جمع بندی دلیل دشمنی خدا با کفار چیست؟

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلیل دشمنی خدا با کفار چیست؟

چرا خدا با کافران دشمن است؟(سوره بقره، آیه 98)

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیقین

سلام به شما پرسشگر گرامی

آیات مورد اشاره شما چنین است:


قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ
مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ (بقره/97و98)
[آنها مى‏ گويند: چون فرشته‏ اى كه وحى را بر تو نازل مى‏ كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نمى‏ آوريم!] بگو: كسى كه دشمن جبرئيل باشد [در حقيقت دشمن خداست] پس او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است در حالى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى‏ كند و هدايت و بشارت است براى مؤمنان.
كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد پس خداوند دشمن كافران است

شان نزول:
هنگامى كه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدينه آمدند، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدک نزد ایشان آمدند و سؤالات گوناگونی از ایشان پرسیدند و نشانه‏ هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند. از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پيامبر موعود داده شده است. فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان (چشم من به خواب مى‏ رود اما قلبم بيدار است). گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى‏ آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد! نام آن فرشته‏ اى كه بر تو نازل مى‏ شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است. ابن صوريا گفت: او دشمن ما است! دستورهاى مشكلی در باره جهاد و جنگ مى‏ آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده! اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى‏ آورديم!

توضیح:
در كتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل شمرده ‏اند كه از ميان اينها جبرئيل از همه برتر است. در منابع يهود نيز سخن از جبريل و ميكال آمده است، از جمله در كتاب دانيال جبرئيل به عنوان مغلوب كننده رئيس شياطين و ميكائيل به عنوان حامى قوم اسرائيل معرفى شده است. بعضى از محققان مى ‏گويند در منابع يهود چيزى كه دلالت بر خصومت جبريل با آنها داشته باشد ديده نشده، و اين خود مؤيد آن است كه اظهار عداوت يهوديان معاصر پيامبر نسبت به جبرئيل، بهانه ای بيش نبوده، تا بدین وسيله از پذيرش اسلام سر باز زنند، چرا كه این مساله در منابع مذهبى خودشان ريشه‏ اى نداشته است.

آیه کریمه در پاسخ به آنها اشاره می کند که اعتقاد به «الله، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر» قابل تفكيک نيست و در حقيقت لازمه دشمنى با يكى از اینها، دشمنى با بقيه است. دستورات الهى كه تكامل بخش همه انسانها است از سوى خداوند به وسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى‏ شود و اگر تفاوتى بين ماموريت هاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسؤوليت آنان است نه تضاد در ماموريتشان؛ آنها همه در مسير يک هدف قرار دارند، بنا بر اين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است. کسی هم که با خدا و فرشتگان و رسولان او دشمنی کند، خدای متعال هم با او دشمن خواهد بود. *

---------------------
* تفسير نمونه، ج‏1، ص 360 تا 364.

صدیقین;634027 نوشت:
سلام به شما پرسشگر گرامی

آیات مورد اشاره شما چنین است:


قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ
مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ (بقره/97و98)
[آنها مى‏ گويند: چون فرشته‏ اى كه وحى را بر تو نازل مى‏ كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نمى‏ آوريم!] بگو: كسى كه دشمن جبرئيل باشد [در حقيقت دشمن خداست] پس او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است در حالى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى‏ كند و هدايت و بشارت است براى مؤمنان.
كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد [كافر است و] خداوند دشمن كافران است

شان نزول:
هنگامى كه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدينه آمدند، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدک نزد ایشان آمدند و سؤالات گوناگونی از ایشان پرسیدند و نشانه‏ هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند. از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پيامبر موعود داده شده است. فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان (چشم من به خواب مى‏ رود اما قلبم بيدار است). گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى‏ آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد! نام آن فرشته‏ اى كه بر تو نازل مى‏ شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است. ابن صوريا گفت: او دشمن ما است! دستورهاى مشكلی در باره جهاد و جنگ مى‏ آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده! اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى‏ آورديم!

توضیح:
در كتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل شمرده ‏اند كه از ميان اينها جبرئيل از همه برتر است. در منابع يهود نيز سخن از جبريل و ميكال آمده است، از جمله در كتاب دانيال جبرئيل به عنوان مغلوب كننده رئيس شياطين و ميكائيل به عنوان حامى قوم اسرائيل معرفى شده است. بعضى از محققان مى ‏گويند در منابع يهود چيزى كه دلالت بر خصومت جبريل با آنها داشته باشد ديده نشده، و اين خود مؤيد آن است كه اظهار عداوت يهوديان معاصر پيامبر نسبت به جبرئيل، بهانه ای بيش نبوده، تا بدین وسيله از پذيرش اسلام سر باز زنند، چرا كه این مساله در منابع مذهبى خودشان ريشه‏ اى نداشته است.

آیه کریمه در پاسخ به آنها اشاره می کند که اعتقاد به «الله، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر» قابل تفكيک نيست و در حقيقت لازمه دشمنى با يكى از اینها، دشمنى با بقيه است. دستورات الهى كه تكامل بخش همه انسانها است از سوى خداوند به وسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى‏ شود و اگر تفاوتى بين ماموريت هاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسؤوليت آنان است نه تضاد در ماموريتشان؛ آنها همه در مسير يک هدف قرار دارند، بنا بر اين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است. کسی هم که با خدا و فرشتگان و رسولان او دشمنی کند، خدای متعال هم با او دشمن خواهد بود. *

---------------------
* تفسير نمونه، ج‏1، ص 360 تا 364.

سلام. از مطالبی که نقل کردید، ممنونم، ولی در نهایت توضیح نفرمودید که چرا خدا باید با کافرین دشمن باشد. بحث فقط بر سر دشمنی با جبرئیل و میکائیل و خدا نیست، به طور کلّی خدا طبق متن آیه، با کافرین دشمن است، پس حتی اگر آنها با جبرئیل و میکائیل و خدا دشمن نباشند، باز هم خدا دشمنشان است.

چرا خدا باید دشمن کافران باشد؟

חסר משמעות;635436 نوشت:
سلام. از مطالبی که نقل کردید، ممنونم، ولی در نهایت توضیح نفرمودید که چرا خدا باید با کافرین دشمن باشد. بحث فقط بر سر دشمنی با جبرئیل و میکائیل و خدا نیست، به طور کلّی خدا طبق متن آیه، با کافرین دشمن است، پس حتی اگر آنها با جبرئیل و میکائیل و خدا دشمن نباشند، باز هم خدا دشمنشان است. چرا خدا باید دشمن کافران باشد؟

سلام
پاسخش عرض شد:

صدیقین;634027 نوشت:
آیه کریمه در پاسخ به آنها اشاره می کند که اعتقاد به «الله، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر» قابل تفكيک نيست و در حقيقت لازمه دشمنى با يكى از اینها، دشمنى با بقيه است. دستورات الهى كه تكامل بخش همه انسانها است از سوى خداوند به وسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى‏ شود و اگر تفاوتى بين ماموريت هاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسؤوليت آنان است نه تضاد در ماموريتشان؛ آنها همه در مسير يک هدف قرار دارند، بنا بر اين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است. کسی هم که با خدا و فرشتگان و رسولان او دشمنی کند، خدای متعال هم با او دشمن خواهد بود.

اما حالا به بیان دیگر عرض می کنم:

در این آیه کریمه، مطلب به صورت شرط و جزا آمده؛ یعنی فرمود هر کس دشمن خداوند و فرشتگان او و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل باشد، خداوند هم دشمن چنین دشمنی است. مطلب را به صورت شرطیه بیان فرمود که جمله شرطش «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ» (كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل باشد) است، و جزای این شرط هم «فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ» (پس خداوند دشمن كافران است) می باشد.

در این آیه کریمه، دلیل دشمنی خداوند با کفار را دشمنی آنان با مواردی که ذکر شد بیان کرده است. به نظرم مطلب روشن است و ابهامی ندارد.

باز مطلب را به سخن دیگر عرض می کنم:

تقابل خدا و فرشتگان و رسولان او با کفار، تقابل حق و باطل است. نبرد دو جبهه حق و باطل از آدم تا خاتم بلکه تا قیام قیامت همواره بوده و خواهد بود؛ در این مطلب ساده تردیدی نداریم.

