انسان و عدل الهی (زندگی و حیات زورکی)

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انسان و عدل الهی (زندگی و حیات زورکی)

باسلام
اولا خداازهمه چیزازازل تاانتهااگاهی کامل داره وسوره انبیاء تصدیق کننده ان است
ثانیاخدایی که ازاول واخرباخبراست چرابایدانسانی رابیافرینددرحالی که خودانسان نمیخواهد ممکن بگیداین رحمت است درسته اماهمین رحمت رویکی نمیخوادیااین رحمت برای یکی مثل عذاب هست
ثالثا این انسانی که به انسان بودنش راضی نیست حالا بایدعذاب هم بشه چون گناه کرده,چون خودکشی کرده,چون...
عدلت وهدف ازاین امرچه بوده؟؟
ایاغیراین است که هیچ عذابی نیست؟
نتیجه هیچ انسانی ناراضی نخواهد بودعلت هم این است دربهشت جنودجهل برچیده میشود ایاغیراین است که همه انسان هادربهشت اند امایکی بانعمت بیش تریکی کمتر,
ایاغیراین است که خداونددرسوره شوروی ایه ۱۵میفرمایند بازگشت انسان به سوی خداست
مطلب خیلی واضحه ماازنزدخداامدیم که سرچشمه خوبی هاست وبازگشتمان هم به همان خوبی ها خواهدبود واین دنیاچیزی جزقانون طبیعت الهی برای تکامل انسان نیست وعذاب هم چیزی جزبه معنای رحمت کم ترنیست
واگرغیراین هست ایات مربوط به عذاب رابامعنی بیاوریدماهم ایاتی خواهیم اورد که ثابت میکندمنظورازعذاب جهنم رحمت کمتراست ونه اتش این عدالتی است کامل
یاحق

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب خدمت برادر عزیز جناب احمد

بله انسان در خلقت و بوجود آمدن اختیاری نداشت، مثل اینکه پرتو خورشید در بوجود آمدن خود اختیاری ندارد چراکه خورشید علّت تامّه است و به محض وقوع علت، معلول نیز محقق خواهد شد؛ بر اساس براهین عقلی و فلسفی خداوند علت تامّه جهان هستی است؛ لذا وقتی علّت تامّه محقق شد معلول نمی تواند از علّت تخلّف کند بنابراین وجود معلول ضروری بوده و از اختیار خود خارج است.
اگر چه خلقت انسان به اختیار خود نبوده امّا آیا این با عدالت خداوند منافات دارد؟ خداوند وجود انسان را ایجاد کرد اما در انتخاب راه خوب و بد او را آزاد گذاشت تا خودش کمالات وجودی خودش را طلب کند بله اگر خداوند کسی را به کار خوب و دیگری را به کار بد اجبار می کرد ظلم بود و از عدالت خداوند به دور! اما این چنین نیست؛ خداوند به انسان اختیار داد تا با انتخاب خود کمالات وجودی لایق به خودش را کسب کند، به حدّی ظرفیت و قابلیّت وجودی انسان را بالا برد تا بتواند از ملائک پیشی بگیرد و به مقام قرب الهی « عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر» (قمر 55) برسد.
در ارتباط با اینکه عذاب (بر خلاف تصور عموم مردم) رحمت الهی است، حق با شماست، عذاب چیزی جز رحمت الهی نمی تواند باشد چون غذاب برزخی انسان را از رذائل پاک کرده و انسان برای ورود به بهشت مهیّا می شود.

برای مطالعه بیشتر لینک زیر را هم ببینید:
خلقت اجباری

هادی;633358 نوشت:
با سلام و عرض ادب خدمت برادر عزیز جناب احمد

بله انسان در خلقت و بوجود آمدن اختیاری نداشت، مثل اینکه پرتو خورشید در بوجود آمدن خود اختیاری ندارد چراکه خورشید علّت تامّه است و به محض وقوع علت، معلول نیز محقق خواهد شد؛ بر اساس براهین عقلی و فلسفی خداوند علت تامّه جهان هستی است؛ لذا وقتی علّت تامّه محقق شد معلول نمی تواند از علّت تخلّف کند بنابراین وجود معلول ضروری بوده و از اختیار خود خارج است.
اگر چه خلقت انسان به اختیار خود نبوده امّا آیا این با عدالت خداوند منافات دارد؟ خداوند وجود انسان را ایجاد کرد اما در انتخاب راه خوب و بد او را آزاد گذاشت تا خودش کمالات وجودی خودش را طلب کند بله اگر خداوند کسی را به کار خوب و دیگری را به کار بد اجبار می کرد ظلم بود و از عدالت خداوند به دور! اما این چنین نیست؛ خداوند به انسان اختیار داد تا با انتخاب خود کمالات وجودی لایق به خودش را کسب کند، به حدّی ظرفیت و قابلیّت وجودی انسان را بالا برد تا بتواند از ملائک پیشی بگیرد و به مقام قرب الهی « عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر» (قمر 55) برسد.
در ارتباط با اینکه عذاب (بر خلاف تصور عموم مردم) رحمت الهی است، حق با شماست، عذاب چیزی جز رحمت الهی نمی تواند باشد چون غذاب برزخی انسان را از رذائل پاک کرده و انسان برای ورود به بهشت مهیّا می شود.

