و شیخ مرا گفت: ...
تبهای اولیه
با سلام و عرض ادب خدمت کلیه اساتید و کاربران محترم و علاقهمندان عرفان علی الخصوص جناب استاد که اجازه طرح این موضوع را به بنده دادند و با همراهیشان ما را یاری خواهند کرد.
با کسب اجازه از اساتید محترم قصد دارم تا در این تاپیک به برخی مسائل مطروحه در کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» نوشته جناب آقای عباس توکلیان بپردازم.
این کتاب شرح احوالات مکاشفه آمیز نویسنده است که ضمن بیتوته در بارگاه نورانی عارف بزرگ علی ابن جعفر خرقانی حاصل شده است.
از اساتید و کاربران محترم تقاضا دارم تا اینجانب را از نظرات مفیدشان بیبهره نگذارند. شاید طرح مباحثی پیرامون موضوعات انتخاب شده از کتاب به پربارتر شدن این موضوع کمک کند.
خواهشی که از عزیزان دارم این است که چنانچه به طور کلی با مباحث عرفانی و فلسفی مخالف هستند در این تاپیک مشارکت نکنند و طرح مباحث اینچنینی را در موضوعی جداگانه پیگیری بفرمایند.
امید که آتش دل عاشقان شعلهورتر گردد.
از خداوند منان نصرت و هدایت میطلبم.
[=Arial Black]
[/HR][=arial black]
شبی میمون و مبارک و به هنگام خفتن، شیخ روی در من کرد و گفت: [=arial black]- آی غریبِ آشنا! تو را در این عالَمِ اِشگِفت و در این صُنعِ عَجَب که فرارویِ توست، هیج پرسش نیست؟
[=arial black]طنین صدای دلانگیز و جانفزای شیخ جزء جزءِ پیکرم لرزاند و قفل از زبانم برگرفت. مرا که تاب نگریستن در چشمانِ شیخ نبود، سر در پیش و دو چشم بر بوریای کف مسجد گفتم:
[=arial black]- پرسشْ بینهایت است، لیک مرا بیم آن باشد که چیزی پرسم که ابلهانه باشد و جانِ شیخ از آنْ خسته و ملول آید و معرفتِ خدای و شریعتِ حقّهی مصطفای (ص) را شبههناک افتد و با آن سؤال که میکنم ایمانِ خلایق خدشه پذیرد!!!
[=arial black]
لحظاتی گذشت و از شیخ صدایی برنیامد. به قَصرِ طَرفی و گریخته نظری، در سیمای شیخ نگریستم. رخسارِ مصفای او آشفته مینمود. دلشورهای سخت در جانم افتاد که ناگاه شیخ با لحنی حسرت آلود گفت: [=arial black]- آن کفر، و آن شرک و اِلحاد که بر سُئُل و تسائُل استوار بود، به هزار دَرَجَت از آن ایمانِ مجاز که بر تعصب و تجاهُل بنا باشد برتر و مقبولتر بُوَد! چرا که آن شرک را اَر خدا خواهد، شود که به پرسش و دانش تداوی کرد. لیکن، آن ایمان را که بنا بر تعصب و تجاهُل است، هیچ دارو و شفا در تصور نباشد.
[=arial black]بر احوالات آن معرفت و آن شریعت باید گریست که تو عطشان و جگرسوزان، سؤال و شِکال پُرسی، و عوضِ جوابِ صواب، تو را فلک کنند و به چوب القاءِ شبهه در دین و شریعت، تنبیه نمایند. چه مفلوک و بیپناه باشد، آن شریعت و دیانت که به وَعوَع سگی در سیاهی شب در هم ریزد و به نزد خلایق مشتبه گردد.
[=arial black]
...
و او در آن شب قدر و به اولین درس سلوک مرا گفت:
[=arial black]- در آنچه بدین وقت با تو میگویم، هیچ شُبهَت روا مدار که دورترینِ مردم از درگاهِ خدای، آن کس باشد که خویش را به خدای مقرَّبتر داند! «مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریِم» را تأویل و تفسیر این باشد.
[=Arial Black][=arial black]
[=arial black]- و من به اولین سؤال، وی را پرسیدم در سفیهترینِ اولادِ آدم.[=arial black]
و او مرا گفت:[=arial black]
- آن، کسی بُوَد که نازد به آنچه داند! حال وی رقَّتانگیز بُوَد و باید که از بهرِ وی به خدای نالید و جهلِ او را شفایی عاجل طلبید. آن سپیدجامهی سیاهدل را اگر از ندانستههایش خبر بودی، از آن ناز که میکردی، چنان شرمسار گشتی که به همه عمر، سر از تلِّ سرگینِ چارپایان بِدَر نکردی!
[=arial black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black]با سلام و عرض ادب
[/HR][=arial black]
- شیخ را خواستم در سخنی که در روز حشر با خدای گویم تا شاید بر من ببخشاید و از جملهی گناهان من درگذرد به فضل، و با صالحانم محشور فرماید!
و او گفت:
[=Arial Black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black]با سلام و عرض ادب
[/HR]
[=Arial Black][=arial black]- شیخ را پرسیدم در حقیقتِ صراط.
[=arial black]
[=Arial Black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black]با سلام و عرض ادب
[/HR]
[=arial black]و او گفت:
[=Arial Black][=arial black]- هر عیش که به غیرِ حق بُوَد، دیر نپاید و خراب شود. لیک آن خوشی که به وی در بُوَد، آن پایَد و مانَد و هرگز نقصان نیاود!
