ستارگان بی‌نام‌ونشان

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ستارگان بی‌نام‌ونشان

[h=1][/h]


[/HR]
در گفتگو با مسعود تشرفی؛ جانبازی که از سال 62 در منطقه حضور داشت و کوله‌پشتی‌اش پر است از خاطرات آن دوران همراه شدیم تا از حال و هوای سال‌های انقلاب آگاهی کوچکی پیدا کنیم.

[/HR]


او در لابه‌لای این یادداشت شفاهی، خاطراتش آاز دم‌های دوران جنگ و امروزی‌ها را مقایسه می‌کند:
در عملیات والفجر 8 شلمچه از زانو مجروح شدم، تر کش اصابت کرد. پایم قطع نشد اما خشک شد! از زانو ثابت است و خم نمی‌شود. الآن خدای‌نکرده اگر یک انسانی یک جراحت کوچک در خیابان یا جایی بردارد سروصدا و آه و ناله‌اش گوش فلک را کر می‌کند؛ که چی؟ زخم برداشته، جراحت برداشته. ولی آن موقع همچنین چیزی نبود. مردم خودشان با پای خودشان داوطلب می‌شدند و به جبهه می‌رفتند. واقعاً نمونه بودند، گمنام بودند. الآن خیلی‌هایشان در بهشت‌زهرا هستند! وقتی عکسشان را می‌بینم. خجالت می‌کشم. بیشتر از مادرانشان خجالت می‌کشم.
اکنون بعد از سی و خرده‌ای سال جنازه‌هایشان پیدا می‌شود. از مادرانشان خجالت می‌کشم. هنوز ما پدر و مادرهای شهیدی داریم که در کوچه‌پس‌کوچه‌های ایران زندگی می‌کنند و انتظار می‌کشند فرزندشان از جبهه بازگردد.
***
دوران انقلاب و جنگ به‌هیچ‌وجه تکرار شدنی نیست تا خود آقا امام زمان (عج) بیایند؛ اما امروز در مسائل دنیوی خودمان را گرفتار کرده‌ایم وگرنه همان بسیج واقعاً زنده است. اینکه امام (ره) می‌فرمایند بسیج مدرسه عشق است واقعاً مدرسه عشق است. الآن داعشی‌ها و تکفیری‌ها و امثالشان می‌خواهند ادای بسیجی‌ها را دربیاورند اما با کفر! دریکی از عملیات به چشم خودم دیدم. عملیات فکه سال 66 اگر اشتباه نکنم حالت پدافندی گرفته بودیم، عراقی‌ها پا تک‌زده بودند و می‌آمدند جلو و هلهله می‌کردند با تفنگ‌هایشان می‌رقصیدند و می‌آمدند جلو بچه‌ها را بزنند به این‌ها اصطلاحاً بعثی‌ها عراقی می‌گفتند. الآن تکفیری‌ها هم به همین صورت هستند مانند بعثی‌های قبل. منتها با یک سبک دیگر، تجهیزات به آنان می‌دهند تا مثلاً برای اسلام بجنگند. آن‌ها چه‌کار می‌کنند؟ ناموس مردم هتک حرمت می‌کنند. آدم‌ها را زنده می‌سوزانند.
***
فرمانده‌های قدیمی بهتر از ما می‌دانند که چقدر فرمانده‌های ما گمنام دفن شدند. سال 62 رزمنده‌ای به اسم آقای رستگار فرمانده یکی از تیپ‌ها بود، آقای ..... فرمان می‌دهد حمله کنید. این فرمانده به آقای .... می‌گوید این عملیات لو رفته است. بچه‌ها بروند قتل‌عام می‌شوند. آن‌طرف، دوشکا کار گذاشتند که بچه‌ها را بزنند.
فرمانده‌های قدیمی بهتر از ما می‌دانند که چقدر فرمانده‌های ما گمنام دفن شدند. رزمنده‌ای به اسم آقای رستگار فرمانده یکی از تیپ‌ها بود

تاکید می کند: «دشمن آن‌قدر دوشکا را پایین آورده است که اگر کسی بخواهد سینه‌خیز برود توی سرش می‌زنند. هیچ راهی ندارد. نباید حمله کنیم.» بااین‌وجود او قبول نکرد و به رستگار می‌گوید: «باید انجام بدهی!»
رستگار از کارش استعفا می‌دهد و می‌گوید: «من این کار را انجام نمی‌دهم. وقتی‌که عملیاتی لو رفته چرا باید حمله کنیم. چرا باید بچه‌ها را ببریم و قتل‌عام کنیم؟»
رستگار بعد از به زبان آوردن این حرف‌ها بازداشت شد. همان موقع، در همان سال و در همان جنگ رستگار را به زندان می‌اندازند و آن عملیات اجرا شد. خبری به امام (ره) می‌رسد؛ که فلان فرمانده- رستگار- تمرد کرده است. ایشان می‌گویند آن فرمانده را آزاد کنید. بگذارید فعلاً به مسائل جنگ برسیم بعد در دادگاه رسیدگی می‌کنیم. تمام بچه‌ها شهید شدند.
رستگار را خلأ لباس می‌کند؛ اما به‌عنوان بسیجی به منطقه جنگی وارد می‌شود تا به تکلیفش عمل کند. رستگار مدتی بعد در لباس بسیجی شهید می‌شود.

برچسب: