جمع بندی اوضاع شلم شوربا در خانه ی ما: (ازدواج! افسردگي! طلاق!)

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اوضاع شلم شوربا در خانه ی ما: (ازدواج! افسردگي! طلاق!)

سلام عرض می کنم خدمت مشاوران و کارشناسان و کاربران عزیز سایت اسک دین:Gol:
بنده شخصی ناشناس هستم که مدتیست مطالب و مشاوره های اسک دین را مطالعه می کنم ، بلاخره تصمیم گرفتم که مشکل خود را مطرح نموده و از راهنمایی ها و مشاوره ی بزرگواران، بهره مند گردم

یک تصویر از خانواده ی خود رسم می کنم:

اتفاقات قبلی:
دختر خانواده: حدود دو سال قبل با شخصی ازدواج کرد که از همان ابتدا به علت تفاوت های فرهنگی به مشکل بر خورد و در نهایت سال گذشته جدا شد

شرح وضعیت کنونی:
دختر خانواده:
شرایط روحی وی مساعد نیست، بعضی از خواستگار ها غیر متعارف هستند، از آنجایی که برادر و مادر خود را در شکست قبلی مقصر می داند، هر از چندی ناراحتی خود را ابراز می کند
پسر خانواده: با توجه به اینکه در ازدواج قبلی معرف بوده و واسطه ی معرفی دوستش شده بود، اکنون خود را مقصر می داند و فقط سعی می کند از این مشکلات فرار کند و از طرفی دوست دارد ازدواج کند اما به دلیل شرایط نامساعد روحی و مالی با مخالفت هایی روبرو می شود(نه سربازی رفته، نه درسش تمام شده و نه درامدی دارد)
مادر خانواده: خود را کاملا باخته، به قرآن و دعا و مناجات پناه برده و به شدت افسرده است، مورد ازدواج قبلی به نظر ایشان مناسب بود و دختر خانواده را به آن وصلت راضی کردند، اکنون خواب خوش ندارد و روزی نیست که گریه نکند
پدر خانواده: فقط اوست که غصه هایش را بروز نمی دهد، بعضا مشاهده شده بعد از نمازش برای مدت طولانی به یک سو خیره شده و به فکر فرو رفته است
کودک خانواده: در این میان یک کودک خردسال نیز وجود دارد که این مشکلات احتمالا روی او هم تاثیر منفی دارد
کلا این خانواده به صورت یک لشگر شکست خورده اداره می شود!!

تقاضای من:
هرکسی اعم از مشاورین بزرگوار و کابران عزیز برای برون رفت از این شرایط بحرانی ، می تواند مشاوره ی کمک کننده ای بدهد، بنده را از لطف خود محروم نکند
آیا تقاضای پسر خانواده مبنی بر ازدواجش در این شرایط کار درستی است یا باید دست نگه دارد؟!
و در نهایت به نظر شما وظیفه ی هر یک از اعضای این خانواده برای بهتر شدن اوضاع روحی خانواده چیست؟!
اگر نیاز باشد اطلاعات را کامل تر می کنم!!:nevisandeh:
ضمنا با توجه به اینکه سعی کردم جنسیتم مشخص نشود، هر چه دوست دارید خطاب کنید

با تشکر از زحمات شما

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

help;630451 نوشت:
سلام عرض می کنم خدمت مشاوران و کارشناسان و کاربران عزیز سایت اسک دین:Gol:
بنده شخصی ناشناس هستم که مدتیست مطالب و مشاوره های اسک دین را مطالعه می کنم ، بلاخره تصمیم گرفتم که مشکل خود را مطرح نموده و از راهنمایی ها و مشاوره ی بزرگواران، بهره مند گردم

یک تصویر از خانواده ی خود رسم می کنم:

اتفاقات قبلی:
دختر خانواده: حدود دو سال قبل با شخصی ازدواج کرد که از همان ابتدا به علت تفاوت های فرهنگی به مشکل بر خورد و در نهایت سال گذشته جدا شد

شرح وضعیت کنونی:
دختر خانواده:
شرایط روحی وی مساعد نیست، بعضی از خواستگار ها غیر متعارف هستند، از آنجایی که برادر و مادر خود را در شکست قبلی مقصر می داند، هر از چندی ناراحتی خود را ابراز می کند
پسر خانواده: با توجه به اینکه در ازدواج قبلی معرف بوده و واسطه ی معرفی دوستش شده بود، اکنون خود را مقصر می داند و فقط سعی می کند از این مشکلات فرار کند و از طرفی دوست دارد ازدواج کند اما به دلیل شرایط نامساعد روحی و مالی با مخالفت هایی روبرو می شود(نه سربازی رفته، نه درسش تمام شده و نه درامدی دارد)
مادر خانواده: خود را کاملا باخته، به قرآن و دعا و مناجات پناه برده و به شدت افسرده است، مورد ازدواج قبلی به نظر ایشان مناسب بود و دختر خانواده را به آن وصلت راضی کردند، اکنون خواب خوش ندارد و روزی نیست که گریه نکند
پدر خانواده: فقط اوست که غصه هایش را بروز نمی دهد، بعضا مشاهده شده بعد از نمازش برای مدت طولانی به یک سو خیره شده و به فکر فرو رفته است
کودک خانواده: در این میان یک کودک خردسال نیز وجود دارد که این مشکلات احتمالا روی او هم تاثیر منفی دارد
کلا این خانواده به صورت یک لشگر شکست خورده اداره می شود!!

تقاضای من:
هرکسی اعم از مشاورین بزرگوار و کابران عزیز برای برون رفت از این شرایط بحرانی ، می تواند مشاوره ی کمک کننده ای بدهد، بنده را از لطف خود محروم نکند
آیا تقاضای پسر خانواده مبنی بر ازدواجش در این شرایط کار درستی است یا باید دست نگه دارد؟!
و در نهایت به نظر شما وظیفه ی هر یک از اعضای این خانواده برای بهتر شدن اوضاع روحی خانواده چیست؟!
اگر نیاز باشد اطلاعات را کامل تر می کنم!!:nevisandeh:
ضمنا با توجه به اینکه سعی کردم جنسیتم مشخص نشود، هر چه دوست دارید خطاب کنید

با تشکر از زحمات شما

بسمه تعالی
با سلام و تحیت و نیز عرض خوش آمد محضر جنابعالی
ضمن تشکر از حسن اعتماد شما، به موارد زیر توجه فرمائید؛

_ هر چند اتفاق تلخ طلاق تاثیر عمده ای در وضعیت موجود دارد اما به نظر می رسد تنها این طلاق نیست که فضای فعلی را رقم زده است، چرا که در کنار طلاق عامل مهم دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از ویژگیهای شخصیتی افراد خانواده. به عنوان مثال افسردگی مادر ( بر این فرض که ایشان واقعا افسرده باشند) بیش از آنکه معلول طلاق دخترشان باشد، به استعداد قبلی ایشان برای افسرده شدن باز می گردد. طبعا مادر شما به عنوان یک فرد افسرده، ذهن فاجعه ساز، سرزنشگر و سخت گیری دارند که زمینه افسردگی را فراهم آورده است. روشن است چنین خلقی می تواند دیگر افراد خانواده را نیز درگیر کند.... بنابراین لازم است مادر با مراجعه به متخصص برای مدتی از دارو استفاده کنند

_ همانطور که گفته شد درست است که طلاق پدیده ای تلخ و دشوار است، اما واقعیت این است که طلاق یک فاجعه نیست. به تعبیری طلاق راه آخر است اما هیچگاه به معنای آخر راه نیست!
بر این اساس لازم است از فاجعه سازی خودداری شود و طلاق را به معنای یک جرم یا جنایت غیر قابل بخشش و یا جبران ناپذیر تفسیر نکرد. اگر خوب توجه کنیم در می یابیم که چه بسیار افرادی هستند که از پایان تلخی به نام طلاق، آغازی درخشان را تجربه کرده اند!!

_ بر مبنای مطالب فوق لازم است همه اعضای خانواده از خودسرزنشگری و فاجعه سازی خودداری کنند و با رفتار و گفتار خویش از دختر یا خواهر خود حمایت کنند. ایشان بیش از هر زمان دیگری نیاز به دلداری و حمایت دارند. پس ضرورت دارد اعضای خانواده روحیه خود را حفظ کنند تا بتوانند به خوبی از عهده حمایت ایشان برآیند.
لازم است با توکل به خدا، امید در دل ایشان زنده شود. روشن است هر چقدر آشفتگی روانی بیشتری بر فضای خانواده حاکم باشد، رسیدن به هدف با موانع بیشتری مواجه خواهد شد.

_ با توجه به شرایط موجود، بهتر است مدتی شکیبایی کرد تا وضعیتی پایدار از بعد عاطفی و هیجانی برای پسر و خانواده وی پدید آید، سپس برای ازدواج اقدام شود. چرا که در وضعیت ناپایدار هیجانی ممکن است در تشخیص، انتخاب و تصمیم دچار خطا شویم.

_ ضمن مسئلت موفقیت و به روزی برای شما و خانواده محترمتان از درگاه خداوند متعال، پیشنهاد می شود خانواده خود را برای مشاوره حضوری یا لااقل تلفنی (09640)ترغیب نمائید، در عین حال سعی کنید با لحاظ برنامه های مسافرتی، زیارتی، تفریحی، تعاملات اجتماعی و خویشاوندی بیشتر، گفتگوی بیشتر با یکدیگر، مزاح و خنده و....فضای موجود را بشکنید!

