سیری در رفتار مردمی پیامبر(ص) در قرآن

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سیری در رفتار مردمی پیامبر(ص) در قرآن

[h=3]محبوبیت پیامبر(ص)[/h][h=3][/h]در این واقعیت نمی توان تردید کرد که پیامبر اعظم(ص) از چهره های محبوب جهان بشریت بود، هم در حیات و هم بعد از ارتحالش.
او آنچنان محبوب بود که به هنگام وضو، مسابقه بود برای گرفتن زیادی آب وضوی پیامبر و گاه کار به زد و خورد می کشید.(1) در ماجرای صلح حدیبیّه «عروة بن مسعود» که به نمایندگی از قریش برای مذاکره با پیامبر(ص) آمده بود. به سران قریش چنین گزارش داد:
«من شاهان بزرگ را دیده ام، قدرتهای بزرگی مانند قدرت کسری قیصر روم، سلطان حبشه را مشاهده کرده ام و موقعیت هیچکدام را میان قوم خود مانند محمّد ندیده ام. من با دیدگان خود دیدم که یاران او نگذاشتند قطره آبی از وضوی او به زمین بریزد و برای تبرک آن را تقسیم نمودند. اگر موئی از محمّد بیفتد فوراً آن را بر می دارند بنابراین سران قریش باید در این موقعیت فکر و تأمّل کنند.»(2) این تنها نمونه ای اندک از محبوبیت گسترده پیامبر(ص) در زمان حیاتش بود.
بعد از ارتحال نیز روزبروز بر محبوبیتش افزوده شده تا آنجا که امروز بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون انسان با کمال افتخار خود را پیرو حضرت دانسته و هر روز چند بار شهادت به رسالت او می دهند.
[h=3] راز محبوبیّت پیامبر(ص)[/h]سؤال این است که راز این محبوبیّت چه بود؟ باید این راز را در دو بخش جستجو کرد: 1ـ بخشی از این راز را باید خدائی دانست، او بود که محبت پیامبر را در دلها قرار داد:
«انّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّاً»(3) تحقیقاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند خداوند رحمن محبتی برای آنان در دلها قرار می دهد.
این سنت خداوند است که محبت مؤمنان را در دلها قرار می دهد و پیامبر در قلّه ایمان و عمل صالح قرار داد.
در حدیثی از پیامبر(ص) می خوانیم: «انّ اللّه اذا احبّ عبداً دعا جبرئیل فقال یا جبرئیل انّی احبّ فلاناً فاحبّه قال فیحبّه جبرئیل ثم ینادی فی اهل السماء انّ اللّه یحّب فلاناً فاحبّوه قال فیحبّه اهل السماء ثم یوضع له القبول فی الارض؛ و انّ اللّه اذا ابغض عبداً دعا جبرئیل فقال یا جبرئیل انّی ابغض فلاناً فابغضه، قال فیبغضه جبرئیل ثم ینادی فی اهل السماء انّ اللّه یبغض فلاناً فابغضوه قال فیبغضه اهل السماء ثم یوضع له البغضاء فی الارض.»(4)
هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد به جبرئیل می گوید من فلان کس را دوست دارم پس او را دوست بدار، جبرئیل او را دوست خواهد داشت سپس در آسمانها ندا می دهد که ای اهل آسمان خداوند فلان کس را دوست دارد و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست می دارند سپس پذیرش این محبت در زمین منعکس می شود و هنگامی که خداوند کسی را دشمن بدارد به جبرئیل می گوید من از او متنفرم او را دشمن بدار پس جبرئیل او را دشمن می دارد سپس در میان اهل آسمانها ندا می دهد که خداوند از او متنفر است او را دشمن دارید، همه اهل آسمانها از او متنفر می شوند سپس انعکاس این تنفر در زمین خواهد بود.
2ـ دومین راز محبوبیت را باید در رفتار و عملکرد مردمی دید رفتار و عملکردی که مولی علی(ع) چنین توصیف می کند:
«خالطوا النّاس مخالطة ان متم معها بکوا علیکم و ان عشتم حنّوا الیکم.»(5)
با مردم چنان زندگی کنید که اگر مردید بر شما بگریند و آنگاه که در کنار آنان بسر می برید به شما عشق بورزند.»
این رفتار مردم معیار «رفتار مردمی» است.
اسوه این رفتار، رفتار پیامبر اعظم(ص) و امامان معصوم سلام اللّه علیهم اجمعین است، آنها در حیاتشان کاملاً محبوب بودند و در مماتشان هم همه را داغدار می کردند.
[h=3] خلق عظیم[/h]قرآن کریم پیامبر(ص) را به «خلق عظیم» می ستاید: «و انک لعلی خلق عظیم»(6) و تو صاحب اخلاق عظیم و برجسته ای هستی.
«خلق» از ماده خلقت از نظر تمامی اهل لغت بمعنی سجیّه است. سجیّه هم به معنای صفاتی است که از انسان جدا نمی شود و همچون خلقت و آفرینش انسان می گردد. «عظیم» نشانگر کمال و بی مانندی این صفت است زیرا هیچ پیامبری به چنین صفتی توصیف نشده است این گویای آن است که اخلاق و خوی پیامبر(ص) عجین با شخصیت و سرشت آن حضرت بود نه امری موقت و گذرا.
سیاق آیات گویای آن است که از مصادیق بارز این «خلق عظیم» واکنش بزرگوارانه پیامبر(ص) در برابر تهمتها و افتراهای مخالفان بویژه تهمت جنون که در آیه دوم سوره قلم آمده می باشد ولی لفظ اطلاق دارد و گویای اخلاق بلند حضرت در تمامی عرصه هاست و اگر در برخی روایات بر سخاوت و حسن خلق حضرت (7) و در برخی دیگر بر عفو و سعه صدر(8) حضرت تأکید کرده این تنها تأکید بر برخی از مصادیق است نه منحصر کردن در آنها.
آری پیامبر اکرم(ص) بحق معجزه اخلاق بود. و علاوه بر عنایت خداوند همین ویژگی برترین راز محبوبیّت پیامبر(ص) و نفوذ حضرت در عمق دلها بود. پیامبری که رسالتش تکمیل فضائل اخلاقی است(9) خود باید «خلق عظیم» داشته باشد.
[h=3] رفتار مردمی[/h]از مصادیق بارز این خلق عظیم «رفتار مردمی» است در روایتی از حضرت امام حسین(ع) آمده است که از: پدرم امیرمؤمنان علی(ع) درباره ویژگی زندگی پیامبر و اخلاق او سؤال کردم پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود در بخشی از این حدیث آمده است:
«کان دائم البشر، سهل الخلق، لین الجانب، لیس بفظ و لاغلیظ و لا ضحّاب و لا فحاش و لا عیاب و لامدّاح یتغافل عما لا یشتهی فلایؤیس منه ولایخیب فیه مؤملیه» حضرت با همنشینان دائماً خوشرو، آسان گیر و ملایم بود هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بد زبان، عیبجو، و متملق نبود هیچکس از او مأیوس نمی شد و هر کس به در خانه او می آمد نومید باز نمی گشت.
«قد ترک نفسه من ثلاث: المراء و الاکثار و ما لایعنیه» سه چیز را از خود رهانیده بود: 1ـ مراء «بگو مگوهای بی ثمر» 2ـپرگوئی 3ـ دخالت در کاری که به او مربوط نبود.
«و ترک النّاس من ثلاث کان لایذمّ احداً و لا یعیّره ولایطلب عثراته ولاعورته».
و سه چیز را در مورد مردم از خود دور کرده بود: 1ـ از کسی بدگوئی نمی کرد 2ـکسی را سرزنش نمی فرمود 3ـ لغزشها و عیوب پنهانی مردم را جستجو نمی کرد.
«ولایتکلم الّا فی ما رجا ثوابه اذا تکلّم اطرق جلسائه کانّما علی رؤسهم الطیر فاذا سکت تکلّموا ولایتنازعون عنده»
هرگز سخن نمی گفت مگر در مورد مواردی که ثواب الهی را امید داشت، در موقع سخن گفتن به قدری نافذ الکلمة بود که همه سکوت اختیار می کردند و تکان نمی خوردند و به هنگامی که ساکت می شد آنها به سخن در می آمدند اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمی کردند.(10)
«قرآن کریم» به بخشهائی از رفتار مردمی حضرت اشاره کرده است، از جمله:

[h=3] سوز و عشق به مردم[/h]پیامبر اکرم(ص) از صمیم جان دلسوز مردم بود و تمام آرزویش هدایت مردم بود.
«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.»(11) تحقیقاً رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است.
در این آیه شریفه نهایت سوز و عشق پیامبر(ص) به مردم با واژه های ذیل بیان شده:
الف: «من انفسکم» پیامبری برخاسته از بین شما و دارای روح انسانی همانند شما. این واژه گویای شدّت ارتباط پیامبر(ص) با مردم است گوئی که پاره ای از جان مردم در شکل پیامبر(ص) ظاهر شده است.
ب: «عزیز علیه ما عنتم» رنج و گرفتاری شما مایه رنج و تأثر شدید اوست او غمخوار شماست.
یعنی او نه تنها از ناراحتی شما خشنود نمی شود که بی تفاوت هم نخواهد بود او به شدّت از رنجهای شما رنج می برد و اگر اصرار بر هدایت شما و جنگهای طاقت فرسا و پرزحمت دارد آن هم برای نجات شما و برای رهائی تان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختی است.
ج: «حریص علیکم» او در سعادت و سربلندی شما سراز پا نمی شناسد.
«حرص» در لغت به معنای شدّت علاقه به چیزی است، در آیه متعلّق حرص حذف شده و این دلیل بر عموم است یعنی او به هرگونه خیر و سعادت شما عشق می ورزد، حریص بر هدایت شماست، حریص بر تعلیم شماست و...و...
د: «بالمؤمنین رؤف رحیم» او نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است «رئوف» است نسبت به فرمانبرداران. "رحیم" است نسبت به گنهکاران(12) و بعید نیست که این دو واژه مانند فقیر و مسکین باشند که هنگامی که جدا ذکر شوند دو معنا داشته باشند ولی وقتی به تنهائی ذکر شوند هر کدام معنای دیگر را دار د امیرمؤمنان علی(ع) در روایتی ضمن ادلّه اثبات افضلیت رسول خدا می فرماید:
«...و لقد کان ارحم الناس و ارأفهم فقال اللّه تبارک و تعالی لقد جاءکم رسول من انفسکم... بالمؤمنین رؤف رحیم.»
به تحقیق رسول خدا دلسوزترین و مهربان ترین مردم بود پس خدای تبارک و تعالی فرمود برای شما پیغمبری از خودتان آمد که...با مؤمنان دلسوز و مهربان بود.(13)
تا آنجا پیامبر غم امت را می خورد که گاه جان پیامبر در معرض خطر قرار می گرفت.
«فلعلّک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا»(14) گوئی می خواهی به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند.
«لعلک باخ نفسک الّا یکونوا مؤمنین»(15) گوئی می خواهی خود را هلاک کنی که چرا اینها ایمان نمی آورند.
«باخع» از ماده بخع به معنای هلاک کردن خویشتن از شدّت غم و اندوه و به تعبیر دیگر دق مرگ نمودن است. در مقائیس اللّغة آمده آنگاه گفته می شود «بخع الرجل نفسه» که او خویشتن را بخاطر خشم شدید و شدّت ناراحتی هلاک سازد.(16)
این دو آیه گویای حرص شدید پیامبر بر هدایت مردم و جانفشانی حضرت در این مسیر است، آیه گویای آن است که پیامبر به جهت سرنوشت و پایان بدکافران در تأسف و رنجی عمیق بود. گویا پیامبر(ص) به شخصی تشبیه شده که می بیند عزیزترین افرادش از او جدا می شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه می کند.

برخورد مهرآمیز با مردم

دیگر خوی پیامر(ص) در رابطه با مردم برخورد مهرآمیز است برخورد مهرآمیز یعنی نرمخوئی، یعنی گذشت، یعنی مدارا، پیامبر مظهر این همه بود.
«فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکّلین.(17) به برکت رحمت الهی در برابر آنان نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن اما هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
«لنت» از ماده «لین» به معنای مهربانی و خوشخوئی است. «فظ» به معنای کسی است که سخنانش تند و خشن است. «فظاظت» خشونت در گفتار است.
«غلیظ القلب» کسی که سنگدل است که مربوط به خشونت عملی است از آیه شریفه استفاده می شود پیامبر دارای اخلاقی خوش و اهل مدارا با مردم و به دور از هرگونه سنگدلی و خشونت بود و سرچشمه این خلق و خوی رحمت الهی بود که خداوند در دل پیامبر(ص) نهاده بود. و این از عوامل گرایش مردم به حضرت بوده و این ویژگی یک رهبری موفق است.
زیرا که شخصی که در مقام رهبری قرار گرفته اگر خشن، تندخو، غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودی در برنامه خود مواجه با شکست خواهد شد، مردم از دور او پراکنده می شوند و از وظیفه رهبری باز می ماند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «آلة الرئاسة سعة الصدر؛(18) ابزار رهبری گشادگی سینه است.»
در همین راستا دستور عفو و گذشت از لغزشهای آنها و نیز طلب آمرزش برای آنان را صادر کرده و برای زنده کردن شخصیت مسلمانان دستور مشورت و نظرخواهی از آنان را داده است.
شأن نزول آیه مسلمانانی هستند که علیرغم شعارهای فراوانی که در عرصه جهاد می دادند از صحنه جنگ گریختند و عامل شکست مسلمانان در این جنگ شدند، آنان بعد از جنگ در آتش افسوس و ندامت می سوختند. آیه شریفه پیامبر(ص) را مأمور به گذشت از آنها و احترام به شخصیّت آنها می نماید. این یعنی مهر با مردم حتی با لغزش آنان!!
«و منهم الّذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین آمنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم»(19)
از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند او آدم خوش باوری است بگو خوش باور بودن او به نفع شماست ولی بدانید او به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می کند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده اند و آنها که رسول خدا را آزار می دهند، عذاب دردناکی دارند.
این آیه نیز از آیاتی است که «برخورد مهرآمیز» پیامبر را با مردم تبیین می کند.
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهی از منافقین دورهم نشسته سخنان ناهنجار درباره پیامبر می گفتند یکی از آنان گفت: این کار را نکنید زیرا می ترسیم به گوش محمّد(ص) برسد و او به ما بد بگوید و مردم را بر ضد ما بشوراند. یکی از آنان که نامش «جلاس» بود گفت مهم نیست ما هرچه بخواهیم می گوئیم و اگر به گوش او رسید نزد وی می رویم و انکار می کنیم و او از ما می پذیرد زیرا محمد(ص) آدم خوش باور و دهن بینی است و هرکس هرچه بگوید قبول می کند در این هنگام آیه فوق نازل شد و به آنان پاسخ گفت.(20)
منافقان از این برخورد مهرآمیز پیامبر(ص) سوء استفاده می کردند و پیامبر را ساده لوح و زودباور می خواندند.
«اذن» در اصل به معنی گوش است و به کسی گفته می شود که به هر سخنی گوش فرا دهد و زود باور کند و به اصطلاح «گوشی» باشد. در حالی که این برخورد پیامبر نه از سر ساده لوحی و زودباوری بلکه برخاسته از رحمت و سعه صدر نبوی است ولی پر واضح است پیامبر(ص) تنها ترتیب اثر به سخنان مؤمنان می دهد. ولی سخنان دیگران را با اینکه می داند نادرست است رد و تکذیب نمی کند تا از این رهگذر آبروی آنها حفظ شده، شخصیت آنها خرد نشده و عواطفشان جریحه دار نگردد.
تواضع و فروتنی پیامبر(ص)

تواضع راز رفعت و محبوبیت است، رسول اکرم(ص) فرمود: «... انّ التواضع یزید صاحبه رفعة فتواضعوا یرفعکم اللّه...؛(21) تواضع و فروتنی وسیله سربلندی و سرافرازی است، تواضع کنید تا خدای متعال مقام شما را بلند گرداند.»
ملای رومی گوید:

align: center

آب از بالا به پستی در رود
آنگه از پستی به بالا بر رود
گندم از بالا بزیر خاک شد
بعد از آن او خوشه چالاک شد
دانه هر میوه آمد در زمین
بعد از آن سرها برآورد از دفین
از تواضع چون به گردون شد به زیر
گشت جزو آدمی حیّ دلیر
پس صفات آدمی شد آن جماد
بر فراز عرش پرّان گشت شاد
کز جهان زنده زاول آمدیم
باز از پستی سوی بالا شدیم(22)

پیامبر اکرم(ص) در قلّه تواضع قرار داشت. «کان صلی اللّه علیه و آله اشدّ الناس تواضعاًفی علوّ منصبه»(23) با اینکه حضرت از مقام فوق العاده والائی برخوردار بود در عین حال بیشترین تواضع را داشت.
او در حقیقت امر خداوند را امتثال می کرد که: «واخفض جناحک للمؤمنین»(24)... و بال عطوفت خود را برای مؤمنین فرودآر. «واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(25) بال محبت و مهرت را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر.
تعبیر «خفض جناح» کنایه زیبائی از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامی که می خواهند نسبت به جوجه های خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود می گیرند و هیجان انگیزترین صحنه عاطفی را مجسم می سازند آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ می کنند و از پراکندگی نگه می دارند.
تواضع پیامبر آنچنان بود که همگان خود را نزد پیامبر(ص) محبوب می دیدند تا آنجا که گاه دختر بچه ای که در مدینه متولد شده بود دست پیامبر(ص) را می گرفت و رها نمی کرد مگر آنکه پیامبر را به آنجا که می خواست می برد: «کانت الولیدة من ولائد المدینة تأخذ بید رسول اللّه و لا ینزع یده منها حتی تذهب به حیث شاءت»(26) پیامبر(ص) به همه سلام می کرد و آغازگر آن بود. ابن شهرآشوب می نویسد: «...ویبرأ من لقیه بالسلام»(27) پیامبر(ص) به هر کس برخورد می کرد آغازگر سلام بود.
حضرت عنایتی خاص به سلام بر کودکان داشت تا به امّت بیاموزد که شخصیّت کودکان نیز پاس داشتنی است، فرمود:
«خمس لاادعهن حتی الممات... و التسلیم علی الصبیان لتکون سنة من بعدی»(28) پنج خصلت را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... از جمله آنها سلام کردن برکودکان است تا پس از من روش عمومی باشد(و به عنوان سنت اسلامی مردم به آن رفتار کنند).
پیامبر خوش نمی داشت که کسانی پشت سر حضرت راه بیفتند و می فرمود این زمینه ساز کبر است.»(29) او با همگان غذا می خورد و دعوت همگان را برای این امر می پذیرفت ولو فقیرترین باشند.(30)
کارهای شخصی درون خانه را خودش انجام می داد، شتر را تغذیه می کرد، خانه را جارو می زد، شیر گوسفند را می دوشید، کفشش را تعمیر می کرد، لباسش را وصله می زد و...(31)
تواضعهای ناپسند

با این همه پیامبر تواضع از جایگاه عزت را ارزش می دید، نه تواضع از جایگاه ذلت، یا غیر خدائی و در یک کلمه پیامبر تواضع نابجا را نکوهیده می دانست. بر این اساس اجازه تواضعهای ذیل را نمی داد:
1ـ تواضعی که بوی ذلّت بدهد

پیامبر(ص) فرمود: «طوبی لمن تواضع للّه فی غیر منقصته»(32) خوشابحال کسی که تواضعش از سر ذلت نباشد.
2ـ تواضع در برابر متکبران

حضرت فرمود: «اذا رأیتم المتواضعون من امتی فتواضعو لهم و اذا رأیتم المتکبرین من امتی فتکبروا علیهم فان ذلک لهم مذلة و صغاء»(33) هرگاه متواضعان امت مرا دیدید در مقابلشان تواضع کنید و زمانی که با متکبران برخورد کردید بر آنها تکبر کنید که این رفتار موجب ذلت و خواری متکبران می شود.
3ـ تواضع در برابر ثروتمندان بخاطر ثروتشان

پیامبر(ص) فرمود: «من اتی ذامیسرة فتخشع له طلب ما فی یده ذهب ثلث دینه»(34) آنکس که سراغ ثروتمندی بیاید و برای بدست آوردن ثروتش در برابرش تواضع کند دو ثلث دینش بر باد رفته است.
4ـ تواضع در مقابل کافران

مؤمنان در برابر کافران: «اشداء علی الکفار»(35) بر آنان سخت اند «...اعزّة علی الکافرین...»(36) در برابر کافران عزیز و نیرومند.
در روایتی آمده است ابودجانه انصاری ژست متکبرانه گرفته در برابر کافران راه می رفت، پیامبر(ص) فرمود: «انّ هذه لمشیة یبغضها اللّه تعالی الّا عند القتال»(37) خداوند این شیوه راه رفتن(متکبرانه) را مبغوض می دارد مگر در جنگ (چون در جنگ باید در مقابل کافران ژست متکبرانه داشت.»
بنابراین باید از پیامبر بزرگ آموخت کجا جای تواضع پسندیده است و کجا جای تواضع ناپسند و هر کدام را در جای خود به کار بست.

align: center

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی بجای خویش نیکوست

مشورت با مردم

مشورت با مردم علاوه بر آنکه استفاده از عقل و اندیشه دیگران در کارهاست، مولی علی(ع) فرمود: «من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها»(38) کسی که استبداد به رأی داشته باشد هلاک می شود و کسی که با مردان مشورت کند در عقل آنها شریک شده است. نوعی تکریم شخصیت طرف مشورت هم هست، معنای مشورت اینست که او را صاحب نظر دیده قابل مشورت و نظرخواهی می داند، مشورتهای فراوان پیامبر اکرم(ص) که برخی از محققان آنرا تا 11 مورد نقل کرده اند.(39) هرگز برای استفاده از اندیشه دیگران در کارها نبوده است زیرا حضرت «عقل کل» بوده و نیازی به مشورت با مسلمانان نداشته بلکه مشورتهای حضرت دو انگیزه را دنبال می کرده است، یکی تکریم شخصیت یاران و دوم اسوه قرار گرفتن این امر تا آنها که در مقامات بالا قرار دارند مشورت کردن را دون شأن خود ندانند.(40)
«...و شاورهم فی الامر...»(41) با آنان در آن کار مشورت کن. این امری که پیامبر مأمور به مشورت در آن عرصه بود، امر جنگ و شیوه دفاعی و امثال آن بود، یعنی در اموری که مربوط به مردم است با آنان مشورت کن نه در احکام الهی اینها امور خدائی است و ربطی به مردم ندارد و این از مسلّمات سیره نبوی(ص) است که پیامبر اکرم(ص) هرگز در احکام الهی با مردم مشورت نمی کرد و صرفاً تابع وحی بود، لذا مسلمانان هرگز به خود اجازه نمی دادند در مورد یک حکم الهی اظهار نظر کنند، آری در تطبیق آن اظهار نظر می کردند.
این نکته گفتنی است که در مشورتها تصمیم گیرنده نهائی شخص نبی اکرم(ص) بود، «فاذا عزمت فتوکل علی اللّه...»(42) به هنگام تصمیم نهائی باید توکّل بر خدا داشته باشی. این گویای آن است که بررسی مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعی باید به صورت دست جمعی انجام گیرد اما هنگامی که طرحی تصویب شد، باید اجرای آن اراده واحدی به کار افتد در غیر اینصورت هرج و مرج پدید خواهد آمد. زیرا اگر اجرای یک برنامه به وسیله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد به همین جهت در دنیای امروز نیز مشورت را به صورت دست جمعی انجام می دهند اما اجرای آن را به دست دولتهائی می سپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره می شود.(43)
نمونه های دیگری از رفتار مردمی پیامبر در قرآن هست که به علّت ضیق مجال بهمین مقدار بسنده می کنیم.

1. التبرک، ص 61 تألیف مرحوم آیة اللّه احمدی میانجی، در این کتاب نمونه های فراوانی دراین عرصه آورده است مراجعه شود.
2. سیره ابن هشام، ج 2، ص 314؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 274 و 275، فروغ ابدیت، ج 2، ص 189.
3. سوره مریم، آیه 96.
4. فی ظلال القرآن، ج 5، ص 454.
5. نهج البلاغه، حکمت 10.
6. سوره قلم، آیه 4.
7. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 391، حدیث 23.
8. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 389، حدیث 12.
9. این مضمون با عبارات مختلف از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. از جمله:
الف ـ «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شده ام. (کنزالعمال، ج 3، ص 16).
ب ـ «انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق» (همان).
ج ـ «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» (بحار الانوار، ج 66، ص405).
10. معانی الاخبار، ص 83 «باب معانی الفاظ وردت فی صفة النبی»حدیث 1.
11. سوره توبه، آیه 128.
12. بنابر یک تفسیر.
13. ارشاد القلوب، ج 2، ص 407 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 342، حدیث 33.
14. سوره کهف، آیه 6.
15. سوره شعراء، آیه 3.
16. مقائیس اللّغة، ج 1، ص 206.
17. سوره آل عمران، آیه 159.
18. نهج البلاغه، حکمت 176.
19. سوره توبه، آیه 61.
20. بحارالانوار، ج 22، ص 95، حدیث 38 و جلد 22، ص 38 و 39؛ درالمنثور، ج 3، ص 253 (دارالمعرفة) ؛ مجمع البیان ذیل آیه فوق ؛ تفسیر المیزان، ج 9، ص 323.
21. بحارالانوار چاپ بیروت، ج 72، ص 119.
22. مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 404.
23. المحجة البیضاء، ج 4، ص 151.
24. سوره حجر، آیه 88.
25. سوره شعراء، آیه 115.
26. مرآة العقول، ج 8، ص 199.
27. مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 147.
28. بحارالانوار، ج 16، ص 220، خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 246.
29. کنزالعمال، ج 8878.
30. مرآة العقول، ج 8، ص 209.
31. همان.
32. بحارالانوار، ج 77، ص 90.
33. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
34. بحارالانوار، ج 73، ص 165.
35. سوره فتح، آیه 29.
36. سوره مائده، آیه 54.
37. بحارالانوار، ج 73، ص 202.
38. نهج البلاغه، حکمت 162.
39. معالم الحکومة الاسلامیه فصل ششم «خصائص الحکومة الاسلامیة و میزانها».
40. مجمع البیان، ج 1، ص 527.
41. سوره آل عمران، آیه 159.
42. همان.
43. تفسیر نمونه، ج 3، ص 188.

[h=4]نویسنده : حجة الاسلام و المسلمین سید احمدخاتمی[/h]