اولین بار چه کسی گفت مرگ بر شاه؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
اولین بار چه کسی گفت مرگ بر شاه؟

[h=1][/h]


[/HR] مردم ایران در جریان انقلاب 1357 با سردادن شعارهای گوناگون مواضع خود را در قبال آنچه در سرزمینشان می‌گذشت، اعلام می‌کردند اما در میان صدها شعاری که در آن روزها ابداع و بر زبان‌ها جاری شد یکی به سبب صراحتی که داشت از دیگر شعارها متمایز بود و آن شعاری نبود جز «مرگ بر شاه».
[/HR] سال 56 سال مهمی درتاریخ مبارزات مردم بود. مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی و حاج سیدمصطفی خمینی در کنار بازداشت هرروزه مبارزان طیف‌های گوناگون، از مهمترین وقایع این سال بود که مشروعیت رژیم شاهنشاهی را به سرعت به پرتگاه می‌برد. امام خمینی در تبعید بود اما با این‌حال مردم که تشنه تغییر بودند، به هر سختی بود اعلامیه‌های امام را به دست می‌آوردند و به سرعت تکثیر می‌کردند. گسترش افکار انقلابی روز افزون بود و تکثیر اندیشه‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی هم به کاغذ و اعلامیه متوقف نمی‌ماند و به ورود نوارهای سخنرانی‌های امام به کشور منجر شد. موضوعی که خشم شاه را برانگیخت و او را به تصمیمی مهم واداشت. تصمیمی که بسیاری آن را جرقه انقلاب و اشتباهی بزرگ قلمداد می‌کنند.

[h=2]آغاز قیام[/h] قیام قهرمانانه این خطه مسلمان (مردم تبریز در سال 56) در شرایطی صورت گرفت که رژیم طاغوت تا دندان مسلح برای شکار هر جنبنده‌ای که به مخالفت برمی‌خاست سخت در کمین بود و در این راه همه امکانات خویش را با همکاری اجانب به یاری گرفته بود، مردم مسلمان و انقلابی تبریز مصمم و استوار چون یاران باوفای سرور آزادگان حسین‌بن‌علی (ع)، علیرغم مخاطراتی که در پیش روی داشتند در یوم الله 29 بهمن به عهد خود با اسلام و امام وفا کردند و به میعادگاه آمدند و با نثار خون خویش چهلمین روز حرکت خونین قم و حرکت شور‌آفرین مردم این دیار مذهبی را گرامی داشتند.
قلب‌های پاک ملت مسلمان ایران هنوز در سوگ شهدای 19 دی قم آکنده از غم و اندوهی جانکاه بود. هنوز خون‌های طلاب جوان و اقشار مختلفی که در اعتراض به درج مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات و اساعه ادب به ساحت مقدس رهبر نهضت اسلامی به پا خاسته بودند، از سنگ فرش کوچه و خیابان‌های قم پاک نشده بود که رژیم آمریکایی شاه در 29 بهمن سال 1356 دست به جنایت دیگری زد و فاجعه ناگوار تبریز را رقم زد.
[h=2]کانون مبارزه[/h] مسجد شعبان تبریز با نام "آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی" شناخته می‌شود. وی از سال 42 در تبریز اقامت گزیده و رشتة مبارزات و تحرکات سیاسی آذربایجان را در دست گرفته است. خانه "آقای قاضی" خانة امید مردم تبریز و مسجد شعبان کانون مبارزه است. هر شب در این مسجد، مجلس سخنرانی برپاست و مجالس ناصر زاده و آقازاده از شور و حال بیشتری برخوردارند. کسانی که به مسجد شعبان و منزل "آیت الله قاضی" رفت و آمد دارند، بارها و بارها در مورد حادثة 15 خرداد و 42 و آیت الله خمینی، سخنانی را از زبان آقای "قاضی"شنیده‌اند.
این روزها در مسجد شعبان زمزمه‌هایی به گوش می‌رسد. صحبت از برگزاری چهلم شهدای 19 دی قم است، همه منتظرند تا ببینند آقای "قاضی" چه تصمیمی خواهند گرفت. آقای قاضی صبح روز جمعه 28 بهمن، اعلامیه‌ای با امضای 9 تن از علمای تراز اول تبریز بر دیوارها نصب شده است و مردم را به حضور در مراسم چهلم شهدای قم دعوت می‌کند.
به هر سختی بود اعلامیه‌های امام را به دست می‌آوردند و به سرعت تکثیر می‌کردند. گسترش افکار انقلابی روز افزون بود و تکثیر اندیشه‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی هم به کاغذ و اعلامیه متوقف نمی‌ماند و به ورود نوارهای سخنرانی‌های امام به کشور منجر شد

