جمع بندی ماجرای جنگ خندق و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امیرالمومنین علیه السلام

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماجرای جنگ خندق و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امیرالمومنین علیه السلام

با سلام خدمت شما بزرگواران

میخواستم بپرسم امیر مومنان علی علیه السلام در جنگ خندق چگونه بر عمرو بن عبدود پیروز شد و وی را به جهنم واصل فرمود ؟

شنیده ام که حضرت امیر علیه السلام با حیلتی بر او پیروز شد !!

و خود حضرت در این راستا فرمود : « مگر جنگ به جز از حیله است ؟!!! »

آیا این گفته ها صحیح است ؟

و سوال دیگه اینکه اون حیله چی بود ؟ ( در صورت صحت !)

در اینصورت آیا شجاعت امیر مومنان زیر سوال نمی رود ؟

با تشکر ...

:Gol::Gol::Gol:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مقداد

با عرض سلام و ادب

در رابطه با حوادث تاریخی گاهی اوقات سخنانی در بین مردم شهرت پیدا می کند که با مراجعه به منابع تاریخی این نتیجه حاصل می شود که یا اصل ماجرا چیز دیگری بوده یا در بیان جزئیات اشتباهاتی صورت گرفته است.

موضوع حیله زدن امام علی(علیه السلام) به عمرو بن عبدود در ماجرای جنگ خندق،با مراجعه به منابع دست اول استفاده می شود که چنین موضوعی اتفاق نیفتاده است:

مراجعه به منابع تاریخی و نقد و بررسی منصفانه آنها و اتفاقاً نوع برخورد امام علی(ع) بعد از به درک واصل کردن عمرو بن عبدود این واقعیت را مطرح می کند که اتفاقاً یکی از نمونه هایی که بیانگر اوج شجاعت،دلاوری و پهلوانی امام علی(ع) می باشد،همین مبارزه آن حضرت با یکی از بزرگترین و شجاعترین قهرمانان عرب بوده است.ارزش و اهمیت این مبارزه بحدی بوده است که رسول خدا(ص) فرمودند:

«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین؛ ارزش این فداكارى بالاتر از عبادت تمام جنّ و انس ‍ است.(1)

زیرا در سایه شكست بزرگترین قهرمان كفر، عموم مسلمانان عزیز مى‎شدند و ملّت شرك، خوار و ذلیل گردید.

از باب نمونه متن و ترجمه عبارات محمد بن جریر طبری(متوفای 310ق) را خدمت شما عرض می کنم که در آن نه مکر و نیرنگ جنگی امام علی(ع) آمده است نه آب دهان انداختن عمرو بن عبدود بر روی امام علی(ع):

... فأقام رسول الله ص و المسلمون و عدوهم محاصروهم، لم يكن بينهم قتال الا ان فوارس من قريش منهم عمرو بن عبد ود بن ابى قيس، أخو بنى عامر بن لؤي ، و عكرمه بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب المخزوميان، و نوفل بن عبد الله، و ضرار بن الخطاب بن مرداس، أخو بنى محارب بن فهر، قد تلبسوا للقتال، و خرجوا على خيلهم، و مروا على بنى كنانه، فقالوا: تهيئوا يا بنى كنانه للحرب، فستعلمون اليوم‏ من الفرسان! ثم أقبلوا نحو الخندق، حتى وقفوا عليه، فلما راوه قالوا: و الله ان هذه لمكيده ما كانت العرب تكيدها، ثم تيمموا مكانا من الخندق ضيقا، فضربوا خيولهم، فاقتحمت منه، فجالت بهم في السبخة بين الخندق و سلع، و خرج على بن ابى طالب في نفر من المسلمين، حتى أخذ عليهم الثغره التي اقحموا منها خيلهم، و اقبلت الفرسان تعنق نحوهم و قد كان عمرو بن عبد ود قاتل يوم بدر، حتى اثبتته الجراحه، فلم يشهد أحدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مكانه، فلما وقف هو و خيله، قال له على: يا عمرو، انك كنت تعاهد الله الا يدعوك رجل من قريش الى خلتين الا أخذت منه إحداهما! قال: اجل!
قال له على بن ابى طالب: فانى ادعوك الى الله عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، قال: لا حاجه لي بذلك، قال: فانى ادعوك الى النزال، قال: و لم يا بن أخي، فو الله ما أحب ان اقتلك!