[=Arial Black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black]با سلام و عرض ادب
[/HR]
[=arial black]
- اصلِ اصلِ شکر، شکرِ بودِ حق تعالی است و شکرِ آن یقین که تو را وادید آمده به حضرتِ وی!
[=Arial Black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black][=arial black]با سلام و عرض ادب
[/HR][=arial black]
- شیخ را پرسیدم که چگونه در طریقتِ رجوع به حضرت عزَّت، راه را از چاه بازشناسم؟
و او گفت:
[=arial black]- آن راه که تو خود آن را بجویی، همه ضلالت بُوَد و گمراهی. لیک به صدق از حضرت عزَّتش بخواه که وی آن راهِ حق، به تو نماید که آن راه که خداوند به بنده نشان کند، همه هدایت بُوَد. پس بر توست که شریعت مصطفی (ص) محکم داری و نَفْس خویش امان ندهی و بر دروازه دل نشینی و بُردابُرد زنی هر اندیشه را که بویِ خدای از آن برنیاید.[=arial black][=arial black]
[/HR][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black][=arial black]با سلام و عرض ادب
[/HR]
[=arial black]- شیخ را گفتم اوقاتی بر من میگذرد که در آن اوقات، دلم را اندوهی عمیق پُر میکند و در حسرتِ دیدارِ خدای، شبانگاهان تا به صبحدم، چشمانم گرداگردِ آسمان میچرخد تا آنجا که در قفایم سفتی و سختی پدید میآید و در پایم فتور و سستی؛ لیک هیچ از وی بر من ظاهر نمیشود.
[=arial black]و او مهربانانه مرا گفت: [=arial black]- دلْ خوش دار و ملول مباش، که او خواست که تو خواستی تا سر بر آسمان کنی و چشمانت گرداگردِ آسمانْ جُستیگری کنند. و او تو را جُست که تو او را جُستن گرفتی. و او از تو دیدار طلبید که تو وی را مطلوبِ دلِ خود یافتی. آیا با این همه که تو را هست، باز اندوه میخوری و دل غمگین میداری؟
[/HR][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black][=arial black]با سلام و عرض ادب
[/HR][=arial black]
[=arial black]- شیخ را پرسیدم در صفت درویشان و عُزلتگُزیدگان.[=arial black]
[=arial black]و او گفت: [=arial black]- خداوند از میان بندگان خویش، جمعی اندک را به فضل و کرم خویش برگزیده و در زاویه نشانده که بدو بنگرند و لا فی الغیر. رغبتِ دنیا از دلهاشان برده، بین دل و کامِ ایشان جدایی انداخته و دستِ شیطان را از دامن پاکِ اینان کوتاه ساخته و غفلتِ مکتومِ مرسومِ خلایق را از این قوم زدوده است. آن چنان که از ایشان فقط دو چشم مانده مستغرق در نظّارگیِ بدان جمال، و عقلی مبهوت در آن جلال، و دلی تبارکگویان در تسبیح و تقدیسِ آن احوال. و این همان قوله تعالی باشد که «وَ اصطَنَعتُکَ لِنَفسی» و تو را برای خود بر گزیدهام!
[=arial black]
[/HR][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
[=Arial Black]
[/HR]
[/HR]
[=Arial Black]
[/HR]
[/HR]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black]
[=Arial Black][=arial black]و او گفت:
[=Arial Black][=arial black]- آن دو کلمه طیبه را فاصله نَبُوَد مگر یک «میم»!
[=Arial Black][=arial black]
[=Arial Black][=arial black]- پرسیدم آن «میم» چه باشد که اینچنین تفرقهای درانداخته وجود را و نادیده «اَحَد» را دیدنی «اَحمدی» نموده است؟
[=Arial Black][=arial black]و او گفت:
- آن «میمِ» ممکنات بُوَد! عالَمی از مظاهر که با آن، رحمتِ «اَحدی» در تجلّیِ «اَحمدی» شد.
[=Arial Black][=arial black]
[=Arial Black][=arial black]- گفتم آیا شود که این تفرقه برخیزد؟
و او گفت:[=Arial Black][=arial black]
- اگر غبارِ ممکنات نشیند و این امواجِ پُرتوان و پُرخروش از صورت افتد و به پهنهی آرامِ آن دلارام پَس رود، آن «میم» از میانِ چون مویِ «اَحمد» برخیزد و «اَحمد» با «اَحَد» جُفت اُفتد.
[=Arial Black][=arial black]
[/HR]
[=arial black]با سلام و عرض ادب خدمت کلیه اساتید و کاربران محترم و علاقهمندان عرفان علی الخصوص جناب استاد که اجازه طرح این موضوع را به بنده دادند و با همراهیشان ما را یاری خواهند کرد.با کسب اجازه از اساتید محترم قصد دارم تا در این تاپیک به برخی مسائل مطروحه در کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» نوشته جناب آقای عباس توکلیان بپردازم.
این کتاب شرح احوالات مکاشفه آمیز نویسنده است که ضمن بیتوته در بارگاه نورانی عارف بزرگ علی ابن جعفر خرقانی حاصل شده است.
از اساتید و کاربران محترم تقاضا دارم تا اینجانب را از نظرات مفیدشان بیبهره نگذارند. شاید طرح مباحثی پیرامون موضوعات انتخاب شده از کتاب به پربارتر شدن این موضوع کمک کند.
خواهشی که از عزیزان دارم این است که چنانچه به طور کلی با مباحث عرفانی و فلسفی مخالف هستند در این تاپیک مشارکت نکنند و طرح مباحث اینچنینی را در موضوعی جداگانه پیگیری بفرمایند.
امید که آتش دل عاشقان شعلهورتر گردد.
