جمع بندی شعر منتسب به فردوسی؛ چو بخت عرب بر عجم تیره گشت/همه روز ایرانیان تیره گشت+پاسخ علمی

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شعر منتسب به فردوسی؛ چو بخت عرب بر عجم تیره گشت/همه روز ایرانیان تیره گشت+پاسخ علمی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا رسول الله(ص)






السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

================================


با سلام

شعر زیر که جعلی است در محیط مجازی به فردوسی منتسب شده است

مطرح می کنیم تا بصورت علمی توسط کارشناس پاسخ داده شود



نقل قول:

چو بخت عرب بر عجم چیره گشت همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه تو گویی نتابد دگر مهر و ماه
ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال به بستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی زبان مهر ورزیده و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می کران را چه سودی از آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام گناه است در گردش آریم جام
به جایی که خشکیده باشد گیاه هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو تفو برتو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود

موفق باشید

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم بر سید بزرگوار و همیشه در صحنه
در اینکه بسیاری از این ابیات در شاهنامه وجود ندارد شکی نیست و جعلی بودن آن قطعی است چرا که شاهنامه های موجود با تعدد و تنوع چاپ هیچکدام این ابیات را ندارد
شاید ادعا کنند که شاهنامه ی فعلی که در دسترس است سانسور شده است این ادعا نیاز به اثبات دارد یعنی یک نسخه خطی شاهنامه باید آورده شود که در آن موجود باشد بعد بگویند بعد از این سانسور شده است یعنی همان کاری که با کتابهای تاریخی وحدیثی انجام می دهیم
مثلا ما نسخه ای از صحیح بخاری را می آوریم که فلان حدیث در آن موجود است با نسخه های فعلی تطبیق می دهیم بعد می گویم این کتاب سانسور شده است.
اگر بنا است کسی ادعایی نسبت به اشعار فردوسی داشته باشد با این مسیر را طی کند وگرنه من هم مینشیم اشعاری می گویم و آن را به فردوسی نسبت می دهم
مثلا
چو ایران ز ساسانیان شد تباه
ز سوی عرب ناگه آمد سپاه
پس از آن شد ایران چو باغ بهشت
چنین گونه ایزد بر ایران نوشت

از اینها اگر بخواهم بگویم به اندازه خود شاهنامه می گویم سپس می گویم در نسخه اصلی شاهنامه بوده در زمان رضا شاه سانسور شده
حالا بیا ثابت کن نبوده
این گونه نمیشود بحث علمی کرد ، این گونه حرف زدن به درد همان محافل قهوه خانه ای می خورد نه محافل علمی
اما دو بیت این اشعار معروف است که متعلق به فردوسی است
زشیر شتر خوردن و سوسمار .....
در مورد این ابیات در پست بعدی خدمتتان هستیم

اما در مورد آن دوبیت:
این دو بیت با وجود شهرت فراوانی که دارند و با آنکه در برخی چاپهای متداول شاهنامه ، در بخش "نامه رستم فرخزاد به سعد وقاص" نقل شده اند ، به دلایل متعدد از استاد طوس نیستند. به همین علت است که در چاپ خالقی مطلق نیز به نشانه الحاقی بودن در میان [ ] آمده اند.
آقای ابوالفضل خطیبی - از شاهنامه شناسان معتبر این روزگار- در مقاله ای که پیش از این در نشر دانش منتشر کرده اند ، دلایل متعددی بر الحاقی بودن این بیتها اقامه کرده اند ، از این قبیل که
(۱)این ابیات را در نسخه های کهن تر شاهنامه نمی توان یافت .
(۲) ارتباط این دو بیت با ابیات قبل و بعد بسیار ضعیف است و همچون وصله ای ناجور گویا به متن شاهنامه سنجاق شده اند و با حذف آنها خللی بر سیر داستان وارد نمی شود
(۳)"تفو" از واژه ها شاهنامه نیست و جز در یکی دو بیت الحاقی و مشکوک دیگر نیامده است.
(۴) تحقیر قومی به بهانه نوشیدن - مثلا - شیر شتر و برپایه نگرشهای قومی و نژادپرستانه دور از شان شاعر و اندیشمند بزرگی چون فردوسی است. اساسا در سراسر شاهنامه نمی توان چیزی یافت که بر ستیزه شاعر آن با دیگر نژادها و اقوام - صرفا - به خاطر مسائل نژادی دلالت کند.
(۴) باید توجه داشت که ابیات مورد بحث در سیاق روایت آمده اند و حتی به فرض صحت ، لزوما بیانگر دیدگاه خود شاعر نیستند و...