[h=2]«ناگهان مرگ بر شاه»[/h] خورشید یکشنبه 29 بهمن 1356 تازه طلوع کرده بود که با اتکا به خداوند مردم دسته دسته،گروه گروه برای حضور در مسجد به راه افتادند، دانشجویان که نقش اساسی در این قیام داشتند با تعطیلی کلاس‌های درس خویش و بازاریان و اصناف با تعطیلی مغازه‌های خود به اجتماع این سیل عظیم که در حال جاری شدن بود می‌پیوستند، دریایی که در حال خروشیدن پایه‌های ستمکاران را به لرزه در آورده بود. این در حالی بود که دهانه بازار به دستور"سپهبد آموزده" استاندار وقت رژیم طاغوت به وسیله ماموران تحت فرماندهی سرگرد "حق شناس" که بویی از حق شناسی نبرده بود، بسته شده بود تا از ورود مردم به مسجد جلوگیری کند.
هر لحظه به انبوه جمعیت حاضر افزوده می‌شد و این حضور بیشتر از حد مردم که لرزه بر اندام ماموران انداخته بود، باعث شد سرگرد "حق شناس" این ملعون سرسپرده و حلقه به گوش ستم شاهی و خائن به مقدسات مردم توهین کند، «مگر نگفتم در این طویله را ببندید؟!». در این هنگام جوانی از میان مردم پاره آجری را برمی‌دارد و به سوی حق‌شناس برتاب می‌کند. نام این جوان "محمد تجلاست"، دانشجویی 22 ساله و اهل اردبیل که در دانشگاه تبریز در سال سوم رشتة ‌مهندسی درس می خواند. "حق شناس" اسلحة کمری‌اش را بیرون می‌کشد و به طرف مردم بی‌دفاع شلیک می‌کند و با گشودن آتش به سوی این مردم خداجوی، گروهی از آنان مقابل "مسجد قزلی" مجروح شده و یک تن از غیور مردان این خطه توحید، "محمد تجلاست" که شهادت وی منشا انفجار می‌شود. مردم خشمگین جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته و با شعارهای مرگ بر شاه، "الله اکبر"، "خمینی رهبر" و "کشتند جوانان وطن، الله اکبر" به طرف خیابان‌های شهر به حرکت درآمده و قیام از همین جا شروع می‌شود، طبق کسب تکلیفی که از "آیت الله قاضی" شده بود. حرکت در خیابان آغاز می‌شود.

