جمع بندی چرا هابیل از خود دفاع نکرد؟

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا هابیل از خود دفاع نکرد؟

سلام علیکم

آیا هابیل قدرت دفاع از خود در مقابل قابیل را داشته یا خیر؟
از ظاهر آیه مربوط به قضیه هابیل و قابیل این برداشت میشه که هابیل قدرت دفاع از خودش را داشته:
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ
اگر هابیل می‌توانسته در مقام دفاع از خود و حفظ جان قابیل را بکشد باید این کار را می‌کرده، چون حفظ جان واجب است، پس چرا به قابیل می‌گوید اگر بخواهی مرا بکشی من این کار را نمی‌کنم و تو را نمی‌کشم، می‌توان گفت هابیل در آن حال قدرت دفاع از خودش را نداشته؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد یاسین

بچه محله امام رضا;640164 نوشت:
سلام علیکم

آیا هابیل قدرت دفاع از خود در مقابل قابیل را داشته یا خیر؟
از ظاهر آیه مربوط به قضیه هابیل و قابیل این برداشت میشه که هابیل قدرت دفاع از خودش را داشته:
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ
اگر هابیل می‌توانسته در مقام دفاع از خود و حفظ جان قابیل را بکشد باید این کار را می‌کرده، چون حفظ جان واجب است، پس چرا به قابیل می‌گوید اگر بخواهی مرا بکشی من این کار را نمی‌کنم و تو را نمی‌کشم، می‌توان گفت هابیل در آن حال قدرت دفاع از خودش را نداشته؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام واحترام

« لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ» (اگر تو براى كشتن من، دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمى‏ گشايم، چون از پروردگار جهانيان مى‏ ترسم).[1]

برادرى كه مقتول شد بعد از آن جمله: يعنى جمله:" لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ ..."، تاويل آن را ذكر كرده، و از سر حقيقى آن خبر مى ‏دهد، و حاصل آن اين است: وضعى كه پيش آمده امر را دائر بين يكى از دو چيز ساخته، يكى اينكه من برادركشى كنم و ستمكار و حامل وزر و گناه باشم و در آخر داخل آتش شوم، و ديگر آنكه برادرم مرا به قتل برساند و او اين چنين باشد و من برادركشى و ظلم را بر سعادت خود ترجيح نمى‏دهم و ظلم را بر خود نمى‏پسندم، بلكه در اين دوران شق ديگرش را انتخاب مى‏كنم، و آن اين است كه برادرم با كشتن من شقى و من سعيد گردم، و دامنم به ظلم آلوده نشود، منظور مقتول از جمله‏" إِنِّي أُرِيدُ ..." اين است و جان كلام اين است منظور مقتول معناى تحت اللفظى كلامش نيست، بلكه عبارت او كنايه است از انتخاب كشته شدن در صورت دوران امر (نه اينكه با وجود شق سوم و امكان گريز از كشتن و كشته شدن مع ذلك كشته شدن را ترجيح دهد).[2]



[/HR][1] - سوره مائده،آیه28.

[2] - علامه طباطبایی،ترجمه تفسير الميزان، ج‏5، ص 491.

[="Arial"]

یاسین;641465 نوشت:
حاصل آن اين است: وضعى كه پيش آمده امر را دائر بين يكى از دو چيز ساخته، يكى اينكه من برادركشى كنم و ستمكار و حامل وزر و گناه باشم

سلام علیکم

آیا اگر هابیل به خاطر دفاع از خود قابیل را بکشد ستم کرده؟

بچه محله امام رضا;641731 نوشت:
سلام علیکم

آیا اگر هابیل به خاطر دفاع از خود قابیل را بکشد ستم کرده؟

بسم الله الرحمن الرحیم

از ظاهر کلام بر می آید که هابیل در هر صورت از اینکه دست به قتل برادر دراز کند خود داری می کرد، تا جایی که حاضر شد کشته شود ولی برادرش را نکشد و با این صبر و گذشت سعادت آخرت را برای خودش قطعی نماید.

[="Arial"]

یاسین;641811 نوشت:
از ظاهر کلام بر می آید که هابیل در هر صورت از اینکه دست به قتل برادر دراز کند خود داری می کرد، تا جایی که حاضر شد کشته شود ولی برادرش را نکشد و با این صبر و گذشت سعادت آخرت را برای خودش قطعی نماید.

