جمع بندی چه کسانی ملاصدرا را آزار دادند؟

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چه کسانی ملاصدرا را آزار دادند؟

با عرض قبولی طاعات و عبادات
سه سوال برای شروع
1-چه کسان و گروه هایی ملاصدرا را آزار دادند؟
2-مشخصات و خصیصه های این افراد چه بود؟
3-چگونه ملاصدرا را آزار می دادند؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سید محسن


با سلام
چه کسان و گروه هایی ملاصدرا را آزار دادند؟
مشخصات و خصیصه های این افراد چه بود؟
چگونه ملاصدرا را آزار می دادند؟

ملاصدرا از فلاسفه بزرگ جهان اسلام و تشیع بود که در دوران صفویه میزیست. زندگی او دارای فراز و نشیب بود که همراه با ناملایمات روزگار سپری گردید یکی از این ناملایمات، تبعید وی از اصفهان است.

ملاصدرا مدتی در شهر قزوین به تحصیل علم پرداخت و ظاهرا پس از اینکه پایتخت صفویه از قزوین به اصفهان منتقل شد او هم در این شهر از محضر بزرگانی چون شیخ بهایی، میرداماد و مرحوم میر فندرسکی بهره های فراوان برد.

ملاصدرا پله های رشد و ترقی علمی را یک به یک طی نمود تا به مقام علمی چشمگیری دست یافت. از این به بعد بود که مورد بی مهری روزگار قرار گرفت اما مشخص نیست که وی آیا هم در شهر اصفهان مورد بی لطفی واقع شد و هم در شهر شیراز زیرا نوشتند پس از اینکه مورد حسادت عالمان اصفهان و عالمان شیراز قرار گرفت به روستای کهک قم آ مد و در آن جا، کنج عزلت گزید. برخی گفتند شاه عباس با فشار علما او را از اصفهان به کهک تبعید نمود و برخی گفتند از بی لطفی علمای اصفهان به شیراز آمد و یا پس از حسادت علمای شیراز به روستای کهک قم آمد.

در هر دو صورت ملا صدرا رنجیده خاطر شد و مورد آزار قرار گرفت.

ملاصدرا از دانشمندان كم نظيري بود كه از همراهي با صاحبان قدرت و زندگي با اهل دنيا و دنياپرستان و تعريف و تمجيد شاهان صفوي بيزار بود و عظمت روحي كه در او وجود داشت به او اجازه سرفرود آوردن در برابر مقامات پست دنيايي را نمي‌داد. و البته دنيا طلبان نيز چنين مزاحمي را نمي‌توانستند تحمل كنند و او را از حسادت و توهين و تهمت خود در امان نمي‌گذاشتند.

سید ابوالحسن قزوینی در مورد حسادت برخی از بزرگان شیراز مینویسد: ( ملا صدرا پس از مراجعت به شيراز چنانچه عادت ديرينة ابناي عصر قديم و حديث همين است محسود بعضي از مدعيان علم قرار گرفت و به قدري مورد تعدي و ايذاء و اهانت آنان قرار گرفت كه در نتيجه از شيراز خارج و در نواحي قم در يكي از قُرا منزل گزيد و به رياضات شرعيه از اداي نوافل و مستحبات اعمال و صيام روز و قيام در شب، اوقات خود را صرف مي‌نمود.)[1]

پس میتوان گفت عاملین آزار و اذیت ملاصدرا علما بودند.

او خود در توجيه انتخاب اين راه مي‌گويد: «من وقتي ديدم زمانه با من سر دشمني دارد و به پرورش اراذل و جهّال مشغول است و روز به روز شعله‌هاي آتش جهالت و گمراهي برافروخته‌تر و بد حالي و نامردمي فراگيرتر مي‌شود ناچار روي از فرزندان دنيا برتافتم و دامن از معركه بيرون كشيدم و از دنياي خمودي و جمود و ناسپاسي به گوشه‌اي پناه بردم و در انزواي گمنامي و شكسته حالي پنهان شدم. دل از آرزوها بريدم و همراه شكسته‌دلان بر اداي واجبات كمر بستم.[2]

ملاصدرا پس از تبعید از اصفهان فارغ از قيل و قال و جاه و رفاه شهر و شهرنشيني در جوار لطف كريمة اهل بيت ـ عليها السّلام ـ و حرم آنان پناه مي‌گيرد تا ضمن بهره‌گيري از درياي علوم آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ از گزند فتنه‌ها در امان باشد. چرا كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است: «به هنگام فراگير شدن فتنه‌ها به قم و اطراف آن پناه ببريد».[3]

سال ورود و مدت اقامت ملاصدرا در كهك همانند ورود و اقامتش در اصفهان بخوبي روشن نيست. از تطبيق و انطباق بعضي يادداشتها مي‌توان نتيجه گرفت كه بين سالهاي 1025 تا 1039 در كهك بوده است و البته از شيوه زندگي او در آن قريه نيز اطلاعي نداريم جز مطالبي كه از نوشته‌هاي خود او مي‌توان استفاده نمود. در مقدمه اسفار رنجنامه خود را چنين ادامه مي‌دهد.
با گمنامي و شكسته حالي به گوشه‌اي خزيدم. دل از آرزوها بريدم و با خاطري شكسته به اداي واجبات كمر بستم و كوتاهيهاي گذشته را در برابر خداي بزرگ به تلافي برخاستم. نه درسي گفتم و نه كتابي تأليف نمودم. زيرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون والقاي درس و رفع اشكالات و شبهات و ... نيازمند تصفيه روح و انديشه و تهذيب خيال از نابساماني و اختلال، پايداري اوضاع و احوال و آسايش خاطر از كدورت و ملال است و با اين همه رنج و ملالي كه گوش مي‌شنود و چشم مي‌بيند چگونه چنين فراغتي ممكن است... ناچار از آميزش و همراهي با مردم دل كندم و از انس با آنان مأيوس گشتم تا آنجا كه دشمني روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بي‌اعتنا شدم. آنگاه روي فطرت به سوي سبب ساز حقيقي نموده، با تمام وجودم دربارگاه قدسش به تضرع و زاري برخاستم و مدتي طولاني بر اين حال گذراندم».[4]

صدرالمتألهين در طي نامه‌اي از كهك نيز به استادش ميرداماد وضع روحي خود را چنين ترسيم مي‌كند:
«و اما احوال فقير بر حسب معيشت روزگار و اوضاع دنيا به موجبي است كه اگر خالي از صعوبتي و شدتي نيست... اما بحمدالله كه ايمان به سلامت است و در اشراقات علميه و افاضات قدسيه و واردات الهيه ... خللي واقع نگشته ... از حرمان ملازمت كثيرالسعاده بي‌نهايت متحسّر و محزون است. روي طالع سياه كه قريب هفت هشت سال است كه از ملازمت استاد الاماجد و رئيس الاعاظم محروم مانده‌ام و به هيچ روي ملازمت آن مفخر اهل دانش و بينش ميسر نمي‌شود... به واسطه كثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افكار و اذكار بسي از معاني لطيفه و مسائل شريفه مشكوف خاطر عليل و ذهن كليل گشته.[5]

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه‌خورت را در پیش گرفت و از آن‌جا راهی کهک قم گشت.[6] از جمله اتهام‌هایی که به وی می‌زدند ترویج همجنس گرایی و تبلیغ عمل لواط از سوی وی بود.[7]
ملاصدرا در دوران تبعید به حوزه‌هایی رفت اما به او اجازه نمی‌دادند.جلوی دگر اندیشی گرفته می‌شد و او را مرتد
اعلام ‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵ یا ۷[8] سال در کهک قم و در تبعید زیست،

بازگشت به شیراز
حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله‌وردی‌خان حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، الله وردی خان چشم از جهان بست و به دیار باقی شتافت . و پس از او فرزند خلف وی امام قلی که سپهسالار سپاه وحاکم فارس شد پس از بیرون راندن پرتقالی ها ودر پی پیروزی حکم رفع تبعید ملا صدرا را از شاه عباس اول گرفته وملاصدرا را که از نوجوانی رفاقت ودوستی داشتن را به شیراز دعوت کرد.ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفه الارض (زمین‌شناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس می‌شد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.

بنابر این اگر ملا صدرا از اصفهان تبعید شده باشد باید گفت سعایت علمای اصفهان و فشار آنان بر شاه عباس باعث شد از این شهر تبعید شده و به کهک قم سفر کند. همچنین علما و فقها به ملاصدرا اتهامات مختلفی زدند که ریشه آن به حسادت و بدبینی و جایگاه پایین عرفان و فلسفه در نزد فقها باز میگردد. و اگر از شیراز دل کنده باشد باز عامل آن حسادت برخی از علما بوده است.

منابع

[1] . اسفار ج 1 ص 6

[2] . تاریخ فلسفه در اسلام، انتشارات سمت، ج 1 ص 496

[3] . بحار ج 60 ص 216

[4] . ملاصدرا، اسفار، ج 1 ص 6و 7

[5] . مجله فرهنگ ایران زمین، ج 13، ص 84، 100.

[6] . هانری کربن ص 138 و 139

[7] . گفتگوی خرد با اکبر ثبوت، طیبه دومانلو، بخش نخست، ۲۴ تیر ۱۳۹۰ و بخش دوم، ۲ مرداد ۱۳۹۰؛ لذت از دیدگاه شیخ اشراق، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت؛ صدرالمتألّهین و عشق به زیبارویان، معرفی رساله "فی عشق الظرفاء و الفتیان للأوجه الحسان" مهرداد افشار، ۲۹ مرداد ۱۳۹۰

[8] . هانری کربن، ص184


با تشکر از کارشناس محترم من هم به تدریج مطالبی را برگرفته از کتاب ملاصدرا نوشته سید محمد خامنه ای اضافه می کنم.

به طور کلی از دید جامعه شناختی آن دوران می توان رقبا و دشمنان ملاصدرا را برچند دسته تقسیم نمود:

نخست__کسانی که از دانش و معرفت بی بهره بودند و لوح ضمیرشان از علم و حکمت خالی بود.روی به دانش نیاورده بودند و دانش نیز سراغ آنان را نگرفته و ایندو از هم بیگانه بودند.خشک و تری از مقدمات و مصطلحات علوم در خاطر خطیر داشتند و عوام را با آن می فریفتند.عاری از فضل و کمال بوند گرچه گاهی به اصطلاح به فراوانی می دانستند.

دوم__دانشورانی که علوم و فنون را آموخته و به سلاح فلسفه و کلام و حدیث مسلح بودند و برای خود نفوذی داشتند.به مدارج بالای علمی همان علوم ظاهری و اصطلاحات و عبارات رسیده بودند.ولی از رسیدن به مدارج اخلاق و تربیت نفس فرومانده و اهریمن حسد یاجاه پرستی در درون آنها خوابیده بود و نمی توانستند کسی را برتر از خود یا همپا و شریک خود بدانند.

سوم__علمایی که تاب شنیدن آرا و نظرات جدید علمی و اندیشه های نو را نداشتند و آنچه را که در کتب درسی به آنها تزریق و ترزیق شده بود وحی منزل می شمردند و منکران آن را جاهل و بدعتگذار و حتی گاه ملحد و بی دین و کافر می شناختند و آنان را تکفیر می کردند. که این موضع گیری طبیعی است و عکس العمل وضع موجود به نوآوری هاست.
هر جامعه علمی در دفاع از سنتهای صنفی و علمی گذشته در برابر نوآوری ها که نوعی سنت شکنی است موضع می گیرد و تن به وضع جدید و آرای نو و افکار مخالف نمی دهد و مانند قانون اینرسی ( که در علوم فیزیک و قوانین حرکت و شتاب اجسام است) در برابر تحول و تحرک و شتاب جدید مقاومت میکند. که در دوران ملاصدرا نیز از این قاعده مستثنی نبود.

فساد دانش و دانشمندان نیز با مفاسد اجتماعی و سادگی و جهل مردم رابطه نزدیک داشته است.در محیط هایی که معیار علم و ارزش سخن و استدلال خود علم و علما بوده درخت علم ثمر داده است و جایی که معیار آن تشخیص عوام و تبلیغ و ترویج جاهلان گشته اند .عالمان حقیقی به کناری رانده شده اند و فضل فروشان و عالمان دروغین بر صدر نشسته اند.

نخستین دوران ملاصدرا در شیراز در چنین جمع و فضا ودر میان کسانی بوده که بیشترشان ارزش او را نمی دانسته اند و عده ای دیگر با ادراک مراتب کمال او برای حفظ مقام اجتماعی خود و راندن رقیب توانا یا با انگیزه های دیگر روانی و شیطانی با وی بدرفتاری می کرده اند.

یکی از ویژگی های ملاصدرا پایه علمی او بود ودیگر نوآوری ها و سنت شکنی هایش و همچنین صراحت و بی اعتنایی به دنیا و به انسان نماهای مسخ شده وبه عالمان بی عمل و یا جاهلان عالم نما و این هریک دشمنانی را به میدان می کشید.

از سخنان کنایه آمیز ملا محسن فیض در رساله الانصاف برمی آید که در بیشتر علمای آن زمان عهد صفوی بی تقوایی و بی مایگی علمی رواج داشته است.فیلسوف و متکلم آن عصر بی بصیرت در حقایق دینی و معرف الهی و قرآنی بوده وفقها و محدثان آن دوره هم جاه طلب و دنیاپرست و جملگی اهل حسد و کبر و دارای رذایل اخلاقی دیگر بوده اند.
در کتب میرداماد نیز گاهی اشاره به این دو ویژگی معاصرا (جهل و بی تقوایی) پرداختهاست.از جمله در مقدمه کتب صراط المستقیم فصیح ولی رمز آمیز و به کنایه سخن گفته و شاگردانش را از دو دسته حسودان جاه طلب وعالم نمایان جاهل پرهیز می آموزد. کسانی که به جای ره سپردن به کعبه رویشان به ترکستان است و مقصودشان دنیا و مادیات.

سید احمد علوی عاملی فقیه و فیلسوف و عارف عهد صفویه شاگرد و داماد میرداماد و همکجاوه ی ملاصدرا در آن سیر و سلوک نیز در کتاب للطایف الغیبیه خود در شکایت از عالمان همزمان خود می نویسد:
"سرمایه سخن شگرف متاعی است که با این کساد بازاری به هیچش می خرند و غریب یوسفی است که به عزیزی همان کلاف به بهایش می دهند.هیهات هیهات که حق شناسان زمانه و دقایق سنجان روزگار طفل طبع و کودک مزاج اندکه از نغمه کبک دری به بیضه غمگین قانع می شوند و از کتابخانه حکمت یونان زمین نصاب الصیبان اختیار می نمایند..."

خود ملاصدرا نیز در لابلای کتب خود به صراحت یا با اشاره وضع عالم نمایان زمان خود را بیان کردههرچند که در رساله سه اصل حجت را تمام نموده است.از جمله در فصل آخر رساله الحشر(ص120 و 121) بنام ختم و وصیه که خطاب به شاگردانش گفته است.به روشنی عالم نمایان زمان خود را "متفلسفون" و " اغیار" و "اهل اغترار" و "ابناء شیطان" نام می دهد.کسانی که می کوشند با دهان (گفتار) خود نور خدا و چراغ حق را خاموش کنند و آثار حکمت الهی را براندازند و حجت خداوند را (که عقل و شرع و امام برحق است) از روی زمین بردارند.

ملاصدرا در جای دیگری آنان را موجوداتی مسخ شده ولی انسان نما معرفی می کند و می گوید "این مسخ بسیار در زمان ما مانند مسخ ظاهری در بنی اسرائیل است"(المظاهر الالهیه مبحث معاد و تناسخ) و در رساله سه اصل (ص48 و 49) می گوید:
"این نسخ باطن در این امت بسیار است.بیننده باید که تماشا کند و چندین قرده و خنازیر و عبده طاغوت در لباس زهد و صلاح و شید و زرق بیند که همه به جهت پیروی شهوت و غضب و گمراهی و متابعت شیطان چگونه از فطرت اصلی برگشته و با بهایم و سباع و شیاطین برابر گشته و بدین صورتها در روز "و اذا الوحوش حشرت"مصور و مجسم خواهند گردید.بهیت این جانوران بروز خواهند نمود"
و نیز در جای دیگر این رساله می نویسد:
" در ایمان معاد مندرج است.علم نفس که کلید همه ی علم هاست از این علم خبری نزد علمای رسمی نیست وبه هم نمیرسد تا به دیگران چه رسد!..."
و نیز در کتاب شواهد الربوبیه(ص109) از آنان این گونه تعبیر می کند:
"...فهولاءهم اعداءالله و اولیاءالطاغوت وبظهور امثالهم تخاذل اهل الدین.کتموا اسرارهم و انکتموا فی زاویه الخمول.فانقرضت آثارهم..."

نکته ای که در تمام این جملات و سراسر کتاب "سه اصل" او روشن است شجاعت و بی هراسی او در برابر ژاژخوایان متنفذ زمان خود است.

برای تجسم بخشیدن به دوران ملاصدرا و جبهه های مخالفین او که به آزار وی پرداختند باید به برداشتها و تحلیلهای معاصران و نزدیکان روحی و عقیدتی او نیز توجه کرد که از این جمله یکی از شاگردان وفادار او فیض کاشانی است.فیض در کتابی (الکلمات الطریفه) که برای ریشه یابی اختلافات علمای مسلمان نوشته است.وضع علمای زمان خود و معاصران ملاصدرا را چنین شرح می دهد:

__برخی از فقها با تکیه بر رای و اجتهاد و عقلگرایی افراطی یا اعتماد بر اجماع و آرای گذشتگان فقه را از مسیر حقیقی خارج ساخته اند.

__برخی بی اعتنا به علوم شرعی و همچنین حکمت عملی که در اسلام با احکام شرع منطبق می گردد.خود را با فلسفه و عقاید بازمانده از فلاسفه سرگرم ساخته اند.

__عده ای به ظاهر به علم کلام پرداخته اند ولی برهان و جدل را به هم می آمیزند.

__بعضی به تصوف محض روآورده اند و خود را ملکوتی و واصل به حق می پندارند و بعضی حتی عبادت و احکام حلال و حرام را به کناری گذاشته اند و اباحی شده اند.

__گروهی دانشمند و صاحب فنونند ولی کار یا هدف آنها رسیدن به حقوق موقوفات مدارس از راه تدریس آن علوم می باشد.

__عده ای بی مایگان عالم نمایند که اگرچه اهل اصطلاحند و خشک و تر می بافند ولی از علم حقیقی خالی اند و به دنبال خیرات و صدقات و صید وجوه شرعیه اند.

__و عده ای از اینان به دنبال تکفیر این و آن و نبش قبر دانشمندان و حکمای گذشته و توهین و دشنام به معاصران می باشند.

در میان این همه گروهها که ننگ علم و دین و عار شرع مبین اند.بیش از همه فریاد ملاصدرا از عالم نمایان جاهل و دوستان نادان شریعت و به ویژه اوباش علم و دین و مدعیان آن و این بلند است.وی در کتب خود کم و بیش از آنان یادکرده و از جمله در مقدمه اسفار اربعه(ج1ص5و6) عالم نمایان زمان را به محدثان حنبلی مذهب تشبیه می کند.تشبیه عالم نمایان زمان به محدثان حنبلی مذهب را(که بیشتر آنان در تفسیر احادیث بسیار خشک بودند) باید اشاره به اخباریون دانست.مکتبی که با حدیث گرایی افراطی به وجود آمد و چون تبلیغ آنان همراه با هوچیگری و حمله ی بیرحمانه به فقهای شیعه و متخصصین علم اصول فقه و تکفیر این و آن و شعارهای بنیادگرایانه و طرد هرنوع بهره گیری از فلسف و منطق و استدلال بود. این مکتب خیلی زود در میان جوانان کم تجربه طرفدارانی یافت که برخی از آنها بعدها از علمای معروف گشتند و جای موسسان آن مکتب را گرفتند.

سلام
جالب و قابل استفاده بود

سلام

به نظر شما توجیه مطالبی که در مورد شاهد بازی در کتب ملا صدرا و شرح ملا هادی سبزواری آمده چگونه است ؟

این مطلب رو باید از فلاسفه و عرفا پرسید.
البته به نظر من قابل توجیه هست.

خیر البریه;651201 نوشت:
سلام

به نظر شما توجیه مطالبی که در مورد شاهد بازی در کتب ملا صدرا و شرح ملا هادی سبزواری آمده چگونه است ؟


سلام این مورد باید در موضوع جداگانه ای مطرح شود.اما به طور خلاصه خدمتتان می گویم:

شاهدبازی در ایران دومنشا دارد یکی یونان باستان و دیگری ترک.شاهدبازی یونانیان با حفظ جنبه ی مثبت و فلسفی در ایران وارد عرفان شد وبه عشق الهی و معنوی تفسیر شد.اما بچه بازی ماخوذ از ترکان جنبه ی زمینی داشت و با عمل جنسی همراه بود و در اشعار غیرعرفانی فارسی به وفور از آن یاد شده است.
نوع یونایی آن به عشق افلاطونی نیز معروف است و عرفا در این باره جمله معروفی دارند که:المجاز قنطره الحقیقه(عشق زمینی نهایتا به عشق آسمانی راه می یابد).در رسایل فارابی و ابن سینا هم از آن یاد شده است.

ملاصدرا که بنا به گفته خودش در رساله ی شواهد الربوبیه بیش از یکصد و هفتاد قاعده جدید فلسفی را با استدلال منطقی برهانی اثبات نموده و بر مسند فلسفه ویا کلام نشانیده و اصول معروف و معتبر زمان مانند اصالت ماهیت را به کلی رد کرده و اصولی مانند جسمانیه الحدوث بودن نفس را بر کرسی تحقیق نشانیده و دهها مانند آنکه متضمن رد براهین بزرگانی همچون ابن سینا و سهروردی است یا مخالف با تصورات عوامانه ی متکلمان درباره ی نفس و معاد و قضا و قدر و دهها مسئله ی دیگر کلامی است یا با پاره ای از مرده ریگهای مفسران و محدثان قدیم ناسازگار است.
مسلما با این اوصاف سنت شکن بزرگ زمان خود شمرده می شدکه بایستی از هر باره ای بر او سنگ دشمنی ببارد و از هر کمینی صدها تیر ملامت بر سرش بریزد که این چنین تکانی شدید به جمعی خواب آلوده ی علم وارد آورده است و آنان را از آرامش تن آسایانه یشان به در کرده است به ویژه که به دست این نوآور صف شکن جراحت برداشته و یا نمکی بر زخمش پاشیده شده باشد.زیرا ملاصدرا نیز در این عرصه ی نابرابر پیکار بر سرشان تیر تحقیر و توبیخ فروباریده و یا آنان را مورد عتاب شدید قرار داده است.

وی در جایی از کتاب "سه اصل"(ص22)خود خطاب به عده ای از آنان می گوید:

چون آدمی به مرگ جسد فانی گردد میان روضه و حفره چه فرق ماند نزد وی؟ و آنکه رسول (ص) فرمود:"القبر اول المنزل من المنازل الاخره" ندانم چه فهم خواهی کرد؟این حدیث خود از سرحد ادراک تو دور است!

یا در جای دیگری (رساله سه اصل ص23) خطاب به فلاسفه ی زمان می گوید:

...حکمای فلاسفه را با آنکه حظی وافر از این مسئله (حقیقت روح) هست اما نسبت دانش ایشان با دانش علمای آخرت و اهل قرآن همچو نسبت دانش عوام است با متکلم...

و نیز در جای دیگری (رساله سه اصل ص 42) می نویسد:

بیشتر دانایان و مجتهدان در این مسئله مقلدانند و مثل ابوعلی سینا که رییس فلاسفه ی اسلامیش می دانند در این مسئله (مسئله بهشت و جهنم) به تقلید راضی شده و به کشف و برهان ندانسته تا به دیگر ارباب بحث چه رسد...

یا در برابر فقیهان مسئله دان(!) که روایاتی را که درباره فضیلت" فقه" وارد شده و ناظر به شناخت جامع اصلی و فرعی اسلام است حمل بر علم به فروع مسائل احکام می کنند چنین می گوید:

و اکنون پیش طالبان علم و علمای این زمان فقه عبارت است از استحظار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و... و هر که خوض در این مسائل بیشتر می کند و اگرچه از علوم حقیقه هیچ نداند او را افقه می دانند.
از مودای "انما یخشی الله من عباده العلماء" و "لیتفقهوا فی الدین و لینذوا قومهم..." معلوم می گردد که فقیه کسی است که از خدای ترسد و خوف و خشیت در دل وی بیشتر باشد و معلوم است که از این ابواب (بیع و سلم و طلاق و عتاق) جرات و جسارت بیشتر حاصل می شود که خوف و خشیت...(رساله سه اصل ص79)

و خطاب به مدعیان حدیث شناسی زمان خود می گوید:

عزیز من!اگر علم همین است که تو می دانی و علم شریعت و حدیث نامش نهاده ای و آنچه تو دانی و نتوانی دانست صحیح نباشد پس قامت علم عجب کوتاه است و عرصه ی دل تاریک وسیاه و وسعت میدان معرفت و کجال دانش به غایت تنگ و پای خرد سست و لنگ خواهد بود.(رساله سه اصل ص 87)

و سرانجام خطاب به همه ی این عالمان بی حقیقت و مدعیان عالم نما می گوید:

کمال بر خود وقف مکن "و فوق کل ذی علم علیم" برخوان و از این حجابها و کدورتها و کجی ها که در مثال آیینه مذکور است بدرآ و پاکشو."لتعلم کم خبایا فی الزوایا"(رساله سه اصل ص87)

بدیهی است که با این فشار روانی که بر سنت گرایان و کهنه پرستان می آید و آن انگیزه ها که درون آنان از پیش وجود دارد کار به صلح و آشتی نمی انجامد ودر نتیجه آتش پیکار بالا می گیرد و ملاصدرا در نخستین برخورد خود در شیراز با چنین همکجاوگان متکلم یا متشرع یا متفلسف دچار چنین وضع و ماجرایی گشته بود.
گاه بر این انگیزه که گذشت اگیزه های دیگری نیز همراه می شود و عرصه پیکار را شدیدتر می کند و آن هنگامی است که بر اساس نظم کهنه و سنتهای پیشین شخص یا گروهی از مزایای مهم آن همچون ریاست و قدرت و سیادت و عزت و مال و ثروت برخوردار باشند.اینجاست که صفبندی فشرده تر و خصومت واضحتر و ضربات و لطمات شدیدتر می گردد.

