جمع بندی سوالاتی در مورد اصل وحدت وجود و فلسفه و عرفان

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالاتی در مورد اصل وحدت وجود و فلسفه و عرفان

سلام

میخواستم بپرسم اصل وحدت وجود ، متعلق به فلسفه است یا عرفان ؟

یا هر دو ؟!

و اینکه شنیدم عرفان میوه ی درخت فلسفه است . آیا این گفته صحیح است ؟

با تشکر ...

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

IVI.@.H.D.I;628960 نوشت:
سلام

میخواستم بپرسم اصل وحدت وجود ، متعلق به فلسفه است یا عرفان ؟

یا هر دو ؟!

و اینکه شنیدم عرفان میوه ی درخت فلسفه است . آیا این گفته صحیح است ؟

با تشکر ...

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
وحدت وجود به معنای صحیح آن متعلق به عرفان است که در تاپیک http://www.askdin.com/thread29046-7.html مفصل به آن پرداخته ایم. البته بدون حواشی آن، و صرفا پاسخ کارشناس را مطالعه بفرمایید.

عرفان میوه فلسفه است به این معناست که فلسفه مقدمه ورود به عرفان نظری است. انسان برای ورود به عرفان نظری، باید به مباحث فلسفه اشراف کامل داشته باشد، تا بتواند مسائل عرفان را درک کند.همان طوریکه منطق مقدمه ورود به فلسفه است.
موفق باشید

دوستان سلام

سمیع;629810 نوشت:

عرفان میوه فلسفه است به این معناست که فلسفه مقدمه ورود به عرفان نظری است. انسان برای ورود به عرفان نظری، باید به مباحث فلسفه اشراف کامل داشته باشد، تا بتواند مسائل عرفان را درک کند.همان طوریکه منطق مقدمه ورود به فلسفه است.
موفق باشید

سلام علیکم و رحمة الله
آیا این برداشت از نوشته حضرتتان صحیح است که بدون فلسفه نمی توان عرفان نظری را درک کرد و بدون عرفان نظری، قدم گذاشتن در وادی عرفان عملی ممکن نیست؟

علی علی

مکلف;629822 نوشت:
دوستان سلام

سلام علیکم و رحمة الله
آیا این برداشت از نوشته حضرتتان صحیح است که بدون فلسفه نمی توان عرفان نظری را درک کرد و بدون عرفان نظری، قدم گذاشتن در وادی عرفان عملی ممکن نیست؟

علی علی



باسمه تعالی
نه اینکه ممکن نباسد بلکه یاد گیری این مقدمات، کار انسان را در رسیدن به هدف سهل الوصول و آسان تر خواهند کرد.

اگر شخصی آشنا با مباحث عرفان نظری باشد این اگاهی می تواند در مسیر سیر وسلوک او موثر باشد مثلا
الف:چون در عرفان نظری حقایق هستی به ویژه عوالم غیر مادی از کلی ترین وبالاترین منظر ممکن ود رقالب یک نظام تحلیل شده است آگاهی سالک از این علم می تواند یاریگر وی در فهم بهتر رخدادها وتجربه های عرفانی وآگاهی وی بر اسرار وخصوصیات هر مرحله وجودی باشد در واقع عرفان نظری معرفتی برای سالک ایجاد می کند که با کمک آن دقیقا می تواند مفهوم شهود های خویش را در یابد وبداند که این شهود از کدامین مرحله خبر می دهد
به همین دلیل توصیه می شود سالک در پیمودن دوره ریاضت خویش از کلیات این علم آگاهی یابد تا با چشمانی باز ونافذ در مسیر پیچیده سلوک گام بردارد


ب:چون محتوای عرفان نظری برخاسته از کشف نهایی عرفانی ، آن هم در بالاترین مرتبه وجودی است که برای مخلوق قابل دسترسی می باشد این کشف می تواند میزانی باشد برای سالکانی که در میا نه راه هستند وهنوز به غایت نرسیده اند اینان می توانند با مراجعه به آنچه عارفان کامل در بحث های عرفان نظری ومحتوای شهود فنایی آورده اند شهود خویش را محک زنند وموقعیت خویش را به طور دقیق از نظر مرتبه وجودی تشخیص دهند
عرفان نظری از این دیدگاه برای سالک حکم نقشه کلی مسیری رادارد که باید در قالب منازل سلوکی ومراتب وجودی بپیماید آگاهی از این نقشه سالک را در موقعیتی قرار می دهد که در هر مرحله می تواند به شناخت کلی وعمیق تری از منزلی که در آن قرار دارد دست یابد