سلام علیکم

عرض بنده این بود که هابیل برای حفظ جان خود واجب بود که قابیل را بکشد، الآن اگر کسی نیت قتل شما را داشته باشد و تنها راه شما برای دفاع از جان، قتل فرد مهاجم باشد باید این کار را بکنید، مگر غیر اینه؟

ممنون از پاسخ شما

بچه محله امام رضا;641815 نوشت:
سلام علیکم

عرض بنده این بود که هابیل برای حفظ جان خود واجب بود که قابیل را بکشد، الآن اگر کسی نیت قتل شما را داشته باشد و تنها راه شما برای دفاع از جان، قتل فرد مهاجم باشد باید این کار را بکنید، مگر غیر اینه؟

ممنون از پاسخ شما


أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 344

[سوره المائدة (5): آيه 28]
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (28)
اگر تو دست باز كنى براى كشتن من من دست باز نميكنم براى كشتن تو من ميترسم از خدا پروردگار عالميان.
قتل نفس از گناهان بسيار بزرگ است كه موجب زوال ايمان و خلود در عذاب است بنص آيه شريفه وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها سوره
نساء آيه 93، و مكرر گفته‏ايم كه مؤمن مخلّد در عذاب نخواهد شد پس خلود دليل بر عدم ايمان است بخصوص اين قتل نفس كه تأسيس اين معصيت بزرگ است و بمقتضاى حديث شريف‏
(من سن سنة سيئة كان له وزرها و وزر من عمل بها الى يوم القيمة)
شركت در عقوبت تمام قتل نفسها است تا قيامت.
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ مقول قول هابيل است كه خطاب بقابيل ميكند لِتَقْتُلَنِي كه اراده قتل مرا دارى ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ من اراده همچه گناهى نخواهم كرد لِأَقْتُلَكَ زيرا من از انتقام خدايى ميترسم.
(اشكال)
دفاع امريست واجب حرام نيست چرا هابيل دفاع نكرد بلكه او را باين كلام جرى نمود.
(جواب)
موضوع دفاع هنوز محقق نشده بود زيرا مجرد تهديد بود كه من تو را خواهم كشت لكن در چه موقع و بچه وسيله معلوم نيست و هابيل باين لسان نهى از منكر كرد كه قتل نفس باعث عذاب الهى است و كسى كه از عذاب الهى بيم دارد بايد خود را در معرض عذاب در نياورد.
إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ خوف از خدا دو نحوه است يكى آنكه مرتكب معاصى شود سپس خوف پيدا كند و موفق بتوبه و تدارك شود و ديگر آنكه قبلا خوف داشته باشد و او مانع شود از ارتكاب معصيت چنانچه معنى عصمت همين است خوفى است كه مانع شود از صدور كليه معاصى حتى خطور در قلب و خوف انبياء و اوصياء از همين بابست.

فتا 1;641842 نوشت:
زيرا مجرد تهديد بود

ممنون از شما دوست گرامی ولی از ظاهر آیه خلاف این مطلب برداشت میشه، الله اعلم

بچه محله امام رضا;641849 نوشت:
ممنون از شما دوست گرامی ولی از ظاهر آیه خلاف این مطلب برداشت میشه، الله اعلم

نقل قول:
II بسط [ bæst ]
1 اسم مصدر فراخی . فراخی. وسعت . گشادگی. پهن شدن. پهنی یافتن. پهنی. پهنا . فراخی. حیز میان ذرات. انشراح . پهن کردگی . جای فراخ .

2 اسم مصدر ماخوذ از تازی در اصطلاح جغرافی، وسعت. گسترش. پهناوری شهر یا سرزمین: شهریست بزرگ چنانکه بسط آن چند اصفهان باشد . بسط پارس و اعمال آن صد و پنجاه فرسنگ طول است در صد و پنجاه فرسنگ عرض . و بسط این کوره . جمله پنجاه فرسنگ طول است در پنجاه فرسنگ عرض .

3

4 آنست که معنی را به الفاظ بسیار شرح کنند و به چند وجه آن را موکد گرداند چنانکه اگر لفظی مشترک المعنی باشد بیان مراد خویش از آن بکند و اگر بتفسیر ی احتیاج افتد در رفع التباس اشباعی بجای آرد. بس استعارات و تشبیهات جمله از باب ایجاز است و ایغال و تکمیل و تبیین تفسیر و تقسیم و استطراد و تفریعو هرچه از این صناعات از بهر زیادت بیانی یا رفع اشتباهی استعمال کنند همه از قبیل بسط سخن است و چنانکه گفتیم در ایجاز و مساوات باید که از اخلال معنی محترز باشد در بسط نیز باید که از اطناب بی فایده و استعمال الفاظ غیرمحتاج الیه اجتناب واجب داند چنانکه در امثله ایغال و تکمیل و تبیین و غیر آن ایراد افتاده است و مثال بسط ناپسندیده. چنانکه شاعر گفته است

5 اسم مصدر نزد محاسبان تجنیس را گویند و آن قرار دادن کسور چند باشد از جنس کسری معین و حاصل تجنیس را مبسوط نامند و از اینجاست که منجمان گویند: بسط استخراج تقویم یک روز است از تقویم پنج یا ده روز بنابرآنچه واقع است در حل و عقد .

6 بر اشیایی که در انواع بسط است به اشتراک اطلاق شود از قبیل بسط عددی و بسط حروف یا بسط تلفظ یا بسط باطنی و بسط طبیعی و بسط غریزی و جز آنها. و .

7 شرح دادن. طول دادن. طول وتفصیل دادن: و اگر بسطی داده شود غرض از ترجمه این کتاب محجوب گردد . اقدام شیر مقرر است و از شرح و بسط مستغنی . و در بسط سخن و کشف اشارت آن اشباعی رود. . . اگر در شرح معانی. . . بسطی رود .

