اولین بار وحی چطور بر پیامبر نازل شده؟!

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اولین بار وحی چطور بر پیامبر نازل شده؟!

سلام

طبق منابع اسلامی بفرمایید اولین بار وحی چطور بر پیامبر نازل شده؟!

آیا اخبار کتاب هایی مثل تاریخ طبری و تاریخ کامل ( ابن اثیر ) راجع به شروع وحی مورد تایید هست؟!

اگر نه ، پس کیفیتش چطور بوده ؟!

با تشکر .

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم
آنچه در منابع اهل سنت در مورد وحی آمده با قرآن و عقل سازگاری ندارد و شان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بسیار پایین می آورد اما در مقابل
احادیث و روایاتی وارده شده است که قهراً بی اشکال نیستند.
چناچه در داستان ورقه بن نوفل می­بینیم که او پیامبر اکرم (ص) را دلداری می­دهد و از شک و تردید!! می­رهاند درحالی که لازمه نبوت یقین آن هم در حداعلی می­باشد آیا این با آیات سوره نجم سازگاری دارد؟
آیه الله سبحانی در کتاب فروغ ابدیت
بی پایگی این گفتارها را تبیین نموده است.(1)
ورود فرشته بر یک انسان آمادگی خاصی می­طلبد که پیامبر عظیم الشأن با عبادت­های طولانی و تفکرهای ممتد این آمادگی را کسب نموده بود و درآن روز فرشته­ای لوحی در مقابل او گرفت و عرض کرد[=Traditional Arabic]اقراءیعنی بخوان و آیات اولیه سوره علق را بر آن حضرت خواند. جبرئیل (ع) مأموریت خود را انجام داد و پیامبر (ص) از کوه حراء پائین آمد و به سوی خانه (خدیجه) رهسپار شد. روح بزرگ پیامبر (ص) با نور وحی نورانی شد، آنچه را از فرشته (جبرئیل) آموخته بود در صفحه دل ضبط نمود. پس از این جریان همان فرشته به او گفت که تو رسول خدا و من جبرئیل هستم و این هنگامی بود که از کوه حراء به پایین می­آمد. مقداری وحشت و اضطراب پیامبر (ص) را فراگرفت آن هم به خاطر مسؤلیت بزرگی که متوجه او شده بود. خدیجه آثار تفکر و اضطراب عمیق را در چهره او مشاهده کرد و پیامبر (ص) ماجرا را بر او نقل نمود. خدیجه او را دلداری داد و پیامبر (ص) احساس خستگی کرد و به خدیجه فرمود "دثّرینی" یعنی: مرا بپوشان، خدیجه (س) او را پوشاند و اندکی درخواب فرورفت.
(2)

1.فروغ ابدیت ج 1 ص 188به بعد.
2.با تلخیص جعفرسبحانی ج 1ص 178- 168.

ادامه دارد

آنچه در منابع اهل سنت در مورد اولین وحی نازل شده قابل قبول نیست
حدیثی در بخاری آمده که به علت طولانی بودن از آوردن عین حدیث خودداری نموده و فقط ترجمه را خدمتتان عرض می کنم
عايشه مي‏ گويد: نزول وحي بر رسول الله ص به وسيلة خواب ها و روياهاي راستين، شروع شد. و آنچه را که رسول الله ص در عالم رويا مي ديد، مانند روشني صبح، تحقق پيدا مي کرد. بعدها رسول الله ص به گوشه نشيني علاقه مند گرديد و در غار حراء گوشه ‏نشين شد. و چندين شبانه روز بدون اينکه به خانه يايد، در آنجا عبادت مي کرد و هنگامي که توشه اش تمام مي شد، به خانه مي رفت و توشه بر مي داشت. خديجه رضي الله عنها توشة او را آماده مي کرد. در يکي از روزها که در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشته اي نزد او آمد و خطاب به وي گفت: بخوان. رسول الله ص فرمود: «من خواندن نمي دانم». رسولالله ص مي فرمايد: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جايي که تحمل داشتم، فشرد(تا حدي که که طاقتم تمام شد) و بعد مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم»(تا سه اين کار را ادامه داد مرتبه).... و گفت: (بخوان بنام پروردگارت، او که انسان را از خون بسته آفريد ...)
بعد از آن، رسول الله ص در حالي که قلبش مي لرزيد نزد خديجه رفت و گفت: «مرابپوشانيد، مرا بپوشانيد». حاضرين رسول الله ص را پوشانيدند تا اينکه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را براي خديجه بازگو نمود و فرمود: «من نسبت به جان
خود، احساس خطر مي کنم». خديجه گفت: خداوند هرگز تو را ضايع و نابود نخواهد کرد،زيرا شما پاي بند صله رحم هستي، مستمندان را کمک مي کني، از مهمانان پذيرايي مي نمايي و در راه حق، مشکلات را تحمل مي کني. بعد از آن، خديجه او را نزد پسر عموي خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردي مسيحي بود، انجيل را به لغت عبري مي نوشت.
و بزرگسال و نابينا بود. خديجه به وي گفت: اي پسر عمو! از برادرزاده ات (محمد) بشنو که چه مي گويد. ورقه خطاب به رسول الله ص گفت: اي برادر زاده! بگو چه ديده اي؟ رسول الله ص آنچه را که ديده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: اين همان فرشته اي است که خداوند بر موسي فرو فرستاد. اي کاش! روزي که قومت تو را از شهر بيرون مي کنند، من زنده و جوان مي بودم. رسول الله ص فرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بيرون مي‏ کنند»؟ ورقه گفت: آري. پيامي را که تو آورده اي، هيچ پيامبري نياورده است مگر اينکه با او دشمني کرده و او را از شهر اخراج کرده اند. اگر من تا آن زمان، زنده بمانم، با تمام وجود، تو را کمک خواهم کرد. متأسفانه پس از مدت کوتاهي، ورقه در گذشت و سلسلة جريان وحي نيز براي مدت معيني متوقف شد.(1)
در پستهای بعد به نقد آن خواهیم پرداخت
1. صحيح بخاري ج1ص7 و8