از خداوند منان نصرت و هدایت میطلبم.
آفرین بر ذوق وبر عرفان تو
آفرین بر گلشن ایمان تو
راه عرفان است راه خواجگان
آفرین بر فکر و بر ایقان تو
خیییییییییلی زیبا بود فقط منظور از ممکنات چی بود؟؟؟؟:chakeretim::chakeretim::chakeretim::soal::soal::soal::soal::soal::soal::soal:
[=Arial Black][=Arial Black][=arial black]با سلام و عرض ادب
[=Arial Black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]
[=Arial Black][=Arial Black][=arial black]- شیخ را پرسیدم در فاصله «اَحَد» تا «اَحمد».
[=Arial Black][=arial black]و او گفت: [=Arial Black][=arial black]- آن دو کلمه طیبه را فاصله نَبُوَد مگر یک «میم»!
[=Arial Black][=arial black]
[=Arial Black][=arial black]- پرسیدم آن «میم» چه باشد که اینچنین تفرقهای درانداخته وجود را و نادیده «اَحَد» را دیدنی «اَحمدی» نموده است؟
[=Arial Black][=arial black]و او گفت: - آن «میمِ» ممکنات بُوَد! عالَمی از مظاهر که با آن، رحمتِ «اَحدی» در تجلّیِ «اَحمدی» شد.
[=Arial Black][=arial black]
[=Arial Black][=arial black]- گفتم آیا شود که این تفرقه برخیزد؟
و او گفت:[=Arial Black][=arial black]
- اگر غبارِ ممکنات نشیند و این امواجِ پُرتوان و پُرخروش از صورت افتد و به پهنهی آرامِ آن دلارام پَس رود، آن «میم» از میانِ چون مویِ «اَحمد» برخیزد و «اَحمد» با «اَحَد» جُفت اُفتد.
[=Arial Black][=arial black]
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است
[=Arial Black]خیییییییییلی زیبا بود فقط منظور از ممکنات چی بود؟؟؟؟
درود بر شما خواهر گرامی
ممکنات یعنی موجودات ممکن الوجود
به طور کلی موجودات را به دو گروه ممکنالوجود و واجبالوجود تقسیم میکنند.
تمام موجودات، ممکن الوجودند الّا حضرت حق جل شأنه که وجودش واجب است.
اما در عرفان مسائلی بسیار لطیف و حیرتآور در خصوص ارتباط ممکن و واجب مطرح و اثبات شده است که بدون مقدمه نمیتوان به آن پرداخت. در عرفانْ تمامِ ممکنات، مظهرِ واجب هستند. در پست بعدی مطلبی در این خصوص قرار میدهم. باشد که بر حیرتتان بیافزاید.
خواهر بزرگوار
میتوانید با مراجعه به موضوعات دیگر همین سایت و با کمک کارشناسان عزیز، اطلاعاتی در خصوص «وحدت شخصی وجود» که معنای توحید در نظر عارفان اسلامی است، اطلاعاتی بدست آورید. با مطالعه آنها به تحیّری لذتبخش خواهید رسید که ان شاء الله مبدأ حرکتی جدید در شناخت خودتان و خداوند خواهد بود
[=Arial Black]
[/HR]
[/HR]
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black]ره عقل جز پیچ در پیچ نیست
بری عارفان جز خدا هیچ نیست
جناب صادق
از همراهی شما صمیمانه سپاسگذارم.
یاد خدا در دلتان پیوسته باد.
وَحدَهُ لَا اِلهَ اِلّا هُو
[=Arial Black]جناب صادق
تشکر دارم ازفرزانه عارف
از همراهی شما صمیمانه سپاسگذارم.
یاد خدا در دلتان پیوسته باد.
که گوید از رقا یق و لطایف
در این عصر خموشی وخمودی
بسی کوشد در نشر ظرابفکه یکی هست و هیچ نیست جز او
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black]
[=arial black]
[=arial black]- به دو دست، در شریعتِ مصطفی (ص) درآویز و آنگونه که نَفَسی بر موافقتِ نَفْس نمیزنی، گامی بر خلافِ شریعت مزن. حلال او مؤکَّدْ حلال دان و حرام وی را به جدّ حرام شمار و این نه فقط به قول باشد. سالک را آن باید که اگر همه، فرایضِ شریعت به جای میآورند، وی فرایض را به نوافل مزیَّن کند. و اگر همه رمضان را روزه دارند، وی بسیاری از روزها در طول سال در صوم گذرانَد. تو باید فهم کنی که خدایْ لطیفْدل است و جمیل. و پریرُخانِ پردهنشین، گستاخی و بیادبی را برنمیتابند. پس به شرطِ ادب، در قبایِ چند لایهی شریعت شو و در انجام فرایض هرگز کم مگذار.
[/HR]
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black][=arial black]
و او گفت:
[=arial black]
[=Arial Black][=arial black]- آن کلمات، اقرار به ظلم بُوَد و اِذعان به اسرافِ بنده نسبت به نَفْسِ خویش که الهی، ظَلَمْتُ نَفَسْی وَ اَسْرَفْتُ عَلَیَّ فَتَقَبَّل عُذْرِی اِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین.
[=Arial Black]
[=arial black]- پرسیدم شیخ ما را این به مشاهدَت و معاینَت معلوم افتاده است یا به خبر و سند فرمایند؟.