8 اسم مصدر گستردن : بسط چیزی؛ گستردن آن . گسترانیدن . پهن کردن. گسترانیدن تمهید. گسترش: و پادشاهان را در سیاست رعیت و بسط عدل و رافت. . . بدان حاجت افتد او را بخصایص انصاف و معدلت و بسط جناح رافت و رحمت بر ضعفا. . . و بقوت سرپنجه جلادت بسط کف ایادی رحمت. . .

9 اسم مصدر انتشار .

10 اسم مصدر فراخ گردانیدن خدا رزق را: بسط اللّه الرزق . ولو بسطاللّه الرزق لعباده. . . ؛ اگر فراخ کرده بود خدا روزی رابرای بندگانش. . .

11 اسم مصدر فراخ زبان گردیدن .

12 اسم مصدر فراخ شدن جای مردم. گنجایش کردن جای قوم را . وسعت دادن جای کسی را: و هذا فراش یبسطنی؛ یعنی فراخ و پهناست . و هذا فراش یبسطک؛ یعنی گنجایش دارد ترا . فراخ شدن جای بر مردم .

13 اسم مصدر توسعه دادن .

14 اسم مصدر عذر پذیرفتن . فراپذیرفتن عذر .

15 اسم مصدر زیادت کردن کسی را در فضل و هنر : بسط خدای تعالی کسی را بر دیگری؛ برتری دادن وی را . بسطاللّه فلاناً علیّ؛ تفضیل داد او را خدا بر من .

16 اسم مصدر تازیانه زدن بر کسی . در تداول امروز عراق، کتک زدن.

17 اسم مصدر شادمان کردن کسی را. حدیث در حق فاطمه علیهاالسلام: یبسطنی مایبسطها . شادمان کردن کسی را .

18 اسم مصدر شکافتن ریش .

19 اسم مصدر دست دراز کردن .

20 اسم مصدر گستاخی کردن با کسی: و بسط من فلان؛ گستاخی کرد با وی .

21 اسم مصدر ازاله کردن احتشام ازکسی .

22 اسم مصدر گستاخ کردن کسی را .

23 اسم مصدر بسط شوخی، مسخرگی. حرف غیرجدی: اصحاب الحیل والبسط .

24 اسم مصدر بذل و بخشش کردن .

25 اسم مصدر گشادگی دست. گشاددستی دست یازی. فراخ دستی.

بسط به معنی اهنگ کاری نیست بلکه به معنی زمینه سازی است .

[="Arial"]

فتا 1;641857 نوشت:
بسط به معنی اهنگ کاری نیست بلکه به معنی زمینه سازی است .

سلام علیکم

در تفاسیر بسطت را به "مددت" معنا کرده‌اند.
یعنی دستت را دراز کنی تا مرا به قتل برسانی.

[=arial]مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده:

«لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ» و معناه لئن مددت إلي يدك «لِتَقْتُلَنِي» أي لأن تقتلني «ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ» أي لأن أقتلك قال أهل التفسير أن القتل على سبيل المدافعة لم يكن مباحا في ذلك الوقت و كان الصبر عليه هو المأمور به ليكون الله تعالى هو المتولي للانتصاف عن الحسن و مجاهد و اختاره الجبائي و قيل إن معنى الآية «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ» على سبيل الظلم و الابتداء «لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ» على وجه الظلم و الابتداء عن ابن عباس و جماعة قالوا إنه قتله غيلة بأن ألقى عليه و هو نائم صخرة شدخه بها قال المرتضى و الظاهر بغير الوجهين أشبه لأنه تعالى أخبر عنه أنه و إن بسط إليه أخوه يده ليقتله أي و هو مريد لقتله لأن اللام بمعنى كي و هي منبئة عن الإرادة و الغرض و لا شبهة في قبح ذلك لأن المدافع إنما يحسن منه المدافعة للظالم طلبا للتخلص من غير أن يقصد إلى قتله فكأنه قال لئن ظلمتني لم أظلمك «إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ» في مدي إليك يدي لقتلك «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ» معناه إني لا أبدؤك بالقتل و لأني أريد أن ترجع بإثم قتلي إن قتلتني و إثمك الذي كان منك قبل قتلی.

بچه محله امام رضا;642205 نوشت:
سلام علیکم

در تفاسیر بسطت را به "مددت" معنا کرده‌اند.
یعنی دستت را دراز کنی تا مرا به قتل برسانی.

أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا كَثِیرًا«النساء/82»
آیا در [معانی] قرآن نمی‏اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیاری می‏یافتند

سلام

اما در تفسیری که بنده اوردم که چنین نیست و معنی تحت اللفظی یعنی ظاهر ایه نیز بازکردن دست یا در واقع گشاده دستی معنی میدهد نه دراز کردن دست همانطور که ید در ید الله معنی دست نمیدهد شما دنبال تفاسیری برو که خودش با خودش در تضاد نباشد نمیشود که یکجا بگوئیم دفاع واجب است و یک جا بگوئیم هابیل در مقابل حمله قابیل دفاع نکرد و تسلیم شد!

