اختلاف با زن داداش

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختلاف با زن داداش

باسلام
حدود 3سال پیش تنها برادر من ازدواج کرد. اوایل ارتباطم با زن برادرم خوب بود. اون موقع من مجرد بودم. با اینکه 1سال از ایشون بزرگ بودم ولی همیشه بهش احترام میذاشتم و دوستش داشتم. هرچند رفتارهای بچه گانه زیاد داشت ولی من بخاطر برادرم دذوسش داشتم. بعد 6 ماه نامزدی اینا ازدواج کردن و به طبقه بالای خانه پدری مون اومدن. اوایل ناهار و شام و کلا خوردو خوراک مون باهم بود. بیشتر مواقع مامانم پخت و پز می کرد و ظرفارو می شست. تا اینکه یه بار مامان و بابام مسافرت بودن و طبق معمول زن داداشم شامش رو خورد و رفت خونه خودش. منم به رفتارش اعتراض کردم که چرا کمک نمی کنی و .......
خلاصه این شد قیچی رابطه منو زن داداشم... البته نمیخوام خیلی وارد جزییات بشم. ولی بعد از 1سال خوردن و دست به سیاه و سفید نزدن بالاخره اونا خورد و خوراکشون جدا شد و زن داداشم خودش آشپزی می کرد. بعد اون اتفاق هر چند من بارها سعی کردم دوباره ارتباط داشته باشیم اما ایشون اصلا دلش نمیخواد که ما دوباره صمیمی بشیم. حتی الان که حدود من 1سال ازدواج کردم ایشون و برادرم خونه من نیومدن و من حتی خونه برادرم نرفتم!!!
من گاهی برادرمو می بینم تا تو مسنجر و... باهم در ارتباطیم. ولی خیلی کم....
خلاصه ما هر مراسمی داشتیم که مربوط به من بود که باید برادرمم می بود ایشون یه دعوایی تو خونه شون می انداختن... منم بخاطر همینه که تا حالا برادرمو خونه مون دعوت نکردم... چون فکر کردم بازم بحث شون بشه... و من دوس ندارم که ناراحتیی بین شون باشه.
نمیدونم چطوری با زن داداشم رفتار کنم. خیلی کوتاه اومدم ولی ایشون اصلا اصلا دوس نداره حتی جواب سلامم رو بده... بارها پا پیش گذاشتم بهش سلام دادم باهاش دست دادم ولی چاره نداشته....
اگه خدا بخواد فروردین عازم حج هستم
میخواستم بدونم حج رفتن من با این اوضاع اشکالی نداره؟؟ نمیخوام حق الناسی به گردنم باشه... در حالیکه من بی احترامیی بهشون نکردم... حتی بارها خواسشتم تمومش کنم اما عذاب وجدان رهام نمی کنه... همش فکررش هستم که چطوری قضیه رو تموم کنم.
حرف هیچ کس رو گوش نمیدن... نزدیکای عروسی من مادرزن داداشم باهاشون حرف زده بود که کوتاه بیا و تمومش کن... تا 3ماه خونه مادرش نرفت!!!!

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد بصیر

[="Tahoma"][="Blue"]

آنجل;639232 نوشت:
باسلام
حدود 3سال پیش تنها برادر من ازدواج کرد. اوایل ارتباطم با زن برادرم خوب بود. اون موقع من مجرد بودم. با اینکه 1سال از ایشون بزرگ بودم ولی همیشه بهش احترام میذاشتم و دوستش داشتم. هرچند رفتارهای بچه گانه زیاد داشت ولی من بخاطر برادرم دذوسش داشتم. بعد 6 ماه نامزدی اینا ازدواج کردن و به طبقه بالای خانه پدری مون اومدن. اوایل ناهار و شام و کلا خوردو خوراک مون باهم بود. بیشتر مواقع مامانم پخت و پز می کرد و ظرفارو می شست. تا اینکه یه بار مامان و بابام مسافرت بودن و طبق معمول زن داداشم شامش رو خورد و رفت خونه خودش. منم به رفتارش اعتراض کردم که چرا کمک نمی کنی و .......
خلاصه این شد قیچی رابطه منو زن داداشم... البته نمیخوام خیلی وارد جزییات بشم. ولی بعد از 1سال خوردن و دست به سیاه و سفید نزدن بالاخره اونا خورد و خوراکشون جدا شد و زن داداشم خودش آشپزی می کرد. بعد اون اتفاق هر چند من بارها سعی کردم دوباره ارتباط داشته باشیم اما ایشون اصلا دلش نمیخواد که ما دوباره صمیمی بشیم. حتی الان که حدود من 1سال ازدواج کردم ایشون و برادرم خونه من نیومدن و من حتی خونه برادرم نرفتم!!!
من گاهی برادرمو می بینم تا تو مسنجر و... باهم در ارتباطیم. ولی خیلی کم....
خلاصه ما هر مراسمی داشتیم که مربوط به من بود که باید برادرمم می بود ایشون یه دعوایی تو خونه شون می انداختن... منم بخاطر همینه که تا حالا برادرمو خونه مون دعوت نکردم... چون فکر کردم بازم بحث شون بشه... و من دوس ندارم که ناراحتیی بین شون باشه.
نمیدونم چطوری با زن داداشم رفتار کنم. خیلی کوتاه اومدم ولی ایشون اصلا اصلا دوس نداره حتی جواب سلامم رو بده... بارها پا پیش گذاشتم بهش سلام دادم باهاش دست دادم ولی چاره نداشته....
اگه خدا بخواد فروردین عازم حج هستم
میخواستم بدونم حج رفتن من با این اوضاع اشکالی نداره؟؟ نمیخوام حق الناسی به گردنم باشه... در حالیکه من بی احترامیی بهشون نکردم... حتی بارها خواسشتم تمومش کنم اما عذاب وجدان رهام نمی کنه... همش فکررش هستم که چطوری قضیه رو تموم کنم.
حرف هیچ کس رو گوش نمیدن... نزدیکای عروسی من مادرزن داداشم باهاشون حرف زده بود که کوتاه بیا و تمومش کن... تا 3ماه خونه مادرش نرفت!!!!

باسلام و عرض ادب
من نمی دانم دقیقا بین شما و زن داداشتان چه حرف و بحثی پیش آمده که ایشان این همه از شما ناراحت هستند. به نظر می رسد فقط این نباشد که شما به او گفته باشید چرا میخوری و میروی و دست به سیاه و سفید نمی زنی، اما اگر همین را هم گفته باشید بالاخره حرف خوبی به ایشان نگفته اید و شاید هر کس دیگری بود به ایشان بر می خورد. چون اولا ایشان میهمان شما حساب می شوند هر چند میهمان همیشگی هستند، ثانیا او طبق عادتی که همیشه داشته، دست به سیاه و سفید نمیزده و تا غذا میخورده کنار می رفته، لذا اگر بخواهیم او را متوجه کارش بکنیم، باید از روشهای غیر مستقیم دیگری استفاده کنیم نه اینکه یک مرتبه به او بگوییم چرا کمک نمی کنی. هر کسی باشد ناراحت می شود.
اما این که شما سعی و تلاش کرده اید تا دل او را بدست بیاورید کار خوبی کرده اید حتما اگر می توانید یک جعبه شیرینی ای، یک دسته گلی یا چیز دیگری بگیرید با همسرتان به منزل داداش بروید، بدون این که ذکر وقایع گذشته را بکنید، موقع برگشت یه حلالیت کلی بطلبید به خاطر این که دارید به سفر زیارتی خانه ی خدا می روید، فکر می کنم با این کار از شما راضی خواهد شد و اگر هم نشد، شما وظیفه ی خود را انجام داده اید و بجایش برای او یک زیارت در مدینه منوره و یک طواف در خانه ی خدا انجام بدهید.
موفق و موید باشید.[/]

اون جمله اي كه شما بهش گفتي خيلي مهمه اگه توش توهين بوده باشه بايد عذر خواهي مستقيم بكنيد تا حل بشه ولي اگه محترمانه گفتيد اين نشون ميده زن داداشتون حساسه خيلي شما نه زياد باهاشون صميمي شو نه قهر كامل در حد يه صله رحم باشيد چون اگه حساس باشه اين اخرين مورد نيست
در مورد حج هم كارشناس ها بگن بهتره:Gol:

جناب بصیر ممنون از راهنمایی هاتون...
درسته شاید من اشتباه کردم ولی ایشون اصلا اجازه دیدار نمیدن که من حتی برم برای معذرت خواهی!! من اگه حرفی بهش زدم اونم خیلی چیزا به من گفته... حتی باعث شده آبرو من پیش خانواده شوهرم بره.... ما خانواده مذهبی هستیم. خانواده همسرمم همینطور. یه بار که خانواده همسرم ما رو مهمونی دعوت کرده بودن ایشون با وضع حجاب افتضاحی اومده بوددن که باعث سرافکندگی من شد.... به مادرشوهر من که هیییییچ ارتباطی به این قضیه نداره بی احترامی کردن.... قراره ما و پدرومادرم و برادرم و خانمش باهم بریم مکه. رفتارهای ایشون هم زننده بوده که من فکر کنم اگه بخوام حرفی بهش بزنم بهم بی احترامی شدید می کنن چه برسه من بخوام برم خونه شون!!! منو تهدید کرده که حق نداری خونه ما بیایی وگرنه.....