برای مطالعه بیشتر لینک زیر را هم ببینید:
خلقت اجباری


باسلام
اول اینکه خداوندازازل تااخرخبردارد
درمجموع انتظاریک پاسخ کلی رونداشتم
امازمانی میشه گفت عدالت که انسان نیزازلی بوده ودرسوره انبیاء هم گفته شده خداازازل وابدشمااگاه است پس میتونیم بگیم انسان ازلی بوده؟

هادی;633358 نوشت:
با سلام و عرض ادب خدمت برادر عزیز جناب احمد

بله انسان در خلقت و بوجود آمدن اختیاری نداشت، مثل اینکه پرتو خورشید در بوجود آمدن خود اختیاری ندارد چراکه خورشید علّت تامّه است و به محض وقوع علت، معلول نیز محقق خواهد شد؛ بر اساس براهین عقلی و فلسفی خداوند علت تامّه جهان هستی است؛ لذا وقتی علّت تامّه محقق شد معلول نمی تواند از علّت تخلّف کند بنابراین وجود معلول ضروری بوده و از اختیار خود خارج است.
اگر چه خلقت انسان به اختیار خود نبوده امّا آیا این با عدالت خداوند منافات دارد؟ خداوند وجود انسان را ایجاد کرد اما در انتخاب راه خوب و بد او را آزاد گذاشت تا خودش کمالات وجودی خودش را طلب کند بله اگر خداوند کسی را به کار خوب و دیگری را به کار بد اجبار می کرد ظلم بود و از عدالت خداوند به دور! اما این چنین نیست؛ خداوند به انسان اختیار داد تا با انتخاب خود کمالات وجودی لایق به خودش را کسب کند، به حدّی ظرفیت و قابلیّت وجودی انسان را بالا برد تا بتواند از ملائک پیشی بگیرد و به مقام قرب الهی « عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر» (قمر 55) برسد.
در ارتباط با اینکه عذاب (بر خلاف تصور عموم مردم) رحمت الهی است، حق با شماست، عذاب چیزی جز رحمت الهی نمی تواند باشد چون غذاب برزخی انسان را از رذائل پاک کرده و انسان برای ورود به بهشت مهیّا می شود.

برای مطالعه بیشتر لینک زیر را هم ببینید:
خلقت اجباری

سلام جناب هادی ...
من نمیدونم چرا وقتی کارشناسهای دینی میخوان مساله ای رو حل کنند و تواناییش رو ندارند ... به سمته تعاریف حمله میبرند و میگن تعریفش اینجوریه ...

مثلا وقتی حرف از عدالت خدا میزنیم ... یه تعریف خاصی از عدالت میکنند و مشگل رو در درون اون تعریف پیشاپیش حل میکنند
مثلا وقتی حرف از ارحم الراحمین میزنیم ... یه تعریف هاصی از ارحم لراحمین میکنند و مشگل رو در درون اون تعریف حل میکنند .

چه کسی به شما اجازه داده که چنین تعاریفی رو ابدا کنید ؟؟؟
این هم تعریفی دیگر از شما و مقابله کردنتان با خلقت اجباری ...

اینکه ظلم یعنی اینکه خداوند کسی رو مجبور به کار خوب یا بد بکند ... یعنی ظلم و اگر اتفاقه دیگری اتفاق بیوفتند مصداق ظلم نیست ...

واقعا بعضی موقع ها هم یه حدیث هایی در درون این سایت میخونم که دیدم نسبت به هر چی عدالت هستش از بین میره ... مثلا عنوان میکنند که در اون دنیا خیلی از آدمها به خدا گله میکنند که فلان و بهمان و خداوند حضرت فاطمه رو جلوشون ظاهر میکنه و خداوند اینگونه استدلال میکنه که چگونه ایشون توانستند تقوا پیشه کنند و شما نتوانستید و ...

پدر و مادری رو در نظر بگیرین که دو فرزند به دنیا میارن ...
فرزند اول رو براش یک مداد طلایی میخرند ... همش تشویقش میکنند ... در درون خونه تکریمش میکنند . بزرگ میشه و دکتر میشه و به میلیونها آدم کمک میکنه .
فرزند دوم رو براش یک خودکاری میخرند که همش جوهر پس میده ... همش دو دستی میزنن تو سرش ... اونم عقده ای میشه و درس و مشق رو کنار میزاره و خیابون گرد میشه ... و معتاد .
و در نهایت هم خودش رو میکشه ...

بعدش هم ما بیایم و بگیم پدر و مادر این خانواده عادل بودند ...
و اینقدر با تعاریف بازی کنیم تا یه منطق هچل هفت برای خودمون بسازیم ...

من به هیچ وجه به عدالت خدا باور ندارم ... و باور ندارم که عدالتی برقرار میشود .... چون قوانین جزایی که در درون همین دنیا دارم میبینم همشون ناقص هستن و مشگل دارند ... چه برسه به اون دنیا و ...

احمد;633962 نوشت:
زمانی میشه گفت عدالت که انسان نیزازلی بوده ودرسوره انبیاء هم گفته شده خداازازل وابدشمااگاه است پس میتونیم بگیم انسان ازلی بوده؟