حال که دانستیم این ابیات، به حکیم طوس و اثر انسانی و ارجمندی چون شاهنامه تعلق ندارند ، این سوال پیش می آید که این ابیات از کجا آمده اند؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید نظری بیفکنیم به کتاب قصه حمزه که ظاهرا قدیمی ترین ماخذی است که این ابیات در آن، با کمی تفاوت، آمده اند.
قصه حمزه یکی از کهن ترین روایتهای عامیانه است و آن را از زمره حکایات عیاران و جوانمردان می توان شمرد. تحریرهای مختلفی از این قصه سنتی که قرنها ورد زبان نقالان و قصاصان بوده وجود دارد که از آن جمله به
رموز حمزه و حمزه نامه و حمزه صاحب قران و ...می توان اشاره کرد.
روایت کهنی از این قصه نیز به زبان عربی وجود دارد که هنوز در سرزمینهای عربی مشهور است.مرحوم دکتر جعفر شعار قصه حمزه را در سال ۱۳۴۷ در دو جلد منتشر کرده است.در چند موضع از قصه حمزه ابیات مورد بحث به این صورت آمده اند:
به شیر شتر خوردن و سوسمار ****** **عرب را بدین جا رسیده ست کار
که ملک عجم شان کند آرزو ********* تهو باد بر چرخ گردان تهو !
همان گونه که ملاحظه می فرمایید بین متن این بیتها در حمزه نامه با بیتهای منسوب به شاهنامه تفاوت معناداری مشاهده می شود . این تفاوت این گمان را تقویت می کند که کاتبان حمزه نامه یا مولف اصلی، آن را از شاهنامه به وام نگرفته اند. در نقل حمزه نامه به جای «تفو» « تهو» آمده که واژه ای کهن به همان معنی"تفو" است و به نظر می رسد از اصالت بیشتری برخوردار است. گویا کاتبان شاهنامه بعدا "تهو " را با تعبیر مانوس تر "تفو" عوض کرده اند.سیاق کاربرد این ابیات در حمزه نامه - بخلاف شاهنامه - طبیعی به نظر می رسد و مفهوم آن نیز با روایت کاتبان شاهنامه به شکل معناداری متفاوت است.
در روایت حمزه نامه، حمزه - قهرمان داستان - وارد دربار خسرو انوشیروان می شود و به واسطه خدمات و شجاعتهایی که از خود نشان می دهد ، مورد توجه پادشاه ایران قرار می گیرد، در نتیجه جمعی از درباریان بر او رشک می برند و «تاجها بر زمین زدند که فریاد از دست عرب کشکینه خوار و پشمینه پوش به ریگ بیابان پرورده! به شیر شتر خوردن و ....» مفهوم ابیات حمزه نامه ظاهرا این است که امان از این امیر حمزه عرب که کارش به جایی رسیده که در دربار پادشاه ایران نیز جایگاه والایی یافته و در ملک عجم او را طلب و آرزو می کنند...!
بر این اساس، این ابیات حتی در حمزه نامه هم مفهوم نژادپرستانه ندارند و آنچه برخی به اصرار و تعصب تمام می خواهند به آزادمردی با فرهنگ چون فردوسی نسبت بدهند، از خلال عبارات این کتاب نیز فهمیده نمی شود، چون منظور از "عرب" در ابیات حمزه نامه قوم خاصی نیست، بلکه شخصی خاص، یعنی قهرمان داستان( حمزه) مورد نظر است.

