مكاتب فلسفي بودايي
تبهای اولیه
كاتب فلسفي ملهم از بوديسم تراوَدَه
در سدهي دوم پيش از ميلاد مسيح مكاتب نظري و فلسفي بودايي بسياري شكوفا گرديد. يكي از مهمترين اين مكتبهاي نظري و فلسفي معروف به «سرواستي وادين» (1) است كه به اصالت عيني واقعيتهاي عالم معتقد بود و بدينجهت آن را «سرواستي وادين» (همه چيز هست (2) )، ميخواندهاند. از اين ساقهي كهن فلسفهي بودايي دو شاخهي بزرگ فلسفي زاده شد كه به ترتيب به «ويباشيكه» و «سوترانتيكه» معروف گرديدند.
«ويباشيكه» به هفت «اَبيدرمَهْ» (3) آيين «سرواستيوادين» اتكاء ميكرد و اين آثار را كتب منزل ميدانست و تفسير اين آثار مقدس را كه به «ويباشه» (4) معروف بود، كهنترين رسالههاي دين بودايي ميپنداشت، بهطوري كه اسم اين مكتب از همين كتاب تفسير «ويباشه» گرفته شده. يكي از تصنيفات مهم اين مكتب رسالهاي است به نام «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» (5) كه مؤلف آن حكيمي به نام «وَسوبندو» (6) بوده است كه در قرن پنجم ميلادي ميزيسته است.
مكتب ديگر «تِرَهْوادَهْ»، «سوترانتيكه» است. اين مكتب برخلاف آيين «ويباشيكه» هفت رساله «اَبيدرمَهْ» را وحي منزل نميدانست و مبدأ و منشأ الهام آن را انساني ميشمرد و فقط به رسالههاي اصلي تِرَهْوادَهْ يعني «سوتَهها» متكي بود، و اسم خود را از همين آثار مقدس و كهن كيش بودايي گرفته است.
يكي از بانيان اين نحوه تفكر، فيلسوفي موسوم به «كومارَلَتَه» (7) بود كه در قرن دوم ميلادي ميزيست. «يشوميتره» (8) حكيم بزرگ ديگري است كه بدين مكتب تعلق داشته و تفسيري بر رساله «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» انشاء كرده است كه معروف به «اَبيدرمَهْ كوشهسَواكيا» (9) است. «وَسوبندو» نگارندهي رسالهي مشهور «اَبيدرمَهْ كوشَهْ» تفسيري بر رسالهي خود به نام «اَبيدرمَهْ كوشَهْباسيَهْ» (10) نگاشت و در آن از اصول و مباني «ويباشيكه» انتقاد كرد و از مكتب «سوترانتيكه» حمايت نمود. همين حكيم عاليقدر بعدها براثر نفوذ برادرش «آسَنگه» (11) به آيين مكتب «مهايانه» كه به «يوگهچاره» (12) يا «ويگيانهوَدَه» (13) معروف است گرويد.
مباني مكاتب فلسفي ويباشيكه و سوترانتيكه
مكاتب ويباشيكه و سوترانتيكه
در تعليمات ابتدايي بودا، به مباحث صرفاً حكمي چندان توجهي نشده است. با اينكه «بودا» هيچ ادعايي براي تعريف و تشريح مباني مهم فلسفي از قبيل مبدأ و معاد و هستي و نيستي نكرده، معالوصف در تعليمات او بدون شك و ترديد، يك ديد خاص فلسفي وجود دارد كه پايه و شالودهي مكاتب بزرگ فلسفيِ بودايي بوده است. «بودا» چنانكه مكرراً گفته شد، جوهر ثابت و روح را يكپارچه تكذيب كرد و فقط به تشريح واقعيتهايي (14) كه يك دم پديد آمده و دم ديگر فاني ميشوند، اكتفا كرد. براي «بودا» ادراكات و مفاهيم و افكار، بهانضمام محيط طبيعياي كه با اين افكار و ادراكات مرتبط است، تشكيلدهندهي همان روح يا شخصيت ذاتي بوده است و «بودا» آن را جريان حيات (15) ميناميد كه بر اثر اجتماع عناصري چند زاده شده يا به عبارت ديگر شخصيت انسان را تركيب «عناصر گردهم آمده» يا «مجموعه» (16) ميپنداشت.
بودا به جز اين عناصر مركب، هيچ حقيقت ديگري در ذات آدمي نمييافت. اين عناصر را بودائيان «نامارويا» (17) يا «نام و شكل» نيز گفتهاند، و مراد از شكل (18) عناصر رواني و ذهني است كه در تركيب ساخت دروني انسان وجود دارد و نام (19) اشاره به عناصر طبيعي و مادي است كه تن عنصري آدمي را شامل است. در واقع «بودا» همان عناصري را اصيل و واقعيتهاي نهايي عالم دانست كه «اُپهنيشَدْها» ميكوشيدند دائم آنها را رد كنند و واقعيت مطلق عالم را سواي آنها جلوه دهند. «بودا» اشياء خارجي را نيز بسان واقعيتهاي رواني ناپايدار مييافت و آنان را به مثابه كيفياتي چند ميپنداشت. به نظر «بودا» ادراكات حاصله مطابق كيفياتي است كه به اشياء تعلق دارد چون رنگي كه از كوزه مستفاد گردد. در نظر «بودا» همين كيفيات تشكيلدهندهي اشياء خارجي است و «بودا» جوهري به جز مجموعهي اين كيفيات نميپذيرفت و وحدت و ثباتي در پس تغيير مداوم آنان نمييافت. (شرح فشرده مباني مكاتب ويباشيكه و سوترانتيكه را در تابلوهاي صفحات بعدي ميخوانيد).
...
در اينجا صرفاً قدري موضوع معرفت از ديدگاه بوديسم تِرَهْوادَهْ را بيشتر ميشكافيم. فرضيهي شناخت در مكاتب فلسفيِ بودايي هماهنگ با مبحث تكثر وجودي و پيدايش و انهدام پيدرپي عناصر حيات است، يعني شناخت بسان عناصر متكثره حياتي، پديدههايي چندگانه و مركب از عناصري چند است كه بر اساس مقارنهي همين عناصر «همراه» و معطوف به مركز، در آن واحد چون لحظات آني و برقآسا، ظاهر ميگردد. در واقع عناصر به هم نميآميزند و تماس و برخوردي بين آنان به وقوع نميپيوندد و حس، موضوع ادراك را اخذ نميكند و به تصرف در آن نميپردازد، بلكه بنا به قانون عليت، گروهي از عناصر موجب پيدايش عناصري ميشوند كه با آنان ارتباط نزديك داشتهاند. شناخت بصري به عبارت ديگر متشكل است از لحظهاي از رنگ، (20) لحظهاي از مادهي بصري، (21) لحظهاي از ذهن كه بر اساس مقارنه و ارتباط نزديك آنان به يكديگر ظاهر ميشود و لحظهاي از ادراك بصري (22) را پديد ميآورد (23) نقطهاي كه در آن اين عناصر همراه و معطوف به مركز گرد هم ميآيند و يكي ميشوند، همان لحظهاي از شناخت است.
اعتراضي كه به اين فرضيه شناخت شده است اين است كه: حال كه شناخت آني است چگونه حالت استمرار از شناختهاي گوناگون مستفاد ميگردد؟ و چگونه آنچه كه در واقعيت امر تسلسل لحظات برقآساست، پيوسته و يكپارچه جلوه ميكند.