آیا عرفان از فلسفه بوجود آمده است ؟

IVI.@.H.D.I;629865 نوشت:
آیا عرفان از فلسفه بوجود آمده است ؟

باسمه تعالی
عرفان نظری و فلسفه دو علم مستقل هستند

عرفان نظری با فلسفه در چهار امر اختلاف دارد
1- این دو علم در موضوع از همدیگر متمایزند موضوع عرفان نظری «موجود به ما انه موجود» است بدون اینکه به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید گردد
موضوع فلسفه الهی نیز موجود است ولی بشرط اطلاق وعدم تقید به قید طبیعی ،ریاضی ،منطقی واخلاقی

2- روش عرفان نظری نیز از روش فلسفه الهی متمایز است فلسفه در روش فکری خود به مبادی واصول عقلی تکیه دارد ولی عرفان بر اصول ومبادی کشفی وشهودی مبتنی است اختلاف روش های این دو علم نیز ناشی از اختلاف در ابزارهای معرفتی آنها است ابزار معرفتی عارف قلب ودل است که با تزکیه و تهذیب نفس ونورانیت باطنی به حقیقت بار می یابد اما ابزار شناخت فیلسوف عقل وذهن است که با تکیه بر منطق واستدلال وبرهان به حقایق علمی و شناخت حصولی می رسد
عقل اندر حق شناسی کامل است
لیک کاملتر زوی جان ودل است
گرکمال عشق می باید ترا
جز دل این پرده نگشاید ترا[1]

3-عرفان نظری از نظر محتوا نیز با فلسفه الهی تفاوت دارد اساسی ترین رکن عرفان نظری وحدت شخصی وجود است بدین معنا که هستی منحصر در حق تعالی است وماسوای حق تعالی نمودها ومظاهر اویند اما در فلسفه هم خدا وهم غیر خدا اصالت دارند جز اینکه خدا علت و واجب الوجود وغیر خداوند معلول وممکن الوجود است از نظر فیلسوف خدا وجهان هر دو به معنای واقعی کلمه وجود دارند وموجودند ولی حق تعالی وجود واجبی و قائم به ذات وغیر حق تعالی وجود امکانی وقائم به غیر است

4-از نظر غایت وهدف نیز میان عرفان نظری وفلسفه اختلاف است هدف وغایت در فلسفه الهی شناخت نظام هستی است آنچنان که هست که البته رکن مهم آن معرفت حق تعالی است به بیان دیگر فیلسوف کمال انسانیت را در ان می داند که جهان را فهم کند و تصویری واقعی وبه نسبت جامع وکامل از آن در ذهن خود ترسیم کند به گونه ای که عالمی عقلی مشابه عالم عینی گردد ولی هدف وغایت عرفان معرفت خاص حق تعالی است در عرفان معرفت حق تعالی معرفت همه چیز است وهمه چیز در پرتو معرفت حق واز وجهه توحیدی باید شناخته شود به عبارت دیگر عارف به تمام عوالم با دید حقانی می نگرد وهمه آنها را حال ها ،جلوه ها ،واعراض ذاتی حق تعالی می داند[2]
پی نوشت:
1- عطار
2-ر.ک. مبانی وفلسفه عرفان نظری، علی امینی نژاد

فرق فلسفه وعرفان
معرفتی که فیلسوف در پی آن است معرفتی حصولی وذهنی است یعنی وی از طریق علم حصولی و محصولات ذهنی خواهان شناخت نظام هستی است لکن مطلوب عارف معرفت حضوری وشهودی است
به تعبیر دیگر یقین سه مرتبه کلی دارد علم الیقین ،عین الیقین ،حق الیقین ما در فلسفه و خردورزی عقلانی در نهایت به دنبال حصول علم الیقین هستیم اما در عرفان حداقل معرفتی که عارف در پی ان است عین الیقین است یعنی می خواهد حقایق را بالعیان ببیند وبالاتر از آن در پی حق الیقین و مقام فنای در حقیقت است
و اما فرق دوم :
هستی شناسی فلسفی با هستی شناسی عرفانی بسیار متفاوت است
در هستی شناسی فلسفی همه مراتب وهمه موجودات حقیقتا موجودند لکن نسبت به نقطه اوج وجود که خدای سبحان است محتاج وفقیربلکه نفس احتیاج وفقرند
اما در عرفان نظری عرفا به یک وجود شخص لایتناهی (وحدت شخصیه)معتقدند که همانا خداوند متعالی است وهمه مخلوقات مظاهر وشئون او بوده وجودهای حقیقی شمرده نمی شوند
اما فرق سوم:
فرق سوم در روش است در فلسفه تنها روش پذیرفتنی روش عقلی و طریقه برهان است یعنی فیلسوف با دغدغه عقلانی با مسائل روبه رو شده در پی حل آن است اما مبنای اساسی و روش کلیدی در عرفان روش شهودی و دریافت های حضوری است

ر. ک. حکمت عرفانی علی امینی نژاد

آنچه که بنده از مطالب حضرت عالی فهمیدم این بود که :

عرفان میوه ی درخت فلسفه است .