عصران;651381 نوشت:
سلام این مورد باید در موضوع جداگانه ای مطرح شود.اما به طور خلاصه خدمتتان می گویم:

شاهدبازی در ایران دومنشا دارد یکی یونان باستان و دیگری ترک.شاهدبازی یونانیان با حفظ جنبه ی مثبت و فلسفی در ایران وارد عرفان شد وبه عشق الهی و معنوی تفسیر شد.اما بچه بازی ماخوذ از ترکان جنبه ی زمینی داشت و با عمل جنسی همراه بود و در اشعار غیرعرفانی فارسی به وفور از آن یاد شده است.
نوع یونایی آن به عشق افلاطونی نیز معروف است و عرفا در این باره جمله معروفی دارند که:المجاز قنطره الحقیقه(عشق زمینی نهایتا به عشق آسمانی راه می یابد).در رسایل فارابی و ابن سینا هم از آن یاد شده است.

سلام

آیا شما عین مطالب ملاصدرا و ملاهادی را در این مورد دیده اید ؟!

خیر البریه;651443 نوشت:
سلام

آیا شما عین مطالب ملاصدرا و ملاهادی را در این مورد دیده اید ؟!


سلام
ملاهادی را که نه ولی مطالب ملاصدرا را دیده ام.آنجا تفسیر آن عشق را می کرد نه توصیه ی آن را.در پایان هم می گوید اتحاد جسمانی عاشق و معشوق ممکن نیست بلکه باید به دنبال اتحاد روحانی رفت.همانطور که گفتم برگرفته از عشق افلاطونی است مانند شمس و مولوی نه مانند سعدی وحافظ....
دیگر از توضیح بیشتر معافم کنید تا همین جایش هم خیلی پیش رفتیم!!

قبلا بحثی داشتم :

Download

رسد ادمی به جائی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام ادمیت

بعید به نظر می رسد که مخالفان و معارضان ملاصدرا در شیراز فقط جامعه ی محدثین یا حتی فقها باشند بلکه از کلمات ملاصدرا برمی آید که متکلمان و حکما و حتی صوفیه هم با او به مخالفت برخاسته بودند و به ننظر ما بیشترین مخالفان و مخالفتها از ناحیه ی همین متکلمان فیلسوف نما و جاهلان عالم نما بوده است.
ملاصدرا در رساله سه اصل (ص56) می نویسد:

اکثر متکلمان و ارباب رسوم اعتماد بر مجرد سماع و روایت نهاده از راه به در می افتند و می خواهند که تصحیح احکام الهی بی نور عرفان از راه حواسی که مثار غلط و التباسند کنند و هر سالکی را که مخالف طور عقل ظاهربین خود دریافتند منکر وی می شوند و شروع در ایذاء و عناد و استهزا می نمایند.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده ی رهروی که عمل بر مجاز کرد

و در جای دیگری (رساله سه اصل ص58) خطاب به اهل ظاهر و پیروان متکلمان سرگردان در وادی حقیقت چنین می گوید:

هر که بر ادراک حواس که مثار غلط و التباس است اعتماد نماید و سیر آخرت را همچون سیر دنیا شمرد...جز کلال بصر و چشم و گوش ... و زوال عقل و هوش حاصلی نمی اندوزد."ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر"(سوره ملک :4) و چه جای حواس که عقل نیز تا به نور عشق منور نگردد راه به مطلوب اصلی نمی برد...عقل نظری از ادراک اولیات امور اخروی عاجز است و از این قبیل است معرفت روز قیامت که به قدر پنجاه هزار سال دنیاست و سر حشر ارواح و اجساد و نشر صحائف و معنی صراط و میزان و فرق میان کتاب و قرآن و سر شفاعت و معنی کوثر و انهار اربعه و درخت طوبی و بهشت و دوزخ و اعراف و نزول ملائکه و شیاطین و حفظه و کرام الکاتبین و سر معراج روحانی و هم جسمانی و سایر احوال آخرت ... و هر چه از این مقوله از انبیا علیهم السلام حکایت کرده اند همه از علوم و مکاشفاتی است که عقل نظری در ادراک آن اعجمی است و جز به نور متابعت وحی سید عربی و اهل بیت نبون و ولایتش علیه و علیهم السلام والثناء ادراک نمی توان کرد و اهل حکمت و کلام را از آن نصیبی چندان نیست:
ای دوست حدیث عشق دیگرگون است
وز گفت و شنید این سخن بیرون است
گر دیده ی دل بازگشایی نفسی
معلو شود که این حکایت چون است

ملاصدرا در کتب دیگر خود نیز به این نکات تکیه کرده و پیداست که خطاب او به اهل کلام و فلسفه و استدلال است.مثلا در مقدمه سوره ی واقعه می گوید:"حقایق ایمانی بدون تصفیه ی دل میسور نیست" یا در جای دیگر (تفسیر آیه الکرسی ص60) می گوید:"حکمت واقعی بدون ترک مادیات و مقام نمی شود" و "اعراض از حکمت با دنیاپرستی ملازمه دارد"(مبدا و معادص198) و از برخی عبارات دیگر رساله ی سه اصل(ص70) بر می آید که در جبهه ی مخالفان کمر بسته ی او حتی علمای طبیعیات و پزشکان نیز بوده اند:

و بدان به تحقیق و راست از من بشنو که نزد اهل بصیرت و علمای آخرین این جماعت منکرین تجرد نفس و نشئه ی ارواح از ظاهریه و حشویه اند و اکثر متکلمین و کافه ی اطبا و طباعیین و اخوان جالینوس فی الحقیقه هنوز به مقام و مرتبت نرسیده اند و از زمره ی اهل دانش و بینش نیستند و نور ایمان به آخرت...بر دل ایشان نتابیده و در حقیقت از عداد کفره اند هرچند به ظاهر حکم اسلام بر ایشان جاری است...

و در جای دیگری وی تصریح می کند که معارضان عمده ی او متکلمان بوده اند که آنها نیز در صف متحدی قرار داشته اند و سنگ بر باره ی ملاصدرا و حکمت متعالیه می انداخته اند. از جمله:

بعضی از دانشمند نمایان پر شر و فساد و متکلمان خارج از منطق و صواب و حساب و بیرون از دایره ی سداد و رشاد و متشرعان بری از شر بندگی و انقیاد منحرف از مسلک اعتقاد به مبدا و معاد افسار تقلید در سر افکنده نفی درویشان شعار خود کرده اند و دائما در نفی و جحد مذهب حکمت و توحید و علم راه خدا و تجرید که مسلک انبیا و اولیاست می کوشند...(رساله سه اصل ص5)

ای عزیز دانشمند و ای متکلم خودپسند تا کی و تا چند... در مقام رد و سرزنش و جفا با اهل صفا و اصحاب وفا باشی! و لباس تبلیس و ریا و قبای حیله و دغا درپوشی! و جام غرور از دست دیو رعنا بنوشی و در ابطال حق و ترویج باطل و تقبیح دانا و تحسین جاهل بکوشی! و با کسی که خواهد قدمی چند از جاده ی هواپرستی دور تر نهد و یا قدری در تلافی تضییع عمر برباد رفته سعی نماید...و یا خواهد دو سه گامی بر سیرت علمای متقین و شعار روندگان راه یقین بردارد...کمر عداوت دربندی و راه عناد و لداد پیش گیری!(رساله سه اصل ص7)

از مجموع کلمات و گفتار و عباراتی که ملاصدرا در رساله ی سه اصل که در واقع اعلامیه ی مواضع علمی و اعتقادی او و منشور فضاحت معارضان و مخالفان جبهه ی مخالف است و نیز سایر کتبش چنین بر می آید که بیشترین معارضه ی او با همین دو دسته یعنی متکلمان مقلد مآب زمان و یا اخباری مسلکان بوده است و اینکه تسامحا مخالفان او را فقط فقها وانمود می کنند چندان صحیح نیست.

اما گاهی در مخاطبان ملاصدرا فقها و عالمان فروع احکام نیز هستند.زیرا که در تکفیر خلق تشخیص اگرچه با متکلمان است ولی فتوا و حکم با مجتهدان است.از جمله در رساله ی سه اصل که خطاب آن مخصوص دسته ای خاص نیست می گوید:

... و آن علمی که مقصود اصلی و کمال حقیقت است و موجب قرب حق تعالی است علم الهی و علم مکاشفات است نه علم معاملات و جمیع ابواب علوم . غایتش مجرد عمل است و فایده ی عمل تصفیه و تهذیب ظاهر و باطن.(رساله سه اصل ص 74) ... به سبب الفاظ مشترکه ی علم و فقه و حکمت غلط نکند و از راه نیفتد.چه هریک از این الفاظ در زمان پیغمبر و سادات طریقت به معنی دیگر غیر از این معنی هاست که حالا مصطلح متاخران گشته ... از آن جمله لفظ "فقه" است...در ازمنه ی سابقه لفظ فقه را اطلاق می کرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقایق آفات و امراض وی... و اکنون پیش طالب علمان این زمان فقه عبارت است از استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و مهارت در قسمت مواریث و مناکحات و...! و هر که خوض در این مسائل بیشتر کند و اگرچه از علوم حقیقه هیچ ندند او را افقه می دانند.(همان ص78) عزیز من اگر علم همین است که تو می دانی و علم شریعت و حدیثش نام نهاده ای...پس قامت علم عجب کوتاه است... (همان ص87) حالیا ای متشرع عادل! و ای عابد سنگین دل اگر کسی بر تو معلوم سازد که هیچ چیز از ارکان ایمان نمی دانی و از علمی که آن فرض عینی توست خبر نداری و به فروض و فروع که در تمام عمر ترا به آن حاجت نمی افتد عمر خرج می کنی در جواب چه خواهی گفت؟ به غیر آنکه راه جحود و عناد پیش گیری.(همان ص 108) ای متشرع عادل و ای دقیقه شناس غافل ! اگر لحظه ای تامل نمایی در این آیه:"و ماامروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین...(سوره بینه :5)" معلومت شود که به این اعمال بدنی و علوم ظاهری و اسلام زبانی و نماز ارکانی و روزه ی دهانی و... بی تصفیه ی باطن از غش اعتقادات ردیه... و تنویر قلب از ریا...به منزله ی سلامت و نجات آخرت ره نمی توان برد.(همان ص 116) و اما علمی که متعلق به عمل است و از علوم معاملات نه از مکاشفات است دانستن آن به قدر عمل واجب کفایی است و زیاده از عمل دانستنش وبال آخرت است... و آنجا که کس است یک حرف بس است.(همان ص119)

