جمع بندی کشتن در غیر از میدان جنگ

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کشتن در غیر از میدان جنگ

با عرض سلام. حدیثی که از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده اینکه افرادی علی علیه السلام را خدا خطاب کردند وقتی انها بعد از بحث با علی علیه السلام از عقیده باطل خویش برنگشتند علی علیه السلام انها را به قتل رساند . اگر این روایت درست باشد پس کشتن کافران را در غیر از میدان جنگ هم جواز می دهد ؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد پیام

شاید مقصود شما این روایت بی اعتبار است:
در روايت آمده است: قنبر غلام حضرت علي(ع) خدمت آن حضرت رسيد و گفت: ده نفر پشت در خانه هستند و گمان مي‌كنند تو پروردگار آنها هستي. حضرت فرمود: آنها را داخل كن. آنها وارد شدند. حضرت از آنها پرسيد: چه درباره ي من مي‌گوييد؟ گفتند: تو پروردگار ما هستي و ما را روزي مي‌دهي. حضرت فرمود: واي بر شما! چنين پنداري نداشته باشيد؛ زيرا من فقط بنده ي خدا هستم، مثل شما. اما آنها امتناع ورزيدند و حضرت آنها را توبه داد، ولي قبول نكردند. سپس امام(ع) دستور دادند كانال‌هايي مرتبط به هم حفر كردند و آنان را داخل آن كانال‌ها قرار داده، آتش روشن كردند كه آن مردم بر اثر خفگي جان سپردند.

سيد محمد رضي رضوي، كذبو علي الشيعهًْ، ص285؛ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج25، ص299.

[h=1] آیا غالیان در زمان امام علی (ع) پدید آمدند؟ (بررسی چند روایت تاریخی)/ رسول جعفریان [/h]

یکی از بحث های مربوط به پیدایش جریان غلوّ که تاکنون مسلّم فرض شده این است که غالیان در زمان امام علی علیه السلام پدید آمدند.

در این باره روایتی مشهور اما فاقد سند، حکایت از آن دارد که امام در برخورد با این جماعت، ابتدا آنان را توبه داده و وقتی نپذیرفتند، همه را در آتش سوزاند! آنچه در این مقاله آمده است بررسی سندی و متنی روایاتی است که در این باره نقل شده است. در این مقاله نشان داده شده است که چنین حکایتی به دلیل نداشتن سند درست، آشفتگی و اضطراب در متن، اختلاف نقلها و نیز نامعقول بودن محتوای آن نادرست است. از طرف دیگر، این داستان به مقدار زیادی در حاشیه داستان مجعولی است که در حول و حوش عبدالله بن سبأ پدید آمده و همین نیز خود وجهی دیگر از بطلان آن می باشد. کلید واژگان: امام علی علیه السلام، غلو، ارتداد، عبدالله بن سبأ. مقدمه گفته شده است که در روزگار امام علی ـ علیه السلام ـ شماری از غالیان در مدائن ظاهر شدند. در این باره دو روایت کهن در دست است که در ادامه آنها را به اختصار بررسی خواهیم کرد. با مفروض گرفتن این که غلو در این دوره ظاهر شده نه دوره پیامبر، مطالبی در چگونگی پدید آمدن جریان غلو و زمینه های آن در عراق ابراز شده است. حقیقت آن است که اگر نخستین نشانه غلو، چنان که به غالیان مدائن نیز نسبت داده شده، این باشد که منکر قتل علی علیه السلام شدند، باید گفت، خلیفه دوم، در وقت رحلت رسول الله جمله ای غالیانه گفت و منکر رحلت پیامبر شد. به نقل مصادر کهن وی گفت: ما مات رسول الله (ص)، و لا یموت، إنما هذه غشیة.[1] او نمرده و هرگز نمی‌میرد، بلکه تنها غش برو دست داده است. ابن سعد گفته خلیفه را در وقت رحلت رسول (ص) چنین آورده است: قال عمر: و الله ما کان یقع فی نفسی إلا ذاک و لیبعثنه الله فلیقطعن أیدی رجال و أرجلهم‏.[2] نفس من کسی جز او را پذیرا نیست، و خداوند او را مبعوث خواهد کرد و او دست‌ها و پاهای مردمان را قطع خواهد کرد. تعبیر دیگری که از او نقل شده، چنین است: قال عمر نظنّ أن رسول الله صلی الله علیه و سلم لا یموت حتّی یفتح الأرض لوعد الله‏.[3] گمان ما این است که رسول خدا نخواهد مرد تا آن که بر اساس وعده خداوند تمام زمین را فتح کند. این تعابیر اگر درست باشد، ـ که به هر حال مضمونی از آن درست است ـ نوعی باور غالیانه در آن روزگار است. بنابر این نباید ادعا کرد که غلو پیش از روزگار امام علی علیه السلام سابقه نداشته است. گفتنی است که در دو جای کتاب الفصول المختاره از فرقه محمدیه یاد شده است که همین باور خلیفه دوم را نسبت به پیامبر (ص)‌ مطرح کرده‌ و به عنوان مصداق غلات از آنان یاد شده است.[4] تا آنجا که نویسنده سراغ دارد، بعد از این اظهار نظر خلیفه دوم، دیگر نشانی از غلو به معنای معمول آن در جامعه اسلامی دوره خلفا نداریم. درستی این که غلو به صورت یک موج فکری در میان بخشی از مردم در زمان امام علی (ع)‌ در عراق پدید آمده باشد، بعید می‌نماید. عجالتا آن چه به طور جدی از غلو می‌شناسیم مربوط به پس از نیمه نخست قرن اول و بیشتر در فاصله سالهای 70 هجری به بعد است. اما این که چرا غلو در عراق پدید آمد، حال چه در روزگار امام علی، چه بعد از آن، می‌توان مسأله را به محیط عراق که محیطی با فرهنگ های متفاوت و کهن بود، تحلیل و تفسیر کرد. در این فرهنگ ها که بخشی از آنها فرهنگ مسیحی بود، نگره های غلوگرایانه فراوان وجود داشت. بنابرین زمانی که اسلام وارد عراق گردید، به طور طبیعی مسلمانان تحت تأثیر این قبیل فرهنگها قرار گرفتند. به عبارت دیگر، اسلام در مدینه زمان رسول الله، با یک فرهنگ نیرومندی مواجه نبود، بلکه سطح استواری آن همان است که بود قرآن برخورد کرده و انحرافات یهود و نصارا ـ از جمله غلو آنان ـ را نشان داده، اما وجود یک فرهنگ بسیط در مدینه آن هم در فاصله ده سال و این که مرتب آیات الهی نازل شده و همه منتظر بودند ببینند خداوند چه می گوید، راه را بر وجود اندیشه های منحرف در میان مسلمانان بست، اما عراق شرایط متفاوتی داشت. ابن ابی الحدید در پاسخ این پرسش که چرا زمان رسول الله، با این که مردم اخبار غیبی از آن حضرت می شنیدند، در باره آن حضرت غلو نمی کردند، اما در باره امام علی علیه السلام غلو می کردند، عقل و ایمان صحابه را استوارتر می داند. به نظر می‌رسد بیش از این که این سخن درست باشد، باید انگشت روی بساطت صحابه گذاشت. او در ادامه به درستی می گوید: تفاوت میان غالیان عراق با عربهایی که معاصر رسول الله بودند، در این بود که این افراد عراقی و ساکن کوفه بودند و طینت عراق همیشه محل رشد گرایش‌های انحرافی و فرقه ای عجیب و مذاهب تازه بوده است. مردمان این نواحی خود اهل فکر و دقت و نظریه و بحّاث در آراء و عقاید و شبهه طرح کردن در باره مذاهب بودند و در میان آنان در روزگار کسراها کسانی مانند مانی و دیصان و مزدک بودند. در حالی که نه طینت مردم حجاز مانند عراقی ها بود و نه ذهن حجازی مانند ذهن عراقی ها. آنچه بر اذهان حجازی ها غلبه داشت، خشکی و تکبر و خشونت طبع بود. ساکنان مدینه و مکه و طائف نیز، طبعشان نزدیک به طبع بادیه نشینان اطراف بود و پیش از اسلام هیچ حکیم و فیلسوف و صاحب نظر و نیز موقعیتی برای طرح شبهه و ارائه فرقه ای بدعت گر در آن جا وجود نداشت.[5] اکنون به این بحث بپردازیم که برای پیدایش غلو در زمان امام علی علیه السلام چه اشارات یا تصریحات تاریخی وجود دارد؟ در این زمینه دو خبر وجود دارد: روایت اول الف: نخست روایتی تاریخی است که بر اساس آن گروهی از غُلات در شهر مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خودداری کردند و به او نسبت الوهیت و جاودانگی دادند. در این روایت که ابن ابی الدنیا به واسطه شخصی به نام مجالد نقل کرده، شعبی به نقل از زَحْر بن قیس جعفی نقل کرده آمده است که زحر گوید: من با چهارصد نفر از سوی امام علی (ع) عازم مدائن شدم و در آنجا بودم که خبر کشته شدن علی بن ابی طالب به من رسید. در این وقت، عبدالله بن وهب سبائی دست به آسمان برده، با گفتن الله اکبر، اظهار کرده است که لایموت حتی یسوق العرب بعصاه. علی نمی‌میرد تا آن که عرب را با چوبدستی‌اش براند.[6] نقد روایت اول در این باره چند نکته قابل تأمل وجود دارد: اولا مشکل سند این نقل است. راوی آن شعبی، فردی دشمن شیعه و از جمله کسانی است که به صراحت و بارها علیه آنان که روافضشان خوانده، موضعگیری کرده و بنابرین انگیزه کامل و جامعی برای جعل خبری علیه شیعه و انتساب آنان به افکار غالیانه دارد. بنابرین اگر در هر چیزی بشود به او اعتماد کرد ـ که آن هم محل تردید است ـ‌ در این مورد نمی‌توان چنین کرد. ثانیا زحر بن قیس گرچه زمان امام علی (ع) از امیران سپاه بود، اما بعدها به امویان پیوست و در کربلا از قاتلان امام حسین و اهل بیت او و از بدترین و بدنام ترین چهره های اشراف کوفه است. اشراف کوفه به طور غالب ضد شیعه و ضد عجم هستند و جعل این قبیل مطالب از سوی آنان، به ویژه پس از ماجرای مختار در عراق، امری عادی است. سوم آن که این روایت به دلیل درآمیختن آن با ماجرای عبدالله بن سبا که در این نقل به عنوان عبدالله بن وهب سبائی ـ و در شکل دیگری از آن در همان منبع ابن السوداء ـ آمده، کاملا مشکوک است. به عبارت دیگر، اگر آن چنان که مرحوم علامه عسکری ثابت کرده درست باشد که ـ چنین است ـ روایات مربوط به عبدالله بن سباء کاملا جعلی و ساختگی است، بنابرین این نقل نیز باید ساختگی باشد. قالب کلی داستانهای ساخته شده در باره عبدالله بن سبأ همگی ضد شیعه و ضد عجم است و از اساس ساختگی بوده و در منابع مستقل همردیف نیامده است. چهارم آن که روایت کاملا رنگ ضد عربی دارد و این شاهدی بر جعل آن است. در واقع، در این روایت قصد آن است که نسبت غلو به ایرانیان داده شود، این زمان اکثریت آنان حتی هنوز اسلام هم نیاورده بودند، چه رسد به آن که غالی باشند. در واقع، غالیان، به زعم جاعل این نقل، خواسته اند وانمود کنند که قرار است علی بن ابی طالب بماند و عرب را از زمین بردارد. انگیزه جعل برای ایجاد دشمنی با ایرانیان در این نقل آشکار است. پنجم آن که چرا این نقل مهم آن هم با حضور چهارصد عراقی تنها از یک نفر نقل شده است؟ ظهور چنین گرایشی با این دامنه، نمی‌تواند تا این حد مورد بی توجهی مورخان قرار گرفته باشد. روایت دوم ب: کلینی،[7] کشی[8] و صدوق[9] ـ فرد اخیر بدون سند و به احتمال از کلینی ـ روایتی را ـ در باره ارتداد و برخورد با مرتدین ـ آورده اند. روایت کافی چنین است: زمانی که امیر مؤمنان از اهل بصره ـ جنگ جمل ـ فراغت یافت، هفتاد نفر از مردمان زط ـ کولی ها ـ نزد وی آمده، بر او سلام کرده با زبان خود با آن حضرت سخن گفتند. حضرت پاسخ سلام آنان را دارد. سپس فرمود: من چنان نیستم که شما اظهار کردید، من بنده مخلوق خداوند هستم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تو همانا همو هستی. حضرت گفت: اگر نهی نشوید و از سخن خود باز نگردید و توبه نکنید، شما را خواهم کشت. آنان حاضر به توبه نشدند. حضرت دستور داد چاه‌هایی حفر کردند. سپس پایین آنها را به هم متصل کرد. آنگاه آنان را در آن چاه ها ریخت و سر چاه‌ها را بست. سپس در یکی از آنها آتش روشن کرد که کسی در آن نبود. دو داخل چاه های دیگر شده و آنان مردند. کشی روایت متفاوتی را در این باره نقل کرده است که که گرچه آن هم در باره چاه کندن و آتش روشن کردن است اما در مقدمات آن تفاوت ماهوی با نقل بالا دارد: محمد بن حسن برانی و عثمان بن حامد و این دو از محمد بن یزداد از محمد بن حسین، از موسی بن بشار، از عبدالله بن شریک از پدرش نقل کرده است که در خانه زنی از عنزه به نام ام عمرو بودیم که قنبر آمد و گفت: درب خانه ده نفر هستند که تصور می کنند تو پرورگار آنان هستی. حضرت فرمود: آنان را به داخل خانه بیاور. آمدند. حضرت فرمود:‌ چه می‌گویید؟ گفتند: تو پروردگار ما هستی و کسی که ما را خلق کرده و روزی می دهد. حضرت فرمود: وای بر شما، چنین نکنید، من مخلوقی مانند شما هستم. آنان نپذیرفتند. حضرت دوباره تکرار کردند و از آنان خواستند توبه کنند، اما قبول نکردند. در این وقت حضرت به قنبر فرمودند: کارگران را بیاور. او ده نفر را آورد. حضرت فرمود تا زمین را حفر کرده و در آن آتش روشن کردند. آنگاه بار دیگر از آنان خواست توبه کنند، اما قبول نکردند. حضرت اول برخی را درون آتش انداخت و سپس بقیه را. سپس فرمود: إنی إذا أبصرت شیئا منکرا / أوقدت ناری و دعوت قنبرا[10] نقد روایت دوم در باره این روایت نیز چند نکته را به عنوان محل تأمل و نقد باید توجه داشت: اولا آن که این نقل تنها در کافی همراه سند اما در من لایحضر بدون سند و تنها در آغاز با جمله: قال ابوجعفر. و در کافی نیز سند آن مرسل است، زیرا در انتهای سند آمده است... عن رجل عن ابی عبدالله و ابی جعفر. همین روایت، بدون سند و قدری متفاوت در مناقب ابن شهر آشوب آمده و اشعاری هم از قول امام در باره آن روایت شده است.[11] این همان شعری است که شهرت یافته که حضرت فرمود: وقتی منکری ببینم، آتشی روشن کرده و قنبر را صدا می کنم. در باره این نقل باید گفت، چطور و چگونه چنین حکایت مهمی، باید تنها در یک روایت با سند مرسل (که همو می تواند منبع بقیه باشد، چون سایر نقلها، فاقد سند است) آمده باشد و در هیچ منبع معتبر شیعی دیگر و نیز منابع تاریخی و روایی اهل سنت حکایت نشده باشد؟ چطور عراق این زمان که حتی جزئیات اخبارش ضبط شده است، این ماجرای مهم را در حافظه تاریخی خود نگاه نداشته است؟ چطور در کتاب الجمل شیخ مفید که تمام حکایات جنگ جمل آمده است، این حکایت که درست پس از جنگ رخ داده و اهمیت هم دارد، نیامده است؟ ثانیا آن که محتوای این نقل اشکالاتی دارد که باید در باره آن تأمل کرد. این که گروهی کولی در اطراف بصره که هنوز با اسلام آشنا نشده اند، و برای اولین بار علی بن ابی طالب را دیده اند، یکبار غالی شوند و از همه مرزها عبور کرده مدعی الوهیت خلیفه مسلمانان شوند، امری بعید و در واقع غیر قابل قبول است. آدمی از خود نمی پرسد که آنان از امام علی چه دیدند که قائل به الوهیت او شدند؟ این زمانی است که تازه امام به بصره رسیده و همان وقت جنگ کرده و فاتح شده است. ثالثا آن که چنین حکایتی، آن هم با این یک نقل، و با سند مرسل و ضعیف است، نمی تواند در یک چنین امر مهمی قابل اعتناء‌ و اعتماد باشد. به عبارت دیگر، روا نیست چنین حکم مهم شرعی که همانا آتش زدن یا با دود خفه کردن هفتاد نفر آدم کولی باشد، با چنین روایتی اثبات شود. رابعا داستانی بودن این ماجراست. تصور کنیم که امام مسلمین، هفتاد نفر کولی را به چه صورتی از میان بر می دارد. کند چاه های متعدد، وصل کردن آنها با یکدیگر، بستن سر آنها، آتش روشن کردن در یک چاه، و بعد رفتن دود به چاه های دیگر و خفه شدن این جماعت! خامسا عذاب دادن به آتش نیز که در این نقل آمده خود محل بحث است. روایتی منسوب به پیامبر (ص)‌ منابع حدیثی آمده است که:‌ لاتعذبوا بعذاب الله. بر اساس همین روایت، برخی گفته‌اند که در ماجرای مزبور ابن عباس بر امام علی (ع)‌ اعتراض کرد و گفت: اگر من بودم، آنان را با شمشیر می کشتم، زیرا رسول خدا (ص) فرمود: لا تعذّبوا بعذاب الله.[12] و در جایی آمده که امام علی (ع) اشکال او را پذیرفته و از وی تعریف هم کردند.[13] شگفت آن که در نقل بالا آمده بود که امام آنان را با آتش نسوزاند، بلکه با دود خفه کرد! همه اینها دلیل بر آن است که ماجرا مشکوک و بی اعتبار است. سادسا اختلاف میان همین چند نقل مربوط به این حکایت نیز خود نشانگر آن است که ماجرا محل تردید است. در مناقب ابن شهر آشوب اساس بحثی از کندن چاه و دود نیست، بلکه تنها آمده است که قنبر یکی یکی آنها را آورده در آتش می انداخت![14] دو یادآوری الف: گفته‌اند یکی از دلایل ظهور غلات در روزگار امام علی علیه السلام اخبار آن حضرت به رخدادهای آتیه[15] یا به عبارت دیگر، مطالبی است که به طور معمول از آنها به عنوان ملاحم و فتن یاد می‌شود. در این باره نیز باید توجه داشت که این قبیل اخبار، به ندرت قابل تأیید بوده و معمول در آنها، جعل است. بنابرین، اگر این مطالب بعدها ساخته شده باشد، دلیل ندارد که باور کنیم اخبار غیبی سبب ظهور غلات در حیات امام علی علیه السلام شده است. ب: نکته دیگری که عدم صحت وجود غالیان را در این دوره نشان می‌دهد این است که در تمامی آنچه از امام علی علیه السلام در مآخذ معتبر نقل شده، نشانی از نقض ایشان نسبت به عقاید غالیان وجود ندارد، در حالی که امام، یکی از رویه های عمومی‌اش، نقد افکار انحرافی بود. این مطلب را به روشنی می‌توان از نهج البلاغه دریافت. بر آنچه گذشت باید افزود، روایت تکلم با جمجمه نیز به نوعی در جریان پیدایش همین غلو است که باید در جای دیگری به آن پرداخت. نتیجه گیری در پایان تأکید بر این نکته مهم است که بافتنی های ابن ابی الحدید در باره ابن سبأ و پیدایش غلو مبتنی بر نقلهای نادرستی است که از قرن دوم در این باره پدید آمده و بعدها طبری با درج آنها در کتابش، سبب رواج آنها شده است. ابن ابی الحدید که سخت بر مطالب یاد شده طبری اعتماد کرده، هیچ نکته تازه ای در باره پیدایش غلو در زمان امیرالمؤمنین به جز آنچه در باره ابن سباء است ندارد.[16] از این رو، باید نتیجه گرفت که وجود غالیان در زمان امام علی (ع) امری مشکوک و بی دلیل است. آنچه در این باره وجود دارد، پس از حادثه کربلا و طی تحولات فکری عراق در دهه‌های پایانی قرن اول هجری و اوائل قرن دوم است. البته می‌توان پذیرفت که مدائن به عنوان یکی از مراکز شیعی، افراطیانی را در خود جای داده بوده، و بسا غالیانی نیز در آنجا پدید آمده اند، کما این که اشاراتی در این باره در منابع هست. [17] تردید نمی توان کرد که از سالهای آغازین قرن دوم هجری، جریان غلو به عنوان یک موج فکری – سیاسی در درون جامعه عراق حضور داشته است. منابع

  • انساب الاشراف [جُمل من کتاب]، احمد بن محمد بن یحیی بلاذری، تصحیح سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1996
  • البدء و التاریخ، مقدسی ـ م 381 ـ قاهره، مکتبة الثقافه الدینیه، بی تا
  • البدایة و النهایه، ابوالفداء‌اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، بیروت، دارالفکر، 1986م
  • تاریخ بغداد، ابوبکر خطیب بغدادی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417
  • تاریخ دمشق، ابن عساکر (م 571)، بیروت، دارالفکر، 1415
  • دعائم الاسلام، ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، قاهره، دارالمعارف، 1385ق
  • رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش
  • شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، افست قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404
  • طبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری، محمد عبدالقادر عطا، بیروت، درالکتب العلمیه، 1990
  • الغارات، ابواسحاق ثقفی، تصحیح جلال الدین محدث، تهران، انجمن آثار ملی، 1353ش
  • الفصول المختاره، محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، قم، کنگره شیخ مفید، 1371ش
  • الکافی، ثقه الاسلام کلینی، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1365ش
  • مقتل الامام امیر المؤمنین، ابن ابی الدنیا ـ 208 ـ 281 ـ تحقیق محمد باقر محمودی، تهران، 1990
  • مناقب، ابن شهر آشوب مازندرانی، قم، انتشارات علامه، 1379ق
  • من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم، انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین)، 1413ق
  • وقعه صفین، نصر بن مزاحم منقری، تصحیح عبدالسلام هارون، قاهره، 1382ق
  • المبسوط فی فقه الامامیة، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهران، المکتبه المرتضویه، 1387ق
منبع: مجله پژوهشهای تاریخی دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان، شماره 4 زمستان 1390‬

در زمان امام علي(ع) از پيدايش غالياني كه بتوان به طور يقين وجود آنان را اثبات كرد، چيزي گزارش نشده است؛ هر چند گزارش‌هايي از وجود فرقه‌اي به نام سبأيّه (پيروان عبداللّه بن سبأ) رسيده است، اما تحقيقات شيعه و سني به ويژه مرحوم علامه عسکري، حكايت از آن دارد كه اصل وجود چنين فرقه‌اي مورد انكار قرار گرفته است.

جمع بندی :
سوال:
با عرض سلام. حدیثی که از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده اینکه افرادی علی علیه السلام را خدا خطاب کردند وقتی انها بعد از بحث با علی علیه السلام از عقیده باطل خویش برنگشتند علی علیه السلام انها را به قتل رساند . اگر این روایت درست باشد پس کشتن کافران را در غیر از میدان جنگ هم جواز می دهد ؟

پاسخ:سلام علیکم"
در این باره روایتی مشهور اما فاقد سند، حکایت از آن دارد که امام در برخورد با این جماعت، ابتدا آنان را توبه داده و وقتی نپذیرفتند، همه را در آتش سوزاند! چنین حکایتی به دلیل نداشتن سند درست، آشفتگی و اضطراب در متن، اختلاف نقلها و نیز نامعقول بودن محتوای آن نادرست است. از طرف دیگر، این داستان به مقدار زیادی در حاشیه داستان مجعولی است که در حول و حوش عبدالله بن سبأ پدید آمده و همین نیز خود وجهی دیگر از بطلان آن می باشد.کلید واژگان: امام علی علیه السلام، غلو، ارتداد، عبدالله بن سبأ.مقدمهگفته شده است که در روزگار امام علی ـ علیه السلام ـ شماری از غالیان در مدائن ظاهر شدند. در این باره دو روایت کهن در دست است که در ادامه آنها را به اختصار بررسی خواهیم کرد. با مفروض گرفتن این که غلو در این دوره ظاهر شده نه دوره پیامبر، مطالبی در چگونگی پدید آمدن جریان غلو و زمینه های آن در عراق ابراز شده است.حقیقت آن است که اگر نخستین نشانه غلو، چنان که به غالیان مدائن نیز نسبت داده شده، این باشد که منکر قتل علی علیه السلام شدند، باید گفت، خلیفه دوم، در وقت رحلت رسول الله جمله ای غالیانه گفت و منکر رحلت پیامبر شد. به نقل مصادر کهن وی گفت: ما مات رسول الله (ص)، و لا یموت، إنما هذه غشیة.[1] او نمرده و هرگز نمی‌میرد، بلکه تنها غش برو دست داده است. ابن سعد گفته خلیفه را در وقت رحلت رسول (ص) چنین آورده است: قال عمر: و الله ما کان یقع فی نفسی إلا ذاک و لیبعثنه الله فلیقطعن أیدی رجال و أرجلهم‏.[2] نفس من کسی جز او را پذیرا نیست، و خداوند او را مبعوث خواهد کرد و او دست‌ها و پاهای مردمان را قطع خواهد کرد.تعبیر دیگری که از او نقل شده، چنین است: قال عمر نظنّ أن رسول الله صلی الله علیه و سلم لا یموت حتّی یفتح الأرض لوعد الله‏.[3] گمان ما این است که رسول خدا نخواهد مرد تا آن که بر اساس وعده خداوند تمام زمین را فتح کند.این تعابیر اگر درست باشد، ـ که به هر حال مضمونی از آن درست است ـ نوعی باور غالیانه در آن روزگار است. بنابر این نباید ادعا کرد که غلو پیش از روزگار امام علی علیه السلام سابقه نداشته است. گفتنی است که در دو جای کتاب الفصول المختاره از فرقه محمدیه یاد شده است که همین باور خلیفه دوم را نسبت به پیامبر (ص)‌ مطرح کرده‌ و به عنوان مصداق غلات از آنان یاد شده است.[4]تا آنجا که نویسنده سراغ دارد، بعد از این اظهار نظر خلیفه دوم، دیگر نشانی از غلو به معنای معمول آن در جامعه اسلامی دوره خلفا نداریم.درستی این که غلو به صورت یک موج فکری در میان بخشی از مردم در زمان امام علی (ع)‌ در عراق پدید آمده باشد، بعید می‌نماید. عجالتا آن چه به طور جدی از غلو می‌شناسیم مربوط به پس از نیمه نخست قرن اول و بیشتر در فاصله سالهای 70 هجری به بعد است.اما این که چرا غلو در عراق پدید آمد، حال چه در روزگار امام علی، چه بعد از آن، می‌توان مسأله را به محیط عراق که محیطی با فرهنگ های متفاوت و کهن بود، تحلیل و تفسیر کرد. در این فرهنگ ها که بخشی از آنها فرهنگ مسیحی بود، نگره های غلوگرایانه فراوان وجود داشت. بنابرین زمانی که اسلام وارد عراق گردید، به طور طبیعی مسلمانان تحت تأثیر این قبیل فرهنگها قرار گرفتند. به عبارت دیگر، اسلام در مدینه زمان رسول الله، با یک فرهنگ نیرومندی مواجه نبود، بلکه سطح استواری آن همان است که بود قرآن برخورد کرده و انحرافات یهود و نصارا ـ از جمله غلو آنان ـ را نشان داده، اما وجود یک فرهنگ بسیط در مدینه آن هم در فاصله ده سال و این که مرتب آیات الهی نازل شده و همه منتظر بودند ببینند خداوند چه می گوید، راه را بر وجود اندیشه های منحرف در میان مسلمانان بست، اما عراق شرایط متفاوتی داشت.ابن ابی الحدید در پاسخ این پرسش که چرا زمان رسول الله، با این که مردم اخبار غیبی از آن حضرت می شنیدند، در باره آن حضرت غلو نمی کردند، اما در باره امام علی علیه السلام غلو می کردند، عقل و ایمان صحابه را استوارتر می داند. به نظر می‌رسد بیش از این که این سخن درست باشد، باید انگشت روی بساطت صحابه گذاشت. او در ادامه به درستی می گوید: تفاوت میان غالیان عراق با عربهایی که معاصر رسول الله بودند، در این بود که این افراد عراقی و ساکن کوفه بودند و طینت عراق همیشه محل رشد گرایش‌های انحرافی و فرقه ای عجیب و مذاهب تازه بوده است. مردمان این نواحی خود اهل فکر و دقت و نظریه و بحّاث در آراء و عقاید و شبهه طرح کردن در باره مذاهب بودند و در میان آنان در روزگار کسراها کسانی مانند مانی و دیصان و مزدک بودند. در حالی که نه طینت مردم حجاز مانند عراقی ها بود و نه ذهن حجازی مانند ذهن عراقی ها. آنچه بر اذهان حجازی ها غلبه داشت، خشکی و تکبر و خشونت طبع بود. ساکنان مدینه و مکه و طائف نیز، طبعشان نزدیک به طبع بادیه نشینان اطراف بود و پیش از اسلام هیچ حکیم و فیلسوف و صاحب نظر و نیز موقعیتی برای طرح شبهه و ارائه فرقه ای بدعت گر در آن جا وجود نداشت.[5]اکنون به این بحث بپردازیم که برای پیدایش غلو در زمان امام علی علیه السلام چه اشارات یا تصریحات تاریخی وجود دارد؟در این زمینه دو خبر وجود دارد:روایت اولالف: نخست روایتی تاریخی است که بر اساس آن گروهی از غُلات در شهر مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خودداری کردند و به او نسبت الوهیت و جاودانگی دادند.در این روایت که ابن ابی الدنیا به واسطه شخصی به نام مجالد نقل کرده، شعبی به نقل از زَحْر بن قیس جعفی نقل کرده آمده است که زحر گوید: من با چهارصد نفر از سوی امام علی (ع) عازم مدائن شدم و در آنجا بودم که خبر کشته شدن علی بن ابی طالب به من رسید. در این وقت، عبدالله بن وهب سبائی دست به آسمان برده، با گفتن الله اکبر، اظهار کرده است که لایموت حتی یسوق العرب بعصاه. علی نمی‌میرد تا آن که عرب را با چوبدستی‌اش براند.[6]نقد روایت اولدر این باره چند نکته قابل تأمل وجود دارد:اولا مشکل سند این نقل است. راوی آن شعبی، فردی دشمن شیعه و از جمله کسانی است که به صراحت و بارها علیه آنان که روافضشان خوانده، موضعگیری کرده و بنابرین انگیزه کامل و جامعی برای جعل خبری علیه شیعه و انتساب آنان به افکار غالیانه دارد. بنابرین اگر در هر چیزی بشود به او اعتماد کرد ـ که آن هم محل تردید است ـ‌ در این مورد نمی‌توان چنین کرد.ثانیا زحر بن قیس گرچه زمان امام علی (ع) از امیران سپاه بود، اما بعدها به امویان پیوست و در کربلا از قاتلان امام حسین و اهل بیت او و از بدترین و بدنام ترین چهره های اشراف کوفه است. اشراف کوفه به طور غالب ضد شیعه و ضد عجم هستند و جعل این قبیل مطالب از سوی آنان، به ویژه پس از ماجرای مختار در عراق، امری عادی است.سوم آن که این روایت به دلیل درآمیختن آن با ماجرای عبدالله بن سبا که در این نقل به عنوان عبدالله بن وهب سبائی ـ و در شکل دیگری از آن در همان منبع ابن السوداء ـ آمده، کاملا مشکوک است. به عبارت دیگر، اگر آن چنان که مرحوم علامه عسکری ثابت کرده درست باشد که ـ چنین است ـ روایات مربوط به عبدالله بن سباء کاملا جعلی و ساختگی است، بنابرین این نقل نیز باید ساختگی باشد. قالب کلی داستانهای ساخته شده در باره عبدالله بن سبأ همگی ضد شیعه و ضد عجم است و از اساس ساختگی بوده و در منابع مستقل همردیف نیامده است.چهارم آن که روایت کاملا رنگ ضد عربی دارد و این شاهدی بر جعل آن است. در واقع، در این روایت قصد آن است که نسبت غلو به ایرانیان داده شود، این زمان اکثریت آنان حتی هنوز اسلام هم نیاورده بودند، چه رسد به آن که غالی باشند. در واقع، غالیان، به زعم جاعل این نقل، خواسته اند وانمود کنند که قرار است علی بن ابی طالب بماند و عرب را از زمین بردارد. انگیزه جعل برای ایجاد دشمنی با ایرانیان در این نقل آشکار است.پنجم آن که چرا این نقل مهم آن هم با حضور چهارصد عراقی تنها از یک نفر نقل شده است؟ ظهور چنین گرایشی با این دامنه، نمی‌تواند تا این حد مورد بی توجهی مورخان قرار گرفته باشد.روایت دومب: کلینی،[7] کشی[8] و صدوق[9] ـ فرد اخیر بدون سند و به احتمال از کلینی ـ روایتی را ـ در باره ارتداد و برخورد با مرتدین ـ آورده اند. روایت کافی چنین است: زمانی که امیر مؤمنان از اهل بصره ـ جنگ جمل ـ فراغت یافت، هفتاد نفر از مردمان زط ـ کولی ها ـ نزد وی آمده، بر او سلام کرده با زبان خود با آن حضرت سخن گفتند. حضرت پاسخ سلام آنان را دارد. سپس فرمود: من چنان نیستم که شما اظهار کردید، من بنده مخلوق خداوند هستم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تو همانا همو هستی. حضرت گفت: اگر نهی نشوید و از سخن خود باز نگردید و توبه نکنید، شما را خواهم کشت. آنان حاضر به توبه نشدند. حضرت دستور داد چاه‌هایی حفر کردند. سپس پایین آنها را به هم متصل کرد. آنگاه آنان را در آن چاه ها ریخت و سر چاه‌ها را بست. سپس در یکی از آنها آتش روشن کرد که کسی در آن نبود. دو داخل چاه های دیگر شده و آنان مردند.کشی روایت متفاوتی را در این باره نقل کرده است که که گرچه آن هم در باره چاه کندن و آتش روشن کردن است اما در مقدمات آن تفاوت ماهوی با نقل بالا دارد:محمد بن حسن برانی و عثمان بن حامد و این دو از محمد بن یزداد از محمد بن حسین، از موسی بن بشار، از عبدالله بن شریک از پدرش نقل کرده است که در خانه زنی از عنزه به نام ام عمرو بودیم که قنبر آمد و گفت: درب خانه ده نفر هستند که تصور می کنند تو پرورگار آنان هستی. حضرت فرمود: آنان را به داخل خانه بیاور. آمدند. حضرت فرمود:‌ چه می‌گویید؟ گفتند: تو پروردگار ما هستی و کسی که ما را خلق کرده و روزی می دهد. حضرت فرمود: وای بر شما، چنین نکنید، من مخلوقی مانند شما هستم. آنان نپذیرفتند. حضرت دوباره تکرار کردند و از آنان خواستند توبه کنند، اما قبول نکردند. در این وقت حضرت به قنبر فرمودند: کارگران را بیاور. او ده نفر را آورد. حضرت فرمود تا زمین را حفر کرده و در آن آتش روشن کردند. آنگاه بار دیگر از آنان خواست توبه کنند، اما قبول نکردند. حضرت اول برخی را درون آتش انداخت و سپس بقیه را. سپس فرمود: إنی إذا أبصرت شیئا منکرا / أوقدت ناری و دعوت قنبرا[10]نقد روایت دومدر باره این روایت نیز چند نکته را به عنوان محل تأمل و نقد باید توجه داشت:اولا آن که این نقل تنها در کافی همراه سند اما در من لایحضر بدون سند و تنها در آغاز با جمله: قال ابوجعفر. و در کافی نیز سند آن مرسل است، زیرا در انتهای سند آمده است... عن رجل عن ابی عبدالله و ابی جعفر. همین روایت، بدون سند و قدری متفاوت در مناقب ابن شهر آشوب آمده و اشعاری هم از قول امام در باره آن روایت شده است.[11] این همان شعری است که شهرت یافته که حضرت فرمود: وقتی منکری ببینم، آتشی روشن کرده و قنبر را صدا می کنم. در باره این نقل باید گفت، چطور و چگونه چنین حکایت مهمی، باید تنها در یک روایت با سند مرسل (که همو می تواند منبع بقیه باشد، چون سایر نقلها، فاقد سند است) آمده باشد و در هیچ منبع معتبر شیعی دیگر و نیز منابع تاریخی و روایی اهل سنت حکایت نشده باشد؟ چطور عراق این زمان که حتی جزئیات اخبارش ضبط شده است، این ماجرای مهم را در حافظه تاریخی خود نگاه نداشته است؟ چطور در کتاب الجمل شیخ مفید که تمام حکایات جنگ جمل آمده است، این حکایت که درست پس از جنگ رخ داده و اهمیت هم دارد، نیامده است؟ثانیا آن که محتوای این نقل اشکالاتی دارد که باید در باره آن تأمل کرد. این که گروهی کولی در اطراف بصره که هنوز با اسلام آشنا نشده اند، و برای اولین بار علی بن ابی طالب را دیده اند، یکبار غالی شوند و از همه مرزها عبور کرده مدعی الوهیت خلیفه مسلمانان شوند، امری بعید و در واقع غیر قابل قبول است. آدمی از خود نمی پرسد که آنان از امام علی چه دیدند که قائل به الوهیت او شدند؟ این زمانی است که تازه امام به بصره رسیده و همان وقت جنگ کرده و فاتح شده است.ثالثا آن که چنین حکایتی، آن هم با این یک نقل، و با سند مرسل و ضعیف است، نمی تواند در یک چنین امر مهمی قابل اعتناء‌ و اعتماد باشد. به عبارت دیگر، روا نیست چنین حکم مهم شرعی که همانا آتش زدن یا با دود خفه کردن هفتاد نفر آدم کولی باشد، با چنین روایتی اثبات شود.رابعا داستانی بودن این ماجراست. تصور کنیم که امام مسلمین، هفتاد نفر کولی را به چه صورتی از میان بر می دارد. کند چاه های متعدد، وصل کردن آنها با یکدیگر، بستن سر آنها، آتش روشن کردن در یک چاه، و بعد رفتن دود به چاه های دیگر و خفه شدن این جماعت!خامسا عذاب دادن به آتش نیز که در این نقل آمده خود محل بحث است. روایتی منسوب به پیامبر (ص)‌ منابع حدیثی آمده است که:‌ لاتعذبوا بعذاب الله. بر اساس همین روایت، برخی گفته‌اند که در ماجرای مزبور ابن عباس بر امام علی (ع)‌ اعتراض کرد و گفت: اگر من بودم، آنان را با شمشیر می کشتم، زیرا رسول خدا (ص) فرمود: لا تعذّبوا بعذاب الله.[12] و در جایی آمده که امام علی (ع) اشکال او را پذیرفته و از وی تعریف هم کردند.[13] شگفت آن که در نقل بالا آمده بود که امام آنان را با آتش نسوزاند، بلکه با دود خفه کرد! همه اینها دلیل بر آن است که ماجرا مشکوک و بی اعتبار است.سادسا اختلاف میان همین چند نقل مربوط به این حکایت نیز خود نشانگر آن است که ماجرا محل تردید است. در مناقب ابن شهر آشوب اساس بحثی از کندن چاه و دود نیست، بلکه تنها آمده است که قنبر یکی یکی آنها را آورده در آتش می انداخت![14]دو یادآوریالف: گفته‌اند یکی از دلایل ظهور غلات در روزگار امام علی علیه السلام اخبار آن حضرت به رخدادهای آتیه[15] یا به عبارت دیگر، مطالبی است که به طور معمول از آنها به عنوان ملاحم و فتن یاد می‌شود.در این باره نیز باید توجه داشت که این قبیل اخبار، به ندرت قابل تأیید بوده و معمول در آنها، جعل است. بنابرین، اگر این مطالب بعدها ساخته شده باشد، دلیل ندارد که باور کنیم اخبار غیبی سبب ظهور غلات در حیات امام علی علیه السلام شده است.ب: نکته دیگری که عدم صحت وجود غالیان را در این دوره نشان می‌دهد این است که در تمامی آنچه از امام علی علیه السلام در مآخذ معتبر نقل شده، نشانی از نقض ایشان نسبت به عقاید غالیان وجود ندارد، در حالی که امام، یکی از رویه های عمومی‌اش، نقد افکار انحرافی بود. این مطلب را به روشنی می‌توان از نهج البلاغه دریافت.بر آنچه گذشت باید افزود، روایت تکلم با جمجمه نیز به نوعی در جریان پیدایش همین غلو است که باید در جای دیگری به آن پرداخت.نتیجه گیریدر پایان تأکید بر این نکته مهم است که بافتنی های ابن ابی الحدید در باره ابن سبأ و پیدایش غلو مبتنی بر نقلهای نادرستی است که از قرن دوم در این باره پدید آمده و بعدها طبری با درج آنها در کتابش، سبب رواج آنها شده است. ابن ابی الحدید که سخت بر مطالب یاد شده طبری اعتماد کرده، هیچ نکته تازه ای در باره پیدایش غلو در زمان امیرالمؤمنین به جز آنچه در باره ابن سباء است ندارد.[16]از این رو، باید نتیجه گرفت که وجود غالیان در زمان امام علی (ع) امری مشکوک و بی دلیل است. آنچه در این باره وجود دارد، پس از حادثه کربلا و طی تحولات فکری عراق در دهه‌های پایانی قرن اول هجری و اوائل قرن دوم است. البته می‌توان پذیرفت که مدائن به عنوان یکی از مراکز شیعی، افراطیانی را در خود جای داده بوده، و بسا غالیانی نیز در آنجا پدید آمده اند، کما این که اشاراتی در این باره در منابع هست. [17] تردید نمی توان کرد که از سالهای آغازین قرن دوم هجری، جریان غلو به عنوان یک موج فکری – سیاسی در درون جامعه عراق حضور داشته است. منابع

  • انساب الاشراف [جُمل من کتاب]، احمد بن محمد بن یحیی بلاذری، تصحیح سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1996
  • البدء و التاریخ، مقدسی ـ م 381 ـ قاهره، مکتبة الثقافه الدینیه، بی تا
  • البدایة و النهایه، ابوالفداء‌اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، بیروت، دارالفکر، 1986م
  • تاریخ بغداد، ابوبکر خطیب بغدادی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417
  • تاریخ دمشق، ابن عساکر (م 571)، بیروت، دارالفکر، 1415
  • دعائم الاسلام، ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی مغربی، قاهره، دارالمعارف، 1385ق
  • رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش
  • شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، افست قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404
  • طبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری، محمد عبدالقادر عطا، بیروت، درالکتب العلمیه، 1990
  • الغارات، ابواسحاق ثقفی، تصحیح جلال الدین محدث، تهران، انجمن آثار ملی، 1353ش
  • الفصول المختاره، محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، قم، کنگره شیخ مفید، 1371ش
  • الکافی، ثقه الاسلام کلینی، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1365ش
  • مقتل الامام امیر المؤمنین، ابن ابی الدنیا ـ 208 ـ 281 ـ تحقیق محمد باقر محمودی، تهران، 1990
  • مناقب، ابن شهر آشوب مازندرانی، قم، انتشارات علامه، 1379ق
  • من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، قم، انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین)، 1413ق
  • وقعه صفین، نصر بن مزاحم منقری، تصحیح عبدالسلام هارون، قاهره، 1382ق
  • المبسوط فی فقه الامامیة، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهران، المکتبه المرتضویه، 1387ق
موضوع قفل شده است