سلام

این اشعار وموارد مشابه مشکلی ندارند چون موید به شواهدند و نشان از ظلم خلفای جور دارند مثلا :

وقام عاصم بن عمرو في المجردة، فقال: هذه بلاد قد أحل اللّه لكم، أهلها، وأنتم تنالون منهم منذ ثلاث سنين ما لا ينالون منكم، وأنتم الأعلون واللّه معكم إن صبرتم فالضرب والطعن ولكم أموالهم ونساؤهم وأبناؤهم وبلادهم، ولئن فشلتم لم يبق هذا الجمع منكم باقية مخافة أن تعودوا عليهم بعائدة هلاك، اللهّ الله، اجعلوا همكم الآخرة. وخطب كل أمير أصحابه، وتحاضوا على الطاعة. وأذن مؤذن سعد لصلاة الظهر، وقال رستم: أكل عمر كبدي أحرق الله كبده، علَّم هؤلاء حتى علموا.
الكتاب : المنتظم
المؤلف : ابن الجوزي

..... آمده‌ایم تا اگر مسلمان نشوید، طبق وعده‌ی الهی مالک سرزمین و فرزندان شما شویم. رستم گفت: پس ما به دستان شما خوار خواهیم شد....
ای سردار ایرانی، بدان که ما برای جهانگشایی و به منظور دنیا طلبی و زیاده خواهی به سوی شما نیامده ایم، بلکه تنها انگیزه ما برای حرکت و جنب و جوش و مبارزه و جهاد، توجه به آخرت هست. در حقیقت، ارزشهای جاوید خدایی موجب شده است که ما بر ظلم شما بشوریم و بر قدرت شما بتازیم تا تباهی و فساد را ریشه کن کنیم.
.......
رستم گفت: چه نیکوست این آیین. دیگر چیست و چه می گویید؟

....................
وبقول طبری :
هنگامیکه اسرای ایرانی جنگ نهاوند را به مدینه آوردند ابولولوه فيروز قاتل عمر ، دست بر سر صغیرانشان میکشید و گریه میکرد و میگفت عمر جگرم را خورد !

رستم هم گفت که عمر کبدم را خورد خداوند کبدش را بسوزاند !

البته این رستم آدم منطقی بود و احتمالا مسلمان شده بود اما بواسطه سردارانش نتوانست اظهار کند و....

مقابله به مثل مغول وانتقام کتابسوزی ایران از اعراب وحشی :

فحاصروها مدة ثم استأمن من ابن العلقمي للمستعصم و لنفسه آملا بأن هلاكو يستبقيه فخرج إليه في موكب من الأعيان و ذلك في محرم سنة ست و خمسين و تقبض على المستعصم فشدخ بالمعاول في عدل تجافيا عن سفك دمه بزعمهم و يقال أن الذي أحصاه فيها من القتلى ألف ألف و ثلثمائة ألف و استولوا من قصور الخلافة و ذخائرها على مالا يحصره العدد و الضبط و ألقيت كتب العلم التي كانت في خزائنهم بدجلة معاملة بزعمهم لما فعله المسلمون بكتب الفرس عند فتح المدائن و اعتزم هلاكو على إضرام بيوتها نارا فلم يوافقه أهل مملكته و استبقى ابن العلقمي على الوزارة و الرتبة ساقطة عندهم فلم يكن قصارى أمره إلا الكلام في الدخل و الخرج متصرفا من تحت آخر أقرب إلى هلاكو منه فبقى على ذلك مدة ثم إضطرب و قتله هلاكو ثم بعث هلاكو بعد فتح بغداد .ابن خلدون

هر چند که این جنایات خلفا بد بودند اما بدی ها نسبی هستند وباعث شدند که ایرانیان فرهیخته اسلام راستین را در امام علی ع وفرزندان گرامیش پیدا کنند وشیعه شوند .

از اعراب عجم ستیز عرب پرست که بنص توبه 74 قصد قتل پیامبر شان را کردند و خانه حضرتش را آتش زدند و کشتند وکربلا و .... بوجود آوردند توقع دارید با ایرانیان رفتاری مهربانانه داشته باشند ؟؟؟!!!!

البته خدای متعال انتقام خون ایرانیان و سایر ملل مظلوم را توسط ابو لولو ء وابومسلم خراسانی و هلاگو خان از دژخیمان عرب و نسلشان گرفت هر چند که آثار غنیمتهای زورکی ولقمه حرام در همان ابتدا آتشی به دامن اعراب زد که فتنه قتل عمر و عثمان و.... بدبختی ایشان وبشریت را باعث شد .

واحراق دار فاطمه س هم از این قوم بود !

http://javdan.blogfa.com/

خیر البریه;645394 نوشت:
این اشعار وموارد مشابه مشکلی ندارند چون موید به شواهدند و نشان از ظلم خلفای جور دارند مثلا : وقام عاصم بن عمرو في المجردة، فقال: هذه بلاد قد أحل اللّه لكم، أهلها، وأنتم تنالون منهم منذ ثلاث سنين ما لا ينالون منكم، وأنتم الأعلون واللّه معكم إن صبرتم فالضرب والطعن ولكم أموالهم ونساؤهم وأبناؤهم وبلادهم، ولئن فشلتم لم يبق هذا الجمع منكم باقية مخافة أن تعودوا عليهم بعائدة هلاك، اللهّ الله، اجعلوا همكم الآخرة. وخطب كل أمير أصحابه، وتحاضوا على الطاعة. وأذن مؤذن سعد لصلاة الظهر، وقال رستم: أكل عمر كبدي أحرق الله كبده، علَّم هؤلاء حتى علموا. الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي
..... آمده‌ایم تا اگر مسلمان نشوید، طبق وعده‌ی الهی مالک سرزمین و فرزندان شما شویم. رستم گفت: پس ما به دستان شما خوار خواهیم شد....
ای سردار ایرانی، بدان که ما برای جهانگشایی و به منظور دنیا طلبی و زیاده خواهی به سوی شما نیامده ایم، بلکه تنها انگیزه ما برای حرکت و جنب و جوش و مبارزه و جهاد، توجه به آخرت هست. در حقیقت، ارزشهای جاوید خدایی موجب شده است که ما بر ظلم شما بشوریم و بر قدرت شما بتازیم تا تباهی و فساد را ریشه کن کنیم.
....... رستم گفت: چه نیکوست این آیین. دیگر چیست و چه می گویید؟
....................
وبقول طبری : هنگامیکه اسرای ایرانی جنگ نهاوند را به مدینه آوردند ابولولوه فيروز قاتل عمر ، دست بر سر صغیرانشان میکشید و گریه میکرد و میگفت عمر جگرم را خورد ! رستم هم گفت که عمر کبدم را خورد خداوند کبدش را بسوزاند !
البته این رستم آدم منطقی بود و احتمالا مسلمان شده بود اما بواسطه سردارانش نتوانست اظهار کند و....
مقابله به مثل مغول وانتقام کتابسوزی ایران از اعراب وحشی :
فحاصروها مدة ثم استأمن من ابن العلقمي للمستعصم و لنفسه آملا بأن هلاكو يستبقيه فخرج إليه في موكب من الأعيان و ذلك في محرم سنة ست و خمسين و تقبض على المستعصم فشدخ بالمعاول في عدل تجافيا عن سفك دمه بزعمهم و يقال أن الذي أحصاه فيها من القتلى ألف ألف و ثلثمائة ألف و استولوا من قصور الخلافة و ذخائرها على مالا يحصره العدد و الضبط و ألقيت كتب العلم التي كانت في خزائنهم بدجلة معاملة بزعمهم لما فعله المسلمون بكتب الفرس عند فتح المدائن و اعتزم هلاكو على إضرام بيوتها نارا فلم يوافقه أهل مملكته و استبقى ابن العلقمي على الوزارة و الرتبة ساقطة عندهم فلم يكن قصارى أمره إلا الكلام في الدخل و الخرج متصرفا من تحت آخر أقرب إلى هلاكو منه فبقى على ذلك مدة ثم إضطرب و قتله هلاكو ثم بعث هلاكو بعد فتح بغداد .ابن خلدون
هر چند که این جنایات خلفا بد بودند اما بدی ها نسبی هستند وباعث شدند که ایرانیان فرهیخته اسلام راستین را در امام علی ع وفرزندان گرامیش پیدا کنند وشیعه شوند .
از اعراب عجم ستیز عرب پرست که بنص توبه 74 قصد قتل پیامبر شان را کردند و خانه حضرتش را آتش زدند و کشتند وکربلا و .... بوجود آوردند توقع دارید با ایرانیان رفتاری مهربانانه داشته باشند ؟؟؟!!!!
البته خدای متعال انتقام خون ایرانیان و سایر ملل مظلوم را توسط ابو لولو ء وابومسلم خراسانی و هلاگو خان از دژخیمان عرب و نسلشان گرفت هر چند که آثار غنیمتهای زورکی ولقمه حرام در همان ابتدا آتشی به دامن اعراب زد که فتنه قتل عمر و عثمان و.... بدبختی ایشان وبشریت را باعث شد .
واحراق دار فاطمه س هم از این قوم بود ! http://javdan.blogfa.com/

