سلوک توحیدی

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سلوک توحیدی

بسمه تعالی

روح دين اسلام توحيد است و عرفان آن هم در حقيقت آميخته با توحيد است.
دين اسلام که دستور زندگي انسان و راهکار سعادت او است با توحيد زنده و کارآمد مي شود و اگر انسان بخواهد به کمال و سعادت واقعي خود که قرب به خداي متعال است برسد بايد با اين اکسير احيا شود و با روش توحيد زندگي کند.
اين روش به گستره زندگي يک انسان مومن, بسيار گسترده است, لکن در اين مجال تنها به سرفصل هايي به صورت فهرست وار اشاره مي شود تا راهگشاي سالکان حقيقت براي برنامه ريزي بهتر باشد.


تعريف سير و سلوک توحيدي:

انسان موجودي خداگونه است. خداي متعال انسان را به صورت خويش زيبا و کامل آفريد. ان الله خلق آدم علي صورته. (عيون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1 ص 82.) و خليفه خود در زمين قرارش داد. و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة. (بقره, 30) به خاطر همين ملائکه بر او سجده کردند, قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس. ( بقره, 34) و براي او فراوان پيامبران فرستاد با کتاب هاي آسماني, تا اين خداگونگي را از مرحله استعداد به فعليت درآورند و انسان آينه تمام نماي خدا در روي زمين گردد. در اين راستا زندگي نيز فرصتي است براي خدايي شدن و عمر انسان اگر در اين مسير هزينه نشود, خسارت خواهد بود, ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات. انسان در زيانکاري است, مگر کساني که ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. (عصر, 2و3)
بنابراين هدف از سير و سلوک, خدايي شدن يا خداگونه شدن انسان و فعليت بخشي به استعداد خليفه اللهي است که از طريق توحيد و خدامحوري حاصل مي شود. از طرفي هم خدايي شدن انسان با موانعي روبرو است که عمده آن غفلت است که خود معلول عواملي مانند شيطان و نفس است. با اين مقدمه در تعريف سير و سلوک مي توان گفت: سير و سلوک رفع غفلت از ياد خدا به وسيله مبارزه با شيطان و هواي نفس و تمرين خدامحوري در زندگي و روش مراقبت از خود در راستاي خدايي شدن و تقرب انسان به خداوند است.
انسان مانند بطري اي مي ماند که ابتدا پر از هوا است و بايد در طي مراحل سير و سلوک و تهذيب نفس, آن را از خدا پر کند و هوا را از وجود خويش تخليه نمايد. سير و سلوک چنين هويتي دارد. پرکردن خود از خدا و خالي شدن از هر چه غير خدايي است.

تحول و شدن:

ما دو مفهوم داريم, بودن و شدن. بودن در عرفان نظري بحث مي شود. توحيد نظري به معناي درک وحدت حاکم بر هستي است و شدن در عرفان عملي مورد بررسي قرار مي گيرد, توحيد عملي, يعني تقرب و يکي شدن با حقيقت هستي و ظهور و حضور خداوند در دل و جان و انديشه و عمل انسان.
انسان موجودي در حال شدن و تحول پذير است, عرفان عملي و دين در صدد مديريت شدن هاي انسان است. در هر صورت انسان در حال شدن است, هر روزي که از زندگي انسان مي گذرد تحول و دگرگوني اي در او پديد مي آيد که بايد تحت سيستم خاصي اين شدن ها رهبري شود. از نظر اسلام اين سيستم همان توحيد است.
در انسان استعداد شدن هاي مختلف و بلکه متضاد وجود دارد. انسان هم مي تواند يک موجود شيطاني و خبيث و جنايتکار شود و هم مي تواند يک موجود رحماني و نيک و درستکار گردد. به همين دليل شدن هاي انسان نياز به مديريت دارد, مديريت اين حرکت و شدن به انبياي الهي و اولياي رباني سپرده شده است. کار مقام ولايت و نظام ديني در جامعه اين است که راهنماي انسان و جامعه در اين شدن ها باشد.

