»، (سوره هود (11)، آيه 7)

دلیل تدریجی و زمانمند بودن خلقت انسان(شکل گیری و ترکیب جسم و روح) عبارت است از اینکه جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم , جهان ماده اسـت وتـكـامل تدريجى از آثار لاينفك موجود مادى به شمار مى رود و امور مادى بالطبع درطى زمان از صورتى به صورتى درآمده و مراحلى را طى مى نمايد و در نتيجه يك پديده كامل مى شود فلذا خلقت انسان و زمين و آسمانها نيز از اين قانون مستثنا نيست .

بنابراین می توان گفت: از لحاظ نفس الامری و اراده واحد خداوند در خلقت جهان و انسان، یک نوع همزمانی و معیت در خلق روح و جسم مطرح است و با توجه به اینکه اراده خدا به تدریجی بودن خلقت جهان و انسان، تعلق گرفته، و نیز لازمه امور مادی و تکامل تدریجی، زمانمند بودن است می توان خلقت آنها را در دو نشئه و زمان متفاوت تصور نمود.

نکته پایانی؛ در پاسخ به تقاضای مکتوم شما گفتنی است:

اولاً: امکان پاسخگویی تفصیلی در این فضا امکان پذیر نیست، با توجه به منابعی که ارائه می شود لطفا اگر جویای توضیحات بیشتری هستید به منابع ارجاع داده شده مراجعه کنید.

ثانیاً: چنانکه گفتیم مسائل مرتبط با نفس، بسیار گسترده است و گرچه همه آنها همچون دانه های تسبیح به هم مرتبط اند اما پرداختن به همه آنها در یک تایپیک امکان پذیر نیست، لذا رسالت ما در این تایپیک، فقط پاسخگویی به سؤال اصلی تایپیک و بعضاً شاخه های فرعی و جزئی مرتبط با سؤال اصلی است. لطفاً از طرح دیگر مسائل علم النفسی در این تایپیک پرهیز کنید.

موفق باشید ...:Gol:

aminjet;654546 نوشت:
با سلام
شاید مقصود نوع انسان باشد نه افراد این نوع.

aminjet;654546 نوشت:
منظور شاید نوع باشد نه افراد

aminjet;654546 نوشت:
همه افراد یک نوع هستند خوب.

سلام و ادب:Gol:

با توجه به اینکه مجال توضیح و تفصیل، بیش از آنچه گفتیم نیست برای درک و فهم کاملتر از بحث توصیه می کنم حتماً بخشهای هفتم و هشتم درسنامه علم النفس فلسفی، استاد فیاضی، تحقیق محمد تقی یوسفی را مطالعه کنید بعلاوه با توجه اینکه علیرغم تصریح آیات و روایات بر حدوث ارواح (افراد) انسانی قبل از ابدان، شما این تعدد و تکثر مشخص ارواح را به نوع برگردانده اید لازم است بخشهای پنجم و ششم کتاب مذکور در وحدت یا کثرت نفس را هم مطالعه کنید.

در هر صورت، موضوع وحدت یا کثرت نفس مسأله مستقلی است که می تواند در تایپیک مستقلی مطمح نظر قرار گیرد.

موفق باشید ...:Gol:

aminjet;654546 نوشت:
همه آسمان و زمین تسلیم هستند یعنی بنا به قاعده علی و معلولی کاملا تحت تدبیر و تسلیم علت العلل خویش هستند و نمی توانند سرپیچی کنند.

سلام و تشکر:Gol:

بیان شما در واقع اثبات همان مدعای پیش گفته ماست اگر این تسلیم بر اساس قاعده علی و معلولی و تحت تدبیر علت العلل هم باشد منافی مدعای آیه شریفه مبنی بر حدوث ارواح قبل از اجساد در عالم ذر نیست. بنابراین، شما نیز با این بیان، بر مدعای ما تصریح کرده اید.

موفق باشید ...:Gol:

مشکور;654681 نوشت:
بیان شما در واقع اثبات همان مدعای پیش گفته ماست اگر این تسلیم بر اساس قاعده علی و معلولی و تحت تدبیر علت العلل هم باشد منافی مدعای آیه شریفه مبنی بر حدوث ارواح قبل از اجساد در عالم ذر نیست. بنابراین، شما نیز با این بیان، بر مدعای ما تصریح کرده اید.

با سلام

آن آیه ادعایی مبنی بر حدوث ارواح همه افراد قبل از اجساد نداشته است. فقط گفته است همه مطیع و تسلیم هستند. شما فرمودید که چون می دانیم که همه در این جهان تسلیم نیستند پس نتیجه می گیریم که این تسلیم بودن قبلاً رخ داده است. من عرض کردم که تسلیم هم اکنون هم هست و شما مراد از تسلیم را اشتباه تفسیر نموده اید. پس نتیجه تفسیر شما هم قتبل استناد نیست.

کتاب هایی که فرمودید اگر وقت شد و بیش از حد نیازمند پیش نیاز نبود مطالعه می کنم.

ممنون

خدا ست سرنوشت جبر برانسان معماست

بنام خدا

سلام و ادب:Gol:

در جمعبندی بحث "روح حاکم بر جسم یا جسم حاکم بر روح" از دیدگاه مکتب امامیه توجه به چند نکته ضروری است:

اول. مكتب اماميه، همان شیعه اثني عشري است که در برابر مذاهب و فرق ديگر، امامت را عهدي الهي براي علي بن ابي طالب و يازده فرزند ايشان مي­دانند و از اين رو مي­توان به مومنين به اين عقيده اماميه گفت.

دوم. برای شناخت نسبت جسم و روح به یکدیگر باید بین سه چیز تفکیک کنیم. یعنی بین کارکرد جسم و کارکرد روح و اصالت. انسان در ترکیب حقیقی ای که روح و بدن پیدا میکنند تمام هویتش انسان است، انسان در این عالم دنیا همین است که دارد راه می رود. آن حقیقت اصلی و بنیادینش قطعاً روح است، و این بدن عارض است و تابع. عنصر اصلی روح است. همه خصوصیات و مابه الامتیازات هم اول به روح داده می شود و از طریق روح به بدن می آید.

سوم. بحث حدوث یا قدم نفس از کهن ترین مسائل علم النفس فلسفی است که بخش گسترده ای از مباحث این علم را به خود اختصاص داده است. هر موجودی یا حادث است یا قدیم؛ به گونه ای که اجتماع و ارتفاع آنها غیر ممکن است. دیدگاه های گوناگونی در باره حدوث یا قدم نفس بیان شده که اشاره کردیم(پست 6)

چهارم. هرچند بحث از حدوث و قدم نفس صبغه ای عقلی و فلسفی دارد، لکن این بحث، فراتر از تیررس عقل و تجربه است فلذا باید به مضامین قرآن و گفتار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پناه ببریم تا مسأله آشکار شود. آیاتی که قابل استدلال بر مدعا هستند بسیارند و نیز روایاتی که بر تقدم نفس بر بدن دلالت دارند پرشمارند؛ بگونه ای که به حد تواتر می رسند. در نتیجه می توان گفت: اعتقاد به این مسأله از ضروریات مذهب امامیه است. (درسنامه علم النفس فلسفی، استاد غلامرضا فیاضی، تحقیق محمد تقی یوسفی، صص 148 - 126)

پنجم. در این مجال، به چند نمونه از آیات و روایاتی که قابل استدلال بر مدعا(حدوث نفس پیش از بدن) هستند اشاره می کنیم:
الف- آیات: 1. آیات میثاق. (اعراف، 172) 2. اسلام آوردن آسمانیان و زمینیان. (آل عمران، 83) و (ابوالحسن نیاطی فتونی، البرهان المسماه بمرآه الانوار و مشکوه الاسرار، ج 2، ص 63) 3. تکذیب نخستین. (اعراف، 101).
ب- روایات: 1. تقدم دو هزار ساله ارواح بر اجساد. (ابوجعفر صفار، بصائر الدرجات الکبری، تعلیق و تصحیح حاج میرزا محسن کوچه باغی، ص 109) 2. ایجاد اخوت بین ارواح. (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تصحیح غفاری، ج 4، ص 352 ؛ محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص 260) 3. اخبار هبوط ارواح. (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 58، ص 133 ؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 402 ؛ همو، علل الشرایع، ص 65).

