جمع بندی آیا ختم نبوت عقلانی بود؟!

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ختم نبوت عقلانی بود؟!

سلام

طبق آیه 40 سوره احزاب ، حضرت محمد خاتم پیامبران و انیباء است :

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً ( احزاب - 40 )

ترجمه : محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

طبق روایات اسلامی ، تا آخرین ماه های عمر پیامبر وحی بر ایشان نازل میشده .

علاوه بر این شواهد تاریخی حاکی از اونه که در آن روزگار در " فهم آیات قرآن " مشکلات زیادی وجود داشته و رفته رفته این مشکلات زیاد و زیاد تر میشدند . تا اونجاکه برداشت نادرست از قرآن امروزه و در عصر خود ما باعث به وجود اومدن بدترین جنایات و وحشی ترین اونها شده ( گروه های تروریستی افراطی )

با وجود اینها که تنها یکی از مشکلات موجوده ، چرا باید نبوت ختم میشد ؟!

نمیدونم جواب شما چی هست ، اما تا اینجا که من خوندم بیشتر جوابها حول " کامل شدن عقل و تفکر مردم و رسیدن به بلوغ فکری " هستش . ( البته منظور از مردم همون اعراب هستن )

آیا نفهمیدن معنای ساده آیاتی که به زبون خود اعراب بوده ، مصداق " کمال عقله " ؟!

اصلا بر چه اساسی گفته میشه " عقل مردم کامل شده " بود ؟! ( همون اعراب جاهلی ) چه شواهدی هست که این ادعا رو اثبات کنه ؟!

برداشت شیعه از اسلام اینه که به ائمه نیاز هست تا در غیاب پیامبر مسئله گوئی کنند ( همون مرجعیت دینی ) .

همین استدلال و نیاز به امام برای بیان و تفسیر آیات قرآن و احکام دیگه ، یکی از بهترین دلایل نیاز به پیامبران بیشتر برای مسلمانان هست .

جواب شما چیه ؟! چه منطقی پشت ختم نبوت بود در حالیکه خود قرآن هنوز به طور کامل تفسیر و نفهیم نشده ، چه برسه به بقیه احکام و قوانین !

با تشکر .

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

Dahim Darni;629740 نوشت:
سلام

طبق آیه 40 سوره احزاب ، حضرت محمد خاتم پیامبران و انیباء است :

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً ( احزاب - 40 )

ترجمه : محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

طبق روایات اسلامی ، تا آخرین ماه های عمر پیامبر وحی بر ایشان نازل میشده .

علاوه بر این شواهد تاریخی حاکی از اونه که در آن روزگار در " فهم آیات قرآن " مشکلات زیادی وجود داشته و رفته رفته این مشکلات زیاد و زیاد تر میشدند . تا اونجاکه برداشت نادرست از قرآن امروزه و در عصر خود ما باعث به وجود اومدن بدترین جنایات و وحشی ترین اونها شده ( گروه های تروریستی افراطی )

با وجود اینها که تنها یکی از مشکلات موجوده ، چرا باید نبوت ختم میشد ؟!

نمیدونم جواب شما چی هست ، اما تا اینجا که من خوندم بیشتر جوابها حول " کامل شدن عقل و تفکر مردم و رسیدن به بلوغ فکری " هستش . ( البته منظور از مردم همون اعراب هستن )

آیا نفهمیدن معنای ساده آیاتی که به زبون خود اعراب بوده ، مصداق " کمال عقله " ؟!

اصلا بر چه اساسی گفته میشه " عقل مردم کامل شده " بود ؟! ( همون اعراب جاهلی ) چه شواهدی هست که این ادعا رو اثبات کنه ؟!

برداشت شیعه از اسلام اینه که به ائمه نیاز هست تا در غیاب پیامبر مسئله گوئی کنند ( همون مرجعیت دینی ) .

همین استدلال و نیاز به امام برای بیان و تفسیر آیات قرآن و احکام دیگه ، یکی از بهترین دلایل نیاز به پیامبران بیشتر برای مسلمانان هست .

جواب شما چیه ؟! چه منطقی پشت ختم نبوت بود در حالیکه خود قرآن هنوز به طور کامل تفسیر و نفهیم نشده ، چه برسه به بقیه احکام و قوانین !

با تشکر .

باسلام وتشکر .
خاتمیت را از چند راه می‌توان توجیه عقلانی کرد:
الف: از راه علل فاعلی، یعنی پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالى به آخرین درجات کمال بار یافته است، چنان که از آیات به دست می‌آید، بنابراین کسی که بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمی‌آید. او شایسته خاتمیت یعنی این کمال نهایی است.
ب: از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است . ابر و باد و مه و خورشید و فلک افتخار دارند که بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهره‌مند ساخته‌اند.
ج: از راه علل غایی :با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده ، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل کشف شده است و نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال کتاب‌های آسمانی نیست.(1)
امام خمینی در تحلیل خاتمیت بیان زیبایی دارد و گفته است:
اگر بعد از خاتم الانبیا، شریعت و نبوتی فرض شود، از سه صورت بیرون نیست:
1ـ اگر در حد کم‌تر و پایین‌تر از شریعت ختمی باشد، نه تنها موجب هدایت نمی‌شود، بلکه پیامد آن نقص و گمراهی بشر است، زیرا بعد از شریعت ختمی فراخواندن بشر به سوی شریعت ناقص و پایین‌تر، دعوت از کمال به نقص و از کامل به ناقص است. این کار خلاف حکمت الهی و مخالف سرشت تکامل و کمال‌خواهی انسان است . آمدن چنین شریعتی بر خلاف مصلحت عالم و آدم است.
2ـ اگر شریعت و نبوت مفروض در سطح شریعت ختمی و مساوی آن باشد، این موجب تکرار در تجلی و برخلاف حکمت الهی است، چه این که بر اساس قاعده «صرف الشیء لا یتکرر = شیء خالص، تکرارپذیر نیست» فرض چنین پدیده ناممکن است.
اگر شریعت جدید کاملاً مساوی و عین شریعت ختمی باشد، پس همان است و شریعت جدید محسوب نمی‌شود. اگر تفاوتی به لحاظ نقص و یا کمال دارد، پس مساوی و هم سطح نبوده است و این خلاف فرض به حساب می‌آید.
3ـ اگر شریعت مفروض، کامل‌تر از شریعت ختمی باشد، این غیر ممکن است زیرا نبوت ختمی، ظهور نبوت روح اعظم بلکه جلوة نبوت اسم اعظم است . همه نبوت‌ها تجلی نبوت آن حضرت است که در بستر زمان‌ها و زمین‌های خاصی ظهور کرده و با گذشت زمان، مدت اعتبار آنها سپری گردیده تا بالاخره نبوت به صورت کامل خود در جهان تجلی کرده است.
بنابراین فرض نبوت برتر و کشف و بسط شریعت کامل‌تر از نبوت و شریعت ختمی قابل تصور نیست، گذشته از این، زیاده بر کمال، نقص محسوب می‌شود. از این رو گفته شده: اقتضا و هدف نهفته در فطرت آدمیان، رسیدن به مقام قرب الهی است . این خواست فطری بدون هدایت و راهنمایی انبیا تأمین نمی‌شود. به همین دلیل، نبوت جزئی نظام هستی به حساب می‌آید، البته مراد کامل‌ترین و آخرین مرحله نبوت است و نه مراحل آغازین آن، زیرا نبوت طبق سنت الهی تدریجاً کامل می‌شود ،همچنان که یک عمارت تدریجاً ساخته می‌شود، اصل نبوت با آدم ابوالبشر آغاز شده و پیوسته رشد کرد تا با نبوت حضرت محمد به صورت کامل خود ظاهر گردید که مقصود و هدف اصلی نبوت بود .سایر نبوت‌ها همه مقدمه و راه رسیدن به این مرحله بوده است. به همین جهت حضرت محمد ختم انبیا شد و نبوت پایان پذیرفت، چون زیاده بر کمال نقص است و درست مثل انگشت اضاله (انگشت ششم) در دست موجب نقص است و نه کمال. به همین دلیل آن حضرت خاتم انبیا است چون نبوت با وجود او به کمال نهایی خود رسیده است.(2)
برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان کرده و گفته اند که پس از آمدن پیامبر اسلام دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.
چون حکمت آمدن پیامبران در گذشته ، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است.
تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:
1 - از حکمت‌های بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت کرده است ( نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(3)
2 - ادیان گذشته کامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت کامل تری را عرضه کند اما قرآن کریم این عامل را نیز در اسلام منتفی می‌داند، چون دین کامل است و تمام آن چه را که آیندگان بدان نیازمندند، آورده است.
3 - یکی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است . این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین می‌گردد.(4) البته خاتمیت به معنای عدم نیاز به دین و آیین جدید است که برخی متأسفانه خاتمیت را به ختم شریعت و دین معنا کرده اند. هدایت و رهبری مسئله دیگری است که انسان هیچ وقت از آن بی نیاز نخواهد بود، از این رو از نظر شیعه، امامت ادامه نبوت است و پیشوایان دین، وظیفه هدایت و راهنمایی مردم را برعهده دارند.
امامان هر چند مقام نبوت ندارند و به آنان وحی نمی‌شود، اما با عالم غیب مرتبط اند و حقایق الهی به آن‌ها الهام می‌گردد. سلسله امامت تا روز قیامت تداوم خواهد یافت تا آن جا که اگر تنها دو نفر روی زمین زنده بمانند، یکی از آنان حجت خداوند خواهد بود.
خداوند پیامبران را برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و خوش بختی مردم و خیر و صلاح آنان مبعوث کرده است. پیامبران آمده‏اند تا راه سعادت را به انسان‏ها نشان دهند. بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش‏آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.
خداوند برنامه سعادت را توسط پیامبران به بشر ابلاغ کرده است و از آن جایی که جامعه انسانی از اوّل شایستگی دریافت برنامه کامل و جامع را نداشت، پیامبران یکی پس از دیگری آمدند تا کم کم برنامه جامع را ارائه نمایند، تا رسیدن به زمان بعثت حضرت محمد(ص). در این زمان بشر به اندازه‏ای از رشد رسید که بتواند برنامه سعادت را به طور جامع و به صورت کامل دریافت کند و آن را حفظ نمایند چون به این مرحله رسید، دین به صورت کامل به گونه‏ای که بتواند تا قیامت نیازهای بشر را تأمین کند، عرضه شد و همه گفتنی‏ها گفته شد و دیگر برنامه و مطلبی باقی نماند تا نیاز به آمدن پیامبری باشد. در این موقعیت پیامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم پیامبران و پایان دهنده نبوت مبعوث گردیده و قرآن به صراحت اعلام فرمود که او آخرین پیامبر است و تا قیامت پیامبری نخواهد آمد.
قرآن می‏فرماید: "محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است".(5) پس نیاز به پیامبر برای این است که نقشه تکامل بشر به وسیله او ارسال شود. وقتی بشر نقشه کامل را دریافت نمود، دیگر نیازی به بعثت پیامبر ندارد.
به دیگر سخن: انبیای پیشین برای این که انسان بتواند در راه پرنشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود، هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه به وسیله آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) از سوی خداوند بزرگ در اختیار او قرار گیرد. بدیهی است با دریافت نقشه کلی و جامع نیازی به نقشه دیگر نخواهد بود.
رسول خدا(ص) فرمود: "من آن خشت آخرینم و من خاتم پیامبرانم".(6)
چون انسان‏ها آخرین نقشه را دریافت نموده‏اند، با کمال عقلی که به آن دست یافته‏اند، به وسیله آن می‏توانند زندگی و خوشبختی را ترسیم کنند. به این دلیل نقشه کامل به انسان داده شده که چون به مرحله‏ای از بلوغ فکری دست یافت که می‏تواند سعادت و رستگاری را بفهمد و در زندگی خود اجرا کند، نیز وجود امامان معصوم(ع) بعد از پیامبر، انسان‏ها را از دریافت‏های اشتباه و فهم غلط آیات الهی یا این نقشه زندگی و از تفسیرهای متفاوت که می‏تواند انسان‏ها را به بیراهه بکشاند، تضمین می‏کند، بنابراین با وجود نقشه کامل زندگی و مفسران معصوم که ما را از خطا و اشتباه باز می‏دارند، نیازی به پیغمبر جدید نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. وحی و نبوت در قرآن، ص 409، نشر مرکز اسراء، قم 1385ش.
2. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 280، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
3. حجر (15) آیه 9.
4.محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص 188 - 184، با تلخیص.
5. احزاب (33) آیه 40.
6. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 412.

[=Times New Roman]

[="Arial"]برای پاسخ به این سوال ابتدا باید بدونیم چرانیاز به پیامبر بود
[=Times New Roman]

[="Arial"]این دلایل شامل:1.لزوم استمرار در دعوت 2. رشد سطح فکری جوامع 3. تحریف تعالیم وکتاب های پیامبران قبلی
[=Times New Roman]

[="Arial"]حال به پاسخ می پر دازیم:
[=Times New Roman]

[="Arial"]بعد از امدن اسلام پس از مدتی مردم به جاییرسیدند که می تونستند بر نامه ی کامل یعنی قران را دریافت کنند
[=Times New Roman]

[="Arial"]وبا عنایت خدا وتلاش پیامبر ومردم قران حفظ شود و قران تحریف نشد وبه این ترتیب دلیل3 برطرف شد همچنین قران هم به همه ی نیاز های مردم در هر دوره ای پاسخ می دهد پس دلیل 2 برطرف شد
[=Times New Roman]

[="Arial"]همچنین وجود امامان بعد پیامبران نیاز استمرار در دعوت(دلیل 1) را برطرف می کرد
[=Times New Roman]

[="Arial"]پس ختم نبوت کاملا عقلانی بود
[=Times New Roman]

[="Arial"]یامهدی(عج)
[=Times New Roman]

[="Tahoma"][="Black"]سلام

ممنونم از پاسختون .

