كلام جديد
تبهای اولیه
كلام جديد موج انسانگرايي در دوره رنسانس در قرن پانزدهم آغاز و در قرن هيجدهم به اوج خود رسيد. در اين زمان كساني در غرب قائل شدند كه انسان ميتواند و بايد همه چيز را با عقل نقّاد خويش و با روش علوم تجربي بررسي كند. كساني كه پيرو اين انديشه بودند، گفتند كتاب مقدس هم با ديگر امور فرقي ندارد بنابراين بايد به آزمايشگاه علم برود. عالمان الهيات مسيحي، در برابر اين جريان، و براي دفاع از ايمان مسيحي و تطبيق آن با وضعيت جديد تلاشهاي بسياري كردند كه حاصل آن پيدايش علمي به نام «الهيات جديد مسيحي» يا «كلام جديد» (The Modern Theology-New Theolgy) بود.
اصطلاح كلام جديد، اولين بار در فرهنگ اسلامي، توسط شبلي نعماني با نگارش تاريخ كلام جديد مطرح گرديد و سپس استاد شهيد مطهري در مباحث كلامي خود بر آن تأكيد ورزيدند.
ماهیت کلام جدید
در چيستي كلام جديد ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم:
1 - ديدگاه اول: این¬كه واژه كلام، اشتراك لفظي است و به معنای کلام جدید و کلام قدیم می¬باشد صاحبان این دیدگاه بر اين باورند كه ميان اين دو، تفاوت جوهري وجود دارد. براي اين كه فضاي تفكر به طور كلّي در اين روزگار تغيير كرده و جازميّت علمي و فلسفي رخت بر بستر است، اثبات عقلي و يقيني عقايد كه هدف كلام سنّتي به شمار ميرفت، ناممكن گشته است بنابراين به ناچار بايد به شيوه ديگري از خدا و نبوت و انسان و معاد و وحی سخن گفته شود.
2 - ديدگاه دوّم: اين¬كه تجدّد وصف شبهات و ابزار است و تفاوت جوهري ميان كلام قديم و جديد وجود ندارد. یکی از طرفداران این دیدگاه مينويسد:
«از اهمّ وظايف كلام، دفع شبهات است و چون شبهات نو شوندهاند كلام هم نو ميشود. البته نبايد پنداشت كه هميشه با همان سلاحهاي قديمي ميتوان به شبهات پاسخ گفت. گاهي براي پاسخ به شبهات جديد، به سلاحهاي جديد احتياج است بنابراين، متكلّم محتاج دانستن چيزهاي تازه ميشود؛ از اين رو علم كلام، هم از طريق معارف تازه و هم از طريق مسئلههاي تازه تغذيه ميشود»
3 - ديدگاه سوّم: اين ديدگاه تفسير رايج و مشهور كلام جديد است، که تجدّد را وصف مسائل كلامي می¬داند. بدين معنا كه در گذشته، كلام بيشتر با مسائلي در حوزۀ خداشناسي و معادشناسي روبهرو بوده است ولي امروزه مباحث، بيشتر به قلمرو انسانشناسي و دينشناسي نظر دارند.
بررسي
طرفداران ديدگاه اول، دچار نسبيّت گرائي و عقل ستيزي شدهاند و عقل را كه يكي از منابع مهم در فهم عقايد ديني است كنار گذاشتهاند. در نقد ديدگاه دوّم بايد گفت: درست است كه وظيفۀ علم كلام رفع شبهات جديد و نو با ابزارهاي جديد است امّا اين باعث نميشود كه علمِ «كلام جديد» كه ماهيتاً از كلام قديم جداست، پيدا شود به گونهاي كه علم كلام به دو علم كلام جديد و قديم تقسيم شود، چنانچه اكثر فلاسفه و منطقيين گفتهاند، تمايز علوم به تمايز موضوعات است نه به كمي و زيادي مسائل كه اگر علمي با گذشت زمان بر تعداد مسائل آن افزوده شده باشد، تبديل به علم ديگري شود كه مغایر با علم اوّل باشد. و بر كسي هم پوشيده نيست كه موضوع علم كلام كه همان عقايد ديني است، تغييري نكرده است.
بنابراين مقصود از كلام جديد، مسائل جديد كلامي است كه متكلم بايد به خوبي آنها را بشناسد و با بهرهگيري از روشهاي مناسب به بررسي آنها بپردازد
نمونههايي از مسائل كلام جديد
چيستي و تعريف دين، انتظار بشر از دين، قلمرو دين و گسترۀ شريعت، كاركردهاي دين، منشأ دين، گوهر و صدف دين، زبان دين، تعارض علم و دين، پلوراليسم ديني، رابطه عقل و دين، تجربۀ ديني، رابطه دين و دنيا، رابطه دين و اخلاق، معرفتشناسي ديني.
منابع:
1)خسروپناه، عبدالحسين؛ كلام جديد، قم: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي، چاپ سوم، 1383ش، صص 2-18.
2)طاهري، حبيب الله؛ درس از علم كلام، قم: جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، 1380ش، صص 82-83.
3)سليماني اردستاني، عبدالرحيم؛ مروري بر تاريخ و انديشههاي يهوديت و مسيحيت (جزوه درسي)، ص 87.
4)صادقي، هادي؛ درآمدي بر كلام جديد، قم: كتاب طه و نشر معارف، چاپ اول، 1382ش، ص 21.