در پناه خدای بزرگ

سلام
به نظر من حتما به پیشنهاداتی که استاد امیدوار دادن عمل کنید
وقتی دختر خانواده ببینه همه اینقدر بهم ریخته ان حالش واقعا بدتر میشهاگرم حال بقیه خانواده خوب نیست نباید جلوی دختر اینجوری بروز بدن چون یقین پیدا میکنه که یه فاجعه تو زندگیش رخ داده که همه چیز رو از دست داده و کاملا ناامید میشه.
الان مهمترین دغدغه دختر اینه که بقیه دربارش چی میگن وقتی هم ببینه خانوادش اینقدر بهم ریخته ان دیگه دختر بیچاره چیزی ازش نمیمونه که
به نظر من چیزی که خیلی میتونه به دختر کمک کنه اینه که از طرف بقیه مخصوصا برادرش و مادرش بهش روحیه داده بشه .القا بشه که دنیا به آخر نرسیده و چیزی از دست نداده و اگه روحیش خوب باشه این اتفاق رو بقیه زندگیش تاثیری نمیذاره
به نظرم خیلی سخت گرفتید یه انتخاب اشتباه بوده که نباید صورت میگرفته ولی حالا که اتفاق افتاده تموم شده رفته نباید برا چیزی که گذشته افسوس خورد.ناراحتی های اعضای خانواده هم افزایی کرده باعث شده بدتر بشن در صورتی که اگه این وسط یکی بود به بقیه روحیه میداد میتونست از این حال در بیاردشون.
داستان اون استاد کوزه گره همیشه شاگردش رو دعوا میکرد که کوزه ای از دستش نیفته بشکنه و همیشه بهش تذکر میداد یه روز کوزه از دست شاگرد میفته میشکنه خیلی میترسه حول برش میداره میگه دیگه استادش اخراجش میکنه یا خیلی بد باهاش برخورد میکنه اما استادش که میاد میبینه کوزه شکسته هیچی بهش نمیگه شاگرد تعجب میکنه میگه چرا چیزی نگفتی تو که اون همه هر روز به من تذکر میدادی میگفتی حواست باشه کوزه نشکنی استادش میگه من اون همه تذکر دادم برا اینکه حواست جمع باشه که کوزه نیفته الان که افتاده دیگه چه کاری میشه کرد؟دعوا کردن و خودخوری چه فایده ای داره؟الانم قضیه اینه آدم باید قبل از انتخاب خیلی دقت کنه ولی وقتی دیگه پیش اومده نباید نشست خودخوری کرد تا این همه ناراحت و افسرده شد
پشیمانی سودی نداره که هیچ ضرر هم داره جلوی بقیه راه رو میگیره

help;630451 نوشت:
سلام عرض می کنم خدمت مشاوران و کارشناسان و کاربران عزیز سایت اسک دین:Gol:
بنده شخصی ناشناس هستم که مدتیست مطالب و مشاوره های اسک دین را مطالعه می کنم ، بلاخره تصمیم گرفتم که مشکل خود را مطرح نموده و از راهنمایی ها و مشاوره ی بزرگواران، بهره مند گردم

یک تصویر از خانواده ی خود رسم می کنم:

اتفاقات قبلی:
دختر خانواده: حدود دو سال قبل با شخصی ازدواج کرد که از همان ابتدا به علت تفاوت های فرهنگی به مشکل بر خورد و در نهایت سال گذشته جدا شد

شرح وضعیت کنونی:
دختر خانواده:
شرایط روحی وی مساعد نیست، بعضی از خواستگار ها غیر متعارف هستند، از آنجایی که برادر و مادر خود را در شکست قبلی مقصر می داند، هر از چندی ناراحتی خود را ابراز می کند
پسر خانواده: با توجه به اینکه در ازدواج قبلی معرف بوده و واسطه ی معرفی دوستش شده بود، اکنون خود را مقصر می داند و فقط سعی می کند از این مشکلات فرار کند و از طرفی دوست دارد ازدواج کند اما به دلیل شرایط نامساعد روحی و مالی با مخالفت هایی روبرو می شود(نه سربازی رفته، نه درسش تمام شده و نه درامدی دارد)
مادر خانواده: خود را کاملا باخته، به قرآن و دعا و مناجات پناه برده و به شدت افسرده است، مورد ازدواج قبلی به نظر ایشان مناسب بود و دختر خانواده را به آن وصلت راضی کردند، اکنون خواب خوش ندارد و روزی نیست که گریه نکند
پدر خانواده: فقط اوست که غصه هایش را بروز نمی دهد، بعضا مشاهده شده بعد از نمازش برای مدت طولانی به یک سو خیره شده و به فکر فرو رفته است
کودک خانواده: در این میان یک کودک خردسال نیز وجود دارد که این مشکلات احتمالا روی او هم تاثیر منفی دارد
کلا این خانواده به صورت یک لشگر شکست خورده اداره می شود!!

تقاضای من:
هرکسی اعم از مشاورین بزرگوار و کابران عزیز برای برون رفت از این شرایط بحرانی ، می تواند مشاوره ی کمک کننده ای بدهد، بنده را از لطف خود محروم نکند
آیا تقاضای پسر خانواده مبنی بر ازدواجش در این شرایط کار درستی است یا باید دست نگه دارد؟!
و در نهایت به نظر شما وظیفه ی هر یک از اعضای این خانواده برای بهتر شدن اوضاع روحی خانواده چیست؟!
اگر نیاز باشد اطلاعات را کامل تر می کنم!!:nevisandeh:
ضمنا با توجه به اینکه سعی کردم جنسیتم مشخص نشود، هر چه دوست دارید خطاب کنید

با تشکر از زحمات شما

تقریبا مطمطئنم که کدوم کاربر هستید

و این شناختن شما و دونستن اینکه چقدر آدم خوبی هستید ...... باعث شد با خوندن مشکلاتتون چند برابر ناراحت شم

کاش کاری جز دعا از دست آدم برمیومد

Sad

با اینکه 1 سال از ظلاق گذشته همچنان این اوضاع بحرانی ادامه داره؟

نمیفهمم اخه

یکی از بستگان درجه 3 ( دخترعمم ) طلاق گرفت ... فقط 2 3 ماه اول بحرانی بود شرایطش ... بعد تونست خودشو جمع جور کنه ... پدرشم در قید حیات نیستن تازه ... اما با درس و کار و فعالیتای هنری انقدر سر خودشو گرم کرده که کلا طلاق از یادش رفته

بعدشم طلاق وقتی زندگی جهنم باشه ... دیگه افسردگی نداره که ... روزی هزار بار باید خوشحال باشه که نجات پیدا کرده

خیلی سخته آدم واسه شرایطی که توش نیست نسخه بپیچه ... اصلا بی انصافیه

ولی به نظر من خواهرتون رو کمک کنین تا به واسطه درس ... کلاس هنری ... مسافرت ... وقتش پر شه و فکرش سمت مشکلاتش نره

به علاوه اصلا خاستگار راه ندین .. حداقل به مدت 1 2 سال ... این خاستگار راه دادن .. که خودتونم گفتین غیر متعارفن بعضیاشون ... فقط واسه خواهرتون سوهان روحه

خیلی دلم برای پدرتون سوخت .... هواشونو داشته باشید ... کسی که ناراحتیشو بروز نمیده از همه ناراحتتره

در آخر فقط میتونم بگم براتون دعا میکنم با اینکه لایق نیستم

من عاشق آیه الکرسیم و در روز هر موقه وقت خالی گیر میارم میخونم

آیه الکرسیای امروزمو به نیت شما و حل شدن مشکلات خانوادتون میخونم

ایشالا خدا خودش همه رو نجات بده و برای همه بسازه

سلام...
منم نظرم مشابه نظر کارشناس محترم و خانوم چادری هست.

1. اول از همه من فکر میکنم باید نگران پدر بزرگوارتون باشید. پدرا بروز نمیدن غمشون رو. یاد یه جمله ای افتادم که نوشته بود "مادر مثل مداد میمونه هی تراشیده میشه و تموم میشه اما پدر مثل یه خودکار میمونه که ما هیچ وقت متوجه تموم شدنش نمیشیم و نمیفهمیم کی تموم میشه...".
ان شالله که همیشه سلامت و زنده باشن. باهاشون درد و دل کنید، بذارید قفل دلشون باز شه، به هر بهونه ای به ایشون امیدواری بدید، سرشون رو شلوغ کنید، تفریح خانوادگی، پیکنیک، سریالهای طنز رو باهم ببینید.


2. به نظر من برای اینکه شرایط خانوادتون در کل خوب شه، باید حال خواهرتون اول خوب شه. چون با هر بار بی تابی و بی قراری خواهرتون، پدر و مادرتون ناخودآگاه احساس تقصیر و گناه خواهند کرد.