[h=2]! مرگ بر شاه؛ در تاسوعا نه، در عاشورا آری[/h] آنچه در تبریز باعث شد مردم شعار مرگ بر شاه بدهند خشونت عریانی بود که عمال حکومتی علیه مردم بی دفاع روا داشتند اما شعار «مرگ بر شاه» شعار ساده ای نبود. شعاری استراتژیک بود که بعدها به عنوان نمادی از حرکت مردم علیه اساس سلطنت در سال 1357 مورد استفاده قرار می گرفت. اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود به اختلاف میان مبارزان درباره استفاده یا عدم استفاده از این شعار اشاره می کند. وی می نویسد: « وقتی من از [زندان] آمدم با دو جریان کاملاً روشن مواجه شدم. جریان های غیراسلامی که آماده پیروزی انقلاب نبودند. آنها فکر می کردند بهتر است رژیم حفظ شود و شاه به صورت عروسکی باشد و سلطنت کند و حکومت نکند و آزادی مطبوعات و احزاب و این جور مسائل شود و می گفتند آمادگی اداره کشور را ندارند.
آن ها اصرار می کردند این پیام را به امام بدهیم که سقوط شاه فعلاً ممکن نیست. حتی برای راهپیمایی ها که باید شعار تعیین می کردیم، همیشه این بحث را داشتیم که آنها می گفتند شعار«مرگ بر شاه» ندهیم.»
همانطور که از سخنان هاشمی مشخص است اختلاف بر سر استفاده از شعار «مرگ بر شاه» در میان جریان های مختلف مبارزه اختلافی مبنایی درباره معنای غایی این شعار بوده است. هاشمی درباره این حساسیت می گوید: «از اوایل محرم که درگیری ها زیاد شد و مردم بر پشت بام ها رفتند و حوادث سرچشمه پیش آمد و امام آن بیانیه «خون بر شمشیر پیروز است» را دادند، موج جدیدی در مردم ایجاد شده بود و ساواک ما را تهدید جدی می کرد که ما شعار «مرگ بر شاه» را تحمل نمی کنیم و در این مورد مرگ هر تعداد آدم را قبول داریم.» در آستانه برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورای سال 1357، حامیان امام که حذف شعار «مرگ بر شاه» را بر ضد ایدئولوژی انقلابی خود می دیدند با وجود تهدیدات ساواک و مخالفت های جریان معتقد به اصلاح، به ترفند جالبی دست زدند. این ترفند به روایت هاشمی چنین بود: «یکی از بحران های ما همین دوران عاشورا و تاسوعا بود. از طرفی تهدید به کشتار بود و ما نگران مردم بودیم.»

حتی اهمیت این شعار آنچنان بود که هر گاه که این شعار در راهپیمایی ها کم رنگ می شد مردم با سر دادن شعاری دیگر یعنی «بگو مرگ بر شاه» به خاطر یکدیگر می آوردند که پایان نظام سلطنت هدف غایی است و راهی جز رفتن محمدرضا پهلوی وجود ندارد

از طرفی حذف شعار «مرگ بر شاه» درست برخلاف سیاست امام بود و هم تمایلی بود به سیاست کسانی که مخالف حذف شاه بودند. یک راه حل جالبی پیدا شد که کلاه خوبی سر رژیم رفت. ما پذیرفتیم روز تاسوعا شعار «مرگ بر شاه» نباشد. رژیم مطمئن شد که موفق شده که این شعار را حذف کند. البته ما پذیرفته بودیم که هم عاشورا و هم تاسوعا این شعار نباشد. اما تصمیم اصلی ما این نبود. روز تاسوعا شعار مرگ بر شاه یا گفته نشد یا خیلی کم گفته شد که هم رژیم مطمئن شد، هم رفقای آن تیپی ما، که خط دارد درست می شود. ولی روز عاشورا جبران شد.
شعار مرگ بر شاه در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب یکی از مهمترین شعارهای تظاهرکنندگان بود. خشم مردم از جنایات رژیم پهلوی و مطالبه آن ها برای برچیدن بساط سلطنت از جمله مواردی بود که این شعار را در چشم ناظران داخلی و خارجی به شعاری مهم و استراتژیک تبدیل می کرد.
حتی اهمیت این شعار آنچنان بود که هر گاه که این شعار در راهپیمایی ها کم رنگ می شد مردم با سر دادن شعاری دیگر یعنی «بگو مرگ بر شاه» به خاطر یکدیگر می آوردند که پایان نظام سلطنت هدف غایی است و راهی جز رفتن محمدرضا پهلوی وجود ندارد. این شعار در دوران انقلاب بارها و بارها شنیده شد. چه آن هنگام که پس از فرار شاه، مردم در خیابان ها به شادمانی می پرداختند و چه زمانی که در بهشت زهرا بر مزار شهدای انقلاب می رفتند. «مرگ بر شاه» از جایی به بعد تابلوی مکتبی بود که با رفتن شاه به هدف می رسید. نهضتی که در 22 بهمن 57 سرانجام به پیروزی رسید.

برچسب: