نقد اسلامی ماتریالیست دیالکتیک

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد اسلامی ماتریالیست دیالکتیک

سلام علیکم و رحمه الله
اگر امکان دارد اصول نظریه ماتریالیست دیالیکتیک را ذکر فرموده و از منظر دین اسلام نقد بفرمائید.
توضیح :قبلا در دروس دبیرستان مطالبی عنوان می شد در این خصوص, که کلیاتی از آن را به خاطر دارم...مثلاً:

  • هر پدیده ای ضد خود را در خودش پرورش می دهد....
تحلیلی که منتقدان مسلمان بر این نظر داشتند, این بود که چنین چیزی ممکن نیست و اگر چنین باشد خود این نظریه هم خود را نقض می کند....

  • هیچ چیز ثابتی وجود ندارد.....
برای این مورد هم تحلیل می کردند که اگر چنین باشد خود این اصل هم نمیتواند ثابت باشد و قابل استناد نیست و ....

  • یک مورد هم در مورد جبر تاریخ بود که این مورد هم از نظر اسلام منتفی بود....
البته مطالبی که عرض کردم خیلی ناقص هستند و از این بابت عذر خواهی می کنم و فقط هدفم این بود که کارشناس محترم,زمینه سوال بنده را تشخیص دهند و با جزئیات, مطالب را تکمیل فرموده و نقد علمای مسلمان را د رمورد آنها بفرمایند.
این نکته هم لازم است ذکر کنم که دلیل به وجود آمدن این سوال در ذهنم این بود که آن چه را در واقعیت دارم می بینم این است که در دنیای واقعی ارکان آن نظریه (ماتریالیست) مصداق پیدا می کند...مثلا در دوران طاغوت بالاخره مردم بر عکس سیستم حاکم قیام کردند و انقلاب و جنگ و .....ولی حالا بعد از 35 سال دوباره دارند برعکس نظام حاکم جهت گیری می کنند (البته منظورم این نیست که اکثر جامعه بر خلاف حاکمیت نظام هستند و منظورم این است که به هر حال روند رو به رشدی در این زمینه داشته ایم)
ویا اینکه در خصوص مسائل تربیتی بسیار دیده شده که افرادی کاملا مذهبی فرزندانی بزرگ کرده اند کاملا لامذهب و بالعکس!
تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد طاها

پرسش:
اصول نظریه ماتریالیست دیالیکتیک را بیان کنید و از منظر دین اسلام نقد بفرمائید.

پاسخ:
مواردی که یاد کرده اید و نمونه های مشابه آن، همه و همه، تغییراتی است که بسته به عوامل مختلف اجتماعی، سیاسی، روانی، اقتصادی و... شکل گرفته است و این مطلب مورد پذیرش اسلام و اندیشمندان اسلامی است اما پیوند زدن این قبیل وقایع با دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک و عنوان کردن آن ها به عنوان شاهدی بر صحت و درستی ارکان و اصول نظریه ماتریالیست دیالکتیک، نادرست است.
برای روشن شدن مطلب لازم است ابتدا پیرامون این مکتب فکری و اصول آن توضیح مختصری ارائه دهیم.
درباره مسائل بنیادی جهان هستی دو اندیشه رو در روی هم قرار گرفته اند: جهان بینی الهی و جهان بینی مادی.

جهان بینی مادی بر مبنای اصولی استوار است از قبیل این که:
ـ هستی مساوی با ماده و مادیات است.
ـ ماده، ناآفریدنی است.
ـ جهان هستی هیج هدف و غایتی در ماورای ماده و طبیعت ندارد.

یکی از جلوه های جهان بینی مادی، ماتریالیسم دیالکتیک است. ماتریالیسم دیالکتیک در قبال ماتریالیست مکانیکی به وجود آمد تا ضعف های آن را جبران کند.
ماتریالیسم مکانیکی، پيدايش پديده هاى جهان را بر اساس حركت مكانيكى، توجيه مى‌كرد و هر حركتى را معلول نيروى محرّكه خاصّى مى‌دانست كه از خارج، بر جسم متحرّك وارد مى‌شود، به ديگر سخن: جهان را همانند ماشين بزرگى تصوّر مى‌كرد كه نيروى محرّك از جزئى به جزء ديگر، منتقل مى‌شود و در نتيجه، كل اين ماشين عظيم به حركت در مى‌آيد.
این دیدگاه نقطه ضعف هایی داشت از جمله آن كه: اگر هر حركتى معلول نيروى خارجى باشد بايد براى حركت مادّه اوليه جهان، نيز نيرويى را در نظر گرفت كه از خارج، بر آن وارد شده باشد، و لازمه آن، پذيرفتن موجودى ماوراء مادى است كه دست كم، منشأ نخستين حركت در عالم مادّه شده باشد؛ و این با جهان بینی مادی ناسازگار بود.
ناتوانى ماترياليسم مكانيكى از پاسخ دادن به اين اعتراضات، موجب شد كه ماترياليست ها درصدد يافتن عامل ديگرى براى دگرگوني هاى جهان برآيند و دست كم، بعضى از حركات را به ديناميكى تفسير كنند و نوعى خود جُنبى براى مادّه در نظر بگيرند.
اینجا بود که اصول ماتریالیست دیالکتیک شکل گرفت.