جناب خیر البریه
چون بر ضد خلفا است پس فردوسی گفته !!!!
به سوال دقت فرمائید
پرسیده اند این اشعار متعلق به فردوسی هست یا نه؟؟!!
اگر مطلبی دارید که که اثبات کند مال فردوسی است در خدمتیم
آیا به نظر شما می شود مثلا علیه شمر شعر گفت و به علامه مجلسی نسبت داد و گفت چون شمر بد بوده پس علامه مجلسی این شعرها را گفته
البته نسبت به کل نوشته شما نیز ملاحظاتی دارم که به این تاپیک مربوط نمی شود اگر در جای خودبحث شود خدمتتان عرض می کنم

خیر البریه;645394 نوشت:
البته خدای متعال انتقام خون ایرانیان و سایر ملل مظلوم را توسط ابو لولو ء وابومسلم خراسانی و هلاگو خان از دژخیمان عرب و نسلشان گرفت هر چند که آثار غنیمتهای زورکی ولقمه حرام در همان ابتدا آتشی به دامن اعراب زد که فتنه قتل عمر و عثمان و.... بدبختی ایشان وبشریت را باعث شد .


چه بگویم که منصفانه بحث نمی کنید و هرچه بر زبانتان آید می گوید و می نویسید
این خوب نیست
به نظر شما بر فرض اینکه اعراب در سال 20هجری به ایرانیان ظلم کرده باشند به اعرابی که در سال 135که به دست ابوسلم قتل عام شدند چه ربطی دارند ایا این منصفانه است که بگویم ظلمی که پدربزرگها کرده بودند تقاصش را نوه های آنها دادند
ایا درست که است که ده نسل بعد آنها اگر توسط هلاکوخان کشته شدند ما خوشحالی کنیم که تقاص کارهای اجادشان را دادند بر فرض گفته شما که صددر صد و صددر صد و صددر صد و بلکه صد در هزار اشتباه است.
راستی ایرانی هایی که به دست مغول کشته شدند تقاص ظلمهای کدام اجدادشان را می دادند
لطف به فرمائید
اولا: در راستایی تاپیک بحث کنید
ثانیا: منصفانه بحث کنید
وسوال تاپیک این است آیا این اشعار مال فرودسی هست یانه ؟ همین !!!

سلام علیکم
از دوستان عاجزانه تقاضا دارم تنها در موضوع تاپیک بحث کنند
جناب سید علی بزرگوار اشعاری را مطرح نموده اند که آیا این اشعار متعلق به فردوسی است یا نه
بنده گفتم نیست
اگر کسی سخنی درباره انتساب این اشعار به فردوسی دارد بفرماید
بحث بحث فتح ایران نیست؟
بحث بحث خلفا نیست
اجازه دهید ابتدا اثبات شود این اشعار و فقط این اشعار متعلق به فردوسی هست یا نه ؟
سپس اگر موضوع دیگری مثل نامه یزدگرد به عمر (که از دروغهای شاخدار تاریخی است) مطرح شد تاپیکی ایجاد نمائید ما خدمتتان هستیم
از شما تقاضا دارم بحث را به حاشیه نکشید

سلام به همه
فرمايش جناب "عماد" كاملاً درست و به جا هست. ابتدا بايد دليل آورده شود كه فلان بيت در شاهنامه بوده ، بعد ادعاي حذف آن مطرح شود

درضمن ابياتي هست كه دقيقاً برعكس ابيات مطرح شده در اين تاپيك هست
از دوستان درخواست دارم اگر اطلاع دار بفرمايند آيا اين ابيات را فردوسي سروده يا خير:

چو نامش زبان را كُنَد بهرمند***تو را مرغ بختت بود در كمند

ز نامش شود اَهرِمَن سرنگون***بُوَد نزد او ديو و دَد پست و دون

كه يزدان ز خود كرده او را پديد***به او داده ميزان و تيغِ حديد

كجا پهلوان زاده همچون علي؟***چه نعمت خدا داده همچون علي؟

صدف باشد عالم ، علي گوهر است***كه تنها جهان پهلوان حيدر است

[=Arial Narrow][SPOILER]یکم حرفم بی ارتباطه اما تحملش کنید[/SPOILER]

متاسفانه به فردوسی برچسب اهل سنت هم بودن زده میشود.و اشعاری منتسب به ایشان در مورد ابوبکر و عمر و عثمان میگویند.
همین الان شما یک ادم خوبی پیدا کنید سریع این ور اونور از دهانش حرفهایی میزنید تا او را منتسب به حزب و تفکر خود نشان دهید.و ان شخص هم روحش از این عمل بی اطلاع است.

در حالی که فردوسی در بیت پنج شروع شاهنامه


به بینندگان آفریننده را

نبینی مرنجان دو بیننده را

کاملا مشخص است که دیدگاه فردوسی با اهل سنت در تناقض است(اهل سنت اعتقاد دارند خدا را در قیامت میتوان دید)
افرادی که ان شعر توصیفی خلفا را به شاهنامه اضافه کرده بودند کاملا بی سواد ادبی و دینی بودند زیرا اگر این بیت را میدیدند حتما ان را حذف میکردند و شعر خود را در جایی از شاهنامه راحتتر جا میدادند.

.........

و اما مذهب فردوسی چیست

به عقیده بسیاری فردوسی شیعه هفت امامی است.(در حب ایشان به حضرت علی و شیعه بودنشان که هیچ شکی نیست- بخاطر اشعارشان در وصف حضرت علی و همینطور مسیله مزارشان که با مزار اهل سنت در تفاوت است و مزار یک شیعه محسوب میشود)

شیعه هفت امامی در زمان فردوسی در نوار شمال شرقی کشور بسیار بود.
همین الان هم در کشورهای همسایه ایران همچون تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان شیعه هفت امامی بسیار یافت میشود.

توجه کنید
در ان اعصار
اینطور نبود که امامی مشخص شود یا حدیثی منتشر شود همه اهل شیعه خبردار شوند.
همین الان گاه پیش میاید یک سخن مرجعی پس از 1 سال به گوش(با وجود این همه ابزار اطلاع رسانی) مقلدش میرسد.
یا اگر به سخن طرفداران امام بنشینید بسیاری ایشان را تا سال 55 و حتی 57 و حتی زمان ورود امام نمیشناختند.

پس وقتی با وجود این همه پیشرفت ما در شناخت و اطلاع از کم و کیف افراد و اطلاعات دینی ناقص هستیم
بر فردوسی و همشهریانش هیچ عیبی نیست که ان زمان شیعه هفت امامی شده بودند .

پ.ن:
این صحبت ها از از زبان یک استاد دانشگاه با مدرک دکترای ادبیات فارسی شنیدم.