می توان این تقابل حق و باطل را به تقابل روشنایی و تاریکی تشبیه کرد، همان طور که در آیه شریفه آیة الکرسی فرمود:


اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (بقره/257)
خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده ‏اند آنها را از ظلمت ها، به سوى نور بيرون مى ‏برد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوت ها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمت ها بيرون مى ‏برند آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند

کفار که اهل باطل اند و همواره در بیراهه تاریکی قدم برمی دارند، به خاطر جهل و دنیاپرستی و خودکامگی و سایر مطامع دنیوی، همواره در پی مخالفت با روشنایی های حق و اهل حق هستند! برای همین هر جا سو سوی روشنایی حقی ببینند، تلاش می کنند آن را خاموش نمایند:

يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ... (صف/8)
آنان مى‏ خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند...


چرا؟

چون وقتی نور و روشنایی اهل حق، بر مکان و زمان و قوم و قبیله ای بتابد، جهل و حماقت و حقارت و دنیاپرستی را از آنان می گیرد، و شرافت و آزادگی و حق پرستی را برایشان به ارمغان می آورد و سرانجام طومار باطل و اهل باطل را از میان آنان بر می چیند:

وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (اسراء/81)
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد يقيناً باطل نابود شدنى است»

خدای متعال وعده قطعی و حتمی داده که من نمی گذارم بداندیشان بدطینت، این چراغ پرفروغ را خاموش کنند:


يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (صف/8)
آنان مى‏ خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا نور خود را كامل مى ‏كند هر چند كافران خوش نداشته باشند

چراغی را که ایزد بر فروزد
هر آن کس پُف کند، ریشش بسوزد [و به تعبیر دقیق تر: ریشه اش بسوزد!]

تقابل ایمان و کفر، تقابل حق و باطل است؛ نبرد همیشگی ِ روشنایی و تاریکی است. این دو نقیض هم‌اند و هرگز با هم جمع نمی شوند!

سلام. از قرار معلوم معتقد هستید که با توجه به جملات پیشین، کافری که دشمن خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل باشد، خدا نیز دشمن اوست.

بسیار خب، خدا دشمن هر کافری نیست، و فقط دشمن کافری از نوع فوق است، ولی چرا اگر کسی با خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل دشمنی کرد، دشمنی خدا با خودش را بر می انگیزد؟(ببخشید که اینقدر ریز می شوم! سؤالم از اوّل کلامی و به دنبال پاسخی عقلی بوده و نه پاسخی نقلی)

חסר משמעות;635941 نوشت:
سلام
علیکم السلام

חסר משמעות;635941 نوشت:
از قرار معلوم معتقد هستید که با توجه به جملات پیشین، کافری که دشمن خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل باشد، خدا نیز دشمن اوست.
داریم درباره آیه 98 سوره مبارکه بقره بحث می کنیم، پس باید ببینیم متن آیه چه می فرماید. من و شما نباید چیزی بر معنای آیات بیفزاییم یا از آن کم کنیم. باید ببینیم متن خود آیه چه گفته. چیزی که عرض شد با توجه به معنای متن آیه بود. اگر چیزی غیر از این برداشت می شود، به طور منطقی بفرمایید تا با هم بررسی کنیم.

חסר משמעות;635941 نوشت:
خدا دشمن هر کافری نیست، و فقط دشمن کافری از نوع فوق است
بنده چنین چیزی نگفتم! داریم درباره آیه 98 سوره مبارکه بقره بحث می کنیم و جمله کلیه «خداوند دشمن هر کافر است یا نیست» را بنده از این آیه برداشت نمی کنم. شاید از آیات دیگر بتوان قضیه کلیه ای در این موضوع برداشت کرد؛ این را نمی دانم. باید بررسی شود.

חסר משמעות;635941 نوشت:
چرا اگر کسی با خدا و رسول و جبرئیل و میکائیل دشمنی کرد، دشمنی خدا با خودش را بر می انگیزد؟(ببخشید که اینقدر ریز می شوم! سؤالم از اوّل کلامی و به دنبال پاسخی عقلی بوده و نه پاسخی نقلی)
این سومین باری است که سؤالتان را تکرار می کنید! پاسخ را با چند بیان عرض کردم (نمی دانم شاید بیان بنده نارسا باشد).

حاصل پاسخی که عرض کردم این بود که حقی هست و باطلی! انسان چه بخواهد و چه نخواهد در حال حرکت و رفتن است؛ راه و مسیری هم که می رود، یا راه خداست که به سعادت منتهی می شود و یا بیراهه شیطان است که به شقاوت می انجامد. راه سوم نداریم. (اگر شما راه سومی می شناسید معرفی بفرمایید!) گروهی که در مسیر باطل قدم برمی دارند، یکجور نیستند! یک دسته از آنها گمراهانی هستند که مسیر حق را _به هر دلیل_ نشناخته اند، اما با حق عناد و دشمنی هم ندارند؛ این یک دسته. دسته دیگر از گمراهان کسانی هستند که نه تنها با حق بیگانه اند بلکه نمی گذارند صدای حق به گوش کسی برسد! یعنی با حق، حقیقت و اهل حق، پیوسته دشمنی و پیکار می کنند. خدای متعال این دسته دوم را با چوب غضبش تادیب می کند! در آیه پایانی سوره مبارکه حمد، از خدای بزرگ می خواهیم که ما را از گروه گمراهان و غضب شدگان قرار ندهد! یعنی همین افراد! (...غیر المغضوب علیهم و لا الضالین).

این دسته دوم که با حق و اهل حق، عناد و دشمنی آشکار می کنند، بالاخره با چوب غضب الهی از پای در می آیند و خدای متعال به خاطر دشمنی آنها با آیات و رسولان الهی، بر ایشان غضب نموده و آنان را به عذاب دنیوی و اخروی عقاب می کند؛ معنی دشمنی خداوند متعال با این افراد همین است. (بر خلاف آنچه که اشاره داشتید دشمنی خداوند انگیزشی نیست! هیچ انگیزشی در ذات اقدس اله راه ندارد و او تحت تاثیر عاطفی و غریزی و امثال این امور _که مختص مخلوقات است_ قرار نمی گیرد و اینگونه با کسی دشمنی نمی کند!)

سلام.

صدیقین;636345 نوشت:
علیکم السلام

داریم درباره آیه 98 سوره مبارکه بقره بحث می کنیم، پس باید ببینیم متن آیه چه می فرماید. من و شما نباید چیزی بر معنای آیات بیفزاییم یا از آن کم کنیم. باید ببینیم متن خود آیه چه گفته. چیزی که عرض شد با توجه به معنای متن آیه بود. اگر چیزی غیر از این برداشت می شود، به طور منطقی بفرمایید تا با هم بررسی کنیم.

بنده چنین چیزی نگفتم! داریم درباره آیه 98 سوره مبارکه بقره بحث می کنیم و جمله کلیه «خداوند دشمن هر کافر است یا نیست» را بنده از این آیه برداشت نمی کنم. شاید از آیات دیگر بتوان قضیه کلیه ای در این موضوع برداشت کرد؛ این را نمی دانم. باید بررسی شود.

به این بخش از فرمایش شما می توان خرده ای گرفت، ولی از آنجایی که به بحث ما ربطی ندارم، بحث را باز نمی کنم. ولی بیایید خارج از بحث آیه 98 به صورت کامل، به دشمنی خدا با کافران بپردازیم.

صدیقین;636345 نوشت:

این سومین باری است که سؤالتان را تکرار می کنید! پاسخ را با چند بیان عرض کردم (نمی دانم شاید بیان بنده نارسا باشد).

حاصل پاسخی که عرض کردم این بود که حقی هست و باطلی! انسان چه بخواهد و چه نخواهد در حال حرکت و رفتن است؛ راه و مسیری هم که می رود، یا راه خداست که به سعادت منتهی می شود و یا بیراهه شیطان است که به شقاوت می انجامد. راه سوم نداریم. (اگر شما راه سومی می شناسید معرفی بفرمایید!) گروهی که در مسیر باطل قدم برمی دارند، یکجور نیستند! یک دسته از آنها گمراهانی هستند که مسیر حق را _به هر دلیل_ نشناخته اند، اما با حق عناد و دشمنی هم ندارند؛ این یک دسته. دسته دیگر از گمراهان کسانی هستند که نه تنها با حق بیگانه اند بلکه نمی گذارند صدای حق به گوش کسی برسد! یعنی با حق، حقیقت و اهل حق، پیوسته دشمنی و پیکار می کنند. خدای متعال این دسته دوم را با چوب غضبش تادیب می کند! در آیه پایانی سوره مبارکه حمد، از خدای بزرگ می خواهیم که ما را از گروه گمراهان و غضب شدگان قرار ندهد! یعنی همین افراد! (...غیر المغضوب علیهم و لا الضالین).