برررسی این حدیث
1-عايشه ‏نمى‏ تواند بدون واسطه داستان وحى را نقل کند چون به گفته اهل سنت عايشه درهنگام بعثت رسول
خدا هنوز به دنيا نيامده بود!!!!
2- جبرئيل سه مرتبه به پيامبر فرمود:بخوان! اما هرباري که رسول خداص مي فرمود:من بلد نيستم،جبرئيل چنان پيامبر را در بغل فشار و تحت شکنجه قرار داد که پيامبرص طاقتش تمام مي شد! تا او را وادار به خواندن کند!وقتي پيامبر مي فرمود:بلد نيستم!ديگر به چه منظور براى بار دوم وسوم آنحضرت را تحت فشار قرار داد؟ و دستور خواندن و فرمان‏ کارى را که نمى‏ تواند انجام دهد به او مي دهد؟ آيا مي خواست با فشار دادن، سواد خواندن را به او ياد دهد؟اصلا چه نيازي به آن همه فشار و شکنجه هست!؟ خب با يک معجزه،مسئله مي شد که حل بشود و اگر هم قرار بوده که به طور عادى و غير معجزه باشد،که با سواد شدن جز از راه آموختن و تحصيل مقدور نيست!نکته ديگر آن که:قرآن،قضيه وحي بر پيامبر را خيلي ساده و طبيعي نقل کرده
و اين همه شکنجه و فشاري که بخاري آورده، در آن نيست.
فَأَوْحَى? إِلَى? عَبْدِهِ مَا أَوْحَى? نجم10 در اينجا خداوند آنچه را وحي کردني بود به بنده‌اش وحي نمود.

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُکُمْ يُوحَى? إِلَيَّ...بگو: «من فقط بشري هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است که) به من وحي مي‌شود

3- در اين روايت آمده که،پيامبر در اين قضيه وحي،از ترس مي لرزيد و ترس و وحشت داشته است.و اين مخالف آيات قرآن است. خداوند در سوره نمل آيه10 مي فرمايد
:يَا مُوسَى? لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْ‌سَلُونَ. اي موسي! نترس، که رسولان در نزد من نمي‌ترسند!.

4- در اين روايت آمده که:پيامبر نگران و در شک بود و اين حضرت خديجه و آن مرد مسيحي بودند که پيامبر را دلداري دادند و او را
از اضطراب بيرون اوردند!چگونه اين را باور کنيم که پيامبرص آنچه از طرف خدا و جبرئيل آمده،در شک هست اما به گفته حضرت خديجه و مرد مسيحي،اطمينان دارد؟از طرفي اين هم مخالف قرآن است چون خداوند مي فرمايد:
وَکَذَ?لِکَ نُرِ‌ي إِبْرَ‌اهِيمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَلِيَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ.و اين چنين، ملکوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان
داديم؛ تا از اهل يقين گردد...

آيا مقام پيامبر ص از حضرت ابراهيم،کم تر بود که چنين در شک بودند؟
اين آيه نشان مي دهد که پيامبران در محضر الهي داراي بينشي روشن و عاري از شک بودند! آيا پيامبر ما،از اين قانون مستثني بود تا گمان بد ببرد و در بيم و هراس به سر ببرد؟

5- در اين روايت چنين آمده که آگاهى خديجه و ورقة‏بن نوفل و يقين آنها به نبوت رسول خدا«ص‏»بيش از خود آن حضرت بوده و آنها سبب شدند تا رسول خدا به نبوت خودش مطمئن شود،و از گفتارشان آرامش و يقين پيدا کند آنوقت ‏اين سئوال پيش مي آيد که چطور آنها از نبوت پيامبر از خود حضرت اگاه تر بودند،با اينکه قران مي فرمايد:از پيامبر ما،و از نوح و ابراهبم و ديگر پيامبرانقبلا،درباره اين نبوت پيمان گرفته شده است:
وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَقَهُمْ وَ مِنک وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى ابْنِ مَرْيمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَقاً غَلِيظاً.
(به خاطر آور) هنگامي را که از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محکمي گرفتيم
نقدهاي زياد ديگري نيز به اين روايت (که هم عقل و هم آيات قران آن را رد مي کند)،وارد هست که ما به خاطر اختصار،از نوشتن آنها خودداري مي کنيم.حال خوشحال مي شويم که آقايان پيرو مکتب سقيفه،بيايند و نظرات خود را در اين مورد بيان کنند

iهمچنین در صحيح بخاري آمده است كه:
«وقتي به رسول اکرم وحي نمي رسيد، تصميم به خود کشي مي گرفت؛ مي رفت بالاي کوه و مي خواست خودش را از بالاي کوه پرتاب کند . او مي گويد اين كار تا چند مرتبه تكرار شده...؛
فَتَرَ الْوَحْيُ فَتْرَةً حتى حَزِنَ النبي صلى الله عليه وسلم فِيمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا منه مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى من رؤوس شَوَاهِقِ الْجِبَالِ فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ منه نَفْسَهُ تَبَدَّى له جِبْرِيلُ فقال يا محمد إِنَّكَ رسول اللَّهِ حَقًّا فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَيَرْجِعُ فإذا طَالَتْ عليه فَتْرَةُ الْوَحْيِ غَدَا لِمِثْلِ ذلك»

(صحيح البخاري، ج 6، ص 2561، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا)

اين روايت در كتب ديگر اهل سنت هم متاسفانه آمده داست كه از اين قرارند:

عمدة القاري – العيني – ج ۲۴ – ص ۱۲۷- دار إحياء التراث العربي
المصنف – عبد الرزاق الصنعاني – ج ۵ – ص ۳۲۳- منشورات المجلس العلمي
الدرر – ابن عبد البر – ص ۳۳
تفسير الثعلبي – الثعلبي – ج ۱۰ – ص ۲۴۳- دار إحياء التراث العربي
تفسير ابن کثير – ابن کثير – ج ۴ – ص ۵۶۴- دار المعرفة
سير أعلام النبلاء – الذهبي – ج ۲ – پاورقى ص ۱۱۵- مؤسسة الرسالة
البداية والنهاية – ابن کثير – ج ۳ – ص ۶- دار إحياء التراث العربي
إمتاع الأسماع – المقريزي – ج ۳ – ص ۱۳­- دار الکتب العلمية
عيون الأثر – ابن سيد الناس – ج ۱ – ص ۱۱۵- مؤسسة عز الدين
السيرة النبوية – ابن کثير – ج ۱ – ص ۳۸۶- دار المعرفة
سبل الهدى والرشاد – الصالحي الشامي – ج ۱ – ص مقدمة المحقق ۱۵- دار الکتب العلمية
السيرة الحلبية – الحلبي – ج ۱ – ص ۴۲۱- دار المعرفة

[="Verdana"][="Black"]

عماد;637911 نوشت:
نقدهاي زياد ديگري نيز به اين روايت (که هم عقل و هم آيات قران آن را رد مي کند)،وارد هست که ما به خاطر اختصار،از نوشتن آنها خودداري مي کنيم.حال خوشحال مي شويم که آقايان پيرو مکتب سقيفه،بيايند و نظرات خود را در اين مورد بيان کنند

سلام

بله قطعا باید از اهل سنت هم راجع به این روایت توضیح بدن .

اما در حال حاضر یه سوال دیگه هم باقی مونده :

Dahim Darni;629721 نوشت:
اگر نه ، پس کیفیتش چطور بوده ؟!

کیفیت نزول وحی اگر اینی نبوده که عائشه نقل میکنه ، پس چطور بوده و کی اونو نقل کرده ؟!

ممنون .:Gol:[/]

از نظرشیعه آنچه عایشه و دیگر بزرگان اهل سنت در این باره نقل کرده اند نه با عقل سازگاری دارد نه با نقل نه مقام حضرت محمدصلی الله علیه واله وسلم و نه.....

علامه طباطبایی در تفسیر سوره علق در المیزان به این بحث پرداخته و دلایلی را بر رد آن آورده اند(1)

علامه سید جعفر مرتضی عاملی نیز در الصحیح من سیره النبی الاعظم ضمن رد این گزاراش‎های مجعول(2)

نظر صحیح را چنین می دانند:
ما مطمئن هستيم كه وقتى پيامبر (ص) در غار حرا بود، به او وحى شد. آن حضرت مسرور و شادمان از كرامت الهى و با اطمينان به مأموريت مهمّى كه به او واگذار شده- چنان كه ابن اسحاق روايت كرد- به خانه برگشت. خانواده پيامبر (ص) هم در شادمانى او شريك شد و همه ايمان آوردند. اين معنى از اهل بيت (ع) روايت شده است.
زراره از امام صادق (ع) پرسيد: چگونه رسول خدا (ص) نترسيد كه آنچه از سوى خدا به او رسيده، از شيطان باشد؟ حضرت پاسخ داد:
هرگاه خداوند يكى از بندگانش را به رسالت برمى‏گزيند، به او آرامش و وقار مى‏دهد. آنچه از سوى خدا به پيامبر (ص) مى‏رسيد، همانند چيزى بود كه به عيان مى‏ديد.(3)
از امام صادق (ع) پرسيدند: پيامبران چگونه از رسالت خود آگاه مى‏شوند؟
فرمود: پرده از آنان برداشته مى‏شود. (حقايق را به عيان مى‏بينند.(4)
طبرسى مى‏گويد:خداوند به پيامبرش وحى نمى‏كند، مگر با براهين روشن و نشانه‏هاى آشكار تا دلالت كند كه آنچه به او وحى شده از سوى خداوند متعال است. بنابراين به چيز ديگرى نياز نباشد. پيامبر از كسى يا چيزى نهراسد

1. ترجمه الميزان، ج‏20، ازص 551تا556
2. سيرت جاودانه ،ج‏1،ص 253تا272
3. بحار الانوار، 18/ 262؛ تفسير عياشى، 2/ 201. به نقل از الصحیح
4. بحار الانوار، 11/ 56. به نقل از الصحیح
5. مجمع البيان، 10/ 384. به نقل از الصحیح

Dahim Darni;637936 نوشت:
[=Verdana]

سلام

بله قطعا باید از اهل سنت هم راجع به این روایت توضیح بدن .

اما در حال حاضر یه سوال دیگه هم باقی مونده :

کیفیت نزول وحی اگر اینی نبوده که عائشه نقل میکنه ، پس چطور بوده و کی اونو نقل کرده ؟!

ممنون .:Gol:

آفرین سوالای خوبی میپرسی هم اینجا هم بقیه تاپیکا. معنیDahim Darni چیه؟

[="Verdana"][="Black"]

عماد;638178 نوشت:
ما مطمئن هستيم كه وقتى پيامبر (ص) در غار حرا بود، به او وحى شد. آن حضرت مسرور و شادمان از كرامت الهى و با اطمينان به مأموريت مهمّى كه به او واگذار شده- چنان كه ابن اسحاق روايت كرد- به خانه برگشت. خانواده پيامبر (ص) هم در شادمانى او شريك شد و همه ايمان آوردند. اين معنى از اهل بيت (ع) روايت شده است.

سلام

از همه اون مطالبی که آوردید ، فقط این قسمت یه خورده به جوابی که میخوام نزدیکه .

ببینید حدیث عائشه جزئیات وحی رو کامل گزارش کرده . اگر این گزارش نادرسته ، پس گزارش درست کدومه ؟!

و یا اینکه اصلا گزارش درستی در این خصوص در تاریخ ثبت نشده ؟!!

منظورم از جزئیات اینه که برخورد پیامبر و جبرئیل چطور بوده ؟! چه حرف هایی بین اونها رد و بدل شده ، بعد از اولین وحی پیامبر چه حالتی داشته ؟! موقعی که وحی برای مدتی قطع شد پیامبر چه حالتی داشته ؟! و کلا از این جور جزئیات .

ممنون .:Gol:[/]

سلام در سایتی این متن رو خوندم.
راوی اصلی ابن اسحاق درباره نخستین وحی عبید بن عمیر قتاده لیثی است. واسطه ابن اسحاق با عبید، وهب بن كیسان از موالی آل زبیر است. در این نقل پای عبدالله بن زبیر نیز در میان است، زیرا او از عبید می‌خواهد تا حكایت بعثت را نقل كند.[۱۷]روایت دیگر از ابن اسحاق از زهری از عروه بن زبیر از عایشه است.[۱۸] نقل دیگر واقعه از سلیمان شیبانی از عبدالله بن شداد است.[۱۹] نقل دیگر از اسماعیل بن ابی حكیم از موالی آل زبیر است.[۲۰] بلاذری نیز چند روایت از ابن عباس آورده است.[۲۱] نقلی نیز از ابومسیره دارد.[۲۲] جابر بن عبدالله انصاری نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز وحی را گزارش كرده است.[۲۳]
لطفا ترجمه متن این احادیث و میزان اعتبارشون رو بفرمایید
ممنون

موضوع قفل شده است