شادابی و استعداد از دست رفته من

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شادابی و استعداد از دست رفته من

سلام به کاربران محترم و مدیران و مسئولان اسک دین .

این موضوع منو خیلی آزرده خاطر کرده که گاهی اوقات حس دیوانگی و خودکشی به ذهنم وارد میکنه .

من 17 سالمه یک زمان شاگرد ممتاز بودم درسم عالی بود اگه همینطور ادامه میدادم باورکنید رتبه دو رقمی کنکور میشدم . شاید الان تو دلتون بهم بخندید باشه اما این نظرمنه.

اوایل همه چی خوب بود رابطه پدر و مادرم رابطه من با خواهرم . رابطه من با دوستام . نداشتن هزار مشغله ی مسخره فکری . نبودن این کم کاری های مادرم . سرگرمی داشتن خودم .

الان همه این چیزا رو از دست دادم درسم که هیچی اصلا نمیخوام دربارش صحبت کنم افتضاح !

پدر و مادرم هم که مدام جعر و بحث میکنن و مادرم در هفته یک یا دو روز بیشتر خونه نیست . چون با بابام قهره . منم که این اوایل سر یه مسئله ( در مورد حجاب خواهرم ! ) با اون دعوام شد و از مادرم هم شدیدا گلایه کردم و جلو کل خونواده گریه کرددم نمیتونستم جلوخودمو بگیرم غمباد گرفته بود .

الان کلا بیشتر با یه نفرصحبت نمیکنم اونم بابام . من عاشق بابامم بعضی موقعا یه وقتایی فکر میکنم اگه اون یه روزی یه اتفاقی براش بیفته من چیکار کنم . مادرم هم دوست دارم اما عشقم نسبت به اون از پدرم کمتر شده چون به بابام خیلی چیزهای بیخود نسبت میده .

این مسئله موجب شده اصلا از زندگی خوشم نیاد همش خودمو با بچه های کلاس و دیگران مقایسه میکنم و میگم بود و نبود من تو این جهان با این همه انسان فهیم فرقی نداره .
خواهرم که چنان منو میپیچونه که من آرزو میکنم اصلا خواهر نداشتم .

باور میکنید دیروز تا قبل از ورود مادرم داشتم یه ذره حالم بهتر میشد اما مامانم اومد تو و بحثاشو شروع کرد تا من دوباره افتادم به گریه .

تو مدرسه همه بهم میگن تو چرا اینججوری ای ؟ بیحالی ؟ اصلا شل و ول ( و اصطلاحا لشی )

چچیکار کنم که به زندگیم شادابی دوباره ببخشم و شاد باشم و چیکار کنم که دیگه این مسائل منو اذیت نکن و من بهشون عادت کنم ؟ کمک کنید .

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد راهنما

با عرض سلام و آرزوی موفقیت برای شما برادر گرامی
از اینکه این مسائل برای شما پیش آمده بسیار متاسفم امیدوارم هرچه زودتر به زندگی آرام و خوب خود برگردید ولی این را بدانید در مسیر برگشت باید خود بخواهید و عمل کنید و به نکات یر توجه نمایید
قبل از بیان نکاتی در زمینه سوالی که پرسیده اید داستانى از مولوى را بيان مى داريم.
مولوى داستانى آورده به اين مضمون كه: اگر شخصى بر گليم چوب مى زند، مى خواهد گرد و غبار آن را بگيرد و قصد ندارد گليم را كتك بزند. مصيبت ها و گرفتارى ها از اين باب است. يعنى اگر بخواهد گرد و غبار غفلت و زنگار از دل ها زدوده شود راه آن تازيانه مصيبت و گرفتارى است. البته گرفتارى ها هم دوره اى دارد و خواهند گذشت. چرا كه خداوند مى فرمايدانّ مع العسر يسراً. زمانى ما مى توانيم زيبايى را احساس نماييم كه در كنار آن مشكلات را ببينيم در كنار هر گل زيبا خارى براى محافظت وجود دارد گرفتارييها و موضوعات ناگوار براى اين است كه قدر لحظات آرام و زيباى زندگى را بدانيم اما گاهى افراد فقط به اين نيمه خالى نگاه مى نمايند و بدون نگاه به ديگران فكر مى كنند فقط خودشان به اين موضوع گرفتار هستند.
اگر نگاهى به اطرافيان خود نماييد مى بينيد افراد زيادى هستند كه در وضعيت شما یا گرفتاریهای دیگر هستند
ضمن دعا برای حل مشكلات موارد زير مى تواند راهگشا باشد:
1- مشكلات جزء لاينفك زندگى است وبه نوعى شيرينى زندگى به شما مى آيد.
2- شيرينى زندگى به حل كردن مشكلات موجود است اما با راههاى صحيح وموثر.
3- مشكلات ومسائل مطرح شده ى شما به نوعى با اشكال ديگر در خانواده هاى ديگر نيز موجود مى باشد.
4- پيدا كردن ريشه ى مشكلات نيمى از پيمودن راه براى حل مشكلات است.
5- انتظار حل شدن يك شبه ى مشكلات خود نباشيد.
6- انتظار معجزه براى مرتفع شدن مشكلات را نداشته باشيد چرا كه بعضى مواقع معجزه درپيمودن راههاى طبيعى وحل مشكلات به صورت عادى مى باشد