مفهوم خدايي شدن و زندگي توحيدي:
زندگي فرصتي است براي خدايي شدن و هدفي که منظور نظر دين و اولياي الهي است, ساختن انسان خدايي است. هر مکتبي الگوي خاصي را براي انسان سازي معرفي مي کند, الگويي که اديان توحيدي معرفي مي کنند, انسان خدايي است. تمامي پيامبران و رهبران ديني براي خدايي شدن انسان تلاش کرده اند. آنها به هر چيزي که دعوت کرده اند مانند دانش, عدالت, اخلاق و معنويت, همه براي اين بوده است که از انسان موجودي خدايي بسازند. تقرب به خداوند به همين معناي خدايي شدن و خداگونگي است.
مفهوم خدايي شدن, به اين معنا است که انسان محور تمام زندگي, تصميم گيري ها و انديشه هاي خودش را خداوند و خدايي شدن قرار دهد. به طور مثال سخن اش خدايي شود, يعني درباره خدا و صفات خدا و مظاهر خدا و به خاطر خدا سخن بگويد, نگاهش خدايي باشد, خدا پسند باشد به چهره هاي خداگونه بنگرد و به چيزي که خداوند راضي نيست, نگاه نکند. خدايي بيانديشد, يعني به خدا بيانديشد و براي شناخت حقيقت هستي تلاش کند و براي خدا فکر و انديشه اش را به کار بياندازد و نيز خداگونه عمل کند. انبياي الهي اينطور بودند, تمام فکر و ذکر آنها خدا بود. مثل اينکه جز خدا و رابطه با او, شناخت و عبادت او, دعوت به او و جهاد در راه او, کار ديگري در اين جهان نداشتند, زيرا کمال و سعادت انسان در خدايي شدن و به رنگ خدا در آمدن است, به همين دليل تمامي انبيا انسان را به پرستش توحيدي خداوند دعوت مي کردند. يک انسان خدايي اينطوري است. اهل عبادت خدا است, اهل انديشه ديني و الهي است, تخلق به اخلاق الهي دارد و رفتارش خداگونه است.
نمونه هاي اينگونه افراد که از آنان به عنوان مرد خدا, ولي خدا, سالک و عارف ياد مي شود, فراوان اند, ولي ما در اين زمان با يک نمونه آشکار آن روبرو هستيم و آن امام خميني رض است. مردي که خداي متعال تمام وجود او را احاطه کرد بود و به تمام اعضا و جوارح و جوانح او نفوذ و سرايت داشت و مي توان گفت خداوند تمام کشور وجوش را تصرف کرده بود و حرف و انديشه و عملش همه خدايي شده و در حقيقت فاني در خدا و غرق در درياي حقيقت الهي گشته بود. ارزش هر کسي هم در آستان توحيد به اين است که خداوند در او نفوذ کند. به هر مقدار که خدا در انسان سريان پيدا کند, آن انسان به همان مقدار ارزش پيدا مي کند. ارزش اولياي خدا به حضور خدا در آنها است, به ظهور خداوند در آينه وجود آنها است.
خودشناسي هم همين است که هر کسي خود را ارزيابي کند و ببيند چه مقدار خدا در او نفوذ کرده و حکومت دارد. چقدر تحت ولايت خدا است و خداي ناخواسته چقدر تحت ولايت شيطان بسر مي برد, چه اندازه خدا در دلش خانه کرده و چه مقدار شيطان در آن لانه دارد, تا به ارزش هاي خويش واقف گردد و همچنين بتواند براي دفع شيطان و حضور بيشتر خداوند در خود برنامه سير و سلوک تنظيم کند.

ضرورت خودشناسي توحيدي:

هدف زندگي انسان چيزي جز نزديك شدن به خداوند و خدايي شدن انسان نيست، اما لازم است قبل از ورود به برنامه سير و سلوک, ابتدا قدري خودشناسي كنيد، يعني حساب كنيد و ببينيد چقدر خدا را مي شناسيد و از نظر اعتقادي چه مقدار به خدا يقين داريد، همچنين مقدار اعتقاد يقيني خود به معاد و حقانيت اسلام و تشيع را بررسي کنيد! چرا؟ چون اولين نياز انسان در اين راه يقين است. يقين سرمايه انسان براي حركت در راه خدا است.
بعد بايد بررسي كنيد و ببينيد آيا به وظايف بندگي خود عمل كرده ايد؟ انسان در قبال خداوند و دين خود وظايف شرعي و واجبي دارد كه انجام آن مهمترين عامل تقرب او به خداوند است. اهل معرفت اين مرحله را قرب فرايض مي نامند و براي آن اهميت فوق العاده اي قايل اند. وظايف انسان در اين مرحله ترك حرام و انجام واجبات و به طور خلاصه برنامه پرستش توحيدي است.
اين دو مرحله، در حقيقت مراحل اصلي سير و سلوک هستند و اما بررسي بعدي مربوط به موضوع محبت و عشق يا به تعبير اهل معرفت قرب نوافل است. اين مرحله البته مربوط به كساني است كه مي خواهند عارف شوند و به نهايت كمال انساني و قرب الهي برسند. اين همان راه عشقي است كه عرفا پيشنهاد مي كنند. براي اين مرحله بايد بررسي كنيد و ببيند چه چيزها و چه كساني را دوست داريد. علاقه هاي خود را بررسي كند. خدا را چه مقدار دوست داريد، فرستادگان و اولياي خدا را چه مقدار دوست داريد. چه مقدار حاضريد در اين مسير عاشقانه حركت و ايثار نماييد.
فاز عشق بسيار بالاتر از فاز وظيفه و عقل است. براي عارف شدن بايد از عقل و وظيفه گذشت و به وادي عشق و محبت رسيد، يعني علاوه بر انجام وظيفه و برخورداري از حيات عقلاني ، از حيات عرفاني نيز برخوردار بود و وارد وادي محبت شد.
و در نهايت بررسي كنيد كه تا چه حدي در خدمت اهداف اجتماعي اسلام هستيد و با رهبري سياسي اسلامي هماهنگي داريد و چه مقدار حاضريد در راه اسلام و اعتلاي كلمه الله از مال و جان خود مانند اولياي معصومين به خصوص سرور و سالار شهيدان حضرت حسين (ع) انفاق و ايثار نماييد.
خوب اين تقريبا تمام راهي است كه بايد طي شود. اما اكنون اين سوال مطرح مي شود كه آيا طي اين راه شدني و آسان است؟ آيا راه باز است و نياز به چيز ديگري نيست، مانعي در راه وجود ندارد؟
در پاسخ گفتني است كه بله راه باز است، ولي آسان هم نيست. بايد با اراده اي قوي و عزمي راسخ و همتي بلند وارد اين راه شد وگرنه حركت آسان نيست. موانع و راهزن هم فراوان وجود دارد كه اگر با آنها مبارزه نشود، وصول به خداوند دچار مشکل خواهد بود.