قال: على و لكنى و الله أحب ان اقتلك

فحمى عمرو عند ذلك، فاقتحم عن فرسه فعقره- او ضرب وجهه- ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا، فقتله على و خرجت خيله منهزمه، حتى اقتحمت من الخندق هاربه، و قتل مع عمرو رجلان: منبه بن عثمان بن عبيد بن السباق بن عبد الدار، اصابه سهم فمات منه بمكة، و من بنى مخزوم نوفل بن عبد الله بن المغيره، و كان اقتحم الخندق فتورط فيه، فرموه بالحجارة:

ترجمه:
پيامبر همچنان در محاصره دشمن بماند و جنگى در ميانه نبود جز آنكه بعضى سواران قريش و از جمله عمرو بن عبدود و عكرمة بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب مخزومى و نوفل بن عبد الله و ضرار بن خطاب بن مرداس براى جنگ آماده شدند و بر اسب نشستند و بر مردم بنى كنانه گذشتند و گفتند: «براى جنگ آماده شويد كه امروز مى ‏بينيد كه زبده سواران چه كسانند.» آنگاه اين گروه سوى خندق آمدند و به كنار آن ايستادند و گفتند: «بخدا اين خدعه‏ ايست كه هرگز عربان نكرده‏ اند.» پس از آن به جايى رفتند كه خندق تنگ بود و اسبان خويش را بزدند و از خندق بجستند در شوره‏ زار ميان خندق و سلع به جولان‏ پرداختند.
در اين هنگام على بن ابى طالب با جمعى از مسلمانان برفتند و تنگناى خندق را بگرفتند و سواران قريش سوى آنها حمله بردند.
و چنان بود كه عمرو بن عبدود به روز بدر زخمى شده بود و در احد حاضر نبود و به روز خندق نشان دار آمده بود تا جاى او را بدانند. و چون او و سوارانش بايستادند، على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»

على بن ابى طالب گفت: «من ترا به سوى خدا و پيمبر و مسلمانى مى‏ خوانم.» عمرو گفت: «حاجت به اين كار ندارم.»

على گفت: «پس تو را به جنگ مى ‏خوانم.»

عمرو گفت: «برادرزاده! براى چه؟ من دوست ندارم ترا بكشم.»

على گفت: «ولى بخدا من دوست دارم ترا بكشم.»

عمرو بن عبد ود به هيجان آمد و از اسب به زير آمد و آنرا پى كرد، يا اسب را براند، و سوى على آمد و با هم درآويختند و جولان دادند و على او را بكشت و سوارانش هزيمت شدند و گريزان از خندق گذشتند و بجز عمرو دو تن ديگر كشته شدند: منبه بن عثمان كه تير خورد و در مكه جان داد و نوفل بن عبد الله بن مغيره كه هنگام عبور در خندق افتاد و او را سنگباران كردند...»

بنابراین طبق نقل طبری نه امام عمروبن عبدود را فریب داد و نه عمرو آب دهان بر صورت آن حضرت انداخت.

اوج جوانمردی امام علی(ع) آنجایی خو را نشان می دهد که بعد از کشتن عمرو بن عبدود،بر خلاف رسم عرب که بعد از کشتن شخصی در جنگ تمام وسایلش را بعنوان غنیمت بر می داشتند،امام علی(ع) دست به لباس و وسایل جنگی عمرو نزد،لذا وقتی خواهر عمرو این موضوع را متوجه شد،اینگونه سروده است که:

لو کانَ قاتلُ عَمروٍ غیر قاتِله * لکنتُ اَبکی علیه آخرَ الابدی

لکنَّ قاتلَه مَن لایعابُ به * مَن کانَ یدعی قدیما بیضةَ البلدی

اگر قاتل برادرم غیر از علی بود، تا ابد برایش می گریستم، ولی قاتل برادرم مردی است که بر او عیبی نیست و کسی است که از قدیم، بزرگ مرد شهر و ماه مکه خوانده شده است.

پی نوشتها:
(1). بحارالانوار، ج20، ص 216/ مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 .

(2). تاريخ‏ الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967.،ج‏2،ص:574.

(3). شیخ مفید، الارشاد 1 / 107 - 109؛ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1 / 20.حاكم نيشابورى، مستدرك، ج ۳، ص ۳۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ‏ابى ‏طالب، ج ۱ ص ۱۰۷؛ ابن منظور، لسان‏ العرب، ج ۷، ص ۱۲۷ و ...

پس نیتجه این میشه نه حیلتی در کار بوده و نه خدعه ای !

و این حرف که امیر مومنان علی علیه السلام فرموده اند : « مگر جنگ به جز از حیله است و نیرنگ است .» نادرست میباشد .

درسته ؟؟

IVI.@.H.D.I;625229 نوشت:
پس نیتجه این میشه نه حیلتی در کار بوده و نه خدعه ای !

و این حرف که امیر مومنان علی علیه السلام فرموده اند : « مگر جنگ به جز از حیله است و نیرنگ است .» نادرست میباشد .

درسته ؟؟

طبق این نقل ها چنین چیزهایی نبوده است.

مقداد;625397 نوشت:
طبق این نقل ها چنین چیزهایی نبوده است.

یعنی تو هیچ کتاب روایی یا تاریخی فریقین این موارد نیومده یا فقط تو این چند کتاب در مورد جنگ خندق نیومده ؟!

IVI.@.H.D.I;625459 نوشت:
یعنی تو هیچ کتاب روایی یا تاریخی فریقین این موارد نیومده یا فقط تو این چند کتاب در مورد جنگ خندق نیومده ؟!

اینگونه نیست که در منابع دیگر نیامده باشد.حتی در منابع متعدد از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم نقل شده است که:«الحرب خدعة».(1)
در روایتی دیگر، رسول خدا (ص) دروغ در جنگ را، از مصادیق «دروغ» نمی‌داند و علت آن را جنبه خدعه بودن جنگ ذکر می‌کند.(2)در روایتی مشابه نیز حضرت در سه مورد دروغ را جایز دانسته است که یکی از آن موارد، خدعه در جنگ است.(3)

از نظر فقهی این مسئله اجماعی است که خدعه در جنگ جایز است. علامه حلی در تذکرة الفقها می‌نویسد:خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیب خویش را با توسل به خدعه فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله اجماعی است.(4)شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) پس از اشاره به عدم جواز غدر، خدعه در جنگ را جایز می‌داند و معتقد است: در «تذکره» و «منتهی» بر این امر اجماع شده است.(5)
ابن قدامه در کتاب المغنی، فصلی دارد تحت عنوانِ «و تجوز الخدعة فی الحرب للمبارز و غیره لان النبی (ص) قال: الحرب خدعة و هو حدیث حسن صحیح.»(6)

پی نوشتها:
(1). مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج 5، ص 143؛ ابی‌داوود سجستانی، مسند ابی‌داوود، ص 236؛ نسایی، السنن الکبری، ج 5، ص 193؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 2، ص 315؛ ابن‌عساکر، الامام علی بن ابیطالب، ج 28، ص 26؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 34، ص 332؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 113.

(2) . متقی هندی، کنز العمال، ج 3، ص 634؛ سیوطی، اسباب ورود الحدیث، ص 95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 254.

(3). صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 359؛ همو، الخصال، ص 87؛ حرانی، تحف العقول، ص 9.

(4) . حلی، تذکرة الفقها، ج 1، ص 414؛ ج 9، ص 83.

(5) . نجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 79.

(6) . ابن‌قدامه، المغنی، ج 10، ص 396.

جنگ خندق و کشته شدن عمرو بن عبدود

جمع بندی

پرسش:
در رابطه با کشته شدن عمرو بن عبدود بدست امام علی(علیه السلام) گفته می شود که آنحضرت با خدعه توانست پیروز شود،آیا این مطلب طبق مبانی فقهی و تاریخی صحیح است؟

پاسخ:
در منابع متعدد از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم نقل شده است که:«الحرب خدعة».(1)
در روایتی دیگر، رسول خدا (ص) دروغ در جنگ را، از مصادیق «دروغ» نمی‌داند و علت آن را جنبه خدعه بودن جنگ ذکر می‌کند.(2)در روایتی مشابه نیز حضرت در سه مورد دروغ را جایز دانسته است که یکی از آن موارد، خدعه در جنگ است.(3)

