سردار سرتیپ پاسدار شهید یوسف رضا ابوالفتحی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
سردار سرتیپ پاسدار شهید یوسف رضا ابوالفتحی



در اولین روز فروردین سال 1334 در روستای عسگرآباد نهاوند از توابع استان شهیدپرور همدان دیده به جهان گشود، پدرش با توسل به حضرت امام رضا (ع) نامش را یوسف رضا برگزید.
وی تحصیلات ابتدایی را در روستای شعبان نهاوند گذراند و پس از آن به شهر تهران مهاجرت نمود با کمک یکی از اقوام پدر در تهران ساکن و مشغول به کار گردید و به دلیل اشتغال در روزها مجبور شد تحصیلات متوسطه را در مدارس شبانه به اتمام برساند. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با گذراندن دورههای مختلف مدیریت و فرماندهی در رشته علوم انتظامی و نظامی و مدیریت موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته های مربوطه شد. در همان اوایل اقامتش در تهران با مرحوم آیتالله موسوی همدانی (نماینده فقید ولی فقیه و امام جمعه همدان) آشنا شد ایشان در آن زمان امام جماعت مسجد فرشته تهران بودند.
سردار شهید مدتها در جلسات مذهبی آقای موسوی همدانی شرکت میکردند و زیربنای تفکر مذهبی و دینی و ولایی سردار شهید توسط این روحانی وارسته و عارف بنا گذاشته شد. سردار شهید بارها به این موضوع اشاره داشته اند که وفاداری و اعتقاد راسخ او به نظام مقدس جمهوری اسلامی ریشه در ارتباط وی با آقای موسوی همدانی داشته است.
شهید ابوالفتحی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه مردم و با هدایت روحانیت منطقه شمیرانات تهران نقش فعال داشت و در بدو پیروزی انقلاب اسلامی، زندگی شخصی را رها کرد و به عنوان پاسدار در کمیته انقلاب اسلامی فعالیتش را در مساجد شمال تهران آغاز کرد. با تمام توان مشغول دفاع و پاسداری از انقلاب اسلامی گردید. تعهد و علاقه او به نظام، شایستگی و شجاعت و مدیریت او در اداره امور محوله باعث گردید که مسئولیتهای بیشتری را بر دوش او قرار بدهند
شرایط کشور حساس بود، مردم در ابتدای راهی دشوار قرار گرفته بودند و انقلاب از همه طرف تهدید میشد و در چنین شرایطی دفاع و پاسداری از نظام اسلامی کار سادهای نبود در این برهه از زمان بحث کشته شدن در راه پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی یک احتمال نبود، واقعیتی حتمی و قطعی بود و پذیرفتن مسئولیت بیشتر یعنی به خطر نزدیک شدن، لذا سردار شهید با علم به این خطرات تمامقد و با آگاهی به میدان آمد و تا پایان زندگی پرافتخارش در خدمت نظام بود.
فرماندهی عملیات کمیته سعدآباد، فرماندهی عملیات کل کمیته مرکزی، فرماندهی مبارزه با مواد مخدر، فرماندهی کمیته انقلاب استان فارس، فرماندهی یگان دریایی، فرماندهی نیروهای انتظامی در استانهای سمنان، فارس، تهران بزرگ، معاونت جنگ در کمیته انقلاب اسلامی و فرماندهی قرارگاه مرکزی محمد رسولالله در شرق کشور و... را در طول مدت 22 سال مجاهدت برای اعتلای نظام اسلامی، برعهده داشت. اخلاص و سادهزیستی از خصوصیات بارز آن سردار رشید اسلام بود. شجاع بود و شجاعانه میجنگید. بارها طعم جراحت را در راه پرخطر پاسداری از نظام اسلامی چشید. جانباز شدن او را از ادامه مجاهدتهای آشکار و پنهان بازنداشت، او چون سرو راستقامت ایستاد و هیچگاه احساس ضعف و ناتوانی نکرد.
سردار شهید از فرماندهان ولایتمدار بود و به این مهم اعتقاد راسخ داشت و افتخار میکرد به همین دلیل جریانهای فاسد و وابسته به دشمنان نظام و ضدولایت که در آن زمان متأسفانه بخشهایی از مناصب دولتی را غصب کرده بودند، بشدت با او مخالفت میکردند، به همین دلیل او را از سمت فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ جابه جا کردند.
از آنجا که سردار شهید مقلد بیچون و چرای رهبرش بود، در آن زمان سکوت اختیار کرد و ناگفته هایی را با خود به جمع شهدا برد و مظلومانه در سنگری دیگر به مجاهداتش ادامه داد. برای او حفظ نظام اصل و فرمان رهبری برایش واجب عینی بود. او سرداری نبود که با اخم و ضدیت دنیاپرستان از صحنه بگریزد، آمده بود که بماند و با فیض زیبای شهادت از این دنیا برود.
حاصل مجاهدتهای آن سردار بی ادعا و جانباز، تربیت هزاران فدایی رهبر عزیز بود. در کارنامه درخشانش هزاران عملیات در شهر تهران و جایجای میهن اسلامی ثبت و ضبط است و به عنوان اسناد افتخار در دفاع مقدس به یادگار مانده است. او در خطرناکترین مأموریتها شخصاً شرکت میکرد و چنین بود که درس فداکاری و جانبازی را عملاً به نیروهایش نشان میداد. نامش که میآمد، با خود امنیت و اطمینان میآورد و این ممکن نبود الا به ایمان و اخلاصی که در وجودش خداوند قرار داده بود. اگرچه سیمای مجاهدتهای 22 ساله سردار شهید پر از فداکاری، عشق و ایثار است او توانست وجب به وجب خاک گلگون این سرزمین الهی را به عطر خویش مزین نماید و با قلبی مالامال از عشق به خوبیهای این نظام مقدس بالاخره در غروب روز یازدهم اسفندماه 1378 در تعقیب اشرار و آدمربایان در شرق استان فارس به همراه چهار تن از یارانش به شهادت برسد و پس از سالها مجاهدت و ایثار و فداکاری سرانجام به برادر شهیدش و خیل عظیم شهدای دفاع مقدس بپیوندد.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد.

وصیتنامه

به نام اوآغاز میکنم، تا شاید خوف از دلم برود. در این دنیای وانفسا که نفس کشیدن در آن دشوار است و به نام یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) خدایا! قسم به خون شهیدان عزیزت خصوصا حضرت اباالفضل العباس علمدار راه سعادت، شهادت را نصیب ما هم بگردان. احساس میکنم که دنیا با اسلام در جنگ است. و فقط خون میتواند بر شمشیر پیروز شود. دیگر این قفس تنگ دنیا برای من ارزشی ندارد. سفارش میکنم، شما را که ولایت فقیه را تنها نگذارید. همه چیز در معنا و مفهوم ولایت است. خداوند تبارک را شکر میگویم که توفیق زیارت سرور و سالار شهیدان را نصیب این حقیر نمود. زیارت قبر شش گوشه آقا، امام حسین (ع) و زیارت برادر باوفایش حضرت قمر بنی هاشم (ع)، سقای تشنه کربلا. خدایا تو را به بزرگی خودت شکر میگویم و از تو سپاسگذارم. خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار

۱۰/۷/۷۷

دست نوشته شهید

بسمه تعالی

دنیا برایم خیلی کوچک شده است, دلم گرفته است ؛ بسیار ناراحتم ؛ آقا تنهاست ؛ امام ما خامنه ای عزیز تنهاست ؛ لیبراها دارند مردم و جوانان را بی بند وباری هدایت می کنند ؛دوست آن هم دوستی که در خط ولایت باشد ؟ بعضی از آنها درخط اربابشان آمریکا قدم بر می دارند, تهاجم فرهنگی کشور را فراگرفته است . زحمات امام راحل و رهبر عزیز انقلاب را زیرپا گذاشتند ؛ هرروز فتنه جدیدی را برپا می کنند ؛ ازخدا نمی ترسند اینها نمی دانند که مسئله ولایت باراعتقادی دارد ,مبنای عقلایی شرعی و قرآنی دارد ؛ بار اعتقادی خاصی درمفهوم ولایت نهفته است . یک مشت مزدور درخدمت بیگانه هستند ؛ چطور یکدفعه دلسوز مردم شدید, این ممکلت صاحب دارد .رهبری فرزانه و دانا وشجاع دارد ؛ دیدید با یک اشاره چه شد وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد ؛ همسر عزیزم مرا ببخشید شما خوب میدانی که همه توانم را در جهت حفاظت از دست آوردهای انقلاب هزینه کردم ؛ بچه هایم را مثل دیگران نتوانستم به مسافرت ببرم ؛ درمنزل به آنها خیلی سختگیری کردم, اجازه معاشرت با دوستان را به آنها ندادم چون ترسیدم که با افراد ناباب رفت و آمد کنند آنها را منحرف کنند ؛ خدا را شکر آنها از سلامت تعهد و تدین برخوردار هستند . درخط ولایت هستند ؛ رهبر معظم انقلاب را مولای خودشان می دانند, باز هم نیاز است که بیشتر مراقب آنها باشی. از فاطمه و زهرا خوب نگهداری کن ؛ آنها امانت فاطمه زهرا دختر نبی گرامی اسلام ( ص) هستند . بچه های دیگر شکر خدا بزرگ شده اند سریعاًَ برای آنها تشکیل خانواده بده ؛ دختر مومنه ای را که خدا ترس باشد و اورا درکنارخودت نگه دار ؛ علی را مواظب باش علی هم بیمار است البته او هم خدا را دارد, هیچ آرزویی ندارم تنها زیارت قبر امام حسین ( ع) برادربزرگوارش و دیگر شهدای کربلا ؛ پدربزرگوارش انشاءالله ؛ هر هفته شب جمعه امامزاده صالح را فراموش نکنید برای من گناهکار هم دعا کنید. مقداری به مبلغ پانصد هزارتومان از صندوق قرض الحسنه نیروی انتظامی وام گرفتم آن را به حساب مخابرات جهت گرفتن حواله تلفن موبایل دادم که ماهانه از حقوقم کم می شود ؛ پدرم بیمار است دلم برای او تنگ شده است سلام مرا خدمت ایشان برسانید .از دور دست ایشان را می بوسم و از محضرمبارکش عذرخواهی می کنم ؛ ماردم تنهاست ؛ برای من خیلی زحمت کشیده است امیدوارم که شیرش را بر من حلال کند ؛ امیدوارم که انشاءالله همه فامیل و دوستان مرا ببخشند اگر از من بدی دیده اند فراموش کنند .