جمع بندی بیعت بنی عباس با سادات حسنی

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بیعت بنی عباس با سادات حسنی

با وجود اینکه دعوت بنی عباس از مدت ها پیش آغاز شده بود چرا آنها از جمله سفاح و منصور با سید حسنی محمد نفس زکیه به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کردند؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سید محسن

با سلام
بنی عباس پس از مرگ ابوهاشم فرزند محمد حنفیه ادعای امامت و جانشینی او را کردند و از همان سالها در تدارک تصاحب خلافت و حکومت بودند. آنان همپای علویان بر علیه امویان به پا خواستند و با شعار (الرضا من آل محمد) موجبات سقوط حکومت امویان در سال(132 ه ق) را فراهم نمودند. اما بنی عباس با کمک ابومسلم خراسانی در خراسان و ابوسلمه خلال در بغداد و با زد و بند سیاسی در خفا و پنهان، قیام را به نفع خود تمام کرده و انقلاب علیه امویان را مصادره نمودند در حالی که عامه مردم تصور میکردند که بنی عباس خواهان بازگشت حکومت به اهل بیت هستند و به استناد شعار ا لرضا من آل محمد مردم انتظار حکومت اهل بیت وعلویان را میکشیدند که به یک باره ورق برگشت و بنی عباس بر مسند خلافت نشستند.

اما جریان بیعت منصور دوانقی با نفس زکیه

ابوعبدالله محمد «نفس زكیه» ملقب به «صریح قریش» است در سال 100 هـ ق به دنیا آمد. پدرش عبدالله فرزند حسن مثنی و نوه امام حسن مجتبی علیه السلام است. مادرش هند دختر ابی عبیدة بن عبدالله بن زمعه ... است و چون مادران و مادر بزرگهای محمد، هیچكدام كنیز نبودند، برای همین هم لقب صریح قریش داشت. محمد را از جهت كثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی و شجاعت و كثرت فضائل "نفس زكیه" می گفتند. نزدیكان و بنی الحسن نیز، از باب اینكه او همنام پیغمبر اكرم بود و بین دو كتف او خال بزرگ سیاهی بود، عقیده داشتند كه او مهدی اهل بیت است و می گفتند كه همان مهدی موعود است كه مالك شرق و غرب عالم می شود. از همین رو، زمانی كه حكومت بنی امیه رو به زوال رفت، عده ای از بنی عباس از جمله سفاح و منصور و ... و عده ای از بنی هاشم از جمله عبدالله پدر همین محمد و ابراهیم و حسن دیباج و ... در «ابواء» جمع شدند و با محمد بیعت كردند و همیشه منتظر و مترصد خروج او بودند. منصور دوانیقی نیز دو مرتبه با او بیعت كرده بود. تنها امام صادق علیه السلام بیعت نكردند و وقتی امام جعفر صادق علیه السلام با این مسئله روبرو شد به عبدالله محض، پدر محمد فرمود: اگر شما با او بیعت می كنید به خیال اینكه او همان مهدی موعود است كه خطاست و اگر این بیعت به علت این باشد كه او امر به معروف و نهی از منكر كند، بهتر است با تو بیعت شود، زیرا تو بزرگتر و شیخ بنی هاشمی. عبدالله محض پدر محمد از این سخن ناراحت شد و سخن تندی به حضرت گفت. بعد حضرت اشاره ای كردند كه آن مرد (ابوجعفر منصور) او را (یعنی محمد را) خواهد كشت و خلیفه می شود. با این وصف محمد و برادرش ابراهیم دائما در فكر خلافت و حكومت بودند تا اینكه سفاح اولین خلیفه عباسی، حاكم شد. از آن موقع، این دو نفر خود را مخفی كردند، سفاح به علت احترام به پدر آنان پی گیر آنها نشد ولی بعد از او كه منصور خلیفه شد، دائما به دنبال آن دو نفر بود، و همه جا جاسوس گذاشته بود تا شاید آنها را پیدا كنند.

قیام محمد و خروج او بر منصور:

محمد مدت طولانی در مخفیگاه بود و زندگی سختی را می گذراند تا اینكه در سال 145 هـ ق خروج كرد و به اتفاق 250 نفر در ماه رجب، وارد مدینه شدند، به سراغ زندان منصور رفتند، زندانبان آنجا "رباح بن عثمان" را گرفتند و درهای زندان را شكستند و زندانیان را فراری دادند، آنوقت محمد بر بالای منبر رفت و برای مردم خطبه خواند و مردم را از خباثت و جنایت های منصور آگاه كرد.

سید محسن;640010 نوشت:
محمد را از جهت كثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی و شجاعت و كثرت فضائل "نفس زكیه" می گفتند.

چگونه نفس زکیه ای بود که ادعای مهدویت کرد؟

با سلام
برخی بر این باورند که نفس زکیه خود را مهدی موعود میخواند اما اگر در منابع تاریخی غور کنیم چنین مطلبی نمی یابیم. البته پدرش عبدالله محض چنین نظری داشت اما خود محمد نفس زکیه ظاهرا چنین نظری نداشته است.

سید محسن;640010 نوشت:
پدر همین محمد و ابراهیم و حسن دیباج و ... در «ابواء» جمع شدند و با محمد بیعت كردند و همیشه منتظر و مترصد خروج او بودند. منصور دوانیقی نیز دو مرتبه با او بیعت كرده بود.

سلام
کارشناس محترم جواب شما به عنوان مقدمه پذیرفتنی است ولی سوال اصلی این بود که وقتی بنی عباس از مدت ها پیش از واقعه ابوا برای خلافت خودشان برنامه ریزی می کردند دیگر چرا با نفس زکیه بیعت کردند البته درست است که نمی خواستند که لو بروند اما دیگر چه نیازی به بیعت بود؟
من دو احتمال در این باره می دهم:1-منصور و سفاح از برنامه دعوت پدرشان محمد بن علی خبر نداشتند.
2-بنی عباس می خواستند به سادات حسنی حقه بزنند و آنها را زودتر از خودشان به معرکه بفرستند.
نظر شما چیست؟

با سلام
خدمت عصران عزیز
نفس زکیه در بین بنی هاشم از جایگاه خاص و ویژه ای برخوردار بود و پدرش عبدالله هم او را مهدی معرفی میکرد از این رو با او بیعت نمودند اما در خفا و پنهانی بنی عباس برای خودشان حکومت را پایه ریزی میکردند به نظر من غفلت علویان و عدم اتحاد آنان و خیانت برخی از بزرگان از جمله ابومسلم خراسانی و ابوسلمه خلال به علویان و نیرنگ و فریب بنی عباس باعث شد قیام بر علیه بنی امیه به سود بنی عباس پایان یابد. در ضمن بیعت آنان با نفس زکیه بیعت ظاهری بود غرض استفاده سیاسی از بنی حسن بود که حاصل شد. نمونه این خیانت را در تاریخ به وفور ملاحظه میکنیم

پرسش:
با وجود اینکه دعوت بنی عباس از مدت ها پیش آغاز شده بود چرا آنها از جمله سفاح و منصور با سید حسنی محمد نفس زکیه به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کردند؟
آیا محمد نفس زکیه ادعای امامت داشت؟

پاسخ:
بنی عباس پس از مرگ ابوهاشم فرزند محمد حنفیه ادعای امامت و جانشینی او را کردند و از همان سال ها در تدارک تصاحب خلافت و حکومت بودند. آنان همپای علویان بر علیه امویان به پا خواستند و با شعار (الرضا من آل محمد) [1]موجبات سقوط حکومت امویان در سال(132 ه ق) را فراهم نمودند.

اما بنی عباس با کمک ابومسلم[2] خراسانی در خراسان و ابوسلمه خلال در بغداد و با زد و بند سیاسی در خفا و پنهان، قیام را به نفع خود تمام کرده و انقلاب علیه امویان را مصادره نمودند در حالی که عامه مردم تصور میکردند که بنی عباس خواهان بازگشت حکومت به اهل بیت هستند و به استناد شعار "الرضا من آل محمد" مردم انتظار حکومت اهل بیت وعلویان را میکشیدند که به یک باره ورق برگشت و بنی عباس بر مسند خلافت نشستند.

بنی عباس در اواخر قرن اول داعیان خویش را به خراسان اعزام نمودند. آنان در شام و عراق موفقیتی کسب نمیکردند زیرا شام در دست امویان و عراق در دست علویان بود لذا خراسان[3]

بهترین مکان برای داعیان عباسی و جلب مردم به خویش بود.آنان توانستند با شعار "الرضا من آل محمد" مردم خراسان چه بسا علویان عراق را فریب داده و برای خود پایگاهی را دایر کنند. نکته قابل تامل این بود که بنی عباس مردم را به خود دعوت نکردند بلکه به اهل بیت پیامبر دعوت می نمودند و لذا نه مردم خراسان و نه علویان عراق به آنان شک نداشتند و با توجه به شعار" الرضا من ال محمد" تصور میکردند عباسیان به نفع سادات حسنی و فاطمی داعیان خود را به مناطق مختلف گسیل ساختند غافل از اینکه در پس پرده بنی عباس در فکر مصادره انقلاب و قیام به نفع خود است. از این رو بیعت بنی عباس در ابواء[4] ظاهری و برای رد گم کردن بود آنان در ظاهر با نفس زکیه بیعت کردند[5]

اما در واقع به دنبال اهداف و امیال خود بودند آنان آگاهانه با نفس زکیه بیعت کردند زیرا امویان دشمن مشترک هر دو بودند هم دشمن علویان و هم دشمن عباسیان لذا باید بر دشمن مشترک پیروز میشدند و این امر میسر نمیشد مگر به کمک و یاری هر دو گروه اما در خفا و پنهانی توسط ابومسلم خراسانی در خراسان و ابوسلمه خلال در عراق اوضاع را به گونه ای چیده بودند که با سقوط امویان بنی عباس زمام امور را در دست بگیرند نه علویان.اگر چه امام صادق(علیه السلام) از عاقبت این قیام و شکست علویان خبر داد و خبر از به دست گرفتن زمام امور به دست عباسیان داد اما علویان به سخنان حضرت توجهی نکردند و همین اتفاق رخ داد. شاید بتوان گفت یکی از ضعف های علویان که نتوانستند انقلاب خود را حفظ کنند عدم شم سیاسی و دور اندیشی در اوضاع سیاسی جاری بود.

اینکه سوال شده آیا محمد نفس زکیه ادعای امامت داشت؟
درپاسخ میگوئیم
یکی از مسائلی که باعث اختلاف بین شاخه حسنی و حسینی گردید موضوع اعتقاد به مهدویت محمد بن عبدالله بن حسن بود. عبدالله بن حسن با نادیده گرفتن امام صادق(علیه السلام) و امامت او به مهدویت فرزندش محمد نفس زکیه قائل شد و حتی برای او به عنوان مهدی امت از دیگران بیعت ستاند. عبدالله بن حسن شخصیت خاصی در بین بنی هاشم داشت به گونه ای که امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر بناست با محمد بیعت کنیم با تو بیعت میکنیم که بزرگ و شیخ ما میباشی،

این احترام حضرت، حاکی از جایگاه ویژه عبدالله در بین بنی هاشم بود. اما برخورد عبدالله با امام صادق(علیه السلام) مناسب نبود و زمانی که امام صادق(علیه السلام) با نفس زکیه بیعت نکرد
از طرف عبدالله بن حسن، متهم به حسادت گردید.[6] از این رو در بین شیعیان افرادی به امامت و مهدویت نفس زکیه قائل شدند و پس از شهادت وی فرقه محمدیه قائل به بازگشت و ظهور او بودند.

برخی نویسندگان ملل و نحل نوشته‎اند: پس از کشته شدن نفس زکیه، مغیرة بن سعید عجلی و طرفدارانش مدعی شدند، نفس زکیه نمرده است بلکه در کوه حاجر در منطقه نجد در غیبت به سرمی‎برد و ظهور خواهد کرد. این گروه به محمدیه مشهور بوده و معتقد بودند نفس زکیه مهدی موعود است.[7]

به نظر میرسد علاوه بر عبدالله بن حسن خود محمد اعتقاد به مهدویت خویش داشته است زیرا در هیچ منبع تاریخی خلاف آن را از نفس زکیه شاهد نیستیم.
به هر صورت این امر بین مورخین اختلافی است.

سید بن طاووس که نسل وی از طرف مادر به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد به دفاع از عبدالله محض و قیام فرزندش محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته و نوشته است: آنها معتقد نبودند مهدى از آنها است و نسبت دادن مهدى براى نفس زکیّه، به جهت معنای عمومی آن بوده چراکه به هر قیام‎ کننده‎ای اطلاق می شده و هرگز مقصودشان مهدى موعود نبود.[8]

سید بن طاووس معتقد است حسنیان از افراد مورد علاقه امام صادق(علیه السلام) بوده و آنان نیز به حق امام، آگاه بودند. وی احادیثی را که در ذمّ قیام محمد بن عبدالله نفس زکیه صادر شده از روى تقیه دانسته است.

در مقابل شیخ مفید به ذم عبدالله محض و محمد بن عبدالله نفس زکیه پرداخته است.[9] کلینی نیز روایاتی در مذمت محمد بن عبدالله ذکر کرده است.[10] آیت الله خویی در کتاب رجال خود عبدالله بن حسن و نفس زکیه را مجروح و مذموم دانسته است.[11] اینکه آیا نفس زکیه خود را مهدی موعود می‎پنداشته یا اتهامی است که دیگران برای خدشه‎دار کردن شخصیت و قیام محمد بن عبدالله به او وارد کرده‎اند، دیدگاه‎های متفاوتی میان فقها، مورخین و محدثین وجود دارد.[12]

کلیدواژه : بنی عباس، علویان، بیعت، نفس زکیه، قیام
امام صادق، نفس زکیه، بیعت، مهدویت، منصور دوانقی

منابع
[1] . مولف مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص 194، دارالطلیعه، بیروت، 1391ق
[2] . همان ص 28
[3] . بلاذری، انساب الاشراف، ج 4 ص 136، دارالفکر، بیروت، 1417ق
[4] . ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه، ص 120، دارالقلم العربی، بیروت، 1418ق
[5] . ابوافرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 256، دارالمعرفه، بیروت، بی تا

[6] . شیخ مفید، الارشاد، ج 2 ص 193، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق

[7] . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 42، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، 1977م

[8] . سید بن طاووس، اقبال الاعمال، 579-583، دفتر تبلیغات، قم، 1376ش

[9] . شیخ مفید، الارشاد، ج 2 ص 191، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق

[10] . اصول کافى، ج۱، باب ما یفصل بین دعوى المحق و المبطل، حدیث۱۷، ص ۳۵۸ ـ ۳۶۴ ، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا

[11] . ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۱۶۴، شماره ۶۷۹۴؛ همان، ج۱۶، ص۲۳۶، شماره ۱۱۰۸۳. موسسه الاسلامیه الخویی، بی تا

[12] . محمد کاظمی پوران، قیام‎هاى شیعه در عصر عباسى، ص۱۰۱-۱۱۲، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰ش.

موضوع قفل شده است