برای اینکه خواهرتون خوب شه، حتما اول به یک مشاور خوب و خیرخواه مراجعه کنید، گاهی وقتا شنیدن بعضی مسائل از زبان شخصی بی طرف خیلی تاثیر میذاره.
بعد از چند جلسه مشاوره و رهایی از احساس شکست و به آخر خط رسیدن، با توجه به علایق و تحصیلات و سلایق ایشون یک هدفی برای ایشون ترتیب بدید. به قول خانوم چادری هم فعلا حرفی از ازدواج به میون نیارید تا زمانی که بتونن از تجربه ی تلخ قبلی بگذرن.

طلاق فاجعه نیست که اینقدر جو خونتون رو غمبار کردید. واقعا اگر همسر خواهرتون خوب نبودن باید روزی هزار مرتبه هم شکر کنید که در عرض دو سال تموم شده. خیلیا هستن که چندین و چند ساله که پیگیر پروسه ی طلاقشون تو راهروهای دادگاهها هستن. فکر میکنم بچه هم نداشتن، که واقعا باید شاکر باشن. کاش بشه با نمونه های دیگه ای که شرایطشون خیلی بدتر بوده هم آشنا بشن. این مورد خیلی تاثیر داره.
در ضمن تو همین مشاوره ها هم باید به صورت غیر مستقیم ایشون متوجه تقصیر و نقش خودشون در ازدواجشون هم بشن! دست و پا بسته که مادر و برادرتون به خونه شوهر نفرستادنشون . ایشون هم ok رو داده که ازدواج کرده. وقتی مسئولیت خودشون رو هم متوجه بشن شاید براشون راحتتر باشه پذیرش این شرایط و حرکت در جهت بهتر کردن شرایط، و عدم مقصر شمردن مطلق بقیه.
از این کتابهای مثبت هم کلی براشون بگیرید تا استفاده کنند، وین دایر، فلورانس، ....
یا این کتاب بهترین راه غلبه بر مشکلات و نگرانی ها که سایت هم داره پی دی افش رو .

3. شما و برادرتون هم که فعلا اصلا حرفش رو نزنید (ازدواج). یکم اوضاع ثبات پیدا کنه، ان شالله بعد.کلا سرتون رو گرم کنید و هر چی که شما رو یاد ازدواج میندازه رو کنار بذارید فعلا، حتی تاپیکهای ازدواج اینجا رو!

4. مادرتون حتما زمینه ی افسردگی رو داشتن، ایشون هم حتما از مشاوره استفاده کنه، و در ضمن با خوب شدن حال خواهرتون حتما ایشون هم خوب میشن، ولی اگه ریشه ای درمان نشه افسردگیشون، مطمئن باشید با اولین و کوچکترین مشکل بعدی، دوباره این علایم رو نشون خواهند داد. برای ورزشها صبحگاهی که برای بانوان گذاشته میشه در باشگاهها و پارکها ثبت نامشون کنید و پیاده روی صبحگاهی و یا کوهنوردی صبح زود ، معجزه میکنه هوای صبحگاهی برای درمان افسردگی و غم زدگی....حتی شده به اجبار ببریدشون. اصلا صبح بعد از نماز خودتون با ایشون برید پارک برای پیاده روی و صبحانه، بعد از یک مدت نتایج مثبتش رو میبینید هم برای سلامتی جسمیشون و هم برای سلامت روحشون.

5. شما که به نظر میاد حالتون از همه بهتره (بزنم به تخته)، باید جو خونه رو شادتر و امیدوارتر کنید. دوباره میگم" ورزش، سریالهای طنز، پیکنیک به هر بهانه ای، باشگاه و پارک ، بازیهای خانوادگی ....گل گاوزبان، چای زعفران، اسپری گلاب، ...آب فراوان، ذکر خدا"

6. حال خواهر یا برادر خردسالتون هم بدون شک متاثر از این شرایطه، ولی سعی کنید شاهد گریه و ناراحتی و بی قراری پدر و مادر و خواهرتون نباشن. و از فضا دورش کنید در اون لحظه ها. ایشون رو هم در این فعالیتهای خانوادگی شرکت بدید. شکی نیست که با بهتر شدن شرایط خانوادتون، همه چی حل میشه.

موفق و سلامت باشید

با سلام جناب help

من هم با نظرات و راهنمایی های جناب مشاور اميدوار کاملا موافق هستم.

شما با وضع پیش آمده نباید بر ناراحتی های خود بیفزایید بلکه باید آرامش خود را حفظ کنید و اتفاقی که افتاده و تمام شده است. پس برای ازدواج پسر خانواده هم باید دقت کافی داشته باشید و

سنجیده تر عمل کنید..برای از بین بردن فضای حاکم همانطور که جناب مشاور اشاره کردند مسافرت های زیارتی و سیاحتی گزینه خوبی می باشد.

در پناه حق

سلام
روزتان بخیر
امیدوارم مشکلات این خانواده به خوبی و خوشی حل بشه
بین اطرافیان من ( دوستان و همسایه ها) 3 طلاق رخ داد:
اولی) دختری 16 ساله که با پسری که 13 سال از خودش بزرگتر بود و بددل بود ازدواج کرد و طلاق گرفت : بعد از گذشت چند ماه اول با یک پسر مجرد ازدواج کرد که فقط وضع مالی خوبی نداشت
دومی) دختری 20 ساله که به اجبار مادرش با پسری که از لحاظ ظاهری او را نمیپسندید ازدواج کرد و بعد از 3 ماه جدا شد : بعد از یک سال با پسری که در دوران عقد از زنش جدا شده بود ازدواج کرد و به تازگی بچه دار شده است و خوشبخت است.
سومی) زنی که سه بار ازدواج کرده و طلاق گرفته بود. شوهر اولش عراقی بود و بعد از آزادسازی عراق فرزندشان را برداشت و به عراق رفت شوهر دومش معتاد و قاچاقچی بود!!!!(به خاطر عجله در ازدواج دچار این مشکل شد) شوهر سومش معتاد بود!!! و از او یک فرزند داشت. فکر می کنید عاقبت این زن چه شد با یک پسر مجرد خوب ازدواج کرد و الان از او هم بچه ای دارد (می دانید رمز موفقیتش چه بود در ظاهر همیشه خندان و شاد بود تازه به همه امیدواری و شادی میداد اما دعا و راز و نیاز را ترک نمیکرد بیشتر روزها کارش حرم امام رضا (ع) رفتن و دعا کردن بود.)
جالب است که خواهر یکی از این بزرگواران دوست من بود میخندید و می گفت که: خواهر مطلقه من بیشتر از من مجرد خواستگار دارد! می دانید چرا؟
چون دختر مطلقه دیگر نه عروسی میخواهد نه سرویس طلا نه مهریه بالا و نه توقع بالایی دارد و این همان چیزی است که پسران دنبالش هستند.
این دختر خانم نباید روحیه اش را از دست بدهد و در جمع ها حضور یابد و از قضاوت دیگران نترسد، شاد باشد حداقل جلوی دیگران خود را شاد نشان دهد. به مشاوره برود، حتی مادر ایشان می تواند شماره خانه خود را به واسطه ها بدهد(معمولا در هر محله ای بعضی انسان های خیرخواه پیدا میشوند که واسطه ازدواج شود بعضی مشاورها هم واسطه میشوند) و در آخر دعا فراموش نشود.
در پناه حق

سلام بر شما بزرگواران

مطالب و پیشنهادات شما رو خوندم، بسیار خوب بود، از شما و از عزیزانی که بعد از این به بنده حقیر کمک می کنند تشکر می کنم
الان وقت ندارم، بعدا سر فرصت از همه شما نقل و قول می کنم و ازتون تشکر می کنم و احتمالا اگه فرض هایی از نظرتون دور مونده باشه ذکر می کنم

یا حیدر مدد

help;632076 نوشت:
سلام بر شما بزرگواران

مطالب و پیشنهادات شما رو خوندم، بسیار خوب بود، از شما و از عزیزانی که بعد از این به بنده حقیر کمک می کنند تشکر می کنم
الان وقت ندارم، بعدا سر فرصت از همه شما نقل و قول می کنم و ازتون تشکر می کنم و احتمالا اگه فرض هایی از نظرتون دور مونده باشه ذکر می کنم

یا حیدر مدد

نظری ندارم.هرکاری بقیه میگن انجام بده.از منم تشکر کن خیلی وقته جهت اطلاع ندام.گناه دارم!صلواتم بفرستی اوکی هستش.

[="Arial"][="DarkGreen"]

mohsen1990;632098 نوشت:
نظری ندارم.هرکاری بقیه میگن انجام بده.از منم تشکر کن خیلی وقته جهت اطلاع ندام.گناه دارم!صلواتم بفرستی اوکی هستش.

صرفاً جهت اطلاع![/]

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
از این که دعوتم کردین ممنونم
خوب راستش دوستان جسته گریخته درباره همه چیز صحبت کردن:Kaf:
خوب منم میگم اول از همه باید پدر خانواده با آرامشی که از پسرش مگیره و از این که مثل یه مرد پشت پدرشه باید شروع بشه
پدر عمود چادر خانواده است و از همه مهم تر و حساس تر
این که شاید میگه نکنه نقش پدریم رو درست انجام ندادم من باید نگهبان می بودم
این اشکال از منه که ناتوان بودم

و هیچ کس مثل پسر نمیتونه این آرامش رو بده
این که بابا جان میشه یه جمعه با هم بریم بیرون
دوتایی مرد و مردونه حرف بزنن :ok:
این طور که من فهمیدم پسر قصد ازدواج داره
اول ببینیم میتونه این کشتی که دچاره طوفان شده رو به ساحل برسونه بعد یه کشتی برای خودش بسازه:ok:
یه شیرینی هم به من بده ،من شیرینی مخصوصا شیرینی عروسی خیلی دوست دارم:Nishkhand:
گر مرد رهی بسم الله
اول به پدرش بگه همه جا همراه خواهرشه و اجازه نمیده که دختر خانواده کمر خم کنه
منم پیشنهاد میدم فعلا فرد جدید وارد خانواده نشه
بهتر دختر خانواده آروم به زندگی اجتماعی برگرده تا بعد
خدا خوب میدونه چطور انسانها رو روی ریل زندگی قرار بده:Mohabbat:
وقتی پدر آرامش گرفت این مادره که باید قرار بگیره همه با هم میدونیم طلاق باعث دلهره میشه طرز نگاه جامعه تغییر میکنه و باید باهاش کنار اومد من مطمئنم مادرتون نگرانم خیلی چیزهاست مثلا پدر ،دختر و آینده اش و این خواستگارایی که باعث ترس میشن
درباره مادر پدر و پسر با هم باید شروع کنن
پدر خودش میدونه چی بگه و پسر با بازوان جوان و تنومندش تایید کنه

پسر خانواده که نور چشم خانواده است امید امروز و فرداست
دختر ی که طلاق گرفته مجرم نیست فقط میخواد شانسش رو برای زندگی امن تر دوباره امتحان کنه من مطمئنم اگر پسر خانواده به عنوان نسل جوون کنار ش باشه هزار تا ایده داره واسه خواهری که همه تصور میکنن شبیه که وسیله شکسته است

راستی یادمون رفت از عضو کوچکتر خانواده صحبت کنیم که اگه همه رو شکست خورده ببینه غیر از این که روی افکار و عقایدش تاثیر میگذاره روحیه جنگده اش رو نادیده خواهد گرفته ،من تصورم اینه عضو کوچیک اونقدر حساسه که آینده اش رو گرو این خانواده گذاشته نزارین فردا یه عضو به جامعه تزریق بشه که قبلا شکست خورده
آقازاده خانواده ،منجی بی بدیل این خانواده
از یه آقایی شنیدم که میگفت میشه با هر مشکلی زمان ازدواج کنار اومد به غیر از سربازی ،چون هم به سرباز سخت میگیرن هم از نظر شخصیتی هم از نظر مرخصی و هم از نظر تماس تلفنی
راستش به نظر من عشق و ازدواج خوبه اما مسری هستش تا دوستان هر فردی ازدواج میکنه یا به کسی ابراز علاقه میکنه هر فردی با خودش میگه نکنه من هیچ جذابیتی ندارم نکنه کسی من رو دوست نداره
من میگم یه اتفاق خوب میتونه فکر همه رو مشغول بکنه اما حقیقت اینه با این شرایط هیچ بعید نیست به نحو دیگه ای دچاره مشکل خواهرتون بشید
من یه پیشنهاد دارم:
اول یه سر سامان به خانواده اولتون بدین و توانایی خودتون رو بسنیجد و بعد یه سرسامان به زندگی شخصیتون بدین
پسر خانواده مهره نجات اون خانواده است اون کلیده برای قفل اون خانواده اگر واقعا قصد ازداواج داره باید اول خودش رو به خودش ثابت کنه
درسته زندگی ها تجملی شده اما دست خالی شروع کردن سخت نیست از نظر مالی میگم
اما اگر پسر توی خانواده تکیه گاه بودن
صبور بودن
گذشت کردن
مبارزه رو تو خانوده اول یاد نگیره قطعا وقتی نداره که با همسرش یاد بگیره
کناره این که داره خانواده اش رو نجات میده این ها رو هم یاد میگره بعد خودش میفهمه حالا زمان ازدواجش هست یا باید کمی تامل کنه
:Gol:

آدم تو خونتون افسردگی میگیره که چرا خب بهرحال اتفاقی بوده که افتاده لابد خواهرتون هنوزم شرایط و خاستگاربرای ازدواج مجدد دارند پس اونا رو ببنید چطورن مادرتون هم
از غصه های بچه هاش اینطورشدن وبخصوص رو شما حساس شدن چون ضربه ی بدی خوردن بخاطر دخترشون پدرم که همیشه سنگ صبوره


این حرفا روی تمام وجودتون تاثر گذاشته و بی اراده وسست شدید و تنها به چیزیکه فکر میکنید ازدواجه درسته کاملا قبول دارم اما میفهمی که ازدواج شوخی نیست


من جای شما بودم اول بخاطر سالم بودنم بخاطر نعمتهایی که خدابهم داده خدا روشکر میکردم وهیچوقت گلایه نمیکردم آدم درس میخونه برای ایندش برای یه کاری بشه

خب چی میشه شما علاوه بر درست هم کار کنی هم درس بخونی بردارمن مگه نیست که میگن کار کمه و فلانه و بهمان اما شغل آزد بنایی نمیدونم اییناکه زیادن از اینجا

شروع کنید کار کنید منتظر چی هستید منتظر این هستید که درس و دانشگاه و سرباز توم بشه انگیزتون از بین بره یا به گناه بیفتید بعدم آخرش بگن بفرما اینم کار نمیشه که

برادرمن میدونی سه سال از عمر هدر دادن چقد سخته حالا با این شرایط خب معلومه آدم افسرده میشه درس بخون کارتم انجام بده مثل خیلی بااراده های دیگه منتظر بعد از

این سه سال نباش که معلوم نیست خدا چی برات درنظر گرفته توکارداشته باشی یه کم پول پس اندازی ایمان اخلاقت خوب باشه دختر خوب هم هست فقط متاسفانه ما

اینطورشدیم که باید حتما جلومنون بزارن نمیشه که بنظر من اصلا درست نیست که اینقد صبر کنید یک سالش کار کنید دوسالش سربازی هستید شنیدم توسربازی هم کار

میکنن پول در میارن اونجا هم خیلی باید مراقب خودتون باشید همه جور آدم هست



یه چیزذیگه از تو سربازی تو نیرویی جایی عضو بشید ثبت نام کنید بگید فلان مدرکو دارم فلان تخصصو دارم آخر یجایی میگرنتون ولی منتظر نباشید یکی بیاد بهتون بده این روزا

آدم باید برای رسیدن به چیزایی که میخواد باید تلاش کنه وقتی مادرتون ارادتون رو ببینه ببینه که پسرشون چه تغییری کرده محاله برات آستین بالا نزه شما تلاش کنید زحمت

بکشید و این افکار منفی از ذهنتون پاک کنید

این حرفا رو به دلیل این میزنم که میدونم پسر خانواده هستند

پس آقایون محترم لطفا منتظر نباشید خواسته هاتون خودش بیاد سمتتون شما برید سمتشون و برای رسیدن به هرچیزی تلاش کنید زحمت بکشید و هیچوقت هیچوقت از خدا نا امید نشید

mohsen1990;632098 نوشت:
از منم تشکر کن خیلی وقته جهت اطلاع ندام.گناه دارم!

غربت نشین;632109 نوشت:
صرفاً جهت اطلاع!

امان از دست مردا، کلا حوصله تایپ کردن هم نداریم،:khaneh:
خیلی خسته ایم، خسته...........خسته..........:Cheshmak:
دیگه مجبورم کردین نقل و قول کنم، در این حد که دیگه می تونم مستجاب الدعوه باشم:Cheshmak:، مگه نه:Cheshmak:

:looti:

اجازه هست یکم سوال بپرسیم؟

مثلا از چه نظر هم کف فرهنگی نبودن

آخه عدم هم کفی فرهنگی که از همون ب بسم الله مشخصه

نیست؟

[="Arial"][="DarkGreen"]

Miss Chadoriii;632170 نوشت:
مثلا از چه نظر هم کف فرهنگی نبودن

دیگه پرسیدن این سؤال چه فایده ای داره؟[/]

غربت نشین;632176 نوشت:

دیگه پرسیدن این سؤال چه فایده ای داره؟

بله

من واسه دونستن خودم میپرسم

شنیدن تجربیات دیگران کمک میکنه ادم درست تصمیم بگیره توی موقعیت های مشابه

اگه هم استارتر تاپیک دوس ندارن جواب بدن ایرادی نداره من واسه همین قبلش گفتم اجازه هست یا نه

میتونن اجازه ندن:Gol:

ببخش...نه بخاطر اینکه اطرافیانت ارزش بخشیدن دارند..بخاطر ارامش خودت

help;632153 نوشت:
امان از دست مردا، کلا حوصله تایپ کردن هم نداریم،:khaneh:
خیلی خسته ایم، خسته...........خسته..........:Cheshmak:
دیگه مجبورم کردین نقل و قول کنم، در این حد که دیگه می تونم مستجاب الدعوه باشم:Cheshmak:، مگه نه:Cheshmak:

:looti:

پس شمایید...چرا همیشه هر چی مشکله واسه ادمای خوب پیش میاد.خیلی پسر باحالی هستی .امیدوارم مشکلت حل بشه.

إن شاءالله اتفاقات پیش آمده رفع شوند/////.......

help;630451 نوشت:
از آنجایی که برادر و مادر خود را در شکست قبلی مقصر می داند، هر از چندی ناراحتی خود را ابراز می کند

[SPOILER]ی چیزی بگم.من برام مهم نیست کسی بدونه کی هستم برای همین راحت صحبت میکنم.
خواهر بنده با کسی ازدواج کرد که به شدت با خانواده ما اختلاف فرهنگی داشتن و حتی عقاید ما هم به همدیگه نمیخورد.اصلاً اینجوری بگم که اونا از ی سیاره دیگه بودن و ما هم ی سیاره دیگه.
اولش مقصر اصلی خانواده بودن یعنی پدر و مادر چون با اینکه از سابقه افتضاح این خانواده مطلع بودن اجازه دادن بیان خواستگاری و تا هرچقدر که میخوان جلو برن.
خب توی این مدت طبیعی بود که دختر به پسر وابسته شد و بعد از مدتی عقد کردن.سه چهار سالی طول کشید تا ازدواجشون و توی همین مدت بارها خانوادگی ما رو اذیت کردن،به طرق مختلف.
میشد که چند ماه یهو خود به خود با ما قهر میکردن بعد یهو خودشون آشتی میکردن و خیلی عذابمون دادن.توقعات بیجا و عجیب و غریبشون که دیگه گفتنی نیست.توی همین مدت بارها شد که ما حرف طلاقو پیش کشیدیم و خانوادمون نذاشت.یعنی من و مابقی اعضای خانواده میگفتیم باید جدا شه تا از این بدتر نشده ولی پدر و مادر و خود دختر قبول نکردن.نشون به همین نشون که عروسی گرفتیم اونم در حالت قهر!
توی جشن عروسی خانواده ها با هم قهر بودن و اونا خودشونو آماده کرده بودن که اگر ما توی عروسی حرفی زدیم به هم بریزن و آبروریزی کنن دلیلش هم این بود که پدر من بسیار سرشناس بود.
ما هم بنا به درخواست بزرگترا سکوت کردیم.اگه تصور کنید اون شبو ، مثل دختر شیرنی فروش بود که هرکس ی سلاحی زیر شالش قایم کرده بود!واقعاً اینجوری بودا.
خلاصه خواهر من ازدواج کرد و تا 4 ماه اجازه نداشت بیاد خونه باباش.بعدشم که اومد فهمیدیم شوهرش و خواهرشوهرش مخصوصاً خیلی اذیتش میکنه ولی دیگه خودش زیربار نمیرفت که جدا بشه..به خاطر ترس از آبرو و همین مسائل.الان هم شوهرش یکساله با ما قهره!
اینو میخوام بگم که برادر من!
برو عاقبت خواهر منو برای آبجیت بگو و بدون شانس اوردین که زودتر جدا شدن وگرنه عاقبتش بهتر از اینی که گفتم نمیشد.
طلاق هم مثل شکست توی کنکور میمونه.دوباره باید تلاش کنه.هیچ چیزی توی دنیا ارزش اینو نداره که به خاطرش خودتو از زندگی کردن محروم کنی.
تمام مشکلاتی که گفتین بدون طلاق گرفتن توی خونه ما هست هنوزم ادامه داره.پدر من به خاطر دخترش پیر شد.
الانم دیگه دنبال مقصر گشتن فایده ای نداره همونطور که دوستان گفتن مراقب پدرتون باشین.مردها غریب ترین و مظلوم ترین موجودات روی زمین هستن.
****شما روحیه ی لطیفی دارین و چقدر خوبه که به فکر مشکلات خانوادتون هستین.****[/SPOILER]

سلام

کاربر گرامی مشکل اینجاست که خیلی سخت گرفتید (بله درسته مسئله کوچیکی نیست) ولی ...............

ولی خانواده بزرگترین و اصلی ترین چیزی هستش که میتونه روحیه و شادی رو برگردونه

سعی کنید بیشتر دور هم باشید و حرفاتون رو با خنده بگید و در مورد اون موضوع کلا حرفی نباشه (نمیدونم آیا این بانویی که طلاق گرفتند بچه ای دارند یا نه؟ ولی انقد رو این قضیه متمرکز نشید)

بهم دیگه کمک کنید تا این امواجی که ایجاد شده دفع بشه

با بهانه های کوچیک دور هم بشیند چای بخوردید، میوه و شیرینی بخرید و تلنگور شادی و خنده باشید

منتظر نباشید کسی این کارو بکنه

من کسایی رو دیدم که آرزو داشتند زود تر طلاق بگیرن(بخاطر اینکه زندگیشو نگه داره ولی ام اس گرفته بودو روز به روز داشت بدتر میشد،بخاطر خونه و شرایط خونش بچه اش مرده بود ،،،، طلاق الان اون چه فایده داره وقتی هنوز جوون بود ولی...)

زندگی جاریست....

مطمئن باشید اگه دست از غصه خوردنهایی که فایده ای نداره بردارید خدا هم قدرت اینو میده که شرایط عالی رو بدست بیارید

به جای غصه به این فکر کنید که چطوری این اشتباه تکرار نشه(....البته بعد اینکه خنده واقعی رو از هم دیگه هدیه گرفتید....)
.
.
.
.
.
قدرت خودتون و بنده ی خدا بودن رو تو مشکلات باید ثابت کرد

گل سر سبد مخلوقات

.... حق نگهدار....

اگه تمام اعضای خونواده ای که دچار بحران شده دپرس باشن یعنی تا حدی که متوجه حال کنونی هم نباشن اوضاع خیلی سخت میشه
اما در خونواده شما حداقل شما با وجود فشار و ناراحتی که دارید کاملا متوجه تک تکشون هستید و این خیلی خوبه .احساس میکنم کاملا میتونم درکتون کنم ،فعلا اولویتتونو بزارید برای کمک به خانواده تا شرایط یه مقدار بهتر بشه بعد برای ازدواج اقدام کنید چون اگه الان با وجود موانعی که بر سر راهتون هست موفق به ازدواج هم بشید باز هم نمیتونید اونطور که لازمه بهشون کمک کنید ...
علت اصلی وضع کنونی خونواده شما مشکل خواهرتونه که اطلاعات کاملی ازشون ندادین (اینکه بچه دارن یا نه،آیا شاغل هستن؟)اگه ایشون حالشون نرمال بشه بقیه مشکلاتم دونه دونه حل میشه

توصیه میکنم از مباحث وانشناسی دکتر فرهنگ استفاده کنید مخصوصا خواهرتون ،اما چون خواهرتون شما رو مقصر میدونه نباید مستقیما برید بهش بگید بیا اینا رو گوش کن یه سناریو طراحی کنید مثلا تو اتاقید صدای کامپیوترو زیاد کنید تا بشنوه یا سی دی هارو یه جایی بزارید که ببینه ....بازم خودتون بهتر میدونید

شما هم عذاب وجدان نداشته باشید که معرف شدین مطمئنن هیچ برادری بد خواهرشو نمی خواد ! اتفاقی بوده که برای هر کسی ممکنه پیش بیاد .
سعی کنید تو خونه شادی های مقطعی ایجاد کنید...
حواستون به کوچولوی خونتون باشه من از همه بیشتر دلم پیش اونه

[="Arial"][="DarkGreen"]

roya8;632375 نوشت:

حواستون به کوچولوی خونتون باشه من از همه بیشتر دلم پیش اونه

ببخشید، کدوم کوچولو؟![/]

غربت نشین;632383 نوشت:
ببخشید، کدوم کوچولو؟!

اینجا نوشته بودن:Gig:

help;630451 نوشت:
کودک خانواده: در این میان یک کودک خردسال نیز وجود دارد که این مشکلات احتمالا روی او هم تاثیر منفی دارد

[="Arial"][="DarkGreen"]

roya8;632387 نوشت:
اینجا نوشته بودن:Gig:

من توجهی نکردم.
توی این خانواده همه تنهان. اگر کسی کاری نکنه اونوقت میشن مثل ما.
من الان کاملاً تنهام و دور هم بودن خانوادم برام شده ی آرزو. این وسط همه ضربه میبینن.[/]

غربت نشین;632394 نوشت:
توی این خانواده همه تنهان. اگر کسی کاری نکنه اونوقت میشن مثل ما.

همشون تنها نیستن...

حداقل یه نفر بینشون هست که با وجود مشکلات خودش دغدغش اونان

میدونم هر چی هم دوستان میگن چون از بیرون دارن به قضیه نگاه میکنن نمیتونن واقعا شرایططو درک کنن.شاید خیلی از کارایی که میگن اگه تو موقعیتش قرار بگیرن نتونن انجام بدن.بنظرم تک تک شروع کن روی ذهنشون کار کن.و یکی یکی با خودت همراهشون کن برای کمک به بقیه.یه روانشناس میگفت اینقدر توی ایران ادم افسرده داریم بهتره توی اب همراه کلر داروی ضد افسردگی هم اضافه کنن.هر کاری هم میکنی زودتر بکن.خانواده بزرگترین سرمایه ادم هستن.از دستشون بدی دیگه چیزی نمیتونه جاشونو پر کنه.

همینجور راه حل میاد توذهنم.چقدر من باهوشم:)ورزشم خیلی مفیده برای ازبین بردن افسردگی.حتما امتحانش کن.اعضای خونواده را مجبور کن برین پارک.قدم بزن با خاهرت و کوچولوی خانواده.با بابات رفیق شو....

[="Arial"][="DarkGreen"]

mohsen1990;632464 نوشت:
.یه روانشناس میگفت اینقدر توی ایران ادم افسرده داریم بهتره توی اب همراه کلر داروی ضد افسردگی هم اضافه کنن.هر کاری هم میکنی زودتر بکن.خانواده بزرگترین سرمایه ادم هستن.از دستشون بدی دیگه چیزی نمیتونه جاشونو پر کنه.

1.جسارتن روانشناسه غلط کرد.
2.راست میگه. خونوادتو نجات بده، هیچی بدتر از این نیست که از بیرون و ظاهراً یک خانواده باشین ولی در واقع نه!
این مشکل نباید شما رو از پا دربیاره!
به حرفای کارشناس عمل کن و تلاش کن به روز من نیفتی.[/]

غربت نشین;632539 نوشت:

1.جسارتن روانشناسه غلط کرد.

چرا ؟افسرده که زیاد داریم تو جامعه.

[="Arial"][="DarkGreen"]

mohsen1990;632551 نوشت:
چرا ؟افسرده که زیاد داریم تو جامعه.

فقط جامعه ایران؟!
اینا عادت کردن هرچیز بدی که پاش میاد وسط سریع به کل ایران تعمیمش میدن. تو کل دنیا افسرده زیاد داریم تازه ایران اوضاعش بهتر از بقیه جاهاست.
بهتره بحث نکنیم چون دوباره میگن به حاشیه زدیم![/]

غربت نشین;632554 نوشت:

فقط جامعه ایران؟!
اینا عادت کردن هرچیز بدی که پاش میاد وسط سریع به کل ایران تعمیمش میدن. تو کل دنیا افسرده زیاد داریم تازه ایران اوضاعش بهتر از بقیه جاهاست.
بهتره بحث نکنیم چون دوباره میگن به حاشیه زدیم!

بله بهتره بحث نکنیم.منکه خارج از کشور زندگی نکردم که بدونم اونها هم افسردگی زیاده توشون یا نه.پس قضاوت نمیکنم راجبه چیزی که اطلاع ندارم و ازش مطمئن نیستم...

دوستان سلام
در ابتدا از استاد امیدوار عزیز تشکر می کنم، ولی به جهت اینکه مسدع(مصدع:Gig:) اوقات شریفشون نشم ازشون نقل و قول نمی کنم
ولی برای تشکر از شما جمع حاضر در صحنه، نقل و قول می کنم

عاشق امام خامنه ای;632021 نوشت:
به نظر من چیزی که خیلی میتونه به دختر کمک کنه اینه که از طرف بقیه مخصوصا برادرش و مادرش بهش روحیه داده بشه .القا بشه که دنیا به آخر نرسیده و چیزی از دست نداده و اگه روحیش خوب باشه این اتفاق رو بقیه زندگیش تاثیری نمیذاره

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:
مشکل مامانمه که نمی تونه خودشو جمع کنه، وگرنه من خودم از یه ساعت بعد طلاق بهشون گفتم بیاید به زندگیه عادی برگردیم!!، کلا دنبال بهانه می گردن که غصه بخورن:geryeh:
Miss Chadoriii;632022 نوشت:
تقریبا مطمطئنم که کدوم کاربر هستید

:khandeh!:
Miss Chadoriii;632024 نوشت:
ولی به نظر من خواهرتون رو کمک کنین تا به واسطه درس ... کلاس هنری ... مسافرت ... وقتش پر شه و فکرش سمت مشکلاتش نره

من عاشق آیه الکرسیم و در روز هر موقه وقت خالی گیر میارم میخونم

آیه الکرسیای امروزمو به نیت شما و حل شدن مشکلات خانوادتون میخونم


:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:
آره خدا رو شکر خودش دختر عاقلیه،
چند وقت پیش اسمش کربلای نیابتی در اومد، اگه خدا بخواد تا دو هفته دیگه عازم کربلاست، حتما بهش می سپرم برای همه ی شما دعا کنه:Doaa:


Seda;632045 نوشت:
3. شما و برادرتون هم که فعلا اصلا حرفش رو نزنید (ازدواج). یکم اوضاع ثبات پیدا کنه، ان شالله بعد.کلا سرتون رو گرم کنید و هر چی که شما رو یاد ازدواج میندازه رو کنار بذارید فعلا، حتی تاپیکهای ازدواج اینجا رو!

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:
هیییییییییییییییییییییییییییی روزگار، تفلک داداش خونواده!، یعنی الان اسک دین نیام!:khaneh:، ولی اشتباه حدس زده بودین ها، من پسر خونواده هستم
ولی قبول دارید دست بالای دست بسیار است، هر وقت به مشکلات خودتون فکر کردید، یاد مشکلات من بیوفتید، اینجوری کلا مشکلات خودتون یادتون می ره


آفرینـــــش;632048 نوشت:
شما با وضع پیش آمده نباید بر ناراحتی های خود بیفزایید بلکه باید آرامش خود را حفظ کنید و اتفاقی که افتاده و تمام شده است. پس برای ازدواج پسر خانواده هم باید دقت کافی داشته باشید و

سنجیده تر عمل کنید.


:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:

ثمانه;632057 نوشت:
سومی) زنی که سه بار ازدواج کرده و طلاق گرفته بود. شوهر اولش عراقی بود و بعد از آزادسازی عراق فرزندشان را برداشت و به عراق رفت شوهر دومش معتاد و قاچاقچی بود!!!!(به خاطر عجله در ازدواج دچار این مشکل شد) شوهر سومش معتاد بود!!! و از او یک فرزند داشت. فکر می کنید عاقبت این زن چه شد با یک پسر مجرد خوب ازدواج کرد و الان از او هم بچه ای دارد (می دانید رمز موفقیتش چه بود در ظاهر همیشه خندان و شاد بود تازه به همه امیدواری و شادی میداد اما دعا و راز و نیاز را ترک نمیکرد بیشتر روزها کارش حرم امام رضا (ع) رفتن و دعا کردن بود.)

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:
ماجرایی که تعریف کردین واقعا آموزنده بود، ما هم سعی می کنیم که عجله نکنیم.

mohsen1990;632098 نوشت:
از منم تشکر کن

:Gol:دست شما بی بلا ، ان شا الله بری کربلا:Gol:
اهورانی;632111 نوشت:
از یه آقایی شنیدم که میگفت میشه با هر مشکلی زمان ازدواج کنار اومد به غیر از سربازی ،چون هم به سرباز سخت میگیرن هم از نظر شخصیتی هم از نظر مرخصی و هم از نظر تماس تلفنی
من میگم یه اتفاق خوب میتونه فکر همه رو مشغول بکنه اما حقیقت اینه با این شرایط هیچ بعید نیست به نحو دیگه ای دچاره مشکل خواهرتون بشید
من یه پیشنهاد دارم:
اول یه سر سامان به خانواده اولتون بدین و توانایی خودتون رو بسنیجد و بعد یه سرسامان به زندگی شخصیتون بدین
درسته زندگی ها تجملی شده اما دست خالی شروع کردن سخت نیست از نظر مالی میگم

:Gol:دست شما بی بلا ، ان شا الله بری کربلا:Gol:
نگید تو رو خدا !!!، می دونید وقتی من سربازیمو تموم کنم، حد اقل دو سال دیگس،
به قول شما هم : "ما که
نه زر داریم نه زور کلاهمون پس معرکس، در واقع یه جورایی من تو کار خودمم موندم
، والا چی بگم، به حرفاتون فکر می کنم


محبت;632141 نوشت:
منتظر چی هستید منتظر این هستید که درس و دانشگاه و سربازی تموم بشه انگیزتون از بین بره یا به گناه بیفتید بعدم آخرش بگن بفرما اینم کار نمیشه که

برادرمن میدونی سه سال از عمر هدر دادن چقد سخته حالا با این شرایط خب معلومه آدم افسرده میشه درس بخون کارتم انجام بده مثل خیلی بااراده های دیگه منتظر بعد از

این سه سال نباش


:Gol:دست شما بی بلا ، ان شا الله بری کربلا:Gol:

Miss Chadoriii;632170 نوشت:
اجازه هست یکم سوال بپرسیم؟

بله، خواهش می کنم، بفرمایید!

Miss Chadoriii;632170 نوشت:
مثلا از چه نظر هم کف فرهنگی نبودن

ببینید؛ آقا پسر به لحاظ طبقه ی مالی در حد خانواده ی ما نبودن، این به خودیه خود ایجاد مشکل نمی کنه،
من و مادرم هم به خاطر ایمان و اخلاقش، قبولش داشتیم، بنابراین خواهرم رو به این وصلت راضی کردیم، ولی تو خیلی از همین مسائل تو زرد از آب در اومد،
به عنوان مثال خدمتتون عرض می کنم؛
من و خانوادم به دور از فهم و شعور میدونیم که پسره جلو کل فامیلش جوراباشو در بیاره و خواهر منو (دختر تازه عروس با هزار تا آرزو) صدا کنه و بگه برو جوراب منو بشور!!
نمی دونم شاید ما خیلی غیر عادی هستیم،
ولی همین یه رفتار برای من کفایت می کنه تا به این نتیجه برسم که گاو هم از اون آقا بیشتر می فهمه!!!!
دیگه توضیح بیشتر نمی دم، در همین حد هم اعصابم داغون شد!!
البته اگه توضیح دادم برای این بود که یه وقت فک نکنید اختلاف طبقه ی اقتصادی مشکل سازه،
در واقع اون اختلاف فرهنگی اصلی رو قبل از ازدواج تشخیص نداده بودیم، درک و شعور اون آقا....