فتا 1;642212 نوشت:
شما دنبال تفاسیری برو که خودش با خودش در تضاد نباشد


سلام علیکم
اگر پست بعدی حقیر را مطالعه کنید متوجه می‌شوید که این معنا را مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده‌اند.
التماس دعا

بچه محله امام رضا;642289 نوشت:



سلام
خوب است این سوال را هم بپرسیم که چرا گفت " ان تبوأ باثمی و اثمک " بازگردی با گناه من و گناه خودت
و بعد سوال کنیم آیا تا آن زمان دفاع از خود واجب شده بود ؟
و بعد سوال کنیم که چرا در آیات بعد می فرماید " و من اجل هذا کتبنا ..... کانما قتل الناس جمیعا "
[TD="class: QuranArabic, width: 49%"][/TD]

[پاسخ به دو اشكال كه بر قصه هابيل و قابيل در قرآن وارد شده است‏]
وجه ناوارد بودن اين اشكال اين است كه او در پاسخ برادرش نگفت: من از خود دفاع نمى‏كنم، و تو را در آنچه از من مى‏خواهى آزاد مى‏گذارم، بلكه تنها اين را گفت: كه من نمى‏خواهم تو را به قتل برسانم، در آيه شريفه چيزى در باره اينكه بالآخره قتل چگونه واقع شد و آيا مقتول با علم به اينكه قاتل قصد كشتن او را دارد، از خود دفاع كرد يا نه؟ و آيا قتل به اين صورت بوده، و يا آنكه برادر قاتل، مقتول را بى خبر ترور كرده، و فرصتى براى دفاع او نگذاشته؟ و ... نيامده.
پس اشكال بالا به هيچ وجه وارد نيست، و همچنين اشكال ديگرى كه كرده‏اند كه مقتول جرم سنگين‏ترى مرتكب شده، زيرا خواسته است با كشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دائمى و خالد شود، تا او با شقاوت دائمى برادرش سعادت پيدا كند، براى اينكه صريحا گفته:" من مى‏خواهم كه تو با كشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش بگيرى، و در نتيجه اهل آتش شوى"، و اين منطق نظير منطق بعضى از عابدان خشك و كج‏انديش است كه فكر مى‏كنند كه آنچه دارند زهد و تعبد است، و هر قدر از ناحيه ستمگران تو سرى بخورند و ظلم ببينند عابدتر و زاهدتر مى‏شوند، زيرا ظالم و زر و بال ظلم خود را بدوش خواهد كشيد و او در دفاع از حق خود هيچ وظيفه‏اى جز صبر كردن و اميد ثواب بردن ندارد، و اين خود نوعى نادانى است، براى اينكه كمك به گناه گنهكار است كه باعث مى‏شود كمك كننده نيز در جرم شريك گنهكار شود، نه اينكه گنهكار هر دو جرم را به دوش بكشد. «2»
وجه ناوارد بودن اين اشكال اين است كه گفتار او كه گفته است" من مى‏خواهم گناه مرا و گناه خودت را به دوش بكشى" گفتارى است مشروط و به فرض تحقق شرط، به همان معنايى كه بيانش گذشت.
بعضى از مفسرين در پاسخ به اين دو اشكال وجوهى سخيف و بى معنا ذكر كرده‏اند، «3» كه چون فايده‏اى در نقل آنها نبود از ذكرش خود دارى كرديم.
المیزان

بچه محله امام رضا;642289 نوشت:
سلام علیکم
اگر پست بعدی حقیر را مطالعه کنید متوجه می‌شوید که این معنا را مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده‌اند.
التماس دعا

نقل قول:
ترجمه الميزان، ج‏5، ص: 494
و از اينجا روشن مى‏شود كه اشكالى كه بعضى‏ها بر اين داستان كرده‏اند وارد نيست، و آن اشكال اين است كه: اين دو برادر هر دو مقصر و گناهكارند، زيرا يكى از آن دو به ظلم و تعدى راه افراط را رفته، و مرتكب قتل شده و ديگرى با قبول ظلم راه تفريط را طى كرده و خود را بكشتن داده، نه اعتراضى كرده و نه به دفاع از خود برخاسته، بلكه خود را تسليم او كرده و در
برابر اراده او تسليم و رام شده و صريحا گفته:" اگر براى كشتن من دست به سوى من بگشايى من ..." «1».
[پاسخ به دو اشكال كه بر قصه هابيل و قابيل در قرآن وارد شده است‏]
وجه ناوارد بودن اين اشكال اين است كه او در پاسخ برادرش نگفت: من از خود دفاع نمى‏كنم، و تو را در آنچه از من مى‏خواهى آزاد مى‏گذارم، بلكه تنها اين را گفت: كه من نمى‏خواهم تو را به قتل برسانم، در آيه شريفه چيزى در باره اينكه بالآخره قتل چگونه واقع شد و آيا مقتول با علم به اينكه قاتل قصد كشتن او را دارد، از خود دفاع كرد يا نه؟ و آيا قتل به اين صورت بوده، و يا آنكه برادر قاتل، مقتول را بى خبر ترور كرده، و فرصتى براى دفاع او نگذاشته؟ و ... نيامده.
پس اشكال بالا به هيچ وجه وارد نيست، و همچنين اشكال ديگرى كه كرده‏اند كه مقتول جرم سنگين‏ترى مرتكب شده، زيرا خواسته است با كشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دائمى و خالد شود، تا او با شقاوت دائمى برادرش سعادت پيدا كند، براى اينكه صريحا گفته:" من مى‏خواهم كه تو با كشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش بگيرى، و در نتيجه اهل آتش شوى"، و اين منطق نظير منطق بعضى از عابدان خشك و كج‏انديش است كه فكر مى‏كنند كه آنچه دارند زهد و تعبد است، و هر قدر از ناحيه ستمگران تو سرى بخورند و ظلم ببينند عابدتر و زاهدتر مى‏شوند، زيرا ظالم و زر و بال ظلم خود را بدوش خواهد كشيد و او در دفاع از حق خود هيچ وظيفه‏اى جز صبر كردن و اميد ثواب بردن ندارد، و اين خود نوعى نادانى است، براى اينكه كمك به گناه گنهكار است كه باعث مى‏شود كمك كننده نيز در جرم شريك گنهكار شود، نه اينكه گنهكار هر دو جرم را به دوش بكشد. «2»
وجه ناوارد بودن اين اشكال اين است كه گفتار او كه گفته است" من مى‏خواهم گناه مرا و گناه خودت را به دوش بكشى" گفتارى است مشروط و به فرض تحقق شرط، به همان معنايى كه بيانش گذشت.
بعضى از مفسرين در پاسخ به اين دو اشكال وجوهى سخيف و بى معنا ذكر كرده‏اند، «3» كه چون فايده‏اى در نقل آنها نبود از ذكرش خود دارى كرديم.

نقل قول:
تفسير أحسن الحديث، ج‏3، ص: 55
جمله إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ ... يك قاعده كلى است، هابيل با اين جمله استدلال كرده كه برادرم من تقصيرى ندارم عدم قبول قربانى تو به علّت متقى نبودن تو است، اگر اين قاعده راجع به عمل انجام شده باشد معنايش آن است كه: خداوند هر عملى را در صورتى مى‏پذيرد كه عامل، آن عمل را از روى تقوى انجام دهد و شرائط آن را كاملا مراعات كند، خواه در اعمال ديگر متقى باشد يا نه. و اگر قاعده كلى و راجع به همه اعمال باشد معنايش آن است كه اعمال شخص در صورتى مقبول است كه در همه كارهايش با تقوى باشد.
28- لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ ناگفته نماند: اگر كسى به قصد كشتن به انسان حمله كند در مقام دفاع مى‏شود او را كشت. پس چرا برادر مؤمن مى‏گويد: اگر حمله كرده و خواستى مرا بكشى من براى كشتن تو دست بلند نخواهم كرد كه از خدا مى‏ترسم مگر آنجا جاى ترس از خداست؟ و اگر تسليم به كشته شدن مى‏شد شرعى بود؟! در مجمع البيان از مجاهد و جبائى و مانند آنها نقل شده: قتل طرف بطور دفاع در آن زمان جايز نبود بلكه وظيفه صبر كردن بود ولى اين سخن در غايت ضعف است.

نقل قول:
تفسير روان جاويد، ج‏2، ص: 199
[سوره المائدة (5): آيه 28]
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (28)
ترجمه‏
هر آينه اگر بگشائى بسوى من دستت را كه بكشى مرا نيستم من گشانيده دست خود را كه بكشم ترا همانا من ميترسم از خداوند كه پروردگار جهانيان است.
تفسير
پس از آنكه قابيل برادر خود را تهديد بقتل نمود هابيل خواست او را تنبيه نمايد بآنكه قتل نفس از معاصى كبيره است و خوف از خدا مقتضى ترك آن است لذا ببرادر گفت اگر تو دست درازى بمن كنى من با آنكه بدانم تو اراده كشتن مرا دارى مرتكب اين امر نمى‏شوم براى ترس از خدا يعنى پس تو با آنكه بدانى من عزم قتل تو را نمينمايم اولويّت دارى كه مرتكب اين امر نشوى و اين خود ردع بزرگى بود كه از برادر خود نمود باز هم باين اكتفا ننمود و چنانچه در آيه بعد بيان خواهد شد انشاء اللّه تعالى اشاره نمود بآنكه قتل نفس باين اندازه معصيت دارد كه اگر كسى كسى را بيگناه بكشد خداوند عقاب معاصى مقتول را بقاتل مينمايد و چنين ظلمى جزاى آن ملازمت با آتش جهنم است با اين بيان ديگر جاى تو همّ آن نيست كه تصور شود هابيل گفته است اگر تو اقدام بقتل من كنى من دفاع نمى‏كنم زيرا علاوه بر آنكه اين معنى مستفاد از ظاهر آيه نيست به بيانى كه عرض شد اين مقال موجب تجرّى و اقبال قابيل بر قتل مى‏شود كه با اطمينان خاطر اقدام نمايد و منافى با مقصود هابيل است كه ردع او از اين عمل قبيح بوده چنانچه سيره صلحا و اهل تقوى است و محتاج نيست بآنكه گفته شود در آنزمان دفاع واجب نبوده با آنكه وجوب دفاع از احكام عقليه بلكه فطريه است و مخصوص بزمانى دون زمانى نميشود و بنظر حقير چنانچه اشاره شد مراد آنستكه اگر تو پيش دستى بقتل من كنى من پيشدستى بقتل تو نمى‏كنم و اين غير از آنستكه دفاع ننمايد زيرا مدافع جلوگيرى از قتل خود ميكند نه اقدام بقتل غير و مؤيد اين معنى است آنچه از ابن عباس در اين مقام نقل شده است كه ظاهرا تفسير را از حضرت امير المؤمنين (ع) تعلّم نموده است كه مراد آنستكه اگر تو دست درازى بمن نمائى بر سبيل ظلم و ابتدا كنى بقتل من من دست درازى نكنم بتو بطريق ظلم و ابتدا نكنم بقتل بنابر اين تعجب از مفسر معاصر است كه با اين شواهد حال و مقال چگونه آيه را به تبع بعضى از مفسرين حمل بر معنى دفاع نموده و جواب اشكال را كه آنها داده‏اند تقرير فرموده است ..