این دسته دوم که با حق و اهل حق، عناد و دشمنی آشکار می کنند، بالاخره با چوب غضب الهی از پای در می آیند و خدای متعال به خاطر دشمنی آنها با آیات و رسولان الهی، بر ایشان غضب نموده و آنان را به عذاب دنیوی و اخروی عقاب می کند؛ معنی دشمنی خداوند متعال با این افراد همین است. (بر خلاف آنچه که اشاره داشتید دشمنی خداوند انگیزشی نیست! هیچ انگیزشی در ذات اقدس اله راه ندارد و او تحت تاثیر عاطفی و غریزی و امثال این امور _که مختص مخلوقات است_ قرار نمی گیرد و اینگونه با کسی دشمنی نمی کند!)

گرامی، اگر دقت بفرمایید شما جواب سؤال را ارائه نمی کنید! لبّ مطلب شما در همین یک جمله مطرح شده است: «خدای متعال به خاطر دشمنی آنها با آیات و رسولان الهی، بر ایشان غضب نموده» و جالب اینکه خودتان حرفی که بنده می خواهم بگویم را می فرمایید: «معنی دشمنی خداوند متعال با این افراد همین است»

ما نپرسیدیم "معنی دشمنی خدا با کافران چیست؟" ما دلیل را خواسته ایم. شما فقط شرح می دهید که چه کسانی دچار این دشمنی می شوند و منظور از این دشمنی چیست. ولی ما پرسیده ایم: «دلیل این دشمنی چیست؟» حال هر مفهومی که دارد.

بر اساس همین دو جمله که فرموده اید:

1.چگونه ثابت می فرمایید هر کسی که از سر غرض و مرض حق را انکار می کند، با حق دشمنی دارد؟ دقت بفرمایید که گذشته از مستضعفین فکری، در بین کافران هم برخی علیرغم نداشتن دشمنی با حقیقت، فقط به دلیل منافع دنیوی خودشان، حق را انکار می کنند. این گروه نیز شامل دشمنی خدا هستند یا نه؟

2.چرا عناد به حق، منجر به غضب خدا بر فرد می شود؟(البته اصلی بدیهی است، ولی چه ایرادی دارد که برای امری بدیهی هم دلیل بخواهیم. این امر هر چه بدیهی باشد، به اندازۀ وجود خدا بدیهی نیست ولی برای وجود خدا براهین عقلی و قلبی اقامه می شوند.)

متشکرم

سلام

חסר משמעות;636501 نوشت:
چگونه ثابت می فرمایید هر کسی که از سر غرض و مرض حق را انکار می کند، با حق دشمنی دارد؟
شما در این جمله، در واقع پاسخ خودتان را هم داده اید! خودتان تصریح کرده اید آن دشمن غرض و مرض دارد و به همین خاطر با حق دشمنی نموده و آن را انکار می کند. آنگاه دوباره از بنده می پرسید: «چگونه ثابت می فرمایید با حق دشمنی دارد؟» ! پاسخش همان است که خودتان تصریح کرده اید!

חסר משמעות;636501 نوشت:
دقت بفرمایید که گذشته از مستضعفین فکری...
مستضعفین فکری از بحث ما خارج است؛ مطابق برخی آیات مستضعفین فکری اهل نجات اند:

... إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً
فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (نساء/98و99)
... مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته‏ اند (و حقيقتاً مستضعفند) نه چاره‏ اى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محيط آلوده) مى‏ يابند
ممكن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد و خداوند، عفو كننده و آمرزنده است

חסר משמעות;636501 نوشت:
در بین کافران هم برخی علیرغم نداشتن دشمنی با حقیقت، فقط به دلیل منافع دنیوی خودشان، حق را انکار می کنند. این گروه نیز شامل دشمنی خدا هستند یا نه؟
چه تفاوتی می کند؟! دشمنی با حق، یک عنوان کلی است و شامل همه دشمنان حق می شود؛ حالا هر کدام از آن دشمنان، ممکن است برای دشمنی‌اش دلیل خاصی داشته باشد؛ تفاوت انگیزه ها، اصل موضوع _یعنی عناد آنان با حق_ را تغییر نمی دهد! لازم نیست که همه شان با یک دلیل به جنگ حق بروند!

قارون یکی از افرادی بود که بر بنی اسرائیل ستم می کرد و به خاطر حفظ منافع مای اش، مخالف موسای کلیم بود، اما به غضب الهی دچار شد:


إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ ... فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ (قصص 76 ، 81)
قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد ما آن قدر از گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود ... سپس ما، او و خانه‏ اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى‏ توانست خويشتن را يارى دهد.

بله، برخی از معاندان هم بودند که سوای حفظ منافع مادی‌شان، با آگاهی به حقانیت اهل حق، به جنگ آنها می رفتند؛ قرآن کریم درباره فرعون و درباریانش می فرماید:


وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ (نمل/14)
و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود

חסר משמעות;636501 نوشت:
2.چرا عناد به حق، منجر به غضب خدا بر فرد می شود؟(البته اصلی بدیهی است، ولی چه ایرادی دارد که برای امری بدیهی هم دلیل بخواهیم.
باز هم خودتان پاسخ خود را داده اید و فرموده اید «اصلی بدیهی است»! مطلب بدیهی، پاسخش هم بدیهی است.

وقتی کسی با حق عناد می کند، در خانه اش نمی نشیند، بلکه به همه گونه ابزار دشمنی مجهز می شود تا فریاد حق را خاموش کند؛ گاهی با تخریب شخصیت مقابل و متهم کردن او به سحر و کهانت و مانند آن؛ گاهی از طریق مبارزه نظامی بدر و احد و احزاب و حنین و مانند آن؛ گاهی از طریق محاصره شدید اقتصادی شعب ابی طالب؛ گاهی از طریق ترور نافرجام لیلة المبیت، و هزار و یک فکر شیطانی دیگر!

خدای متعال هم که حق مطلق است و فروفرستاننده حق، وعده قطعی داده که از حق و اهلش دفاع می کند:


إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (حج/38)
خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏ اند دفاع مى‏ كند خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد

این دفاع از حق، به نظر شما چگونه باید باشد؟! این همه دستور جهاد با کفار معاند و ستمگر در آیات قرآن، به چه معناست؟!


أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ (حج/39)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است چرا كه مورد ستم قرار گرفته‏اند و خدا بر يارى آنها تواناست. (39)

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ (بقره/193)
و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست

آیا از اینگونه آیات، جز دشمنی با کافر معاند و ستمگر، معنا و مفهوم دیگری درک می شود؟! شکل دشمنی با کافر معاند، جهاد با او در این دنیا و سخت گرفتن بر او، و نیز عذاب آخرتی اوست:


قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ (توبه/14)
با آنها پيكار كنيد، كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى‏ كند و آنان را رسوا مى‏ سازد و سينه گروهى از مؤمنان را شفا مى‏ بخشد (و بر قلب آنها مرهم مى‏ نهد)

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ... (فتح/29)
محمّد (ص) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند

... وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ (بقره/104)
... و براى كافران عذاب دردناكى است

با عرض سلام و خسته نباشید. جناب صدیقین عزیز، شما تا به حال در پاسخگویی به سؤالات قرآنی بنده خیلی عالی عمل کرده اید، ولی این بحث کلامی و استدلالی است، و احتمالاً قدری با تخصص شما فاصله دارد. باری اگر مایل باشید می توانید آنرا به دوستان بخش کلام ارجاع دهید، ولی اگر قصد ورود به بحث در چهارچوب استدلالات عقلی را داریم، بحث بسیار دقیق است:

صدیقین;636818 نوشت:
شما در این جمله، در واقع پاسخ خودتان را هم داده اید! خودتان تصریح کرده اید آن دشمن غرض و مرض دارد و به همین خاطر با حق دشمنی نموده و آن را انکار می کند. آنگاه دوباره از بنده می پرسید: «چگونه ثابت می فرمایید با حق دشمنی دارد؟» ! پاسخش همان است که خودتان تصریح کرده اید!

خب گرامی روشن است که منظور ما داشتن غرض و مرض علیه حق نیست که عناد با حق محسوب شود. منظورم این است که ممکن است کافر قلباً هیچ دشمنی با حق نداشته باشد، در این مورد فرموده اید:

صدیقین;636819 نوشت:
چه تفاوتی می کند؟! دشمنی با حق، یک عنوان کلی است و شامل همه دشمنان حق می شود؛ حالا هر کدام از آن دشمنان، ممکن است برای دشمنی‌اش دلیل خاصی داشته باشد؛ تفاوت انگیزه ها، اصل موضوع _یعنی عناد آنان با حق_ را تغییر نمی دهد! لازم نیست که همه شان با یک دلیل به جنگ حق بروند!

قارون یکی از افرادی بود که بر بنی اسرائیل ستم می کرد و به خاطر حفظ منافع مای اش، مخالف موسای کلیم بود، اما به غضب الهی دچار شد:


إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ ... فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ (قصص 76 ، 81)
قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد ما آن قدر از گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود ... سپس ما، او و خانه‏ اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى‏ توانست خويشتن را يارى دهد.

بله، برخی از معاندان هم بودند که سوای حفظ منافع مادی‌شان، با آگاهی به حقانیت اهل حق، به جنگ آنها می رفتند؛ قرآن کریم درباره فرعون و درباریانش می فرماید:


وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ (نمل/14)
و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود

گرامی! بحث از کافر است. آیا قارون کافر بود؟ اگر آری برای سخنتان سند بیاورید، و طبق روایات جرم قارون، تلاش برای بی آبرو کردن رسول خدا و ابا از پرداخت زکات بود. فرعون هم که خودتان معاند می دانیدش. پس نه قارون و نه فرعون در تعریف کافری که دشمنی با حق ندارد، نمی گنجد.

از این گذشته، ما بحث ما کلامی و بر سر «چرایی» است و نه نقلی و بر سر وجود سند.

باز برای اینکه عناد با حق باعث وقوع عذاب می شود، از شما دلیل خواسته ام که می فرمایید:

صدیقین;636822 نوشت:
باز هم خودتان پاسخ خود را داده اید و فرموده اید «اصلی بدیهی است»! مطلب بدیهی، پاسخش هم بدیهی است.

وقتی کسی با حق عناد می کند، در خانه اش نمی نشیند، بلکه به همه گونه ابزار دشمنی مجهز می شود تا فریاد حق را خاموش کند؛ گاهی با تخریب شخصیت مقابل و متهم کردن او به سحر و کهانت و مانند آن؛ گاهی از طریق مبارزه نظامی بدر و احد و احزاب و حنین و مانند آن؛ گاهی از طریق محاصره شدید اقتصادی شعب ابی طالب؛ گاهی از طریق ترور نافرجام لیلة المبیت، و هزار و یک فکر شیطانی دیگر!

خدای متعال هم که حق مطلق است و فروفرستاننده حق، وعده قطعی داده که از حق و اهلش دفاع می کند:


إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (حج/38)
خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏ اند دفاع مى‏ كند خداوند هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد

این دفاع از حق، به نظر شما چگونه باید باشد؟! این همه دستور جهاد با کفار معاند و ستمگر در آیات قرآن، به چه معناست؟!


أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ (حج/39)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است چرا كه مورد ستم قرار گرفته‏اند و خدا بر يارى آنها تواناست. (39)

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمينَ (بقره/193)
و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست

آیا از اینگونه آیات، جز دشمنی با کافر معاند و ستمگر، معنا و مفهوم دیگری درک می شود؟! شکل دشمنی با کافر معاند، جهاد با او در این دنیا و سخت گرفتن بر او، و نیز عذاب آخرتی اوست:


قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ (توبه/14)
با آنها پيكار كنيد، كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى‏ كند و آنان را رسوا مى‏ سازد و سينه گروهى از مؤمنان را شفا مى‏ بخشد (و بر قلب آنها مرهم مى‏ نهد)

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ... (فتح/29)
محمّد (ص) فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند

... وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ (بقره/104)
... و براى كافران عذاب دردناكى است


تنها بخش استدلالی فرمایش شما این است: وقتی کسی با حق عناد می کند، در خانه اش نمی نشیند، بلکه به همه گونه ابزار دشمنی مجهز می شود تا فریاد حق را خاموش کند؛ گاهی با تخریب شخصیت مقابل و متهم کردن او به سحر و کهانت و مانند آن؛ گاهی از طریق مبارزه نظامی بدر و احد و احزاب و حنین و مانند آن؛ گاهی از طریق محاصره شدید اقتصادی شعب ابی طالب؛ گاهی از طریق ترور نافرجام لیلة المبیت، و هزار و یک فکر شیطانی دیگر!

در منطق یک اصل داریم: اثبات به عهدۀ مدعی است. شما که مدعی هستید، ثابت بفرمایید که کسی که با حق عناد دارد، ممکن نیست در خانه اش بنشیند و با حق به دشمنی نپردازد. بعلاوه این که کسی دشمنی می کند، آنچه لازمۀ عقل است، دفاع است، و دشمنی متقابل داشتن را بنده لازم نمی بینیم و برایش دلیل می خواهم.(دقت دارید که بحث عقلی است؟)

با تشکر از شما

חסר משמעות;637012 نوشت:
اگر مایل باشید می توانید آنرا به دوستان بخش کلام ارجاع دهید
سلام؛ مطابق درخواست شما، به دوستان بخش کلام ارجاع داده شد؛ موفق باشید.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
و با تشکر فراوان از کارشناس "صدیقین" عزیز که پاسخ های ارزشمندی ارائه فرمودند.

قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ
به آنان که با جبريل دشمنی می ورزند ، بگو : اوست که اين آيات را به فرمان خدا بر دل تو نازل کرده است تا کتابهای ديگر آسمانی را تصديق کند وبرای مؤمنان رهنمون و بشارت باشد

هنگامى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مدينه آمد، روزى يكى از علماى يهود به نام ابن صوريا، با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آمدند، و سؤالات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانه‏ هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمّد! خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى درباره خواب پيامبر موعود داده شده است؟ فرمود: "تنام عيناى و قلبى يقظان!" چشم من به خواب مى‏رود، اما قلبم بيدار است." گفتند: راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى‏آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشته‏اى كه بر تو نازل مى‏شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است. ابن صوريا گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشكل درباره جهاد و جنگ مى‏آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى ‏آورديم!

خدا در جواب این طرز تفکر می فرماید:
مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ
هر که دشمن خدا و فرشتگان او و پيامبرانش و جبريل و ميکال باشد ، خدا هم دشمن کافران است(بقره 98)

علامه طباطبایی در تفسیر خود می نویسد:
(عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ) الخ، در اين جمله بجاى اينكه ضمير كفار را بكار ببرد، و بفرمايد: (عدو لهم)، اسم ظاهر آنان را آورده، و نكته‏ اش اين است كه بر علت حكم دلالت كند، و بفهماند اگر دشمن ايشانست، بخاطر اين است كه ايشان كافرند، و بطور كلى خداى تعالى دشمن كفار است.
(وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ) الخ، اين جمله دلالت دارد بر اينكه علت كفر كفار چيست؟ و آن فسق ايشانست، پس كفار بخاطر فسق كافر شدند، و بعيد نيست كه الف و لام در (الفاسقون)، الف و لام عهد ذكرى، و اشاره به اول سوره باشد، كه مى‏فرمود: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ، الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ) الخ، و معنا چنين باشد: كه كفر نمى‏ورزند بآيات خدا، مگر همان فاسقانى كه "نقض عهد الهی می کنند)


חסר משמעות;632987 نوشت:
چرا خدا با کافران دشمن است؟(سوره بقره، آیه 98)

پس با توجه به آیات قبل و بعد این نتیجه حاصل می شود که علت اصلی دشمنی خدا با کافرین کفر آنهاست و نه چیز دیگر ، و علت کفر آنها نیز فسق آنهاست که فسق آنها نیز معلول نقض پیمان آنهاست(پیمانی که با خدا بستند و نقض کردند)

پس خدا کافران دشمن است چرا که عهد میثاق الهی را نقض کردند و این پیمان می تواند پیمان بیرونی یا درونی باشد. پیمان بیرونی مانند پیمانی که خدا توسط رسولانش از انسان ها می گیرد و پیمان درونی همان میثاق فطرتی است که خدا انسان را بر طبق آن خلق کرده است."فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا" (روم 30)

حال کسی که نقض پیمان کند و از مسیر اصلی که همان مسیر بندگی حضرت حق است عمدا خارج شود خدا بر او غضب کرده و معذب به عذاب می کند "مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ "(بقره211)
پس دشمنی خدا با کافران از باب کفر و فعل آنهاست نه از باب این که یک مخلوق خدا هستند به قول معروف دشمنی خدا با آنها دشمنی با شخصیت آنهاست نه با شخص آنها. چرا که کافر و حتی شیطان مخلوق اویند و از باب رحمت رحمانیه (رحمت عامه) به او نیز مهربان است به او رزق می دهد و حق وجود به او می دهد و از باب این که مخلوق اوست تکوینا او را دوست دارد و این محبت است که باعث وجود او می شود و حتی غضب او در روز قیامت نسبت به همچین موجودی از روی لطف و رحمت الهی است.