نتيجه عشق و پرستش توحيدي:

خدايي شدن تعبيري است که ما در اين نگاشته از واژه قرب ارايه کرده ايم. در آموزه هاي ديني بيشتر از واژه قرب استفاده مي شود ولي فرقي ندارد که بگوييم خدايي شدن يا قرب به خداوند. در هر صورت مهمترين عامل قرب انسان به خداوند و يا خدايي شدن او, اين است که انسان با معرفت و عبوديت توحيدي عاشق خداوند شود. بنابراين براي عاشق شدن بايد اول معشوق را شناخت , به هر مقدار كه معرفت انسان نسبت به معشوق بيشتر مي شود, عشق به وصال در او شعله ورتر مي گردد و به هر مقدار كه انسان عاشق وصال محبوب مي شود, به اطاعت , بندگي و تسليم در مقابل خواسته هاي محبوبش تن در مي دهد و فاني در اراده ي او مي گردد و به هر مقدار كه عاشق خودش را در معشوقش گم مي كند و از خودش و خواسته هايش دور مي شود, به محبوبش نزديك مي گردد و در مقام محبت او مي نشيند و بهر مقدار كه خداوند از بنده اش راضي مي شود, او را در مقام رضايت قرار مي دهد و مظهر و مجلاي صفات و كمالات خويش مي گرداند.
يعني چشمش چشم خدا مي شود و نگاه خدائي پيدا مي كند. گوشش گوش خدا مي شود و با گوش خدائي مي شنود و همچنين زبانش , دستش , پايش و تمام اعضاء و جوارحش , رنگ خدائي به خود مي گيرند و آن مي بيند و مي شنود و مي كند كه ديگران نه مي بينند و نه مي شنوند و نه مي توانند انجام دهند. به سه روايت در اين زمينه اشاره مي نمائيم :
يک -» قال الصادق (ع ) العبوديه جوهره كنهها الربوبيه فمن فقد في العبوديه و جد في الربوبيه « عبوديت خداوند جوهري است كه باطنش ربوبيت و خدائي است پس كسي كه در عبوديت حق تعالي گم شود در مقام ربوبيت و خدائي است پس كسي كه در عبوديت حق تعالي گم شود در مقام ربوبيت يافت خواهد شد, (مصباح الشريعه , ص 5, باب اول در عبوديه ).
دو - روايت از امام صادق (ع ) است ايشان نقل نموده اند كه خداي عزوجل چنين فرموده است كه محبوبترين چيزهائي كه بندگان من بوسيله آنها به من نزديك مي شوند, انجام اعمالي است كه به ايشان واجب نموده ام و همچنين بنده به واسطه ي نوافل و مستحبات آنچنان به من نزديك مي شود كه محبوب من مي گردد و چون محبوب من شد, من گوش او مي شوم گوشي كه به وسيله آن مي شنود و چشم او مي شوم چشمي كه به آن مي بيند و زبان او مي شوم زباني كه با آن سخن مي گويد و همچنين دست او مي شوم دستي كه به وسيله آن مي گيرد. در اين صورت است كه اگر دعا كند اجابت مي كنم و اگر سؤال نمايد عطا مي كنم (مستجاب الدعوه مي شود), (وسايل الشيعه , ج 4, ص 72, باب 17).
سه - در روايت قدسي آمده است كه خداي تبارك و تعالي در برخي از كتابهائي كه به پيامبرانش وحي نموده است فرموده است : اي فرزند آدم , من زنده اي هستم كه هرگز نمي ميرم , اوامر مرا اطاعت كن تا تو را همچون خودم , زنده اي قرار دهم كه نمي ميرد. اي فرزند آدم , من به هر چه بگويم باش , موجود مي شود, اوامر مرا اطاعت كن , تو را همچون خودم صاحب اين قدرت مي نمايم كه به هر چه بگوئي باش و اراده كني , موجود شود, (مستدرك وسايل , ج 11, ص 258). بنابراين نبايد از طاعت , عبوديت و ياد خدا و انجام واجبات و ترك محرمات غفلت كرد.