ریحانه سادات عزیز
دقیقا ایشون انتظار دارن که همه بهشون احترام بذارن و جلو خم و راست بشن ولی ایشون هر رفتاری با هر کسی داشته باشه!!!!!

درسته که منم تو این قضیه مقصر بودم اما خیلی تلاش کردم تموم بشه ولی ایشن نمیخواد...

[="Tahoma"][="Blue"]

آنجل;639751 نوشت:
درسته شاید من اشتباه کردم ولی ایشون اصلا اجازه دیدار نمیدن که من حتی برم برای معذرت خواهی!! من اگه حرفی بهش زدم اونم خیلی چیزا به من گفته... حتی باعث شده آبرو من پیش خانواده شوهرم بره.... ما خانواده مذهبی هستیم. خانواده همسرمم همینطور. یه بار که خانواده همسرم ما رو مهمونی دعوت کرده بودن ایشون با وضع حجاب افتضاحی اومده بوددن که باعث سرافکندگی من شد.... به مادرشوهر من که هیییییچ ارتباطی به این قضیه نداره بی احترامی کردن.... قراره ما و پدرومادرم و برادرم و خانمش باهم بریم مکه. رفتارهای ایشون هم زننده بوده که من فکر کنم اگه بخوام حرفی بهش بزنم بهم بی احترامی شدید می کنن چه برسه من بخوام برم خونه شون!!! منو تهدید کرده که حق نداری خونه ما بیایی وگرنه.....

سلام علیکم
اگر اینگونه باشد که شما می فرمایید و به هیچ صراطی مستقیم نیستند و از شما نمی پذیرند، دیگر لازم نیست که برای معذرت خواهی به خانه ی آنها بروید بلکه، اعمال صالحی انجام بدهید وثواب آن را به ایشان هدیه کنید همچنین در این سفر معنوی، از خدا بخواهید که خدا اخلاق نیکو به ایشان بدهد و از سرِ خطاهایش در گذرد و او را هدایت کند، شما هم از او بگذرید ان شاءالله خدا هم اعمال شما را مورد قبول واقع می گرداند.[/]

خواهرم میگه شما دوتا اهل یه خانواده اید باهم حرف نمیزنید مکه رفتن تون دیگه چیه؟؟ میگه بنظر من حج تون درست نیست!!!!

به نظر من شما خیلی بهش حساسیت نشون دادین وگرنه چرا با خواهرتون بد نیست. مطمئن باشین اون دیگه با شما خوب نخواهد شد.

[="Tahoma"][="Blue"]

آنجل;640054 نوشت:
خواهرم میگه شما دوتا اهل یه خانواده اید باهم حرف نمیزنید مکه رفتن تون دیگه چیه؟؟ میگه بنظر من حج تون درست نیست!!!!

اگر شما برای جلب رضایت به سمت او رفته اید و مقدمات رفع کدورت را حاصل کرده اید و خودتان هم چیزی ته دلتان نیست و دلتان را صاف کرده اید، اگر ایشان به هر نحوی از شما نمی پذیرد دیگر چیزی بر گردن شما نیست و ربطی به حج رفتن و نرفتن ندارد.[/]

[="Arial"][="Black"]سلام و ادب
خیلی ببخشید قصد جسارت یا توهین ندارم واقعا وقتی این اتفاقات و مسائل رو میشنوم خنده ام میگیره و از انسانیت خودم شرمنده میشم که انسان اشرف مخلوقات که تا کجاها میتونه رشد کنه تا چه اندازه خودشو کوچک و بی ظرفیت می بینه البته بیشتر روی صحبتهام با همسر برادرتونه واقعا این دنیا ارزش این همه کینه و دشمنی رو نداره
من کوچکتر از این حرفام که تو تایپیک مسایل خانوادگی نظر بدم بخصوص با توجه به سنم اما بنظرم اگه یه راه داشته باشه اون برادرتونه اگه امکانش باشه تنهایی به مشاوره مراجعه کنه یا از طریق کتاب و افراد آگاه اطلاعات بگیره تا بتونه حساب شده و کاربلد با همسرشون صحبت کنن و طی یه مدت زمانی بتونن اون رو قانع کنن
ولی پیشنهادم اینه اگه قراره این اخلاق و خصوصیات و این سطح فکر همسر برادرتون همینطور باقی بمونه بعد از اینکه احتمالا باهم خوب شدید رابطتون زیاد نباشه و خیلی چیزهارو مراعات کنید

یاعلی مدد[/]

موضوع قفل شده است