[=arial black]
[=arial black]و او بی آنکه از گستاخیِ من رنجشی یابد، گفت:
[=Arial Black][=arial black]
[=arial black]- بدان که بهترین سندها و محکمترین قولها، وحیالقلوب باشد و مشاهدت و معاینه، که بینی خدایْ چگونه راضی شود و خشنود، و کدامین کلمات را به استجابتِ سریع رسانَد و توبه بنده در دم پذیرد. امّا اگر خواهی آنچه تو را میگویم، خرجِ قیل و قال و درس و مشقِ مدرسه کنی و دخلِ مسند و منبر، پس دقیق شو و صحیح نظر کن به قولِ خدای تعالی در تضرُّعِ آدم (ع) به جهتِ قبولِ توبهی وی و نیز تضرُّعِ یونس (ع) برای نجات از بطنِ حوت، و ایضاً زاری موسی به قصدِ توبت و اِنابَت پس از آن قتل که بِکَرد؛ آنجا که آدم (ع) گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا اَنْفُسَنَا» و یونس گفت: «سُبْحَانَکَ اِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین» و موسی که گفت: « رَبِّ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرلِی». بینی که هر سه در سعی برای مقبول افتادنِ توبه، ابتدا میکنند انابت را با اقرار و اعتراف به ظلمِ خویش بر نَفْسِ خویشتن.
[=Arial Black]
[=arial black]- پرسیدم یا شیخ! آنها خدایْ را عصیان میکنند، چرا از ظلم به خویشتن سخن میآورند؟
[=Arial Black]
[=arial black]و او مرا گفت:
[=arial black]
[=Arial Black][=arial black]- عصیانِ بنده مر خدایْ را هیچ ضرر و زیان نرسانَد، چنان که تهلیل و تحمید و تسبیحِ وی نیز حضرتِ عزَّتش را عزَّت و جلالی فزونتر نیاورد، که او بینیازِ مطلق بُوَد از هر تسبیح، و پاک و منزَّه بُوَد ساحتِ قدسِ وی از آلودگیِ عصیانِ بنی آدم. پس گناهْ ظلمی است و اسرافی حسرتبار که بنده با خود کند نه با خدایِِ خود. و تسبیح و تحمیدِ وی نیز گشاده کند نفس مطمئنهی وی را و سبک سازد روح را برای عروج به عالَمِ بالا، همان جا که تعلقِ وی بدان باشد.
[=Arial Black]
[/HR]
[=arial black]
[/HR]
و او با حالتی از عتاب و تأسف گفت:
[=arial black]- هر کس توانَد نماز کردن و روزه داشتن. زخمِ شمشیر نباشد که کسْ آنْ برنتابد. مرد آن بُوَد که نماز کُنَد در حالی که دلش از هر چه آرزویِ دنیاست فارغ بُوَد و روزه بدارد در حالی که باطنش از هر چه کینه و حسد و بغض و خودخواهی و تعصّبِ جاهلی است تهی بُوَد! این چند چارواریِ من نیز غالب روزها از بیچیزی در صوم باشند و به چند نوبت در شبانهروز در عَرعَر آیند و ذکر گویند. این قیام و رکوع و سجود، صورتِ نماز بُوَد. اگر به اندازهی ذرّهی بال پشّهای در معنیِ آن رَوید، شهد و کیف و شوق و ذوقِ آنچه میکنید، بر شما چنان آشکار آید که فاصله بین دو نماز برنتابید و نمازِ مغربْ تمامنکرده در حسرت و فُرقَتِ نمازِ خفتن بیتابی کنید!!
[/HR]
[="Arial Black"][="Black"]چه بحث سختییه
درود بر شما خواهر گرامی
کجای مطلب برای شما سنگین است؟
ادبیات متون؟ یا معانی آنها؟
در هر صورت هر جا نیاز به توضیح بود، سؤال بفرمایید. کارشناسان سایت حتماً راهنمایی میکنند.
ضمناً با اندکی تأمل و دقت بیشتر، با این نوع ادبیات مأنوس میشوید و کمکم برایتان شیرین و لذت بخش خواهد شد.
خداوند به شما خیر کثیر عطا فرماید.[/]
آفرین بر شیخ تان وطرح تان
آفرین بر گفته ی بی شرح تان
همچو بلبل نی نوازد این کلام
آفرین بر قصه ی پر سرح تان
[=Arial Black]
[/HR]
[=arial black]- «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه» لطیفترین اشارت باشد مر این حقیقت را که حبُِ مُشَدَّد یا همان اشتیاقِ سودایی که عشق نامند، به اوّلِ کار، از جانبِ حضرتِ عزّت در بروز آید و آن حبّ، در بنده جذبهای زاید که وی را به خلوتگهِ راز جمالِ ازلی راه نماید. از این اشارتِ روشنِ خدای جلَّ جلالُهُ که بگذریم، تعریفِ عاشق و معشوق معلوم کند که عاشق کدام است و معشوق کدام! عاشقِ صادق آن بُوَد که خواب و خور از وی شده و لحظه لحظهی بودنِ وی خلاصه شده در نگاه به پنجرهی قصرِ معشوق، تا کِی آن معشوق پنجره گشاید و در دنیای عاشق جلوهای نماید. با این شرح که از حالِ عاشق و معشوق رفت، آیا این تو باشی که به تمام لحظههای عمرت، دو چشم بر آن پنجره دوختهای تا کِی باز شود، یا خدای اَرحَم الرَّاحِمین باشد که به همهی عمرِ تو، در تو مدام نظر میکند تا شاید کَرَّتی بدو میل کنی و با وی به گفت و راز نشینی؟!!
[/HR]
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black][=arial black]
و او گفت:
[=arial black]
[=arial black]- اَلمَثَلُ الاَعلَی فِی الاَرضِ وَ السَّمَاء.
[=Arial Black]
[=Arial Black][=arial black]- خواستم تا سخنی فرماید در نَعتِ مصطفی (ص).