از نظر فقهی این مسئله اجماعی است که خدعه در جنگ جایز است. علامه حلی در تذکرة الفقها می‌نویسد:خدعه در جنگ جایز است و مبارز می‌تواند رقیب خویش را با توسل به خدعه فریب دهد و به قتل برساند و این مسئله اجماعی است.(4)شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) پس از اشاره به عدم جواز غدر، خدعه در جنگ را جایز می‌داند و معتقد است: در «تذکره» و «منتهی» بر این امر اجماع شده است.(5)
ابن قدامه در کتاب المغنی، فصلی دارد تحت عنوانِ «و تجوز الخدعة فی الحرب للمبارز و غیره لان النبی (ص) قال: الحرب خدعة و هو حدیث حسن صحیح.»(6)

اما در رابطه با چگونگی جنگ امام علی(علیه السلام) با عمرو بن عبدود مراجعه به منابع تاریخی و نقد و بررسی منصفانه آنها و اتفاقاً نوع برخورد امام علی(ع) بعد از به درک واصل کردن عمرو بن عبدود این واقعیت را مطرح می کند که اتفاقاً یکی از نمونه هایی که بیانگر اوج شجاعت،دلاوری و پهلوانی امام علی(ع) می باشد،همین مبارزه آن حضرت با یکی از بزرگترین و شجاعترین قهرمانان عرب بوده است.ارزش و اهمیت این مبارزه بحدی بوده است که رسول خدا(ص) فرمودند:

«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین؛ ارزش این فداكارى بالاتر از عبادت تمام جنّ و انس ‍ است.(7)

زیرا در سایه شكست بزرگترین قهرمان كفر، عموم مسلمانان عزیز مى‎شدند و ملّت شرك، خوار و ذلیل گردید.
از باب نمونه متن و ترجمه عبارات محمد بن جریر طبری(متوفای 310ق) را خدمت شما عرض می کنم که در آن نه مکر و نیرنگ جنگی امام علی(ع) آمده است نه آب دهان انداختن عمرو بن عبدود بر روی امام علی(ع):

... فأقام رسول الله ص و المسلمون و عدوهم محاصروهم، لم يكن بينهم قتال الا ان فوارس من قريش منهم عمرو بن عبد ود بن ابى قيس، أخو بنى عامر بن لؤي ، و عكرمه بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب المخزوميان، و نوفل بن عبد الله، و ضرار بن الخطاب بن مرداس، أخو بنى محارب بن فهر، قد تلبسوا للقتال، و خرجوا على خيلهم، و مروا على بنى كنانه، فقالوا: تهيئوا يا بنى كنانه للحرب، فستعلمون اليوم‏ من الفرسان! ثم أقبلوا نحو الخندق، حتى وقفوا عليه، فلما راوه قالوا: و الله ان هذه لمكيده ما كانت العرب تكيدها، ثم تيمموا مكانا من الخندق ضيقا، فضربوا خيولهم، فاقتحمت منه، فجالت بهم في السبخة بين الخندق و سلع، و خرج على بن ابى طالب في نفر من المسلمين، حتى أخذ عليهم الثغره التي اقحموا منها خيلهم، و اقبلت الفرسان تعنق نحوهم و قد كان عمرو بن عبد ود قاتل يوم بدر، حتى اثبتته الجراحه، فلم يشهد أحدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مكانه، فلما وقف هو و خيله، قال له على: يا عمرو، انك كنت تعاهد الله الا يدعوك رجل من قريش الى خلتين الا أخذت منه إحداهما! قال: اجل!
قال له على بن ابى طالب: فانى ادعوك الى الله عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، قال: لا حاجه لي بذلك، قال: فانى ادعوك الى النزال، قال: و لم يا بن أخي، فو الله ما أحب ان اقتلك!

قال: على و لكنى و الله أحب ان اقتلك
فحمى عمرو عند ذلك، فاقتحم عن فرسه فعقره- او ضرب وجهه- ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا، فقتله على و خرجت خيله منهزمه، حتى اقتحمت من الخندق هاربه، و قتل مع عمرو رجلان: منبه بن عثمان بن عبيد بن السباق بن عبد الدار، اصابه سهم فمات منه بمكة، و من بنى مخزوم نوفل بن عبد الله بن المغيره، و كان اقتحم الخندق فتورط فيه، فرموه بالحجارة(8):

