نامه ای از یک سرگشته:

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نامه ای از یک سرگشته:

نامه ای از یک سرگشته:
من... یه سرگشته... یه انسان غمزده که برای پیدا کردن خدایم به هر راهی متوسل میشوم... امشب هم به این فروم اومدم فقط به این امید که بتونم اینجا در جمع افرادی که خداشونو درک کردن راهی برای سرگشتگی خودم پیدا کنم. امیدوارم ...
در اعماق وجودم خدایی رو باور دارم که شک ندارم وجود داره. شک ندارم خدای من همون خدای محمده و شک ندارم دینم کامل ترین دینه. یعنی خدا برام اثبات شده است. اما مشکلاتی در باورهام دارم. نمیتونم با مساله ی نماز و قران و دعاکنار بیام. من یه شاعرم. یه شاعر موفق(این موفقیت ها چه فایده داره وقتی در درک خدا موندم؟!). حس عارفانه ی خدایی شعرهام چنان آشکاره که خواننده های شعرهام زودتر از خودم متوجه میشن! یعنی من واقعا خدا رو دوست دارم. من فطرت خدایی دارم. اما نماز نمی خونم! اصلا نمی دونم چرا باید نماز بخونم؟ خدا چه نیازی به این داره که من در روز بخوام چند بار کمر خم و راست کنم و نماز بخونم؟ وقتی من شب ها حدود یک ساعت تو خلوتم با خدا حرف میزنم دیگه نماز برا چیه؟ دعا به سبک رسمی برا چیه؟(شرکت در دعای کمیل و توسل و ...) وقتی من میتونم با زبون خودم با خدا و ائمه ارتباط برقرار کنم چرا باید یه سری جملات(بی شک مقدس) عربی رو زمزمه کنم؟ ببینید من این ها رو به هیچ عنوان نفی نمی کنم. من با این نواها و زمزمه های مقدس هزاران بار به آسمون اوج میگیرم. اما نمیفهمم چرا باید کمیل و توسل بخونم؟ خدا رو اونقدر قدرتمند و بزرگ میدونم که گاهی فکر میکنم این سبک صحبت با خدا مسخره است!! (عذر میخوام . دارم از ظاهر عمل حرف میزنم) چرا نباید بجای نماز خوندم و توسل خوندن به همون حالت همیشگی خودم تو خلوت اشک بریزم وبا خدا حرف بزنم؟
مشکل بعدی من اینه که گاهی از لطف خدا دلسرد میشم. ببینید گذشته ام رو که نگاه میکنم میبینم فراز و نشیب های زیادی داشتم. سختی و شیرینی های زیادی. در تمام اینها عمیقا باور دارم که خدا همراهم بوده. اما برای آینده نمیتونم به خدا توکل کنم. نمیتونم با خیال راحت بگم خدا هست. خدا کمکم میکنه. از خدا میخوام تا بهم بده. تو لحظه ای که میخوام از خدا یه چیزی بخوام حس میکنم کار مسخره ایه. انگار فقط تو همین لحظه فکر میکنم خدایی نیست!!! در صورتیکه در سایر مواقع وجود خدا رو باور دارم!!! مثلا منی که در مواقع عادی نماز نمی خونم وقتی یه موفقیت بزرگ به دست میارم ناخوداگاه به درگاه خدا سجده میزنم و حتی گاهی نماز میخونم.
میدونم که خیلی طولانی و پراکنده حرف زدم. منو ببخشید. به هر صورت من امشب حس کردم مطرح کردن سوالم اینجا میتونه تحول خاصی تو زندگیم ایجاد کنه. امیدوارم اینطور باشه...

سرگشته;21331 نوشت:
در اعماق وجودم خدایی رو باور دارم که شک ندارم وجود داره. شک ندارم خدای من همون خدای محمده و شک ندارم دینم کامل ترین دینه. یعنی خدا برام اثبات شده است. اما مشکلاتی در باورهام دارم. نمیتونم با مساله ی نماز و قران و دعاکنار بیام. من یه شاعرم. یه شاعر موفق(این موفقیت ها چه فایده داره وقتی در درک خدا موندم؟!). حس عارفانه ی خدایی شعرهام چنان آشکاره که خواننده های شعرهام زودتر از خودم متوجه میشن! یعنی من واقعا خدا رو دوست دارم. من فطرت خدایی دارم.


با سلام

سرگشته بزرگوار خوش امدید به سایت خودتان با اجازتون بنده هم وارد درد دل تان می شوم تا سر بحث را باز کنم

اینجا دوستان به هم در فهم معارف دین و تحکیم معارف دینی کمک می کنند امیدوارم در این سایت به خواسته های خود برسید.

از مطالبی که فرمودید بر می اید که شما از نظر اعتقادی به دین و خدا و پیامبر معتقدید و فقط در عمل اهمال کاری می کنید و در انجام دادن برخی از دستورات الهی بنابرانجه که فرمودید سستی از خود نشان می دهید

قصدم از طرح این مطالب این بود که شما مشکل عقیدتی که ندارید!!! دارید؟؟؟
و انچه که می خواهید این است که ایمان خود را قوی کنید برای انجام دستورات الهی در باب شریعت دین ایا برداشت بنده درست است؟؟؟

اگر این طور باشد شما چند مرحله جلوتر هستید و فقط باید ایمان خود را نسبت به گفته های خدا و رسولش در دین اسلام که فرمودید کامل ترین دین است تقویت کنید

و البته طرف دیگر مساله هم هست که شما بزرگوار از نظر انجام افعال مشکلی نداشته باشید و مشکل عقیدتی باشد

به هر حال اگر بیشتر توضیح فرمایید بهتر به نتیجه می رسیم

نقل قول:

با سلام

سرگشته بزرگوار خوش امدید به سایت خودتان با اجازتون بنده هم وارد درد دل تان می شوم تا سر بحث را باز کنم


بزرگوار شما هستید که کمکم می کنید...
نقل قول:
اینجا دوستان به هم در فهم معارف دین و تحکیم معارف دینی کمک می کنند امیدوارم در این سایت به خواسته های خود برسید.

بله. من هم حس کردم اینجا مکان مطمئنی برای درخواست مشکلم هست

نقل قول:

از مطالبی که فرمودید بر می اید که شما از نظر اعتقادی به دین و خدا و پیامبر معتقدید و فقط در عمل اهمال کاری می کنید و در انجام دادن برخی از دستورات الهی بنابرانجه که فرمودید سستی از خود نشان می دهید

قصدم از طرح این مطالب این بود که شما مشکل عقیدتی که ندارید!!! دارید؟؟؟
و انچه که می خواهید این است که ایمان خود را قوی کنید برای انجام دستورات الهی در باب شریعت دین ایا برداشت بنده درست است؟؟؟


بله. دقیقا. من در اثبات وجود خدایی برای این جهان شکی ندارم. در اینکه دین من کاملترین هست نیز شکی ندارم. دقیقا همین فرمایش شما :"ایمان و یقینم در بعضی دستورات و تعالیم دینی از جمله خوندن قرآن و نماز و توکل به خدا ضعیفه"
نقل قول:
اگر این طور باشد شما چند مرحله جلوتر هستید و فقط باید ایمان خود را نسبت به گفته های خدا و رسولش در دین اسلام که فرمودید کامل ترین دین است تقویت کنید

و مشکل من همینجاست. طوری که گاهی که خیلی بهم در باور این مسایل عقیدتی فشار میاد یه لحظه یادم میره که خدایی هم هست! یعنی اینجا یه لحظه دچار تردید میشم. بعد یه لحظه با خودم فکر میکنم و دوباره به یقین میرسم. اما در سومین مرحله ناامید میشم!! (شرمنده ام. امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم)
نقل قول:

و البته طرف دیگر مساله هم هست که شما بزرگوار از نظر انجام افعال مشکلی نداشته باشید و مشکل عقیدتی باشد


بله. مساله کاملا اعتقادی است. من روزه میگیرم. اونم نمیدونم چرا. شاید چون میدونم بعدا جبران نگرفتنش خیلی سخته. انگار یه جورایی منتظرم یکی بیاد منو آدم کنه! و بعد که ادم کرد و بخوم جبران کنم خیلی سخت نباشه. نخوام کفاره بدم. شایدم بخاطر اینه که روزه نگرفتن برام غیر طبیعیه. اما مثلا متاسفانه برای نماز خوندم شدیدا کوتاهی میکنم. تو یه سری تعالیم دیگه هم پایبندم. مثلا پاکیمو حتی به یه نگاه هم نفروختم. که البته اینم شاید از روی ترس از گناه نبوده. شاید بخاطر این بوده که برای خودم ارزش وجودی قائلم.