«المراه ریحانه» زن، گل . ریحان است.

(حضرت علی (علیه السلام))
گل را باید بویید، باید تماشا کرد، باید با ظرافت و لطافت با او رفتار کرد
زن گل است و باید او را با آب عشق و محبت آبیاری کرد تا روز به روز احساس خوشبختی و شادی کند و از زندگی لذت حقیقی را ببرد.
زن گل است؛ باید او را ناز کرد و با نگاهی محبت آمیز به او تماشا کرد و با نرمی و ملایمت با او رفتار کرد.
قربونش برم حضرت علی یه کلمه می گه، تفسیرش یه کتاب می شه

اون آقا احکام دین رو خوب یاد گرفته بود ولی احساس می کنم از اخلاق غافل شده بود،

بنده خدا خودشم اینجا نیست، در غیابش کلی سرزنشش کردم،
خدا کنه خودم به اخلاقیات پایبند باشم
امیدوارم اون بنده خدا هم متوجه اشتباهاتش شده باشه و تو زندگیه آیندش کم نذاره

عشقم خدا;632242 نوشت:
ببخش...نه بخاطر اینکه اطرافیانت ارزش بخشیدن دارند..بخاطر ارامش خودت

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:

فدایییییی داری......فدایییییی

غربت نشین;632261 نوشت:
طلاق هم مثل شکست توی کنکور میمونه.دوباره باید تلاش کنه.هیچ چیزی توی دنیا ارزش اینو نداره که به خاطرش خودتو از زندگی کردن محروم کنی.
تمام مشکلاتی که گفتین بدون طلاق گرفتن توی خونه ما هست هنوزم ادامه داره.پدر من به خاطر دخترش پیر شد.
الانم دیگه دنبال مقصر گشتن فایده ای نداره همونطور که دوستان گفتن مراقب پدرتون باشین.مردها غریب ترین و مظلوم ترین موجودات روی زمین هستن.
****شما روحیه ی لطیفی دارین و چقدر خوبه که به فکر مشکلات خانوادتون هستین.****

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:
پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت دوست، برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند .

دوست خوبم، مرسی از همدردیت، امیدوارم هر آنچه خیره برای شما هم پیش بیاد و ان شا الله مشکلات شما هم حل بشه

:hamdel: غربت نشین :hamdel:


.raha.;632341 نوشت:
سعی کنید بیشتر دور هم باشید و حرفاتون رو با خنده بگید و در مورد اون موضوع کلا حرفی نباشه (نمیدونم آیا این بانویی که طلاق گرفتند بچه ای دارند یا نه؟ ولی انقد رو این قضیه متمرکز نشید)
با بهانه های کوچیک دور هم بشیند چای بخوردید، میوه و شیرینی بخرید و تلنگور شادی و خنده باشید

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:
نه فقط یه چند ماه تو عقد بودن، خنده و شادی پیشنهاد خیلی خوبیه

roya8;632375 نوشت:
توصیه میکنم از مباحث وانشناسی دکتر فرهنگ استفاده کنید مخصوصا خواهرتون ،اما چون خواهرتون شما رو مقصر میدونه نباید مستقیما برید بهش بگید بیا اینا رو گوش کن یه سناریو طراحی کنید مثلا تو اتاقید صدای کامپیوترو زیاد کنید تا بشنوه یا سی دی هارو یه جایی بزارید که ببینه ....بازم خودتون بهتر میدونید
شما هم عذاب وجدان نداشته باشید که معرف شدین مطمئنن هیچ برادری بد خواهرشو نمی خواد ! اتفاقی بوده که برای هر کسی ممکنه پیش بیاد .
سعی کنید تو خونه شادی های مقطعی ایجاد کنید...
حواستون به کوچولوی خونتون باشه من از همه بیشتر دلم پیش اونه

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:

کوچولوی خونه خودش عامل شادی شده، :khoshali::shadi:
ای وای، اینو:tavallod:دیدم، یادم افتاد تولدشم نزدیکه، حسابی افتادم تو خرج :Hedye:
بچه :dokhtar:، زرنگه، حتما، کیک تولد:foot:هم می خواد

mohsen1990;632476 نوشت:
همینجور راه حل میاد توذهنم.چقدر من باهوشم:)

:Gol:دست شما بی بلا، ان شا الله بری کربلا:Gol:

امان از دست شما جوونا
:pir:

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام ارسیدن سلام

help;632586 نوشت:
نگید تو رو خدا !!!، می دونید وقتی من سربازیمو تموم کنم، حد اقل دو سال دیگس،

ماشالله انقدر خودتون فهیم هستین که اصلا نیازی نداره دوباره بهتون بگم دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو سال
آب در کوزه و ما تشنه لبانیم بخدا براتون سخت میگذره،البته اصلا اگه بگذره برین برگردین این دندون لق رو بکشین بعد انشالله خدا کریمه
اصلا تصور کنین کیس مناسب پیدا نکردین:ok:
وقتی سال دوم بودم خیلی از همکلاسیام با هم ازدواج کردن از اولشم کلاس ما یه جور دیگه بود:khandeh!:
استادامون بی امتحان برامون نمره میذاشتن چون طی ترم حسابی ازشون کار میکشیدیم
یادم کلاسه ما شصت نفره بود منظورم تیممون یا ورودی ما بود که اکیپ شده بودیم ترم چهار و پنج یه 10 تا زوج داشتیم :Khandidan!:
یه روز استاد جرم شناسیمون گفت بهتون اطمینان دارم اما یادتون باشه عشق ویروسه و اپیدمیه :Moteajeb!:
وقتی بیافته بین یه گروه همه رو مبتلا میکنه هرکس هم مبتلا نشه تصور میکنه مبتلا شده
البته بگم من هنوز دم به تله ندادم
مزه میده وقتی بین تموم دوستانت تکی و همه اش تز انفرادی میدی بعد حاله همه گرفته میشه:Nishkhand:
باید کمی ازش فاصله بگیری تا به ریشه اش برسی
عشق خطرناکه گه کاه آدم رو به عرش میبره و گه گاه به زمین میزنه اگه مثل من هنوز راه سر و کله زدن باهاش رو یاد نگرفتی برادر من باهاش در نیفت ،ور میافتی بعد میگی اهورانی نگفت

سلام help جان،

چه دوستای خوبی داری

دستشون درد نکنه، خیلی از راهنمایی هایی که کردن به درد منم می خورد

خدایا......، به اون حاجت نقطه چینا دو خط دیگه اضافه کردم!

.................................................. .................................................. .............................
.................................................. .................................................. .................................................. ...............................................................................
.................................................. .................................................. .................................................. .............
.................................................. .................................................. .................................................. ................
.................................................. .................................................. .................................................. .......
.................................................. .................................................. .....................................
.................................................. .................................................. ..................................
.................................................. .................................................. .............................

الهی آمین

یا رقیه

[="Arial"][="DarkGreen"]

help;632606 نوشت:
کوچولوی خونه خودش عامل شادی شده،
ای وای، اینودیدم، یادم افتاد تولدشم نزدیکه، حسابی افتادم تو خرج
بچه ، زرنگه، حتما، کیک تولدهم می خواد

چقد مهربونی پسر!
تا وقتی گل پسری مثل تو توی خونه هست که دیگه افسردگی جایی نداره.

باید دمشو بذاره روی کولشو بره گورشو گم کنه.[/]

رابطتتون الان با خواهرتون خوبه؟

با وجود همه سرزنشا و زخم زبونایی که خب طبیعیه

باهم خوبید؟

help;630451 نوشت:
هرکسی اعم از مشاورین بزرگوار و کابران عزیز برای برون رفت از این شرایط بحرانی ، می تواند مشاوره ی کمک کننده ای بدهد، بنده را از لطف خود محروم نکند
آیا تقاضای پسر خانواده مبنی بر ازدواجش در این شرایط کار درستی است یا باید دست نگه دارد؟!
و در نهایت به نظر شما وظیفه ی هر یک از اعضای این خانواده برای بهتر شدن اوضاع روحی خانواده چیست؟!