[=arial black]و او گفت:
[=Arial Black][=arial black]
[=arial black]- اَلصِّرَاطُ السَّویُّ المُستَقیم مِن الفَرشِ اِلَی العَرشِ العَظیم.
[=arial black]- خواستم تا به من شناسانَد سبطِ رسول یعنی حسین ابن علی (ع) را.
[=arial black]
[=arial black]- اَلعَلَمُ الهُدَی وَ المُنتَهَی فِی مَقَامَاتِ التَّوحیدِ وَ التَّسلیم وَ الرِّضَا.
[/HR]
[=Arial Black][=Arial Black][=arial black]با سلام و عرض ادب
[=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black][=arial black]- شیخ را خواستم تا سخنی گوید در نَعتِ مرتضی (ع).
[=Arial Black][=arial black]
و او گفت:
[=arial black]
[=arial black]- اَلمَثَلُ الاَعلَی فِی الاَرضِ وَ السَّمَاء.
[=Arial Black]
[=Arial Black][=arial black]- خواستم تا سخنی فرماید در نَعتِ مصطفی (ص).
[=arial black]و او گفت:
[=Arial Black][=arial black]
[=arial black]- اَلصِّرَاطُ السَّویُّ المُستَقیم مِن الفَرشِ اِلَی العَرشِ العَظیم.
[=arial black]- خواستم تا به من شناسانَد سبطِ رسول یعنی حسین ابن علی (ع) را.
[=Arial Black][=arial black]و او گفت:
[=arial black]
[=arial black]- اَلعَلَمُ الهُدَی وَ المُنتَهَی فِی مَقَامَاتِ التَّوحیدِ وَ التَّسلیم وَ الرِّضَا.
[/HR][=Arial Black][=arial black]برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
این سخن حق است ای دانش پژو
رمز آن را از بلند بالا بجو
خدا شما و شیخ تون رو هدایت کنه. لطفا جون هر کی دوست دارید هر حرفی بزنید فقط به شیخ بگید آیات و روایات رو خراب نکنه، دست نزنه. ممنون
گفتم : فرض کن یه نفر بهت خبر بده[=times new roman]شوهرت با یه دختر خانم دوست شده و الان توی یه رستوران[=times new roman]داره باهاش شام میخوره
تو هم سراسیمه میری و می بینی بله !!!!![=times new roman]آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه میگیره .
عصبانی میشی[=times new roman]و بهش میگی : ای نامرد ! بهم خیانت کردی ؟ بعد شوهرت[=times new roman]بلند میشه و بهت میگه :
عزیزم !من فقط تورو دوست دارم ![=times new roman]بعد تو بهش میگی: ااگه منو دوست داری این دختره کیه ؟[=times new roman]چرا باهاش دوست شدی ؟
چرا آوردیش رستوران ؟[=times new roman]اونم بر میگرده میگه : عزیزم ظاهر رو نبین مهم دله ![=times new roman]دوست داشتن به دله.....
دیدم حالتش عوض شده[=times new roman]بهش گفتم تو این لحظه ب شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن !
[=times new roman]تو نشستی با یه دختره عشق بازی میکنی بعد میگی[=times new roman]من تو دلم تورو دوست دارم!
حرف شوهرت رو باور میکنی ؟[=times new roman]گفت معلومه که نه ! دارم میبینم خیانت میکنه چطور باور کنم !
[=times new roman]معلومه که دروغ میگه گفتم پس حجابت ........ اشک تو[=times new roman]چشاش جمع شده بود روسری اش رو کشید جلو
و با دستهایش[=times new roman]کمی از آرایش صورتش را پاک کرد با صدای لرزونش گفت :
[=times new roman]من جونم رو فدای امام زمانم میکنم ، حجاب سهله ....... .[=times new roman]از فردا دیدم با چادر اومده گفتم:
با یک مانتو و شلوارمناسب که تنگ و جلب توجه کننده نباشه هم میشه حجاب رورعایت کرد خندید و گفت:
می دونم ولی احساس میکنم امام زمان چادر روبیشتر دوست داره. میگفت:احساس میکنم آقا داره بهم لبخند میزنه:hamdel:
[=Arial Black]خدا شما و شیخ تون رو هدایت کنه. لطفا جون هر کی دوست دارید هر حرفی بزنید فقط به شیخ بگید آیات و روایات رو خراب نکنه، دست نزنه. ممنون
برادر عزیز
سلام و عرض ادب
خداوند همگی ما را به نور هدایت منوّر بفرماید.
ما که چیزی را به قرآن منسوب نکردیم.
اشکال کجاست؟
یعنی نمیتوانیم از کلمات قرآن در جای دیگری استفاده کنیم؟
با کدام قسمت مخالفید؟
توضیح بفرمایید، با هم گپ میزنیم.