برای قدم گذاشتن در وادی عرفان ، حتما باید فلسفه تمام و کمال خوانده شود ...

صحیح است ؟

میخواستم یک خواهش از شما بکنم ، که لطف کنید نظر برخی بزرگان فلسفه و عرفان ، چون ابن عربی و مولوی و قونوی و ملاصدارا و آیت الله قاضی و علامه طباطبایی و امام خمینی و مطهری و ... را در مورد این دو مطلب (فوق) بگذارید .

با تشکر

IVI.@.H.D.I;633690 نوشت:
آنچه که بنده از مطالب حضرت عالی فهمیدم این بود که :

عرفان میوه ی درخت فلسفه است .

برای قدم گذاشتن در وادی عرفان ، حتما باید فلسفه تمام و کمال خوانده شود ...

صحیح است ؟

میخواستم یک خواهش از شما بکنم ، که لطف کنید نظر برخی بزرگان فلسفه و عرفان ، چون ابن عربی و مولوی و قونوی و ملاصدارا و آیت الله قاضی و علامه طباطبایی و امام خمینی و مطهری و ... را در مورد این دو مطلب (فوق) بگذارید .

با تشکر

باسمه تعالی

بله برای درک مباحث عمیق عرفان نظری، باید فلسفه خواند و با مبانی فللاسفه مشاء -اشراق -حکمت متعالیه آشنا بود.
و شاهدی بالاتراز سیره عملی بزرگانی مانند علامه طباطبایی، حضرت امام ،... نیست که قبل از ورود به عرفان، فلسفه می خواندند. فرزند بزرگوار عارف کامل مرحوم آیة الله بهجت در مورد پدر بزرگوارشان می فرمود:
«آیت‌الله بهجت عرفان را هدف اصلی و فلسفه را نیز مقدمه آن می‌‌دانست»[1].
پی‌نوشت:
[1].http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920229000322

سمیع;643845 نوشت:
باسمه تعالی

بله برای درک مباحث عمیق عرفان نظری، باید فلسفه خواند و با مبانی فللاسفه مشاء -اشراق -حکمت متعالیه آشنا بود.
و شاهدی بالاتراز سیره عملی بزرگانی مانند علامه طباطبایی، حضرت امام ،... نیست که قبل از ورود به عرفان، فلسفه می خواندند. فرزند بزرگوار عارف کامل مرحوم آیة الله بهجت در مورد پدر بزرگوارشان می فرمود:
«آیت‌الله بهجت عرفان را هدف اصلی و فلسفه را نیز مقدمه آن می‌‌دانست»[1].
پی‌نوشت:
[1].http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920229000322

با تشکر فراوان از پاسخگویی جامع و بسیار خوبتان :Rose:

خواندن فلسفه علاوه بر اینکه برای ورود به وادی عرفان نظری لازم است ( به عنوان مقدمه ) آیا برای ورود به عرفان عملی نیز لازم است ؟

سپاس دوباره ...

IVI.@.H.D.I;643974 نوشت:
با تشکر فراوان از پاسخگویی جامع و بسیار خوبتان :Rose:

خواندن فلسفه علاوه بر اینکه برای ورود به وادی عرفان نظری لازم است ( به عنوان مقدمه ) آیا برای ورود به عرفان عملی نیز لازم است ؟

سپاس دوباره ...

باسمه تعالی
اگر چه برای ورود به عرفان عملی یادگیری عرفان نظری ضرورت ندارد ولی نمی توان تاثیر عرفان نظری بر عرفان عملی را منکر شد که می توان این تاثیر را در سه قسمت مطرح نمود

1- عرفان نظری چینش عالم هستی را طرح می کندو از طرف دیگر عرفان عملی یعنی کارهای سلوکی و منازل و مقامات خود منطبق بر چینش نظام هستی است .این انطباق باعث می شود بحث چینش نظام هستی به طریقت و سلوک عرفانی زبان داده و تحلیل قوی از آن اراده دهد
بنابراین در اثر شناخت علم حاصل از عرفان نظری حقابق عالم و اسرار مراحل وجودی ببرای سالک آشکار می گردد و در نتیجه به هنگام سیر و سلوک و طی مراحل به اسرار و ویژگی های هر یک از مراحل و مراتب به خوبی وقوف پیدا می کند.
مثلا اگر شهودی برا او حاصل شود در اثر معرفتی که از علم عرفان نظری برایش حاصل شده دقیقا مقصود از آن شهود را می فهمد و می داند که از چه مرحله ای خبر می دهد.
به عبارت دیگر می توان گفت اصول و امهات عرفان عملی در علم عرفان نظری تحلیل می شود و این امر بسیار با اهمیت است زیرا موجب بصیرت سالک گردیده و بدین ترتیب آگاهی کافی از وضعیت فعلی خود یعنی عملی که بدان مشغول است ونتایج آن ،پیدا می کندچنانکه فناری در مصباح الانس صد منزل خواجه عبدالله انصاری را با اشباعاتی از عرفان نظری توضیح داده و بسیاری از اصطلاحات عرفان نظری را برای توضیح و تفسیر و تحلیل منازل و مقامات عرفانی به کار گرفته است(1)
ادامه دارد......
پی نوشت:
1- فناری مصباح الانس ص 75-57

2-نکته دیگر این است که آن کشف نهایی و غایت مطلوب که به نوعی برای تمامی مکاشفات دیگر میزان محسوب می شود.در عرفان نظری بیان گردیده است ،سالکی که در اثناء طریق است با خواندن عرفان نظری موقعیت خویش را تشخیص می دهد که اکنون در چه مرحله و مرتبه ای قرار دارد و تا به شهود نهایی نرسد می داند که به غایت نرسیده است.
جناب قونوی در مفتاح الغیب گفته است:
من این کتاب را نه برای عوام نوشتم و نه برای خواص بلکه برای خلاصه الخواص که در اثناء سیر و سلوکشان هستند،نوشتم تا غایت را بشناسند و تا رسیدن به آن از پای ننشینند (1)
از این رو عرفان نظری را به منزله دستورالعمل سیر و سلوکی می توان به شمار آورد که پایان راه را به سالک نشان می دهد و او را برای رسیدن به آن مدد می رساند
ادامه دارد....
پی نوشت:
1- قونوی ،مفتاح الغیب ص 34

3-تاثیر دیگر عرفان نظری بر عرفان عملی در این است که دانستن عرفان نظری از همان ابتدای سیر و سلوک مفید و کارساز است زیرا تاثیر اذکار و دستور العمل های سیر و سلوک در صورت دانستن حقایق و معارف به مراتب بیشتر است و سریعتر سالک را به مقصد می رساند چنانکه عارفان بالله قائل اند که معرفت در سیر و سلوک تاثیر زیادی دارد و قبل از اقدام به سیر و سلوک باید حقایق را خواند و با بصیرت و اگاهی حرکت کرد
از مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد عرفان حضرت امام نقل شده که فرمودند :کسی که عرفان نظری خوانده است به مقامات عرفان به حدی نزدیک شده که تنها به یک تلنگر نیاز دارد همانند شیشه آبی که آن را درون دریا انداخته اند که اکنون آن آب درون شیشه اکنون وصل به دریا نیست اما با یک تلنگر شیشه می شکند و به دریا متصل می گردد
موفق باشید


پرسش:
آیا اصل وحدت وجود، متعلق به فلسفه است یا عرفان؟ یا هر دو؟! و اینکه شنیدم عرفان میوه درخت فلسفه است. آیا این گفته صحیح است؟

پاسخ:
وحدت وجود به معنای صحیح آن متعلق به عرفان است
عرفان میوه فلسفه است به این معناست که فلسفه مقدمه ورود به عرفان نظری است. انسان برای ورود به عرفان نظری، باید به مباحث فلسفه اشراف کامل داشته باشد، تا بتواند مسائل عرفان را درک کند.همان طوریکه منطق مقدمه ورود به فلسفه است.
البته عرفان نظری و فلسفه دو علم مستقل هستند
عرفان نظری با فلسفه در چهار امر اختلاف دارد
1- این دو علم در موضوع از همدیگر متمایزند موضوع عرفان نظری «موجود به ما انه موجود» است بدون اینکه به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید گردد.
موضوع فلسفه الهی نیز موجود است ولی بشرط اطلاق وعدم تقید به قید طبیعی، ریاضی منطقی و اخلاقی

2- روش عرفان نظری نیز از روش فلسفه الهی متمایز است فلسفه در روش فکری خود به مبادی واصول عقلی تکیه دارد ولی عرفان بر اصول ومبادی کشفی و شهودی مبتنی است اختلاف روش های این دو علم نیز ناشی از اختلاف در ابزارهای معرفتی آنها است ابزار معرفتی عارف قلب و دل است که با تزکیه و تهذیب نفس و نورانیت باطنی به حقیقت بار می یابد اما ابزار شناخت فیلسوف عقل و ذهن است که با تکیه بر منطق و استدلال و برهان به حقایق علمی و شناخت حصولی می رسد.
«عقل اندر حق شناسی کامل است
لیک کاملتر زوی جان ودل است
گرکمال عشق می باید ترا
جز دل این پرده نگشاید ترا»(1)

3-عرفان نظری از نظر محتوا نیز با فلسفه الهی تفاوت دارد.
اساسی ترین رکن عرفان نظری وحدت شخصی وجود است بدین معنا که هستی منحصر در حق تعالی است و ماسوای حق تعالی نمودها ومظاهر اویند اما در فلسفه هم خدا و هم غیر خدا اصالت دارند. جز اینکه خدا علت و واجب الوجود و غیر خداوند معلول و ممکن الوجود است از نظر فیلسوف خدا و جهان هر دو به معنای واقعی کلمه وجود دارند و موجودند ولی حق تعالی وجود واجبی و قائم به ذات و غیر حق تعالی وجود امکانی و قائم به غیر است.

4-از نظر غایت وهدف نیز میان عرفان نظری وفلسفه اختلاف است هدف وغایت در فلسفه الهی شناخت نظام هستی است آنچنان که هست که البته رکن مهم آن معرفت حق تعالی است به بیان دیگر فیلسوف کمال انسانیت را در ان می داند که جهان را فهم کند و تصویری واقعی و به نسبت جامع و کامل از آن در ذهن خود ترسیم کند به گونه ای که عالمی عقلی مشابه عالم عینی گردد.
ولی هدف و غایت عرفان معرفت خاص حق تعالی است در عرفان معرفت حق تعالی معرفت همه چیز است و همه چیز در پرتو معرفت حق و از وجهه توحیدی باید شناخته شود.
به عبارت دیگر عارف به تمام عوالم با دید حقانی می نگرد و همه آنها را حال ها،جلوه ها، و اعراض ذاتی حق تعالی می داند[2]

اگر شخصی آشنا با مباحث عرفان نظری باشد این اگاهی حتی می تواند در مسیر سیر و سلوک او موثر باشد مثلا
الف:چون در عرفان نظری حقایق هستی به ویژه عوالم غیر مادی از کلی ترین وبالاترین منظر ممکن ود رقالب یک نظام تحلیل شده است آگاهی سالک از این علم می تواند یاریگر وی در فهم بهتر رخدادها وتجربه های عرفانی وآگاهی وی بر اسرار وخصوصیات هر مرحله وجودی باشد در واقع عرفان نظری معرفتی برای سالک ایجاد می کند که با کمک آن دقیقا می تواند مفهوم شهود های خویش را در یابد وبداند که این شهود از کدامین مرحله خبر می دهد.
به همین دلیل توصیه می شود سالک در پیمودن دوره ریاضت خویش از کلیات این علم آگاهی یابد تا با چشمانی باز ونافذ در مسیر پیچیده سلوک گام بردارد.

ب:چون محتوای عرفان نظری برخاسته از کشف نهایی عرفانی ، آن هم در بالاترین مرتبه وجودی است که برای مخلوق قابل دسترسی می باشد این کشف می تواند میزانی باشد برای سالکانی که در میا نه راه هستند و هنوز به غایت نرسیده اند اینان می توانند با مراجعه به آنچه عارفان کامل در بحث های عرفان نظری و محتوای شهود فنایی آورده اند شهود خویش را محک زنند و موقعیت خویش را به طور دقیق از نظر مرتبه وجودی تشخیص دهند.
عرفان نظری از این دیدگاه برای سالک حکم نقشه کلی مسیری رادارد که باید در قالب منازل سلوکی ومراتب وجودی بپیماید آگاهی از این نقشه سالک را در موقعیتی قرار می دهد که در هر مرحله می تواند به شناخت کلی وعمیق تری از منزلی که در آن قرار دارد دست یابد. (2)
پی نوشت:
1.عطار.

2.برای اطلاع بیشتر ر.ک. امینی نژاد، علی، مبانی و فلسفه عرفان نظری،قم، موسسه امام خمینی.

موضوع قفل شده است