سلام
ی بار پیش ی مشاور رفتم البته خیلی صمیمی بودیم
گفتم به خاطر فلان اتفاق خیلی دپرس شدم,
عنان کارهای روزمره حتی از دستم خارج شده
احساس میکنم کلا بازنده زندگی شدم
و هیچ چیز و هیچ کس نمی تونه منو خوشحال کنه
ی جوابی داد
هنوز تو گوشمه
با همان لحن و تن صدا و خنده خاصش
گفت علی آقا
اون حادثه تو رو به هم نریخت
او فقط زمینه ساز این به هم ریختگی شد
به قول ما کاشف از این مقتضی و استعدادت بود
تو زمینه لازم برای این به هم ریختگی رو داشتی
تو مستعد بودی
او فقط ی تلنگر بود برای بههم ریختنت
ی روز دیگه برای ی کار دیگه یکی از مشاوران و اساتید روانشناس رو تو حرم که آمده بود اعتکاف دیدم
فرصت رو غنیمت شمردم چون اصلا بودجه لازم برای مشاوره رفتن تو مطبش رو نداشتم
می دونستم حتما برام وقت میذاره
اونجا من فقط در حد چند جمله از خانواده ای گفتم
اموری رو باز کرد که اگه خاص نبودیم حتما حمل بر غیب گویی و پیش بینی می کردیم
یکی از اوصافی که از اون خانواده فهمید و برام گفت
این بود که خانواده ای احساساتی و زود رنج هستند...
بگذریم
خواهر یا برادرم
این دو جریان رو گفتم که بدونی
اولا شما تنها و آخرین نفری نیستید که با همچین حادثه ای روبه رو میشید
دوما چیزی که می تونم سربسته بهتون بگم
اینه که فقط مشکل تو حلال مشکل تو خواهد بود
سوما حتما پیش یک مشاور زبده برو, وقت و پول الکی خرج نکن
چهارما نوع کتابتیون این رو می رسونه که هنوز روحیه دارید و این خیلی خوبه که افسرده نیستید
هرچند ممکنه ذهنتون مشغول باشه که چطوری میشه راه بیرون رفت از این موقعیت زمانی رو پیدا کرد
پنجما
گاهی فقط و فقط زمان هست که میتونه بعضی مشکلات رو حل کنه
به خودتون و خانوادتون زمان بدهید, به آنها هم توصیه کنید به خودشون زمان بدهند...
در کنار ی سکوت از این حادثه , به این حادثه و آثارش کمک کنید از زندگی تون بره بیرون
وقتی ببینه دیگه بهش توجه ای نمیشه خودش میره و شرایط جدیدی برای زندگی پیش می آد...
شرایطی که اقتضائات خاص خودش رو می طلبه
و اگز اون شرایط رو درک کردید, سفارش میکنم هرگز خودتون رو با قبل اون(قبل این حادثه ناگوار) مقایسه نکنید...
یکم مجمل که نه
مختصر گفتم رو حرفام اگه قابل دونستید فکر کنید

اهورانی;632675 نوشت:
دم به تله

همه روز اول صبح
سکه مهر ومحبت را
از قلک دل برداریم
و ببخشیم به اول نفری
که به ما میتابد
اولین عابر امروز
که از کوچه ما میگذرد
و صمیمانه بگوییم :
سلام

سلام، سراسیمه سلام

این کلمه که نقل و قول کردم، منو یاد حرف یکی از خانومای سایت انداخت که قبلا وقتی خونده بودم، در عین تلخی، خیلی برام خنده دار بود

The Emotion Machine;624322 نوشت:
پسره نه درس خونده؛ نه شغلی داره؛ نه ماشینی... خلاصه هیچی نداره؛ ازش می پرسی ازدواج کردی؟ با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم! لامصب تو خودت تله ای.

اهورانی;632675 نوشت:
اصلا تصور کنین کیس مناسب پیدا نکردین

واقعا هم با این شرایط من فک کنم باید یه چار سالی دنبال بگردم تا یکی دم به تله بده

در هر صورت ممنون که وقت گذاشتین

یا حیدر مدد

[="Arial"][="DarkGreen"]

help;632698 نوشت:
واقعا هم با این شرایط من فک کنم باید یه چار سالی دنبال بگردم تا یکی دم به تله بده

حیف اینجا جاش نیست وگرنه ی حرفایی میزدم که دیگه انقد از پول و ماشین و خونه و کوفت و زهرمار حرف نزنن و هی سنگ اندازی نکنن.
خیلیم دلشون بخواد.پسر به این خوبی.
به کسی جسارت نمیکنم منظورم واضحه ولی مردم کورن![/]

Miss Chadoriii;632691 نوشت:
رابطتتون الان با خواهرتون خوبه؟

با وجود همه سرزنشا و زخم زبونایی که خب طبیعیه

باهم خوبید؟

سلام

قضیه سرزنش اونقدرا هم شدید نیست، فقط بعضی وقتا که اعصابش خورده یه تیکه می ندازه

آره رابطمون خیلی خوبه،
کلا سعی می کنم با دلقک بازیام بخندونمش:khandeh!:، البته خیلی استعداد ندارم ها، ولی با تمام توان سعی می کنم دلقک باشم

ببخشید الان باید برم گذرنامه آبجیمو ببرم دفتر زیارتی تحویل بدم، برگردم، جوابتون رو می خونم.

یا حیدر مدد

غربت نشین جان
به شما هم
سلام می کنم:Cheshmak:
چشات مهربون می بینه پسر:Cheshmak:

S.A.J(علی آقا) جان
به شما هم
سلام می کنم
حرفاتون قابل به عالمه ممنون:Gol:

[="Navy"]باسلام:
هرنکته ای که به ذهن بنده می رسیدبقیه کاربران محترم به طورمفصل توضیح داده بودند:ولی نکته ای که بنده تاکیدبیشتری روش دارم این هست که به کودک خانواده توجه ویژه داشته باشین،ومسئله ی بعدی اینکه ،اگرپسرخانواده،کیس مناسبی برای ازدواج پیداکرد،بااثبات لیاقت وشایستگی خودش به خانواده ی خودوطرف مقابل ،اونهاروراضی به ازدواجش کنه،درواقع مسئله ای که به عنوان مشکلتون مطرح کردین دلیل کافی برای تاخیردرازدواج پسرخانواده نیست،مگراینکه دلایل دیگری هم وجودداشته باشند
ماشاءالله روحیه خودتون بسیارخوب هست،وباهمین روحیه میتونیدبه حل مشکلات خانواده بپردازیدوفکرنمی کنم مشکلتون خیلی بحرانی باشه،بیشتربه همدردی احتیاج داریدتاارائه راه حل چون به نظرمی رسه خودتون خیلی خوب بااین مسئله کناراومدین.
ان شاءالله به زودی مشکلتون حل ورفع بشه.
[/]

help;632703 نوشت:
سلام

قضیه سرزنش اونقدرا هم شدید نیست، فقط بعضی وقتا که اعصابش خورده یه تیکه می ندازه

آره رابطمون خیلی خوبه،
کلا سعی می کنم با دلقک بازیام بخندونمش:khandeh!:، البته خیلی استعداد ندارم ها، ولی با تمام توان سعی می کنم دلقک باشم

ببخشید الان باید برم گذرنامه آبجیمو ببرم دفتر زیارتی تحویل بدم، برگردم، جوابتون رو می خونم.

یا حیدر مدد

انصافا خواهر خوبی دارید

من اگه جای خواهرتون بودم ... داداشم میگفت میخوام زن بگیرمو و اینا

مطمئنم که تیکه تیکه اش میکردم به قطعات دو سانت در دو سانت

بعد میشستم دونه دونه قطعه های دو سانتی رو مینداختم جلو گربه ها Fool

ولی جدای از شوخی

میدونم براتون سخته و شما هم دوست دارید تشکیل خانواده بدین و سر و سامون بگیرید

اما تا شرایط خانواده و خاهرتون به ثبات نرسیده بیخیال ازدواج شید

کوجکترین کار شما در راستای ازدواج ... خواهرتونو یاده خاطرات تلخ زندگیش میندازه

مثلا برید خاستگاری ... بنده خدا حتمن یاده مراسم خاستگاری خودش میوفته و دلش میگیره Sad

گاه ادمی حتی نمیداند با خودش چند چند است

saharandishe;632729 نوشت:
ماشاءالله روحیه خودتون بسیارخوب هست،وباهمین روحیه میتونیدبه حل مشکلات خانواده بپردازیدوفکرنمی کنم مشکلتون خیلی بحرانی باشه،بیشتربه همدردی احتیاج داریدتاارائه راه حل چون به نظرمی رسه خودتون خیلی خوب بااین مسئله کناراومدین.

اونی که میخنده و فکر میکنی روحیش بالاست دقیقا بلعکس...شاده چون داروی درمانش همینه....

گاه انسان در بیست سالگی میمیرد ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده میشود

سلام علیکم

جلوی باران رحمت الهی رو نمیشه گرفت

هرچه خداوند سر راه بنده هاش قرار میده هیچ وقت به ضررشون نیست که کاملا میدونیم.

(فداکاری خوبه اما برای امر خیــــر به این صورت که من فعلا بیخیال ازدواج بشم تا خواهرم یا برادرم به یاد گذشته هایش نیفته کار قشنگی نیست به این دلسوزی و کمک نمیگن.)

کسی که عزیزی رو از دست داده یعنی (دور از جمع اسک دین) فوت کرده خب مسیر و سفری است که برای همه بوجود میاد نمیشه که هیچ کاری نکرد به خاطر اون فردی که عزیزش رفته

باید احترام گذاشت و همدردی کرد.

به خواهرتون کمک کنید نه اینکه به خودتون ضرر برسونید

موضوع قفل شده است