بوداييان معتقدند كه سلسله شناختهاي آني و متوالي بسان امواج پيدرپي دريا هستند، هر موجي، «محرك» موج ديگر است و عنصر سيال خود را بدان منتقل ميسازد، يا شناخت به مصداق شعلههاي پيدرپي آتش شمعي است كه پيوسته به نظر ميرسد و آنچه ما بدان شناخت ميگوييم فقط تسلسل لحظات برقآسا و پيدرپي آگاهي است.
هر گاه، لحظهاي از رنگ، و لحظهاي از حس، و لحظهاي از آگاهي، چون علل متقارن و همراه و معطوف به مركز گردهم آيند، لحظهاي از شناخت را پديد خواهند آورد. اين شناخت به مجرد اينكه پديد آيد فاني است و بسان موجي است كه حركت سرنگونيِ آن، موج ديگري را پديد ميآورد و عنصر مايع خود را به ديگري انتقال ميدهد. لحظهي شناخت گروهي از صفات خود را به لحظهي بعدي شناخت منتقل ميسازد. البته اين لحظات همانندي كامل ندارند، چنان كه دو موج عين هم نيستند ولي خويشاوندي و تشابهي بين آنان هست و همين خويشاوندي و تشابه موجب ميگردد كه حافظه و بازشناسايي ميسر گردد.
لحظات شناخت كه پيدرپي نمودار ميشوند سرعتي چنان دارند كه آنچه در واقعيت امر استمرار لحظاتِ پيدرپي و آني و برقآساست به نظر ما ثابت و پيوسته و يكپارچه جلوه ميكند و اين وضع به مثابهي تيري است كه گلبرگهاي گلي را بشكافد، با اينكه تير مزبور گلبرگها را يكي پس از ديگري سوراخ ميكند ما احساس ميكنيم كه اين كار در آن واحد صورت پذيرفته است. يا اگر آتش گرداني را بچرخانيم حلقه و دايرهاي آتشين ميبينيم، حال آنكه اين دايره در حقيقت تسلسل پيدرپي نقطههاي فروزان آتش است و حلقهي آتشين نيست.
مكاتب فلسفي مهايانه
هنگامي كه مكاتب «تِرَهْوادَهْ» آيين عدم ثبات و آني بودن بقاي عناصر را بنياد ميگذارند، يكي از نتايج منطقي و طبيعي اين آيين ناگزير ميبايستي اين ميشد كه هيچ چيز، هيچ جا و به هيچ عنوان، واقعيت ندارد و بدينترتيب بزرگترين واقعيت، همان عدمِ واقعيتِ عناصر و هيچ بودنِ و تهي بودن كليهي جوهرها و هستيهاست. ولي آيين كهن بودايي و مكتب «سرواستيوادين» (24) مبحث عدم ثبات اشياء را به منتها درجه منطقي آن يعني آيين تهيّت نرساند و واقعيت عيني و ذهني عناصر را پذيرفت و تنها اين مكاتب «مهايانه» بودند كه سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه نه فقط عناصر آني و گذرنده هستند بلكه خالي از هر جوهر و حقيقت ميباشند و در واقع همهي چيز هيچ است و تهيّتي بيش نيست. (25)
بزرگترين مكاتب بودايي «مهايانه» عبارت بودهاند از مكتب «شونيهوادَه» (26) يا «ماديَميكَهْ» (27) و مكتب «ويگيانَهوَدَهْ» (28) يا «يوگهچاره». (29) مباني اين دو آيين به هم بسيار نزديك است و اختلافاتي اساسي بين آنها نميتوان يافت. اين دو مكتب دنياي خارجي و عالم عيني را در خور اعتنا نميدانند و آن را خالي از هر جوهر و حقيقت ميپندارند و به مثابهي رؤيا و سرابي بيبود به حساب ميآورند. در حالي كه آيين «ماديميكه» منكر واقعيت عيني و ذهني جهان است و اين دو را به منزلهي تهيّت (30) عالمگير تصور ميكند، «ويگيانَهوَدَهْ» ميافزايد كه با وصف اين، در پسِ عوارضِ گذرنده و پديدههاي تهي و خالي، آگاهيِ مطلقْ متجلي است و كثرات بر اثر تأثرات ديرينهي ذهني، مصداق مييابند و اين تأثرات، منشأ كليهي تموجاتِ نفساني و ذهني هستند كه توهم و خيال جهاني را به وجود ميآورند.
همانطور كه در بحث گذشته ديديم، مكتبهاي «تِرَهْوادَهْ» با اينكه ماده را همان مأخذ حسي ميدانند، اشياء عيني را واقعيتي انكارناپذير ميپندارند و به همين مناسب آنها را مكاتب «رئاليست» ميخوانند. هر دو مكتب فلسفي «مهايانه» واقعيت دنياي خارج را يكسره تكذيب كردند و آن را مصنوع ذهن فعال انگاشتند، و يكي از آنان «ويگيانَهوَدَهْ» معتقد به اصالت ذهن مطلق شد و آن را مكتب «ايدهآليسم صرف» گفتند، و ديگري كه بنيانگذار آن حكيم نامور جدلي «ناگورجونه» (31) بود، قانون طرد ماسواي تهيّت را به كليهي مفاهيم و پديدههاي نسبي جهان نسبت داد و معتقد به اين شد كه مفاهيم و تصورات، نه به خودي خود قابل فهماند و نه به وسيلهي افكار و مفاهيم ديگر؛ هر كوشش و سعياي كه ما جهت درك آنان بكنيم ناگزير به پريشاني و آشفتگي افكار منجر ميشود چرا كه پديدهها نسبياند و در واقعيت فطري خود، تهي از هر گونه جوهر بوده و تصورناپذير و متناقضاند.
ادامه دارد ........
مكتب ويگيانه وَدَهْ
يكي از ارزندهترين متفكرين اين آيين «ايدهآليسم صرف» كه فرضيهي «تاتهاتا» (32) را بنيان ساخت، حكيم نامور آشوَهگوشه (33) است. اين حكيم برهمنزادهاي بود كه به كليهي علوم نظري برهمني احاطه داشت و جواني خود را صرف سفر و سياحت در نقاط مختلف هند كرده بود. وي بعدها به آيين بودا گرويد و يكي از مفاخر فلسفهي بودايي شد و در رديف حكماي بزرگ تيرهي «مهايانه» درآمد. «آشوَهگوشه» در سال 100 ميلادي ميزيست و يكي از آثار ارزنده و بديع او رسالهاي معروف به «مهايانهشِرَدوتپادَهْ» (34) است. اين رساله در سال 553 ميلادي به زبان چيني گردانده شد. مباني اين تصنيف مربوط به مكتب «ويگيانَهوَدَهْ» است. «سرچارلزاليوت» ميگويد: «در اين رساله سه تمايل بزرگ تيرهي «مهايانه» يعني بعد مابعدالطبيعي، و جنبهي اساطيري و عبادت توأم با التهاب و جذبهي عرفاني، به خوبي هويداست». (35)
مكتب ماديميكه
«آيين ماديميكه» بسيار كهن است و تاريخ پيدايش آن را بايد در تعليمات خود بودا يافت. بودا آيين خود را راه ميانه (36) ميخواند و مريدان را از افراط و تفريط رياضت (37) و زندگي دنيوي برحذر ميداشت. در مسائل فلسفي هم از اظهارات قاطعي چون وجود و عدم و مبدأ و معاد و غيره خودداري ميكرد و روشي ميانه و برزخي بين امور مثبت و منفي در پيش ميگرفت. يكي از بانيان و مروجين بزرگ اين مكتب «ناگورجونه» (38) است كه در آخر قرن دوم ميلادي ميزيسته است و بدون تردين يكي از بزرگترين متفكرين و فلاسفه جدلي است كه از هند برخاسته. «رنه گروسه» دربارهي «ناگورجونه» ميگويد: «شخصيت وي آنچنان استثنايي و قوي است كه هنوز هم تنديها و لحن سخرآميز عبارات او را ميتوان از خلال قرنها و ترجمههاي گوناگون مشاهده كرد. روش او، يك روش خاص، ژرف، دلپذير و حتي مستأصلكنندهي نابغهاي به غايت جسور است كه همهي مسائل فلسفي را از نو بررسي ميكند و مشرب روحي است بسيار انتقادي كه هيچ سنّتي مانع گسترش آن نميشود». (39)
«ناگورجونه» نگارندهي رسالهي معروف «ماديميكه كاريكا» (40)(41) است كه شامل 400 بيت بوده و به 27 فصل تقسيم شده است. وي تفسيري هم به رسالهي خود تحت عنوان «آكوتوبايا» (42) نگاشته كه فقط ترجمهي تبتي آن محفوظ مانده است. رسالههاي «مهايانهويمشاكا» (43) و «ويگرَهْهَوِياوَرْتَنْيْ» (44) نيز به او منسوب است. تفسيرهاي ديگري كه به رسالهي «ماديميكهكاريكا» نگاشته شده، اثر «بوداپَليتَهْ» (45) و «بَوِيْوَكَهْ (46) » است. اين آثار در ترجمههاي تبتي باقي مانده است و يگانه تفسيري كه به زبان سنسكريت به ما رسيده رسالهي «پرسَّنَهْپادَ» (47) تأليف «چَندِرَكيرتي» (48) است كه در نيمهي دوم قرن هفتم ميلادي تحرير شده.
مهمترين متفكرين اين مكتب عبارتاند از: «آريَهْوِدا» (49) كه اهل سيلان و شاگرد خود «ناگورجونه» بوده است و مؤلف رسالههاي «شَتشِتْرهَ»، (50) و «چَتوشتكهْ» (51) است. اين حكيم در قرن سوم ميلادي ميزيسته است. «شَنْتيْدِوَه» (52) حكيم ديگري است كه در نيمهي دوم قرن هشتم ميلادي ميزيسته است و مؤلف رسالههاي «بودي و «شيكشاسموچيَه» (53) است. رسالهي اولي آنچنان شهرت يافت كه يازده تفسير متعدد بر آن نگاشتند و بين آنان تفسير «پنجيكا» (54) تأليف «پِرَگياكرماتي» (55) بيترديد يكي از مهمترين تفاسيري است كه به زبان سنسكريت محفوظ مانده. رسالهي ديگر اين مكتب «پرگياپارميتاسوتره» (56) است.
[=Century Gothic]هستيشناسي مبتنيبر تُهيت در آيين ماديميكه
[=Century Gothic]«ناگورجونه» فرضيهي تهيّت را وارد آيين خود كرده است. ترجمهي خود اين كلمه با اشكالات بسيار مواجه است. «شُونْيَتا» (57) از لحاظ اشتقاق لغوي مفهوم «تهيبودن» و «خالي بودن» و خلا را ميرساند. «چرباتسكي» (58) آن را «نسبيت جهاني» (59) و دانشمند ژاپني «ياموچي» آن را «عدم جوهر» تعبير كرده است. «پوسن» دربارهي اين مطلب مينويسد: «بودائيان قديمي ميگفتهاند: «همه چيز تهيّت است»... مكتب «هينَهْيانَهْ» اين گفته را خالي از حقيقت «آتمن» پنداشت و تصور كرد كه نه فقط اشياء «آتمن» نميتوانند بود بلكه خود، خالي از هر گونه واقعيت ثابت ولايتغيرند و بالنتيجه انديشه واقعيت ثابتي نيست و در واقعيت ثابتي قرار نمييابد و به هيچ اصل ثابتي متصل نميتواند شد، همچنين ماده و صورت (60) و غيره... عناصر به واسطهي عللي چند ظهور مييابند و به علت رابطهي علت و معلول (61) پديد ميآيند و به همين دليل داراي موجوديتي نسبي بوده و خالي از «آتمن»اند... ولي «ناگورجونه» گفت: «اشيائي كه به موجب زنجيره علّي، ظاهر ميشوند، نه فقط عاري از واقعيت جوهري بوده، بلكه خالي از هر گونه جوهر فردي (62) و خصايص شخصي (63) هستند. در اينجا فقط سخن از خلا جوهر و عدم ثبات اصولي كه مكاتب «هينايانا» تكذيب ميكردهاند، درميان نيست، بلكه مراد نيستي و عدم همان واقعيتهاي نسبي است. زيرا آنچه كه از علتي پيدا ميشود در واقع به وجود نيامده است. «هينَهْيانَهْ» پديدهها را بيبود ميدانست وليكن آنها را واقعي ميپنداشت، حال آنكه روش تحليلي و شيوهي استدلالي «ناگورجونه» عدم واقعيت اين پديدهها را به اثبات ميرساند، و فقط بدين معني ميتوان اين گفتار را كه زنجير علّي مساوي با همان تهيّت جهاني (64) است، پذيرفت».
پينوشتها
adin - astiv - 1. sarv
2. sarva- asti
3. abhidharma
asa - 4. vibh
5. abhidharmakos'a
6. Vasubandhu
aralata - 7. Kum
8. Yas'omitra
a - akhy - 9. abhidharmakos'sav
asya - 10. abhidharmakos'abh
11. Asanga
ara - 12. yogac
ada - anav - 13. vij•
14. اين واقعيتهاي گذران را در فلسفهي بودايي «دَرْمَه» يعني شيئي، گفتهاند. استاد شايگان آن را به كلمهي عنصر تعبير كرده است.
ana - 15. samt
ata - 16. samgh
upa - ama- r - 17. n
upa - 18. r
ama - 19. n
upa - 20. r
21. caksus
22. spars'a
, p. 46. The Central Conception of Buddhism 23. Th. Stcherbatsky:
adin - astiv - 24. sarv
Cambridge, 1962, p. 76 Indian Idealism, 25. S. Dasgupta:
ada - unyav - 26. s'
adhyamika - 27. m
ada - anav - 28. vij•
ara - 29. yogac
unya - 30. s'
arjuna - ag - 31. N
a - 32. tathat
33. As'vaghosa
ada - anas'raddhotp - ay - 34. mah
vol II, London, 1962, p. 42 Hinduism and Buddhism, 35. Sir Charles Eliot:
36. madhyam
37. tapas
arjuna - ag - 38. N
vol, I, Paris, 1931, p.212. Les philosophies indiennes, 39. Renإ Grousset:
a - arik - k adhyamika- - 40. m
41. براي ترجمهي تبتي رجوع شود به: Heidelberg, 1911 arjuna nach der tibetischen Version دbersetzt, - ag - Die Mittlere Lehre des N Max Walleser:
براي ترجمهي چيني رجوع شودبه: Heidelberg, 1912. arjuna nach der Chinesischen Versionدbersetzt, - ag - Die Mittlere Lehre des N Max Walleser:
a - 42. akutobhay
ana vims'aka - ay - 43. mah
i - avartan - 44. vigrahavy
apalita - 45. Buddh
46. Bhaviveka
ada - 47. prasannap
irti - 48. Candrak
Aryadeva - 49.