و سپس از شهید ثانی شیخ زین الدین لبنانی (ار آداب المتعلمین) این عبارت را می آورد "فلا یتفرغ لتعلم علم الاحکام الا ما لابد منه"(رساله سه اصل ص 120).

البته ملاصدرا چه بسا صدر فقهای زمان خود نیز بوده ولی از آنجا که "ما لابد منه" را همان درجه ی اجتهاد و قدرت و امکان استنباط و عدم نیاز به تقلید می دانسته و علم الهی را برتر می شناخته به تدریس فقه نمی پرداخته است.

متسفانه هر وقت یکی اومد نو اندیشی کنه وحرف جدید و دقیق تری نسبت به قدما بزنه تکفیر شد و میشه!
ما به جای اسلام و دفاع از عقاید منطقی اون تفکرات و برداشت های افرادی رو که برخی هزار سال پیش مرجع شیعه بودن رو وحی منزل میدونیم و از اونها دفاع میکنیم
چندتا مثال بزنم!
ببینید در موضوع اعجاز قرآن علمای قدیمی که بحث کردن اکثرا در فصاحت و بلاغت بوده
الان مباحث اعجاز علمی و عددی مطرحه که شیخ صدوق مجلسی و ... هیچ حرفی در این مورد برای گفتن ندارن دقت کنید هیچ حرفی!

مباحث جدید فلسفی مطرحه واقعا سطح تفکر علمای قدیم ما پاسخ گو نیست
و ...

در کل از برخی علمای برجسته دوره های مختلف بت سازی کردن و هر کس خلاف نظر اونا حرف بزنه تکفیر میشه
ابن سینا که باعث افتخار ایران و ایرانیه تکفیر شد
ملاصدرا تکفیر شد
امام خمینی رو هم تکفیر کردن!(به جرم تدریس فلسفه)
خلاصه هر کس مثل من فکر نکنه مثل ادرار من نجس هست(ببخشید این عبارت رو گفتم ولی منطق اینا همینه)
بگذریم مثلا من اینا رو بگم کسی میپذیره !
نه تکفیر میشم و مشکلی حل نمیشه

جوجه اردک زشت;653594 نوشت:
ظرفیت از پشت تکمیل است لطفا از جلو خنجر بزنید؟...

سلام
اگر پشت در پشت هم مبارزه کنیم کسی نمی تواند از پشت به ما خنجر بزند.

جوجه اردک زشت;653594 نوشت:
چندتا مثال بزنم!

مثالهایی که زدید تازه از آن خوبهایش بودند.مثالهای بیخ دار تری هم وجود دارند.

یادم انداختید که باید این تایپیک را تمام کنم. بدبختی این است که روی اینترنت هم نیست که به آسانی کپی پیست کنیم.باید حتما با دستان خودم تایپ کنم.

محدثان زمان ملاصدرا نیز که مرام و مسلک اخباری گری داشتند جزو مخاطبین ملاصدرا و معارضین و مزاحمین وی بوده اند که در رساله ی سه اصل آنان را نیز آماج حملات تیغ برنده ی کلام خود ساخته و در جایی از آن می گوید:

کلینی از امام جعفر صادق (ع) روایت نموده که:من اراد الحدیث لمنفعه الدنیا لم یکن له فی الاخره نصیب و من اراد خیر الاخره اعطاه الله خیر الدنیا و الاخره. و از بعضی ارباب قلوب منقول است که فتنه الحدیث اشد من فتنه المال و الاهل و الوالد...و از حضرت عیسی مروی است که:... کیف یکون من اهل العلم من یطلب الکلام لیخبر به لا لیعمل به. از حضرت پیغمبر (ص) منقول است که فرمود: اوحی الله تعالی الی بعض انبیائه : قل للذین یتفقهون لغیر الدین و یتعلمون لغیر العمل و یطلبون الدنیا یعمل الاخره و یلبسون للناس لباس مشکوک الکباش و قلوبهم کالذئاب السنتهم احلی من العسل و قلوبهم امر من الصبر. ایای یخادعون و بی یستزوون لامنحن لهم فتنه تذر الحکیم الحکیم حیرانا.(رساله سه اصل ص 118)

و نیز در همان رساله (ص 87)و(ص82) در جای دیگری خطاب به اخباری ها می گوید:

هرگاه دیدن شخص نبی بی آگاهی ضمیر و معرفت باطن مر کسی را سود نداشته باشد.شنیدن حدیث وی از راه روایت بی درایت به طریق اولی فایده نخواهد داشت بلکه باعث چندین غرور و اعوجاج و ضلال می گردد...
اگر علم چنان است که تو دانسته ای و یا باید که از راه نقل و مشیخه فراگیرد پس حق تعالی چرا در چندین مواضع از قرآن مذمت می نماید جمعی را که به تقلید مشایخ و آبای خود در اعتقادات اعتماد نموده اند و در اصول دین تعویل به آن کرده؟

گاهی دیده شده است که متکلمان و اخباریان با هم همصدا شده اند و یکباره به دفاع از شرع خیالین خود با حکمت و عرفان به مخالفت برخاسته اند.به قول علامه حزین لاهیجی:

چون اشاعره خود را در برابر معتزله (که به ترجمه کتب یونانی دست یافته و در استدلال قوی شده بودند) ناتوان دیدند.دست به نقل روایات در بدعت بودن فلسفه زدند و تبعیت حکما را حرام دانستند.این پدیده بعدها عمومی شد که حتی به خود معتزله رسید.(فتح السبل حزین لاهیجی ص 51)

در جبهه ی مخالفان ملاصدرا در شیراز همه گونه از علمای دنیا پرست و منحط مدعی و بی مایه گندم نمای جوفروش و گرگ پوستین پوش دیده می شد و در برابر نظام فکری و فلسفی نوینی که ملاصدرا به ارمغان شیراز برده بودبه زبان و اشکال مختلف اعتراض میکردند. از عبارات ملاصدرا بر می آید که در صف مخالفان وی متکلم و اخباری و فقیه و فیلسوف مشایی و حتی طبیب و طبیعی دان و صوفی هم وجود داشته و این همه شاید با انگیزه های گوناگون و دواعی و اغراض مختلف به تعرض و بدگویی و اعتراض و تبلیغ به زیان وی و بدنام ساختن او نزد عوام و خواص مشغول بوده اند.

بنابراین آن تجربه ای که در زمان اشاعره و معتزله پدید آمد در زمان صدرا نیز محتمل است روی داده باشد و در برابر براهین قاطع و دندان شکن حکمت متعالیه متکلمان و حتی فیلسوفان معاصر وی ناچار بهباروی حدیث و اخبار و حریم سنت نبوی پناه برده و ملاصدرا را آماج سنگباران اخباری گری و حمایت از کتاب و سنت قرار داده باشند.
شاید همین ماجرای تقابل حدیث و سنت در برابر حکمت متعالیه این گمان را در برخی به وجود آورد که ملاصدرا در برابر حدیث و سنت برخاسته بود و مانند برخی فیلسوفان و حتی متکلمان حتی از آن بی خبر و به دور بود. از این رو باید یادآوری شود که نه فقط این تصور خطا و به دور از واقعیت است بلکه گاهی این اندیشه پیش می آید که بسا برخی تقابلهای محدث مآبانه شبیه به اخباریگری که در داماد و شاگرد ملاصدرا یعنی فیض کاشانی دیده می شود و اعتراضاتی که به فقها و شیوه های فقاهتی استنباط احکام دارد ناشی از تربیت استاد او بوده است.چه ملاصدرا نه فقط در حدیث و علوم مربوط به آن و تحمل و نقل و تدریس و اجازه دست داشته که از کتب فلسفی و به ویژه از کتاب شرح اصول کافی او بر می آید که بسیار در حدیث متبحر بوده و نص کلام معصومین را به چیز دیگری سودا نمی کرده و همه چیز حتی منطق و برهان و استدلال و عقل را سایه ی کلام خدا و معصوم می دانسته است.

همچنانکه متکلمان غیر محقق و فلاسفه ی مقلد در پیکارشان با حکمت متعالیه طرفی نمی بستند و افسونهای برهان نمایشان در برابر باطل السحر ملاصدرا بی اثر می ماند به طور قطع وسوسه های خناسانی که حدیث را برسر نیزه می کردند و داعیه ی دفاع از اهل بیت را داشتند نیز در برابر محدثانی صادق و صالح و حافظانی امین مانند ملاصدرا و امثال او اثری نداشته است.

ملاصدرا در اعلامیه ی تاریخی خود در برابر جبهه ی نا مبارک مخالفان یعنی رساله ی سه اصل نه فقط از حدیث و سنت دفاع کرده بلکه حتی محدث نمایان را فرزندان ناخلف حدیث می داند و معتقد است که راه وصول به کلام معصومین را نیافته اند و در جای جای کتب خود عقل غیر متکی به عصای نقل را گمراه می شمرد و می گوید:

راه توحید را به عقل مجوی
دیده ی روح را بخار مخار
زانکه کرده است قهر الا الله
روح را بر دو شاخ "لا"بردار
من چون تو هزار عاشق از غم کشتم
کز خون کس آلوده نشد انگشتم(رساله سه اصل ص 59)

عقل نظری از ادراک امور اخروی عاجز است... و وجز به نور متابعت وحی سید عربی و اهل بیت نبوت و ولایتش(علیه و علیهم السلام) ادراک نمی توان کرد و اهل حکمت و کلام را از آن نصیبس چندان نیست...(رساله سه اصل ص 58)

جوجه اردک زشت;653594 نوشت:
بگذریم مثلا من اینا رو بگم کسی میپذیره !

عصران;653601 نوشت:
اگر پشت در پشت هم مبارزه کنیم کسی نمی تواند از پشت به ما خنجر بزند.

سلام علیکم،
عبرت گرفتن از تاریخ البته مهمه ولی خودتان هم بهتر می‌دانید که اینطور نیست که چون در گذشته در مقابل حرفهای درست برخی بزرگان ایستاده‌اند پس به عنوان عبرت گرفتن از تاریخ دیگر هر کسی هر حرفی زد را بگوییم که باید آنرا پذیرفت که نکند بعداً متوجه شویم که حرف او درست بوده است و ما اشتباها جلوی او ایستاده‌ایم ... علمای هر دوره‌ای باید وظیفه‌اشان را بشناسند و به آن عمل کنند، در این کار هم باید تابع هوای نفس نباشند، برای اینکه دچار انحراف هم نشوند باید ولی و حجت خدا یا حجت حجت خدا در زمان خودشان را بشناسند و از او تبعیت کنند تا با بی‌بصیرتی مستقیم یا غیرمستقیم به دین خدا ضرر نرسانند و یا مقابل حق نایستند ...
انتقاد سازنده هم خوبه ولی اینکه بگوییم قدیم‌ها اینطور بوده الآن هم همینطوره بیشتر شبیه به شکوه و شکایته که ما مسؤول رسیدگی بهش نیستیم و اینجا هم شاید چندان جای درد و دل به این سبک نباشد ... پشت در پشت هم می‌خواهید با چه کسی یا چه کسانی مبارزه کنید؟ چه کسی می‌خواهد چه کسی را از پشت خنجر بزند؟ ... چه کسی چه کسی را تکفیر کرده است؟ ... از این حرفها می‌توان سوء استفاده کرد ... شاید شما حرف حقی بزنید ولی بعد مصداقش را کسی به صورت باطل مشخص کند ... لطفاً عبرتی اگر می‌خواهید بگیرید یا کلی و بدون شکایت باشد و یا روشن‌تر باشد که کارشناسان بتوانند موضع مناسبی مقابلش داشته باشند و در صورت امکان مانع از سوء استفاده‌های احتمالی از غور کردن شما بزرگواران در تاریخ توسط دیگران بشوند
یا علی علیه‌السلام

باء;653642 نوشت:
باید ولی و حجت خدا یا حجت حجت خدا در زمان خودشان را بشناسند

سلام
در حال حاضر ما مقدم ترین حجت خدا را عقل می دانیم.از شما یک سوال دارم در حال حاضر حجت حجت حجت حجت حجت خدا دقیقا چه کسی می شود تا ما از او تبعیت کنیم؟(نکند کارشناسان این سایت باشند)
علامه مجلسی هم انسان پرهیزگاری بود و تابع هوای نفس خود هم نبود. شاید در زمان صفویه این حجت حجت خدا مصداقش ایشان باشد.ایشان امید داشت که دولت صفویه به دولت امام زمان وصل شود ولی بعد از مرگش برای منصب شیخ الاسلامی رقابت در گرفت و بعد هم که افغانها حمله کردند و ادامه ماجرا.پس دیدید که این حجت حجت خدا در زمان صفویه هم کاری نتوانست بکند .
خود شاه سلطان حسین هم توهم برش داشته بود که امام زمان او را یاری می کند در حدی که همین طور دست روی دست گذاشت تا افغانها به اصفهان آمدند. حتی تاج خودش را هم بر سر شاه افغانها گذاشت.

باء;653642 نوشت:
پشت در پشت هم می‌خواهید با چه کسی یا چه کسانی مبارزه کنید؟

باء;653642 نوشت:
چه کسی می‌خواهد چه کسی را از پشت خنجر بزند؟

باء;653642 نوشت:
چه کسی چه کسی را تکفیر کرده است؟

قبلا عرض شد:

عصران;650450 نوشت:
نخست__کسانی که از دانش و معرفت بی بهره بودند و لوح ضمیرشان از علم و حکمت خالی بود.روی به دانش نیاورده بودند و دانش نیز سراغ آنان را نگرفته و ایندو از هم بیگانه بودند.خشک و تری از مقدمات و مصطلحات علوم در خاطر خطیر داشتند و عوام را با آن می فریفتند.عاری از فضل و کمال بوند گرچه گاهی به اصطلاح به فراوانی می دانستند.

دوم__دانشورانی که علوم و فنون را آموخته و به سلاح فلسفه و کلام و حدیث مسلح بودند و برای خود نفوذی داشتند.به مدارج بالای علمی همان علوم ظاهری و اصطلاحات و عبارات رسیده بودند.ولی از رسیدن به مدارج اخلاق و تربیت نفس فرومانده و اهریمن حسد یاجاه پرستی در درون آنها خوابیده بود و نمی توانستند کسی را برتر از خود یا همپا و شریک خود بدانند.

سوم__علمایی که تاب شنیدن آرا و نظرات جدید علمی و اندیشه های نو را نداشتند و آنچه را که در کتب درسی به آنها تزریق و ترزیق شده بود وحی منزل می شمردند و منکران آن را جاهل و بدعتگذار و حتی گاه ملحد و بی دین و کافر می شناختند و آنان را تکفیر می کردند. که این موضع گیری طبیعی است و عکس العمل وضع موجود به نوآوری هاست.

باء;653642 نوشت:
از این حرفها می‌توان سوء استفاده کرد

چاقو هم همین طور است هم می توان جان انسانها را نجات داد و هم می توان با آن جان انسانها را گرفت.

سلام علیکم

عصران;653648 نوشت:
چاقو هم همین طور است هم می توان جان انسانها را نجات داد و هم می توان با آن جان انسانها را گرفت.

و شما در صدد فراهم کردن فرصت برای هر دو گروه جراح و قاتل هستید که اینطور از ایجاد آب گل‌آلود (بیان صحبت‌های قابل سوء استفاده) دفاع می‌کنید؟
...
تشخیص حجت‌های خدا بر عهده‌ی عقلتان، حقیر با عقل و فطرتم تشخیص‌هایی داده‌ام که به همانها هم عمل کنم ان شاء‌ الله
برای شناخت «کسانی که از دانش و معرفت بی بهره بودند و لوح ضمیرشان از علم و حکمت خالی بود» نیاز به معیار صحیح است و هر دو طرف دعوا یکدیگر را به همین اتهام محکوم می‌کنند، اگر معیار صحیحی ارائه نشده و پذیرفته نشود گفتن این حرف هیچ دردی را دوا نمی‌کند و فقط ایجاد کینه و دشمنی می‌کند و اولین چیزی که این وسط قربانی می‌شود عقلانیت است. به همین دلیل خواستم از شکایت‌های کور بپرهیزید و یا عبرت کلی بگیرید و یا اگر عبرت خاصی مدّ نظرتان هست شفاف بگویید، چه بهتر که معیارهای عقلی‌اتان را هم در عبرت‌گیری‌اتان بیان کنید تا خوانندگان را عقل و دین بیافزاید، ان شاء الله ...
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیه‌السلام

باء;653642 نوشت:
چه کسی چه کسی را تکفیر کرده است

برخی از علما دکتر شریعتی رو تکفیر کردن
اخیرا هم عده ای با سواد در مجالسشان شهید مطهری رو تکفیر و لعن کردن!
جالب بدونید این جماعت ها از چرندیاتی مثل قمه زنی و ... حمایت می کنند (نتیجه دوری از فلسفه و منطق)

باء;653642 نوشت:
پشت در پشت هم می‌خواهید با چه کسی یا چه کسانی مبارزه کنید؟

برای وقتم ارزش زیادی قائلم که بخوام در مورد آقایون بی سواد ها صحبت کنم

فقط یک مورد!
کسی که یک کتاب درمورد علوم عقلی ندارد(در سطح عالی)
کسی که یک مقاله در ژرونال های بین المللی فلسفه ندارد
کسی که با یکی از بزرگان جهان مناظره یا مکاتبه در مورد مسائل فلسفی نداشته
کسی که یک کتابش در هیچ کدام از دانشگاه های جهان تدریس نمیشود(در زمینه فلسفه)
کسی که هیچ تئوری و بحث فلسفی ای جدیدی برای ارائه ندارد
کسی که ...
این فرد به خودش اجازه میده به چندین و چند هزار نفر در طول تاریخ توهین کنه و بگه فلسفه کشکه
به هیچ کسم پاسخگو نیست
اینم مصداق آقایون کارشناس اگر می تونن جواب علمی بدن البته حذف می کنند ...

باء;653650 نوشت:
گفتن این حرف هیچ دردی را دوا نمی‌کند

عرض شد تحجر به حدی زیاده که این درد رو فقط مردن دوا میکنه و درمانی براش نداریم
ما هر جور استدلال کنیم ی حدیث جعلی از مجلی میارن و فرار میکنند(خدا علامه مجلسی رو رحمت کنه مجموعه جعلیات حدیث شیعه رو جمع آوری کرده)

از کتاب سه اصل و دیگر تعبیرات موجود در کتب او به روشنی به دست می آید که ملاصدرا در برابر مخالفان خود همواره موقعیتی برتر داشته واز موضعی فائق و جبهه ای غالب سخن می گفته و اگر نبود زهد و عرفان و شیوه و آداب درویشان که "گفتگو آیین درویشی نبود"(و نمی باشد) و لطافت روح وی که غلبه بر دشمنان و شکست انداختن در برج و باروی دشمنان را روح و منش او برنمی تافت هرگز جبهه ی پیکار را ترک نمی کرد و رو به انزوا نمی نهاد و دلشکسته به گوشه ای پناه نمی برد.
آنچه در برخی اذهان و قلمها آمده که او را تبعید کرده اند یا مجبور به فرار شده است همه توهمات عوامانه است زیرا جسارت و قدرت روحی ملاصدرا بیشتر از آن بود که سپر بیندازد و پشت به دشمن بکند.بلکه از لحن رساله ی سه اصل او بر می آید که همچون شیری که در حلقه ی شغالان افتاده باشد آنان را به بازی الفاظ و کنایات خود می گرفته و با تازیانه ی اندرز و ملامت آزارشان می داده است.
مثلا در جایی خطاب به همه ی آن مدعیان چنین می نویسد:

گاهی از راه تفقد و صلاح - چنانچه شیوه ی متقشفان و اهل شید است _ و گاهی از راه حیله و مکر چنانچه سجیه اهل غدر و کید است و گاهی به طریق بحث و عناد و لجاج و لداد چنانچه چنانچه عادت متکلمان و ارباب جحود و انکار و استکبار است و گاهی به طریق بی التفاتی و علو شان و افتخار چنانچه صفت رعنایان و متکبران است (و از این قبیل بوده اند جمعی منافقان دین در زمان رسول الله و ائمه طاهرین _سلام الله علیهم اجمعین_) و همچنین جمعی که انکار علوم حقیقه و معارف یقینیه می نمایند وو مذمت اهل حقیقت و عرفان می نمایند... ( رساله سه اصل ص 66)

در اینجا بدون ترس از واکنش دشمن هم به آن دسته می تازد که در جلسات درس و میان شاگردان و عامه ی مردم و شاید در مجالسی که ملاصدرا نیز حضور داشته است متکلم وار صریحا به عقاید و مبانی او می تاخته اند و هم آن گروه را که منافقانه در ظاهر به وی آیین تقیه و ترک ابراز عقاید می آموخته و خود را دوستدار او نشان می داده اند نکوهش می کند.

ملاصدرا نیز در برابر فشار غمی که بر شانه خود احساس می نمود و ستمی که از نابکاران زمان به وی می رسید به یاد این خطبه ی امام علی می افتاد و آن را در کتاب خود به اقتباس می آورد وی در کتابش (مقدمه اسفار ص 7) به این پاره از خطبه ی امام (ع) بسنده می کند که:

" دامن برچیدم در این کار بیندیشم که با بازوی شکسته برآشوبم یا در آن تاریکی آرام گیرم جایی که کودک را پیر و بزرگسالان را فر توت می سازد و مومن به انتظار مرگ می نشیند. اما دیدم شکیبایی خردمندانه تر است این است که صبر پیشه کردم با آنکه خار در چشم و شکسته استخوان در گلو داشتم ... (نهج البلاغه خطبه سوم)

باء;653650 نوشت:
و شما در صدد فراهم کردن فرصت برای هر دو گروه جراح و قاتل هستید که اینطور از ایجاد آب گل‌آلود (بیان صحبت‌های قابل سوء استفاده) دفاع می‌کنید؟

سلام علیکم
مطمئن باشید آنها که به دنبال سوء استفاده هستند خودشان ابزار ها و بهانه های بهتری دارند و به دنبال این چیزها نمی آیند.
من نه آب را گل آلود می کنم و نه از آب گل آلود کردن دفاع می کنم زیرا که آب خودش از سرچشمه گل است.

باء;653650 نوشت:
برای شناخت «کسانی که از دانش و معرفت بی بهره بودند و لوح ضمیرشان از علم و حکمت خالی بود» نیاز به معیار صحیح است

رفتار و کردار این افراد معیار روشنی است.

باء;653650 نوشت:
و هر دو طرف دعوا یکدیگر را به همین اتهام محکوم می‌کنند، اگر معیار صحیحی ارائه نشده و پذیرفته نشود گفتن این حرف هیچ دردی را دوا نمی‌کند و فقط ایجاد کینه و دشمنی می‌کند و اولین چیزی که این وسط قربانی می‌شود عقلانیت است. به همین دلیل خواستم از شکایت‌های کور بپرهیزید و یا عبرت کلی بگیرید و یا اگر عبرت خاصی مدّ نظرتان هست شفاف بگویید، چه بهتر که معیارهای عقلی‌اتان را هم در عبرت‌گیری‌اتان بیان کنید تا خوانندگان را عقل و دین بیافزاید، ان شاء الله ...

نگران نباشید.

از مجموع آثار بازمانده در تاریخ زندگی ملاصدرا به یقین نمی توان دریافت که او را در زمان خودش تکفیر کرده باشند. برخی تعبیرات تکفیرآمیز بعدها از امثال شیخ احمد احسایی سرزده است و یا در پاسخ و پرسشهایی از محقق قمی از کفر ملاصدرا پرسش شده است. اما اینکه آیا در زمان حیات او تکفیر شده و چه کسانی در آن زمان نسبت کفر به او داده اند بر ما روشن نیست و چه بسا به سبب علو شان او کسی چنین جراتی نداشته ولی پس از درگذشت وی کفر او را سینه به سینه در همه ی محافل علمی و حوزه های ایران و سواحل و جزایر خلیج فارس (احساء) و عراق (نجف) می پراکنده اند.

پایان

عصران;653601 نوشت:
سلام
اگر پشت در پشت هم مبارزه کنیم کسی نمی تواند از پشت به ما خنجر بزند.

سلام
ما که الانم داریم میجنگیم! بیشتر با خودی ها
خوارج وقتمون رو گرفتن به جای نقد بهائیت و مسیحیت و بودا و غیره باید ثابت کنیم ملاصدرا مسلمون بوده حافظ شیعه بوده سعدی آدم بوده!!!

عصران;653601 نوشت:
مثالهایی که زدید تازه از آن خوبهایش بودند.مثالهای بیخ دار تری هم وجود دارند

قبلا مثال های بیخ دار تری زدم حذف شده! جوابی ندارن خودشون هم میدونن و قبول دارن ولی اعتراف کنند احتمالا برخی آقایون بهشون گیر میدن
مباحث مفیدی بود استفاده کردم
یک کتابی هم دکتر نصر داره با عنوان ملاصدرا و حکمت متعالیه او(عنوانش شبیه این بود)
همه مطالبش رو تایید نمیکنم(قابل توجه متحجرین)
اما برای آشنایی با ملاصدرا خوبه
جالبه از مخالفین ملاصدرا سران شیخیه و بابیه بودن! اون وقت علمای ما هم برخی از این طرف حمله میکنند! خدایا چند نفر به ی نفر آخه؟


پرسش:
چه کسان و گروه هایی ملاصدرا را آزار دادند؟
مشخصات و خصیصه های این افراد چه بود؟
چگونه ملاصدرا را آزار می دادند؟

پاسخ:
ملاصدرا از فلاسفه بزرگ جهان اسلام و تشیع بود که در دوران صفویه می زیست. زندگی او دارای فراز و نشیب بود که همراه با ناملایمات روزگار سپری گردید یکی از این ناملایمات، تبعید وی از اصفهان است.

ملاصدرا مدتی در شهر قزوین به تحصیل علم پرداخت و ظاهرا پس از اینکه پایتخت صفویه از قزوین به اصفهان منتقل شد او هم در این شهر از محضر بزرگانی چون شیخ بهایی، میرداماد و مرحوم میر فندرسکی بهره های فراوان برد.

ملاصدرا پله های رشد و ترقی علمی را یک به یک طی نمود تا به مقام علمی چشمگیری دست یافت. از این به بعد بود که مورد بی مهری روزگار قرار گرفت اما مشخص نیست که وی آیا هم در شهر اصفهان مورد بی لطفی واقع شد و هم در شهر شیراز زیرا نوشتند پس از اینکه مورد حسادت عالمان اصفهان و عالمان شیراز قرار گرفت به روستای کهک قم آمد و در آن جا، کنج عزلت گزید. برخی گفتند: شاه عباس با فشار علما او را از اصفهان به کهک تبعید نمود و برخی گفتند از بی لطفی علمای اصفهان به شیراز آمد و یا پس از حسادت علمای شیراز به روستای کهک قم آمد.

در هر دو صورت ملاصدرا رنجیده خاطر شد و مورد آزار قرار گرفت.

ملاصدرا از دانشمندان كم نظيري بود كه از همراهي با صاحبان قدرت و زندگي با اهل دنيا و دنياپرستان و تعريف و تمجيد شاهان صفوي بيزار بود و عظمت روحي كه در او وجود داشت به او اجازه سرفرود آوردن در برابر مقامات پست دنيايي را نمي‌داد. و البته دنيا طلبان نيز چنين مزاحمي را نمي‌توانستند تحمل كنند و او را از حسادت و توهين و تهمت خود در امان نمي‌گذاشتند.

سید ابوالحسن قزوینی در مورد حسادت برخی از بزرگان شیراز مینویسد: ( ملاصدرا پس از مراجعت به شيراز چنانچه عادت ديرينه ابناي عصر قديم و حديث همين است محسود بعضي از مدعيان علم قرار گرفت و به قدري مورد تعدي و ايذاء و اهانت آنان قرار گرفت كه در نتيجه از شيراز خارج و در نواحي قم در يكي از قُرا منزل گزيد و به رياضات شرعيه از اداي نوافل و مستحبات اعمال و صيام روز و قيام در شب، اوقات خود را صرف مي‌نمود.)(1)

پس میتوان گفت عاملین آزار و اذیت ملاصدرا علما بودند.

او خود در توجيه انتخاب اين راه مي‌گويد: «من وقتي ديدم زمانه با من سر دشمني دارد و به پرورش اراذل و جهّال مشغول است و روز به روز شعله‌هاي آتش جهالت و گمراهي برافروخته‌تر و بد حالي و نامردمي فراگيرتر مي‌شود ناچار روي از فرزندان دنيا برتافتم و دامن از معركه بيرون كشيدم و از دنياي خمودي و جمود و ناسپاسي به گوشه‌اي پناه بردم و در انزواي گمنامي و شكسته حالي پنهان شدم. دل از آرزوها بريدم و همراه شكسته‌دلان بر اداي واجبات كمر بستم.(2)

ملاصدرا پس از تبعید از اصفهان فارغ از قيل و قال و جاه و رفاه شهر و شهرنشيني در جوار لطف كريمه اهل بيت( عليها السّلام) و حرم آنان پناه مي‌گيرد تا ضمن بهره‌گيري از درياي علوم آل محمد (صلّي الله عليه و آله) از گزند فتنه‌ها در امان باشد. چرا كه از امام صادق(عليه السّلام)نقل شده است: «به هنگام فراگير شدن فتنه‌ها به قم و اطراف آن پناه ببريد».(3)

سال ورود و مدت اقامت ملاصدرا در كهك همانند ورود و اقامتش در اصفهان بخوبي روشن نيست. از تطبيق و انطباق بعضي يادداشت ها مي‌توان نتيجه گرفت كه بين سال هاي 1025 تا 1039 در كهك بوده است و البته از شيوه زندگي او در آن قريه نيز اطلاعي نداريم جز مطالبي كه از نوشته‌هاي خود او مي‌توان استفاده نمود. در مقدمه اسفار رنجنامه خود را چنين ادامه مي‌دهد.

با گمنامي و شكسته حالي به گوشه‌اي خزيدم. دل از آرزوها بريدم و با خاطري شكسته به اداي واجبات كمر بستم و كوتاهي هاي گذشته را در برابر خداي بزرگ به تلافي برخاستم. نه درسي گفتم و نه كتابي تأليف نمودم. زيرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون والقاي درس و رفع اشكالات و شبهات و ... نيازمند تصفيه روح و انديشه و تهذيب خيال از نابساماني و اختلال، پايداري اوضاع و احوال و آسايش خاطر از كدورت و ملال است و با اين همه رنج و ملالي كه گوش مي‌شنود و چشم مي‌بيند چگونه چنين فراغتي ممكن است... ناچار از آميزش و همراهي با مردم دل كندم و از انس با آنان مأيوس گشتم تا آنجا كه دشمني روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بي‌اعتنا شدم. آنگاه روي فطرت به سوي سبب ساز حقيقي نموده، با تمام وجودم دربارگاه قدسش به تضرع و زاري برخاستم و مدتي طولاني بر اين حال گذراندم».(4)

صدرالمتألهين در طي نامه‌اي از كهك نيز به استادش ميرداماد وضع روحي خود را چنين ترسيم مي‌كند:
«و اما احوال فقير بر حسب معيشت روزگار و اوضاع دنيا به موجبي است كه اگر خالي از صعوبتي و شدتي نيست... اما بحمدالله كه ايمان به سلامت است و در اشراقات علميه و افاضات قدسيه و واردات الهيه ... خللي واقع نگشته ... از حرمان ملازمت كثيرالسعاده بي‌نهايت متحسّر و محزون است. روي طالع سياه كه قريب هفت هشت سال است كه از ملازمت استاد الاماجد و رئيس الاعاظم محروم مانده‌ام و به هيچ روي ملازمت آن مفخر اهل دانش و بينش ميسر نمي‌شود... به واسطه كثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افكار و اذكار بسي از معاني لطيفه و مسائل شريفه مشكوف خاطر عليل و ذهن كليل گشته.(5)

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه مورچه‌خورت را در پیش گرفت و از آن‌جا راهی کهک قم گشت.(6) از جمله اتهام‌هایی که به وی می‌زدند ترویج همجنس گرایی و تبلیغ عمل لواط از سوی وی بود.(7)

ملاصدرا در دوران تبعید به حوزه‌هایی رفت اما به او اجازه نمی‌دادند.جلوی دگر اندیشی گرفته می‌شد و او را مرتد
اعلام ‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵ یا ۷(8) سال در کهک قم و در تبعید زیست،

بازگشت به شیراز
حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله‌وردی‌خان حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از این مدرسه که بعدها به مدرسهٔ خان نامی شد، الله وردی خان چشم از جهان بست و به دیار باقی شتافت . و پس از او فرزند خلف وی امام قلی که سپهسالار سپاه وحاکم فارس شد

پس از بیرون راندن پرتقالی ها ودر پی پیروزی حکم رفع تبعید ملا صدرا را از شاه عباس اول گرفته وملاصدرا را که از نوجوانی رفاقت ودوستی داشتن را به شیراز دعوت کرد.ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفه الارض (زمین‌شناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس می‌شد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.

بنابر این اگر ملا صدرا از اصفهان تبعید شده باشد باید گفت سعایت علمای اصفهان و فشار آنان بر شاه عباس باعث شد از این شهر تبعید شده و به کهک قم سفر کند. همچنین علما و فقها به ملاصدرا اتهامات مختلفی زدند که ریشه آن به حسادت و بدبینی و جایگاه پایین عرفان و فلسفه در نزد فقها باز میگردد. و اگر از شیراز دل کنده باشد باز عامل آن حسادت برخی از علما بوده است.

منابع:
_____________________________________________________________


[1] . اسفار ج 1 ص 6، بنیاد حکمت اسلامی صدرا،

[2] . تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1 ص 496، انتشارات سمت، تهران

[3] . بحار ج 60 ص 216، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا

[4] . ملاصدرا، اسفار، ج 1 ص 6و 7

[5] . مجله فرهنگ ایران زمین، ج 13، ص 84، 100، تهران 1384ش
[6] . هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه طباطبایی، ص 138-139، کویر، تهران، 1386ش

[7] . گفتگوی خرد با اکبر ثبوت، طیبه دومانلو، بخش نخست، ۲۴ تیر ۱۳۹۰ و بخش دوم، ۲ مرداد ۱۳۹۰؛ لذت از دیدگاه شیخ اشراق، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت؛ صدرالمتألّهین و عشق به زیبارویان، معرفی رساله "فی عشق الظرفاء و الفتیان للأوجه الحسان" مهرداد افشار، ۲۹ مرداد ۱۳۹۰

[8] . هانری کربن، ص184

موضوع قفل شده است