اما از باب این که آن فرد یک موجود مختار است و با دستورات صریح الهی عمدا مخالفت می کند و با قادر و قاهر مطلق می خواهد معارضه کند خدا نیز با او دشمنی می کند و او را مبتلی به قهر و عذاب شدید می کند او هوای نفس خود را بر خدا که خالق اوست ترجیح می دهد از این باب مبتلی به دشمنی با خدا و دشمنی خدا با او می گردد .


شعیب;641531 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
و با تشکر فراوان از کارشناس "صدیقین" عزیز که پاسخ های ارزشمندی ارائه فرمودند.

قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ
به آنان که با جبريل دشمنی می ورزند ، بگو : اوست که اين آيات را به فرمان خدا بر دل تو نازل کرده است تا کتابهای ديگر آسمانی را تصديق کند وبرای مؤمنان رهنمون و بشارت باشد

هنگامى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مدينه آمد، روزى يكى از علماى يهود به نام ابن صوريا، با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آمدند، و سؤالات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانه‏ هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمّد! خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى درباره خواب پيامبر موعود داده شده است؟ فرمود: "تنام عيناى و قلبى يقظان!" چشم من به خواب مى‏رود، اما قلبم بيدار است." گفتند: راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى‏آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشته‏اى كه بر تو نازل مى‏شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است. ابن صوريا گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشكل درباره جهاد و جنگ مى‏آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى ‏آورديم!

خدا در جواب این طرز تفکر می فرماید:
مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ

هر که دشمن خدا و فرشتگان او و پيامبرانش و جبريل و ميکال باشد ، خدا هم دشمن کافران است(بقره 98)

علامه طباطبایی در تفسیر خود می نویسد:(عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ) الخ، در اين جمله بجاى اينكه ضمير كفار را بكار ببرد، و بفرمايد: (عدو لهم)، اسم ظاهر آنان را آورده، و نكته‏ اش اين است كه بر علت حكم دلالت كند، و بفهماند اگر دشمن ايشانست، بخاطر اين است كه ايشان كافرند، و بطور كلى خداى تعالى دشمن كفار است.
(وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ) الخ، اين جمله دلالت دارد بر اينكه علت كفر كفار چيست؟ و آن فسق ايشانست، پس كفار بخاطر فسق كافر شدند، و بعيد نيست كه الف و لام در (الفاسقون)، الف و لام عهد ذكرى، و اشاره به اول سوره باشد، كه مى‏فرمود: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ، الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ) الخ، و معنا چنين باشد: كه كفر نمى‏ورزند بآيات خدا، مگر همان فاسقانى كه "نقض عهد الهی می کنند)

پس با توجه به آیات قبل و بعد این نتیجه حاصل می شود که علت اصلی دشمنی خدا با کافرین کفر آنهاست و نه چیز دیگر ، و علت کفر آنها نیز فسق آنهاست که فسق آنها نیز معلول نقض پیمان آنهاست(پیمانی که با خدا بستند و نقض کردند)

پس خدا کافران دشمن است چرا که عهد میثاق الهی را نقض کردند و این پیمان می تواند پیمان بیرونی یا درونی باشد. پیمان بیرونی مانند پیمانی که خدا توسط رسولانش از انسان ها می گیرد و پیمان درونی همان میثاق فطرتی است که خدا انسان را بر طبق آن خلق کرده است."فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا" (روم 30)

حال کسی که نقض پیمان کند و از مسیر اصلی که همان مسیر بندگی حضرت حق است عمدا خارج شود خدا بر او غضب کرده و معذب به عذاب می کند "مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ "(بقره211)
پس دشمنی خدا با کافران از باب کفر و فعل آنهاست نه از باب این که یک مخلوق خدا هستند به قول معروف دشمنی خدا با آنها دشمنی با شخصیت آنهاست نه با شخص آنها. چرا که کافر و حتی شیطان مخلوق اویند و از باب رحمت رحمانیه (رحمت عامه) به او نیز مهربان است به او رزق می دهد و حق وجود به او می دهد و از باب این که مخلوق اوست تکوینا او را دوست دارد و این محبت است که باعث وجود او می شود و حتی غضب او در روز قیامت نسبت به همچین موجودی از روی لطف و رحمت الهی است.

اما از باب این که آن فرد یک موجود مختار است و با دستورات صریح الهی عمدا مخالفت می کند و با قادر و قاهر مطلق می خواهد معارضه کند خدا نیز با او دشمنی می کند و او را مبتلی به قهر و عذاب شدید می کند او هوای نفس خود را بر خدا که خالق اوست ترجیح می دهد از این باب مبتلی به دشمنی با خدا و دشمنی خدا با او می گردد .


با سلام. جناب شعیب، همانطور که عنایت دارید، بحث از آن جهت از جناب صدیقین به شما منتقل شده است که قصد داریم فارغ از دلایل نقلی، دلیلی عقلی برای دشمنی کلّی خدا با کافران بیابیم، لذاست که ادله نقلی هم محتاج تبیینی نقلی هستند. مسلم است که هر کافری با جبرئیل دشمنی ندارد و ممکن است مخالفتش از حیث مخالفت با دستورات صریح الهی و پیمان شکنی نباشد. ممکن است او به خاطر پیشفرضهای غلط استدلالی، به کفر کشیده شود، مثل تجربه گراها و امثالهم. اگر دشمنی خدا با هر کافری هست، باید دلیل ما در بازگشت به انکار حقیقت باشد، که صفت مشترک تمام آنهاست. حال چرا خدا منکرین حقیقت را دشمن می دارد؟

بعلاوه، بحث عقلی دیگر این است که چرا دشمنی با جبرئیل، یا پیمان شکنی، یا مخالفت با دستورات صریح الهی، صرفاً مجازات را به همراه ندارد و دشمنی خدا را در پی دارد؟ ببینید ممکن است در دنیای ما سیستم قضایی کسی را مجازات کند، ولی هیچگونه دشمنی با فرد نداشته باشد، پس قانون شکنی، الزاماً به دشمنی ختم نمی شود.

חסר משמעות;641626 نوشت:
با سلام. جناب شعیب، همانطور که عنایت دارید، بحث از آن جهت از جناب صدیقین به شما منتقل شده است که قصد داریم فارغ از دلایل نقلی، دلیلی عقلی برای دشمنی کلّی خدا با کافران بیابیم، لذاست که ادله نقلی هم محتاج تبیینی نقلی هستند. مسلم است که هر کافری با جبرئیل دشمنی ندارد و ممکن است مخالفتش از حیث مخالفت با دستورات صریح الهی و پیمان شکنی نباشد. ممکن است او به خاطر پیشفرضهای غلط استدلالی، به کفر کشیده شود، مثل تجربه گراها و امثالهم. اگر دشمنی خدا با هر کافری هست، باید دلیل ما در بازگشت به انکار حقیقت باشد، که صفت مشترک تمام آنهاست. حال چرا خدا منکرین حقیقت را دشمن می دارد؟

بعلاوه، بحث عقلی دیگر این است که چرا دشمنی با جبرئیل، یا پیمان شکنی، یا مخالفت با دستورات صریح الهی، صرفاً مجازات را به همراه ندارد و دشمنی خدا را در پی دارد؟ ببینید ممکن است در دنیای ما سیستم قضایی کسی را مجازات کند، ولی هیچگونه دشمنی با فرد نداشته باشد، پس قانون شکنی، الزاماً به دشمنی ختم نمی شود.