پرسش:
آیا این اشعار متعلق به فردوسی است.؟
زشیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار

که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو


پاسخ:
این ابیات جعلی هستند و از فردوسی نمی باشند در شاهنامه چاپ خالقی مطلق نیز به نشانه الحاقی بودن در میان پرانتز آمده اند.
شاهنامه نویسان و کارشناسان شاهنامه دلایل متعددی بر الحاقی بودن این بیت ها اقامه کرده اند ، از این قبیل که:
ـ الف: این ابیات را در نسخه های کهن تر شاهنامه نمی توان یافت .
ـ ب: ارتباط این دو بیت با ابیات قبل و بعد بسیار ضعیف است و همچون وصله ای ناجور گویا به متن شاهنامه سنجاق شده اند و با حذف آنها خللی بر سیر داستان وارد نمی شود.
ـ ج: "تفو" از واژه های شاهنامه نیست و جز در یکی دو بیت الحاقی و مشکوک دیگر نیامده است.
ـ د: تحقیر قومی به بهانه نوشیدن - مثلا - شیر شتر و بر پایه نگرش های قومی و نژاد پرستانه دور از شان شاعر و اندیشمند بزرگی چون فردوسی است. اساسا در سراسر شاهنامه نمی توان چیزی یافت که بر ستیزه شاعر آن با دیگر نژادها و اقوام - صرفا - به خاطر مسائل نژادی دلالت کند.
از این ها گذشته باید توجه داشت که ابیات مورد بحث در سیاق روایت آمده اند و حتی به فرض صحت ، لزوما بیانگر دیدگاه خود شاعر نیستند.(1)
به نظر می رسد این ابیات با کمی تغییر از قصه حمزه گرفته شده و به شاهنامه الحاق شده است.

دکتر جعفر شعار قصه "حمزه" را در سال ۱۳۴۷ در دو جلد منتشر کرده است. در چند موضع از قصه حمزه ابیات مورد بحث به این صورت آمده اند:
به شیر شتر خوردن و سوسمار ****** **عرب را بدین جا رسیده ست کار
که ملک عجم شان کند آرزو ********* تهو باد بر چرخ گردان تهو !
همان گونه که ملاحظه می فرمایید بین متن این بیت ها در حمزه نامه با بیت های منسوب به شاهنامه تفاوت معنا داری مشاهده می شود . این تفاوت این گمان را تقویت می کند که کاتبان "حمزه نامه" یا مولف اصلی، آن را از شاهنامه به وام نگرفته اند. در نقل حمزه نامه به جای «تفو» « تهو» آمده که واژه ای کهن به همان معنی"تفو" است و به نظر می رسد از اصالت بیشتری برخوردار است.

در روایت حمزه نامه، حمزه - قهرمان داستان - وارد دربار خسرو انوشیروان می شود و به واسطه خدمات و شجاعت هایی که از خود نشان می دهد ، مورد توجه پادشاه ایران قرار می گیرد، در نتیجه جمعی از درباریان بر او رشک می برند و «تاج ها بر زمین زدند که فریاد از دست عرب کشکینه خوار و پشمینه پوش به ریگ بیابان پرورده! به شیر شتر خوردن و ....» مفهوم ابیات حمزه نامه ظاهرا این است که امان از این امیر حمزه عرب که کارش به جایی رسیده که در دربار پادشاه ایران نیز جایگاه والایی یافته و در ملک عجم او را طلب و آرزو می کنند...!
بر این اساس، این ابیات حتی در حمزه نامه هم مفهوم نژاد پرستانه ندارند و آن چه برخی به اصرار و تعصب تمام می خواهند به آزاد مردی با فرهنگ چون فردوسی نسبت بدهند، از خلال عبارات این کتاب نیز فهمیده نمی شود، چون منظور از "عرب" در ابیات حمزه نامه قوم خاصی نیست، بلکه شخصی خاص، یعنی قهرمان داستان (حمزه) مورد نظر است.(2)

بدین ترتیب این دو بیت متعلق به فردوسی نیست اما اسلام ستیزان با سوء استفاده از محبوبیت فردوسی نزد مردم ایران این ابیات را به ایشان نسبت می دهند تا فردوسی را نیز اسلام ستیز جلوه دهند و حال آن که فردوسی مسلمان و به احتمال زیاد مذهب شیعه داشته است.

ــــــــــــــــــــــــ
(1) پرسه در عرصه كلمات/ محمدرضا تركي. انتشارات سخن. چاپ دوم 1390. ص17 و 18.
(2) همان

کلیدواژه: فردوسی، شعر جعلی، سوسمار، تفو، تاج کیانی، عرب، ایران

موضوع قفل شده است