این اصول، به طور خلاصه از این قرار است:
ـ اصل تضاد: این اصل به شكلى كه ماركسيست ها بيان مى‏ كنند این است که هر چيزى بدون استثنا (حتى «فكر») ضد خودش و نفى خودش را در درون خودش به وجود مى ‏آورد. به عبارت دیگر، هر پديده‌اى مركّب از دو ضد (تز و آنتى تز) است و تضاد آن ها موجب حركت و دگرگونى پديده مى‌شود تا اين كه «آنتى تز» غالب مى‌گردد و پديده جديدى كه «سنتز» آن هاست به وجود مى‌آيد. مثلاً تخم مرغ، داراى نطفه‌اى است كه تدريجاً رشد مى‌كند و مواد غذائى را در خودش هضم مى‌كند و سپس جوجه كه سنتز آن هاست بوجود مى‌آيد.

ـ اصل حركت: بر آن است که جهان هستی دارای یک حركت عمومى است به طورى كه هيچ استثنا ندارد و همه چيز اعم از موجودات مادی و غیر مادی را در بر مى‏ گيرد. بر طبق اين اصل هيچ چيز (حتى «علم» و «فكر») به يك حال باقى نمى ‏ماند.

ـ اصل جهش یا تبدّل كميّت به كيفيت: به این معناست كه تغييرات كمّى هنگامى كه به نقطه خاصى رسيد موجب پيدايش تغيير كيفى و نوعى مى‌شود و وقتى تغيير كيفى و ماهوى پيدا شد ديگر قوانينى كه قبلًا بر آن حاكم بود حاكم نيست، بلكه قوانين جديدى بر آن حاكم است، مثل آب كه قوانين مايعات بر آن حاكم است و همين كه تغييرات كمّى‏ اش به حدى رسيد كه تبديل به بخار شد و تغيير ماهوى پيدا كرد، ديگر قوانين مايعات بر آن حاكم نيست، قوانين گازها بر آن حاكم است.
در جامعه هم هنگامى كه اختلافات، شدت يابد و به حد معيّنى برسد انقلاب، رخ مى‌دهد یعنی جامعه تغيير كمّى پيدا مى‏ كند و منتهى به تغيير كيفى مى‏ شود،و در این حالت اساساً ماهيت جامعه عوض مى‏ شود و وقتى ماهيت جامعه عوض شد به صورت جبری قوانين آن هم بايد عوض شود.

ـ اصل تکامل یا قانون تکاپوی طبیعت: این است که در جريان تحولات فراگير ديالكتيكى همواره «تز» بوسيله «آنتى تز» نفى مى‌شود و «آنتى تز» نيز به نوبه خود بوسيله «سنتز» نفى مى‌گردد. چنانكه گياه، دانه را نفى مى‌كند و خود آن با دانه هاى جديد، نفى مى‌شود. به عبارت دیگر، سير ديالكتيكى، هميشه صعودى و رو به تكامل مى‌باشد، و اهميت اين اصل در همين نكته، نهفته است كه جهت سير تحوّلات را نشان مى‌دهد و بر صعودى بودن و تكاملى بودن جريان تحوّلات، تأكيد مى‌كند. هر تغيير كمّى به يك تغيير دفعى- و به قول اين ها تغيير كيفى (كه همان تغيير ماهوى است)- منتهى مى ‏شود.

ـ اصل تأثير متقابل: نیز اين است كه هيچ چيزى در دنيا نيست كه در اشياء ديگر اثر نگذارد و يا از اشياء ديگر اثر نپذيرد، بلكه هر چيزى تمام كيان خودش را از اشياء ديگر دارد، يعنى وابستگى دارد به همه اشياء ديگر. مى‏ گويند: اصلا هر چيزى جز اضافه به چیز دیگر، چيزى نيست و واقعيتش همین اضافه و نسبت است. هر چيزى ماهيتش وابستگى كامل دارد با شرايط محيطش، اگر آن شرايط محيط را عوض كنيد ماهيتش عوض مى‏ شود، يعنى امكان ندارد شرايط محيط شئ را عوض كنيد و ماهيتش باقى باشد و خودش باشد. بنا بر اين همه چيز نسبى است.(1)

یکی از نقدهای مشترکی که در این اصول وجود دارد این است که ماتریالیست ها تلاش دارند آن ها را به عنوان قوانین جهان شمول مطرح کنند در حالی که موارد نقض بسیاری برای تک تک این اصول وجود دارد. به عبارت دیگر، محتوای اصول یاد شده گرچه قابل تطبیق بر مصادیق معدودی باشند (که البته این هم درباره برخی از این اصول با تردید مواجه است) اما ابدا به این معنا نیست که بر همه واقعیت های جهان هستی قابل تسرّی اند.

با توجه به این نکته روشن می شود واقعیت هایی که شما به آن اشاره دارید به معنای تایید اصول ماتریالیسم دیالکتیک نیست بلکه نهایتا کاشف از وجود واقعیتی به نام تغییر در جامعه است که بر پایه عواملی شکل گرفته است و این تغییر بر اساس عوامل یاد شده غیرقابل تردید است.(2)
چیزی که هست ماتریالیست تلاش دارد با تفسیر خاصی از این تغییر و عواملش، آن را به عنوان قانونی جهان شمول و اجتناب ناپذیر معرفی کند در حالی که این تفسیر و نیز آن تسرّی قابل قبول نیست.

ـــــــــــــــــــــــ
(1) برای مطالعه بیشتر: آموزش عقاید استاد مصباح، درس پانزدهم - مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏13، ص: 585.
(2) آموزش عقاید مصباح/ درس دوازدهم – مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏1، ص: 437.

موضوع قفل شده است