غفلت از خدا مانع خدايي شدن و قرب انسان به خداوند:

مشکل اساسي انسان, غفلت از خداوند است, غافل شدن از اينکه خداوند انسان را به صورت خود آفريده و از روح خود در او دميده و او را خليفه خود در زمين ساخته است, غفلت از اينکه زندگي را فرصت خدايي شدن قرار دهد. انسان موجودي خدايي است و بايد خدايي زندگي کند وخدايي شود تا رستگار گردد. ريشه همه خوبي ها در زندگي دنيا و آخرت انسان در همين زيست خدايي است و گناه حاصل غفلت و فراموش کردن خدا است, گناه, يعني زيست شيطاني, دور شدن از خدا و شيطان گونه شدن انسان. عادت به کارهاي غير اخلاقي, آرزوهاي دنيوي, هوا و هوس, تجمل گرايي و خواسته هاي افراط گونه مادي همه از عوامل غلفت انسان از خدا و راه خدا است.
اگر کسي به اين حقيقت که روح زندگي و سعادت او به خداگونه شدن است, باور يقيني داشته باشد, به راه خطا نمي رود و سالک کوي خداوند خواهد شد! تمام فکر و ذکر انبياي الهي و اولياي خدا خدايي شدن و تمرکز روي خدا بود, به قرآن کريم بنگريد, در کمتر ايه اي مي يابيد که خدا در آن نباشد و از خدا سخن نگويد, در آستانه دين تمام سخن ها از خدا است واين الگوي زندگي توحيد انسان است. شما هم بکوشيد روي خداوند متمرکز شويد, حتما وضعتان دگرگون شده و به حقيقت سير و سلوک مي رسيد و احساس سعادت و راحتي مي کنيد.

راهکار دين براي سير و سلوک:

راهکار دين توحيدي اسلام براي خدايي شدن انسان و سير و سلوک, غفلت زدايي و انس دادن و آشنا نمودن انسان با خداوند و ايجاد وحدت ميان اين دو است, به گونه اي که خداي متعال تمام فکر و ذکر و انديشه و عمل انسان را اشغال کند و قلب انسان عرش خداوند گردد. قلب المومن عرش الرحمان. (بحار الانوار ج 55, ص 29) قلب مومن عرش خدا است و به تعبير قرآن کريم رنگ خدايي بگيرد و خدايي شود, صبغه الله و من احسن من الله صبغه. ( بقره, 138) رنگ خدا و چه کسي بهتر از آن است که رنگ خدايي به خود گرفته است.
قرآن کريم هدف زندگي را عبادت معرفي مي کند. و ما خلقت الجن و الان الا ليعبدون. ( ذاريات, 56) جن و انسان را نيافريدم مگر براي عبادت. در روايت از معصومين هست که معناي عبادت, معرفت است, يعني در حقيقت هدف خلقت انسان معرفت خدا است و اديان الهي و پيامبران خداوند همگي آمده اند تا خداوند را به انسان بياموزند. اگر در سيره و سخنان انبياي الهي دقت کنيم, مشاهده خواهيم کرد که آنها کاري جز آموزش خدا به خلق خدا نداشتند. خودشان هم در تمام زندگي خود مشغول خدا بودند. تمام فکر و ذکر انبياي الهي هم همين بوده است. آنها تنها به خداوند مي انديشيده اند و تنها مردم را به خداوند دعوت مي کردند و گفتگوهاي شان از خدا و رفتارشان براي خدا بوده است. ما هم در زندگي خود از اين منظر کاري جز خدا شناسي و خداپرستي نداريم.
به عبارتي مي توان گفت: سير و سلوک يعني تمرکز کردن روي خداوند. اينکه تمام زندگي انسان بر محور خدا و معرفت خدا سامان دهي شود.
منتهي معرفت توحيدي خداوند دو مرحله دارد, معرفت نظري و معرفت عملي. يا به عبارتي توحيد و عرفان نظري و عملي. معرفت گاهي از طريق شناخت و فعاليت هاي ذهني و معرفتي حاصل مي شود و گاهي از طريق عملکرد و تجربه عملي به نتيجه مي رسد. انسان گاهي از طريق توصيف عسل به مزه و خواص و کيفيت آن شناخت پيدا مي کند و گاهي از طريق چشيدن خود عسل به اين نوع شناخت معرفت عميق پيدا مي کند. عبادت همان معرفت خداوند است که از طريق تجربه عملي انجام مي شود و در نهايت نيز به معرفت نظري خواهد انجاميد.

مراحل خداشناسي توحيدي و سير و سلوک نظري:

مراحل سلوک نظري يا شناخت توحيدي خداوند شامل تفکر شخصي در سوال هاي اساسي زندگي انسان است که در بينش ديني مطرح مي شود مانند, خداشناسي و انسان شناسي و هستي شناسي و دين شناسي و معاد شناسي که البته صورت تفصيلي آن شامل مراحل گسترده اي به شرح زير است:
- شهود و رويت ذات الهي در آيات آفاقي و انفسي و مظاهر خداوند, به خصوص مظهر جامع انساني.
- شناخت و رويت صفات خدا در کتاب تکوين طبيعت و همچنين از طريق کتاب تدويني قرآن کريم و روايات معصومين ع.
- شناخت ولايت و حکومت خداوند بر جهان هستي و سنت هاي حاکم بر آن و فرشتگان الهي با استفاده از قرآن کريم و روايات و مطالعه کتاب طبيعت و تکوين.
- شناخت ولايت انبياي الهي و جانشينان معصوم ايشان (ع) و سيره عملي و سخنان انسان هاي کامل.
-شناخت سخن خدا, يعني قرآن کريم به خصوص دقت در روش توحيدي اين کتاب مقدس براي ساخت انسان و جامعه.
- شناخت اخلاق و ارزش هاي الهي و همچنين رزايل و ضد ارزش ها.
- شناخت احکام و اراده خدا از طريق آشنايي با احکام شريعت و علم فقه که شامل واجبات و محرمات و مکروهات و مستحبات و مباحات و حلال ها و صحيح و فاسد شرعي و عملي است.
-شناخت قوانين حاکم بر مظاهر و مخلوقات خداوند در طبيعت و کيهان و عجايت خلقت الهي از طريق علوم دانشگاهي و تجربه بشري.
- شناخت دشمنان خدا, يعني شياطين انسي و جني و کفار و مشرکين و منافقين.
- شناخت انسان کامل به عنوان ظرف ظهور کامل خداوند و مظهر جامع و خليفه خدا در زمين.
- شناخت خود يا خودشناسي به منظور معرفت نسبت به مقدار نزديکي و دوري از خدا و کيفيت تحقق مظهريت خداوند در خود فردي ما.
- مطالعه تاريخ و سرگذشت خداپرستان و دشمنان خدا به منظور شناخت هجوم هاي مختلف دشمنان خدا و جنگ سخت و نرمي که بر عليه خداپرستان سامان دهي مي کنند و نحوه معامله و برخورد ايشان و امدادهاي غيبي خداوند و نصرت مومنان و شکست کافران و دشمنان خدا.
- شناخت معاد به عنوان روز ظهور خداوند و انسان و کيفيت ملاقات انسان با خداوند در آخرت.
با دقت در اين مراحل به خوبي آشکار مي شود که تمام علم و دانش انسان چه حوزوي و چه دانشگاهي منحصر به شناخت خداوند است و در حقيقت موضوع تمامي شاخه هاي علوم و معارف قديم و جديد, خداشناسي است, و خداي متعال به انسان هر گونه ابزاري براي شناخت اعم از حس و عقل و شهود داده است, براي شناخت خود داده و کسي جز خداوند وجود ندارد که قابل شناختن باشد. هر چند که ممکن است خود ما و يا اساتيدي که به ما دانش مي آموزند, از اين موضوع غافل باشند.
آدمي تا زمانى كه نسبت به چيزى شناخت کامل و کافي پيدا نكند، آن را دوست نمى‏دارد و نمي تواند آگاهانه و عاشقانه به او نزديك شود. با طي مراحلي که گذشت شما از نظر انديشه و شناخت به خداوند نزديک مي شويد و زمينه قرب عملي انسان نيز فراهم خواهد شد.

خداپرستي و سير و سلوک عملي:

عبوديت توحيدي و آگاهانه و عاشقانه خداوند و ترك محبت دنيا و انقطاع کامل از آن که راهکار كلي عرفان و سير و سلوک در بخش عمل است, نيز بسيار گسترده است. در حقيقت انسان هر انتخاب خوبي که مي کند, در قالب خدا پرستي انجام مي دهد, حتي انتخاب غذاي خوب, همسر خوب, مکان خوب براي زندگي اگر بر محور خدا و براي رضاي خدا باشد, خدا پرستي محسوب مي شود, چه رسد به انتخاب دوست خوب, استاد خوب, مدرسه خوب و کتاب خوب. ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين.
در اين راستا تمام جوارح و جوانح انسان وظيفه عبودي و توحيدي خاص خود را دارد و در حقيقت همه وجود انسان وارد پرستش خدا مي شود. چشم فقط بايد خدا را ببيند و در مسير خواست خدا ببيند و گوش هم خدا پرستي اش اين است که به خدا گوش کند و به غير خدا گوش ندهد. دست تنها کارهاي خداپسندانه انجام دهد و ظلم نکند پا تنها به سوي خدا و براي خدا حرکت کند و شکم تنها چيزي بخورد که خداوند راضي است و انديشه انسان به چيزي فکر کند که خدا در آن باشد, فقط به خدا بيانديشد و يا خدايي بيانديشد و........ تا جايي که تمام وجود انسان فاني در خدا شود.
از اين منظر تمام فعاليت هاي فردي و اجتماعي انسان اگر در راستاي توحيد و براي خدا باشد, عين ديانت است, يعني تمام فعاليت هاي سياسي, اجتماعي و فرهنگي و حتي فعاليت هاي اقتصادي انسان عين ديانت و خداپرستي و در راستاي ساخت خود و جامعه اسلامي است. مرحوم مدرس که فرمود: سياست ما عين ديانت ما است, حرف توحيدي بسيار دقيقي را زده است. البته نفرمود: جزء دين است و بحث عينيت را مطرح کرده است که بسيار دقيق تر است از جزئيت است. عين دين, يعني شما کار اقتصادي هم که مي کنيد اگر موحد باشيد, کارتان عين عبادت خدا و يکتا پرستي است. کار سياسي هم که مي کنيد, داريد خداپرستي مي کنيد و حتي براي نظام اسلامي موشک هم که مي سازيد اين کار عين عبادت و ديانت است و باعث کمال و رشد انسان و جامعه مي شود. در اين آستان تمام فعاليت هاي انسان رنگ و بوي خدايي دارد و در قالب عبوديت مطرح مي شود و چنين رويکردي است که در نهايت انسان را به نهايت شکوفايي فردي و اجتماعي خود مي رساند.