راجع به بعضی مطالب شما من نقد هایی دارم که در ادامه اونها رو ارائه میدم :

صادق نوشت:
الف: از راه علل فاعلی، یعنی پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالى به آخرین درجات کمال بار یافته است، چنان که از آیات به دست می‌آید، بنابراین کسی که بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمی‌آید. او شایسته خاتمیت یعنی این کمال نهایی است.

ب: از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است . ابر و باد و مه و خورشید و فلک افتخار دارند که بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهره‌مند ساخته‌اند.

ببینید من از " علت ختم نبوت " پرسیدم ، از " علت خاتمیت حضرت محمد " نپرسیدم . جواب شما مربوط به خاتمیت حضرت محمده ، نه علت خاتمیت .

صادق نوشت:
با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل کشف شده است و نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال کتاب‌های آسمانی نیست.

بحث شما اونطور که من فهمیدم مربوط به اینه که نیازی به شریعت جدید برای ام القری و حولش نیست .

اما اگر به صحبت های من توجه کرده باشید ، من از شریعت جدید حرف نزدم . به عبارت دیگه بنابر دلایلی که برخی از اونها توی پست اولم اومد ، خود همین شریعت نیاز به تفهیم داره ،

پس با این دید به این مسئله نگاه کنید که اصولا فعلا ، من حرفی از شریعت جدید نزدم !

صادق نوشت:
1 - از حکمت‌های بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت کرده است ( نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(

حفظ و صیانت از " محتوی " دعوت پیامبر قبلی شامل " بیان ، توضیح و تصحیح اشتباهات " مفاهیم شریعته .

اما در آیه ای که شما آوردید نهایت چیزی که بتوان گفت این است که " حفاظت از ظاهر آیه ها " وعده داده شده ، اما از تبیین مفاهیم آیات و احکام دینی هیچ حرفی زده نشده .

پس نمیشه این رو دلیلی برای تدوام نیافتن نبوت پذیرفت .

صادق نوشت:
دین کامل است و تمام آن چه را که آیندگان بدان نیازمندند، آورده است.

بر فرض بپذیریم که کلیت دین کامل و جامع است ، اما به نظر شما 23 سال فرصت کافی برای بیان و توضیح این کلیات هست ؟!

فاصله بین پیامبران تشریعی به قرن ها سال میرسه تازه بعد از اینهمه مدت آخرش دین تحریف شده !!!، اونوقت چطوریه که ظرف 23 سال دین کامل برای اکثریت جامعه تفهیم شد ؟!

اونم برای چه جامعه ای ؟! اعراب جاهلی ! اعرابی که خود قرآن وجود نشانه هایی از جاهلیت ( حتی پس از گذشت ده سال از مسلمان شدنشون ) در اونها رو بیان کرده .

صادق نوشت:
امامان هر چند مقام نبوت ندارند و به آنان وحی نمی‌شود، اما با عالم غیب مرتبط اند و حقایق الهی به آن‌ها الهام می‌گردد.

این یه جور بازی با الفاظه . چه فرقی هست که ارتباط با عالم غیب و دریافت حقایق الهی از طریق وحی باشه یا از طریق الهام؟!

به هر حال خود شما هم تلویحا اشاره کردید که هنوز برای تبیین مفاهیم و احکام به ارتباط با عالم غیب و دستورات الهی نیاز هست .

منتها اسامی عوض شدند !! هرچند با تغییر الفاظ حقیقت تغییری نمیکند .

صادق نوشت:
خداوند برنامه سعادت را توسط پیامبران به بشر ابلاغ کرده است و از آن جایی که جامعه انسانی از اوّل شایستگی دریافت برنامه کامل و جامع را نداشت، پیامبران یکی پس از دیگری آمدند تا کم کم برنامه جامع را ارائه نمایند، تا رسیدن به زمان بعثت حضرت محمد(ص). در این زمان بشر به اندازه‏ای از رشد رسید که بتواند برنامه سعادت را به طور جامع و به صورت کامل دریافت کند و آن را حفظ نمایند چون به این مرحله رسید، دین به صورت کامل به گونه‏ای که بتواند تا قیامت نیازهای بشر را تأمین کند، عرضه شد و همه گفتنی‏ها گفته شد و دیگر برنامه و مطلبی باقی نماند تا نیاز به آمدن پیامبری باشد.

دقیقا بحث من هم همینجاست . اون اعراب تا چه حد تونستن برنامه سعادتشون رو به طور کامل دریافت کنن ؟! و اون رو حفظ کنند ؟!

و حال اونکه اونها ساده ترین کار ممکن رو هم نتونستن انجام بدن ! اونها حتی در الفاظ و ظاهر خود قرآن هم با هم اختلاف داشتند !! برای اطلاعات بیشتر به کتاب المصاحف اثر ابوبکر بن ابی داود مراجعه کنید .

اونوقت چنین افرادی آماده دریافت جامع ترین برنامه ها بودن؟!!!

فرمودید همه گفتنی ها گفته شده بود ، اگر همه گفتنی ها گفته شده بود چطور بود که به عقیده شیعه اکثریت مطلق همین افرادی که آماده دریافت برنامه جامع بودن ، گمراه شدند !!!

چطور میشه بین گمراهی در عرض سه روز بعد از فوت پیامبر و آمادگی داشتن برای دریافت دین کامل جمع بست ؟!!

اتفاقا همین اتفاقاتی که به نقل شیعه در صدر اسلام افتاده ، چه در زمان پیامبر و چه سه روز بعد از فوت ایشون ، بهترین دلیل برای اثبات اینه که اون جامعه هیچ گونه آمادگی برای پذیرش دین جامع رو نداشته !

صادق نوشت:
وقتی بشر نقشه کامل را دریافت نمود، دیگر نیازی به بعثت پیامبر ندارد.

یعنی وظیفه انبیا اینه که نقشه راه رو به انسان بدن ؟!

اگر اینطور بوده ، پس اینهمه درگیری و زد و خورد واسه چی بوده ؟!

یه کم مذهبی تر :

چه نیازی به حضور پیامبران تبلیغی بود ؟! نقشه راه رو که پیامبران تشریعی داده بودن !

صادق نوشت:
با کمال عقلی که به آن دست یافته‏اند،

Dahim Darni نوشت:
آیا نفهمیدن معنای ساده آیاتی که به زبون خود اعراب بوده ، مصداق " کمال عقله " ؟!

اگر موافق هستید ، راجع به همین " کمال یا نقصان عقلی " جامعه در زمان پیامبر بحث کنیم . چون به نظرم روشن شدن این مورد به پیشرفت بحث کمک زیادی میکنه .

با تشکر.

صادق نوشت:
[/]

Dahim Darni;629740 نوشت:
سلام

طبق آیه 40 سوره احزاب ، حضرت محمد خاتم پیامبران و انیباء است :

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً ( احزاب - 40 )

ترجمه : محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

طبق روایات اسلامی ، تا آخرین ماه های عمر پیامبر وحی بر ایشان نازل میشده .

علاوه بر این شواهد تاریخی حاکی از اونه که در آن روزگار در " فهم آیات قرآن " مشکلات زیادی وجود داشته و رفته رفته این مشکلات زیاد و زیاد تر میشدند . تا اونجاکه برداشت نادرست از قرآن امروزه و در عصر خود ما باعث به وجود اومدن بدترین جنایات و وحشی ترین اونها شده ( گروه های تروریستی افراطی )

با وجود اینها که تنها یکی از مشکلات موجوده ، چرا باید نبوت ختم میشد ؟!

نمیدونم جواب شما چی هست ، اما تا اینجا که من خوندم بیشتر جوابها حول " کامل شدن عقل و تفکر مردم و رسیدن به بلوغ فکری " هستش . ( البته منظور از مردم همون اعراب هستن )

آیا نفهمیدن معنای ساده آیاتی که به زبون خود اعراب بوده ، مصداق " کمال عقله " ؟!

اصلا بر چه اساسی گفته میشه " عقل مردم کامل شده " بود ؟! ( همون اعراب جاهلی ) چه شواهدی هست که این ادعا رو اثبات کنه ؟!

برداشت شیعه از اسلام اینه که به ائمه نیاز هست تا در غیاب پیامبر مسئله گوئی کنند ( همون مرجعیت دینی ) .

همین استدلال و نیاز به امام برای بیان و تفسیر آیات قرآن و احکام دیگه ، یکی از بهترین دلایل نیاز به پیامبران بیشتر برای مسلمانان هست .

جواب شما چیه ؟! چه منطقی پشت ختم نبوت بود در حالیکه خود قرآن هنوز به طور کامل تفسیر و نفهیم نشده ، چه برسه به بقیه احکام و قوانین !

با تشکر .


سلام علیکم،
آنچه ختم شد نبوت تشریعی است و نه حجت‌های الهی و این به معنای تمام شدن خبرهای لازم برای هدایت بشر است که باید جدای از حجت‌های عقلی از خداوند به انسان می‌رسید، فهم کامل آن اخبار و تفسیر درست آن و انطباق دادن آن با شرایط جدید طبیعی است که کار هر کسی نباشد چون همه‌ی انسان‌ها از نظر سطح درک و شعور مانند هم نیستند و اگر هم برخی هوش و استعداد و قدرت تحلیل و درک بیشتری در فهم اخبار الهی داشته باشند هنوز باید مراقب بود که آنهایی که بهشان اعتماد می‌شود واقعاً هم قابل اعتماد باشند و افرادی نباشند که قصد سوء استفاده از دین خدا به نفع خودشان داشته باشند، به همین دلیل همیشه باید حجت‌های خداوند در میان مردمان باشند و این حجت‌ها باید از طرف همان خدایی که اخبار را فرستاده است به عنوان امین بر وحی خدا معرفی شده باشند، چه با واسطه و چه بی‌واسطه
طبق عقائد ما حضرت مسیح علیه‌السلام در آخرالزمان باز خواهند گشت و همینطور حداقل تمام انبیائی که به شهادت رسیده‌اند و مرگ را تجربه نکرده‌اند، آنها وقتی باز می‌گردند نبی هستند یا نیستند؟ هستند ولی وحی از نوعی که قبلاً به ایشان می‌شد دیگر نمی‌شود دلیلش هم کاسته شدن مقام ایشان نیست بلکه تمام شدن اخبار آسمانی است، الآن هر جایی که انسان به استیصال برسد راه برون‌‌رفت از آن شرایط را می‌شود از اخبار رسیده استخراج کرد ولی قبل از ختم نبوت در بسیاری از موارد پیامبران اقدامی نمی‌کردند تا وحی خدا برسد. خود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هم اگر مثلاً ۱۰ سال بیشتر عمر می‌کردند بر خود ایشان هم دیگر وحیی به آن معنا نمی‌آمد چه آنکه اخبار تمام شده بود ...
بنابراین پاسخ سؤال شما این است که شما دو مطلب را با هم خلط کرده‌اید، یکی تمام شدن اخبار است و دیگری وجود حجت الهی در میان مردم که نیاز به آن همیشه خواهد بود و کسی هم منکر این مطلب نیست و مطابق اعتقادات ما هم زمین تقریباً هرگز از حجت الهی خالی نخواهد شد ...
یا علی علیه‌السلام

Dahim Darni;630288 نوشت:
چه نیازی به حضور پیامبران تبلیغی بود ؟! نقشه راه رو که پیامبران تشریعی داده بودن !

سلام علیکم
پیامبران تبلیغی و اوصیاء انبیاء کارشان هدایت مردم بر اساس شریعت موجود در زمان خودشان بوده است،‌برخی از این حجت‌های الهی در این کار گاهی متوقف بر وحی الهی می‌شدند و راهکار به ایشان وحی می‌شد، ایشان شدند انبیاء غیرتشریعی و آنها که در زمانشان نیازی به وحی نبود و با همان وحی‌های پیشین می‌شد هدایت را انجام داد و برای ایشان وظایف مشخص بوده است شدند اوصیاء ... اگرچه این بیان شاید زیاد دقیق نباشد ولی در رابطه با سؤال شما چه بسا معنا را بتواند برساند
با آمدن قرآن دیگر پاسخ هر وضعیتی قابل برداشت از همین قرآن هست ... در روایات شیعه مثلاً داریم که حضرت علی علیه‌السلام به کمک حروف مقطعه فتنه‌های موجود را می‌شناختند و علومی مانند علوم جفر و اینها کار وحی را می‌توانند انجام دهند و این راهکارها تا قبل از نزول قرآن به این صورت ممکن نبود
یا علی علیه‌السلام

Dahim Darni;630288 نوشت:
سلام

ممنونم از پاسختون .

راجع به بعضی مطالب شما من نقد هایی دارم که در ادامه اونها رو ارائه میدم :

باسلام وسپاس .
از نقد های ناز تان استقبال می شود .

ببینید من از " علت ختم نبوت " پرسیدم ، از " علت خاتمیت حضرت محمد " نپرسیدم . جواب شما مربوط به خاتمیت حضرت محمده ، نه علت خاتمیت .

این مسله به لحاظ وجود عینی یک مصداق بیش ندارد لذا در اصل باز دهی معرفتی تفاوت رخ نمی دهد .

بحث شما اونطور که من فهمیدم مربوط به اینه که نیازی به شریعت جدید برای ام القری و حولش نیست .

نه خیر مراد حقیر تنها ام القرا نیست بلکه همه عالم جود است چه رسد به عالم دنیا .
اما اگر به صحبت های من توجه کرده باشید ، من از شریعت جدید حرف نزدم . به عبارت دیگه بنابر دلایلی که برخی از اونها توی پست اولم اومد ، خود همین شریعت نیاز به تفهیم داره ،
قطعا چنین است که شریعت ختمی نیاز به سر پرست معصوم و وائمه ع مفسیر وتبیین کننده حقایق آن است .
پس با این دید به این مسئله نگاه کنید که اصولا فعلا ، من حرفی از شریعت جدید نزدم !
چشم با همین دید در خدمت هستم .

حفظ و صیانت از " محتوی " دعوت پیامبر قبلی شامل " بیان ، توضیح و تصحیح اشتباهات " مفاهیم شریعته .

البته تعبیر اشتباه ،در کلام تان اشتباه است چون اشتیاه در شریعت معنا ندارد چون کلام وحی منزه از اشتباه است .
اما در آیه ای که شما آوردید نهایت چیزی که بتوان گفت این است که " حفاظت از ظاهر آیه ها " وعده داده شده ، اما از تبیین مفاهیم آیات و احکام دینی هیچ حرفی زده نشده .
آیه ناظر به حفظ از تحریف قران است که مثل کتاب های انبیا پیشین دچار آن نشود تا نیاز به نزول کتاب دیگر باشد . .
پس نمیشه این رو دلیلی برای تدوام نیافتن نبوت پذیرفت .
یکی از دلایل خاتمیت تحریف شدن کتاب های پیشین ومصونیت قران از تحریف است کتاب شهید مطهری را در این باره مطالعه نماید .

بر فرض بپذیریم که کلیت دین کامل و جامع است ، اما به نظر شما 23 سال فرصت کافی برای بیان و توضیح این کلیات هست ؟!

یکی از حکمته های ضرورت وجود امام معصوم بعد از پیامبر همین است
فاصله بین پیامبران تشریعی به قرن ها سال میرسه تازه بعد از اینهمه مدت آخرش دین تحریف شده !!!، اونوقت چطوریه که ظرف 23 سال دین کامل برای اکثریت جامعه تفهیم شد ؟!
رسول خدا بسیاری از معارف را تبیین نمود بعد از او ائمه ع هر کدام در زمان خود به تبیین معارف قران وسنت پرداخته اند .
اونم برای چه جامعه ای ؟! اعراب جاهلی ! اعرابی که خود قرآن وجود نشانه هایی از جاهلیت ( حتی پس از گذشت ده سال از مسلمان شدنشون ) در اونها رو بیان کرده .

این یه جور بازی با الفاظه . چه فرقی هست که ارتباط با عالم غیب و دریافت حقایق الهی از طریق وحی باشه یا از طریق الهام؟!

اگر الهام بر معصوم باشد از یک نظر یعنی در حجت بودن فراقی نیست هر حجت شرعی است لذا حرف امام معصوم مثل حرف رسول الله حجت است .
به هر حال خود شما هم تلویحا اشاره کردید که هنوز برای تبیین مفاهیم و احکام به ارتباط با عالم غیب و دستورات الهی نیاز هست .
بلی لذا وجود امام معصوم لازم است .
منتها اسامی عوض شدند !! هرچند با تغییر الفاظ حقیقت تغییری نمیکند .

دقیقا بحث من هم همینجاست . اون اعراب تا چه حد تونستن برنامه سعادتشون رو به طور کامل دریافت کنن ؟! و اون رو حفظ کنند ؟!

و حال اونکه اونها ساده ترین کار ممکن رو هم نتونستن انجام بدن ! اونها حتی در الفاظ و ظاهر خود قرآن هم با هم اختلاف داشتند !! برای اطلاعات بیشتر به کتاب المصاحف اثر ابوبکر بن ابی داود مراجعه کنید .

اونوقت چنین افرادی آماده دریافت جامع ترین برنامه ها بودن؟!!!

به اعتقاد شیعه ائمه معصوم بعد از پیامبر عهد ه دار تبیین معارف وحی بودا ند ونه آنهای که شما اشاره نموده اید .
فرمودید همه گفتنی ها گفته شده بود ، اگر همه گفتنی ها گفته شده بود چطور بود که به عقیده شیعه اکثریت مطلق همین افرادی که آماده دریافت برنامه جامع بودن ، گمراه شدند !!!
آنچه لازم بود از سوی خدا وپیامبر بیان شده بود ولی در عمل عده ی دچار مشکل شدند
چطور میشه بین گمراهی در عرض سه روز بعد از فوت پیامبر و آمادگی داشتن برای دریافت دین کامل جمع بست ؟!!
سر پرست دین ائمه معصوم بوده اند ونه آفراد که گمراه شدند .
اتفاقا همین اتفاقاتی که به نقل شیعه در صدر اسلام افتاده ، چه در زمان پیامبر و چه سه روز بعد از فوت ایشون ، بهترین دلیل برای اثبات اینه که اون جامعه هیچ گونه آمادگی برای پذیرش دین جامع رو نداشته !
دین تنها برای آنها نبوده بلکه اسلام دین همه جهان بشر است ودین بر حضرت ختمی مرتبت ناز ل شد که کامل واکمل بشر بود وهست .

یعنی وظیفه انبیا اینه که نقشه راه رو به انسان بدن ؟!

وظیفه انبیا بیان حقایق وحی برای بشر است .
اگر اینطور بوده ، پس اینهمه درگیری و زد و خورد واسه چی بوده ؟!
هوای نفس عده ای را به این کار وادار نمود که علی رغم وجود امام معصوم در بین شان دچار آنهمه بر داشتهای غلط از دین بشوند .
یه کم مذهبی تر :

چه نیازی به حضور پیامبران تبلیغی بود ؟! نقشه راه رو که پیامبران تشریعی داده بودن !

انبیا تبلغی نقش شان شبیهه نقش ائمه ع بوده است که حافظ ومبیین شریعت انبیا تشریعی بوده اند

اگر موافق هستید ، راجع به همین " کمال یا نقصان عقلی " جامعه در زمان پیامبر بحث کنیم . چون به نظرم روشن شدن این مورد به پیشرفت بحث کمک زیادی میکنه .

هر چه دوست دارید مطرح نماید تا پاسخ لازم در طبق اخلاص گذاشته وتقدیم تان گردد .
با تشکر.
سپاس از سوالات گل رنگ تان
سپاس از بیانات وآهنگ تان
الهی که گل خندد افکار تان
شود گلشن گل ز کردار تان

[="Tahoma"][="Black"]سلام

ممنونم که اینقدر با حوصله و متین جواب مطالب من رو بیان کردین .

نتیجه کلی که من از حرف های شما میگیرم اینه که نبوت تشریعی ختم شده ( که البته از اول هم من روی این مسئله بحثی نداشتم ) ، اما همچنان به انسان هایی با وظیفه ای مشابه وظیفه انبیای تبلیغی نیاز هست .

صادق نوشت:
قطعا چنین است که شریعت ختمی نیاز به سر پرست معصوم و وائمه ع مفسیر وتبیین کننده حقایق آن است .

صادق نوشت:
رسول خدا بسیاری از معارف را تبیین نمود بعد از او ائمه ع هر کدام در زمان خود به تبیین معارف قران وسنت پرداخته اند

صادق نوشت:
انبیا تبلغی نقش شان شبیهه نقش ائمه ع بوده است که حافظ ومبیین شریعت انبیا تشریعی بوده اند

حالا سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که :

مفهوم آیه 40 سوره احزاب ختم نبوت تشریعیه یا تبلیغی یا هردو؟!

بازم تشکر .[/]

Dahim Darni;630539 نوشت:
سلام

ممنونم که اینقدر با حوصله و متین جواب مطالب من رو بیان کردین .

باسلام وسپاس .
افتخار می کنم که با پرسشگر ی بزرگواری مثل جناب مستطاب عالی طرف بحث هستم .

نتیجه کلی که من از حرف های شما میگیرم اینه که نبوت تشریعی ختم شده ( که البته از اول هم من روی این مسئله بحثی نداشتم ) ، اما همچنان به انسان هایی با وظیفه ای مشابه وظیفه انبیای تبلیغی نیاز هست .
حالا سوالی که اینجا مطرح میشه اینه که :
مفهوم آیه 40 سوره احزاب ختم نبوت تشریعیه یا تبلیغی یا هردو؟!
بازم تشکر .

در ابتدا باید اشاره شود آیه یاد شده اختصاص دارد به نبوت وحی تشریعی .
چه این که نبوت تبلیغی هم در عصر محمدی وجود ندارد به جای آن امامت مطرح شده است .
در تبیین کلی مسله باید گفت :
وحی در لغت به معنی فهماندن مطلب به صورت سریع و پنهانی است. با کلام یا بی کلام و با رمز و اشاره. در اصطلاح شرعی و دینی وحی عبارت است از علومی که انسانی کامل از طریق غیر عادی ( غیر از راه حس و عقل ) و با ارتباط با غیب دریافت می کند. به وسیله فرشته باشد یا در بیداری باشد یا در خواب فرقی نمی کند. (1)
وحی بر چند نوع است. دو نوع از اقسام وحی عبارت است از:
1- وحی نبوت و تشریع
2- وحی به صورت خبر غیبی
وحی تشریعی وحی ای است که متضمن آموزه های دینی، چه به صورت احکام و یا غیر آن می باشد، ولی وحی اخبار غیبی دریافت هر گونه خبری را از غیب می گویند که از دید دیگران مخفی است.
وحی تشریعی که مختص به پیامبران است، با رحلت رسول اکرم (ص) قطع شده است. هیچ بشری حتی امام معصوم نمی تواند دریافت کننده چنین وحی باشد، ولی وحی نوع دوم مختص به پیامبران نیست. بقیه انسان ها اگر استعداد آن را در خود ایجاد کنند ،می توانند برخوردار از آن باشند. این نوع وحی در آیات قرآن بر غیر انبیا نیز صورت گرفته است، مانند مادر حضرت موسی و حضرت مریم.(2)
امامان معصوم شیعه و یا برخی دیگر از انسان های والا مثل حضرت زهرا سلام الله علیها می توانند از آن برخوردار باشند، به این گونه از وحی، تحدیث و به کسی که براو وحی می شود محدَّث می گویند. در حدیثی آمده است:
« ان اوصیاء محمد علیه و علیهم السلام محدثون » (3) اوصیای محمد محدث اند، یعنی صدای فرشته را می شنیدند، ولی خود او نمی دیده اند.
نیز در حدیث دیگر آمده است: «فاطمة کانت محدثة و لم تکن نبیة » (4) فاطمه زهرا محدثه بوده است که صدای فرشته را می شنید، ولی نبی نبود.
پس وحی به معنای تشریعی بعد از پیامبر حتی یک بار هم نازل نشده، ولی وحی به معنای تحدیث برای حضرت فاطمه (ع) نیز نازل گردیده است.(5) و بر اساس روایات، جبرئیل به حضور حضرت زهرا(ع) می‌رسید، مثلاً امام صادق(ع) فرمود:
«إنّ فاطمه مَکَثَت بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوماً و کان دخلها حزن شدید على أبیها، ‌و کان جبرئیل یأیتها فیحسن عزائها على أبیها ویطیّب نفسها ویخبرها بما یکون بعدها ذریّتها وکان علیّ(ع) یکتب ذلک؛(6) فاطمه زهرا (ع) بعد از پیامبر هفتاد و پنج روز زنده بود. مرگ پدرش او را دچار اندوه شدید کرده بود، جبرئیل نزد او می‌آمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت می‌گفت. فاطمه را با بیان مقام و منزلت پیامبر شاد می‌ساخت. از حوادث پدید آمده بر فرزندانش او را خبر می‌داد. علی(ع) آن ها را می‌نوشت».
امام خمینی(ره) با الهام از روایات در این باب گفته:
فاطمه (س) در مرگ پدرش حزن شدید داشت، جبرئیل می‌آمد ایشان را تسلیت می‌داد و از مسایل آینده به او می‌گفت. در مدت 75 روز که فاطمه زنده بود، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است، آمدن جبرئیل برای کسی ساده نیست. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می‌آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است تا تناسب بین روح این کسی که جبرئیل می‌آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیا(ع) بوده و در حضرت زهرا(س) نیز بوده است. (7)
اما این که در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت(ع) آمده
مراد از این وحی، وحی تشریعی نیست، بلکه وحی تسدیدی(پشتیبانی)است. چنان که در نهج البلاغه آمده که امیر مؤمنان فرمود: رسول خدا به من فرمود:
«إنّک تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلاّ أنّک لست بنبیّ؛(8)
می‌شنوی آنچه می‌شنوم. می‌بینی آنچه می‌بینم، لکن پیامبر نیستی».
این ها مسائلی است که از جزئیات آن خبری نداریم.از روایات به دست می‌آید که امام معصوم، فرشتگان را می‌بینید، ولی به عنوان نبی و دریافت کننده وحی نیست. چون نزول جبرئیل برای آوردن وحي به عنوان شریعت و کتاب‌های آسمانی از مختصات انبيا است.(9)

پی نوشت ها:
1. راغب اصفهانی، مفردات راغب، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1411 ق، ص 515.
2. آل عمران(3)، آیه 42؛ مریم(19)، آیات 17 - 21؛ طه(20)، آیه 38 و ...
3. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، نشر دار الکتب ا لاسلامیه، تهران، 1388 ق، ج 1، ص 177.
4. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 26، ص 791.
5. محمد امین صادقی، جلوه های قرانی در نگاه امام خمینی نشر موسسه آثار امام خمینی 1388 ش، ص 28.
6. کلینی، الکافی، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1380 ق، ج 2، ص 355.
7. ر،ک: امام خمینی، صحیفه امام، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1383 ش، ج 2، ص 4 ـ 6.
8. نهج البلاغه، خطبه 1، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380 ش.
9. تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى ، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏، ج 13، ص 36.

[="Tahoma"][="Black"]سلام

بازم از وقتی که بابت ارائه این مطالب گذاشتین تشکر میکنم .

صادق نوشت:
نبوت تبلیغی هم در عصر محمدی وجود ندارد به جای آن امامت مطرح شده است

بحث من هم بر سر همین قسمته .

ینی از یه طرف شما میگین همچنان به انسان هایی نیاز هست که وظیفه " پیامبران تبلیغی " رو انجام بدن . اما از طرف دیگه هم نبوت تبلیغی بعد از پیامبر منتفی میشه .

تنها در یه صورت این امکان وجود داره و اون اینکه " اسم " ها رو از " پیامبر تبلیغی " به " امام " تغییر بدیم .

اما آیا واقعا با تغییر اسم حقیقت هم عوض میشه ؟!

صادق نوشت:
پس وحی به معنای تشریعی بعد از پیامبر حتی یک بار هم نازل نشده، ولی وحی به معنای تحدیث برای حضرت فاطمه (ع) نیز نازل گردیده است.

ببینید صورت مسئله روشنه :

بعد از پیامبر شارع ، یعنی حضرت محمد ، یا به تبیین احکام و تفسیر و توضیح مفاهیم شریعت پیامبر نیاز هست یا نیاز نیست .

مسلما جواب شما اینه که نیاز هست .

حالا این نیاز از دو راه یا ترکیبی از هر دو بر طرف میشه :

یا به واسطه علوم الهی که شامل علم لدنی و خبرگرفتن از غیب و ... هست ، یا از طریق استنباط از مفاهیم شریعت موجود ( که منابع اون قرآن و سنت هستند ) که به مورد اخیر اجتهاد میگیم .

طبق عقیده شیعه نیاز مذکور از طریق راه اول ( یعنی به کمک وجود انسان هایی با علم الهی ) به طور کامل حل میشه .

اگر این عقیده رو بپذیریم ازش دو نتیجه میگیریم :

1 ) درجه عقل و علم و تمدن مردم عصر پیامبر اسلام به پایه ای نرسیده است که خود بتوانند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشوند.

2 ) چون مورد بالا تحقق پیدا نکرده ، همچنان به وجود پیامبران تبلیغی نیاز هست .

در حقیقت دو نتیجه ای که از عقیده شیعه گرفته میشه در ارتباط عمیقی با هم قرار گرفتن . به این صورت که یکی دیگری رو نتیجه میده .

در زیر توجه شما رو به قسمتی از سخنان استاد مرتضی مطهری که در کتاب ختم نبوت ص 173 و 174 اومده معطوف میکنم :

« تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد »

مطالب بالا تاییدی هستند واسه دو تا نتیجه ای که من از عقیده شیعه گرفتم .

و چون شما عقیده جمهور اهل سنت رو قبول ندارین ( مبنی بر عدم نیاز به امام ) به اون قسمت دیگه کاری ندارم .

از لطفتون ممنونم .[/]

Dahim Darni;630695 نوشت:
سلام

بازم از وقتی که بابت ارائه این مطالب گذاشتین تشکر میکنم .

سپاس دو چندان از آن شیر مرد
که از طرح پرسش بر آورده گرد
سوالی فرستاد اندر پگاه
همآورد خواهد در این رزمگاه
کمندی به بازو کمانی بدست
جوان برو مند ولشکر شکست
ندیده ست رزم آوران بزرگ
کمان بلند وکمندی سترگ
بیا تا که این رزم کار آورییم
سخن های پر مغز بار آورییم

بحث من هم بر سر همین قسمته .

ینی از یه طرف شما میگین همچنان به انسان هایی نیاز هست که وظیفه " پیامبران تبلیغی " رو انجام بدن . اما از طرف دیگه هم نبوت تبلیغی بعد از پیامبر منتفی میشه .

تنها در یه صورت این امکان وجود داره و اون اینکه " اسم " ها رو از " پیامبر تبلیغی " به " امام " تغییر بدیم .

اما آیا واقعا با تغییر اسم حقیقت هم عوض میشه ؟!

سخن از تغییر لفظ نیست بلکه :
پیامبران تبلیغی که با بهره‏ مندی از وحی، به ارشاد مردم و تبلیغ تعلیمات پیامبر صاحب شریعت قبل از خود مأمور بوده‏اند. پیامبران اولوالعزم هم در مقام تلقی شریعت و دستورعمل الهی از وحی بهره می‏بردند و هم در مقام ابلاغ آن؛ اما پیامبران تبلیغی تنها در مقام تبلیغ از وحی بهره‏مند بودند.
امامان و پیامبران تبلیغی، هر چند در این که به نوعی مرجع مردم در تببین و تفسیر آیین پیامبر صاحب شریعت هستند، مشترک‏اند اما دو تفاوت عمده میان امامان و پیامبران ـ اعم از اولوالعزم و تبلیغی ـ وجود دارد:
1. ویژگی تمام پیامبران، این است که به آنان وحی می‏شود؛ در حالی که به امام وحی نمی‏شود. هر چند مضامین وحی را از پیامبر به طریقی رمزی و غیبی و یا الهام الهی دریافت کنند.
2. وظیفه و شأن عموم پیامبران، دعوت، تبلیغ و ارشاد مردم و ارائه طریق هدایت و سعادت به آنان است:«و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه لیبیّن لهم، فیضّل الله من یشاء و یهدی من یشاء ؛(1) هیچ پیامبری را در میان قومی نفرستادیم، مگر طبق زبان و لغت آن قوم، تا برای آنان [معارف و احکام الهی را] بیان کند. آن گاه خداوند هر که را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدایت می‏کند.
از این آیه استفاده می‏شود که مأموریت پیامبران، تنها بیان احکام و معارف الهی و ارائه طریق به سوی خدا است؛ اما هدایت به دست خداوند است و آنان در این امر نقشی ندارند. در حالی که امام به اذن خداوند، هدایت می‏کند؛ یعنی هدایت امام، به نحو ایصال و رساندن به مقصد و مطلوب است؛ نه صرف ارائه طریق (که شأن پیامبران است). امام کسی است که باطن و حقیقت نامحسوس مخلوقات (عالم ملکوت) برای او مشهود است و به واسطه سیطره‏ای که بر باطن دارد، انسان را از جنبه ملکوتی هدایت می‏کند.
به همین جهت منصب امامت، مقامی والاتر و برتر از نبوت است که برخی از پیامبران، از این مقام برخوردارند. قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) تصریح می‏کند: مقام امامت در اواخر عمر ابراهیم(ع) و پس از این که از مقام نبوت برخوردار بود و از آزمایش‏های مختلف الهی سربلند بیرون آمد، به حضرت اعطا شد: «واذا ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات فاتمّهنّ قال انّی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی...؛(2) یاد آور هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند، امتحان فرمود. او همه را به درستی به جا می‏آورد، خداوند به او گفت: تو را امام قرار خواهم داد.ابراهیم عرض کرد: آیا این مقام امامت را به فرزندان من نیز عطا می‏فرمایی...»
از این آیه فهمیده می‏شود اعطای امامت، در سنین پیری حضرت و بعد از تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان اسماعیل و هاجر در مکه، امتحان ذبح فرزند بوده‏است. چون حضرت سؤال می‏کند: آیا مقام امامت به فرزندان من هم عطا می‏شود، درحالی که حضرت ابراهیم تا سنین پیری، فرزندی نداشتند و در سالیان آخر عمرشان، خداوند اسماعیل و اسحاق را به ایشان عطا فرمود.
با توجه به لحن آیه که امامت را بر امتحانات و آزمایش سخت در دوران نبوت حضرت ابراهیم مبتنی کرده، فهمیده می‏شود که این آیه در مقام اعطای نشان و درجه عالی‏تری است که با درجات پیشین تفاوت ماهوی و حقیقی داراست. اگر جز این باشد لغویت در حکم تازه لازم می‏آید. بنابراین مقام امامت مقامی است که در رتبه بالاتری از مقام نبوت قرار گرفته است.

پی نوشت ها:
1. ابراهیم (14)آیه4.
2. بقره (2)آیه 124.

ببینید صورت مسئله روشنه :

بعد از پیامبر شارع ، یعنی حضرت محمد ، یا به تبیین احکام و تفسیر و توضیح مفاهیم شریعت پیامبر نیاز هست یا نیاز نیست .

مسلما جواب شما اینه که نیاز هست .

حالا این نیاز از دو راه یا ترکیبی از هر دو بر طرف میشه :

یا به واسطه علوم الهی که شامل علم لدنی و خبرگرفتن از غیب و ... هست ، یا از طریق استنباط از مفاهیم شریعت موجود ( که منابع اون قرآن و سنت هستند ) که به مورد اخیر اجتهاد میگیم .

طبق عقیده شیعه نیاز مذکور از طریق راه اول ( یعنی به کمک وجود انسان هایی با علم الهی ) به طور کامل حل میشه .

اگر این عقیده رو بپذیریم ازش دو نتیجه میگیریم :

1 ) درجه عقل و علم و تمدن مردم عصر پیامبر اسلام به پایه ای نرسیده است که خود بتوانند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشوند.

2 ) چون مورد بالا تحقق پیدا نکرده ، همچنان به وجود پیامبران تبلیغی نیاز هست .

در حقیقت دو نتیجه ای که از عقیده شیعه گرفته میشه در ارتباط عمیقی با هم قرار گرفتن . به این صورت که یکی دیگری رو نتیجه میده .

در زیر توجه شما رو به قسمتی از سخنان استاد مرتضی مطهری که در کتاب ختم نبوت ص 173 و 174 اومده معطوف میکنم :

« تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد »

مطالب بالا تاییدی هستند واسه دو تا نتیجه ای که من از عقیده شیعه گرفتم .

و چون شما عقیده جمهور اهل سنت رو قبول ندارین ( مبنی بر عدم نیاز به امام ) به اون قسمت دیگه کاری ندارم .

از لطفتون ممنونم .

[="Tahoma"][="Black"]سلام

صادق نوشت:
سپاس دو چندان از آن شیر مرد
که از طرح پرسش بر آورده گرد
سوالی فرستاد اندر پاگاه
همآورد خواهد در این رزمگاه
کمندی به بازو کمانی بدست
جوان برو مند ولشکر شکست
ندیده ست رزم آوران بزرگ
کمان بلند وکمندی سترگ
بیا تا که این رزم کار آورییم
سخن های پر مغز بار آورییم

ای شرر خوش نگار ، وی عطش بیشمار

باده ی شیرین بیار ، بزم به کار آمده

مهر تو از آتش است ، حربه تو دلکش است

نیک به یاران نگر ، شرم به بار آمده

حاتم جانان توئی ، حاکم یاران توئی

صادق آنان توئی ، خم به جواب آمده

ختم نبوت ببین ، چاره ی پرسش گزین

شعر و طرب واگذار ، دم به کلام آمده

صادق نوشت:
سخن از تغییر لفظ نیست بلکه :
پیامبران تبلیغی که با بهره‏ مندی از وحی، به ارشاد مردم و تبلیغ تعلیمات پیامبر صاحب شریعت قبل از خود مأمور بوده‏اند. پیامبران اولوالعزم هم در مقام تلقی شریعت و دستورعمل الهی از وحی بهره می‏بردند و هم در مقام ابلاغ آن؛ اما پیامبران تبلیغی تنها در مقام تبلیغ از وحی بهره‏مند بودند.
امامان و پیامبران تبلیغی، هر چند در این که به نوعی مرجع مردم در تببین و تفسیر آیین پیامبر صاحب شریعت هستند، مشترک‏اند اما دو تفاوت عمده میان امامان و پیامبران ـ اعم از اولوالعزم و تبلیغی ـ وجود دارد:
1. ویژگی تمام پیامبران، این است که به آنان وحی می‏شود؛ در حالی که به امام وحی نمی‏شود. هر چند مضامین وحی را از پیامبر به طریقی رمزی و غیبی و یا الهام الهی دریافت کنند.

مهم اینست که امام مضامین وحی رو دریافت میکنه . مثل پیامبران . پس شاید در نحوه دریافت باهم تفاوت داشته باشن ، اما در عمل در این بعد که هردو با خدا و معارف الهی در ارتباط هستند هیچ تفاوتی بین امام و پیامبر تبلیغی نیست .

و در این بحث نحوه کسب معارف الهی مهم نیست . مهم داشتن و دانستن اونه .

صادق نوشت:
2. وظیفه و شأن عموم پیامبران، دعوت، تبلیغ و ارشاد مردم و ارائه طریق هدایت و سعادت به آنان است

مأموریت پیامبران، تنها بیان احکام و معارف الهی و ارائه طریق به سوی خدا است؛ اما هدایت به دست خداوند است و آنان در این امر نقشی ندارند. در حالی که امام به اذن خداوند، هدایت می‏کند؛ یعنی هدایت امام، به نحو ایصال و رساندن به مقصد و مطلوب است؛ نه صرف ارائه طریق (که شأن پیامبران است). امام کسی است که باطن و حقیقت نامحسوس مخلوقات (عالم ملکوت) برای او مشهود است و به واسطه سیطره‏ای که بر باطن دارد، انسان را از جنبه ملکوتی هدایت می‏کند..

اولا این نوع تفاوت در اصل " نیاز به هدایت کننده " تغییری به وجود نمیاره .چون این هدایت کننده بعد از پیامبر اسلام ، دقیقا همون وظایفی رو داره که یه پیامبر تبلیغی داره .

به هرحال مسلمان ها بعد از پیامبر اسلام همچنان به هدایت کننده نیاز داشتن و از اونجا که این هدایت کننده امام نامیده میشه و در عین حال به مضامین وحی و معارف الهی آگاهه ، پس :::

" مسلمانان همچنان به معارف الهی و مضامین وحی – تبلیغی : که شامل تبیین و توضیح احکام و دستورات دینه – نیاز دارن "

گزاره بالا ناقض " کمال عقل انسان ها و آمادگی اونها برای دریافت شریعت کامل و جامع " هست .

Dahim Darni نوشت:
ببینید صورت مسئله روشنه :

بعد از پیامبر شارع ، یعنی حضرت محمد ، یا به تبیین احکام و تفسیر و توضیح مفاهیم شریعت پیامبر نیاز هست یا نیاز نیست .

مسلما جواب شما اینه که نیاز هست .

حالا این نیاز از دو راه ( یا ترکیبی از هر دو ) بر طرف میشه :

1) به واسطه علوم الهی که شامل علم لدنی و خبرگرفتن از غیب و ...

2) از طریق استنباط از مفاهیم شریعت موجود ( که منابع اون قرآن و سنت هستند ) که به مورد اخیر اجتهاد میگیم .

طبق عقیده " شیعه " نیاز مذکور از طریق راه اول ( یعنی به کمک وجود انسان هایی با علم الهی ) به طور کامل حل میشه .

اگر این عقیده رو بپذیریم ازش دو نتیجه میگیریم :

1 ) درجه عقل و علم و تمدن مردم عصر پیامبر اسلام به پایه ای نرسیده است که خود بتوانند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشوند.

2 ) چون مورد بالا تحقق پیدا نکرده ، همچنان به وجود پیامبران تبلیغی نیاز هست .

در حقیقت دو نتیجه ای که از عقیده شیعه گرفته میشه در ارتباط عمیقی با هم قرار گرفتن . به این صورت که یکی دیگری رو نتیجه میده .

در زیر توجه شما رو به قسمتی از سخنان استاد مرتضی مطهری که در کتاب ختم نبوت ص 173 و 174 اومده معطوف میکنم :

« تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد »

بحث تکمیلی که به مطالب بالا اضافه میشه اینه که

تفاوت هایی که بین امام و پیامبران بیان شد به هیچ وجه در اصل نیاز به فرد هدایت کننده بعد از پیامبر تفاوتی ایجاد نمیکنه .

و لذا همچنان اصل " نیاز به انسان های هدایت کننده " در تضاد با " خاتمیت پیامبران به عنوان انسان های هدایت کننده ست "

توضیحشم سادس ، مردم جامعه به القاب و عناوین و اسامی و الفاظ نیاز ندارن ، بلکه ( طبق عقیده مذهب شیعه ) اونها به انسان های هدایت کننده نیاز دارن .

و تا وقتی که به این انسان ها نیاز هست ختم نبوت عقلانی نیست . مگر اینکه فلسفه خاصی داشته باشه !!!

اگر ختم نبوت فلسفه خاصی داره لطفا علت ختم نبوت رو بیان کنید ، شاید به پیشرفت بحث کمک کرد .

مشخصا اینکه آیا نبوت برای شروع امامت ختم شد ؟!

از لطفتون ممنونم . و خوشحالم که با کارشناس خوش اخلاق و سرزنده ای مثل شما هم صحبتم .

شوخی من رو هم زیاد جدی نگیرید ![/]

Dahim Darni;631361 نوشت:
سلام

ای شرر خوش نگار ، وی عطش بیشمار

باده ی شیرین بیار ، بزم به کار آمده

مهر تو از آتش است ، حربه تو دلکش است

نیک به یاران نگر ، شرم به بار آمده

حاتم جانان توئی ، حاکم یاران توئی

صادق آنان توئی ، خم به جواب آمده

ختم نبوت ببین ، چاره ی پرسش گزین

شعر و طرب واگذار ، دم به کلام آمده

صد سلام گل فشان بر آن جوان
بر شعار و شعر های پهلوان
خوش سروده شعر های ناز خود
باز هم مطرح نموده راز خود
پرسش و آواز او گل کرده است
ساغر خود را پر از مل کرده است
او همی جوید ز من اسرار دل
تا نماید سیر جان از سلسبیل
نوش جانت باده ی پرسشگری
تیز وتک همچون نسیم سرسری
پس بیا تا نیک سیرابت کنم
لقمه ی دیگر به بشقابت کنم

مهم اینست که امام مضامین وحی رو دریافت میکنه . مثل پیامبران . پس شاید در نحوه دریافت باهم تفاوت داشته باشن ، اما در عمل در این بعد که هردو با خدا و معارف الهی در ارتباط هستند هیچ تفاوتی بین امام و پیامبر تبلیغی نیست .
بارک الله . ولی بر امام جبرئیل برای آوردن وحی نازل نمی شود .
و در این بحث نحوه کسب معارف الهی مهم نیست . مهم داشتن و دانستن اونه .

اولا این نوع تفاوت در اصل " نیاز به هدایت کننده " تغییری به وجود نمیاره .چون این هدایت کننده بعد از پیامبر اسلام ، دقیقا همون وظایفی رو داره که یه پیامبر تبلیغی داره .

آفرین . ولی در عین حال امام دارای مقام نبوت نیست چون نبوت با وجود ختمی پایان یافته است .
به هرحال مسلمان ها بعد از پیامبر اسلام همچنان به هدایت کننده نیاز داشتن و از اونجا که این هدایت کننده امام نامیده میشه و در عین حال به مضامین وحی و معارف الهی آگاهه ، پس :::
بلی بشر به رهنمای معصوم نیاز مند است .
" مسلمانان همچنان به معارف الهی و مضامین وحی – تبلیغی : که شامل تبیین و توضیح احکام و دستورات دینه – نیاز دارن "
بارک الله .
گزاره بالا ناقض " کمال عقل انسان ها و آمادگی اونها برای دریافت شریعت کامل و جامع " هست .
با شریعت ختمی این پیمانه پر شده و فوق تام نقص است مثلا انگشتان دست شما پنچ تا است اگر شش تا می بود ناقص بود .
بشر هر اندازه در ساحه عقل نظری جلو برود در پیشگاه وحی نو آموزی بیش نیست .

بحث تکمیلی که به مطالب بالا اضافه میشه اینه که

تفاوت هایی که بین امام و پیامبران بیان شد به هیچ وجه در اصل نیاز به فرد هدایت کننده بعد از پیامبر تفاوتی ایجاد نمیکنه .

و لذا همچنان اصل " نیاز به انسان های هدایت کننده " در تضاد با " خاتمیت پیامبران به عنوان انسان های هدایت کننده ست "

توجه داشته باشید که نبوت ختم شده ونه هدایت بشر تا قیام قیامت نیاز به هدایتگر معصوم دارد .
توضیحشم سادس ، مردم جامعه به القاب و عناوین و اسامی و الفاظ نیاز ندارن ، بلکه ( طبق عقیده مذهب شیعه ) اونها به انسان های هدایت کننده نیاز دارن .

و تا وقتی که به این انسان ها نیاز هست ختم نبوت عقلانی نیست . مگر اینکه فلسفه خاصی داشته باشه !!!

ختم نبوت عقلانی است ووحیانی است است ودلیلش قبلا ذکر شد .
اگر ختم نبوت فلسفه خاصی داره لطفا علت ختم نبوت رو بیان کنید ، شاید به پیشرفت بحث کمک کرد .
در این بیان مجدداً دقت نماید :
امام خمینی در تحلیل خاتمیت بیان زیبایی دارد و گفته است:
اگر بعد از خاتم الانبیا، شریعت و نبوتی فرض شود، از سه صورت بیرون نیست:
1ـ اگر در حد کم‌تر و پایین‌تر از شریعت ختمی باشد، نه تنها موجب هدایت نمی‌شود، بلکه پیامد آن نقص و گمراهی بشر است، زیرا بعد از شریعت ختمی فراخواندن بشر به سوی شریعت ناقص و پایین‌تر، دعوت از کمال به نقص و از کامل به ناقص است. این کار خلاف حکمت الهی و مخالف سرشت تکامل و کمال‌خواهی انسان است . آمدن چنین شریعتی بر خلاف مصلحت عالم و آدم است.
2ـ اگر شریعت و نبوت مفروض در سطح شریعت ختمی و مساوی آن باشد، این موجب تکرار در تجلی و برخلاف حکمت الهی است، چه این که بر اساس قاعده «صرف الشیء لا یتکرر = شیء خالص، تکرارپذیر نیست» فرض چنین پدیده ناممکن است.
اگر شریعت جدید کاملاً مساوی و عین شریعت ختمی باشد، پس همان است و شریعت جدید محسوب نمی‌شود. اگر تفاوتی به لحاظ نقص و یا کمال دارد، پس مساوی و هم سطح نبوده است و این خلاف فرض به حساب می‌آید.
3ـ اگر شریعت مفروض، کامل‌تر از شریعت ختمی باشد، این غیر ممکن است زیرا نبوت ختمی، ظهور نبوت روح اعظم بلکه جلوة نبوت اسم اعظم است . همه نبوت‌ها تجلی نبوت آن حضرت است که در بستر زمان‌ها و زمین‌های خاصی ظهور کرده و با گذشت زمان، مدت اعتبار آنها سپری گردیده تا بالاخره نبوت به صورت کامل خود در جهان تجلی کرده است.
بنابراین فرض نبوت برتر و کشف و بسط شریعت کامل‌تر از نبوت و شریعت ختمی قابل تصور نیست، گذشته از این، زیاده بر کمال، نقص محسوب می‌شود. از این رو گفته شده: اقتضا و هدف نهفته در فطرت آدمیان، رسیدن به مقام قرب الهی است . این خواست فطری بدون هدایت و راهنمایی انبیا تأمین نمی‌شود. به همین دلیل، نبوت جزئی نظام هستی به حساب می‌آید، البته مراد کامل‌ترین و آخرین مرحله نبوت است و نه مراحل آغازین آن، زیرا نبوت طبق سنت الهی تدریجاً کامل می‌شود ،همچنان که یک عمارت تدریجاً ساخته می‌شود، اصل نبوت با آدم ابوالبشر آغاز شده و پیوسته رشد کرد تا با نبوت حضرت محمد به صورت کامل خود ظاهر گردید که مقصود و هدف اصلی نبوت بود .سایر نبوت‌ها همه مقدمه و راه رسیدن به این مرحله بوده است. به همین جهت حضرت محمد ختم انبیا شد و نبوت پایان پذیرفت، چون زیاده بر کمال نقص است و درست مثل انگشت اضاله (انگشت ششم) در دست موجب نقص است و نه کمال. به همین دلیل آن حضرت خاتم انبیا است چون نبوت با وجود او به کمال نهایی خود رسیده است.(1)

1. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 280، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
مشخصا اینکه آیا نبوت برای شروع امامت ختم شد ؟!
نبوت امر دنیایی است وامر دنیایی بالاخره پایان پذیر است ولی ولایت امر الهی است وپایان ناپذیر لذا گاهی در کسوت نبوت وگاهی در کسوت امامت تجلی می کند .پس ولایت ائمه ع تداوم ولایت مطلقه محمدی است تا قیامت .
گفتنی است همه این دلایل که درباره ضرورت پیامبر مطرح شد ،درباره امامت نیز مطرح است. علامه طباطبایی در این باره می‌گوید: چنان که از راه عنایت خدایی لازم است اشخاصی پیدا شود که وظایف انسانی را از راه وحی درک نموده، به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است این وظایف انسانی آسمانی برای همیشه در جهان انسانی محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرض و تعلیم شود، یعنی پیوسته اشخاص وجود داشته باشند که دین خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد. کسی که متصدی حفظ و نگهداری دین آسمانی است و از جانب خدا به این سمت اختصاص یافته امام نامیده می‌شود.(1)
اما درباره برخی دلایل عقلی امام باید گفت: نصب امام از سوی خداوند، لطف است، زیرا بی‌تردید حضور امام منصوب از جانب خدا در جامعه اسلامی زمینه را برای روی آوردن مردمان به اطاعت الهی و پرهیز از گناهان از معاصر آماده‌تر می‌سازد . با استقرار عدالت در جامعه، مقدمات صلاح و رستگاری امت فراهم‌تر می‌شود، از سوی دیگر به حکم عقل، لطف بر خداوند لازم است.(2)
از این گذشته بقا و استمرار مطلوب آیین اسلام در گرو وجود امام و جانشین معصوم برای پیامبر است. از این رو عدم نصب امام از سوی خداوند با حکمت الهی ناسازگار خواهد بود، زیرا موجب نقض غرض خداوند از بعثت پیامبر است.(3)
اما دلایل روایی مسئله فراوان است از جمله امام صادق(ع) فرمود:
«ما زالت الأرض إلاّ ولله فیها الحجة، یعرف الحلال والحرام ویدعو الناس إلى سبیل الله؛(4) همواره در زمین حجت خدا حضور دارد. حلال و حرام الهی را معرفی می‌کند و مردم را به راه خدا دعوت می‌نماید».
امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«لا تخلو الأرض من قائم لله بحجة إمّا ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله وبیّناته؛(5) زمین از کسی که برای خدا با حجت به پاخیزد خالی نمی‌ماند. او نمایان و شناخته شده است، یا ترسان و پنهان است تا حجت‌ها و نشانه‌های روشن خدا باطل نگردد».

پی‌نوشت‌ها:
1، شیعه در اسلام، ص 120.
2. آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 137.
3. همان.
4. اصول کافی، ج 1، ص 178، حدیث 3.
5. نهج البلاغه، حکمت 147.

از لطفتون ممنونم . و خوشحالم که با کارشناس خوش اخلاق و سرزنده ای مثل شما هم صحبتم .

ازحسن نظرتان است سپاس گذارم .
شوخی من رو هم زیاد جدی نگیرید !

این شوخی ها تان را از حقیر دریغ مدارید .

[="Tahoma"][="Black"]من درودی گویمت از جنس من *** خوشتر و خوشبو تر از صد گل سمن

مجلس آرایی کنی شیرین بیان *** حاذقی در علم و دانش ذی نشان

لیک مستی از ازل تقدیر ماست *** اینچنین عجب و حیا قطعا خطاست

یک تفاغ ناب بدین نقدی کجا *** لیس لی فی سلسبیل منه الرجا

من ندارم شاهدی جز ماه خود *** بل که شنگولم ز شرب یار خود

" گر که تعلیمات مردم واجب است " *** ختم تبلیغات دین بیطائل است

******************

اجازه بدید روی همین مثال انگشتان دست بحث کنیم :

فرضا اول خدا یه انگشت به انسان داده ( شریعت نوح )

بعد یه سری انسان ها اومدن تا نحوه استفاده از اون یه انگشتو به مردم نشون بدن ( پیامبران تبلیغی )

بعد انگشت دوم ( شریعت ابراهیم ) ،

بعد پیامبران تبلیغی برای راهنمایی استفاده از انگشت دوم ،

بعد انگشت سوم ( شریعت موسی ) ،

بعد پیامبران تبلیغی برای راهنمایی استفاده از انگشت سوم .

بعد انگشت چارم ( شریعت عیسی ) ،

بعد پیامبران تبلیغی برای راهنمایی استفاده از انگشت چارم .

بعد انگشت پنجم ( شریعت محمد ) ،

بعد ....

دیگه خبری از پیامبران تبلیغی نیست !!!!

چرا ؟!

استاد مطهری میگن :

تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد

به جمله آخر دقت کنید :رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه میدهد .

این یعنی مردم در زمان پیامبر به درجه ای از بلوغ فکری رسیده بودن که دیگه به وحی تبلیغی و مضامین اون نیاز نبود . لذا طبق فرمایش استاد مطهری دیگه پیامبری برای تبلیغ و بیان مضامین وحی تبلیغی نیومد .

اما شما میگین همچنان به این مضامین نیاز بوده ، حالا چه فرقی داره که کی این مضامین رو بیاره ؟! امام یا پیامبر توی اصل نیاز به مضامین وحی تبلیغی مسئله رو تغییر نمیدن .

در حقیقت بین حرف های شما و استاد مطهری بنظر تناقض وجود داره . ینی ایشون میگن عقل مردم کامل شد پس دیگه وحی تبلیغی نیاز نیست . شما میگین وحی تبلیغی نیاز هست ( آورندش مهم نیست ).

بالاخره ما کدوم حرف رو بپذیریم ؟!

بالاخره به وحی تبلیغی نیاز هست یا نه ؟!

در حقیقت شما فقط ثابت کردید که ختم نبوت تشریعی عقلانی و وحیانی بوده ( که البته من رو اونم بحث دارم ، ولی نه اینجا ) ، اما راجع به نبوت تبلیغی که بحث اصلی ماست ادله شما مربوط به همون نبوت تشریعی میشه . مثل همین عباراتی که از امام خمینی آوردین . اینا راجع به نبوت تشریعین ، نه تبلیغی !

بازم از لطفی که در حق من داشتین تشکر میکنم .[/]

درست است که نبوت خاتمه یافته است اما وصی و جانشین و اصطلاحا حجت الهی همشه روی زمین وجود دارد و ارتباط بین زمین و آسمان و وحی می باشد

استاد یه سوال داشتم ، علم خدا قدیمه ؟

عجب کیمیا جست وجو کرده ای
ز علم خدا پرسش وجو کرده ای
بود پاسخم ناز و بالا بلند
جوابت بلی است ای هوشمند
بیا جرعه ی نوش زین جام عقل
که تا پر شود ساغر از نُقل ونَقل .

چون ذات حق تعالى ازلی است، علم او به ذاتش نیز ازلی است ،چون در تحقق آن علم جز ذات باری تعالى چیزی نقش ندارد و معلوم آن علم ذات حق است و ذات او ازلی است، پس علم او به ذاتش نیز ازلی است.
مراد از علم خداوند به ذات خویش آن است که ذات الهی نزد خودش حضور دارد . این حضور ملاک آگاهی خدا از ذات خود است، زیرا هر موجود مجرد نزد خود حاضر است . از این رو به ذات خود عالم است . از آن جا که خداوند متعال موجودی مجرد و از تمام شوائب و قیود ماده منزه است، از این روی ثابت می‌شود که حق تعالى به ذات خویش عالم است، زیرا او موجود مجرد است و هر مجردی از ذات خود آگاهی دارد.(1)
نکته دیگر دربارة علم خداوند به اشیا در ازل است ،یعنی علم ازلی خدا به اشیا، در این باره گفته شده: چون خداوند به ذات خویش علم دارد و ذات او هم علت تامه همه موجودات است و علم به علت تامه، مستلزم علم به معلول است و از آن جا که علم خداوند به ذات خود و نیز علیت این ذات برای مخلوقات در ازل محقق است، ثابت می‌شود که خداوند از ازل و قبل از ایجاد اشیا از طریق علم به ذات خویش به تمام اشیا عالم است.
نتیجه همه این مباحث آن است که تمام موجودات و پدیده‌های هستی در ازل معلوم خداوند بود و خداوند قبل از ایجاد آنها به آنها علم داشته است.(2)

پی‌نوشت‌ها:
1. آموزش کلام اسلامی، ج 1، ص 216 ـ 217، نشر طه، قم 1383ش.
2. همان، ص 218 ـ 219.

[="Verdana"][="Black"]سلام

واقعا ممنونم از اینکه خیلی روشن به این سوالم جواب دادین ، البته این سوال رو واسه یه بحث دیگه میخواستم . ولی خب گفتم از شما بپرسم . نتیجه آخرش خیلی به دردم خورد .

یه سوال دیگم داشتم اگر امکان داشت همینجا جوابو لطف کنید ، ممنون :

مسلما آینده همه موجودات هم در ازل معلوم خدا بوده و خداوند قبل از ایجاد انسان به تصمیمات انسان و گزینش های اون علم مطلق و قطعی داشته . ( درسته ؟! )

اگر گزاره بالا صحیحه ، به نظر شما اختیار انسان با این علم خدا در تضاد نیست ؟!

*****

بحث اصلی خودمون از نظر شما تموم شدس ؟!!

بازم ممنون .[/]

Dahim Darni;633736 نوشت:
[=Verdana]سلام

واقعا ممنونم از اینکه خیلی روشن به این سوالم جواب دادین ، البته این سوال رو واسه یه بحث دیگه میخواستم . ولی خب گفتم از شما بپرسم . نتیجه آخرش خیلی به دردم خورد .

یه سوال دیگم داشتم اگر امکان داشت همینجا جوابو لطف کنید ، ممنون :

مسلما آینده همه موجودات هم در ازل معلوم خدا بوده و خداوند قبل از ایجاد انسان به تصمیمات انسان و گزینش های اون علم مطلق و قطعی داشته . ( درسته ؟! )

اگر گزاره بالا صحیحه ، به نظر شما اختیار انسان با این علم خدا در تضاد نیست ؟!

*****

بحث اصلی خودمون از نظر شما تموم شدس ؟!!

بازم ممنون .

با سلام .
در ابتدا باید گفت : اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،‌انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد(1)
معنای درست علم خدا به سرنوشت آن است که خداوند در ازل می داند که هر فرد انسانی با اختیار و انتخاب خود چه سرنوشتی را برای خود رقم خواهد زد، بنابراین علم خداوند از ابتدا به کارهای انسان با اختیار و انتخاب او تعلق می گیرد، پس با این حساب، علم خداوند نه تنها مغایر با انتخاب ما نیست، بلکه انتخاب و اختیار ما را تأیید می کند.
در قرآن آیات زیادى وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ براى انسان چیزى جز حاصل سعى او نیست». (2)
و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند». (3)
در احادیث اسلامى نیز بر این نکته تأکید شده است. امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجى برخاست. پرسیدند: از قضاى الهى فرار مى کنی؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم. (4) «یعنى درست است که تا قانون علیت که منتهى به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما خداوند به من عقلى داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى کند. اما مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ یعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیرى کنم که اگر دیوار سقوط کند روى من نیفتد». (5)
با یک مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى­شود: «اگر کسى بالاى بام ایوانی خود را روى زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم مى­میرم و اگر مقدر است بمانم مى­مانم ». این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهى این است که بشر داراى اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند.
پس به کسى که روى بام به قصد افکندن خود ایستاده است باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنى، مقدر است بمیرى و اگر پله هاى بام را انتخاب کنى، مقدر است بمانى و در هر دو صورت، قضیه روى قضا و قدر الهى است». (6)
بنابراین نتیجه می گیریم که برای انسان ها یک سرنوشت از اول معین نشده که انسان اختیاری در ترک آن نداشته باشد، بلکه از زاویه دیگر سرنوشت های متعددی دارد مانند دو مثال فوق، که می تواند هر یک را انتخاب نماید و هر کدام از آنها را انتخاب نماید، همان چیزی است که خداوند از ابتدا به آن آگاه بوده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. مجموعة‌آثار، ج1، ص 384.
2. نجم (53) آیه 39.
3. رعد (13) آیه 11.
4. توحید صدوق، چ تهران، ص 337.
5. ناصر مکارم شیرازی، همان، ص 29.
6. محمد تقى فلسفی،‌کودک، ج 1، ص 132 و 133.

[="Verdana"][="Black"]سلام مجدد

مرسی از جوابتون

صادق نوشت:
از زاویه دیگر سرنوشت های متعددی دارد مانند دو مثال فوق، که می تواند هر یک را انتخاب نماید و هر کدام از آنها را انتخاب نماید، همان چیزی است که خداوند از ابتدا به آن آگاه بوده است.

مثلا واسه من دو موقعیت شغلی به وجود میاد ، مختارم که بین این دوتا یکی رو انتخاب کنم .

اما در عین حال خودتون گفتید که خداوند از ابتدا به شغل و آینده شغلی من آگاه بوده .

وقتی از اول آگاه بوده ، از اولم تعیین کرده دیگه . وگرنه این علم قطعی چطور به دست میاد ؟!

ممنون .[/]

بسم الله الرحمنن الرحیم.

Dahim Darni;629740 نوشت:
سلام

طبق آیه 40 سوره احزاب ، حضرت محمد خاتم پیامبران و انیباء است :

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً ( احزاب - 40 )

ترجمه : محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. و خدا همواره بر هر چيزى داناست.

طبق روایات اسلامی ، تا آخرین ماه های عمر پیامبر وحی بر ایشان نازل میشده .

علاوه بر این شواهد تاریخی حاکی از اونه که در آن روزگار در " فهم آیات قرآن " مشکلات زیادی وجود داشته و رفته رفته این مشکلات زیاد و زیاد تر میشدند . تا اونجاکه برداشت نادرست از قرآن امروزه و در عصر خود ما باعث به وجود اومدن بدترین جنایات و وحشی ترین اونها شده ( گروه های تروریستی افراطی )

با وجود اینها که تنها یکی از مشکلات موجوده ، چرا باید نبوت ختم میشد ؟!

نمیدونم جواب شما چی هست ، اما تا اینجا که من خوندم بیشتر جوابها حول " کامل شدن عقل و تفکر مردم و رسیدن به بلوغ فکری " هستش . ( البته منظور از مردم همون اعراب هستن )

آیا نفهمیدن معنای ساده آیاتی که به زبون خود اعراب بوده ، مصداق " کمال عقله " ؟!

اصلا بر چه اساسی گفته میشه " عقل مردم کامل شده " بود ؟! ( همون اعراب جاهلی ) چه شواهدی هست که این ادعا رو اثبات کنه ؟!

برداشت شیعه از اسلام اینه که به ائمه نیاز هست تا در غیاب پیامبر مسئله گوئی کنند ( همون مرجعیت دینی ) .

همین استدلال و نیاز به امام برای بیان و تفسیر آیات قرآن و احکام دیگه ، یکی از بهترین دلایل نیاز به پیامبران بیشتر برای مسلمانان هست .

جواب شما چیه ؟! چه منطقی پشت ختم نبوت بود در حالیکه خود قرآن هنوز به طور کامل تفسیر و نفهیم نشده ، چه برسه به بقیه احکام و قوانین !

با تشکر .

سلام.به نظر من نیازی به وجود نبی دیگر یا امام دیگری نیست.. مردم همین الانشم نه قران رو برپا میکنند نه تورات و نه انجیل رو و تمامی کتب الله تعالی رو مهجور کردند و احکام و رساله هاشون که از کتب حدیثی و دست نوشته ی خودشون هست اقامه میکنند اونوقت به نظر شما چرا خدا باید پیامبری جدید بیاره و کتابی جدید نازل کنه در حالی که اینهمه کتاب و صحف انبیا رو کسی برپا نمیکنه مگر اینکه برچسب حدیثی بهش میزنه... در کنارش با حرف و حدیث دیگران کلام خدا رو به میل خودش توضیح میده؟ از نظر من درک قران خیلی هم اسونه تنها چیزی که باعث میشه ما قران رو درک نکنیم مهجور کردن کتب منقبل قران و پیروی کردن از حرف ها و حدیث های غیر انچه هست که خدا نازل کرده برای همین درک و فهم قران خیلی سخت شده چون این مردم نیستند که بتونن کلام خدا رو تشریح کنند بلکه این خدا هست که باید کلام خودش رو تشریح کنه.

لَٰكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ ۚ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ ۚ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَٰئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا (4 | النساء - 162)
ولی راسخانِ در علم از آنها، و مؤمنان (از امّت اسلام،) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می‌آورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات‌دهندگان و ایمان‌آورندگان به خدا و روز قیامت، بزودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد.

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا (4 | النساء - 60)
آیا ندیدی کسانی را که گمان می‌کنند به آنچه (از کتابهای آسمانی که) بر تو و بر پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‌اند، ولی می‌خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. امّا شیطان می‌خواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهه‌های دور دستی بیفکند.

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ۚ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ (5 | المائدة - 66)
و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن‌] برپا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد؛ جمعی از آنها، معتدل و میانه‌رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می‌دهند.

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَىٰ شَيْءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۖ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (5 | المائدة - 68)
ای اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید. ولی آنچه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایه بیداری آنها نمی‌گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آنها می‌افزاید. بنابر این، از این قوم کافر، (و مخالفت آنها،) غمگین مباش!

معمولاً این دسته ایات توسط بسیار از افراد کتمان و از دید شما مخفی میمونه....

وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ (3 | آل عمران - 187)
و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خدا، از کسانی که کتاب (آسمانی) به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتماً آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید! ولی آنها، آن را پشت سر افکندند؛ و به بهای کمی فروختند؛ و چه بد متاعی می‌خرند؟!

Dahim Darni;633746 نوشت:
[=Verdana]سلام مجدد

مرسی از جوابتون

مثلا واسه من دو موقعیت شغلی به وجود میاد ، مختارم که بین این دوتا یکی رو انتخاب کنم .

اما در عین حال خودتون گفتید که خداوند از ابتدا به شغل و آینده شغلی من آگاه بوده .

وقتی از اول آگاه بوده ، از اولم تعیین کرده دیگه . وگرنه این علم قطعی چطور به دست میاد ؟!

ممنون .

آنچه علم الهى اقتضا دارد، این است که فعل فاعل مختار از فاعل مختار صادر شود، نه اینکه علم الهى ایجاب مى‏کند که فاعل مختارى مجبور بشود .
انسان در نظام هستى، داراى نوعى اختیار و آزادى است و امکاناتى در فعالیّت هاى خود دارد که آن امکانات براى موجودات دیگر حتّى براى حیوان ها نیست. چون نظام عینى از نظام علمى ریشه مى‏گیرد و سرچشمه عالم کیانى عالم ربّانى است، پس علم ازلى که به افعال و اعمال انسان تعلّق گرفته است، به معنى این است که او از ازل مى‏داند که چه کسى به موجب اختیار و آزادى خود فلان کار را انجام می دهد
یا مثلا آنچه آن علم ایجاب مى‏کند و اقتضا دارد ،این است که آن که اطاعت مى‏کند ،به اراده و اختیار خود اطاعت کند این است معنى سخن کسانى که گفته‏اند: «انسان مختار بالاجبار است»؛ یعنى نمى‏تواند مختار نباشد. پس علم ازلى دخالتى ندارد در سلب آزادى و اختیار آن که در نظام علمى و نظام عینى مقرّر است که مختار و آزاد باشد؛ دخالتى ندارد در سلب اختیار انسان .

سلام

به نظر من هنوز این بحث یه مشکل حل نشده داره :

اگر طبق عقیده شیعه ، انسان ها بعد از ختم شریعت پیامبر اسلام ، همچنان به مضامین وحی نیاز دارند ( صرف نظر از اینکه چه کسی این مضامین رو به بشر میرسونه ، پیامبر یا امام ) ، این با جمله زیر در تضاده :

شهید مرتضی مطهری نوشت:
[="#0000FF"]تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه ای نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد[/]

:Hedye:

[="Garamond"][="Blue"]

مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول گرامی، دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است و همچنین بر هیچ انسانی، وحیی که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی یا تحریم حلالی باشد, فرود نخواهد آمد...
هرکس مدعی آن باشد که از جانب خدا در مورد احکام الاهی به او وحی شده, و احکام جدید و بی‏سابقه‏ای را که در شریعت پیامبر اسلام نبوده است، بر او نازل شده‌است ، چنین فردی مشتبه یا مغرض, و از نظر مسلمانان منکر اصل ضرور دینی است. از طرف دیگر, قرآن مجید از اکمال دین در قرآن خبر داده است؛ آن جا که می‏فرماید:
الیَوْم أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُمْ وَأَتْمَمتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِیناً.(مائده(5):3).
امروز دین شما را کامل, و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را در جایگاه آیین جاودان پذیرا شدم.
کمال دین در این است که کلیه مسائل مربوط به آن اعم از اصول و فروع بر پیامبر گرامی نازل شده و او نیز به گونه‏ای در اختیار امت قرار داده است.
تعلیمات پیامبران، بصورت تدریجی و با توجه به استعداد جوامع بشری در هر دوره نازل شده است. هرچند قرآن در برخی موارد اختلاف شرایع را می ‌پذیرد؛
«لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجاً»
«برای هر کدام(هر قوم و امت)یک راه ورود و یک طریقه خاص قرار دادیم» (مائده/48)
در عین حال، منشاء همه این تعالیم را از سرچشمه واحد می ‌داند و بر پیوستگی تعالیم انبیاء تاکید می ‌کند؛
«شَرَعَ لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی»
«خداوند برای شما دینی قرار داد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم» (شوری/ 13)
مسلمین معتقدند إنزال تدریجی معارف الهی از طریق وحی، با بعثت حضرت رسول اکرم (ص) پایان پذیرفت یعنی ظهور دین اسلام، با پایان یافتن دفتر نبوت توأم بوده است، و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند متعال برای بشر نازل شده است
بنابراین هسته مرکزی تعالیم انبیاء واحد است و اختلاف شرایع از نوع اختلافات عرضی (در برابر هم) نیست بلکه اختلافی طولی است؛ به عبارت دیگر، همه انبیاء هدف واحدی را دنبال می ‌کرده ‌اند و اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلاف در درجه و مرتبه است؛ یعنی پیامبران تعالیم یکدیگر را تکمیل و تتمیم کرده ‌اند. به همین دلیل است که قرآن کریم هرگز کلمه «دین » را به صورت جمع (ادیان) بکار نبرده است و خداوند قرآن را با عنوان «مهیمن» (حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی) نام می ‌برد:
«و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه»
«ما این کتاب را به حق فرود آوردیم در حالی که تایید و تصدیق می کند کتب آسمانی پیشین را و حافظ و نگهبان آنهاست» (مائده/48)
مسلمین معتقدند إنزال تدریجی معارف الهی از طریق وحی، با بعثت حضرت رسول اکرم (ص) پایان پذیرفت یعنی ظهور دین اسلام، با پایان یافتن دفتر نبوت توأم بوده است، و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند متعال برای بشر نازل شده است. پس از محمدبن عبدالله (ص) تجدید نبوت ‌ها ـ چه پیامبران صاحب شریعت و چه پیامبرانی که تبلیغ پیامبران صاحب شریعت را به عهده داشتند ـ پایان یافت. در قرآن به مسئله ختم نبوت اشاره شده است:
«ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین»
«محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست، همانا او فرستاده خدا و پایان دهنده پیامبران است» (احزاب/40)
در آیه بالا، از حضرت محمد (ص) صریحاً با عنوان «خاتم النبیین» نام برده شده است. در آیات دیگری نیز به این مسئله اشاره شده است:
«و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلماته»
«پیام راستین و موزون پروردگارت کامل گشت، کسی را توانایی تغییر دادن آنها نیست» (انعام/115)
البته باید توجه داشت که معنی ختم نبوت این نیست که نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبلیغاتی که از راه وحی رسیده رفع شده است. بلوغ و رشد فکری جوامع بشری هیچگاه آنها را از تعلیمات پیامبران مستغنی نخواهد کرد. تلقّی رایج و فراگیر از خاتمیت، کمال دین و جامعیت آن است. آنچه به واسطه ختم نبوت رفع شده، نیاز به وحی جدید و تجدید نبوت‏هاست، نه نیاز به دین و تعلیمات الهی.
حضرت امیرالمومنین در نهج البلاغه می ‌فرمایند:
«و لم یخل سبحانه خلقه من نبی مرسل او کتاب منزل او حجة لازمة او محجة قائمة، رسل لا تقصر بهم قلة عددهم و لا کثرة المکذبین لهم، من سابق سمی له من بعده او غابر عرفه من قبله.علی ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء، الی ان بعث الله محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله لا نجاز عدته و تمام نبوته، ماخوذا علی النبیین میثاقه، مشهورة سماته، کریما میلاده»
«خداوند هرگز خلق را از وجود یک پیامبر یا کتاب آسمانی یا حجت کافی یا طریقه روشن، خالی نگذاشته است، فرستادگانی که اندکی عدد آنها و بسیاری عدد مخالفانشان آنها را از انجام وظیفه باز نداشته است.هر پیامبری به پیامبر پیشین خود قبلا معرفی شده است و آن پیامبر پیشین او را به مردم معرفی کرده و بشارت داده است.به این ترتیب نسلها پشت سر یکدیگر آمد و روزگاران گذشت تا خداوند محمد(صلی الله علیه و آله)را به موجب و عده ای که کرده بود، برای تکمیل دستگاه نبوت فرستاد در حالی که از همه پیامبران برای او پیمان گرفته بود.علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه بود» (نهج ‌البلاغه، خطبه 1)
وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل به منظور ماموریت و پیامبری، هر چند منقطع شده است و دیگر فرشته ای بر کسی نازل نمی شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی نماید، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم» آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، ممکن نیست این راه مسدود گردد
خاتمیت به معنای ختم پیامبری است زیرا پیامبری که «خَتَمَ المَراتب باَسرها» باشد؛ یعنی همه مراحل کمال را طی کرده است و راه نرفته و نقطه کشف ناشده‏ای را از نظر وحی باقی نگذاشته است. پیوند نبوت‏ها و رابطه اتصالی آن‏ها بیانگر این است که نبوت یک سیر تدریجی به سوی تکامل داشته و آخرین حلقه نبوت، مرتفع‏ترین قله آن است. با کشف آخرین دستورهای الهی جایی برای کشف جدید و پیامبر جدید باقی نمی‏ماند.
صدر المتالهین در مفاتیح الغیب می گوید:
«وحی یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل به منظور ماموریت و پیامبری، هر چند منقطع شده است و دیگر فرشته ای بر کسی نازل نمی شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی نماید، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم» آنچه از این راه باید به بشر برسد رسیده است، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، ممکن نیست این راه مسدود گردد» (ملاصدرا، مفاتیح الغیب: ص 13 )
پس ختم نبوت به معنی ختم انزال وحی برای ارشاد و هدایت مردم است و این به معنای عدم نیاز بشر به هدایت در هیچ دوره ‌ای نیست.[/]

http://www.askdin.com/thread46269.html
سوال:

آیا ختم نبوت عقلانی بود؟!

پاسخ :
خاتمیت را از چند راه می‌توان توجیه عقلانی کرد:
الف: از راه علل فاعلی، یعنی پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالى به آخرین درجات کمال بار یافته است، چنان که از آیات به دست می‌آید، بنابراین کسی که بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمی‌آید. او شایسته خاتمیت یعنی این کمال نهایی است.
ب: از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است . ابر و باد و مه و خورشید و فلک افتخار دارند که بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهره‌مند ساخته‌اند.
ج: از راه علل غایی :با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده ، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل کشف شده است و نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال کتاب‌های آسمانی نیست.(1)
امام خمینی در تحلیل خاتمیت بیان زیبایی دارد و گفته است:
اگر بعد از خاتم الانبیا، شریعت و نبوتی فرض شود، از سه صورت بیرون نیست:
1ـ اگر در حد کم‌تر و پایین‌تر از شریعت ختمی باشد، نه تنها موجب هدایت نمی‌شود، بلکه پیامد آن نقص و گمراهی بشر است، زیرا بعد از شریعت ختمی فراخواندن بشر به سوی شریعت ناقص و پایین‌تر، دعوت از کمال به نقص و از کامل به ناقص است. این کار خلاف حکمت الهی و مخالف سرشت تکامل و کمال‌خواهی انسان است . آمدن چنین شریعتی بر خلاف مصلحت عالم و آدم است.
2ـ اگر شریعت و نبوت مفروض در سطح شریعت ختمی و مساوی آن باشد، این موجب تکرار در تجلی و برخلاف حکمت الهی است، چه این که بر اساس قاعده «صرف الشیء لا یتکرر = شیء خالص، تکرارپذیر نیست» فرض چنین پدیده ناممکن است.
اگر شریعت جدید کاملاً مساوی و عین شریعت ختمی باشد، پس همان است و شریعت جدید محسوب نمی‌شود. اگر تفاوتی به لحاظ نقص و یا کمال دارد، پس مساوی و هم سطح نبوده است و این خلاف فرض به حساب می‌آید.
3ـ اگر شریعت مفروض، کامل‌تر از شریعت ختمی باشد، این غیر ممکن است زیرا نبوت ختمی، ظهور نبوت روح اعظم بلکه جلوة نبوت اسم اعظم است . همه نبوت‌ها تجلی نبوت آن حضرت است که در بستر زمان‌ها و زمین‌های خاصی ظهور کرده و با گذشت زمان، مدت اعتبار آنها سپری گردیده تا بالاخره نبوت به صورت کامل خود در جهان تجلی کرده است.
بنابراین فرض نبوت برتر و کشف و بسط شریعت کامل‌تر از نبوت و شریعت ختمی قابل تصور نیست، گذشته از این، زیاده بر کمال، نقص محسوب می‌شود. از این رو گفته شده: اقتضا و هدف نهفته در فطرت آدمیان، رسیدن به مقام قرب الهی است . این خواست فطری بدون هدایت و راهنمایی انبیا تأمین نمی‌شود. به همین دلیل، نبوت جزئی نظام هستی به حساب می‌آید، البته مراد کامل‌ترین و آخرین مرحله نبوت است و نه مراحل آغازین آن، زیرا نبوت طبق سنت الهی تدریجاً کامل می‌شود ،همچنان که یک عمارت تدریجاً ساخته می‌شود، اصل نبوت با آدم ابوالبشر آغاز شده و پیوسته رشد کرد تا با نبوت حضرت محمد به صورت کامل خود ظاهر گردید که مقصود و هدف اصلی نبوت بود .سایر نبوت‌ها همه مقدمه و راه رسیدن به این مرحله بوده است. به همین جهت حضرت محمد ختم انبیا شد و نبوت پایان پذیرفت، چون زیاده بر کمال نقص است و درست مثل انگشت اضاله (انگشت ششم) در دست موجب نقص است و نه کمال. به همین دلیل آن حضرت خاتم انبیا است چون نبوت با وجود او به کمال نهایی خود رسیده است.(2)
برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان کرده و گفته اند که پس از آمدن پیامبر اسلام دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.
چون حکمت آمدن پیامبران در گذشته ، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است.
تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:
1 - از حکمت‌های بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت کرده است ( نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(3)
2 - ادیان گذشته کامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت کامل تری را عرضه کند اما قرآن کریم این عامل را نیز در اسلام منتفی می‌داند، چون دین کامل است و تمام آن چه را که آیندگان بدان نیازمندند، آورده است.
3 - یکی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است . این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین می‌گردد.(4) البته خاتمیت به معنای عدم نیاز به دین و آیین جدید است که برخی متأسفانه خاتمیت را به ختم شریعت و دین معنا کرده اند. هدایت و رهبری مسئله دیگری است که انسان هیچ وقت از آن بی نیاز نخواهد بود، از این رو از نظر شیعه، امامت ادامه نبوت است و پیشوایان دین، وظیفه هدایت و راهنمایی مردم را برعهده دارند.
امامان هر چند مقام نبوت ندارند و به آنان وحی نمی‌شود، اما با عالم غیب مرتبط اند و حقایق الهی به آن‌ها الهام می‌گردد. سلسله امامت تا روز قیامت تداوم خواهد یافت تا آن جا که اگر تنها دو نفر روی زمین زنده بمانند، یکی از آنان حجت خداوند خواهد بود.
خداوند پیامبران را برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و خوش بختی مردم و خیر و صلاح آنان مبعوث کرده است. پیامبران آمده‏اند تا راه سعادت را به انسان‏ها نشان دهند. بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش‏آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.
خداوند برنامه سعادت را توسط پیامبران به بشر ابلاغ کرده است و از آن جایی که جامعه انسانی از اوّل شایستگی دریافت برنامه کامل و جامع را نداشت، پیامبران یکی پس از دیگری آمدند تا کم کم برنامه جامع را ارائه نمایند، تا رسیدن به زمان بعثت حضرت محمد(ص). در این زمان بشر به اندازه‏ای از رشد رسید که بتواند برنامه سعادت را به طور جامع و به صورت کامل دریافت کند و آن را حفظ نمایند چون به این مرحله رسید، دین به صورت کامل به گونه‏ای که بتواند تا قیامت نیازهای بشر را تأمین کند، عرضه شد و همه گفتنی‏ها گفته شد و دیگر برنامه و مطلبی باقی نماند تا نیاز به آمدن پیامبری باشد. در این موقعیت پیامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم پیامبران و پایان دهنده نبوت مبعوث گردیده و قرآن به صراحت اعلام فرمود که او آخرین پیامبر است و تا قیامت پیامبری نخواهد آمد.
قرآن می‏فرماید: "محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است".(5) پس نیاز به پیامبر برای این است که نقشه تکامل بشر به وسیله او ارسال شود. وقتی بشر نقشه کامل را دریافت نمود، دیگر نیازی به بعثت پیامبر ندارد.
به دیگر سخن: انبیای پیشین برای این که انسان بتواند در راه پرنشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود، هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه به وسیله آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) از سوی خداوند بزرگ در اختیار او قرار گیرد. بدیهی است با دریافت نقشه کلی و جامع نیازی به نقشه دیگر نخواهد بود.
رسول خدا(ص) فرمود: "من آن خشت آخرینم و من خاتم پیامبرانم".(6)
چون انسان‏ها آخرین نقشه را دریافت نموده‏اند، با کمال عقلی که به آن دست یافته‏اند، به وسیله آن می‏توانند زندگی و خوشبختی را ترسیم کنند. به این دلیل نقشه کامل به انسان داده شده که چون به مرحله‏ای از بلوغ فکری دست یافت که می‏تواند سعادت و رستگاری را بفهمد و در زندگی خود اجرا کند، نیز وجود امامان معصوم(ع) بعد از پیامبر، انسان‏ها را از دریافت‏های اشتباه و فهم غلط آیات الهی یا این نقشه زندگی و از تفسیرهای متفاوت که می‏تواند انسان‏ها را به بیراهه بکشاند، تضمین می‏کند، بنابراین با وجود نقشه کامل زندگی و مفسران معصوم که ما را از خطا و اشتباه باز می‏دارند، نیازی به پیغمبر جدید نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. وحی و نبوت در قرآن، ص 409، نشر مرکز اسراء، قم 1385ش.
2. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 280، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
3. حجر (15) آیه 9.
4.محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص 188 - 184، با تلخیص.
5. احزاب (33) آیه 40.
6. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 412.

http://www.askdin.com/thread46269.html
سوال :
مفهوم آیه 40 سوره احزاب ختم نبوت تشریعیه یا تبلیغی یا هردو؟!

پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود آیه یاد شده اختصاص دارد به نبوت وحی تشریعی .
چه این که نبوت تبلیغی هم در عصر محمدی وجود ندارد به جای آن امامت مطرح شده است .
در تبیین کلی مسله باید گفت :
وحی در لغت به معنی فهماندن مطلب به صورت سریع و پنهانی است. با کلام یا بی کلام و با رمز و اشاره. در اصطلاح شرعی و دینی وحی عبارت است از علومی که انسانی کامل از طریق غیر عادی ( غیر از راه حس و عقل ) و با ارتباط با غیب دریافت می کند. به وسیله فرشته باشد یا در بیداری باشد یا در خواب فرقی نمی کند. (1)
وحی بر چند نوع است. دو نوع از اقسام وحی عبارت است از:
1- وحی نبوت و تشریع
2- وحی به صورت خبر غیبی
وحی تشریعی وحی ای است که متضمن آموزه های دینی، چه به صورت احکام و یا غیر آن می باشد، ولی وحی اخبار غیبی دریافت هر گونه خبری را از غیب می گویند که از دید دیگران مخفی است.
وحی تشریعی که مختص به پیامبران است، با رحلت رسول اکرم (ص) قطع شده است. هیچ بشری حتی امام معصوم نمی تواند دریافت کننده چنین وحی باشد، ولی وحی نوع دوم مختص به پیامبران نیست. بقیه انسان ها اگر استعداد آن را در خود ایجاد کنند ،می توانند برخوردار از آن باشند. این نوع وحی در آیات قرآن بر غیر انبیا نیز صورت گرفته است، مانند مادر حضرت موسی و حضرت مریم.(2)
امامان معصوم شیعه و یا برخی دیگر از انسان های والا مثل حضرت زهرا سلام الله علیها می توانند از آن برخوردار باشند، به این گونه از وحی، تحدیث و به کسی که براو وحی می شود محدَّث می گویند. در حدیثی آمده است:
« ان اوصیاء محمد علیه و علیهم السلام محدثون » (3) اوصیای محمد محدث اند، یعنی صدای فرشته را می شنیدند، ولی خود او نمی دیده اند.
نیز در حدیث دیگر آمده است: «فاطمة کانت محدثة و لم تکن نبیة » (4) فاطمه زهرا محدثه بوده است که صدای فرشته را می شنید، ولی نبی نبود.
پس وحی به معنای تشریعی بعد از پیامبر حتی یک بار هم نازل نشده، ولی وحی به معنای تحدیث برای حضرت فاطمه (ع) نیز نازل گردیده است.(5) و بر اساس روایات، جبرئیل به حضور حضرت زهرا(ع) می‌رسید، مثلاً امام صادق(ع) فرمود:
«إنّ فاطمه مَکَثَت بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوماً و کان دخلها حزن شدید على أبیها، ‌و کان جبرئیل یأیتها فیحسن عزائها على أبیها ویطیّب نفسها ویخبرها بما یکون بعدها ذریّتها وکان علیّ(ع) یکتب ذلک؛(6) فاطمه زهرا (ع) بعد از پیامبر هفتاد و پنج روز زنده بود. مرگ پدرش او را دچار اندوه شدید کرده بود، جبرئیل نزد او می‌آمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت می‌گفت. فاطمه را با بیان مقام و منزلت پیامبر شاد می‌ساخت. از حوادث پدید آمده بر فرزندانش او را خبر می‌داد. علی(ع) آن ها را می‌نوشت».
امام خمینی(ره) با الهام از روایات در این باب گفته:
فاطمه (س) در مرگ پدرش حزن شدید داشت، جبرئیل می‌آمد ایشان را تسلیت می‌داد و از مسایل آینده به او می‌گفت. در مدت 75 روز که فاطمه زنده بود، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است، آمدن جبرئیل برای کسی ساده نیست. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می‌آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است تا تناسب بین روح این کسی که جبرئیل می‌آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیا(ع) بوده و در حضرت زهرا(س) نیز بوده است. (7)
اما این که در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت(ع) آمده
مراد از این وحی، وحی تشریعی نیست، بلکه وحی تسدیدی(پشتیبانی)است. چنان که در نهج البلاغه آمده که امیر مؤمنان فرمود: رسول خدا به من فرمود:
«إنّک تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلاّ أنّک لست بنبیّ؛(8)
می‌شنوی آنچه می‌شنوم. می‌بینی آنچه می‌بینم، لکن پیامبر نیستی».
این ها مسائلی است که از جزئیات آن خبری نداریم.از روایات به دست می‌آید که امام معصوم، فرشتگان را می‌بینید، ولی به عنوان نبی و دریافت کننده وحی نیست. چون نزول جبرئیل برای آوردن وحي به عنوان شریعت و کتاب‌های آسمانی از مختصات انبيا است.(9)

پی نوشت ها:
1. راغب اصفهانی، مفردات راغب، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1411 ق، ص 515.
2. آل عمران(3)، آیه 42؛ مریم(19)، آیات 17 - 21؛ طه(20)، آیه 38 و ...
3. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، نشر دار الکتب ا لاسلامیه، تهران، 1388 ق، ج 1، ص 177.
4. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 26، ص 791.
5. محمد امین صادقی، جلوه های قرانی در نگاه امام خمینی نشر موسسه آثار امام خمینی 1388 ش، ص 28.
6. کلینی، الکافی، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1380 ق، ج 2، ص 355.
7. ر،ک: امام خمینی، صحیفه امام، نشر موسسه آثار امام خمینی، 1383 ش، ج 2، ص 4 ـ 6.
8. نهج البلاغه، خطبه 1، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380 ش.
9. تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى ، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏، ج 13، ص 36.

موضوع قفل شده است