در نتیجه ؛ آفرینش ارواح پیش از ابدان، قابل نفی عقلی نیست و ادله عقلی مخالف، ناتمام اند. از سویی، آیات و روایات پرشماری به خوبی و صراحت، تقدم افرینش ارواح بر ابدان را اثبات می کنند. (برای مطالعه بیشتر ر.ک: درسنامه علم النفس فلسفی، استاد فیاضی، تحقیق محمد تقی یوسفی، دروس هفتم و هشتم).

ششم. در پاسخ به این سؤال که چه زمانی روح به جسم ملحق می شود گفتنی است: پس از آنکه جسم فرایند طبیعی و تکوینی خود را در جنین کامل کرد روح به بدن ملحق می شود. و اگر مقصود، مدت زمانی باشد که روح سیر می کند تا به بدن رسیده و ملحق شود، چنین زمانی مفروض نیست به عبارتی به محض تکمیل فرایند جسم، یعنی گذراندن مراحل شکل گیری انسان از نطفه، علقه، مضغه، شکل گیری استخوان، روح دمیده و به بدن ملحق می شود.

هفتم. لازم است بدانید انسان دو نفس دارد: نفس انسانی و نفس نباتی، زیرا انسان مرکب از روح و بدن است که روح همان موجود مجرد آگاه و تواناست و همه کارهای ادراکی و تحریکی اختیاری از اوست. بنابر این قوایی که در امور اختیاری ما کاربرد دارند به عین وجود نفس موجودند و به نوع وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت، با نفس اتحاد دارند. ولی قوای طبیعی و نباتی که از شئون اختیاری انسان به شمار نمی آیند، هیچگونه اتحادی با نفس ندارند بلکه از شئون نفس نباتی اند که صورت بدن و نوعی جسم نامی است.

هشتم. طبق روایات، تقدم حدوث ارواح انسانی قبل از اجساد، دوهزار سال بوده است. و این تکون ارواح انسانی چنانکه گفتیم غیر از تکون نفس نباتی است که همراه با تکون جسم حادث می شود که صورت بدن و جسم نامی است.

نهم. در پاسخ به این سؤال که: طی این مدت که روح خلق شده اما هنوز جسم خلق نشده، روح چکار میکند و چه نقشی دارد؟ گفتنی است: در حقیقت این سؤال برگرفته از یکی دیگر از اشکالات جناب ملاصدرا به تقدم حدوث نفس بر بدن است. در جواب می توان گفت: بله، قوایی که فعلیت آن مربوط به داشتن بدن مادی است تعطیل می شود ولی این تعطیل در وجود نیست. چون در فرض مذکور، روح در جهان مادی، زندگی نمی کند و بدن مادی در کار نیست، پس شرایط تاثیر فراهم نیست. به علاوه نفس در عالم قبل از دنیا، از قوا و ادراکات و فعلیاتی برخوردار است، که ارفع از فعلیات و قوای مادی است (چون که صد آمد نود هم پیش ماست) .(مقاله تأملی در حدوث جسمانی نفس، مهدی افتخار، مجله کیهان فرهنگی، شماره 214)

دهم. در پاسخ به این سؤال که اگر هر دو با هم خلق می شوند پس چطور میفرمایید آفرینش روح بر جسم تقدم داره؟ گفتنی است: مقصود این است که خلق و آفرینش انسان،(که مرکب از جسم و روح است) به یک اراده خدا بوده (نه اینکه در زمانهای مختلف، چند بار اراده کند) و از آنجاییکه اراده خداوند بر آفرينش تدريجي تعلق گرفته، آن موجود، به صورت تدريجي تحقق مي يابد . چنانکه در باره خلقت جهان همین قاعده تدریجی حاکم است. «هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام؛ اوست كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد.»، (سوره هود (11)، آيه 7)

بنابراین می توان گفت: از لحاظ نفس الامری و اراده واحد خداوند در خلقت جهان و انسان، یک نوع همزمانی و معیت در خلق روح و جسم مطرح است و با توجه به اینکه اراده خدا به تدریجی بودن خلقت جهان و انسان، تعلق گرفته، و نیز لازمه امور مادی و تکامل تدریجی، زمانمند بودن است می توان خلقت آنها را در دو نشئه و زمان متفاوت تصور نمود.

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است