مراحل خداپرستي و سير و سلوک عملي:

خداپرستي نيز مراحل کلي و دسته بندي خاصي دارد که طي کردن آن براي رسيدن به سير و سلوک و خدايي شدن انسان ضرورت دارد. مبناي اين مراحل همان شناخت هاي نظري و اعتقاد به آنها است که در عبادت, عمل و اخلاق فردي و اجتماعي انسان ظاهر مي شود.
مهمترين مراحل سلوک عملي عبارت ا ست از:
- ايمان به خداوند و قبول اين معنا که انسان با روابط گسترده با خداوند به کمال و سعادت خود مي رسد و بدون خدا زندگي و دنيا و آخرت انسان تباه خواهد شد.
- حاکم ساختن اراده خداوند بر اراده خود و عبوديت کامل خداوند در دو مرحله قرب فرايض و نوافل است که اصطلاحا به آن فناي في الله گفته مي شود. حضرت على(ع) نيز مى‏فرمايند: «اگر خدا را دوست مى‏داريد محبّت دنيا را از قلب‏هايتان خارج كنيد»، (ميزان‏الحكمه، ج2، ص 228، ر 3167).
- تخلق به صفات الهي و آراسته شدن به فضايل اخلاقي. در اين راستا اصلاح صفات شخصيتي و پاک سازي دل و درون از رزايل اخلاقي, از طريق راهکارهاي علم اخلاق و تمرين آن ها در معاشرت با مردم و رعايت اخلاق اجتماعي يکي از مراحل وسيع و پر اهميت سير و سلوک محسوب مي شود.
- پاکسازي و تهذيب نفس از عادت هاي بد و دلبستگي ها و وابستگي ها و اموري که مانع کمال و سير و سلوک انسان به سوي خدا تلقي مي شود نيز از مراحل سير و سلوک است.
- انجام وظايف واجب عبادي در قبال خداوند و عمل به احکام الهي و ترک گناهان که باعث تحصيل صفت تقوي در انسان خواهد .
- تقويت ارتباط عاشقانه با خداوند و اولياي معصومين(ع) او و مومنان اهل ولايت و محبت, از طريق انجام مستحبات و زيارات و مانند آن.
- يکي از مهمترين مراحل که بعد اجتماعي دارد, جهاد و مبارزه با دشمنان خدا است. علاوه بر جهاد اکبر که با دشمن دروني نفس انجام مي شود, جهاد اصغر هم خيلي سازنده است و شايد ايمان انسان و صداقت و اخلاص او در اين مسير با جهاد است که محک مي خورد و راستي آزمايي مي شود. الجهاد باب من ابواب الجنه. جهاد خود دري است از درهاي بهشت که مومنين راستين از طريق آن به ملاقات خداوند مي روند.

ولايت پذيري شرط مهم سير و سلوک توحيدي:

بعد از بحث روش سير و سلوک توحيدي و خداشناسي نظري و عملي که متن دين است, وارد بحث ولايت مي شويم مبحثي که کاملا چسبيده به توحيد است و بدون آن حرکت در اين مسير ممکن نيست. همه ما مي دانيم که پيامبر خاتم (ص) دعوت خود را با توحيد آغاز کرد و فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا, يعني از طريق توحيد و خداپرستي و نفي شرک و کفر است که به رستگاري مي رسيد, ولي سير و سلوک و رفتن در راه توحيد و خدايي شدن بدون تمسک به ولايت انبيا و اولياي معصومين (ع) و رهبران حقيقي و علماي رباني دين در زمان غيبت معصوم (ع) ممکن و شدني نيست. مهمترين دليل حقانيت شيعه هم همين است. مذهب شيعه با وجود ولايت است که مي تواند به عنوان يک مذهب کامل راهگشا و نجات دهنده بشر باشد.
دين اسلام در قرائت شيعي آن دو محور اساسي دارد که عبارت است از توحيد و ولايت. توحيد متن دين است و ولايت مفسر و مجري آن در جامعه. توحيد بدون ولايت دچار افراط و تفريط مي شود. مشکلاتي که امروزه غربيان دچار آن هستند, ناشي از نفي توحيد و گرايش به کثرت گرايي است و انحراف و افراطي گري اهل سنت به خصوص وهابيت حاصل نفي ولايت و درک غلط توحيد است.
مهمترين منبعي که به صراحت اين مطلب را بيان کرده است, حديث معروف سلسله الذهب است. اين حديث در منابع فراواني آمده و از احاديث معروف و متقن شيعه است. سلسه الذهب گفته اند چون سلسله سند آن شامل تمام معصومين(ع) قبل از امام هشتم (ع) مي شود تا مي رسد به رسول خدا (ص) و آن حضرت مي فرمايد: که خداي متعال چنين فرموده است.
در مسير حرکت امام رضا(ع) به سوي مرو هنگامي که موکب حضرت به شهر نيشابور رسيد, مردم نيشابور که مردمي دانش دوست و مشتاق زيارت حضرت رضا (ع ) بودند. از حضرت تقاضا کردند اندکى توقف فرمايد تا چهره جذاب و متين آن يادگار رسول را ببينند. امام (ع) در حالى که لباس ساده اى بر تن داشت ، در برابر مردم قرار گرفت . مردم با ديدن آن حضرت بى تابانه فرياد شوق برداشتند. دو نفر از حافظان حديث بنام ابوذرعه و محمّد بن اسلم مردم را به سکوت دعوت کرده و کلمات درربار آن حضرت را براى مردم - با صداى بلند - بيان مى کردند.
حضرت رضا عليه السلام حديثى را که مربوط به (توحيد و يگانگى ذات حق ) است پس از ذکر سلسله سند که به خداي تعالي مي رسيد, بدين سان بيان فرمود: قال الله تعالي: کلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى, يعنى کلمه طيبه (لا اله الا اللّه) دژ استوار من است ، هر کس آن را بگويد در اين دژ استوار داخل مى شود، و اگر در آن وارد شد از عذاب روز رستاخيز در امان خواهد بود. و سپس ‍ هنگامى که موکب آن حضرت مى خواست به راه افتد، براى تکميل اين سخن والا و ارزنده سر از هودج و کجاوه بيرون آورد.
مردم همه متوجه شدند که امام (ع) قصد بيان مطلب مهم و سرنوشت سازي را دارد . بنابراين ديگر بار سکوت بر همه جا حکمفرما شد. امام (ع ) بدنبال حديث افزود: و لکن بشرطها و شروطها و انا من شروطها. يعنى : و امّا به شرط و شروطش (و با اشاره به خود فرمود:) و من از شروط آن هستم .
از اين بيان انتهايي حديث برداشت مي شود که ولايت شرط دين و جزء کامل کننده آن است. پروردگار وقتي على ابن ابيطالب را به ولايت منصوب نمود آيه اكمال را فرو فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا (مائده, 3) در اين روز كامل نمودم براي شما دين شما را و اتمام نمودم براي شما نعمت خود را و راضي شدم كه توحيد ـ توأم با ولايت ـ دين شما باشد.
البته قبل از نصب اميرالمؤمنين به ولايت نيز، خداي متعال در آيه تبليغ به پيامبر چنين خطاب مي كند: يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته (مائده, 67) اي پيامبر آنچه به تو نازل شد ـ نصب اميرالمؤمنين به ولايت ـ به مردم بگو اگر تبليغ نكني، رسالت خود را نرسانيده اي .
بنا بر بسيارى تفسيرها ماجراى حديث سلسله الذهب امام رضا با تاكيد روى جملة شرطها و شروطها همان آيه اكمال و آيه تبليغ را يادآوري مي كند و مى گويد:
شرط اساسي كلمة لا اله الا الله پذيرش ولايت و رهبرى امام و در پى آن ولايت فقيه در زمان غيبت معصوم (ع) است, بدون پذيرش ولايت اساسا زنده بودن و مسلمانى و رستگارى اخروى شما زير علامت سئوال است. اين حديث شريف در كتاب هاي متعددي مانند عيون اخبار الرضا (ج -2 ص 296) منتهي الآمال (ج -2 ص 891) بحارالانوار، (ج 109 -12) حديثه الشيعه (ص 642) و ... درج گرديده است.
شاهد ديگر نيز حديث ثقلين است که در آن پيامبر خدا (ص) چندين بار به خصوص نزديک رحلت خود از اين دنيا توسط آن وصيت کرد و فرمود: "اني قد ترکت فيکم ثقلين‌، آحدهما اکبر من الآخر: کتاب اللّه عزوجل حبل ممدود من السمأ الي الارض‌، و عترتي اهل بيتي‌، ألا انهما لن يفترقا حتّي يردا عَلَي‌َّ الحوض‌; من در ميان شما دو چيز گرانمايه و پر ارزش‌، به يادگار مي‌نهم که يکي از آن دو بزرگ‌تر از ديگري است‌: کتاب خداوند ـ عزوجل ـ که ريسماني کشيده شده از آسمان به زمين است و عترت خود که همان اهل‌بيت من مي‌باشند. آگاه باشيد که اين دو هرگز از هم جدايي نپذيرند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند."(اهل‌بيت در قرآن و حديث‌، ص 160ـ175.)
قرآن در حقيقت کتاب آموزش توحيد, دين و زندگي توحيدي است و اهل بيت نيز همان ولايت است که مفسر توحيد و کتاب خدا و ضامن اجراي آن در جامعه است. البته در اين مسير بايد توجه کرد که در عصر غيبت امام معصوم ع ولي فقيه در اين زمينه نقش اساسي دارد و همان وظايف ولايت را اجرا مي کند.

نتيجه اينکه:

بهترين راه سير و سلوک استفاده از قرآن کريم و اهل بيت(ع) براي شناخت توحيدي خداوند و سامان دهي زندگي توحيدي, تحت رهبري اولياي خدا است که به صورت دو سير نظري و عملي طي مي شود و در نهايت انسان با فنا و غرق شدن در خداوند, به مقصد و مقصود نهايي زندگي خود که شکوفا شدن و عرفان کامل خداوند است, مي رسد.

[="Times New Roman"][="Black"]سلام علیکم و رحمه الله

با سپاس از استاد گرامی و مطالب ارزشمندشان

به تبئین مفهوم عرفان توحیدی پرداختید و بنده میدانم که در بیان مفاهیم کلی وارد جزئیات نمیشوند مگر اینکه لازم باشد لذا این سوال بنده هم جنبه جزئی و هم کلی دارد خارج از موضوع نیست و اجازه میخواهم مطرح کنم.

در نوشته ها و اشعار اهل سلوک از آیه ادعونی استجب لکم بمثابه نشانه درگاه طلب اشاره گردیده است. شما به عرفان عملی پرداخته بودید و در مورد سلوک عملی و چند و چون عبادات و معرفت نفس و ... و این مساله برای بنده جای سوال است که اراده خداوند در هدایت بنده کجا و چگونه اتفاق می افتد.

یعنی این مس وجود با عبادت و تذهیب نفس زنگارش برداشته میشود ولی طلا نمیگردد. اجابت طلب است که این مس را به طلا تبدیل میکند و به او رنگ خدائی می بخشد . در باب این موضوع اگر به مطلبی را یافتید و یا سراغ دارید هم نقل و راهنمائی بفرمائید .

موفق و ماجور باشید در پناه حق[/]

bina88;643900 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

با سپاس از استاد گرامی و مطالب ارزشمندشان

به تبئین مفهوم عرفان توحیدی پرداختید و بنده میدانم که در بیان مفاهیم کلی وارد جزئیات نمیشوند مگر اینکه لازم باشد لذا این سوال بنده هم جنبه جزئی و هم کلی دارد خارج از موضوع نیست و اجازه میخواهم مطرح کنم.

در نوشته ها و اشعار اهل سلوک از آیه ادعونی استجب لکم بمثابه نشانه درگاه طلب اشاره گردیده است. شما به عرفان عملی پرداخته بودید و در مورد سلوک عملی و چند و چون عبادات و معرفت نفس و ... و این مساله برای بنده جای سوال است که اراده خداوند در هدایت بنده کجا و چگونه اتفاق می افتد.

یعنی این مس وجود با عبادت و تذهیب نفس زنگارش برداشته میشود ولی طلا نمیگردد. اجابت طلب است که این مس را به طلا تبدیل میکند و به او رنگ خدائی می بخشد . در باب این موضوع اگر به مطلبی را یافتید و یا سراغ دارید هم نقل و راهنمائی بفرمائید .

موفق و ماجور باشید در پناه حق


سلام علیکم
برادر فرهیخته و گرامی همانطور که اشاره کردید این مقام بیش از این جای قیل و قال نیست و آنکه چشیده است می داند که چشیدن و معرفت شهودی چه تفاوتی با شنیدن دارد.
اما نکته ای گفتید بس ظریف که برای سالکان کوی حقیقت اکسیری موثر است و آن اینکه تا طلب نباشد اساسا سلوک محقق نمی شود حتی اگر فرد در نهایت زهد و عبادت باشد.
لذا حدیثی در کتب روایی ثبت شده به عنوان حدیث قدسی که سخن خدا خطاب به حضرت داوود بوده و به شرح زیر است :
من طلبني بالحقّ وجدني و من طلب غيري لم يجدني. (1)
ای داوود هر کس مرا بطلبد، مرا می یابد و هر کس غیر مرا بطلبد ، مرا نخواهد یافت.
این حدیث به صورت مرسل و بدون سند نقل شده است و چون در باب احکام نیست و حجت تعبدی نمی باشد، مرسل بودن آن عیب اساسی به حساب نمی آید و مضمون حدیث نیز کاملا برهانی و منطقی است و نشانه ای بر جعلی بودن حدیث در دست نمی باشد.
در نقل دیگری نیز مرسل و به صورت زیر آمده:
يا داود، من عرفني ذكرني، و من ذكرني قصدني، و من قصدني طلبني، و من طلبني وجدني، و من وجدني حفظني، و من حفظني لا يختار عليّ غيري. (2)
ای داوود هر کس مرا بشناسد، یاد من خواهد کرد و هر کس مرا یاد کند، متوجه من خواهد شد و هر کس متوجه من شود، مرا طلب خواهد کرد و هر کس مرا طلب کند، مرا خواهد یافت و هر کس مرا بیابد، حفظم خواهد نمود و هر کس مرا حفظ کند، غیر من را بر من نخواهد گزید.

امیدوارم همواره طالب حق باشید و حق نیز طالب شما.
وفقکم الله لمرضاته.

پی نوشت ها:
1.محدث عاملی، الجواهر السنیه (کلیات حدیث قدسی) ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، تهران، دهقان، 1380 ش، ص 191.
2. علی مشکینی، تحریر المواعظ العددیه، قم ، الهادی، 1424 ق، ص 446.