نهایتا میخوام یه دردودل دیگه رو هم مطرح کنم. من در یک خانواده ی مذهبی بزرگ شدم. و البته با سطح اجتماعی بسیار بالا و سرشناس. اما مادرم اشتباهات بزرگی در تربیت مذهبی ما به خرج داد. اجبار شدید در تاکید به انجام امور دینی. مثلا از همون بچگی تا همین حالا مدام منو تحت نظر داشت که آیا نماز میخونم یا نه! بعد سر اینکه نمازمو دیر میخونم یا نمیخونم باهام دعوا میکرد(من الان 24 سالمه!) تازگیا این موضوع شکلی عجیب به خودش گرفته که خودمم نمیدونم چرا اینطوری میکنم. وقتی ازم میپرسه نماز خوندی یا نه ، میگم آره! در صورتیکه نخوندم. یا مثلا صبح ها منو از خواب برا نماز بیدار میکنه(ناگفته نمونه که اگه دیر بیدار شم دعوا به راهه!) من بیدار میشم و وضو میگیرم. اما میام تواتاقم ، رو صندلی چند دقیقه میشینم که مثلا دارم نماز میخونم و بعد میگیرم میخوابم(من خودم از گفتن این مسایل شرمده ام اما میخوام اینجا ناشناس خودمو فریاد بزنم. میخوام یه بارم که شده صادق باشم شاید بتونم خودمو اصلاح کنم)
نمیخوام بگم مشکلات اعتقادیمو گردن مادرم یا خونواده ام میندازم . فکر هم نمی کنم همش تقصیر این موضوع بوده باشه. اینو فقط گفتم تا در جریان باشید. اما هر چی باشه این موضوع هم منو دلزده کرده.
جناب طاهای گرامی من از خودم خسته شدم. میدونم دارم راهمو اشتباه میرم. میدونم منی که تابع یه دین مقدسم باید به تعالیمش هم سر بسپرم. اما واقعا نمیتونم. گاهی که خیلی به این تعالیم و دستورات فکر میکنم همون اصل ماجرا رو هم یادم میره و همونطور که عرض کردم یه لحظه در وجود خدا هم شک میکنم!
دلم میخواد بتونم به آرامش قلبی برسم. دلم میخواد بتونم توکل کنم. دلم میخواد بتونم هرجا کم آوردم بگم خدایی هست. میدونم خدا هست. ولی وقتی من تعالیم دینمو انجام نمیدم احساس نقص میکنم. حس میکنم خدا باهام قهر کرده اما خدا عجیب هوامو داره و این برام شدیدا عجیبه. استثنائات و اتفاقات عجیبی در زندگی من رخ میده که گاهی از بس شرمنده ی خدامیشم به خودم شک میکنم و فکر میکنم نکنه خدا منو به حال خودم رها کرده تا در خوشی ها غرق شم. البته چندان هم آدم بی مشکلی نیستم . اما زندگیم نرماله

[="blue"]سلام دوست عزیز خوش اومدید.
خدا شمارو خیلی دوست داره
شما از ائمه(ع) ( امام زمان ) کمک بخواهید مطمئن باشید که بی جواب نمی مونید و اگه تونستید 40 بار زیارت عاشورا بخونید
ما هممون براتون دعا می کنیم.
از طرف یه مادر [/]

دوست گرامی مطالبتون ر ا اجمالا مطالعه کردم بهتون پیشنهاد میکنم اول خودتان را بشناسید همین بدن مادی خوتان را بشناسید مطمئن باشید 90 درصد مشکلتون ان شا الله حل میشود

سرگشته;21427 نوشت:
دقیقا همین فرمایش شما :"ایمان و یقینم در بعضی دستورات و تعالیم دینی از جمله خوندن قرآن و نماز و توکل به خدا ضعیفه"


با سلام

بزرگوار بايد دنبال اين حلقه مفقوده باشيم

همان كه شما را از اعتقاد به عمل نمي رساند نمي دانم شايدمشكل در تعريف اعتقاد باشد

يا اين كه نه مشكل دراعتقاد نيست و شما به جايي كه بايد اعتقاد داشته باشيد اعتقاد داريد ولي به دستوراتش و فرامينش اعتقاد نداريد

براي يك فرد مسلمان تنها اعتقاد به خدا كافي نيست خدا هم خودش اين را خواسته است و از اصول دين اعتراف به يگانگي خدا ونبوت پيامبر است

و از اين جاست كه اعتراف و اعتقاد به يگانگي خدا و نبوت پيامبر(ص) براي ما تكليف اور است و بايد از دستورات ايشان تبعيت كنيم

شايد حلقه مفقوده اينجا باشد كه دردين اسلام تنها اعتقاد به خداوند ما رابه راه راست هدايت نمي كند و بايد وحتما در مرحله عمل هم كارهايي بكنيم

بنده طبق مطالب بالاي شما را اناليزور خوبي براي خودتان يافتم

خوب اسيب شناسي مي كنيد خودتان را ، اين كه فرموديد از كودكي اعمال ديني خود را با نوعي اكراه انجام ميداديد را دست كم نگيريد

شايد شما به خاطر محكم بودن اعتقاد خود تا اينجا صبر كرده ايد ولي هستند كساني كه وقتي از كودكي تحت تاثير دستورات با اكراه پدر ومادر مجبورا رفع تكليف مي كنند

در اينده با مشكلات زيادي موجه مي شوند و هستند و بودند كساني كه قيد دين رابه خاطر همين اجبار زده اند

از طرفي فرموده ايد كه از اينده ترك افعال به خاطر جرايم ان مي ترسد

اين حاكي از اشنايي كامل شما بزرگواراست به احكام اسلامي واين طور نيست كه شما ار احكام شريعت بي خبر باشيد شايد اين هم بركردد به نوعي تربيت كه پدر و مادر براي بچه هاي خود داشتند كه براي ترساند بچه ها مي گفتند كه اگر روزه نگيري بايد فلان روز روزه بگيري براي جبران ان

در هر صورت بنده تاكيدم بيشتر روي همان حلقه مفقوده از اعتقاد تا عمل است اسيب شناسي شما بر روي خودتان روي افكار و انديشه ها و كذشته و حالتان

براي رسيدن به مشكل كمك تان ميكند

-- تقويت ايمان در مسير اعتقاد تا عمل

-- كمك گرفتن در اين مسير از اهل بيت

-- حفظ رابطه خود با خداي خود و در صوت امكان تقويت همين رابطه با ژيذدا كردن فرامين و دستورات و ترك نكردن اوامر ايشان

البته شايد دليل ديگري هم داشته باشد
شما فرموده به جاي نماز خواندن چرا با خدا صحبت نكنيم و درد دل نكنيم خدا كه از همه كسي به ما نزديك تراست

اين ها ديكر مسايل عملي نيست واعتقادي است و بايد در حوزه اعتقاد بحث شود و بايد حتما خودتان را با دليل و استدلال قانع كنيد و جواب هايي محكم براي اين شبهات داشته باشيد

در اين صورت و با تقويت اعتقاد --- حلقه مفقوده كه بنده اسم اش را با اجازتون ايمان مي نامم--- هم تقويت خواهد شد

فرموده بوديد شاعر هستيد از اشعارتان بفرماييد در سايت استفاده كنيم

.

سرگشته;21331 نوشت:
نامه ای از یک سرگشته:
من... یه سرگشته... یه انسان غمزده که برای پیدا کردن خدایم به هر راهی متوسل میشوم... امشب هم به این فروم اومدم فقط به این امید که بتونم اینجا در جمع افرادی که خداشونو درک کردن راهی برای سرگشتگی خودم پیدا کنم. امیدوارم ...
در اعماق وجودم خدایی رو باور دارم که شک ندارم وجود داره. شک ندارم خدای من همون خدای محمده و شک ندارم دینم کامل ترین دینه. یعنی خدا برام اثبات شده است. اما مشکلاتی در باورهام دارم. نمیتونم با مساله ی نماز و قران و دعاکنار بیام. من یه شاعرم. یه شاعر موفق(این موفقیت ها چه فایده داره وقتی در درک خدا موندم؟!). حس عارفانه ی خدایی شعرهام چنان آشکاره که خواننده های شعرهام زودتر از خودم متوجه میشن! یعنی من واقعا خدا رو دوست دارم. من فطرت خدایی دارم. اما نماز نمی خونم! اصلا نمی دونم چرا باید نماز بخونم؟ خدا چه نیازی به این داره که من در روز بخوام چند بار کمر خم و راست کنم و نماز بخونم؟ وقتی من شب ها حدود یک ساعت تو خلوتم با خدا حرف میزنم دیگه نماز برا چیه؟ دعا به سبک رسمی برا چیه؟(شرکت در دعای کمیل و توسل و ...) وقتی من میتونم با زبون خودم با خدا و ائمه ارتباط برقرار کنم چرا باید یه سری جملات(بی شک مقدس) عربی رو زمزمه کنم؟ ببینید من این ها رو به هیچ عنوان نفی نمی کنم. من با این نواها و زمزمه های مقدس هزاران بار به آسمون اوج میگیرم. اما نمیفهمم چرا باید کمیل و توسل بخونم؟ خدا رو اونقدر قدرتمند و بزرگ میدونم که گاهی فکر میکنم این سبک صحبت با خدا مسخره است!! (عذر میخوام . دارم از ظاهر عمل حرف میزنم) چرا نباید بجای نماز خوندم و توسل خوندن به همون حالت همیشگی خودم تو خلوت اشک بریزم وبا خدا حرف بزنم؟
مشکل بعدی من اینه که گاهی از لطف خدا دلسرد میشم. ببینید گذشته ام رو که نگاه میکنم میبینم فراز و نشیب های زیادی داشتم. سختی و شیرینی های زیادی. در تمام اینها عمیقا باور دارم که خدا همراهم بوده. اما برای آینده نمیتونم به خدا توکل کنم. نمیتونم با خیال راحت بگم خدا هست. خدا کمکم میکنه. از خدا میخوام تا بهم بده. تو لحظه ای که میخوام از خدا یه چیزی بخوام حس میکنم کار مسخره ایه. انگار فقط تو همین لحظه فکر میکنم خدایی نیست!!! در صورتیکه در سایر مواقع وجود خدا رو باور دارم!!! مثلا منی که در مواقع عادی نماز نمی خونم وقتی یه موفقیت بزرگ به دست میارم ناخوداگاه به درگاه خدا سجده میزنم و حتی گاهی نماز میخونم.
میدونم که خیلی طولانی و پراکنده حرف زدم. منو ببخشید. به هر صورت من امشب حس کردم مطرح کردن سوالم اینجا میتونه تحول خاصی تو زندگیم ایجاد کنه. امیدوارم اینطور باشه...

با سلام دوست عزیز به سایت خودتان خوش آمدید

دوستان خوبم خصوصاً جناب استاد طاها به مطالب خوبی اشاره کردند، با اجازه بنده هم چند نکته اضافه کنم:

مطالب شما رو عمیقاً خوندم، باعث خرسندی است شما در مرحلۀ اعتقادات و ایمان مشکلی ندارید، ایمان به مبدأ و معاد، ایمان به آثار و عواقب اعمال و ...

خیلی ها در این مرحله (یعنی ایمان و اعتقاد) که نسبت به عمل اساسی تر است می لنگند. خدا رو بخاطر اعتقادات سالمی که دارید شکر گزار باشید. اما چنانکه استاد طاها اشاره کردند، این ایمان و عمل صالح است که توأمان موجب سعادت و پرواز ما می شوند، نه ایمان تنها و نه عمل صرف.

دو نکته:

1. گفته بودید که من مانده ام خداوندی که بی نیاز مطلق است، چه نیازی به نماز من دارد. قطعاً شما با این سطح معرفت که دارید و بنده از مطالب شما دریافتم، به این حقیقت اذعان دارید، که این ما هستیم که به برنامه های تعالی بخش خدا نیازمندیم. و نماز یکی از برنامه ها و دستورات رشد دهنده و کمال بخش ماست. لطف و موهبت الهی است برای هدایت ما و رسیدن به سعادت.

به این مثال توجه کنید: اگر همۀ مردم رو به خورشید خانه بسازند آیا چیزی به خورشید اضافه می شود و اگر همه پشت به خورشید خانه بسازند آیا چیزی از خورشید کم می شود، بی شک، خورشید نیازی به مردم ندارد که به او رو کنند، بلکه این مردم هستند که برای دریافت نور و گرما باید خانه های خود را رو به خورشید بسازند.

حال و حکایت مردم نیز چنین است، این مردم هستند که با رو کردن به خدا از الطاف خاص الهی برخوردار شده و رشد می کنند.

2. نکتۀ دیگر اینکه گفته اید چرا باید نماز را با کیفیتی که در دستور آمده بجای آورم؟ اصولاً این حرکات و آداب برای چه و به چه منظوری؟ در پاسخ عرض می کنم: آیا تا به حال به ورزشی علاقمند و به استعداد و توانائی خودتان در آن رشته برای رسیدن به سکوی قهرمانی واقف شده و ایمان آورده اید؟

فرض را بر این میگیریم؛ آری ... اگر شما با این علاقه و انگیزه و ایمان به باشگاه ورزشی مورد علاقه تان بروید و روی سکوهای اطراف باشگاه بنشینید و تنها نظاره گر تمرین دادن مربی و سعی و تلاش ورزشکاران باشید و به جای یک دوره، چندین دوره فقط تماشاگر باشید، آیا می توانید در مسابقات قهرمانی شرکت کنید؟ آیا نام شما، توسط مربی باشگاه در لیست مسابقات قرار می گیرد؟ آیا شما به آمادگی لازم برای حضور در مسابقه رسیده اید؟ و آیا ...

پس، با کمی دقت، روشن است که علاقه و انگیزه و ایمان، تنها نمی تواند ما را در رسیدن به هدف عالی و سر منزل مقصود کفایت کند.

حال اگر، علاوه بر انگیزه و علاقه و ایمان، برای رسیدن به قهرمانی، به باشگاه مورد علاقه تان بروید، ثبت نام کنید، تحت نظر مربی قرار بگیرید، اما به دستورات و برنامه های مربی، نوع تمرین ها و میزان تمرین، رژیم های لازم غذائی و ... توجه نکنید، و بگویید من به شیوۀ خودم تمرین می کنم، و برنامه ای بر خلاف شیوۀ باشگاه و مربی را در پیش بگیرید، چه وضعیتی خواهید داشت؟ آیا مدیریت باشگاه و مربی، نام شما را در لیست مسابقات قهرمانی قرار می دهند؟ آیا با شیوۀ غیر علمی خودتان توانسته اید به حد نصاب آمادگی لازم برسید؟ و آیا ...

قطعاً خیر ...

چگونه انسانی که سراسر نیاز است و اگر نبود هدایت های خاص الهی مهر گمگشتگی بر پیشانی اش رقم می خورد، از دستورات و برنامه های تعالی بخش خالق و آفریننده و مربی خویش، سرپیچی می کند. و با خویش تصور می کند که من به شیوۀ خویش، با خدای خویش راحت ترم،؟؟؟

و گمان کند که خود می تواند نسخه ای کاملتر نسبت به اسرار و حکمت های نهفته در عبادات و برنامه های الهی برای خویش بیابد و با عمل به نسخۀ خویش به سعادت ابدی بار یابد؟

خصوصاً توصیه می کنم با معرفت و شناختی که شما عزیز دارید، در هر شرایطی نماز را که چراغی است پر فروغ و روشنی بخش دیگر کانون های وجودی تان، بپا دارید، قطعاً شنیده اید انسانهای زیادی که در طول بعض ایام عمر، گرفتار تند باد های انحراف و گمراهی و خطا و عصیان شده اند اما بدلیل مواظبت و مراقبت بر نماز، به جرقه ای و تلنگری، به لطف الهی به مسیر هدایت و صراط مستقیم باز گشت داده شده اند.

ملتمس دعای خیر شما:Gol::Gol::Gol:

سرگشته;21331 نوشت:
نامه ای از یک سرگشته:
من... یه سرگشته... یه انسان غمزده که برای پیدا کردن خدایم به هر راهی متوسل میشوم... امشب هم به این فروم اومدم فقط به این امید که بتونم اینجا در جمع افرادی که خداشونو درک کردن راهی برای سرگشتگی خودم پیدا کنم. امیدوارم ...
در اعماق وجودم خدایی رو باور دارم که شک ندارم وجود داره. شک ندارم خدای من همون خدای محمده و شک ندارم دینم کامل ترین دینه. یعنی خدا برام اثبات شده است. اما مشکلاتی در باورهام دارم. نمیتونم با مساله ی نماز و قران و دعاکنار بیام. من یه شاعرم. یه شاعر موفق(این موفقیت ها چه فایده داره وقتی در درک خدا موندم؟!). حس عارفانه ی خدایی شعرهام چنان آشکاره که خواننده های شعرهام زودتر از خودم متوجه میشن! یعنی من واقعا خدا رو دوست دارم. من فطرت خدایی دارم. اما نماز نمی خونم! اصلا نمی دونم چرا باید نماز بخونم؟ خدا چه نیازی به این داره که من در روز بخوام چند بار کمر خم و راست کنم و نماز بخونم؟ وقتی من شب ها حدود یک ساعت تو خلوتم با خدا حرف میزنم دیگه نماز برا چیه؟ دعا به سبک رسمی برا چیه؟(شرکت در دعای کمیل و توسل و ...) وقتی من میتونم با زبون خودم با خدا و ائمه ارتباط برقرار کنم چرا باید یه سری جملات(بی شک مقدس) عربی رو زمزمه کنم؟ ببینید من این ها رو به هیچ عنوان نفی نمی کنم. من با این نواها و زمزمه های مقدس هزاران بار به آسمون اوج میگیرم. اما نمیفهمم چرا باید کمیل و توسل بخونم؟ خدا رو اونقدر قدرتمند و بزرگ میدونم که گاهی فکر میکنم این سبک صحبت با خدا مسخره است!! (عذر میخوام . دارم از ظاهر عمل حرف میزنم) چرا نباید بجای نماز خوندم و توسل خوندن به همون حالت همیشگی خودم تو خلوت اشک بریزم وبا خدا حرف بزنم؟
مشکل بعدی من اینه که گاهی از لطف خدا دلسرد میشم. ببینید گذشته ام رو که نگاه میکنم میبینم فراز و نشیب های زیادی داشتم. سختی و شیرینی های زیادی. در تمام اینها عمیقا باور دارم که خدا همراهم بوده. اما برای آینده نمیتونم به خدا توکل کنم. نمیتونم با خیال راحت بگم خدا هست. خدا کمکم میکنه. از خدا میخوام تا بهم بده. تو لحظه ای که میخوام از خدا یه چیزی بخوام حس میکنم کار مسخره ایه. انگار فقط تو همین لحظه فکر میکنم خدایی نیست!!! در صورتیکه در سایر مواقع وجود خدا رو باور دارم!!! مثلا منی که در مواقع عادی نماز نمی خونم وقتی یه موفقیت بزرگ به دست میارم ناخوداگاه به درگاه خدا سجده میزنم و حتی گاهی نماز میخونم.
میدونم که خیلی طولانی و پراکنده حرف زدم. منو ببخشید. به هر صورت من امشب حس کردم مطرح کردن سوالم اینجا میتونه تحول خاصی تو زندگیم ایجاد کنه. امیدوارم اینطور باشه...


سلام.من فکر میکنم توی مشکلی که داری چندتا نکته وجود داره:
1.به نظر میرسه تو به طور ناخودآگاه می خوای با کسی که شرایط ناخوشایندی رو برات به وجود آورده،لجبازی کنی.پس مساله با یک اراده خودآگاهانه حل میشه و میتونی اثر روانیش رو خنثی کنی.بهترین فایده این قضیه این بوده که باعث شده از عبادت چشم بسته کناره بگیری و بخوای عبادت آگاهانه داشته باشی.این عالیه.
2.تو شاعرهستی و این یعنی اینکه به احساساتت اجازه دادی که بروز پیدا کنن و همین طور که گفتی حس فطری و خدا جویی توی شعرات موج میزنه و این خیلی قشنگه.(اگه دوست داشتی یکی از شعرهات رو بنویس)
3.فکر کنم هر شاعری شعر میگه تا احساساتشو با زبون خودش بیان کنه.و سعی میکنه بهترین کلمات و سبک رو انتخاب کنه تا دقیقا احسا س درونی رو بیان کنه.
حالا اگه کسی واقعا تو رو دوست ئاشته باشه می تونه با خوندن اشعار تو با احساس درونیت که توی اون شعر اومده ارتباط برقرار کنه .اگه کسی عاشق تو باشه ولی به شعرهات اهمیت نده ،چه حسی بهت دست میده؟یعنی کلمات و سبکی رو که تو با آگاهی اونها رو انتخاب کردی کنار بذاره و بخواد تو رو بشناسه.خوب این کار شاید نتیجه نداشته باشه وهم ممکنه اون شخص اشتباه کنه!پس بهترین وسیله همون شعران.
نماز و ادعیه هم مثل همون شعرها هستنن که بهترین وسیله برقراری ارتباط بین عاشق و معشوقن.(البته اگه تو عاشق باشی)یعنی یک لقمه حاضر و آماده برای گرفتن بهترین نتیجه.چرا که این نوع عبادتها یا از طرف خود خدا آموزش داده شده یاکسانی اونها رو به ما یاد دادن که بهترین عارفان به خدا هستند.نکته اینجاست که دوست داشتنی که باعث برقراری ارتباط و قرب نشه فایده ای نداره. پس صرف اینکه من خدا رو دوست داشته باشم نتیجه نداره بلکه باید به اون نزدیک بشم.به چه وسیله ای؟من که هنوز خدارونمیشناسم پس چه طوری ارتباط برقرار کنم؟ ائمه برای ما کدها و راههایی رو گذاشتند.
یک نکته مهم:گفتی دقیقا موقعی که به ایمانت به خدا اعتماد میکنی،در وجودش شک میکنی.یادت باشه که ما انسانها یک دشمن خیلی بزرگ داریم :شیطان.باید واقعا ازش بترسی.و از شرش فقط به خدا پناه ببری.باور کن هیچوقت بی کار نمیشینه.هر وقت بخوای به خدا نزدیک بشی ،سد راهت میشه.باید اول حواست خوب جمع باشه و بعد اگه یک لحظه در مورد یقینیاتت دچار شک شدی فوری از شکت بگذری،وگرنه ابلیس کار خودش رو میکنه.اون خیلی زرنگتر از اینه که خودس یا حیله هاش رو معرفی کنه.خیلی زیرکانه انسانها رو اغفال میکنه.
موفق باشی

نمیدونم چطور و با چه زبانی باید ازتون تشکر کنم. وقتی اینهمه صحبت های تایپ شده ی شما رو میبینم شرمنده ی بزرگواریتون میشم که برام وقت میذارید. از صمیم قلب از خدا میخوام اجر بزرگی برای این بزرگواری هاتون در نظر بگیره...

گل مریم;21504 نوشت:
سلام دوست عزیز خوش اومدید.
خدا شمارو خیلی دوست داره
شما از ائمه(ع) ( امام زمان ) کمک بخواهید مطمئن باشید که بی جواب نمی مونید و اگه تونستید 40 بار زیارت عاشورا بخونید
ما هممون براتون دعا می کنیم.
از طرف یه مادر

میگن دعای مادرا مستجاب میشه... راستی من گاهی حس میکنم اگه خدا کمکم میکنه و همراهمه و اینطور عجیب هوامو داره بخاطر دعاهای خیر دیگران در حقمه...

گمنام;21505 نوشت:
دوست گرامی مطالبتون ر ا اجمالا مطالعه کردم بهتون پیشنهاد میکنم اول خودتان را بشناسید همین بدن مادی خوتان را بشناسید مطمئن باشید 90 درصد مشکلتون ان شا الله حل میشود

گمنام عزیز میدونم شما چی می فرمایید . بله من به همه ی اون شگفتی های خلقت در مرحله ی اثبات وجود آفریننده ای توانا فکر کردم. اما در حال حاضر مشکل من اصلا یه جای دیگه است.

