بررسی تحلیلی اعجاز در قرآن و عقل

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی تحلیلی اعجاز در قرآن و عقل

[=&amp]بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب:Gol:
می خواهم نظر دوستان و کارشناسان را در هر مورد بدانم.[/]
:Gol:

[=&amp]نکته : گروه اول و دوم فقط یک تقسیم فرضی است و به این معنا نیست که مثلا "گروه اول" در همه تقسیمات ارائه شده در یک دسته جای دارند.[/]
[=&amp]+ تقسیم اول[/]

[=&amp]گروه اول : قران معجزه است پس خداوند هست. یعنی از اعجاز قران، برای اثبات خداوند بهره برده اند.[/]
[=&amp]گروه دوم : قران معجزه است پس شخصی که ادعا کرده است رسول خداوند است، صادق است. یعنی اعجاز صرفا برای پی بردن به صدق رسالت یک فرد مدعی رسالت به کار می رود.[/]

[=&amp]بیشتر دانشمندان گروه دوم را قبول دارند.[/]
[=&amp]+ تقسیم دوم[/]

[=&amp]گروه اول : کسی که کاری خارق العاده یا معجزه انجام می دهد، و ادعای رسالت دارد، از سوی خداوند است.[/]
[=&amp]گروه دوم : صرف اینکه امری معجزه و خارق العاده باشد، به معنای این نیست که از سوی خداوند باشد بلکه آن شخص می تواند نخبه باشد. مثلا در بین نوشته های دنیا حتما یکی از همه بهتر است. یا ممکن است یک ساحر باشد که تازه به یک امری دست یافته است که هیچ کس نمی داند.[/]
[=&amp]گروه دوم درست می گویند اگر شخص ادعای رسالت نداشته باشد. ولی اگر شخصی ادعای رسالت را داشت گروه اول درست می گویند البته شرایط دیگری هم برای گروه اول لازم است که در مورد بعدی گفته می شود.[/]
[=&amp]+ تقسیم سوم[/]

[=&amp]گروه اول : برای تحقق معجزه باید کاری انجام شود که کس دیگری نتوانسته و نتواند آن را انجام دهد.[/]
[=&amp]گروه دوم : برای اینکه یک معجزه، معجزه باشد و دلالت بر صدق مدعی رسالت کند باید شرایطی وجود داشته باشد :[/]
[=&amp]اولا باید شخص ادعا کند که این کار او معجزه است.[/]
[=&amp]دوما باید ادعا کند که رسول خداوند است. ( طرد کرامت یا نخبگان و ممتازان از جمله طرد سحر)[/]
[=&amp]سوما زمانی کافی بگذارد و کسی ادعای مثلیت نکند. ( تحدی قرآن)[/]
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَ‌اهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ‌ سُوَرٍ‌ مِّثْلِهِ مُفْتَرَ‌يَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿١٣[=&amp] فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّـهِ وَأَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿[/][=&amp]١٤[/][=&amp]﴾[/][=&amp] سوره هود[/]
[=&amp]چهارم اینکه مخاطبین معجزه باید از روی عقل یا فطرت، وجود خداوند و لزوم نبوت را پذیرفته باشند. [/]
وَمَا قَدَرُ‌وا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِ‌هِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ بَشَرٍ‌ مِّن شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورً‌ا وَهُدًى لِّلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَ‌اطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرً‌ا ۖ وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوا أَنتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ ذَرْ‌هُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ [=&amp]﴿[/][=&amp]٩١[/][=&amp]﴾[/][=&amp] انعام[/]
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[=&amp] سوره ابراهیم 10[/]
قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّتَكْذِبُونَ[=&amp] سوره یس 15[/]
[=&amp]پنجم اینکه مخاطبین پذیرفته باشند اگر زمان کافی بگذرد و خبر معجزه در جامعه خودشان پخش شود، و مدعی کاذب باشد، بر خداوند لازم و حتم است که به گونه ای کذب مدعی را روشن کند. و اگر بعد از تحقق این شرایط خمسه، کذب مدعی آشکار نشد به این معنا است که رسول صادق است. این استدلال در قران به نام شهادت خداوند یاد می شود و ما تعبیر می کنیم شهادت فعلی خداوند بر صدق مدعی رسالت. ( شهادت فعلی خداوند)[/]
لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا[=&amp] سوره نسا 166[/]
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَىإِذِالظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَعَلَىاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِتَسْتَكْبِرُونَ [=&amp]سوره انعام93[/]
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَسْتَ مُرْ‌سَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ [=&amp]﴿[/][=&amp]٤٣[/][=&amp]﴾[/][=&amp] سوره رعد[/]
[=&amp]+ تقسیم چهارم[/]

[=&amp]گروه اول : ما بت پرستی می کنیم ولی خداوند جلوی ما را نمی گیرد و ما را عذاب نمی کند. خداوند نیازی ندارد برای ما پیامبر بفرستد اگر اشتباه کردیم باید ما را عذاب می کرد. ولی چون عذاب نمی کند پس بت پرستی درست است. این شهادت فعلی خدا بر صدق بت پرستی است.[/]
[=&amp]گروه دوم : ما بت پرستی می کنیم و خداوند برای ما پیامبر می فرستد و او معجزه می اورد و می گوید که خداوند بر این کار راضی نیست پس ما متوجه می شویم که بت پرستی درست نیست. چون خداوند بدون بیان و روشن گری عذاب نمی کند.[/]
[=&amp]می بینیم که گروه اول در خداشناسی و جهان بینی خودشان مشکل دارند. و به نوعی پذیرفته اند که بدون بیان و هدایت خداوند آنها را هدایت کند یعنی با عذاب انها را هدایت کند.[/]
[=&amp]+ تقسیم پنجم[/]

[=&amp]گروه اول : تا زمانی که کسی ادعا نکند مثل قران آورده است هیچ کتاب ادبی و نیکویی، شهادت فعلی را رد نکرده است. پس مثلا کتاب بوستان سعدی تا زمانی که نویسنده ادعا نکند که مثل قران است و برای رد قران است در دایره تحدی نخواهد بود. یا مثلا کتاب نهج البلاغه تا زمانی که نویسنده ادعا نکند مثل قران است و برای رد قران است در دایره تحدی نیست تا شهادت فعلی نقض شود. یا مثلا مار شدن عصا توسط یک عارف، تا زمانی که ادعای این را نکند که این کار مثل معجزه موسی است و برای رد معجزه موسی است، در دایره تحدی نیست بلکه یک کرامت است.[/]
[=&amp]گروه دوم : وجود گفته یا کتاب یا عمل خارق العاد، انحصار معجزه را از مدعی رسالت می گیرد. و معجزه رد می شود. پس کتاب بوستان اگر مثلیتش ثابت شود می تواند ردیه بر اعجاز قران باشد.[/]
[=&amp]+ تقسیم ششم[/]

[=&amp]گروه اول : برای تحقق شهادت فعلی و اثبات معجزه، استقراء تام لازم نیست. یعنی لازم نیست که همه امتحان کنند که می توانند مثل معجزه بیاورند یا نه؟ بلکه این امر با حکمت در تضاد است. همین که ادعای اعجاز علنی و گسترده شود و پاسخی داده نشود، یعنی شهادت فعلی تحقق یافته است و الا خداوند کذب کاذب را روشن می کرد. البته معجزه باید در همه زمان ها معجزه باقی بماند. [/]
[=&amp]چون استقرا تام لازم نیست اگر در یک زمان مثلا ده ساله یا صد ساله یا هزار ساله مثل قران اورده نشود برای ما این علم بدست می اید که تا ابد کسی نمی تواند مثل قران را بیاورد.[/]
[=&amp]دو ایه قران در تایید گروه اول :[/]
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرً‌ا[=&amp] سوره اسراء 88[/]
وَإِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَ‌ةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ‌ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِ‌ينَ [=&amp]﴿[/][=&amp]٢٤[/][=&amp]﴾[/][=&amp] سوره بقره[/]
[=&amp]گروه دوم : هم استقراء تام لازم نیست. و هم همه زمانی بودن معجزه لازم نیست. یعنی اگر در یک زمان خاصی امری خارق العاده با وجود شرایط اعجاز مثل ادعای رسالت انجام بگیرد و شهادت فعلی خداوند تحقق یابد، صداقت نبی روشن می شود. اما لازم نیست که این معجزه در زمان های بعد معجزه باقی بماند. مثلا قران در زمان پیامبر معجزه بود و صدق او با شهادت فعلی خداوند ثابت شد. و این اعجاز مثل اعجاز موسی و عیسی با نقل متواتر منتقل شده است و برای ما حجت اور است. ولی لازم نیست اکنون کسی نتواند کار موسی و عیسی و رسول اکرم ص را انجام دهد.[/]
[=&amp]+ تقسیم هفتم[/]
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَ‌اهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ‌ سُوَرٍ‌ مِّثْلِهِ مُفْتَرَ‌يَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿١٣[=&amp] فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّـهِ وَأَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿[=&amp]١٤[/][=&amp]﴾[/] سوره هود[/]
[=&amp]گروه اول : مراد از اینکه گفته شده است : "هر کس را که می خواهید برای اوردن ده سوره مثل قران بخوانید" این است که باید فردی پیدا کنید که مثل ده سوره قران را بیاورد. نه اینکه از هر فردی برای آوردن ده سوره مثل قران کمک بگیرید. کمک طلبیدن و اشتراک توانایی ها مشروط به آوردن مثل قران ( تمام قران) است و در آوردن یک سوره و یا ده سوره، این کمک طلبیدن پذیرفته نشده است.[/]
[=&amp]گروه دوم : مراد این است که هر فرد در اوردن یک سوره یا ده سوره یا کل قران می تواند از کمک و علم و نوشته ی هر کسی استفاده کند.[/]
[=&amp]+ تقسیم هشتم[/]

وَإِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَ‌ةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ‌ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِ‌ينَ [=&amp]﴿[/][=&amp]٢٤[/][=&amp]﴾[/][=&amp] سوره بقره[/]
[=&amp]گروه اول : مراد از "من مثله" این است که یک سوره از شخصی مثل پیامبر که امی بودند و در محیط بدون دانش زندگی می کردند بیاورید. و باید شاهدانی داشته باشید که شهادت دهند ان شخص امی بوده و مثل پیامبر است و شهادت بدهند که خود ان فرد امی، این سوره را گفته است.[/]

[=&amp]امی بودن شرط آوردن یک سوره است ولی برای اوردن ده سوره مثل یا کل قران نیاز به شرط امی بودن نیست.[/]
[=&amp]گروه دوم : مراد از "من مثله" این است که یک سوره مثل قران بیاورید. تفاوتی نمی کند که آورنده امی باشد یا نباشد. و شاهدانی بیاورید که اثبات کند شخص خودش یک سوره گفته است و از کسی کمک نگرفته است. [/]
[=&amp]یا شاهد را به معنای کمک کار بدانیم. یعنی یک سوره مثل قران بیاورید و از هر کسی خواستید کمک بگیرید.[/]
[=&amp]نکته : معمولا در نظر عامه مردم و شاید دانشمندان، نظریه گروه دوم برداشت میشود.[/]
[=&amp]+ تقسیم نهم[/]

وَإِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَ‌ةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣[=&amp] فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ‌ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِ‌ينَ ﴿[=&amp]٢٤[/][=&amp]﴾[/] [/]
[=&amp]گروه اول : بنا به استدلال عقلی "شهادت فعلی خداوند"، و این ایه و ایه تحدی به مثل قرآن و آیه شهادت فعلی، علم ما به اینکه در آینده مثل قران اورده نخواهد شد، نتیجه علم ما به این مقدمه است که اعجاز قران در یک زمان ثابت شده است.[/]
[=&amp]یعنی استدلال قران این نیست که اگر مثل قران اورده نشد و در آینده هم مثل قران اورده نشود پس اعجاز اثبات می شود.[/]
[=&amp]بلکه استدلال بر اساس شهادت فعلی است و اینکه اگر این تحدی مطرح شد و فراگیر شد بنا به "استدلال شهادت فعلی" باید کذب کاذب به نوعی مشخص میشد. پس اولا اعجاز ثابت شد و چون معجزه قابلیت معارضه ندارد پس در آینده هم مثل ان آورده نمی شود.[/]
[=&amp]گروه دوم : این گروه چون فکر می کنند برای اثبات اعجاز استقراء تام لازم است می گویند آیه تناقض دارد و خودش را نفی می کند. از جمله دلایل اشتباه آنها توجه نکردن به ترجمه درست " لن تفعلو" و جایگاه اخباری آن است.[/]
[=&amp]+ تقسیم دهم[/]

[=&amp]گروه اول : مثل قرآن بودن، یعنی مقایسه عینی و واقعی بین قران و کتابی که ادعا شده است مثل قران است. [/]
[=&amp]کشف وجوه مثلیت[/][=&amp] در اولین مرحله به عهده ی کسی است که ادعای مثلیت کرده است. یعنی باید بداند که کتابش در چه امورکلی زبان شناسی و ادب دانی مثل قرآن است.یعنی حداقل کار این است که باید بداند قران چیست و چگونه است و چه ویژگی هایی دارد تا بتواند مثلش را بیاورد. و اگر نداند باید در ادعا و علم و عقل خودش شک کند. و در دومین مرحله بر عهده دانشمندان و هر فردی است. [/]

[=&amp]و مثل بودن باید در کلیاتی باشد که قابل انعطاف باشند نه مصداقی مثلا اینکه بگوییم وجه نظم عددی فلان سوره یعنی فلان تعداد کلمه صلاة باشد درست نیست بلکه تعداد مهم نیست مهم تناسب و وجود نظم در همان سطح است. [/]
[=&amp]و تعادد وجوه مثلیت[/][=&amp] در ابعاد کلی هر چه زیاد تر شود اشکال ندارد. مثلا ممکن است با افزایش علم یا تفکر وجوه بیشتری بدست آید. [/]
[=&amp]و اگر[/][=&amp] این وجوه هر چند زیاد واقعا در ذات هر گفتاری باشد پس برای آورده مثل قران نباید دشوار باشد. و اگر کثرت این وجوه مثلیت به واسطه قدرت گوینده باشد پس سخت بودن آوردن مثل، دلیل بر اعجاز خواهد بود.[/]

[=&amp] تبیین وجوه اعجاز یا وجوه مثلیت[/][=&amp] تنها برای شفاف شدن بهتر است. و در قران و تاریخ وجوهی ذکر شده است مثل عربی بودن قران، مثانی بودن قران، هدایت در قرآن، فصاحت و بلاغت در قران، نزول بر اساس رویدادها و برخی وجوهی که اخیرا ذکر شده است مثل نظم عددی قرآن که البته در هر متنی ممکن است باشد ولی در قرآن خیلی زیاد است.[/]
[=&amp]در کتاب هایی به ویژگی های بلاغتی کلی قران به صورت مفصل پرداخته شده است.[/]

[=&amp]تا زمانی که[/][=&amp] کسی ادعا نکند مثل قران اورده است لازم نیست ما هر کتابی را جستجو کنیم تا ببینیم که آیا مثل قران هست یا نه. چون یکی از شرایطی که ذکر شد همین ادعا کردن برای رد قران است.[/]
[=&amp]گروه دوم : مثل بودن در قران مبهم است.[/]

[=&quot]تقسیم یازدهم : رد مثلی و رد نبوی و شهادت فعلی[=&quot]
[=&quot]گروه اول [=&quot]: تنها راه رد کردن اعجاز، آوردن مثل قران در شرایطی که گفته امد است. و از میان دو طریق برای رد اعجاز، تنها "رد مثلی" درست است.[=&quot]
[=&quot]راه درست برای رد کردن اعجاز (رد مثلی): اگر کسی نوشته ای بنویسد و ادعا کند که مثل قران است و این امر اثبات شود اعجاز رد می شود. [=&quot]
[=&quot]راه نادرست و بی اعتبار برای رد کردن اعجاز (رد نبوی): شخص ب، پیامبری خود را با نوشتن یک کتاب و از طریق استدلال "شهادت فعلی" اثبات کند. و با همان استدلالی که قران توانست رسالت را برای پیامبر اسلام اثبات کند، این شخص ب، پیامبری را برای خودش اثبات می کند و مثلا می گوید من هم کتابی ادبی و زیبا نوشتم و کسی نتوانست مثل آن را بیاورد پس من پیامبرم.[=&quot]
[=&quot]و بعد ادعا می کند که چون من پیامبرم ، شما را خبر می کنم که قرآن معجزه نیست.[=&quot]
[=&quot]چرا راه دوم نادرست است ؟ زیرا با همین شهادت فعلی اثبات شده است که قران معجزه است و پیامبر اسلام ، خاتم پیامبران است. و این تقدم باعث می شود که لازم نباشد شهادت فعلی از سوی خداوند در مورد مدعی یی بعد از خاتم پیامبران جریان یابد. و به عبارت دیگر نمی توان گفت چون از جانب خداوند یا مردم، کذب کاذب در مورد پیامبر دوم ( شخصی که بعد از خاتم پیامبران ادعای رسالت کرده است ) روشن نشده است پس پیامبر دوم ( بنا بر شهادت فعلی) واقعا صادق است. پس کاربرد "شهادت فعلی خداوند" منحصر در طریق اول است. [=&quot]
[=&quot]مگر اینکه شخص اثبات کند اسلام ادعا نکرده است که پیامبرش، اخرین پیامبر است. یعنی اثبات کند پیامبر اسلام خاتم النبیین نیست.[=&quot]
[=&quot]همچنین باید گفت که آیات قران نشان می دهد که قرآن "رد مثلی" را پذیرفته است و نه " رد نبوی" را.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : هر دو راه ( رد نبوی و رد مثلی) درست است.[=&quot]
[=&quot]راه اول ( رد نبوی) : شخص، پیامبری خود را با آوردن معجزه ( مثل اوردن کتابی ادبی و خارق العاده) بنا بر "استدلال شهادت فعلی" ثابت کند و بعد مثلا بگوید فلان کتاب ( مثلا قران ) معجزه نبوده و نیست.[=&quot]
[=&quot]و "خاتم بودن" پیامبر قبلی ( مثل پیامبر اسلام که صدق نبوتش از طریق همین "استدلال شهادت فعلی" ثابت شده بود)، نمی تواند مانعی برای جریان یافتن شهادت فعلی بشود. و به عبارتی "خاتمیت"، دایره ی شهادت فعلی را تنگ تر نمی کند. [=&quot]
[=&quot]پس اگر مثلا نویسنده ی کتاب "چنین گفت زرتشت" ادعای پیامبری کند و مثل کتابش اورده نشود، پیامبر خواهد بود و اگر بگوید قرآن معجزه نیست ، اعجاز قرآن رد خواهد شد.[=&quot]
[=&quot]راه دوم ( رد مثلی): شخص، مثل قران بیاورد و اعجاز را رد کند.[=&quot]
[=&quot]تقسیم دوازدهم[=&quot]
[=&quot]زمان شهادت فعلی و استمرار آن[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : مخاطب "لن تفعلوا" هم عصران پیامبر است و لذا شهادت فعلی محدود به عصر پیامبر است. و اعجاز از طریق نقل تواتر برای ما ثابت شده است. و در زمان بعد از عصر پیامبر، شهادت فعلی در هر دو طریق "رد مثلی" و "رد نبوی" جریان ندارد.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : مخاطب "لن تفعلوا" برای همه عصرها است. و لذا شهادت فعلی محدود به عصر پیامبر نیست. یعنی در اینده هم مثل قرآن اورده نمی شود. و به عبارتی شهادت فعلی در آینده هم هست اما تنها از طریق"رد مثلی" جریان دارد اما استمرار شهادت فعلی در طریق "رد نبوی" درست نیست مگر آنچه در تقسیم قبل و اختلاف گفته شده گفته شد.[=&quot]
[=&quot]تقسیم سیزدهم [=&quot]
[=&quot]وجوه مثلیت یا وجوه اعجاز ؟[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : اینکه می گوییم قرآن دارای وجوه اعجاز است به این معنا نیست که هر وجه نیز لزوما معجزه باشد. یعنی اگر چه ممکن است معجزه بودن قرآن از جمع چند وجه اعجازی باشد ولی در قرآن و تحدی آن، اشاره ای به اینکه قرآن دارای وجوهی است که خودشان به تنهایی معجزه هستند نکرده است.[=&quot]
[=&quot]آنچه در قرآن مسلم است و خود قرآن هم خواسته است مثلیت و وجوه مثلیت است. یعنی اصل این است که ما مثل ده سوره یا مثل قران بیاوریم. حال برای تبیین و روشنتر شدن مثلیت در قران، افرادی آمده اند و وجوهی را به عنوان وجه مثلیت معرفی کرده اند ولی این کار به این معنا نیست که هر وجه مثلیت به معنای معجزه بودن خود آن وجه است. بلکه مجموع وجوه مثلیت، و عدم توانایی آوردن مثل انها، معجزه است.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : وقتی می گوییم قرآن دارای وجوه اعجاز است یعنی هر وجه آن به تنهایی اعجاز دارد و نمی توان مثل آن آورد. مثلا اگر بگوییم قرآن دارای اعجاز عددی است و تناسب عددی دارد به این معنا است که کسی نمی تواند کتابی مثل قرآن بیاورد که تنها در همین وجه مثل قرآن باشد. یا اگر بگوییم معارف عقلی و کلامی قرآن اعجاز است به این معناست که کسی نمی تواند کتابی مثل قران بیاورد که تنها در همین معارف عقلی و کلامی مثل قرآن باشد.[=&quot]
[=&quot]ممکن است حتی گفته شود اینکه می گویند مثل قرآن بیاورید یعنی مثل وجوه اعجاز بیاورید ولی این خلاف ظواهر قرآن است.[=&quot]
[=&quot]نکته : ممکن است عده ای تفصیل بدهند. یعنی بگویند نسبت بین وجوه اعجاز و وجوه مثلیت، نسبت اعم مطلق است. یعنی هر وجه اعجازی ، وجه مثلیت هست ولی هر وجه مثلیتی ، وجه اعجاز محسوب نمی شود ولذا وجوه مثلیت اعم از وجوه اعجاز است.[=&quot]
[=&quot]اما سوال این است که کجای قرآن ادعا شده است که قرآن دارای وجوه مثلیتی است که خود آن وجوه به تنهایی اعجاز دارند ؟[=&quot]
[=&quot]البته ممکن است برخی دانشمندان ادعا کنند می توان از آیات تحدی به ده سوره استنباط کرد که وجوه مثلیت محدود به ده وجه بشود و در نتیجه مجموع این ده وجه، اعجاز دارد. اما این هم دلیل قطعی ندارد و ظواهر قرآن نمی تواند آن را به خوبی پشتیبانی کند.[=&quot]
[=&quot]پس ظواهر قرآن به این مطلب دلالتی ندارد و شاهدی بر این مطلب نداریم.[=&quot]
[=&quot]تقسیم چهاردهم[=&quot]
[=&quot]قالب کلام نثر است یا نظم ؟[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : قرآن نه در قالب نظم و شعر است و نه در قالب نثر عادی بلکه نوعی هماهنگی و آهنگ در کلام دیده می شود که آن را شبیه به قالب سجع می کند. و می توان گفت که قالب سجع به معنای خاص ( نه عام) در قرآن به کار رفته است و با مقایسه سجع قرآن با دیگر سخنان، متوجه می شویم که تفاوتهایی بین این دو وجود دارد. و در قرآن یک سجع خاص وجود دارد.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم [=&quot]: قران در قالب نظم و شعر نیست. در قالب نثر عادی هم نیست. و در قالب سجع به معنای عام و خاص هم نیست مگر در موارد نادری که ضرری به قالب کلی نمی زند. و چون قالب کلی قرآن نه شعر است و نه نثر و نه سجع، ما به این قالب خاص نام دیگری باید بنهیم. مثلا فواصل آیات و... باید دانست که آهنگ و لحن قرآن در بافت کلام و معنا نهادینه شده است. و آهنگ آن از معانی فراتر نمی رود. مثلا مثل شعر نیست که قالب کلی آن بر یک وزن شعری نهاده شده باشد و آهنگ شعر به تنهایی نمودی جداگانه از معنای شعر داشته باشد. و هم چنین آهنگ آن مثل سجع نیست. مثلا کاملا می توان تفاوت سجع در قرآن را با سجع در نهج البلاغة یا دعاها مشاهده کرد.[=&quot]
[=&quot]نکته : در قرآن گفته شده است که قرآن شعر نیست و هم چنین گفته شده است که به مانند گفتار کاهنان هم نیست.[=&quot]
[=&quot]تقسیم پانزدهم : فهم معجزه، امری الهامی یا استدلالی ؟[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : اینکه قرآن معجزه است به این معناست که با شنیدنش به معجزه بودنش پی ببریم. یعنی اگر کسانی مثل ادیبان و شعرای جاهلی باشند حتما با شنیدن قرآن به اعجاز آن پی می برند. [=&quot]
[=&quot]نکته : هم اکنون عده ای از مردم عادی یا ادیبان انتظار دارند وقتی قرآن می خوانند باید حتما اعجاز را دریابند. یا حالتی و حس خاصی در آن ها ایجاد گردد مثل اینکه گویی ذهن و قلب آنها تسخیر شود و اعجاز را این چنین حالتی تصور می کنند.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم [=&quot]: اعجاز قرآن با صرف شنیدن و زیبایی آن الهام یا دریافت یا اثبات نمی شود. مگر اینکه اعجاز را به معنای کار ممتاز و شگفت آور بدانیم. پس بله اگر انتظار داشته باشیم شنونده قرآن ، آن را شگفت و زیبا بداند انتظار به جایی است اما اینکه انتظار داشته باشیم با شنیدن آن اعجاز را دریابد انتظار درستی نیست.[=&quot]
[=&quot]یک ادیب از شنیدن قرآن لذت می برد و آن را ممتاز و شگفت می داند اما با صرف شنیدن نمی تواند اعجاز را کشف کند چون فهم اعجاز امری الهامی نیست بلکه امری عقلی است. و باید این ممتاز بودن قرآن با تحدی و شهادت فعلی قرین گردد.[=&quot]

[=&quot]تقسیم شانزدهم : شهادت کارشناس ادبیات در کجا معتبر است ؟[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : شهادت چند ادیب بر معجزه نبودن قرآن و حتی شهادت هزاران ادیب بر معجزه نبودن قرآن کفایت نمی کند. زیرا شهادت ادیب و نظر کارشناسان تنها در مورد تشخیص مثلیت ( برای نوشته ای که نویسنده ادعا می کند مثل قرآن است)، معتبر می باشد.[=&quot]
[=&quot]پس اگر آورنده ی قرآن با تحدی و استدلال "شهادت فعلی" و سایر شرایط گفته شده، ادعای اعجاز را اثبات کند تنها راه رد کردن این است که ادیبان مثلش را بیاورند. لذا حتی اگر هزار ادیب هم بگویند این قران معجزه نیست درست نیست.[=&quot]
[=&quot]چون اولا تنها یک ادعا کرده اند که دلیلی بر آن ندارند و به جای آوردن مثل ، به حرف زدن اکتفا کرده اند.[=&quot]
[=&quot]و دوما شهادت ادیبان و کارشناسان موجب این نمی شود که یک امر معجزه شود یا از اعجاز اسقاط شود. چون اثبات اعجاز مبتنی بر استدلالی است که بر اساس شهادت فعلی خداوند است نه شهادت کارشناسان.[=&quot]
[=&quot]پس در مقام اثبات اعجاز، شهادت کارشناس نفی کننده ی شهادت فعلی خداوند نیست. و شهادت کارشناس چیزی را اثبات نمی کند تا نفی کردنش اعتبار و ارزشی داشته باشد بلکه این شهادت فعلی است که اعجاز را اثبات می کند.[=&quot]
[=&quot]نقش[=&quot] کارشناسان ادبیات، می تواند آوردن مثل برای قرآن و تشخیص یا اثبات مثل بودن آن باشد. یعنی می توانند در "رد مثلی" نقش داشته باشد.[=&quot]
[=&quot]آیاتی از قران که نظر گروه اول را تایید می کند :[=&quot]
[=&quot]لو نشا لقلنا مثل هذا[=&quot]
[=&quot]ان هذا الا اساطیر الاولین[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : این گروه شهادت کارشناسان را برای اعجاز نبودن قرآن، معتبر می دانند. شاید دیدگاه این گروه به این خاطر باشد که این گروه فهم اعجاز (مثلا فصاحت و بلاغت) را امری الهامی و دفعی می دانند، نه امری استدلالی که نیازمند رد عملی ( آوردن مثل ) باشد.[=&quot]
[=&quot]تقسیم هفدهم : راه تشخیص مثل[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : ما چند مبنا و راه برای تشخیص مثلیت داریم[=&quot]
[=&quot]راه اول[=&quot] : ملاک ما استدلال باشد: که یا به صورت اجتهادی است یعنی باید در آن فن کارشناس و خبره شویم. یا به صورت فهم و کسب استدلال از کارشناسان است به این معنا که اگر استدلال آنها قانع کننده و عقلایی بود می پذیریم. در اینجا رای کارشناس ملاک نیست بلکه استدلال او ملاک است.[=&quot]
[=&quot]راه دوم[=&quot] : ملاک ما رای و نظر کارشناس باشد : رجوع به رای و شهادت کارشناس و مجتهد ملاک ما باشد، به این معنا که استدلالات او ملاک ما نباشد چون فهم خود استدلال ها نیاز به مقدمات دارد و از طرفی خود استدلالات می تواند از مقدمات ناقص یا ناکافی درست شده باشد. و به عبارتی حتی اگر استدلال های یک کارشناس برای ما قانع کننده نبود باز هم ما به رای و شهادت او اعتماد می کنیم. البته اگر استدلالات او با استدلالات یقینی ما در تضاد باشند نباید از آنها پیروی کنیم و این بحث غیر از این است که استدلال قانع کننده یا کامل نباشد.[=&quot]
[=&quot]راه دوم خودش چند قسمت می شود : [=&quot]
[=&quot]الف ) نظر اکثریت کارشناسان را جویا شویم که یا رای به مثلیت می دهند یا رای به عدم مثلیت یا رای آنها مساوی یا مردد می شود که تنها در صورت اول، اعجاز رد می شود.[=&quot]
[=&quot]ب ) نظر و رای و شهادت دو کارشناس را جویا می شویم که اگر هر دو کارشناس نظر به مثلیت بدهند، اعجاز رد می شود و در دو صورت دیگر، اعجاز پا برجاست.[=&quot]
[=&quot]و البته باید سوال کنیم اگر نظر این دو کارشناس با نظر دو کارشناس دیگر در تضاد بود چه کنیم ؟ آیا به مرحله تردد و جهل نمی رسیم و باز نباید حکم به پا برجا بودن اعجاز بکنیم ؟[=&quot]
[=&quot]خلاصه[=&quot] : برای گروه اول، راه اول (یعنی راه استدلال)، ملاک است چه با اجتهاد باشد و چه با کسب استدلال و تحقیق. و در مورد مسئله ی مهمی مثل اعجاز تقلید و رجوع صرف به رای کارشناس اعتباری ندارد لذا راه دوم (یعنی ملاک ما رای کارشناس باشد نه استدلال) معتبر نمی باشد.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : ما از راه اول، مسیر اجتهاد را می پذیریم و از راه دوم نظر اکثریت کارشناسان را قبول می کنیم.[=&quot]
[=&quot]راه های دیگر معتبر نیستند.[=&quot]
[=&quot]نکته[=&quot] : تفصیلات و تقسیمات دیگری هم امکان دارد. شایان ذکر است که در موارد این چنینی ملاک عموم مردم (که مجتهد و کارشناس نیستند)،[=&quot]
[=&quot]نظر اکثریت کارشناسان است و در طرف دیگر گروهی از مردم مخصوصا دانشجویان ملاکشان استدلال است. یعنی اگر استدلال برای آنها قانع کننده باشد می پذیرند و به رای کارشناس اکتفا نمی کنند. رای کارشناس معمولا انگیزه تحقیق و احتیاط را در مردم بیشتر می کند. ولی در این موارد، مردم مخصوصا دانشجویان بیشتر به جنبه استدلالی قضیه نگاه می کنند تا اینکه به رای کارشناس اعتماد کنند. رجوع به کارشناس برای آنها تنها راهی برای شنیدن استدلال درست و منطقی و قانع شدن است.[=&quot]
[=&quot]تقسیم هجدهم [=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : با توجه به یک تقسیم که گفته شد هر کسی می تواند تلاش کند تا مثل قرآن بیاورد ولی نمی تواند از توانایی و نوشته ی دیگران بهره ببرد.حال ما چگونه متوجه بشویم که ان شخص از کسی کمک نگرفته است ؟ و اشتراک توانایی با دیگران نداشته باشد ؟ [=&quot]
[=&quot]راه حل این است که اولا باید خودش بگوید که از کسی کمک نگرفته است و دوما سندی بر علیه او مبنی بر اینکه از کسی کمک گرفته است وجود نداشته باشد. یعنی لازم نیست اثبات کنیم که او برای اوردن مثل قرآن کمک نگرفته است بلکه کافی است که برای کمک گرفتن او از دیگران سندی نداشته باشیم. و این امری است که در همه مسائل قضائی و حقوقی جاری است و به عبارتی ساده هر کسی بیگناه است مگر اینکه خلافش ثابت شود.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : فرد برای اوردن مثل قران می تواند از کمک دیگران استفاده کند.[=&quot]
[=&quot]تقسیم نوزدهم [=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot] : آیا لازم است فردی که می خواهد مثل قرآن بیاورد آن را فی البداهه و از حفظ بخواند؟[=&quot]
[=&quot]روشن و بدیهی است که قرآن از جنس گفتار است نه متن. و لذا باید به نوع گفتار هم در مثلیت توجه کنیم. الفاظ قرآن به ترتیل و بدون روخوانی و بدون اشتباه خوانده می شده است. پس باید این جنبه را هم در مثلیت در نظر بگیریم.[=&quot]
[=&quot]می دانیم که پیامبر به صورت ترتیل و یکنواخت قران می خواندند. و می دانیم هنگام قرآن خواندن از روی نوشته نمی خواندند و می دانیم که برای اوردن قرآن از کتاب و نوشته و فردی کمک نگرفتند. ( یا به عبارتی هیچ سندی بر این کار وجود ندارد اگر چه ادعاهایی وجود دارد و به عبارت ساده هر کسی بی گناه است مگر اینکه خلافش ثابت شود.)[=&quot]
[=&quot]آورنده ی مثل قران ، نباید از روی نوشته بخواند، باید به صورت ترتیل و یکنواخت و بدون تفکر و اشتباه بخواند، البته برای اوردن مثل می تواند فکر کند ولی نمی تواند افکار خود را یادداشت کند یا نمی تواند برای تفکر از دیگران و نوشته ی آنها کمک بگیرد.[=&quot]
[=&quot]آیاتی که نظر گروه اول را تایید می کند[=&quot]
[=&quot]و یسرناه بلسانک[=&quot]
[=&quot]و رتل القرآن ترتیلا[=&quot]
[=&quot]لا تخطه بیمینک [=&quot]
[=&quot]گروه دوم [=&quot]: نوشتن مثل قرآن، خواندن از روی متن، استفاده از متون و کمک از افراد دیگر برای تحقیق، درست و صحیح خواندن و رعایت ترتیل و یکنواختی در خواندن، هیچ کدام از این شروط لازم نیست. چون مثل قرآن یعنی مثل متن قرآن چون جنس قرآن لفظ نیست بلکه متن است.[=&quot]
[=&quot] و مثلیت در نوع وچگونگی خواندن وتلاوت قرآن جریان ندارد.[=&quot]
[=&quot]تقسیم بیستم : عربی بودن قرآن[=&quot]
[=&quot]گروه اول[=&quot]: اولا قرآن از جنس گفتار است و این گفتار به زبان عربی است و مثلیت در آن جریان دارد.[=&quot]
[=&quot]دوما[=&quot] در قرآن به عربی بودنش اشاره شده است.[=&quot]
[=&quot]سوما[=&quot] عربی بودن امکان شناخت مثلیت و مقایسه بین دو متن را آسان و عقلایی می کند.اما قضاوت کردن بین دو زبان مختلف بسیار دشوار و پیچیده است.[=&quot]
[=&quot]چهارما[=&quot] چون در تحدی و شهادت فعلی، استقراء تام لازم نیست پس عربی بودن به جهان شمولی استدلال "تحدی و شهادت فعلی" ضرری نمی زند. [=&quot]
[=&quot]استدلال گروه اول : [=&quot]
[=&quot]معنای قول خداوند : اگر استقرا تام صورت بگیرد و جن و انس جمع شوند باز هم سطح قرآن به اندازه ای بالا است که نمی توانند مثل قرآن بیاورند.[=&quot]
[=&quot]مقدمه اول [=&quot]: برای اثبات اعجاز استقرا تام لازم نیست چون ممکن نیست و با عقل انسان و حکمت خداوند سازگار نیست. و لذا در استدلال و اثبات اعجاز تاثیری هم ندارد. [=&quot]
[=&quot]مقدمه دوم[=&quot] : لذا مفهوم آیه قران این است : اولا میزان سطح اعجاز قرآن را در قالبی زیبا بیان می کند و دوما مفهومش این است که هیچ محدودیتی در جمع کردن افراد و نوع آنها نیست. ( همان طور که در آیه دیگر (تحدی به ده سوره) هم فرمود هر کس را که می خواهید فرابخوانید چه انس و چه جن و فرمود هر کس را که میخواهید فراخوان کنید چون تعداد و نوع آنها تفاوتی نمی کند)[=&quot] و حتی آیه اضافه می کند حتی اگر بعضی از آنها پشتیبان یکدیگر باشند.
[=&quot]و خداوند اصلا نه در آیه و نه در لوازم آن از همه ی انسان ها (فارس زبان و ...) دعوت نکرده است چون امکانش نیست. پس نتیجه گیری گروه دوم سالبه به انتفاء موضوع است. بلکه آیه در عین اینکه همان پیام آیه تحدی به ده سوره را دارد، نوعی اخبار مبنی بر تعیین سطح اعجاز در قالبی زیبا است.[=&quot]
[=&quot]گروه دوم[=&quot] : عربی بودن در مثلیت شرط نیست.[=&quot]
[=&quot]استدلال گروه دوم :[=&quot]
[=&quot]قول خداوند : اگر انس و جن جمع شوند نمی توانند مثل قرآن بیاورند [=&quot]
[=&quot]مقدمه اول[=&quot] : تلازم و مفهوم قول خداوند این است : ای انس و جن جمع شوید و مثل قرآن بیاورید ولی بدانید که نمی توانید.[=&quot]
[=&quot]مقدمه ی دوم[=&quot] : مفهوم آیه می گوید که خداوند از یک انسان فارسی زبان هم خواسته است که مثل قرآن بیاورد. آیا خداوند از فارسی زبان می خواهد که مثل را به زبان عربی بیاورد ؟ این امر بعید یا غیر ممکن است پس "مثل" انحصار به زبان عربی ندارد.[=&quot]
نقد : مگر خداوند از همه انسان ها به استقراء تام ( که خلاف حکمت است و اصلا نشدنی است) می خواهد که واقعا مثل قرآن بیاورند؟ تا بعد نتیجه بگیریم فارسی زبان هم شامل آن شود ؟ یا اینکه یک فرض گذاشته است و بعد شما مفهوم اشتباه را ملاک استدلال خود قرار داده اید ؟

[=&quot] تقسیم بیست و یکم :
رد مثلی و ارتباط آن با رد اعجاز و نقل تواتر

گروه اول : تمامی سوره های قران اولا اعجاز دارند و دوما با تواتر به دست ما رسیده اند.

پس اگر شخصی سوره ای مثل قرآن بیاورد، آن سوره اعجازش رد خواهد شد و به رتبه ی نقل تواتر تنزل خواهد کرد. یعنی در مرتبه حدیث متواتر قرار می گیرد. اما اعجاز سوره های دیگر سرجای خودش باقی می ماند.

زیرا رد مثلی برای رد کردن اعجاز قرآن بود نه رد کردن تواتر در نقل آن سوره ها. و به عبارت دیگر عدم آوردن مثل برای هر سوره، اعجاز همان سوره را اثبات می کند و آوردن مثل برای هر سوره، اعجاز همان سوره را رد می کند.

گروه دوم[=&quot] : با رد شدن یک سوره و آوردن مثل یک سوره، اعجاز تمامی سوره ها رد خواهد شد.

[=&quot] تقسیم بیست و دوم

[=&quot]مراد از سوره در آیات تحدی

گروه اول :

سوره به معنای مشهور آن است یعنی همان آیاتی که با بسم الله شروع می شدند و توسط پیامبر ابتدا و انتهایش مشخص شده و در قرآن نیز موجود است.

اگر در موردی مراد از سوره بخشی از آیات باشد قرینه داریم.

گروه دوم :

سوره به معنای غیر مشهور آن است. بخشی از آیات قران است که تحت یک موضوع یا در یک قالب آهنگین مشخص هستند.

[=&quot]+
تقسیم بیست و سوم

تحدی فعلی یا تحدی قولی ؟

گروه اول : تحدی فعلی ( یعنی ادعای رسالت و آوردن معجزه)، از تحدی قولی کفایت می کند.

یعنی همین که کسی ادعای اعجاز همراه با ادعای رسالت بکند، یک تحدی عملی انجام داده است و به این معناست که کسی نمی تواند مثل معجزه را بیاورد و اصلا معنای معجزه همین است ( یعنی معجزه همان تحدی کردن است) پس تحدی قولی ضروت ندارد اما تحدی قولی، تحدی فعلی را شدت و قوت می بخشد و تبلیغ را رساتر و موثر تر می کند. در طول تاریخ هم آوردن معجزه به همین معنا بوده است که کسی نمی تواند مثل آن را بیاورد و معجزه معنای تحدی قولی را داشته است.

گروه دوم [=&quot]: تحدی فعلی ، باید با تحدی قولی همراه شود.

تقسیم بیست و چهارم
سر انواع تحدی چیست ؟
[=&quot]

گروه اول : ترتیب نزول آیات تحدی به این گونه است : کل قرآن ، یک سوره ، ده سوره

تحدی به کل قرآن ملازم با اعجاز آن است. یعنی تنها کل قرآن، معجزه است. اما یک سوره یا ده سوره به تنهایی معجزه نیست. و تحدی به آن ها حکمت دیگری دارد.
زمانی که به کل قرآن تحدی شد، تمام قرآن نازل نشده بود. پس تحدی به کل قرآن، چیزی را اثبات نمی کرد. لذا گفته شد مثل یک سوره بیاورند که اگر نتوانستند پس به طریق اولی نمی توانند مثل کل قرآن را بیاورند. و زمانی که مقداری از این تحدی گذشت و یا شاید زمانی که کسی توانست مثل یک سوره را بیاورد( البته هیچ سندی نداریم که تا به حال یک سوره مثل قرآن اثبات شده باشد)، تحدی به ده سوره آغاز شد. به این معنا که اگر کسی نتوانست مثل ده سوره بیاورد به طریق اولی نمی تواند مثل کل قرآن را بیاورد و به این معناست که کل قرآن معجزه است.
پس تحدی اعم از اعجاز است. و ادعای اصلی در قرآن این است که کل قرآن معجزه است. و تحدی به یک یا ده سوره از باب مقدمه علمی برای پی بردن به اعجاز کل قرآن است.

گروه دوم : سر انواع تحدی یک نوع تخفیف دادن است. به این معنا که قرآن ادعا دارد هر سوره به تنهایی، دارای اعجاز است. و تحدی از سخت به آسان است یعنی ابتدا به کل قرآن ، بعد به ده سوره و بعد به یک سوره.
نکته : اینکه حکمت انواع تحدی نوعی تخفیف باشد با ترتیب نزول آیات تحدی همخوانی ندارد البته دانشمندانی هستند که این مسئله را با توضیحاتی که پیرامون تفسیر آیات تحدی دارند، حل می کنند. که جای بحث و تامل دارد.

[=&quot]نکته : البته نکات دیگری هم در این تقسیم بندی قابل طرح است. که تقسیمات جدیدی را در پی دارد.

تقسیم بیست و پنجم

تحدی از ابتدای بعثت وجود داشت یا با تاخیر صورت گرفت ؟

گروه اول : همانطور که در یک تقسیم گفته شد، تحدی فعلی به قرآن از همان ابتدای بعثت انجام گرفت و تحدی قولی نیز بعدا آن را قوت بخشید. پس معجزه قرآن بی نیاز از معجزات دیگر پیامبر صلوات الله علیه و آله بود.

گروه دوم : تحدی قرآن از ابتدای بعثت وجود نداشت و لذا تا زمانی که تحدی (قولی) انجام شود، سایر معجزات حضرت، دلیل صدق رسالت ایشان بود.

نکته : معجزات پیامبر را بیش از چهار هزار مورد گفته اند که در حدود سه هزار از آنها را نقل کرده اند و آنها را در چند قسم می توان تقسیم کرد.

معجزات تا زمان بعثت و معجزات حضرت از بعثت تا وفات و معجزات حضرت بعد از وفات.
و تقسیمی دیگر :
معجزات بر اجرام آسماني
معجزات بر جمادات و نباتات
معجزات بر حيوانات
معجزات بر بدن انسان
معجزات بر دفع شرّ دشمنان
معجزات بر تسلط بر شياطين و جنّيان
معجزات بر خبر از غيب

بسم الله ... الرحمن الرحیم،
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما و برکاتش
ممنون از وقتی که گذاشتید و تفکر و تعمقی که در این راستا کشیده‌اید، حقیقتاً کار ارزشمندی کرده‌اید :Gol:

منطق الطیر;636262 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب:Gol:
می خواهم نظر دوستان و کارشناسان را در هر مورد بدانم.
:Gol:

نکته : گروه اول و دوم فقط یک تقسیم فرضی است و به این معنا نیست که مثلا "گروه اول" در همه تقسیمات ارائه شده در یک دسته جای دارند.
+ تقسیم اول

گروه اول : قران معجزه است پس خداوند هست. یعنی از اعجاز قران، برای اثبات خداوند بهره برده اند.
گروه دوم : قران معجزه است پس شخصی که ادعا کرده است رسول خداوند است، صادق است. یعنی اعجاز صرفا برای پی بردن به صدق رسالت یک فرد مدعی رسالت به کار می رود.

بیشتر دانشمندان گروه دوم را قبول دارند.


اثبات وجود خدا از طریق اثبات مصداق برای جایگاه خدایی هم ممکن است و اگر این اثبات همراه باشد با اثبات یکتایی خدا در این صورت بدون سابقه‌ی باور داشتن به خدا هم می‌شود از طریق اعجاز نبی به وجود خدا هم معتقد شد ...
گروه دوم هم که از معجزه صدق رسالت نبی را برداشت کرده‌اند باز از محتوی تبلیغ نبی به وجود خدا و صفات خدا آگاه می‌شوند ... به طور خاص مطابق با حدیث غدیرخم ما معتقد هستیم که صفات غیرتنزیهی خدا را نمی‌توان شناخت مگرآنکه خود خداوند ما را به سوی آنها دلالت کند و البته این گزاره وجه عقلایی هم دارد ... در تبلیغ انبیاء هم اینکه خدا منزه از چه صفاتی است و بارز چه صفاتی است وجود داشته است و پذیرش معجزه‌ی نبی مقدم بر هم پذیرش نبی و هم پذیرش دعوت نبی بوده است ...
از این نظر گروه دوم که فرضش بر این است که باید وجود خدا را قبول داشت که بعد معجزه مصداق صاحب رسالت از طرف خدا را بشناسد چندان جایگاه مستحکمی در دفاع از نظر خود ندارند ... بر این اساس اگر کسی به وجود خدا اعتقاد نداشت نبی هیچ راهی برای اثبات رسالت خود بر او ندارد مگر اینکه اول بنشیند و با او بحث عقلی و فطری کند تا او وجود خدا را بپذیرد و بعد با معجزه‌ی نبی به نبوت او ایمان بیاورد ... آیا شما از این اعتقاد گروه دوم می‌توانید دفاع کنید؟ یا آیا گروه دوم منظورش چیز دیگری است و حقیر بد متوجه شده‌ام؟
منطق الطیر;636262 نوشت:
+ تقسیم دوم

گروه اول : کسی که کاری خارق العاده یا معجزه انجام می دهد، و ادعای رسالت دارد، از سوی خداوند است.
گروه دوم : صرف اینکه امری معجزه و خارق العاده باشد، به معنای این نیست که از سوی خداوند باشد بلکه آن شخص می تواند نخبه باشد. مثلا در بین نوشته های دنیا حتما یکی از همه بهتر است. یا ممکن است یک ساحر باشد که تازه به یک امری دست یافته است که هیچ کس نمی داند.
گروه دوم درست می گویند اگر شخص ادعای رسالت نداشته باشد. ولی اگر شخصی ادعای رسالت را داشت گروه اول درست می گویند البته شرایط دیگری هم برای گروه اول لازم است که در مورد بعدی گفته می شود.


اگر ساحری ادعای نبوت کرد چه؟ اگر دجالی آمد و مرده‌ای را زنده کرد و ادعای خدایی کرد چه؟
نکته‌ای که معمولاً به آن دقت نمی‌شود این است که گمان می‌شود چون ما در دنیا زندگی می‌کنیم دیگر اینجا همه چیز ظاهری است و تمام معیارها هم ظاهری است، حال آنکه ما فقط بدن‌هایمان در دنیاست مگرنه تعاملمان با دیگران هم در دنیا نیست و تنها از طریق دنیاست ... انسان در فلسفه‌ی اسلامی وجودی ذو مراتب است و مطابق روایات همین الآن روح مؤمن در بهشت و روح کافر در جهنم است و در قیامت تنها بدن به روح وصل می‌شود (در تفسیر آیاتی مانند «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا ۖ وَبِئْسَ الْقَرَ‌ارُ‌» که در آن از فعل یصلو استفاده شده است که یعنی وصل می‌شوند) ... سر ما در بهشت یا جهنم است و حقایق را می‌بیند و درک می‌کند اما توجه ماست که به دنیاست و از آنچه باطناً درک می‌کنیم با سرگرم شدن به ظاهر فراموش کرده و از غافل می‌شویم تا با مرگ و یا در قیامت پرده‌ها کنار رود و چشمان ما تیزبین شوند ... اگر یک پیامبری معجزه می‌آورد ظاهر آن معجزه را برای ما تعریف کرده‌اند ولی آن معجزه بجز صورت سیرتی هم دارد که با دیدن آن صورت به چشم سر آن سیرت هم در باطن امکان درک شدن دارد ... و آن سیرت است که نشان از طرف خدا بودن را دارد ... و گرنه صورت‌ها همیشه قابل جعل کردن هستند ... در مورد اعجازها فرق اساسی میان آیت خداوند که حق متحقق است و به بالا وصل است وجود دارد با آیت جعلی که ظاهری است بدون باطن ... سحر و جادو و کار خارق‌العاده‌ای که از طرف خدا نباشد یک شبیه‌سازی است، یک شعبده است، یک بازی است، یک جعل کردن است ... اینطور نیست که معجزه یک کار خارق‌العاده باشد و ما اعجاز بودن یا نبودن آن را تنها منوط کنیم به اینکه شخص ادعای نبوت کرده است یا خیر و مواردی ظاهری دیگر از این دست ... خدا ظاهر را نشان می‌دهد تا شخص توجهش جلب شود بعد باطن را خودش هدایت می‌کند ... این هدایت باطن کاری است که هیچ کسی جز از طرف خدا بر نمی‌آید و در نتیجه احتمال دروغ‌گویی در آن نمی‌رود ... اگر سحر و جادو هم می‌تواند برخی را گمراه کند این از آن جهت نیست که آنها واقعاً باطن انسان‌ها را هم تا عمق دل ایشان متأثر می‌کنند و فریبشان می‌دهند بلکه عجیب بودن ظاهر می‌تواند شخص را از توجه به باطنش دور کند و اینجاست که شخص ممکن است تحت تأثیر ظاهری که دیده است ادعای پشت سر آن ظاهر را نیز بپذیرد بدون اینکه برای این کار تأیید از قلب و از اعماق وجودش داشته باشد ...
خلاصه اینکه به زعم حقیر معیارها نباید فقط در ظاهر باشد ... ظاهر تنها یک مقدمه است برای ورود به اصل هدایت که باطنی است ... کسی را که خدا هدایت کند کسی را یارای گمراه کردن او نیست و کسی را که خداوند از هدایت باز دارد کسی را یارای هدایت او نیست ... هدایت باطن تنها به دست خداست و فرق اساسی میان آیت خدا بودن اعجاز نبی با آیت خدا نبودن خارق‌العاده‌ی غیرنبی در همان است ...
منطق الطیر;636262 نوشت:
+ تقسیم سوم

گروه اول : برای تحقق معجزه باید کاری انجام شود که کس دیگری نتوانسته و نتواند آن را انجام دهد.
گروه دوم : برای اینکه یک معجزه، معجزه باشد و دلالت بر صدق مدعی رسالت کند باید شرایطی وجود داشته باشد :
اولا باید شخص ادعا کند که این کار او معجزه است.
دوما باید ادعا کند که رسول خداوند است. ( طرد کرامت یا نخبگان و ممتازان از جمله طرد سحر)
سوما زمانی کافی بگذارد و کسی ادعای مثلیت نکند. ( تحدی قرآن)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَ‌اهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ‌ سُوَرٍ‌ مِّثْلِهِ مُفْتَرَ‌يَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿١٣ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّـهِ وَأَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿١٤﴾ سوره هود
چهارم اینکه مخاطبین معجزه باید از روی عقل یا فطرت، وجود خداوند و لزوم نبوت را پذیرفته باشند.
وَمَا قَدَرُ‌وا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِ‌هِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ بَشَرٍ‌ مِّن شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورً‌ا وَهُدًى لِّلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَ‌اطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرً‌ا ۖ وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُوا أَنتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ ثُمَّ ذَرْ‌هُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴿٩١﴾ انعام
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ سوره ابراهیم 10
قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّتَكْذِبُونَ سوره یس 15
پنجم اینکه مخاطبین پذیرفته باشند اگر زمان کافی بگذرد و خبر معجزه در جامعه خودشان پخش شود، و مدعی کاذب باشد، بر خداوند لازم و حتم است که به گونه ای کذب مدعی را روشن کند. و اگر بعد از تحقق این شرایط خمسه، کذب مدعی آشکار نشد به این معنا است که رسول صادق است. این استدلال در قران به نام شهادت خداوند یاد می شود و ما تعبیر می کنیم شهادت فعلی خداوند بر صدق مدعی رسالت. ( شهادت فعلی خداوند)
لَّكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا سوره نسا 166
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَىإِذِالظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَعَلَىاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِتَسْتَكْبِرُونَ سوره انعام93
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَسْتَ مُرْ‌سَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ﴿٤٣﴾ سوره رعد


مطلبی که در مورد «شهادت خداوند» بیان فرمودید برای حقیر خیلی جالب بود، تا قبل از این تاپیک چنین چیزی نخوانده بودم و به ذهنم هم نرسیده بود، ممنون :Gol:
بله مطابق با برهانهایی که برای اصول‌الدین داریم وجود امر نبوت برای هدایت و برای تحقق عدالت امری ضروری است، در همین راستا اگر هدایت دروغینی هم شکل بگیرد بر خداست که آنرا آشکار کند و اگر نکرد اتمام حجت صورت نگرفته است و عدالت خدا مانع از عذاب شدن کسانی می‌شود که به آنها هدایت خدا نرسیده است ... اما آیا درست است که بگوییم اگر کسی ادعای نبوت دروغین کرد بر خداوند واجب است که سریعاً با فرستادن نبی دیگری یا به هر طریق دیگری که می‌داند کذب او را آشکار و او را در میان خلق رسوا گرداند؟ در اسرع وقت یعنی چقدر؟ مثلاً اگر امروز صبح یک پیامبر دروغین شروع کرد به دعوت و تا آخر امسال کسی نتوانست به تحدی او پاسخ دهد و جمعی به دین او گرویدند و در این میان عده‌ای از مؤمنان به این پیامبر کذاب هم مردند و بعد خداوند نبی دیگری فرستاد که بگوید این پیامبر کذاب بوده است این اقدام زود بوده است یا دیر؟ اگر زود بوده باشد در این صورت آنها که در این میان بر آن دین دروغین مرده‌اند چه می‌شوند و اگر دیر بوده است چطور مهلت تحدی به مردم باید داده می‌شد؟ اگر بفرمایید خداوند نباید به اندازه‌ی مهات تحدی هم وقت می‌داد در این صورت می‌توان کسانی را مثال زد که در همان ساعات اولیه‌ی ادعای نبوت این شخص به او می‌گروند با کار خارق‌العاده‌ای که به عنوان اعجاز نشان مردم می‌دهد و امکان دارد ظرف چند ساعت بعد از دنیا بروند قبل از آنکه نبی بعدی به نبوت برسد؟ شاید از نظر شما بر خداوند واجب است که چنان کسانی را زنده نگاه دارد تا نبی بعدی به نبوت برسد و او را از این اعتقاد نهی کند، در این صورت کسانی که مدتها بت‌پرست بودند و نبی بر ایشان نیامد یا همین مسیحیان که دینشان تحریف شد ولی در دوران فترت تا چند قرن نبی بعدی بر ایشان نیامد را چطور توضیح می‌دهید؟ آیا اوصیاء که در دوران فترت حاضر بودند هم برای مردم اعجاز می‌آوردند یا صرفاً ایشان را دعوت به حق می‌کردند؟
به طور خاص شهادت فعلی خداوند در زمان فترت بین حضرت عیسی علیه‌السلام و بعثت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را چطور توضیح می‌دهید؟
آیا از نظر شما اعجاز تنها راه ایمان آوردن به یک نبی و هدایت به راه راست است؟
آیا از نظر شما هدایت تمام انسان‌ها به اندازه‌ی خاص و معینی بر خداوند واجب عقلایی است یا تنها اصل وجود هدایت است که واجب است که این هدایت گاهی هم در شرایط خاصی می‌تواند تنها به صورت فطری صورت پذیرد؟
منطق الطیر;636262 نوشت:
+ تقسیم پنجم

گروه اول : تا زمانی که کسی ادعا نکند مثل قران آورده است هیچ کتاب ادبی و نیکویی، شهادت فعلی را رد نکرده است. پس مثلا کتاب بوستان سعدی تا زمانی که نویسنده ادعا نکند که مثل قران است و برای رد قران است در دایره تحدی نخواهد بود. یا مثلا کتاب نهج البلاغه تا زمانی که نویسنده ادعا نکند مثل قران است و برای رد قران است در دایره تحدی نیست تا شهادت فعلی نقض شود. یا مثلا مار شدن عصا توسط یک عارف، تا زمانی که ادعای این را نکند که این کار مثل معجزه موسی است و برای رد معجزه موسی است، در دایره تحدی نیست بلکه یک کرامت است.
گروه دوم : وجود گفته یا کتاب یا عمل خارق العاد، انحصار معجزه را از مدعی رسالت می گیرد. و معجزه رد می شود. پس کتاب بوستان اگر مثلیتش ثابت شود می تواند ردیه بر اعجاز قران باشد.


گروه سوم به زعم حقیر این است که عملی که در ظاهر و باطن مثلیت داشته باشد رد کننده‌ی مثلیت خواهد بود و در واقع اصل هم بر باطن است مگرنه ظاهر تنها مانند دربی است برای باطن .. مثل اینکه یک جمله از الفاظ و اصواتی تشکیل شده است یا به خطی نوشته شده است که ظاهر آن جمله است، ولی وقتی خوانده می‌شود معنایی از آن برداشت می‌شود که باطن آن است و یک جمله می‌تواند بطون متعددی هم داشته باشد و این بطون هم با باطن انسان درک می‌شود وگرنه گوش صوت می‌شنود و چشم رنگ را تشخیص می‌دهد ... معنا در درون انسان شکل می‌گیرد و درک می‌شود و بالا و پایین می‌شود و مورد سنجش قرار می‌گیرد و گاهی نسبت به آن خاضع می‌شود و گاهی نسبت به آن حساس می‌شود و گاهی نسبت به آن کنجکاو می‌شود و گاهی نسبت به ان احساس تکبر و نخوت دارد و غیره و غیره ... ظاهر ممکن است یک سری رنگ درهم و برهم باشد ولی دیدن این تابلو در درون انسان حس خاصی را القاء نماید ... معجزات با آن حس سر و کار دارند اگرچه ظاهر را تحریک و ترغیب کنند که به آنها توجه نمایند ...
در واقع از نظر ما که مسلمان هستیم عالم وجود تماماً آینه‌ی خداست و هر چیزی در عالم خدا را نشان می‌دهد، حتی نظم و استواری کارکرد بدن شمر ملعون در کشتن امام شهیدمان علیه‌السلام خبر از خدا می‌دهد ... اما موضوع اینجاست که مردم عموماُ وقتی از نظر عقلی به بلوغ می‌رسند در کنار بلوغ عقلی چیز دیگری هم هست که گرفتارش شده‌اند و آن سطحی‌نگری و عادت کردن به روزمرگی‌هاست ... به همین دلیل انسان به فعل خدا نگاه می‌کند ولی خدایی نمی‌بیند ... اینجاست که فرق آیات‌البینات با سایر آفریده‌های خدا معلوم می‌شود ... ایات‌البینات و امور خارق عادت توجه‌ها را با ظاهری متمایز به خود جلب می‌کنند که شخص به آنها توجه و در آنها تدبر کند و از طریق آنها باطنی که همیشه از آن در غفلت بوده است را آشکارا ببیند ... معجزه به هیچ وجه با سایر آثار یکسان نیست که کاری به ادعای شخص مدعی آن داشته باشیم ... فرق معجزه‌ی انبیاء و اوصیاء با شاهکارها یا سحر و شعبده و غیره در باطن است ... آنها در ظاهر هم که توجه‌ها را به خود جلب کنند در باطن نمی‌توانند دعوت جز به همان خدایی کنند که آورنده‌ی معجزات است ... باطن محل حکومت خداست و احدی را در آن یارای ضدیت و مقابله با خدا نیست ...
منطق الطیر;636262 نوشت:
+ تقسیم ششم

گروه اول : برای تحقق شهادت فعلی و اثبات معجزه، استقراء تام لازم نیست. یعنی لازم نیست که همه امتحان کنند که می توانند مثل معجزه بیاورند یا نه؟ بلکه این امر با حکمت در تضاد است. همین که ادعای اعجاز علنی و گسترده شود و پاسخی داده نشود، یعنی شهادت فعلی تحقق یافته است و الا خداوند کذب کاذب را روشن می کرد. البته معجزه باید در همه زمان ها معجزه باقی بماند.
چون استقرا تام لازم نیست اگر در یک زمان مثلا ده ساله یا صد ساله یا هزار ساله مثل قران اورده نشود برای ما این علم بدست می اید که تا ابد کسی نمی تواند مثل قران را بیاورد.
دو ایه قران در تایید گروه اول :
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرً‌ا سوره اسراء 88
وَإِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَ‌ةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ‌ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِ‌ينَ ﴿٢٤ سوره بقره
گروه دوم : هم استقراء تام لازم نیست. و هم همه زمانی بودن معجزه لازم نیست. یعنی اگر در یک زمان خاصی امری خارق العاده با وجود شرایط اعجاز مثل ادعای رسالت انجام بگیرد و شهادت فعلی خداوند تحقق یابد، صداقت نبی روشن می شود. اما لازم نیست که این معجزه در زمان های بعد معجزه باقی بماند. مثلا قران در زمان پیامبر معجزه بود و صدق او با شهادت فعلی خداوند ثابت شد. و این اعجاز مثل اعجاز موسی و عیسی با نقل متواتر منتقل شده است و برای ما حجت اور است. ولی لازم نیست اکنون کسی نتواند کار موسی و عیسی و رسول اکرم ص را انجام دهد.


مهم این است که خداوند از عقل و دل انسان سؤال می‌کند و هر شخص بالغ و عاقلی که فرصت حیات در دنیا به او داده شده است در مورد آنها مسؤول است و باید به دنبال حقیقت باشد همانقدر که برایش امکانات فراهم شده است ... بررسی معجزه و تحدی به آن بر همه کس لازم نیست نه بخاطر اینکه دیگران این کار را کرده‌اند، بلکه به شرط آنکه با امکاناتی که دارد به اطمینانی که قلبش آرام بگیرد رسیده باشد و نیاز نباشد در حقیقت‌طلبی راه‌های بعدی را امتحان کند و مثلاً تا حدّ تحدی پیش برود ...
منطق الطیر;636262 نوشت:
+ تقسیم هشتم

وَإِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَ‌ةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ‌ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِ‌ينَ ﴿٢٤﴾ سوره بقره
گروه اول : مراد از "من مثله" این است که یک سوره از شخصی مثل پیامبر که امی بودند و در محیط بدون دانش زندگی می کردند بیاورید. و باید شاهدانی داشته باشید که شهادت دهند ان شخص امی بوده و مثل پیامبر است و شهادت بدهند که خود ان فرد امی، این سوره را گفته است.

امی بودن شرط آوردن یک سوره است ولی برای اوردن ده سوره مثل یا کل قران نیاز به شرط امی بودن نیست.
گروه دوم : مراد از "من مثله" این است که یک سوره مثل قران بیاورید. تفاوتی نمی کند که آورنده امی باشد یا نباشد. و شاهدانی بیاورید که اثبات کند شخص خودش یک سوره گفته است و از کسی کمک نگرفته است.
یا شاهد را به معنای کمک کار بدانیم. یعنی یک سوره مثل قران بیاورید و از هر کسی خواستید کمک بگیرید.
نکته : معمولا در نظر عامه مردم و شاید دانشمندان، نظریه گروه دوم برداشت میشود.


در مورد «من مثله» در روایات مصداق‌های دیگری هم بیان شده است ... به طور خاص اینکه «من مثله» به چه معنا باشد بستگی به این دارد که مخاطب این آیه کیست ... اگر مسیحی و یهودی باشد که منکر اسلام است به او گفته می‌شود آیا از مثل قرآن که در اختیار شماست و می‌گویید کتاب هدایت است می‌توانید مانند قرآن بیاورید؟ اگر منکر آن ملحد باشد می‌گویید از کسی مانند پیامبر امّی می‌توانید چنین کتابی بیاورید و ... الی آخر ... روایت آن را می‌توانید در تفاسیر روایی بیابید حقیر کامل آنرا بخاطر ندارم
منطق الطیر;636262 نوشت:

+ تقسیم دهم

گروه اول : مثل قرآن بودن، یعنی مقایسه عینی و واقعی بین قران و کتابی که ادعا شده است مثل قران است.
کشف وجوه مثلیت در اولین مرحله به عهده ی کسی است که ادعای مثلیت کرده است. یعنی باید بداند که کتابش در چه امورکلی زبان شناسی و ادب دانی مثل قرآن است.یعنی حداقل کار این است که باید بداند قران چیست و چگونه است و چه ویژگی هایی دارد تا بتواند مثلش را بیاورد. و اگر نداند باید در ادعا و علم و عقل خودش شک کند. و در دومین مرحله بر عهده دانشمندان و هر فردی است.

و مثل بودن باید در کلیاتی باشد که قابل انعطاف باشند نه مصداقی مثلا اینکه بگوییم وجه نظم عددی فلان سوره یعنی فلان تعداد کلمه صلاة باشد درست نیست بلکه تعداد مهم نیست مهم تناسب و وجود نظم در همان سطح است.
و تعادد وجوه مثلیت در ابعاد کلی هر چه زیاد تر شود اشکال ندارد. مثلا ممکن است با افزایش علم یا تفکر وجوه بیشتری بدست آید.
و اگر این وجوه هر چند زیاد واقعا در ذات هر گفتاری باشد پس برای آورده مثل قران نباید دشوار باشد. و اگر کثرت این وجوه مثلیت به واسطه قدرت گوینده باشد پس سخت بودن آوردن مثل، دلیل بر اعجاز خواهد بود.

تبیین وجوه اعجاز یا وجوه مثلیت تنها برای شفاف شدن بهتر است. و در قران و تاریخ وجوهی ذکر شده است مثل عربی بودن قران، مثانی بودن قران، هدایت در قرآن، فصاحت و بلاغت در قران، نزول بر اساس رویدادها و برخی وجوهی که اخیرا ذکر شده است مثل نظم عددی قرآن که البته در هر متنی ممکن است باشد ولی در قرآن خیلی زیاد است.
در کتاب هایی به ویژگی های بلاغتی کلی قران به صورت مفصل پرداخته شده است.

تا زمانی که کسی ادعا نکند مثل قران اورده است لازم نیست ما هر کتابی را جستجو کنیم تا ببینیم که آیا مثل قران هست یا نه. چون یکی از شرایطی که ذکر شد همین ادعا کردن برای رد قران است.
گروه دوم : مثل بودن در قران مبهم است.


یک وجه مشخص نبودن مثلیت این است که هیچ قیدی برای ان وجود ندارد و هر کسی از هر راهی و با هر امکاناتی که خواست در مقابل خدای قران تجهیز شود و با نیت حقیقت‌طلبی و با رویکرد انصاف وارد گود شود و سعی کند قرآن را از همان طریقی که خود قرآن گفته است (با رجوع به راسخان در علم) بشناسد و بعد سعی کند آنرا رد کند و لازم هم نیست هیچ تخفیفی در این کار به خدای قرآن بدهد یا ترحمی بر او کند ... خدای قرآن خدایی است که هزم الأحزاب وحده ... و بیده الملک

باز هم ممنون از زحماتی که در این تاپیک کشیدید ... واضح است که تعقل خوب و زیادی در نوشتن این تاپیک صرف شده است و حتماً ساعتها وقت بر روی ان گذاشته‌اید
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

نقل قول:
به طور خاص شهادت فعلی خداوند در زمان فترت بین حضرت عیسی علیه‌السلام و بعثت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را چطور توضیح می‌دهید؟

امید که صاحب اصلی اش بیاید و پاسخ بدهد ولی

به نظر من پاسخ این سوال و چند سوال دیگر
در تقسیم ششم و دوازدهم وجود دارد.
و در تقسیم اول و سوم وجود دارد.
و در تقسیم یازدهم وجود دارد.

موضوع قفل شده است