با عرض سلام

خدایتعالی یار و سرپرست مومنان است در نتیجه باید در مقابل کفار هم اعلام موضع نماید تا معلوم شود که این یاری حقیقی است نه غیرواقعی... مثل بعضی از مسلمانان که خود را از مسلمین میدانند اما در عمل از کفار حمایت میکنند

پس این موضع 3 حالت دارد:

1- دوستی

2-دشمنی

3- بیطرفی

اگر خداوند دوست مومنان باشد و با کفار هم دوست باشد که مورد اشکال است و بقول معروف مثال نقض

درصورتی هم که اعلام بیطرفی کند چنین تصور میشود که از ظلم کفار نسبت به بندگانش ناراضی نیست و چنین توهمی پیش میاید که اگر کسی با خدا و بندگان خدا دشمنی کند هیچ اشکالی بر او وارد نیست. پس اعلام بی طرفی در حقیقت نوعی اعلام دوستی است.

دردادگاههای اسلامی هم درست است که قاضی طرف هیچ یک از طرفین دعوا را نمیگیرد اما درواقع قاضی طرف حق است و با باطل مخالفت دارد و اگر دشمن خدا باشد با او دشمن است.

ضمنا صدور مجازات هم نیاز به اعلام موضع از جانب خدا را دارد تا مشخص شود که خداوند چه کسانی را نمیبخشد و مجازات میکند.

چطور ممکن است افرادی با خدا و بندگان خدا دشمن باشند اما خدا نسبت به آنها اعلام بی طرفی کند؟

آیا از نظر شما این کار عقلانی است؟ اگر بله چرا؟

.امین.;641693 نوشت:
با عرض سلام

خدایتعالی یار و سرپرست مومنان است در نتیجه باید در مقابل کفار هم اعلام موضع نماید تا معلوم شود که این یاری حقیقی است نه غیرواقعی... مثل بعضی از مسلمانان که خود را از مسلمین میدانند اما در عمل از کفار حمایت میکنند

پس این موضع 3 حالت دارد:

1- دوستی

2-دشمنی

3- بیطرفی

اگر خداوند دوست مومنان باشد و با کفار هم دوست باشد که مورد اشکال است و بقول معروف مثال نقض

درصورتی هم که اعلام بیطرفی کند چنین تصور میشود که از ظلم کفار نسبت به بندگانش ناراضی نیست و چنین توهمی پیش میاید که اگر کسی با خدا و بندگان خدا دشمنی کند هیچ اشکالی بر او وارد نیست. پس اعلام بی طرفی در حقیقت نوعی اعلام دوستی است.

دردادگاههای اسلامی هم درست است که قاضی طرف هیچ یک از طرفین دعوا را نمیگیرد اما درواقع قاضی طرف حق است و با باطل مخالفت دارد و اگر دشمن خدا باشد با او دشمن است.

ضمنا صدور مجازات هم نیاز به اعلام موضع از جانب خدا را دارد تا مشخص شود که خداوند چه کسانی را نمیبخشد و مجازات میکند.

چطور ممکن است افرادی با خدا و بندگان خدا دشمن باشند اما خدا نسبت به آنها اعلام بی طرفی کند؟

آیا از نظر شما این کار عقلانی است؟ اگر بله چرا؟

سلام. امین جان، بهتر است اجازه بدهیم نظر کارشناس روشن شود.

پاسخ شما نسبت انفعال را به خدا می دهد. خدا ثابت است و لایتغیر. به احتمال زیاد توجیه این مسئله این خواهد بود که مؤمن به خدا نزدیک می شود و دوستی خدا نصیبش می شود و کافر از خدا فاصله می گیرد، و این دوری مصداق هم خشم خدا و دشمنی است، نه اینکه خدا در اثر کفر و ایمان، دچار تغیّر مزاجی شود، بلکه هر وضعیتی که خدا نسبت به ما دارد، ثابت است و این خود ما هستیم که با سیر صعودی و نزولی خویش باعث دوستی و دشمنی خدا می شویم.

חסר משמעות;641735 نوشت:
سلام. امین جان، بهتر است اجازه بدهیم نظر کارشناس روشن شود.

پاسخ شما نسبت انفعال را به خدا می دهد. خدا ثابت است و لایتغیر. به احتمال زیاد توجیه این مسئله این خواهد بود که مؤمن به خدا نزدیک می شود و دوستی خدا نصیبش می شود و کافر از خدا فاصله می گیرد، و این دوری مصداق هم خشم خدا و دشمنی است، نه اینکه خدا در اثر کفر و ایمان، دچار تغیّر مزاجی شود، بلکه هر وضعیتی که خدا نسبت به ما دارد، ثابت است و این خود ما هستیم که با سیر صعودی و نزولی خویش باعث دوستی و دشمنی خدا می شویم.

بله خیلی از بیانات الهی در حد تفهیم بندگان پایین آمده. اصلا نزول قرآن یعنی پایین آمدن سخن خداوند در حد فهم انسانها پس صحبت ما ارتباطی به نسبت انفعال دادن به خدا ندارد..

חסר משמעות;641626 نوشت:
حال چرا خدا منکرین حقیقت را دشمن می دارد؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی
همانطور که می دانید دشمنی کردن خدا با افراد همانند دشمنی کردن ما با دیگران نیست همانند غضب و رضایت خدا که با رضایت و غضب ما متفاوت است.خشنودی در انسان یک نوع، توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالى‌که خداوند نه قلب دارد و نه روح، و ذات خداوند از هر تغییری منزّه است؛ لذا تأثیر پذیری و انفعال، در ذات خدا راه ندارد و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند. بنابراین نه رضایت خدا، از سنخ تأثیر پذیری و انفعال است و نه غضب او. خشنودی و غضب خدا، از صفات فعلی او هستند و صفات فعلی خدا، از نسبتی که بین خدا و فعل او(مخلوقات) وجود دارد انتزاع می‌شوند. همان‌گونه که صفات و اسمای فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع می‌شوند. به عنوان مثال وقتی کسی کارش درست کردن وسائلی؛ مانند در و پنجره و ... از چوب است، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته می‌شود، امّا نجّار بودن جزو ذات انسان نیست. نجّاری در اصل صفت انسان نیست، بلکه صفت فعل او است؛ لذا ما از فعل انسان – نه از ذات او- نامی مانند نجّار را انتزاع نموده و به انسان نسبت می‌دهیم. انتزاع صفات و اسمای فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع می‌شوند؛ و افعال خدا، مخلوقات خدا هستند. بنابراین، با صرف نظر از وجود مخلوقات، نه رضا برای خدا معنا دارد و نه غضب. به عبارت دیگر، رضای خدا و غضب او در واقع به گونه‌ای تحقق عینی خود مخلوق است، ولی از آن جهت که این مخلوق، رابطه‌ای با خدا دارد، از آن مخلوق، صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع می‌کنیم.
بنابر این، رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه، او در ذاتش متصف به صفتى نمی‌شود که قابل تغییر و تبدل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدل یابد، اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد، و در روز دیگرى اطاعتش کنند راضى شود، اگر مى‏‌گوییم خدا راضى مى‏‌شود، معنایش این است که او با بنده خود معامله رضایت مى‏‌کند؛ بر او رحمت مى‌‏فرستد و نعمتش را ارزانی‌اش مى‏دارد. او را به پاس بندگی و اطاعتش بهشت و نعمت‌های بهشتی ارزانی می‌دارد. و اگر مى‏‌گوییم غضب مى‌‏کند، معنایش این است که او با بنده‏‌اش معامله غضب مى‏‌کند؛ یعنى رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب مى‌‏سازد؛ از این‌رو، ممکن است که نخست راضى شود، و بعد به جهت نافرمانى بنده‌‏اش غضب کند، یا بر عکس، ابتدا غضب کرده و بعد به دلیل اطاعتى که از بنده‌‏اش سرزد از او راضى شود.(طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 376)
دشمنی کردن خدا با کافران هم این گونه است وقتی خدا با کسی دشمنی می کند به این معناست که معامله غضب با او می کند و رحمت خود را از او باز می دارد اما آنقدر این شدت غضب و منع رحمت زیاد می شود کانّ خدا با آن گروه دشمن است.

חסר משמעות;641626 نوشت:
علاوه، بحث عقلی دیگر این است که چرا دشمنی با جبرئیل، یا پیمان شکنی، یا مخالفت با دستورات صریح الهی، صرفاً مجازات را به همراه ندارد و دشمنی خدا را در پی دارد؟ ببینید ممکن است در دنیای ما سیستم قضایی کسی را مجازات کند، ولی هیچگونه دشمنی با فرد نداشته باشد، پس قانون شکنی، الزاماً به دشمنی ختم نمی شود.