با سلام مجدد

برادر بزرگوار هیچ موجودی از عدم خلق نشده و اساسا خلقت از عدم امری است محال، حقیقت انسان که روح اوست از زال بوده و تا ابد نیز خواهد بود، وقتي مي گوييم خدا آفريد به اين معني نيست كه مخلوقات در عرض خدا وجود دارند. آفرينش خدا مثل كار نجّار و بنّا و نقّاش و امثال آنها نيست. آفرينش خدا مثل آفرينش قوّه خيال ماست (با اين تفاوت كه خدا واجب الوجود است ولي قوّه خيال ممكن الوجود است). همان طور كه قوّه خيال ما صور خيالي را به محض اراده كردن ظاهر مي كند خدا نيز به محض اراده كردن، موجودات را ظاهر مي كند.
صور خيالي از عدم نمي آيند، بلكه كمالات خود قوّه خيالند كه ظهور مي يابند. مخلوقات نيز ظهور كمالات واسماء خدا هستند. صور خيالي جدا از قوّه خيال نيستند؛ مخلوقات هم جدا از خدا معني ندارند. صور خيالي جدا از قوّه خيال نيستند ولي عين او يا جزء او هم نيستند. مخلوقات هم خدا نيستند ولي عين او يا جز او هم نيستند.
موجودات از علم خدا آغاز شدند و با طي مراحلي تنزّل نمودند. از عالم ربوبي به عالم عقول و از عالم عقول به عالم مثال، و از عالم مثال به عالم ماده رسيدند. لذا در عين اين كه در عالم مادّه هستند در عوالم مافوق نيزحضور دارند.
خداوند متعال مي فرمايد: «و هيچ چيزي نيست مگر اين که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمي كنيم مگر به اندازه معلوم و معيّن». (حجر / 21) يعني هر چه در عالم مادّه است و از جمله انسان ، در ملكوت و جبروت و عالم ربوبي حقايقي غيرمادي و مجرد دارند.
با توجه به مطالب پیش گفته وجود تجردی انسان ها از عدم خلق نشده است بلکه ظهور کمالات وجوی خداست که ظاهر شده است؛ خداوند هم بر اساس عدالت مطلقه خود انسان با قابلتی خلق فرمود که می تواند همانند خداوند بگوید باش پس بشود و همه این قابلیت و ظرفیت وجودی را دارا هستندد در حديث قدسي است كه:
«بنده ی من از من اطاعت كن تا تو را مِثل يا مَثل خود قرار دهم. من به هر چيزي مي گويم باش مي شود و تو نيز مي گويي باش پس مي شود». (بحارالانوار، ج 102، ص 165)
همه انسان ها بدون استثناء با دوری از گناه و تهذیب نفس و مبارزه با نفس با راهنمایی استاد اخلاق می توانند به چنین مرحله ای برسند.

راست میگه اونیکه اصلا نمیخواد انسان بوده باشه و مجبوره انسان باشه چکار کرده ؟ درسته حالا که انسانه باید عمل نیک انجام بده اونیکه به جهنم میره چون گنهکاره کاملا مشخصه ولی خوب شاید اون اصلا نمیخواست به وجود بیاد ؟ نه اینکه چون اگر نبود گناه نمیکرد دیگه بهشت بره نیمشه ولی اصلا بعضی در دنیا هم میگن چرا ما زنده ایم چرا ؟نه واقعا چرا ؟ چرا خاک نموندیم ؟ نمیشد جای مثلا من یه نفر دیگه بیاد ؟

عبدالله بن اشتر;634209 نوشت:
راست میگه اونیکه اصلا نمیخواد انسان بوده باشه و مجبوره انسان باشه چکار کرده ؟ درسته حالا که انسانه باید عمل نیک انجام بده اونیکه به جهنم میره چون گنهکاره کاملا مشخصه ولی خوب شاید اون اصلا نمیخواست به وجود بیاد ؟ نه اینکه چون اگر نبود گناه نمیکرد دیگه بهشت بره نیمشه ولی اصلا بعضی در دنیا هم میگن چرا ما زنده ایم چرا ؟نه واقعا چرا ؟ چرا خاک نموندیم ؟ نمیشد جای مثلا من یه نفر دیگه بیاد ؟

سلام
به یک نحودیگرموضوع قابل فهم است
حضرت علی ع میفرمایندعالم روح قبل ماده انسان افریده شده وطبق انچه استادفرمودندماازلی بودیم پس عدم نبودیم حال که عدم نبودیم قطعا بااختیاری که خدابه مادادخودمان خواستیم وارداین بازی بردوباخت شویم
یاحق

احمد;634346 نوشت:
سلام
به یک نحودیگرموضوع قابل فهم است
حضرت علی ع میفرمایندعالم روح قبل ماده انسان افریده شده وطبق انچه استادفرمودندماازلی بودیم پس عدم نبودیم حال که عدم نبودیم قطعا بااختیاری که خدابه مادادخودمان خواستیم وارداین بازی بردوباخت شویم
یاحق

درضمن همین چنددقیقه پیش ایه ای یادم امدکه دیگرشک ندارم انچه گفتم صحیح است
زمانی که انسان های کافردرحال ورودبه جهنم اندطبق ایه قران میگویند ,,ای کاش همان خاک بودیم,,مشخص میشودخودمابااختیارخودمان این راپذیرفتیم ازکارشناس محترم میخوام چون فرمودنداختیاری نیست این دیدگاه روبررسی کنند
یاحق

مارینر;634015 نوشت:
پدر و مادری رو در نظر بگیرین که دو فرزند به دنیا میارن ...
فرزند اول رو براش یک مداد طلایی میخرند ... همش تشویقش میکنند ... در درون خونه تکریمش میکنند . بزرگ میشه و دکتر میشه و به میلیونها آدم کمک میکنه .
فرزند دوم رو براش یک خودکاری میخرند که همش جوهر پس میده ... همش دو دستی میزنن تو سرش ... اونم عقده ای میشه و درس و مشق رو کنار میزاره و خیابون گرد میشه ... و معتاد .
و در نهایت هم خودش رو میکشه ...