خدا شما و شیخ تون رو هدایت کنه. لطفا جون هر کی دوست دارید هر حرفی بزنید فقط به شیخ بگید آیات و روایات رو خراب نکنه، دست نزنه. ممنون
خدمت دوست عزیزم سلامعرض می کنم
لطفا اگر نقدی دارید به صورت شفاف و با سند صحبت کنید . کدام آیه هاش و روایاتش اشتباه یا به اصلاح تحریف بود؟
ممنون
:Gol:
دوست عزیزم خودتون اولش فرموده بودید که اونهایی که به راه و روش عرفانی نقد دارن اینجا بحث نکنن من هم اظهار نظری راجع به نوشته هاتون نکردم و فقط به یک تذکر بسنده کردم. اما اگه خلاصه مطلب رو می خواهید اینه که ما با وجود 14 معصوم که یکیشون هم حی و حاضره و انبوه آیات و روایات نیازی به شیخ و قطب و مراد و این دکان ها نداریم. شما اگه نقصی توی روش معصومین می بینید که نیاز هست که شیخ اونا رو جبران کنه بفرمایید کجا نقص هست. ممنون
[="Arial Black"][="Black"]دوست عزیزم خودتون اولش فرموده بودید که اونهایی که به راه و روش عرفانی نقد دارن اینجا بحث نکنن من هم اظهار نظری راجع به نوشته هاتون نکردم و فقط به یک تذکر بسنده کردم. اما اگه خلاصه مطلب رو می خواهید اینه که ما با وجود 14 معصوم که یکیشون هم حی و حاضره و انبوه آیات و روایات نیازی به شیخ و قطب و مراد و این دکان ها نداریم. شما اگه نقصی توی روش معصومین می بینید که نیاز هست که شیخ اونا رو جبران کنه بفرمایید کجا نقص هست. ممنون
برادر عزیز!
سلام علیکم
اشتباه شما در اینجاست که تصور میکنید عرفا مکتبی را در مقابل مکتب ائمه معصومین علم کردهاند.
لکن حقیقت امر این است که عرفا، برداشتهای متفاوتی از آیات قرآن و کلام معصومین ارائه نمودهاند که به عقیده ما، ناشی از عمق فکری و لطافت روحی ایشان است. و بسیاری از عرفا، از بزرگترین علما و مجتهدین زمان خود بودهاند و به این نکته توجه داشتهاند که عقایدشان در تعارض با مکتب حقه معصومین نباشد.
قطعاً شما نیز جهت استنباط آیات و روایات، به علما و شیوخ و مراجع محتاجید. پس صرفِ داشتن شیخ و قطب و مراد، به معنای رویگردانی از پیشوایان دین نخواهد بود.
علی ای حال، در صورت تمایل به بحث کردن در این خصوص، در تاپیک جداگانهای مباحثه را به همراه شما عزیز بزرگوار ادامه خواهیم داد.
والسلام علی من اتبع الهدی[/]
اشتباه شما در اینجاست که تصور میکنید عرفا مکتبی را در مقابل مکتب ائمه معصومین علم کردهاند.
به عقیده ما، ناشی از عمق فکری و لطافت روحی ایشان است.
[="Arial Black"][="Black"]شاید اشتباه شما هم همینجا باشه!! البته اگه ذهنتون رو نبسته باشید و نسبت به عرفان و فلسفه تعصب نشون ندید شاید بتونید راجع به این احتمال فکر کنید.
برادر عزیز!
توجه شما را به یکی از پستهای همین تاپیک جلب مینمایم:
با سلام و عرض ادب- شیخ را گفتم چگونه باشد که در این سیر و سلوک که پیشه کردهام لغزش نیابم و راه افراط و تفریط نپویم و به سلامت این راه روم و اگر مشیَّتِ خدایِ تعالی و رضایت او بُوَد به لقای وی در رسم؟
و او گفت:
- به دو دست، در شریعتِ مصطفی (ص) درآویز و آنگونه که نَفَسی بر موافقتِ نَفْس نمیزنی، گامی بر خلافِ شریعت مزن. حلال او مؤکَّدْ حلال دان و حرام وی را به جدّ حرام شمار و این نه فقط به قول باشد. سالک را آن باید که اگر همه، فرایضِ شریعت به جای میآورند، وی فرایض را به نوافل مزیَّن کند. و اگر همه رمضان را روزه دارند، وی بسیاری از روزها در طول سال در صوم گذرانَد. تو باید فهم کنی که خدایْ لطیفْدل است و جمیل. و پریرُخانِ پردهنشین، گستاخی و بیادبی را برنمیتابند. پس به شرطِ ادب، در قبایِ چند لایهی شریعت شو و در انجام فرایض هرگز کم مگذار.
برگرفته از کتاب «و شیخ مرا گفت: ...» عباس توکلیان
آیا مکتب ائمه غیر از این است؟
حضرت امام سجاد فرمودند: به خدا قسم اگر ابوذر آنچه را که در قلب سلمان است، میدانست؛ هر آینه او را میکشت.
در حدیثی از حضرت امام صادق آمده است: ایمان را ده درجه است، که سلمان در درجه ده و ابوذر در درجه نه و مقداد در درجه هشت قرار دارد.
مگر سلمان چه میدانست؟
دوست خوبم!
ما نیز به دنبال کشف حقیقتیم و آمادهایم تا بدور از هرگونه تعصب، با شما تبادل نظر کنیم (اما در یک تاپیک جداگانه).
بیصبرانه منتظریم.
والسلام علی من اتبع الهدی[/]
برادر عزیز! من هم حرفم همین هست که وقتی می توانی بگویی «امام سجاد فرمود» نیازی نیست بفرمایید «شیخ گفت» . اشتباهش کجاست بفرمایید.
و او گفت:- اگر غبارِ ممکنات نشیند و این امواجِ پُرتوان و پُرخروش از صورت افتد و به پهنهی آرامِ آن دلارام پَس رود، آن «میم» از میانِ چون مویِ «اَحمد» برخیزد و «اَحمد» با «اَحَد» جُفت اُفتد.
سلام
بعید می دونم حتی احمد به مقام احدیت برسد!!!! اینجا بیشتر بازی با کلمات اتفاق افتاده وگرنه مقام احمد بالاترین درجه رفع ممکنات از مخلوق است و بیشتر از این رفع شدنی نیست.
تا حدی که من خبر دارم البته.