50. s'atas'astra
51. catuh s'atakah
52. S'antideva
a- samuccaya - 53. s'iks
a - 54. pa•jik
akaramati - 55. Praj•
utra - a s - aramit - •ap - 56. praj
a - unyat - 57. s'
58. رجوع شود به: Leningrad, 1927 ana, - The Conception of Buddhist Niru Th. Stcherbatsky:
59. universal relativity
upa - 60. r
itya- samutpanna - 61. prat
ava - 62. svabh
63. svalakana
a - unyat - 64. s
کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
با سلام
در کنار ذکر مکاتب بودا و آراء و عقائد بودیسم، که جناب رضا متحمل زحمت آن هستند؛ لازم است نگاه های نقادانه به این آیین نیز مورد توجه قرار گیرد.
یکی از پرسشهائی که در خصوص آیین بودا مطرح می شود عبارت از این است که "چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟"
بی شک، دستیابی به پاسخ سؤال بالا باطن این آیین انحرافی را بر جویندگان حقیقت روشن می کند، اما وصول به این مهم، مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بودائيان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت، بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.[1]
در منابع بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام... زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد...»[2] و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساختة كيست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد.»[3]
بنابراين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.
اما عملكرد بودائيان برخلاف چيزي است كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند. اشاره به نکته ای که عرض شد اینکه: (بايد بين دو امر؛ يعني ادعاي بودائيان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود.)
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.»[4]، (این می تواند دلیلی بر این مطلب باشد که علت انکار وجود خدا از سوی بودا، تمایل وی به این گرایش عوامانه باشد) بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند. اين گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود:
1. فطرت: از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد: «پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست...»[5]
بنابراين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و... همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد: «آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند...»[6]
پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار، به اتکاء اندیشه های انحرافی و باطل بودا، به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.
2. تأثيرپذيري از ديگر اديان: همه اديان قبل از بوديسم به خصوص آيين هندوئيسم بر محور پرستش خالق هستي بنيان گذاشته شده بودند و آيين هندوئيسم كه دچار انحراف شده بود در اين امر چنان به افراط گرائيده بود كه به عده ي بي شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستي دچار آمده بود.[7]
پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند.
نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنابراين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است. [8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. چنين گفت بودا، ترجمه هاشم رجب زاده.
2. بودا و انديشه هاي او، نوشته سادهاتيسا، ترجمه محمدتقي بهرامي حرّان.
موفق باشید ...:Gol:
پاورقی_____________________________________
[1] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1378، ج 1، ص 500.
[2] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 188.
[3] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 47.
[4] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 504.
[5] . روم/30.
[6] . زمر/3.
[7] . آشناي با اديان بزرگ، ص 32.
[8] . برگرفته از پایگاه اندیشه قم، با تغییر و اضافات.
[=Century Gothic]مروري بر چالشهاي آيين بودايي
[=Century Gothic]بودا به پرسشهاي متافيزيكي به خاطر نامفيد بودن، بيتوجه بود و هيچ امر ثابتي را نميپذيرفت و آتمن را نيز تأييد نميكرد، با اين همه آيين بودا، به دليل نياز به جنبههاي متعالي و متافيزيكي نوع بشر، اندك اندك مواجه با تغييراتي شد و به آنجا رسيد كه گروههايي از بوداييان سخن بودا را حقيقت ازلي و ابدي دانسته و حتي شماري به پرستش او دست يازيدند. در واقع ميتوان گفت كه بوديسم در سير تحول خود مواجه با دو پديده گرديد، يكي تحجر رهبانيت بودايي (كه با طرح مسائل بيارزش و فرمال، از آموزههاي بودا فاصله گرفتند) و ديگري به دليل خالي بودن بوديسم از توجه به پرسشهاي متافيزيكي و بنيادي، عملاً زمينه دوري مردم از بوديسم پديد آمد و همانطور كه خواهيم ديد يكي از دلايل برچيده شدن بوديسم از هندوستان، همين موضوع اخير بود.
در تشريح نكته اخير بايد گفت كه اساساً انسان چون هم با انديشيدن و ژرفنگري، و هم به آزمون و آزمايش، دريافته كه دانش عقلاني و تجربي نارساست، هرگز نميتواند دستيافتههاي خردپسند را مطلق و پايدار دانسته به آنها ايمان آورد. به عبارت ديگر، انسان نياز به تكيهگاههاي مطلق و پايدار دارد. مقدس براي انسان همان تكيهگاههاي پابرجاست كه ميتوان ايمان را بر آن استوار ساخت.
در يك گروه از اديان بزرگ نَبي و پيامبر نقش ميانجي و بيانكننده گفتار مقدس و بنيانگذار آيين را داشته است، ولي در هند از دوران كهن نشاني از نبي و پايهگذار دين نيست، بلكه به باور آنها حقايق جاوداني در فضاي ناپيداي روحاني پراكندهاند و انسانهاي بينشمند و پيشبين، گيرنده و دريافتكننده و بيننده اين حقايقند، كه همان وداها، دانشهاي مقدسند.
ازهمينرو بودا هم كه به يك خداي انسانگونه سرنوشتساز باور نداشت، و تقدس وداها را نيز نميپذيرفت، هرگز نه مدعي پيمبري شد، نه سخن خود را گفتار خدا و مقدس دانست. او چون انسانهاي ديگر بود، (1) ولي با بينشي بسيار ژرف كه انگيزه تنوير يا آگاهي و بيداري او شد. او راه درنگ رنج و آشفتگي، و دستيابي به آرامش و خوشبختي و رضاي دروني را دريافت و به ديگران آموزش داد. او نه درباره اسرار گيتي و حقايق پنهان، چگونگي پيدايش و نابودي جهان... سخن گفت و نه دستورهاي پزشكي و خانهداري و قوانين اقتصاد و دانشهاي طبيعي و روش شهرداري و دولتداري... را بيان كرد، تا نياز به فرمان مقدس براي جاودان ساختن آنها داشته باشد. بودا نه خود را مطلق دانست، نه درباره مطلق سخن گفت، نه سخنگوي مطلق بود؛ پس نيازي به ايمان و كورباوري نداشت. او پيوسته از بُدهي (2) يا آگاهي و بيداري و خرد سخن ميگفت و دين او نيز بودي درمه (3) بود، آموزشي كه با بينش و خرد دريافت شده و به بيداري و آگاهي ميانجامد؛ آگاهي به راه اصيل هشتگانه. ولي همانگونه كه بيان شد، انسان نياز به تكيهگاه مقدس و مطلق دارد، و در آييني كه بر خرد و بينش استوار است، اين تكيهگاه را نمييابد. ديني كه گفتار خدا نباشد، يا مقدسين آن را به نام آيين جاودان و مقدسي كه با رمز و راز وراي دنيا پيوند دارد، اعلام نكنند مردم را به سوي خود نخواهد كشاند، كه آنها پيرو راه دلپسندند، نه آموزش خردپسند. در دنيايي كه پيوسته همه چيز با شتاب در حال دگرگوني است و هيچ وجودي پايدار نيست، دستور پايدار و جاودان را تنها ميتوان از وجود مقدس و مطلق پذيرفت. پس بوداييان نيز از يكسو به گرايش توده مردم به ستايش و پرستش، و از سوي ديگر براي افزودن بر پشتوانه گفتار بودا، او را نه تنها برتر از انسان، كه استاد خدايان ساختند، و رفته رفته وجود مطلق همهدان را پذيرفتند تا كلام او هم جاودان و مقدس گردد. از زبان همان بودايي كه در آخرين دم زندگي به شاگردان خود سفارش ميكرد كه بر خرد خويش تكيه كنند نه بر گفتار بودا، سخن او را حقيقت مطلق خواندند. [=Century Gothic]
[=Century Gothic]پينوشتها
1. همهداني بودا برخلاف آنچه در بوديسم كنوني پذيرفته ميشود در زمان خود او اصلاً مطرح نبود، نخستين پيروان بودا در فرمانبري از دستورهاي استاد يكپارچگي و يگانگي نداشتند و ازهمينرو شاكياموني حتي در دوران زندگي خويش با ناهمسوييها و ناسازيهاي فراواني رو به رو شده است. ناسازگار با آنچه امروز تبليغ ميكنند، بودا را در زمان حياتش انسان لغزشناپذير و همهدان و وجودي مطلق نميشناختند و ازهمينرو به خودپرواي جداراهي و خردهگيري ميدادند. ما نشانههايي از اين برخوردها را، حتي در گزارشهايي كه ميكوشند بودا را واجبالاطاعه بشناسانند، به روشني مشاهده ميكنيم. در اين گزارشها سخن از شاگرداني است كه دستورهاي او را ناديده ميگيرند و يا در برابر او به ايستادگي ميپردازند. براي نمونه در گزارشي از رساله مهاوگا (mahجvagga) ي (انضباط) كه رويههاي بسياري را دربر گرفته است، سخن از كشمكشي است كه در خانگاهي به نام گوسيتا (Ghosita) در كوسامبي (Kosambi) روي داده است. در اين خانگاه دو استاد، هر يك با 500 شاگرد، به سر ميبرند، كه يكي خبره در پرسشهاي سازماني و ساماني (vinayadhara) بود و ديگري استاد كاردان اصول عقيدتي (dhammakathika) . اين دو با يكديگر به نزاع برميخيزند... . پس برخوردها تا جايي بالا ميگيرد كه بودا ناگزير به ميانجيگري ميشود و آنها را پند ميدهد با هم آشتي كنند. ولي اين اندرزها نيز به جايي نميرسد. بودا از كوشش باز نميايستد و از اين گروه به آن گروه و از اين دسته به آن دسته روي ميآورد اندرز ميدهد... ولي باز هم براي چند چكه آب كه در آفتابه به جاي مانده ستيز و پرخاشگري پيگيري ميشود. سرانجام كار به جايي ميرسد كه بودا برآشفته شده پشت به همه شاگردان كرده و خانگاه را ترك و از همه پيروان كنارهگيري ميكند. رداي زعفراني بر تن ميپوشد و در كنار يك فيل و يك ميمون به جنگل پناه ميبرد، و چند فصل را در جنگل به مراقبه ميپردازد. نگ: آشتياني، عرفان بودايي ، تهران، انتشار، 1377، ص 90.
2. bodhi
3. bodhidharma
"چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟"
آنه که چیزی نمیپرستند!!!! به مجسمه بودا احترام میگذارند مثل احترام ما به ائمه و زیارتگاهایشان
قبلا کتابی کوتاه راجع به بودیسیم به قلم راهبی بودایی را خوانده بودم.راستش بحث های شما را به طور کامل نخواندم چون قسمت هایی که خواندم خیلی با نوشته های او متفاوت بود.
کاری به خوبی و بدی آیین آنها ندارم (گرچه از خیلی آیین ها بهتر است و آزارشان به هیچ کس نمیرسد) اما اینکه بیایید از بیرون به مطلبی بنگرید و فقط و فقط جنبه های بد آن را بگویید که برخی با نوشته های بوداییان در تناقض است کار خوبی نیست آنهم برای کسانی که هیچ شناختی از بودیسم ندارند و با خواندن این مطالب به عنوان اولین افکار راجع به بودیسم از آن بدشان می آید و دیگر به دنبال تحقیق راجع به آن نخواهند رفت [="darkorange"]چون به کلام یک جانبه ی شما اعتماد کردند[/].
ا[="darkred"]گر کسی برای بوداییان آیات خشن قرآن را بخوانند و راجع به آیات قبل و بعد آن توضیحی ندهند شما خوشتان می آید؟[/]
آنه که چیزی نمیپرستند!!!! به مجسمه بودا احترام میگذارند مثل احترام ما به ائمه و زیارتگاهایشان
با سلام
خدا در آیین بودا جایگاه خاصی ندارد و اندیشمندان بودایی در برابر خالق جهان موضع لاادری اختیار نموده اند، به قول خودشان، آن ها در فکر نجات بشر از بدبختی و نکبت می باشند و می خواهند با روش هایی که بودا بر اثر ریاضت به آ ن ها دست یافت، از آلام انسان بکاهد.
به نظر می رسد که بهترین مطلب دربارة این آیین کلام استاد شهید مطهری باشد که فرمود: آیین بودایی یک فلسفه است نه اینکه دین باشد.
قبلا کتابی کوتاه راجع به بودیسیم به قلم راهبی بودایی را خوانده بودم.راستش بحث های شما را به طور کامل نخواندم چون قسمت هایی که خواندم خیلی با نوشته های او متفاوت بود.
کاری به خوبی و بدی آیین آنها ندارم (گرچه از خیلی آیین ها بهتر است و آذارشان به هیچ کس نمیرسد) اما اینکه بیایید از بیرون به مطلبی بنگرید و فقط و فقط جنبه های بد آن را بگویید که برخی با نوشته های بوداییان در تناقض است کار خوبی نیست آنهم برای کسانی که هیچ شناختی از بودیسم ندارند و با خواندن این مطالب به عنوان اولین افکار راجع به بودیسم از آن بدشان می آید و دیگر به دنبال تحقیق راجع به آن نخواهند رفت چون به کلام یک جانبه ی شما اعتماد کردند.
اگر کسی برای بوداییان آیات خشن قرآن را بخوانند و راجع به آیات قبل و بعد آن توضیحی ندهند شما خوشتان می آید؟
با سلام
این چه استدلالی است که شما میکنید !! در رد سخنان آمده سخنی دارید!!
بسم الله بنده در خدمتم
اگر کسی برای بوداییان آیات خشن قرآن را بخوانند و راجع به آیات قبل و بعد آن توضیحی ندهند شما خوشتان می آید؟
سلام علیکم جمیعا
بله شما درست می فرمائید
نه ما خوشمان نمی آید یک نفر نسنجیده و نفمیده بخواهد در مورد مفاهیم قرآنی در جایگاه مفسرین قرآن تکیه بزند و افاضات بفرماید که تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف.
این مفاهیمی که اساتید آوردند فرمودید یک طرفه به قاضی رفتن بود.
شما آنچراکه میدانید (درباره مواردی که اساتید انتقاد کرده اند ) و اطلاع دارید را مطرح بفرمائید.
باسپاس
یاحق
در کل تمامی عرفان ها و ادیان و .... هدفشون رسیدن به خداست چه بودا چه زرتشت چه کابالا چه اسلام و چه بقیه دین ها
در کل تمامی عرفان ها و ادیان و .... هدفشون رسیدن به خداست چه بودا چه.. چه کابالا چه اسلام و چه بقیه دین ها
کدام خدا ؟ دلیل بیاورید همگی یک خدا را منظور نظر دارند.
تو همشون هدف رسیدن به مبدا هستی و شبیه شدن و نزدیکی به اوست و آن موجودی است وصف ناپذیر و بینهایت و این تو تمامی مذاهب مشترک است از جمله بودا،زرتشت،کابالا،یهود، اسلام و .... منتها در یک فلسفه راز آلودگی بیشتری دخیله در یکی به صراحت بیشتری بیان شده
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
تو همشون هدف رسیدن به مبدا هستی
این رو فلاسفه یونان نیز در پی اش بودند.
شبیه شدن و نزدیکی به اوست و آن موجودی است وصف ناپذیر و بینهایت
از مشرکین و کفار قبل از تاریخ اسلام که برای بت هایشان چنین صفاتی را بکار می بردند گرفته تا شیطان پرستها نیز در مورد خدایشان چنین صفاتی را متصورند.
و این تو تمامی مذاهب مشترک است
بله مشترک است ولی به چه سوئی ؟
از جمله بودا
خدا در آیین بودا جایگاه خاصی ندارد و اندیشمندان بودایی در برابر خالق جهان موضع لاادری اختیار نموده اند،
زرتشت
ماهیت اهوره مزدا ( خالق نیکیها ) و اهریمن ( خالق پلیدیها ) هر دو خالقند.
کابالا
خدایشان 72 صفت دارد و ما طبق گذاره های متعدد و نشانه های واضح بر اساس آموزه های دینی انبیاء گذشته و نبی اکرم خدای آنان را شیطان می دانیم.
یهود
یهود در قرآن با اهل کتاب هم از آنها نام برده شده با اهل کفر ( مغضوب علیهم ) هم یاد شده
منتها در یک فلسفه راز آلودگی بیشتری دخیله در یکی به صراحت بیشتری بیان شده
وقتی خدا مشخص نیست . نیکی و پلیدی را نیز نمیتوانید تمئیز و تشخیص دهید مگر بنا به خوی فطری
آنگاه چگونه میتوان در همین حالت عادی خیر و پلیدی را تشخیص داد راز آلودگی اش به کنار.
( مثلا روسری سر کردن بد است یا خوب این را جواب بدهید )
یاحق
اولا کجای آموزه های کابالا میگه که شیطان رو بپرستید؟!اصلا تا حالا کتاب های مربوط به کابالا رو خوندید؟
دوما در تمامی مذاهب به زوج بودن همه چیز اشاره دارد که در قرآن هم به آن اشاره شده و در دین زرتشت نیز به هیچ عنوان نگفته که اهریمن رو اطاعت کنید چون او هم خدا هست و گفته اهورا را پرستش کنید پس میبینیم که دوگانه پرستی وجود ندارد و عقیده بر این اصله که سیاهی از نبود سپیدی حاصل میشه و معتقدند که این اهرمن بود که با استفاده از نیروی طغیان گری اش این تضاد رو آفرید
بودا به این دلیل در برابر اینکه خدا کیست سکوت میکرده چون میگفته که خدا رو نمیشه توصیف کرد نه اینکه خدا رو قبول نداشته باشه چون توی تمام مذاهب از جمله بودا به روحی اعتقاد داشته اند که تمامی انرژی حیاتی جهان هستی از او گرفته میشه و همچنین به دلیل نامتناهی و خارج از درک بودن خدا عقیده را به جای شناخت خدا پایه را بر نیکی به دیگران گذاشته اند
از مشرکین و کفار قبل از تاریخ اسلام که برای بت هایشان چنین صفاتی را بکار می بردند گرفته تا شیطان پرستها نیز در مورد خدایشان چنین صفاتی را متصورند.
لابد اسلام هم که میگه هدف قرب(نزدیکی)به خداوند است و هدف تجلی اسماء الله شدن است(شباهت به خدا) هم شیطانیست:Khandidan!:
اولا کجای آموزه های کابالا میگه که شیطان رو بپرستید؟!اصلا تا حالا کتاب های مربوط به کابالا رو خوندید؟
سلام علیکم جمیعا
زوهر ؟ کدام کتاب ؟
در قرآن هم به آن اشاره شده
در قرآن شیطان در کنار خدا نام برده نشده. خداوند خالق و وجود است و قادر مطلق
شیطان مخلوقی ضعیف و پست . خالق هیچ موجودی نیست بندگان ساده و نادان خدا تنها با توکل به خدای رحمان قادر به شکست او میشوند.
ذلالت شیطان در برابر بنده صالح خدا را با خدای خالق مقایسه نمیوان کرد و این دو سوئی در اسلام وجود ندارد.
در حالیکه در زرتشت این تقابل وجود دارد. در مسیحیت خدای پسر مقابل شیطان ( از دیدگاه مسیحیان امروزی ) حتی ضعیف تر است.
کابالا عرفان یهود منحرف است. کسانی که خداوند بر آنها غضب کرده. آنها از شان انسانی نزول کرده اند.
اولئک کالانعام بل هم اذل.( مانند حیواناتند بلکه شاید پست تر مثلا جن )
در کابالا آموزش می بینند که چگونه با نیازهای خود خود را اسیر کنند
نیازها اگر اجابت نشد زجر میبینند تا نیازهای حقیرشان عوض شود
و بدنبال نیاز دیگری بندگی شیطا را ادامه میدهند.
ولی در اسلام انسانها را با رهائی از نیازهای پوچ رها ساخته و به خدا معطوف میکنند.
خدا میشود دار و ندار آنها و خداوند تمام نیازهای آنها را رفع میکند . چراکه او غنی و مغنی است.
انسان رها از نیاز ها و نیازمند به خدا متنعم میشود از نعمتهای متعدد دنیوی و اخروی که خدا برایش فراهم کرده.
خداوند میفرماید این فدای یک تار مویت. این دنیا را برای تسخیر تو فراهم کرده ام. اخرت را نیز در نعمتهائی بس فراوانتر.
مقایسه کنید
یاحق
در کابالا آموزش می بینند که چگونه با نیازهای خود خود را اسیر کنند
نیازها اگر اجابت نشد زجر میبینند تا نیازهای حقیرشان عوض شود
و بدنبال نیاز دیگری بندگی شیطا را ادامه میدهند.
در قرآن شیطان در کنار خدا نام برده نشده. خداوند خالق و وجود است و قادر مطلق
لطفا با منطق حرف بزنید اگه غیر اینه دلیل بیارید
دو کلام برای برادران و خواهران مسلمانم
خواندن کتابهای کابالا و دیگر کتب برای شناخت آنها نیاز نیست.
حتی بخاطر نداشتن اطلاعات کافی ممکن است باعث انحراف بشود لذا تمنا میکنم تا زمانیکه اطلاعات کافی ( در حد یک عالم کامل ) بدست نیامده از دست زدن به کتب ضاله بپرهیزید.
هر آنچه که نیاز است یک بنده مومن بداند در کتاب خدا قرآن کریم آمده. کافی است برای کلام خدا مایه بیشتری بگذاریم.
خداوند بقدرت کامله خویش پرده از چهره همه آنها برداشته.
والسلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
یاحق
با سلام
این چه استدلالی است که شما میکنید !! در رد سخنان آمده سخنی دارید!!
بسم الله بنده در خدمتم
سلام.
من استدلالی نکردم.بحثی هم نکردم فقط شیوه کار شما را مورد نقد قراردادم
مطالبی که نوشته اید زیاد است.بهتر است بگوییم خیلی کامل است.از طرفی من بازهم زبان مطلب شما را نمیفهمم.
دفاع از این آیین کار من نیست.من نه بودایی ام نه تا به حال با یک راهب بودایی حرف زدم.انتظاری از من نمیرود که بحثی کنم.
اما من بودایی ها را دوست دارم چون انسان های آرام و بی ضرری اند.
هر آنچه که نیاز است یک بنده مومن بداند در کتاب خدا قرآن کریم آمده. کافی است برای کلام خدا مایه بیشتری بگذاریم.
یعنی ما همین جور اسلام را بپذیریم و هرچه در قرآن بود چشم بسته قبول کنیم؟
این رو از کجا و کدوم سند استخراج کردید آخه چرا دروغ میگید در کابالا به هیچ عنوان این چیزای مسخره آموزش داده نشده لطفا یه سندی چیزی از این موضوع برای من بیارید
در کلیپهای لایتمن هم هست در آموزه های ترجمه شده اش هست درست دقت کنید می یابید.
شما که هنوز یک کابالایئست نیستید لذا برایتان عجیب است.
خب من دروغ میگویم. شما راستش را بیاورید.
اگه خدا همه چیز رو بوجود آورده لابد میگید که شر و پستی رو هم خدا بوجود آورده که این خلاف صفات خداست پس این همه شر و پلیدی رو چه موجودی آفریده؟؟مسلما شیطان پس میبینید که همچین عقیده باطلی ندارند لطفا با منطق حرف بزنید اگه غیر اینه دلیل بیارید
پلیدی آنچه غیر خداست پلیدی نام دارد. این امکان برای کسانی که امکان انتخاب دارند از طرف خدای متعال مهیا شده که هستی را انتخاب کنند یا مرگ و نیستی را.
آنچه که در کابالا آموزش داده میشود مسیرش به نیستی است.
شما چرا وقتی با معارف دین خود آشنا نشدید رفتید دنبال انها ؟
یاحق
در کلیپهای لایتمن هم هست در آموزه های ترجمه شده اش هست درست دقت کنید می یابید.
پلیدی آنچه غیر خداست پلیدی نام دارد
شما چرا وقتی را معارف دین خود آشنا نشدید رفتید دنبال انها ؟
کجای کابالا گفته که شیطان رو بپرستید چرا دروغ میگید
ببخشید مگه خره بگه :khaneh:
اسماء خدای کابالائیستها را میشناسید ؟
خوب خودتونم که حرف منو تایید کردید یعنی پلیدی آفریننده دیگری دارد پس اون چه چیز میتواند باشد جز اهریمن. توی زرتشت هم دقیقا همین بحث صادقه یعنی سیاهی از نبود سپیدی درست شده ولی هیچ وقت نگفته که تاریکی رو بپرستید
نیستی ای وجود ندارد که بخواهد خداوند خالق آن باشد.
حبابی کف دستتان بگذارید تا از بین برود . خب حباب کو ؟ در تاریکی است ؟ نخیر نیست شده
من با اجازتون تنها کاری که میکنم اینه که تا یکی گفت فلان چیز شیطانیه کورکورانه قبول نمیکنم
خب خدا پدرت رو بیامرزه
حالا اگه این از نظر شما نشناختنه دینه این عقیده شماست و محترمه. من نه یهودی ام نه بودایی ام نه کابالیستم و نه ... بلکه تمام اینهارو مطالعه کردم و اینهارو راهی برای رسیدن به الله میدانم که شما هم اگه کمی فکر کنید میبینید که همینطوره
اگر در تحقیق هستید که برایتان دعا میکنم امیدوارم موفق باشید و خداوند یارتان کند.
آنچرا هم که حقیر در مورد کابالا گفتم را تنها بعنوان یک دروغ در خاطر داشته باشید
مگر دلیل قاطعی بر رد آن بیابید. دروغ من مشکوف شده بر من لعنت بفرستید.
واگر نیافتید که برعکس دیدید درست بود که هیچ سر بلندم نزد خدا و بنده اش.
باسپاس
یاحق
ببخشید مگه خره بگه :khaneh:
اسماء خدای کابالائیستها را میشناسید ؟
شما که میشناسید :khaneh: بگید
نیستی ای وجود ندارد که بخواهد خداوند خالق آن باشد.
شیطان هم دقیقا همین وضع رو داره که خدا برای پخته شدن انسان اون رو آفرید و اون باعث شد که باعث گمراهی و گرفتن نور الهی از بشر شد منم نمیگم که زرتشت کاملا درست میگه ولی همچون بیربط هم نمیگه چون تو حتی علم امروز نیز این مورد ثابت شده مثل ماده و ضد ماده(که فقط یکی از آنها وجود دارد و دیگری تصویری آینه وار از دیگریست)و موارد بسیار دیگر
و دوم اینکه طبق برهان علیت هر پدیده ای علتی دارد اما علت این همه شر و فساد چیست مسلما شیطانه خود منم نمیگم که زرتشت کاملا درست میگه اما دیگه دینی شیطانی نیست
به نظرتون اگه شیطانی وجود نداشت نیکی معنایی میداد،اگه تلخی نبود شیرینی معنایی میداد
در رابطه با حکمت الهی من چیزی نمیگویم . ولی حداقل میدانم بنده های خدا بواسطه همین شیطان در عذابند.
فرض کنید نفر اول می آید بلائی بر سر کسی ( نفر دوم ) می آورد و دعوایشان میشود . کتکش میزند و کتک میخورد..
مثلا 70 سال هر دو آنها را به جرم ضرب و جرح در زندان می اندازند.
بعد میگویند هرکسی انسان سالمی بود بی گناه است. او را آزاد کنید. شخص آزار دهنده ( نفر اول ) در زندان هم دست از سر او بر نمیدارد.
باز دعوا راه می اندازد. غذای او را مسموم میکند. شخص دوم هم با او در حد توانش درگیر میشود و یا شاید مثل او شده دیگران را با هم آزار میدهند.