7- مشكلات را قدرى آسان تر بگيريدزيرا هر چه مشكل را با نگاه سخت ببينيد حل مشكل هم سخت خواهد شد.
8- اعتقاد بر اينكه در زندگى شما مشكلات زياد است سبب می شود که شما حتی در زمانهای شادی نگران باشید و از شادیهای خود کاملا بهره مند نشوید.
9- وظیفه کنونی شما این است ابتدا ضمن حفظ روحیه سعی نمایید با دید درست و واقع بینانه به مشکلات بنگرید باید مثل آب بود آب اگر نتواند سنگ را از پیش رویش بردارد از کنار آن راهی برای خود درست کرده و به راه خود ادامه می دهد ما باید این چنین باشیم اگر نتوانیم مشکلات را حل کنیم باید از کنار آن عبور کرده و کار خود را انجام دهیم و در صورت عدم توانایی آنقدر غصه دیگران را نخوریم که زندگی خودمان آسیب ببیند.
پس راهکارهای عملیاتی را باید یک به یک انجام دهید:
ادامه دارد

پس راهکارهای عملیاتی را باید یک به یک انجام دهید:

  • حفظ روحیه و شادی با راهکارهای زیر:
1- اجتناب از تنهايى سعى كنيد به جز مواقعى كه ضرورت دارد در تنهايى قرار نگيريد.
2 - با افكار منفى خود مقابله كنيد يعنى هر وقت اين افكار به شما هجوم آورد به هر صورتى كه شده خود را از چنبره آن نجات دهيد مثلاً خود را به كارى مانند مطالعه يا هر كار ديگرى كه علاقه داريد و ممكن است مشغول كنيد و نگذاريد ذهن شما جولانگاه افكار منفى باشد.
3 - به جنبه‏ هاى مثبت خود فكر كنيد و سعى كنيد آنها را در يك برگه‏اى به صورت فهرست، ليست كنيد و هر روز چند بار مرور كنيد.
4 - به جاى اين كه به كمبودها و عيب‏ها و ناكاميهاى خود فكر كنيد به موفقيت‏ها و امكاناتى كه در زندگى از آن بهرمند بوده و هستيد فكر كنيد. به عبارت ديگر امكانات و شرايط زندگى ما مانند يك ليوانى است كه بخشى از آن پُر است و بخشى خالى و همه افراد اينچنين هستند سعى كنيد به آن بخش پُر فكر كنيد و از آن بهره ببريد و غصه آن نيمه‏ خالى را نخوريد چه اينكه از آنچه در اختيار داريد نمى‏توانيد بهره‏مند شوید، فرصتهاى زندگى را مغتنم بشمريد و از آنچه در آينده پيش خواهد آمد نگران نباشيد.
5 - با افراد شاداب، فعال، اجتماعى، و متدين و در عين حال مثبت‏نگر معاشرت كنيد و از افرادى كه مدام از زندگى شكايت مى‏كنند، دورى گزينيد.
6 - ورزش را جزء ضرورى‏ترين فعاليت‏هاى روزمره خود قرار داده هر روز حداقل نيم ساعت الى يك ساعت ورزش كنيد. (هر ورزشى كه مورد علاقه شماست)
7 - هر چه مى‏توانيد قرآن بخوانيد و از مضامين بلند دعاهاى نقل شده از اهل‏بيت (ع) بهره بگيريد (فاقرأوا ما تيسر منه) البته قرآن را با تأنى و توجه به معنا تلاوت كنيد.
8 - از بيكارى و بى‏ برنامگى اجتناب كنيد و همه اوقات خود را به صورت منطقى پر كنيد.
9 - براى اوقات شبانه‏ روزى خود برنامه ريزى كنيد يعنى براى هر ساعت از 24 ساعت شبانه روز يك فعاليت و كار خاص در نظر بگيريد و بر اساس همان عمل كنيد و در پايان روز ميزان موفقيت خود را در به اجرا درآوردن برنامه محك بزنيد و بسنجيد و سعى كنيد روز به روز ميزان موفقيت را افزايش دهيد تا آنجا كه كاملا برنامه اجرا شود و برنامه نيز يك برنامه هماهنگ با هدف باشد.
10 - به تغذيه خود خصوصا صبحانه اهميت بدهيد و هيچگاه بدون خوردن صبحانه خود را مشغول كار يا مطالعه و يا كلاس نكنيد.
11 - هر وقت احساس دلتنگى مى‏كنيد حدود 10 دقيقه يك دوش آب ولرم بگيريد و در صورت امكان شنا كنيد.
12 - به مسائل معنوى بويژه نماز اول وقت اهميت فوق‏العاده بدهيد.
13 - با توسل به اهل‏بيت (ع) از آنها بخواهيد كه شما را كمك كنند و همواره اميدوار به لطف و رحمت خدا باشيد.
14 – سعی کنید خواب خود را تنظیم کرده و به موقع بخوابید(حدود ساعت 11 شب)و صبح حدود ساعت 8 دیگر بیدار باشید. ودیگر بعد از ظهرها نخوابید.
15. در نداشته ها خودت را با دیگران مقایسه نکن بلکه با داشته هایت خود را با دیگران مقایسه کن.
16.ویژگیهای مثبت خود را نزد خود برجسته نما و ضمن کوچک گرفتن نقاط ضعف سعی در برطرف نمودن آنها کن
17. مهارتهای مختلف زندگی را همچون مهارتهای ارتباط موثر مهارتهای تاثیر گذاری روی دیگران و...را یاد بگیر
سعی کنید حتما در مورد نکات گفته شده فکر کرده و به آنها عمل نمایید به تدریج گام اول که همان بهبود روحیه و آرامش است را کسب خواهید کرد.
ادامه دارد...