ابتدا یک مثالی می زنم:
فرض کنید یک پادشاهی تمام مردم کشورش رعیت او هستند اصلا تمام هست و نیستشان به این پادشاه است او برای حکم فرمایی بر کشورش و برای خیر و صلاح بیشتر رعیتش قوانینی تصویب کرده است که مردم می بایست بر طبق آن عمل کرده و الا اعمال قانون می شوند و مجازات می شوند از قضا قاضی این سرزمین هم همان خود پادشاه است.
حال اگر گروهی از افراد قانون این سرزمین را زیر پا بگذارند و بر علیه پادشاه شورش کنند و بر خلاف آنهمه لطفی که پادشاه در حق آنها کرده از سرمایه ای که پادشاه در اختیار آنها قرار داده است بر علیه او و مقاصد عالیه او استفاده کنند و بخواهند دیگران را بر علیه پادشاه بشورانند و فتنه کنند و... پادشاه آنها را مجاکمه می کند و آنها را مجازات می کند و علاوه بر این مجازات چون خود پادشاه هم قاضی است هم مجری مجازات و هم صاحب حق با آنها دشمن هم می شود و دیگر آنها را در دستگاه های حکومتی جایی نمی دهد و دائم با آنها دشمن است.
با این مثال حقیقت مجازات ها و عذاب الهی و دشمنی خدا با کفار روشن می شود ؛ خدا خود حاکم و قاضی و مجری این قضاوت و دادرسی است و چون کفار از خدا وجود خود را گرفته اند و دارایی شان همه و همه از خداست و حال در برابر خدا تمام قد ایستاده اند و به تعبیری به جنگ خدا آمده اند خدا غضب خود را بر آنها روا می دارد و از زمره دوستان خود خارج می سازد.

شعیب;642301 نوشت:
دشمنی کردن خدا با کافران هم این گونه است وقتی خدا با کسی دشمنی می کند به این معناست که معامله غضب با او می کند و رحمت خود را از او باز می دارد اما آنقدر این شدت غضب و منع رحمت زیاد می شود کانّ خدا با آن گروه دشمن است.

سلام. با تشکر از پاسخ شما، آیا صحیح است که بگوییم که فاصله گرفتن انسان از خدا و وضعیتی که او نسبت به خدا دارد، ایجاد شرایط رحمت و غضب را می کند، مثل کسی که در نور زندگی می کند و یا از نور فراری است، و نور ثابت است و تغییری نمی کند، ولی او در برابر نور، گاهی بسته تقابلی که با ان دارد، استفاده می کند یا محروم می شود؟

منظورم این است که جای فعل خدا، مسئله را به وضعیت خود نسبت بدهیم.

חסר משמעות;642400 نوشت:
منظورم این است که جای فعل خدا، مسئله را به وضعیت خود نسبت بدهیم.

با سلام خدمت شما دوست عزیز

در مورد رحمت رحمانیه(رحمت عام الهی) این حرف می تواند در ست باشد اما در مورد رحمت رحیمیه و خاص الهی باید بیشتر تامل کرد. و با توجه به "فعال بما یشاء" بودن خدا باید توجه کرد که خدا را یک موچود دست و پا بسته و بی اراده (مثل خورشید ) نباید تصور کرد همان گونه که یهود خدا را تصور می کردند که خدا این عالم را کوک کرده و طبق قواعدی تخلف نا پذیر (حتی برای خود خدا ) این دنیا دارد اداره می شود و هیچ اراده جدیدی از خدا رخ نخواهد داد این همان است که خدا از آن نهی کرده است:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء
يهود گفتند که دست خدا بسته است دستهای خودشان بسته باد و بدين سخن که گفتند ملعون گشتند دستهای خدا گشاده است به هر سان که بخواهد روزی می دهد.
این که ما خدا را یک موجود ثابتی فرض کنیم که هیچ اراده جدیدی نمی کند و فعل جدیدی انجام نمی دهد و مانند خورشید است که فقط فیض وجود از او ساطع می شود و هیچ گونه رحمت و غضب جدیدی ندارد تفکر صحیحی نیست و با " فعال بما یشاء بودن خدا سازگاری ندارد

سوال1:
با توجه به آیه 98 سوره بقره چرا خدا با کافران دشمن است؟
قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ
مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْريلَ وَ ميكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرينَ (بقره/97و98)

جواب:
ابتدا از جنبه تفسیری آیه را بررسی می کنیم و سپس به بعد کلامی و عقیدتی آن می پردازیم:
شان نزول:
هنگامى كه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدينه آمدند، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدک نزد ایشان آمدند و سؤالات گوناگونی از ایشان پرسیدند و نشانه‏ هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند. از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پيامبر موعود داده شده است. فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان (چشم من به خواب مى‏ رود اما قلبم بيدار است). گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى‏ آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد! نام آن فرشته‏ اى كه بر تو نازل مى‏ شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است. ابن صوريا گفت: او دشمن ما است! دستورهاى مشكلی در باره جهاد و جنگ مى‏ آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده! اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى‏ آورديم!

توضیح:
در كتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل شمرده ‏اند كه از ميان اينها جبرئيل از همه برتر است. در منابع يهود نيز سخن از جبريل و ميكال آمده است، از جمله در كتاب دانيال جبرئيل به عنوان مغلوب كننده رئيس شياطين و ميكائيل به عنوان حامى قوم اسرائيل معرفى شده است. بعضى از محققان مى ‏گويند در منابع يهود چيزى كه دلالت بر خصومت جبريل با آنها داشته باشد ديده نشده، و اين خود مؤيد آن است كه اظهار عداوت يهوديان معاصر پيامبر نسبت به جبرئيل، بهانه ای بيش نبوده، تا بدین وسيله از پذيرش اسلام سر باز زنند، چرا كه این مساله در منابع مذهبى خودشان ريشه‏ اى نداشته است.

آیه کریمه در پاسخ به آنها اشاره می کند که اعتقاد به «الله، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر» قابل تفكيک نيست و در حقيقت لازمه دشمنى با يكى از اینها، دشمنى با بقيه است. دستورات الهى كه تكامل بخش همه انسانها است از سوى خداوند به وسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى‏ شود و اگر تفاوتى بين ماموريت هاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسؤوليت آنان است نه تضاد در ماموريتشان؛ آنها همه در مسير يک هدف قرار دارند، بنا بر اين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است. کسی هم که با خدا و فرشتگان و رسولان او دشمنی کند، خدای متعال هم با او دشمن خواهد بود. (تفسير نمونه، ج‏1، ص 360 تا 364.)
علامه طباطبایی در تفسیر خود می نویسد:
(عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ) الخ، در اين جمله بجاى اينكه ضمير كفار را بكار ببرد، و بفرمايد: (عدو لهم)، اسم ظاهر آنان را آورده، و نكته‏ اش اين است كه بر علت حكم دلالت كند، و بفهماند اگر دشمن ايشانست، بخاطر اين است كه ايشان كافرند، و بطور كلى خداى تعالى دشمن كفار است.
(وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ) الخ، اين جمله دلالت دارد بر اينكه علت كفر كفار چيست؟ و آن فسق ايشانست، پس كفار بخاطر فسق كافر شدند، و بعيد نيست كه الف و لام در (الفاسقون)، الف و لام عهد ذكرى، و اشاره به اول سوره باشد، كه مى‏فرمود: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ، الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ) الخ، و معنا چنين باشد: كه كفر نمى‏ورزند بآيات خدا، مگر همان فاسقانى كه "نقض عهد الهی می کنند)

اما دلیل این که خدا با کفار دشمنی می کند(بحث کلامی):
با توجه به آیات قبل و بعد این نتیجه حاصل می شود که علت اصلی دشمنی خدا با کافرین کفر آنهاست و نه چیز دیگر ، و علت کفر آنها نیز فسق آنهاست که فسق آنها نیز معلول نقض پیمان آنهاست(پیمانی که با خدا بستند و نقض کردند)

پس خدا کافران دشمن است چرا که عهد میثاق الهی را نقض کردند و این پیمان می تواند پیمان بیرونی یا درونی باشد. پیمان بیرونی مانند پیمانی که خدا توسط رسولانش از انسان ها می گیرد و پیمان درونی همان میثاق فطرتی است که خدا انسان را بر طبق آن خلق کرده است."فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا" (روم 30)

حال کسی که نقض پیمان کند و از مسیر اصلی که همان مسیر بندگی حضرت حق است عمدا خارج شود خدا بر او غضب کرده و معذب به عذاب می کند "مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ "(بقره211)
پس دشمنی خدا با کافران از باب کفر و فعل آنهاست نه از باب این که یک مخلوق خدا هستند به قول معروف دشمنی خدا با آنها دشمنی با شخصیت آنهاست نه با شخص آنها. چرا که کافر و حتی شیطان مخلوق اویند و از باب رحمت رحمانیه (رحمت عامه) به او نیز مهربان است به او رزق می دهد و حق وجود به او می دهد و از باب این که مخلوق اوست تکوینا او را دوست دارد و این محبت است که باعث وجود او می شود و حتی غضب او در روز قیامت نسبت به همچین موجودی از روی لطف و رحمت الهی است.