با سلام و عرض ادب

بزرکوار این گونه تعاریف از کلمات و جملات گهر بار معصومین علیهم السلام استخراج می شود ... (بهتر است از اصل موضوع خارج نشویم)
در ارتباط با مثالی که مطرح کردید توضیح مختصر عرض می کنم:
بله اگر پدر یا مادری واقعا این نوع رفتار رو با فرزندان خودشون داشته باشند ظلم در حق فرزندان کرده اند؛ پدری که دارای چند فرزند است اما این فرزندان استعداد های متفاوتی دارند، یکی از آن ها بسیار تیز هوش و دیگری در حدّ متوسط و ان یکی ذهن ضعیفی دارد طبیعی است پدر به همه فرزندان خود با دید فرزند بودن نگاه می کند و لذا در هر سه فرزند خود سرمایه گذاری می کند تا به مقامات عالی علمی برسند اما طبیعی است فرزندی که دارای هوش و استعداد بی نظیری است سرمایه گذاری بیشتری کرده و تکریم بیشتری می کند اما در عین حال همه فرزندان خود را تکریم می کند چون می داند فرزند متوسط و ضعیف هم اگر تلاش بکنند در حدّ خودشون پیشرفت خوهند کرد و به مقام علمی در حدّ ظرفیت خودشون خواهند رسید اما چون فرزند اوّل دارای استعداد بی نظیری است نگاه و توجهش بدان بیشتر است.
خداوند متعال همانند پدری است که همه فرزندانش رو به یک حدّ و اندازه تکریم می کند اما موجودات عالم از لحاظ استعداد و مرتبه وجودی یکسان نیستند که اگر یکسان بودند عالمی پدید نمی آمد، موجودات عالم هستی همانند اعداد جایگاه خاص خودشان را دارا هستند عدد 8 نمی تواند در جای عدد 1 باشد انسان ها نیز در عالم وجود جایگاه مختصّ به خود را دارند و محال است فردی در جایگاه فرد دیگری باشد، رسول خدا صل الله علیه و آله عالی ترین مرتبه وجودی را بین مخلوقات عالم داراست ومحال است موجودی بتواند در جایگاه رسول الله باشد.

برای تقریب به ذهن می توان گفت: با توجه به اینکه عالم هستی تجلی خداست و خداوند در موجودات متجلی شده است و نور محمّدی اولین موجودی است که خلق شده است «اول ما خلق نوری» نور وجودی محمدی صل الله علیه و اله از شدّت نوری و وجودی بیشتری برخوردار هست هر چقدر این نور از منبع نور فاصله می گیرد نور وجودی کم رنگ تر می شود. همانند نور خوشید که اولین پرتو خورشید نور بیشتری دارد این نور هر مقدار از خورشید دورتر می شود کم نور تر می گردد.
موجودات عالم هستی (همانند نور خورشید) در رتبه های متفاوتی قرار دارند نوری که به منبع نور نزدیک است نورانی تر و نوری که از منبع فاصه دارند کم نور تر است.
مطلب مهمّی که نباید از ان غافل بود این است که اگر چه انسان ها از لحاظ رتبه وجودی و استعداد ذاتی متفاوت هستند اما خداوند سبحان همه انسان ها را بنده و آفریده خودش می داند و به همه انسان عنایت و توجّه خاصّ دارد چراکه خودش فرمود «عبدي اطعني حتي تكون مثلي اني اقول كن فيكون حتي تقول كن فيكون» بنده من! مرا اطاعت كن تا مانند من باشي. من چنين هستم كه وقتي اراده كنم تنها مي گويم باش پس مي شود، تا تو نيز مانند من باشي، بگويي باش پس بشود. (الجواهر السنية-كليات حديث قدسى، ص: 710)
و نيز در حديث قدسي ديگر معروف به قرب نوافل آمده است:
«إِنَّهُ لَيَتَحَبَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا... » بنده مؤمن من با نوافل به من نزديك مي شود تاجائيكه من او را دوست مي دارم و وقتي من او را دوست بدارم، چشم او مي شوم كه با چشم من مي بيند، گوش او مي شوم كه با گوش من مي شنود و دست او مي شوم كه با دست من تصرف مي كند... (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏67، ص: 23)

لذا تفاوت وجودی بدین معنی نیست که خداوند بین انسان ها فرق گذاشته است نه خیر این تفاوت لازمه وجود عالم است و بدون وجود تفاوت ها، عالمی پدید نمی آمد همچنانکه تفاوت مراتب نور خورشید لازمه وجود خورشید است.

احمد;634393 نوشت:
درضمن همین چنددقیقه پیش ایه ای یادم امدکه دیگرشک ندارم انچه گفتم صحیح است
زمانی که انسان های کافردرحال ورودبه جهنم اندطبق ایه قران میگویند ,,ای کاش همان خاک بودیم,,مشخص میشودخودمابااختیارخودمان این راپذیرفتیم ازکارشناس محترم میخوام چون فرمودنداختیاری نیست این دیدگاه روبررسی کنند
یاحق


با سلام و عرض ادب

برادر عزیز طبق نظر برخی از بزرگان ارواح قبل از تعلق به بدن وجودی جمعی داشتند نه وجود جزئی، به عقیده صدرا، نفس مراتب وجودی مختلفی را سپری می‌کند. این مراتب و نشئات را می‌توان به سه عالم کلی تقسیم نمود:
1. مرحله قبل از تعلق به بدن و عالم طبیعت؛
2. مرحله طبیعت و تعلق به بدن؛
3. مرحله پس از عوالم طبیعت و مفارقت از بدن.
نفس در هریک از این مراحل، وجودی خاص با احکام و آثاری ویژه خود را دارد. در مرحله نخست و پیش از تعلق به ابدان، در مرتبه علت وجودی خود در عالم مفارقات واجد یک وجود جمعی عقلانی است؛ اما به­عنوان نفس و جوهر تدبیرکننده بدن، منوط به حصول استعداد خاص در ماده بدن است و وقتی شرایط مادی لازم فراهم گردید و بدن استعداد تامی برای پذیرش نفس یافت، نفوس جزئی به آن تعلق می­گیرد و حدوث جسمانی می‌یابد. به­نظر او نفس مولود عالم طبیعت است و قبل از خلقت ابدان وجود ندارد و تنها وجودی که می‌توان برای آن درنظر گرفت، وجودی جمعی و اجمالی نزد علتش، یعنی عقل می‌باشد. ملاصدرا نظریه افلاطون در قدم نفس و روایاتی را که بر وجود ارواح قبل از ابدان دلالت دارند، چنین توجیه می‌کند که منظور این روایات از سابقه قبلی نفوس، وجود جمعی آنها در عالم مفارقات و مجردات تام است؛ آن‌گونه که هر معلولی در مرتبه علت خویش حضور دارد (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8، ص331)
اختیاری که حضرت عالی فرمودید معنای دیگری دارد ان شاء الله در فرصت مناسب عرض خواهم کرد ...