  • گام دوم:بهبود شرایط خانواده از طریق:
1- با توجه علاقه پدر و مادرتون به شما حرفهای خود را در زمینه آرامش شما و خانواده با پدر و مادرتون با نرمی و آرامش در میان گذارید و آنها را به حفظ آرامش زندگی شما و خانواده ترغیب نمایید
2- با ارجاع مادر به روانشناسان متعهد و متخصص سعی نمایید او را در زمینه حفظ آرامش خود و خانواده کمک نمایید
3- راهکارهای گفته شده در بالا را به سایر اعضاء خانواده هم گفته و سعی نمایید با ترغیب به عمل نمودن به آن موارد روحیه آنها را نیز بهبود ببخشید
4 - در سخن گفتن خود طرف هیچکدام از والدین خود را نگیرید.
5 -از اشخاصی که روی پدر و مادر شما نفوذ دارند و تاثیر دارند بخواهید که در صورت وجود شرایط جهت حل اختلاف بین پدر ومادر واسطه شوند
بازیابی و حفظ آرامش و سپس رفع اختلافات بین پدر و مادر بهترین و شاید تنهاترین راه در بهبود شرایط شما و خانواده می باشد
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

17سالته.کنکور دادی مگه؟!چرااینقدر زود گریه میکنی.پسر هستی دیگه؟!الان مشکلاتت چی هست مردم خیلی ازین بیشترمشکلات دارن.یه توضیح بده چرا پدرمادرت باهم دعوامیکنن؟یا خواهرت چندسالشه و حجابش چجوریه؟مشکل دیگه هم داری بگو.

سلام.خب طبیعی یه شما تویه سنی هستی ک اگه یه خانواده آرومی هم داشتی بازم ب خودت گیر میداید سن 17 18 سالگی یه سنی یه ک آدم همش با خودش درگیره و میخواد ببینه هدف و زندگی و چ میدونم آخر دنیا کجاس حالا فک کن تویه این درگیری های سنی درگیری های خانوادگی هم قاطیش بشه دیگه واقعا چی میشه ... شما اگه شناختی از سن ات و خودت داشته باشی و یه کم هم از ایمان ات کمک بگیری هم میتونی خودت رو ب آرامش برسونی و هم میتونی تاثیرات منفی خانواده رو از خودت دفع کنی.در ضمن اصلا خودت رو با گذشته ات مقایسه نکن این بدترین کاره تویه شرایط فعلی درس و کار و چ میدونم این چیزا همیشه هست و میتونی بعدا هم پیگیری شون کنی ولی لطمه ای ک این مقایسه ها بهت میزنه شاید تا آخر عمر همراهت باشه .... ب عبارتی از درگیری های خانوادت واسه رشد مردونگیت استفاده کن دیگه وقتش شده ک مرد بشی و مبارزه رو یاد بگیری .... موفق باشی ...

از همه متشکرم . من فک کنم کم درباره مشکلام صحبت کردم چون هم کارشناس محترم هم ارجاع دهنده از من سوالاتی پرسیدن . و دوستان دیگه هم خواستن تا بیشتر توضیح بدم .

این سوال هایی بود که کارشناس محترم پرسیدن من هم جواب دادم .

  1. از کی و جرا این بحثها و اختلافات پدر و مادر شما شروع شد؟ تقریبا دو سه سالی میشه .
  2. چرا شما حق را به پدرتون میدهید؟ چون حرفاش حقه . و خیلی اوقات با این که درکش میکنم خیلی عصبانیه ، بازم دربرابر حرای مادرم سکوت اختیار میکنه . مثلا مادرم پیش خودش خیلی مسائل بیهوده مطرح میکنه و برا خودش به قول گفتنی میبره و میدوزه . مثلا به بابام میگه نرو خونه مامانت . اونجا توگوشت میخونن . دم به دقیقه به اونا فحش میده . البته نمیتونم بگم مامانم بیماره . مامانم هوشیار کامله . حدود 5 سال پیش به مدت 1 سال تو بیمارستان به علت مشکلات وسواسی و روحی بستری بود . اما الان خیلی وضعش مرتبه غیر از این یک مورد . منم به قرآن قسم وقتی که اینا با هم یه دو روز حرف میزنن زندگیم از این رو به اون رو میشه اما دو روز روابطشون پایداری نداره .
  3. مادرتون به چه بهانه ای به خانه شما سر میزند؟ چهارشنبه ها که روز فرداش پنجشنبه و جمعه بابام تعطیله میاد خونه که مبادا بابام بره خونه مادرش .
  4. خواهر تون چند سالشه و ویژگیهای اخلاقی و علمی او چگونه است و چگونه با شما برخورد می کند؟ 26 سالشه و مجرده . دیپلمه و تقریبا خواهرم هم مثل من یه حالت بیحالی و بی نشاطی داره . صبحا رختخوابشو تا ساعت 2 ظهر جمع نمیکنه و بعد که بلند میشه تا شب پای گوشیشه میره تو شبکه هایی مثل لاین و وایبر و... . روابط اججتماعیشم خیلی خوب نیست . با منم خیلی عادیه .
  5. نظر شما در مورد این برخورد پدر ومادر و شرایط زندگی شما چیست؟ تو سوالات بالا اشاره کردم .
  6. چرا خود را با دیگران مقایسه می کنید و فکر می کنید زندگی دیگران چگونه است؟ آهان . این بهترین سوالی بود که ازم پرسیدین . این موضوع منو کاملا کلافه کرده . من فردی هستم که هیچ گونه فعالیتی سر کلاس درسم ندارم . یعنی معلم که تمرین میده سرمو طوری که معلم نفهمه میزارم رو میز چرت میزنم و اصلا تمرین های سر کلاسو حل نمیکنم اما اککثر دانش آموزا تمرینا رو سر کلاس حل میکنن و گاهی من بهشون حسودیم میشه . اما وقتی میرم خونه و اون درس رو میخونم کاملا مسلط میشم و میرم سر جلسه امتحان و نمرم از همه اون افرادی ککه سر کلاس فعال بودن بیشتر میشه . اما هی بهم تلقین میشه که در برابر هم کلاسیات ضعیفی چون نمیتونی تو اون موقعیت کلاسی مثل اونا تمرینارو حل کنی . این مقایسات بیهوده فقط تو درس نیست بلکه تو مسائل مختلفی مثل قد و ... . مثلا پیش خودم میگم این پسره هم قدش بلنده هم درسش خوبه هم فوتبالش خوبه ... اما من ... . من مطمئن 100 درصدیم که اگه بیهوده از این مقایسه ها نکنم از همه موفق تر میشم اما 2 ساله تلاش میکنم بزارمش کنار دیگه اعصابم خرد شده گاهی اوقات تو رختخواب گریه میکنم .

  1. تابحال شما یا کسی دیگر تلاش کرده است که پدر و مادر شما را آشتی دهد؟ نه به اون صورت .
  2. نحوه برخورد پدر و مادر شما با شما چگونه است؟ پدرم همیشو هوامو داره اون روزایی که حالم خوب نیس خوابم میاد نمره کم میارم حال روحیم خوب نیست ، همش بابام نگرانمه و تمام فکرش آرامش منه اینو مطمئنم . مادرم هم همینطور مادرم هم خیلی عاشقمه و بهم علاقه داره از همه سهم خودش میزنه و به من میده اما وقتی از پدرم طرفداری میکنم یا بهش میگم مادر من حق با باباس ... ، تندخویی میکنه میگه برو تو هم لیاقتت همون باباته . درباره ی این موضوع هم کم گریه و ناله نمیکنه .

-
هنوز سوالاتی در ذهن بنده هست و آن این است که

  1. علت اختلاف پدر و مادر شما چیست؟ ریشه ی دیرینه داره . مادرم بارها تعریف کرده . قدیما اوایل ازدواج پدر و مادرم ، پدرم و خونوادش خیلی به مادرم ظلم میکردند . از اون کار میکشیدن باهاش بد صحبت میکردن . مامانم سر اون مسئله خیلی روح و روانش آزرده شد و وسواسی هم که گرفت و بستری شد از همین نشئت گرفته بود . اما بابام 360 درجه با قبل فرق کرده و درصدد راحتی مادرمه تا حدود خیلی زیادیم موفق شده . اما هنوز بعضی چیزا خوب نشده . تازه این اواخر بد ترم شده . ظلمایی که به مادرم میکردن مثلا بابام اونو مورد ضرب و شتم قرار میداد . الان که دارم اینا رو میگم به خدا باورم نمیشه بابام چنین کارایی کرده باشه الان اصلا این طوری نیست طوری که من همیشه فکر میکردم بابام از اون پسرای مثبت خونواده بوده . اما متاسفانه این اقداماتو کرده و شاید این نتیجه همون کار ها باشه . ولی خب من چه تقصیری دارم ؟
  2. در میان اطرافیان و فامیلها و دوستان با چه کسانی رفت و آمد می کنید؟ راستش مادرم که به کلی از خونواده پدری فاصله گرفته و هیچ گوونه رفت و امدی نداره و اگه هم من برم خونه مادربزرگ پدریم ( مادر پدرم ) باید تنها یا با پدرم برم . کلا خونوادمون هم زیاد اهل تفریح و گردش نیستن همش خونه ایم . ته ته ته گردشمون خونه ی مادر بزرگ مادریم ( مادر مادرم ) هستش که سر یه مسئله من با پسرخالم که اونجا زندگی میکنه دعوام شد و اونجا هم دیگه نمیرم . ) الان تنها جایی که میرم مدرسه است .

  1. برخورد اطرافیان مانند پدر ومادر مادرتون و پدر و مادر پدرتون با این اختلاف پدر و مادر شما چگونه است؟ پدر پدرم و مادر مادرم فوت شدن . میمونه پدر مادرم که فردی خجالتیه و اصولا تو این کارا دخالت نمیکنه . مادر پدرم هم که نمیتونه اقدام خاصی کنه چون مامانم به شدت روش حساسه .
  2. برخورد خود شما با دوستانتون و فامیلهاتون چگونه است؟ خب معمولا من آداب معاشرت یاد نگرفتم . مثلا کوچکترین کاری مثل تعارف چای و مهمانداری هم نمیتونم خوب انجام بدم و انقدر استرس دارم و خجالتی ام که یه سوتی میدم . دوست صمیمی خاصی ندارم . کلا همه ، آدم ها رو به خاطر درس و اصل و نسب و هنر های ظاهری ومادیشون میخوان منی که یک آدم پریشان و افسرده و درمانده هستم چرا باید منو بخوان . با همکلاسیام عادی هستم . با فامیل ها هم معمولی و خجالتی .

راهنما;645694 نوشت:
1- اجتناب از تنهايى سعى كنيد به جز مواقعى كه ضرورت دارد در تنهايى قرار نگيريد. مشکلات مذکور باعث شده وقتی تنها بشم سریع به گناه روی بیارم اما هیچ وقت نمازمو ترک نکردم . همیشه برام عججیب بود که همه انسانا بعد از این همه گناه قلبشون تیره و تار میشه و دیگه عذاب وجدان ندارن اما من شاید یک ساله که هی گناه میکنم هی توبه اما الان دیگه به خودم قول دادم گناه نکنم و نکردم . شاید به خاطر عدم ترک نمازه .
2 - با افكار منفى خود مقابله كنيد يعنى هر وقت اين افكار به شما هجوم آورد به هر صورتى كه شده خود را از چنبره آن نجات دهيد مثلاً خود را به كارى مانند مطالعه يا هر كار ديگرى كه علاقه داريد و ممكن است مشغول كنيد و نگذاريد ذهن شما جولانگاه افكار منفى باشد. آی گفتی بعضی موقعا پیش خودم یهو سر کلاس میگم این چیزایی که سر زنگ شیمی قراره گفته بشه رو عمراً یاد بگیرم . دقیقا همینم میشه . و وقتی که این فکر میاد سراغم به هیچ وجه من الوجوه و ابداً نمیتونم از ذهنم پاکش کنم . نه خودمو میتونم با یه چیزی مشغول کنم نه سرگرم اینجاس که دیگه داغ میکنم و دوست دارم سر به تن خودم نباشه .

راهنما;645694 نوشت:
به جاى اين كه به كمبودها و عيب‏ها و ناكاميهاى خود فكر كنيد به موفقيت‏ها و امكاناتى كه در زندگى از آن بهرمند بوده و هستيد فكر كنيد. به عبارت ديگر امكانات و شرايط زندگى ما مانند يك ليوانى است كه بخشى از آن پُر است و بخشى خالى و همه افراد اينچنين هستند سعى كنيد به آن بخش پُر فكر كنيد و از آن بهره ببريد و غصه آن نيمه‏ خالى را نخوريد چه اينكه از آنچه در اختيار داريد نمى‏توانيد بهره‏مند شوید، فرصتهاى زندگى را مغتنم بشمريد و از آنچه در آينده پيش خواهد آمد نگران نباشيد. به خدا همه این هارو میدونم هزاران بار هم به خودم گفتم . مثلا به خودم گفتم که خودتو از زمینه ی قدی با هم کلاسیت مقایسه نکن از لحاظ چهره ای مقایسه کن که خوش قیافه ای ( تعریف از خود ننباشه ) اما نمیدونم یه حس درونی مهار نشدنی ای میگه نه . تو همیشه سطحت در همه زمینه ها پایین تر از بقیه بوده .

ضمنا انقدر من کم رو هستم که مادرم دیروز اومده بود مدرسه برای جلسه و موقع برگشتن به خونه گفت بیا بریم یه معجون بخوریم من از خجالت آب شدم و موقعی که رفتیم کافی شاپ همش سرم پایین بود . فک کن آدم با مادرش انقدر خجالتی . ؟!؟!؟!؟!؟!؟

راهنما;645694 نوشت:
با افراد شاداب، فعال، اجتماعى، و متدين و در عين حال مثبت‏نگر معاشرت كنيد و از افرادى كه مدام از زندگى شكايت مى‏كنند، دورى گزينيد.
6 - ورزش را جزء ضرورى‏ترين فعاليت‏هاى روزمره خود قرار داده هر روز حداقل نيم ساعت الى يك ساعت ورزش كنيد. (هر ورزشى كه مورد علاقه شماست) اینی که شما گفتیو من برا خودم سم میدونم . چون من آدمی با اعتماد به نفس پایینم و تا یه فرد متدین و اجتماعی و فعال و شاداب تر از خودم میبینم میبازم . مثلا اون روز یه پسر که سال اول دبیرستان بود و از من یک سال کوچکتر بود خیلی عادی قرآن تلاوت میکنه و تکبیر میگه منم حرصم میگیره اما خودمو میخورم .

راهنما;645694 نوشت:
سعی کنید خواب خود را تنظیم کرده و به موقع بخوابید(حدود ساعت 11 شب)و صبح حدود ساعت 8 دیگر بیدار باشید. ودیگر بعد از ظهرها نخوابید. مگه نمیگن اگه آدم بخواد به جایی برسه باید تا نزدیکای بامداد بیدار باشه . اینجوری که شما میگین من بعد از اینکه از دبیرستان میام یه ساعت هم بخوابم ساعت 7 بیدار شم اگه مهمونی ای کاری چیزی نباشه برم سر درس تا ساعت 11 محاله به همه درسام برسم .

راهنما;645695 نوشت:
در سخن گفتن خود طرف هیچکدام از والدین خود را نگیرید متاسفانه من معمولا طرف پدرمو میگیرم . اشتباهه میدونم .

mohsen1990;645705 نوشت:
سالته.کنکور دادی مگه؟! نه گفتم اگه همون روال قبل رو طی میکردم مطمئنا در اینده رتبه دورقمی کنکور میشدم .چرااینقدر زود گریه میکنی. خیلیم زود گریه نمیکنم وقتی خیلی دیگه بهم فشار بیاد کنترل خودمو از دست میدم . پسر هستی دیگه؟!الان مشکلاتت چی هست مردم خیلی ازین بیشترمشکلات دارن.یه توضیح بده چرا پدرمادرت باهم دعوامیکنن؟ توضیح دادم یا خواهرت چندسالشه خواهرم 25 سالشه و حدودا 9 سال ازم بزگتره . به نظر شما با این وجود من حق دخالت و یا اظهار نظر تو کار هاش مثل حجاب و ... رو دارم . خودش که میگه نداری . و حجابش چجوریه؟ خوب نیست . مشکل دیگه هم داری بگو.

خیلی ممنون به خاطر پیگیریتون .

حالات شما خیلی شبیه یکی از دوستای منه.فقط اون یکم حادتر بود بخاطر اتفاقایی که براش افتاده بود.الان 25 سالشه دقیقا تفکرات شما را راجبه اعتماد به نفس داره.(حتی یه کارایی با خودش میکرد که واقعا حتی نمیتونم به زبون بیارم)راهی که اون پیش گرفت(البته بعد از اینکه خانوادش فهمیدن)بردنش پیش روانشناس و روانپزشک خیلی هم وقت و هزینه صرف کرد.ولی زیاد فایده نداشت.چون داروها هم عوارض داشتن.من همون اول بهش گفتم باید خودت بخای روانشناس و اینا فایده نداره.اخرش خودشم به این نتیجه رسید.الان داره میره یه سری جلسات مشاوره گروهی.هزینشم مناسبه.به نظرم این بهتره از روانشناس.البته روانشناسم داره ولی چون گروهی میشینن دردو دل میکنن بهتره.به همه ی اعضای خانواده هم مشاوره میده.شما وسواس فکری دارین.الان خیلیا اینجورین.زیاد نگران نباشین.زودتر درمان را شروع کنید.خصوصی بگو کدوم شهری تا به رفیقم بگم بپرسه توی شهر شما هم هست.هرچی بگزره این حس ها بزرگتر میشه و دور کردنشون سخت تر.زودتر شروع کن.با توی اینترنت گشتن درمانی پیدا نمیکنی.یه نفر باید کمکت کنه.موضوع خواهرتم با پدرت در میون بزار.به خاهرت بگو باشه به من مربوط نمیشه.به بابا که مربوط میشه.مشکل پدر و مادرتون سر چی هست؟البته اگه دوست نداری نگو.به هرحال اینجا کمک زیادی نمیشه کرد.باید درست و حسابی درمان بشی.

mohsen1990;646139 نوشت:
حالات شما خیلی شبیه یکی از دوستای منه.فقط اون یکم حادتر بود بخاطر اتفاقایی که براش افتاده بود.الان 25 سالشه دقیقا تفکرات شما را راجبه اعتماد به نفس داره.(حتی یه کارایی با خودش میکرد که واقعا حتی نمیتونم به زبون بیارم)راهی که اون پیش گرفت(البته بعد از اینکه خانوادش فهمیدن)بردنش پیش روانشناس و روانپزشک خیلی هم وقت و هزینه صرف کرد.ولی زیاد فایده نداشت.چون داروها هم عوارض داشتن.من همون اول بهش گفتم باید خودت بخای روانشناس و اینا فایده نداره.اخرش خودشم به این نتیجه رسید.الان داره میره یه سری جلسات مشاوره گروهی.هزینشم مناسبه.به نظرم این بهتره از روانشناس.البته روانشناسم داره ولی چون گروهی میشینن دردو دل میکنن بهتره.به همه ی اعضای خانواده هم مشاوره میده.شما وسواس فکری دارین.الان خیلیا اینجورین.زیاد نگران نباشین.زودتر درمان را شروع کنید.خصوصی بگو کدوم شهری تا به رفیقم بگم بپرسه توی شهر شما هم هست.هرچی بگزره این حس ها بزرگتر میشه و دور کردنشون سخت تر.زودتر شروع کن.با توی اینترنت گشتن درمانی پیدا نمیکنی.یه نفر باید کمکت کنه.موضوع خواهرتم با پدرت در میون بزار.به خاهرت بگو باشه به من مربوط نمیشه.به بابا که مربوط میشه.مشکل پدر و مادرتون سر چی هست؟البته اگه دوست نداری نگو.به هرحال اینجا کمک زیادی نمیشه کرد.باید درست و حسابی درمان بشی.