طاها;21669 نوشت:

با سلام

بزرگوار بايد دنبال اين حلقه مفقوده باشيم

همان كه شما را از اعتقاد به عمل نمي رساند نمي دانم شايدمشكل در تعريف اعتقاد باشد

يا اين كه نه مشكل دراعتقاد نيست و شما به جايي كه بايد اعتقاد داشته باشيد اعتقاد داريد ولي به دستوراتش و فرامينش اعتقاد نداريد

براي يك فرد مسلمان تنها اعتقاد به خدا كافي نيست خدا هم خودش اين را خواسته است و از اصول دين اعتراف به يگانگي خدا ونبوت پيامبر است

و از اين جاست كه اعتراف و اعتقاد به يگانگي خدا و نبوت پيامبر(ص) براي ما تكليف اور است و بايد از دستورات ايشان تبعيت كنيم

شايد حلقه مفقوده اينجا باشد كه دردين اسلام تنها اعتقاد به خداوند ما رابه راه راست هدايت نمي كند و بايد وحتما در مرحله عمل هم كارهايي بكنيم

بنده طبق مطالب بالاي شما را اناليزور خوبي براي خودتان يافتم

خوب اسيب شناسي مي كنيد خودتان را ، اين كه فرموديد از كودكي اعمال ديني خود را با نوعي اكراه انجام ميداديد را دست كم نگيريد

شايد شما به خاطر محكم بودن اعتقاد خود تا اينجا صبر كرده ايد ولي هستند كساني كه وقتي از كودكي تحت تاثير دستورات با اكراه پدر ومادر مجبورا رفع تكليف مي كنند

در اينده با مشكلات زيادي موجه مي شوند و هستند و بودند كساني كه قيد دين رابه خاطر همين اجبار زده اند

از طرفي فرموده ايد كه از اينده ترك افعال به خاطر جرايم ان مي ترسد

اين حاكي از اشنايي كامل شما بزرگواراست به احكام اسلامي واين طور نيست كه شما ار احكام شريعت بي خبر باشيد شايد اين هم بركردد به نوعي تربيت كه پدر و مادر براي بچه هاي خود داشتند كه براي ترساند بچه ها مي گفتند كه اگر روزه نگيري بايد فلان روز روزه بگيري براي جبران ان

در هر صورت بنده تاكيدم بيشتر روي همان حلقه مفقوده از اعتقاد تا عمل است اسيب شناسي شما بر روي خودتان روي افكار و انديشه ها و كذشته و حالتان براي رسيدن به مشكل كمك تان ميكند

-- تقويت ايمان در مسير اعتقاد تا عمل

-- كمك گرفتن در اين مسير از اهل بيت

-- حفظ رابطه خود با خداي خود و در صوت امكان تقويت همين رابطه با ژيذدا كردن فرامين و دستورات و ترك نكردن اوامر ايشان

البته شايد دليل ديگري هم داشته باشد
شما فرموده به جاي نماز خواندن چرا با خدا صحبت نكنيم و درد دل نكنيم خدا كه از همه كسي به ما نزديك تراست

اين ها ديكر مسايل عملي نيست واعتقادي است و بايد در حوزه اعتقاد بحث شود و بايد حتما خودتان را با دليل و استدلال قانع كنيد و جواب هايي محكم براي اين شبهات داشته باشيد

در اين صورت و با تقويت اعتقاد --- حلقه مفقوده كه بنده اسم اش را با اجازتون ايمان مي نامم--- هم تقويت خواهد شد

فرموده بوديد شاعر هستيد از اشعارتان بفرماييد در سايت استفاده كنيم.


چه اصطلاح جالب و بجایی استفاده کردین. دقیقا . در این بین حلقه یا حلقه های گم شده ای وجود داره. یکی از حلقه ی های مفقوده رو پیدا کردم!: انکار نمی کنم که اعمال دینی حال معنوی عجیبی بهم میده. اما نمیتونم بپذیرم این حال صرفا مختص ارتباطم با خدا هستش. پیش خودم میگم طبیعت انسان اینه که وقتی برای یه نفر دیگه دردودل کنه که اون نفر رو خیلی دوست داشته باشه این حال و هوای معنوی بهش دست میده. اون حس نهایت این ها. اون احساس نهایی که به آدم دست میده. مثل همون حسی که وقتی شلمچه رفتم بهم دست داد. مثل همون حسی که وقتی به فلان شخصیت مکرم کشورم توهین کردن بهم دست داد. و... میخوام بگم همه ی این حس ها به هم ربط داره. گاهی میگم نکنه دارم خودمو گول میزنم . شرمنده ام بذارید رک تر بگم: گاهی به خودم میگم این ها همه عواطف انسانیه نه حس معنوی برخواسته از ارتباط با خدا
مثلا اونجا که گل مریم عزیز گفت 40 روز زیارت عاشورا بخون مشکلت حل میشه. من نمیخوام با حس معنوی که از زیارت عاشورا خوندن به دست میارم خودمو گول بزنم و اصطلاحا احساساتی بشم و فکر کنم این حال و هوای معنوی مال اینه که مشکلم حل شده و ارتباطم با خدا برقرار شده.
_ باید دنبال استحکام اعتقادم به یه سری مسایل مثل نماز و قرآن هم برم. شایدم حلقه ی گم شده همین عدم شناخت نسبت به منطق نماز باشه.
_ و شاید اسمی که شما روی این حلقه ی گم شده گذاشتید کاملا درست باشه... قبلنا یقین قلبی من بیشتر بود. راحت تر و بی دغدغه تر با خدا ارتباط برقرار می کردم. اینقدر خودم رو درگیر ای تحلیل ها نمی کردم. البته شایدم اونجوری ناآگاهانه بود.

نقل قول:

با سلام دوست عزیز به سایت خودتان خوش آمدید

دوستان خوبم خصوصاً جناب استاد طاها به مطالب خوبی اشاره کردند، با اجازه بنده هم چند نکته اضافه کنم:

مطالب شما رو عمیقاً خوندم، باعث خرسندی است شما در مرحلۀ اعتقادات و ایمان مشکلی ندارید، ایمان به مبدأ و معاد، ایمان به آثار و عواقب اعمال و ...

خیلی ها در این مرحله (یعنی ایمان و اعتقاد) که نسبت به عمل اساسی تر است می لنگند. خدا رو بخاطر اعتقادات سالمی که دارید شکر گزار باشید. اما چنانکه استاد طاها اشاره کردند، این ایمان و عمل صالح است که توأمان موجب سعادت و پرواز ما می شوند، نه ایمان تنها و نه عمل صرف.

دو نکته:

1. گفته بودید که من مانده ام خداوندی که بی نیاز مطلق است، چه نیازی به نماز من دارد. قطعاً شما با این سطح معرفت که دارید و بنده از مطالب شما دریافتم، به این حقیقت اذعان دارید، که این ما هستیم که به برنامه های تعالی بخش خدا نیازمندیم. و نماز یکی از برنامه ها و دستورات رشد دهنده و کمال بخش ماست. لطف و موهبت الهی است برای هدایت ما و رسیدن به سعادت.

به این مثال توجه کنید: اگر همۀ مردم رو به خورشید خانه بسازند آیا چیزی به خورشید اضافه می شود و اگر همه پشت به خورشید خانه بسازند آیا چیزی از خورشید کم می شود، بی شک، خورشید نیازی به مردم ندارد که به او رو کنند، بلکه این مردم هستند که برای دریافت نور و گرما باید خانه های خود را رو به خورشید بسازند.

حال و حکایت مردم نیز چنین است، این مردم هستند که با رو کردن به خدا از الطاف خاص الهی برخوردار شده و رشد می کنند.

2. نکتۀ دیگر اینکه گفته اید چرا باید نماز را با کیفیتی که در دستور آمده بجای آورم؟ اصولاً این حرکات و آداب برای چه و به چه منظوری؟ در پاسخ عرض می کنم: آیا تا به حال به ورزشی علاقمند و به استعداد و توانائی خودتان در آن رشته برای رسیدن به سکوی قهرمانی واقف شده و ایمان آورده اید؟

فرض را بر این میگیریم؛ آری ... اگر شما با این علاقه و انگیزه و ایمان به باشگاه ورزشی مورد علاقه تان بروید و روی سکوهای اطراف باشگاه بنشینید و تنها نظاره گر تمرین دادن مربی و سعی و تلاش ورزشکاران باشید و به جای یک دوره، چندین دوره فقط تماشاگر باشید، آیا می توانید در مسابقات قهرمانی شرکت کنید؟ آیا نام شما، توسط مربی باشگاه در لیست مسابقات قرار می گیرد؟ آیا شما به آمادگی لازم برای حضور در مسابقه رسیده اید؟ و آیا ...

پس، با کمی دقت، روشن است که علاقه و انگیزه و ایمان، تنها نمی تواند ما را در رسیدن به هدف عالی و سر منزل مقصود کفایت کند.

حال اگر، علاوه بر انگیزه و علاقه و ایمان، برای رسیدن به قهرمانی، به باشگاه مورد علاقه تان بروید، ثبت نام کنید، تحت نظر مربی قرار بگیرید، اما به دستورات و برنامه های مربی، نوع تمرین ها و میزان تمرین، رژیم های لازم غذائی و ... توجه نکنید، و بگویید من به شیوۀ خودم تمرین می کنم، و برنامه ای بر خلاف شیوۀ باشگاه و مربی را در پیش بگیرید، چه وضعیتی خواهید داشت؟ آیا مدیریت باشگاه و مربی، نام شما را در لیست مسابقات قهرمانی قرار می دهند؟ آیا با شیوۀ غیر علمی خودتان توانسته اید به حد نصاب آمادگی لازم برسید؟ و آیا ...

قطعاً خیر ...

چگونه انسانی که سراسر نیاز است و اگر نبود هدایت های خاص الهی مهر گمگشتگی بر پیشانی اش رقم می خورد، از دستورات و برنامه های تعالی بخش خالق و آفریننده و مربی خویش، سرپیچی می کند. و با خویش تصور می کند که من به شیوۀ خویش، با خدای خویش راحت ترم،؟؟؟

و گمان کند که خود می تواند نسخه ای کاملتر نسبت به اسرار و حکمت های نهفته در عبادات و برنامه های الهی برای خویش بیابد و با عمل به نسخۀ خویش به سعادت ابدی بار یابد؟

خصوصاً توصیه می کنم با معرفت و شناختی که شما عزیز دارید، در هر شرایطی نماز را که چراغی است پر فروغ و روشنی بخش دیگر کانون های وجودی تان، بپا دارید، قطعاً شنیده اید انسانهای زیادی که در طول بعض ایام عمر، گرفتار تند باد های انحراف و گمراهی و خطا و عصیان شده اند اما بدلیل مواظبت و مراقبت بر نماز، به جرقه ای و تلنگری، به لطف الهی به مسیر هدایت و صراط مستقیم باز گشت داده شده اند.

ملتمس دعای خیر شما


با حرف های شما هم به این رسیدم که باید روی فلسفه ی نماز بیشتر کار کنم. و صد البته مهمتر از اون با خودم سنگ هامو وا بکنم! منی که اینقدر خدا رو دوست دارم. منی که خودم متمایلم نام خدا رو در هر لحظه ی زیبای زندگیم جاری کرده باشم چرا حواسم نیست این معشوق رو باید تعظیم کرد؟ یه مطلب دیگه هم هست اینه که انگار یه مقدار خیالم از اینکه حالا حالا ها تو این دنیا هستم و فرصت جبران دارم راحته!! مثلا هی تصمیم میگیرم از فردا نماز بخونم. باز فرداش تا تنبلیم میشه از جام بلند شم میگم نه. باشه از فردا . و هنوز این فردا فردا کردن ها ی من ادامه داره...

نقل قول:

سلام.من فکر میکنم توی مشکلی که داری چندتا نکته وجود داره:
1.به نظر میرسه تو به طور ناخودآگاه می خوای با کسی که شرایط ناخوشایندی رو برات به وجود آورده،لجبازی کنی.پس مساله با یک اراده خودآگاهانه حل میشه و میتونی اثر روانیش رو خنثی کنی.بهترین فایده این قضیه این بوده که باعث شده از عبادت چشم بسته کناره بگیری و بخوای عبادت آگاهانه داشته باشی.این عالیه.
2.تو شاعرهستی و این یعنی اینکه به احساساتت اجازه دادی که بروز پیدا کنن و همین طور که گفتی حس فطری و خدا جویی توی شعرات موج میزنه و این خیلی قشنگه.(اگه دوست داشتی یکی از شعرهات رو بنویس)
3.فکر کنم هر شاعری شعر میگه تا احساساتشو با زبون خودش بیان کنه.و سعی میکنه بهترین کلمات و سبک رو انتخاب کنه تا دقیقا احسا س درونی رو بیان کنه.
حالا اگه کسی واقعا تو رو دوست ئاشته باشه می تونه با خوندن اشعار تو با احساس درونیت که توی اون شعر اومده ارتباط برقرار کنه .اگه کسی عاشق تو باشه ولی به شعرهات اهمیت نده ،چه حسی بهت دست میده؟یعنی کلمات و سبکی رو که تو با آگاهی اونها رو انتخاب کردی کنار بذاره و بخواد تو رو بشناسه.خوب این کار شاید نتیجه نداشته باشه وهم ممکنه اون شخص اشتباه کنه!پس بهترین وسیله همون شعران.
نماز و ادعیه هم مثل همون شعرها هستنن که بهترین وسیله برقراری ارتباط بین عاشق و معشوقن.(البته اگه تو عاشق باشی)یعنی یک لقمه حاضر و آماده برای گرفتن بهترین نتیجه.چرا که این نوع عبادتها یا از طرف خود خدا آموزش داده شده یاکسانی اونها رو به ما یاد دادن که بهترین عارفان به خدا هستند.نکته اینجاست که دوست داشتنی که باعث برقراری ارتباط و قرب نشه فایده ای نداره. پس صرف اینکه من خدا رو دوست داشته باشم نتیجه نداره بلکه باید به اون نزدیک بشم.به چه وسیله ای؟من که هنوز خدارونمیشناسم پس چه طوری ارتباط برقرار کنم؟ ائمه برای ما کدها و راههایی رو گذاشتند.
یک نکته مهم:گفتی دقیقا موقعی که به ایمانت به خدا اعتماد میکنی،در وجودش شک میکنی.یادت باشه که ما انسانها یک دشمن خیلی بزرگ داریم :شیطان.باید واقعا ازش بترسی.و از شرش فقط به خدا پناه ببری.باور کن هیچوقت بی کار نمیشینه.هر وقت بخوای به خدا نزدیک بشی ،سد راهت میشه.باید اول حواست خوب جمع باشه و بعد اگه یک لحظه در مورد یقینیاتت دچار شک شدی فوری از شکت بگذری،وگرنه ابلیس کار خودش رو میکنه.اون خیلی زرنگتر از اینه که خودس یا حیله هاش رو معرفی کنه.خیلی زیرکانه انسانها رو اغفال میکنه.
موفق باشی


مقایسه هات جالب و تفکر برانگیز بود مهربون. اما نکته ی دیگه اینکه شاید بهتر باشه شیطان رو هم باور کنم!!! من نسبت به اون هیچ شناخت باوری ندارم! فکر وجود شیطان رو یه مقدار مسخره میدونم. چون حس میکنم امکان نداره خدایی که اینقدر قدره دشمن خودشو اینطور آزاد بذاره. خدایی که میتونه همون شیطان رو هم بکوبه زمین! (یعنی شیطان فقط وسیله ی آزمایش بنده های خداست؟! واقعا؟!)

نهایتا حس میکنم دارم آروم آروم میفهمم مشکلم کجاست. یه شوق خاصی درونم جوونه میزنه. صحبت های شماها رو پرینت گرفتم تا بخونم و روش فکر کنم. هم روی حرفای شما و هم روی تحلیل های ذهن خودم. بالاخره باید با خودم و دل نگرانی ها و تشویش هام کنار بیام. یه آرامش خدایی میخوام...

یه دنیا از همتون ممنونم. از صمیم قلب مجدد آرزو میکنم خدا هواتونو داشته باشه!...

من همون سرگشته ام... همون پاپتی غریب و شرمسار...
هنوز با خودم کنار نیومدم. هنوز غروب ها دلم از خودم میگیره. هنوز نمیتونم بفهمم چرا باید نماز بخونم. چرا باید دعا کنم. و به تازگی کشف فرمودم! یه مقدار (10 درصد!) یقینم کم شده.
خدا میدونه چقدر حسرت خوندن یه نماز عاشقانه و آروم رو دارم...
نمیتونم "باور" کنم این دعاست که باعث تحول در احوال میشه. حتی همون سبک دعا کردن خودمم دیگه قبول ندارم. تو رو خدا کمکم کنید!!! مدام دچار شک میشم. و کلا تمام شک های دیگه ام در جواب به این شبهه ام نهفته است
این به اثبات خدا ربطی نداره. آخه خدا رو قبول دارم. البته به این صورت که : جهان نمیتونه بی هدف رها شده باشه. اینهمه پدیده نمیتونن علت و معلول و نهایتا سرچشمه ای نداشته باشن. اینهمه نظم جهان آفرینش نمیتونه یه هماهنگ کننده نداشته باشه. و شک هم ندارم که یکتاست. باید یکتا باشه وگرنه منطق نمی پذیره. مهربونه و رئوف و قابل عشق ورزیدن و اینو یه حس قلبی بهم میگه... و دوستش دارم... با همه ی احساسم... با اجازه تون تو این مورد هم یه موقع خیلی مونده بودم که حالا این اصل موجودیت خدااز کجا موجود شده که اینو گذاشتم به پای نقص عقل خودم به عنوان یکی از مخلوقات خدا و به پای اینکه میزان فهم من و مراتب عقل بشری نمیتونه این موضوعو درک کنه. باهاش هم راحت کنار اومدم.
پس این از نحوه ی باور من از "خدا".
من مشکلم با یه سری موارد دیگه است. یه ناباوری عجیب دارم. دقیقا همون جمله ی اون بالا که با قرمز مشخص کردم...

با سلام

سرگشته بزرگوار با اجازتون بنده هم از اين جمله بحث را پي مي گيرم

سرگشته;23983 نوشت:
نمیتونم "باور" کنم این دعاست که باعث تحول در احوال میشه.

نخير چه كسي گفته كه دعا است كه باعث تحول مي شود دعا عباراتي است كه در قالب الفاظ بيان مي شود
انچه موجب تحول در انسان مي شود تحول دل اوست انسان كه دلش با خدا ارتباط برقرار مي كند مي خواهد مطالبي را با خدا در ميان بگذارد

و براي همين است كه خداوند فرموده مرا بخوانيد اجابت مي كنم

انسان ازاد است با هر زباني كه دلش مي خواهد و دوست دارد با محبوب خود درد دل كند پس تا اينجا معلوم شد كه انسان با هر زباني كه بخواهد مي تواند با خداي خود درد دل و صجبت كند.

در مرحله اي بالاتر و معرفتي بيشتر براي اين كه با خداي خود باادب صحبت كنيم

ويا اين كه بدانيم كه چه بخواهيم و يا اين كه معارف بيشتري را بدانيم از رابطه خود باخدا.

براي همين بايد از راز و نيازهاي كساني استفاده كنيم كه معصوم ترين افراد هستند و رابطه خاصي با خداوند دارند و ما راز و نيازهاي انها را با خدا بيان مي كنيم

و از خواسته هاي انها استفاده مي كنيم و خود را به خداي خود نزديك تر مي كنيم

دعا هايي كه ائمه فرموده اند پرمغز ترين مطالبي هستند كه هر انساني مي تواند با خدا و معبود خود در ميان بگذارد

سرگشته;23983 نوشت:
من همون سرگشته ام... همون پاپتی غریب و شرمسار...
هنوز با خودم کنار نیومدم. هنوز غروب ها دلم از خودم میگیره. هنوز نمیتونم بفهمم چرا باید نماز بخونم. چرا باید دعا کنم. و به تازگی کشف فرمودم! یه مقدار (10 درصد!) یقینم کم شده.
خدا میدونه چقدر حسرت خوندن یه نماز عاشقانه و آروم رو دارم...
نمیتونم "باور" کنم این دعاست که باعث تحول در احوال میشه. حتی همون سبک دعا کردن خودمم دیگه قبول ندارم. تو رو خدا کمکم کنید!!! مدام دچار شک میشم. و کلا تمام شک های دیگه ام در جواب به این شبهه ام نهفته است
این به اثبات خدا ربطی نداره. آخه خدا رو قبول دارم. البته به این صورت که : جهان نمیتونه بی هدف رها شده باشه. اینهمه پدیده نمیتونن علت و معلول و نهایتا سرچشمه ای نداشته باشن. اینهمه نظم جهان آفرینش نمیتونه یه هماهنگ کننده نداشته باشه. و شک هم ندارم که یکتاست. باید یکتا باشه وگرنه منطق نمی پذیره. مهربونه و رئوف و قابل عشق ورزیدن و اینو یه حس قلبی بهم میگه... و دوستش دارم... با همه ی احساسم... با اجازه تون تو این مورد هم یه موقع خیلی مونده بودم که حالا این اصل موجودیت خدااز کجا موجود شده که اینو گذاشتم به پای نقص عقل خودم به عنوان یکی از مخلوقات خدا و به پای اینکه میزان فهم من و مراتب عقل بشری نمیتونه این موضوعو درک کنه. باهاش هم راحت کنار اومدم.
پس این از نحوه ی باور من از "خدا".
من مشکلم با یه سری موارد دیگه است. یه ناباوری عجیب دارم. دقیقا همون جمله ی اون بالا که با قرمز مشخص کردم...

سرگشته عزیز سلام
دیگه داشتیم از برگشتنت نا امید میشدیم.خوش اومدی.
فکر کنم لازم باشه یه مقدار اطلاعات درباره عبادات داشته باشی.اگه مرد عملی و می خوای به نتیجه برسی یه کتاب بهت معرفی میکنم:"حکمت عبادات"اثر آیةالله جوادی آملی.نمیدونم با اینجور متنها چه قدر آشنایی داری.خیلی سنگین نیست ولی شاید بعضی قسمتهاش برایت نامفهوم باشه؛با این حال لطفا یک بار از روش بخون.ببین من توی این تاپیک فقط میتونم بهت سر نخ بدم.بندگی خدا هم با خوندن یکی دو پست به دست نمیاد.پس اگه نگران آینده هستی و اینکه فقط یکبار فرصت زندگی کردن داری اونم به اندازه چند سال واینکه به هر مقام و نتیجه ای برسی همون رو تو آخرت بهت میدن، فکر کنم خوندن یه کتاب کار سختی نباشه.
یه چیز دیگه تا حالا از خود خدا خواستی که تو رو عاشق کنه؟؟مگه هر کاری به دست اون انجام نمیشه؟پس تا اون نخواد هیچ کسی رو به جمع عاشقاش دعوت نمیکنه.
(این کتاب رو برای همه عبادات معرفی کردم، ولی در موارد جزئی همین جا بادوستان میتونیم کمکت کنیم)
در امان خدا

طاهای گرامی ذهنمو به یه ابهام دیگه خیلی روشن کردین. مشکلم با ادعیه ی خاص حل شد... به اندازه ی یه عمر مدیونتونم...
رز سفید عزیز میرم دنبال کتابی که گفتی. به قول تو ارزش داره. ولی میخوام قبل از اون اینجا یه مقدار ابهاماتی از ذهنم رو رفع کنم. میخواد با ذهنی پذیرا برم سراغش . نه با بی انگیزگی و ناباوری.

تو این لحظات با خوندن حرف های شما و فکر کردن بهش دوباره به باور رسیدم. حس میکنم دالان تاریک روحم داره روشن میشه... احساس سبکی میکنم...
و اما.. یعنی خدا واقعا صدای ما رو میشنوه؟ یعنی این خداست که به ما بنده هاش کمک میکنه؟ اتفاقی نیست؟ پس چرا نامسلمون ها... اصلا نه.. چرا اون ها که به وجود خدا اعتقاد ندارن هم ا این اتفاقات خوب در زندگیشون میفته؟ چرا خدای ما (که البه خدای اون ها هم هست) کمکشون میکنه؟ چرا اون ها از بت هاشون میخوان اما خدا برآورده میکنه؟ چرا در زندگی کسانی که خدا رو قبول ندارن هم معجزاتی اتفاق میفته؟

سلام.
چرا باید خدا مخلوقاتش رو رها کنه و خواسته هاشون رو براورده نکنه؟برای خدا چه فرقی میکنه که همه مردم مسلمون باشن یا نباشن؟یا اصلا شاکر باشن یا نباشن؟اون رب عالمه.یعنی پروردگار عالم.کسی که ما رو آفریده و همیشه در حال پرورش ماست.
تسلیم بودن یا نبودن، شاکر بودن یا نبودن برای ما فرق میکنه.آینده ما رو رقم میزنه.

رزسفید;24198 نوشت:
سلام.
چرا باید خدا مخلوقاتش رو رها کنه و خواسته هاشون رو براورده نکنه؟برای خدا چه فرقی میکنه که همه مردم مسلمون باشن یا نباشن؟یا اصلا شاکر باشن یا نباشن؟اون رب عالمه.یعنی پروردگار عالم.کسی که ما رو آفریده و همیشه در حال پرورش ماست.
تسلیم بودن یا نبودن، شاکر بودن یا نبودن برای ما فرق میکنه.آینده ما رو رقم میزنه.

یک پله ی دیگه جلوتر رفتم...
یعنی چی مهربون؟ یعنی این دنیا برای یه خداپرست و یه خدانشناس! یه جوره؟ فرقی بینشون نیست؟

سرگشته;24204 نوشت:
یعنی چی مهربون؟ یعنی این دنیا برای یه خداپرست و یه خدانشناس! یه جوره؟ فرقی بینشون نیست؟

نه منظورم این نبود.
خورشید همیشه نور میده ولی یه خدا نشناس میره پشت دیوار میشینه تو تاریکی.(البته اطلاق خدا نشناس بر افراد خیلی سخته چون معمولا فرد بدون اینکه دقیقا متوجه باشه خدا شناسه)

خب پشت دیوار هم که میره بالاخره که خدا با مهربونیش به اون هم نور میبخشه. بالاخره دعای اون هم برآورده میشه. نکنه تفکر و اعتقاد اون خدانشناس هم درست باشه! پس کجا بین ما فرق هست؟ (اون دنیا رو که میدونم فرق هست.)

سرگشته;21331 نوشت:
وقتی من میتونم با زبون خودم با خدا و ائمه ارتباط برقرار کنم چرا باید یه سری جملات(بی شک مقدس) عربی رو زمزمه کنم؟ ببینید من این ها رو به هیچ عنوان نفی نمی کنم. من با این نواها و زمزمه های مقدس هزاران بار به آسمون اوج میگیرم. اما نمیفهمم چرا باید کمیل و توسل بخونم؟ خدا رو اونقدر قدرتمند و بزرگ میدونم که گاهی فکر میکنم این سبک صحبت با خدا مسخره است!! (عذر میخوام . دارم از ظاهر عمل حرف میزنم) چرا نباید بجای نماز خوندم و توسل خوندن به همون حالت همیشگی خودم تو خلوت اشک بریزم وبا خدا حرف بزنم؟
.

سلام و خوش اومدید:Gol:
خب الحمد لله شما یک شاعر هستید ، و با اصول چگونگی شعر گفتن آشنایی دارید ،،، حالا من میخوام شاعر بشم ، و هیچی از اصول شعر و کلمات و وزن و .... چیزی نمی دانم ،،، آیا از نظر شما که یک شاعر هستید من می تونم با قرار دادن چند تا کلمه و جمله کنار هم یک شعر بگم ؟؟؟؟ شما در پاسخ خواهید گفت که شعر گفتن یک نوع فن و هنر است و باید آنها را یاد بگیری و صرفا قرار دادن کلمات در کنار هم منجر به شعر گفتن نخواهد شد، خب من می گم نیاز به شناخت کلمات و اوزان و قافیه و نیست ، من خودم دوست دارم که همینطور شعر بگم ، ایا امکان پذیر هست؟؟؟ آیا من در شعر گفتن پیشرفت خواهم کرد؟؟

خب رسیدن به خداوند هم اصولی دارد که باید رعایت شود ،، و آن اصول همان عبادتها هستند که باید با روشهای خاص خودشون انجام بشن نه اینکه من هر جوری دلم خواست عبادت کنم ، و این روشها رو خدا عالم به ما یاد داده است، همچنان که یک شاعر به یک مبتدی اصول شعر گفتن رو یاد می دهد، یکی از اصول رسیدن به خدا هم اینه که در وقت مقرر (هنگام اذان) ما با خدا عبادت کنیم آن هم در قالب نماز که این هم یک اصول هست همچنان که شعر گفتن اصول خاص خود را دارد، همچنان که در دنیا همه چیز بر اصول و روش خاص برقرار هست ، رسیدن به خدا هم اصول خود را دارد ، شاید شما با راه و روش خودت بتونی به خدا برسی ولی اگر با اصول عبادت جلو بری خیلی زودتر به خدا خواهی رسید.....

در مورد نماز هم من یک پیشنهاد دارم و اون اینکه از این به بعد سعی کن قبل از اینکه خانواده ات تو را برای نماز صبح بیدار کنن تو خودت نیم ساعت یا یک ربع زودتر از اونها بیدار بشی و نمازت رو بخونی ، در اینصورت تفکری که باعث میشه فکر کنی در نماز خواندن مجبوری، نخواهی داشت و خودت با اختیار خودت نماز خواهی خوند..... سعی کن با اصول جلو بری، در اینصورت موفق تری:Gol:

سرگشته;24381 نوشت:
خب پشت دیوار هم که میره بالاخره که خدا با مهربونیش به اون هم نور میبخشه. بالاخره دعای اون هم برآورده میشه. نکنه تفکر و اعتقاد اون خدانشناس هم درست باشه! پس کجا بین ما فرق هست؟ (اون دنیا رو که میدونم فرق هست.)

منظورم از خدا نشناس کسیه که عمدا وجود خدا و خدا بودن خدا رو انکار میکنه.که مصادیق اون نسبت به خداپرست ها خیلی کمتره.خدا نشناس با عناد، خودش رو از نعمتهای خدا محروم میکنه(منظورم نعمتهای موندگار و ابدیه نه این یکی دو روز دنیا) این همون کسیه که مخلد در آتشه و مورد بخشش واقع نمیشه.ولی افرادی هم وجود دارن که ممکنه در مورد شناخت خدا دچار مشکل شده باشن یا اشتباه کرده باشن یا با اینکه خدا رو میشناسن به وظایفشون عمل نمیکنن؛این افراد همون هایی هستند که بعد از کشیدن عذابهای برزخ ممکنه مورد بخشش خداوند واقع بشن.
فکر میکنم این بحث تا همین حد بس باشه هرچند که میدونم سوالات زیادی برات به وجود اومده.ولی ادامه بحث نیاز به مقدماتی داره.احادیثی هم در باره نعمتهتای دنیایی که به کافران داده میشه هست(تو انجمن حدیث بپرس)
بهتره یه سری تو سایت بزنی و مطالب رو بخونی و هر جا سوال مربوط به خودشو بپرسی تا کارشناسا و دوستان جواب بدن.
راستی سر نمازت ما رو فراموش نکنی.
:Cheshmak:

دلم نیومد اینجا نگم که:
چند روز پیش رفتم مشهد و حرم امام رضا... تغییر کردم... عوض شدم... به امام رضا قول دادم...
و حالا دیگه حتی یه وعده نمازمم ترک نمیشه...
ماجراش مفصله اما خدا خیلی بزرگه... همین.
یا علی

[="Red"]سلام[/]
[="Green"]زیارت قبول. خوش به سعادتت.[/]
[="Sienna"]خیلی وقت بود سر نمی زدی![/]
[="Indigo"]از مطلبی که نوشتی واقعا خوشحالم.[/]
[="DarkGreen"]ای کاش دوباره بیای و ماجرا رو تعریف کنی.[/]
[="Sienna"]این دفعه دیگه اصلا سر نمازت [="Sienna"]ماروفراموش نکن.[/][/][="Indigo"]التماس دعا[/]:Cheshmak:

سرگشته;33937 نوشت:
دلم نیومد اینجا نگم که:
چند روز پیش رفتم مشهد و حرم امام رضا... تغییر کردم... عوض شدم... به امام رضا قول دادم...
و حالا دیگه حتی یه وعده نمازمم ترک نمیشه...
ماجراش مفصله اما خدا خیلی بزرگه... همین.
یا علی

سلام ، خیلی عالیه، پس باید به فکر یک آی دی جدید باشی :Gol:

وجود شك و سوال توي دين ما بد نيست اون چيزي كه مذمت شده موندن توي اين شك ها و بي پاسخ گذاشتن سوالات هست .

وجود شك عذاب اور و راه رهايي از اون فقط به دست اوردن اگاهي هست .

وجود امام يعني همه چيز . در مورد اخلاق امام رضا (ع) يه كتاب ميخوندم . از بس واسه ادماي عصرشون بركت داشتن نميدونيد از حسرت نداشتن همچين نعمت در دسترسي چقدر افسوس خوردم .

كاش امام عصر ما هم حاضر بود

پس بيايم لياقت داشتن امام حاضر رو در خودمون ايجاد كنيم

سلام. اینم شرح اتفاقی که باعث شد این شک ها برای همیش از دلم بره بیرون...
http://www.askdin.com/showpost.php?p=35461&postcount=73
یا علی

موضوع قفل شده است