[="Purple"]

هادی;634191 نوشت:
موجودات از علم خدا آغاز شدند

خودشون خواستن؟

هادی;634191 نوشت:
مخلوقات هم خدا نيستند ولي عين او يا جز او هم نيستند.

طبق اراده مخلوقن یا ناخواسته؟[/]

احمد;634393 نوشت:
درضمن همین چنددقیقه پیش ایه ای یادم امدکه دیگرشک ندارم انچه گفتم صحیح است
زمانی که انسان های کافردرحال ورودبه جهنم اندطبق ایه قران میگویند ,,ای کاش همان خاک بودیم,,مشخص میشودخودمابااختیارخودمان این راپذیرفتیم ازکارشناس محترم میخوام چون فرمودنداختیاری نیست این دیدگاه روبررسی کنند
یاحق

با سلام و عرض ادب و پوزش از محضر شما به دلیل تأخیر در پاسخگویی

با این آیه شریفه نمی توان ثابت کرد که انسان با اختیار خود در عالم طبیعت آمده است چرا که منظور از آیه شریفه این است که کافران گفتند: « اى كاش خاكى بود فاقد شعور و اراده، و در نتيجه آنچه كرده نكرده بود، و جزا داده نمى‏شد»
اینکه انسان چندین عالم رو قبل از خلقت مادی پشت سر گذاشته با استفاده از روایات شکی در این مطلب وجود ندارد، اما اینکه آیا انسان با اختیار در عالم ماده قدم گذاشته یانه به مطلب یقینی و سند متقن روایی دست نیافتم، اما با استفاده از سخن بزرگان می توان گفت: با توجه به اینکه سیر از عوالم وجودی در قوس نزول (خلقت نوری انسان) به اختیار خود انسان نبوده آخرین سیر نزول که ورود در دنیای مادی است نیز به اختیار خود انسان نیست؛ یکی از اساتید فلسفه در پاسخ به این سوال فرمودند:
«موجودات از علم، به عين آمده اند؛ يعني از علم ذاتي خدا، به علم فعلي خدا تنزّل نموده اند. لذا تك تك موجودات، هم فعل خدا هستند هم علم فعلي اويند. اختيار، وصف فعل است؛ و تنزّل از علم به عين، فعل ما نبوده كه در آن، مختار يا مجبور باشيم.
جبر و اختيار وصف فعل هستند نه وصف هر چيزي؛ به دنيا آمدن، فعل انسان نيست كه متّصف به جبر يا اختيار شود؛ لذا انسان نه جبراً به دنيا آمده نه اختياراً، همان گونه كه رنگ آبي نه زوج است نه فرد. چون اصلاً زوجيّت و فرديّت، وصف رنگ نيست».
استاد میرباقری هم در ارتباط با این بحث فرمودند:
«معصومین عوالمی قبل از خلقت در این عالم دارند. مومنین هم عوالمی دارند که با نبی اکرم و انبیاء و اولیا در آن عوالم بوده اند. و کفار هم عوالمی دارند که با اولیاء طاغوت در این عوالم سیر کرده اند. این سیر اتفاق افتاده است.یعنی از ما درخیلی از امور اجازه نمی گیرند. حتی معلوم نیست که برای آمدن به این دنیا از ما اجازه گرفته باشند. همانطور که ما را از این دنیا که می برند، اجازه نمی گیرند. البته روایت داریم که تا مومن راضی نشود خدا او را از این دنیا نمی برد. خدا در حدیث قدسی می فرماید: «مَا تَرَدَّدْتُ‏ فِي‏ شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ عَبْدِيَ الْمُؤْمِن‏»(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 246) من در هیچ چیزی به جز در مرگ مومن تردد (یعنی رفت و برگشت) نمی کنم. یعنی این قدر در انجام اراده خودم با مومن رفت و آمد می کنم تا مومن آماده بشود. چون مومن از مرگ خوشش نمی آید و من هم کراهت دارم که مومن را اذیت کنم. پس تردد می کنم تا راضی بشود. البته این به آن معنی نیست که از ما اجازه می گیرند. این سیر عالم و مشیت خداست.
پس سیر اتفاق می افتد ولی ما در کیفیت سیرمان در این دنیا اختیار داریم.کما اینکه در کیفیت موتمان اختیار داریم ولی در اصل مرگ اختیار نداریم. می توانیم جوری هم بمیریم که «مات میتة جاهلیة» به مرگ جاهلی مرده باشیم. پس سیر در عوالم خیلی به اختیار ما نیست ولی کیفیت سیر بدست ماست. ». (حجت الاسلام والمسلمین میر باقری)

SH!SH-GoOoSHe*;641725 نوشت:
خودشون خواستن؟

با سلام و عرض ادب

همچنانکه توضیحش در پست قبل گذشت به وجود آمدن مخلوقات نه جبر و اختیار متصف نمی شوند، نه می شود گفت جبری بوده و نه می شود گفت اختیاری است ...

SH!SH-GoOoSHe*;641725 نوشت:
طبق اراده مخلوقن یا ناخواسته؟

این سخن، صریح فرمایش امیر المومنین علی علیه السلام است که فرمود: «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمباینة» (خطبه 184 نهج البلاغه) اقتضای خلقت مخلوقات این گونه است؛ حضرت می خواهد بفرماید خیال نکنید مخلوقات در عرض خداوند هستند مثل اینکه نجار و صندلی در عرض هم اند، بلکه مخلوقات در طول پرودگار عالمیان هستند همانند تصورات ذهنی انسان که نه خود انسان هستند و نه وجودی خارج از انسان دارند ...

استاد هادی گرامی
سلام علیکم
می خواستم نظر شما را درباره کتاب زیر بدانم:
المقاصد العلیه فی المطالب السنیه - علامه امینی رحمه الله

با تشکر از شما

مکیال;645015 نوشت:
استاد هادی گرامی
سلام علیکم
می خواستم نظر شما را درباره کتاب زیر بدانم:
المقاصد العلیه فی المطالب السنیه - علامه امینی رحمه الله

با تشکر از شما

برادر ارجمند علیکم السلام

بنده هنوز توفیق مطالعه این کتاب رو نداشتم، اما علی الظاهر علامه امینی رحمه الله علیه مطالبی در ارتباط با عالم ارواح و عالم ذر و ... در این کتاب اورده اند .

با تشکر

سلام بر تمامی عزیزان
خدمت کارشناس محترم تاپیک هم عرض ادب دارم و چندتا سوال :
1 - در حدیث قدسی گفته شده که خدا میگه من رو اطاعت کنید تا مثل من بشید(من به فلان چیز میگویم بشو سریع میشود و شما هم به این مرحله برسید) اما با این حال کاملا مشخصه که هیچ کدام از ماها مثلا نمیتونیم مثل معصومین باشیم.خوب این الان مخالف حدیث هست.من میگم میتونم مثل خدا باشم از یه طرف دیگه برای چی من نمیتونم معصوم باشم؟معصوم بالاتر از خداست؟ یه فرد معصوم یعنی هیچ گناهی نکرده خوب چجوری؟ذات گناه براش مشخص بوده از همون بچگی حالا چرا این ذات برای من مشخص نمیشه حتی اگر خیلی خیلی تلاش کنم؟چون خدا میخواد فقط 14 تا معصوم باشن.
پس واضحه که انسان ها توی خیلی از جاها جبرا متفاوت اند ولی حالا کی عدالت برقرار میشه؟وقتی که خدا از هرکس اندازه تواناییش انتظار داشته باشه.خوب چرا من توی رنج توانایی خودم نمیتونم بالاتر از پیغمبر اسلام توی رنج توانایی خودش باشم؟
2 - از یه طرف میگید انسان ممکن الوجود هست از یه طرف دیگه میگین خورشید(خدا) نمیتونه پرتو(مخلوقات) نداشته باشه ، خوب این که میشه یعنی ما آدما واجب الوجودیم.
3 - نتیجه گیری شما جالبه ، میگین خداوند خورشیده در نتیجه ماها که پرتو باشیم ناچارا به وجود اومدیم(خلقت اجباری) ولی خوب اخه دیگه پرتوهای خورشید که بازخواست نمیشن چرا مثلا فلان پرتو به زمین نرسید چرا فلانی توی ابرها گیر کرد و ... اما جالبه که انسان ها جبرا ایجاد شده اند و تازه کلی دستور (دین و کارهای حلال و حرام و جهنم و ....) هم بهشون داده میشه.
پی نوشت : همیشه گفتم که این دنیا مثل یه زندان میمونه که همه داخلش هستن و شما رو مجبور کردن از یه سری قوانین زندان تبعیت کنید و در عین حال کارهای دیگه(درس خوندن ، بازی کردن و ...) هم میتونین بکنین اما در اخر هرکی که از قوانین تبعیت کرده بوده رو ازاد میکنند هرکی هم نکرده بوده رو میفرستنش انفرادی.

هادی;644377 نوشت:
با سلام و عرض ادب و پوزش از محضر شما به دلیل تأخیر در پاسخگویی

با این آیه شریفه نمی توان ثابت کرد که انسان با اختیار خود در عالم طبیعت آمده است چرا که منظور از آیه شریفه این است که کافران گفتند: « اى كاش خاكى بود فاقد شعور و اراده، و در نتيجه آنچه كرده نكرده بود، و جزا داده نمى‏شد»
اینکه انسان چندین عالم رو قبل از خلقت مادی پشت سر گذاشته با استفاده از روایات شکی در این مطلب وجود ندارد، اما اینکه آیا انسان با اختیار در عالم ماده قدم گذاشته یانه به مطلب یقینی و سند متقن روایی دست نیافتم، اما با استفاده از سخن بزرگان می توان گفت: با توجه به اینکه سیر از عوالم وجودی در قوس نزول (خلقت نوری انسان) به اختیار خود انسان نبوده آخرین سیر نزول که ورود در دنیای مادی است نیز به اختیار خود انسان نیست؛ یکی از اساتید فلسفه در پاسخ به این سوال فرمودند:
«موجودات از علم، به عين آمده اند؛ يعني از علم ذاتي خدا، به علم فعلي خدا تنزّل نموده اند. لذا تك تك موجودات، هم فعل خدا هستند هم علم فعلي اويند. اختيار، وصف فعل است؛ و تنزّل از علم به عين، فعل ما نبوده كه در آن، مختار يا مجبور باشيم.
جبر و اختيار وصف فعل هستند نه وصف هر چيزي؛ به دنيا آمدن، فعل انسان نيست كه متّصف به جبر يا اختيار شود؛ لذا انسان نه جبراً به دنيا آمده نه اختياراً، همان گونه كه رنگ آبي نه زوج است نه فرد. چون اصلاً زوجيّت و فرديّت، وصف رنگ نيست».
استاد میرباقری هم در ارتباط با این بحث فرمودند:
«معصومین عوالمی قبل از خلقت در این عالم دارند. مومنین هم عوالمی دارند که با نبی اکرم و انبیاء و اولیا در آن عوالم بوده اند. و کفار هم عوالمی دارند که با اولیاء طاغوت در این عوالم سیر کرده اند. این سیر اتفاق افتاده است.یعنی از ما درخیلی از امور اجازه نمی گیرند. حتی معلوم نیست که برای آمدن به این دنیا از ما اجازه گرفته باشند. همانطور که ما را از این دنیا که می برند، اجازه نمی گیرند. البته روایت داریم که تا مومن راضی نشود خدا او را از این دنیا نمی برد. خدا در حدیث قدسی می فرماید: «مَا تَرَدَّدْتُ‏ فِي‏ شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ عَبْدِيَ الْمُؤْمِن‏»(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 246) من در هیچ چیزی به جز در مرگ مومن تردد (یعنی رفت و برگشت) نمی کنم. یعنی این قدر در انجام اراده خودم با مومن رفت و آمد می کنم تا مومن آماده بشود. چون مومن از مرگ خوشش نمی آید و من هم کراهت دارم که مومن را اذیت کنم. پس تردد می کنم تا راضی بشود. البته این به آن معنی نیست که از ما اجازه می گیرند. این سیر عالم و مشیت خداست.
پس سیر اتفاق می افتد ولی ما در کیفیت سیرمان در این دنیا اختیار داریم.کما اینکه در کیفیت موتمان اختیار داریم ولی در اصل مرگ اختیار نداریم. می توانیم جوری هم بمیریم که «مات میتة جاهلیة» به مرگ جاهلی مرده باشیم. پس سیر در عوالم خیلی به اختیار ما نیست ولی کیفیت سیر بدست ماست. ». (حجت الاسلام والمسلمین میر باقری)


