رهبری که فقط ما داریم
تبهای اولیه
[h=1][/h]
در همهی کشورهای دنیا، کسانی که شخص اوّل مملکت هستند، انسانهایی بیمحتوایند؛ جز ایران که الحمدلله در رأس کشور ما شخصی قراردارد که پشت سرش به راحتی نماز میخوانیم، فردی از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها که در سالهای متمادی مورد امتحان قرا گرفته و از همهی آزمایشها سربلند بیرون آمده است.
ایشان به من فرمود: بعد از انقلاب، برای بازدید به زندان رفتم. نگاهم به فردی افتاد که مشغول خواندن نماز بود. وی را شناختم. او همان کسی بود که در زمان طاغوت مرا شکنجه میکرد و ریشم را میگرفت، سرم را به دیوار میزد و میگفت: به اعلی حضرت همایونی جسارت کردهای؟!
نگاهش که به من افتاد، نمازش را طول داد، من به کناری رفتم تا نماز خود را تمام کرد. پس از نماز نزد او آمدم و در کنارش نشستم!
دیگر ایشان (مقام معظم رهبری) چیزی نفرمودند، لیکن من (آیت الله مشکینی) میگویم:
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
آیت الله مشکینی
خیال نکنی به خاطر توست؟!
بنا بود مقام معظم رهبری- که در آن زمان رئیس جمهور بودند- تالار اندیشهی حوزهی هنری را افتتاح نمایند. فرزند شهیدم(حجهالاسلاموالمسلمین)عباس شیرازی که قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی بود، به من گفت: مسافرت خود به رفسنجان را به تاخیر اندازید، تا در مراسم افتتاحیه شرکت کنید و با آیتالله خامنهای دیدار کنید.
روز موعود فرا رسید و من در آن جلسه حاضر شدم. مقام معظم رهبری پس از آگاهی از حضورم در آن جلسه، مرا به کنار خود دعوت کردند. چون نزدیک ایشان رسیدم و دست آن عزیز را بوسیدم، آقا به عباس فرمودند: آقای شیرازی! خیال نکنید که من به خاطر شما با ابوی رفیقم. رفاقت ما به سالها قبل برمیگردد که در خانهی شما و بر سر سفرهی شما مینشستیم! این برخورد آیتالله خامنهای برای من خیلی زیبا بود. ایشان در زمان ریاست جمهوری هیچ فرقی با روزهایی که در کشکوئیه رفسنجان بودند، نداشتند.
آقای اسدالله شیرازی
فروتنی خاص
دریکی از سفرها، مقام معظم رهبری پس از سخنرانی، از سالن برگزاری مراسم در حال خارج شدن بودند. بسیجیان زیادی اطراف آقا حلقه زده بودند. ناگهان دیدیم ایشان روی زمین نشستند. متوجه علت نشدیم. خود را جلوتر رساندیم و دیدیم جانبازی را با برانکارد به دیدار آقا آوردهاند.آقا با مشاهدهی آن برادر جانباز، بالافاصله بر بالین او نشستند و مدّت زیادی با او به گفت و گو پرداختند و وی را مورد تفقّد قرار دادند. ایشان روی خاک نشسته بودند و با آن جانباز صحبت میکردند. تواضع و فروتنی ایشان در مقابل یک جانباز انقلاب، همه را تحت تاثیر قرار داد. من در همان جا آرزو کردم که ایکاش ما هم یک جانباز بودیم و این چنین مورد لطف و تفقّد مقام معظم رهبری قرار میگرفتیم.
سردار سرتیپ پاسدار حجازی
نماز اول وقت
هنوز 24 ساعت از انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری انقلاب اسلامی نگذشته بود که به من وقت دادند به صورت خصوصی، بیست دقیقه قبل از ساعت دوازده در دفتر با ایشان ملاقات کنم.
من کمی زودتر رفتم. وضو هم گرفته بودم تا برای نماز اوّل وقت آماده باشم. پنج دقیقه به اذان ظهر بود، که دیدم سجادهی آقا را پهن کردند. همین که موقع نماز شد، مقام معظم رهبری به سمت سجاده رفتند و نماز اوّل وقت را با همان حالی که در زمان امام راحل رحمتالله علیه پشت سر ایشان اقامه میکردیم؛ به جماعت خواندیم.
من در آن روز همان اعتقاد عمیق حضرت امام نسبت به اقامهی نماز اوّل وقت را در سیرهی معظم رهبری دیدم.
شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی
استراتژی حضور
آغاز جنگ تحمیلی، از حساسترین زمانهای نبرد بود؛ چون خیلی از افراد امیدی به پیروزی نداشتند و با یاس و ناامیدی به اوضاع جنگ و آیندهی آن نگاه میکردند.
از طرفی دشمن توانسته بود پیروزیهایی را در میدانهایی نبرد به دست آورد و از سوی دیگر، تلاشهای ما در میدان جنگ با شکست مواجه شده بود.
در اوج این وضعیت حساس، مقام معظم رهبری به جبهه آمدند و با خط دهی به نیروهای رزمی و حمایت از گروههای پارتیزانی و چریکی، به رزمندهها روحیه و توان بخشیدند.
بنیصدر و همفکرانش، اندیشمک، اهواز خرمشهر و آبادان را از دست رفته قلمداد میکردند. نظر آنان این بود که نیروهای پدافند بر روی ارتفاعات زاگرس و خرمآباد مستقر شوند.