اما از باب این که آن فرد یک موجود مختار است و با دستورات صریح الهی عمدا مخالفت می کند و با قادر و قاهر مطلق می خواهد معارضه کند خدا نیز با او دشمنی می کند و او را مبتلی به قهر و عذاب شدید می کند او هوای نفس خود را بر خدا که خالق اوست ترجیح می دهد از این باب مبتلی به دشمنی با خدا و دشمنی خدا با او می گردد .

سوال2:
حال چرا خدا منکرین حقیقت را دشمن می دارد؟
جواب:
همانطور که می دانید دشمنی کردن خدا با افراد همانند دشمنی کردن ما با دیگران نیست همانند غضب و رضایت خدا که با رضایت و غضب ما متفاوت است.خشنودی در انسان یک نوع، توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالى‌که خداوند نه قلب دارد و نه روح، و ذات خداوند از هر تغییری منزّه است؛ لذا تأثیر پذیری و انفعال، در ذات خدا راه ندارد و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند. بنابراین نه رضایت خدا، از سنخ تأثیر پذیری و انفعال است و نه غضب او. خشنودی و غضب خدا، از صفات فعلی او هستند و صفات فعلی خدا، از نسبتی که بین خدا و فعل او(مخلوقات) وجود دارد انتزاع می‌شوند. همان‌گونه که صفات و اسمای فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع می‌شوند. به عنوان مثال وقتی کسی کارش درست کردن وسائلی؛ مانند در و پنجره و ... از چوب است، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته می‌شود، امّا نجّار بودن جزو ذات انسان نیست. نجّاری در اصل صفت انسان نیست، بلکه صفت فعل او است؛ لذا ما از فعل انسان – نه از ذات او- نامی مانند نجّار را انتزاع نموده و به انسان نسبت می‌دهیم. انتزاع صفات و اسمای فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع می‌شوند؛ و افعال خدا، مخلوقات خدا هستند. بنابراین، با صرف نظر از وجود مخلوقات، نه رضا برای خدا معنا دارد و نه غضب. به عبارت دیگر، رضای خدا و غضب او در واقع به گونه‌ای تحقق عینی خود مخلوق است، ولی از آن جهت که این مخلوق، رابطه‌ای با خدا دارد، از آن مخلوق، صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع می‌کنیم.
بنابر این، رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه، او در ذاتش متصف به صفتى نمی‌شود که قابل تغییر و تبدل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدل یابد، اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد، و در روز دیگرى اطاعتش کنند راضى شود، اگر مى‏‌گوییم خدا راضى مى‏‌شود، معنایش این است که او با بنده خود معامله رضایت مى‏‌کند؛ بر او رحمت مى‌‏فرستد و نعمتش را ارزانی‌اش مى‏دارد. او را به پاس بندگی و اطاعتش بهشت و نعمت‌های بهشتی ارزانی می‌دارد. و اگر مى‏‌گوییم غضب مى‌‏کند، معنایش این است که او با بنده‏‌اش معامله غضب مى‏‌کند؛ یعنى رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب مى‌‏سازد؛ از این‌رو، ممکن است که نخست راضى شود، و بعد به جهت نافرمانى بنده‌‏اش غضب کند، یا بر عکس، ابتدا غضب کرده و بعد به دلیل اطاعتى که از بنده‌‏اش سرزد از او راضى شود.(طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 376)
دشمنی کردن خدا با کافران هم این گونه است وقتی خدا با کسی دشمنی می کند به این معناست که معامله غضب با او می کند و رحمت خود را از او باز می دارد اما آنقدر این شدت غضب و منع رحمت زیاد می شود کانّ خدا با آن گروه دشمن است.

سوال3:
چرا دشمنی با جبرئیل، یا پیمان شکنی، یا مخالفت با دستورات صریح الهی، صرفاً مجازات را به همراه ندارد و دشمنی خدا را در پی دارد؟ ببینید ممکن است در دنیای ما سیستم قضایی کسی را مجازات کند، ولی هیچگونه دشمنی با فرد نداشته باشد، پس قانون شکنی، الزاماً به دشمنی ختم نمی شود.
جواب:
ابتدا یک مثالی می زنم:
فرض کنید یک پادشاهی تمام مردم کشورش رعیت او هستند اصلا تمام هست و نیستشان به این پادشاه است او برای حکم فرمایی بر کشورش و برای خیر و صلاح بیشتر رعیتش قوانینی تصویب کرده است که مردم می بایست بر طبق آن عمل کرده و الا اعمال قانون می شوند و مجازات می شوند از قضا قاضی این سرزمین هم همان خود پادشاه است.
حال اگر گروهی از افراد قانون این سرزمین را زیر پا بگذارند و بر علیه پادشاه شورش کنند و بر خلاف آنهمه لطفی که پادشاه در حق آنها کرده از سرمایه ای که پادشاه در اختیار آنها قرار داده است بر علیه او و مقاصد عالیه او استفاده کنند و بخواهند دیگران را بر علیه پادشاه بشورانند و فتنه کنند و... پادشاه آنها را مجاکمه می کند و آنها را مجازات می کند و علاوه بر این مجازات چون خود پادشاه هم قاضی است هم مجری مجازات و هم صاحب حق با آنها دشمن هم می شود و دیگر آنها را در دستگاه های حکومتی جایی نمی دهد و دائم با آنها دشمن است.
با این مثال حقیقت مجازات ها و عذاب الهی و دشمنی خدا با کفار روشن می شود ؛ خدا خود حاکم و قاضی و مجری این قضاوت و دادرسی است و چون کفار از خدا وجود خود را گرفته اند و دارایی شان همه و همه از خداست و حال در برابر خدا تمام قد ایستاده اند و به تعبیری به جنگ خدا آمده اند خدا غضب خود را بر آنها روا می دارد و از زمره دوستان خود خارج می سازد.

سوال4:
آیا صحیح است که بگوییم که فاصله گرفتن انسان از خدا و وضعیتی که او نسبت به خدا دارد، ایجاد شرایط رحمت و غضب را می کند، مثل کسی که در نور زندگی می کند و یا از نور فراری است، و نور ثابت است و تغییری نمی کند، ولی او در برابر نور، گاهی بسته تقابلی که با ان دارد، استفاده می کند یا محروم می شود؟
منظورم این است که جای فعل خدا، مسئله را به وضعیت خود نسبت بدهیم.
جواب:
در مورد رحمت رحمانیه(رحمت عام الهی) این حرف می تواند در ست باشد اما در مورد رحمت رحیمیه و خاص الهی باید بیشتر تامل کرد. و با توجه به "فعال بما یشاء" بودن خدا باید توجه کرد که خدا را یک موچود دست و پا بسته و بی اراده (مثل خورشید ) نباید تصور کرد همان گونه که یهود خدا را تصور می کردند که خدا این عالم را کوک کرده و طبق قواعدی تخلف نا پذیر (حتی برای خود خدا ) این دنیا دارد اداره می شود و هیچ اراده جدیدی از خدا رخ نخواهد داد این همان است که خدا از آن نهی کرده است:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء
يهود گفتند که دست خدا بسته است دستهای خودشان بسته باد و بدين سخن که گفتند ملعون گشتند دستهای خدا گشاده است به هر سان که بخواهد روزی می دهد.
این که ما خدا را یک موجود ثابتی فرض کنیم که هیچ اراده جدیدی نمی کند و فعل جدیدی انجام نمی دهد و مانند خورشید است که فقط فیض وجود از او ساطع می شود و هیچ گونه رحمت و غضب جدیدی ندارد تفکر صحیحی نیست و با " فعال بما یشاء بودن خدا سازگاری ندارد.

موضوع قفل شده است