خب شیرینی این مخمصه کجایش است ؟
بله اگر روزی شخص دوم از دست اولی رهائی یابد شیرینی است. ولی واقعا خیلی سخت است.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود--- آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
و دوم اینکه طبق برهان علیت هر پدیده ای علتی دارد اما علت این همه شر و فساد چیست مسلما شیطانه خود منم نمیگم که زرتشت کاملا درست میگه اما دیگه شیطانی نیست
بله علت میتواند باشد ولی خالق نه
یاحق
اسماء خدا در کابالا رو بگید دیگه چرا جواب نمیدید شما که بلدید
بله علت میتواند باشد ولی خالق نه
بله خالق نیست اما معیاریست برای شناخت حق طبق سخن لقمان ادب از که آموختی از بی ادبان
واین مطلب کاملا توی علم فیزیک مدرن ثابت شده که تمامی پدیده های طبیعت نسبی است یعنی سرعت را نسبت به چیزی که ثابت باشد مثلا میسنجند اما اگه جسمی با همان سرعت با همان جهت اولی حرکت کند میگوییم که سرعت نسبی ایندو صفر است و این مشتی بود از خروار ها علم که پشت این قضیه بود
اسماء خدا در کابالا رو بگید دیگه چرا جواب نمیدید شما که بلدید
نه - من نه بلدم و نه میخواهم بدانم چه اسمائی است.
خیلی هنر کنم ذکر چند اسم از اسماء الله را برسم بندگی بر لب و بر دل داشته باشم. همین بس است.
بله خالق نیست اما معیاریست برای شناخت حق طبق سخن لقمان ادب از که آموختی از بی ادبان
لقمان حکیم درست گفت که ادب از بی ادبان آموخت.
ولی آن زمانی که می آموخت لقمان حکیم بود نه آدم عامی.
آدم عامی ادب و بی ادبی عادتش میشود . اختیار نفسش را از دست میدهد و بعد از مدتی شبیه جمع میشود.
اشتباه میکنید. این قوانین فیزیک و... نیست.
یاحق
اشتباه میکنید. این قوانین فیزیک و... نیست
فیزیک هست چه جورم اگه براتون جالبه میخواید تا توضیحشو بدم تا بدونید چه علمی داشتن که به این نتایج رسیدن نه اینکه فقط از جنبه منفی به قضیه نگاه کنید
نه - من نه بلدم و نه میخواهم بدانم چه اسمائی است.
بله بلد نیستید چون اصلا وجود ندارد و منم اینو میدونستم ولی دروغگویانی مثل رائفی و .... چنان این مطلبو جا انداختن که انگار یه چیز خیلی وحشتناکه که یهو لولو میاد میخورتت و از اینجور چیزا:khaneh:
فیزیک هست چه جورم اگه براتون جالبه میخواید تا توضیحشو بدم تا بدونید چه علمی داشتن که به این نتایج رسیدن نه اینکه فقط از جنبه منفی به قضیه نگاه کنید
سلام علیکم جمیعا
یکی از دوستان من سال 1378 فوت شد. خدا رحمتش کنه. این بنده خدا یک سوزوکی ببری 400 خریده بود من دو بار سوار این موتور شدم.
یک بار جائی میخواستم برم یک بار هم ترک ایشون. این بنده خدا اگر میدید یک ماشین جلوی راهشو بسته با موتور از روی ماشین پارک شده رد میشد.
استاد بی نظیر پرش و تک چرخ
نصیحتش کردم. ولی نشد. ولی این دلیلی که شما می آورید از مرگ او بدتره.
تاپیک بیشتر از این منحرف میشود چون موضوع تاپیک بودیسم هست و از اینکه بین نوشته استاد رضا فاصله انداختم عذر میخوام.
بله بلد نیستید چون اصلا وجود ندارد و منم اینو میدونستم ولی دروغگویانی مثل رائفی و .... چنان این مطلبو جا انداختن که انگار یه چیز خیلی وحشتناکه که یهو لولو میاد میخورتت و از اینجور چیزا
شما این رو به دروغ قبلی من اضافه کنید. اگر روزی دیدید دروغ بود ...
ومن الله التوفیق
یاحق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
و به نستعین و هو خیر ناصر و معین
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
ببینید جناب حبیب.
این آواتاری که برای خود انتخاب کرده اید در بر دارنده مفهوم یکی از اسماءی است که قبلا بحثش را کردیم.
و متاسفانه شما به من تهمت درغگوئی زدید.
در هر حال
علی الظاهر دو ستان هم از اینکه اسناد مربوطه را ارائه نکردم دلخور شده اند.
در این و کلیپ
کلیپ اول : قسمتی را که از سخن یک کابلائیست جدا کرده ام در موردش صحبت شد . همان بخش را جدا کردم و آورده ام و نه بحثی که مربوط به این نیست و موضوع دیگری است.
در فایل فشرده دوم: دو کلیپ هست . که یکی صحبتهای دیگر این کابلائیست هست در رابطه با اسماء 72 گانه خدایشان در کابالا ( شیطان ما ) که در زوهر این اسماء توضیح کامل داده شده. و تماما اوراد شیطانی است.این اوراد از مصر باسان از اهرام مصر به اینها به ارث رسیده و یهود سامری بواسطه این اوراد بعد از 40 روز دیر کرد حضرت موسی بنی اسرائیل را ترقیب به ساختن گوساله کرد.
در فایل دوم چند اسم به زبان عبری هست با اشکالشان (که از جمله آنها همین عکس آواتاری است که جناب حبیب انتخاب کرده اند)
یاحق
در مورد کلیپ اول که هیچ چیز عجیبی نمیبینم
در مورد کلیپ دوم معنی اسمها به هیچ وجه بد و شیطانی نیست ما هم اسماء الحسنی برای خدا قائل میشیم:
אכא:پدر
עלם:جوان סיט:محدوده
והו:هو(جالبه که تو اسلام هم داریم)
הקם:ایجاد کننده(مترادف با بدیع خودمون)
הרי:بعد از همه
מבה:ساختار
ההע:بی قید و شرط
לאו:نه
יהה:بله
הזי:قلب
יהו:یاهو یا همان یهوه(تو اسلام هم داریم)
מלה:کلمه
ייי:ندا دهنده
נלך:رونده
לוו:همراه
כלי:کار گشا
ושר:وزیر
לכב:درون همه چیز
אום:آم
ריי:پرتو نور
שאה:شاه
נתה:برنده
ייז:خردمند
מנד:درست کننده
יחו:انجام دهنده
עשל:اصل
ערי:شهر ها
וול:دیوار
נית:توانا
עמם:با
החש:احساس کننده
מחי:ضربه
ענו:جواب
הרח:عطر
היי:سلام
ראה:بینا
והו:هو(جالبه که تو اسلام هم داریم)
سلام علیکم
هو ضمیر عربی است . به معنای او .
יהו:یاهو یا همان یهوه(تو اسلام هم داریم)
یهوه یعنی یاهو ؟ در اسلام هم داریم !
عبری و عربی شبیه به هم هستند
ولی بیناه
بصیر نیست.
( اشتباه نوشتید بینا )
بصیر معنایش بینا است.
برای همین هیچ چیز عجیبی را نمی بینید. توانائی تشخیص هدیه الهی است و ابتدای هدایت است.
و نصیب هرکسی نمیشود.
یاحق
هو ضمیر عربی است . به معنای او
یهوه یعنی یاهو
ولی بیناه
بصیر نیست.( اشتباه نوشتید بینا )
بصیر معنایش بینا است.
برای همین هیچ چیز عجیبی را نمی بینید. توانائی تشخیص هدیه الهی است و ابتدای هدایت است.
و نصیب هرکسی نمیشود.