بنیصدر گفت: حضور ما در آبادان، خرمشهر و اهواز، خودکشی است و ماندن نیروها در آن مکانها جز تلفات، ثمرهای ندارد.
در برابر استراتژی عقب نشینی آنان، مقام معظم رهبری و دوستانشان معتقد به استراتژی حضور و جانفشانی بودند. ایشان بههیچوجه حاضر به تخلیهی این شهرها نبودند. از این رو، به اتفاق شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران، عملیات پارتیزانی و چریکی را علیه دشمن متجاوز راهاندازی کردند. سرانجام نصرت خداوند شامل حال آنان شد و استراتژی حضور به پیروزی رسید.
سردار سرتیپ پاسدار شوشتری
غذای منزل یا بیتالمال
روزی مهمان مقام معظم رهبری بودم. سفره را که گستردند، آیت الله خامنهای به پسرشان آقا مصطفی فرمودند: پاشو برو! من خلاف ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند. من از وی درخواست کردهام که با هم باشیم.
آقا فرمودند: این غذا مال بیتالمال است. شما هم مهمان بیتالمال هستید. برای بچّهها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. آنان به منزل بروند و از غذای خانه میل نمایند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به آقا داده است.
آیت الله جوادی آملی
عمل به وظیفه
یکی- دو ماه پس از انتخاب آیتاللهخامنهای به رهبری، بنده به دیدار ایشان رفتم. قبل از شروع جلسهی کاری، به معظم له گفتم: چهطور شد که چنین وضعی پیش آمد؟! میخواستم قدری داستان رهبری را از زبان خود ایشان بشنوم.
مقام معظم رهبری فرمودند: فلانی! آن روزی که مجلس خبرگان دربارهی جانشین حضرت امام رحمتاللهعلیه بحث میکرد، من هیچ فکری نسبت به خودم نداشتم و اصلاً تصوّر نمیکردم که خبرگان چنین تصمیمی بگیرند.
نیمهی اول اجلاس- صبح تا ظهر- به من اینطور فهماند که ممکن است اسم بنده مطرح شود. من ظهر به منزل آمدم، دو رکعت نماز خواندم و با حالت استغاثه و ناله و زاری، از خداوند درخواست کردم که این مسئولیت را روی دوش من قرار ندهد!
من کمتر به یاد دارم که برای تقاضایی چنین استغاثه و تضرّعی به درگاه خداوند کرده باشم. من به شدّت و با تمام وجود، از خدا میخواستم که بار این مسئولیت روی دوش من قرار نگیرد.
در عصر آن روز، مجلس خبرگان اصلاً به نظر و قبول یا عدم قبول من، کاری نداشت. کار با آن کیفیت انجام شد. گرچه من از صمیم قلب، داوطلب این کار نبودم؛ لیکن وقتی دیدم که آن مسئولیت، شرعاً و قانوناً بر دوش من قرار گرفت، تصمیم گرفتم به تمام و کمال، به این وظیفه عمل کنم.
این روش، نشان از عدم دنیاگرایی و قدرتطلبی آقا دارد، اما چون پای وظیفه پیش میآید، ایشان تسلیم عمل به وظیفه است.
دکترغلامعلی حداد عادل
به سبک شادگان بود، ولی...
مقام معظم رهبری نسبت به سبکهای محلی در شعر خوانی و مداحی، مهارت خاصی دارند. بسیاری از هنرها در وجود ایشان جمع شده است. در یکی از جلسهها که شاعران در محضر ایشان بودند و شعر میخواندند، بنده نیز توفیق حضور داشتم. جلسه در سوسنگرد یا هویزه بود. در آن روز، یکی از شاعران به آقا عرض کرد: اگر اجازه میفرمایید، من شعری به زبان محلی دشت آزادگان بخوانم. مقام معظم رهبری فرمودند: بفرمایید.
وی شعری را با زبان عربی خواند. بعد از تمام شدن شعر، آیتالله خامنهای به او گفتند: این شعر شما به سبک شادگان بود، نه به زبان محلی دشت آزادگان! کسی که شعر را خوانده بود؛ گفت: حق با شماست! من توجه نداشتم. این روش، سبک محلی شادگان بود.
سردار حاج صادق آهنگران
پوشیدن لباس نظامی
مقام معظم رهبری به من فرموند: من در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامی در جبههها حاضر میشدم، اما تردید داشتم که آیا مصلحت در همین است که من لباس پیغمبر صلی الله علیه وآله را کنار بگذارم و این لباس نظامی را بپوشم، یا با همان لباس روحانی به جبهه بیایم؟
ایشان هنگام مراجعت به تهران، لباس روحانیت را روی همان یونیفرم نظامی میپوشیدند و پس از تقدیم گزارش به حضرت امام رحمتالله علیه، به نماز جمعه میآمدند و نماز وحدت آفرین جمعه را میخواندند.
ایشان در ادامه فرمودند: روزی که برای دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام پشت پنجره ایستاده بودند. من مشغول بازکردن بند پوتین شدم و این کار مدّتی طول کشید.
حضرت امام ایستاده بودند و با لب خندی، خیره خیره مرا نگاه میکردند. پس از آن که وارد اتاق شدم، دست امام را بوسیدم. معظم له دستی به پشت من زدند و فرمودند: زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما، خلاف مروت بود؛ ولی الآن میبینم چه برازندهی شماست!
آیتالله خامنهای فرمودند: با این کلام دلربای امام، تردید از دلم بیرون رفت و از آن روز به بعد، همیشه از پوشیدن لباس نظامی لذت میبردم!
حجتالاسلام ذوالنور