ترجمه:
پيامبر همچنان در محاصره دشمن بماند و جنگى در ميانه نبود جز آنكه بعضى سواران قريش و از جمله عمرو بن عبدود و عكرمة بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب مخزومى و نوفل بن عبد الله و ضرار بن خطاب بن مرداس براى جنگ آماده شدند و بر اسب نشستند و بر مردم بنى كنانه گذشتند و گفتند: «براى جنگ آماده شويد كه امروز مى ‏بينيد كه زبده سواران چه كسانند.» آنگاه اين گروه سوى خندق آمدند و به كنار آن ايستادند و گفتند: «بخدا اين خدعه‏ ايست كه هرگز عربان نكرده‏ اند.» پس از آن به جايى رفتند كه خندق تنگ بود و اسبان خويش را بزدند و از خندق بجستند در شوره‏ زار ميان خندق و سلع به جولان‏ پرداختند.
در اين هنگام على بن ابى طالب با جمعى از مسلمانان برفتند و تنگناى خندق را بگرفتند و سواران قريش سوى آنها حمله بردند.
و چنان بود كه عمرو بن عبدود به روز بدر زخمى شده بود و در احد حاضر نبود و به روز خندق نشان دار آمده بود تا جاى او را بدانند. و چون او و سوارانش بايستادند، على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»
على بن ابى طالب گفت: «من ترا به سوى خدا و پيمبر و مسلمانى مى‏ خوانم.» عمرو گفت: «حاجت به اين كار ندارم.»
على گفت: «پس تو را به جنگ مى ‏خوانم.»
عمرو گفت: «برادرزاده! براى چه؟ من دوست ندارم ترا بكشم.»
على گفت: «ولى بخدا من دوست دارم ترا بكشم.»

عمرو بن عبد ود به هيجان آمد و از اسب به زير آمد و آنرا پى كرد، يا اسب را براند، و سوى على آمد و با هم درآويختند و جولان دادند و على او را بكشت و سوارانش هزيمت شدند و گريزان از خندق گذشتند و بجز عمرو دو تن ديگر كشته شدند: منبه بن عثمان كه تير خورد و در مكه جان داد و نوفل بن عبد الله بن مغيره كه هنگام عبور در خندق افتاد و او را سنگباران كردند...»
بنابراین طبق نقل طبری نه امام عمروبن عبدود را فریب داد و نه عمرو آب دهان بر صورت آن حضرت انداخت.
اوج جوانمردی امام علی(ع) آنجایی خو را نشان می دهد که بعد از کشتن عمرو بن عبدود،بر خلاف رسم عرب که بعد از کشتن شخصی در جنگ تمام وسایلش را بعنوان غنیمت بر می داشتند،امام علی(ع) دست به لباس و وسایل جنگی عمرو نزد،لذا وقتی خواهر عمرو این موضوع را متوجه شد،اینگونه سروده است که:

لو کانَ قاتلُ عَمروٍ غیر قاتِله * لکنتُ اَبکی علیه آخرَ الابدی

لکنَّ قاتلَه مَن لایعابُ به * مَن کانَ یدعی قدیما بیضةَ البلدی(9)

اگر قاتل برادرم غیر از علی بود، تا ابد برایش می گریستم، ولی قاتل برادرم مردی است که بر او عیبی نیست و کسی است که از قدیم، بزرگ مرد شهر و ماه مکه خوانده شده است.

پی نوشتها:
(1). مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج 5، ص 143؛ ابی‌داوود سجستانی، مسند ابی‌داوود، ص 236؛ نسایی، السنن الکبری، ج 5، ص 193؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 2، ص 315؛ ابن‌عساکر، الامام علی بن ابیطالب، ج 28، ص 26؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 34، ص 332؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 113.
(2) . متقی هندی، کنز العمال، ج 3، ص 634؛ سیوطی، اسباب ورود الحدیث، ص 95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 254.
(3). صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 359؛ همو، الخصال، ص 87؛ حرانی، تحف العقول، ص 9.
(4) . حلی، تذکرة الفقها، ج 1، ص 414؛ ج 9، ص 83.
(5) . نجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 79.
(6) . ابن‌قدامه، المغنی، ج 10، ص 396.
(7). بحارالانوار، ج20، ص 216/ مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 .
(8). تاريخ‏ الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387/1967.،ج‏2،ص:574.
(9). شیخ مفید، الارشاد 1 / 107 - 109؛ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1 / 20.حاكم نيشابورى، مستدرك، ج ۳، ص ۳۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ‏ابى ‏طالب، ج ۱ ص ۱۰۷؛ ابن منظور، لسان‏ العرب، ج ۷، ص ۱۲۷ و ...

موضوع قفل شده است