باسلام
اولا یعنی چه خیلی به اختیارمانیست یاهست یانیست اینکه خیلی نیست یعنی مقداری ازبودن هست؟
موضوعی که جناب احمدفرمودند به نظرحقیرمنطقیست چراانسان هانمیگن ای کاش اصلا نبودیم یاسنگ بودیم میگن خاک دقیقا همون چیزی که خداوندمیفرمایدماانسان راازخاک افریدیم ودرحدیث شریف جنودعقل وجهل داریم خدابه دوخاک رومیکنه یکی روبرمیگردونه میشه جنودجهل یکی هم نه میشه عقل پس وجودانسان به اختیارخوداوبوده

muiacir;645141 نوشت:
در حدیث قدسی گفته شده که خدا میگه من رو اطاعت کنید تا مثل من بشید(من به فلان چیز میگویم بشو سریع میشود و شما هم به این مرحله برسید) اما با این حال کاملا مشخصه که هیچ کدام از ماها مثلا نمیتونیم مثل معصومین باشیم.خوب این الان مخالف حدیث هست.من میگم میتونم مثل خدا باشم از یه طرف دیگه برای چی من نمیتونم معصوم باشم؟معصوم بالاتر از خداست؟


با سلام و عرض ادب

ضمن قدیر و تشکر از سوالات خوبتون
کی گفته ما نمی تونیم معصوم باشیم انسان این قابلیت رو دارد که در اثر عمل به دستورات دینی، مجاهده و مبارزه با نفس به مقام عصمت برسد، همه انبیاء امده اند تا امت خودشون رو به مقام عصمت برسانند؛ انسان تا زمانی که معصوم از گناه نباشد نمی تواند خداوند را ملاقات کند لذا لازمه ملاقات خدا، رسیدن به مقام عصمت است. وقتی به مقام عصمت رسید مضمون روایت شریفی که نقل فرمودید شامل حال وی شده و کار خدایی می کند.
روى الحافظ البرسيّ قال: ورد في الحديث القدسيّ عن الربّ العليّ أنّه يقول: عبدي أطعني أجعلك مثلي، أنا حيّ لا اموت اجعلك حيّا لا تموت، أنا غنيّ لا أفتقر أجعلك غنيّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء يكون أجعلك مهما تشاء يكون.
حافظ برسى گفته: در روايت قدسى از قول خداوند بلند مرتبه آمده كه مى‏فرمايد: بنده‏ام، به من اطاعت كن تا تو را مانند خود سازم. همان طورى كه من زنده هستم و نمى‏ميرم تو هم هميشه زنده باشى. همان طورى كه من غنى هستم فقير نمى‏شوم تو هم هميشه غنى باشى. همان طورى كه من هر چه را اراده كنم مى‏شود تو را هم همين طور سازم. (الجواهر السنية-كليات حديث قدسى، ص: 710)

muiacir;645141 نوشت:
یه فرد معصوم یعنی هیچ گناهی نکرده خوب چجوری؟ذات گناه براش مشخص بوده از همون بچگی حالا چرا این ذات برای من مشخص نمیشه حتی اگر خیلی خیلی تلاش کنم؟چون خدا میخواد فقط 14 تا معصوم باشن.
پس واضحه که انسان ها توی خیلی از جاها جبرا متفاوت اند ولی حالا کی عدالت برقرار میشه؟وقتی که خدا از هرکس اندازه تواناییش انتظار داشته باشه.خوب چرا من توی رنج توانایی خودم نمیتونم بالاتر از پیغمبر اسلام توی رنج توانایی خودش باشم؟