تا وقتی خدا میتونه مشکلمو حل کنه روانشناس چرا !

radeon;647254 نوشت:
تا وقتی خدا میتونه مشکلمو حل کنه روانشناس چرا !

پس یعنی شما مریض میشین دکتر نمیرین!وظیفم دونستم بگم.تصمیم گیری با خودتون.

radeon;646079 نوشت:
ه خواهرم 25 سالشه و حدودا 9 سال ازم بزگتره . به نظر شما با این وجود من حق دخالت و یا اظهار نظر تو کار هاش مثل حجاب و ... رو دارم . خودش که میگه نداری . و حجابش چجوریه؟ خوب نیست

انشاله که مشکلتون حل بشه. در مورد سایز مسایلی که گفتین نمیتونم اظهار نظر کنم.بهتره از نظرات کارشناس محترم استفاده کنید.

فقط درمورد این قسمت از حرفتون نظر شخصی من اینه که نمیتونین به خواهرتون در مورد حجابش گیر بدین. چون اولا از شما 9 سال بزرگتره دوما فایده ای نداره.

دوستان منتظر مشاوره هاتون هستم .!!

radeon;648422 نوشت:
دوستان منتظر مشاوره هاتون هستم .!!

سلام من الان اصلا تمرکز ندارم وگرنه نظر خودمو مینوشتم ان شاالله اگر عمری باقی شد بعدا مینویسم ولی فعلا همین به ذهنم رسید که 17 سال سن با تیتری که زدین نمیخونه
17 سال سنی نیست که آدم بنویسه استعداد از دست رفته

radeon;646077 نوشت:
با افراد شاداب، فعال، اجتماعى، و متدين و در عين حال مثبت‏نگر معاشرت كنيد و از افرادى كه مدام از زندگى شكايت مى‏كنند، دورى گزينيد.
6 - ورزش را جزء ضرورى‏ترين فعاليت‏هاى روزمره خود قرار داده هر روز حداقل نيم ساعت الى يك ساعت ورزش كنيد. (هر ورزشى كه مورد علاقه شماست) اینی که شما گفتیو من برا خودم سم میدونم . چون من آدمی با اعتماد به نفس پایینم و تا یه فرد متدین و اجتماعی و فعال و شاداب تر از خودم میبینم میبازم . مثلا اون روز یه پسر که سال اول دبیرستان بود و از من یک سال کوچکتر بود خیلی عادی قرآن تلاوت میکنه و تکبیر میگه منم حرصم میگیره اما خودمو میخورم .

با عرض سلام درست می گویید اگر با انسانهای با اعتماد به نفس بگردی و خود را با آنها مقایسه کنی و سعی نکنی که خود را شبیه آنها کنی و از آنها در س بگیری و از آنها تقلید کنی به جای تاثیر مثبت تاثیر منفی برای شما دارد و از زندگی خسته می شوی. در مشکلات زندگی باید به از خودت پایین تر نگاه کنی ولی در یاد گرفتن مهارتها و خوبیها و رشد کردن و به کمال رسیدن باید به بالاتر از خود نگاه کنید.

radeon;646077 نوشت:
سعی کنید خواب خود را تنظیم کرده و به موقع بخوابید(حدود ساعت 11 شب)و صبح حدود ساعت 8 دیگر بیدار باشید. ودیگر بعد از ظهرها نخوابید. مگه نمیگن اگه آدم بخواد به جایی برسه باید تا نزدیکای بامداد بیدار باشه . اینجوری که شما میگین من بعد از اینکه از دبیرستان میام یه ساعت هم بخوابم ساعت 7 بیدار شم اگه مهمونی ای کاری چیزی نباشه برم سر درس تا ساعت 11 محاله به همه درسام برسم .

یکی از مواردی که هم به روحیه و هم به درس و هم بازدهی بالاتر انسان کمک می کند خواب مناسب است والبته این به معنای خواب زیاد نیست.
خواب مناسب این است که شب به موقع بخوابید و صبح هم به موقع از خواب بیدار شوید بدانید خواب قبل از ساعت 12 شب بسیار بیشتر از خواب بعد از 12 شب اثر می گذارد و خستگی را برطرف می کند و به انسان شادابی می بخشد اینکه عرض کردم ساعت11 شب بخوابیدو 8 صبح بیدار باشید به این معنا نیست که حتما این چنین باشد بلکه منظور به موقع خوابیدن و خوب خوابیدن است.
در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

موضوع قفل شده است