جمع بندی رد فلسفه نو و گرایش به فلسفه صد میلیارد پیش!
تبهای اولیه
باسلام
چرادرمدارس ودرحوضه های علمیه هنوزفلسفه چندهزارسال پیش ملاصدراوابن سیناو...تدریس میشه؟
نمیگم این شخصیت هامشکل دارند منظورحقیراین است که علم امروزپیشرفت کرده اروپاهم زمانی پیشرفته شد که فلسفش متجددشد
اومدن یک خط قرمزکشیدن میگن الا وبلا همین درسته ,درسته که احادیث معصومین درسته ,درسته که ملاصدرادرست گفته اماانچه بشرامروزبرای پیشرفت نیازداره گرفتن نکات صحیح ملاصدرا یابه عبارتی تلفیق ان بافلسفه جدید
این ان چیزی نیست که اسلام میگه درصدراسلام انقدرازادی بیان بودکه درمسجدشخصی بلندشدگفت ای عمراگه به شیوه ابوبکروپیامبرص نباشی باشمشیرتورامیکشم,,چقدرجرات بالابود!!؟
اسلام میگه هرچه عقل میگه شرع میپذیره اینقدرکتاب چرت وپرت نوشتندکه حقیرگمان کردم اصلا حدیث جعلی است
اسلام میگه,, ماجعل علیکم من الدین من حرج,,,,ومابه کارشناس مربوط ثابت کردیم چه چیزی اکنون هست خلاف عقل ومنطق اما حاکم اسلام ازترس سکوت کرده درحالی که قران صراحتا داره این حقوبهش میده بلکه یک دستوردینی هست اماسکوت کرده چون میترسه اگ بگه فلان حدیث باتوجه به همین دستورقران ماجعل... بایدتغیرکنه وان حدیث برای زمان خودش مناسب بوده
یاحق
[=times new roman]باسلام
بحث شما خیلی پراکنده بود، بنده به فراخور بحث به ایراد شما در مورد تدریس فلسفه در حوزه میپردازم.
بعد از دوره رنسانس، مباحث فلسفی در بیشتر کشورهای اروپایی و امریکا، از بحث در مورد مباحث متافیزیکی به بحث در حیطه معرفت شناسی تغییر کرد.
با این حال، در همین کشورها نیز بازگشت هایی به همان نحله های فلسفی گذشته وجود دارد، البته با یک نحوه بازبینی و اصلاحات.
مثلا مکتب نوارسطویی، نو سقراطی نو ارسطویی و نیز بازگشت به مکتب فلسفی کانت و دکارت که چندین قرن از آنان گذشته، نشان دهنده این است که گرچه تفکر همیشه رو به جلو است اما این رو به جلو بودن به معنای کنار گذاشتن و طرد کردن تمام مطالب گذشتگان نیست، بلکه اصلاح و به روز کردن آنها و استفاده ازمطالب و دستاوردهای انان به عنوان پشتوانه تحقیقات است.
به هرحال، در فلسفه آنچه مهم است، مدعاهای موید به استدلال است نه کسی که آنرا مطرح میکند.
در ایران و بخصوص در حوزه علمیه نیز چنین وضعی جریان دارد.
در این مدارس، نه فلسفه سقراط و افلاطون بلکه فلسفه رشد و اصلاح شده در نظام اسلامی و با اصلاح اشتباهات گذشته تدریس میشود.
فلسفه صدرا، اصلاح شده فلسفه شیخ اشراق است که خودش اصلاح شده فلسفه ابن سینا بود.
هرچند فلسفه صدرا در این چند قرن تغییر و تکامل درخوری نیافته است.
اما مسئله مهم این است که کسی که فلسفه رابه صورت کلاسیک مطالعه نکرده باشد، توان فهم مسائل جدید مطرح شده در فلسفه غرب را ندارد.
درست مانند کسی که بدون مطالعه اثار پیشینیان فلسفه، به مطالعه مطالب امروزی فلسفه اسلامی بپردازد. چنین شخصی قطعا درک درست و دقیقی از مطالب مطرح شده نخواهد داشت.
فلسفه غرب نیز وامدار حدود سه هزار سال تفکر است. اگر کسی مسائل مطرح شده در یونان باستان و بعد از دوره اسلامی در میان فلاسفه اسلامی و بعد از قرون وسطا، مسائل مطرح شده در بین فلاسفه غربی را مطالعه نکند، چطور میخواهد با مباحث جدید ارتباط برقرار کند و صحت وسقم آنها را بفهمد. در این صورت، مطمئنا چیزی دستگیر او نخواهد شد.
موفق باشد.
[=times new roman]باسلام
بحث شما خیلی پراکنده بود، بنده به فراخور بحث به ایراد شما در مورد تدریس فلسفه در حوزه میپردازم.
بعد از دوره رنسانس، مباحث فلسفی در بیشتر کشورهای اروپایی و امریکا، از بحث در مورد مباحث متافیزیکی به بحث در حیطه معرفت شناسی تغییر کرد.
با این حال، در همین کشورها نیز بازگشت هایی به همان نحله های فلسفی گذشته وجود دارد، البته با یک نحوه بازبینی و اصلاحات.
مثلا مکتب نوارسطویی، نو سقراطی نو ارسطویی و نیز بازگشت به مکتب فلسفی کانت و دکارت که چندین قرن از آنان گذشته، نشان دهنده این است که گرچه تفکر همیشه رو به جلو است اما این رو به جلو بودن به معنای کنار گذاشتن و طرد کردن تمام مطالب گذشتگان نیست، بلکه اصلاح و به روز کردن آنها و استفاده ازمطالب و دستاوردهای انان به عنوان پشتوانه تحقیقات است.
به هرحال، در فلسفه آنچه مهم است، مدعاهای موید به استدلال است نه کسی که آنرا مطرح میکند.
در ایران و بخصوص در حوزه علمیه نیز چنین وضعی جریان دارد.
در این مدارس، نه فلسفه سقراط و افلاطون بلکه فلسفه رشد و اصلاح شده در نظام اسلامی و با اصلاح اشتباهات گذشته تدریس میشود.
فلسفه صدرا، اصلاح شده فلسفه شیخ اشراق است که خودش اصلاح شده فلسفه ابن سینا بود.
هرچند فلسفه صدرا در این چند قرن تغییر و تکامل درخوری نیافته است.
اما مسئله مهم این است که کسی که فلسفه رابه صورت کلاسیک مطالعه نکرده باشد، توان فهم مسائل جدید مطرح شده در فلسفه غرب را ندارد.
درست مانند کسی که بدون مطالعه اثار پیشینیان فلسفه، به مطالعه مطالب امروزی فلسفه اسلامی بپردازد. چنین شخصی قطعا درک درست و دقیقی از مطالب مطرح شده نخواهد داشت.
فلسفه غرب نیز وامدار حدود سه هزار سال تفکر است. اگر کسی مسائل مطرح شده در یونان باستان و بعد از دوره اسلامی در میان فلاسفه اسلامی و بعد از قرون وسطا، مسائل مطرح شده در بین فلاسفه غربی را مطالعه نکند، چطور میخواهد با مباحث جدید ارتباط برقرار کند و صحت وسقم آنها را بفهمد. در این صورت، مطمئنا چیزی دستگیر او نخواهد شد.موفق باشد.
باسلام
مانمیتوانیم بگیم الا بلا همین که مامیگیم درسته حتی اگر عالمان ما بیایندونظرات ارسطو وافلاطون وملاصدرا راتغیردهند واصلاح کنند این نه تنها پاسخ مانیست
بلکه دردی روهم زیاددوانمیکند
ارا ونظرات جوامع اروپایی حاصل تحقیق وجستجووپژوهش هست اما ماخط قرمزکشیدیم میگیم فقط علمای مادرست میگن واقعا اینرومیپذیرید؟؟
فرمودیدفلسفه بصورت کلاسیک بایدمطالعه شه اولا خودغربی ها پس قاعدتا نبایدازفلسفشون چیزی بفهمن ثانیا فرض براینکه اموزش مقدماتی باشه قبول اما تاکی ماکه هرچه دیدیم فلسفه دوهزارسال پیش وبه اصطلاح اصلاح شده خودی بودکه میگفت فقط همین درسته اما نظرات غرب که حاصل پژوهش بودواروپا رودگرگون کرد چیزی نیافتیم شایدهم درمقاطع بالای حوضه فلسفه غرب اموزش داده میشه که این اصلا بدرد نمیخوره درمورد کنکاش صحت مسایل جدید فلسفه پاسخ خیلی واضحه فلسفه نو درکنارفلسفه قدیم قراربگیره ترکیب شه نه اینکه تودوهزارسال قبل بمونن
یاحق
[=times new roman]مانمیتوانیم بگیم الا بلا همین که مامیگیم درسته حتی اگر عالمان ما بیایندونظرات ارسطو وافلاطون وملاصدرا راتغیردهند واصلاح کنند این نه تنها پاسخ مانیست
بلکه دردی روهم زیاددوانمیکند
باسلام
در فلسفه کسی نمیتواند بگوید حرف من و لاغیر.
اگر هم بگه، به درد خودش میخورد و دیگر فلسفه نیست.
فرق فقه و فلسفه در این است که در فقه، فقیه هرچه میگوید، بر اساس دانشی که دارد گفته و مقلد باید یا حرف او را تعبدا و بدون چون و چرا بپذیرد یا از اعلم دیگری تقلید کند . اما در فلسفه، حرف هیچ کسی حرف آخر نیست؛ خواه ابن سینا باشد، خواه ملاصدرا و خواه علامه طباطبایی.
ارا ونظرات جوامع اروپایی حاصل تحقیق وجستجووپژوهش هست اما ماخط قرمزکشیدیم میگیم فقط علمای مادرست میگن واقعا اینرومیپذیرید؟؟
این حرف هم درست نیست.
الان هم در حوزه علیمه و در برخی سطوح، سخنان مکاتب دیگر فلسفی تحلیل و بررسی میشود.منتها نکته مهم د راینجاست که فلسفه امروز غرب، غالبا فلسفه نیست بلکه معرفت شناسی و فلسفه ذهن(نفس شناسی) است.
مشکل امروز غرب و شرق مشکل مبنایی است. یعنی نگاه غالب در مغرب زمین، نگاه تجربه گرایانه و پوزیویسمی است. نگاهی که سه چهار قرن پیش رایج شد.
این نگاه در مشرق مورد قبول نیست و نقدهایی بر آن دارند و خود پوزیتویسمها نیز تا قدری از این ایده ها دست برداشته اند هرچند بر اساس همین نگاه و مبنا به پیش می روند.
بنابراین نمیتوان انتظار داشت که بین شرق و غرب آشتی برقرار شود.
اگر در حوزه فلسفی شرق، مکاتب جدید غرب مورد توجه نیست، همین برخورد در غرب نیز هست و مغرب زمین نیز هیچ آشنایی ای با فلسفه کلاسیک اسلامی بعد از ابن رشد ندارد.
اولا خودغربی ها پس قاعدتا نبایدازفلسفشون چیزی بفهمن
عرض شد که خود غربیها دیگر فسفه نمیخوانند بلکه معرفت شناسی دارند.
ثانیا فرض براینکه اموزش مقدماتی باشه قبول اما تاکی ماکه هرچه دیدیم فلسفه دوهزارسال پیش وبه اصطلاح اصلاح شده خودی بودکه میگفت فقط همین درسته اما نظرات غرب که حاصل پژوهش بودواروپا رودگرگون کرد چیزی نیافتیم
این حرف نیز به نظرم درست نیست.
فلسفه امروز کلاسیک در ایران، وامدار فلسفه صدرایی است که پنج قرن پیش فلسفه را متحول کرد نه فلسفه یونان باستان.
عرض شد که فلسفه ما هیچ سنخیتی با فلسفه امروز غرب ندارد نمیتوان انتظار همدلی بین این دو نگاه داشت.
بعلاوه، فارغ از این تفاوت مبنایی، اصلا در غرب امروز چیزی به نام فلسفه به معنای متافیزیک وجو ندارد بلکه معرفت شناسی است.
.
عرض شد که فلسفه ما هیچ سنخیتی با فلسفه امروز غرب ندارد نمیتوان انتظار همدلی بین این دو نگاه داشت.
بعلاوه، فارغ از این تفاوت مبنایی، اصلا در غرب امروز چیزی به نام فلسفه به معنای متافیزیک وجو ندارد بلکه معرفت شناسی است.
[/size][/font]
باسلام
خیلی ممنون ازپاسخ شما حقیرهم زیادازانچه درحوزه علمیه ما امورش داده میشه اطلاعی ندارم
اماازانجایی که فرمودید معرفت شناسی فکرنمیکنم این چیزی باشه که که درغرب باشدواماماازان بی بهره باشیم چون ازمرفت شناسی چیزی مهم تردرفلسفه نیست
واضح تر میشه بفرماییدازچه لحاظ درفلسفه ماسنخیتی باغرب ندارد
یاحق
[=times new roman]خیلی ممنون ازپاسخ شما حقیرهم زیادازانچه درحوزه علمیه ما امورش داده میشه اطلاعی ندارم
اماازانجایی که فرمودید معرفت شناسی فکرنمیکنم این چیزی باشه که که درغرب باشدواماماازان بی بهره باشیم چون ازمرفت شناسی چیزی مهم تردرفلسفه نیست
بحث از معرفت شناسی از دیرباز در لابه لای بحثهای فلسفی مطرح بوده است.
در مبحث وجود ذهنی و علم حصولی و حضوری، این مسئله مطرح است که چگونه ذهن انسان با پدیده های خارج از خود ارتباط برقرار میکند و نسبت به آنها عالم میشود و ایا این صورتهایی که در ذهن انسان مطابق با عالم خارج هستند یا نه و مباحثی از این دست.
اما فلسفه منحصر در معرفت شناسی نیست.
مباحثی که به مسائل کلی وجود میپدازد.
مسائلی از قبیل علیت، حدوث و قدم، سکون و تغییر و حرکت، مباحث مربوط به الهیات به معنای خاص خود برخی از مهمترین مباحثی است که در مباحث معرفت شناسی نیست.
واضح تر میشه بفرماییدازچه لحاظ درفلسفه ماسنخیتی باغرب ندارد
عدم سنخیت ما با فلسفه غرب از دو جهت است.
اولا: به جهت اختلاف در مبنایی که خصوصا پس از دوره رنسانس در غرب شکل گرفت و مباحث متافیزیکی به کنار گذاشته شد.
ثانیا: به جهت همین مسئله اول، مباحث فلسفی در غرب، منحصر به معرفت شناسی شد و سایر مباحث متافیزیکی کنار گذارده شد.
البته این نگاه غالب است. هرچند در همانجا نیز کسانی هستند که برخلاف جریان غالب مشی می کنند.
[=times new roman]آيا فلسفه صدرايي موجود ،از پس شبهات روز برآمده؟
به نظرم که برآمده.
[=times new roman]
به نظرم که برآمده.
باسلام
یعنی الان توایران فلسفه کاربردی شده؟؟؟؟؟!!!!
یعنی الان توایران فلسفه کاربردی شده؟؟؟؟؟!!!!
جواب من کاربردی شدن نبود. بلکه توانایی پاسخگویی به سوالات بود.
جواب من کاربردی شدن نبود. بلکه توانایی پاسخگویی به سوالات بود.
بله اماسوال مااین بودچرانتونستیم فلسفمون روکاربردی کنیم؟علتش چیست
بله اماسوال مااین بودچرانتونستیم فلسفمون روکاربردی کنیم؟علتش چیست
فلسفه کاربردی یعنی چه؟
خیلی از این صحبتها میشود. اما معلوم نیست منظور از کاربردی کردن فلسفه چیست؟ و چه انتظاری از فلسفه دارند.
فلسفه کاربردی یعنی چه؟
خیلی از این صحبتها میشود. اما معلوم نیست منظور از کاربردی کردن فلسفه چیست؟ و چه انتظاری از فلسفه دارند.
یعنی همان چیزی که ابتداگفتیم امکان نقددیدگاه های مختلف وجودداشته باشد
وبه بتوانددرجامعه نقش افرینی کند
بتوانیم درتمام استدلال ها وحتی گفتگوهای روزمره ازان استفاده کنیم بدون هیچ محدودیت وخط قرمزی
به نظرم که برآمده.
اما آقاي سروش بحث تجربه عرفاني و بشري بودن قرآن را با فلسفه صدرايي نامنطبق نميداند...
اينكه صادر اول ماده نيست
اينكه حضرت جبرييل بال ندارد و خداوند آن سطلان پشت آسمانها نيست
وغيره...
[=times new roman]اما آقاي سروش بحث تجربه عرفاني و بشري بودن قرآن را با فلسفه صدرايي نامنطبق نميداند...
این نظر ایشان است و خیلی ها با این نظر مخالفند.
صرف ادعا که چیزی را اثبات نمیکند.
اينكه صادر اول ماده نيست
کدام فیلسوفی گفته صادر اول ماده است؟!
اينكه حضرت جبرييل بال ندارد و خداوند آن سطلان پشت آسمانها نيست
متوجه منظور شما نمیشوم.
یعنی فلاسفه چنین حرفهایی را میزنند یا اینها را انکار میکنند!
کدام یک؟
[=times new roman]یعنی همان چیزی که ابتداگفتیم امکان نقددیدگاه های مختلف وجودداشته باشد
یعنی شما می فرمایید که فلسفه چنین اجازه ای را به کسی نمیدهد؟
هر کسی با هر دیدگاهی در کانتکس فلسفی میتواند بحث فسلفی کند و چیزی را قبول یا رد کند.
مهم این است که اسلوب بحث را رعایت کند.
وبه بتوانددرجامعه نقش افرینی کند
با عرض معذرت، این بخش از فرمایش شما، شعارگونه است.
یعنی چه، که فلسفه بتواند در جامعه نقش آفرینی کند؟
مگر نقش آفرین نیست.
یک دانشمند فیزیک نظری یا ریاضی محض چگونه درجامعه نقش آفرینی میکند!
مگر قرار است همه بیل و کلنگ به دست بگیرند و دیوار و جاده بسازند.
بتوانیم درتمام استدلال ها وحتی گفتگوهای روزمره ازان استفاده کنیم بدون هیچ محدودیت وخط قرمزی
اگر منظور از خط قرمز، خط قرمزهای دینی است، این ربطی به فلسفه ندارد.
فلسفه، شیوه و روش عقلی و ابزار خود را دارد.
اگر شیوه بحث رعایت شود، هیچ محدودیتی وجود ندارد.
اما اگر منظور، خط قرمزهای سیاسی است، آن ربطی به فلسفه ندارد.
موفق باشید.
کدام فیلسوفی گفته صادر اول ماده است؟!
خب فلاسفه ميگويند نيست ، آقاي سروش هم همينو ميگه
نقل قول نوشته اصلی توسط ملّاعلي نمایش پست ها
اينكه حضرت جبرييل بال ندارد و خداوند آن سطلان پشت آسمانها نيست
متوجه منظور شما نمیشوم.
یعنی فلاسفه چنین حرفهایی را میزنند یا اینها را انکار میکنند!
کدام یک؟
چنين حرفهايي را ميزنند ...يعني با سخنان آقاي سروش مطابق است
[=times new roman]سلام
خب فلاسفه ميگويند نيست ، آقاي سروش هم همينو ميگه
بنده بالاخره متوجه نشدم، این مطلب کجایش ایراد به فلاسفه است؟
اینکه ماده را صادر اول میدانند یا صادر اول نمیدانند؟!
چنين حرفهايي را ميزنند ...يعني با سخنان آقاي سروش مطابق است
وقتی مطلبی را به فلاسفه نسبت میدهید، لطفا رفرنس از خود آنان بیاورید.
[=times new roman]آقای سروش که فیلسوف مدرسی نیست. خود وی نیز چنین ادعای ندارد
باسلام
مانمیتوانیم بگیم الا بلا همین که مامیگیم درسته حتی اگر عالمان ما بیایندونظرات ارسطو وافلاطون وملاصدرا راتغیردهند واصلاح کنند این نه تنها پاسخ مانیست
بلکه دردی روهم زیاددوانمیکند
ارا ونظرات جوامع اروپایی حاصل تحقیق وجستجووپژوهش هست اما ماخط قرمزکشیدیم میگیم فقط علمای مادرست میگن واقعا اینرومیپذیرید؟؟
فرمودیدفلسفه بصورت کلاسیک بایدمطالعه شه اولا خودغربی ها پس قاعدتا نبایدازفلسفشون چیزی بفهمن ثانیا فرض براینکه اموزش مقدماتی باشه قبول اما تاکی ماکه هرچه دیدیم فلسفه دوهزارسال پیش وبه اصطلاح اصلاح شده خودی بودکه میگفت فقط همین درسته اما نظرات غرب که حاصل پژوهش بودواروپا رودگرگون کرد چیزی نیافتیم شایدهم درمقاطع بالای حوضه فلسفه غرب اموزش داده میشه که این اصلا بدرد نمیخوره درمورد کنکاش صحت مسایل جدید فلسفه پاسخ خیلی واضحه فلسفه نو درکنارفلسفه قدیم قراربگیره ترکیب شه نه اینکه تودوهزارسال قبل بمونن
یاحق
سلام علیکم و رحمة الله،
حقیر از پست اول شما اینطور برداشت کردم که از نظر شما ابن سینا و ملاصدرا و دیگر فیلسوفان دورهی اسلامی متعلق به چند هزار سال پیش هستند، و از طرف دیگر فیلسوفهای جدید باید هر چه گفتند پذیرفته شود مگرنه به ایشان ظلم شده است. در نهایت هم به نظر میرسد خودتان را معیار سنجش حق و حقیقت میدانید و کسی که نظر شما را نداشته باشد محکوم به سرکوبگری و خلاف حق و حقیقت بودن خواهید کرد. در مجموع به نظر خودتان این رویکرد در بحث چگونه است؟
اما با فرض اینکه درونمایهی اصلی سؤال شما این باشد که آیا در فلسفهی اسلامی اجازهی نواندیشی داده میشود یا خیر پاسخش صراحتاً یک کلمه است، بله! قیود حاکم بر فلسفهی اسلامی بخصوص شیعی قرآن و عترت است که چهارچوب اسلامی بودن فلسفه را تعیین میکند و خارج از آن هر فلسفهای که مطرح گردد اگر فلسفه هم باشد دیگر اسلامی نیست، بنابراین گفتن اینکه فلسفهی اسلامی مقید به قرآن و عترت است هیچ محدودیتی اضافه بر تبیین نامگذاری این فلسفه به اسلامی بودنش را نمیرساند. همینکه نظرات ملاصدرا دقیقاً منطبق بر نظرات ابن سینا نباشد خودش یعنی پذیرفته بودن این تحولات و البته بین این دو بزرگوار چند قرن فاصله هست و آنها همعصر نبودند و متعلق به چند هزار سال پیش هم نیستند و ملاصدرا مربوط به عهد صفوی میشود که خیلی از آن نگذشته است. در همین عصر خودمان هم کسانی بوده و هستند که در بحثهای خود صاحبسبک باشند و یا تقریرهای جدیدی از براهین و استدلالها داشته باشند. اینکه یک نفر بگوید مغز شیخها قفل است و یک نفر تا سر حد بدعت در دین پیش برود و یک نفر دیگر هم بر مبنای ذهنیات خودش قرآن و برخی دیگر از اعتقادات دینی را زیر سؤال ببرد نقطهی شروع مناسبی برای بحث اینچنینی نیست، کسی که نظریهی جدیدی دارد که در همان چهارچوب فلسفهی اسلامی میگنجد دیگر هنر خودش است که بتواند نظرش را به صاحبنظران تفهیم کند و ایشان را مجاب کند تا جامعهی علمی به او اقبال کنند، اگر نتواند و به جای آن دیگران را متهم کند که سرکوبگر هستند چندان منصفانه و حتی عاقلانه نخواهد بود، نظریهی جدید باید به اندازهی کافی قوی باشد که لابد نبوده ...! شما بحثتان احتمالاً این است که در جامعهی علمی کنونی تعصب ناصحیح وجود دارد و نظریات قوی را هم اگر به ایشان برسانند ایشان برنمیتابند، در این صورت نمونه یا نمونههایی از آنچه در نظر دارید را بفرمایید تا بر رویشان مباحثه شود و توجه داشته باشید که صرف اینکه از یک نظر پذیرفته شده مثلاً سیصد یا چهارصد سال بگذرد دلیل بر غلط بودن سیستم فکری یک جامعهی علمی نمیشود، همانطور که چند قرن نیازی به تغییر دادن فیزیک نیوتونی احساس نشد و ثابت ماندن بر آن را فکر نکنم خود شما هم تحجر و تعصب به حساب بیاورید، میآورید؟
در اندیشهی اسلامی عقل انسان را به خدا میرساند و اگر فلسفهی غرب سبب دورتر شدن انسان از خدا میشود یا نسبت به ارتباط انسان با خدا سکوت میکند این در اندیشهی اسلامی به معنای تهی بودن ان فلسفه از تعقل است یا اینکه سهم تعقل به نسبت موارد دیگر در آن ضعیف است. منکر وجود متفکرین غربی نشدم، ولی تفکر و هوشمندی و نبوغ متفاوت از تعقل است، آنها هم تعقل دارند ولی به عقل میدان کافی داده نمیشود و مدام آن را محدود به دکترین تجربهگراییها و حسگراییهای خود میکنند، تا جایی که حقیر دیدم. فلسفهی ایشان نه عقل-محور است و نه مبتنی بر آموزههای وحی است، اگر کاملاً به بیراهه بروند هم چندان جای تعجب نخواهد داشت، گرچه احتمالاً اساتید با همین نظرات حقیر هم مخالفت کنند، به هر حال نظر شخصیام است.
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم و رحمة الله،حقیر از پست اول شما اینطور برداشت کردم که از نظر شما ابن سینا و ملاصدرا و دیگر فیلسوفان دورهی اسلامی متعلق به چند هزار سال پیش هستند، و از طرف دیگر فیلسوفهای جدید باید هر چه گفتند پذیرفته شود مگرنه به ایشان ظلم شده است. در نهایت هم به نظر میرسد خودتان را معیار سنجش حق و حقیقت میدانید و کسی که نظر شما را نداشته باشد محکوم به سرکوبگری و خلاف حق و حقیقت بودن خواهید کرد. در مجموع به نظر خودتان این رویکرد در بحث چگونه است؟
اما با فرض اینکه درونمایهی اصلی سؤال شما این باشد که آیا در فلسفهی اسلامی اجازهی نواندیشی داده میشود یا خیر پاسخش صراحتاً یک کلمه است، بله! قیود حاکم بر فلسفهی اسلامی بخصوص شیعی قرآن و عترت است که چهارچوب اسلامی بودن فلسفه را تعیین میکند و خارج از آن هر فلسفهای که مطرح گردد اگر فلسفه هم باشد دیگر اسلامی نیست، بنابراین گفتن اینکه فلسفهی اسلامی مقید به قرآن و عترت است هیچ محدودیتی اضافه بر تبیین نامگذاری این فلسفه به اسلامی بودنش را نمیرساند. همینکه نظرات ملاصدرا دقیقاً منطبق بر نظرات ابن سینا نباشد خودش یعنی پذیرفته بودن این تحولات و البته بین این دو بزرگوار چند قرن فاصله هست و آنها همعصر نبودند و متعلق به چند هزار سال پیش هم نیستند و ملاصدرا مربوط به عهد صفوی میشود که خیلی از آن نگذشته است. در همین عصر خودمان هم کسانی بوده و هستند که در بحثهای خود صاحبسبک باشند و یا تقریرهای جدیدی از براهین و استدلالها داشته باشند. اینکه یک نفر بگوید مغز شیخها قفل است و یک نفر تا سر حد بدعت در دین پیش برود و یک نفر دیگر هم بر مبنای ذهنیات خودش قرآن و برخی دیگر از اعتقادات دینی را زیر سؤال ببرد نقطهی شروع مناسبی برای بحث اینچنینی نیست، کسی که نظریهی جدیدی دارد که در همان چهارچوب فلسفهی اسلامی میگنجد دیگر هنر خودش است که بتواند نظرش را به صاحبنظران تفهیم کند و ایشان را مجاب کند تا جامعهی علمی به او اقبال کنند، اگر نتواند و به جای آن دیگران را متهم کند که سرکوبگر هستند چندان منصفانه و حتی عاقلانه نخواهد بود، نظریهی جدید باید به اندازهی کافی قوی باشد که لابد نبوده ...! شما بحثتان احتمالاً این است که در جامعهی علمی کنونی تعصب ناصحیح وجود دارد و نظریات قوی را هم اگر به ایشان برسانند ایشان برنمیتابند، در این صورت نمونه یا نمونههایی از آنچه در نظر دارید را بفرمایید تا بر رویشان مباحثه شود و توجه داشته باشید که صرف اینکه از یک نظر پذیرفته شده مثلاً سیصد یا چهارصد سال بگذرد دلیل بر غلط بودن سیستم فکری یک جامعهی علمی نمیشود، همانطور که چند قرن نیازی به تغییر دادن فیزیک نیوتونی احساس نشد و ثابت ماندن بر آن را فکر نکنم خود شما هم تحجر و تعصب به حساب بیاورید، میآورید؟
در اندیشهی اسلامی عقل انسان را به خدا میرساند و اگر فلسفهی غرب سبب دورتر شدن انسان از خدا میشود یا نسبت به ارتباط انسان با خدا سکوت میکند این در اندیشهی اسلامی به معنای تهی بودن ان فلسفه از تعقل است یا اینکه سهم تعقل به نسبت موارد دیگر در آن ضعیف است. منکر وجود متفکرین غربی نشدم، ولی تفکر و هوشمندی و نبوغ متفاوت از تعقل است، آنها هم تعقل دارند ولی به عقل میدان کافی داده نمیشود و مدام آن را محدود به دکترین تجربهگراییها و حسگراییهای خود میکنند، تا جایی که حقیر دیدم. فلسفهی ایشان نه عقل-محور است و نه مبتنی بر آموزههای وحی است، اگر کاملاً به بیراهه بروند هم چندان جای تعجب نخواهد داشت، گرچه احتمالاً اساتید با همین نظرات حقیر هم مخالفت کنند، به هر حال نظر شخصیام است.
یا علی علیهالسلام
باسلام
بانگاهی اجمالی جناب احمد درست میفرمایند ما درمدارسی تحصیل کردیم که علم کهنه فلسفه رواموزش میداد همانطور که امروزخیلی ازاثبات های قدیم جای خودرابه جدیدداده وعموما جدیده به حقیقت نزدیک تره
اینکه چهارچوب ملاصدراباابن سینافرق میکنه دلیلی برشکستن محدودیت هانیست بلکه هردوی اینها درچهارچوب خاص خودسخن گفتند وازان خارج نشدند
درصدراسلام ازادی بیان بیشماربوداما امروزه نه کسی حق داره دیدگاه غیرروترویج یابیان کنه ویابه جرم های مختلف ویابه دلیل خواندن کتب ظاله محکوم است دراین شرایط چگونه نظرات تفهیم افراد میشود وقتی همه قدرت دست عده محدودی است وازادی بیان نیست؟
باسلام
بانگاهی اجمالی جناب احمد درست میفرمایند ما درمدارسی تحصیل کردیم که علم کهنه فلسفه رواموزش میداد همانطور که امروزخیلی ازاثبات های قدیم جای خودرابه جدیدداده وعموما جدیده به حقیقت نزدیک تره
اینکه چهارچوب ملاصدراباابن سینافرق میکنه دلیلی برشکستن محدودیت هانیست بلکه هردوی اینها درچهارچوب خاص خودسخن گفتند وازان خارج نشدند
سلام علیکم و رحمة الله
منظورتان از مدارس دانشگاه است؟ در دانشگاه که بچهها قرار است زیاد محدود به درسهای سر کلاس نباشند، ولی همانجا هم باز فلسفهی غرب نیز تدریس میشود، اگر منظورتان از نوگرایی استفاده از فلاسفهی غربی باشد، آیا این فلسفه تدریس نمیشود؟ ترم قبل سر یک کلاس فلسفهی علم رفتم یک مرجع اسلامی هم ندادند و تمام مراجعشان خارجی بود و مدام هم اسم فلاسفهی خارجی را میبردند، به مدرس ایشان گفتم که ما وقتی در این زمینهها نظر خداوند و اهل بیت علیهمالسلام را میدانیم دیگر چرا اینقدر در درون این همه نظرات درهموبرهم میچرخیم؟ جواب دادند که چون ما امکان دارد درست منظور خدا در قرآن و اهل بیت علیهمالسلام در روایات را متوجه نشویم ... خوب این هم یک نظر است ... ولی غرض از بیانش اینکه حقیر محدودیتی در فکر کردن در آن فضا ندیدم. اما اگر منظورتان استدلالهای جدید در دل خود فلسفهی اسلامی است چنین استدلالهایی را حقیر که در درون جریان فلسفه نیستم دیدهام، شما معتقد هستید که چنین نظریاتی بدون تفکر محکوم به غلط بودن بشوند؟ چطور به این ذهنیت رسیدید؟
با توجه به اینکه فلسفهی مشا و صدرایی را محصور به یک دست محدودیتها میشمرید به طور خاص شما و جناب احمد چه تحولی مدّ نظرتان هست که اگر داده بشود فضای فکری را باز به حساب خواهید آورد؟
ممکن است که شما یک مطلبی برایتان جا بیفتد که تا قبل از شما کسی به آن توجه نکرده باشد یا از دریچهی نگاه شما به آن نگاه نکرده باشد و بعد بیانش کنید و با استقبال روبرو نشود، این اما ربط واجبی به فاسد بودن سیستم ندارد. وقتی هندسهی غیراوقلیدوسی برای اولین بار توسط بویلایی نوشته شد و توسط پدرش به گاؤس داده شد که بخواند و نظر بدهد گاؤس گفت هیچ چیز جدیدی در آن ندیدم و این مسائل را ۴۰ یا ۵۰ سال پیش من داشتهام ولی هر جا که بیانشان میکردم میدیدم اسقبالی به آن نمیشود و میفهمیدم که الآن برای بیان این مفاهیم زود است چون به آن توجه کافی نخواهد شد. جالب است که لوباچفسکی و بویلایی تقریباً در یک دوره به این نتایج رسیدند. گاهی باید زمان پذیرش یک مطلب برسد تا مطلب از زبان بیان کنندهی آن با اقبال روبرو شود. این خیلی ربطی به بسته بودن یا تعصبی بودن جامعهی علمی ندارد. اگر شما به نظرات بدیعی رسیدید و راحت از شما نپذیرفتند و مثلاً گفتند بچه هستیی نمیدانیم کجا ولی حتماً یکجایش غلط است این یک اتفاق خوشایندی نیست ولی منصفانه هم نیست که بگوییم اینجا اینطور است و جاهای دیگر اینطور نیست. بله برخی اسمها بزرگ میشوند و دیگر کسی راحت جرأت ندارد نظراتشان را نقد کند چون لااقل از نظر دیگران احتمال اینکه خود نقدکننده اشتباه کرده باشد بیشتر است ... این احتیاطها طبیعی است و دیگر این هنر و قدرت فکری شخص نقّاد است که بتواند در زمان مناسب یا با فراهم کردن بستر مناسب نظرات قبلی را نقد کرده و نظرات جدیدش را بیان کند. اگر کسی این کار را کرد و بالاتر بودن نظرات او واضح بود و باز با او مخالفت شد در آن صورت هر ایرادی که شما و جناب احمد بگیرید وارد است، ولی سؤال حقیر از جناب احمد این بود که آیا شما چنین چیزی را سراغ دارید؟ اگر دارید بفرمایید تا روی همان بحث شود.
درصدراسلام ازادی بیان بیشماربوداما امروزه نه کسی حق داره دیدگاه غیرروترویج یابیان کنه ویابه جرم های مختلف ویابه دلیل خواندن کتب ظاله محکوم است دراین شرایط چگونه نظرات تفهیم افراد میشود وقتی همه قدرت دست عده محدودی است وازادی بیان نیست؟
منظورتان ان شاء الله نهضت ترجمه و فضای علمی زمان برخی از ائمه علیهمالسلام که نیست؟ :Gig: در این دوره به دستور منصور دوانقی که قاتل امام صادق علیهالسلام بود و هارون الرشید که قاتل امام کاظم علیهالسلام بود و مأمون که قاتل امام رضا علیهالسلام بود اما آیا این خلفای عباسی که از نسل عموی پیامبر صلاللهعلیهوآله بودند در اثر علمدوستی دست به این اقدامات زده بودند در حالیکه پسرعموهایشان از امامان شیعه منبع و مصدر هر علمی هستند و ایشان قاتلان آنها میشدند؟ آیا منصور و هارون و مأمون ملعون نمیدانستند که چه علمی نزد اهل بیت علیهمالسلام است و قرآن و اهل بیت علیهمالسلام برای هر سؤالی در هر علمی پاسخ کامل دارند یا قصدشان از ایجاد تکثر آراء چیز دیگری بوده است؟
یا منظورتان از صدر اسلام زمان دیگری است؟
در زمان حاضر چه کاری خوب است؟ آزاد شدن تدریس فلسفهی غرب؟ خوب مگر آزاد نیست؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم و رحمة الله
منظورتان از مدارس دانشگاه است؟ در دانشگاه که بچهها قرار است زیاد محدود به درسهای سر کلاس نباشند، ولی همانجا هم باز فلسفهی غرب نیز تدریس میشود، اگر منظورتان از نوگرایی استفاده از فلاسفهی غربی باشد، آیا این فلسفه تدریس نمیشود؟ ترم قبل سر یک کلاس فلسفهی علم رفتم یک مرجع اسلامی هم ندادند و تمام مراجعشان خارجی بود و مدام هم اسم فلاسفهی خارجی را میبردند، به مدرس ایشان گفتم که ما وقتی در این زمینهها نظر خداوند و اهل بیت علیهمالسلام را میدانیم دیگر چرا اینقدر در درون این همه نظرات درهموبرهم میچرخیم؟ جواب دادند که چون ما امکان دارد درست منظور خدا در قرآن و اهل بیت علیهمالسلام در روایات را متوجه نشویم ... خوب این هم یک نظر است ... ولی غرض از بیانش اینکه حقیر محدودیتی در فکر کردن در آن فضا ندیدم. اما اگر منظورتان استدلالهای جدید در دل خود فلسفهی اسلامی است چنین استدلالهایی را حقیر که در درون جریان فلسفه نیستم دیدهام، شما معتقد هستید که چنین نظریاتی بدون تفکر محکوم به غلط بودن بشوند؟ چطور به این ذهنیت رسیدید؟
با توجه به اینکه فلسفهی مشا و صدرایی را محصور به یک دست محدودیتها میشمرید به طور خاص شما و جناب احمد چه تحولی مدّ نظرتان هست که اگر داده بشود فضای فکری را باز به حساب خواهید آورد؟
ممکن است که شما یک مطلبی برایتان جا بیفتد که تا قبل از شما کسی به آن توجه نکرده باشد یا از دریچهی نگاه شما به آن نگاه نکرده باشد و بعد بیانش کنید و با استقبال روبرو نشود، این اما ربط واجبی به فاسد بودن سیستم ندارد. وقتی هندسهی غیراوقلیدوسی برای اولین بار توسط بویلایی نوشته شد و توسط پدرش به گاؤس داده شد که بخواند و نظر بدهد گاؤس گفت هیچ چیز جدیدی در آن ندیدم و این مسائل را ۴۰ یا ۵۰ سال پیش من داشتهام ولی هر جا که بیانشان میکردم میدیدم اسقبالی به آن نمیشود و میفهمیدم که الآن برای بیان این مفاهیم زود است چون به آن توجه کافی نخواهد شد. جالب است که لوباچفسکی و بویلایی تقریباً در یک دوره به این نتایج رسیدند. گاهی باید زمان پذیرش یک مطلب برسد تا مطلب از زبان بیان کنندهی آن با اقبال روبرو شود. این خیلی ربطی به بسته بودن یا تعصبی بودن جامعهی علمی ندارد. اگر شما به نظرات بدیعی رسیدید و راحت از شما نپذیرفتند و مثلاً گفتند بچه هستیی نمیدانیم کجا ولی حتماً یکجایش غلط است این یک اتفاق خوشایندی نیست ولی منصفانه هم نیست که بگوییم اینجا اینطور است و جاهای دیگر اینطور نیست. بله برخی اسمها بزرگ میشوند و دیگر کسی راحت جرأت ندارد نظراتشان را نقد کند چون لااقل از نظر دیگران احتمال اینکه خود نقدکننده اشتباه کرده باشد بیشتر است ... این احتیاطها طبیعی است و دیگر این هنر و قدرت فکری شخص نقّاد است که بتواند در زمان مناسب یا با فراهم کردن بستر مناسب نظرات قبلی را نقد کرده و نظرات جدیدش را بیان کند. اگر کسی این کار را کرد و بالاتر بودن نظرات او واضح بود و باز با او مخالفت شد در آن صورت هر ایرادی که شما و جناب احمد بگیرید وارد است، ولی سؤال حقیر از جناب احمد این بود که آیا شما چنین چیزی را سراغ دارید؟ اگر دارید بفرمایید تا روی همان بحث شود.منظورتان ان شاء الله نهضت ترجمه و فضای علمی زمان برخی از ائمه علیهمالسلام که نیست؟ :Gig: در این دوره به دستور منصور دوانقی که قاتل امام صادق علیهالسلام بود و هارون الرشید که قاتل امام کاظم علیهالسلام بود و مأمون که قاتل امام رضا علیهالسلام بود اما آیا این خلفای عباسی که از نسل عموی پیامبر صلاللهعلیهوآله بودند در اثر علمدوستی دست به این اقدامات زده بودند در حالیکه پسرعموهایشان از امامان شیعه منبع و مصدر هر علمی هستند و ایشان قاتلان آنها میشدند؟ آیا منصور و هارون و مأمون ملعون نمیدانستند که چه علمی نزد اهل بیت علیهمالسلام است و قرآن و اهل بیت علیهمالسلام برای هر سؤالی در هر علمی پاسخ کامل دارند یا قصدشان از ایجاد تکثر آراء چیز دیگری بوده است؟
یا منظورتان از صدر اسلام زمان دیگری است؟
در زمان حاضر چه کاری خوب است؟ آزاد شدن تدریس فلسفهی غرب؟ خوب مگر آزاد نیست؟در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام به شمادوست عزیز
نمیدونم شایدهم شمادرست میفرمایید
باسلامدکترشریعتی راست میگه شیخ هاکم سوادهستند چون مغزشون قفل هست
باعرض سلام وادب
میشه بفرمایید اقای شریعتی درکدام اثرازخودشان چنین بیانی داشتند؟
پرسش:
چرا در مدارس و درحوضه های علمیه هنوز فلسفه چند هزار سال پیش ملاصدرا و ابن سینا و... تدریس می شود؟ نمی گویم این شخصیت ها مشکل دارند منظور حقیر این است که علم امروز پیشرفت کرده اروپا هم زمانی پیشرفته شد که فلسفه اش متجدد شد. درسته که احادیث معصومین درسته، درسته که ملاصدرا درست گفته اما آن چه بشر امروز برای پیشرفت نیاز داره گرفتن نکات صحیح ملاصدرا یابه عبارتی تلفیق آن با فلسفه جدید هست.
پاسخ:
بحث شما خیلی پراکنده بود، بنده به فراخور بحث به ایراد شما در مورد تدریس فلسفه در حوزه می پردازم. بعد از دوره رنسانس، مباحث فلسفی در بیشتر کشورهای اروپایی و امریکا، از بحث در مورد مباحث متافیزیکی به بحث در حیطه معرفت شناسی تغییر کرد. با این حال، در همین کشورها نیز بازگشت هایی به همان نحله های فلسفی گذشته وجود دارد، البته با یک نحوه بازبینی و اصلاحات.
مثلا مکتب نو ارسطویی، نو سقراطی نو ارسطویی و نیز بازگشت به مکتب فلسفی کانت و دکارت که چندین قرن از آنان گذشته، نشان دهنده این است که گر چه تفکر همیشه رو به جلو است اما این رو به جلو بودن به معنای کنار گذاشتن و طرد کردن تمام مطالب گذشتگان نیست، بلکه اصلاح و به روز کردن آن ها و استفاده از مطالب و دستاوردهای آنان به عنوان پشتوانه تحقیقات است.
به هرحال، در فلسفه آن چه مهم است، مدعاهای موید به استدلال است نه کسی که آن را مطرح می کند. در ایران و بخصوص در حوزه علمیه نیز چنین وضعی جریان دارد.
در این مدارس، نه فلسفه سقراط و افلاطون بلکه فلسفه رشد و اصلاح شده در نظام اسلامی و با اصلاح اشتباهات گذشته تدریس می شود. فلسفه صدرا، اصلاح شده فلسفه شیخ اشراق است که خودش اصلاح شده فلسفه ابن سینا بود. هر چند فلسفه صدرا در این چند قرن تغییر و تکامل درخوری نیافته است. اما مسئله مهم این است که کسی که فلسفه را به صورت کلاسیک مطالعه نکرده باشد، توان فهم مسائل جدید مطرح شده در فلسفه غرب را ندارد. درست مانند کسی که بدون مطالعه آثار پیشینیان فلسفه، به مطالعه مطالب امروزی فلسفه اسلامی بپردازد. چنین شخصی قطعا درک درست و دقیقی از مطالب مطرح شده نخواهد داشت.
فلسفه غرب نیز وامدار حدود سه هزار سال تفکر است. اگر کسی مسائل مطرح شده در یونان باستان و بعد از دوره اسلامی در میان فلاسفه اسلامی و بعد از قرون وسطا، مسائل مطرح شده در بین فلاسفه غربی را مطالعه نکند، چطور می خواهد با مباحث جدید ارتباط برقرار کند و صحت و سقم آن ها را بفهمد. در این صورت، مطمئنا چیزی دستگیر او نخواهد شد.
البته در حال حاضرُ هم در حوزه علیمه و در برخی سطوح، سخنان مکاتب دیگر فلسفی تحلیل و بررسی می شود. منتها نکته مهم در این جاست که فلسفه امروز غرب، غالبا فلسفه نیست بلکه معرفت شناسی و فلسفه ذهن (نفس شناسی) است. مشکل امروز غرب و شرق مشکل مبنایی است. یعنی نگاه غالب در مغرب زمین، نگاه تجربه گرایانه و پوزیویسمی است. نگاهی که سه چهار قرن پیش رایج شد. این نگاه در مشرق مورد قبول نیست و نقدهایی بر آن دارند و خود پوزیتویسم ها نیز تا قدری از این ایده ها دست برداشته اند هر چند بر اساس همین نگاه و مبنا به پیش می روند.
بنا بر این نمی توان انتظار داشت که بین شرق و غرب آشتی برقرار شود. اگر در حوزه فلسفی شرق، مکاتب جدید غرب مورد توجه نیست، همین برخورد در غرب نیز هست و مغرب زمین نیز تقریبا آشنایی کاملی با فلسفه کلاسیک اسلامی بعد از ابن رشد ندارد.