تا حدی که من خبر دارم البته.
سلام
هرکه را اسرار حق آموختند
مهرکردند و دهانش دوختند!
و حافظ علیه الرحمه می فرماید:
یارمردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را!
و باز:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد!
و جمع بندی!
حلاج انا الحق سرداد حلق آویز شد و به آتش کشیده شد و خاکسترش به دجله ریختند وباز برموج ساحل خاکسترسوار شد و نوشت:
انا الحق!!
دروادی عرفان که گام می نهی به راه رفتن مردان خدا برآب دریا می گویند:پشه ای نیز برآب رود!!
گوهرمعرفت اندوز که باخودببری که زرو سیم دنیا فانی است!
یاحق!
:Sham::Gol::Sham::Gol::Sham::Gol::Sham::Gol:
آفرین بر شیخ تان وطرح تان
آفرین بر گفته ی بی شرح تان
همچو بلبل نی نوازد این کلام
آفرین بر قصه ی پر سرح تان
شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد!
:Gol:
شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفتآفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد!
:Gol:
چون خطا بر قلم صنع نرفته ست بی شک
با چنین پوششی هرگز نتوان زد پاتک
او رحیم است وقدیر است و علیم است وحکیم
نیست در صنع چنین پاک ذره ای شبهه وشک
[=Arial Black]سلام
بعید می دونم حتی احمد به مقام احدیت برسد!!!! اینجا بیشتر بازی با کلمات اتفاق افتاده وگرنه مقام احمد بالاترین درجه رفع ممکنات از مخلوق است و بیشتر از این رفع شدنی نیست.
تا حدی که من خبر دارم البته.
سلام و درود بر شما
سخنان عرفا را میبایست با توجه به نوع نگاه و عقاید خوشان مورد سنجش قرار داد.
شاید اصلیترین اعتقاد عارفان مسأله «وحدت شخصیه وجود» باشد. سخنان اینچنینی که از برخی عرفا صادر شده است بر مبنای همین اعتقاد است. عارف غیر از خدا، چیز دیگری نمیبیند.
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
[="Arial Black"][="Black"]با سلام به کارشناسان محترم سایت خصوصا کارشناسان انجمن اخلاق و عرفان
هدف بنده از ایجاد این تاپیک این بود که از نظرات شما اساتید بزرگوار در توضیح برخی سخنان استفاده کنیم و در کنار مطالعه این جملات عارفانه، با عقاید و نظرات عرفا آشنا شویم.
لذا مزید امتنان خواهد بود که اساتید محترم نیز در این تاپیک ما را یاری کنند و ما را از توضیحاتی هر چند مختصر بینصیب نگذارند.
سلامتی و عزتتان افزون باد.[/]
به نام حق:
با سلام
به نظر من که شما دوستان هر کدام به نوعی دارید تعصب نشان می دهید نکته اصلی این است که حق غایب است و شبهه بسیار بسیار زیاد است و تاریکی جهل تمام دنیا را فراگرفته و از طرفی هم این مباحث خیلییییییی پیچیده است و عموم به هیچوجه برایشان قابل درک نیست از طرفی هم اسرار الهی را که نمی شود در اینترنت فاش کرد و باز هم از طرفی دیگر که باز به پیچیدگی موضوع می افزاید این است که هر کس در عرفان به نظر من یعنی نظر من اینه و من اینطور فکر می کنم البته یقین ندارم ولی باید راه خودش را طی کند. و راه هر کسی مختص خودشه به نظر من و سلیقه و طرز فکر افراد مختلف فرق می کند بعضی دوست دارند از اسرار آگاهی یابند برخی علاقه به کرامات دارند و کشف و شهود برخی دنبال بهشتند و برخی فراری از جهنم و یک عده هم عاشق خدا هستند و عده ای مقام رضا دارند و دایم به خدا توکل می کنند . ولی به نظر من همه چیز اول با قبول وجود خدا و بعد تشخیص یگانگی او شروع می شود بعد هم هر کس باید سلوکش در این مسیر به تدریج از مسیری باشه که بهش نشان داده می شه بعدم ظرفیت افراد متفاوته برای همین نباید کسی اسرار خودشو در سیرو سلوک برای نااهلش فاش کنه البته من اطلاعی از عرفان چندان ندارم ولی خوب من ناخواسته به سمت عرفان راهنمایی شدم ولی به نظر من وقتی کسی می خواد مطلبی را به صورت عمومی مطرح کنه باید به زبون ساده بگه واسه همه قابل فهم باشه نه اینقدر پیچیده. ولی من نظرم اینه که افراد به قول معروف که می گه دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیمم کن اگر تو را در دسترس است. گفتم: الف گفت: دگر؟ گفتم: هیچ درخانه اگر کس است یک حرف بس است ...افراد باید طبق این موضوع در عرفان به نظر من عمل کنند یعنی وقتی می خوای علمی را یاد بگیری حتی علم لدنی اول باید الفبای اون علم رو یاد بگیری و برای یاد گرفتن الفبا باید از حرف اول شروع کرد و حرف اول در الفبا الف است پس به نظر من افراد باید با نیت خالص بعد از ایمان و یقین به توحید خداوند در عمل با صبر و حوصله از درس الف شروع کنند تا به وقتش به ب و پ و ت و ... این ها هم برسند. ولی نظر من اینه که در حال حاضر روایات که خیلیاش جعلی و قرآنم به شدت درک خیلی جاهاش سخته پس ابزار موجود در زمانه حاضر که دوران تاریک جهل هست تنها عقل و سعی و کوشش. خوب اونجاهایی از قرآن که درک می کنیم عمل کنیم و اون روایاتی که با رجوع به عقلمون درست می دونیم عمل کنیم و قدم قدم پیش بریم تا نور دانش و حکمت تاریکی جهل را به تدریج از وجود ما پاک کند.و در ضمن به نظر من درسا خیلی ساده است و همه خیلیاش بلدند ولی عمل کردن به آنها سخته مثلا یکیش دروغ نگفتن همه با عقل خودشون و به طور فطری می دونند که دروغ گفتن بده ولی باز دروغ می گن البته تقیه داستانش فرق می کنه ولی من به طور کلی منظورمه یا اذیت نکردن یا عیب جویی و طعنه زنی که خدا در کتابش می گه چنان در جهنم آتش را به آنها مسلط می کنم که قلب آنها را بسوزاند ولی باز همه عیب جویی می کنند و طعنه زنی و با حرفاشون قلب اطرافیانشون رو به آتیش می کشند و به طور کلی به نظر من به قول حضرت علی حق به مرد نسنجید بلکه مرد رو به حق بسنجید و اگه فلان خوانننده و کیانیان و ادیسون و شیخ و هر کس دیگه ای که حرف حق بزنه و از لحاظ عقلی درست باشه و باطل نباشه به نظر من می شه ازش پیروی کرد و اگر سخنی به حضرت علی منصوب کنند ولی باطل باشه و با عقل جور در نیاد نباید به نظر من ازش پیروی کرد و تعصب بی جا نباید داشت و باید حق جو بود به هر حال این نظر من، یا حق و در پناه حق و التماس دعا.
[="DarkOrchid"]هو
آیت الله سعادت پرور:
انبیای گذشته توجه به منزلت احدیت داشتند ولی دارای آن نبودند این رسول الله خاتم انبیا بود که خداوند کمال والای احدیت را به او اعطا نموده
احد در میم احمد گشت ظاهر در این دور اول آمد عین آخر
مقام دلگشایش جمع جمع است جمال جان فزایش شمع جمع است
[/]
هوآیت الله سعادت پرور:
انبیای گذشته توجه به منزلت احدیت داشتند ولی دارای آن نبودند این رسول الله خاتم انبیا بود که خداوند کمال والای احدیت را به او اعطا نمودهاحد در میم احمد گشت ظاهر در این دور اول آمد عین آخر
مقام دلگشایش جمع جمع است جمال جان فزایش شمع جمع است
با سلام
تعریف حضرت احدیت چیست؟
من مطلبی رو که خونده بودم اینجا عیناً می زارم:
در مکتب ابن عربی ، حق در اطلاق و تعالیِ غیرمشروط خویش (مرتبة ذات ) هیچگونه تجلی ندارد و لذا ادراک شدنی نیست . به این مرتبه ، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است ( فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 1، ص 207؛ همو، فصوص ، ص 91؛ نیز رجوع کنید به آملی ، ج 1، ص 392).
نخستین تجلی حق ، از ذات بر ذات است (تجلی ذاتی ). این تجلی مبدأ ظهور نَفَس رحمانی است و نام دیگر این تجلی ، فیض اقدس است . این مرتبه را حضرت واحدیت نیز گفته اند. در این تجلی اعیان ثابته * ظاهر می شوند (آملی ، همانجا؛ پارسا، ص 6؛ جامی ، ص 114).
تجلی ثانی را فیض مقدّس می گویند. در این تجلی صفات و افعال حق در لباس کثرت موجودات ظهور می کنند. به این تجلی ، تجلی شهودی نیز گفته اند، زیرا اعیان ثابته از حالت اشیای معقول در علم الاهی ، خارج می شوند و به صورت اشیای محسوس و مشهود درمی آیند (پارسا، ص 6ـ7؛ جامی ، ص 42، 118، 203). بدین ترتیب حق تعالی از اطلاق و بی تعینی خویش به در آمده مقید و متعین می شود.
حال اگر مقام احمد را همان مقام احدیت بگیریم، یعنی احمد و ذات را یکی دانسته باشیم و این برای من جای اشکال است. اگر در معنای احمد که از حمد می آید هم دقت کنیم می بینیم که ستایش و حمد مربوط به مرتبه ای است که تجلی صورت گرفته باشد و صفاتی ظاهر شده باشد. یعنی حمد واقعی نهایتاً به مقام ربوبیت تعلق دارد و بالاتر از آن محل چیز دیگریست (که من نمی دانم) نه حمد. الحمد لله رب العالمين . ستایش مخصوص مرتبه ای از هستی است که رب العالمین است. اگر به فرض ذهنی ما میم ممکنات را از احمد برداریم دیگر احمد نیست و احد است و این شدنی نیست. همه صحبت من نشدنی بودن آن است.
موفق باشید
[=Arial Black][=Arial Black]
[=Arial Black][=Arial Black]
[/HR]
[=Arial Black][=arial black]و او مرا گفت:
[=arial black]- آنکس که به دوست مینگرد زنده بُوَد و او که در خود مینگرد مرده باشد. پس نِگَر که زندهای یا هفتاد کفن پوسانده. اگر حیات میطلبی مراقب شو که هر چه دونِ اوست، بر دلِ تو گذر نکند.
[/HR][=Arial Black]
[=Arial Black][=Arial Black] [=arial black]و ا[=arial black]و گفت:
[=Arial Black][=Arial Black]
[/HR]
[=arial black]
[=arial black]- برترین مراتبِ شکر، شکرِ مدامِ نعمتِ بودنِ حق تعالی است. شکرِ بودِ حضرتِ معبود. که اگر او نبود پس چه بود؟!
[/HR]