بله انسان ها متفاوت هستند و این تفاوت به تفاوت در مرتبه وجودی و قابلیت وجودی ان ها بر می گردد، همچنانکه رتبه اعداد با همدیگر متفاوت است و مراتب نور ممتدّ با همدیگر متفاوت هستند (نوری که به منبع نور نزدیک است نورانی تر و نوری که از منبع نور دور است از نورانیت کمتری برخوردار است) انسان ها و همچنین تمامی موجودات عالم تفاوت رتبی دارند برای مثال انسان با حیوان در یک رتبه نیستند، حیوان و گیاه نیز در یک رتبه نیستند، در بین خود انسان ها نیز تفاوت رتبی وجود دارد همه در یک مرتبه نیستند؛ مرتبه وجودی معصومین علیهم السلام متفاوت با مرتبه وجودی انسان های عادی است ( اینکه چرا مرتبه وجودی این بزرگواران بالاتر از همه مخلوقات است رو می شود در تاپیک جداگانه مورد بحث و بررسی قرار داد امّا اجمالا به این خاطر است که انسان قبل از خلقت، در عوالم نوری امتحان پس داده اند در زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می خوانیم « يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ»)
باتوجه به روایات و ادعیه فراوانی که از جانب معصومین علیهم السلام بدست ما رسیده است، رسیدن به مقام عصمت نه تنها محال بلکه امکان وقوعی دارد چنانکه بسیاری از انسان ها بهاین مقام نائل شده اند منتهی کمی زحمت و تلاش می خواهد تا انسان نفس خود را زیر پا گذاشته پله های ترقی رو یک به یک طیّ کند، بالاخص ما شیعیان براحتی می توانیم به این مقام برسیم چون طبق روایات شیعیان از طینت علیین خلق شده اند که همان نور اهلبیت علیهم السلام است. (توضیح مطلب را باید جداگانه مطرح کرد)

muiacir;645141 نوشت:
از یه طرف میگید انسان ممکن الوجود هست از یه طرف دیگه میگین خورشید(خدا) نمیتونه پرتو(مخلوقات) نداشته باشه ، خوب این که میشه یعنی ما آدما واجب الوجودیم.

اولا این مثال زده شد تا انسان، از خلقت تصور اندکی داشته باشد، مثال ممکن است برای تقریب به ذهن باشد لذا نمی توان ادعا کرد مشبه عینا همانند مشبه به باشد .
وجود خورشید مساوی است با وجود نور، وجود خداوند هم مساوی است با وجود مخلوق خدای بی مخلوق ابدا قابل تصور نیست چنانکه خورشید خاموش هم بدون تصور نیست؛ بله انسان نیز واجب الوجود است منتهی نه واجب الوجود بالذات، چون واجب الوجود به دو نوع بالذت و بالغیر تقسیم می شود، خداوند واجب الوجود بالذات بوده و انسان واجب الوجود بالغیر یعنی وجود انسان نیز واجب است منتهی واجب الغیر یعنی وجوبش ذاتی نیست بلکه وجوبش از خداست.

muiacir;645141 نوشت:
نتیجه گیری شما جالبه ، میگین خداوند خورشیده در نتیجه ماها که پرتو باشیم ناچارا به وجود اومدیم(خلقت اجباری) ولی خوب اخه دیگه پرتوهای خورشید که بازخواست نمیشن چرا مثلا فلان پرتو به زمین نرسید چرا فلانی توی ابرها گیر کرد و ... اما جالبه که انسان ها جبرا ایجاد شده اند و تازه کلی دستور (دین و کارهای حلال و حرام و جهنم و ....) هم بهشون داده میشه.
پی نوشت : همیشه گفتم که این دنیا مثل یه زندان میمونه که همه داخلش هستن و شما رو مجبور کردن از یه سری قوانین زندان تبعیت کنید و در عین حال کارهای دیگه(درس خوندن ، بازی کردن و ...) هم میتونین بکنین اما در اخر هرکی که از قوانین تبعیت کرده بوده رو ازاد میکنند هرکی هم نکرده بوده رو میفرستنش انفرادی.

همچنانکه عرض کردم این مثالی بود برای تقریب ذهن؛ «معاذالله» خورشید خدا نیست و پرتو هم انسان نیست، انسان برای هدف مقدسی به این دنیا اورده شده و ان چیز جز رسیدن به خداوند نیست « وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصير » (آل عمران 28) بازگشت همه به سوى خدا است‏.
بهتره دنیا رو مدرسه بزرگ و انسان رو دانش آموز این مدرسه فرض کنید، این مدرسه عظیم و با بهترین معلّمان برای انسان مهیّا شده تا انسان بتواند درسش رو به نحو احسن بخونه و امتحاناتش رو به نحو عالی بدهد تا به عالی ترین مقامات انسانی نائل بشود، همچنانکه مدرسه قوانین خاص خودش رو دارد و برای رسیدن به عالی ترین درجات باید این قوانین رو مو به مو اجرا کرد مدرسه دنیا نیز قوانین خاص خودش رو دارد که هر کسی از این قوانین تبعیت کند به عالی ترین مقام انسانیت یعنی عصمت و قرب الهی الله خواهد رسید.
تبعیت از قوانین مدرسه مانند انجام تکالیف محوّله به دانش اموزان، رعایت نظم و ادب و ... صرفا به خاطر تکامل و رشد خود دانش آموز است ، قوانین عالم طبیعت (دستورات شرعی) نیز صرفا برای تکامل و رشد معنوی انسان است کسی که از این قوانین تبعیت کرد به کمال انسانیت خواهد رسید و در روح و ریحان خواهد بود اما کسی که تبیعت نکرد نه تنها به کمال نمی رسد بلکه گاهی ممکن است عقب گرد کرده و به حضیض حیوانیت سقوط کند.
در ایّام عزاداری و مصیبت مادرمون زهرای اطهر قرار گرفیتم؛ امیدواریم خداوند، بحق این بانوی پاک، دل ما را از نور اهلبیت علیهم السلام منوّر فرموده و حجاب های ظلمانی را از مقابل چشمان حقیقت بین برداشته تا ما نیز حقیقت را آن طور که هست دریابیم.

موضوع قفل شده است