سلام

اگر دفت فرمایید مرحوم علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان و ...اینگونه تفسیر ها را تایید نفرموده اند .

یعنی ما اجبار نداریم هر تفسیری را حتی اگر از طرف شخص بزرگواری باشد بپذیریم .

آیا آیه گفتگو را در هنگام قتل نقل می کند یا خیر ؟
ظاهر قرآن نشان می دهد که این گفتگو پیش از انجام قتل بوده است و نوعی تهدید به قتل است. قابیل به برادر می گوید که او را خواهد کشت و هابیل هم در مقابل تهدید به قتل جواب معقول و درست را می دهد و می گوید اگر شما تهدید می کنی که بعدا مرا خواهی کشت دلیل بر این نیست که من هم به خاطر تهدید تو اقدام به قتل تو بزنم.
پس تهدید به قتل دلیلی برای کشتن تهدید کننده نیست.
چرا فرمود " باثمی و اثمک" ؟
دو احتمال وجود دارد : احتمال اول : اینکه قاتل به خاطر قتل، بار گناهان مقتول را بر دوش خواهد کشید. که در روایتی به این مسئله اشاره شده است. که حکمت ان را نمی دانیم. شاید به خاطر اینکه فرصت توبه از دست مقتول رفته است یا ...
احتمال دوم : انتساب اثم به قاتل و مقتول یک نوع نسبت است. یعنی اثمی یعنی گناهی که قاتل نسبت به مقتول انجام داده است که در اینجا یک مصداقش همین قتل است. و اثمک یعنی گناهی که قاتل نسبت به غیر مقتول مثلا پدرش یا خداوند انجام داده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

هابیل نگفت اگر تو بخواهی مرا بکشی من از خودم دفاعی نخواهم کرد، بلکه می گوید اگر تو اقدام به کشتن من کنی من اقدام به کشتن تو نمی کنم. این کلام هابیل به معنی عدم دفاع از خودش در مقابل قابیل نیست.[1]هابیل از اقدام به قتل اباء دارد چون از نتیجه و عاقبت آن که عذاب الهی است اطلاع دارد.

و در ادامه میگوید اگر تو مرا به قتل برسانی گناه من و گناه خودت را به دوش خواهی کشید.


حضرت باقر عليه السّلام: هر كه بكشد مؤمنى را، ثابت فرمايد خدا بر قاتل او جميع گناهان مقتول را و برى كند مقتول را از آن، و اين است قول خداوند عزّ و جلّ‏ «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ».
[2]


[/HR]
[1] -بروجردى سيد محمد ابراهيم‏، تفسير جامع، ج‏2، ص: 200.


[2] - شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صفحه 328، حديث 9.

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام

یاسین;642790 نوشت:
حضرت باقر عليه السّلام: هر كه بكشد مؤمنى را، ثابت فرمايد خدا بر قاتل او جميع گناهان مقتول را و برى كند مقتول را از آن، و اين است قول خداوند عزّ و جلّ‏ «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ».[2]

یعنی چون نفسش کشته شده باید گناهانش به دوش کسی دیگر بیافته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این با عدالت خدا آیا منافات نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی رو که جرمی نکرده مجازات کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا اگر قاتل قصاص بشه به جرم قتل ،اون وقت چی آیا باز گناهان رو به دوش میکشه؟؟؟
و اگر بخشیده بشه چطور میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و یه سواله دیگه برای این گناهان به گردن قاتل میافته که اگر مقتول رو نمیکشت ممکن بود مقتول استغفار کنه و با کار قاتل این امکان از مقتول گرفته شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فتا 1;641842 نوشت:
(اشكال)
دفاع امريست واجب حرام نيست چرا هابيل دفاع نكرد بلكه او را باين كلام جرى نمود.
(جواب)
موضوع دفاع هنوز محقق نشده بود زيرا مجرد تهديد بود كه من تو را خواهم كشت لكن در چه موقع و بچه وسيله معلوم نيست و هابيل باين لسان نهى از منكر كرد كه قتل نفس باعث عذاب الهى است و كسى كه از عذاب الهى بيم دارد بايد خود را در معرض عذاب در نياورد.

با عرض سلام

همانطور که دوستان هم فرمودند به چند علت این سخن قابیل که به برادرش گفت " تو را میکشم" تهدید بوده.

اول همان مساله لئن بسطت. که میگوید اگر تو دستت را به جهت قتل من بگشایی.... یعنی احتمالش هم هست که اینکار را نکنی ، درصورتیکه تصمیم به چنین کاری بگیری ...

دوم اینکه میفرماید: ماانا بباسط یدی الی لاقتلک ... به این دلیل که من از پروردگارم میترسم که مرا عقوبت کند.

پس با این جمله و جمله بعدی ( انی ارید ان تبوأ باثمی و اثمک ....) میخواهد به او بفهماند که قتل نفس گناهی است نابخشودنی و به این طریق او را از تصمیمش منصرف کند.....

نه اینکه بگوید اگر تو مرا بکشی من از خودم دفاع نمیکنم بلکه منظور اینست که حتی اگر بدانم تو تصمیم داری در حق من مرتکب این ظلم شوی من به خود اجازه نمیدهم که قصاص قبل از جنایت کنم و همین تصمیم تو را در مورد خودت اجرا کنم...

سوم اینکه در آیه 30 میفرماید:

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۳۰﴾

پس نفس [اماره]اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد.. و.. وى را كشت و از زيانكاران شد (۳۰)

در این آیه نتیجه این تهدیدها را اعلام میکند و میفرماید بالاخره (بعدا) قابیل مرتکب قتل برادرش میشود و با اینکار از زیانکاران میشود...

ضمنا از لغت "فاصبح من النادمین" هم این احتمال میرود که مظور اینست شب درحالیکه خواب و بی دفاع بوده او را کشته چون میتوان چنین معنا کرد که صبح کرد در حالیکه از زیانکاران شده بود.

.امین.;643193 نوشت:
با عرض سلام

همانطور که دوستان هم فرمودند به چند علت این سخن قابیل که به برادرش گفت " تو را میکشم" تهدید بوده.

اول همان مساله لئن بسطت. که میگوید اگر تو دستت را به جهت قتل من بگشایی.... یعنی احتمالش هم هست که اینکار را نکنی ، درصورتیکه تصمیم به چنین کاری بگیری ...

دوم اینکه میفرماید: ماانا بباسط یدی الی لاقتلک ... به این دلیل که من از پروردگارم میترسم که مرا عقوبت کند.

پس با این جمله و جمله بعدی ( انی ارید ان تبوأ باثمی و اثمک ....) میخواهد به او بفهماند که قتل نفس گناهی است نابخشودنی و به این طریق او را از تصمیمش منصرف کند.....

نه اینکه بگوید اگر تو مرا بکشی من از خودم دفاع نمیکنم بلکه منظور اینست که حتی اگر بدانم تو تصمیم داری در حق من مرتکب این ظلم شوی من به خود اجازه نمیدهم که قصاص قبل از جنایت کنم و همین تصمیم تو را در مورد خودت اجرا کنم...

سوم اینکه در آیه 30 میفرماید:

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۳۰﴾

پس نفس [اماره]اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد.. و.. وى را كشت و از زيانكاران شد (۳۰)

در این آیه نتیجه این تهدیدها را اعلام میکند و میفرماید بالاخره (بعدا) قابیل مرتکب قتل برادرش میشود و با اینکار از زیانکاران میشود...

ضمنا از لغت "فاصبح من النادمین" هم این احتمال میرود که مظور اینست شب درحالیکه خواب و بی دفاع بوده او را کشته چون میتوان چنین معنا کرد که صبح کرد در حالیکه از زیانکاران شده بود.

سلام

ممکن است بفرمایید این مطالب در پاسخ بکدام تایپیک بنده است ؟

اهورانی;643010 نوشت:
یعنی چون نفسش کشته شده باید گناهانش به دوش کسی دیگر بیافته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این با عدالت خدا آیا منافات نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی رو که جرمی نکرده مجازات کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا اگر قاتل قصاص بشه به جرم قتل ،اون وقت چی آیا باز گناهان رو به دوش میکشه؟؟؟
و اگر بخشیده بشه چطور میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام

اگر دقت فرمایید قتل هابیل یک قتل ساده نیست هابیل فردی با تقواست که بدست برادرش شهید میشود و این کاملاً عادلانه است که از گناه مبراشود و به بهشت برود و گناهش به قاتل منتقل گردد و قاتل کناهش دو چندان میشود حال بفرض هم که توبه کند باید هم از گناه خودش توبه کند و هم از گناه مقتول یعنی کارش بسیار سخت میشود که البته هابیل این تذکر را به او میدهد و لی با وجود این لجاجت مینماید .

اهورانی;643010 نوشت:
سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام

نقل قول نوشته اصلی توسط یاسین نمایش پست ها
حضرت باقر عليه السّلام: هر كه بكشد مؤمنى را، ثابت فرمايد خدا بر قاتل او جميع گناهان مقتول را و برى كند مقتول را از آن، و اين است قول خداوند عزّ و جلّ‏ «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ».[2]
یعنی چون نفسش کشته شده باید گناهانش به دوش کسی دیگر بیافته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این با عدالت خدا آیا منافات نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی رو که جرمی نکرده مجازات کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا اگر قاتل قصاص بشه به جرم قتل ،اون وقت چی آیا باز گناهان رو به دوش میکشه؟؟؟
و اگر بخشیده بشه چطور میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟


با حرفتون بابت هابیل موافقم اما این کاربر یه حدیث آوردن روی صحبت من درباره حدیث بود

فتا 1;643566 نوشت:
سلام

ممکن است بفرمایید این مطالب در پاسخ بکدام تایپیک بنده است ؟

سلام
پاسخ من به شما نبود. در تایید سخنان شما بود. فقط صحبتهای شما رو تکرار نکردم

اهورانی;643010 نوشت:
یعنی چون نفسش کشته شده باید گناهانش به دوش کسی دیگر بیافته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این با عدالت خدا آیا منافات نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی رو که جرمی نکرده مجازات کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد « إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِك‏» دو معنی ذکر شده است؛

1- تا با این کار هم گناهانی که قبلا مرتکب شده بودی بر عهد ات باشد و هم گناه گشتن من بر عهدت باشد.
2- با کشتن من، گناهان من بر عهده تو بیاید.

روایاتی داریم که اگر شخصی انسان بی گناهی را به قتل برساند، گناهان مقتول نیز به عهده قاتل می باشد. (سید علی اکبر قرشی،تفسير احسن الحديث، ج‏3، ص: 56).

اگر مقتول زنده می ماند فرصت بیشتری برای توبه و جبران گناهانش داشت، حال که قاتل این فرصت را از او گرفت، گناهانش را باید به دوش بکشد.

تاپیک جمع بندی

بسم الله الرحمن الرحیم


در اسلام ظلم پذیری جایز نیست بلکه خداوند به افراد مظلوم حق و اجازه دفاع داده است« وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرين»[1] (و هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها بمقدارى كه به شما تعدّى شده كيفر دهيد! و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است).


" وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ" بطورى كه از سياق بر مى‏آيد خطابش به مسلمين است، و لازمه‏اش اين است كه مراد از معاقبت، مجازات مشركين و كفار باشد، و مراد از جمله" عُوقِبْتُمْ بِهِ" عقابى باشد كه كفار به مسلمانان كرده‏اند كه چرا به خدا ايمان آورده‏ ايد، و چرا خدايان ما را رها كرده‏ ايد؟

و معناى آيه اين مى‏شود كه اگر خواستيد كفار را بخاطر اينكه شما را عقاب كرده‏ اند عقاب كنيد رعايت انصاف را بكنيد، و آن گونه كه آنها شما را عقاب كرده‏ اند عقابشان كنيد نه بيشتر.

[فضيليت صبر آزار مشركين و امر به پيامبر (ص) به اينكه صبر كند و خدا به او صبر داده است‏]

و معناى جمله" وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ" اين است كه اگر بر تلخى عقاب كفار بسازيد و در مقام تلافى بر نيائيد براى شما بهتر است، چون اين صبر شما در حقيقت ايثار رضاى خدا و اجر و ثواب او بر رضاى خودتان و تشفى قلب خودتان است، در نتيجه عمل شما خالص براى وجه كريم خدا خواهد بود، علاوه بر اين، گذشت، كار جوانمردان است، و آثار جميلى در پى دارد.[2]


هابیل هم در مقابل برادرش حالت ذلت به خود نگرفت، انچه قرآن از قول هابیل ذکر می کند این است که من در هر صورت به تو ظلم و ستم نخواهم کرد، و این به معنی پذیرش ظلم و دفاع نکردن نیست.


در مورد « إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِك‏» دو معنی ذکر شده است؛

1- تا با این کار هم گناهانی که قبلا مرتکب شده بودی بر عهد ات باشد و هم گناه گشتن من بر عهدت باشد.
2- با کشتن من، گناهان من بر عهده تو بیاید.

روایاتی داریم که اگر شخصی انسان بی گناهی را به قتل برساند، گناهان مقتول نیز به عهده قاتل می باشد. (سید علی اکبر قرشی،تفسير احسن الحديث، ج‏3، ص: 56

اگر مقتول زنده می ماند فرصت بیشتری برای توبه و جبران گناهانش داشت، حال که قاتل این فرصت را از او گرفت، گناهانش را باید به دوش بکشد.



[/HR] [1] - سوره نحل،آیه126.

[2] - علامه طباطبایی، ترجمه الميزان، ج‏12، ص: 538

موضوع قفل شده است